سفارش تبلیغ
صبا ویژن

421) سوره احزاب (33) آیه 2 وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ

بسم الله الرحمن الرحیم

421) سوره احزاب (33) آیه 2 

وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ[1] خَبیراً

ترجمه

و از آنچه به سوی تو از پروردگارت وحی می‌شود پیروی کن؛ بدرستی که خداوند همواره بدانچه انجام می‌دهید آگاه است.

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

در دلها نوری است که نورافشانی نمی‌کند مگر در صورت پیروی از حق و در پیش گرفتن راه میانه، و آن از نور انبیاء است که در دلهای مومنان به ودیعت نهاده شده.

مصباح الشریعة، ص157

قَالَ النَّبِیُّ ص فِی الْقُلُوبِ نُورٌ لَا یُضِی‏ءُ إِلَّا مِنِ اتِّبَاعِ الْحَقِّ وَ قَصْدِ السَّبِیلِ وَ هُوَ مِنْ نُورِ الْأَنْبِیَاءِ مُوَدَّعٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِین.‏


2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، [راه] رشدش را به او الهام می‌کند و به او توفیق طاعتش را ارزانی می‌دارد.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص184، حدیث3476

إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ رُشْدَهُ وَ وَفَّقَهُ لِطَاعَتِهِ.


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

خداوند سبحان به هیچ چیزی دستور نداد مگر اینکه بر [انجام] آن یاری کرد.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص184، حدیث3490

مَا أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ أَعَانَ عَلَیْهِ.


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

طاعت خداوند سبحان به چنگ نمی‌آید مگر برای کسی که جدیت به خرج دهد و تمام تلاشش را مصروف دارد.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص184، حدیث 3480

طَاعَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا یَحُوزُهَا إِلَّا مَنْ بَذَلَ الْجِدَّ وَ اسْتَفْرَغَ الْجُهْدَ.

تدبر

1) «وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»

با اینکه این دستور «از آنچه به تو وحی می‌شود، پیروی کن» دستوری عام است، اما با توجه به آیات گذشته، به نظر می‌رسد تاکیدی است در قبال آنچه کافران و منافقان از او می‌خواهند (المیزان، ج16، ص274) یعنی از آنها اطاعت نکن، بلکه از وحی الهی تبعیت کن.

این تعبیر مویدی است بر اطاعت کردن از کافر و منافق، به معنای آن است که: به جای پیروی از منطق وحیانی (کبراهای برگرفته از وحی) منطق استدلال منقطع از وحی را مبنای عمل قرار دهیم. (توضیح در جلسه420، تدبر4)


2) «وَ اتَّبِعْ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً»

اینکه بعد از اینکه هشدار به پیامبر ص - که: اطاعت آنها را مکن و از وحی تبعیت کن -  ، تعبیر جمع به کار برد و فرمود «خداوند بدانچه انجام می‌دهید آگاه است» و نفرمود: «بدانچه انجام می‌دهی» شاهدی است بر مطلب جلسه420، حدیث1 و تدبر1، که منظور از این امر و نهی‌ای که خطاب به پیامبر ص شده، عموم مسلمانان است، نه خود پیامبر. (أمالی المرتضى، ج‏2، ص80)


3) «وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً»

اگرچه اقتضای آیات قبل این است که آیه را خطاب به پیامبر ص بدانیم، اما با توجه به اینکه:

اولا هر آیه‌ای بتنهایی نیز معنی دارد (استفاده از یک لفظ در چند معنا ممکن است؛ و صحت یک معنا به منزله بطلان معانی دیگر نیست)؛ و

ثانیا به ما دستور داده شده که هنگام خواندن قرآن، خود را مخاطب آیات ببینید؛

آنگاه شاید بتوان از این آیه استنباط کرد که:

اگر توانستی دلت را واقعا پاک نگهداری و اجازه دهی که نور خدا در آن بتابد (حدیث1) خداوند مستقیما راه رشد را به تو وحی و الهام می‌کند (حدیث2)؛ آنگاه از آنچه از جانب خداوند به دلت الهام می‌شود تبعیت کن، هرچند دیگران آن را نپذیرند. البته به شرط اینکه واقعا مطمئن باشی که آن الهام، «من ربک» بوده است نه «من الشیاطین»!

توضیح تخصصی انسان‌شناسی

با توضیح فوق، مضمون این آیه شبیه کلام منسوب به پیامبر اکرم ص می‌شود که «استَفتِ قلبَک و لو أفتوک: از دلت فتوا بگیر هرچند دیگران فتوای دیگری بدهند» (روضة‌المتقین، ج8، ص368).

اما نکته‌ای که باید بدان توجه ویژه‌ای داشت وجود عبارت «من ربک» است؛ یعنی باید مطمئن باشی که این الهام واقعا الهام پروردگارت است نه الهامی شیطانی؛ چرا که همان گونه که خداوند با فرشتگان خود در دل اولیای خود وحی و الهام می‌فرستد؛ شیاطین هم به اولیای خود وحی می‌کنند (وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم‏؛ انعام/121).

اما از کجا بفهمیم که آنچه در دل ما خطور کرده الهامی رحمانی است یا شیطانی؟

اولا باید ببینیم واقعا در مسیر طاعت خدا تمام تلاشمان را کرده‌ایم یا خیر (حدیث4). اگر چنین بوده‌ایم آنگاه اگر خدا مطلبی به ما بفرستد حتما راهی نشان می‌دهد که از آن مطمئن شویم (حدیث3) حداقلش این است که آن مطلب همراه با یقین و بدون هیچگونه تردید خواهد بود، نه مطلبی که با اندک تردیدی دچار تزلزل شود (جلسه قبل، حدیث2)

این نکته از ادامه آیه هم فهمیده می‌شود: زیرا نه‌تنها با تعبیر «من ربک» بر نکات فوق اشاره کرد؛ بلکه در ادامه‌اش تاکید کرد که «خداوند همواره بدانچه انجام می‌دهید آگاه است.»

به طور خلاصه،

اگر کسی ادعای الهام و کشف و شهود کرد، اما ذره‌ای از اخلاقیات فطری و تعالیم شریعت الهی فاصله گرفت، قطعا آنچه به وی داده شده، الهامی الهی نبوده است؛ و به یاد داشته باشیم که نه فقط اولیای خدا، بلکه شیطان و اولیایش هم توان انجام برخی کارهای نامتعارف را دارند؛ و صرف توان انجام چنین کارهایی دلالت بر حقانیت شخص نیست.



[1] . در قرائت ابوعمرو به صورت «یعملون» قرائت شده است.  (مجمع‌البیان، ج8، ص525)

 


420) سوره احزاب (33) آیه 1 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ

420) سوره احزاب (33) آیه 1 

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛

 

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً

به نام خداوند رحمت‌گسترِ هماره رحیم

ای پیامبر! از خدا پروا کن و کافران و منافقان را اطاعت مکن؛ همانا خداوند همواره دانا و حکیم بوده است.

نکات ترجمه‌ای

«اتَّقِ» فعل امر از ماده «وقی» در باب افتعال (در اصل به صورت«اِوتَقی») بوده است. ماده «وقی» در اصل به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است و ترجمه کلمه «تقوی» به «خودنگهداری» بسیار مناسب‌تر است تا «پرهیزکاری». درباره این کلمه در جلسه 135 توضیح داده شد.  http://yekaye.ir/ash-shams-091-08/ . باب افتعال چون معنای مطاوعه (پذیرش) می‌دهد لذا «اتَّقِ» به معنای آن است که حالت تقوی را در درون خود قبول و جاری کن و به تعبیر ساده‌تر: تقوی داشته باش.

«الْکافِرینَ»

«کافر» اسم فاعل از ماده «کفر» است که در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند. درباره معنای «کفر» در جلسه 205 توضیح داده شد http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/ و در جلسه159، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-45-24/ و جلسه 148، حدیث3 http://yekaye.ir/ibraheem-014-22/ احادیثی درباره معانی کفر در قرآن کریم ارائه شد.

«الْمُنافِقینَ»

منافق، اسم فاعل از ماده «نفق» در باب مفاعله است که درباره این ماده و این کلمه به تفصیل در جلسه 408 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/

شأن نزول

در شأن نزول این آیه گفته‌اند بعد از غزوه اُحُد، ابوسفیان و عکرمه (پسر ابوجهل) و ابوالعور اسلمی به مدینه وارد شدند و به منزل عبدالله بن اُبَیّ رفتند و از رسول خدا ص امان گرفتند که نزد ایشان بروند و با ایشان صحبت کنند. پس همراه با عبدالله بن اُبَیّ و عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح و طعمة بن أبیرق نزد پیامبر ص رفتند و گفتند:

محمد! از خدایان ما، لات و عُزّی و منات، دست بردار و بگو آنها شفاعتشان فقط برای کسانی است که آنها را بپرستند؛ ما هم کاری به کار تو و خدایت نخواهیم داشت.

این سخن بر پیامبر ص سخت آمد. عمر بن خطاب گفت: رسول خدا، آیا اجازه می‌دهی که آنها را بکشیم؟!

حضرت فرمود: خیر؛ من به آنها امان داده‌ام و از آنها خواست که از مدینه بروند؛ و آیه نازل شد که:

«از کافران اطاعت نکن» یعنی کافران مکه مانند ابوسفیان و ابوالاعور و عکرمه «و از منافقین» مانند ابن اُبَیّ و ابن سعد و طعمة.[1]

اما برخی گفته‌اند شأن نزولش در مورد گروهی است که از شهر ثقیف نزد پیامبر ص آمدند و از ایشان خواستند که اجازه دهد یکسال دیگر هم لات و عزی را بپرستند و گفتند: می‌خواهیم قریش از منزلت ما مطلع شود [که پیامبر ص به آنها اجازه نداد؛ اما اگر به ما اجازه دهد، پس ما برتریم!]

مجمع البیان، ج‏8، ص526

نزلت فی أبی سفیان بن حرب و عکرمة بن أبی جهل و أبی الأعور السلمی قدموا المدینة و نزلوا على عبد الله بن أبی بعد غزوة أحد بأمان من رسول الله ص لیکلموه فقاموا و قام معهم عبد الله بن أبی و عبد الله بن سعد بن أبی سرح و طعمة بن أبیرق فدخلوا على رسول الله ص فقالوا یا محمد ارفض ذکر آلهتنا اللات و العزى و منات و قل إن لها شفاعة لمن عبدها و ندعک و ربک فشق ذلک على النبی ص فقال عمر بن الخطاب ائذن لنا یا رسول الله فی قتلهم فقال إنی أعطیتهم الأمان و أمر ص فاخرجوا من المدینة و نزلت الآیة «وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ» من أهل مکة أبا سفیان و أبا الأعور و عکرمة و المنافقین ابن أبی و ابن سعد و طعمة و قیل نزلت فی ناس من ثقیف قدموا على رسول الله ص فطلبوا منه أن یمتعهم باللات و العزى سنة قالوا لتعلم قریش منزلتنا منک

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند پیامبرش را به روش «به در می‌گویم، دیوار بشنود» مبعوث کرد.

تفسیر القمی، ج‏2، ص171

قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِیَّهُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة.

 

2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا مومن کسی است که یقینش در عملش مشاهده می‌شود و منافق کسی است که شک و تردیدش در عملش عیان است.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، حدیث3339

إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنْ یُرَى یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ وَ الْمُنَافِقَ مَنْ یُرَى شَکُّهُ فِی عَمَلِهِ.

 

3) امیرالمومنین ع فرمودند:

... و بر رسول خدا ص حتی در زمان خودش دروغ بسته شد تا جایی که خطبه خواند و فرمود: کسی که عامدانه بر من دروغ ببندد، پس جایگاهش را در آتش بیابد!

و همانا آنکه برای تو حدیث و مطلبی نقل می‌کند چهار قسم است که قسم پنچمی ندارد:

[اول] شخص منافقی که اظهار ایمان می‌کند و خود را همچون مسلمانان می‌نمایاند؛ از گناه نترسد و از اینکه به عمد بر رسول خدا (ص) دروغ بندد، باکی ندارد؛ اگر مردم می‌دانستند که او منافق است و دروغگو، نه سخنی از او می‌پذیرفتند و نه تصدیقش می‌کردند؛ لکن می‌گویند او از اصحاب رسول خدا (ص) بوده است، او را دیده و از او شنیده و مطلب را خودش از او گرفته؛ پس گفته‌اش را قبول می‌کنند؛ در حالی که خداوند تو را از منافقان خبر داد چنانکه باید، و آنان را براى تو وصف فرمود آنسان که شاید، و اینان پس از رسول خدا ص بر جاى ماندند، و با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهى و دعوت کنندگان به آتش نزدیکى جستند، پس کار را به دست آنان سپردند و ایشان را حاکم بر دوش مردم گرداندند، و به دست ایشان دنیا را خوردند؛ و مردم آنجا روند که پادشاهان و دنیا روى آرند، جز کسی را که خدا نگه دارد؛ این یکی از آن چهار نفر.

[دوم] ...

نهج البلاغه، خطبه210؛ الکافی، ج‏1، ص62

قال أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏:

... لَقَدْ کُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِیباً فَقَالَ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِس‏؛ رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ وَ لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَکِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بِمَا أَخْبَرَکَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَة...[2]

 

4) در فرازی از عهدنامه‌ای که امیرالمومنین ع برای انتصاب محمد بن ابی‌بکر به مصر نوشت آمده است:

یکسان نیست امام هدایت و امام گمراهی؛ و نیز ولیّ پیامبر و دشمن پیامبر؛ و پیامبر خدا ص به من فرمود:

من بر امتم نه از مومن می‌ترسم و نه از مشرک؛ اما مومن، ایمانش مانع او می‌شود؛ و اما مشرک، خداوند وی را با شرکش درهم‌می‌شکند؛

ولکن بر شما می ترسم از هر آن منافق‌باطنِ خوش‌سخن،  چیزى را مى‏گوید که آن را نیکو مى‏شمارید و کارى مى‏کند که آن را ناپسند مى‏دارید.

نهج البلاغه، نامه27

و من عهد له ع إلى محمد بن أبی بکر رضی الله عنه حین قلده مصر

... فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِیُّ النَّبِیِّ وَ عَدُوُّ النَّبِیِّ وَ لَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏.

احادیثی که در جلسه408 مطرح شد همگی در اینجا نیز می‌تواند مطرح شود. http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/

 

توجه

یکی از کتابهایی که برای تفسیر سوره احزاب بسیار عمیق و در عین حال جذاب نوشته شده، و مطالعه آن به تمامی کسانی که می‌خواهند به تحلیلی قرآنی از وضعیت اجتماعی برسند، توصیه می‌شود، کتابی است به نام «ایستاده در باد»، نوشته «سید محمد روحانی». این کتاب با مبنا قرار دادن تفسیر المیزان، کوشیده تحلیل اجتماعی متناسب با زمان را از دل آیات قرآن کریم استخراج کند؛ و ان‌شاءالله در تدبرهای این سوره استفاده خواهد شد. توضیح بیشتر درباره این کتاب را در لینک زیر ببینید:

http://halgheh.com/index.asp?page=Books/Book.asp

تدبر

1) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»

این آیه با نام خداوند رحمان و رحیم شروع می‌شود ولی بلافاصله به پیامبر دستور تقوی و عدم اطاعت از کافر و منافق می‌دهد؛ و تذکر می‌دهد که خدا کاملا عالم است و کارش از روی حکمت است.

آیا مگر پیامبر تقوی ندارد؟ یا مگر ممکن است از کافر و منافق پیروی کند؟

واضح است که خیر؛ پس چرا چنین گفته است؟

الف. این از باب آن است که به در می‌گویند تا دیوار بشنود (حدیث1). به پیامبر عتاب می‌کنند تا بقیه مسلمانان حساب کار دستشان بیاید.

ب. ناصواب بودن درخواستی که دشمنان دین خدا داشتند بقدری خطیر و مهم بوده که خداوند خود پیامبر ص را در این زمینه مخاطب قرار داده است. (المیزان، ج16، ص273)

ج. ...

 

2) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ»

مقصود از این تقوایی که به پیامبر دستور داده شده چیست؟

الف. توصیه کلی به ثابت ماندن در تقوی است. (مجمع‌البیان، ج8، ص527)

ب. تقوا و خویشتن‌داری کند از اینکه بخواهد درخواست مشرکان (که در شأن نزول گذشت) را اجابت نماید. (مجمع‌البیان، ج8، ص527)

ج. در شأن نزول گذشت که وقتی ابوسفیان و ... پیشنهادشان را گفتند پیامبر ص ناراحت شد و یکی از مسلمانان پیشنهاد قتل آنها را داد. آیه برحذر می‌دارد از اینکه پیامبر نقض عهد کند و آنها را به قتل برساند. (مجمع‌البیان، ج8، ص527)

د. موارد «الف» ویا «ب» است؛ اما از باب اینکه «به در می‌گویم تا دیوار بشنود» است که مبادا مسلمانان چنان کنند. (حدیث1)

ه. ...

 

3) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ... لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ»

در قرآن کریم گاهی اطاعت از اشخاصی را با یک دستور (امر یا نهی) بیان می‌کند و گاه با چند دستور مستقل. غالبا وقتی چند دستور مستقل می‌آید، نشان‌دهنده آن است که اطاعت از ابعاد مختلفی مد نظر است؛ مثلا تعبیر «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» (نساء/59) با تعبیر «أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول‏» (آل‌عمران/32 و 132) متفاوت است. (توضیح در جلسه83، تدبرهای 2 و4 http://yekaye.ir/an-nisa-004-59/) به همین ترتیب، وقتی یک دستور می‌آید احتمالا اطاعت از یک جهت مد نظر است.

پس، می‌توان نتیجه گرفت کنار هم قرار دادن «کافر» و «منافق» در این آیه احتمالا از این جهت باشد که هر دو منطق یکسانی دارند؛ و با توجه به اینکه واضح است که انسان مومن، بویژه پیامبر اکرم ص، از کافر اطاعت نمی‌کند؛ ظاهرا این تعبیر می‌خواهد هشدار جدی بدهد نسبت به اطاعت از منافقان؛ که به خاطر اینکه خوش‌بیان هستند و از تعابیر صریحاً ضددینی استفاده نمی‌کنند (حدیث3)، اطاعت از آنها در جامعه دینی بعید نیست! (حدیث4)

 

4) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ... لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ»

مقصود از «اطاعت کردن از کافران و منافقان» چیست که حتی پیامبر ص از آن برحذر داشته شده است؟

اطاعت کردن، غیر از کافر شدن است؛ هرچند ممکن است مقدمه آن باشد.

بویژه، با توجه به اینکه خطاب مستقیما ناظر به پیامبر ص بوده، واضح است که این اطاعت، این نیست که مثلا او بت‌پرست شود. بلکه اطاعت کردن این است که دلیل و توجیه انسان برای کاری که انجام می‌دهد، خارج از چارچوب‌ آموزه‌های دین باشد.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

هر استدلالی، به اصطلاح منطقی، از یک «صغری» و یک «کبری» تشکیل شده است. «کبری» وضعیت کلی را بیان می‌کند و «صغری» وضعیت خاصی که مصداق آن وضعیت کلی است.

مثلا:

(صغری) سقراط انسان است.

(کبری) هر انسانی فانی است.

(نتیجه) سقراط فانی است.

-         هر عمل ارادی (= هر تصمیمی) در درون خود یک استدلال دارد که ساختار این استدلال را می‌توان چنین ترسیم کرد:

(صغری) الان در وضعیت ‌‌A هستیم.

(کبری) در وضعیت A باید عمل a را انجام داد.

(نتیجه) الان باید عمل a را انجام داد.

-         تمام تصمیم‌گیری‌های ما، اگر بخواهد از منطقی برخوردار باشد، بر پایه مجموعه‌ای از صغرا و کبراهاست. اختلاف افراد در تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌هایشان، به اختلافشان در صغرا و کبرایشان برمی‌گردد؛ اختلافات صغروی ناشی از تفاوت درک آنها نسبت به وضعیت موجود است؛ اما اختلافات کبروی نشانه طرز فکر متفاوت آنها درباره اهداف زندگی است که باید و نبایدهایشان را رقم می‌زند.

از آنجا که شناخت وضع موجود، ربط چندانی به مومن یا کافر بودن شخص ندارد، پس تفاوت اصلی یک انسان مومن با انسان کافر در این است که انسان مومن، کبرای تصمیماتش را از دین می‌گیرد؛ ولی انسان کافر خیر؛

و از آنجا که مبنای تصمیم‌گیریِ هر شخصی، کبرای استدلالش است، پس اطاعت از یک نفر، یعنی کبرای استدلال او را مبنای تصمیم‌گیریِ خود قرار دادن.

مثال:

(صغری) غذای خوشمزه‌ای از گوشت حرامی اینجا هست.

(کبرای مومن) غذای حرام را نباید خورد.

(کبرای کافر) انسان هر غذایی را دلش بخواهد، می‌تواند بخورد.

حالا اگر یک کافر به یک مومن بگوید که حلال و حرام مهم نیست و آن مسلمان، بی‌دغدغه، از آن غذای حرام بخورد، او از منطق کافر اطاعت کرده است.

-         با این توضیح معلوم می‌شود که چرا منافق و کافر را در یک ردیف مطرح کرد (تدبر3). علتش این است که منافق کسی است که کبراهای تصمیم‌گیریش همانند کبراهای تصمیم‌گیری کافران است.

مثال قرآنی:

الان در سختی و تنگنا قرار گرفته‌ایم و می‌خواهیم از این تنگنا خارج شویم.

(کبرای مومن) عزت تنها از آن خدا و رسول است. (منافقون/8)

(کبرای منافق) عزت در ارتباط برقرار کردن با کافران و قدرت‌مداران دنیوی است. (نساء/138-139)

تطبیق بر آیه محل بحث با توجه به شأن نزول آن

اینکه کافر بیاید و از پیامبر بخواهد «ما با خدا و خداپرستی شما کاری نداریم شما هم با بتها و بت‌پرستی ما کاری نداشته باشید، از یک کافر طبیعی است. اما کسی که خود را مسلمان نامیده، چرا در این اقدام، با کافران همراهی می‌کند؟

پس، منافق کسی است که می‌کوشد «کبراهای (= منطقِ) استدلال کافران را در جامعه دینی عادی جلوه دهد»

[ضمن پوزش از خوانندگان محترم به خاطر دشواری این بحث، این مطلب برگرفته از کتاب ایستاده در باد، ص78-99 می‌باشد که به علت تلخیص، مقداری دشوار شد.]

