402) سوره عنکبوت (29) آیه5 مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ ف
بسم الله الرحمن الرحیم
402) سوره عنکبوت (29) آیه5
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
ترجمه
کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است؛ و اوست شنوای دانا.
تقارن روز معلم با میلاد پربرکت سیدالساجدین، زینالعابدین، امام سجاد ع، که در زمانه استقرار جاهلیت اموی، وظیفه خطیر معلمیِ جامعه را از سر گرفت، مبارک باد
نکات ترجمهای و نحوی
«یَرْجُوا» از ماده «رجو» است که این ماده در اصل در دو معنای متفاوت به کار میرود: یکی در معنای امید و آرزو و انتظار رسیدن خبر خوش (که در این آیه در همین معناست)؛ و دیگری در معنای «کنار و طرف و حاشیه»ی چیزی (وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها: فرشتگان در نواحی و اطراف آسمان مستقرند؛ الحاقة/17)؛ و با اینکه این کلمه در مقابل کلمه «خوف» است (خوف، انتظار امر ناخوشایند را داشتن است) اما اغلب اهل لغت بر این باورند که گاهی کلمه «رجا» در مورد خوف و نگرانی هم به کار میرود و آیه »ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، نوح/13» را از این باب میدانند. (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص494-495؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص346)
البته ماده «رجأ» به معنای «تاخیر انداختن» (مثلا: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُن؛ احزاب/53) را غالبا متمایز از «رجو» به معنای انتظار داشتن دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص495)؛ هر چند برخی احتمال میدهند که این دو کلمه در اشتقاق کبیر به هم برگردند، چرا که انتظار کشیدن هم با نوعی تاخیر در وقوع واقعه مورد انتظار، همراه است؛ و بر همین اساس، در مورد برخی کلمات قرآنی که عدهای آن را از ماده «رجو» دانستهاند، احتمال اینکه از ماده «رجأ» به معنای تاخیر باشد هم مطرح شده است،[1] چنانکه در آیات «أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» (اعراف/11؛ شعراء/36) ، «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ» (توبه/106) [که در قرائتی دیگر، «مرجئون» هم خوانده شده (کتاب العین، ج6، ص174)] و «الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها» هر دو قول مطرح شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص79-82)
«کانَ یَرْجُوا» قبلا بیان شد که وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگیای در آن فعل میکند. (جلسه34 http://yekaye.ir/ya-seen-36-30/ )
«لِقاء» از ماده «لقی» به معنای به معنای مواجهه و مقابل هم قرار گرفتن و به هم رسیدن است که قبلا دربارهاش توضیح داده شد. (جلسه132 http://yekaye.ir/yunus-010-007/)
«أَجَل» دارای معانی متعددی است که یکی از معانیش «وقت معین» و «غایت تعیینشده» برای چیزی است که درباره آن قبلا توضیح داده شد (جلسه254 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/ )
«لَآتٍ» = «لـ» (لام مزحلقه، برای تاکید) + «آتٍ» (که در اصل اسم فاعل از ماده «أتی» و به صورت «آتِیٌ» بوده است)
«هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» «هو» مبتداست و «السمیع» خبر اول، و «العلیم» خبر دوم است؛ و چون «الـ» روی خبر آمده دلالت بر حصر (یا تاکید شدید) میکند.
شأن نزول
از ابن عباس در مورد آیه «کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است» (آیه4) نقل شده است که این آیه در مورد بنی هاشم نازل شد که در میان آنها حمزه بن عبدالمطلب و عبیدة بن حارث هستند؛ و در مورد آنها بود که نازل شد «و کسی که جهاد کرد پس تنها برای خود جهاد میکند» (آیه5)
[توجه: در نقلهای اهل سنت، اسم حضرت علی ع هم آمده، که اینها سه نفریاند که در ابتدای جنگ بدر به مبارزه تن به تن رفتند و هر سه پیروز شدند: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص172]
تفسیر فرات الکوفی، ص319
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی [هَذِهِ] الْآیَةِ «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ» نَزَلَتْ فِی بَنِی هَاشِمٍ مِنْهُمْ [علیٌّ و] حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ».[2]
حدیث
توجه
تمامی احادیث جلسه132 (بویژه حدیث5 که متن همین آیه هم در آن مورد توجه واقع شده) به آیه حاضر مرتبط است؛ و چون یکبار بیان شد از آوردن مجدد آنها خودداری میشود.
