سفارش تبلیغ
صبا ویژن

407) سوره عنکبوت (29) آیه10 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّ

بسم الله الرحمن الرحیم

407) سوره عنکبوت (29) آیه10 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ

ترجمه

و از مردم، کسانی می‌گویند به خدا ایمان آوردیم، اما هنگامی که در [راه] خدا اذیت شود، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهد؛ و اگر یاری‌ای از پروردگارت آید قاطعانه گویند البته ما با شما بوده‌ایم. مگر خداوند بدانچه در سینه‌های جهانیان است داناتر نیست؟!

حدیث

1) هنگامی که بعد از قتل عثمان مردم دور امیرالمومینن ع جمع شدند و بر بیعت با وی اصرار ورزیدند، حضرت برای اتمام حجت فرمود:

مرا رها کنید و دنبال کس دیگری باشید چرا که وضعیتی در پیش رو داریم که وجوه و رنگ‌های گوناگون دارد، و عقل‌ها در آن ثبات نمی‌گیرد؛ افق‌ها تیره و تار است و راه حق ناشناخته و مورد انکار.

بدانید که من اگر درخواستتان را اجابت کنم، آن گونه که خود می‌دانم بر کار سوار می‌شوم و به سخن سخن‌پراکنان و عتاب عیب‌جویان وقعی نمی‌نهم.

نهج البلاغه، خطبه 92

و من کلام له ع لما أراده الناس على البیعة بعد قتل عثمان رضی الله عنه‏

دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ.


2) امیرالمومنین ع در اواخر حکومت خویش، بعد از اینکه سپاه معاویه شهرهایی را تاراج کرده بود و کوفیان همتی نمی‌کردند، فرمود:

من شب و روز، آشکار و نهان، شما را به جنگیدن با این قوم فراخواندم و گفتم: بر آنان حمله برید، پیش از آنکه بر شما حمله برند، که به خدا سوگند با مردمى در آستانه خانه‏شان جنگ نشد جز که جامه خوارى پوشیدند. امّا کار را به گردن همدیگر انداختید و دست روی دست گذاشتید، تا آنکه از هر سو بر شما تاخت آوردند و شهرها را یکى پس از دیگرى از دستتان برون کردند.

شگفتا و شگفتا! به خدا که همبستگى این مردم در باطل خویش، و پراکندگى شما در حقّ خود، دل را مى‏میراند، و اندوه را تازه مى‏گرداند. رویتان سیاه باد و غمتان جانکاه، که آماج تیر بلایید، بر شما غارت مى‏برند و ننگى ندارید؛ با شما پیکار مى‏کنند و به جنگى دست نمى‏گشایید؛ خدا را نافرمانى مى‏کنند و خشنودى مى‏نمایید.

اگر در تابستان شما را بخوانم، گویید هوا سخت گرم است، مهلتى ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گویید سخت سرد است، فرصتى ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنین فرار می‌کنید، به خدا سوگند که از شمشیر آخته بیشتر مى‏گریزید.

ای مردنمایان نامرد! کم‌خردان نازپرورد! کاش شما را ندیده بودم و نمى‏شناختم که به خدا، پایان این آشنایى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدا بکشدتان! دلم پر خون کردید و سینه‏ام مالامال از خشم؛ پیاپى جرعه اندوه به کامم مى‏ریزید، و با نافرمانى و فروگذارى جانبم، کار را بهم درمى‏آمیزید، تا آنجا که قریش مى‏گوید پسر ابوطالب مردی شجاع است امّا علم جنگ نمى‏داند! خدا پدرانشان را مزد دهاد! کدام یک از آنان پیشتر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد را آزموده؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم، و اکنون سالیان عمرم از شصت فزون است.

امّا، نظرش به جایی نرسد، کسی که فرمانش را نبرند.

نهج البلاغه، خطبه27، (با اقتباس از ترجمه شهیدی) ؛ الکافی، ج‏5، ص4-6

أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمْ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ!

فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ.

فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ [الصَّیْفِ‏] قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ!

یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ! لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً!

قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مُقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ؛

وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ.


3) شخصی در محضر امام جواد ع عرض کرد: من حضرت محمد ص و حضرت علی ع را چنان دوست دارم که اگر تکه‌تکه شوم یا با قیچی پاره‌پاره‌ام کنند، از آنها دست برنمی‌دارم.

امام جواد ع فرمود: پس بی‌تردید حضرت محمد ص و حضرت علی ع هم آنچه تو از جان خود بدانها می‌دهی، از جان خود ارزانی تو خواهند کرد؛ بدرستی که آنها در روزی که همگان برای قضاوت از هم جدا می‌شوند چنان برایت جبران می‌کنند که تمام آنچه برایشان مایه گذاشته‌ای، به ازای یکی از صدهزارهزار (= صد میلیون) چیزی که به تو می‌دهند نمی‌شود.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص332

وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ [بْنِ مُوسَى‏] ع حِینَ قَالَ رَجُلٌ بِحَضْرَتِهِ: إِنِّی لَأُحِبُّ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً حَتَّى لَوْ قُطِعْتُ إِرْباً إِرْباً، أَوْ قُرِضْتُ لَمْ أَزُلْ عَنْهُ.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع: لَا جَرَمَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً یُعْطِیَانِکَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا مَا تُعْطِیهِمَا [أَنْتَ‏] مِنْ نَفْسِکَ إِنَّهُمَا لَیَسْتَدْعِیَانِ لَکَ فِی یَوْمِ فَصْلِ الْقَضَاءِ مَا لَا یَفِی مَا بَذَلْتَهُ لَهُمَا بِجُزْءٍ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ أَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ذَلِک‏.


4) سعد بن عبدالملک (از شیعیان امام باقر ع، که چون از تبار بنی‌امیه بود بسیار نگران عاقبت به خیری خود بود و امام ع ایشان را «سعد الخیر» ‌نامیده بود) نامه‌ای به امام باقر ع نوشته بود و نگرانی‌اش را از قلّت دینداران واقعی ابراز داشته بود. امام ع در پاسخ ایشان پس از اینکه اصل دغدغه او را تایید می‌کنند، می‌فرمایند:

... و بدان - خداوند رحمتت کند - که به دست نمی‌آید محبت خداوند مگر با بغضِ [= کینه‌توزیِ] بسیاری از مردم؛ و همین‌طور ولایت و دوستی او جز با دشمنی آنها؛ و تحمل اینها در قبال آنچه که از خدا به انسان می‌رسد، حقیر و آسان است، از نظر کسانی که می‌دانند.

برادرم! همانا خداوند در [امت] هر پیامبری، عالمانی را باقی می‌گذارد که از ضلالت به هدایت دعوت، و اذیت‌ها را تحمل می‌کنند؛ دعوت کننده از جانب خدا را لبیک می‌گویند و خودشان هم [دیکران را] به سوی خدا دعوت می‌کنند؛ پس بدانها بصیرت پیدا کن [آنها را بشناس] - خداوند رحمتت کند - چرا که آنان از منزلتی رفیع برخوردارند؛ اگر حادثه ناگواری بر آنان واقع شود، آنان‌اند که با کتاب خدا مرده زنده می‌کنند و از نور الهی بصیرت می‌بخشند: چه‌بسیار کُشته‌های ابلیس که آنها زنده‌شان کرده‌اند و چه‌بسیار حیران گمراه که هدایتشان نموده‌اند، در حالی که خون خود را برای جلوگیری از هلاکت بندگان فدا می‌کنند؛ چه نیکوست اثر آنان بر [سایر] بندگان خدا؛ و چه زشت است آثار آن بندگان بر اینان.