 

5) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»

تذکر به عالم و حکیم بودن خداوند در پایان این آیه چه ارتباطی با مضامین ابتدای آیه دارد؟

الف. بسیاری از اوقات، منطق کافران و منافقان به نظر ما جذاب می‌آید. (تدبر4) چه‌بسا خداوند می‌خواهد تذکر دهد که اگر من گفتم از منطق کافران و منافقان تبعیت نکنید، نه اینکه از شما بخواهم یک انسانهای بی‌منطق و صرفا تعبدی‌ای باشید؛ بلکه چون من عالِم مطلق هستم و همه کارهایم از روی حکمت است، مضرات منطق کافران و منافقان را می‌دانم و به همین جهت شما را از آن بازداشتم.

ب. گاه انسان، بویژه اگر در تنگنا قرار بگیرد، گمان می‌کند اگر از پیشنهاد کافران و منافقان تبعیت نکند، ضرر می‌کند. چه‌بسا خدا می‌خواهد بفرماید که من که علمم بسیار گسترده است و هر کاری را از روی حکمت انجام می دهم، راه خروجی برای شما می‌شناسم که خیلی بهتر از آن است که از کافران و منافقان تبعیت کنید، فقط به شرطی که مرا جدی بگیرید. (بند د از تدبر2 جلسه419)

ج. ...

 


[1] . این نقل اول را اغلب نقل کرده‌اند از جمله، ابن‌شهرآشوب در مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص54

[2] . ِ وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِیهِ وَ لَمْ یَتَعَمَّدْ کَذِباً فَهُوَ فِی یَدَیْهِ وَ یَرْوِیهِ وَ یَعْمَلُ بِهِ وَ یَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذَلِکَ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص شَیْئاً یَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَى عَنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ یَحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ یَکْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْکَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِیماً لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَمْ یَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ [سَمْعِهِ‏] لَمْ یَزِدْ فِیهِ وَ لَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ وَ الْمُحْکَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مَوْضِعَهُ وَ قَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْکَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ فَکَلَامٌ خَاصٌّ وَ کَلَامٌ عَامٌّ فَیَسْمَعُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُ مَا عَنَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لَا مَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ وَ یُوَجِّهُهُ عَلَى غَیْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا [قَصَدَ] قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَ یَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِی‏ءَ الْأَعْرَابِیُّ وَ الطَّارِئُ فَیَسْأَلَهُ ع حَتَّى یَسْمَعُوا وَ کَانَ لَا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلَافِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ.

 


419) سوره انبیاء (21) آیه 112 قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ

بسم الله الرحمن الرحیم

419) سوره انبیاء (21) آیه 112 

قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی‏ ما تَصِفُونَ

ترجمه

گفت: پروردگارا ! [خودت] به حق قضاوت فرما! و پروردگار ما همان رحمت‌گستری است که تنها از او یاری خواسته می‌شود علیه آنچه می‌پندارید.

اختلاف قرائات

کتابت «قال» در مصحف عثمانی بدون الف بوده است؛ و در قرائت حفص از عاصم (قرآن‌های رایج کنونی) به صورت «قالَ رَبّ» قرائت شده است؛ اما در تمامی قرائات دیگر «قُل ربّ» است.[1] (درباره اختلاف قرائات و معتبر بودن تمام قرائات سبعه و بلکه عشره، قبلا در جلسه280 http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/ و سپس جلسه342 http://yekaye.ir/al-balad-90-13/ و نیز در پاورقی اول جلسه356 http://yekaye.ir/al-alaq-96-9-10/#_ftn1 و جلسه375، تدبر4 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-17/ توضیح داده شد.)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْمُسْتَعانُ»

از ماده «عون» می باشد که این ماده در اصل به معنای یاری و پشتیبانی کردن است (فَأَعینُونی: مرا یاری کنید؛ کهف/95) و «عَوْن» صفت است به معنای یار و یاور (مفردات ألفاظ القرآن، ص598)، یا به تعبیر دقیقتر، کسی که شأن آن را دارد که به یاری اقدام کند. و البته به صورت «عوان» در معنای «سن میانه» (نه پیر و نه خردسال) هم به کار رفته است (عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ/ بقره/68)؛ هرچند برخی این را هم به همان معنای اصلی ارجاع داده و گفته‌اند از این جهت که این سن، سنی است که شخص می‌تواند به یاری و کمک دیگران اقدام کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص269)[2]

«تعاون» به معنای یاری کردن طرفینی است که طرفین پشتیبان همدیگر باشند (و تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏؛ مائده/2)؛ و «استعانة» طلب یاری کردن است (وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین، حمد/5؛ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ بقرة/45) (مفردات ألفاظ القرآن، ص598) و «مستعان» اسم مفعول آن است یعنی کسی که یاری از او طلب می‌شود.

کلمه «عون» به کلمه «نصرت» بسیار نزدیک است. اعانت را اعم از نصرت دانسته‌، و گفته‌اند «نصرت در جایی است که مخالف و نزاع‌کننده‌ای در پیش رو باشد؛ اما عون شامل هرگونه تقویت کردن شخص می‌شود چنانکه در مورد «یاری کردن در فقر» هم از تعبیر اعانت استفاده شده است. (الفروق فی اللغة، ص183؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص269)[3]

درباره «یاری کردن» در زبان عربی، علاوه بر دو ماده «عون» و «نصر»، کلمات متعددی به کار رفته که شاید همه را در فارسی به «یاری کردن» ترجمه کنیم؛ اما در هر یک نکته خاصی مد نظر است:

انقاذ («نقذ») به معنای خارج کردن از ابتلاء و فرو رفتن در آن، است؛

تخلیص (خلاص کردن، «خلص») به معنای پاک کردن از شائبه‌ها و آلودگی‌هاست؛

نجات (انجاء، «نجی») به معنای این است که چیزی را کمک کنیم تا مبتلا به وضعیت ناخوشایند جدیدی نشود؛

تفریج («فرج») یاری کردنی است با جدایی انداختن بین دو چیز؛

«غوث» نجات دادن از ابتلاء و شدت و تحت حمایت ویژه قرار دادن است؛

«ظهیر» (پشتیبان، از ماده «ظهر») به معنای آن است که کسی در پشت سر قرار گیرد و انسان بتواند به او تکیه کند؛ و

«مساعده» («سعد») حالتی است که اقتضای خیر و برتری دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص279 و ج8، ص258)

ماده «عون» جمعا 11 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


در عبارت «رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ» «ربنا» مبتداست و «الرحمن» خبر اول، و «المستعان» خبر دوم می‌باشد؛ و چون بر روی هر دو خبر «الـ» آمده است دلالت بر حصر می‌کند, یعنی: پروردگار ما تنها رحمت‌گستر، و تنها کسی است که از او یاری خواسته می‌شود.

حدیث

1) از امام حسین ع روایت شده است:

هنگامی که حضرت فاطمه س دختر پیامبر ص مریض شد به حضرت علی ع وصیت کرد که امر او را پنهان دارد و خبرش را مخفی نماید و کسی را از مرض وی مطلع نگرداند. پس او چنین کرد و خودش پرستاری او را برعهده گرفت و اسماء بنت عمیس - خدا رحمتش کند - که رازنگهدار بود، کمکش می‌کرد. پس چون هنگام وفاتش رسید به امیرالمومنین ع وصیت کرد که خودش متولی کار وی شود و شبانه او را دفن کند و قبرش را بپوشاند؛ پس امیرالمومنین ع عهده‌دار کار او شد و دفنش کرد و محل قبرش را مخفی نمود؛ پس چون دست از خاک قبر برداشت،‌ غم وجودش را فراگرفت و اشک بر گونه‌هایش روان شد و رو به سوی قبر رسول خدا ص کرد و گفت:

سلام بر تو ای رسول خدا از من! سلام بر تو ای رسول خدا ص از دخترت و محبوبت و مایه چشم روشنی‌ات و زائرت، همان که شبانه در بقعه ات در خاک آرمید و خداوند برایش سرعت پیوستن به تو را برگزید؛

ای رسول خدا، صبر من در فراق دُردانه‌ات کم شد و توانم در غم سرور زنان کاستن گرفت؛ و تنها چیزی که تسلیتم می‌دهد اقتدا به سنت توست و مقایسه با حزنی که به خاطر غم فراق تو دامنگیرم شده بود؛ که پس از آنکه بر سینه ام جان دادی، تو را در قبرت خواباندم و با دست خود چشمانت را بستم و امورت را خود عهده‌دار شدم.

آری، و در کتاب خدا بهترین نحوه قبول [قضا و قدر الهی] مطرح شده است که: «همه ما از خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم»؛

امانتی‌ات برگشت داده شد و آنچه در رهن بود پس گرفته شد و زهرا را از من ربودند؛ چه زشت شد زمین و آسمان.

ای رسول خدا، اما حزن و اندوهم همیشگی است؛ و اما شبم همواره بیداری است؛ غم از دل برون نرود تا روزی که خداوند سرایی را که تو در آن مقیمی روزیم گرداند؛ چه غم جانگدازی و چه غصه جانکاهی! خداوند چه زود بین ما جدایی انداخت و تنها به او شکایت برم.

و دخترت به تو خبر خواهد داد از هجوم امتت بر او و و دست به دست دادن آنها در پایمال کردن حقش؛ پس تو هم از او احوال بپرس که چه‌بسیار حرارتی که در سینه فوران می‌کند و راهی به بیرون نمی‌یابد؛ و او به تو خواهد گفت؛ و خداوند حکم می‌کند که بهترین حکم‌کنندگان است. ...

الأمالی (للمفید)، ص281-282؛ الأمالی (للطوسی)، ص109-110

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِیِّ ص وَصَّتْ إِلَى عَلِیٍّ ص أَنْ یَکْتُمَ أَمْرَهَا وَ یُخْفِیَ خَبَرَهَا وَ لَا یُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِکَ وَ کَانَ یُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِینُهُ عَلَى ذَلِکَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ رَحِمَهَا اللَّهُ عَلَى اسْتِسْرَارٍ بِذَلِکَ کَمَا وَصَّتْ بِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنْ یَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ یَدْفِنَهَا لَیْلًا وَ یُعَفِّیَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ- وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارِ لَهَا اللَّهُ سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی بِفِرَاقِکَ مَوْضِعَ التَّعَزِّی فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْعَمُ الْقَبُولِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ- لَا یَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو- وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِین‏...[4]


2) ظاهرا از امیرالمومنین ع روایت شده است[5] که حضرت موسی به مناجات با خداوند تبارک و تعالی مشغول بود. در فرازی از این مناجات خداوند به حضرت موسی می‌فرماید:

موسی! ...

در پیشگاه من خشوع کن همچون خشوع صابران؛ و از کثرت گناهان صیحه بزن همچون صیحه گناهکاری که از دست دشمنش فرار می‌کند و بر آن، از من یاری بجوی که من یاوری خوب هستم و بهترین کسی‌ام که از او یاری خواسته شود؛ همانا من خدایم فوق بندگان و بندگان تحت نظر من‌اند و همگی در برابرم تسلیم اند...

الکافی، ج‏8، ص42

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِی مُنَاجَاتِهِ: یَا مُوسَى ...

...[6] وَ اقْنُتْ بَیْنَ یَدَیَّ قُنُوتَ الصَّابِرِینَ وَ صِحْ إِلَیَّ مِنْ کَثْرَةِ الذُّنُوبِ صِیَاحَ الْمُذْنِبِ الْهَارِبِ مِنْ عَدُوِّهِ وَ اسْتَعِنْ بِی عَلَى ذَلِکَ فَإِنِّی نِعْمَ الْعَوْنُ وَ نِعْمَ الْمُسْتَعَانُ یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ فَوْقَ الْعِبَادِ وَ الْعِبَادُ دُونِی وَ کُلٌّ لِی دَاخِرُونَ ...[7]

تدبر

1) «قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ»

می‌دانیم که امکان ندارد خداوند حکم بناحق کند. پس، منظور از اینکه « پروردگارا !  به حق حکم فرما» چیست؟

الف. اشاره است که پیامبر ص کارش را به خدا واگذار می‌کند و از خدا می‌خواهد که بین او و کسانی که تکذیبش می‌کنند قضاوت فرماید؛ چنانکه از قتاده نقل شده که پیامبر ص هرگاه در جنگ با مشرکان حاضر می‌شد این جمله را می‌گفت به این معنا که خدایا خودت بین ما و مشرکان با آشکار کردن حق جدایی بینداز. (مجمع‌البیان، ج7، ص108)[8]

ب. یعنی خدایا به حکم برحقِ خودت - که همان چیره و آشکار کردن حق بر باطل است - حکم فرما (المیزان، ج14، ص333؛ مجمع‌البیان، ج7، ص108)

ج. «حق» اینجا به معنای انتقام از کافران است؛ یعنی از خدا می‌خواهد که کافران را به حال خود رها نکند و از آنها انتقام بگیرد. (تفسیر قمی، ج2، ص78)

د. چنین بیان‌هایی از باب ابراز اطاعت و انقطاع الی الله است و می‌تواند از باب طلب زیادت در لطف باشد (شبیه مضمون آیه‌ای که می‌فرماید «خداوند کسانی را که هدایت بجویند بر هدایتشان می‌افزاید»؛ محمد/17) (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏2، ص126) یعنی خداوند قطعا چنین می‌کند اما ما بر این کاری که خداوند می‌کند تاکید می‌کنیم که بیشتر مشمول این حکم خداوند شویم؛ همان گونه که خداوند حتما مصلحت بندگانش را می‌خواهد در عین حال ما هم برای مصلحتمان دعا می‌کنیم.

ه. ...


2) «الْمُسْتَعانُ عَلی‏ ما تَصِفُونَ»

«تنها از او یاری خواسته می‌شود علیه آنچه توصیف می‌کنید» مقصود از «آنچه توصیف می‌کنید» چیست؟

الف. سخنان باطلی که مشرکان می‌گفتند: مانند اینکه «آیا این پیامبر چیزی بیش از یک بشر است [که لازم باشد از او پیروی کنیم]» (انبیاء/3) ویا اینکه «خداوند فرزند دارد» (مریم/88) (مجمع‌البیان، ج7، ص108)

ب. عقایدی که به عنوان دین برای خود ساخته بودند و سخنان ناروایی که در مورد دین حق مطرح می‌کردند. (المیزان، ج14، ص333)

ج. این ادعایی که می‌گفتند شوکت اصلی از آنِ ماست و اسلام چند روزی بیشتر جولان نمی‌دهد و بعد فروکش می‌کند. (تفسیر صافی، ج3، ص360)

د. شاید اشاره است به تهدید‌هایی که دشمنان اسلام می‌کرده‌اند؛ یعنی وضعیت خود و مسلمانان را به گونه‌ای می‌فهمیده و توصیف می‌کرده‌اند که به منزله تهدیدی علیه مسلمانان بوده است؛ و آیه می‌خواهد بفرماید: هرگونه هم واقعیت را توصیف کنند یاری خدا برایتان کافی است.

ثمره انسان‌شناختی

انسان هر اقدامی - بویژه در برابر دشمن- انجام می‌دهد بر اساس شناختی است که واقعیت و امکانات خود و دیگران دارد (واقعیت و امکانات خود و دیگران را به نحو خاصی توصیف می‌کند)

اما کسی که واقعا و از صمیم جان، از خدا یاری طلب کند، به واقعیتی تکیه کرده که پشتوانه تمام واقعیات و امکانات است؛ و لذاست که اگر کسی واقعا مومن باشد، هر برآوردی که دشمن از امکانات خود ارائه دهد، هراسی در دل او نمی‌افکند.

اگر امام خمینی ره با قاطعیت می‌گفت «نترسید، نترسانید ... آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»

http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=2067

به خاطر این بود که اعتقادش این بود که:

«خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی.»

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=95

ه. ...


3) «رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ ...»

پروردگار ما کسی است که هم رحمان است؛ یعنی رحمتش چنان گسترده است که حد و انتها ندارد؛ و هم تنها مستعان است؛ یعنی تنها کسی است که اگر از او یاری خواسته شود می‌تواند یاری کند و یاری می‌کند.[9]

آیا اگر کسی به چنین پروردگاری تکیه کند، مشکل حل‌ناشده‌ای برایش می‌ماند؟!

چرا ما با اینکه هر روز حداقل ده بار می‌گوییم که «تنها از تو یاری می‌جوییم» اما باز چشممان به دست این و آن است؟!


4)‌ «قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی‏ ما تَصِفُونَ»

چرا پیامبر و کسانی که رسالات خدا را ابلاغ می‌کنند فقط از خدا می‌ترسند و از غیر او هیچ باکی ندارند (الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه‏؛ احزاب/39)؟

به نظر می‌رسد این آیه پاسخ می‌دهد:

زیرا پیامبر ص به خداوند رحمت‌گستری تکیه کرده که تنها اوست که یاور حقیقیِ هر انسانی می‌تواند باشد؛ پس با خیال راحت از او می‌خواهد که او بین وی و دشمنانش حکم کند؛ و می‌داند که خداوند او را کافی است (و کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا؛ احزاب.39)



[1] . توجه شود برخلاف آنچه امروزه قرائت حفص از عاصم بسیار مشهورتر از بقیه شده است، حتی تا قرن11 و 12 هم این گونه نبوده است. یعنی نه‌تنها در تفسیر قمی و مجمع‌البیان (تدبر1) که مربوط به قرون سوم و ششم هجری است؛ بلکه هم مرحوم فیض کاشانی (م1091) در تفسیر الصافی (ج3، ص360) و هم مرحوم قمی مشهدی (م1125) در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (ج‏8، ص488) وقتی به این آیه می‌رسد کاملا بر اساس «قل» آن را شرح می‌دهد و در ادامه‌اش می‌گوید که این به صورت «قال» هم قرائت شده است: «و قرء قال على حکایة قول الرسول صَلّى اللَّه علیه و آله».

همچنین در این آیه در مورد کلمات دیگرش هم اختلاف قرائت وجود دارد:

«ربِّ» مخفف «ربّی: پروردگار من» است و در مقام نداء می‌باشد؛ البته در قرائت ابوجعفر (جزء قراء عشره) به صورت «قُل ربُّ» قرائت شده است (یعنی همان منادی، اما به صورت تنها و بدون مضاف الیه).

اغلب قراء عشره به صورت «رَبِّ احْکُمْ: پروردگار من، حکم فرما» قرائت کرده‌اند؛ اما در برخی از قرائات شاذه، یعنی ابن‌عباس، عکرمه، حجدری، این محیصن، و روایت زید از یعقوب (یعقوب، از قراء عشره است)- به صورت «ربّی أحکَمُ: پروردگار من حکم‌کننده‌تر است» (به معنایی که در تعبیر «احکم الحاکمین» به کار می‌رود) قرائت کرده‌اند. (التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص286؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج‏7، ص474؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص331)

همچنین عموم قراء کلمه آخر این آیه را به صورت «تَصِفُونَ» قرائت کرده‌اند؛ فقط از ابن‌ذکوان (که وی، یکی از دو راوی «ابن‌عامر، قاری شام» بوده) دو نقل آمده است. یکی نقل اخفش است که همانند بقیه است؛ اما «صوری» از ابن‌ذکوان به صورت «یصفون» قرائت کرده است و قرات اعمش (از قرائات شاذه) نیز همین طور است (التبیان، ج8، ص286؛ الکامل المفصل، ص331)؛ و از ابن‌عامر و عاصم (از قراء سبعه) نیز روایت شده که قرائت «أبَیّ» این گونه بوده است. (البحر المحیط، ج‏7، ص474)

[2] . همچنین به مویی که بالای عورت مردان می‌روید هم «عانة» می‌گویند که درباره ارتباطش با «یاری» چیزی نگفته‌اند اما همین مطلب فوق را می‌توان گفت: چون سن بلوغ سنی است که این مو می‌روید.

[3] . البته مرحوم مصطفوی در جای دیگری از کتاب خود دقیقا خلاف همین را گفته است که احتمالا سهو القلمی رخ داده است:  «فانّ النظر ... فی العَوْنِ: الى النصرة المتداوم المتظاهر عن قریب؛ و فی النُّصْرَةِ: الى مطلق الإعانة بأىّ نحو کان. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص278)

[4] . سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ‏ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ‏  عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ‏  عِنْدَهُ مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ‏  مِنْکَ الذِّکْرُ فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ- وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏.

[5] . در سند اسم امامی که از او روایت شده نیامده است اما در حدیث323 غررالحکم (که مجموعه کلمات امیرالمومنین ع است فرازی از این روایت در کلام حضرت علی ع آمده است به این صورت:

إنّ الدّنیا لم تخلق لکم دار مقام و لا محلّ قرار و إنّما جعلت لکم مجازا لتزوّدوا منها الأعمال الصّالحة لدار القرار فکونوا منها على أوفاز و لا تخدعنّکم العاجلة و لا تغرّنکم فیها الفتنة کقوله تعالى لموسى ع: یا موسى لا تطول فی الدّنیا أملک فتقسی قلبک و قاسى القلب منّی بعید إلى قوله سبحانه و صح إلىّ من کثرة الذنوب صیاح المذنب الهارب من عدوّه و استعن بی على ذلک فإنّی نعم العون و نعم المستعان.

