سفارش تبلیغ
صبا ویژن

411) سوره انبیاء (21) آیه 104 یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

411) سوره انبیاء (21) آیه 104 

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ

ترجمه

روزی که آسمان را می‌پیچیم همچون پیچیدن طوماری از نوشته‌ها، همان گونه که ابتدای آفرینش را آغاز کردیم، دوباره بازمی‌گردانیمش؛ وعده‌ای است بر ما؛ که بی‌تردید ما انجام‌دهنده آنیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«نَطْوِی» «طَیِّ»

هر دو از ماده «طوی» است. اصل این ماده دلالت بر اینکه «چیزی را در درون چیز دیگر مندرج کردن به نحوی که این دو همدیگر را در هم گیرند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص429) و لذا شاید معادل مناسب آن، «پیچیدن» یا «درهم‌پیچیدن» باشد. برخی توضیح داده‌اند که اصل این ماده دلالت دارد به یک نحوه جمع شدن، در مقابل پخش و باز شدن؛ یعنی چیزی که اقتضای باز و پخش شدن را دارد، جمع شود؛ چنانکه می‌گویند «نیت» همواره در «باطن» «منطوی» است؛ و یا به اقدام ماری که خود را جمع و حلقه می‌کند «تطوّی» می‌گویند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص149)

البته کلمه «طیّ» را در مورد «گذر عمر» نیز به کار می‌برند و می‌گویند «طَوَى اللّهُ عُمرَهُ» و بر همین اساس، برخی در مورد آیه محل بحث و نیز آیه «وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ»‏ (زمر/67) گفته‌اند دو احتمال مطرح است؛ یکی همان احتمال اول که به معنای درهم‌پیچیده شدن آسمان و جمع شدن بساط آن باشد؛ و دیگری به معنای اینکه «هلاک شدن» و به پایان رسیدن عمر آن باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص534)

در مورد کلمه «طُوىً‏» که در دو جای قرآن در وصف وادی مقدسی که حضرت موسی ع در آنجا به توفیق سخن گفتن با خداوند نائل شد (بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً‏؛ ‌طه/12؛ نازعات/16)، دو احتمال مطرح شده است. یکی اینکه این اساسا اسم خاص (نام یک منطقه) باشد؛ دوم اینکه اشاره به حالتی باشد که او را برگزیده‌اند، گویی که راه طولانی‌ای را درنوردیده (مسیر زیر پای او درهم‌پیچیده) که اگر می‌خواست با تلاش خود آن را بپیماید بسیار برایش طولانی می‌بود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص534) هرچند برخی با اینکه این نام یک وادی باشد مخالفت کرده‌اند و گفته‌اند که همانند کلمه «مقدس» که قبل از آن آمده، دلالت بر وجهه معنوی آن وادی می‌کند و مقصود راه روحانی و معنوی‌ای است که از تعلقات دنیوی مادی برتر است و در مسیر مکاشفات لاهوتی قرار دارد و آنچه اقتضای نشر و بسط در رسالت را دارد، همگی در این مسیر جمع و درهم‌پیچیده شده است؛ و به این معنای مصدر است (شبیه به کلمه «هُدی» که مصدر از ماده «هَدَیَ« و به معنای «هدایت» است) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص150)

این ماده جمعا همین پنج بار در قرآن کریم به کار رفته است که دوبار آن در همین آیه به صورت فعل و مصدر («نَطْوِی» و «طَیِّ») و دوبار به صورت «طُوىً‏» و یکبار هم به صورت اسم مفعول «مَطْوِیَّاتٌ».


«السِّجِلِّ»

ماده «سجل» دلالت دارد بر لبریزی پس از پُر شدن، که از این ماده، کلمه « السَّجْل» رایج است که به معنای دلو بزرگ است و برای پستان پر از شیر هم همین تعبیر را به کار می‌برند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص136؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص398)

برخی این معنای را این گونه توضیح داده‌اند که این ماده دلالت دارد بر جمع و انباشته شدن به منظور ریختن و نشر دادن، و به همین جهت بر دلو و پستان پر از شیر اطلاق می‌شود زیرا برای در خود جمع کردن و سپس ریختن آن به کار می‌رود.

از همین ماده کلمه «سِجِّیلُ» در قرآن کریم آمده که به معنای مخلوطی از سنگ و گل است؛ برخی احتمال داده‌اند که اصل این کلمه از فارسی آمده باشد (معربِ «سنگ-گِل» باشد)؛ و آنگاه به همین مناسبت به سنگی که روی آن مطالب را می‌نوشته‌اند  «السِّجِلّ» گفته شده و بتدریج بر هر چیزی که رویش کتابت می‌کردند این تعبیر به کار رفته باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص398)

اما برخی صریحا با معرب بودن این کلمه مخالفت کرده، «سِجِّیل» را صیغه مبالغه (وزن فِعّیل، همانند صدّیق) از ماده «سجل» دانسته‌اند که دلالت می‌کند بر چیزی که اجزایش جمع شده و برای پرتاب کردن مناسب است (مانند گِل پخته‌ای که  کاملا سفت شده است) و موید این را آن دانسته‌اند که در یک مورد،[1] این کلمه با تعبیر «منضود» (سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ؛ هود/82) توصیف شده که تاکید است بر اینکه اجزایش کاملا به هم منضم گردیده و محکم شده است؛ و ظاهرا «سجیل» نوع خاصی از سنگها می‌باشد. بر همین اساس، «سِجِلّ» هم صیغه مبالغه (وزن فِعِلّ، مانند فلزّ) است که دلالت بر مبالغه و شدت دارد و به معنای کتاب و چیزی که روی آن نوشته می‌شود، [نه متن و محتوای کتاب] و در آن احوال و حوادث مختلف جمع و ضبط می‌گردد، می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص59)

به هر حال و بر اساس هردو توضیح فوق از کلمه «سِجِلّ»، معنای «نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ» آن است که بساط آسمان را جمع می‌کنیم همانند کتابی که برای حفظ و ضبط نوشته‌ها همه را در خود جمع کرده است.

به تعبیر دیگر، همان طور که کتاب [به معنای کاغذها و جلد آن] ‌مطالبی که در حالت عادی بسط یافته و پخش شده بود را در خود جمع می‌کند؛ ما هم آسمان را که در حالت عادی بسط و گسترش داشت، جمع می‌کنیم و درهم‌می‌پیچیم. (همان، ج7، ص149)

در قرآن کریم، از ماده «سجل»، صرفا یکبار کلمه «سِجِلّ»، و سه بار کلمه «سِجّیل» به کار رفته است.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

همانا در هوا فرشته‌ای هست که به او «اسماعیل» می‌گویند که زیردستش سه هزار فرشته است و هر یک زیردستشان صدهزار نفر، که اعمال بندگان را برمی‌شمرند؛ هنگامی که سر سال می‌شود، خداوند فرشته‌ای را به جانب آنها مبعوث می‌کند که به او «سِجِلّ» گفته می‌شود پس آن را از همه آنها یکجا جمع می‌کند [نُسج می‌دهد] و این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که: «روزی که آسمان را می‌پیچیم همچون پیچیدن طوماری از نوشته‌ها»

الزهد، ص54

النَّضْرُ بْنُ سُوَیْدٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ عَلَى ثَلَاثِ مِائَةِ أَلْفِ مَلَکٍ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِائَةِ أَلْفٍ یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَةِ بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِلُّ فَانْتَسَجَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُب‏.[2]


2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که پیامبر اکرم ص خطبه‌ای خواند و فرمود: ای مردم! شما به سوی خداوند پابرهنه و عریان محشور خواهید شد، سپس این آیه را خواندند: «همان گونه که ابتدای آفرینش را آغاز کردیم، دوباره بازمی‌گردانیمش؛ وعده‌ای است بر ما؛ که بی‌تردید ما انجام‌دهنده آنیم.»

عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص467؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏2، ص263

وَ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ» الْآیَةَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ أَخْبَرَنَا الْمُغِیرَةُ بْنُ النُّعْمَانِ قَالَ سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ إِلَى اللَّهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا ثُمَّ قَرَأَ «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.[3]

همچنین از امیرالمومنین ع در وصف حشر مردمان آمده است:

پس به آن [= زمین] برگشتند همان گونه که پابرهنه و عریان آن را ترک کردند و از آنجا با اعمالشان به جانب حیات دائمی و سرای باقی کوچ کردند، همان گونه که خداوند سبحان و متعال فرمود: «همان گونه که ابتدای آفرینش را آغاز کردیم، دوباره بازمی‌گردانیمش؛ وعده‌ای است بر ما؛ که بی‌تردید ما انجام‌دهنده آنیم.»

نهج‌البلاغه، خطبه111؛ تحف العقول، النص، ص182-183

فَجَاءُوهَا کَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَیَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِیَةِ کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.


3) کُلیب می‌گوید: خدمت امام صادق ع بودیم که ایشان خود سخن را آغاز کرد و فرمود:

هنگامی که روز قیامت شود خداوند همه بندگان را در یک عرصه واحدی جمع می‌کند و مطلب از این قرار است که به آسمان دنیا وحی می‌شود که با هرآنکه در توست، هبوط کن؛ پس اهل آسمان دنیا به تعداد دوبرابر آنچه از جن و انس و فرشته در زمین هست، هبوط می‌کنند؛ سپس اهل آسمان دوم به اندازه دو برابر کل اینها هبوط می‌کنند و همین طور ادامه می‌یابد تا اینکه اهل هفت آسمان هبوط می‌کنند؛ پس جن و انس در هقت پرده از فرشتگان واقع می‌شوند سپس منادی ندا می‌دهد: اى گروه جنّیان و انسیان، اگر مى‏توانید از کرانه‏هاى آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید» (الرحمن/33) پس می‌نگرند و می‌یابند که با هفت حلقه از فرشتگان احاطه شده‌اند.

بحار الأنوار، ج‏7، ص80

رَوَى مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنْ کُلَیْبٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْشَأَ یُحَدِّثُنَا فَقَالَ:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یُوحِی إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا أَنِ اهْبِطِی بِمَنْ فِیکِ فَیَهْبِطُ أَهْلُ السَّمَاءِ الدُّنْیَا بِمِثْلَیْ مَنْ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الْمَلَائِکَةِ ثُمَّ یَهْبِطُ أَهْلُ السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ بِمِثْلِ الْجَمِیعِ مَرَّتَیْنِ فَلَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّى یَهْبِطَ أَهْلُ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ فَیَصِیرُ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ فِی سَبْعِ سُرَادِقَاتٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ الْآیَةَ فَیَنْظُرُونَ فَإِذَا قَدْ أَحَاطَ بِهِمْ سَبْعَ أَطْوَاقٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ.[4]

تدبر

1) «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ»

مراد از این آیه (روزی که آسمان را می‌پیچیم همچون پیچیدن طوماری از نوشته‌ها،) چیست؟

الف. همان گونه که وقتی مطالبی درون طوماری نوشته شود با جمع شدن آن طومار، آن نوشته‌ها از چشم دیگران مخفی و غایب می‌گردد ولی این به معنای آن نیست که نوشته‌ها در نزد خود طومار هم حاضر نباشد؛ بساط آسمانها در ید قدرت الهی جمع می‌شود و از عالم ظاهر به عالم غیب فرستاده می‌شود اما برای خود عالم غیب و نزد خداوند، اینها همچنان آشکارند؛ و در واقع، این به معنای بازگشت همه موجودات به «خزائن غیب» (حجر/21) است (المیزان، ج14، ص328)

ب. سجل نام فرشته‌ای است[5] که اعمال همه بندگان را جمع می‌کند (حدیث1؛ و نیز نظر ابی‌عمر و سدی و عطا؛ به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106) و درهم‌پیچیدن آسمانها به کار این فرشته که نامه اعمال همه بندگان را جمع می‌کند تشبیه شده است.

ج. اینکه از تعبیر «طی: درهم‌پیچیدن» - نه، معدوم شدن - و «کتاب» - نه، موجود - (پیچیدن کتاب، نه معدوم کردن موجود) استفاده کرد، نشان می‌دهد که علی‌رغم برچیده شدن بساط آسمان، اما هنوز یک نحوه وجود ضعیف و رقیقی برای آسمان باقی است و این گونه نیست که کاملا عدم شده باشد؛ شبیه وجود کتبی، که مرتبه بسیار ضعیفی از وجود واقعی را دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص59)

د.  ...[6]


2) «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ»

مقصود از این عبارت (همان گونه که ابتدای آفرینش را آغاز کردیم، دوباره بازمی‌گردانیمش) چیست؟

الف. همان گونه که انسانها را پابرهنه [کنایه از اینکه هیچ ابزار و سیله‌ای همراهش نیست] و عریان از شکم مادر خارج کردیم، همین گونه هم در قیامت زنده می‌شوند (حدیث2؛ و نیز مجمع‌البیان، ج7، ص106)

ب. همان گونه که آفرینش نخست را انجام دادیم، به همان سهولت دوباره این عالم را برمی‌گردانیم. (المیزان، ج14، ص329؛ و نظر حسن و زجاج، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص106)

ج. همان گونه که در ابتدا هیچ چیزی نبود و همه هلاک بودند، دوباره همه را هلاک می‌کنیم (نظر ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج7، ص106)

د. روال و سیر پدید آوردن دوباره موجودات را به همان ترتیبی انجام می‌دهیم که روال پدید آوردنِ نخستین آنها را انجام دادیم.

ه. ...


3) «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ»

این «وعده‌ای که برعهده خداست» چیست؟

و چرا بر وعده قطعی بودنش اصرار شده است؟

الف. اینکه «بساط آسمان، برچیده شود»؛

و علت اصرار این است که انسان فناپذیر بودن همه چیز را جدی بگیرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان دلش می‌خواهد جاودانه باشد و البته انسان نهایتا جاودانه خواهد بود؛ اما انسان غالبا دلش می‌خواهد که هیچگاه نمیرد و همین طور به زندگی خود تا بی‌نهایت ادامه دهد؛ و ظاهرا همین امر بوده که موجب شد یکی از دو ترفند اصلی شیطان برای فریب حضرت آدم (برای خوردن از درخت ممنوعه)، وعده «جاودانگی» باشد. (طه/120). اما یک واقعیت را باید جدی بگیرد که در مرحله‌ای بساط همه چیز جمع می‌شود و اگر انسان جاودانگی‌ای می‌خواهد که هیچ مرگ و انتقالی در مسیرش نباشد، زهی خیال باطل.

ب. اینکه «بساط عالم بعد از برچیده شدن، دوباره همانند ابتدای عالم برقرار شود»؛

و علت اصرار بر آن، این است که انسانها زندگی نهایی و دوباره خود و آخرت را جدی بگیرند و مرگ را پایان کار نشمرند.

ج. ...



[1] . البته مرحوم مصطفوی در اینجا به اشتباه در پایان آیه74 سوره حجر «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیل» کلمه «منضود» را نوشته است و در واقع، دو مورد از سه مورد استعمال قرآنی این واژه (مورد سوم: تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ؛ فیل/4) را دارای وصف منضود دانسته است که احتمالا سهوالقلمی بوده است. ناشر برای رفع این مشکل عبارت را به صورت «علیها» آورده که دقیقا عبارت آیه 81 سوره هود می‌شود ولی مسلما منظور مرحوم مصطفوی این نبوده است زیرا اولا تکرار بی‌معناست و ثانیا ایشان با گذاشتن شماره (15/74) دقیقا به آیه 74 سوره هود (سوره15) اشاره می‌کند.

[2] . همچنین در تفسیر القمی، ج‏2، ص77 آمده است:

و أما قوله: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ قال السجل اسم الملک الذی یطوی الکتب و معنى یطویها أی یفنیها فتتحول دخانا و الأرض نیرانا

[3] . ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ أَلَا وَ إِنَّهُ یُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ- وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ فَیُقَالُ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ

[4] . حدیث2 در جلسه178 هم به این آیه مرتبط می‌باشد

http://yekaye.ir/qiamat-75-7/

خطبه186 نهج البلاغة، مضامینی دارد که می‌تواند شرحی بر مضمون اصلی آیه قلمداد شود:

هُوَ الْمُفْنِی لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا حَتَّى یَصِیرَ مَوْجُودُهَا کَمَفْقُودِهَا وَ لَیْسَ فَنَاءُ الدُّنْیَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا وَ کَیْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیَوَانِهَا مِنْ طَیْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا وَ مَا کَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَکْیَاسِهَا عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا وَ لَا عَرَفَتْ کَیْفَ السَّبِیلُ إِلَى إِیجَادِهَا وَ لَتَحَیَّرَتْ عُقُولُهَا فِی عِلْمِ ذَلِکَ وَ تَاهَتْ وَ عَجَزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ مُقِرَّةٌ بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا مُذْعِنَةٌ بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا وَ أَنَّهُ سُبْحَانَهُ یَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیَا وَحْدَهُ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ کَمَا کَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا کَذَلِکَ‏ یَکُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَکَانٍ وَ لَا حِینٍ وَ لَا زَمَانٍ عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِکَ الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ فَلَا شَیْ‏ءَ إِلَّا الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِی إِلَیْهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا قُدْرَةٍ مِنْهَا کَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا وَ بِغَیْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا کَانَ فَنَاؤُهَا وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الِامْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا لَمْ یَتَکَأَّدْهُ صُنْعُ شَیْ‏ءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ وَ لَمْ یَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ وَ لَمْ یُکَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ وَ لَا لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ وَ لَا لِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُکَاثِرٍ وَ لَا لِلِاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَ لَا لِلِازْدِیَادِ بِهَا فِی مُلْکِهِ وَ لَا لِمُکَاثَرَةِ شَرِیکٍ فِی شِرْکِهِ وَ لَا لِوَحْشَةٍ کَانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَأْنِسَ إِلَیْهَا ثُمَّ هُوَ یُفْنِیهَا بَعْدَ تَکْوِینِهَا لَا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَیْهِ فِی تَصْرِیفِهَا وَ تَدْبِیرِهَا وَ لَا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَیْهِ وَ لَا لِثِقَلِ شَیْ‏ءٍ مِنْهَا عَلَیْهِ لَمْ یُمِلَّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَیَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ وَ أَمْسَکَهَا بِأَمْرِهِ وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ ثُمَّ یُعِیدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَیْهَا وَ لَا اسْتِعَانَةٍ بِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا عَلَیْهَا.

[5] . از ابن‌عباس روایت شده «سجل» نام کاتبی بوده که نامه‌های پیامبر را می‌نوشته است (مجمع‌البیان، ج7، ص106)

[6] . این نکته را چون مشکوک بودم در متن نگذاشتم:‌

حرکت کهکشانها همگی به صورت پیچشی است. شاید این آیه به نحوی به این نکته اشاره دارد و در عرصه قیامت این پیچش با سریع شدن خود همه چیز را در خود فروبرد (شبیه آنچه در مورد سیاهچاله‌ها گفته می‌شود)

 


410) سوره عنکبوت (29) آیه13 وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

410) سوره عنکبوت (29) آیه13 

وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ

ترجمه

و بی‌تردید بارهای سنگین خود را بر دوش خواهند کشید و بارهای سنگینی علاوه بر بارهای خود؛ و قطعا روز قیامت از آنچه دروغ می‌بسته‌اند بازخواست خواهند شد.

شأن نزول

روایت شده است ابو جهل و بزرگان قریش افرادى را که نزد رسول خدا (ص) رفته، و مسلمان مى‏شدند، مى‏دیدند، و مى‏گفتند: محمد (ص) شراب را حرام کرده، زنا را حرام کرده، و هر عملى که عرب انجام مى‏داد تحریم نموده، از دین او برگردید، ما گناه شما را به گردن مى‏گیریم، پس این آیه نازل شد: «لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ»

الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏5، ص142؛ المیزان، ج16، ص108

و اخرج ابن أبى شیبة فی المصنف و ابن المنذر عن ابن الحنفیة رضى الله عنه قال کان أبو جهل و صنادید قریش یتلقون الناس إذا جأوا إلى النبی صلى الله علیه و سلم یسلمون یقولون انه یحرم الخمر و یحرم الزنا و یحرم ما کانت تصنع العرب فارجعوا فنحن نحمل أوزارکم فنزلت هذه الآیة وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِ.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده استک هر بنده‌ای از بندگان خدا که سنت هدایتگری را رایج کند، اجری دارد همانند اجر کسانی که بدان عمل کند بدون اینکه از اجر آنها کاسته شود؛ و هر بنده‌ای از بندگان خدا که سنت گمراهی‌آوری را رایج کند، وزر و گناهی همانند وزر و گناه کسی که بدان عمل کرده است خواهد داشت بدون آنکه از گناه آنها کم شود.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 132

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ عَنْ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى کَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالٍ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْ‏ءٌ.


