سفارش تبلیغ
صبا ویژن

557) سوره احزاب (33) آیه 69 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُون

بسم الله الرحمن الرحیم

557) سوره احزاب (33) آیه 69

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید همانند کسانی نباشید که [حضرت] موسی ع را اذیت کردند و خداوند او را از آنچه می‌گفتند مبرا ساخت و او نزد خدا وجهه‌ای [= مقام و آبرویی] داشت.

اختلاف قرائات[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

بنی‌اسرائیل در میانشان شایع شد که حضرت موسی آنچه مردان دارند ندارد؛ و حضرت موسی ع هرگاه می‌خواست غسل کند جایی می‌رفت که کسی او را نبیند؛ و یکبار در رودخانه‌ای غسل می‌کرد و لباسش را روی صخره‌ای گذاشته بود و به امر خداوند آن صخره اندکی دور شد و بنی‌اسرائیل او را دیدند و دانستند که او آن گونه که آنها می‌گویند نیست و خداوند فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردید، همانند کسانی نباشید که [حضرت] موسی ع را اذیت کردند و ...»

تفسیر القمی، ج‏2، ص197؛ مجمع البیان، ج‏8، ص583[2]

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا یَقُولُونَ لَیْسَ لِمُوسَى مَا لِلرِّجَالِ وَ کَانَ مُوسَى إِذَا أَرَادَ الِاغْتِسَالَ یَذْهَبُ إِلَى مَوْضِعٍ لَا یَرَاهُ فِیهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَانَ یَوْماً یَغْتَسِلُ عَلَى شَطِّ نَهَرٍ وَ قَدْ وَضَعَ ثِیَابَهُ عَلَى صَخْرَةٍ فَأَمَرَ اللَّهُ الصَّخْرَةَ فَتَبَاعَدَتْ عَنْهُ حَتَّى نَظَرَ بَنُو إِسْرَائِیلَ إِلَیْهِ فَعَلِمُوا أَنَّهُ لَیْسَ کَمَا قَالُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا ... إلخ‏


2) علقمه می‌گوید به امام صادق ع عرض کردم: یَا ابْنَ رسول الله! مردم گاه تهمتهای ناروایی به ما می‌زنند و سینه‌مان بدین سبب تنگ می‌آید.

فرمود: علقمه! رضایت مردم را نمی‌توان به دست آورد و زبانشان را نمی‌توان کنترل کرد؛ و چگونه می‌خواهید از چیزی سالم بمانید که انبیاء و رسولان و حجت‌های الهی از آن سالم نماندند.

آیا به حضرت یوسف نسبت ندادند که او قصد زنا داشت؟! [تعبیر «همّ بها» (یوسف/24) را به معنای اینکه یوسف قصد رابطه با زلیخا کرد، قلمداد کردند]

آیا به حضرت ایوب نسبت ندادند که ابتلایش به خاطر گناهانش بود؟!

آیا به حضرت موسی نسبت ندادند که او عِنّین [= ناتوان جنسی] است و اذیتش کردند تا اینکه «خداوند او را از آنچه می گفتند مبرا ساخت و و او نزد خدا وجهه‌ای داشت» (احزاب/69)؟!

آیا به همه پیامبران نسبت ندادند که آنان ساحرانی دنیا‌طلب هستند؟!

آیا به مریم دختر عمران نسبت ندادند که از مرد نجاری به اسم یوسف حامله شده است؟!

آیا به حضرت محمد ص نسبت ندادند که او شاعری دیوانه است؟!

آیا به او نسبت ندادند که هوس زن زید بن حارثه را کرده و بقدری دنبال این کار را گرفت که وی را برای خودش از دست او درآورد؟!

آیا در جنگ بدر به ایشان نسبت ندادند که قطیفه [پارچه‌ای گرانبها] قرمزی از غنایم جنگی [که گم شده بود] را برای خودش برداشته است تا اینکه خداوند [محل] آن قطیفه را آشکار کرد و پیامبرش را از خیانت مبرا نمود و این آیه را نازل کرد که «هیچ پیامبری را نرسد که خیانت کند و هرکس خیانت کند آنچه در آن خیانت کرده را روز قیامت نزدش آورند» (آل‌عمران/161)؟

آیا به ایشان نسبت ندادند که در مورد پسرعمویش علی ع از روی هوای نفس سخن می‌گوید تا اینکه خداوند آنان را تکذیب کرد و فرمود «او از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ آن نیست مگر وحی‌ای که به او وحی شده است» (نجم/3-4)؟!

آیا در مورد دعوی رسالت از جانب خدا او را به دروغگویی نسبت ندادند تا خداوند عز و جل نازل فرمود «و قطعا پیامبرانی قبل از تو تکذیب شدند پس بر آن تکذیب‌ صبر کردند و آزار دیدند تا اینکه نصرت ما بدانها رسید» (انعام/34)؟!

آیا وقتی که گفت دیشب من به آسمانها عروج کردم نگفتند که در کل شب از رختخوابش برنخواسته است؟!

و آنچه در مورد اوصیاء [= جانشینان] گفتند از این هم بیشتر بود.

آیا به سید اوصیاء [امیرالمومنین ع] نسبت ندادند که دنبال دنیا و سلطنت است و فتنه را بر آرامش ترجیح می‌دهد و خون مسلمانان را بناحق می ریزد؛ و اگر خیری در او بود خالد بن ولید دستور گردن زدن او را نمی‌داد؟!

آیا به او نسبت ندادند که می‌خواهد بر سر حضرت فاطمه س با دختر ابوجهل ازدواج کند و رسول الله ص بر منبرش به نزد مسلمانان از او شکایت کرده و گفته که علی ع می‌خواهد بر سر دختر رسول خدا، با دختر دشمن خدا ازدواج کند درحالی که فاطمه پاره تن من است کسی که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسی که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و کسی که او را به خشم آرد مرا به خشم آورده است؟ [یعنی شان نزول این جملات پیامبر را به چنان حادثه دروغینی نسبت دادند که افراد گمان کنند پیامبر ص نعوذ بالله این جملات را در مذمت حضرت علی ع فرموده!]

سپس امام صادق ع فرمود: علقمه! سخنان مردم درباره علی ع چقدر عجیب است: چقدر فاصله است بین کسی که می‌گوید او پروردگار و شایسته عبادت است، تا کسی که می‌گوید او بنده‌ای گناهکار در برابر معبود بوده است؛ و سخن کسی که او را به عصیان نسبت می‌دهد آسان‌تر است از سخن کسی که او را به ربوبیت نسبت می‌دهد.

علقمه! آیا در مورد خداوند عز و جل نگفتند که او «سومیِ سه‌تا» است (مائده/73)؟! [= سخن مسیحیان که خدا و عیسی و روح‌القدس سه موجود در عرض هم مطرح می‌کنند] آیا خدا را شبیه مخلوقاتش ندانستند؟ آیا او را همان دهر و روزگار ندانستند؟ آیا او را فَلَک ندانستند؟ آیا نگفتند او جسم است؟ آیا نگفتند او صورت است؟ «خداوند متعالی است از این سخنان، بسیار متعالی» (اسراء/43)

علقمه! همانا زبانها درباره ذات خداوند متعال هم چیزهایی گفتند که سزاوار ذات او نبوده است؛ چگونه انتظار داری که از گفتن آنچه ناخوشایندتان است بازداشته شوند؟!

پس «از خدا استعانت جویید و صبر پیشه کنید که همانا زمین برای خداوند است و آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد به ارث می‌دهد و عاقبت از آنِ تقواپیشگان است» (اعراف/128)؛ بدان که بنی‌اسرائیل هم به موسی گفتند «ما، هم قبل از اینکه بیایی اذیت می‌شدیم و هم بعد از اینکه آمده‌ای» (اعراف/129) پس خداوند عز و جل فرمود که موسی بدانها بگو «امید است که خداوند دشمنتان را به هلاکت رساند و شما را در زمین جانشین او سازد تا ببیند شما چه می‌کنید» (اعراف/129)

الأمالی( للصدوق)، ص103-104

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ ...[3] فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِکَ صُدُورُنَا فَقَالَ ع یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَکُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَ کَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ ع أَ لَمْ یَنْسُبُوا یُوسُفَ ع إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا أَ لَمْ یَنْسُبُوا أَیُّوبَ ع إِلَى أَنَّهُ ابْتُلِیَ بِذُنُوبِهِ أَ لَمْ یَنْسُبُوا دَاوُدَ إِلَى أَنَّهُ تَبِعَ الطَّیْرَ حَتَّى نَظَرَ إِلَى امْرَأَةِ أُورِیَاءَ فَهَوِیَهَا وَ أَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَهَا أَمَامَ التَّابُوتِ حَتَّى قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِهَا أَ لَمْ یَنْسُبُوا مُوسَى إِلَى أَنَّهُ عِنِّینٌ وَ آذَوْهُ حَتَّى «بَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً» أَ لَمْ یَنْسُبُوا جَمِیعَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ إِلَى أَنَّهُمْ سَحَرَةٌ طَلَبَةُ الدُّنْیَا أَ لَمْ یَنْسُبُوا مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ ع إِلَى أَنَّهَا حَمَلَتْ بِعِیسَى مِنْ رَجُلٍ نَجَّارٍ اسْمُهُ یُوسُفُ أَ لَمْ یَنْسُبُوا نَبِیَّنَا محمد [مُحَمَّداً] ص إِلَى أَنَّهُ شَاعِرٌ مَجْنُونٌ أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ هَوِیَ امْرَأَةَ زَیْدِ بْنِ حَارِثَةَ فَلَمْ یَزَلْ بِهَا حَتَّى اسْتَخْلَصَهَا لِنَفْسِهِ أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ یَوْمَ بَدْرٍ إِلَى أَنَّهُ أَخَذَ لِنَفْسِهِ مِنَ الْمَغْنَمِ قَطِیفَةً حَمْرَاءَ حَتَّى أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَطِیفَةِ وَ بَرَّأَ نَبِیَّهُ ص مِنَ الْخِیَانَةِ وَ أَنْزَلَ بِذَلِکَ فِی کِتَابِهِ «وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ‏ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ» أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ ص یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى فِی ابْنِ عَمِّهِ عَلِیٍّ ع حَتَّى کَذَّبَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ سُبْحَانَهُ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى»‏ أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى الْکَذِبِ فِی قَوْلِهِ إِنَّهُ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ- وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لَقَدْ قَالَ یَوْماً عُرِجَ بِیَ الْبَارِحَةَ إِلَى السَّمَاءِ فَقِیلَ وَ اللَّهِ مَا فَارَقَ فِرَاشَهُ طُولَ لَیْلَتِهِ وَ مَا قَالُوا فِی الْأَوْصِیَاءِ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ أَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ ع إِلَى أَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمُلْکَ وَ أَنَّهُ کَانَ یُؤْثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَى السُّکُونِ وَ أَنَّهُ یَسْفِکُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ بِغَیْرِ حِلِّهَا وَ أَنَّهُ لَوْ کَانَ فِیهِ خَیْرٌ مَا أُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِضَرْبِ عُنُقِهِ أَ لَمْ یَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ ع أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِی جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ ع وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ شَکَاهُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَى الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً ع یُرِیدُ أَنْ یَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَى ابْنَةِ نَبِیِّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی‏ ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ ع یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ ع کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ وَ لَقَدْ کَانَ قَوْلُ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَى الْعِصْیَانِ أَهْوَنَ عَلَیْهِ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَى الرُّبُوبِیَّةِ یَا عَلْقَمَةُ أَ لَمْ یَقُولُوا اللَّهُ [لِلَّهِ‏] عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَةٍ أَ لَمْ یُشَبِّهُوهُ بِخَلْقِهِ أَ لَمْ یَقُولُوا إِنَّهُ الدَّهْرُ أَ لَمْ یَقُولُوا إِنَّهُ الْفَلَکُ أَ لَمْ یَقُولُوا إِنَّهُ جِسْمٌ أَ لَمْ یَقُولُوا إِنَّهُ صُورَةٌ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ الْأَلْسِنَةَ الَّتِی تَتَنَاوَلُ ذَاتَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ بِمَا لَا یَلِیقُ بِذَاتِهِ کَیْفَ تُحْبَسُ عَنْ تَنَاوُلِکُمْ بِمَا تَکْرَهُونَهُ فَ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ فَإِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالُوا لِمُوسَى ع أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لَهُمْ یَا مُوسَى عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ.


3) روایت شده است که حضرت موسی ع به خدا گفت: پروردگارا! زبان بنی‌آدم را در مورد من ببند، چرا که مرا دائم مذمت می‌کنند و آزارم می دهند - چنانکه خداوند تبارک و تعالی فرموده است : همانند کسانی نباشید که حضرت موسی ع را آزار دادند- پس خداوند جل جلاله به او وحی کرد: موسی! این چیزی است که من در مورد خودم انجام ندادم؛ آیا انتظار داری برای تو انجام دهم؟

موسی گفت: راضیم که تو را اسوه و الگوی خود قرار دهم.

فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین رب الأرباب (سید بن طاووس)، ص309

وَ مِنَ الْحِکَایَاتِ مَا رَأَیْنَاهُ وَ رَوَیْنَاهُ أَنَّ مُوسَى ع قَالَ یَا رَبِّ احْبِسْ عَنِّی أَلْسِنَةَ بَنِی آدَمَ فَإِنَّهُمْ یَذُمُّونِی وَ قَدْ آذَوْنِی کَمَا قَالَ‏ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنْهُمْ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ قِیلَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَى هَذَا شَیْ‏ءٌ مَا فَعَلْتُهُ مَعَ نَفْسِی أَفَتُرِیدُ أَنْ أَعْمَلَهُ مَعَکَ فَقَالَ قَدْ رَضِیتُ أَنْ یَکُونَ لِی أُسْوَةٌ بِک‏


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است: هنگامی که موسی و هارون از کوهی بالا رفتند و هارون از دنیا رفت، بنی‌اسرائیل گفتند: تو او را کُشته‌ای! و خداوند دستور داد فرشتگانی جنازه او را بیاورند و نزد بنی‌اسرائیل به مرگ او شهادت دهند تا بدانند که او خود مرده است و خداوند موسی را از این تهمت تبرئه کرد.

مجمع البیان، ج‏8، ص583؛ تنزیه الأنبیاء ع، (علم‌الهدی م436) ص87[4]؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج‏1، ص246[5]

عن علی (ع): أن موسى و هارون صعدا الجبل فمات هارون فقالت بنو إسرائیل أنت قتلته فأمر الله الملائکة فحملته حتى مروا به على بنی إسرائیل و تکلمت الملائکة بموته حتى عرفوا أنه قد مات و برّأه الله من ذلک.


5) از ائمه اطهار روایت شده است که در مورد این آیه فرمودند: خداوند می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید رسول الله ص را در مورد حضرت علی ع و ائمه [بعد از ایشان] اذیت نکنید همانند کسانی که موسی را اذیت کردند و خداوند از آنچه می‌گفتند وی را تبرئه کرد.

تفسیر القمی، ج‏2، ص197؛ الکافی، ج‏1، ص414[6]؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏3، ص211[7]

أَخْبَرَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ إِلَیْهِمْ ع فَقَالَ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ فِی عَلِیٍّ ع وَ الْأَئِمَّةِ ع کَمَا آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا.

تدبر

1) «... الَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»

درباره اینکه آزاری که در حق حضرت موسی ع روا داشتند، این موارد مطرح شده است:

الف. حضرت موسی ع چون بسیار باحیا بود همواره در خلوت غسل می‌کرد. عده‌ای شایعه ساختند که این کارش بدین جهت است که او عیبی در بدنش دارد؛ خداوند یکبار موقعیتی ایجاد کرد که عده‌ای او را برهنه ببینند و بدانند عیبی در او نیست. (مجمع البیان، ج‏8، ص583 ؛ و نیز حدیث1 و2)

ب. هارون و موسی به کوهی صعود کرده بودند و هارون از دنیا رفت و بنی‌اسرائیل حضرت موسی ع را متهم کردند که تو او را کُشته‌ای و خداوند یا با آشکار شدن فرشتگان بر مردم یا با زنده کردن و شهادت دادن خود هارون، حضرت موسی ع را از این تهمت مبرا ساخت. (ابن‌عباس و جبائی، به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص583؛ و حدیث4)

ج. قارون به زنی فاحشه پول داده بود که بیاید در ملأ عام حضرت موسی ع را متهم کند که با وی در خلوت رابطه نامشروع داشته است؛ اما وقتی مردم جمع شدند و خواست این را بگوید نتوانست و حقیقت را گفت (ابو‌العالیه، به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص583)

د. وقتی معجزات حضرت موسی ع را دیدند به وی نسبت سحر و دیوانگی و دروغگویی دادند. (ابومسلم؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص583)

ه. ...

بسیاری از مفسران خواسته‌اند برخی از این موارد را ترجیح دهند و بقیه را انکار کنند، اما با توجه به سابقه بنی‌اسرائیل هیچ بعید نیست که همه اینها رخ داده باشد. همچنین در مورد قضیه الف، در روایتی که از ابوهریره نقل شده، بدون لباس ماندن حضرت موسی ع به عنوان برهنگی کامل قلمداد شده و مطالبی آمده که چنان کارهایی بیش از آنکه تبرئه یک پیامبر باشد، مستلزم بردن آبروی او در میان مردم است؛ و ظاهرا به همین جهت بوده که برخی از بزرگان اصل چنین واقعه‌ای را انکار کرده‌اند (مثلا سید علم‌الهدی در تنزیه الأنبیاء، ص87 ؛ و ابن‌شهرآشوب در متشابه القرآن و مختلفه، ج‏1، ص246).


2) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»

اینکه خداوند مومنان را از اذیت کردن پیامبرشان برحذر می‌دارد، نشان می دهد ممکن است امتی به پیامبری ایمان آورده باشند، در عین حال بسادگی او را اذیت کنند!

اما چگونه چنین چیزی ممکن است؟

الف. وقتی در جامعه دینی، ملاک‌ها و ارزش‌هایی خارج از چارچوب دستورات دینی نفوذ کند، ممکن است کار به جایی برسد که نظام ارزشی (و نحوه ارزش‌گذاری و معیار افراد برای باور به منزلت اجتماعی اشخاص) مردم، در جامعه‌ای که همه ظاهرا مومن هستند، متفاوت با نظام ارزشی دینی باشد که آن مردم بدان اعتقاد دارند. (ایستاده در باد، ص524)

ب. به خاطر این است که بسیاری از افراد در هنگام نقل شنیده‌ها تقوای لازم را به خرج نمی‌دهند؛ و هر شنیده‌ای را صرفا به جهت جالب توجه بودن نقل می‌کنند.