[6] . لَا یَطُولُ فِی الدُّنْیَا أَمَلُکَ فَیَقْسُوَ لِذَلِکَ قَلْبُکَ وَ قَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ یَا مُوسَى کُنْ کَمَسَرَّتِی فِیکَ فَإِنَّ مَسَرَّتِی أَنْ أُطَاعَ فَلَا أُعْصَى فَأَمِتْ قَلْبَکَ بِالْخَشْیَةِ وَ کُنْ خَلَقَ الثِّیَابِ جَدِیدَ الْقَلْبِ تُخْفَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ تُعْرَفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ حِلْسَ الْبُیُوتِ مِصْبَاحَ اللَّیْلِ

[7] . فَاتَّهِمْ نَفْسَکَ عَلَى نَفْسِکَ وَ لَا تَأْتَمِنْ وَلَدَکَ عَلَى دِینِکَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ وَلَدُکَ مِثْلَکَ یُحِبُّ الصَّالِحِین‏.

[8] . هم در مجمع‌البیان و هم در تفسیر قمی،‌کاملا آیه را به نحو مخاطب و امر توضیح داده‌اند. در مجمع گفته شده: فوض أمورک یا محمد إلى الله و قل یا رب احکم بینی و بین من کذبنی بالحق؛ و در تفسیر قمی (بند ج) گفته شده: معناه لا تدعو [تدع‏] للکفار، و الحق الانتقام من الظالمین‏.

[9] . این مطلب به نحوی اقتباس از سخن مرحوم طبرسی است که می‌فرمایند: دو ویژگی رحمت و یاری‌گری دو ویژگی‌ای است که وقتی با هم جمع شوند رسیدن اصول نعمتها به انسان را ضمانت می‌کنند. (مجمع‌البیان، ج7، ص108)

 


418) سوره انبیاء (21) آیه 111 وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ

بسم الله الرحمن الرحیم

418) سوره انبیاء (21) آیه 111 

وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ

ترجمه

و چه می‌دانم؟! شاید این فتنه‌ای [= آزمون و ابتلایی] برای شما باشد و متاعی محدود [= مایه بهره‌وری‌ای تا زمانی معین]        

نکات ترجمه‌

«فِتْنَة» از ماده «فتن» است که درباره این ماده و کلمه «فتنه» در جلسه77 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/ و جلسه247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/ توضیحاتی گذشت.

حدیث

1) هنگامی که پیمان صلح امام حسن ع با معاویه انجام شد، معاویه از امام ع خواست که در مقابل مردم سخن بگوید و به آنها اطلاع دهد که با معاویه بیعت کرده و کار را به او واگذار نموده است. حضرت پذیرغت و مردم جمع شدند و حضرت خطبه‌ای خواند و حمئ و ثنای الهی گفت و بر پیامبر ص درود فرستاد و از جمله مطالبی که فرمود این بود که:

ای مردم! زیرکترین زیرک‌ها، متقی است؛ و احمق‌ترین احمق‌ها،فاجر و گناهکار است؛ و بدرستی که اگر بین جابلقا و جابلسا [= شرق و غرب عالم] جستجو کنید مردی را نمی‌یابید که جدش رسول خدا ص باشد، غیر از من و برادرم حسین؛ و می‌دانید که خداوند با جدّم حضرت محمد ص شما را هدایت کرد و از گمراهی نجات داد و از جهالت بیرون آورد و بعد از ذلت، لباس عزت پوشاند و بعد از کمی و قلّت، فراوانتان کرد.

همانا معاویه به نزاع با من پرداخت در حقی که از آنِ من بود، نه از آنِ او؛ و من تاملی کردم در صلاح امت و برانداختن فتنه، و شما هم با من بیعت کرده بودید که با کسی که مسالمت ورزم مسالمت ورزید؛ و با کسی که بجنگم بجنگید، و چنان دیدم که با معاویه مسالمت در پیش گیرم و جنگ بین من و او را فروگذارم، و با او بیعت کردم و دیدم که حفظ خونها بهتر از ریختن آن است  از این کار جز صلاح و بقای شما را نمی‌خواستم «و چه می‌دانم؟! شاید این فتنه‌ای برای شما باشد و متاعی محدود.» (انبیاء/111)

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص571

وَ لَمَّا تَمَّ الصُّلْحُ وَ انْبَرَمَ الْأَمْرُ الْتَمَسَ مُعَاوِیَةُ مِنَ الْحَسَنِ ع أَنْ یَتَکَلَّمَ بِمَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ وَ یُعْلِمَهُمْ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ مُعَاوِیَةَ وَ سَلَّمَ الْأَمْرَ إِلَیْهِ فَأَجَابَهُ إِلَى ذَلِکَ. فَخَطَبَ وَ قَدْ حَشَدَ النَّاسُ خُطْبَةً حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَ صَلَّى عَلَى نَبِیِّهِ ص فِیهَا وَ هِیَ مِنْ کَلَامِهِ الْمَنْقُولِ عَنْهُ ع وَ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَکْیَسَ الْکَیْسِ التُّقَى وَ أَحْمَقَ الْحُمْقِ الْفُجُورُ وَ إِنَّکُمْ لَوْ طَلَبْتُمْ مَا بَیْنَ جَابَلْقَ وَ جَابَرْسَ رَجُلًا جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا وَجَدْتُمُوهُ غَیْرِی وَ غَیْرَ أَخِیَ الْحُسَیْنِ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاکُمْ بِجَدِّی مُحَمَّدٍ فَأَنْقَذَکُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ رَفَعَکُمْ بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ أَعَزَّکُمْ بِهِ بَعْدَ الذِّلَّةِ وَ کَثَّرَکُمْ بِهِ بَعْدَ الْقِلَّةِ إِنَّ مُعَاوِیَةَ نَازَعَنِی حَقّاً هُوَ لِی دُونَهُ فَنَظَرْتُ لِصَلَاحِ الْأُمَّةِ وَ قَطْعِ الْفِتْنَةِ وَ قَدْ کُنْتُمْ بَایَعْتُمُونِی عَلَى أَنْ تسالمون [تُسَالِمُوا] مَنْ سَالَمْتُ وَ تحاربون [تُحَارِبُوا] مَنْ حَارَبْتُ فَرَأَیْتُ أَنْ أُسَالِمَ مُعَاوِیَةَ وَ أَضَعَ الْحَرْبَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ قَدْ بَایَعْتُهُ وَ رَأَیْتُ [أَنَ‏] حَقْنَ الدِّمَاءِ خَیْرٌ مِنْ سَفْکِهَا وَ لَمْ أُرِدْ بِذَلِکَ إِلَّا صَلَاحَکُمْ وَ بَقَاءَکُمْ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ.

این مطلب با عبارات مختلف در منابع متعددی نقل شده است؛ از جمله: علل الشرائع، ج‏1، ص219 [1]؛ الأمالی (للطوسی)، ص559- 560[2] و ص567-568[3]؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع، ج‏3، ص105[4]؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏4، ص34[5]؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص278[6] و ص282[7]

2) منصور صیقل می‌گوید من و حارث بن مغیره و عده‌ای از اصحاب نشسته و مشغول صحبت بودیم و امام صادق ع سخنان ما را می‌شنید. فرمود:

شما در چه حال و هوایی هستید؟! هیهات، هیهات! این طور که می‌پندارید نیست!

به خدا سوگند آنچه برایش گردن کشیده‌اید رخ نخواهد داد مگر اینکه غربال شوید؛

به خدا سوگند آنچه برایش گردن کشیده‌اید رخ نخواهد داد مگر اینکه خالص شوید؛

به خدا سوگند آنچه برایش گردن کشیده‌اید رخ نخواهد داد مگر اینکه خوب و بدتان از هم جدا شود؛

به خدا سوگند آنچه برایش گردن کشیده‌اید رخ نخواهد داد مگر بعد از ناامیدی‌ها؛

به خدا سوگند آنچه برایش گردن کشیده‌اید رخ نخواهد داد مگر اینکه بدبخت می‌شود آنکه بدبخت می‌شود و سعادتمند می‌شود آنکه سعادتمند می‌شود. [ظاهرا یعنی هرکس تا آخر جایی که برایش امکان دارد پیش برود.]

الکافی، ج‏1، ص370

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الصَّیْقَلِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ الْحَارِثُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا جُلُوساً وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَسْمَعُ کَلَامَنَا فَقَالَ لَنَا فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ أَنْتُمْ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا لَا وَ اللَّهِ مَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى یَشْقَى مَنْ یَشْقَى وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ.[8]


3) از امام صادق ع روایت شده است: هیچ قبض و بسطی [= گشایش و تنگنایی] رخ نمی‌دهد مگر اینکه خداوند در آن منتی می‌گذارد و ابتلایی انجام می‌دهد.

التوحید (للصدوق)، ص354

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ الْمَنُّ وَ الِابْتِلَاءُ.

تدبر

1) «لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ»

مرجع ضمیر «این» و به تَبَع، منظور از عبارت «شاید "این" فتنه‌ای برای شما باشد و متاعی محدود» چیست؟

الف. اشاره است به اعلام خطری که پیامبر ص انجام داد؛ یعنی شاید آنچه به گوش شما رساندم و به شما اعلام کردم، برای امتحان شما باشد تا معلوم شود که واقعا چکاره‌اید و مدتی به شما مهلت می‌دهد تا باطن خود را در این دنیا آشکار کنید (المیزان، ج14،‌ص333)[9]

ب. اشاره است به دنیا، یعنی شاید این دنیا فتنه و متاعی محدود برای شماست (حسن بصری؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏7، ص108) ظاهرا این برداشت با توجه به این است که هنگام هبوط آدم، از زندگی و درنگ در دنیا به عنوان «متاع الی حین» یاد شده است. (بقره/36 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-036/ و اعراف/24 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-24/ )[10]

ج. اشاره است به مهلتی که به آنها داده شده است؛ یعنی شاید این تاخیر عذاب، امتحان و ابتلایی است که چه‌بسا از موضع‌تان برگردید. (به نقل از مجمع البیان، ج‏7، ص108)

د. ...


2) «لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ»

یک وضعیت واحد را در آن واحد، هم «فتنه» (آزمایش و ابتلای دشواری که بسیاری می‌لغزند) دانست و هم «متاعی محدود» (یعنی کالایی که تا زمانی به کار می‌آید) (یکبار دیگر حدیث سوم را مطالعه کنید)

نه‌تنها وضعیت غلبه کفار بر مسلمانان در دوره مکه (که ظاهر آیه ناظر به آن است)، بلکه، در احادیث معصومین ع، جریان سقیفه و کنار زدن امیرالمومنین ع (إرشاد القلوب، ج‏2، ص312) [11]، صلح امام حسن ع و حکومت معاویه (حدیث1) و چه‌بسا سختی‌های آخرالزمان (حدیث2) مصداق این وضعیت قلمداد شده‌اند.

شاید در کنار هم قرار گرفتن این دو تعبیر، می‌خواهد نشان دهد که وضعیت‌های بسیار دشواری که در جامعه دینی پیش می‌آید، اگرچه واقعا مطلوب نیست و حاکی از نقطه ضعف مهمی در میان مسلمانان دارد (مانند کنار گذاشته شدن امیرالمومنین ع و امام حسن ع از حکومت، و غیبت امام زمان ع) اما بر همین وضعیت از منظر الهی، بهره‌وری‌هایی مترتب است، که اگر آن نبود، این هم حاصل نمی‌شود (حداقلش، جدا شدن مرزهای حق و باطل).

یعنی همان مضمون آیه214 سوره بقره، که گاهی چیزی را خوش نمی‌دارید اما خیر شما در آن است؛ یا به تعبیر معروف «الخیر فی ما وقع»


3) «وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ»

هم فتنه است و هم بهره‌وری‌ای محدود؛ اما جالب اینجاست که بهره‌وری‌ای که در کار است را با تعبیر مبهم «الی حینٍ»، محدود کرد و صرفاً نفرمود: فتنه‌ای هست و بهره‌وری‌ای. چرا؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که اصرار بر اصل محدودیت است، نه تعیین پایان آن؛ همان گونه که مرگ هم اگرچه یک نقطه پایان است، اما زمانش نامعلوم است؛ و همین‌طور قیامت.

همه اینها یک تذکر مهم دارد: به یاد داشته باشیم که «بهره‌وری افراد در این فتنه‌ها، محدود و تمام شدنی است».

به قول حافظ:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh179/

ب. شاید به علاوه، می‌خواهد نشان دهد که بالاخره مدتی برای بهره‌وری فتنه‌گران در کار خواهد بود؛ یعنی همان سنت استدراج (مهلتی که خداوند به بدکاران می‌دهد تا باطن خود را کامل عیان کنند) : «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» (آل‌عمران/178) ، «وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏» (أعراف/182) و «فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون‏» (قلم/44)

ج. شاید می‌خواهد نشان دهد که اگر بهره‌وری صحیحی هم از فتنه‌ای در کار باشد (تدبر2) حتما محدود است.

د. ...


4) «وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ»

چرا صریحا نفرمود که این وضعیت، فتنه و متاعی محدود برای شماست و با دو تعبیر « إِنْ أَدْری: نمی‌دانم» و « لَعَلَّ: شاید» قطعیت این مطلب را کم‌رنگ کرد؟

الف. شاید از این جهت که در زمینه باطل، امیدواری‌ای برای کسی ایجاد نشود که حتما می‌تواند از وضعیت فتنه‌آمیز، بهره و متاعی ببرد. چنانکه در آیه 109 هم نفرمود حتما تحقق این وعده‌ها دور است؛ بلکه فرمود: نمی‌دانم تحقق این وعده‌ها نزدیک است یا دور.

ب. ...


5) «وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی‏ حینٍ»

حکایت

فضل بن ربیع (وزیر هارون‌الرشید) می‌گوید:

شبى را با یکی از کنیزان خود خفته بودم چون نصف شب برآمد صدای باز شدن در را شنیدم و این مرا بوحشت آورد کنیزک گفت شاید این صدای باد باشد. چیزی نگذشت دیدم یکى از ملازمان هارون که مسرور کبیر نام داشت داخل شد و بدون اینکه حتی سلام کند، گفت امیر تو را احضار نموده او را اجابت کن. من از جان خود مأیوس شدم و نزد خود گفتم که اینکه مسرور بدون اذن داخل شده و سلام نکرد، منظورى ندارد جز کشتن من! من جُنُب بودم و جرأت نکردم که حتی برای غسل کردن او را معطل کنم. برخاستم و جامه‏هاى خود را پوشیدم و با مسرور بیرون آمدم و وارد قصر هارون شدم و بر او در حالی که در بستر خواب دراز کشیده بود، سلام کردم. جواب سلامم را دارد و گفت: ترسیدی؟!

گفتم بلى یا امیر المؤمنین! اندکی سکوت کرد و گذاشت تا آرام شوم. سپس گفت برو در زندان، و موسى بن جعفر ع را بیرون آور و سى هزار درهم و پنج خلعت و سه مرکب سوارى به او بده؛ و او را مخیر کن میان ماندن در نزد ما ویا کوچ کردن به هر شهرى که دوست دارد.

گفتم یا امیر المؤمنین امر می‌کنى به آزاد کردن موسى بن جعفر؟

گفت بلى.

تا سه مرتبه تکرار کردم گفت بلى، سپس گفت: واى بر تو می‌خواهی که تا من پیمان شکنی کنم؟

گفتم یا امیر المؤمنین کدام پیمان؟

گفت من اینجا خوابیده بودم که ناگهان شخص سیاه و غول‌پیکر موهای سرم را گرفت و روی سینه‌ام نشست و حلقوم مرا گرفت و گفت موسى بن جعفر (ع) به ظلم زندانی کرده‌ای؟

گفتم او را رها میکنم و مى‏بخشم و خلعتش میکنم. پس، از من عهد و میثاقی گرفت و از روى سینه‌ام برخاست و نزدیک بود که جانم بدر آید.

فضل بن ربیع گوید که من از نزد هارون بیرون آمدم و خدمت موسى بن جعفر (ع) رسیدم و او در حبس بود و من او را دیدم که نماز می‌گذارد نشستم تا اینکه سلام نماز را گفته و سلام امیر المؤمنین را به او رسانیده و او را اعلام کردم بآنچه مرا امر کرده بود و آن هدایا را هم به ایشان دادم.

پس از آن فرمود که اگر مأمورى بچیزى غیر از این چنان کن.

گفتم نه بحق جدت رسول اللَّه که من مأمور نیستم مگر به همین کارها.

فرمود من نیازی به این خلعت و مرکب و مال، که آغشته به حق‌الناس است، ندارم.

گفتم ترا قسم بخداوند میدهم که اینها را رد مکن، که بر من خشم آورد.

فرمود با آنها خودت هر چه می‌خواهی بکن.

پس من دست او را گرفته و او را از زندان بیرون آوردم و گفتم یا ابن رسول اللَّه به من بگو چه چیزی موجب شد خبر بده مرا که چه چیزی موجب شد که یکدفعه چنین در نظرش محترم شوی و مرا مامور چنین برخوردی با تو کند؟

فرمود شب چهارشنبه پیغمبر را در خواب دیدم که فرمود اى موسى تو محبوسى و مظلوم؟

گفتم بلى یا رسول اللَّه محبوس و مظلومم. و سه مرتبه این را تکرار کرد. و آنگاه این آیه شریفه را تلاوت کرد «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ» و فرمود فردا را که صبح میکنى روزه بگیر و پنجشنبه و جمعه را هم روزه بگیر و در وقت افطار دوازده رکعت نماز میگذارى و در هر رکعتى بعد از حمد دوازده مرتبه سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را میخوانى و بعد از هرچهار رکعت سجده کن پس از آن بگو:

یَا سَابِقَ الْفَوْتِ وَ یَا سَامِعَ کُلِّ صَوْتٍ یَا مُحْیِیَ الْعِظَامِ‏ وَ هِیَ رَمِیمٌ‏ بَعْدَ الْمَوْتِ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ وَ أَنْ تُعَجِّلَ لِیَ الْفَرَجَ مِمَّا أَنَا فِیهِ

پس من چنین کردم و این می‌بینی که شد.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص74[12]



[1] . مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ خُزَیْمَةَ قَالَ حَدَّثَنَا بَشَّارٌ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع یَوْمَ کَلَّمَ فَقَالَ: مَا بَیْنَ جَابَرْسَا و جَابَلْقَا رَجُلٌ جَدُّهُ نَبِیٌّ غَیْرِی وَ غَیْرُ أَخِی وَ إِنِّی رَأَیْتُ أَنْ أُصْلِحَ بَیْنَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَ کُنْتُ أَحَقَّهُمْ بِذَلِکَ فَإِنَّا بَایَعْنَا مُعَاوِیَةَ وَ لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ.

[2] . وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْعَرْزَمِیُّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عُثْمَانَ أَبِی الْیَقْظَانِ، عَنْ أَبِی عُمَرَ زَاذَانَ، قَالَ: لَمَّا وَادَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) مُعَاوِیَةَ، صَعِدَ مُعَاوِیَةُ الْمِنْبَرَ، وَ جَمَعَ النَّاسَ فَخَطَبَهُمْ، وَ قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ رَآنِی لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا وَ لَمْ یَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا، وَ کَانَ الْحَسَنُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) أَسْفَلَ مِنْهُ بِمِرْقَاةٍ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ کَلَامِهِ، قَامَ الْحَسَنُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَحَمِدَ اللَّهَ (تَعَالَى) بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ ذَکَرَ الْمُبَاهَلَةَ فَقَالَ: فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنَ الْأَنْفُسِ بِأَبِی، وَ مِنَ الْأَبْنَاءِ بِی وَ بِأَخِی، وَ مِنَ النِّسَاءِ بِأُمِّی وَ کُنَّا أَهْلَهُ، وَ نَحْنُ لَهُ، وَ هُوَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُ.

وَ لَمَّا نَزَلَتْ آیَةُ التَّطْهِیرِ جَمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کِسَاءٍ لِأُمِّ سَلَمَةَ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا) خَیْبَرِیٍّ، ثُمَّ قَالَ:" اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً" فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ فِی الْکِسَاءِ غَیْرِی وَ أَخِی وَ أَبِی وَ أُمِّی، وَ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ یُجْنِبُ فِی الْمَسْجِدِ وَ یُولَدُ لَهُ فِیهِ إِلَّا النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أَبِی، تَکْرِمَةً مِنَ اللَّهِ (تَعَالَى) لَنَا، وَ تَفْضِیلًا مِنْهُ لَنَا.

وَ قَدْ رَأَیْتُمْ مَکَانَ مَنْزِلِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ أَمَرَ بِسَدِّ الْأَبْوَابِ فَسَدَّهَا، وَ تَرَکَ بَابَنَا، فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ، فَقَالَ:" أَمَا إِنِّی لَمْ أَسُدَّهَا وَ أَفْتَحُ بَابَهُ، وَ لَکِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَمَرَنِی أَنْ أَسُدَّهَا وَ أَفْتَحَ بَابَهُ".

وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ زَعَمَ لَکُمْ أَنِّی رَأَیْتُهُ لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا وَ لَمْ أَرَ نَفْسِی لَهَا أَهْلًا، فَکَذَبَ‏ مُعَاوِیَةُ، نَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَیْتِ مَظْلُومِینَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ (تَعَالَى) نَبِیَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ تَوَثَّبَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَیْنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا مِنَ الْفَیْ‏ءِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا مَا جَعَلَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ).وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّاسَ بَایَعُوا أَبِی حِینَ فَارَقَهُمُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَأَعْطَتْهُمُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا، وَ الْأَرْضُ بَرَکَتَهَا، وَ مَا طَمِعْتَ فِیهَا یَا مُعَاوِیَةُ، فَلَمَّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنِهَا تَنَازَعَتْهَا قُرَیْشٌ بَیْنَهَا، فَطَمِعَتْ فِیهَا الطُّلَقَاءُ وَ أَبْنَاءُ الطُّلَقَاءِ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ، وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):" مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى یَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَکُوا".وَ قَدْ تَرَکَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ هَارُونَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ خَلِیفَةُ مُوسَى (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السَّامِرِیَّ، وَ قَدْ تَرَکَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَبِی وَ بَایَعُوا غَیْرَهُ، وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ:" أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا النُّبُوَّةَ"، وَ قَدْ رَأَوْا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) نَصَبَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ مِنْهُمْ الْغَائِبَ، وَ قَدْ هَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنْ قَوْمِهِ وَ هُوَ یَدْعُوهُمْ إِلَى اللَّهِ (تَعَالَى) حَتَّى دَخَلَ الْغَارَ، وَ لَوْ وَجَدَ أَعْوَاناً مَا هَرَبَ، وَ قَدْ کَفَّ أَبِی یَدَهُ حِینَ نَاشَدَهُمْ وَ اسْتَغَاثَ فَلَمْ یُغَثْ، فَجَعَلَ اللَّهُ هَارُونَ فِی سَعَةٍ حِینَ اسْتَضْعَفُوهُ وَ کَادُوا یَقْتُلُونَهُ، وَ جَعَلَ اللَّهُ النَّبِیَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی سَعَةٍ حِینَ دَخَلَ الْغَارَ وَ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً، وَ کَذَلِکَ أَبِی، وَ أَنَا فِی سَعَةٍ مِنَ اللَّهِ حِینَ خَذَلَتْنَا الْأُمَّةُ وَ بَایَعُوکَ یَا مُعَاوِیَةُ، وَ إِنَّمَا هِیَ السُّنَنُ وَ الْأَمْثَالُ یَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً.