از طریق لینک زیر میتوانید همگی را مطالعه کنید: http://yekaye.ir/yunus-010-007/
1) امیرالمومنین ع در فرازی از نامهای که هنگام انتصاب مالک اشتر به حکومت مصر برای مردم آنجا نوشتند، درباره چرایی سکوتشان در مساله غصب خلافت، و در عین حال، جدیتشان بعد از قتل عثمان، توضیح میدهند تا به اینجا میرسند که:
به خدا اگر بتنهایی با آنها مواجه میشدم، و آنان زمین را پر مىکردند، نه باکی داشتم و نه مىهراسیدم؛ که من نسبت به گمراهىای که آنان در آناند و هدایتی که من برآنم، کاملاً بصیر و متکی به یقینی از جانب پروردگارم هستم؛ و همانا من به دیدار خداوند واقعا مشتاق، و نسبه به ثواب نیکویش جدّاً منتظر و امیدوارم.
لیکن دریغم آمد که کار این امت را بیخردان و تبهکاران عهدهدار شوند، و مال خدا را بین خود بگردانند و بندگان او را به خدمت گمارند، و با پارسایان در پیکار باشند و فاسقان را یار؛ چه، از آنان کسى است که در میان شما شراب حرام نوشید و حد اسلام بر او جارى گردید، و از آنان کسى است که به اسلام نگروید تا بخششهایى بدو عطا گردید، و اگر نه از حکومت اینان بر شما مىترسیدم، شما را بر نمىانگیختم و سرزنشتان نمىکردم، و به فراهم آمدنتان نمىخواندم و تشویقتان نمیکردم، و همین که سر باز میزدید و سستى میگرفتید به حال خود رهایتان مىکردم.
نهج البلاغه، نامه62
و من کتاب له ع إلى أهل مصر مع مالک الأشتر [رحمه الله] لما ولاه إمارتها
... إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ [لِحُسْنِ] حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج.[3]
وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَکْثَرْتُ تَأْلِیبَکُمْ وَ تَأْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ أَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُم ...
2) یکی از خطبههای معروف نهجالبلاغه، خطبه متقین است. البته آن گونه که در منابع معتبر با ذکر سند آمده، اصل مساله درباره شیعه واقعی است.
حکایت مطلب چنین است که نوف بکالی (یکی از اصحاب امیرالمومنین ع) میگوید: یکبار امیرالمومنین ع کاری داشت، من، جندب، و ربیع بن خثیم و برادرزادهاش همام را طلبید و ما خوشحال به سراغ ایشان رفتیم و وقتی به ایشان رسیدیم که داشتند از مسجد خارج میشدند. ما هم همراهش شدیم که به گروهی از متدینین رسیدیم که با هم نشسته بودند و تعریف میکردند و میخندیدند و سر به سر همدیگر میگذاشتند. وقتی حضرت علی ع به آنها رسید سریع بلند شدند و سلام و علیکی رد و بدل شد. سپس حضرت فرمود: شما از کدام قوماید؟
گفتند: از شیعیان شما، یا امیرالمومنین!
فرمودند: از سر محبت؟! [ظاهرا یعنی: خالصانه؟!] بعد فرمودند: فلانیها! چرا نشانههای شیعیان و زیورهای دوستان ما اهل بیت را در شما نمیبینم؟
آنها از خجالت سر به زیر افکندند. جندب و ربیع گفتند: نشانه و صفات شیعیان [واقعی] شما چیست؟ یا امیرالمومنین!
حضرت از جواب دادن طفره رفتند و فرمودند: «تقوای الهی داشته باشید و نیکی کنید که خداوند همراه کسانی است که تقوا دارند و نیکوکارند.» (نحل/128)
همام که شخصی عابد و مجتهد [کوشا] بود، گفت: به حق کسی که شما اهل بیت را کرامت بخشید و خاصتان کرد و خلعتتان داد و از فضل خود شما را برتری بخشید، ما را از صفات شیعیان [واقعی] خود آگاه کنید.