ج. بسیاری از اوقات افراد به نتایج و اثری که سخن و اقدام آنان در جامعه می گذارد بی‌توجه‌اند؛ و در نظر نمی‌گیرند که چیزی که آنها نسبت به آن سهل‌انگار بوده‌اند چه عوارض بدی می‌تواند داشته باشد .(چنانکه خداوند درباره خطر نقل شایعات می‌فرماید: تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم‏: و آن را امری ساده قلمداد می‌کنید در حالی که نزد خداوند خیلی مهم است؛ نور/15)

د. ...


3) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»

رواج شایعات و سخنان بی اساس در یک جامعه دینی، چنان امر خطیری است که حتی پیامبران هم از گزند آن در امان نبوده‌اند. (حدیث2)

تاملی جامعه‌شناختی

چه چیزی موجب می‌شود شایعات بی‌اساس درباره اولیای خدا بدین سادگی در یک جامعه دینی رواج یابد؟ واقعا دلیل جذابیت یاوه‌ها چیست؟

الف. به هم خوردن نظام اولویت‌سنجی!

خصلت کنجکاوی در انسان، یک خصلت فطری است که انسان را در مسیر شناخت حقایق مورد نیاز زندگی پیش می‌برد؛ اما وقتی نظام اولویت‌سنجی انسانها دچار اختلال شود، همین کنجکاوی صرف اموری می‌شود که واقعا بی‌ارتباط با نیازهای انسان، و بواقع بی‌اهمیت‌اند. در حقیقت، بسیاری از اوقات چیزهایی در جامعه اهمیت می‌یابند که واقعا اهمیت ندارند و مسائل مهم را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند، و وقتی کنجکاوی افراد در این راستا قرار بگیرد، می‌تواند چنان آسیب‌زا باشد که حتی پیامبران خدا از گزند آن مصون نمانند.

ب. احساس پیشتاز بودن، و دست کم، عقب نماندن از دیگران!

گاه افراد هر خبری را - بویژه در زمینه‌هایی که علی‌القاعده کمتر در اختیار همگان قرار می‌گیرد - به محض شنیدن، برای این و آن نقل می‌کنند، تا نشان دهند که اینها قبل از دیگران به اخبار دست اول دست یافته‌اند، و به منابعی دسترسی دارند که دیگران از آن بی‌بهره‌اند!

ج. علامتی برای احساس زرنگی، و فرار از احساس فریب‌خوردگی!

در این جهان بسیاری از افراد با قیافه‌ای ظاهرالصلاح، درصدد فریب دیگران برمی‌آیند؛ در این میان، افرادی که واقعا انسان‌های عمیقی نیستند و در عین حال اغلب مردم را فریب‌خورده می‌انگارند، برای اینکه نشان دهند که انسانهای زرنگی هستند و براحتی فریب نمی‌خورند به همه خوبان عالم با تردید نگاه می‌کنند و هر شایعه‌ای درباره خوبان را بلافاصله منتشر می‌سازند تا به دیگران اعلام کنند که اینکه شما فلانی را جزء خوبان می‌دانستید، به خاطر این است که آدم‌های ساده‌لوحی هستید که زود فریب می‌خورید!

د. ...

تاملی با خویش

خود ما در برابر این شایعات چگونه‌ایم؟ آیا به آنها بی‌اعتناییم یا با شنیدن و خواندن آنها، آن را برای این و آن نقل می کنیم و آنها را بازنشر می‌دهیم؟ آیا هنگام بازنشر یک خبر، اولویت‌سنجی می‌کنیم؟ آیا نمی‌خواهیم به این و آن نشان دهیم که ما همه خبرها را زودتر از شما می‌دانیم؟ آیا ...


4) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»

تبرئه از تهمت و داشتن وجاهت، شرط موفقیّت در رهبرى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص409)

و وظیفه مومنان در این زمینه بقدری مهم است که اگر خودشان برای رفع این تهمت اقدام نکنند، گاه خداوند خودش برای این تبرئه پا پیش می‌گذارد!


5) «...الَّذینَ آذَوْا مُوسی‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً»

چرا در پایان آیه فرمود «و او نزد خدا وجیه [آبرومند] بود»؟

الف. تا نشان دهد که چرا خدا او را تبرئه کرد. (المیزان، ج16، ص347)

ب. می‌خواهد نشان دهد که ببینید چگونه ممکن است کسی که نزد خدا وجاهت و آبرو دارد، و این اندازه برای نجات قوم خود زحمت کشیده، این گونه با شایعات ناروا در همان امت بی‌آبرو شود. (ایستاده در باد، ص525)

ج. تبرئه‏ى مردان خدا از تهمت کافى نیست، باید از آنان تجلیل شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص409)

د. ...




[1] . قراءة ابن مسعود و الأعمش و کان عبداً لله وجیها (مجمع البیان، ج‏8، ص582)

[2] . ایشان این مطلب را از ابوهریره نقل کرده است و گفته عده‌ای این را نادرست دانسته‌اند که مواردی از این تحلیل در پاورقی مربوط به حدیث4 خواهد آمد:

أن موسى کان حییا ستیرا یغتسل وحده فقالوا ما یستتر منا إلا لعیب بجلده إما برص و إما أدرة فذهب مرة یغتسل فوضع ثوبه على حجر فمر الحجر بثوبه فطلبه موسى فرآه بنو إسرائیل عریانا کأحسن الرجال خلقا فبرأه الله مما قالوا؛ رواه أبو هریرة مرفوعا؛ و قال قوم إن ذلک لا یجوز لأن فیه إشهار النبی و إبداء سوأته على رءوس الأشهاد و ذلک ینفر عنه.

[3] . : قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ یَا عَلْقَمَةُ کُلُّ مَنْ کَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ فَقَالَ یَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِینَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَیْنِکَ یَرْتَکِبُ ذَنْباً أَوْ لَمْ یَشْهَدْ عَلَیْهِ بِذَلِکَ شَاهِدَانِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ کَانَ فِی نَفْسِهِ مُذْنِباً وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِیهِ فَهُوَ خَارِجٌ عَنْ وَلَایَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ دَاخِلٌ فِی وَلَایَةِ الشَّیْطَانِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا فِیهِ لَمْ یَجْمَعِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا فِی الْجَنَّةِ أَبَداً وَ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا لَیْسَ فِیهِ انْقَطَعَتِ الْعِصْمَةُ بَیْنَهُمَا وَ کَانَ الْمُغْتَابُ فِی النَّارِ خالِداً فِیها وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ قَالَ عَلْقَمَةُ

[4] . ایشان دو نقل در این زمینه آورده است؛ و البته نظر ایشان این است که روایاتی که می‌گوید وی مشکلی داشت و خدا با برهنه نمایاندنش وی را تبرئه کرد، معتبر نیست. البته لحن روایاتی که ایشان نقل کرده واقعا نامناسب است و انسان حق دارد در آنها تردید کند؛ اما روایت تفسیر قمی که نقل شد لحنش متفاوت است. در هر صورت عبارات ایشان چنین است:

فإن قیل فما معنى قوله تعالى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً أ و لیس قد روی فی الآثار أن بنی إسرائیل رموه بأنه أدر الأدر المنتفخ الخصیتین و بأنه أبرص و أنه ع ألقى ثیابه على صخرة لیغتسل فأمر الله تعالى الصخرة بأن تسیر فسارت و بقی موسى ع مجردا یدور فی محافل بنی إسرائیل حتى رأوه و علموا أنه لا عاهة به الجواب قلنا ما روی فی هذا المعنى لیس بصحیح و لیس یجوز أن یفعل الله تعالى بنبیه ع ما ذکروه من هتک العورة لیبرئه من عاهة أخرى فإنه تعالى قادر على أن ینزهه مما قذفوه به على وجه لا یلحقه معه فضیحة أخرى و لیس یرمی بذلک أنبیاء الله تعالى من یعرف أقدارهم‏

و الذی روی فی ذلک من الصحیح معروف و هو أن بنی إسرائیل لما مات هارون ع قذفوه بأنه قتله لأنهم کانوا إلى هارون ع أمیل فبرأه الله تعالى من ذلک بأن أمر الملائکة بأن تحمل هارون ع میتا فمرت به على محافل بنی إسرائیل ناطقة بموته و مبرئة لموسى ع من قتله و هذا الوجه یروى عن أمیر المؤمنین ع.

و روی أیضا أن موسى ع نادى أخاه هارون فخرج من قبره فسأله هل قتلتک فقال لا ثم عاد إلى قبره و کل هذا جائز و الذی ذکره الجهال غیر جائز

[5] . موضع ابن‌شهر آشوب هم همانند موضع سید علم‌الهدی است:

قوله تعالى- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ لیس فیها ما قرفوه به و الصحیح أن بنی إسرائیل لما مات هارون قرفوه بأنه قتله لأنهم کانوا إلى هارون أمیل فبرأه الله من ذلک و أمر الملائکة بأن حملت هارون میتا و مرت به على محافل بنی إسرائیل ناطقة بموته و مبرئة لموسى ع من قتله و روی أن موسى نادى أخاه هارون فخرج من قبره فسأله هل قتله فقال لا ثم عاد.

[6] . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ إِلَیْهِمْ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ- کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا

[7] . مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ رَفَعَهُ إِلَیْهِمْ ع لَا تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا.

 


556) سوره احزاب (33) آیه 68 رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَ

بسم الله الرحمن الرحیم

556) سوره احزاب (33) آیه 68

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً

ترجمه

پروردگارا ! عذابشان را دو برابر کن و با لعنتی بزرگ آنان را از رحمت خود دور فرما !

تسلیت عاشورا

عاشورای حسینی، سالروز حزن و مصیت اهل بیت علیهم‌السلام و شهادت سالار شهیدان و هفتاد و دو تن از بهترین انسان‌هایی که زمین به روی خود دیده، بر همه دلسوختگان عالم و مستضعفان زمین و محبان اهل بیت، بلکه بر همه ملکوتیان و ساکنان زمین و آسمان تسلیت باد.

اختلاف قرائات

در میان قراء سبعه، تنها «عاصم» (از کوفه) به صورت «کبیرا» قرائت کرده است و بقیه به صورت «کثیراً» قرائت کرده‌اند. (مجمع البیان، ج‏8، ص582[1]؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص427[2])[3]

حدیث

1) از امام زین‌العابدین ع در ضمن ادعیه مربوط به ماه رمضان، دعایی برای روز سیزدهم این ماه ذکر شده است بدین بیان:

خدایا! همانا ظالمان آیاتت را انکار کردند و به کتابت کفر ورزیدند و پیامبرانت را تکذیب کردند و از عبادتت خودداری کردند و از آیین خلیلت [= حضرت ابراهیم ع] روی گردان شدند و آنچه را پیامبرت آورده بود تغییر دادند و راهی غیر از شریعتی که تو قرار دادی پیمودند و به غیر هدایت تو اقتدا کردند و به غیر سنت تو شیوه‌ای در پیش گرفتند و از حدودی که تو قرار داده بودی تجاوز کردند و برای به بن‌بست کشاندن آیات تو کوشیدند و در خاموش کردن نورت دست به دست هم دادند و راهت را بستند و به نعمتهایت کفر ورزیدند و از اولی‌الامری که قرار داده بودی، جدا شدند و به ولایت و سرپرستی دشمنانت تن دادند و با اولیائت دشمنی کردند و نعمت تو را شناختند و انکارش کردند؛ و الطاف تو را نادیده گرفتند و از مکر تو خود را ایمن دانستند و دلهایشان از [دوریِ] یاد تو قسی‌القلب شد و حرامت را حلال شمردند و حرامت را حلال دانستند و بر معصیتت جرات ورزیدند و از خشمت نترسیدند و انتقامت را از یاد بردند و از سخت‌گیری‌ات حذر نکردند و به نعمتت مغرور شدند؛

خدایا از آنان انتقام بگیر و عذابت را بر آنان بباران، و مستاصل‌شان فرما، و پشت و پناهشان را بگیر، و عزت و جبروتشان را نابود کن، و بنیانشان را برکَن، و پاهایشان را بلرزان، و در دلهایشان هراس افکن؛

خدایا آنان در دینت دغل کردند و مال تو را بین خودشان دست به دست گرداندند و بندگانت را به خدمت خود گماردند؛ خدایا...

خدایا آنان آیات تو را «به قیمتی ناچیز فروختند و سرکشی بزرگی کردند» (بقره/41) پس آنان را «به سختی فروبگیر» (مزمل/16) و آنها را «درهم بکوب» (فرقان/36) و کاملا «هلاک و نابودشان فرما» (فرقان/39) و برایشان نه در زمین یاوری بگذار و نه در آسمان پوزش‌خواهی؛ و «با لعنتی بزرگ آنان را از رحمت خود دور فرما» (احزاب/68)

إقبال الأعمال، ج‏1، ص145

(آدرس فوق بر اساس چاپ قدیم این کتاب (تهران:1409) است؛ اما این دعا در چاپ جدید (قم:1376) نیامده است)

دعاء آخر فی الیوم الثالث عشر من مجموعة مولانا زین العابدین ص‏

اللَّهُمَّ إِنَّ الظَّلَمَةَ جَحَدُوا آیَاتِکَ وَ کَفَرُوا بِکِتَابِکَ وَ کَذَّبُوا رُسُلَکَ وَ اسْتَنْکَفُوا عَنْ عِبَادَتِکَ وَ رَغِبُوا عَنْ مِلَّةِ خَلِیلِکَ وَ بَدَّلُوا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُکَ وَ شَرَّعُوا غَیْرَ دِینِکَ وَ اقْتَدَوْا بِغَیْرِ هُدَاکَ وَ اسْتَنُّوا بِغَیْرِ سُنَّتِکَ وَ تَعَدَّوْا حُدُودَکَ وَ سَعَوْا مُعَاجِزِینَ فِی آیَاتِکَ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى إِطْفَاءِ نُورِکَ وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِکَ وَ کَفَرُوا نَعْمَاءَکَ وَ شَاقُّوا وُلَاةَ أَمْرِکَ وَ وَالَوْا أَعْدَاءَکَ وَ عَادَوْا أَوْلِیَاءَکَ وَ عَرَفُوا ثُمَّ أَنْکَرُوا نِعْمَتَکَ وَ لَمْ یَذْکُرُوا آلَاءَکَ وَ أَمِنُوا مَکْرَکَ وَ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ عَنْ ذِکْرِکَ وَ اسْتَحَلُّوا حَرَامَکَ وَ حَرَّمُوا حَلَالَکَ وَ اجْتَرَءُوا عَلَى مَعْصِیَتِکَ وَ لَمْ یَخَافُوا مَقْتَکَ وَ نَسُوا نَقِمَتَکَ وَ لَمْ یَحْذَرُوا بَأْسَکَ وَ اغْتَرُّوا بِنِعْمَتِکَ اللَّهُمَّ فَاصْبُبْ [فَانْتَقِمْ‏] مِنْهُمْ وَ اصْبُبْ عَلَیْهِمْ عَذَابَکَ وَ اسْتَأْصِلْ شَأْفَتَهُمْ وَ اقْطَعْ دَابِرَهُمْ وَ ضَعْ عِزَّهُمْ وَ جَبَرُوتَهُمْ وَ انْزِعْ أَوْتَارَهُمْ وَ زَلْزِلْ أَقْدَامَهُمْ وَ أَرْعِبْ قُلُوبَهُمْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا دِینَکَ دَغَلًا وَ مَالَکَ دُوَلًا وَ عِبَادَکَ خَوَلًا...[4]

اللَّهُمَّ إِنَّهُمُ اشْتَرَوْا بِآیَاتِکَ ثَمَناً قَلِیلًا وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً اللَّهُمَّ فَخُذْهُمْ أَخْذاً وَبِیلًا وَ دَمِّرْهُمْ تَدْمِیراً وَ تَبِّرْهُمْ تَتْبِیراً وَ لَا تَجْعَلْ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ نَاصِراً وَ لَا فِی السَّمَاءِ عَاذِراً وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیرا...


2) روایتی از امام صادق برای زیارت قبر امیرالمومنین نقل شده که در فرازی از این زیارت می‌گوییم:

و خداوند لعنت کند امتی که با تو مخالفت کردند و امتی که ولایت تو را انکار کردند و امتی که علیه تو پشت به پشت هم دادند و امتی که تو را به شهادت رساندند و امتی که با تو قتال کردند و امتی که تو را خوار نمودند و از تو خواری جستند. حمد خدایی راست که آتش را جایگاه آنان قرار داد، که چه بد منزلگاهی است برای وارد شدن؛

خدایا لعنت کن امتی که پیامبرانت و جانشینان آنان را کُشتند با همه لعنت‌هایت؛ و حرارت آتشت را بدانها بچشان و «جبت»ها و «طاغوت»ها [اشاره به ِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت؛ نساء/51] و فرعون‌ها و لات و عزی و جبت و طاغوت و هر شریکی که در کنار خدا قرار داده می‌شود و هر بدعت‌گذار دروغگویی را لعنت کن؛

خدایا آنان و پیروانشان و هم‌حزبی‌هایشان و دوستدارانشان و دوستانشان را لعنت کن لعنتی فراوان.

تهذیب الأحکام، ج‏6، ص26-27

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ الْأَوْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا ذُبْیَانُ بْنُ حَکِیمٍ قَالَ حَدَّثَنِی یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَةَ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ...

وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْکَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَایَتَکَ وَ أُمَّةً تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ أُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ أُمَّةً قَاتَلَتْکَ وَ أُمَّةً خَذَلَتْکَ وَ خَذَّلَتْ عَنْکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ اللَّهُمَّ الْعَنْ أُمَّةً قَتَلَتْ أَنْبِیَاءَکَ وَ أَوْصِیَاءَ أَنْبِیَائِکَ‏ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ وَ الْعَنِ الْجَوَابِیتَ وَ الطَّوَاغِیتَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ کُلَّ نِدٍّ یُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ کُلَّ مُحْدِثٍ مُفْتَرٍ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ مُحِبِّیهِمْ وَ أَوْلِیَاءَهُمْ لَعْناً کَثِیرا...


3) روایتی از امام صادق ع در نحوه زیارت امام حسین ع در روز عاشورا آمده است که در فرازی از آن می‌فرماید:

سپس بگو: خدایا فاجرانی [= ستمکارانی] که از پیامبرت فاصله گرفتند و غیر تو را پرستیدند و محارم تو حلال شمردند عذاب کن و پیشوایان و پیروان را لعنت فرما و نیز هر کسی که از آنان بود و خدعه‌ای زد و برای آنان فروتنی کرد یا به کارشان راضی شد را فراوان لعنت کن...