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّکُمْ لَوِ الْتَمَسْتُمْ فِیمَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ أَنْ تَجِدُوا رَجُلًا وَلَدَهُ نَبِیٌّ غَیْرِی وَ أَخِی لَمْ تَجِدُوهُ، وَ إِنِّی قَدْ بَایَعْتُ هَذَا «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ»

[3] . وَ قَدْ کَفَّ أَبِی یَدَهُ وَ نَاشَدَهُمْ وَ اسْتَغَاثَ أَصْحَابَهُ فَلَمْ یُغَثْ وَ لَمْ یُنْصَرْ، وَ لَوْ وَجَدَ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً مَا أَجَابَهُمْ، وَ قَدْ جُعِلَ فِی سَعَةٍ کَمَا جُعِلَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی سَعَةٍ.

وَ قَدْ خَذَلَتْنِی الْأُمَّةُ وَ بَایَعَتْکَ یَا ابْنَ حَرْبٍ، وَ لَوْ وَجَدْتُ عَلَیْکَ أَعْوَاناً یَخْلُصُونَ مَا بَایَعْتُکَ، وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) هَارُونَ فِی سَعَةٍ حِینَ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ عَادَوْهُ، کَذَلِکَ أَنَا وَ أَبِی فِی سَعَةٍ حِینَ تَرَکَتْنَا الْأُمَّةُ وَ بَایَعَتْ غَیْرَنَا، وَ لَمْ نَجِدْ عَلَیْهِمْ أَعْوَاناً، وَ إِنَّمَا هِیَ السُّنَنُ وَ الْأَمْثَالُ تَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً.

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّکُمْ لَوِ الْتَمَسْتُمْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ رَجُلًا جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُوهُ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَمْ تَجِدُوا غَیْرِی وَ غَیْرَ أَخِی، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَضِلُّوا بَعْدَ الْبَیَانِ، وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أَنَّى ذَلِکَ مِنْکُمْ! أَلَا وَ إِنِّی قَدْ بَایَعْتُ هَذَا- وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى مُعَاوِیَةَ- «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ» «1».

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَا یُعَابُ أَحَدٌ بِتَرْکِ حَقِّهِ، وَ إِنَّمَا یُعَابُ أَنْ یَأْخُذَ مَا لَیْسَ لَهُ، وَ کُلُّ صَوَابٍ نَافِعٌ، وَ کُلُّ خَطَإٍ ضَارٍ لِأَهْلِهِ، ...

[4] . سفیان الثوری، باسناده، عن الشعبی، أنه قال:

لما کان الصلح بین الحسن بن علی علیه السلام و بین معاویة، أراد الحسن علیه السلام الخروج الى المدینة.

فقال له معاویة: ما أنت بالذی تذهب حتى تخطب الناس و تخبرهم بأن الأمر قد صار لی.

قال الشعبی: فسمعت الحسن علیه السلام یقول- على المنبر- بعد أن حمد اللّه و أثنى علیه و صلّى على محمد و آله:

أما بعد، فإن أکیس الکیس التقی، و ان أعجز العجز الفجور.

و إن هذا الأمر الذی اختلفت فیه أنا و معاویة حق کان لی، فترکته له و إنما فعلت ذلک لحقن دمائکم، و تحصین أموالکم «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ»

[5] . رُوِیَ أَنَّهُ قَالَ الْحَسَنُ ع فِی صُلْحِ مُعَاوِیَةَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ لَوْ طَلَبْتُمْ مَا بَیْنَ جَابُلْقَا وَ جَابِرْسَا رَجُلًا جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا وَجَدْتُمْ غَیْرِی وَ غَیْرَ أَخِی وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ نَازَعَنِی حَقّاً هُوَ لِی فَتَرَکْتُهُ لِصَلَاحِ الْأُمَّةِ وَ حَقْنِ دِمَائِهَا وَ قَدْ بَایَعْتُمُونِی عَلَى أَنْ تُسَالِمُوا مَنْ سَالَمْتُ وَ قَدْ رَأَیْتُ أَنْ أُسَالِمَهُ وَ أَنْ یَکُونَ مَا صَنَعْتُ حُجَّةً عَلَى مَنْ کَانَ یَتَمَنَّى هَذَا الْأَمْرَ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِین‏

[6] . وَ أَمَّا قَوْلُکَ فِی شَأْنِ الْإِمَارَةِ وَ قَوْلُ أَصْحَابِکَ فِی الْمُلْکِ الَّذِی مَلَکْتُمُوهُ فَقَدْ مَلَکَ فِرْعَوْنُ مِصْرَ أَرْبَعَمِائَةِ سَنَةٍ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ نَبِیَّانِ مُرْسَلَانِ ع یَلْقَیَانِ مَا یَلْقَیَانِ مِنَ الْأَذَى وَ هُوَ مُلْکُ اللَّهِ یُعْطِیهِ الْبَرَّ وَ الْفَاجِرَ وَ قَالَ اللَّهُ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِین

[7] . فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ أَمَا إِنَّکَ یَا حَسَنُ قَدْ کُنْتَ تَرْجُو أَنْ تَکُونَ خَلِیفَةً وَ لَسْتَ هُنَاکَ فَقَالَ الْحَسَنُ ع أَمَّا الْخَلِیفَةُ فَمَنْ سَارَ بِسِیرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَمِلَ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَ الْخَلِیفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَنَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْیَا أُمّاً وَ أَباً وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَهُ دُوَلًا وَ لَکِنَّ ذَلِکَ أَمْرُ مَلِکٍ أَصَابَ مُلْکاً فَتَمَتَّعَ مِنْهُ قَلِیلًا وَ کَانَ قَدِ انْقَطَعَ عَنْهُ فَاتَّخَمَ لَذَّتَهُ وَ بَقِیَتْ عَلَیْهِ تَبِعَتُهُ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِین

[8] . این حدیث هم در همین حال و هواست:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْأَنْبَارِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَیْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَفَرٌ یَسِیرٌ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ یَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَکَثِیرٌ قَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجُ فِی الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیرٌ. (الکافی، ج‏1، ص370)

[9] . و نیز: زجاج، به نقل از مجمع البیان، ج‏7، ص108

[10] . برخی از مترجمان این گونه مطلب را ترجمه کرده‌اند مانند خانم صفارزاده؛ و نیز ترجمه قرآن به شعر توسط آقای تشکری که گفته است:

شاید این آزمون براى شماست             و متاع دو روزه‏ى دنیاست.

[11] . در روایتی که قیصر روم بعد از رحلت پیامبر ص جاتلیق را همراه عده‌ای  می‌فرستد که مسلمانان را رسوا کنند و فرازهایی از این روایت قبلا گذشت، نیز امیرالمومنین ع آنچه بعد از رحلت پیامبر ص رخ داده را نیز مصداقی از همین آیه برمی‌شمرد:

متن اصل حدیث در اینجا جا نشد . لذا در سایت آورده ام.

[12] . متن اصل حدیث در اینجا جا نشد . لذا در سایت آورده ام.

 


417) سوره انبیاء (21) آیه 110 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ ا

بسم الله الرحمن الرحیم

417) سوره انبیاء (21) آیه 110

إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ

ترجمه

بدرستی که او می‌داند آنچه آشکار است از سخن، و می‌داند آنچه را که پنهان می‌دارید.

حدیث

1) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌هایشان می‌فرمایند:

همانا بر خداوند سبحان و متعال مخفی نیست آنچه که بندگان در شب و روزشان انجام می‌دهند، دقیقا از آنها خبر دارد و علمش بدانها احاطه دارد؛

اعضای [بدن‌تان] شهود اوست؛ و جوارح‌تان لشکریان او؛ و ضمیر و باطن‌تان، جاسوسان او؛ و خلوت شما، عیان اوست.

نهج البلاغه، خطبه199

قال امیرالمؤمنین ع

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا یَخْفَى عَلَیْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‏.


2) از امام باقر ع روایت شده است:

خداوند - عز و جل- بود و چیزی غیر او نبود؛ و همواره عالِم بوده است به آنچه می‌باشد؛ علم او به هر چیزی قبل از وجودش، همانند علم او بدان چیز است بعد از وجودش.

الکافی، ج‏1، ص107

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا شَیْ‏ءَ غَیْرُهُ وَ لَمْ یَزَلْ عَالِماً بِمَا یَکُونُ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ کَوْنِهِ کَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ کَوْنِهِ.

تدبر

1) «إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ»

خداوند هم سخنی را که آشکار گفته می‌شود، می‌داند و هم آنچه را که مخفی می‌کنند. اگر توجه کنیم که این آیه در ادامه تهدید کسانی بود که از تسلیم شدن در برابر حقیقت رویگردان شده بودند، شاید بتوان نتیجه گرفت که در این آیه دو گروه از کسانی که در مقابل خدا می‌ایستند و از حق رویگردان می‌شوند، مد نظر است: کافران و مشرکان، که صریحا سخن کفرآمیز می‌گویند؛ و منافقان، که آن کفر را در درون خود مخفی می‌کنند.


2) «إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ»

در آیه قبل در مورد کسانی که از حق رویگردان شده‌اند، فرمود که من نمی‌دانم وعده عذابی که به شما داده شده، دور است یا نزدیک؛ در این آیه می‌فرماید که اما خدا سخن آشکار و اقدامات مخفیانه شما را می‌داند.

از اینجا به دست مى‏آید که منشا نزول عذاب بر کفار، هم آن طعنه‏هایى بوده که در ظاهر به اسلام مى‏زدند، و هم آن نقشه‏هایى که پنهان مى‏داشتند؛ گویى که فرموده: اگر اینان مستحق عذاب شدند به خاطر اظهاراتى است که علیه این دعوت الهى کردند، و آن نقشه‏هایى که پنهان داشتند، پس ایشان را به آن عذاب تهدید کن، و لیکن از آنجایى که تو اطلاعى از ظاهر و باطن آنان ندارى، و نمى‏دانى که جرمشان چقدر استحقاق عذاب دارد، و آیا استحقاق عذاب نزدیک دارند، یا دور، لذا چنین علمى را از خودت نفى کن، و آن را تنها به خداى تعالى ارجاع بده. (المیزان، ج14، ص332؛ ترجمه، ص469)


3) «إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ»

خداوند هم وضع آشکار ما را می‌داند و هم پنهان‌کاری‌های‌مان را. چرا که تمام اعضاء و جوارح ما هم ماموران اویند (حدیث1)؛ اگر چیزی را مخفی کنیم، از خودمان که نمی‌توانیم مخفی کنیم.

"وقتى خداوند پنهان‏کارى‏ها را مى‏داند، دیگر توطئه و نفاق براى چیست؟" (تفسیر نمونه، ج7، ص510)


4) «إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ»

خداوند همه چیز ما را می‌داند. چرا در میان چیزهای مختلف، فقط به «سخن آشکار» و «اموری که پنهان‌کاری می‌کنیم» پرداخت؟

الف. شاید می‌خواهد به دو گروه اصلی مخالفان دین اشاره کند: کفار و منافقان. (تدبر1)

ب. شاید می‌خواهد به مجموعه کارهایی که مخالفان علیه اسلام انجام می‌دهند اشاره کند: موضع‌گیری‌های علنی، و اقدامات پنهانی (تدبر2)

ج. شاید می‌خواهد به آسیب‌زاترین عرصه‌های اخلاقی اشاره کند که اگر به علم خدا در این دو عرصه توجه کنیم، تقریبا عموم مشکلات اخلاقی ما حل است: یکی عرصه زبان و دیگری عرصه مخفی‌کاری

ثمره اخلاقی

دو عرصه در انسان هست که اگر انسان خدا را در آن دو عرصه حاضر و ناظر ببیند، شاید عموم مشکلات اخلاقی وی حل شود:

1. بسیاری از گناهان به زبان و کلام برمی‌گردد، و اگر هر وقت می‌خواهیم سخن بگوییم در نظر آوریم که این سخن در محضر خدای ادا می‌شود که قضاوت روز قیامت به دست اوست، آنگاه آیا دیگر خبری از دروغ، غیبت، تهمت، عیب‌جویی، سخن‌چینی، شایعه‌پراکنی، و ... می‌ماند؟

2. اغلب انسانها در مقابل انسانهای دیگر، غالبا حیا می‌کنند که مرتکب گناه شوند؛ لذا بسیاری از گناهان، گناهان در خلوت و همراه با پنهان‌کاری است؛ اگر هرگاه خواستیم پنهان‌کاری کنیم، یادمان باشد که کسی هست که نمی‌توان از محضرش پنهان شد، آیا دیگر برای ما پنهان و آشکار تفاوتی می‌کند؟ و اگر انسانها در خلوت خویش، گناه نکنند، آیا در علن گناه خواهند کرد؟

د. ...

 


416) سوره انبیاء (21) آیه 109 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُک

بسم الله الرحمن الرحیم

416) سوره انبیاء (21) آیه 109 

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُونَ

ترجمه

پس اگر پشت کردند بگو به طور یکسان به گوش شما رساندم؛ و نمی‌دانم آنچه وعده داده می‌شوید، آیا نزدیک است یا دور؟

نکات ترجمه

آذَنْتُکُم = آذَنْ + تُ + کُم

«آذَنْتُ» فعل ماضی ثلاثی مزید (باب افعال) و صیغه متکلم وحده از ماده «أذن‏» می باشد. (در اصل به صورت «أئذن» بوده که دو همزه در هم ادغام شده و به صورت «آ» درآمده است.)

درباره ماده «أذن» برخی گفته‌اند که اصل این ماده بر دو معنای نزدیک هم (متقارب) دلالت دارد: یکی گوش، و گوش دادن و شنیدن؛ و دوم عِلم و اعلام کردن؛ و نزدیک هم بودنشان به این است که با گوش است که علم به شنیده‌ها حاصل می‌شود (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص75؛ کتاب العین، ج8، ص200)؛ اما برخی معنای اصلی را همان معنای اول می‌دانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص70-71) که در ادامه توضیحش می آید.

بر اساس این نظر اخیر، اصل ماده «أذن» همان کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» بوده که جمع آن، «آذان» است (وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً؛ انعام/25) و به نحو استعاری درباره کسی که زیاد گوش می داده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص70) ویا سخن هرکسی را با دقت گوش می‌کرده (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص76)، به کار می‌رفته است (یَقُولُونَ: هُوَ أُذُنٌ قُلْ: أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ؛‏ توبة/61)

در این مبنا، اصل فعل «اَذِنَ» نیز به معنای گوش دادن است (أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ؛ انشقاق/2) و البته در مورد علم و آگاهی‌ای که با شنیدن حاصل می‌شده (= اعلام کردن) هم به کار رفته است «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ ‏بقره/279).

«إذن» هم به معنای اعلام اجازه و رخصت در انجام کاری است (وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ؛‏ آل عمران/166) و اگرچه برخی گفته‌اند که در این گونه موارد، اذن به معنای علم است (و لذا اذن دادن به معنای اعلام کردن است؛ و «به اذن خدا»، یعنی به علم خدا، یعنی این کار در منظر علم خدا رخ داده است) (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص75)؛ اما راغب اصفهانی اصرار دارد که بین اذن و علم فرق است و اذن اخص از علم است و صرفا در جاهایی به کار می رود که به نحوی مشیت و اراده‌ای در کار باشد (اعم از اینکه بدان راضی باشد یا خیر) و لذا در امثال آیه فوق، وقتی می‌فرماید آنچه به شما می‌رسد به اذن خداست؛ یعنی بر اساس مشیت خداوند است، نه اینکه خدا فقط از آن خبر دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص71)

«استیذان» هم به معنای طلب اذن (اجازه گرفتن) است (إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ ...‏ توبة/45)

«تَأَذَّنَ» (إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ‏؛ ابراهیم/7) هم به معنای «اعلام کردن» است؛ و در توضیحش گفته‌اند گاه عرب، باب تفعّل را به معنای باب افعال به کار می‌برد (مثلا به جای أوعدنی، می‌گوید توعّدنی) (معانی القرآن (للفراء)، ج2، ص69) هرچند نظر خلیل این است که «تَأَذَّنَ» یعنی «حتما انجام می‌دهم» (کتاب العین، ج8، ص200).

همچنین «اذان» یعنی چیزی که شنیده می‌شود (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏؛ توبه/3) و «موذّن» کسی است که افراد را با صدای بلند از چیزی آگاه می‌کند: (ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ؛ یوسف/70)

ماده «أذن» و مشتقاتش 102 بار در قرآن کریم به کار رفته است.[1]

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است که امیرالمومنین ع در صفین روز جمعه برای مردم خطبه خواند و در فرازی از خطبه‌ای فرمود:

سپس شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و حضرت محمد ص بنده و فرستاده اوست، او را به هدایت و دینی فرستاد که برایش پسندیده بود و او سزاوار آن بود، و او را به تبلیغ رسالت و حجت های خویش بر خلائق، بر همه بندگان برتری بخشید؛

و همان گونه که در علمش به او رقم خورده بود، [حضرت محمد ص] بسیار مهربان و رحیم بود؛ و به لحاظ حَسَب و نَسَب، بزرگوارترین خلایق الهی، و خوش منظرترین آنها، و شجاع ترین، و نیکوکارترین در حق والد خویش، و مطمئن‌ترین شخص هنگام عهد و پیمان؛

هیچ مسلمان و کافری اندک ظلمی از او ندید، بلکه مورد ظلم قرار می‌گرفت و می‌بخشید؛ در موضع قدرت قرار می‌گرفت و چشم‌پوشی می‌کرد؛

[زندگی‌] می‌گذراند در حالی که مطیع خداوند بود و صبور در آنچه به وی می‌رسید؛ و مجاهدی بود که حق جهاد را ادا کرد، و یکسره رسم عبودیت بجا آورد تا اینکه آن امر یقینی در رسید؛

پس، رفتنش بزرگترین مصیبت بر جمیع اهل زمین بود، اعم نیکوکار و بدکار، ...

الأمالی( للصدوق)، ص406

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْجَعْدِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَامَ عَلِیٌّ ع یَخْطُبُ النَّاسَ بِصِفِّینَ یَوْمَ جُمُعَةٍ وَ ذَلِکَ قَبْلَ الْهَرِیرِ بِخَمْسَةِ أَیَّامٍ فَقَالَ ...[2]

ثُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ وَ کَانَ أَهْلَهُ وَ اصْطَفَاهُ عَلَى جَمِیعِ الْعِبَادِ بِتَبْلِیغِ رِسَالَتِهِ وَ حُجَجِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ کَانَ کَعِلْمِهِ فِیهِ رَءُوفاً رَحِیماً أَکْرَمَ خَلْقِ اللَّهِ حَسَباً وَ أَجْمَلَهُمْ مَنْظَراً وَ أَشْجَعَهُمْ نَفْساً وَ أَبَرَّهُمْ بِوَالِدٍ وَ آمَنَهُمْ عَلَى عَقْدٍ لَمْ یَتَعَلَّقْ عَلَیْهِ مُسْلِمٌ وَ لَا کَافِرٌ بِمَظْلِمَةٍ قَطُّ بَلْ کَانَ یُظْلَمُ فَیَغْفِرُ وَ یَقْدِرُ فَیَصْفَحُ وَ یَعْفُو حَتَّى مَضَى مُطِیعاً لِلَّهِ صَابِراً عَلَى مَا أَصَابَهُ مُجَاهِداً فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ عَابِداً لِلَّهِ حَتَّى أَتَاهُ الْیَقِینُ فَکَانَ ذَهَابُهُ ص أَعْظَمَ الْمُصِیبَةِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْأَرْضِ الْبَرِّ وَ الْفَاجِر ...


2) از امام سجاد ع روایت شده است:

قریش نزد ابوطالب جمع شدند در حالی که رسول خدا ص هم آنجا بود؛ و گفتند: ما از برادرزاده‌ات می‌خواهیم انصاف داشته باشد؟

گفت: چه انصافی از او می‌خواهید؟

گفتند: ما از او دست برمی‌داریم او هم از ما دست بردارد؛ نه او با ما صحبت کند و نه ما با او صحبت کنیم؛ نه او با ما مبارزه کند و نه ما با او مبارزه کنیم؛ آخر، این دعوت دلها را از هم دور کرده و بذر کینه کاشته و نهال بغض و نفرت رویانده است.

[حضرت ابوطالب ع] گفت: برادرزاده‌ام! شنیدی؟

فرمود: عموجان، اگر اینها در حق من انصاف داشته باشند دعوتم را اجابت می‌کنند و نصیحت و خیرخواهی‌ام را قبول می‌نمایند. همانا خداوند متعال به من دستور داده است که به سمت دین حنیف، آیین حضرت ابراهیم، دعوت کنم؛ پس هر که اجابتم کند برایش نزد خداوند رضوان و جاودانگی در بهشت است و کسی که با من مخالفت کند با او مبارزه می‌کنم تا اینکه خداوند بین ما و او حکم کند که او بهترین حاکمان است.