2) از امام باقر ع روایت شده است:

کسی که بدون علم و بدون اینکه هدایتی از جانب خدا دریافت کرده باشد، به مردم فتوا دهد (حکم شرعی‌ای را به مردم بگوید) هم فرشتگان رحمت و هم فرشتگان عذاب او را لعنت می‌کنند و گناه کسی که به فتوای او عمل کرده، به او هم ملحق می‌شود.

المحاسن، ج‏1، ص205

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى مِنَ اللَّهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِکَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیَاه‏.


3) امیرالمومنین ع فرمودند:

همانا مبغوضترین آفریدگان نزد خدا دو کس‌اند:

مردى که خدا او را به خود وانهاده، و او از راه راست به دور افتاده؛ شیفته کلام بدعت‌آمیز [= طرح دیدگاه‌های جدید و بدون پشتوانه در دین] است، و دعوت‌کننده مردمان به ضلالت. او فتنه‌ای است برای هر که با او به فتنه افتد؛ و خود گمراه است از هدایت کسانی که پیش از اویند، و گمراه‌کننده هر که در زندگی و پس از مرگش به او اقتدا کند. حمل کننده بار گناهان دیگران است، و خود در گروی گناهان خویش.

و مردى که پشتواره‏اى از نادانى فراهم ساخته، و خود را میان مردم نادان در انداخته. شتابان در تاریکى فتنه می‌تازد، و در کورکورانه در پیچ و خم عرصه‌های سست و لرزان، راه می‌پیماید. آدم‌نمایان او را دانا نامیده‏اند و او نه چنان است، چیزى را بسیار فراهم آورده که اندکش بهتر از بسیار آن است...

نهج البلاغه، خطبه17 ؛ الکافی، ج‏1، ص55

و من کلام له ع فی صفة من یتصدى للحکم بین الأمة و لیس لذلک بأهل‏

إِنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَى اللَّهِ [تَعَالَى‏] رَجُلَانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکَلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هُدَى مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ [رَهِینٌ‏] بِخَطِیئَتِهِ وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا مُوضِعٌ فِی جُهَّالِ الْأُمَّةِ عَادٍ [غَادِرٌ] فِی أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ عَمٍ بِمَا فِی عَقْدِ الْهُدْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ بَکَّرَ [بَکَرَ] فَاسْتَکْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ ...[1]


4) ابواسحاق لیثی می‌گوید خدمت امام باقر ع رسیدم و سوالاتی پرسیدم؛ [بحث به اینجا رسید که به ایشان عرض می‌کند]

گفتم: یا ابن رسول الله! این مطلب که فرمودید خیلی عجیب است! آیا از خوبی‌های دشمنان شما می‌گیرند و در نامه عمل شیعیان [واقعی] شما می‌گذارند؟ و از بدی‌های دوستداران شما برمی‌دارند و آن را برای کینه‌توزان نسبت به شما می‌گذارند؟!

فرمود: آری به خدایی که جز او معبودی نیست و شکافنده دانه و ایجاد کننده حیات و آفریننده زمین و آسمان است، جز حق نگفتم و جز با سخنی راست به تو خبر ندادم «و خداوند به آنان ظلم نکرده چرا که خداوند ظلم‌کننده به بندگانش نیست» (فصلت/46)و هر آنچه به تو گفتم تماما در قرآن کریم موجود است.

گفتم:واقعا اینها عیناً در قرآن آمده؟

فرمود: بله در بیش از سی جای قرآن! آیا دوست داری آیاتش را بر تو بخوانم؟

گفتم: بله، یا ابن رسول الله!

فرمود: خداوند متعال می‌فرماید: «و کسانی که کفر ورزیدند به کسانی که ایمان آوردند گفتند راه ما را پیروی کنید و [بار] خطاهای شما برعهده ما؛ در حالی که  برعهده‌گیرنده چیزی از خطاهای آنها نیستند؛ آنان قطعا دروغگویند. و بی‌تردید بارهای سنگین خود را بر دوش خواهند کشید و بارهای سنگینی علاوه بر بارهای خود» (عنکبوت/12-13) آیا باز هم برایت بگویم؟

گفتم: بله، یا ابن رسول الله!

فرمود: «تا در روز قیامت بارهای سنگین خود خود را کامل بر دوش بکشند و از بار کسانی که بدون علم آنها را گمراه کردند؛ هان که چه بد باری دارند!» (نحل/25) آیا دلت می‌خواهد باز هم بخوانم؟

گفتم: بله، یا ابن رسول الله!

فرمود: «آنان کسانی ‌اند که خداوند بدی‌هایشان را به خوبی‌ها تبدیل می‌کند که خداوند بسیار آمرزنده و رحیم است» (فرقان/70) خداوند بدی‌های شیعیان ما را به خوبی‌ها تبدیل می‌کند و خوبی‌های دشمنان ما را به بدی‌ها؛ و خدا اجل از آن است که این کارش جز از روی عدل و انصافش باشد که هیچکس نمی‌تواند قضای الهی را برگرداند و هیچکس نمی‌تواند او را به خاطر حکمش مورد تعقیب قرار دهد و او شنوا و داناست.

علل الشرائع، ج‏2، ص610

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی حَنَانُ بْنُ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ اللَّیْثِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع‏...

فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَعْجَبَ هَذَا تُؤْخَذُ حَسَنَاتُ أَعْدَائِکُمْ فَتُرَدُّ عَلَى شِیعَتِکُمْ وَ تُؤْخَذُ سَیِّئَاتُ مُحِبِّیکُمْ فَتُرَدُّ عَلَى مُبْغِضِیکُمْ قَالَ إِی [وَ] اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَالِقُ‏ الْحَبَّةِ وَ بَارِئُ النَّسَمَةِ وَ فَاطِرُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ مَا أَخْبَرْتُکَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَا أَنْبَأْتُکَ إِلَّا الصِّدْقَ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ إِنَّ مَا أَخْبَرْتُکَ لَمَوْجُودٌ فِی الْقُرْآنِ کُلُّهُ قُلْتُ هَذَا بِعَیْنِهِ یُوجَدُ فِی الْقُرْآنِ قَالَ نَعَمْ یُوجَدُ فِی أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثِینَ مَوْضِعاً فِی الْقُرْآنِ أَ تُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ ذَلِکَ عَلَیْکَ قُلْتُ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ الْآیَةَ أَزِیدُکَ یَا إِبْرَاهِیمُ قُلْتُ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ أَ تُحِبُّ أَنْ أَزِیدَکَ قُلْتُ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ شِیعَتِنَا حَسَنَاتٍ وَ یُبَدِّلُ اللَّهُ حَسَنَاتِ أَعْدَائِنَا سَیِّئَاتٍ وَ جَلَالِ اللَّهِ إِنَّ هَذَا لَمِنْ عَدْلِهِ وَ إِنْصَافِهِ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم‏...

تدبر

1) «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ»

کسی که دیگری را به گناهی دعوت کند، بار گناهان او را هم علاوه بر بار گناه خود به دوش خواهد کشید و روز قیامت باید جواب آن را هم بدهد؛ و البته گناه خود آن گناهکار برای خودش هم مواخذه دارد. (حدیث1)

نکته اجتماعی

اگر دقت کنیم که دعوت کردن صرفا دعوت مستقیم نیست، درمی‌یابیم بسیاری از اوقات، عملا و به طور غیرمستقیم در حال دعوت دیگران به گناه هستیم و طبق این آیه بار اضافه‌ای بر دوش می‌کشیم. مثلا:

وقتی که زن و شوهری با هم اختلاف دارند و یکی از آنها برای ما از اختلافش تعریف می‌کند و ما به جای اینکه بکوشیم این اختلاف را کم کنیم با سخنان نامناسبی علیه شخص غایب، عملا این اختلاف را شدید می‌کنیم؛

وقتی که کسی می‌خواهد کار ثوابی انجام دهد ویا خطایی را ترک کند، که البته سختی دارد و ما با سخنان خود بر سختی کار می‌افزاییم و عملا او را از آن کار منصرف می‌کنیم. (نمونه رایج این را در مورد «حجاب» بویژه چادر، و مخصوصا در سنین ابتدای بلوغ، متاسفانه زیاد می‌توان دید)

وقتی کسی می‌خواهد به نیازمندی کمک کند ما با بیان اینکه دهها نیازمند دیگری مثل او محتاجند و با این بهانه که «تو که نمی توانی به همه کمک کنی، و این چه فرقی با بقیه دارد» عملا وی را از کمک کردن بازمی‌داریم.

و ...


2) «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ»

گمراهان برای اینکه مردم را به گمراهی بکشند، وعده می‌دهند که «شما گناه بکنید، گناهش برعهده ما».

خدا در این دو آیه دو نکته را تذکر داد:

اول اینکه این ضمانتی که آنها می‌دهند، بیهوده است و با وعده آنان از بار گناه شما کم نمی‌شود. (آیه قبل)

دوم اینکه در عین حال، آنها به خاطر همین وعده باطل و اقدام گمراه‌کننده‌ای که انجام می‌دهند، بار اضافه‌ای برای خود ایجاد می‌کنند که به خاطر این هم مورد مواخذه قرار می‌گیرند. (المیزان، ج16، ص108)


3) «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ»

مگر نه این است که جزای اخروی هرکس، باطن همان عملی است که در اینجا انجام می‌دهد؛ و لذا هیچکس بار دیگری را بر دوش نمی‌کشد (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری؛ انعام/116). پس این چطور است که بار دیگری هم بر دوش آنهاست؟

پاسخ

این بار اضافی در واقع، باطنِ عملِ «گمراه کردن»ی است که انجام داده‌اند.

در واقع این آیه می‌فرماید: یکی بار گناهانی که مستقیما از آنها صادر شده را بر دوش دارند؛ و دیگری، بار گناه «گمراه کردن» دیگران. و چون «گمراه کردنِ» دیگران، عملی است غیر از خود گناهی که گمراهان انجام می‌دهند لذا این بار که بر دوش گمراه‌کنندگان قرار می‌گیرد، از بار گمراه‌شدگان نمی‌کاهد.


4) «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ»

مضمون این آیه بسیار نزدیک است به مضمون آیه25 سوره نحل «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند، و [نیز] بخشى از بار گناهان کسانى را که ندانسته آنان را گمراه مى‏کنند» (مجمع البیان، ج‏8، ص433 ؛ المیزان، ج16، ص108)



[1] . ادامه خطبه:

حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ [اکْتَنَزَ] اکْتَثَرَ [اکْتَنَزَ] مِنْ غَیْرِ طَائِلٍ جَلَسَ بَیْنَ النَّاسِ قَاضِیاً ضَامِناً لِتَخْلِیصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَیْرِهِ فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَیَّأَ لَهَا حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأْیِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ لَا یَدْرِی أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ یَکُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ یَکُونَ قَدْ أَصَابَ جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ عَاشٍ رَکَّابُ عَشَوَاتٍ لَمْ یَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ [یُذْرِی‏] یَذْرُو [یُذْرِی‏] الرِّوَایَاتِ [إِذْرَاءَ] ذَرْوَ [إِذْرَاءَ] الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَا مَلِی‏ءٌ وَ اللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَیْهِ وَ لَا [هُوَ] أَهْلٌ لِمَا [فُوِّضَ‏] قُرِّظَ [فُوِّضَ‏] بِهِ [إِلَیْهِ‏] لَا یَحْسَبُ الْعِلْمَ فِی شَیْ‏ءٍ مِمَّا أَنْکَرَهُ وَ لَا یَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَیْرِهِ وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَیْهِ أَمْرٌ اکْتَتَمَ بِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ وَ تَعَجُّ مِنْهُ‏ الْمَوَارِیثُ إِلَى اللَّهِ مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ.

 


409) سوره عنکبوت (29) آیه12 وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ

بسم الله الرحمن الرحیم

409) سوره عنکبوت (29) آیه12 

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ

ترجمه

و کسانی که کفر ورزیدند به کسانی که ایمان آوردند گفتند راه ما را پیروی کنید و [بار] خطاهای شما برعهده ما؛ در حالی که  برعهده‌گیرنده چیزی از خطاهای آنها نیستند؛ آنان قطعا دروغگویند.

حدیث

1) از امام صادق ع سوال شد: کمترین چیزی که به واسطه آن بنده‌ای کافر می‌شود، چیست؟

فرمودند: اینکه چیزی را از جانب خود بدعت بگذارد و کسی که آن را قبول کرد، به دوستی برگیرد و از کسی که با آن مخالفت کند، بیزاری بجوید. (= آن بدعت را معیار دوستی و دشمنی قرار دهد)

معانی الأخبار، ص393

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَدْنَى مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ کَافِراً؟

قَالَ أَنْ یَبْتَدِعَ بِهِ شَیْئاً فَیَتَوَلَّى عَلَیْهِ وَ یَتَبَرَّأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

در قدیم‌الایام مردی بود که دنیا را از راه حلال طلب کرد، بدان دست نیافت؛ از راه حرام طلب کرد، بدان نرسید؛ پس شیطان نزد او آمد و گفت: فلانی! دنیا را از راه حلال طلب کردی موفق نشدی؛ از راه حرام طلب کردی بدان نرسیدی؛ آیا می‌خواهی راهی نشانت دهم که هم دنیایت را زیاد کنی و هم پیروان فراوانی پیدا کنی؟

گفت: بله.

گفت: یک دین اختراع کن و مردم را بدان بخوان.

این کار را کرد و مردم اجابتش کردند و از او اطاعت نمودند و به دنیا رسید. سپس بعد از مدتی با خود فکر کرد و گفت: این چه کاری بود که کردم؟ یک دینی اختراع کردم و مردم را بدان خواندم؟! توبه‌ای ندارم جز اینکه به سراغ هرکس که دعوتش کردم بروم و او را از این مسیر برگردانم. پس به نزد اصحابش که دعوتش را اجابت کرده بودند رفت  و گفت: آنچه شما را بدان دعوت کردم باطل بود و من خودم آن را اختراع کردم.

اما آنها گفتند: دروغ می‌گویی! آن حق است ولکن تو خودت در دینت شک کرده و از آن برگشته‌ای.

چون چنین دید رفت و زنجیری آورد و با میخ آن را محکم کرد و به گردنش انداخت و گفت این را از گردنم باز نمی‌کنم تا خداوند متعال توبه‌ام را بپذیرد.

پس خداوند متعال به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد: برو به فلانی بگو: ‌به عزتم سوگند اگر آن قدر مرا بخواند که اعضای بدنش از هم متلاشی شود جوابش را نمی‌دهم مگر اینکه کسانی را هم که به وی ایمان آوردند ومردند از دعوتی که کرده برگرداند.

علل الشرائع، ج‏2، ص493

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَیُّوبُ بْنُ نُوحٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

کَانَ‏ رَجُلٌ فِی الزَّمَنِ الْأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا وَ طَلَبَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا فَأَتَاهُ الشَّیْطَانُ فَقَالَ لَهُ یَا هَذَا إِنَّکَ قَدْ طَلَبْتَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا وَ طَلَبْتَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا أَ فَلَا أَدُلُّکَ عَلَى شَیْ‏ءٍ تَکْثُرُ بِهِ دُنْیَاکَ وَ یَکْثُرُ بِهِ تَبَعُکَ قَالَ بَلَى قَالَ تَبْتَدِعُ دِیناً وَ تَدْعُو إِلَیْهِ النَّاسَ فَفَعَلَ فَاسْتَجَابَ لَهُ النَّاسُ فَأَطَاعُوهُ وَ أَصَابَ مِنَ الدُّنْیَا ثُمَّ إِنَّهُ فَکَّرَ فَقَالَ مَا صَنَعْتُ ابْتَدَعْتُ دِیناً وَ دَعَوْتُ النَّاسَ مَا أَرَى لِی تَوْبَةً إِلَّا [أَنْ‏] آتِیَ مَنْ دَعَوْتُهُ إِلَیْهِ فَأَرُدَّهُ عَنْهُ فَجَعَلَ یَأْتِی أَصْحَابَهُ الَّذِینَ أَجَابُوهُ فَیَقُولُ إِنَّ الَّذِی دَعَوْتُکُمْ إِلَیْهِ بَاطِلٌ وَ إِنَّمَا ابْتَدَعْتُهُ فَجَعَلُوا یَقُولُونَ کَذَبْتَ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ لَکِنَّکَ شَکَکْتَ فِی دِینِکَ فَرَجَعْتَ عَنْهُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ عَمَدَ إِلَى سِلْسِلَةٍ فَوَتَدَ لَهَا وَتِداً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی عُنُقِهِ وَ قَالَ لَا أَحُلُّهَا حَتَّى یَتُوبَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیَّ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِی لَوْ دَعَوْتَنِی حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُکَ مَا اسْتَجَبْتُ لَکَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ إِلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَیْهِ فَیَرْجِعَ عَنْهُ.

تدبر

1) «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ ... إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»

این سخن که «تو این کار را انجام بده، گناهش بر عهده من» ادعایی دروغ، و منطق کافرانی است که - چنانکه در آیه بعد اشاره شده - روز قیامت بشدت مواخذه خواهند شد.


2) «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»

دغدغه یک مومن این است که مبادا کاری انجام دهد که روز قیامت نتواند پاسخگوی ما باشد.

یکی از ترفندهای منکران حقیقت، برای اینکه این دغدغه را بی‌اهمیت نشان دهند، این است که راه ما ضرری ندارد و اگر ضرر داشت ما مسئولیتش را برعهده می‌گیریم؛ در حالی که روز قیامت، هرکسی مسئول اعمال خویش است و هیچ کس بار دیگری را بر دوش نکشد:‌ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (انعام/164؛ اسراء/15؛ فاطر/18؛ زمر/7 ؛ نجم/38)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

دغدغه‌های انسان‌ است که هویت و تصمیمات او را رقم می‌زند. هرکس بخواهد مردم را به هر سمت و سویی بکشاند، گام اولش این است که دغدغه‌های آنها را در همان سمت و سو قرار دهد.

از دغدغه‌های یک انسان متدین، «گناه» نکردن است؛ و از مهمترین ابزارهای بی‌دین کردن مردم این است که «گناه کردن» را کم اهمیت جلوه دهند؛ و این مسیری است که هر فرهنگ باطلی برای گسترش خویش در پیش می‌گیرد؛ و یکی از علل اصرار اسلام بر نهی از منکر، همین است که کم‌کم منکر، معروف نشود.

شاید مهمترین روشی که در تهاجم فرهنگی به کار گرفته می‌شود همین است. مثلا از طریق فیلم‌ها و سریال‌های ماهواره‌ای روابط نامشروع به نحوی بسیار عادی و طبیعی جلوه داده می‌شود تا تدریجا دغدغه‌های دینی افراد کم‌رنگ شود.


3)‌ «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»

چرا وقتی اغواگران گفتند «اگر گناهی داشت برعهده من». خداوند در مقام پاسخ، صرفا به جمله «آنها بار گناهان شما را بر دوش نخواهند کشید.» که رد ادعای آنهاست، بسنده نکرد؛ بلکه با تاکیدات شدید بر دروغگو بودن وی اصرار ورزید؟

(توجه شود که تعبیر «إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» شامل چهار تاکید است: «انّ» + «لـ» + اسمیه بودن جمله، + استفاده از اسم فاعل به جای فعل (کاذبون، به جای کذبوا) )

الف. شاید می‌خواهد یاد دهد که در مورد کسی که قصد انحراف دیگران را دارد، صرفا به بیان خطای وی نباید بسنده کرد، بلکه باید با قاطعیت وی را به رسوا کرد.

ب. شاید از این جهت است که آنها روی دغدغه‌ها و گرایشات مومنان سرمایه‌گذاری کرده‌اند (تدبر2) خدا هم تعبیری به کار می‌برد که حساسیت‌ها را علیه آنان برانگیزاند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

از مفاهیم مهم دینی، «تبری» است. یک مومن همان گونه که باید با مومنان «تولی» و رابطه مسئولانه و دلسوزانه داشته باشد، باید بغض گمراهان را در دل داشته باشد تا آنها نتوانند در وی رخنه کنند. برخی خیال می‌کنند که انسان نباید بُغض هیچکسی را داشته باشد و باید همه را دوست داشته باشد؛ در حالی که غافلند که اولا «باطل» و «شر» را نباید دوست داشت؛ و ثانیا برخی افراد چنان در باطل و شرّ فرو رفته‌اند که لازمه دوست داشتن آنان، اجازه دادن به گسترش شرّ و باطل، و نهایتا نابودی انسانیت است:

ترحم بر پلنگ تیزدندان      ستمکاری بود بر گوسفندان

و به قول سعدی شیرازی:

هر که را دشمن پیش است، اگر نکشد دشمن خویش است

http://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab8/sh44/

خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی    به دولت تو گنه می‌کند به انبازی

http://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab8/sh7/

ج. ...


4) اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ؛ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ «مِنْ شَیْ‏ءٍ»

با اینکه می‌توانست بسنده کند به «عهده‌دار خطایای آنها نیستند»، تعبیر «من شیء» را افزود و فرمود: «عهده‌دار هیچ چیزی از خطایای آنها نیستند.». چرا؟

الف. شاید می‌خواهد تاکید کند که در هیچ موردی، اگر کسی ما را به انجام کاری دعوت کرد، و هر گونه ضمانتی هم داد، باز هم ذره‌ای از مسئولیت ما کاسته نخواهد شد؛ و این مساله صرفا به امور کلان و چشم‌گیر محدود نمی‌شود. حتی اگر در مورد استفاده شخصی از یک خودکار دولتی، کسی گفت انجام بده، گناهش با من، همین را هم نمی‌تواند برعهده بگیرد و ما همچنان مسئول خواهیم بود.

ب. ...

 


408) سوره عنکبوت (29) آیه11 وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آ

بسم الله الرحمن الرحیم

408) سوره عنکبوت (29) آیه11 

وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ

ترجمه

و حتما خداوند  کسانی را که [واقعا] ایمان آوردند می‌شناسد و یقیناً منافقان را می‌شناسد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْمُنافِقینَ»

اسم فاعل از ماده «نفق» است. برخی گفته‌اند این ماده در اصل در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای از بین رفتن و منقطع شدن، و دیگری در معنای مخفی کردن (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص454)[1]؛ هر چند که اغلب این دو معنا را به یک معنا ارجاع داده‌اند و گفته‌اند اصل این ماده به معنای سپری شدن ویا از بین رفتنی که ناشی از جریان یافتن و تمام شدن چیزی باشد (مفردات ألفاظ القرآن[2]، ص820 ؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم[3]، ج‏12، ص207)

بدین ترتیب، وجه تسمیه «انفاق» (خرج کردن) آن است که پول انسان با خرج کردن تمام می‌شود. و «نفقه» (= خرجی) اسم چیزی است که انفاق و خرج می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص820)

«نَفق» به تونل و راه باریکی که درون زمین برای خارج شدن حفر شده باشد گفته می‌شود (فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ؛ أنعام/35). به همین جهت به لانه موش صحرایی «نفق» یا «نافق» می‌گویند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص820) و «نافقاء» جدار نازکی است که موش صحرایی در لانه‌اش تعبیه می‌کند [می‌توان گفت: درب مخفی] که هنگامی که روباه یا شغال لانه او را شناسایی کرده و با کندن زمین از سمت در ورودی قصد گرفتن او را دارد، او با ضربه‌ای به نافقاء آن را می‌شکافد و از  سمت دیگر دیگر لانه فرار می‌کند و گفته‌اند «نفاق» از همین کلمه مشتق شده است چرا که منافق خلاف آنچه دارد اظهار می‌کند گویی که راهی است که مخفیانه ایمان از او خارج می‌شود، و یا او از ایمان خارج می‌شود. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص454)

ماده «نفق» و مشتقاتش 111 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«لَیَعْلَمَنَّ» با اینکه این تعبیر دقیقا شبیه تعبیری است که در آیه3 گذشت، اما در آنجا به صورت «حتما معلوم دارد» ترجمه شد؛ و در اینجا به صورت «می‌شناسد». اصل در این کلمه، معنای دوم است (یَعلَمُ در جایی به کار می‌رود که علم خود شخص مد نظر است نه آگاه کردن مخاطب) اما در مورد خداوند چون همه چیز را می‌داند، گاه «علم دارد» به معنای آن است که این علم داشتنش برای مخاطب آشکار می‌شود؛ و مخصوصا در آیه3،‌ به نظر می‌رسد این معنا بیشتر مد نظر است تا صرف اشاره به اینکه خدا می‌داند؛ لذا در آنجا از تعبیر «معلوم دارد» استفاده شد؛ اما در آیه حاضر (بویژه با توجه به تعبیر آیه قبلی که فرمود «آیا خداوند بدانچه در سینه‌های جهانیان است داناتر نیست؟!») طبیعی است که به علم داشتن خدا (و نه ظهور علم او برای دیگران) اشاره کند. علاوه بر این، در آیه3، آیه به صورت «لَیُعْلِمَنَّ» (که صریحا به معنای «آگاه کردن دیگران» است) نیز قرائت شده است، در حالی که چنین قرائتی در آیه حاضر روایت نشده است.

حدیث

1) از امام صادق ع در تفسیر این آیه روایت شده است که فرمودند:

«و حتما خداوند می‌شناسد [یا: معلوم می‌کند] کسانی را که واقعا ایمان آوردند» یعنی به ولایت علی ع «و یقیناً می‌شناسد [یا:معلوم می‌کند] منافقان را» یعنی کسانی که ولایتش را انکار کردند.

مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص206؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع (ابن‌حیون مغربی)، ج‏2، ص351

الصَّادِقُ ع «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» یَعْنِی بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ «وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ» یَعْنِی الَّذِینَ أَنْکَرُوا وَلَایَتَهُ.


2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

اگر با این شمشیرم بر بینیِ مومن بزنم که بُغض و کینه مرا داشته باشد، بغض مرا به دل نخواهد گرفت؛ و اگر دنیا با تمامی ریز و درشتش را بر منافق بریزم که مرا دوست بدارد؛ مرا دوست نخواهد داشت؛ و این قضایی است که رانده شده بر زبان پیامبر امی (ص) که همانا می‌فرمود: علی! مومن بغض تو را ندارد و منافق تو را دوست ندارد.

نهج البلاغه، حکمت45

وَ قَالَ ع: لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ص أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِق‏.


این حدیث را ابن شهرآشوب در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (ج‏3، ص206-207)[4] از آثار حدیثی بسیاری از بزرگان اهل سنت، مانند بخاری و مسلم و احمدبن حنبل و ... با عبارات مختلف نقل کرده است.

3) سعد بن عبدالله قمی، از علمای شیعه بوده که بسیار اهل بحث و مناظره بوده است. یکبار در یکی از مناظره‌های خود با یکی از ناصبی‌ها (کسانی که صریحا دشمن اهل‌بیت ع هستند) از او سوال می‌شود: «شما که ابوبکر و عمر را منافق می‌دانید و می‌گویید آنها جزء کسانی بودند که در لیله عقبه به ترور [ناموفق] پیامبر ص اقدام کردند، بگو ببینم آیا آنها از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار؟»

سعد با خود می‌گوید دیدم اگر بگویم از روی رغبت، منافق بودنشان را انکار کردم؛ و اگر بگویم از روی اجبار، آنها در مکه، که مسلمانان تحت فشار بودند اسلام آوردند، پس اجباری نبوده است؛ لذا در پاسخش می‌ماند. وی همراه با احمد بن اسحاق راهی سامرا و دیدار امام حسن عسگری می‌شود. در محضر ایشان سوالات متعدد خود را مطرح می‌کند و امام به کودکی اشاره می‌کند که سوالاتت را از او بپرس. امام زمان ع یک‌یک سوالات وی را پاسخ می‌دهد تا اینکه خود امام ع می‌فرماید:

چرا وقتی به تو گفت: «به من بگو که آیا ابوبکر و عمر از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار؟» به او نگفتی: هیچکدام، بلکه از روی طمع ایمان آوردند زیرا آنها با یهودیان نشست و برخاست داشتند و یهودیان از مطالبی که در تورات و سایر کتب آسمانی قدیمی که برخی از پیش‌بینی‌ها را داشت، به آنها خبر می‌دادند از جمله از داستان حضرت محمد ص و نهایت کار وی؛ آن یهودیان بدانها خبر دادند که حضرت محمد ص بر عرب مسلط می‌شود همان طور که بخت نصر بر بنی‌اسرائیل مسلط شد؛ و قطعا بر تمام عرب پیروز می‌شود همان طور که بخت نصر بر بنی‌اسرائیل پیروز شد، جز اینکه -نعوذ بالله- او در ادعای نبوتش دروغگوست؛ پس آن دو نزد پیامبر ص آمدند و در شهادت به لااله الا الله با او همراهی کردند و با او بیعت نمودند به طمع اینکه هریک از آنها وقتی کار او مستقر گردید و اوضاع و احوال سر و سامان یافت، ایشان حکومت سرزمینی را به آنها بدهد؛ اما هنگامی که از این امر ناامید شدند؛ صورت خود را پوشاندند و همراه با عده‌ای از منافقانِ همانند خود، از گردنه عَقَبه بالا رفتند تا او را بکُشند ولی خداوند متعال کید آنها را دفع کرد «و آنها را با غیظ و خشمی برگرداند در حالی که به هیچ مطلوبی دست نیافته بودند» (احزاب/25)؛ همان طور که طلحه و زبیر با حضرت علی ع بیعت کردند در حالی که هریک طمع داشت که حکومت سرزمینی را به وی بدهد، و وقتی ناامید شدند بیعت شکستند و بر او خروج نمودند و خداوند هردوی آنها را زمین زد آن گونه که سایر پیمان‌شکنان شبیه آنها را زمین زد.

توجه

واقعه «لیله عَقَبه» که در منابع معتبر شیعه و سنی از طُرُق مختلف روایت شده است، این است که پیامبر در مسیر بازگشت از حجة‌الوداع و بعد از مراسم غدیر خم، باید از گردنه‌ای به نام عقبه عبور می‌کرد که این عبور مقارن شب شد. عده‌ای از منافقان هم‌پیمان شدند که شتر پیامبر ص را رَم دهند تا ایشان سقوط کند. جبرئیل به ایشان خبر داد و حذیفه که مهار شتر پیامبر ص را گرفته بود همه آنها را دید، اما پیامبر ص از او خواست که نام آنها را افشا نکند.

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص463 (متن کامل حدیث در ص454-465)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ الْمَعْرُوفُ بِالْکِرْمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ قَالَ: ... نَظَرَ إِلَیَّ مَوْلَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ‏ مَا جَاءَ بِکَ یَا سَعْدُ فَقُلْتُ شَوَّقَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا قَالَ وَ الْمَسَائِلُ الَّتِی أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَهُ عَنْهَا قُلْتُ عَلَى حَالِهَا یَا مَوْلَایَ قَالَ فَسَلْ قُرَّةَ عَیْنِی وَ أَوْمَأَ إِلَى الْغُلَامِ فَقَالَ لِیَ الْغُلَامُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَک‏ مِنْهَا فَقُلْتُ لَهُ مَوْلَانَا وَ ابْنَ مَوْلَانَا...ثُمَّ قَالَ مَوْلَانَا یَا سَعْدُ وَ حِینَ ادَّعَى‏ خَصْمُکَ أَن‏ ...

وَ لَمَّا قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الصِّدِّیقِ وَ الْفَارُوقِ أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً وَ ذَلِکَ بِأَنَّهُمَا کَانَا یُجَالِسَانِ الْیَهُودَ وَ یَسْتَخْبِرَانِهِمْ عَمَّا کَانُوا یَجِدُونَ فِی التَّوْرَاةِ وَ فِی سَائِرِ الْکُتُبِ الْمُتَقَدِّمَةِ النَّاطِقَةِ بِالْمَلَاحِمِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ مِنْ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْ عَوَاقِبِ أَمْرِهِ فَکَانَتِ الْیَهُودُ تَذْکُرُ أَنَّ مُحَمَّداً یُسَلَّطُ عَلَى الْعَرَبِ کَمَا کَانَ بُخْتَ‏نَصَّرُ سُلِّطَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الظَّفَرِ بِالْعَرَبِ کَمَا ظَفِرَ بُخْتَ‏نَصَّرُ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ غَیْرَ أَنَّهُ کَاذِبٌ فِی دَعْوَاهُ أَنَّهُ نَبِیٌّ فَأَتَیَا مُحَمَّداً فَسَاعَدَاهُ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ بَایَعَاهُ طَمَعاً فِی أَنْ یَنَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ جِهَتِهِ وَلَایَةَ بَلَدٍ إِذَا اسْتَقَامَتْ أُمُورُهُ وَ اسْتَتَبَّتْ أَحْوَالُهُ فَلَمَّا أَیِسَا مِنْ ذَلِکَ تَلَثَّمَا وَ صَعِدَا الْعَقَبَةَ مَعَ عِدَّةٍ مِنْ أَمْثَالِهِمَا مِنَ الْمُنَافِقِینَ عَلَى أَنْ یَقْتُلُوهُ فَدَفَعَ اللَّهُ تَعَالَى کَیْدَهُمْ وَ رَدَّهُمْ بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً کَمَا أَتَى طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ عَلِیّاً ع فَبَایَعَاهُ وَ طَمَعَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْ یَنَالَ مِنْ جِهَتِهِ وَلَایَةَ بَلَدٍ فَلَمَّا أَیِسَا نَکَثَا بَیْعَتَهُ وَ خَرَجَا عَلَیْهِ فَصَرَعَ اللَّهُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَصْرَعَ أَشْبَاهِهِمَا مِنَ النَّاکِثِین‏.

تدبر

1) «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ»

این آیه تقریبا متناظر است با آیه3 همین سوره. در ابتدای سوره عنکبوت بیان شد که وقتی انسانها ادعای ایمان کنند، دچار فتنه می‌شوند تا معلوم شود چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغگوست. در آیه قبل فرمود که برخی از اینان وقتی با آزار و اذیتی مواجه شوند از سخن خود برمی‌گردند و فقط وقتی اوضاع بر وفق مراد است، حاضر به همراهی هستند. درواقع، با این تعبیر نشان داد آنها که در ادعای ایمان، دروغگویند، در موقعیت‌های مختلف چه رفتاری از خود بروز می‌دهند.

اکنون این دو گروه را با تعبیری جدید معرفی می‌کند:

کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغگویند؛ به ترتیب منطبق می‌شوند بر کسانی که [واقعا] ایمان آورده‌اند و کسانی که منافق‌اند.


2) «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ»

به یکی از طرفین با تعبیر «کسانی که ایمان آوردند» اشاره کرد، و به طرف دیگر با تعبیر «منافقان»؛ و هر دو را یکسان تعبیر نکرد. چرا؟

الف. اولی دلالت بر یک فعل می‌کند که ممکن است عوض شود اما دومی اسم فاعل است و دلالت بر ثبوت و دوام می‌کند. این گونه تعبیر کرد از این جهت که کسی که ایمان آورده همواره در معرض فتنه و آزمون جدید است، و ممکن است در آزمایش بعدی بلغزد؛ اما کسی که ادعایش دروغین است، معلوم است که وضعیت انحرافی‌اش تثبیت شده است. (همانند کاربرد دو تعبیر «کسانی که راست می‌گویند» و «دروغگویان» در آیه 3. توضیح بیشتر در جلسه400، تدبر2)

ب. ...


3) «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ»

مقصود از «لَیَعْلَمَنَّ» چیست؟

احتمالاتی در جلسه400، تدبر6 بیان شد، که شاید در اینجا نیز مد نظر باشد؛ به لینک زیر مراجعه کنید.

http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-3/

اما علاوه بر آنها:

الف. «علم» به معنای «تمییز» است؛ یعنی تا خداوند متمایز کند مومنان را از منافقان. (مجمع‌البیان، ج8، ص433؛ المیزان، ج16، ص106)

ب. شاید می‌خواهد بفرماید اگر واقعیت و تفاوت مومن و منافق در فضای این ادعاها بر مردم پوشیده و مخفی شده، برای خداوند - که می‌خواهد آنها را جزا دهد - آشکار و معلوم است؛ و همین برای آنها بس است. (مجمع‌البیان، ج8، ص433)

ج. ...


4) «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ»

چرا عبارت «لَیَعْلَمَنَّ» را تکرار کرد؟

همه حالت‌هایی که در جلسه400، تدبر4 بیان شد، در اینجا نیز می‌تواند مد نظر باشد؛ به لینک زیر مراجعه کنید.

http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-3/


5) «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ»

این سوره را عموما مکی دانسته‌اند و در روایات شأن نزول، این آیات اولیه را غالبا در مورد عده‌ای از مسلمانان دانسته‌اند که توسط مشرکان قریش اذیت می‌شدند که از دینشان برگردند. (برای مجموعه‌ای از این روایات در کتب اهل سنت، نگاه کنید به الدرالمنثور، ج5، ص104-106)

اینکه در این آیات مکی، بحث نفاق مطرح شده، بخوبی نشان می‌دهد که مساله نفاق مربوط به بعد از استقرار حکومت نبوده و از همان دوره ظهور اسلام در مکه نیز عده‌ای منافقانه ایمان آورده بودند. (حدیث3)

ثمره در تحلیل اجتماعی

گاه پنداشته می‌شود منافق فقط کسی است که وقتی اسلام قدرت و شوکت یافت، از ترس ایمان می‌آورد؛ پس هرکس از روی رغبت، ویا در دوره‌ای که هنوز شوکتی در کار نیست، ایمان آورده، حتما ایمانی صادقانه دارد.

اگرچه چنان منافقانی وجود داشته و دارند، اما نفاق به آنها خلاصه نمی‌شود، بلکه ریشه‌های دیگری می‌تواند داشته باشد، از جمله:

-         گاه افرادی بر اثر تیزهوشی یا عوامل دیگر، در زمان عسرت و سختی، به اطمینان می‌رسند که این انقلابی که در پیش است، حتما به ثمر خواهد رسید؛ لذا در همان ایام که هنوز از نظر اغلب مردم، وضعیت آینده معلوم نیست به موج ایجاد شده می‌پیوندند تا بعدا بتوانند در مصدر امور قرار گیرند. (حدیث3)

-         گاه افراد ابتدا واقعا و با صدق نیت ایمان می‌آورند، اما کم‌کم به دلایل مختلف (به خاطر رفاه‌زدگی در دوران خوشی، یا به خاطر دلبستگی بیش از حد به اطرافیان و نزدیکان، ویا ...) دنیاگرایی در آنها غلبه می‌کند و کم‌کم به نفاق می‌افتند. (شاید زبیر نمونه بارز چنین کسانی باشد چنانکه از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمود زبیر همواره از ما اهل‌بیت بود تا زمانی که پسرش بزرگ شد و بین ما جدایی انداخت: أَنَّ الزُّبَیْرَ کَانَ أَقْرَبَ إِلَیَّ مِنْ طَلْحَةَ وَ مَا زَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى بَلَغَ ابْنُهُ فَقَطَعَ بَیْنَنَا؛ الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص389) [5]

-         گاه انسانها ایمان می‌آورند، اما ایمانشان از پشتوانه معرفتی و عملی استواری برخوردار نیست؛ و در فراز و فرود حوادث، در باطن خویش، از ایمان به کفر، و دوباره از کفر به ایمان، و دوباره از ایمان به کفر برمی‌گردند بدون اینکه در ظاهر کافر شوند: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلا؛  بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیما: کسانی که ایمان آوردند سپس کافر شدند سپس ایمان آوردند، سپس کافر شدند سپس کفرشان فزونی یافت، چنین نیست که خداوند آنها را بیامرزد ویا اینکه آنان را به راهی هدایت کند؛ به این منافقان بشارت بده که همانا برایشان عذابی دردناک است.» (نساء/137-138)

-          و ...



[1] . أصلانِ صحیحان، یدلُّ أحدُهما على انقطاعِ شی‏ءٍ و ذَهابه، و الآخر على إخفاءِ شی‏ءٍ و إغماضِه. و مَتَى حُصِّل الکلامُ فیهما تقارَبا.

[2] . مَضَى و نَفِد.

[3] . نفاد فی جریان‏.

[4] . ابْنُ بُطَّةَ مِنْ سِتَّةِ طُرُقٍ وَ ابْنُ مَاجَةَ وَ التِّرْمِذِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ الْبُخَارِیُّ وَ أَحْمَدُ وَ ابْنُ الْبَیِّعِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ الْأَصْفَهَانِیُّ وَ أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ وَکِیعٍ وَ ابْنِ مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ عَلِیٌّ ع وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ أَنَّهُ لَا یُحِبُّنِی إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُنِی إِلَّا مُنَافِقٌ.