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص783؛ الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحدیثة)، ج‏3، ص67

رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی یَوْمِ عَاشُورَاء..

ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ عَذِّبِ الْفَجَرَةَ الَّذِینَ شَاقُّوا رَسُولَکَ وَ حَارَبُوا أَوْلِیَاءَکَ وَ عَبَدُوا غَیْرَکَ وَ اسْتَحَلُّوا مَحَارِمَکَ وَ الْعَنِ الْقَادَةَ وَ الْأَتْبَاعَ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ فَخَبَّ وَ أَوْضَعَ مَعَهُمْ أَوْ رَضِیَ بِفِعْلِهِمْ لَعْناً کَثِیرا.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

ملعون است کسی که خود را به ریاست رساند [خود را به ریاست بر دیگران تحمیل کند]؛

ملعون است کسی که درصدد آن برآید؛

ملعون است کسی که آن را در درون خویش آرزو کند.

الکافی، ج‏2، ص298

عَنْ أحمد بن محمّد بن خالد عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ وَ غَیْرِهِ رَفَعُوهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ؛ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا؛ مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ.

تدبر

آیات مشابه (عده‌ای از جهنمیان برای عده دیگری تقاضای عذاب مضاعف می‌کنند:

قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (اعراف/38)

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونهَا عِوَجًا وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ؛ أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب (هود/19-20)

قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (ص/61)


1) «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»

کسانی که توسط عده‌ای دیگر گمراه می‌شوند، از خدا می‌خواهند که عذاب آن گمراه‌کنندگان را دو برابر کند و خدا در جای دیگر فرموده است که چنین می‌کند (اعراف/38؛ هود/19-20)

در قرآن کریم، علاوه بر این آیه، در چهار جای دیگر هم از این که افرادی مشمول عذاب مضاعف می‌شوند سخن گفته است؛ که از این پنج مورد،

سه موردش مربوط به کسانی است که دیگران را اغوا کردند:

- قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (اعراف/38)

- الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونهَا عِوَجًا وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ؛ أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب (هود/19-20)

- إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ؛ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ (احزاب/67-68)

و دو مورد دیگر،

یکی در مورد زنان پیامبر ص است اگر مرتکب گناهی شوند:

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیراً (احزاب/30)

و دیگری در مورد کسانی که مرتکب شرک، قتل بیگناهان، و زنا شوند

وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاما؛ یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً (فرقان/68-69)

و البته گروه چهارمی هم عذابشان دو برابر است؛ و آن هم پیروان این پیشوایان ضلالت؛ چنانکه درآیه 38 اعراف (که در بالا اشاره شد) تصریح می‌کند که نه‌تنها عذاب پیشوایان گمراهی دوبرابر است، بلکه عذاب پیروان آنان هم که چشم و گوش بسته دنبال آنان راه افتادند دو برابر است.


2) «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»

کسانی که به خاطر تبعیت از بزرگان و سرکردگانشان جهنمی شده‌اند از خدا می‌خواهند که عذاب آن بزرگان را مضاعف، و آنان را مشمول لعن شدیدتری گرداند. چرا؟

الف. چون آن بزرگان، هم خودشان به سرکشی در برابر خدا اقدام کردند [و از این رو، مستوجب عذاب شدند] و هم موجبات سرکشی و گمراهی دیگران را مهیا کردند [و این هم عذابی دیگر می‌خواهد] (مجمع‌البیان، ج8، ص583؛ المیزان؛ ج16، ص347)

ب. به خاطر شدت ناراحتی‌ای که از آنها دارند و در واقع دلشان می‌خواهد عذاب سهم خودشان به آنها داده شود.

ج. ...


3) «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»

جهنمیان برای همدیگر دعا می‌کنند که عذاب شوند و [ظاهرا] این تنها دعای آنان است که مستجاب می‌شود (أطیب البیان، ج‏10، ص533)؛ اما چرا؟

الف. چون این خواسته‌شان منطبق بر حقیقت است؛ اما خواسته‌های دیگرشان صرفاً آرزوهایی است که از سر ناچاری آن را در سر می‌پرورانند و بهره‌ای از حقیقت ندارد، چنانکه خداوند می‌فرماید «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ؛ و اگر هم بازگردانده شوند قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏گردند و آنان دروغگویند» (انعام/28)

ب. ...


4) «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»

کسانی که زیر بار ولایت طاغوت می‌روند برای پیشوایانشان دعا می‌کنند که عذابشان دوچندان شود؛ در مقابل کسانی که ولایت اولیای خدا را پذیرفته‌اند، در آخرت از این پیروی بسیار خشنودند و نه‌تنها از شفاعت آنان بهره‌مند می‌شوند، بلکه از خدا می‌خواهند که بیشتر در محضر آنان باشند. (اغلب ما امید داریم که اگر در این دنیا از محضر اهل بیت محروم مانده ایم؛ ان‌شاء الله در بهشت محضر ایشان را درک کنیم؛ و اساساً بهشت با بودن آنهاست که برایمان بهشت می‌شود)

تاملی در جامعه دینی

اگر توجه کنیم که آخرت ظهور باطن دنیاست معلوم می‌شود که چه تفاوت عظیمی است بین دلبستگی مومنان به رهبران خود با دلبستگی غیر مومنان به بزرگان و سرکردگانِ کافر و منافق خویش.


5) «رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً»

با توجه به اینکه در آخرت حقایق پشت پرده این دنیاست که آشکار می‌شود؛ وقتی کافران برای بزرگانشان عذاب و لعنت را تقاضا می‌کنند، یعنی در آنجا به این حقیقت پی برده‌اند که:

الف. حقیقت عذاب همان لعنت (دوری از رحمت) است. (ایستاده در باد، ص522)

ب. چه اندازه از بزرگان خود - که از آنها پیروی می‌کرده‌اند - بیزار بوده اند؛ و در حقیقت، ارزش‌های اعتباری دنیا - که بر اساس آن عده‌ای را بزرگ و شایسته پیروی می‌دانسته‌اند - مطلوب حقیقی آنان نبوده (ایستاده در باد، ص522) و به تعبیر دیگر، معیارهای آنها در ارزش‌گذاری چنان نادرست بوده که الان دقیقا نقطه مقابل آن را از خدا می‌خواهند.

ج. ...




[1] . و قرأ عاصم «کَبِیراً» بالباء و الباقون کثیرا بالثاء

[2] . قرأ عاصم و هشام بخلف عنه «کبیرا» بالباء الموحدة و وافقهم الحسن، و قرأ الباقون «کثیرا« بالثاء المثلثة

[3] . البته ابوحیان «کبیرا» را قرائت ابن‌عامر (شام) هم می‌داند اما ظاهرا اشتباه کرده چون هیچکس دیگری چنین چیزی نگفته است: قرأ الجمهور: کثیرا بالثاء المثلثة. و قرأ حذیفة بن الیمان، و ابن عامر، و عاصم، و الأعرج: بخلاف عنه بالباء (البحر المحیط، ج‏8، ص508)

[4] . اللَّهُمَّ اکْفُفْهُمْ بَأْسَهُمْ وَ افْلُلْ حَدَّهُمْ وَ أَوْهِنْ کَیْدَهُمْ وَ أَشْمِتْ عَدُوَّهُمْ وَ اشْفِ صُدُورَ الْمُؤْمِنِینَ اللَّهُمَّ افْتُتْ أَعْضَادَهُمْ وَ اقْهَرْ جَبَابِرَتَهُمْ وَ اجْعَلِ الدَّائِرَةَ عَلَیْهِمْ وَ اقْضُضْ بُنْیَانَهُمْ وَ خَالِفْ بَیْنَ کَلِمَتِهِمْ وَ فَرِّقْ جَمْعَهُمْ وَ شَتِّتْ أَمْرَهُمْ وَ اجْعَلْ بَأْسَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ اسْفِکْ بِأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ دِمَاءَهُمْ وَ أَوْرِثِ الْمُؤْمِنِینَ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ اللَّهُمَّ أَضِلَّ أَعْمَالَهُمْ وَ اقْطَعْ رَجَاءَهُمْ وَ أَدْحِضْ حُجَّتَهُمْ وَ اسْتَدْرِجْهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ ائْتِهِمْ بِالْعَذَابِ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ وَ أَنْزِلْ بِسَاحَتِهِمْ مَا یَحْذَرُونَ وَ حَاسِبْهُمْ حِساباً شَدِیداً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً نُکْراً وَ اجْعَلْ عَاقِبَةَ أَمْرِهِمْ خُسْراً

 


555) سوره احزاب (33) آیه 67 وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا

بسم الله الرحمن الرحیم

555) سوره احزاب (33) آیه 67   

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ

ترجمه

و گفتند: پروردگارا ! ما از سرکردگان و بزرگان‌مان فرمان بردیم، پس ما را از راه [راست] به گمراهی کشاندند؛

اختلاف قرائات[1]

حدیث

1) محمد بن عمر طرسوسی می‌گوید که یکبار روز عید غدیر محضر امام رضا ع مشرف شده بودم و مردمی جمع شده بودند و همه را برای افطاری نگه داشت و به همه هدایایی داد که منزل ببرند واز فضیلت این روز سخن گفت از جمله فرمود که پدرم از پدرشان امام صادق ع از پدرشان امام سجاد ع از پدرشان امام حسین ع روایت کرده‌اند که در زمان حکومت امیرالمومنین ع روزی عید غدیر با روز جمعه مصادف گردید، حدود 5 ساعت از طلوع روز گذشته بود که حضرت منبر رفتند و خطبه‌ای خواندند بدین بیان که ...

 [در فرازی از آن خطبه شروع کردند به معرفی این روز و اینکه چه اتفاقاتی در آن افتاده و چه فضیلتهایی دارد]

و همین طور می‌فرمود: این روز چنین است و این روز چنان است؛ پس خود را در محضر خدای عز و جل ببینید، و تقوای الهی در پیش گیرید، و به او گوش دهید، و از او اطاعت کنید، و از مکر برحذر باشید، و به او خدعه نزنید، و باطن خویش را تفتیش کنید، و با دو پهلو سخن گفتن حقیقت را مخفی نکنید، و به خداوند با اذغان به وحدت او و اطاعت از کسانی که به شما دستور پیروی از آنها را داده تقرب جویید، و «به پیوندهاى کافران متمسّک نشوید» (ممتحنه/10)، و گمراهی، شما را از مسیر اصلی منحرف نکند که از راه رشد بازمانید با پیروی از کسانی که گمراه شدند و گمراه کردند، که خداوند متعال از قول گروهی که از آنان با مذمت یاد کرده، فرموده است «ما از سرکردگان و بزرگان‌مان فرمان بردیم، پس ما را از راه [راست] به گمراهی کشاندند» (احزاب/67) و نیز فرمود «و هنگامى که آنها در میان آتش با هم به محاجّه و ستیز برمى‏خیزند، ضعیفان به کسانى که استکبار ورزیده‏اند گویند: همانا ما دنباله‏رو شما بودیم، پس آیا شما دفع‏کننده بخشى از آتش از ما توانید بود. گویند اگر خدا ما را هدایت می‌کرد حتما شما را هدایت می‌کردیم...»

سپس به توضیح حقیقت استکبار می‌پردازد (که این توضیح در جلسه256 حدیث1 گذشت http://yekaye.ir/al-aaraf-7-36/ ) و خطبه ادامه می‌یابد.

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص756

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْخُرَاسَانِیُّ الْحَاجِبُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ هَارُونَ أَبُو عُمَرَ الْمَرْوَزِیُّ وَ قَدْ زَادَ عَلَى الثَّمَانِینَ سَنَةً قَالَ حَدَّثَنَا الْفَیَّاضُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَسُوسِیُّ ِطُوسَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ قَدْ بَلَغَ التِّسْعِینَ أَنَّهُ شَهِدَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ وَ بِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّتِهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ لِلْإِفْطَارِ وَ قَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ الطَّعَامَ وَ الْبِرَّ وَ الصِّلَاتِ وَ الْکِسْوَةَ حَتَّى الْخَوَاتِیمَ وَ النِّعَالَ وَ قَدْ غَیَّرَ مِنْ أَحْوَالِهِمْ وَ أَحْوَالِ حَاشِیَتِهِ وَ جُدِّدَتْ لَهُ آلَةٌ غَیْرُ الْآلَةِ الَّتِی جَرَى الرَّسْمُ بِابْتِذَالِهَا قَبْلَ یَوْمِهِ وَ هُوَ یَذْکُرُ فَضْلَ الْیَوْمِ وَ قِدَمَهُ فَکَانَ مِنْ قَوْلِهِ ع حَدَّثَنِی الْهَادِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِی الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدُ الْعَابِدِینَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ قَالَ اتَّفَقَ فِی بَعْضِ سِنِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع الْجُمُعَةُ وَ الْغَدِیرُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِکَ الْیَوْمِ فَحَمِدَ اللَّه‏ ...

فَلَمْ یَزَلْ ع یَقُولُ هَذَا یَوْمُ هَذَا یَوْمُ فَرَاقِبُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتَّقُوهُ وَ اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ وَ احْذَرُوا الْمَکْرَ وَ لَا تُخَادِعُوهُ وَ فَتِّشُوا ضَمَائِرَکُمْ وَ لَا تُوَارِبُوهُ وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِتَوْحِیدِهِ وَ طَاعَةِ مَنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُطِیعُوهُ «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ» وَ لَا یُجَنِّحُ بِکُمُ الْغَیُّ فَتَضِلُّوا عَنْ سَبِیلِ الرَّشَادِ بِاتِّبَاعِ أُولَئِکَ الَّذِینَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا قَالَ اللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ فِی طَائِفَةٍ ذَکَرَهُمْ بِالذَّمِّ فِی کِتَابِهِ «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً» وَ قَالَ تَعَالَى «وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ» ...[2]


2) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه قاصعه فرمودند:[3]

پس برحذر باشید، برحذر باشید از اطاعت از سرکردگان و بزرگانتان، آنانی که به خاطر حَسَب‌شان تکبر ‌ورزیدند و نَسَب و نژاد خویش را برتر دیدند، و امور زشت و ناپسند به پروردگارشان نسبت دادند، و بر نعمت خدا در حقّ خویش انکار ورزیدند، از باب ستیز با قضاى او و چیره شدن بر نعمتهاى او.

پس آنان پایه‏هاى عصبیّت‌اند و ستونهاى فتنه و شمشیرهاى تفاخر جاهلیّت.

پس، تقوای الهی در پیش گیرید و با نعمتهایى که به شما داده مستیزید! و به فضل او بر خودتان حسادت نورزید!

و ناپاک گوهران را پیروى مکنید، همانان که کدورتشان را با صفایتان نوشیدید و مرضشان را به سلامتی‌تان در آمیختید، و باطلشان را در حقّ خود داخل کردید، در حالى که آنان اساس و بنیان فسق‌اند و ملازمان عصیان. ابلیس آنان را مَرکَب‌های گمراهى ساخت، و سپاهى کرد که بدیشان بر مردمان تواند تاخت، و ترجمانى که به زبانشان سخن گوید تا عقلتان را بدزدد و در دیدگانتان در آید، و در گوشتان بدمد، تا شما را هدف تیر و زیر پا و ابزار دست خود قرار دهد.

نهج‌البلاغه، خطبه192

و من خطبة له ع تسمى القاصعة

... أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُکَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ [آسَاسِ‏] الْعَصَبِیَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَةِ وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیَّةِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکُمْ أَضْدَاداً وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً وَ لَا تُطِیعُوا الْأَدْعِیَاءَ الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ وَ هُمْ أَسَاسُ [آسَاسُ‏] الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکُمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکُمْ فَجَعَلَکُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدِهِ...


3) اصبغ بن نباته می‌گوید: حارث همدانی همراه با عده‌ای از شیعیان بر امیرالمومنین ع وارد شدند و حارث مریض بود و به زحمت و کشان کشان راه می‌آمد. امیرالمومنین ع به او رو کردند - و او در دیدگان ایشان منزلتی داشت- و فرمودند: چطوری؟

گفت: یا امیرالمومنین! روزگار بر من سخت می‌گذرد؛ و نزاع‌های همین اصحابی که دم درب خانه‌ات حاضر می‌شوند ناراحتی و حزنم را افزوده است.

فرمود: در چه نزاع دارند؟

گفتم: درباره مقام تو [بعد از پیامبر ص]، و آن بلیه‌ای که پیش از تو بوده است. یکی با غلو راه افراط می‌پوید و دیگری میانه‌رویی است که در پی می‌آید [= عقب مانده]؛ و دیگری در شک و حیرت است نمی‌داند اقدام کند یا دست نگهدارد.

فرمود: کافی است ای برادر همدانی! همانا بهترین شیعه من آن جماعت یکدل وسطند، که اهل غلو باید بدانها برگردند؛ و عقب‌مانده‌ها به ایشان برسند.

گفت: پدر و مادرم به فدایت! ای کاش این شک را از قلوب ما می‌زدودی و ما در کارمان بصیرتی می‌بخشیدی.

فرمود: صبر کن! تو کسی هستی که امر بر تو مشتبه شده! همانا دین خدا، نه با رجال و بزرگان، بلکه با آیه و نشانه حق شناخته می‌شود؛ حق را بشناس تا اهلش را بشناسی...

[سپس حضرت شروع می‌کنند به معرفی شخصیت خود و جایگاه و نسبتی که با حق دارند]

الأمالی (للطوسی)، النص، ص625-627؛ الأمالی (للمفید)، ص3-5

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَهْدِیٍّ الْکِنْدِیُّ الْعَطَّارُ بِالْکُوفَةِ وَ غَیْرِهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ طَرِیفٍ الْحُجْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِیُّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِی نَفَرٍ مِنَ الشِّیعَةِ وَ کُنْتُ فِیهِمْ، فَجَعَلَ- یَعْنِی الْحَارِثَ- یَتَأَوَّدُ فِی مِشْیَتِهِ وَ یَخْبِطُ الْأَرْضَ بِمِحْجَنِهِ وَ کَانَ مَرِیضاً، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وَ کَانَتْ لَهُ مِنْهُ مَنْزِلَةٌ، فَقَالَ: کَیْفَ تَجِدُکَ، یَا حَارِثُ قَالَ: نَالَ الدَّهْرُ مِنِّی یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، وَ زَادَنِی أُوَاراً وَ غَلِیلًا اخْتِصَامُ أَصْحَابِکَ بِبَابِکَ. قَالَ: وَ فِیمَ خُصُومَتُهُمْ قَالَ: فِی شَأْنِکَ وَ الْبَلِیَّةِ مِنْ قِبَلِکَ، فَمِنْ مُفْرِطٍ غَالٍ وَ مُقْتَصِدٍ تَالٍ، وَ مِنْ مُتَرَدِّدٍ مُرْتَابٍ لَا یَدْرِی أَ یُقْدِمُ أَوْ یُحْجِمُ. قَالَ: فَحَسْبُکَ یَا أَخَا هَمْدَانَ، أَلَا إِنَّ خَیْرَ شِیعَتِی النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ الْغَالِی، وَ بِهِمْ یَلْحَقُ التَّالِی.