[صحبتهایی بین آنها رد و بدل شد تا اینجا که: ]

... گفتند: به او بگو خدا او را فقط برای ما فرستاده یا برای همه مردم؟

فرمود: من به جانب همه مردم فرستاده شده‌ام، سفید و سیاه، آنکه در بالای کوه‌هاست و آن که در بین دریاهاست؛ و من حتما ایران و روم را هم دعوت خواهم کرد که: «ای مردم، من رسول رسول خدا هستم به جانب همه شما ...» (اعراف/158)

این بر قریش سنگین آمد و استکبار ورزیدند و گفتند: به خدا سوگند اگر ایران و روم این را بشنوند، ما را در سرزمین‌مان خواهند ربود و کعبه را با تمام سنگهایش ویران می‌کنند، پس آیه نازل شد: «و گفتند: «اگر با تو از این هدایت پیروى کنیم، از سرزمین خود ربوده خواهیم شد ...» (قصص/57) و نیز اینکه «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد ...» (فیل/1)

مطعم بن عدی گفت: ابوطالب! به خدا سوگند که در حق قومت انصاف نورزیدی؛ آنها تلاش کردند که از آنچه ناخوشایند می‌داری تو را خلاص کنند، اما نمی‌بینمت که از آنها چیزی قبول کنی!

حضرت ابوطالب ع گفت: به خدا سوگند در حقم بی‌انصافی می‌کنید، و تو نیز اینها را برای خوار کردن و پشتیبانی علیه من جمع کرده‌ای؛‌ پس هر کاری دلت می‌خواهد بکن!

پس هر قبیله‌ای شروع کردند به آزار و شکنجه مسلمانان قبیله خود، تا آنها را از دینشان برگردانند و به مسخره کردن پیامبر ص روی آوردند و خداوند رسول خدا ص را با عمویش ابوطالب از آسیب آنها حفظ کرد چرا که ابوطالب هنگامی که دید قریش چکار می‌خواهد بکند، در میان بنی‌هاشم ایستاد و آنها را به حمایت از رسول خدا ص و حفاظت از وی فراخواند جز ابولهب، همان طور که خداوند فرمود: «و قطعا خداوند یاری کند کسی را که یاریش کند» (حج/40) و گروهی از قریش از طائف وارد شدند و این را ناخوش داشتند و فتنه‌ای درگرفت و پیامبر ص به مسلمانان دستور دارد که به سرزمین حبشه هجرت کنند.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص59

وَ رَوَى ابْنُ بَابَوَیْهِ فِی کِتَابِ النُّبُوَّةِ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع أَنَّهُ اجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ إِلَى أَبِی طَالِبٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَهُ فَقَالُوا نَسْأَلُکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ النَّصَفَ قَالَ وَ مَا النَّصَفُ مِنْهُ قَالُوا یَکُفُّ عَنَّا وَ نَکُفُّ عَنْهُ فَلَا یُکَلِّمُنَا وَ لَا نُکَلِّمُهُ وَ لَا یُقَاتِلُنَا وَ لَا نُقَاتِلُهُ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ الدَّعْوَةَ قَدْ بَاعَدَتْ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ زَرَعَتِ الشَّحْنَاءَ وَ أَنْبَتَتِ الْبَغْضَاءَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی أَ سَمِعْتَ قَالَ یَا عَمِّ لَوْ أَنْصَفَنِی بَنُو عَمِّی لَأَجَابُوا دَعْوَتِی وَ قَبِلُوا نَصِیحَتِی إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِی أَنْ أَدْعُوَ إِلَى دِینِهِ الْحَنِیفِیَّةِ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ فَمَنْ أَجَابَنِی فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضْوَانُ وَ الْخُلُودُ فِی الْجِنَانِ وَ مَنْ عَصَانِی قَاتَلْتُهُ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ

...[3] فَقَالُوا قُلْ لَهُ أَرْسَلَهُ اللَّهُ إِلَیْنَا خَاصَّةً أَمْ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً قَالَ بَلْ إِلَى النَّاسِ أُرْسِلْتُ کَافَّةً إِلَى الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ مَنْ عَلَى رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ مَنْ فِی لُجَجِ الْبِحَارِ وَ لَأَدْعُوَنَّ السَّنَةَ فَارِسَ وَ الرُّومَ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً فَتَجَبَّرَتْ قُرَیْشٌ وَ اسْتَکْبَرَت‏ ْوَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَوْ سَمِعَتْ بِهَذَا فَارِسُ وَ الرُّومُ لَاخْتَطَفَتْنَا مِنْ أَرْضِنَا وَ لَقَلَعَتِ الْکَعْبَةَ حَجَراً حَجَراً فَنَزَلَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ وَ قَوْلُهُ «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ»

فَقَالَ مُطْعِمُ بْنُ عَدِیٍّ وَ اللَّهِ یَا بَا طَالِبٍ لَقَدْ أَنْصَفَکَ قَوْمُکَ وَ جَهَدُوا عَلَى أَنْ یَتَخَلَّصُوا مِمَّا تَکْرَهُهُ فَمَا أَرَاکَ تُرِیدُ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفَوُنِی وَ لَکِنَّکَ قَدِ اجْتَمَعْتَ عَلَى خِذْلَانِی وَ مُظَاهَرَةِ الْقَوْمِ عَلَیَّ فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَکَ فَوَثَبَ کُلُّ قَبِیلَةٍ عَلَى مَا فِیهَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُعَذِّبُونَهُمْ وَ یَفْتِنُونَهُمْ عَنْ دِینِهِمْ وَ الِاسْتِهْزَاءِ بِالنَّبِیِّ ع وَ مَنَعَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ مِنْهُمْ وَ قَدْ قَامَ أَبُو طَالِبٍ حِینَ رَأَى قُرَیْشاً تَصْنَعُ مَا تَصْنَعُ فِی بَنِی هَاشِمٍ فَدَعَاهُمْ إِلَى مَا هُوَ عَلَیْهِ مِنْ مَنْعِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْقِیَامِ دُونَهُ إِلَّا أَبَا لَهَبٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ‏ یَنْصُرُهُ وَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ قُرَیْشٍ مِنَ الطَّائِفِ وَ أَنْکَرُوا ذَلِکَ وَ وَقَعَتْ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ع الْمُسْلِمِینَ أَنْ یَخْرُجُوا إِلَى أَرْضِ الْحَبَشَةِ.

تدبر

1) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ؛  ... فَإِنْ تَوَلَّوْا»

بعضى از مردمِ لجوج، حتّى از «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» نیز روى برمى‏گردانند. (تفسیر نور (قرائتی)، ج‏7، ص509)


2) «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ...»

اگر پشت کردند، بگو ...

پس،

حتی با لجاجت و اعراض مخاطبان، مسئولیّت مبلغ دین در برابر آنان تمام نمی‌شود. (اقتباس از تفسیر نور، ج‏7، ص509)


3) «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ»

انسان مختار است نه مجبور، لذا مى‏تواند حتّى در برابر سخن خود خدا، و دعوت و درخواست کسانی که مستقیما از جانب خدا آمده‌اند نیز مقاومت و اعراض کند. نباید انتظار داشت که همه‏ى مردم سخن حقّ را بپذیرند که این هدف براى انبیا نیز محقّق نشده است. (تفسیر نور، ج‏7، ص509)

ثمره انسان‌شناسی

در مساله هدایت مردم،‌ حتی اگر برترین و عالمترین و کاردان‌ترین برگزیده خداوند دست به کار شود، معلوم نیست که مخاطبان ایمان آورند؛ چه رسد به ما و امثال ما ! حتی آن را که پیامبر ص دلش می‌خواهد هدایت شود، ممکن است هدایت نشود: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین: همانا تو آن را که دوست داری، هدایت نمی‌کنی ولکن خداوند است که هر که را بخواهد هدایت می‌کند و او به هدایت‌شدگان آگاه‌تر است.» (؛‌قصص/56)

چون بالاخره انسانها اختیار دارند؛ و حتی در جایی که راه حق به طور آشکار معلوم شود، ممکن است آن را در پیش نگیرند.

اگر این را خوب درک کنیم، سطح انتظاراتمان از خود و دیگران تصحیح می‌شود.


4) «آذَنْتُکُمْ عَلی‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُونَ»

پیامبر خدا ص از جانب او به کسانی که از حق و حقیقت رویگردانند هشدار می‌دهد که به عذاب گرفتار خواهند شد؛ اما اینکه خدا چه اندازه به آنها می‌خواهد مهلت دهد، در اختیار پیامبر ص نیست. اما بالاخره واقع خواهد شد.

مهم این است که: دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره!

ثمره اجتماعی

اگر اهل باطل مدتها مهلت یافتند و میدان‌دار شدند، دلیل بر این نیست که کارها از دست خدا بیرون شده است؛ و یا اینکه واقعا آنها باطل نیستند. «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین‏: و کسانی که کفر .رزیدند چنین حساب نکنند که ما که به آنها مهلت می‌دهیم برایشان خوب است؛ ما فقط بدانها مهلت می‌دهیم تا گناهشان فزونی گیرد و برای آنان است عذابی خوارکننده.» (آل‌عمران/178)


5) «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی‏ سَواءٍ»

«اگر پشت کردند بگو به طور یکسان به گوش شما رساندم.»

منظور از «علی السواء: به طور یکسان و مساوی» چیست؟ و چرا این تعبیر را به کار برد؟

الف. یعنی همه مطالب گفتنی را به همه گفتم؛ و این گونه نیست که برخی مطالب را به برخی بگویم و از دیگران دریغ کنم. (مجمع‌البیان، ج7، ص108)

ب. یعنی همه شما یکسان در معرض اعلام من، و در صورت تخلف، یکسان در معرض خطر هستید (المیزان، ج14، ص332)

ج. همه مردم بطور یکسان مخاطب هشدارهاى پیامبران هستند و در این میان، جنسیّت، نژاد و زبان مطرح نیست. (تفسیر نور، ج‏7، ص509)

د. در تبلیغ، همه مردم را با دیده‏ى یکسان بنگریم. (تفسیر نور، ج‏7، ص509) و مبادا نسبت به کسانی که در چشم ما کوچک می‌آیند مطلبی را فروگذار کنیم.

ه. ...



[1] . راغب اصفهانی کلمه «اذاً» (به معنای «در این صورت») که غالبا در مقام جواب و جزاء به کار می‌رود و گاه به صورت «إذن» نوشته می‌شود، در ذیل ماده «أذن» مطرح نموده (مفردات ألفاظ القرآن، ص70) که ظاهرا صرفا به جهت شباهت صوری کلمه در اینجا قرار گرفته وگرنه ایشان هیچ ارتباط معنایی‌ای بین این دو برقرار نموده و اغلب اهل لغت، آن را ذیل حرف «إذ» یا «إذا» مطرح می‌کنند. حرف «إذاً» 30 بار در قرآن کریم به کار رفته است که در شمارش فوق قرار داده نشده است یعنی 102 بار مذکور غیر از «اذاً»های قرآن می‌باشد.

[2] . الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نِعَمِهِ الْفَاضِلَةِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ عَلَى حُجَجِهِ الْبَالِغَةِ عَلَى خَلْقِهِ مَنْ عَصَاهُ أَوْ أَطَاعَهُ إِنْ یَعْفُ‏ فَبِفَضْلٍ مِنْهُ وَ إِنْ یُعَذِّبْ فَبِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ أَحْمَدُهُ عَلَى حُسْنِ الْبَلَاءِ وَ تَظَاهُرِ النَّعْمَاءِ وَ أَسْتَعِینُهُ عَلَى مَا نَابَنَا مِنْ أَمْرِ دِینِنَا وَ أُومِنُ بِهِ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا

[3] . فَقَالُوا قُلْ لَهُ یَکُفَّ عَنْ شَتْمِ آلِهَتِنَا فَلَا یذَکْرُوُهَا بِسُوءٍ فَنَزَلَ «قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ» قَالُوا إِنْ کَانَ صَادِقاً فَلْیُخْبِرْنَا مَنْ یُؤْمِنُ مِنَّا وَ مَنْ یَکْفُرُ فَإِنْ وَجَدْنَاهُ صَادِقاً آمَنَّا بِهِ فَنَزَلَ «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ» قَالُوا وَ اللَّهِ لَنَشْتُمَنَّکَ وَ إِلَهَکَ فَنَزَلَ «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ» قَالُوا قُلْ لَهُ فَلْیَعْبُدْ مَا نَعْبُدُ وَ نَعْبُدُ مَا یَعْبُدُ فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْکَافِرِینَ

 


415) سوره انبیاء (21) آیه 108 قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

415) سوره انبیاء (21) آیه 108 

قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

ترجمه

بگو فقط به من وحی می‌شود که معبود شما فقط خداوندی یکتاست؛ پس آیا شما تسلیم هستید؟

حدیث

1) در فرازی از وصیت نامه ای که امیرالمومنین ع هنگام برگشت از صفین در منطقه حاضرین، خطاب به امام حسن ع نوشتند آمده است:

و بدان پسرجانم، اگر پروردگارت شریکی داشت پیامبرانش نزد تو می‏آمدند، و نشانه‏های مُلک و سلطنتش را می‏دیدی، و از کارها و صفات او آگاه می‏گردیدی. لیکن او خدایی یکتاست چنانکه خود خویش را وصف کرده است. کسی در حکمرانی با او منازعه نتواند، و مُلکش هیچگاه زوال نپذیرفته و نپذیرد. اول است قبل از اشیاء و اوّلیّتی ندارد [ظاهراً یعنی برای اول بودنش حتی نیازی به «اولیت» نیست؛ یا اینکه اول بودنش هم اولیتی ندارد]؛ و آخر است پس از همه اشیاء و او را نهایت نیست. برتر از آن است که ربوبیّتش در دلی به چنگ آید و یا در دیده‏ای جای پذیرد،

و چون این را دانستی کار چنان کن که کسی همچون تو باید چنان کند، کسی که خُرد منزلت است و بی‏مقدار، و توانایی‏اش کم و ناتوانی‏اش بسیار، و نیاز عظیمش به پروردگارش است که او را به طلب طاعت خدا، و خشیت از عقوبتش، و ترس از خشم او می‌کشاند؛ که خدا تو را جز به نیکوکاری نفرموده و جز از زشتکاری نهی ننموده.

نهج البلاغة، نامه31 (با اقتباس از ترجمه شهیدی)

من وصیة له ع للحسن بن علی ع کتبها إلیه بحاضرین عند انصرافه من صفین‏:

وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَیْتَ آثَارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَکِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا یُضَادُّهُ فِی مُلْکِهِ أَحَدٌ وَ لَا یَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلْ أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ بِلَا أَوَّلِیَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْیَاءِ بِلَا نِهَایَةٍ عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ فَافْعَلْ کَمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِکَ أَنْ یَفْعَلَهُ فِی صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ کَثْرَةِ عَجْزِهِ و عَظِیمِ حَاجَتِهِ إِلَی رَبِّهِ فِی طَلَبِ طَاعَتِهِ وَ الْخَشْیَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ فَإِنَّهُ لَمْ یَأْمُرْکَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ یَنْهَکَ إِلَّا عَنْ قَبِیحٍ.[1]


2) از امام صادق ع روایت شده است: «انتم مسلمون» یعنی تسلیم باشید نسبت بدانچه که پیامبر ص آورده و مطیع او باشید.

مجمع البیان، ج‏2، ص805

روی عن أبی عبد الله (ع) و أنتم مسلمون بالتشدید و معناه مستسلمون لما أتی به النبی (ص) منقادون له‏.[2]


3) روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

نَسَبِ اسلام را چنان معرفی کنم که نه قبل من کسی چنین معرفی کرده باشد؛ و نه پس از من کسی در این باره چیزی جز مثل آن بگوید: همانا اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین است و یقین همان تصدیق (قبول و اذعان و اعلام صدق) است و تصدیق همان اقرار است؛ و اقرار همان عمل است و عمل همان ادا کردن است.

همانا مومن دینش را بر اساس رای و نظر شخصی‌اش قرار نمی‌دهد؛ بلکه آن از جانب خدایش می‌آید و او می‌گیردش؛ همانا مومن یقینش را در عمل خود می‌بیند [= می‌یابد] و کافر انکارش را در عملش؛ پس به آنکه جانم به دست اوست سوگند که امر [=وضعیت و تکلیف] خود را نشناختند؛ پس، از انکار کافران و منافقان با اعمال خبیثشان، عبرت بگیرید. [ظاهرا یعنی اینکه خبیث بودن اعمال کافران و منافقان، باید درس عبرتی شود که بفهمید اعتقاداتشان مشکل دارد]

الکافی، ج‏2، ص46 (فراز اول آن در حکمت 125 نهج البلاغه هم آمده است.)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَا یَنْسُبُهُ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِی إِلَّا بِمِثْلِ ذَلِکَ إِنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقَ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ وَ الْعَمَلَ هُوَ الْأَدَاءُ

إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ وَ لَکِنْ أَتَاهُ مِنْ رَبِّهِ فَأَخَذَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُرَی یَقِینُهُ فِی عَمَلِهِ وَ الْکَافِرَ یُرَی إِنْکَارُهُ فِی عَمَلِهِ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا عَرَفُوا أَمْرَهُمْ فَاعْتَبِرُوا إِنْکَارَ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ بِأَعْمَالِهِمُ الْخَبِیثَةِ.

تدبر

1) «إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»

فرمود «فقط به من وحی شده که معبود شما خدایی واحد است»؛ اما می‌دانیم مطالب متعددی به پیامبر اکرم ص وحی شده است.

پس، همه آنچه به پیامبر ص وحی شده، در توحید خلاصه می‌شود.

یعنی، توحید حاوی همه معارف و دستورات دین است؛ و تمام آنچه از طریق وحی آمده، چیزی جز توحید و لوازم و اقتضائات و پیامدهای آن نیست. (المیزان، ج14، ص331)


2) «قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

در آیه قبل بیان شد که:‌ پیامبر ص فقط برای رحمت فرستاده شد.

در این آیه می‌فرماید: او باید چیزی را به مردم بگوید.

پس،

آن چیز، همان رحمتی است که او را برایش فرستادند.

پس، مهمترین رحمت این است که دریابیم که معبود ما خدایی واحد است و باید تنها تسلیم او باشیم.

اما دانستن وحدت خداوند، چگونه رحمت است؟

الف. ما انسانها خواسته‌های متعددی داریم که بسیاری از اوقات این خواسته‌ها با هم ناسازگارند و حرکت به سمت یکی، ما را از رسیدن به دیگری باز می‌دارد. معبود هرکس، آخرین و برترین خواسته اوست که سایر خواسته‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. کسی که دریابد معبود نهایی‌اش واحد است، وحدتی بر همه خواسته‌هایش حاکم می‌شود و از تشتت و آشفتگی بیرون می‌آید و به آرامش می‌رسد و شادی‌هایش با اضطراب همراه نمی‌شود؛ و این، از بزرگترین نمودهای رحمت است.

ب. ما انسانها موجوداتی خودبسنده نیستیم و برای گذران زندگی، دائما مجبوریم تسلیم این و آن شویم تا کارمان انجام شود. اگر کسی بفهمد که فقط یک معبود است که باید تسلیم او شد، عزتی در مقابل همگان پیدا می‌کند، چرا که از سر خم کردن جلوی این و آن آزاد می‌شود و برنامه زندگی‌اش و مدل تصمیم‌گیری‌اش برای خودش کاملا معلوم می‌شود و دائما از این سو به آن سو نمی‌رود.

ج. چون کلمه لا اله الا الله حصن و دژی است که کسی در آن داخل شود از عذاب خداوند (یعنی از هر سختی واقعی‌ای) ایمن خواهد بود،[3] و کسی که خیالش از عذاب راحت شود، به رستگاری رسیده و سراسر در رحمت خواهد بود: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فاز: پس هرکه از آتش رهایی یابد و وارد بهشت شود قطعا برنده و رستگار است» (آل‌عمران/185)

د. ...


3)‌ «أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

معبود شما خدایی واحد است. آیا تسلیم می‌شوید؟!

این سوال نشان می‌دهد که ممکن است برخی تسلیم نشوند.

یعنی چه‌بسا حقایقی آشکار وجود داشته باشد؛ اما برخی تسلیم آن نشوند.

ثمره انسان‌شناسی

این گونه نیست که هرکس هرچه را بداند، لزوما بدان پای‌بند باشد و تسلیم حقیقت شود.

ثمره اجتماعی

با صرف نشان دادن حقانیت حقیقتی برای انسانها، معلوم نیست که حتما در مقابل حقیقت، سر تسلیم فرود آرند.

پس، اگر عده‌ای تسلیم حقیقت نشدند، لزوما نشان نمی‌دهد که مُبلّغ و نظام تبلیغ دین ضعف داشته است. گاه واقعا مبلغ ناتوان است؛ و گاه مبلغ تواناست، اما خود افراد به گونه‌ای‌اند که زیر بار حقیقت نمی‌روند. حکایت قلّت پیروان انبیا (= برگزیدگان خداوند برای هدایت مردم) بهترین شاهد بر این مدعاست که ایمان نیاوردن مردم، لزوما ناشی از ضعف در تبلیغ دین نیست.


4) «أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

معبود شما خدایی یکتاست.

پس چرا ما این اندازه این در و آن در می‌زنیم و حل مشکلات و نیازهای خود را از هرکس و ناکسی انتظار داریم؟

بیهوده نیست که بعدش می‌فرماید: آیا شما واقعا تسلیم این حقیقت شده‌اید؟

آیا واقعا قبول کرده‌اید که معبود شما فقط یکی است؟


5) «قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

خداوند به پیامبرش می‌فرماید:

«بگو فقط به من وحی می‌شود که معبود شما فقط خداوندی یکتاست.»

پیامبر اکرم ص هم مردم را دعوت می‌کرد و می‌فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا: ای مردم! بگویید معبودی جز الله نیست تا رستگار شوید.» (مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص56)[4]


6) «قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

همه قرآن کلامی است که خداوند به پیامبرش دستور داده به مردم بگوید.

قبلا بیان شد که وقتی تعبیر «قل: بگو» در این کلام می‌آید، ظاهرا مطلبی است که ما هم باید به دیگران بگوییم. (جلسه58، تدبر5  http://yekaye.ir/ar-room-30-42/ )

اما به ما که وحی نمی‌شود!