الْحِلْیَةِ وَ فَضَائِلِ السَّمْعَانِیِّ وَ الْعُکْبَرِیِّ وَ شَرْحِ الَّالِکَانِیِّ وَ تَارِیخِ بَغْدَادَ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ عَهِدَ إِلَیَّ النَّبِیُّ ص أَنَّهُ لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ قَدْ رَوَاهُ کَثِیرٌ النَّوَّاءُ وَ سَالِمُ بْنُ أَبِی حَفْصَةَ

جَامِعِ التِّرْمِذِیِّ وَ مُسْنَدِ الْمَوْصِلِیِّ وَ فَضَائِلِ أَحْمَدَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ.

أَحْمَدُ فِی مُسْنَدِ النِّسَاءِ الصَّحَابِیَّاتِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ وَ کِتَابِ إِبْرَاهِیمَ الثَّقَفِیِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ یُعْرَفْ حِزْبُ اللَّهِ.

وَ فِی الْخَبَرِ یَا عَلِیُّ حُبُّکَ تَقْوَى وَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ.

رَبِیعِ الْمُذَکِّرِینَ قَالَ النَّبِیُّ ص یَا عَلِیُّ لَوْلَاکَ لَمَا عُرِفَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی.

الْبَلاذِرِیُّ وَ التِّرْمِذِیُّ وَ السَّمْعَانِیُّ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ کُنَّا لَنَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ.

إِبَانَةِ الْعُکْبَرِیِّ وَ کِتَابِ ابْنِ عُقْدَةَ وَ فَضَائِلِ أَحْمَدَ بِأَسَانِیدِهِمْ أَنَّ جَابِراً وَ الْخُدْرِیَّ قَالا کُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِبُغْضِهِمْ عَلِیّاً.

إِبَانَةِ الْعُکْبَرِیِّ وَ شَرْحِ الَّالِکَانِیِّ قَالَ جَابِرٌ وَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ مَا کُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِینَ وَ نَحْنُ مَعَ النَّبِیِّ إِلَّا بِبُغْضِهِمْ عَلِیّا.

[5] . وَ رُوِیَ عَنْ زَیْدِ بْنِ فِرَاسٍ عَنْ غَزَالِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الزُّبَیْرُ وَ جِی‏ءَ بِرَأْسِهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ حَاطِبِ بْنِ أَبِی بَلْتَعَةَ مَا اجْتَرَأَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ عَلَى قِتَالِی وَ أَنَّ الزُّبَیْرَ کَانَ أَقْرَبَ إِلَیَّ مِنْ طَلْحَةَ وَ مَا زَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى بَلَغَ ابْنُهُ فَقَطَعَ بَیْنَنَا»

 


407) سوره عنکبوت (29) آیه10 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّ

بسم الله الرحمن الرحیم

407) سوره عنکبوت (29) آیه10 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ

ترجمه

و از مردم، کسانی می‌گویند به خدا ایمان آوردیم، اما هنگامی که در [راه] خدا اذیت شود، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهد؛ و اگر یاری‌ای از پروردگارت آید قاطعانه گویند البته ما با شما بوده‌ایم. مگر خداوند بدانچه در سینه‌های جهانیان است داناتر نیست؟!

حدیث

1) هنگامی که بعد از قتل عثمان مردم دور امیرالمومینن ع جمع شدند و بر بیعت با وی اصرار ورزیدند، حضرت برای اتمام حجت فرمود:

مرا رها کنید و دنبال کس دیگری باشید چرا که وضعیتی در پیش رو داریم که وجوه و رنگ‌های گوناگون دارد، و عقل‌ها در آن ثبات نمی‌گیرد؛ افق‌ها تیره و تار است و راه حق ناشناخته و مورد انکار.

بدانید که من اگر درخواستتان را اجابت کنم، آن گونه که خود می‌دانم بر کار سوار می‌شوم و به سخن سخن‌پراکنان و عتاب عیب‌جویان وقعی نمی‌نهم.

نهج البلاغه، خطبه 92

و من کلام له ع لما أراده الناس على البیعة بعد قتل عثمان رضی الله عنه‏

دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ.


2) امیرالمومنین ع در اواخر حکومت خویش، بعد از اینکه سپاه معاویه شهرهایی را تاراج کرده بود و کوفیان همتی نمی‌کردند، فرمود:

من شب و روز، آشکار و نهان، شما را به جنگیدن با این قوم فراخواندم و گفتم: بر آنان حمله برید، پیش از آنکه بر شما حمله برند، که به خدا سوگند با مردمى در آستانه خانه‏شان جنگ نشد جز که جامه خوارى پوشیدند. امّا کار را به گردن همدیگر انداختید و دست روی دست گذاشتید، تا آنکه از هر سو بر شما تاخت آوردند و شهرها را یکى پس از دیگرى از دستتان برون کردند.

شگفتا و شگفتا! به خدا که همبستگى این مردم در باطل خویش، و پراکندگى شما در حقّ خود، دل را مى‏میراند، و اندوه را تازه مى‏گرداند. رویتان سیاه باد و غمتان جانکاه، که آماج تیر بلایید، بر شما غارت مى‏برند و ننگى ندارید؛ با شما پیکار مى‏کنند و به جنگى دست نمى‏گشایید؛ خدا را نافرمانى مى‏کنند و خشنودى مى‏نمایید.

اگر در تابستان شما را بخوانم، گویید هوا سخت گرم است، مهلتى ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گویید سخت سرد است، فرصتى ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنین فرار می‌کنید، به خدا سوگند که از شمشیر آخته بیشتر مى‏گریزید.

ای مردنمایان نامرد! کم‌خردان نازپرورد! کاش شما را ندیده بودم و نمى‏شناختم که به خدا، پایان این آشنایى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدا بکشدتان! دلم پر خون کردید و سینه‏ام مالامال از خشم؛ پیاپى جرعه اندوه به کامم مى‏ریزید، و با نافرمانى و فروگذارى جانبم، کار را بهم درمى‏آمیزید، تا آنجا که قریش مى‏گوید پسر ابوطالب مردی شجاع است امّا علم جنگ نمى‏داند! خدا پدرانشان را مزد دهاد! کدام یک از آنان پیشتر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد را آزموده؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم، و اکنون سالیان عمرم از شصت فزون است.

امّا، نظرش به جایی نرسد، کسی که فرمانش را نبرند.

نهج البلاغه، خطبه27، (با اقتباس از ترجمه شهیدی) ؛ الکافی، ج‏5، ص4-6

أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمْ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ!

فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ.

فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ [الصَّیْفِ‏] قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ!

یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ! لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً!

قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مُقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ؛

وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ.


3) شخصی در محضر امام جواد ع عرض کرد: من حضرت محمد ص و حضرت علی ع را چنان دوست دارم که اگر تکه‌تکه شوم یا با قیچی پاره‌پاره‌ام کنند، از آنها دست برنمی‌دارم.

امام جواد ع فرمود: پس بی‌تردید حضرت محمد ص و حضرت علی ع هم آنچه تو از جان خود بدانها می‌دهی، از جان خود ارزانی تو خواهند کرد؛ بدرستی که آنها در روزی که همگان برای قضاوت از هم جدا می‌شوند چنان برایت جبران می‌کنند که تمام آنچه برایشان مایه گذاشته‌ای، به ازای یکی از صدهزارهزار (= صد میلیون) چیزی که به تو می‌دهند نمی‌شود.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص332

وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ [بْنِ مُوسَى‏] ع حِینَ قَالَ رَجُلٌ بِحَضْرَتِهِ: إِنِّی لَأُحِبُّ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً حَتَّى لَوْ قُطِعْتُ إِرْباً إِرْباً، أَوْ قُرِضْتُ لَمْ أَزُلْ عَنْهُ.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع: لَا جَرَمَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً یُعْطِیَانِکَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا مَا تُعْطِیهِمَا [أَنْتَ‏] مِنْ نَفْسِکَ إِنَّهُمَا لَیَسْتَدْعِیَانِ لَکَ فِی یَوْمِ فَصْلِ الْقَضَاءِ مَا لَا یَفِی مَا بَذَلْتَهُ لَهُمَا بِجُزْءٍ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ أَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ذَلِک‏.


4) سعد بن عبدالملک (از شیعیان امام باقر ع، که چون از تبار بنی‌امیه بود بسیار نگران عاقبت به خیری خود بود و امام ع ایشان را «سعد الخیر» ‌نامیده بود) نامه‌ای به امام باقر ع نوشته بود و نگرانی‌اش را از قلّت دینداران واقعی ابراز داشته بود. امام ع در پاسخ ایشان پس از اینکه اصل دغدغه او را تایید می‌کنند، می‌فرمایند:

... و بدان - خداوند رحمتت کند - که به دست نمی‌آید محبت خداوند مگر با بغضِ [= کینه‌توزیِ] بسیاری از مردم؛ و همین‌طور ولایت و دوستی او جز با دشمنی آنها؛ و تحمل اینها در قبال آنچه که از خدا به انسان می‌رسد، حقیر و آسان است، از نظر کسانی که می‌دانند.

برادرم! همانا خداوند در [امت] هر پیامبری، عالمانی را باقی می‌گذارد که از ضلالت به هدایت دعوت، و اذیت‌ها را تحمل می‌کنند؛ دعوت کننده از جانب خدا را لبیک می‌گویند و خودشان هم [دیکران را] به سوی خدا دعوت می‌کنند؛ پس بدانها بصیرت پیدا کن [آنها را بشناس] - خداوند رحمتت کند - چرا که آنان از منزلتی رفیع برخوردارند؛ اگر حادثه ناگواری بر آنان واقع شود، آنان‌اند که با کتاب خدا مرده زنده می‌کنند و از نور الهی بصیرت می‌بخشند: چه‌بسیار کُشته‌های ابلیس که آنها زنده‌شان کرده‌اند و چه‌بسیار حیران گمراه که هدایتشان نموده‌اند، در حالی که خون خود را برای جلوگیری از هلاکت بندگان فدا می‌کنند؛ چه نیکوست اثر آنان بر [سایر] بندگان خدا؛ و چه زشت است آثار آن بندگان بر اینان.

الکافی، ج‏8، ص56

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ کَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَى سَعْدٍ الْخَیْرِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَاءَنِی کِتَابُکَ ...[1]

وَ اعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا تُنَالُ مَحَبَّةُ اللَّهِ إِلَّا بِبُغْضِ کَثِیرٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا وَلَایَتُهُ إِلَّا بِمُعَادَاتِهِمْ وَ فَوْتُ ذَلِکَ قَلِیلٌ یَسِیرٌ لِدَرْکِ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ یَا أَخِی إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِی کُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقَایَا مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ یَدْعُونَ مَنْ ضَلَّ إِلَى الْهُدَى وَ یَصْبِرُونَ مَعَهُمْ عَلَى الْأَذَى یُجِیبُونَ دَاعِیَ اللَّهِ وَ یَدْعُونَ إِلَى اللَّهِ فَأَبْصِرْهُمْ رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنَّهُمْ فِی مَنْزِلَةٍ رَفِیعَةٍ وَ إِنْ أَصَابَتْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَضِیعَةٌ إِنَّهُمْ یُحْیُونَ بِکِتَابِ اللَّهِ الْمَوْتَى وَ یُبَصِّرُنَّ بِنُورِ اللَّهِ مِنَ الْعَمَى کَمْ مِنْ قَتِیلٍ لِإِبْلِیسَ قَدْ أَحْیَوْهُ وَ کَمْ مِنْ تَائِهٍ ضَالٍ‏ قَدْ هَدَوْهُ یَبْذُلُونَ دِمَاءَهُمْ دُونَ هَلَکَةِ الْعِبَادِ وَ مَا أَحْسَنَ أَثَرَهُمْ عَلَى الْعِبَادِ وَ أَقْبَحَ آثَارَ الْعِبَادِ عَلَیْهِمْ.

تدبر

توجه

آیه 11 سوره حج (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ؛ و از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه می‌پرستد، پس اگر خوشی‌ای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر فتنه‌‌ای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان کرده است؛ این است همان زیان آشکار.) مضمونی بسیار نزدیک به آیه حاضر دارد و در جلسه 316 مورد بحث و تامل قرار گرفت. اغلب احادیث و تدبرهای آن در مورد آیه حاضر نیز صادق است. لذا مجددا آن نکات، تکرار نمی‌شود. از طریق لینک زیر می‌توانید مطالب آن را مطالعه کنید:

http://yekaye.ir/al-hajj-22-11/

1) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

وقتی کسی ادعای ایمان می‌کند، خدا او را به فتنه می‌اندازد و او در راه خدا متحمل اذیت و آزار می‌شود. برخی در ادعایشان صادق بوده، بر ایمان و عمل صالح استوار می‌مانند (که در آیات قبل، از آنها سخن گفت). در مقابل، برخی این اذیت و آزار را همچون عذاب الهی غیرقابل تحمل وانمود می‌کنند. اما خدا از دل اینها خبر دارد که ایمانشان صادقانه نیست.


2) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

کسی از ایمان صادقانه برخوردار است که در خوشی و سختی، ایمانش را نگه دارد. وگرنه کسی که در سختی‌ها ناشکیباست و تنها در خوشی‌ها اعلام همراهی می‌کند، - به تصریح آیه بعد - منافق است.


3) «مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ ...»

کسی که می‌گوید به خدا ایمان آوردم، باید خود را برای آزار و اذیت مردم آماده کند (حدیث4)

اما چرا؟

چون اینجا دنیاست، نه آخرت؛ موقت و گذراست نه سرانجام؛

اینجا محل آزمون است؛ محل نشان دادن توانایی‌هاست؛

اگر مشکلات نباشد، فرقی بین خوب و بد،‌ صبور و ناشکیبا، ایثارگر و خودخواه؛ و ... باقی نمی‌ماند.


4) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

به نظر می‌رسد یکی از مهمترین فتنه‌هایی که در تاریخ اسلام رخ داده و بوضوح بسیاری در آن فتنه لغزیدند، فتنه‌های مربوط به زمان امیرالمومنین ع است، تا حدی که ایشان، هم قبل از قبول خلافت، به تیره و تار بودن زمانه اشاره کردند (حدیث1) و هم در اواخر حکومت، از اینکه اغلب مردم با این اذیت‌ها خود را از یاری حضرت کنار کشیدند گلایه نمودند (حدیث2)

از طرف دیگر، علی بن ابراهیم قمی می‌گوید منظور از تعبیر «وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ» قیام قائم ع‏ است. (تفسیر القمی، ج‏2، ص149)

بر این اساس، شاید بتوان گفت که این آیه، چه‌بسا دورنمایی از چگونگی پایداری در رکاب امام تا تحقق مهدویت را نشان می‌دهد و آرزواندیشی بسیاری از مدعیان انتظار را باطل می‌کند.

تحلیل سبک زندگی دینی

انتظار مهدی ع، انتظار آمدن یک «امام» است که می‌خواهد با تکیه بر «دین الهی»، عدالت و عبودیت را در جهان فراگیر نماید؛ امامی که یکبار در تاریخ اسلام حکومت را به دست گرفت، و معلوم شد که وقتی پای اذیتها و سختی‌ها به میان آید،‌ مدعیان ایمان چه اندازه صادق‌اند.

کسی که در مقابل سختی‌هایی که به خاطر دینداری به او می‌رسد ناشکیباست؛ و در عین حال به خیال خود آرزو دارد که امام زمان ع (که مظهر نصرت الهی است) بیاید و ظهور کند، آیا از کسانی نیست که مصداق این آیه است؟

یکبار دیگر مفاد آیه را مرور کنیم:

و از مردم، کسانی می‌گویند به خدا ایمان آوردیم، اما هنگامی که در [راه] خدا اذیت شوند، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهند؛ و اگر یاری‌ای از پروردگارت آید قاطعانه گویند البته ما با شما بوده‌ایم. آیا خدا از آنچه در سینه‌هاست از همه آگاهتر نیست؟

تحلیل اجتماعی

نه‌تنها فرد، بلکه اگر جامعه‌ای هم ادعای دینداری بکند، اذیت می‌شود. اگر در برابر اذیت‌ها ایستاد، گام به گام به ظهور نزدیک می‌شود؛ و اگر ناشکیبایی ورزد و تحریم‌ها و تقبیح‌ها و تهدیدهایی را که از جانب دشمنان اسلام می‌بیند، همچون عذاب خدا غیرقابل تحمل قلمداد کند، دیگر صلاحیت ادعای ایمان واقعی و زمینه‌سازی برای ظهور را نخواهد داشت.

در اینکه در هر جامعه دینی (حتی جامعه نبوی ص) همواره عده‌ای منافقِ ذی‌نفوذ وجود دارند، بحثی نیست. بحث بر سر این است که آیا این منافقان همه را با خود همراه کرده، و مردم را از مسیر اصلی منصرف ویا منحرف خواهند کرد؟ آیا داستان حکومت حضرت علی ع تکرار و پرونده حمایت مردم از امام در کربلا بسته می‌شود؟ یا این بار به ظهور خواهیم رسید؟

ما با انقلابمان مسیر حرکت به سمت ظهور را آغاز کردیم. آیا تا پایان مسیر بر این راه خواهیم ماند؟


5) «آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ»

چرا به جای اینکه مثلا بگوید « أُوذِیَ فِی سبیل اللَّهِ در راه خدا اذیت شود» یا « أُوذِیَ لِلَّهِ: برای خاطر خدا اذیت شود» فرمود « أُوذِیَ فِی اللَّهِ» در خدا اذیت شود»؟!

الف. «فی» در اینجا در همان معنای «لام» سببیت است و «أُوذِیَ فِی اللَّهِ» یعنی «أوذی لأجل الإیمان بالله: به خاطر ایمان به خدا اذیت شود»، اما تعبیر «فی= در» یک عنایت کلامی لطیفی دارد که «خدا» (ایمان به خدا) را ظرف برای اذیت و برای کسی که اذیت بر او واقع می‌شود، قرار داده است تا نشان دهد که این آزار و اذیت ابتدا متوجه خدا شده [= به سمت خدا جهت‌گیری شده] و چون متوجه خداست، به آن شخص رسیده است [بلاتشبیه،‌ نظیر اینکه حرارت، ابتدا به ظرف می‌خورد و بواسطه آن، شیء درون ظرف را گرم می‌کند] که به این ترتیب، هم سبب و علت اذیت کردن و هم غایت اذیت کردن را یکجا بیان کرده است. (المیزان، ج16، ص105)

ب. «الإیذاء فی الله» به معنای «الإیذاء فی سبیل الله: اذیت در راه خدا» است و این تعبیر یک عنایت لطیف کلامی دارد: وقتی می‌فرماید «اذیت در خدا» یعنی سبب این اذیت،‌ صرفا ایمان آنها به خداست؛ در حالی که اگر می‌فرمود «اذیت در راه خدا» معنایش این بود که سبب اذیت،‌ پیموده شدن راه خدا توسط او (یعنی عملی که او انجام می دهد، نه صرفا ایمان وی) است؛ چنانکه در جای دیگری که افراد به خاطر «حرکت در مسیر الهی اذیت شده‌اند از تعبیر «اذیت در راه من» استفاده شده است: «فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی» (آل عمران/195) (المیزان، ج16، ص105) [این مطلب، قابل مقایسه است با تفاوتی که بین جاهَدُوا فینا (عنکبوت/65) با جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّه‏ (بقره/218) وجود دارد.]

ج. ...


6) «فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ»

هنگامی که در [راه] خدا اذیت شود، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهد.

منظور از «فتنه مردم» چیست؟

الف. سختی‌ها و بلاهایی که از جانب مردم به او می‌رسد (المیزان، ج16، ص105) [هم‌معنا با کلمه «اذیت» که در عبارت قبل آمد: أُوذِیَ فِی اللَّهِ]

ب. وضعیت زندگی اجتماعی، یعنی زندگی در میان مردم، که سرتاپایش امتحان صبر است.

ج. شبهات و تردیدهایی که مردم در زندگی او می‌افکنند.

د. ...

7) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ ... وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

خدا صرفا به سخن ما کار ندارد؛ او به آنچه در سینه ما می‌گذرد، آگاه است و بر اساس همان با ما رفتار می‌کند. به قول امیرالمومنین ع: «بِمَا فِی الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَاد: بواسطه آنچه در سینه‌هاست بندگان جزا داده می‌شوند.» (نهج البلاغه، خطبه75)



[1] . تَذْکُرُ فِیهِ مَعْرِفَةَ مَا لَا یَنْبَغِی تَرْکُهُ وَ طَاعَةَ مَنْ رِضَا اللَّهِ رِضَاهُ فَقُلْتَ مِنْ ذَلِکَ لِنَفْسِکَ مَا کَانَتْ نَفْسُکَ مُرْتَهَنَةً لَوْ تَرَکْتَهُ تَعْجَبُ أَنَّ رِضَا اللَّهِ وَ طَاعَتَهُ وَ نَصِیحَتَهُ لَا تُقْبَلُ وَ لَا تُوجَدُ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی عِبَادٍ غُرَبَاءَ أَخْلَاءً مِنَ النَّاسِ قَدِ اتَّخَذَهُمُ النَّاسُ سِخْرِیّاً لِمَا یَرْمُونَهُمْ بِهِ مِنَ الْمُنْکَرَاتِ وَ کَانَ یُقَالُ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ أَبْغَضَ إِلَى النَّاسِ مِنْ جِیفَةِ الْحِمَارِ وَ لَوْ لَا أَنْ یُصِیبَکَ مِنَ الْبَلَاءِ مِثْلُ الَّذِی أَصَابَنَا فَتَجْعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ أُعِیذُکَ بِاللَّهِ وَ إِیَّانَا مِنْ ذَلِکَ لَقَرُبْتَ عَلَى بُعْدِ مَنْزِلَتِکَ

 


406) سوره عنکبوت (29) آیه9 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

406) سوره عنکبوت (29) آیه9 

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ

ترجمه

و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند البته آنان را در زمره شایستگان درمی‌آوریم.

نکات ترجمه

«الصَّالِحاتِ» و «الصَّالِحینَ»

«صالح» اسم فاعل از ماده «صلح» است. «صلاح» نقطه مقابل «فساد» می‌باشد (درباره «فساد» و ماده «فسد» قبلا در جلسه 175 توضیح داده شد http://yekaye.ir/sad-38-28/ )و این تقابل در بسیاری از آیات قرآن مد نظر قرار گرفته است؛ مثلا: «الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ‏» (شعراء/152) «وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ‏» (اعراف/142) «إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ‏» (یونس/81) «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (شعراء/56) «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح‏» (بقره/220)

هرچند گاهی در مقابل «صلاح» از تعبیر «سیئة» استفاده شده است؛ مثلا «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» (توبه/102)

همچنین «صُلح» هم از همین ماده، و به معنای زدودن نفرت و دشمنی بین دو نفر (یا دو گروه) است و «صالح» نام یکی از پیامبران هم می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص489-490)

در واقع، «صلاح» را یک نحوه استقامت ناشی از حکمت، دانسته‌اند؛ خواه همراه با نفع باشد یا ضرر؛ البته در مورد ضرر در جایی به کار می‌رود که نهایتا نفعی برای شخص داشته باشد؛ همچنین گفته شده که «صلاح» تغییر حالت به وضعیتی است که آن وضعیت استقامت داشته باشد و «صالح» کسی است که حال خود را به چنین وضعی تغییر می‌دهد و لذاست که در مورد خود خداوند تعبیر «صالح» به کار نمی‌رود. (الفروق فی اللغة، ص204)

«صلاح»، تاحدودی به مفاهیم «صحت» (سلامتی) و «خیر» (خوبی) نزدیک است؛ تفاوتش با «صحت» این است که صلاح را غالبا در مورد ذات (انسان صالح) و فعل (عمل صالح) به کار می‌برند؛ اما «صحت» را غالبا در مورد جسم (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص266)؛ و تفاوت «صلاح» با «خیر» در این است که خیر بیشتر دلالت بر حُسن و سرور دارد (البته جایی که سرور باشد اما کار نیکویی محسوب نشود، «خیر» گفته نمی‌شود) لذا مثلا ممکن است در مورد «بیماری» تعبیر اینکه «صلاحش در این است» به کار رود، اما اینکه بیماری «خیر» است به کار نمی‌رود؛ مگر به صورت «افعل تفضیل» و در مقام مقایسه (که مثلا بگویند الان بیماری برای او بهتر (=خیر) از سلامتی است) (الفروق فی اللغة، ص204) که اینجا در همان معنای «صلاح» به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید: «کسی را که خداوند هدایت کند، هدایت‌یافته است؛ و کسی را که خدا گمراه کند هیچ ولیّ رشددهنده‌ای برای او نمی‌یابی.» (کهف/27) سوال شد.

فرمودند: بدرستی که خداوند تبارک و تعالی ظالمان را در روز قیامت از [مسیر] سرای کرامت خود گمراه می‌کند؛ و کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، به بهشت هدایت می‌فرماید همان طور که خداوند عز و جل فرمود: «و خداوند ظالمان را گمراه می‌کند و خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد.» (ابراهیم/27) و خداوند عز و جل می‌فرماید: «بدرستی که کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را با ایمانشان هدایت می‌کند، نهرهایی از پایین آنان روان است، در بهشت‌های نعمت.» (یونس/9)

گفتم: پس سخن خداوند چه می‌شود که می‌فرماید «و توفیق من نیست مگر به خدا» (هود/88) ویا می فرماید: «اگر خداوند شما را یاری کند هیچکس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر خوارتان سازد چه کسی بعد از او شما را یاری می‌کند؟» (آل‌عمران/160)

فرمود: هنگامی که بنده آانچه از طاعت را که خداوند عز و جل دستور داده، انجام می دهد، کار او موافق است با امر خداوند عز و جل، و چنین بنده‌ای «موفق» (=دارای توفیق) نامیده می‌شود؛ و هرگاه این بنده بخواهد در چیزی از معاصی خداوند وارد شود خداوند تبارک و تعالی، بین او و آن معصیت حائل می‌گردد، و او آن را ترک می کند و این ترک او به توفیقی از جانب خداوند متعال است؛ و هرگاه که بین او و معصیت را خالی کند و بین او و آن قرار نگیرد تا جایی که او مرتکب آن شود، او را خوار کرده و یاری ننموده و توفیق ارزانی‌اش نداشته است.

معانی الأخبار، ص21؛ التوحید (للصدوق)، ص241

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بن [زائد] الشَّیْبَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ‏ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»

فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُضِلُّ الظَّالِمِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ دَارِ کَرَامَتِهِ وَ یَهْدِی أَهْلَ الْإِیمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ إِلَى جَنَّتِهِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ» وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏» قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ» وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ» فَقَالَ إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّاعَةِ کَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَدْخُلَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَتَرَکَهَا کَانَ تَرْکُهُ لَهَا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَتَى خُلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْمَعْصِیَةِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حَتَّى یَرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُ.


2) امیرالمومنین ع در فرازی از عهدنامه مالک اشتر می‌فرمایند:

و این را بدان ای مالک! من تو را به سرزمینی فرستادم که قبل از تو دولت‌های عادل و ستمگری بوده‌اند؛ و همانا مردم در کارهای تو می‌نگرند همان گونه که تو در کار والیان پیش از خود می‌نگری؛ و در مورد تو می‌گویند آنچه تو در مورد آنها می‌گویی؛ و همانا دلیلی بر اینکه شخصی در زمره صالحان است، آن چیزی است که خداوند بر زبان بندگانش جاری می‌سازد [یعنی اگر واقعا صالح باشی، خدا کاری می‌کند که مردم به صالح بودن تو اعتراف کنند]؛ پس بهترین ذخیره‌ها نزد تو، [اهتمام به] ذخیره کردن عمل صالح باشد.

  نهج البلاغه، نامه53

... ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُور الْوُلَاةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِح‏ ...


3) امیرالمومنین ع در یکی از خطبه‌های خود در وصف ایمان می‌فرمایند:

راهى است که گشاده و روشن؛ و چراغش نورانى و پرتو افکن. با ایمان است که بر اعمال صالح دلیل آورده گردد و با اعمال صالح است که بر ایمان استدلال شود. با ایمان است که علم آباد می‌شود؛ و با علم است که از مرگ هراس [دغدغه‌مندی] در دل می‌افتد؛ و با مرگ است که دنیا پایان یابد، و با دنیاست که آخرت به دست آید؛ و با قیامت است که بهشت نزدیک شود و جهنم برای گمراهان، خودی نشان دهد. آفریدگان را جز قیامت قرارگاهى نبود، در این میدان مسابقت شتابان مى‏روند، تا به نقطه پایان رسند.

نهج البلاغه، خطبه156

سَبِیلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِیمَانِ وَ بِالْإِیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا وَ بِالدُّنْیَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَةِ مُرْقِلِینَ فِی مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَایَةِ الْقُصْوَى‏.[1]


تدبر

1) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ»

مگر «شخص صالح» به معنای مومنی نیست که عمل صالح انجام می‌دهد؛ پس وارد کردن «کسی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده» در «صالحان»، یعنی چه؟ آن هم با دو تاکید شدید (لام قسم و «ن» مشدد: «لـ» + «ندخل» + «نّ»)

الف. با توجه به سیاق آیات، این تعبیر برای اطمینان دادن و رفع دغدغه مومنانی است که با والدینشان بر سر دینداری‌شان مجاهده می‌کنند؛ می‌خواهد بفرماید که اگر آنها تو را تنها گذاشتند و آزار دادند، نگران نباش؛ تو اگر اهل ایمان و عمل صالح باشی، خدا بهتر از آنها را نصیب تو می‌کند و تو را در میان صالحان - که بهشتی‌اند - قرار می‌دهد. (المیزان، ج‏16، ص104)

ب. شاید اشاره به آن است که با عمل صالح است که شاکله و شخصیت صالح در انسان شکل می‌گیرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

ما یک رفتار و عمل داریم و یک خلق و خوی و ملکه. این ملکات با همین رفتارهای جزیی شکل می‌گیرد؛ اگر انسان می‌خواهد یک شخصیت صالح داشته باشد، راهش انجام اعمال صالح است.

ج. شاید اشاره است به الحاق به جماعت «صالحان». در واقع، شاید اشاره دارد به آن واقعه عدالت جهانی که توسط جماعتی از صالحان به رهبری صالحترین انسان، مهدی موعود ع، حاصل می‌شود.

بر این اساس، این آیه نشان می‌دهد که چگونه می‌توانیم در زمره یاران امام زمان ع درآییم: کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند،‌ خداوند آنان را در زمره آن صالحان وارد خواهد کرد.

د. ...


2) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ»

نفرمود «کسانی که عمل صالح انجام می‌دهند»، بلکه فرمود «کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام می‌دهند»، در صالحان وارد می‌کنیم.

پس،

صِرف عمل صالح، انسان را در زمره‏ى صالحان (شایستگان) قرار نمى‏دهد. عمل صالحی که از ایمان به خدا برخیزد ارزشمند است (تفسیر نور، ج‏9، ص117)



[1] . این حدیث هم درباره حقیقت ایمان و عمل صالح قابل توجه است:

قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَوَى فَضَالَةُ بْنُ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قَالَ آمَنُوا بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَة (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص302)

 


405) سوره عنکبوت (29) آیه8 وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَی

بسم الله الرحمن الرحیم

405) سوره عنکبوت (29) آیه8 

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

ترجمه

و به انسان نیکی به والدینش را اندرز دادیم؛ و[لی] اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن؛ به سوی من است سرانجام‌تان؛ و شما را آگاه می‌کنم بدانچه انجام می‌داده‌اید.

شأن نزول[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایتی طولانی نقل شده است که شروعش این است که: «این بیان شرایع دین (واجبات و محرمات شرعی) است برای هر کسی که می خواهد بدان تمسک پیدا کند و خداوند بخواهد او را هدایت کند». یکی از مواردش این است که:

و نیکی به والدین واجب است؛ پس اگر مشرک بودند از آنها اطاعت نکن، و همین طور از غیر آنها هرجا که پای معصیت خدا به میان آید؛ چرا که اطاعت از مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

الخصال، ج‏2، ص608

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ:

... وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَاجِبٌ فَإِنْ کَانَا مُشْرِکَیْنِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَیْرَهُمَا فِی الْمَعْصِیَةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق...‏[2]


2) نزد امام صادق ع از آیه «و به انسان نیکی به والدینش را اندرز دادیم» سخن به میان آمد، فرمودند که رسول خدا ص فرمود:

من یکی از والدین هستم و علی ع دیگریِ آن است؛ و ما دو نفر را هنگام مرگ [همگان] خواهند دید.

تفسیر فرات الکوفی، ص104

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا أَحَدُ الْوَالِدَیْنِ وَ عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ص‏] الْآخَرُ وَ هُمَا عِنْدَ الْمَوْتِ یُعَایَنَان‏.[3]


3) از امام صادق ع روایت شده است:

نیکی در حق والدین، از حُسنِ معرفت بنده به خداوند متعال است، که هیچ عبادتی به انجام‌دهنده‌اش نمی‌رسد زودتر از نیکی به والدین که به خاطر رضای خداوند متعال انجام شده باشد؛ زیرا که حق والدین از حق خداوند متعال اشتقاق یافته است در صورتی که در راه دین و سنت باشند و این گونه نباشند که مانع فرزند شوند از طاعت خدا به سمت معصیت او، و از یقین به شک، و از زهد به دنیازدگی؛ و او را بر خلاف این امور (طاعت و یقین و زهد) نکشانند؛ که اگر چنان کنند عصیان آنها، عین اطاعت است؛ و اطاعت از آنها کردن، معصیت خداوند متعال می‌باشد. خداوند متعال می‌فرماید: «و اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن؛ و [در عین حال] در دنیا به نحو شایسته با آنان مصاحبت داشته باش د راه کسی را پیروی کن که به سوی من بازمی‌گردد؛ سپس به سوی من است سرانجام‌تان» (لقمان/15)

و اما درباب مصاحبت کردن، پس به آنان نزدیک شو و با آنان مدارا کن و اذیت آنها را به حقِ آنچه در حال کودکی‌ات از تو تحمل کردند تحمل کن؛

و آنچه که خداوند در خوردنی و پوشیدنی به تو توسعه روزی داده، بر آنها تنگ مگیر؛

و از آنها رو برمگردان؛

و صدایت را روی صدای آنها بلند مکن، چرا که بزرگداشت آنها از امر خداست؛

و به آنها با بهترین سخن سخن بگو؛

و با آنها مهربان باش که خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌کند.

مصباح الشریعة، ص70-71

قَالَ الصَّادِقُ ع:

بِرُّ الْوَالِدَیْنِ مِنْ حُسْنِ مَعْرِفَةِ الْعَبْدِ بِاللَّهِ تَعَالَى إِذْ لَا عِبَادَةَ أَسْرَعُ بُلُوغاً لِصَاحِبِهَا إِلَى رِضَاءِ اللَّهِ مِنْ بِرِّ الْوَالِدَیْنِ الْمُؤْمِنَیْنِ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ حَقَّ الْوَالِدَیْنِ مُشْتَقٌّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ تَعَالَى إِذَا کَانَا عَلَى مِنْهَاجِ الدِّینِ وَ السُّنَّةِ وَ لَا یَکُونَانِ یَمْنَعَانِ الْوَلَدَ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ إِلَى مَعْصِیَتِهِ وَ مِنَ الْیَقِینِ إِلَى الشَّکِّ وَ مِنَ الزُّهْدِ إِلَى الدُّنْیَا وَ لَا یَدْعُوَانِهِ إِلَى خِلَافِ ذَلِکَ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَمَعْصِیَتُهُمَا طَاعَةٌ وَ طَاعَتُهُمَا مَعْصِیَةٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ‏ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ وَ أَمَّا فِی بَابِ الْمُصَاحَبَةِ فَقَارِبْهُمَا وَ ارْفُقْ بِهِمَا وَ احْتَمِلْ أَذَاهُمَا بِحَقِّ مَا احْتَمَلَا عَنْکَ فِی حَالِ صِغَرِکَ وَ لَا تُضَیِّقْ عَلَیْهِمَا فِی مَا قَدْ وَسَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْکَ مِنَ الْمَأْکُولِ وَ الْمَلْبُوسِ وَ لَا تُحَوِّلْ وَجْهَکَ عَنْهُمَا وَ لَا تَرْفَعْ صَوْتَکَ فَوْقَ صَوْتِهِمَا فَإِنَّ تَعْظِیمَهُمَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ قُلْ لَهُمَا بِأَحْسَنِ الْقَوْلِ وَ الْطُفْ بِهِمَا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین‏.


تدبر

1) «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»

در اسلام، رعایت حال والدین و اطاعت از آنها بقدری اهمیت دارد که تنها جایی که اطاعت از آنها لازم نیست، جایی است که در مقابل خدا و اطاعت از او بایستند.

آیا تا به حال، میزان احترام به والدین را به عنوان یکی از شاخص‌های اصلی دینداری، جدی گرفته‌ایم؟


2) «إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ... فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

نفرمود: «اگر تلاش کنند که به خدا شرک بورزی، از آنها اطاعت نکن»

بلکه فرمود: «اگر تلاش کنند که چیزی را که بدان علم نداری، شریک خدا قرار دهی، از آنها اطاعت نکن.»

چرا؟

الف. نشان دهد که دعوت آنها به شرک‌ورزی، از باب دعوت به جهل و بی‌خِرَدی است و خداوند در جای دیگر دستور داده که دنبال جهل نروید و از غیر علم پیروی نکنید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ: در جایی که علم نداری، نایست» (إسراء/38) و تعبیر پایانی آیه که اشاره کرد به «آگاه کردن‌تان» بدانچه عمل می‌کرده‌اید، نیز موید همین است که آن کار بدون علم را انجام ندهید که من در روز قیامت شما را از باطنِ باطل و پوچ شرک‌ورزی آگاه می‌کنم. (المیزان، ج16، ص104)[4]

ب. این شدت اصرار اسلام بر آزادی اندیشه را نشان می‌دهد. یعنی اگر هم به تو می‌گویند به خدا شرک نورز، نه اینکه یک تحمیل عقیده باشد؛ بلکه چون با اندیشه و علم نمی‌توانی چیزی را در عالم بیابی که واقعا با خدا شریک باشد، پس چنین چیزی را پیروی نکن.

ج. شدت اصرار اسلام بر پیروی از علم (دینداری عالمانه) را نشان می دهد. می‌فرماید چون این مطلب کاملا برخلاف علم و عقل است، از آن پیروی نکن؛ یعنی اگر واقعا می‌شد دلیلی آورد و علم پیدا کرد که چیزی شریک خداست، آنگاه اگر شرک می‌ورزیدی، اشکالی نداشت.

د. اهمیت تحقیقی بودن (مبتنی بر باور صحیح معرفتی بودن) اصول دین را می‌رساند: مساله توحید، دایرمدار علم و شناخت است؛ و این که نباید شریکی برای خدا قبول کرد، چون شرک، باوری است که هیچ پشتوانه معرفتی ندارد.

ه. ...


3) «فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

چه ارتباطی هست بین اینکه «از والدینت در مورد شرک‌ورزی اطاعت نکن»، و اینکه «سرانجام و برگشت همه شما به سوی من است»؟

الف. ظاهرا اصرار فراوان بر رعایت دستور والدین، ناشی از نقشی است که آنها در پیدایش و ورود ما به دنیا داشته‌اند؛ که این نقش حق عظیمی برای آنان در قبال ما ایجاد می‌کند؛ و گویی شباهتی دارد با مبدئیت خداوند برای پدید آمدن ما، که به همین جهت از دستورات آنها هم پیروی کنیم.

اگر چنین باشد؛ آنگاه شاید آیه می‌خواهد بگوید که اگرچه آنها در پیدایش شما دخیل بوده‌اند؛ اما آنچه معیار اصلی پیروی کردن است، آن است که بازگشت و سرانجام نهایی شما به سوی او باشد.

ب. ...


4) «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ ... جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏»

چرا ابتدا بحث از متکلم مع‌الغیر (وَصَّیْنَا: ما اندرز دادیم) به متکلم وحده (تُشْرِکَ بی: به من شرک بورزی) و از غایب (انسان) به مفرد مخاطب (تو) تغییر سیاق داد؟ (و به انسان اندرز دادیم؛ با تو درکوشند که به من شرک بورزی)

الف. در خطاب قرار دادن، صراحت و تاکید بیشتری حاصل می‌شود (المیزان، ج16، ‌ص104)

ب. ...


5) «‏إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

بالاخره بازگشت ما به کسی است که نه‌تنها از باطن و حقیقتِ همه کارهای ما باخبر است، بلکه این آگاهی‌اش را به ما نشان خواهد داد و خواهیم فهمید که چیزی از علم او فروگذار نشده است؛

اگر این را جدی بگیریم، برای تک‌تک کارهایی که انجام می‌دهیم حساب باز می‌کنیم و آماده محاسبه می‌شویم.

ثمره اخلاقی

کسی که این را جدی بگیرد که حقیقت همه اعمالش نزد خداوند آشکار است و موقفی فراخواهد رسید که این را به خود ما نشان می‌دهند؛ آیا مراقبه و محاسبه را در تک‌تک اعمال و رفتارش جدی نمی‌گیرد؛ و اگر همین جا حساب کرد و دید اوضاع خراب است، به اصلاح آن برنمی‌آید.