فرمودند: قسم نده! که همگی شما را آگاه خواهم کرد. سپس دست همام را گرفتند و وارد مسجد شده، دو رکعت نماز گزاردند و رو به ما کردند و عدهای هم دور ما حلقه زدند؛ پس با حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبرش آغاز کرده، فرمودند:
[سپس وارد متن خطبه میشود که در فرازی از آن، در وصف شیعیان واقعی (یا به تعبیر تهجالبلاغه، متقین) آمده است]
در بلاها چناناند که گویی در آسایش واقعاند، از باب رضا به خواست خدا؛ و اگر نبود «اجل» [مهلت عمر] که خداوند برایشان مقرر فرموده، چشم برهمزدنی روحشان در پیکرشان قرار نمیگرفت به خاطر شوق دیدار خداوند و ثواب او، و ترس از عقاب او.
کنز الفوائد، ج1، ص90؛ نهج البلاغه، خطبه193
وَ أَخْبَرَنِی أَیْضاً أَبُو الرَّجَاءِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ طَالِبٍ الرَّازِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیُّ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْوَابِشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ الْخَیَّاطُ قَالَ أَبُو الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیُّ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الْبُنْدَارُ بِالْکُوفَةِ مِنْ أَصْلِ کِتَابِهِ وَ هَذَا الْحَدِیثُ بِلَفْظِهِ وَ هُوَ أَتَمُّ سِیَاقَةً قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ قَوْمِهِ یَعْنِی یَحْیَى ابْنَ أُمِّ الطَّوِیلِ أَنَّهُ أَخْبَرَهُ عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ
قَالَ: عَرَضَتْ لِی إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَاجَةٌ فَاسْتَبْعَثْتُ إِلَیْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَیْرٍ وَ الرَّبِیعَ بْنَ خَیْثَمٍ وَ ابْنَ أَخِیهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خَیْثَمٍ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِینَ لِقَاءَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَأَلْفَیْنَاهُ حِینَ خَرَجَ یَؤُمُّ الْمَسْجِدَ فَأَفْضَى وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَى نَفَرٍ مُتَدَیِّنِینَ قَدْ أَفَاضُوا فِی الْأُحْدُوثَاتِ تَفَکُّهاً وَ بَعْضُهُمْ یُلْهِی بَعْضاً فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَسْرَعُوا إِلَیْهِ قِیَاماً فَسَلَّمُوا وَ رَدَّ التَّحِیَّةَ ثُمَّ قَالَ مَنِ الْقَوْمُ؟
فَقَالُوا أُنَاسٌ مِنْ شِیعَتِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.
فَقَالَ لَهُمْ حُبّاً ثُمَّ قَالَ یَا هَؤُلَاءِ مَا لِی لَا أَرَى فِیکُمْ شِیمَةَ شِیعَتِنَا وَ حِلْیَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟!
فَأَمْسَکَ الْقَوْمُ حَیَاءً. قَالَ نَوْفُ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ جُنْدَبٌ وَ الرَّبِیعُ فَقَالا مَا سِمَةُ شِیعَتِکُمْ وَ صِفَتُهُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟
فَتَثَاقَلَ عَنْ جَوَابِهِمَا فَقَالَ اتَّقِیَا اللَّهَ أَیُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ.
فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ کَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَکْرَمَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ خَصَّکُمْ وَ حَبَاکُمْ وَ فَضَّلَکُمْ تَفْضِیلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِیعَتِکُمْ؟!
فَقَالَ لَا تُقْسِمْ فَسَأُنَبِّئُکُمْ جَمِیعاً وَ أَخَذَ بِیَدِ هَمَّامٍ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَسَبَّحَ رَکْعَتَیْنِ وَ أَوْجَزَهُمَا وَ أَکْمَلَهُمَا ثُمَّ جَلَسَ وَ أَقْبَلَ عَلَیْنَا وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَال:
نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّذِینَ نَزَلَتْ مِنْهُمْ فِی الرَّخَاءِ رِضًى عَنِ اللَّهِ بِالْقَضَاءِ فَلَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ[4] الثَّوَابِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب.