قَالَ: لَوْ کَشَفْتَ- فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی- الرَّیْنَ عَنْ قُلُوبِنَا، وَ جَعَلْتَنَا فِی ذَلِکَ عَلَى بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِنَا قَالَ: قَدْکَ، فَإِنَّکَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ، إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ، بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ، فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ...[4]

تدبر

1) «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

تقلید و پیروی کورکورانه از بزرگان [و سرکردگان] جامعه، مایه‏ى پشیمانى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص408)


2) «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

از ابتدای سوره هشدار می‌دهد به پیروی نکردن از کافر و منافق؛ اینجا از قول این جهنمیان نقل می‌کند که آنها از بزرگان و سرکردگانشان اطاعت می‌کردند.

می‌توان نتیجه گرفت: اگر اطاعت از بزرگان و سرکردگان، صرفا به خاطر شهرت و قدرت آنان باشد مصداقی از مصادیق اطاعت از کافر و منافق است.

تبصره

توجه شود که این آیه نمی‌خواهد رویکرد آنارشیستی را ترویج کند و بگوید «هرکس گمراه شده، از بزرگ و سرکرده‌ای اطاعت کرده است و در نتیجه نباید از هیچ بزرگ و سرکرده‌ای اطاعت کرد»! چرا که دست کم خود پیامبر ص در مدینه، بزرگ و سرکرده مسلمانان بود و اطاعت از او را در همین آیات قبل واجب شمرد؛ بلکه می‌خواهد تذکر دهد که اطاعت کردن از کسی، باید دلیل و منطق دیگری (غیر از شهرت و قدرت شخصی که قرار است اطاعت شود) داشته باشد؛ و به صرف شهرت و قدرت نمی‌توان اطاعت کرد. به تعبیر امیرالمومنین، بزرگان، معیار تشخیص حق نیستند، بلکه ابتدا باید حق را با نشانه‌های خودش شناخت و از روی آن تشخیص داد چه کسی اهل حق و حقیقت است. (حدیث3)

تاملی در جامعه خویش

آیا ما در جامعه خود، خواه در میان قشر سنتی و خواه در میان مدرن‌ها، واقعا بزرگان [البته بزرگان در دید هریک متفاوت است] را معیار حق می‌دانیم یا حق را معیار احترام و بزرگی افراد؟

به تعبیر دیگر، آیا در بسیاری از موارد، پیروی از افراد، بیشتر تابع شهرت و قدرت آنها نیست؟

مثلا آیا همین که بسیاری از افراد، بیشتر بر اساس موضع جناحی که طرفدارش هستند [و در واقع، موضع بزرگان آن جناح]، به قضاوت درباره وقایع اقدام می‌کنند؛

یا اینکه حتی در فضاهای روشنفکری، بسیاری از افراد پیرو این یا آن به‌اصطلاح روشنفکر هستند و هنگام بحث با آنها صرف استناد به سخنان آن شخص، برای قانع کردن این افراد کفایت می‌کند؛

یا اینکه در بسیاری از شبکه‌های مجازی صرف استناد به کلام بزرگان برای نشر آن کافی شمرده می‌شود؛

یا ...

همگی نشان‌دهنده این نیست که آنچه برای اغلب افراد، معیار است، موضع‌گیری و نظر بزرگان است تا خود حق؟


3) «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

پیروی و مساله تقلید

اگر پیروی از بزرگان و سرکردگان بد است، آیا تقلید در مسائل شرعی مصداق آن نیست؟

پاسخ

در تدبر 2 بیان شد که پیروی از بزرگان، زمانی بد است که این پیروی صرفاً ناشی از بزرگی (شهرت و قدرت) آنان باشد؛ اما اگر شخصی در یک زمینه تخصص دارد و جزء بزرگان آن عرصه به شمار می‌رود، مادام که مراجعه به وی، مصداق رجوع غیرمتخصص به متخصص است، امری کاملا عقلایی است.

بله، اگر کسی در عرصه‌ای متخصص و جزء‌بزرگان آن عرصه شد، اما به خاطر شهرت و موقعیتی که کسب کرد در اموری که به تخصص او ربطی ندارد سراغ او رفتیم، می‌تواند مصداق همین آیه قرار گیرد.

تاملی در جامعه خویش

آیا این مساله، که موجب جهنمی شدن عده‌ای شده است، امروزه به عنوان یک سبک رایج پورنالیستی توسط رسانه‌های جمعی (اعم از مکتوب و تصویری) در پیش گرفته نمی‌شود؟ آیا همه ما بارها شاهد نبوده‌ایم که در مصاحبه‌های این رسانه‌ها مثلا در عرصه سیاست و فرهنگ، از بازیگران سینما و فوتبال نظرخواهی می‌شود؟ یا برای حل فلان مشکل شهری سراغ سیاستمداران نمی‌روند؟ یا ...؟ آیا این رسانه‌ها به این دامن نمی‌زنند که هرکس مشهور شد در همه زمینه‌ها ابراز نظر کند؟


4) «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

عقل انسان به انسان می‌گوید تنها از موضعی پیروی کن که درست و بجا باشد؛ پس چرا بسیاری از انسانها، صرفا بزرگی و سرکردگی (شهرت و قدرت) افراد را برای پیروی از وی کافی می‌شمرند؟

می‌توان به دلایل زیر اشاره کرد که هریک ممکن است در مورد برخی افراد صادق باشد، و بکوشیم هیچیک از اینها نباشیم:

الف. وقتی کسی جزء‌بزرگان قرار می‌گیرد، دایره اثرگذاری وی بر دیگران توسعه یافته و افراد بیشتری تحت نفوذ وی قرار دارند؛ و انسان‌ها ناخودآگاه گمان می‌کنند اگر کسی بر افراد بیشتری اثرگذار است، حتما تشخیص درست‌تری دارد!

ب. وقتی کسی جزء‌بزرگان قرار می‌گیرد، قدرت بیشتری در جامعه پیدا می‌کند و افراد دوست‌دارند به صاحبان قدرت نزدیک شوند تا اینها هم از قدرت وی نصیبی ببرند.

ج. بسیاری از افراد در مقام تصمیم‌گیری بشدت تحت تاثیر دیگران‌اند، گویی هر کاری را تعداد بیشتری از انسانها انجام دهند آن کار درست‌تر است؛ و بزرگان به خاطر شهرتی که دارند، تعداد کسانی که نظر وی را مهم می‌شمرند بیشترند.

د. ...


5) «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

عده‌ای (=بزرگان و سرکردگان) نه‌تنها خود زندگی غافلانه‌ای دارند، بلکه دائما این شیوه زندگی را برای دیگران تبلیغ و آنان را به پیروی از خویش می‌خوانند. و بسادگی می‌توان گفت امروز تمام دستگاه غول‌پیکر تبلیغاتی که زندگی بشر را اداره کرده، ارزش‌ها و آرمان‌های او را شکل می‌دهند، نمونه ای روشن ار همین کبراء و سادات هستند. (ایستاده در باد، ص521)


6) «یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا؛ وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

انسانها خواه‌ناخواه از کسی اطاعت می‌کنند. کسی که از خدا [= حق و حقیقت محض] و رسول او [کسی که پیامی از جانب حق و حقیقت محض برای انسان می‌آورد] اطاعت نکند، از بزرگانی اطاعت خواهد کرد که در پس ظاهر پرطمطراقشان، هیچ خبری نیست و راهی جز گمراهی جلوی پیش انسان نمی‌گشایند.


7) «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ»

حکایت

صعصعة بن صوحان (از اصحاب خاص امیرالمومنین ع که بسیار سخنور بود) می‌گوید: همراه با جمعی از مصریان بر عثمان وارد شدیم. عثمان گفت: مردی از شما پا پیش بگذارد و سخن بگوید. مرا جلو فرستادند. عثمان گفت: «این؟!» گویی مرا زیادی جوان قلمداد کرد.

گفتم اگر معیار علم و دانش به سن باشد نه برای من سهمی می‌ماند و نه برای تو؛ بلکه معیارش تعلم و آموزش دیدن است.

عثمان گفت: حرفت را بزن.

گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم «همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم، نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و به معروف امر کنند، و از منکر نهی نمایند و فرجام همه کارها از آنِ خداست.» (حج/41)

عثمان گفت: این که در مورد ما نازل شده است.

گفتم: پس به معروف امر کن و از منکر نهی نما.

گفت: این سخن را بگذار و آنچه داری بیاور.

گفتم:‌ بسم الله الرحمن الرحیم؛ «آنان که از خانه‏هاى خود به ناحق اخراج شدند [و جرمى نداشتند] جز آنکه مى‏گفتند پروردگارمان الله است ...» (حج/40) و تا آخر آیه را خواندم.

گفت: این هم که در مورد ما نازل شده است.

گفتم: پس به آنچه از خدا گرفتی به ما هم بده!

گفت: ای مردم! وظیفه شماست که گوش کنید و اطاعت نمایید که دست خدا با جماعت است و شیطان با کسی است که تنهاست؛ پس به سخنان این فرد گوش ندهید که این کسی است که نه می‌داند خدا کیست و نه اینکه خدا کجاست!

گفتم: اما اینکه گفتی «وظیفه شماست که گوش کنید و اطاعت نمایید» تو از ما انتظار داری که چنان باشیم که فردا بگوییم «پروردگارا ! ما از سرکردگان و بزرگان‌مان فرمان بردیم، پس ما را از راه [راست] به گمراهی کشاندند» و اما اینکه گفتی که من کسی هستم که نمی‌دانم خدا کیست، بدان که خداوند «پروردگار ما و پروردگار پدران در گذشته ما است» (اقتباس از: صافات/126) و اینکه گفتی که من نمی‌دانم «خدا کجاست!» بدان که خدا «در کمین‌گاه است» (فجر/14)

پس عصبانی شد و دستور داد ما را بیرون کنند و درها را به رویمان ببندند.

الأمالی (للطوسی)، ص237[5]



[1] . سادَتَنا / ساداتَنا :  جمهور/ شام (ابن‌عامر)، حسن، ابورجاء، قتاده، سلمی، سهل، و اهالی بصره [اما نه خود ابوعمرو]

و قرأ الجمهور: سادَتَنا، جمعا على وزن فعلات، أصله سودة، و هو شاذ فی جمع فیعل، فإن جعلت جمع سائد قرب من القیاس. و قرأ الحسن، و أبو رجاء، و قتادة، و السلمی، و ابن عامر، و العامة فی الجامع بالبصرة: ساداتنا على الجمع بالألف و التاء، و هو لا ینقاس، کسوقات و موالیات بنی هاشم و سادته. (البحر المحیط، ج‏8، ص507)

قرأ ابن عامر و یعقوب و سهل ساداتنا بالألف و کسر التاء و الباقون «سادَتَنا» بغیر ألف (مجمع البیان، ج‏8، ص582)

[2] . أَ فَتَدْرُونَ الِاسْتِکْبَارُ مَا هُوَ هُوَ تَرْکُ الطَّاعَةِ لِمَنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ وَ التَّرَفُّعُ عَلَى مَنْ نَدَبُوا إِلَى مُتَابَعَتِهِ وَ الْقُرْآنُ یَنْطِقُ مِنْ هَذَا عَنْ کَثِیرٍ أَنْ تُدَبِّرَهُ مُتَدَبِّرٌ زَجْرَهُ وَ وَعْظَه‏...

[3] . فرازهایی از این خطبه در جلسه7، تدبر3 http://yekaye.ir/momenoon-23-78/ و در جلسه58 حدیث1 http://yekaye.ir/ar-room-30-42/  جلسه 233، حدیث1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-13/ و جلسه 278، حدیث1 http://yekaye.ir/al-hegr-15-39/ و جلسه350 حدیث2 http://yekaye.ir/al-alaq-96-1/ و جلسه400 حدیث3 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-3/  و جلسه480، حدیث4 http://yekaye.ir/al-qalam-68-14/ گذشت.

[4] . یَا حَارِ، إِنَّ الْحَقَّ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ، وَ الصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ، وَ بِالْحَقِّ أُخْبِرُکَ فَأَرِعْنِی سَمْعَکَ، ثُمَّ خَبِّرْ بِهِ مَنْ کَانَتْ لَهُ حَصَانَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ، أَلَا إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ، وَ صَدِیقُهُ الْأَوَّلُ، قَدْ صَدَّقْتُهُ وَ آدَمُ بَیْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ، ثُمَّ إِنِّی صَدِیقُهُ الْأَوَّلُ فِی أُمَّتِکُمْ حَقّاً، فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ، أَلَا وَ أَنَا خَاصَّتُهُ- یَا حَارِ- وَ خَالِصَتُهُ وَ صِنْوُهُ، وَ وَصِیُّهُ وَ وَلِیُّهُ، وَ صَاحِبُ نَجْوَاهُ وَ سِرُّهُ، أُوتِیتُ فِیهِمُ الْکِتَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ، وَ عِلْمَ الْقُرُونِ وَ الْأَسْبَابِ، وَ اسْتُودِعْتُ أَلْفَ مِفْتَاحٍ یَفْتَحُ کُلُّ مِفْتَاحٍ أَلْفَ بَابٍ یُفْضِی کُلُّ بَابٍ إِلَى أَلْفِ أَلْفِ عَهْدٍ، وَ أُیِّدْتُ- أَوْ قَالَ: أُمْدِدْتُ- بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ نَفْلًا، وَ إِنَّ ذَلِکَ لَیَجْرِی لِی وَ لِمَنْ اسْتُحْفِظَ مِنْ ذُرِّیَّتِی مَا جَرَى اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ حَتَّى یَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها. وَ أُبَشِّرُکَ- یَا حَارِ- لَیَعْرِفُنِی، وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، وَلِیِّی وَ عَدُوِّی فِی مَوَاطِنَ شَتَّى، لَیَعْرِفُنِی عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا الْمُقَاسَمَةُ، یَا مَوْلَایَ قَالَ: مُقَاسَمَةُ النَّارِ، أُقَاسِمُهَا قِسْمَةً صِحَاحاً، أَقُولُ: هَذَا وَلِیِّی، وَ هَذَا عَدُوِّی.

ثُمَّ أَخَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بِیَدِ الْحَارِثِ وَ قَالَ: یَا حَارِ، أَخَذْتُ بِیَدِکَ کَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِیَدِی، فَقَالَ: لِی وَ اشْتَکَیْتُ إِلَیْهِ حَسَدَ قُرَیْشٍ وَ الْمُنَافِقِینَ‏ لِی: إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَخَذْتُ بِحَبْلٍ- أَوْ بِحُجْزَةٍ، یَعْنِی عِصْمَةً- مِنْ ذِی الْعَرْشِ (تَعَالَى)، وَ أَخَذْتَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بِحُجْزَتِی، وَ أَخَذَتْ ذُرِّیَّتُکَ بِحُجْزَتِکَ، وَ أَخَذَ شِیعَتُکُمْ بِحُجْزَتِکُمْ، فَمَا ذَا یَصْنَعُ اللَّهُ بِنَبِیِّهِ، وَ مَا یَصْنَعُ نَبِیُّهُ بِوَصِیِّهٍ، خُذْهَا إِلَیْکَ یَا حَارِ قَصِیرَةً مِنْ طَوِیلَةٍ، أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ، وَ لَکَ مَا احْتَسَبْتَ- أَوْ قَالَ: مَا اکْتَسَبْتَ- قَالَهَا ثَلَاثاً. فَقَالَ الْحَارِثُ- وَ قَامَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ جَذْلًا-: مَا أُبَالِی وَ رَبِّی بَعْدَ هَذَا، مَتَى لَقِیتُ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَنِی.

[5] . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ خَالِدٍ الْمَرَاغِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ الْفِلَسْطِینِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الصَّلْتِ الْحِمَّانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِی النَّجْمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ عَدِیٍّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْیَسَعِ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ الْعَبْدِیِّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فِی نَفَرٍ مِنَ الْمِصْرِیِّینَ، فَقَالَ عُثْمَانُ: قَدِّمُوا رَجُلًا مِنْکُمْ یُکَلِّمُنِی، فَقَدَّمُونِی فَقَالَ عُثْمَانُ: هَذَا، وَ کَأَنَّهُ اسْتَحْدَثَنِی. فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ الْعِلْمَ لَوْ کَانَ بِالسِّنِّ لَمْ یَکُنْ لِی وَ لَا لَکَ فِیهِ سَهْمٌ وَ لَکِنَّهُ بِالتَّعَلُّمِ. فَقَالَ عُثْمَانُ: هَاتِ. فَقُلْتُ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» فَقَالَ عُثْمَانُ: فِینَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فَقُلْتُ لَهُ: فَمُرْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ.

فَقَالَ عُثْمَانُ: دَعْ هَذَا وَ هَاتِ مَا مَعَکَ. فَقُلْتُ لَهُ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ. فَقَالَ عُثْمَانُ: وَ هَذِهِ أَیْضاً نَزَلَتْ فِینَا. فَقُلْتُ لَهُ: فَأَعْطِنَا بِمَا أَخَذْتَ مِنَ اللَّهِ.

فَقَالَ عُثْمَانُ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، عَلَیْکُمْ بِالسَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ، فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ، وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ مَعَ الْفَذِّ، فَلَا تَسْتَمِعُوا إِلَى قَوْلِ هَذَا، وَ إِنَّ هَذَا لَا یَدْرِی مَنِ اللَّهُ وَ لَا أَیْنَ اللَّهُ.

فَقُلْتُ لَهُ: أَمَّا قَوْلُکَ: عَلَیْکُمْ بِالسَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ، فَإِنَّکَ تُرِیدُ مِنَّا أَنْ نَقُولُ غَداً: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا»، وَ أَمَّا قَوْلُکَ: أَنَا لَا أَدْرِی مَنِ اللَّهُ، فَإِنَّ اللَّهَ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ، وَ أَمَّا قَوْلُکَ: إِنِّی لَا أَدْرِی أَیْنَ اللَّهُ، فَإِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) بِالْمِرْصَادِ. قَالَ: فَغَضِبَ وَ أَمَرَ بِصَرْفِنَا وَ غَلَقَ الْأَبْوَابَ دُونَنَا.