واقعا آیا ما خدا و سرانجام نهایی‌مان را جدی گرفته‌ایم؟! و آیا برای آن صحنه آماده‌ایم؟

آیا اساساً آماده‌ایم؟

آیا همین‌ها دلایل کافی نیست که چرا هنوز ظهور رخ نداده است؟


6) «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ... فَلا تُطِعْهُما»

احسان و نیکى به والدین، بدون قید و شرط است. «حُسْناً» (شرطِ نژادى، سِنّى، منطقه‏اى، علمى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و ایمانى ندارد، حتّى اگر کافر و مشرک باشند، باید احسان کرد.) اما اطاعت از والدین، مشروط به آن است که انسان را از خدا دور نکنند. (تفسیر نور (قرائتی)، ج‏9، ص116)


7) «جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی»

این یک واقعیت است که برخی والدین منحرف براى انحراف فرزندان، کوشش مى‏کنند. (تفسیر نور، ج‏9، ص116)


8) «جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ... فَلا تُطِعْهُما»

فرزندان باید قدرت انتخاب تفکّر صحیح را داشته باشند. (تفسیر نور، ج‏9، ص116)


9) «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»

حکایت

ابن‌شهر آشوب از برخی از کتب اهل سنت روایت کرده است:

روزی امام حسین ع از نزدیک عبدالله، پسر عمروعاص، عبور می‌کرد. عبدالله به اطرافیانش گفت: هرکس دوست دارد به محبوبترین اهل زمین در میان آسمانیان بنگرد، ‌به این شخصی که عبور می‌کند بنگرد؛ و البته من از آن شب‌های جنگ صفین تاکنون با او سخن نگفته‌ام.

ابوسعید خدری او را نزد امام حسین ع آورد. امام حسین ع به او گفت: آیا می دانی که من محبوبترین زمینیان نزد آسمانیان هستم و با این حال بود که در جنگ صفین تو و پدرت با ما می‌جنگیدید؟ در حالی که به خدا سوگند پدرم [که جنگ شما علیه او بود] قطعا از من بهتر بود.

او بهانه‌ آورد و گفت: همانا پیامبر ص فرموده بود که از پدرت اطاعت کن.

امام حسین ع فرمود: آیا سخن خداوند متعال را نشنیده‌ای که می‌فرماید: «و اگر با تو درکوشند که با من شریک گردانی چیزی را که بدان علم نداری، از آنان اطاعت مکن» و نیز این سخن رسول خدا ص را که: «همانا اطاعت کردن در امور شایسته است» و نیز اینکه «اطاعت کردن از مخلوق در جایی که معصیت خالق باشد، نارواست»؟

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص73

رَوَاهُ الطَّبَرِیَّانِ فِی الْوَلَایَةِ وَ الْمَنَاقِبِ وَ السَّمْعَانِیُّ فِی الْفَضَائِلِ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ رَجَاءٍ وَ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ أَنَّهُ مَرَّ الْحُسَیْنُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا الْمُجْتَازِ وَ مَا کَلَّمْتُهُ مُنْذُ لَیَالِی صِفِّینَ فَأَتَى بِهِ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ الْحُسَیْنُ أَ تَعْلَمُ أَنِّی أَحَبُّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ تُقَاتِلُنِی وَ أَبِی یَوْمَ صِفِّینَ وَ اللَّهِ إِنَّ أَبِی لَخَیْرٌ مِنِّی فَاسْتَعْذَرَ وَ قَالَ إِنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لِی أَطِعْ أَبَاکَ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِی الْمَعْرُوفِ وَ قَوْلُهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ.




[1] . سعد بن وقاص گفته است. من با مادرم (حمنه، دختر ابوسفیان) مهربان بودم. هنگامی که مسلمان شدم مادرم گفت: سعد! این چه دینی است که به آن درآمده‌ای؟ دینت را رها کن؛ وگرنه نه چیزی می‌خورم و نه چیزی می‌آشامم تا بمیرم؛ آنگاه همه تو را به خاطر من مذمت خواهند کرد و تو را «قاتل مادر» خواهند نامید.

گفتم: مادرجان! چنین نکن که من از دینم دست برنمی‌دارد.

یک شبانه‌روز صبر کردم و چیزی نخورد. فردایش هم صبر کردم. شب که شد گفتم: به خدا قسم اگر صد جان داشته باشی و یکی یکی اینها از تنت بیرون رود، دینم را رها نخواهم کرد؛ می‌خواهی بخور و بیاشام؛ می‌خواهی نخور و نیاشام. وقتی چنین دید، شروع به خوردن کرد و آیه نازل شد: «اگر با تو درکوشند که ...»

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص431

روی عن سعد بن أبی وقاص قال کنت رجلا برا بأمی فلما أسلمت قالت یا سعد ما هذا الدین الذی أحدثت لتدعن دینک هذا أو لا آکل و لا أشرب حتى أموت فتعیر بی فیقال یا قاتل أمه فقلت لا تفعلی یا أمه إنی لا أدع دینی هذا لشی‏ء قال فمکثت یوما لا تأکل و لیلة ثم مکثت یوما آخر و لیلة فما رأیت ذلک قلت و الله یا أمه لو کانت لک مائة نفس فخرجت نفسا نفسا ما ترکت دینی هذا فکلی و اشربی و إن شئت فلا تأکلی و لا تشربی فلما رأت ذلک أکلت فأنزلت هذه الآیة «وَ إِنْ جاهَداکَ» و أمه حمنة بنت أبی سفیان بن أمیة بن عبد شمس.

[2] . این روایات هم درباره احترام به پدر و مادر:

روی عن بهر بن أبی حکیم عن أبیه عن جده قال قلت للنبی ص یا رسول الله من أبر قال أمک قلت ثم من قال ثم أمک قلت ثم من قال ثم أمک قلت ثم من قال ثم أباک ثم الأقرب فالأقرب (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص431)

عن أنس بن مالک عن النبی ص قال الجنة تحت أقدام الأمها (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص431)

[3] . این روایات هم در همین مضمون می‌باشد:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَ ذَکَرَ هَذِهِ الْآیَةَ «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَحَدُ الْوَالِدَیْنِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَجْلَانَ مَنِ الْآخَرُ قَالَ عَلِیٌّ ع وَ نِسَاؤُهُ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ هِیَ لَنَا خَاصَّةً. (الکافی، ج‏5، ص420)

[4] . و فی قوله: «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» إشارة إلى علة النهی عن الطاعة فإن دعوتهما إلى الشرک بعبادة إله من دون الله دعوة إلى الجهل و عبادة ما لیس له به علم افتراء على الله و قد نهى الله عن اتباع غیر العلم قال: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»: إسراء: 38 و بهذه المناسبة ذیلها بقوله: «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» أی سأعلمکم ما معنى أعمالکم و منها عبادتکم الأصنام و شرککم بالله سبحانه.

 


404) سوره عنکبوت (29) آیه7 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الص

بسم الله الرحمن الرحیم

 

404) سوره عنکبوت (29) آیه7 

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ

ترجمه

و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند به‌یقین بدی‌هایشان را از ایشان می‌زداییم و قطعا آنان را به بهترینِ آنچه همواره انجام می‌دادند، پاداش می‌دهیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

  • «نَجْزِیَ»

از ماده «جزی» است که این ماده در اصل به معنای آن است که چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد و کار آن را انجام دهد (یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئا؛ بقره/48) (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص456) و در معنای کفایت کردن[1] و جبران کردن (خوبی با خوبی و بدی با بدی) رایج شده؛ و از همین ماده است کلمه «جزیة» (= مالیاتی که از اهل کتاب می‌گیرند) (توبه/29)، چرا که در عوض امکاناتی (مانند امنیت و ...) است که در جامعه اسلامی از آن بهره‌مند می‌شوند (مفردات ألفاظ القرآن، ص195). تفاوت «جزا» با «شکر» در این است که شکر همواره در برابر نعمت به کار می‌رود؛ اما جزا هم در مقابل کار خوب و هم در مقابل کار بد به کار می‌رود (الفروق فی اللغة، ص41)

ماده «جزی» در قرآن کریم 118 بار به کار رفته است.

  • «الصَّالِحاتِ» جمع (جمع سالم برای کلمه «صالحة») است که روی آن «الـ» آمده است؛ که دلالت بر شمول می‌کند؛ پس، «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یعنی «همه کارهای شایسته را انجام دادند.» ظاهرا یعنی کار شایسته‌ای نبود که در انجامش سستی و قصور بورزند.
  • «لَنُکَفِّرَنَّ» = «لـ» (لام قسم) + «نُکَفِّرَ» (فعل مضارع منصوب از ماده «کفر» در باب تفعیلُ که قبلا توضیح داده شد که ماده «کفر» است که دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده: جلسه205 http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/) + «نّ» (نون مشدد برای تاکید)
  • «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی» = «لـ» (لام قسم) + «نَجْزِیَ» (فعل مضارع منصوب از ماده «جزی») + «نّ» (نون مشدد برای تاکید) + «هم» (مفعول اول) + «أحسن» (مفعول دوم)[2] + «الذی» (مضاف الیه)
  • «کانُوا یَعْمَلُونَ» قبلا بیان شد که وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگی‌ای در آن فعل می‌کند. (جلسه34 http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/)

شأن نزول[3]

حدیث

1) از رسول خدا ص روایت شده است:

حب حضرت علی ع بدی‌ها را می‌بلعد همان گونه که آتش هیزم را می‌بلعد.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 827

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

حُبُّ عَلِیٍّ یَأْکُلُ السَّیِّئَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.


2) از امام رضا ع روایت شده است:

هنگامی که روز قیامت می‌شود، مومن در پیشگاه خداوند می‌ایستد و او خود متولی حساب وی می‌شود؛ پس عملش را بر او عرضه می‌کند و در ابتدای نامه عملش بدی‌هایش را می‌بیند؛ پس رنگ از رخش می‌پرد و اعضای بدنش به رعشه می‌افتد و به فزع درمی‌آید؛ سپس خوبی‌هایش را می‌بیند، پس چشمش روشن و جانش مسرور و روحش شاد می‌شود؛ سپس به آنچه از ثواب که خداوند به وی عطا کرده می‌نگرد پس خوشحالی‌اش شدت می‌یابد؛

سپس خداوند به فرشتگان می‌فرماید: بیاورید نامه‌های اعمالی را که انجام نداده‌اند!

پس آنها را می‌خوانند و می‌گویند: به عزتت سوگند که خودت می‌دانی که ما هیچیک از اینها را انجام نداده‌ایم.

می‌فرماید: درست می‌گویید؛ اما آنها را نیت کردید و ما برایتان همان را ثبت کردیم و اکنون به خاطر آن پاداش می‌گیرید.

تفسیر القمی، ج‏2، ص26

حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أُوقِفَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَکُونُ هُوَ الَّذِی یَتَوَلَّى حِسَابَهُ فَیُعْرَضُ عَلَیْهِ عَمَلُهُ فَیَنْظُرُ فِی صَحِیفَتِهِ، فَأَوَّلُ مَا یَرَى سَیِّئَاتِهِ فَیَتَغَیَّرُ لِذَلِکَ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِشُ فَرَائِصُهُ وَ تَفْزَعُ نَفْسُهُ، ثُمَّ یَرَى حَسَنَاتِهِ فَتَقَرُّ عَیْنُهُ وَ تُسَرُّ نَفْسُهُ وَ تَفْرَحُ رُوحُهُ، ثُمَّ یَنْظُرُ إِلَى مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الثَّوَابِ فَیَشْتَدُّ فَرَحُهُ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ لِلْمَلَائِکَةِ هَلُمُّوا الصُّحُفَ الَّتِی فِیهَا الْأَعْمَالُ الَّتِی لَمْ یَعْمَلُوهَا، قَالَ: فَیَقْرَءُونَهَا ثُمَّ یَقُولُونَ وَ عِزَّتِکَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّا لَمْ نَعْمَلْ مِنْهَا شَیْئاً، فَیَقُولُ: صَدَقْتُمْ نَوَیْتُمُوهَا فَکَتَبْنَاهَا لَکُمْ ثُمَّ یُثَابُونَ عَلَیْهَا.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

بدرستی که خداوند بر بنده مومنش در روز قیامت منت می‌گذارد و از روی کرامتش او را [به خود] نزدیک می‌کند سپس آنچه بر او نعمت بخشیده را به او می‌شناساند و می‌فرماید: آیا در فلان روز برای فلان مطلب به درگاهم دعا نکردی و من اجابتت کردم؟ آیا در فلان روز از من خواسته‌ای نداشتی که من خواسته‌ات را به تو دادم؟ آیا در فلان روز به نزد من به فریادرسی نیامدی و من به فریادت رسیدم؟ آیا در فلان واقعه تلخ از من رفع آن را نخواستی و من آن سختی را از تو رفع کردم و بر تو رحم نمودم؟ آیا از من مال و اموالی نخواستی و من به تو دادم؟ آیا از من کمک‌کاری نخواستی که برایت فرستادم؟ آیا از من نخواستی که فلانی را به همسریت درآورم که در میان خانواده‌اش بلندمرتبه و عزیز بود و من او را به همسریت درآوردم؟

بنده می‌گوید: بله ای پروردگارم. هر چه می‌خواستم به من دادی و همواره بهشت را نیز از تو می‌خواستم!

پس خداوند عز و جل می‌فرماید : بدان که من این درخواستت را هم روا می‌کنم؛ این بهشت است که ارزانی تو باد. آیا تو را راضی کردم؟

مومن می‌گوید: پروردگارا ! بلی، راضی شدم.

پس خداوند متعال می‌فرماید: من هم همواره از اعمال تو راضی بودم و برایت بهترین پاداش را رضایت دادم؛ و برترین پاداشت این است که تو را در بهشتم سکنی می‌دهم.

الزهد، ص91؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص259

الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَیَمُنُّ عَلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یُدْنِیهِ مِنْ کَرَامَتِهِ ثُمَّ یُعَرِّفُهُ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ یَقُولُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَ لَمْ تَدْعُنِی یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا بِکَذَا وَ کَذَا فَأَجَبْتُ دَعْوَتَکَ أَ لَمْ تَسْأَلْنِی یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا فَأَعْطَیْتُکَ مَسْأَلَتَکَ أَ لَمْ تَسْتَغِثْنِی [فِی‏] یَوْمِ کَذَا وَ کَذَا فَأَغَثْتُکَ أَ لَمْ تَسْأَلْنِی فِی ضُرِّ کَذَا وَ کَذَا فَکَشَفْتُ ضُرَّکَ وَ رَحِمْتُ صَوْتَکَ أَ لَمْ تَسْأَلْنِی مَالًا فَمَلَّکْتُکَ أَ لَمْ تَسْتَخْدِمْنِی فَأَخْدَمْتُکَ أَ لَمْ تَسْأَلْنِی أَنْ أُزَوِّجَکَ فُلَانَةَ فَزَوَّجْتُکَ وَ هِیَ مَنِیعَةٌ عِنْدَ أَهْلِهَا فَزَوَّجْنَاکَهَا قَالَ فَیَقُولُ الْعَبْدُ بَلَى یَا رَبِّ قَدْ أَعْطَیْتَنِی کُلَّ مَا سَأَلْتُکَ وَ قَدْ کُنْتُ أَسْأَلُکَ الْجَنَّةَ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا فَإِنِّی مُنْجِزٌ لَکَ مَا سَأَلْتَنِیهِ هَذِهِ الْجَنَّةُ لَکَ مُبَاحَةٌ أَرْضَیْتُکَ فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ نَعَمْ یَا رَبِّ وَ قَدْ رَضِیتُ قَالَ فَیَقُولُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى [اللَّهُ لَهُ عَبْدِی‏] إِنِّی کُنْتُ أَرْضَى أَعْمَالَکَ وَ أَنَا أَرْضَى لَکَ حُسْنَ الْجَزَاءِ فَإِنَّ أَفْضَلَ جَزَائِکَ عِنْدِی أَنْ أُسْکِنَکَ الْجَنَّة.[4]

تدبر

1) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...»

در آیات قبل، بحث درباره کسانی‌ بود که در ادعای ایمان صادق‌اند: امید به لقاء الله دارند و اهل مجاهده‌اند. اینجا وضعیت آنها را به ایمان و عمل صالح تعبیر کردِ ظاهرا بتوان این دو را بر هم تطبیق داد:

حقیقت ایمانُ امید به لقاء الله استِ

 و حقیقت عمل صالح، تلاش و مجاهده است.[5]


2)‌ «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ»

اگر کسی در مسیر درست قرار بگیرد (ایمان) و در حد توان، تلاش خود را انجام دهد (عملوا الصالحات)، نه‌تنها ما به ازای مستقیم ایمان و عمل صالحش را دریافت می‌کند؛ بلکه:

اگر بدی‌ای هم از او سر بزند، خداوند آن را جبران می‌کند؛ و نیز

هنگام جزا دادن هم، این گونه نیست که هر عملی را صرفا به اندازه خودش پاداش دهند؛ بلکه مقیاس را بهترین اعمالش قرار می‌دهند و با آن مقیاس به تمام اعمالش جزا می‌دهند.


3) «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ»

«احسن الذی» را بسیاری از مترجمان به صورت «بهتر از آنچه» ترجمه کرده‌اند که در واقع معادل «احسن من الذی» است. به نظر می‌رسد ترجمه دقیق‌تر آن است که آن را به صورت «بهترینِ آنچه» (یا: بهترِ آنچه) ترجمه کنیم. تفاوتش در این است که:

در تعبیر اول، مقصود این است که جزای آنها بهتر از عمل آنها خواهد بود؛

اما در تعبیر دوم، مقصود این است که معیار جزا دادن به آنها، بهترین عمل‌هایشان خواهد بود؛ یعنی مثلا اگر نمازهای متعددی در عمرشان خوانده‌اند، مقیاس پاداش نماز را بهترین نمازی که خوانده‌اند قرار می‌دهیم. خصوصا که تعبیر «کانوا یعملون» در ادامه آمده دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگی‌ای در آن فعل می‌کند. (وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید، چنین دلالتی دارد. توضیح آن در جلسه34 گذشت. http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/ )


4) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ»

مقصود از «پاداش دادن به ازای بهترین آنچه همواره انجام می‌دادند» چیست؟

الف. در هر دسته اعمالی که انجام داده، مقیاس را بهترین موردش قرار می‌دهند و بقیه را بر آن مقیاس پاداش می‌دهند و مواردی که نقطه ضعفی دارد را مورد چشم‌پوشی قرار می‌دهند. (تدبر3) (المیزان، ج16، ص103)

ب. کاملا گشاده‌دست پاداش می‌دهند؛ مثلا نه‌تنها جزای اعمال را می‌دهند، بلکه اگر شخص نیت خوبی هم داشته اما عوامل بیرونی مانع از انجام آن کار شده، آن را هم پاداش می دهند. (حدیث2)

ج.  ...


5) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»

چنانکه در «نکات ترجمه‌» اشاره شد «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یعنی «همه کارهای شایسته را انجام دادند.» ظاهرا یعنی کار شایسته‌ای نبود که در انجامش سستی و قصور بورزند.

اما حتی چنین کسانی، سیئاتی (بدی‌هایی) هم دارند؛ هر چند خداوند آنها را از وجودشان می‌زداید.

ثمره اخلاقی_اجتماعی 

نه از خودمان و نه از دیگران، «خطا نکردن» و «بدی نداشتن» را انتظار نداشته باشیم. حتی کسانی که چنین اهل ایمان و انجام کارهای شایسته هستند، و وعده بهشت گرفته‌اند بدی‌هایی داشته‌اند؛ اما اگر اصل مسیر درست باشد خداوند این گناهانی که گاه و بیگاه عارض انسان می‌شود، می‌بخشد. (همچنین آیه 32 سوره نجم)[6]

پس، نه در صورتی که مرکب گناهی شدیم ناامید شویم (چرا که باب توبه همواره باز است) و نه اگر در شخص مومنی که اهل کارهای خوب است، احیاناً گناهی دیدیم، سریع حکم به بد بودن او نکنیم.


6) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»

ماده «کفر» در اصل به معنای پوشاندن است. اگر بخواهیم خیلی دقیق ترجمه کنیم تعبیر « لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» را باید چنین ترجمه کنیم:

«بدی‌هایشان را از آنها بپوشانیم».

یعنی اگر کسی اهل ایمان و عمل صالح باشد، ولی به نحوی بدی‌ای هم داشته باشد، خداوند بقدری در حق او مهربان است که نه تنها از بدی‌های او چشم‌پوشی می‌کند، بلکه بدی‌های او را از خود او هم مخفی می‌کند.