پس می‌شود گفت کاربرد «قل» تنها این نیست.

اما «قل» در اینجا به چه دلیل آمده است؟

الف. شاید می‌خواهد ما را هم متوجه سازد که پیامبر سخنانی که به عنوان قرآن می‌فرماید صرفا مکاشفات شخصی‌ای نیست که خودش به زبان درآورده باشد؛ بلکه متن سخن را به او گفته‌اند و او را به رساندن عین آنچه گفته شده مامور کرده‌اند. (زیرا کسی که در موقعیتی است که صرفا مکاشفه کند که باید مطلبی را به مردم بگوید، هنگام گفتن آن مطلب، دیگر کلمه «بگو» را به کار نمی‌برد.) و این نشان می‌دهد تلقی‌ای که برخی از به‌اصطلاح روشنفکران درباره وحی مطرح کرده‌اند (که وحی را صرفا مکاشفه‌ای داسنته‌اند که خود پیامبر آن را در قالب الفاظ می‌ریزد) قابل انطباق بر وحی قرآنی نیست.

ب. ...


7) «یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»

به «من» وحی می‌شود که خدای «شما» خدایی واحد است.

چرا فرمود «خدای شما» و نفرمود: «الله» یا «خدای من»؟

الف. شاید چون می‌خواهد مخاطب را به تسلیم وادارد (چنانکه در ادامه فرمود: هل انتم مسلمون) و برای این کار، هشدار می‌دهد که این خدای خودتان است.

ب. شاید می‌خواهد انگیزه را برای توحید در عبودیت بالا ببرد. یعنی تنها سراغ خدایی بروید که خدای خودتان است.

ج. ...



[1] . این سه روایت هم شرحی بر وحدت خداوند متعال است:

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِیَ ع مَا مَعْنَی الْوَاحِدِ قَالَ الْمُجْتَمَعُ عَلَیْهِ جَمِیعُ الْأَلْسُنِ بِالْوَحْدَانِیَّةِ. (معانی الأخبار، ص5)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ یَحْیَی الْبُزُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْهَیْثَمِ الْبَلَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ الْمُعَافَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَیْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِیّاً قَامَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَی مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَی أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا یَجُوزَانِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا یَجُوزَانِ عَلَیْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ یَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِیَ لَهُ لَا یَدْخُلُ فِی بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَی أَنَّهُ کَفَرَ مَنْ قَالَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ یُرِیدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ عَلَیْهِ لِأَنَّهُ تَشْبِیهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِکَ وَ تَعَالَی وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَیْسَ لَهُ فِی الْأَشْیَاءِ شِبْهٌ کَذَلِکَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِیُّ الْمَعْنَی یَعْنِی بِهِ أَنَّهُ لَا یَنْقَسِمُ فِی وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ کَذَلِکَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. (التوحید (للصدوق)، ص84؛ معانی الأخبار، ص5-6)

[2] . این روایت هم در مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص48 قابل توجه است:

أَبُو بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع فِی قَوْلِهِ‏ تَعَالَی قُلْ إِنَّما یُوحی‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ الْوَصِیَّةُ لِعَلِیٍّ بَعْدِی نَزَلَتْ مُشَدَّدَةً.

[3] .                         عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص: 135

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ: لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ ص یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.

[4] . طَارِقٌ الْمُحَارِبِیُّ قال: رَأَیْتُ النَّبِیَّ ص فِی سُوَیْقَةِ ذِی الْمَجَازِ عَلَیْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ یَتْبَعُهُ وَ یَرْمِیهِ بِالْحِجَارَةِ وَ قَدْ أَدْمَى کَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُطِیعُوهُ فَإِنَّهُ کَذَّابٌ.

 


414) سوره انبیاء (21) آیه 107 وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَة

بسم الله الرحمن الرحیم

414) سوره انبیاء (21) آیه 107

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ

ترجمه

و تو را نفرستادیم جز رحمتی برای همه جهانها [یا: جهانیان].

نکات ترجمه

«رَحْمَةً»

از ماده «رحم» است که اصل این ماده را به معنای «رقت قلبی که توام با احسان کردن باشد» دانسته اند و درباره آن به تفصیل در جلسه89 توضیح داده شد. (http://yekaye.ir/yunus-010-058/)

«الْعالَمینَ»

«عالَم» از ماده «علم» است و درباره این ماده، و نیز اینکه «عالَم» چه معنا و خاستگاهی دارد، در جلسه222 توضیح داده شد. (http://yekaye.ir/2-baqare-032/).

همچنین در جلسه36 اشاره شد که اگرچه بسیاری از مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده‌اند و این ترجمه غلط نیست؛ اما ترجمه آن به «جهان‌ها» چه‌بسا دقیق‌تر باشد (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/) ؛ و با توجه به امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، چه‌بسا در اغلب کاربردهای این آیه هر دو معنا مد نظر بوده باشد.

لازم به ذکر است که «الْعالَمین» چون صیغه جمع است که «الـ» بر روی آن وارد شده، دلالت بر شمول می‌کند (المیزان، ج14، ص331)؛ یعنی مقصود از آن «همه جهان‌ها» یا «همه جهانیان» است.

حدیث

1) روایت شده است که هنگامی که این آیه «و تو را نفرستادیم جز رحمتی برای همه جهانها» نازل شد، پیامبر ص به جبرئیل فرمود: آیا از این رحمت به تو هم چیزی رسیده است؟

جبرئیل گفت: بله، من همواره از عاقبت امر می‌ترسیدم؛ پس به تو ایمان آوردم آن هنگام که خداوند مرا مدح گفت که: «او دارای قوت و جایگاهش نزد صاحب عرش است» (تکویر/20).

مجمع البیان، ج‏7، ص107

و روی أن النبی ص قال لجبرائیل لما نزلت هذه الآیة هل أصابک من هذه الرحمة شی‏ء قال نعم إنی کنت أخشى عاقبة الأمر فآمنت بک لما أثنى الله علی بقوله «ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ».


2) از رسول خدا ص روایت شده که فرمودند:

همانا من رحمتِ هدایت‌شده هستم.


و از امام صادق ع روایت شده است:

هریک از شما وقتی [آمدن و دیدار] قائم ع را آرزو می‌کند آن را در عافیت آرزو کند [ظاهرا یعنی بدین نحو آرزو کند که توفیق دیدار وی همراه با عافیت نصیبم شود، یعنی در حالی که توفیق دیدار او را بیابم که او به من لطف و عنایت داشته باشد] ؛ چرا که خداوند حضرت محمد ص را به عنوان رحمت [برای جهانیان] برانگیخت و قائم را به عنوان نقمت [= انتقام گیرنده] برمی‌انگیزاند.


قال رسول الله ص: إِنَّمَا أَنَا رَحْمَةٌ مُهْدَاةٌ. (مجمع البیان، ج‏7، ص107؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص8)


عَنْهُ عَنْ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عُثَیْمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا تَمَنَّى أَحَدُکُمُ الْقَائِمَ فَلْیَتَمَنَّهُ فِی عَافِیَةٍ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص رَحْمَةً [لِلْعالَمِینَ] وَ یَبْعَثُ الْقَائِمَ نَقِمَة. (الکافی، ج‏8، ص233)[1]


3) هنگامی که طلحه و زبیر بیعت شکستند و سراغ عایشه رفتند که او را برای جنگ با امیرالمومنین ع تحریک کنند، حضرت خطبه ای خواندند و بعد از حمد و ثنای خداوند فرمودند:

اما بعد، همانا خداوند حضرت محمد ص را برای جمیع مردم مبعوث کرد و او را رحمتی برای جهانیان قرار داد، پس او بدانچه دستور یافته بود همت گماشت و رسالتهای پروردگارش را ابلاغ کرد؛ و خداوند به وسیله او، پراکندگی ها را جمع، و پارگی‌ها را وصل، و راه‌ها را امن، و خون‌ها را حفظ فرمود، و بین افرادی که نسبت به هم دلخوری و عداوت و غیظ‌های شدید و کینه‌های راسخ در دل داشتند، الفت برقرار نمود؛ سپس خداوند متعال او را به نحوی پسندیده قبض روح کرد به طوری که در انجام آن غایتی که ادای رسالت برای آن بود، فروگذار نکرده بود؛ و چیزی را ابلاغ نکرده بود که در انجام آن قصور و تقصیری مشاهده شود؛ و بعد از او نزاعی در حکومت رخ داد، که رخ داد؛ و ابوبکر زمام را به دست گرفت و...

الإرشاد (للمفید)، ج‏1، ص244؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص161؛ الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص267

(فصل) و من کلامه ع عند نکث طلحة و الزبیر بیعته و توجههما إلى مکة للاجتماع مع عائشة فی التألیب علیه و التألف على خلافه‏ مَا حَفِظَهُ الْعُلَمَاءُ عَنْهُ بَعْدَ أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص لِلنَّاسِ کَافَّةً وَ جَعَلَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ فَلَمَّ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ آمَنَ بِهِ السُّبُلَ وَ حَقَنَ بِهِ الدِّمَاءَ وَ أَلَّفَ بِهِ بَیْنَ ذَوِی الْإِحَنِ وَ الْعَدَاوَةِ وَ الْوَغْرِ فِی الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الرَّاسِخَةِ فِی الْقُلُوبِ ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ حَمِیداً لَمْ یُقَصِّرْ عَنِ الْغَایَةِ الَّتِی إِلَیْهَا أَدَاءُ الرِّسَالَةِ وَ لَا بَلَّغَ شَیْئاً کَانَ فِی التَّقْصِیرِ عَنْهُ الْقَصْدُ وَ کَانَ مِنْ بَعْدِهِ مِنَ التَّنَازُعِ فِی الْإِمْرَةِ مَا کَانَ فَتَوَلَّى أَبُو بَکْر...


4) شخصی زندیق [= کافر] نزد امیرالمومنین ع آمد و ادعا کرد که اگر قرآن دارای اختلاف و تناقض نبود، من هم به دین شما درمی‌آمدم. و مواردی را بر شمرد و امام علی ع به یکایک آنها پاسخ داد (مواردی از این حدیث طولانی قبلا در جلسه86، تدبر1 http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛ جلسه123، تدبر2 http://yekaye.ir/al-hajj-022-75/  ؛ جلسه234، تدبر2 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/ ؛ و جلسه381، تدبر2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/ گذشت) یکی از سوالاتش این بود:

و می‌بینم که می‌فرماید «و تو را نفرستادیم جز رحمتی برای همه جهانیان» و در عین حال می‌بینم مخالفان اسلام را که بر گرد باطلشان معتکف شده، حاضر به جدا شدن از آن نیستند؛ و سایر اهل فساد را می‌بینم که در مذاهبشان با هم اختلاف دارند و همدیگر را لعن و نفرین می‌کنند؛ پس کجاست آن رحمتی که همه را فراگیرد و بر آنها شامل باشد؟ ...

امیرالمومنین ع در پاسخ فرمودند:

و اما اینکه خطاب به پیامبرش فرمود «و تو را نفرستادیم جز رحمتی برای همه جهانها» و تو پیروان ادیان مختلف را می‌بینی که [به دین حق] ایمان ندارند و سایر کفاری که بر کفر خود تا این حد پافشاری می‌کنند و اگر بر آنها رحمت بود باید همگی هدایت شده و از عذاب شعله‌ور نجات می‌یافتند؛ پاسخش این است که:

همانا خداوند تبارک و تعالی منظورش از این مطلب آن بود که او را سببی برای مهلت دادن به اهل این سرا قرار می‌دهد چرا که پیامبران پیش از او همگی به تصریح‌گویی مبعوث شدند، نه به تعریض [= بیان مطلب در لفافه و کنایه]؛ و هر یک از آن پیامبران کارش این گونه بود که اگر متصدی دستور خدا می‌شد و قومش اجابتش می‌کردند، خودشان و سایر مخلوقات ساکن در سرزمینشان سالم می‌ماندند؛ و اگر با او مخالفت می‌کردند هم خودشان و هم سایر ساکنان سرزمین آنها هلاک می‌شدند به عذابی که پیامبرشان بدانها وعده داده بود، و آنها را از اینکه بر آنها نازل شود ترسانده بود اعم از فرو رفتن در زمین و پرتاب شدن و لرزش‌های شدید و تندباد و زلزله و غیره، از انواع عذابهایی که امتهای قبلی با آنها هلاک شدند؛

ولی خداوند متعال دانست که پیامبر ما (ص) و حجت‌های روز زمین صبری دارند که پیامبران گذشته طاقتش را نداشتند، پس او را به تعریض [با کنایه مطلب را رساندن] و نه به تصریح‌گویی، برانگیخت؛ و حجت خدا را هم با تعریض، و نه با تصریح، اثبات فرمود ... [سپس حضرت شروع به برشمردن مصادیق متعددی از این نحوه بیان تعریضی می‌پردازند که برای رعایت اختصار فقط در پاورقی آوردیم.]

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص241 و 246 و 255

جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ ...

وَ أَجِدُهُ یَقُولُ «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» وَ قَدْ أَرَى مُخَالِفِی الْإِسْلَامِ مُعْتَکِفِینَ عَلَى بَاطِلِهِمْ غَیْرَ مُقْلِعِینَ عَنْهُ وَ أَرَى غَیْرَهُمْ مِنْ أَهْلِ الْفَسَادِ مُخْتَلِفِینَ فِی مَذَاهِبِهِمْ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَأَیُّ مَوْضِعٍ لِلرَّحْمَةِ الْعَامَّةِ لَهُمُ الْمُشْتَمِلَةِ عَلَیْهِم‏ ...

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏:

... وَ أَمَّا قَوْلُهُ لِلنَّبِیِّ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ- وَ إِنَّکَ تَرَى أَهْلَ الْمِلَلِ الْمُخَالَفَةِ لِلْإِیمَانِ وَ مَنْ یَجْرِی مَجْرَاهُمْ مِنَ الْکُفَّارِ مُقِیمِینَ عَلَى کُفْرِهِمْ إِلَى هَذِهِ الْغَایَةِ وَ إِنَّهُ لَوْ کَانَ رَحْمَةً عَلَیْهِمْ لَاهْتَدَوْا جَمِیعاً وَ نَجَوْا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا عَنَى بِذَلِکَ أَنَّهُ جَعَلَهُ سَبَباً لِإِنْظَارِ أَهْلِ هَذِهِ الدَّارِ لِأَنَّ الْأَنْبِیَاءَ قَبْلَهُ بُعِثُوا بِالتَّصْرِیحِ لَا بِالتَّعْرِیضِ وَ کَانَ النَّبِیُّ مِنْهُمْ إِذَا صَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَجَابَهُ قَوْمُهُ سَلِمُوا وَ سَلِمَ أَهْلُ دَارِهِمْ مِنْ سَائِرِ الْخَلِیقَةِ وَ إِنْ خَالَفُوهُ هَلَکُوا وَ هَلَکَ أَهْلُ دَارِهِمْ بِالْآفَةِ الَّتِی کَانَ نَبِیُّهُمْ یَتَوَعَّدُهُمْ بِهَا وَ یُخَوِّفُهُمْ حُلُولَهَا وَ نُزُولَهَا بِسَاحَتِهِمْ مِنْ خَسْفٍ أَوْ قَذْفٍ أَوْ رَجْفٍ أَوْ رِیحٍ أَوْ زَلْزَلَةٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ أَصْنَافِ الْعَذَابِ الَّتِی هَلَکَتْ بِهَا الْأُمَمُ الْخَالِیَةُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ مِنْ نَبِیِّنَا ص وَ مِنَ الْحُجَجِ فِی الْأَرْضِ الصَّبْرَ عَلَى مَا لَمْ یُطِقْ مَنْ تَقَدَّمَهُمْ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ الصَّبْرَ عَلَى مِثْلِهِ فَبَعَثَهُ اللَّهُ بِالتَّعْرِیضِ لَا بِالتَّصْرِیحِ وَ أَثْبَتَ حُجَةَ اللَّهِ تَعْرِیضاً لَا تَصْرِیحاً ...[2]


تدبر

1) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»

خداوند پیامبر را رحمتی برای جهانیان فرستاده است. این رحمت بودنش از چه جهتی است؟

الف. او پیامی آورد که راه رستگاری همه بشر تا قیامت را در اختیار جمیع انسانها قرار داد. (تفسیر البیضاوی، ج4، ص111؛ تفسیر الصافی، ج‏3، ص358) در واقع، او هدایت‌کننده به سوی خدا و رضوان اوست (البضاعة المزجاة[3]، ج‏2، ص561)

ب. به خاطر شفاعت عظیمی است که او در روز قیامت انجام می دهد. (البضاعة المزجاة، ج‏2، ص561)

ج. تکالیف شریعت اسلام از همه شرایع الهی دیگر آسان‌تر است. (البضاعة المزجاة، ج‏2، ص561)

د. او رحمت بر مومن و کافر است؛ رحمت بودنش بر مومن در دنیا و آخرت که واضح است؛ اما رحمت بودنش بر کافر این است که او - برخلاف بسیاری از پیامبران که همراهشان عذاب‌های گوناگون و یا مسخ شدن رخ داد - با او هیچ عذابی بر کفار در دنیا نازل نشد. (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص107)

ه. رحمت بودنش بر کافران از این جهت است که به هر حال پیام هدایت را برای آنها آورد. مانند اینکه کسی به همگان اطعام دهد؛ اما در این میان برخی با اینکه بر سر سفره حاضر شده‌اند از غذا نخورند. در اینجا او به همه احسان نموده، هرچند اینها خودشان از آن احسان استفاده نکرده‌اند. (مجمع‌البیان، ج7، ص107)

و. با آوردن دین او، زندگی عمومی بشر تغییر کرد و این تغییر برای همه افرادی که حتی مومن به اسلام نبودند هم اثر داشت. (المیزان، ج14، ص331) مثلا تمدن اسلامی که با آمدن اسلام در جهان شکوفا شد، جهش عظیمی در زندگی مادی بشر (در مقایسه با دوران جاهلیت پیش از اسلام) فراهم آورد که نه‌تنها کافرانی که در این سرزمین‌ها می‌زیستند از آن بهره‌مند شدند، بلکه حتی به اعتراف بسیاری از مستشرقان، انتقال علم از تمدن اسلامی، دست کم یکی از عوامل مهم جهش علمی‌ای بود که در غرب پدید آمد.

ز. او بر بسیاری از دشمنانش رحم کرد که به آنها امان داد یا به جزیه بسنده کرد و چنین چیزی تا پیش از ایشان سابقه نداشت. (البضاعة المزجاة ، ج‏2، ص561)

ح. با دعای او عذاب استیصال از امتش برداشته شد. (البضاعة المزجاة ، ج‏2، ص561) [عذاب استیصال= عذاب بنیان‌کن که در امتهای قبل بسیار واقع شده بود]

و. ...


2) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»

خداوند می‌فرماید: «تو را نفرستادیم جز رحمتی برای همه جهانها». واضح است که این رحمت، رحمتی از جانب خداست و پیامبر ص از خودش چیزی ندارد؛ پس، یعنی پیامبر ص واسطه‌ای است که رحمت خدا را به همه جهانها و جهانیان می‌رساند.

این همان مفهوم واسطه فیض بودن و برخورداری از مقام شفاعت است که شیعه در مورد پیامبر اکرم ص و اهل بیت ع بدان باور دارد؛ و چنانکه می‌بینید - برخلاف تهمت‌هایی که علیه شیعه مطرح می‌کنند - بوضوح از ظاهر این آیه و بدون هیچگونه تأویلی فهمیده می‌شود.

بویژه اگر دقت شود که معنای دقیق «عالَمین»، «جهانها»ست که چون «الـ» بر سر آن آمده دلالت بر شمول کامل می‌کند (= همه جهانها) (المیزان، ج14، ص331)؛ پس هم همه جهانیان (ساکنان در جهان‌‌) را شامل می‌شود و هم خود جهانهای آفریده شده را.

در واقع، پیامبر ص رحمت را از خدا دریافت می‌کند و به همه جهانها منتقل می‌فرماید.

حتی فرشته مقرب درگاه الهی، حضرت جبرئیل ع نیز از این رحمت بهره‌ می‌برد. (حدیث1)


3) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»

نفرمود: «اَرْسَلْناکَ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ: ما تو را رحمتی برای عالمین فرستادیم»؛ بلکه به حالت حصر تعبیر کرد و فرمود: «جز رحمتی برای عالمین نفرستادیمت».

این نشان می‌دهد هرآنچه از پیامبر اکرم ص به جهانیان می‌رسد، فقط رحمت است؛

پس:

الف. تمام دستورات پیامبر اکرم ص، و درواقع، تعالیم شریعت اسلام، حتی آنچه ما خوش نمی‌داریم و سختمان می‌آید، ‌فقط و فقط رحمت است: «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ بسا چیزى را ناخوشایند مى‏دارید و آن براى شما خوب است، و بسا چیزى را دوست مى‏دارید و آن براى شما بد است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.» (بقره/216).

ب. تمام برخوردهای پیامبر ص با دیگران، حتی خشونت و قتلی هم که در جنگها بناچار در حق دشمنان خود روا می‌داشت، عین رحمت بر آنان بود؛ چرا که آنها با ماندن در زمین به گناهشان ادامه می‌دادند و عذاب خود در آخرت را سنگین‌تر و شدیدتر می‌کردند.

شبیه آن حکایتی که سعدی می‌گفت:

یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضل تر است؟

گفت تو را خواب، نیم‌روز؛ تا در آن یک نَفَس خلق را نیازاری!

ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز                     گفتم این فتنه است، خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است             آن چنان بُد زندگانی، مُرده به

http://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab1/sh12/

ج. تمام سخنان پیامبر ص و تمام آیات قرآن، حتی آنجا که در مقام مواخذه و عتاب است، سراسر رحمت از جانب خداست.

د. ...


4) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»

فرستادن پیامبر ص جز رحمت چیز دیگری ندارد.

در عین حال، ما در زندگی او غضب و خشم هم دیده‌ایم؛ پس تمام آن غضب‌ها برخاسته از رحمت است.