 


554) سوره احزاب (33) آیه 66 یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی ال

بسم الله الرحمن الرحیم

554) سوره احزاب (33) آیه 66  

یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا

ترجمه

روزی که چهره‌هایشان در آتش دگرگون ‌شود، گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی[1]

اختلاف قرائات[2]

حدیث

1) از امام کاظم ع از پدرانشان روایت شده است که امام حسین ع فرمودند: یکبار ما با اصحاب رسول الله بعد از رحلت ایشان در مسجد النبی جمع بودیم و از فضایل ایشان سخن می‌گفتیم که یکی از علمای یهود از اهل شام که به تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و انبیاء مسلط بود بر ما وارد شد و سلام کرد و نزد ما نشست و اندگی درنگ کرد، سپس گفت: ای امت محمد! شما هیچ فضیلت و مرتبتی برای هیچ پیامبر و رسولی را نگذاشته‌اید مگر اینکه آن را برای حضرت محمد ص هم اعتقاد دارید؛ حالا اگر من از شما سوالی بپرسم حاضرید جواب دهید؟

امیرالمومنین ع فرمود ای برادر یهودی! هر چه دلت می‌خواهد بپرس که من به یاری خدا و به مشیت او به هرچه بپرسی پاسخ می‌دهم؛ و به خدا سوگند که خداوند عز و جل هیچ درجه و فضیلتی به هیچ نبیّ و رسولی نداد مگر اینکه همگی را برای حضرت محمد ص جمع کرد و چندین برابر او را بر همه انبیاء و رسولان برتری بخشید؛ و بارها می‌شد که رسول الله ص فضیلتی را در مورد خودش را نقل می‌فرمود و در پایانش می‌فرمود «و لا فَخرَ: واین از باب فخرفروشی نیست» و من امروز برایت از فضائل او مواردی را نقل کنم بدون اینکه بخواهم کسر شأنی برای احدی از پیامبران ایجاد کنم، مواردی که خداوند آن را مایه چشم روشنی مومنان قرار دهد؛ از باب شکری در برابر آنچه خداوند به حضرت محمد ص عطا فرمود و الان نیز بر آنها می افزاید. پس بدان این یهودی ...

[و حضرت وارد گفتگویی طولانی با وی شد. فرازی از این گفتگو در جلسه 426 گذشت.

http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/

در ادامه آن فراز، حضرت فرمود: ]

و خداوند فضل و برتری او در دنیا و فضیلت وی در آخرت را بدانجا رساند که توصیف نتوان کرد، ولی در حدی که قلبت تحمل آن را داشته باشد و عقلت آن را پس نزند، و عالمانه دست به انکار نزنی، مواردی را به تو خبر می دهم.

فضل و برتری وی بدانجا رسید که اهل آتش فریاد می‌زنند و با صدای بلند بانگ پشیمانی سر می‌دهند که ای کاش او را در دنیا اجابت کرده بودیم و خداوند عز و جل فرمود:

«روزی که چهره‌هایشان در آتش دگرگون ‌شود» پس «گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.»

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏2، ص407

یَرْفَعُهُ إِلَى الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرٌ عَنْ أَبِیهِ الْبَاقِرِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیٌّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: بَیْنَمَا أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ جُلُوسٌ فِی مَسْجِدِهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ یَتَذَاکَرُونَ فَضْلَهُ إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْیَهُودِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ فَسَلَّمَ عَلَیْنَا وَ جَلَسَ وَ لَبِثَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَکْتُمْ لِنَبِیٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ نَحَلْتُمُوهَا لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکُمْ فَهَلْ عِنْدَکُمْ جَوَابٌ إِنْ أَنَا سَأَلْتُکُمْ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع سَلْ یَا أَخَا الْیَهُودِ مَا أَحْبَبْتَ فَإِنِّی أُجِیبُکَ عَنْ کُلِّ مَا تَسْأَلُ بِعَوْنِ اللَّهِ وَ مَشِیئَتِهِ فَوَ اللَّهِ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیّاً وَ لَا مُرْسَلًا دَرَجَةً وَ لَا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَهُ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا ذَکَرَ لِنَفْسِهِ فَضِیلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْکُرُ لَکَ الْیَوْمَ مِنْ فَضَائِلِهِ مِنْ غَیْرِ ازْدِرَاءٍ مِنِّی عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْیُنَ الْمُؤْمِنِینَ شُکْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَعْطَى مُحَمَّداً وَ زَادَهُ عَلَیْهِمْ الْآنَ فَاعْلَمْ یَا أَخَا الْیَهُودِ ...

 وَ اللَّهِ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ ص فِی الدُّنْیَا وَ مِنْ فَضْلِهِ فِی الْآخِرَةِ مَا تَقْصُرُ عَنْهُ الصِّفَاتُ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکَ بِمَا یَحْمِلُهُ قَلْبُکَ وَ لَا یَدْفَعُهُ عَقْلُکَ وَ لَا تُنْکِرُهُ بِعِلْمٍ إِنْ کَانَ عِنْدَهُ فَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ أَنَّ أَهْلَ النَّارِ یَهْتِفُونَ وَ یَصْرُخُونَ بِأَصْوَاتِهِمْ نَدَماً أَنْ لَا یَکُونُوا قَدْ أَجَابُوهُ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ» فَـ «یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» ...


2) فتح بن یزید جرجانی حکایت می‌کند که یکبار در مسیر برگشت از خانه خدا به سمت خراسان با امام هادی ع همسفر شدم و او قصد عزیمت به سوی عراق را  داشت. شنیدم که فرمود:

کسی که تقوای الهی پیشه کند، در حفظ و وقایه نگهداشته می‌شود؛ و کسی که از خدا اطاعت کند مورد اطاعت واقع می‌گردد.

من از اینکه توانسته بودم به محضر ایشان برسم خیلی خوشحال شدم و سلام کردم و جوابم را داد و به من فرمود که بنشینم و شروع به صحبت کرد و فرمود:

ای فتح! کسی که خالق را اطاعت کند برایش اهمیت ندارد که مخلوق از او عصبانی شود، اما کسی که خالق را به خشم آرد یقین داشته باشد که خالق او را به خشم و غضب مخلوق مبتلا سازد؛ و همانا خالق را نمی‌توان توصیف کرد جز آن گونه که خود توصیف فرموده، و چگونه می‌توان خالقی را وصف نمود که حواس از درک او، و وهم‌ها از رسیدن به او، و خطورات ذهنی از محدود کردن او، و دیدگان از احاطه به او عاجزند؛ أجلّ است از هر وصفی که وصف‌کنندگان گویند، و متعالی است از هر شرحی که شرح‌دهندگان بیان کنند ...

[و بعد از بیان توضیحاتی درباره برتری مطلق خداوند از هر وصف و بیانی، فرمودند]

و حتی چگونه می‌توان به کنه حضرت محمد ص رسید در حالی که خداوند جلیل اسم او را در کنار اسم خود آورد و در بخشش او را کنار خود گذاشت و پاداش اطاعت از خود را برای کسی که از او اطاعت کند مقرر داشت، چنانکه فرمود: «و به عیبجویى و انتقام برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بى‏نیاز گردانیده بودند» (توبه/47) و از قول کسانی که اطاعت او را ترک کرده، و در حال عذاب شدن بین طبقاتی از آتش و جامه‌هایی از قطران [= قیر مذاب] می‌باشند، فرمود «گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.» (احزاب/66)

و یا چگونه می‌توان کنه کسانی را وصف کرد که خداوند جلیل طاعت آنان را با طاعت رسولش قرین کرد، آنجا که فرمود: «از خدا اطاعت کنید، و از رسولش و اولی‌الامر از آنها فرمان برید» (نساء/59) و فرمود «اگر آن مطلب را به رسول یا به اولی‌الامر ارجاع می‌دادند ...» (نساء/83) و فرمود «و خداوند به شما دستور می‌دهد که امانات را اهلش برگردانید» (نساء/58) و فرمود «از اهل ذکر بپرسید اگر که نمی‌دانید» (نحل/43)

ای فتح! همان طور که خداوند جلیل - جل جلاله - و نیز رسول و خلیل [= دوست؛ اشاره به حضرت علی ع] و فرزندان [زهرای] بتول را نتوان توصیف کرد، مومنی هم که تسلیم امر ما باشد توصیف‌ناپذیر است؛

پس پیامبر ما برترین پیامبران است؛ و خلیل ما برترین أخلاء [دوستان]؛ و وصیش بزرگوارترین اوصیاء؛ اسم آن دو [محمد ص و علی ع] برترین اسماء؛ و کُنیه [= لقب] آن دو برترین و جلیل‌ترین کُنیه‌ها؛ اگر قرار بود [ما فرزندان زهرا س] جز با کُفر و همتای خود ننشینیم، با هیچکس همنشین نمی‌شدیم؛ و اگر قرار بود جز با کُفو و همتای خود ازدواج نکنیم، کسی به ازدواج ما در نمی‌آمد؛ متواضع‌ترین مردم، کسی است که بردباری‌اش از همه عظیم‌تر، و دستانش از همه [به بخشش] گشوده‌تر، و حمایت‌گری‌اش از همه بزرگمنشانه‌تر باشد؛ اوصیای آن دو [پیامبر و امیرالمومنین ع] علم آن دو را به ارث برده‌اند پس امور را به ایشان برگردان و تسلیم آنان باش تا خداوند تو را به مرگ اینان بمیراند و به حیات ایشان زنده گرداند، البته اگر دلت می‌خواهد [که به چنین جایگاهی برسی]، رَحِمَکَ اللَّهُ.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص386-387؛ اثبات الوصیة، ص235-236

[روى الحمیری قال حدّثنی أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی عن] فَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیّ قَالَ: ضَمَّنِی وَ أَبَا الْحَسَنِ [الهادی] الطَّرِیقُ حِینَ مُنْصَرَفِی مِنْ مَکَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ قَالَ فَتَلَطَّفْتُ فِی الْوُصُولِ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ وَ أَمَرَنِی بِالْجُلُوسِ وَ أَوَّلُ مَا ابْتَدَأَنِی بِهِ أَنْ قَالَ یَا فَتْحُ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَأَیْقَنَ أَنْ یُحِلَّ بِهِ الْخَالِقُ سَخَطَ الْمَخْلُوقِ وَ إِنَّ الْخَالِقَ لَا یُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّى یُوصَفُ الْخَالِقُ الَّذِی تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الْأَبْصَارُ عَنِ الْإِحَاطَةِ بِهِ جَلَّ عَمَّا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ تَعَالَى عَمَّا یَنْعَتُهُ النَّاعِتُونَ ...[3]

أَمْ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُنْهِهِ مُحَمَّدٌ ص وَ قَدْ قَرَنَهُ الْجَلِیلُ بِاسْمِهِ وَ شَرَکَهُ فِی عَطَائِهِ وَ أَوْجَبَ لِمَنْ أَطَاعَهُ جَزَاءَ طَاعَتِهِ إِذْ یَقُولُ «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» وَ قَالَ یَحْکِی قَوْلَ مَنْ تَرَکَ طَاعَتَهُ وَ هُوَ یُعَذِّبُهُ بَیْنَ أَطْبَاقِ نِیرَانِهَا وَ سَرَابِیلِ قَطِرَانِهَا «یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» أَمْ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُنْهِهِ مَنْ قَرَنَ الْجَلِیلُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ حَیْثُ قَالَ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ قَالَ «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ» وَ قَالَ «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها» وَ قَالَ ف«َسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»

یَا فَتْحُ کَمَا لَا یُوصَفُ الْجَلِیلُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ الرَّسُولُ وَ الْخَلِیلُ وَ وُلْدُ الْبَتُولِ فَکَذَلِکَ لَا یُوصَفُ الْمُؤْمِنُ الْمُسَلِّمُ لِأَمْرِنَا فَنَبِیُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَلِیلُنَا أَفْضَلُ الْأَخِلَّاءِ وَ وَصِیُّهُ أَکْرَمُ الْأَوْصِیَاءِ اسْمُهَا [اسمهما] أَفْضَلُ الْأَسْمَاءِ وَ کُنْیَتُهُمَا أَفْضَلُ الْکُنَى وَ أَجْلَاهَا لَوْ لَمْ یُجَالِسْنَا إِلَّا کُفْوٌ لَمْ یُجَالِسْنَا أَحَدٌ وَ لَوْ لَمْ یُزَوِّجْنَا إِلَّا کُفْوٌ لَمْ یُزَوِّجْنَا أَحَدٌ أَشَدُّ النَّاسِ تَوَاضُعاً أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَنْدَاهُمْ کَفّاً وَ أَمْنَعُهُمْ کَنَفاً وَرِثَ عَنْهُمَا أَوْصِیَاؤُهُمَا عِلْمَهُمَا فَارْدُدْ إِلَیْهِمْ الْأَمْرَ وَ سَلِّمْ إِلَیْهِمْ أَمَاتَکَ اللَّهُ مَمَاتَهُمْ وَ أَحْیَاکَ حَیَاتَهُمْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ.[4]


3) از امام باقر ع روایتی طولانی نقل شده است که وضعیت کافر حقیقی از لحظه مرگ تا عالم قبر و ورود در محشر و نهایتا وضعیتش در جهنم را توضیح می‌دهند.

فرازهایی از این حدیث در جلسه326 (حدیث3) http://yekaye.ir/al-hajj-22-21/ گذشت؛ و در جلسه 349 (حدیث1) http://yekaye.ir/al-balad-90-20/  آخرین مرحله استقرار کافر در جهنم بیان شد. اولین مرحله ورود او در خود جهنم بدین بیان است:

آنگاه کافر گوید: آیا به من رحم نمی‌کنید؛ می‌گویند: ای بدبخت! چگونه بر تو رحم کنیم در حالی که ارحم الراحمین به تو رحم نکرده است. آیا اذیت شدی؟

می‌گوید بسیار زیاد!

می‌گویند: بدبخت! پس چگونه خواهی بود وقتی که در آتش بیفتی؟!

آنگاه فرشته‌ای ضربه‌ای به سینه او می‌زند که او به اندازه هفتاد هزار سال سقوط می‌کند؛ آنجاست که می‌گویند «ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.» (احزاب/66)

به جایی می‌افتد که سنگی در سمت راستش و شیطانی در سمت چپ اوست؛ آن سنگ، گوگردی از آتش است که بر صورتش شعله می‌کشد و خداوند هفتاد پوسته برای او قرار داده که هر پوسته‌ای ضخامتش چهل ذراع است - به مقیاس ذراع فرشته‌ای که او را عذاب می‌کند - و بین هر دو پوسته چهل ذراع است و بین هر پوسته و پوسته دیگر، مارها و عقرب‌هایی از آتش است؛ و نیز هیولایی از آتش که سرش همچون کوهی عظیم و ران‌هایش همچون کوه ورقان - نام کوهی است در نزدیکی مدینه - و لبش از لب فیل بزرگتر، که او را می‌کِشد، و گوش‌هایش همچون چاهی است که بین آنها پرده‌هایی از آتش در آن شعله‌ور است، و آتش از پشت او به سینه‌اش می‌رسد و در این بین، چیزی را سالم باقی نمی‌گذارد تا اینکه برایش هفتاد زنجیر آماده می‌شود که هر زنجیری هفتاد ذراع است (حاقه/32) و از این ذراع تا آن ذراع حلقه‌هایی است به اندازه قطرات باران که اگر حلقه‌ای از آنها بر کوههای زمین گذاشته شود آن را ذوب خواهد کرد.

فرمود: و برایش هفتاد «جامه از قطران [= قیر مذاب]» از آتش «است و آتش صورتهایشان را دربرمی‌گیرد» (ابراهیم/50)

و برایش سرپوشی از آتش است و هیچ جایی از پیکرش نیست مگر اینکه حلقه‌ای از آتش در آنجاست و بر پاهایش زنجیری از آتش و بر سرش تاجی از آتش است که شصت ذراع شعله‌ور می‌باشد، و در سرش سیصد و شصت سوراخ زده می‌شود که از هر سوراخی دودی از هر جانب بیرون می‌زند به طوری که مغزش به جوش می‌آید تا حدی که بر شانه‌هایش روان می‌گردد و از آن سیصد و شصت جوی از مایع متعفنی سرازیر می‌گردد که عرصه را بر او تنگ می‌سازد آن گونه که تیر در تیردان به تنگی گذاشته می‌شود؛ و از شدت تنگنای جای‌شان و از بوها و شدت سیاهی و فریاد و نعره و غیظ و تعفن‌شان رویشان سیاه می‌شود و جانشان به لب می‌رسد؛ و ناخن‌هایی برایش می‌روید همچون ناخن گربه و عقاب‌؛ گوشت خود را می‌خورد و استخوان‌  خود را می‌بُرَد و خونش را می‌نوشد، خوردنی و نوشیدنی‌ای غیر از این ندارد.

آنگاه فرشته‌ای بر سینه او می‌کوبد ....

الإختصاص، ص361-362

سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا أَرَادَ اللَّهُ قَبْضَ رُوحِ الْکَافِر...