3) از امام صادق ع روایت شده است:
حقیقتا هیچ راحتیای برای مومن نیست مگر در دیدار پروردگارش،؛
و ماسوای آن [راحتی در] چهار چیز است:
صَمت [سکوت از روی تامل] که با آن، حال و وضع دل و نفس خود را در آنچه بین تو و پدیدآورندهات گذشته، بشناسی؛
خلوتی که با آن از آفات زمانه، آشکارا و پنهانی، نجات یابی؛
گرسنگیای که شهوترانیها و وسوسهها را با آن بمیرانی؛
و شبزندهداریای که با آن دلت را نورانی کنی و طبیعتت را صفا دهی و روحت را بدان پاک گردانی.
مصباح الشریعة، ص115
قَالَ الصَّادِقُ ع
لَا رَاحَةَ لِمُؤْمِنٍ عَلَى الْحَقِیقَةِ إِلَّا عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَفِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ صَمْتٍ تَعْرِفُ بِهِ حَالَ قَلْبِکَ وَ نَفْسِکَ فِیمَا یَکُونُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ بَارِئِکَ وَ خَلْوَةٍ تَنْجُو بِهَا مِنْ آفَاتِ الزَّمَانِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ جُوعٍ تُمِیتُ بِهِ الشَّهَوَاتِ وَ الْوَسْوَاسَ وَ سَهَرٍ تُنَوِّرُ بِهِ قَلْبَکَ وَ تُصَفِّی بِهِ طَبْعَکَ وَ تُزَکِّی بِهِ رُوحَکَ.[5]
تدبر
1) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ ...»
نفرمود «من یرجو: کسی که امید دارد»؛ بلکه فرمود «من کان یرجو» یعنی کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد.
یعنی هستند در عالم کسانی که نه تنها به دیدار پروردگارشان امیدوارند، بلکه مدار زندگیشان را بر این دیدار بستهاند.
آناناند که میفهمند راحتی و خوشی جز در دیدار پروردگار نیست. (حدیث3)
خداوند انشاء الله چنین زندگیای روزی همه ما کند!
2) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»
«کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس همانا اجلِ الهی قطعا آمدنی است.»
یعنی،
به کسی که زندگیاش را بر مدار دیدار خدا تنظیم کرده، مرگ را مژده میدهند.
این چنین است که عدهای شهادتطلب میشوند؛
و نه فقط امیرالمومنین است که بشدت مشتاق لقاءالله بود (حدیث1) و میفرمود «به خدا سوگند قطعا انس پسر ابوطالب با مرگ، بیش از انس طفل با سینه مادرش است» (نهجالبلاغه، خطبه5)[6]
بلکه شیعیان واقعیاش هم به گونهایاند که «اگر خداوند مهلت زندگی را برایشان مقدر نکرده بود، لحظهای روحشان در این پیکر خاکی قرار نمی گرفت.» (حدیث2)
ثمره اخلاقی
اگر از مرگ فرار میکنیم و حتی از سخن گفتن و شنیدن دربارهاش بیزاریم، یعنی یک جای کارمان میلنگد و در ادعای دوستی با خدا چندان صادق نیستیم.
3) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»
تعبیر پایانی آیه (اوست شنوای دانا)، برهانی است بر جملات قبلی آن:
کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، بداند که امیدش روا خواهد شد و اجل و مهلتی که خدا برای زندگی او قرار داده، حتما خواهد رسید.
چرا؟
چون خداوند این درخواست را میشنود و بدان آگاه است. پس آن را اجابت میکند.
4) «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»
در آیات قبل، خبر داد که وقتی افراد ادعای ایمان میکنند، خداوند آنها را به فتنه میاندازد تا راستگو از دروغگو متمایز شود.
این آیه در مورد آنانی است که از آزمون سربلند میآیند؛ و بقدری این ایمان صادقانه و امید به لقاء الله با هم تلازم دارند که به جای اینکه بفرماید «کسانی که در ادعای ایمانشان صادق بودند»، فرمود «کسی که روالش این است که به خدا امیدوار باشد.» یعنی «کسی که به دیدار خدا امید دارد» همان کسی است که ایمان آورده و در ایمانش صادق بوده است. (المیزان، ج16، ص102) در آیه دیگری (بقره/94) هم میفرماید: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: بگو اگر سرای آخرت نزد خدا خالصانه برای شما، و نه برای بقیه مردم، است؛ پس مرگ را آرزو کنید، اگر راست میگویید.»