الکافی، ج‏8، ص56

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ کَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَى سَعْدٍ الْخَیْرِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَاءَنِی کِتَابُکَ ...[1]

وَ اعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا تُنَالُ مَحَبَّةُ اللَّهِ إِلَّا بِبُغْضِ کَثِیرٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا وَلَایَتُهُ إِلَّا بِمُعَادَاتِهِمْ وَ فَوْتُ ذَلِکَ قَلِیلٌ یَسِیرٌ لِدَرْکِ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ یَا أَخِی إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِی کُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقَایَا مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ یَدْعُونَ مَنْ ضَلَّ إِلَى الْهُدَى وَ یَصْبِرُونَ مَعَهُمْ عَلَى الْأَذَى یُجِیبُونَ دَاعِیَ اللَّهِ وَ یَدْعُونَ إِلَى اللَّهِ فَأَبْصِرْهُمْ رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنَّهُمْ فِی مَنْزِلَةٍ رَفِیعَةٍ وَ إِنْ أَصَابَتْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَضِیعَةٌ إِنَّهُمْ یُحْیُونَ بِکِتَابِ اللَّهِ الْمَوْتَى وَ یُبَصِّرُنَّ بِنُورِ اللَّهِ مِنَ الْعَمَى کَمْ مِنْ قَتِیلٍ لِإِبْلِیسَ قَدْ أَحْیَوْهُ وَ کَمْ مِنْ تَائِهٍ ضَالٍ‏ قَدْ هَدَوْهُ یَبْذُلُونَ دِمَاءَهُمْ دُونَ هَلَکَةِ الْعِبَادِ وَ مَا أَحْسَنَ أَثَرَهُمْ عَلَى الْعِبَادِ وَ أَقْبَحَ آثَارَ الْعِبَادِ عَلَیْهِمْ.

تدبر

توجه

آیه 11 سوره حج (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ؛ و از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه می‌پرستد، پس اگر خوشی‌ای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر فتنه‌‌ای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان کرده است؛ این است همان زیان آشکار.) مضمونی بسیار نزدیک به آیه حاضر دارد و در جلسه 316 مورد بحث و تامل قرار گرفت. اغلب احادیث و تدبرهای آن در مورد آیه حاضر نیز صادق است. لذا مجددا آن نکات، تکرار نمی‌شود. از طریق لینک زیر می‌توانید مطالب آن را مطالعه کنید:

http://yekaye.ir/al-hajj-22-11/

1) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

وقتی کسی ادعای ایمان می‌کند، خدا او را به فتنه می‌اندازد و او در راه خدا متحمل اذیت و آزار می‌شود. برخی در ادعایشان صادق بوده، بر ایمان و عمل صالح استوار می‌مانند (که در آیات قبل، از آنها سخن گفت). در مقابل، برخی این اذیت و آزار را همچون عذاب الهی غیرقابل تحمل وانمود می‌کنند. اما خدا از دل اینها خبر دارد که ایمانشان صادقانه نیست.


2) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

کسی از ایمان صادقانه برخوردار است که در خوشی و سختی، ایمانش را نگه دارد. وگرنه کسی که در سختی‌ها ناشکیباست و تنها در خوشی‌ها اعلام همراهی می‌کند، - به تصریح آیه بعد - منافق است.


3) «مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ ...»

کسی که می‌گوید به خدا ایمان آوردم، باید خود را برای آزار و اذیت مردم آماده کند (حدیث4)

اما چرا؟

چون اینجا دنیاست، نه آخرت؛ موقت و گذراست نه سرانجام؛

اینجا محل آزمون است؛ محل نشان دادن توانایی‌هاست؛

اگر مشکلات نباشد، فرقی بین خوب و بد،‌ صبور و ناشکیبا، ایثارگر و خودخواه؛ و ... باقی نمی‌ماند.


4) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

به نظر می‌رسد یکی از مهمترین فتنه‌هایی که در تاریخ اسلام رخ داده و بوضوح بسیاری در آن فتنه لغزیدند، فتنه‌های مربوط به زمان امیرالمومنین ع است، تا حدی که ایشان، هم قبل از قبول خلافت، به تیره و تار بودن زمانه اشاره کردند (حدیث1) و هم در اواخر حکومت، از اینکه اغلب مردم با این اذیت‌ها خود را از یاری حضرت کنار کشیدند گلایه نمودند (حدیث2)

از طرف دیگر، علی بن ابراهیم قمی می‌گوید منظور از تعبیر «وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ» قیام قائم ع‏ است. (تفسیر القمی، ج‏2، ص149)

بر این اساس، شاید بتوان گفت که این آیه، چه‌بسا دورنمایی از چگونگی پایداری در رکاب امام تا تحقق مهدویت را نشان می‌دهد و آرزواندیشی بسیاری از مدعیان انتظار را باطل می‌کند.

تحلیل سبک زندگی دینی

انتظار مهدی ع، انتظار آمدن یک «امام» است که می‌خواهد با تکیه بر «دین الهی»، عدالت و عبودیت را در جهان فراگیر نماید؛ امامی که یکبار در تاریخ اسلام حکومت را به دست گرفت، و معلوم شد که وقتی پای اذیتها و سختی‌ها به میان آید،‌ مدعیان ایمان چه اندازه صادق‌اند.

کسی که در مقابل سختی‌هایی که به خاطر دینداری به او می‌رسد ناشکیباست؛ و در عین حال به خیال خود آرزو دارد که امام زمان ع (که مظهر نصرت الهی است) بیاید و ظهور کند، آیا از کسانی نیست که مصداق این آیه است؟

یکبار دیگر مفاد آیه را مرور کنیم:

و از مردم، کسانی می‌گویند به خدا ایمان آوردیم، اما هنگامی که در [راه] خدا اذیت شوند، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهند؛ و اگر یاری‌ای از پروردگارت آید قاطعانه گویند البته ما با شما بوده‌ایم. آیا خدا از آنچه در سینه‌هاست از همه آگاهتر نیست؟

تحلیل اجتماعی

نه‌تنها فرد، بلکه اگر جامعه‌ای هم ادعای دینداری بکند، اذیت می‌شود. اگر در برابر اذیت‌ها ایستاد، گام به گام به ظهور نزدیک می‌شود؛ و اگر ناشکیبایی ورزد و تحریم‌ها و تقبیح‌ها و تهدیدهایی را که از جانب دشمنان اسلام می‌بیند، همچون عذاب خدا غیرقابل تحمل قلمداد کند، دیگر صلاحیت ادعای ایمان واقعی و زمینه‌سازی برای ظهور را نخواهد داشت.

در اینکه در هر جامعه دینی (حتی جامعه نبوی ص) همواره عده‌ای منافقِ ذی‌نفوذ وجود دارند، بحثی نیست. بحث بر سر این است که آیا این منافقان همه را با خود همراه کرده، و مردم را از مسیر اصلی منصرف ویا منحرف خواهند کرد؟ آیا داستان حکومت حضرت علی ع تکرار و پرونده حمایت مردم از امام در کربلا بسته می‌شود؟ یا این بار به ظهور خواهیم رسید؟

ما با انقلابمان مسیر حرکت به سمت ظهور را آغاز کردیم. آیا تا پایان مسیر بر این راه خواهیم ماند؟


5) «آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ»

چرا به جای اینکه مثلا بگوید « أُوذِیَ فِی سبیل اللَّهِ در راه خدا اذیت شود» یا « أُوذِیَ لِلَّهِ: برای خاطر خدا اذیت شود» فرمود « أُوذِیَ فِی اللَّهِ» در خدا اذیت شود»؟!