قَالَ فَیَقُولُ أَ مَا تَرْحَمُونِّی قَالَ فَیَقُولُونَ یَا شَقِیُّ کَیْفَ نَرْحَمُکَ وَ لَا یَرْحَمُکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ أَ فَیُؤْذِیکَ هَذَا قَالَ فَیَقُولُ أَشَدَّ الْأَذَى قَالَ فَیَقُولُونَ یَا شَقِیُّ وَ کَیْفَ لَوْ قَدْ طَرَحْنَاکَ فِی النَّارِ قَالَ فَیَدْفَعُهُ الْمَلَکُ فِی صَدْرِهِ دَفْعَةً فَیَهْوِی سَبْعِینَ أَلْفَ عَامٍ قَالَ فَیَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا قَالَ فَیَقْرِنُ مَعَهُ حَجَرٌ عَنْ یَمِینِهِ وَ شَیْطَانٌ عَنْ یَسَارِهِ حَجَرُ کِبْرِیتٍ مِنْ نَارٍ یَشْتَعِلُ فِی وَجْهِهِ وَ یَخْلُقُ اللَّهُ لَهُ سَبْعِینَ جِلْداً کُلُّ جِلْدٍ غِلْظَتُهُ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ الْمَلَکِ الَّذِی یُعَذِّبُهُ وَ بَیْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ بَیْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ حَیَّاتٌ وَ عَقَارِبُ مِنْ نَارٍ وَ دِیدَانٌ مِنْ نَارٍ رَأْسُهُ مِثْلُ الْجَبَلِ الْعَظِیمِ وَ فَخِذَاهُ مِثْلُ جَبَلِ وَرِقَانَ‏ وَ هُوَ جَبَلٌ بِالْمَدِینَةِ مِشْفَرُهُ أَطْوَلُ مِنْ مِشْفَرِ الْفِیلِ فَیَسْحَبُهُ سَحْباً وَ أُذُنَاهُ عَضُوضَانِ بَیْنَهُمَا سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ تَشْتَعِلُ قَدِ أَطْلَعَتِ النَّارُ مِنْ دُبُرِهِ عَلَى فُؤَادِهِ فَلَا یَبْلُغُ درین سامهما [دُوَیْنَ بُنْیَانِهِمَا] حَتَّى یُبَدَّلَ لَهُ سَبْعُونَ سِلْسِلَةً لِلسِّلْسِلَةِ سَبْعُونَ ذِراعاً مَا بَیْنَ الذِّرَاعِ إِلَى الذِّرَاعِ حَلَقٌ عَدَدَ الْقَطْرِ وَ الْمَطَرِ لَوْ وُضِعَتْ حَلْقَةٌ مِنْهَا عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَأَذَابَتْهَا قَالَ وَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ سِرْبَالًا مِنْ قَطِرانٍ مِنْ نَارٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ عَلَیْهِ قَلَنْسُوَةٌ مِنْ نَارٍ وَ لَیْسَ فِی جَسَدِهِ مَوْضِعُ فِتْرٍ إِلَّا وَ فِیهِ حَلْقَةٌ مِنْ نَارٍ وَ فِی رِجْلَیْهِ قُیُودٌ مِنْ نَارٍ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ سِتُّونَ ذِرَاعاً مِنْ نَارٍ قَدْ نُقِبَ رَأْسُهُ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّینَ نَقْباً یَخْرُجُ مِنْ ذَلِکَ النَّقْبِ الدُّخَانُ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ وَ قَدْ غَلَى مِنْهَا دِمَاغُهُ حَتَّى یَجْرِیَ عَلَى کَتِفَیْهِ یَسِیلُ مِنْهَا ثَلَاثُمِائَةِ نَهَرٍ وَ سِتُّونَ نَهَراً مِنْ صَدِیدٍ یَضِیقُ عَلَیْهِ مَنْزِلُهُ کَمَا یَضِیقُ الرُّمْحُ فِی الزُّجِّ فَمِنْ ضِیقِ مَنَازِلِهِمْ عَلَیْهِمْ وَ مِنْ رِیحِهَا وَ شِدَّةِ سَوَادِهَا وَ زَفِیرِهَا وَ شَهِیقِهَا وَ تَغَیُّظِهَا وَ نَتْنِهَا اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ وَ عَظُمَتْ دِیدَانُهُمْ فَیَنْبُتُ لَهَا أَظْفَارٌ کَأَظْفَارِ السِّنَّوْرِ وَ الْعِقْبَانِ تَأْکُلُ لَحْمَهُ وَ تَقْرِضُ عِظَامَهُ وَ تَشْرَبُ دَمَهُ لَیْسَ لَهُنَّ مَأْکَلٌ وَ لَا مَشْرَبٌ غَیْرُهُ ثُمَّ یُدْفَعُ فِی صَدْرِهِ دَفْعَةً ...

تدبر

1)‌ «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

این سوره با دستور به اطاعت نکردن از کافران و منافقان شروع شد و در اواسط سوره (آیه48) یکبار دیگر بر این دستور تاکید کرد. اکنون در اواخر سوره، تاکید می‌کند که اگر ما چنان دستوری دادیم و نیز دستور دادیم از وحی (خدا و رسول) پیروی کنید (آیه3 و 36) به این جهت است که خود همین کافران نیز - و همچنین منافقان، که در حقیقت کافر (نساء/137-138) و همنشینان کافران در جهنم‌اند (مثلا نساء/140[5]؛ توبه/68[6])- در پایان کار در آتش جهنم زیر و رو می‌شوند و می‌فهمند مهمترین مشکلشان در زندگی دنیا همین بوده که خدا و رسولش را اطاعت نمی‌کردند.


2) «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ»

«تقلب» به معنای زیر و رو شدن است؛ اما مقصود از «تقلب وجوه در آتش» عبارت است از:

الف. در اثر عذاب، از حالی به حال دیگر درآمدن؛ یعنی زرد و سیاه و پریشان و ... شدن. (مجمع‌البیان، ج8، ص583؛ المیزان، ج16، ص346)

ب. در جهات مختلف در معرض آتش قرار گرفتن، به طوری که همه جایش بسوزد، مانند گوشتی که برای کباب شدن کامل دائما آن را زیر و رو می‌کنند. (مجمع‌البیان، ج8، ص583؛ المیزان، ج16، ص346) و آنگاه یا چون «وجه» اشرف اعضای انسان است، وقتی او این گونه حرارت می‌بیند نشان می‌دهد که به طریق اولی، کل وجود وی در معرض آتش قرار می‌گیرد؛ (البحر المحیط، ج‏8، ص507) ویا چون با این تعبیر، به «عذاب شدن در همه جهات» اشاره کرده، نشان‌دهنده این است که همه هستی آنان در عذاب خواهد بود. (ایستاده در باد، ص517)

ج. سرنگون به آتش در افتادن (البحر المحیط، ج‏8، ص507)

د. بیان شدت دردناک و ناراحت‌کننده بودن عذاب جهنم (ایستاده در باد، ص517)

ه. ...


3) «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

اگر به یاد داشته باشیم که عذاب‌های آخرت تجسم اعمال دنیوی افراد است؛ آنگاه این که وجوه آنها در عذاب زیر و رو می‌شود می‌خواهد بگوید:

الف. آنان امروز هم در همین حال از این رو به آن رو شدن‌اند؛ یعنی تلاش و کششی که آنها را دائما در این وضعیت باطلشان بیشتر فرو می‌برد. (ایستاده در باد، ص518)

ب. آنان انسان‌هایی یک رو [= رو راست] نبوده‌اند که ظاهر و باطنشان یکی باشد؛ بلکه افرادی دورو و بلکه چند رو بوده‌اند؛ و با مردم و با دین خدا با وجوه مختلف روبرو می‌شدند.

ج. ...


4) «یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا»

غافلان در قیامت بیدار و پشیمان مى‏شوند و اطاعت از خدا و رسول آرزوى‌شان خواهد بود؛ اما دیگر سودى ندارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص407)


5) «أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله علاوه بر ابلاغ فرمان الهى، خود نیز دستوراتى را براى مردم صادر مى‏کرد؛ و اطاعت از خدا به همراه اطاعت از رسول کارساز است. (تفسیر نور، ج‏9، ص407)

نکته تخصصی تفسیری

اینکه کلمه اطاعت را تکرار کرد (با اینکه می‌توانست بفرماید أَطَعْنَا اللَّهَ وَ الرَّسُولَا») نشان می‌دهد که ما با دو نوع اطاعت ور به رو هستیم و به تعبیر دیگر، دستوراتی که رسول خدا می‌دهد دو گونه است؛ یکی دستوراتی که فقط نقش ابلاغ دارد، یعنی دستور مستقیم خداوند است، که مثلا در قرآن به ما رسانده است؛ و دوم دستوراتی که او برای اداره امور مومنان در شرایط خاص زندگی صادر می‌کند؛ و این دستورات نیز همانند دستورات اول لازم‌الاجراست. (ایستاده در باد، ص519-520)

آیه «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏» (نساء/59) نیز دلیل دیگری است بر اینکه این دستورات دوم، دستورات حکومتیِ صادر شده از پیامبر ص - به عنوان حاکم جامعه دینی - است، چرا که در آنجا هم دو اطاعت است و در اطاعت دوم، پیامبر و اولی‌الامر را یکجا مطرح کرده است.



[1] . یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ: یجوز أن ینتصب یوم بقوله: لا یَجِدُونَ، و یکون یقولون استئناف إخبار عنهم، أو تم الکلام عند قولهم: وَ لا نَصِیراً. و ینتصب یوم بقوله: یَقُولُونَ، أو بمحذوف، أی اذکر و یقولون حال.

و تقلیب الوجوه فی النار: تحرکها فی الجهات، أو تغیرها عن هیئاتها، أو إلقاؤها فی النار منکوسة. و الظاهر هو الأول، و الوجه أشرف ما فی الإنسان، فإذا قلب فی النار کان تقلیب ما سواه أولى. و عبر بالوجه عن الجملة، و تمنیهم حیث لا ینفع، و تشکیهم من کبرائهم لا یجدی. (البحر المحیط، ج‏8، ص507)

[2] . تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / تَقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / تَتَقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / نُقَلِّبُ وُجُوهَهُمْ / تُقَلِّبُ وُجُوهَهُمْ

جمهور/ حسن، عیسی [بن عمر]، ابوجعفر رواسی، ابی‌حیوة/ ابن‌ابی عبلة/ ابی‌حیوة، عیسی بصری/ عیسی کوفی

و قرأ الجمهور: تقلب مبنیا للمفعول و الحسن، و عیسى، و أبو جعفر الرواسی: بفتح التاء، أی تتقلب و حکاها ابن عطیة عن أبی حیوة. و قال ابن خالویه عن أبی حیوة: نقلب بالنون، وجوههم بالنصب.و حکاها ابن عطیة عن أبی حیوة أیضا و خارجة. زاد صاحب اللوامح أنها قراءة عیسى البصری. و قرأ عیسى الکوفی کذلک، إلا أن بدل النون تاء، و فاعل تقلب ضمیر یعود على سَعِیراً، و على جهنم أسند إلیهما اتساعا. و قراءة ابن أبی عبلة: تتقلب بتاءین. (البحر المحیط، ج‏8، ص507)

فی الشواذ قراءة عیسى بن عمر یوم تقلب وجوههم (مجمع البیان، ج‏8، ص582)

[3] . نَأَى فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ فَهُوَ فِی نَأْیِهِ قَرِیبٌ وَ فِی قُرْبِهِ بَعِیدٌ کَیَّفَ الْکَیْفَ فَلَا یُقَالُ کَیْفَ وَ أَیَّنَ الْأَیْنَ فَلَا یُقَالُ أَیْنَ إِذْ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الْأَیْنِیَّةِ هُوَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ فَجَلَّ جَلَالُهُ

[4] ادامه داستان هم خواندنی است:

قَالَ فَتْحٌ فَخَرَجْتُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَطَّفْتُ فِی الْوُصُولِ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی مَسْأَلَةٍ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی أَمْرُهَا لَیْلَتِی قَالَ سَلْ وَ إِنْ شَرَحْتُهَا فَلِی وَ إِنْ أَمْسَکْتُهَا فَلِی فَصَحِّحْ نَظَرَکَ وَ تَثَبَّتْ فِی مَسْأَلَتِکِ وَ أَصْغِ إِلَى جَوَابِهَا سَمْعَکَ وَ لَا تَسْأَلْ مَسْأَلَةً تَعَیَّنَتْ وَ اعْتَنِ بِمَا تَعْتَنِی بِهِ فَإِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِی الرُّشْدِ مَأْمُورَانِ بِالنَّصِیحَةِ مَنْهِیَّانِ عَنِ الْغِشِّ وَ أَمَّا الَّذِی اخْتَلَجَ فِی صَدْرِکَ لَیْلَتَکَ فَإِنْ شَاءَ الْعَالِمُ أَنْبَأَکَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُظْهِرْ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَکُلُّ مَا کَانَ عِنْدَ الرَّسُولِ کَانَ عِنْدَ الْعَالِمِ وَ کُلُّ مَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ الرَّسُولُ فَقَدِ اطَّلَعَ أَوْصِیَاؤُهُ عَلَیْهِ لِئَلَّا تَخْلُوَ أَرْضُهُ مِنْ حُجَّةٍ یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ یَا فَتْحُ عَسَى الشَّیْطَانُ أَرَادَ اللُّبْسَ عَلَیْکَ فَأَوْهَمَکَ فِی بَعْضِ مَا أَوْدَعْتُکَ وَ شَکَّکَکَ فِی بَعْضِ مَا أَنْبَأْتُکَ حَتَّى أَرَادَ إِزَالَتَکَ عَنْ طَرِیقِ اللَّهِ وَ صِرَاطِهِ الْمُسْتَقِیمِ فَقُلْتُ مَتَى أَیْقَنْتُ أَنَّهُمْ کَذَا فَهُمْ أَرْبَابٌ مَعَاذَ اللَّهِ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ مُطِیعُونَ لِلَّهِ دَاخِرُونَ رَاغِبُونَ فَإِذَا جَاءَکَ الشَّیْطَانُ مِنْ قِبَلِ مَا جَاءَکَ فَاقْمَعْهُ بِمَا أَنْبَأْتُکَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَرَّجْتَ عَنِّی وَ کَشَفْتَ مَا لَبَّسَ الْمَلْعُونُ عَلَیَّ بِشَرْحِکَ فَقَدْ کَانَ أَوْقَعَ فِی خَلَدِی أَنَّکُمْ أَرْبَابٌ‏!

قَالَ فَسَجَدَ أَبُو الْحَسَنِ وَ هُوَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ رَاغِماً لَکَ یَا خَالِقِی دَاخِراً خَاضِعاً قَالَ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّى ذَهَبَ لَیْلِی ثُمَّ قَالَ یَا فَتْحُ کِدْتَ أَنْ تَهْلِکَ وَ تُهْلِکَ وَ مَا ضَرَّ عِیسَى إِذَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ فَاذْهَبْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ قَالَ فَخَرَجْتُ وَ أَنَا فَرِحٌ بِمَا کَشَفَ اللَّهُ عَنِّی مِنَ اللُّبْسِ بِأَنَّهُمْ هُمْ وَ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَى مَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ فَلَمَّا کَانَ فِی الْمَنْزِلِ الْآخَرِ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ هُوَ مُتَّکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ حِنْطَةٌ مَقْلُوَّةٌ «1» یَعْبَثُ بِهَا وَ قَدْ کَانَ أَوْقَعَ الشَّیْطَانُ فِی خَلَدِی أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَأْکُلُوا وَ یَشْرَبُوا إِذْ کَانَ ذَلِکَ آفَةً وَ الْإِمَامُ غَیْرُ مَئُوفٍ فَقَالَ اجْلِسْ یَا فَتْحُ فَإِنَّ لَنَا بِالرُّسُلِ أُسْوَةً کَانُوا یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ کُلُّ جِسْمٍ مَغْذُوٌّ بِهَذَا إِلَّا الْخَالِقَ الرَّازِقَ لِأَنَّهُ جَسَّمَ الْأَجْسَامَ وَ هُوَ لَمْ یُجَسَّمْ وَ لَمْ یَجُزْ ابْتِنَاؤُهُ وَ لَمْ یَتَزَایَدْ وَ لَمْ یَتَنَاقَصْ مُبَرَّأً مِنْ ذَاتِهِ مَا رُکِّبَ فِی ذَاتِ مَنْ جَسَّمَهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ مُنْشِئُ الْأَشْیَاءِ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً لَوْ کَانَ کَمَا وَصَفَ لَمْ یُعْرَفِ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِ وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَا الْمُنْشِئُ مِنَ الْمُنْشَأِ وَ لَکِنَّهُ فَرْقٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَنْ جَسَّمَهُ وَ شَیَّأَ الْأَشْیَاءَ إِذْ کَانَ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ یُرَى وَ لَا یُشْبِهُ شَیْئاً.

[5] . إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی‏ جَهَنَّمَ جَمیعاً

[6] . وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ

 


553) سوره احزاب (33) آیه 65 خالِدینَ فیها أَبَداً لا یجِدُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

553) سوره احزاب (33) آیه 65   

خالِدینَ فیها أَبَداً لا یجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصیراً

ترجمه

جاودانه‌اند در آن تا ابد نه سرپرستی می‌یابند و نه یاوری.

نکات ترجمه ‌ای و نحوی

«ولی»

درباره ماده «ولی» در جلسه 84 (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) و جلسه 144 (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/ [2] ) توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی می‌گویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است. همچنین در جلسه392 (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.

«نَصیر»

در جلسه 436 توضیح داده شد که این کلمه از ماده «نصر» است که این ماده را به معنای «یاری» (عون) و یا «خیررسانی» دانسته‌اند و «ناصر» اسم فاعل از این ماده است به معنای کسی که دیگری را یاری می‌کند و «نصیر» صیغه مبالغه در همان معنای «ناصر» است. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-17/

در اینجا صرفا می‌افزاییم که در تفاوت «ولی» با «نصیر»‌گفته‌اند که «ولیّ» کسی است که بتمامه متکفل کار کسی که تحت ولایت اوست می‌شود و کل امور او را عهده‌دار می‌گردد؛ اما «نصیر» کسی است که در برخی از امور به وی یاری می‌رساند. (المیزان، ج‏16، ص346)

هر دو جمله «خالِدینَ فیها» و «لا یجِدُونَ ...» را جملات حالیه برای «کافرین» (یا ضمیر «هم» در «لهم) در جمله قبل دانسته‌ و «أَبَداً» را نیز عموما ظرف متعلق به «خالدین» دانسته‌اند (مثلا: إعراب القرآن و بیانه، ج‏8، ص52)؛ اما با توجه به اینکه کاملا بین این دو جمله قرار گرفته، بعید نیست که بتوان ظرف مربوط به «لا یجِدُونَ» که بر آن مقدم شده باشد نیز دانست؛

در حالت اول، جمله بدین صورت خوانده می‌شود:

جاودانه‌اند در آن تا ابد، نه سرپرستی می‌یابند و نه یاوری.

 و در حالت دوم بدین صورت:

جاودانه‌اند در آن، تا ابد نه سرپرستی می‌یابند و نه یاوری.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

اهل آتش قطعا بدین علت در آتش جاودانه شده‌اند که نیتشان در دنیا چنین بود که اگر در دنیا جاودان می‌ماندند تا ابد به معصیت خدا ادامه می‌دادند؛ و اهل بهشت قطعا بدین علت در بهشت جاودانه شدند که نیتشان در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی می‌ماندند تا ابد خدا را اطاعت می‌کردند؛ با نیات است که اینها و آنها جاودان شدند؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: بگو هر کس عمل می‌کند بر اساس شاکله [= ساختار وجودی‌ای که خودش برای خود رقم زده] » (اسراء/84) فرمود: یعنی بر اساس نیتش.

الکافی، ج‏2، ص85؛ المحاسن، ج‏2، ص331 ؛ علل الشرائع، ج‏2، ص523

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّیَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» (اسراء/84) قَالَ عَلَى نِیَّتِهِ.


2) از رسول الله ص روایت شده است: بهشت را بر جهنم ترجیح دهید و اعمالتان را باطل نسازید که سرنگون در آتش انداخته شوید و تا ابد در آن جاودانه مانید.

صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص62

وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اخْتَارُوا الْجَنَّةَ عَلَى النَّارِ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ فَتُقْذَفُوا فِی النَّارِ مُنَکَّسِینَ خالِدِینَ فِیها أَبَدا.