کرم بین و لطف خداوندگار                     گنه بنده کرده است و او شرمسار

در مقابل چنین خدای مهربانی هیچ نمی‌توان گفت جز اینکه:

بنده همان به که ز تقصیر خویش               عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش                         کس نتواند که به جای آورد

http://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache/




[1] . برخی تذکر داده‌اند با اینکه «جزا» به لحاظ لغوی به «مکافات» بسیار نزدیک است، اما در قرآن کریم هیچگاه برای جزاهای اخروی از «مکافات» استفاده نشده؛ زیرا مکافات (از ماده «کفو») در جایی است که نعمتی را با نعمت هم رتبه و کفو خود پاداش دهند و آنچه خدا می‌دهد برتر و متعالی است از آن عملی که انسان انجام داده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص195).

[2] . و قد ذکرنا أنّ المفعول الثانی إذا ذکر مجرّدا عن الباء (أَحْسَنَ الَّذِی) یدلّ على تشدید الجزاء و تعظیمه، بخلاف ما إذا ذکر بالباء (بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ؛ زمر/35) فیشار بها الى السببیّة و الوساطة، أو الى المعادلة (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص84)

[3] . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص568

قَالَ‏ فَارِسٌ أَخْبَرَنَا بِلَالٌ عَنِ الْحَارِثِ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» قَالَ: یَعْنِی عَلِیّاً وَ عُبَیْدَةَ وَ حَمْزَةَ «لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» یَعْنِی ذُنُوبَهُمْ «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ‏» مِنَ الثَّوَابِ فِی الْجَنَّةِ «أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ» فِی الدُّنْیَا. فَهَذِهِ الثَّلَاثُ آیَاتٍ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ صَاحِبَیْهِ ثُمَّ صَارَتْ لِلنَّاسِ عَامَّةِ مَنْ کَانَ عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ.

[4] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُکْرِمَ عَبْداً وَ لَهُ ذَنْبٌ ابْتَلَاهُ بِالسُّقْمِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ لَهُ ابْتَلَاهُ بِالْحَاجَةِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ بِهِ ذَلِکَ شَدَّدَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ قَالَ وَ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُهِینَ عَبْداً وَ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةٌ صَحَّحَ بَدَنَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ بِهِ ذَلِکَ وَسَّعَ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ فَإِنْ هُوَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ بِهِ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ بِتِلْکَ الْحَسَنَةِ. (الکافی ج‏2، ص444)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا ابْتَلَاهُ بِالْحُزْنِ لِیُکَفِّرَهَا. (الکافی ج‏2، ص444)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الْعَبْدَ مِنْ عَبِیدِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ مِمَّا یَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَأَنْظُرُ لَهُ فِیمَا فِیهِ صَلَاحُهُ فِی آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا لِأُجَازِیَهُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ وَ أُقَدِّرُ عُقُوبَةَ ذَلِکَ الذَّنْبِ وَ أَقْضِیهِ وَ أَتْرُکُهُ عَلَیْهِ مَوْقُوفاً غَیْرَ مُمْضًى وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ وَ مَا یَعْلَمُ عَبْدِی بِهِ فَأَتَرَدَّدُ فِی ذَلِکَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِکُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِیهِ کَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ وَ حَیْداً عَنْ إِدْخَالِ الْمَکْرُوهِ عَلَیْهِ فَأَتَطَوَّلُ عَلَیْهِ بِالْعَفْوِ عَنْهُ وَ الصَّفْحِ مَحَبَّةً لِمُکَافَاتِهِ لِکَثِیرِ نَوَافِلِهِ الَّتِی یَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَیَّ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِکَ الْبَلَاءَ عَنْهُ وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَیْتُهُ وَ تَرَکْتُهُ مَوْقُوفاً وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ ثُمَّ أَکْتُبُ لَهُ عَظِیمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِکَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ یَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ یَصِلْ إِلَیْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللَّهُ الْکَرِیمُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ. (الکافی ج‏2، ص449)                      

عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ وَعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیَار (المحاسن، ج‏1، ص246)

[5] . البته علامه طباطبایی هر دوی ایمان و عمل صالح را به جهاد در آیه قبل تطبیق داده است. (المیزان، ج16، ص103)

[6] . الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی‏ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏.

 


403) سوره عنکبوت (29) آیه6 وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ ل

بسم الله الرحمن الرحیم

403) سوره عنکبوت (29) آیه6 

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ

ترجمه

و کسی که بکوشد پس تنها برای خود می‌کوشد. بدرستی که خداوند حتماً از عالمین بی‌نیاز است.

نکات ترجمه

«الْعالَمین»

«عالَم» از ماده «علم» است و درباره این ماده، و نیز اینکه «عالَم» چه معنا و خاستگاهی دارد، در جلسه222 توضیح داده شد. (http://yekaye.ir/2-baqare-032/).

همچنین در جلسه36 اشاره شد که اگرچه بسیاری از مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده‌اند و این ترجمه غلط نیست؛ اما ترجمه آن به «جهان‌ها» چه‌بسا دقیق‌تر باشد (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/) ؛ و با توجه به امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، چه‌بسا در اغلب کاربردهای این آیه هر دو معنا مد نظر بوده باشد.

لازم به ذکر است که «الْعالَمین» چون صیغه جمع است که «الـ» بر روی آن وارد شده، دلالت بر شمول می‌کند؛ یعنی مقصود از آن «همه جهان‌ها» یا «همه جهانیان» است.

حدیث

1) فضیل بن عیاض می‌گوید: از امام صادق ع در مورد جهاد سوال کردم که آیا سنت [= مستحب] است یا فریضه [= واجب]؟

فرمود: جهاد بر چهار وجه است: دوتای آن واجب است و دو تا مستحب، که تنها همراه با آن واجب، اقامه می‌گردد.

اما یکی از آنها که واجب است مجاهده شخص است در قبال معصیت خداوند عز و جل که این از بزرگترین جهادهاست؛

ودیگری جهاد با آن کسانی از کافران است که در برابر شمایند [= با شما می‌جنگند].

اما جهادی که سنت [مستحب] است و بدون همراهی با واجب، اقامه نمی‌شود؛ این است که جهاد با دشمن بر تمام امت واجب است و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنها خواهد آمد؛ و این از جنس عذاب‌های امت است [= عذابی که همه امت را در بر می‌گیرد] ؛ اما برای خود امام بتنهایی، که همراه با امت در مقابل دشمن بیاید و با آنها جهاد کند، این بر او مستحب است [ظاهرا یعنی حضور برای جهاد با دشمن بر همه افراد واجب (کفایی) است؛ اما حضور در میدان جنگ برای شخص امام مستحب است، نه واجب؛ چون چه‌بسا لازم باشد او در پشت جبهه بماند که مردم را بسیج کند و تدارکات لازم را تهیه کند و ...]

و جهاد دیگری که مستحب است، هر سنت نیکویی است که شخصی آن را برپا دارد و برای برپاداشتن و به ثمر رساندن و احیای آن مجاهده کند؛ که عمل و تلاش در راه آن از برترین اعمال است؛ چرا که احیای سنت است؛ و رسول خدا فرمود: هر کسی سنت حسنه‌ای را پایه‌گذاری کند، برای اوست اجر آن و اجر هر کسی که تا روز قیامت بدان عمل کند بدون اینکه از اجر خود آنها چیزی کم شود.

الکافی، ج‏5، ص 9؛ الخصال، ج‏1، ص240

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِهَادِ سُنَّةٌ أَمْ فَرِیضَةٌ؟

فَقَالَ الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ فَجِهَادَانِ فَرْضٌ وَ جِهَاد سُنَّة لَا یُقَامُ إِلَّا مَعَ الْفَرْضِ؛

فَأَمَّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَمُجَاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ؛

وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ فَرْضٌ.

وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِی هُوَ سُنَّةٌ لَا یُقَامُ إِلَّا مَعَ فَرْضٍ فَإِنَّ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلَى جَمِیعِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ تَرَکُوا الْجِهَادَ لَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ وَ هَذَا هُوَ مِنْ عَذَابِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الْإِمَامِ وَحْدَهُ أَنْ یَأْتِیَ الْعَدُوَّ مَعَ الْأُمَّةِ فَیُجَاهِدَهُمْ؛

وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِی هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّةٍ أَقَامَهَا الرَّجُلُ وَ جَاهَدَ فِی إِقَامَتِهَا وَ بُلُوغِهَا وَ إِحْیَائِهَا فَالْعَمَلُ وَ السَّعْیُ فِیهَا مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ لِأَنَّهَا إِحْیَاءُ سُنَّةٍ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ء.


2)  از امام رضا ع درباره «عُجب»ی که عمل را فاسد می‌کند سوال شد، فرمودند:

عُجب [= خودبزرگ‌بینی] درجاتی دارد؛ از جمله آنها این است که بنده‌ای عمل بدش در دیه‌اش زینت یابد و حساب کند که کار خوبی کرده است؛ و از جمله آن که بنده‌ای ایمان آورد و بر خداوند منت بگذارد، در حالی که خداست که بر او منت دارد.

الکافی، ج‏2، ص313؛ تحف العقول، ص444

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ؟

فَقَالَ: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَن‏.


3) از امام صادق ع از پدرانشان، از امیرالمومنین ع روایت شده است:

بدرستی که برای شخص مسلمان سه دوست صمیمی هست:

دوستی که می‌گوید من با توام در زندگی و مرگ؛ و آن عملش است؛

و دوستی که می‌گوید من با توام تا زمانی که بمیری؛ که آن اموال اوست، که وقتی بمیرد، مال ورثه می‌شود؛

و دوستی که می‌گوید من با توام تا در قبرت، و آنجا تنهایت می‌گذارم؛ و آن فرزندانش هستند.

الأمالی( للصدوق)، ص108

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع:

إِنَّ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ ثَلَاثَةَ أَخِلَّاءَ:

فَخَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ حَیّاً وَ مَیِّتاً وَ هُوَ عَمَلُهُ؛

وَ خَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ حَتَّى تَمُوتَ وَ هُوَ مَالُهُ فَإِذَا مَاتَ صَارَ لِلْوَرَثَةِ؛

وَ خَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ إِلَى بَابِ قَبْرِکَ ثُمَّ أُخَلِّیکَ وَ هُوَ وَلَدُهُ.[1]

تدبر

1) «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ»

هرکس هر تلاشی انجام دهد، تنها و تنها برای خودش است.

در واقع، وقتی ما می‌گوییم این کار را «برای خدا» انجام می‌دهیم؛ در حقیقت،‌ یعنی برای خودمان انجام می‌دهیم.

به تعبیر دقیقتر، ما در حالت عادی می‌گوییم برخی کارها را «برای خودمان» انجام می‌دهیم و برخی کارها را «برای خدا»؛‌

اما وقتی پرده‌های غیب کنار زده شود، معلوم می‌شود تمام آنچه برای خدا انجام داده‌ایم، برای خودمان بوده؛ و تمام آنچه ظاهرا برای خودمان انجام داده‌ایم، برای شیطان و نفس اماره و ... بوده، و برای ما از آن جز وزر و وبالی باقی نمانده است.


2) «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»

«عالمین» هم به معنای جهانیان می‌تواند باشد، و هم به معنای «جهان‌ها»؛ که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا ممکن است هر دو جداگانه مد نظر بوده باشد.

الف. اگر به معنای «جهانیان» باشد؛ آنگاه آیه می‌خواهد بفرماید خداوند از همه انسانها بی‌نیاز است و هیچکس با هیچکاری، هیچ نفعی به خدا نمی‌رساند؛ که این مطلب ثمره اخلاقی دارد:

ثمره اخلاقی

با انجام کارهای خوب، فکر نکنیم منتی بر خدا داریم. (حدیث2)


ب. اگر به معنای «جهان‌ها» باشد؛ آنگاه چه‌بسا آیه می‌خواهد بفرماید که خداوند فوق همه جهان‌هاست و همه به او وابسته‌اند و او به هیچ چیز وابسته نیست؛ یعنی یک برهان فلسفی است و ثمره اعتقادی دارد.

تحلیل فلسفی

همه موجودات، و بلکه همه واقعیات عالَم جهانمندند، یعنی اولا درون یک [یا چند] جهان می‌باشند؛ و ثانیا ارتباطات عرضی با سایر موجودات جهان خود دارند؛ که وجود این رابطه‌ها دلالت دارد بر موجودی فرارابطه (توضیح بیشتر در جلسه396، تدبر5 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-38/)

پس خداوند فوق همه جهانها و بی‌نیاز از همه جهان‌هاست. او در همه جهانها حضور دارد، اما نه حضوری در عرض سایر اشیاء؛ لذا او را نمی‌توان سومین در میان سه نفر دانست («لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَة» مائده/73 ؛ «لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ» نساء/171) ؛ بلکه او چهارمینِ هر سه‌نفری است («ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ» (مجادله/7).

بدین جهت است که هیچکس نمی‌تواند هیچ سود و زیانی به او برساند؛ و او از همه بی‌نیاز است.

این غنی بودن خداوند در ادبیات فلسفی اسلامی به عنوان «واجب‌الوجود» بودن او مطرح شده است. (توضیح در جلسه396، تدبر4 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-38/)

تمثیل

شما شهری پر از آدم‌ را در ذهن خود تصور کنید و آنها را به گفتگو با هم وادار سازید. آیا شما خودتان هم یکی از آنهایید؟ یا شما چنان فوق آنهایید که هیچگاه نمی‌توانند شما را در عرض خودشان بشمرند. بودن آنها و رابطه داشتن آنها، صددرصد وابسته به شماست؛ اما شما هیچ وابستگی بدانها ندارید.

تحلیل تخصصی فلسفی

لایب‌نیتس، ریاضیدان و فیلسوف برجسته غربی،‌بحثی تحت عنوان «جهان‌های ممکن» دارد. از منظر او بی‌نهایت جهان ممکن واقعا در کار است، اما از اینها، فقط یک جهان ممکن، موجود شده است؛ و خداوند واقعیتی است که در همه جهان‌های ممکن حضور دارد. پس او به هیچ جهانی وابسته نیست، برخلاف هر واقعیت دیگری که در برخی از جهان‌های ممکن هست و در برخی نیست؛ پس به جهان ممکن خود وابسته و نیازمند است.


3) «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»

هم «إن» و هم «لـ» برای تاکید است؛ یعنی: حتما حتما خداوند از عالمین بی‌نیاز است.

بی‌نیازی خداوند از همه چیز، یکی از امور یقینی در تعالیم اسلامی است؛ و این «همه چیز» هیچ قیدی ندارد؛ یعنی خداوند نه‌تنها از انسانها و غذا و همسر و ... بی‌نیاز است؛ بلکه از زمان و مکان و جسم و ابزار و ... هم بی‌نیاز است؛ بلکه در نگاهی عمیق‌تر، او حتی از حیثیت و رابطه و نسبت و صفت و ... هم فراتر است

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم       وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر        ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

http://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache/



[1] .شاید بتوان این روایات را هم به نحوی مرتبط با این آیه دانست:

ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَزَّازِ عَنْ مُوسَى بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِیَ عَلَیْهِمُ الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ ثُمَّ قَالَ ص أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْه‏ (الأمالی( للصدوق)، ص467؛ الکافی، ج‏5، ص12)

وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ فَمَهِّدُوهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ فَمَثَلُ أَحَدِکُمْ یَعْمَلُ الْخَیْرَ کَمَثَلِ الرَّجُلِ یُنْفِذُ کَلَامَهُ یُمَهِّدُ لَهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُون‏ (إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص75)

بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ لِخُثَیْمَةَ أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّا لَا نُغْنِی عَنِ اللَّهِ شَیْئاً وَ أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّهُ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ وَ أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّهُمْ إِذَا قَامُوا بِمَا أُمِرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ‏ یَوْمَ الْقِیَامَة (أمالی الطوسی، ج1، ص380).

 قَالَ عَلِیٌّ ع قَالَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ یَا عِبَادِی اعْبُدُونِی فِیمَا أَمَرْتُکُمْ وَ لَا تُعَلِّمُونِّی مَا یُصْلِحُکُمْ فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیْکُمْ بِمَصَالِحِکُم‏  (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص328)

 


402) سوره عنکبوت (29) آیه5 مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ ف

بسم الله الرحمن الرحیم

402) سوره عنکبوت (29) آیه5  

مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ

ترجمه

کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پ‍س همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است؛ و اوست شنوای دانا.

تقارن روز معلم با میلاد پربرکت سیدالساجدین، زین‌العابدین، امام سجاد ع، که در زمانه استقرار جاهلیت اموی، وظیفه خطیر معلمیِ جامعه را از سر گرفت، مبارک باد

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یَرْجُوا» از ماده «رجو» است که این ماده در اصل در دو معنای متفاوت به کار می‌رود: یکی در معنای امید و آرزو و انتظار رسیدن خبر خوش (که در این آیه در همین معناست)؛ و دیگری در معنای «کنار و طرف و حاشیه»ی چیزی (وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها: فرشتگان در نواحی و اطراف آسمان مستقرند؛ الحاقة/17)؛ و با اینکه این کلمه در مقابل کلمه «خوف» است (خوف، انتظار امر ناخوشایند را داشتن است) اما اغلب اهل لغت بر این باورند که گاهی کلمه «رجا» در مورد خوف و نگرانی هم به کار می‌رود و آیه »ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، نوح/13» را از این باب می‌دانند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص494-495؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص346)

البته ماده «رجأ»  به معنای «تاخیر انداختن» (مثلا: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُن‏؛ احزاب/53) را غالبا متمایز از «رجو» به معنای انتظار داشتن دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص495)؛ هر چند برخی احتمال می‌دهند که این دو کلمه در اشتقاق کبیر به هم برگردند، چرا که انتظار کشیدن هم با نوعی تاخیر در وقوع واقعه مورد انتظار، همراه است؛ و بر همین اساس، در مورد برخی کلمات قرآنی که عده‌ای آن را از ماده «رجو» دانسته‌اند، احتمال اینکه از ماده «رجأ» به معنای تاخیر باشد هم مطرح شده است،[1] چنانکه در آیات «أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» (اعراف/11؛ شعراء/36) ، «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ‏» (توبه/106) [که در قرائتی دیگر، «مرجئون» هم خوانده شده (کتاب العین، ج6، ص174)] و «الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها» هر دو قول مطرح شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص79-82)

«کانَ یَرْجُوا» قبلا بیان شد که وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگی‌ای در آن فعل می‌کند. (جلسه34 http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/ )

«لِقاء» از ماده «لقی» به معنای به معنای مواجهه و مقابل هم قرار گرفتن و به هم رسیدن است که قبلا درباره‌اش توضیح داده شد. (جلسه132 http://yekaye.ir/yunus-010-007/)

«أَجَل» دارای معانی متعددی است که یکی از معانیش «وقت معین» و «غایت تعیین‌شده» برای چیزی است که درباره آن قبلا توضیح داده شد (جلسه254 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/ )

«لَآتٍ» = «لـ» (لام مزحلقه، برای تاکید) + «آتٍ» (که در اصل اسم فاعل از ماده «أتی» و به صورت «آتِیٌ» بوده است)

«هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» «هو» مبتداست و «السمیع» خبر اول، و «العلیم» خبر دوم است؛ و چون «الـ» روی خبر آمده دلالت بر حصر (یا تاکید شدید) می‌کند.

شأن نزول

از ابن عباس در مورد آیه «کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پ‍س همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است» (آیه4) نقل شده است که این آیه در مورد بنی هاشم نازل شد که در میان آنها حمزه بن عبدالمطلب و عبیدة بن حارث هستند؛ و در مورد آنها بود که نازل شد «و کسی که جهاد کرد پس تنها برای خود جهاد می‌کند» (آیه5)

[توجه: در نقل‌های اهل سنت، اسم حضرت علی ع هم آمده، که اینها سه نفری‌اند که در ابتدای جنگ بدر به مبارزه تن به تن رفتند و هر سه پیروز شدند: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص172]

تفسیر فرات الکوفی، ص319

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی [هَذِهِ‏] الْآیَةِ «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ» نَزَلَتْ فِی بَنِی هَاشِمٍ مِنْهُمْ [علیٌّ و] حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ‏ وَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ».[2]

حدیث

توجه

تمامی احادیث جلسه132 (بویژه حدیث5 که متن همین آیه هم در آن مورد توجه واقع شده) به آیه حاضر مرتبط است؛ و چون یکبار بیان شد از آوردن مجدد آنها خودداری می‌شود.