نکته مهم دینشناسی
در تفکر دینی، مبدأ و معاد کاملا به هم وابسته است: کسی که خدا را واقعا باور دارد (آمن)، حتما امید دارد (یرجو) به اینکه به سوی او برمیگردد و پایان کارش لقاء الله است؛ باور به خدا بدون امید به دیدار او لغو است.[7]
شاید مهمترین مشکل کافران و منافقان هم، مساله معاد است تا مبدأ. یعنی نهتنها منافقان، بلکه حتی بسیاری از کافران، با اعتقاد به «خدا صرفاً به عنوان مبدأ»، مشکلی ندارند. (عنکبوت/61؛ لقمان/25؛ زمر/38؛ زخرف/23) مشکل وقتی است که قرار باشد خدا در زندگی ما حضور داشته باشد، برای زندگی ما برنامه بدهد و در آخر هم سر و کار ما به او بیفتد. اینجاست که بهانهجوییها شروع میشود.
در مقابل، کسی که به خدا واقعا ایمان دارد، او را در زندگی خود جدی میگیرد؛ و اساساً به این امید زندگی میکند که بتواند لایق دیدار او شود.
ثمره اجتماعی
اگر میخواهیم دینداری افراد در جامعه عمیق و اصیل و واقعی شود، باید مساله مرگ آگاهی را تقویت کنیم.
5) «یَقُولُوا آمَنَّا ... فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا ... مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»
از مقایسه آیات 2 تا 5 سوره عنکبوت میتوان نتیجه گرفت:
کسی که به خدا واقعا ایمان دارد، اساساً به امید رسیدن به دیدار او زندگی میکند و خبر مرگ برایش یک مژده است. (تدبر2) و لذا میتوان شاخص سنجش دینداری را میزان مرگآگاهی و شهادتطلبی در جامعه دانست.
ثمره در تحلیل جامعهشناسی (ارائه شاخص برای سنجش دینداری)
این آیه «شاخص» برای سنجش دینداری واقعی میدهد. دینداری واقعی، لزوما در گروی رعایت بسیاری از رفتارهای اخلاقی نیست، چرا که میتوان بسیاری از این گونه رفتارها را با عادت و تلقین و ... در مردم نهادینه کرد. وقتی تحلیلی انجام میشود که نتیجهاش این است که برخی کشورهای کافر و منکر خدا در «شاخصهای دینداری» بالاتر از جوامع معتقد به خدا هستند، معلوم است که این شاخصها خودساخته و بیاعتبارند و با سطحینگری تدوین شدهاند.
دینداری واقعی در شرایط بحرانی است که خود را نشان میدهد. (اساساً همه خصلتهای عمیق آدمی، مانند عشق و ایمان و ... ، در شرایط بحرانی است که واقعی بودن یا نبودنشان معلوم میشود.)
لذا این آیات ابتدا تاکید کرد که دینداری واقعی دینداریای است که به فتنه بیفتد و سربلند بیرون آید.
اما آیا حتما باید آزمون شدید واقعی (فتنه) رخ دهد، تا بتوانیم میزان دینداری انسانها را بسنجیم؟
ظاهرا این آیه، پاسخ میدهد که خیر! راه دیگری هم هست:
آنان که واقعا دیندارند، شوق لقاءالله دارند و نهتنها از مرگ نمیترسند، بلکه مشتاق آناند؛ پس میتوان شاخصی برای سنجش میزان جدی بودن دینداری در جامعه ارائه داد:
ببینید چقدر شوق لقاءالله و آمادگی برای مرگ در آن جامعه زنده است.
به همین جهت است که مادام که فرهنگ شهادت در جامعه زنده باشد، علی رغم همه ناملایمات، هنوز میتوان این جامعه را واقعا در مسیر دینداری دانست.
و آنان که با بهانههای مختلف، سعی در تضعیف و تحقیر فرهنگ شهادتطلبی در جامعه دارند، دشمنان اصلی دینداری واقعیاند.