3) ابن‌حبیش می‌گوید شنیدم که امیرالمومنین ع فرمود:

هنگامی که بنده‌ در قبر گذاشته می‌شود دو فرشته به نام‌های نکیر و منکر نزد او آیند. اولین چیزی که از او می‌پرسند درباره پروردگارش است؛ سپس درباره پیامبرش؛ سپس درباره ولیّ‌اش [= امامش]؛ پس اگر جواب داد نجات می‌یابد و اگر عاجز ماند عذابش می‌کنند.

شخصی پرسید: اگر کسی خدا و پیامبرش را بشناسد اما ولیّ‌اش را نشناسد چطور؟

فرمود: «میانِ آن [دو گروه‏] دو دل‌اند نه با اینانند و نه با آنان. و هر که را خدا گمراه کند، هرگز راهى براى [نجات‏] او نخواهى یافت» (نساء/143) چنین کسی است که راهی برایش نخواهد بود؛

و به پیامبر ص گفته شد: ولیّ کیست؟

فرمود: ولیّ شما در این زمان علی ع است؛ و بعد از او وصیّ او؛ و هر زمان عالمی هست که خداوند به او احتجاج کند تا آن گونه نباشد که گمراهانِ پیشینیان هنگامی که پیامبرشان از میانشان رخت برمی‌بست می‌گفتند «پروردگارا، چرا پیامبرى به سوى ما نفرستادى تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم از آیات تو پیروى کنیم؟» (طه/134) تمامی ضلالت آنها در این بود که به آیات - که همان اوصیاء [= جانشینان] بودند- جاهل بودند؛ پس خداوند بدانها پاسخ داد: «پس در انتظار باشید! زودا که بدانید اصحاب صراط بی‌انحراف کیانند و چه کسى راه‏یافته است.» (طه/135) و همانا در انتظار بودنشان این بود که گفتند ما وظیفه‌اش در شناخت اوصیاء نداریم تا اینکه امامی را بشناسیم، و خداوند آنان را بدین ترتیب شناساند [= نشان داد که تحلیلشان برخطاست]. و اوصیاء همان اصحاب صراط‌اند؛ بر صراط می‌ایستند؛ و داخل در بهشت نمی‌شود مگر کسی که آنان را بشناسد و بشناسندش؛ و داخل در جهنم نمی‌شود مگر کسی که انکارشان کند و منکرش شوند [= نشاسدشان و نشناسندش] زیرا که آنان‌اند شناخته‌شدگان الهی، آنان را بر ایشان شناساند هنگامی که از آنان میثاق گرفت و آنان را در کتابش این گونه توصیف فرمود: «و بر اعراف مردانی هستند که هر گروهى را به سیمایشان مى‏شناسند» (اعراف/46) آنان شاهدان بر اولیای ایشان هستند و پیامبر ص هم بر آنان شاهد است؛ و [خداوند] برایشان از بندگان میثاق بر اطاعت گرفت و پیامبر هم برایشان از بندگان میثاق بر اطاعت گرفت و بدین سان نبوتش بر آنان جاری شد و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید «پس چگونه است [حالشان‏] آن گاه که از هر امّتى شاهدى آوریم، و تو را بر آنان شاهد آوریم؟ آن روز، کسانى که کفر ورزیده‏اند، و از پیامبر نافرمانى کرده‏اند، آرزو مى‏کنند که اى کاش با خاک یکسان مى‏شدند. و از خدا هیچ سخنى را پوشیده نمى‏توانند داشت.» (نساء/41-42)

بصائر الدرجات، ج‏1، ص498؛ مختصر البصائر، ص175

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْفَضْلِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ مِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ رَزِینِ بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَخَلَ حُفْرَتَهُ أَتَاهُ مَلَکَانِ اسْمُهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَأَوَّلُ مَنْ یَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ ثُمَّ عَنْ نَبِیِّهِ ثُمَّ عَنْ وَلِیِّهِ فَإِنْ أَجَابَ نَجَا وَ إِنْ عَجَزَ عَذَّبَاهُ

فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ [مَا] لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ وَ نَبِیَّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلِیَّهُ

فَقَالَ «مُذَبْذَبٌ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» ذَلِکَ لَا سَبِیلَ لَهُ وَ قَدْ قِیلَ لِلنَّبِیِّ ص مَنِ الْوَلِیُّ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ وَلِیُّکُمْ فِی هَذَا الزَّمَانِ عَلِیٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ وَصِیُّهُ وَ لِکُلِّ زَمَانٍ عَالِمٌ یَحْتَجُّ اللَّهُ بِهِ لِئَلَّا یَکُونَ کَمَا قَالَ الضُّلَّالُ قَبْلَهُمْ حِینَ فَارَقَتْهُمْ أَنْبِیَاؤُهُمْ «رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»‏ تَمَامُ ضَلَالَتِهِمْ جَهَالَتُهُمْ بِالْآیَاتِ وَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ «فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدى»‏ فَإِنَّمَا کَانَ تَرَبُّصُهُمْ أَنْ قَالُوا نَحْنُ فِی سَعَةٍ عَنْ مَعْرِفَةِ الْأَوْصِیَاءِ حَتَّى نَعْرِفَ إِمَاماً فَعَرَّفَهُمُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ الْأَوْصِیَاءُ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ وُقُوفٌ عَلَیْهِ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ لِأَنَّهُمْ عُرَفَاءُ اللَّهِ عَرَّفَهُمْ عَلَیْهِمْ عِنْدَ أَخْذِ الْمَوَاثِیقِ عَلَیْهِمْ وَ وَصَفَهُمْ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» هُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَى أَوْلِیَائِهِمْ وَ النَّبِیُّ الشَّهِیدُ عَلَیْهِمْ أَخَذَ لَهُمْ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ بِالطَّاعَةِ وَ أَخَذَ النَّبِیُّ ص عَلَیْهِمُ الْمَوَاثِیقَ بِالطَّاعَةِ فَجَرَتْ نُبُوَّتُهُ عَلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً».

تدبر

مطالب زیر قبلا توضیح داده شد و مجددا تکرار نمی‌شود و توضیحات مربوطه را از طریق لینکها میتوانید مطالعه کنید

-         جهنمی شدن افراد با رحمانیت خدا منافاتی ندارد

جلسه 127 تدبر4 و 5 http://yekaye.ir/hud-011-119/

-         صحنه قیامت مراحلی دارد که در این مراحل برخی نهایتا پاک می‌شوند و از عذاب رهایی می‌‌یابند و این یکی از فلسفه‌های عذاب است

جلسه214، تدبرهای 1 تا 3 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-076/

-         جهنمیان همنشین آتش و در آن جاودان‌اند

جلسه229، تدبر5 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

-         زیرا کسانی هستند که بقدری خباثت در ذاتشان انباشته شده، که به جهنم خُلد [جاودان) وارد می‌شوند و هیچگاه از آن رهایی نخواهند داشت

جلسه215، تدبر4 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-077/ ؛

و جلسه 325، تدبر1 http://yekaye.ir/al-hajj-22-20/ )

-         و این عذاب نیز هیچگاه به خوشی برایشان تبدیل نخواهد شد

تدبرهای جلسه 327 http://yekaye.ir/al-hajj-22-22/ )


1) «خالِدینَ فیها أَبَداً لا یجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصیراً»

جهنمیان در جهنم نه «ولیّ» می‌یابند و نه «نصیر». مقصود از «ولیّ» و «نصیر» چیست و این دو چه فرقی با هم دارند؟

الف. «ولیّ» یا سرپرست کسی است که بتمامه متکفل کار کسی که تحت ولایت اوست می‌شود و کل امور او را عهده‌دار می‌گردد؛ اما «نصیر» کسی است که در برخی از امور به وی یاری می‌رساند. (المیزان، ج‏16، ص346)

ب. «ولیّ» شخص را تحت سرپرستی خود می‌گیرد پس مانع از ورود وی در جهنم می‌شود، و «نصیر» کسی است که به شخص کمک می‌کند که از جهنم بیرون بیایند. (اقتباس از تفسیر نور، ج6، ص409)

ج. این عطف، عطف صفتی است بر صفت قبل، یعنی آنها «ولیّ»‌ای ندارند که «نصیر» و یاور آنان باشد و آنان را یاری کند. (مجمع‌البیان، ج8، ص537)

د. «ولیّ» کسی است که در طول شخص است و لذا بر او احاطه کامل دارد و او را به سمت مطلوب حقیقی‌اش هدایت می‌کند؛ ولی «نصیر» کسی است که در عرض شخص است و فقط می‌تواند در حرکتش به وی کمک کند. (ایستاده در باد، ص515)

ه. ...


2) «خالِدینَ فیها أَبَداً لا یجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصیراً»

اگر توجه کنیم که آخرت باطن دنیاست، آنگاه واضح می‌شود که علت اینکه آنها در آخرت «ولیّ»ای ندارند این است که در دنیا تن به ولایت اولیای الهی نداده‌اند و برایشان یافتن ولیّ الهی و اذغان به ولایت وی، اهمیت نداشته است. (حدیث3)

در حقیقت،

اینکه آنها در جهنم «ولیّ» ندارند، مقصود «ولیّ»‌ای است که بتواند سرپرستی آنان را به نحوی برعهده گیرد که آنان را از جهنم خارج کند، وگرنه آنان چون در دنیا به ولایت شیطان تن داده‌اند، شیطان در آنجا «ولیّ» آنهاست (فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ؛ نحل/63)، اما همانند آنها در آنجا معذب است و نمی‌تواند فریادرس آنان باشد. (وَ قالَ الشَّیْطانُ ... ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ؛ ابراهیم/22)


3) «خالِدینَ فیها أَبَداً لا یجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصیراً»

کسی که حقیقتا کافر باشد (یعنی در حالی که می‌داند حقیقت چیست، تسلیم حقیقت نمی‌شود و آن را انکار می‌کند، جلسه قبل، حدیث3) نه‌تنها جهنمی خواهد بود، بلکه تا ابد در جهنم می‌ماند؛ زیرا کسی که دریچه وجود خود به سوی حقیقت را بسته است، هیچگاه به حقیقت ره نخواهد یافت.

تبصره

اینکه کافر قطعا جهنمی و در جهنم جاودانه است، بوضوح از این دو آیه (و بسیاری از آیات دیگر) فهمیده می‌شود، فقط باید توجه داشت که منظور از این کافر، کافر حقیقی است؛ نه کافر شناسنامه‌ای؛ یعنی این گونه نیست که این آیات شامل هرکسی باشد که غیرمسلمان به دنیا آمده است؛ بلکه ممکن است بسیاری از کسانی که اسماً کافرند واقعا روحیه عناد در برابر حق و حقیقت نداشته باشند و نامسلمانی‌شان صرفاً به خاطر عدم اطلاع صحیح از اسلام باشد؛ و همچنین ممکن است شخصی اسماً مسلمان باشد اما حقیقتا کافر باشد؛ که نمونه واضح آن منافقان‌اند.


 


552) سوره احزاب (33) آیه 64 إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ

بسم الله الرحمن الرحیم

552) سوره احزاب (33) آیه 64

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً

ترجمه

همانا خداوند کافران را لعنت کرده و برایشان آتشی فروزان آماده نموده است.

نکات ترجمه

«لَعَنَ»

در جلسه 274 توضیح داده شد که ماده «لعن» به معنای طرد و دور کردنی است که از روی خشم و نارضایتی باشد، و وقتی خدا لعن می‌کند به معنای آن است که شخص را از رحمتش دور کند.

http://yekaye.ir/al-hegr-15-35/

«سَعیر»

در جلسه197 اشاره شد که این کلمه از ماده «سعر» و به معنای شعله و لهیب و حرارت آتش می‌باشد.

http://yekaye.ir/an-nisa-004-010/

حدیث

1) از امام صادق ع در مورد کفر و شرک سوال شد که کدام جلوتر بوده است؟

فرمودند: کفر قدیمی‌تر است؛ بدین جهت که ابلیس اولین کسی بود که کفر ورزید، و کفر او غیر از شرک بود زیرا که به عبادت غیر خدا دعوت نکرد، بلکه بعد از آن بود که [انسانها را] به آن کار دعوت کرد و افراد را به شرک کشاند.

قرب الإسناد، ص48؛ الکافی، ج‏2، ص386

هَارُون بْنِ مُسْلِم‏ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ:: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَ سُئِلَ عَنِ الْکُفْرِ وَ الشِّرْکِ، أَیُّهُمَا أَقْدَمُ؟ قَالَ:

 «الْکُفْرُ أَقْدَمُ، وَ ذَلِکَ أَنَّ إِبْلِیسَ أَوَّلُ مَنْ کَفَرَ، وَ کَانَ کُفْرُهُ غَیْرَ شِرْکٍ، لِأَنَّهُ لَمْ یَدْعُ إِلَى عِبَادَةِ غَیْرِ اللَّهِ، وَ إِنَّمَا دَعَا إِلَى ذَلِکَ بَعْدُ فَأَشْرَکَ»


2) از امام باقر ع در فرازی از روایتی طولانی آمده است:

و خداوند مومن را لعنت نکند [از رحمت خود دور نکند] که خداوند عز و جل می‌فرماید:

«همانا خداوند کافران را لعنت کرده و برایشان آتشی فروزان آماده نموده است؛ در آن جاودانه‌اند، نه سرپرستی می‌یابند و نه یاوری.» (احزاب/64-65)

الکافی، ج‏2، ص31

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:...

وَ لَا یَلْعَنُ اللَّهُ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیرا.[1]


3) از امام باقر ع روایت شده است:

هر چیزی که [انسان] را به اقرار و تسلیم شدن [در برابر حق] سوق دهد، ایمان است؛ و هر چیزی که انسان را به انکار و زیر بار حق نرفتن سوق دهد، کفر است.

الکافی، ج‏2، ص387

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِیمُ فَهُوَ الْإِیمَانُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَجُرُّهُ الْإِنْکَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْکُفْرُ.


-         و از امام صادق ع روایت شده است:

اگر بندگان هنگامی که چیزی را نمی‌دانستند توقف می‌کردند و آن را انکار نمی‌کردند، کافر نمی‌شدند.

الکافی، ج‏2، ص388

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ یَجْحَدُوا لَمْ یَکْفُرُوا.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

اصول و بنیان‌های کفر سه تاست:

حرص و استکبار [= تکبر ورزیدن] و حسد؛

اما حرص، هنگامی که حضرت آدم ع از آن درخت نهی شد، حرص بود که او را به خوردن از آن واداشت؛

و اما استکبار [= تکبر ورزیدن]، همان بود که هنگامی که به ابلیس دستور سجده کردن بر آدم داده شد، موجب شد که سرپیچی کند؛

و اما حسد، همان بود که در مورد دو فرزند آدم موجب شد یکی دیگری را به قتل رساند.

الکافی، ج‏2، ص289

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ع حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَه‏.[2]

تدبر

در جلسه 274 (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ؛ حجر/34) http://yekaye.ir/al-hegr-15-35/

و جلسه 545 (إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً؛ احزاب/57) http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/

توضیحاتی درباره لعن و مقصود از مورد لعن خدا واقع شدن گذشت که تکرار نمی‌شود و از طریق لینکهای فوق می‌توانید مطالب آنجا را مرور کنید.


1) «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً»

در آیه 57 از لعنت کسانی که درصدد آزار خدا و رسولش برمی‌آمدند سخن گفت http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/ در این آیه ضابطه اصلی لعن (دوری از رحمت خدا) را مطرح می‌کند؛ آن ضابطه کفر ورزیدن است.

بحثی تخصصی درباره لعن و چرایی آن

مقدمه1. اولین گناهی که در جهان رخ داد «کفر» بود [توسط ابلیس] (حدیث1)؛ و حقیقت کفر ورزیدن، زیر بار حق و حقیقت نرفتن، و در برابر حق و حقیقت، تسلیم نبودن است (حدیث3)

مقدمه2. «لعن الهی» به معنای دوری از رحمت خداست. (جلسه274، نکات ترجمه)

مقدمه3. خداوند حق و حقیقت مطلق است، و البته عین رحمت است.

نتیجه

کسی که کفر می‌ورزد، و تسلیم حقیقت نمی‌شود، با این اقدام خود عملاً خود را از حقیقت محض (خداوند) دور کرده، یعنی خود را از رحمت دور کرده است؛ و این دوری از رحمت همان گرفتار شدن به «عذاب جهنم» است.

شاید به همین جهت است که در احادیث با استناد به همین آیه تذکر داده‌اند که «مومن» مورد لعن قرار نخواهد گرفت. در واقع،

ضابطه «ملعون شدن» کفر ورزیدن است؛

و اگر در قرآن کریم و در روایات، هر کس دیگری را هم ملعون معرفی کرده‌اند از این جهت بوده که در مقابل حقیقت موضع‌گیری کرده است، چنانکه قبلا در مورد اذیت خدا و رسول، این مساله تطبیق داده شد. (جلسه 545، تدبر3 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/ )


2) «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً»

خداوند دو رحمت دارد، یک رحمت عامه (رحمانیت)، که هیچ موجودی نیست مگر اینکه شامل آن رحمت می‌شود و حتی عذاب خدا هم ناشی از همان رحمت است (یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن؛ مریم/45)

و دیگری رحمت خاصه که برای مومنان است (رحیمیت)؛ که مومن تحت این رحمت خدا قرار می‌گیرد(کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً؛ احزاب/43)، و وقتی گفته می‌شود که کافر مورد لعن قرار گرفته، یعنی از این رحمت خاصه خدا (که همان هدایت الهی به سعادت است) دور می‌شود و کسی که به سعادت نرسد، طبیعی است به عذاب جهنم مبتلا می‌گردد. (توضیح بیشتر درباره اینکه لعن، دوری از رحمت خاصه خداست، در جلسه 545، تدبر5 گذشت http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/)


3) «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً»

چرا کافران که از رحمت خدا دور می‌شوند، به «آتش» (عذاب شعله‌ور) مبتلا می‌گردند؟

کافر در مقابل حقیقت موضع گرفته است و آنچه حقیقت ندارد، پوچ و باطل است و قبلا گذشت که آتش بهترین چیز برای برملا کردن پوچی است:

آتش ساده‌ترین کلمه‌ای است که فهم انسان از پوچی خودش را نمایان می‌سازد: آتش را می‌بینی، اما دست که به سویش ببری، چیزی دستت را پر نمی‌کند؛ ظاهرش زیباست، اما بشدت سوزاننده و نابود کننده است. (جلسه51، تدبر2 http://yekaye.ir/hood-11-16/ )

خودش واقعیت «مشت پر کن» ندارد و هر واقعیتی هم که به چنگش بیفتد از بین می‌برد... (جلسه51، تدبر3) و (جلسه174، تدبر1 http://yekaye.ir/saad-38-27/ )


4) «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً»

[جمله را با «إنّ» که ادات تاکید است شروع کرد، پس: ]

قهر الهى نسبت به کافران قطعى است.