از طریق لینک زیر می‌توانید همگی را مطالعه کنید: http://yekaye.ir/yunus-010-007/

1) امیرالمومنین ع در فرازی از نامه‌ای که هنگام انتصاب مالک اشتر به حکومت مصر برای مردم آنجا نوشتند، درباره چرایی سکوتشان در مساله غصب خلافت، و در عین حال، جدیتشان بعد از قتل عثمان، توضیح می‌دهند تا به اینجا می‌رسند که:

به خدا اگر بتنهایی با آنها مواجه می‌شدم، و آنان زمین را پر مى‏کردند، نه باکی داشتم و نه مى‏هراسیدم؛ که من نسبت به گمراهى‌ای که آنان در آن‌اند و هدایتی که من برآنم، کاملاً بصیر و متکی به یقینی از جانب پروردگارم هستم؛ و همانا من به دیدار خداوند واقعا مشتاق، و نسبه به ثواب نیکویش جدّاً منتظر و امیدوارم.

لیکن دریغم آمد که کار این امت را بیخردان و تبهکاران عهده‌دار شوند، و مال خدا را بین خود بگردانند و بندگان او را به خدمت گمارند، و با پارسایان در پیکار باشند و فاسقان را یار؛ چه، از آنان کسى است که در میان شما شراب حرام نوشید و حد اسلام بر او جارى گردید، و از آنان کسى است که به اسلام نگروید تا بخششهایى بدو عطا گردید، و اگر نه از حکومت اینان بر شما مى‏ترسیدم، شما را بر نمى‏انگیختم و سرزنشتان نمى‏کردم، و به فراهم آمدنتان نمى‏خواندم و تشویق‌تان نمی‌کردم، و همین که سر باز می‌زدید و سستى می‌گرفتید به حال خود رهایتان مى‏کردم.

نهج البلاغه، نامه62

و من کتاب له ع إلى أهل مصر مع مالک الأشتر [رحمه الله‏] لما ولاه إمارتها

... إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ [لِحُسْنِ‏] حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج‏.[3]

وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَکْثَرْتُ تَأْلِیبَکُمْ وَ تَأْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُم‏ ...


2) یکی از خطبه‌های معروف نهج‌البلاغه، خطبه متقین است. البته آن گونه که در منابع معتبر با ذکر سند آمده، اصل مساله درباره شیعه واقعی است.

حکایت مطلب چنین است که نوف بکالی (یکی از اصحاب امیرالمومنین ع) می‌گوید: یکبار امیرالمومنین ع کاری داشت، من، جندب، و ربیع بن خثیم و برادرزاده‌‌اش همام را طلبید و ما خوشحال به سراغ ایشان رفتیم و وقتی به ایشان رسیدیم که داشتند از مسجد خارج می‌شدند. ما هم همراهش شدیم که به گروهی از متدینین رسیدیم که با هم نشسته بودند و تعریف می‌کردند و می‌خندیدند و سر به سر همدیگر می‌گذاشتند. وقتی حضرت علی ع به آنها رسید سریع بلند شدند و سلام و علیکی رد و بدل شد. سپس حضرت فرمود: شما از کدام قوم‌اید؟

گفتند: از شیعیان شما، یا امیرالمومنین!

فرمودند: از سر محبت؟! [ظاهرا یعنی: خالصانه؟!] بعد فرمودند: فلانی‌ها! چرا نشانه‌های شیعیان و زیورهای دوستان ما اهل بیت را در شما نمی‌بینم؟

آنها از خجالت سر به زیر افکندند. جندب و ربیع گفتند: نشانه و صفات شیعیان [واقعی] شما چیست؟ یا امیرالمومنین!

حضرت از جواب دادن طفره رفتند و فرمودند: «تقوای الهی داشته باشید و نیکی کنید که خداوند همراه کسانی است که تقوا دارند و نیکوکارند.» (نحل/128)

همام که شخصی عابد و مجتهد [کوشا] بود، گفت: به حق کسی که شما اهل بیت را کرامت بخشید و خاص‌تان کرد و خلعت‌تان داد و از فضل خود شما را برتری بخشید، ما را از صفات شیعیان [واقعی] خود آگاه کنید.

فرمودند: قسم نده! که همگی شما را آگاه خواهم کرد. سپس دست همام را گرفتند و وارد مسجد شده، دو رکعت نماز گزاردند و رو به ما کردند و عده‌ای هم دور ما حلقه زدند؛ پس با حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبرش آغاز کرده، فرمودند:

[سپس وارد متن خطبه می‌شود که در فرازی از آن، در وصف شیعیان واقعی (یا به تعبیر تهج‌البلاغه، متقین) آمده است]

در بلاها چنان‌اند که گویی در آسایش واقع‌اند، از باب رضا به خواست خدا؛ و اگر نبود «اجل» [مهلت عمر] که خداوند برایشان مقرر فرموده، چشم برهم‌زدنی روحشان در پیکرشان قرار نمی‌گرفت به خاطر شوق دیدار خداوند و ثواب او، و ترس از عقاب او.

کنز الفوائد، ج‏1، ص90؛ نهج البلاغه، خطبه193

وَ أَخْبَرَنِی أَیْضاً أَبُو الرَّجَاءِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ طَالِبٍ الرَّازِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیُّ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْوَابِشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ الْخَیَّاطُ قَالَ أَبُو الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیُّ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الْبُنْدَارُ بِالْکُوفَةِ مِنْ أَصْلِ کِتَابِهِ وَ هَذَا الْحَدِیثُ بِلَفْظِهِ وَ هُوَ أَتَمُّ سِیَاقَةً قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ قَوْمِهِ یَعْنِی یَحْیَى ابْنَ أُمِّ الطَّوِیلِ أَنَّهُ أَخْبَرَهُ عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ

قَالَ: عَرَضَتْ لِی إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَاجَةٌ فَاسْتَبْعَثْتُ إِلَیْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَیْرٍ وَ الرَّبِیعَ بْنَ خَیْثَمٍ وَ ابْنَ أَخِیهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خَیْثَمٍ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِینَ لِقَاءَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَلْفَیْنَاهُ حِینَ خَرَجَ یَؤُمُّ الْمَسْجِدَ فَأَفْضَى وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَى نَفَرٍ مُتَدَیِّنِینَ قَدْ أَفَاضُوا فِی الْأُحْدُوثَاتِ تَفَکُّهاً وَ بَعْضُهُمْ یُلْهِی بَعْضاً فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَسْرَعُوا إِلَیْهِ قِیَاماً فَسَلَّمُوا وَ رَدَّ التَّحِیَّةَ ثُمَّ قَالَ مَنِ الْقَوْمُ؟

فَقَالُوا أُنَاسٌ مِنْ شِیعَتِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.

فَقَالَ لَهُمْ حُبّاً ثُمَّ قَالَ یَا هَؤُلَاءِ مَا لِی لَا أَرَى فِیکُمْ شِیمَةَ شِیعَتِنَا وَ حِلْیَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟!

فَأَمْسَکَ الْقَوْمُ حَیَاءً. قَالَ نَوْفُ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ جُنْدَبٌ وَ الرَّبِیعُ فَقَالا مَا سِمَةُ شِیعَتِکُمْ وَ صِفَتُهُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟

 فَتَثَاقَلَ عَنْ جَوَابِهِمَا فَقَالَ اتَّقِیَا اللَّهَ أَیُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ.

فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ کَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَکْرَمَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ خَصَّکُمْ وَ حَبَاکُمْ وَ فَضَّلَکُمْ تَفْضِیلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِیعَتِکُمْ؟!

فَقَالَ لَا تُقْسِمْ فَسَأُنَبِّئُکُمْ جَمِیعاً وَ أَخَذَ بِیَدِ هَمَّامٍ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَسَبَّحَ رَکْعَتَیْنِ وَ أَوْجَزَهُمَا وَ أَکْمَلَهُمَا ثُمَّ جَلَسَ وَ أَقْبَلَ عَلَیْنَا وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَال:‏

نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّذِینَ نَزَلَتْ مِنْهُمْ فِی الرَّخَاءِ رِضًى عَنِ اللَّهِ بِالْقَضَاءِ فَلَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ[4] الثَّوَابِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب.‏


3) از امام صادق ع روایت شده است:

حقیقتا هیچ راحتی‌ای برای مومن نیست مگر در دیدار پروردگارش،؛

و ماسوای آن [راحتی در] چهار چیز است:

صَمت [سکوت از روی تامل] که با آن، حال و وضع دل و نفس خود را در آنچه بین تو و پدیدآورنده‌ات گذشته، بشناسی؛

خلوتی که با آن از آفات زمانه، آشکارا و پنهانی، نجات یابی؛

گرسنگی‌ای که شهوت‌رانی‌ها و وسوسه‌ها را با آن بمیرانی؛

و شب‌زنده‌داری‌ای که با آن دلت را نورانی کنی و طبیعتت را صفا دهی و روحت را بدان پاک گردانی.

مصباح الشریعة، ص115

قَالَ الصَّادِقُ ع

لَا رَاحَةَ لِمُؤْمِنٍ عَلَى الْحَقِیقَةِ إِلَّا عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَفِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ صَمْتٍ تَعْرِفُ بِهِ حَالَ قَلْبِکَ وَ نَفْسِکَ فِیمَا یَکُونُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ بَارِئِکَ وَ خَلْوَةٍ تَنْجُو بِهَا مِنْ آفَاتِ الزَّمَانِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ جُوعٍ تُمِیتُ بِهِ الشَّهَوَاتِ وَ الْوَسْوَاسَ وَ سَهَرٍ تُنَوِّرُ بِهِ قَلْبَکَ وَ تُصَفِّی بِهِ طَبْعَکَ وَ تُزَکِّی بِهِ رُوحَکَ.[5]

تدبر

1) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ ...»

نفرمود «من یرجو: کسی که امید دارد»؛ بلکه فرمود «من کان یرجو» یعنی کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد.

یعنی هستند در عالم کسانی که نه تنها به دیدار پروردگارشان امیدوارند، بلکه مدار زندگی‌شان را بر این دیدار بسته‌اند.

آنان‌اند که می‌فهمند راحتی و خوشی جز در دیدار پروردگار نیست. (حدیث3)

خداوند ان‌شاء الله چنین زندگی‌ای روزی همه ما کند!


2) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»

«کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پ‍س همانا اجلِ الهی قطعا آمدنی است.»

یعنی،

به کسی که زندگی‌اش را بر مدار دیدار خدا تنظیم کرده، مرگ را مژده می‌دهند.

این چنین است که عده‌ای شهادت‌طلب می‌شوند؛

و نه فقط امیرالمومنین است که بشدت مشتاق لقاءالله بود (حدیث1) و می‌فرمود «به خدا سوگند قطعا انس پسر ابوطالب با مرگ، بیش از انس طفل با سینه مادرش است‏» (نهج‌البلاغه، خطبه5)[6]

بلکه شیعیان واقعی‌اش هم به گونه‌ای‌اند که «اگر خداوند مهلت زندگی را برایشان مقدر نکرده بود، لحظه‌ای روحشان در این پیکر خاکی قرار نمی گرفت.» (حدیث2)

ثمره اخلاقی

اگر از مرگ فرار می‌کنیم و حتی از سخن گفتن و شنیدن درباره‌اش بیزاریم، یعنی یک جای کارمان می‌لنگد و در ادعای دوستی با خدا چندان صادق نیستیم.


3) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»

تعبیر پایانی آیه (اوست شنوای دانا)، برهانی است بر جملات قبلی آن:

کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، بداند که امیدش روا خواهد شد و اجل و مهلتی که خدا برای زندگی او قرار داده، حتما خواهد رسید.

چرا؟

چون خداوند این درخواست را می‌شنود و بدان آگاه است. پس آن را اجابت می‌کند.


4) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»

در آیات قبل، خبر داد که وقتی افراد ادعای ایمان می‌کنند، خداوند آنها را به فتنه می‌اندازد تا راستگو از دروغگو متمایز شود.

این آیه در مورد آنانی است که از آزمون سربلند می‌آیند؛ و بقدری این ایمان صادقانه و امید به لقاء الله با هم تلازم دارند که به جای اینکه بفرماید «کسانی که در ادعای ایمانشان صادق بودند»، فرمود «کسی که روالش این است که به خدا امیدوار باشد.» یعنی «کسی که به دیدار خدا امید دارد» همان کسی است که ایمان آورده و در ایمانش صادق بوده است. (المیزان، ج16، ص102) در آیه دیگری (بقره/94) هم می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏: بگو اگر سرای آخرت نزد خدا خالصانه برای شما، و نه برای بقیه مردم، است؛ پس مرگ را آرزو کنید، اگر راست می‌گویید.»

نکته مهم دین‌شناسی

در تفکر دینی، مبدأ و معاد کاملا به هم وابسته است: کسی که خدا را واقعا باور دارد (آمن)، حتما امید دارد (یرجو) به اینکه به سوی او برمی‌گردد و پایان کارش لقاء الله است؛ باور به خدا بدون امید به دیدار او لغو است.[7]

شاید مهمترین مشکل کافران و منافقان هم، مساله معاد است تا مبدأ. یعنی نه‌تنها منافقان، بلکه حتی بسیاری از کافران، با اعتقاد به «خدا صرفاً به عنوان مبدأ»، مشکلی ندارند.  (عنکبوت/61؛ لقمان/25؛ زمر/38؛ زخرف/23) مشکل وقتی است که قرار باشد خدا در زندگی ما حضور داشته باشد، برای زندگی ما برنامه بدهد و در آخر هم سر و کار ما به او بیفتد. اینجاست که بهانه‌جویی‌ها شروع می‌شود.

در مقابل، کسی که به خدا واقعا ایمان دارد، او را در زندگی خود جدی می‌گیرد؛ و اساساً به این امید زندگی می‌کند که بتواند لایق دیدار او شود.

ثمره اجتماعی

اگر می‌خواهیم دینداری افراد در جامعه عمیق و اصیل و واقعی شود، باید مساله مرگ آگاهی را تقویت کنیم.


5) «یَقُولُوا آمَنَّا ... فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا ... مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»

از مقایسه آیات 2 تا 5 سوره عنکبوت می‌توان نتیجه گرفت:

کسی که به خدا واقعا ایمان دارد، اساساً به امید رسیدن به دیدار او زندگی می‌کند و خبر مرگ برایش یک مژده است. (تدبر2) و لذا می‌توان شاخص سنجش دینداری را میزان مرگ‌آگاهی و شهادت‌طلبی در جامعه دانست.

ثمره در تحلیل جامعه‌شناسی (ارائه شاخص برای سنجش دینداری)

این آیه «شاخص» برای سنجش دینداری واقعی می‌دهد. دینداری واقعی، لزوما در گروی رعایت بسیاری از رفتارهای اخلاقی نیست، چرا که می‌توان بسیاری از این گونه رفتارها را با عادت و تلقین و ... در مردم نهادینه کرد. وقتی تحلیلی انجام می‌شود که نتیجه‌اش این است که برخی کشورهای کافر و منکر خدا در «شاخص‌های دینداری» بالاتر از جوامع معتقد به خدا هستند، معلوم است که این شاخص‌ها خودساخته و بی‌اعتبارند و با سطحی‌نگری تدوین شده‌اند.

دینداری واقعی در شرایط بحرانی است که خود را نشان می‌دهد. (اساساً همه خصلت‌های عمیق آدمی، مانند عشق و ایمان و ... ، در شرایط بحرانی است که واقعی بودن یا نبودنشان معلوم می‌شود.)

لذا این آیات ابتدا تاکید کرد که دینداری واقعی دینداری‌ای است که به فتنه بیفتد و سربلند بیرون آید.

اما آیا حتما باید آزمون شدید واقعی (فتنه) رخ دهد،‌ تا بتوانیم میزان دینداری انسان‌ها را بسنجیم؟

ظاهرا این آیه،‌ پاسخ می‌دهد که خیر! راه دیگری هم هست:

آنان که واقعا دیندارند، شوق لقاءالله دارند و نه‌تنها از مرگ نمی‌ترسند، بلکه مشتاق آن‌اند؛ پس می‌توان شاخصی برای سنجش میزان جدی بودن دینداری در جامعه ارائه داد:

ببینید چقدر شوق لقاءالله و آمادگی برای مرگ در آن جامعه‌ زنده است.

به همین جهت است که مادام که فرهنگ شهادت در جامعه زنده باشد، علی رغم همه ناملایمات، هنوز می‌توان این جامعه را واقعا در مسیر دینداری دانست.

و آنان که با بهانه‌های مختلف، سعی در تضعیف و تحقیر فرهنگ شهادت‌طلبی در جامعه دارند، دشمنان اصلی دینداری واقعی‌اند.



[1] . از جمله در مورد «وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها» (الحاقة/17) این احتمال را مطرح کرده‌اند «و لا یبعد أن تکون هذه الکلمة أیضا مأخوذة من الرجاء مهموزا، فتکون بمعنى التأخیر و المتأخّر، و المعنى حینئذ: و الملائکة ظاهرة و مستقرّة فیما وراء الحجاب و السماء و فی أطرافها و جوانبها المتأخّرة. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص82)

[2] . همین مطلب به نحو دیگری در کتب اهل سنت هم روایت شده است:

أَخْبَرَنَا إِلْیَاسُ بْنُ الْفَضْلِ حَدَّثَنَا نَوْفَلُ بْنُ دَاوُدَ، عَنِ ابْنِ السَّائِبِ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّهَا [= أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ] نَزَلَتْ فِی عُتْبَةَ وَ شَیْبَةَ ابْنَیْ رَبِیعَةَ، وَ الْوَلِیدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَ هُمُ الَّذِینَ بَارَزُوا بَنِی هَاشِمٍ عَلِیّاً وَ حَمْزَةَ وَ عُبَیْدَةَ بْنَ الْحَارِثِ فَقَتَلَهُمْ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ فِیهِمْ: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا [أَیْ‏] یُعْجِزُونَا بِالنَّقِمَةِ ساءَ ما یَحْکُمُونَ لِأَنْفُسِهِمْ- فَقُتِلُوا یَوْمَ بَدْرٍ، وَ نَزَلَتْ فِی الثَّلَاثَةِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ وَ عُبَیْدَةَ مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ یَقُولُ: یَخَافُ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ، فَإِنَّ الْبَعْثَ لَآتٍ أَیْ لَکَائِنٌ.

[3] این حدیث چقدر نزدیک است به این جمله حضرت که: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏» (نهج‌البلاغه، خطبه5) که در جلسه32، حدیث3 گذشت..  http://yekaye.ir/57-29-al-ankabut/

و نیز چقدر شبیه است به خطبه‌ای که امام حسین ع در مسیر کربلا خواندند که در جلسه160، حدیث3 گذشت: http://yekaye.ir/al-araf-007-51/

وَ قَالَ ع فِی مَسِیرِهِ إِلَى کَرْبَلَاءَ:  إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. (تحف العقول، ص245)

[4] . در نهج البلاغه عبارت « إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ» را ندارد

[5] . این سه روایت هم به موضوع آیه مرتبط است که برای رعایت اختصار در کانال نگذاشتم:

(1) حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ «2» عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ ...فَقَالَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یُفْتَحُ لِوَلِیِّ اللَّهِ مِنْ مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى قَبْرِهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ بَاباً یَدْخُلُ عَلَیْهَا رَوْحُهَا وَ رَیْحَانُهَا وَ طِیبُهَا وَ لَذَّتُهَا وَ نُورُهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ لِقَاءِ اللَّهِ قَالَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ عَجِّلْ عَلَى قِیَامِ السَّاعَةِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى أَهْلِی وَ مَالِی فَإِذَا کَانَتْ صَیْحَةُ الْقِیَامَةِ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ مَسْتُورَةً عَوْرَتُهُ مُسَکَّنَةً رَوْعَتُهُ قَدْ أُعْطِیَ الْأَمْنَ وَ الْأَمَانَ وَ بُشِّرَ بِالرِّضْوَانِ وَ الرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ وَ الْخَیْرَاتِ الْحِسَانِ فَیَسْتَقْبِلُهُ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ کَانَا مَعَهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا. (الإختصاص، ص349)

(2) قال علی ع: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ سَلَا عَنِ الدُّنْیَا. (عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص448؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص615؛ ح775)

(3) وَ عَلَى الْخَاتَمِ الَّذِی أُخِذَ مِنْ یَدِهِ (الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ) یَوْمَ قُتِلَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةُ لِقَاءِ اللَّه‏ (دلائل الإمامة، ص181)

[6] . «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه»

[7] . (نیازی به توضیح ندارد که این دیدار، نه با چشم سر، که با چشم دل انجام می‌شود. توضیح بیشتر در احادیث و تدبرهای جلسه 381 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/)