الف. «فی» در اینجا در همان معنای «لام» سببیت است و «أُوذِیَ فِی اللَّهِ» یعنی «أوذی لأجل الإیمان بالله: به خاطر ایمان به خدا اذیت شود»، اما تعبیر «فی= در» یک عنایت کلامی لطیفی دارد که «خدا» (ایمان به خدا) را ظرف برای اذیت و برای کسی که اذیت بر او واقع می‌شود، قرار داده است تا نشان دهد که این آزار و اذیت ابتدا متوجه خدا شده [= به سمت خدا جهت‌گیری شده] و چون متوجه خداست، به آن شخص رسیده است [بلاتشبیه،‌ نظیر اینکه حرارت، ابتدا به ظرف می‌خورد و بواسطه آن، شیء درون ظرف را گرم می‌کند] که به این ترتیب، هم سبب و علت اذیت کردن و هم غایت اذیت کردن را یکجا بیان کرده است. (المیزان، ج16، ص105)

ب. «الإیذاء فی الله» به معنای «الإیذاء فی سبیل الله: اذیت در راه خدا» است و این تعبیر یک عنایت لطیف کلامی دارد: وقتی می‌فرماید «اذیت در خدا» یعنی سبب این اذیت،‌ صرفا ایمان آنها به خداست؛ در حالی که اگر می‌فرمود «اذیت در راه خدا» معنایش این بود که سبب اذیت،‌ پیموده شدن راه خدا توسط او (یعنی عملی که او انجام می دهد، نه صرفا ایمان وی) است؛ چنانکه در جای دیگری که افراد به خاطر «حرکت در مسیر الهی اذیت شده‌اند از تعبیر «اذیت در راه من» استفاده شده است: «فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی» (آل عمران/195) (المیزان، ج16، ص105) [این مطلب، قابل مقایسه است با تفاوتی که بین جاهَدُوا فینا (عنکبوت/65) با جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّه‏ (بقره/218) وجود دارد.]

ج. ...


6) «فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ»

هنگامی که در [راه] خدا اذیت شود، فتنه مردم را همچون عذاب خداوند قرار می‌دهد.

منظور از «فتنه مردم» چیست؟

الف. سختی‌ها و بلاهایی که از جانب مردم به او می‌رسد (المیزان، ج16، ص105) [هم‌معنا با کلمه «اذیت» که در عبارت قبل آمد: أُوذِیَ فِی اللَّهِ]

ب. وضعیت زندگی اجتماعی، یعنی زندگی در میان مردم، که سرتاپایش امتحان صبر است.

ج. شبهات و تردیدهایی که مردم در زندگی او می‌افکنند.

د. ...

7) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ ... وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی‏ صُدُورِ الْعالَمینَ»

خدا صرفا به سخن ما کار ندارد؛ او به آنچه در سینه ما می‌گذرد، آگاه است و بر اساس همان با ما رفتار می‌کند. به قول امیرالمومنین ع: «بِمَا فِی الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَاد: بواسطه آنچه در سینه‌هاست بندگان جزا داده می‌شوند.» (نهج البلاغه، خطبه75)



[1] . تَذْکُرُ فِیهِ مَعْرِفَةَ مَا لَا یَنْبَغِی تَرْکُهُ وَ طَاعَةَ مَنْ رِضَا اللَّهِ رِضَاهُ فَقُلْتَ مِنْ ذَلِکَ لِنَفْسِکَ مَا کَانَتْ نَفْسُکَ مُرْتَهَنَةً لَوْ تَرَکْتَهُ تَعْجَبُ أَنَّ رِضَا اللَّهِ وَ طَاعَتَهُ وَ نَصِیحَتَهُ لَا تُقْبَلُ وَ لَا تُوجَدُ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی عِبَادٍ غُرَبَاءَ أَخْلَاءً مِنَ النَّاسِ قَدِ اتَّخَذَهُمُ النَّاسُ سِخْرِیّاً لِمَا یَرْمُونَهُمْ بِهِ مِنَ الْمُنْکَرَاتِ وَ کَانَ یُقَالُ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ أَبْغَضَ إِلَى النَّاسِ مِنْ جِیفَةِ الْحِمَارِ وَ لَوْ لَا أَنْ یُصِیبَکَ مِنَ الْبَلَاءِ مِثْلُ الَّذِی أَصَابَنَا فَتَجْعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ أُعِیذُکَ بِاللَّهِ وَ إِیَّانَا مِنْ ذَلِکَ لَقَرُبْتَ عَلَى بُعْدِ مَنْزِلَتِکَ