در واقع، شاید بتوان گفت: پیامبر اکرم ص مظهر «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏: ای کسی که رحمتت بر غضبت سبقت گرفته» می‌باشد؛ و هر غضبی هم که از او صادر شود، در یک نگاه عمیق، برخاسته از رحمت اوست.

بیهوده نیست که او را «پیامبر رحمت» می‌خوانند.


این مورد را در کانال نگذاشتم

5) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»

در مورد پیامبر ما گفته شد که او جز رحمت بر عالمین نیست؛ و در مورد حضرت نوح گفته شد که سلام بر نوح در میان عالمین (سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمین‏؛ صافات/79)

ابن‌شهر آشوب در  «مناقب آل أبی طالب علیهم السلام»،(ج‏1، ص214) مقایسه‌ای بین حضرت نوح و پیامبر ما انجام داده است که شیرین است:

برای نوح، کشتی در آب روان شد و آن چیزی است که هم برای کافر و هم برای مومن روان می‌شود؛ اما برای حضرت محمد ص سنگ بر روی آب روان شد و حکایتش این است که ایشان بر لب برکه‌ای بودند و پشت آن برکه تل عظیمی بود و عکرمه پسر ابوجهل گفت: ای محمد! اگر واقعا پیامبر خدایی از خدا بخواه که از صخره‌های آن تل جدا شود و روی آب شناور عبور کند؛ پس حضرت دعا کرد و صخره‌ای روی آب شروع به حرکت کرد تا نزد ایشان رسید و حضرت به او دستور برگشت داد و همان طور که آمده بود به جای خود برگشت

و حضرت نوح ع نفرینش بر قومش اجابت شد که فرمود «بر زمین کسی را باقی نگذار» (نوح/26) پس آسمان سیل‌آسا برای عقوبت آنان باریدن گرفت؛ ولی در مورد حضرت محمد ص به رحمت اجابت شد، هنگامی که [باران شدیدی باریدن گرفت و] فرمود: حوالی ما ببار و نه بر ما؛ پس نوح پیامبر عقوبت بود و حضرت محمد ص پیامبر رحمت که «و تو را جز برای رحمت نفرستادیم» (انبیاء/107)

و نوح برای خودش و تعداد کمی دعا کرد «پروردگارا مرا و فرزندانم را بیامرز ...» (نوح/27) و حضرت محمد ص برای امتش، آنانکه به دنیا آمده‌اند و آنان که هنوز زاده نشده‌اند دعا کرد  «و ما را ببخش» (بقره/286)

و در مورد نوح فرمود: «و ذریه او را باقی و ماندگار گردانیدیم» (صافات/77) ؛ و در مورد حضرت محمد ص فرمود: «ذریه‌ای همه از همدیگر» (آل‌عمران/34)؛

کشتی نوح سبب نجات در دنیا بود و ذریه حضرت محمد ص سبب نجات در آخرت که فرمود: «مَثَل اهل بیتم مَثَل کشتی نوح است ....»[4]



[1] . این روایت به توضیحاتی اضافه به صورت زیر هم در متون حدیثی آمده است:

أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَقَدْ رُدَّتْ عَلَیْهِ الْحُمَیْرَاءُ حَتَّى یَجْلِدَهَا الْحَدَّ وَ هُوَ یَنْتَقِمُ لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ [لِأُمِّهِ] فَاطِمَةَ ع مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لِمَ تُجْلَدُ الْحَدَّ قَالَ لِفِرْیَتِهَا عَلَى أُمِّ إِبْرَاهِیمَ قُلْتُ فَکَیْفَ أَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَائِمِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص‏ رَحْمَةً [لِلْعالَمِینَ] وَ یَبْعَثُ [بَعَثَ] الْقَائِمَ ع نَقِمَةً (المحاسن، ج‏2، ص339؛ علل الشرائع، ج‏2، ص580؛ مختصر البصائر، ص496؛ دلائل الإمامة، ص485) (توجه شود در متن علل الشرایع «لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ ع» آمده که واضح است؛ اما هم در محاسن و هم در نقل قولهای بعدی، که عموما از علل الشرایع نقل کرده اند « لِأُمِّهِ فَاطِمَةَ ع» آمده که که در این صورت مرجع ضمیر در لِأمّه، «قائمنا» می‌باشد.

[2] . بِقَوْلِهِ فِی وَصِیِّهِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ- وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَیْسَ مِنْ خَلِیقَةِ النَّبِیِّ وَ لَا مِنَ النُّبُوَّةِ أَنْ یَقُولَ قَوْلًا لَا مَعْنَى لَهُ فَلَزِمَ الْأُمَّةَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ لَمَّا کَانَتِ النُّبُوَّةُ وَ الْأُخُوَّةُ مَوْجُودَتَیْنِ فِی خِلْقَةِ هَارُونَ وَ مَعْدُومَتَیْنِ فِیمَنْ جَعَلَهُ النَّبِیُّ ص بِمَنْزِلَتِهِ أَنَّهُ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ عَلَى أُمَّتِهِ کَمَا اسْتَخْلَفَ مُوسَى هَارُونَ حَیْثُ قَالَ لَهُ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ لَوْ قَالَ لَهُمْ لَا تُقَلِّدُوا الْإِمَامَةَ إِلَّا فُلَاناً بِعَیْنِهِ وَ إِلَّا نَزَلَ بِکُمُ الْعَذَابُ لَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ وَ زَالَ بَابُ الْإِنْظَارِ وَ الْإِمْهَالِ

وَ بِمَا أَمَرَ بِسَدِّ بَابِ الْجَمِیعِ وَ تَرْکِ بَابِهِ ثُمَّ قَالَ مَا سَدَدْتُ وَ لَا تَرَکْتُ وَ لَکِنِّی أُمِرْتُ فَأَطَعْتُ فَقَالُوا سَدَدْتَ بَابَنَا وَ تَرَکْتَ لِأَحْدَثِنَا سِنّاً فَأَمَّا مَا ذَکَرُوهُ مِنْ حَدَاثَةِ سِنِّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَسْتَصْغِرْ یُوشَعَ بْنَ نُونٍ حَیْثُ أَمَرَ مُوسَى أَنْ یَعْهَدَ بِالْوَصِیَّةِ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی سِنِّ ابْنِ سَبْعِ سِنِینَ وَ لَا اسْتَصْغَرَ یَحْیَى وَ عِیسَى لَمَّا اسْتَوْدَعَهُمَا عَزَائِمَهُ وَ بَرَاهِینَ حِکْمَتِهِ وَ إِنَّمَا جَعَلَ ذَلِکَ جَلَّ ذِکْرُهُ لِعِلْمِهِ بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ- وَ أَنَّ وَصِیَّهُ لَا یَرْجِعُ بَعْدَهُ ضَالًّا وَ لَا کَافِراً

وَ بِأَنْ عَمَدَ النَّبِیُّ ص إِلَى سُورَةِ بَرَاءَةَ فَدَفَعَهَا إِلَى مَنْ عَلِمَ أَنَّ الْأُمَّةَ تُؤْثِرُهُ عَلَى وَصِیِّهِ وَ أَمَرَهُ بِقِرَاءَتِهَا عَلَى أَهْلِ مَکَّةَ فَلَمَّا وَلَّى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ أَتْبَعَهُ بِوَصِیِّهِ وَ أَمَرَهُ بِارْتِجَاعِهَا مِنْهُ وَ النُّفُوذِ إِلَى مَکَّةَ لِیَقْرَأَهَا عَلَى أَهْلِهَا وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَوْحَى إِلَیَّ أَنْ لَا یُؤَدِّیَ عَنِّی إِلَّا رَجُلٌ مِنِّی دَلَالَةً مِنْهُ عَلَى خِیَانَةِ مَنْ عَلِمَ أَنَّ الْأُمَّةَ اخْتَارَتْهُ عَلَى وَصِیِّهِ ثُمَّ شَفَّعَ ذَلِکَ بِضَمِّ الرَّجُلِ الَّذِی ارْتَجَعَ سُورَةَ بَرَاءَةَ مِنْهُ وَ مَنْ یُوَازِرُهُ فِی تَقَدُّمِ الْمَحَلِّ عِنْدَ الْأُمَّةِ إِلَى عَلَمِ النِّفَاقِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فِی غَزَاةِ ذَاتِ السَّلَاسِلِ وَلَّاهُمَا عَمْرٌو حَرْسَ عَسْکَرِهِ وَ خَتَمَ أَمْرَهُمَا بِأَنْ ضَمَّهُمَا عِنْدَ وَفَاتِهِ إِلَى مَوْلَاهُ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ وَ أَمَرَهُمَا بِطَاعَتِهِ وَ التَّصْرِیفِ بَیْنَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ کَانَ آخِرُ مَا عَهِدَ بِهِ فِی أَمْرِ أُمَّتِهِ قَوْلَهُ أَنْفِذُوا جَیْشَ أُسَامَةَ یُکَرِّرُ ذَلِکَ عَلَى أَسْمَاعِهِمْ إِیجَاباً لِلْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ فِی إِیْثَارِ الْمُنَافِقِینَ عَلَى الصَّادِقِینَ وَ لَوْ عَدَّدْتُ کُلَّ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی إِظْهَارِ مَعَایِبِ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَى تُرَاثِهِ لَطَالَ وَ إِنَّ السَّابِقَ مِنْهُمْ إِلَى تَقَلُّدِ مَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ قَامَ هَاتِفاً عَلَى الْمِنْبَرِ لِعَجْزِهِ عَنِ الْقِیَامِ بِأَمْرِ الْأُمَّةِ وَ مُسْتَقِیلًا مِمَّا قَلَّدُوهُ لِقُصُورِ مَعْرِفَتِهِ عَلَى تَأْوِیلِ مَا کَانَ یُسْأَلُ عَنْهُ وَ جَهِلِهِ بِمَا یَأْتِی وَ یَذَر

ثُمَّ أَقَامَ عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَمْ یَرْضَ بِاحْتِقَابِ عَظِیمِ الْوِزْرِ فِی ذَلِکَ حَتَّى عَقَدَ الْأَمَرَ مِنْ بَعْدِهِ لِغَیْرِهِ فَأَتَى التَّالِی بِتَسْفِیهِ رَأْیِهِ وَ الْقَدْحِ وَ الطَّعْنِ عَلَى أَحْکَامِهِ وَ رَفَعَ السَّیْفَ عَمَّنْ کَانَ صَاحِبُهُ وَضَعَهُ عَلَیْهِ وَ رَدَّ النِّسَاءَ اللَّاتِی کَانَ سَبَاهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ بَعْضُهُنَّ حَوَامِلُ وَ قَوْلُهُ قَدْ نَهَیْتُهُ عَنْ قِتَالِ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَقَالَ لِی إِنَّکَ لَحَدِبٌ عَلَى أَهْلِ الْکُفْرِ وَ کَانَ هُوَ فِی ظُلْمِهِ لَهُمْ أَوْلَى بِاسْمِ الْکُفْرِ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَزَلْ یُخْطِئُهُ وَ یُظْهِرُ الْإِزْرَاءَ عَلَیْهِ وَ یَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ کَانَتْ بَیْعَةُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا فَمَنْ دَعَاکُمْ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ وَ کَانَ یَقُولُ قَبْلَ ذَلِکَ قَوْلًا ظَاهِراً لَیْتَهُ حَسَنَةٌ مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ یَوَدُّ أَنَّهُ کَانَ شَعْرَةً فِی صَدْرِهِ وَ غَیْرَ ذَلِکَ مِنَ الْقَوْلِ الْمُتَنَاقِضِ الْمُؤَکِّدِ لِحُجَجِ الدَّافِعِینَ لِدِینِ الْإِسْلَامِ وَ أَتَى مِنْ أَمْرِ الشُّورَى وَ تَأْکِیدِهِ بِهَا عَقْدُ الظُّلْمِ وَ الْإِلْحَادِ وَ الْغَیِّ وَ الْفَسَادِ حَتَّى تَقَرَّرَ عَلَى إِرَادَتِهِ مَا لَمْ یَخْفَ عَلَى ذِی لُبٍّ مَوْضِعُ ضَرَرِهِ وَ لَمْ تُطِقِ الْأُمَّةُ الصَّبْرَ عَلَى مَا أَظْهَرَهُ الثَّالِثُ مِنْ سُوءِ الْفِعْلِ فَعَاجَلَتْهُ بِالْقَتْلِ فَاتَّسَعَ بِمَا جَنَوْهُ مِنْ ذَلِکَ لِمَنْ وَافَقَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ کُفْرِهِمْ وَ نِفَاقِهِمْ مُحَاوَلَةُ مِثْلِ مَا أَتَوْهُ مِنَ الِاسْتِیلَاءِ عَلَى أَمْرِ الْأُمَّةِ- کُلُّ ذَلِکَ لِتَتِمَّ النَّظِرَةُ الَّتِی أَوْحَاهَا اللَّهُ تَعَالَى لِعَدُوِّهِ إِبْلِیسَ إِلَى أَنْ یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ وَ یَقْتَرِبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ الَّذِی بَیَّنَهُ فِی کِتَابِهِ بِقَوْلِهِ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» وَ ذَلِکَ إِذَا لَمْ یَبْقَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ غَابَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بِإِیضَاحِ الْغَدْرِ لَهُ فِی ذَلِکَ لِاشْتِمَالِ الْفِتْنَةِ عَلَى الْقُلُوبِ حَتَّى یَکُونَ أَقْرَبُ النَّاسِ إِلَیْهِ أَشَدَّهُمْ عَدَاوَةً لَهُ وَ عِنْدَ ذَلِکَ یُؤَیِّدُهُ اللَّهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها- وَ یُظْهِرُ دِیْنَ نَبِیِّهِ ص عَلَى یَدَیْهِ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون‏.

[3] . شرح کتاب الروضة من الکافی لابن قاریاغدی

[4] . نوح ع‏ جَرَتْ لَهُ السَّفِینَةُ عَلَى الْمَاءِ وَ هِیَ تَجْرِی لِلْکَافِرِ وَ الْمُؤْمِنِ وَ لِمُحَمَّدٍ جَرَى الْحَجَرُ عَلَى الْمَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ عَلَى شَفِیرِ غَدِیرٍ وَ وَرَاءَ الْغَدِیرِ تَلٌّ عَظِیمٌ فَقَالَ عِکْرِمَةُ بْنُ أَبِی جَهْلٍ یَا مُحَمَّدُ إِنْ کُنْتَ نَبِیّاً فَادْعُ مِنْ صُخُورِ ذَلِکَ التَّلِّ حَتَّى یَخُوضَ الْمَاءَ فَیَعْبُرَ فَدَعَا بِالصَّخْرَةِ فَجَعَلَتْ تَأْتِی عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ حَتَّى مُثِّلَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَأَمَرَهَا بِالرُّجُوعِ فَرَجَعَتْ کَمَا جَاءَتْ وَ أُجِیبَتْ دَعْوَتُهُ عَلَى قَوْمِهِ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ فَهَطَلَتْ لَهُ السَّمَاءُ بِالْعُقُوبَةِ وَ أُجِیبَتْ لِمُحَمَّدٍ بِالرَّحْمَةِ حَیْثُ قَالَ حَوَالَیْنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَنُوحٌ رَسُولُ الْعُقُوبَةِ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الرَّحْمَةِ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً دَعَا نُوحٌ لِنَفْسِهِ وَ لِنَفَرٍ یَسِیرٍ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ مُحَمَّدٌ دَعَا لِأُمَّتِهِ مَنْ وُلِدَ مِنْهُمْ وَ مَنْ لَمْ یُولَدْ وَ اعْفُ عَنَّا وَ قَالَ لَهُ وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ وَ قَالَ لِمُحَمَّدٍ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ کَانَتْ سَفِینَتُهُ سَبَبَ النَّجَاةِ فِی الدُّنْیَا وَ ذُرِّیَّةُ مُحَمَّدٍ سَبَبَ النَّجَاةِ فِی الْعُقْبَى قَوْلُهُ مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ الْخَبَرَ وَ قَالَ نُوحٌ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی فَقِیلَ لَهُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ وَ مُحَمَّدٌ لَمَّا أُعْلِنَتْ مِنْ قَوْمِهِ الْمُعَانَدَةُ شَهَرَ عَلَیْهِمْ سَیْفَ النَّقِمَةِ وَ لَمْ یَنْظُرْ إِلَیْهِمْ بِعَیْنِ الْمِقَة.

 


413) سوره انبیاء (21) آیه 106 إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

413) سوره انبیاء (21) آیه 106 

إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ

ترجمه

همانا در این، حتما برای جماعت عبادت‌پیشه، رساننده‌ای [به هدف] خواهد بود.

نکات ترجمه ای و نحوی

لَبَلاغاً = لام تاکید + بلاغ

«بلاغ»

ماده «بلغ» در اصل به معنای وصول [= رسیدن] به چیزی (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص301) و بلکه، به پایان مقصد و منتهای کاری رسیدن است. برخی معتقدند که این ماده در مورد مشرف شدن [نزدیک شدن] بر پایان کار هم به کار می رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص144)؛ اما عده ای با این سخن مخالفت کرده، و معتقدند اساسا تفاوت اصلی این ماده با ماده «وصل» در این است که در «بلغ» باید به نهایی ترین حد شیء برسد (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص361) و «ابلاغ» اقتضای شدیدتری برای «رسیدن» دارد؛ تا حدی که برخی گفته اند ابلاغ همان مرحله نهایی رسیدن شیء به انتهاست و تعبیر «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ، توبه/6) از همین باب است. (الفروق فى اللغة، ص56)

کلمه «بَلَاغ» گاه به معنای «تبلیغ» (رساندن چیزی و مطلبی به دیگران) به کار می رود ( هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ‏، إبراهیم/52 ؛ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ‏، رعد/40)

و گاه آن را به معنای «کفایت» دانسته اند مانند همین آیه «إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ‏، أنبیاء/106) (همان، ص144؛ مجمع البیان، ج7، ص107)

پس ماده «بلغ» به ماده «وصل» (وصول، رسیدن) و ماده «ادی» (اداء، ادا کردن) نزدیک است. تفاوتش با ماده وصل بیان شد؛ تفاوت ابلاغ با ادا کردن هم در این است که در «ادا» کردن تاکید بر این است که مطلب آن گونه که سزاوار است برسد، اما در «ابلاغ» رساندن چیزی است که در آن نوعی فهماندن هم در کار باشد، و «بلاغت» هم از همین ماده است و به معنای «رساندن معنا به نفس است در بهترین صورت ممکن» (الفروق فى اللغة، ص56)

در قرآن کریم کلمه «بلاغ» 15 بار و ماده «بلغ» با تمامی مشتقاتش جمعا 77 بار آمده است که عمده استعمالات آن به صورت فعل بوده (در باب ثلاثی مجرد و وزن «بَلَغَ یَبلُغ» و نیز در حالت ثلاثی مزید باب های افعال و تفعیل و مفاعله) بوده است و البته به صورت اسم فاعل (بالغ، بالغه؛ 8 مورد) و اسم مکان «مبلغ: محل بلوغ، محل رسیدن» (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ؛ نجم/30) و صیغه مبالغه (بلیغ: قَوْلاً بَلیغاً؛ نساء/73) هم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام باقر ع درباره آیه «و به تحقیق، در زبور بعد از ذکر نوشتیم که همانا زمین را به ارث خواهند برد بندگان شایسته‌ام» سوال شد. فرمودند : آنها [=بندگان شایسته] ماییم.

سپس در مورد آیه بعدی (همانا در این، حتما رساننده‌ای خواهد بود برای قومی عابد) سوال شد؛ فرمود: آنها [= قومی عابد] شیعیان مایند.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص326

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَکَمٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْحَرِیرِیِّ عَنْ أَبِی صَادِقٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ الْآیَةِ قَالَ نَحْنُ هُمْ قَالَ قُلْتُ إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ قَالَ هُمْ شِیعَتُنَا.[1]


2) از امام سجادع روایت شده است: دنیا بر دو قسم است: دنیای بلاغ [ = حق و حقیقت را به تو می رساند و برایت واضح می کند که نباید دل به دنیا ببندی] و دنیای ملعون [ = آنچه تو را می فریبد و به خود مشغول می دارد.]

الکافی، ج‏2، ص131

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ عن عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع قال: ...

الدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ دُنْیَا بَلَاغٌ وَ دُنْیَا مَلْعُونَةٌ.


3) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه های خود فرمودند:

و همانا خداوند سبحان هیچکس را با چیزی مثل این قرآن موعظه نکرده است؛ که همانا ریسمان محکم الهی است و وسیله امین و مورد اعتماد او؛ و در آن است بهار دلها و چشمه های علم؛ و برای دل جلادهنده ای غیر آن نیست، با اینکه تذکرگیرندگان رفتند و فراموش کاران و کسانی که خود را به فراموشی می زنند ماندند.

نهج البلاغه، خطبه176

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَیْرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِیَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُون‏.

تدبر

1) «إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»

مقصود از «بلاغ» چیست؟

الف. به معنای «کفایت» است (المیزان، ج7، ص107) ؛ یعنی هرکس که بخواهد راه بندگی خدا را در پیش گیرد، در این مطالبی که خدا فروفرستاده، آنچه مورد نیاز اوست و کار او را کفایت می‌کند آمده است.

ب. به معنای «رساندن به مطلوب» (بلوغ البغیة) است  (المیزان، ج7، ص107)؛ یعنی این تعالیمی که بیان شد، عین رساندن انسانهای اهل عمل به مطلوب است.

ج. به معنای خود «بلوغ» [= رساندن] است (المیزان، ج7، ص107)؛ یعنی در بیان این معارف، رساندن حقیقت به آنان که اهل عمل و عبادتند حاصل می‌شود.

د. به معنای «ابلاغ» است (نکات ترجمه)؛ یعنی آن مطالبی که گفته شد، برای آن است که به گوش مردمی که می‌خواهند مسیر بندگی خدا را در پیش گیرند، برسد و آنها تکلیف خود را بدانند.

ه. ...