[1] . از جمله در مورد «وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها» (الحاقة/17) این احتمال را مطرح کردهاند «و لا یبعد أن تکون هذه الکلمة أیضا مأخوذة من الرجاء مهموزا، فتکون بمعنى التأخیر و المتأخّر، و المعنى حینئذ: و الملائکة ظاهرة و مستقرّة فیما وراء الحجاب و السماء و فی أطرافها و جوانبها المتأخّرة. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص82)
[2] . همین مطلب به نحو دیگری در کتب اهل سنت هم روایت شده است:
أَخْبَرَنَا إِلْیَاسُ بْنُ الْفَضْلِ حَدَّثَنَا نَوْفَلُ بْنُ دَاوُدَ، عَنِ ابْنِ السَّائِبِ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّهَا [= أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ] نَزَلَتْ فِی عُتْبَةَ وَ شَیْبَةَ ابْنَیْ رَبِیعَةَ، وَ الْوَلِیدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَ هُمُ الَّذِینَ بَارَزُوا بَنِی هَاشِمٍ عَلِیّاً وَ حَمْزَةَ وَ عُبَیْدَةَ بْنَ الْحَارِثِ فَقَتَلَهُمْ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ فِیهِمْ: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا [أَیْ] یُعْجِزُونَا بِالنَّقِمَةِ ساءَ ما یَحْکُمُونَ لِأَنْفُسِهِمْ- فَقُتِلُوا یَوْمَ بَدْرٍ، وَ نَزَلَتْ فِی الثَّلَاثَةِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ وَ عُبَیْدَةَ مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ یَقُولُ: یَخَافُ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ، فَإِنَّ الْبَعْثَ لَآتٍ أَیْ لَکَائِنٌ.
[3] این حدیث چقدر نزدیک است به این جمله حضرت که: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه» (نهجالبلاغه، خطبه5) که در جلسه32، حدیث3 گذشت.. http://yekaye.ir/57-29-al-ankabut/
و نیز چقدر شبیه است به خطبهای که امام حسین ع در مسیر کربلا خواندند که در جلسه160، حدیث3 گذشت: http://yekaye.ir/al-araf-007-51/
وَ قَالَ ع فِی مَسِیرِهِ إِلَى کَرْبَلَاءَ: إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ. (تحف العقول، ص245)
[4] . در نهج البلاغه عبارت « إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ» را ندارد
[5] . این سه روایت هم به موضوع آیه مرتبط است که برای رعایت اختصار در کانال نگذاشتم:
(1) حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ «2» عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...فَقَالَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یُفْتَحُ لِوَلِیِّ اللَّهِ مِنْ مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى قَبْرِهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ بَاباً یَدْخُلُ عَلَیْهَا رَوْحُهَا وَ رَیْحَانُهَا وَ طِیبُهَا وَ لَذَّتُهَا وَ نُورُهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ لِقَاءِ اللَّهِ قَالَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ عَجِّلْ عَلَى قِیَامِ السَّاعَةِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى أَهْلِی وَ مَالِی فَإِذَا کَانَتْ صَیْحَةُ الْقِیَامَةِ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ مَسْتُورَةً عَوْرَتُهُ مُسَکَّنَةً رَوْعَتُهُ قَدْ أُعْطِیَ الْأَمْنَ وَ الْأَمَانَ وَ بُشِّرَ بِالرِّضْوَانِ وَ الرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ وَ الْخَیْرَاتِ الْحِسَانِ فَیَسْتَقْبِلُهُ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ کَانَا مَعَهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا. (الإختصاص، ص349)
(2) قال علی ع: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ سَلَا عَنِ الدُّنْیَا. (عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص448؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص615؛ ح775)
(3) وَ عَلَى الْخَاتَمِ الَّذِی أُخِذَ مِنْ یَدِهِ (الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ) یَوْمَ قُتِلَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةُ لِقَاءِ اللَّه (دلائل الإمامة، ص181)
[6] . «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه»
[7] . (نیازی به توضیح ندارد که این دیدار، نه با چشم سر، که با چشم دل انجام میشود. توضیح بیشتر در احادیث و تدبرهای جلسه 381 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/)