2) «إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»

مقصود از «هذا» (این چیزی که بلاغ و رساننده مطلب مهمی برای مردم است)، چیست؟

الف. آیات قبلی‌ سوره عنکبوت است که درباره بهشت و جهنم بوده است؛ یعنی در آنچه از وضعیت بهشت و جهنم برایتان بیان کردیم، کافی است که انسان را به حق برساند. (مجمع‌البیان، ج7، ص107)

ب. کل قرآن (مجمع‌البیان، ج7، ص107)؛ یعنی قرآن، آن چیزی است که قرار بوده به دست مردم برسد و کسی که این را جدی بگیرد، همه آنچه برای هدایت نیاز دارد به او می‌رسد.

ج. کل مضامین این سوره؛ یعنی آنچه در این سوره بیان شد که ربوبیت انسان تنها به دست خداست و باید خدا را از راه نبوت پرستید و آماده روز حساب شد و جزای مومنان و کافران چنین و چنان است، کافی است برای کسی که اهل عبادت و عمل است و با آن به غایت مقصود می‌رسد. (المیزان، ج14، ص331)

د. مضمون آیه قبلی؛ یعنی مساله مهدویت و اینکه صالحان جهان را به ارث خواهند برد، رساننده عبادت‌پیشگان به خواسته‌های اصلی‌شان است.

ه. ...


3) «إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»

چرا نفرمود «بلاغاً للناس»؛ و فرمود «بلاغا لقوم عابدین»؟

الف. درست است که قرآن، حقیقت را برای همه انسانها عرضه و ابلاغ کرده است؛ اما در این میان کسانی از این ابلاغ، استفاده می‌کنند و به بلوغ و نهایت مقصود می‌رسند که خود را در مسیر بندگی خدا قرار داده باشند.

ب. بلاغ، یعنی «رساننده» (نکات ترجمه)؛ و رساندن همواره متناسب با چیزی است که قرار است رسانده شود. رساندن برق، غیر از رساندن نامه است؛ و رساندن بیمار به پزشک؛ غیر از رساندن کاسب به محل کارش است. در واقع، خدا می‌خواهد نشان دهد که قرآن که «رساننده» چه کسانی است، چه کسانی را به کجا می‌رساند، و آیا به درد هر هدف و هر رسیدنی می‌خورد؟!

ج. «بلاغ» به معنای «کفایت» هم هست (نکات ترجمه)؛ با این تعبیر چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد که قرآن کسانی را کفایت می‌کند که بنده خدا باشند. تا بندگی خدا در ما نباشد، ممکن است بتوانیم از قرآن در مواردی استفاده کنیم؛ اما ‌این قرآن ما را کفایت نخواهد کرد.

د. ...


4) «إِنَّ فی‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»

چرا نفرمود «بَلاغاً لِلعابِدینَ» و فرمود «بَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ»؟

الف. علی‌القاعده این نوع تعبیر، دلالتی بر وحدت جمعی آنها دارد: ‌صرفا «عابد» بودن تک‌تک آنها موجب نمی‌شود که این بلاغ برای آنها (به هریک از معانی مذکور در تدبر1) حاصل شود؛ بلکه آنها باید به نحو جمعی و به عنوان «یک قوم» خداپرست شوند.

در این صورت، این معنا بیش از همه سازگار است که «هذا» را مربوط به آیه قبل و مساله مهدویت بدانیم (تدبر2، بند د)؛ یعنی برای اینکه مهدویت رخ دهد و صالحان وارث زمین شوند، باید «قوم خداپرست»ی پیدا شود، نه فقط افراد خداپرستی مستقل از همدیگر.

شاید به این جهت است که در روایات انتظار بر تعبیر «امت» تاکید شده است، چنانکه پیامبر اکرم ص فرموده‌اند: أَفْضَلُ أَعْمَالِ «أُمَّتِی» انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص644)[2]

توجه

در سه شب گذشته، به مناسبت نیمه‌شعبان، در حسینیه جهرمی‌ها در بندرعباس بحثی در شرح حدیث فوق داشتم که مخصوصا در شب سوم، محور بحث همین کلمه «امت» بود و می‌توانید فایلهای صوتی آن را با مراجعه به لینک زیر دریافت کنید.

www.souzanchi.ir/expectation-as-the-most-important-duty-of-the-islamic-community/

ب. ...



[1] . استفاده امام از این آیه در روایت زیر هم قابل توجه است:

وَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ صَالِحٍ أَبُو جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی [عَبْدِ اللَّهِ‏] عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى کُلِّ إِمَامٍ عَهْدَهُ وَ مَا یَعْمَلُ بِهِ وَ عَلَیْهِ خَاتَمٌ فَیَفُضُّهُ وَ یَعْمَلُ بِمَا فِیهِ وَ «إِنَّ فِی هذا» یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ «لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ» وَ بَیَاناً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ الْخَیْرَ جَعَلَهُ مِنَ الْمُصَدِّقِینَ الْمُسَلِّمِینَ لِلْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ بِمَا مَنَحَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ کَرَامَتِهِ وَ خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ خِیَرَتِهِ وَ حَبَاهُمْ بِهِ مِنْ خِلَافَتِهِ عَلَى جَمِیعِ بَرِیَّتِهِ دُونَ غَیْرِهِمْ مِنْ خَلْقِهِ إِذْ جَعَلَ طَاعَتَهُمْ طَاعَتَهُ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ قَوْلِهِ «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» فَنَدَبَ الرَّسُولُ ص الْخَلْقَ إِلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ الَّذِینَ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِطَاعَتِهِمْ وَ دَلَّهُمْ عَلَیْهِمْ وَ أَرْشَدَهُمْ إِلَیْهِمْ بِقَوْلِهِ ع‏ إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى مُحِثّاً لِلْخَلْقِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مُحَذِّراً لَهُمْ مِنْ عِصْیَانِهِ فِیمَا یَقُولُهُ وَ یَأْمُرُ بِهِ- فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیم‏ ... (الغیبة للنعمانی، ص55)

[2] . حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مَعْرُوفٍ قَالَ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ الْوَاسِطِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

 


412) سوره انبیاء (21) آیه 105 وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ

بسم الله الرحمن الرحیم

412) سوره انبیاء (21) آیه 105 

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ

ترجمه

و به تحقیق، در زبور بعد از «ذکر» نوشتیم که همانا زمین را بندگان شایسته‌ام به ارث خواهند برد.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید: «و به تحقیق، در زبور بعد از ذکر نوشتیم» سوال شد که زبور و ذکر چیست؟

فرمودند: ذکر نزد خداست؛ و زبور آن است که بر حضرت داود ع نازل شد و هر کتابی که نازل شده نزد اهل علم است و ماییم آنها.

[اینکه ذکر نزد خداست؛ شاید منظور از «ذکر»، «لوح محفوظ» باشد]

الکافی، ج‏1، ص226؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص136[1]

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ» مَا الزَّبُورُ وَ مَا الذِّکْرُ؟

قَالَ الذِّکْرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الزَّبُورُ الَّذِی أُنْزِلَ عَلَى دَاوُدَ وَ کُلُّ کِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ نَحْنُ هُمْ.[2]


2) عبد الرحمن بن بکار می‌گوید: حج بجا آوردم سپس به مدینه رفتم و وارد مسجدالنبی ص شدم و دیدم مردم دور مالک بن انس جمع شده، از او استفتاء می‌کنند و او به آنها فتوا می‌دهد. به سمت او رفتم که یکدفعه دیدم مردی خوش‌سیما در سمت دیگر مسجد است و عده‌ای دور و بر ایشان‌اند و مردم را از ایشان دور می کنند. از کسانی که آنجا بود پرسیدم: او کیست؟

گفتند: موسی بن جعفر ع.

مالک را رها کردم و دنبال او رفتم و سعی کردم راهم را به سوی او باز کنم تا به وی چسبیدم؛ گفتم:

یا ابن رسول الله! من مردی از اهالی مغرب‌ام، از شیعیان شما و کسی که با ولایت شما به دین خدا متدین است.

فرمود: فلانی از من فاصله بگیر؛ اینجا مامورانی را بر من گمارده‌اند که از ایشان بر تو نگرانم!

گفتم: بسم الله؛ من می‌خواهم سوال از شما بپرسم!

فرمود: بپرس.

گفتم: برای ما روایت کرده‌اند که مهدی از شماست؛ قیامش چه موقع است و از کجا قیام می‌کند؟

فرمود: مَثَلِ کسی که درباره‌اش از من سوال کردی مَثَلِ عمودی است که از آسمان بیفتد، سرش در مغرب باشد و اصلش در مشرق؛ پس به نظرت این عمود وقتی بایستد از کجا می‌ایستد ؟

گفتم: از سمت سرش.

فرمود: همین برایت کافی است. از مغرب می‌ایستد و اصلش از مشرق است و آنجا ایستادنش سامان می‌گیرد و کارش تمام می‌شود.

همین طور است حضرت مهدی علیه‌السلام؛ از مشرق شروع می‌شود و سپس به مغرب هجرت می‌کند و از آن جهت قیام می‌کند و در مشرق کارش تمام می‌شود؛ و از ذریه‌اش کسی قیام می‌کند که خداوند به او، آن را در آنجا به پایان می‌رساند و زمین را برای او به ارث می‌گذارد آن طور که خداوند عز و جل در کتاب مبین خود فرمود: «و به تحقیق، در زبور بعد از «ذکر» نوشتیم که همانا زمین را بندگان شایسته‌ام به ارث  خواهند برد.» و همه آن به حضرت مهدی علیه‌السلام منسوب می‌شود چرا که او کلید آن است و با دعوت اوست که کارش گسترش می‌یابد؛ و هر قیام‌کننده‌ای بعد از او مهدی‌ای است که خداوند عز و جل آنها را هدایت کرده است و به وسیله آنها بندگانش را به سوی خویش هدایت نموده است؛ پس ایشان امامانی هدایت‌شده‌اند و بندگان صالحی‌اند که خداوند در کتابش از آنان یاد کرد که زمین را برای آنان به ارث خواهد گذاشت و او در وعده‌اش تخلف نخواهد کرد.

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏3، ص365

عبد الرحمن بن بکار الأقرع القیروانی، قال: حججت، فدخلت المدینة، فأتیت مسجد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، فرأیت الناس مجتمعین على مالک بن أنس یسألونه و یفتیهم. فقصدت نحوه، فاذا أنا برجل و سیم حاضر فی المسجد و حوله حفدة یدفعون الناس عنه، فقلت لبعض من حوله: من هذا؟

قالوا: موسى بن جعفر.

فترکت مالکا، و تبعته، و لم أزل أتلطف حتى لصقت به، فقلت:

یا ابن رسول اللّه إنی رجل من أهل المغرب من شیعتکم و ممن یدین اللّه بولایتکم.

قال لی: إلیک عنی یا رجل، فانه قد وکّل بنا حفظة أخافهم علیک.

قلت: باسم اللّه، و انما أردت أن أسألک.

فقال: سل عما ترید؟

قلت: إنا قد روینا أن المهدی منکم، فمتى یکون قیامه، و أین یقوم؟

فقال: إن مثل من سألت عنه مثل عمود سقط من السماء رأسه من المغرب و أصله فی المشرق، فمن أین ترى العمود یقوم إذا اقیم؟

قلت: من قبل رأسه.

قال: فحسبک، من المغرب یقوم و أصله من المشرق و هناک یستوی قیامه و یتم أمره.

و کذلک کان المهدی علیه السلام و نشأته بالمشرق ثم هاجر الى المغرب، فقام من جهته. و بالمشرق یتم أمره، و یقوم من ذریته من یتم اللّه به ذلک فیما هناک، و یورثه الأرض کما قال عزّ و جلّ فی کتابه المبین: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» و کله ینسب الى المهدی علیه السلام لانه مفتاحه و بدعوته امتدّ أمره، و کل قائم من ولده من بعده مهدی قد هداهم اللّه عزّ و جلّ ذکره، و هدى بهم عباده إلیه سبحانه، فهم الائمة المهدیّون و العباد الصالحون الذین ذکرهم اللّه فی کتابه أنه یورثهم الارض و هو لا یخلف المیعاد.


3) از امام باقر ع روایت شده است:

اینکه خداوند عز و جل می‌فرماید «همانا زمین را بندگان شایسته‌ام به ارث  خواهند برد» منظور آل محمد ص است.

و نیز از ایشان روایت شده است:

منظور اصحاب مهدی ع در آخر الزمان است.


تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص326؛ مجمع البیان، ج‏7، ص106

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُخَارِقٍ عَنْ أَبِی الْوَرْدِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ ص.

و قَالَ ایضاً حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ‏ حُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ هُمْ أَصْحَابُ الْمَهْدِیِّ فِی آخِرِ الزَّمَانِ.


4) از امام کاظم ع در مورد آیه «و به تحقیق، در زبور بعد از «ذکر» نوشتیم که همانا زمین را بندگان شایسته‌ام به ارث  خواهند برد» روایت شده است:

منظور آل محمد ص است و کسانی که بر راه و روش‌ آنان بوده‌اند؛ و این زمین زمین بهشت است.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص326

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قَالَ:

آلُ مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ تَابَعَهُمُ عَلَى مِنْهَاجِهِمْ وَ الْأَرْضُ أَرْضُ الْجَنَّةِ.


5) از پیامبر اکرم ص روایت شده است: زمین را برای من جمع کردند و شرق و غرب آن را نشانم دادند و ملک امتم بدانچه برای من نشان داده شد خواهد رسید.

مجمع البیان، ج‏7، ص106

عن ابن عباس قال ص زویت لی الأرض فأریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک أمتی ما زوی لی منها.


6) از پیامبر اکرم ص در کتب مختلف شیعه و سنی روایت شده است:

اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را بقدری طولانی می‌کند که مرد شایسته‌ای از اهل بیتم را برانگیزاند که زمین را از عدل و قسط پر کند بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص106

عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَبْعَثَ فیه رَجُلًا صالحاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما

و قد أورد الإمام أبو بکر أحمد بن الحسین البیهقی فی کتاب البعث و النشور أخبارا کثیرة فی هذا المعنى حدثنا بجمیعها عنه حافده أبو الحسن عبید الله بن محمد بن أحمد فی شهور سنة ثمانی عشرة و خمسمائة ما حدثنا أبو الحسن حافده عنه قال أخبرنا أبو علی الروذباری قال أخبرنا أبو بکر بن داسة قال حدثنا أبو داود السجستانی فی کتاب السنن عن طرق کثیرة ذکرها ثم قال کلهم عن عاصم المقری عن زید عن عبد الله عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَبْعَثَ فیه رَجُلًا منی أو مِنْ أَهْلِ بَیْتِی - و فی بعضها یواطئ اسمه اسمی - یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما.[3]

تدبر

1) «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»

این مساله که زمین نهایتا از آن صالحان خواهد بود، از زمره سرنوشت‌هایی است که در کتب آسمانی قبلی هم تاکید شده است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند به انسان اختیار داده است و چون انسان اختیار دارد به هر سمت و سویی ممکن است برود و همین است که انسان و جوامع انسانی را تا حدود زیادی پیش‌بینی‌ناپذیر کرده است.

اما در عین حال، این گونه نیست که سرنوشت نهایی انسان روی زمین نامشخص باشد. خداوند در آفرینش انسان هدفی قرار داده و آن این است که انسان مقام خلیفة‌اللهی را در زمین نمایان سازد؛ به همین جهت، امدادهای غیبی‌ای در کار است که جهت‌دهی خاصی به عالم بکند. یکی از آن امدادهای غیبی،‌ امامی است که خدا او را برای تحقق این واقعیت ذخیره کرده است؛ و این مطلبی است که چون خداوند اراده کرده، حتما محقق خواهد شد، هرچند خلاف خواست بسیاری از قدرت‌مداران و زالوصفتان باشد.


2) «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»

مقصود از «زبور» و «ذکر» چیست؟

الف. زبور کتاب حضرت داود؛ و ذکر لوح محفوظ است (شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص74)

ب. منظور از زبور، کتابهای انبیاست و مقصود این است که بعد از اینکه در ذکر (که همان ام‌الکتاب یا لوج محفوظ است) مقدر کردیم، در کتابهای انبیا هم این را بیان کردیم. (نظر سعید بن جبیر و مجاهد و ابن‌زید و الزجاج، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106)

ج. ذکر تورات است و زبور کتابهای آسمانی‌ای که بعد از تورات نازل شد. (ابن‌عباس و ضحاک، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106)

د. زبور، زبور داود است و تورات، تورات موسی (شعبی[4]، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106)

ه. ...


3) «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»

مقصود از «زمین» در این آیه چیست؟

الف. کل زمین است در دوره ظهور (حدیث2 و 3)

ب. منظور زمین بهشت است (حدیث4)

ج. ...[5]


4) «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»

منظور از به ارث بردن زمین چیست؟

الف. مراد از ارث بردن، تسلط بر زمین و منافع آن و استفاده از برکات آن است. و این برکات اعم است از برکات دنیوی (پاک شدن زمین از شرک و گناه و برقراری حکومت عدل صالحان؛ که در آیه 55 سوره نور بدان اشاره شده : ِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ‏ ... یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئ‌: آنان را در زمین جانشین می‌کنیم ... تا مرا بپرستند و به من شرک نورزند) و برکات اخروی (مقامات قرب و جایگاه بهشتی‌ای که با اعمال دنیوی‌شان به دست می‌آورند که در آیه74 سوره زمر تعبیر کرده است: أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ: زمین را به آنها به ارث خواهیم داد تا در هر جایی از بهشت که بخواهند جای گیرند.) و دلیلی ندارد که این را فقط مربطو به دنیا یا آخرت بدانیم (المیزان، ج14، ص330)

ب. ...


5) «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»

چرا این مطلب را که صالحان بر زمین حکومت خواهند کرد با تعبیر «به ارث می‌برد» اشاره کرد؟

الف. شاید بدین جهت که به این واقعیت اشاره کند که پیش از ایشان غیرصالحان در زمین قدرت را به دست داشتند، و حالا اینها جای آنها را خواهند گرفت. یعنی خدا توجه دارد که در طول تاریخ در بسیاری از مقاطع ظالمان در زمین حکومت می‌کرده‌اند و اصل سخن فرشتگان - که پرسیدند آیا در زمین کسانی می‌گذاری که خونریزی و فساد کنند - بیراه نبوده است.

ب. ...


6) «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»

می‌توانست بسادگی بفرماید صالحان زمین را به ارث می‌برند؛ اما فرمود «بندگان» صالح «من». چرا؟

الف. تاکید کند که کسی که وارث زمین می‌شود، قبل از آنکه صالح باشد، بنده خاص خداست و نه بنده و سرسپرده هیچکس دیگر. در واقع، ‌معیار می‌دهد که اگر کسی می‌خواهد اصلاح در زمین ایجاد کند، نمی‌تواند بندگی خدا را جدی نگیرد!

ب. ...



[1] . سندشان یکی است اما عبارت در بصائر اندکی تفاوت دارد: قَالَ الذِّکْرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الزَّبُورُ الَّذِی نَزَلَ عَلَى دَاوُدَ وَ کُلُّ کِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ الْعَالِمِ.

[2] . در إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج‏1، ص75 آمده است:

قوله تعالى وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ عن الصادق علیه السّلام: الکتب کلّها ذکر اللّه أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قال: القائم علیه السّلام و أصحابه

همچنین این مطلب هم در تفسیر القمی، ج‏2، ص297 آمده است که لحن بیان به گونه‌ای است که ظاهرا توضیح آیه مربوط به بحث هم از امام صادق ع می‌باشد:

و قوله وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً قال: الإحسان رسول الله ص و قوله بِوالِدَیْهِ إنما عنى الحسن و الحسین ع ثم عطف على الحسین ع فقال: حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً و ذلک‏ أَنَّ اللَّهَ أَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ بَشَّرَهُ بِالْحُسَیْنِ ع قَبْلَ حَمْلِهِ وَ أَنَّ الْإِمَامَةَ تَکُونُ فِی وُلْدِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ أَخْبَرَهُ بِمَا یُصِیبُهُ مِنَ الْقَتْلِ وَ الْمُصِیبَةِ فِی نَفْسِهِ وَ وُلْدِهِ ثُمَّ عَوَّضَهُ بِأَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِی عَقِبِهِ وَ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ یُقْتَلُ ثُمَّ یَرُدُّهُ إِلَى الدُّنْیَا وَ یَنْصُرُهُ حَتَّى یَقْتُلَ أَعْدَاءَهُ وَ یَمْلِکَهُ الْأَرْضَ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» الْآیَةَ، قَوْلُهُ: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» فَبَشَّرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص أَنَّ أَهْلَ بَیْتِکَ یَمْلِکُونَ الْأَرْضَ وَ یَرْجِعُونَ إِلَى الدُّنْیَا وَ یَقْتُلُونَ أَعْدَاءَهُمْ وَ أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع بِخَبَرِ الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ فَحَمَلَتْهُ کُرْهاً، ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَهَلْ رَأَیْتُمْ أَحَداً یُبَشَّرُ بِوَلَدٍ ذَکَرٍ فَتَحْمِلُهُ کُرْها.

[3] . و بالإسناد قال حدثنا أبو داود قال حدثنا أحمد بن إبراهیم قال حدثنی عبد الله بن جعفر الرقی قال حدثنی أبو الملیح الحسن بن عمر عن زیاد بن بیان عن علی بن نفیل عن سعید بن المسیب عن أم سلمة قالت سمعت رسول الله ص یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمة (ع)

[4] . قول دیگری از وی رسیده است: روی عنه أیضا أن الذکر القرآن و بعد بمعنى قبل.

[5] . برخی با توجه به حدیث5 گفته‌اند منظور فتوحاتی است که بعد از رحلت پیامبر ص رخ داد. (به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106) اما اولا بسیاری از سردمداران این حکومتها اساسا انسانهای صالحی نبودند، بویژه حکومتهای بنی‌امیه و بنی‌عباس. ثانیا اینها تمام زمین نبود در حالی که ظاهر آیه ناظر به تمام زیمن است. ثالثا آن روایت وعده می‌دهد که در امت من چنین خواهد شد، و این شامل مهدویت هم می‌شود و لزوما دلالت ندارد بر بلافاصله بعد از پیامبر ص.