و

[برای جهنم از تعبیر ماضی «أعدّ: آماده کرده است] استفاده نمود؛ پس: ]

دوزخ هم اکنون موجود است (تفسیر نور، ج9، ص406)



[1] درباره اینکه ایمان هم در ظاهر باید باشد و هم در باطن این روایت قابل توجه است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ هِشَامٍ عَنِ الْهَیْثَمِ التَّمِیمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا هَیْثَمُ التَّمِیمِیُّ إِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِالظَّاهِرِ وَ کَفَرُوا بِالْبَاطِنِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ شَیْ‏ءٌ وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ بَعْدِهِمْ فَآمَنُوا بِالْبَاطِنِ وَ کَفَرُوا بِالظَّاهِرِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ لَا إِیمَانَ بِظَاهِرٍ [إِلَّا بِبَاطِنٍ‏] وَ لَا بِبَاطِنٍ إِلَّا بِظَاهِرٍ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص537)

[2] . در جلسه 274 روایتی از امام صادق ع نقل شد که رتباط کفر و نفاق و لعن را بخوبی نشان می‌دهد. http://yekaye.ir/al-hegr-15-35/ فقره مورد استشهاد این است:

عُجب [= خودبزرگ‌بینی] گیاهی است که دانه‌اش کفر است، زمینش نفاق است؛ ... میوه‌اش لعنت و جاودانگی در جهنم است؛ پس هر که عُجب را اختیار کرد، کفر کاشته، و زراعت نفاق داشته؛ پس بناچار ثمره دهد و او را به آتش کشاند.

مصباح الشریعة، ص81

قَالَ الصَّادِقُ ع ... الْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهُ الْکُفْرُ وَ أَرْضُهُ النِّفَاقُ وَ مَاؤُهُ الْبَغْیُ وَ أَغْصَانُهُ الْجَهْلُ وَ وَرَقُهُ الضَّلَالُ وَ ثَمَرَتُهُ اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکُفْرَ وَ زَرَعَ النِّفَاقَ فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ یُثْمِرَ وَ یَصِیرَ إِلَى النَّار

همچنین روایتی در الخصال، ج‏2، ص349 آمده که برخی از ملعونها را معرفی می‌کند

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهُ ع قال‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّی لَعَنْتُ سَبْعَةً لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ قَبْلِی فَقِیلَ وَ مَنْ هُمْ فَقَالَ الزَّائِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ الْمُخَالِفُ لِسُنَّتِی‏  وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُتَسَلِّطُ بِالْجَبْرِیَّةِ لِیُعِزَّ مَنْ أَذَلَّ اللَّهُ وَ یُذِلَّ مَنْ أَعَزَّ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ عَلَى الْمُسْلِمِینَ بِفَیْئِهِمْ مُسْتَحِلًّا لَهُ‏  وَ الْمُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

همین روایت فوق با اندک تفاوتی در الکافی، ج‏2، ص293 آمده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَمْسَةٌ لَعَنْتُهُمْ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ » الزَّائِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ التَّارِکُ لِسُنَّتِی وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ بِالْفَیْ‏ءِ وَ الْمُسْتَحِلُّ لَهُ

و ملعونی دیگر در الکافی، ج‏2، ص298:

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ وَ غَیْرِهِ رَفَعُوهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ.


 


551) سوره احزاب (33) آیه 63 یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ ق

بسم الله الرحمن الرحیم

551) سوره احزاب (33) آیه 63

یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً

ترجمه

مردم از تو درباره آن ساعت می‌پرسند. بگو علمش تنها نزد خداوند است؛ و چه چیزی تو را [بدان] آگاه کند [= تو چگونه ممکن است بدانی/ تو چه می‌دانی] شاید آن ساعت نزدیک باشد.

نکات ترجمه

«ما یدْریکَ» 

«ما» «اسم استفهام» (و از این رو، جمله، جمله اسمیه است) و «یدری» از ریشه «دری» (مصدر معروفش: درایه) به معنای «علم» می‌باشد؛ و این ماده و اصل این ترکیب در بحث از «ما أدراک» در جلسه98 بحث شد. http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/

تنها نکته‌ای که می‌توان اضافه  کرد این است که یک احتمال ضعیف هم این است که «ما»‌را «ما نافیه» (و جمله را جمله فعلیه) ‌بدانیم که در این صورت معنای این عبارت چنین می‌شود «البته کسی تو را از آن آگاه نکرده است» (تفسیر عاملی، ج7، ص190). البته در میان کسانی که درباره إعراب این آیه سخن گفته‌اند، چنین تحلیلی یافت نشد، تنها ابوحیان اشاره‌ای به این معنا کرده، آن هم نه در مقام إعراب،‌ بلکه بعد از اینکه «ما» را «ما استفهام» و مبتدا و عبارت را به معنای «أیُّ شیء‌یدریک بها: چه چیزی تو را بدان آگاه می‌کند» معرفی کرده، گفته است:‌ «و معنای آن نفی است؛ یعنی احدی تو را بدان آگاه نمی‌کند. (البحر المحیط، ج‏8، ص507)[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که حضرت عیسی از جبرئیل سوال کرد: برپاییِ آن ساعت چه موقع خواهد بود؟

جبرئیل تکانی شدید خورد که از هوش رفت و چون به هوش آمد گفت: ای روح الله! کسی که از او سوال شد، بدین مطلب، از سوال‌کننده آگاهتر نیست «و هر که در زمین و آسمان است از آنِ اوست، جز بناگاه نزدتان نمی‌آید» ‌(روم/26)

قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص272

[بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوق‏] بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع:

قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع لِجَبْرَئِیلَ ع مَتَى قِیَامٍ السَّاعَةَ فانتفض جَبْرَئِیلُ انْتِفَاضَةٍ أُغْمِیَ عَلَیْهِ مِنْهَا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ یَا رُوحَ اللَّهِ مَا الْمَسْئُولُ أَعْلَمُ بِهَا مِنْ السَّائِلِ «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَة».


2) از رسول الله ص روایت شده است:

همانا جمعه برترین روزهاست و نزد خداوند از عید قربان و عید فطر عظیم‌تر است؛ و در آن پنج ویژگی است:

خداوند [حضرت] آدم ع را در آن آفرید؛

و در آن بود که خداوند آدم را به زمین هبوط داد؛

و آدم را در این روز بود که متوفی نمود؛

و در این روز ساعتی است که هیچ بنده‌ای از خداوند چیزی درخواست نمی‌کند مگر اینکه به او داده می‌شود اگر که درخواست حرامی نکرده باشد؛

و نه هیچ فرشته مقربی و نه آسمان و نه زمین و نه باد و نه کوه و نه خشکی و نه دریایی نیست مگر اینکه همگی در روز جمعه ترسان و نگران‌اند از اینکه آن ساعت برپا شود.

الخصال، ج‏1، ص316

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عُبْدُوسُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ الْجُرْجَانِیُّ بِسَمَرْقَنْدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الشَّغَالِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی أُسَامَةَ قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ أَبِی بُکَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا زُهَیْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی لُبَابَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُنْذِرِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ سَیِّدُ الْأَیَّامِ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ یَوْمِ الْأَضْحَى وَ یَوْمِ الْفِطْرِ فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ آدَمَ ع وَ أَهْبَطَ اللَّهُ فِیهِ آدَمَ إِلَى الْأَرْضِ وَ فِیهِ تَوَفَّى اللَّهُ آدَمَ وَ فِیهِ سَاعَةٌ لَا یَسْأَلُ اللَّهَ الْعَبْدُ فِیهَا شَیْئاً إِلَّا آتَاهُ مَا لَمْ یَسْأَلْ حَرَاماً وَ مَا مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا سَمَاءٍ وَ لَا أَرْضٍ وَ لَا رِیَاحٍ وَ لَا جِبَالٍ وَ لَا بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا وَ هُنَّ یَشْفَقْنَ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ أَنْ تَقُومَ فِیهِ السَّاعَةُ.


3) از امام باقر ع روایت شده است:

ایام الله سه تاست: روزی که قائم قیام کند؛ و روز رجعت؛ و روز قیامت.

الخصال، ج‏1، ص108

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

أَیَّامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةٌ یَوْمَ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمَ الْکَرَّةِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَة.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

... و قائم ما اهل بیت ع در روز جمعه قیام کند؛ و قیامت در روز جمعه برپا شود؛ و هیچ عملی در روز جمعه بافضیلت‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد ص نیست.

الخصال، ج‏2، ص394

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... وَ یَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَقُومُ الْقِیَامَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ مَا مِنْ عَمَلٍ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.

تدبر

1) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً»

مقصود از «الساعة» را اغلب مفسران «زمان وقوع قیامت» دانسته‌اند؛ اما مروری بر آیات و روایات نشان می‌دهد که این تعبیر، علاوه بر آن در مورد «لحظه مرگ»، «زمان قیام امام زمان ع»[2] «زمان رجعت» نیز به کار رفته است و برخی احادیث اینها را در یک راستا مطرح می‌کند (مانند حدیث3 یا این روایت نبوی که «هرکس بمیرد قیامتش برپا شده است»؛ ارشادالقلوب، ج1، ص18[3])  و بر همین اساس، برخی مفسران گفته‌اند که اینها مراتب مختلف ظهور حقیقت است (المیزان، ج12، ص18-19) و از این رو در طول هم می‌باشند.

پس، چه‌بسا در آیات مربوط به «الساعة»، همه اینها به نحو طولی مد نظر باشد؛ یعنی بسیاری از وقایعی که ما مربوط به مثلا مرگ ویا ظهور می‌دانیم به نحو عظیم‌تر و عمیق‌تر درباره قیامت هم صادق باشد یا بالعکس. و بدین ترتیب، شناخت هریک از اینها می‌تواند به فهم بقیه کمک کند.


2) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً»

این آیه چه ربطی به بحثهای قبلی این سوره دارد؟ و اصلا چرا اصرار هست که علم به این ساعت تنها نزد خداست و کسی  از آن خبر ندارد؟

الف. شاید مهمترین محور مباحث این سوره تقابل منطق منافق و منطق مومن در عرصه‌های مختلف زندگی بود؛ و اتفاقا در هر عرصه‌ای که برشمرد یکی از ویژگی‌های اصلی منطق مومنان را جدی گرفتن ایمان به آخرت، و یکی از اصلی‌ترین ویژگی منطق منافقان را چسبیدن به دنیا و ترس از مرگ دانست. (مثلا در جنگ احزاب، آیه16 و 22؛ یا در مورد زنان پیامبر، آیات28-29؛ یا ...) و این «سوال داشتن نسبت به زمان مرگ و قیامت»، و «بی‌اعتنایی نسبت به این سوال»، ویژگی دو منطق منافق و مومن است.


توضیح مطلب اینکه:

کسی که آخرت و مرگ را جدی می‌گیرد، زندگی خود را بر اساس سعادت اخروی خویش تنظیم می‌کند؛ پس برایش مهم نیست که چه زمان می‌میرد و چه زمان قیامت برپا می‌شود؛ یعنی دانستن این مساله تغییری را در زندگی‌اش رقم نمی‌زند؛

اما کسی که غافل از مرگ و آخرت است و برنامه‌های زندگی خود را بر مدار دنیا تنظیم کرده است، اینکه بداند چه موقع می‌میرد یا قیامت می‌شود برایش بسیار مهم است - که به خیال خود قبل از مردن توبه کند و آماده رفتن شود -؛ و برای همین است چنین انسانی وقتی می‌میرد از خدا می‌خواهد دوباره به او فرصتی بدهند که برگردد و جبران کند (منافقون/10)؛

در حالی که مومن واقعی چون از ابتدا آخرت را جدی گرفته، تمام کارهایش را با آن تنظیم می‌کند و در هر لحظه‌ای به وظیفه‌ای می‌اندیشد که خدا برایش مقرر فرموده است؛

و کسی که در هر لحظه، وظیفه خود را در قبال خدا درست تشخیص داده، و به وظیفه خویش عمل می‌کند، اینکه بداند چه موقع می‌میرد در روال زندگی‌اش تغییری ایجاد نمی‌کند. (اقتباس از ایستاده در باد، ص505-511)

تاملی با خویش

اگر هر کدام از ما خبردار شود که چه زمانی مرگش فرامی‌رسد آیا شیوه زندگی خود را تغییر نخواهد داد؟ مثلا اگر بدانیم یک هفته دیگر خواهیم مرد، آیا روال زندگی‌مان زیر و رو نمی‌شود؟ و در این صورت، آیا بدین معنا نیست که از مرگ واقعا غافل، و در شرف افتادن در منطق محاسباتی منافقان می‌باشیم؟

یادمان باشد غفلت از مرگ، غفلت از حقیقت وجودی خویش است؛ چرا که اگر یادمان برود می‌میریم، در واقع، یادمان رفته که کی هستیم و در کجاییم و برای چه زندگی می‌کنیم؛ و این غفلت، زندگیِ، و به‌تَبَعِ آن، دینداریِ انسان را سطحی می‌کند؛ چرا که حقیقتِ دین چیزی جز نگرش ما به هستی و طی کردن زندگی در راه سعادت نیست. (ایستاده در باد، ص507)

ب. ...


3) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً»

چرا بعد از اینکه به پیامبر فرمود «به آنها بگو علم آن منحصراً نزد خداست» خطاب را متوجه خود پیامبر کرد و و با تعبیر « چه چیزی تو را بدان آگاه کند [چه می‌دانی]؟» خطاب به خود او فرمود «شاید که آن ساعت نزدیک باشد»؟

الف. شاید می‌خواهد بفهماند که در پس این سوالی که می‌پرسند، درد دیگری پنهان است که خودشان نمی فهمند.(توضیح در تدبر2) بنابراین ادامه خطاب به آنها تا وقتی که این سوال را دارند، بی‌معنی است.

ب. ...


4) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً»

چرا بعد از اینکه به پیامبر فرمود «به آنها بگو علم آن منحصراً نزد خداست» فرمود «شاید که آن ساعت نزدیک باشد»؟

الف. می‌خواهد هشداری دهد درباره تلقی آنها، که آن را دیر و دور می‌دانند و چه‌بسا منکر آن هستند؛ که فکر نکنید که خیلی از شما دور است. (مجمع‌البیان، ج8، ص538)

ب. می‌خواهد دلداری‌ای به پیامبرش بدهد که بدان آن نزدیک است؛ و اینکه آنان به خاطر مخفی بودنش این را به مسخره می‌گیرند، بر تو سخت نیاید. (مجمع‌البیان، ج8، ص538)

ج. می‌خواهد افراد را میان بیم و امید نگاه دارد تا هر لحظه براى وقوع قیامت آماده باشند. (تفسیر نور، ج‏9، ص405)

د. می‌خواهد بفرماید پاسخ سوال شما هر چه باشد، این نباید تاثیر خاصی در زندگی شما بگذارد! یعنی: خوب! آن در هر لحظه نزدیکی ممکن است رخ دهد! چه می خواهید بکنید؟ آیا می‌خواهید روال زندگی‌تان را عوض کنید. همین الان عوض کنید (توضیح بیشتر در تدبر2)

ه. شاید می‌خواهد با این تعبیر، ذهن سوال کننده را از قرب و بعد زمانی، به قرب و بُعد وجودی منتقل کند؛ یعنی هشدار دهد که قیامت در امتداد زمانی شما قرار ندارد، بلکه چون در باطن و پشت پرده همین عالم است، بسیار به شما نزدیک است؛ در واقع، آنان سوال از زمان وقوع این واقعه می‌کنند چون آن را یک واقعه‌ای در امتداد همین زمان دنیوی خویش می‌بینند؛ و این سوال، سوال نادرستی است؛ پس، از طرفی هرگونه علم به این را در افق علم بشری انکار می‌کند؛ و از طرف دیگر، آن را نزدیک می‌شمرد. (اقتباس از ایستاده در باد، ص512)

و. ...


5) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ»

نه لازم است همه چیز را بدانیم و نه لازم است به هر سؤالى پاسخ دهیم. (تفسیر نور، ج‏9، ص405)


6) «یسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ»

اظهار بی‌اطلاعی کردن از زمان قیامت بقدری اهمیت داشته که اساساً یکی از علائمی که اهل کتاب برای بررسی صدق دعوی نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مد نظر قرار می‌دادند این بود که به هر سوالی پاسخ می‌دهد غیر از این سوال (مثلا روایتی در تفسیر القمی، ج‏2، ص32)[4] و یا وقتی امیرالمومنین ع از فتنه‌های آینده خبر می‌داد و بر او اشکال می‌گرفتند که «آیا علم غیب می‌دانی»؛ می‌فرمود اینها علم غیب نیست، علم غیب، ادعای اطلاع داشتن از زمان قیامت است (نهج‌البلاغه، خطبه128).[5]



[1] . ما استفهام فی موضع رفع بالابتداء، أی: و أی شی‏ء یدریک بها؟ و معناه النفی، أی ما یدریک بها أحد

[2] . نمونه واضحش حدیثی است که در الهدایة الکبرى، ص392-393؛ مختصر البصائر، ص433-435؛ نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین (للفیض)، ص252 آمده است.

قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیْبِیٌّ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَیِّدِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ لَهُ وقت [وَقْتاً] أَوْ تُوَقِّتَ شِیعَتُنَا،

قَالَ: قُلْتُ یَا مَوْلَایَ وَ لِمَ ذَلِکَ؟

قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِیهَا: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها» وَ قَوْلَهُ: «قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» وَ قَوْلَهُ: عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» وَ لَمْ یَقُلْ أَحَدٌ دُونَهُ وَ قَوْلَهُ: «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ» وَ قَوْلَهُ: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» وَ قَوْلَهُ: «وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ.»

قُلْتُ: یَا مَوْلَایَ مَا مَعْنَى: یُمارُونَ؟

قَالَ: یَقُولُونَ: مَتَى وُلِدَ؟ وَ مَنْ رَآهُ؟ وَ أَیْنَ هُوَ؟ وَ أَیْنَ یَکُونُ؟ وَ مَتَى یَظْهَرُ؟ کُلَ‏ ذَلِکَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَ شَکّاً فِی قَضَائِهِ وَ قُدْرَتِهِ: أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنَّ لِلْکَافِرِینَ لَشَرَّ مَآبٍ.

قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا مَوْلَایَ فَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟

قَالَ: یَا مُفَضَّلُ لَا تُوَقِّتْ فَمَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللَّهَ فِی عِلْمِهِ وَ ادَّعَى أَنَّهُ یَظْهَرُهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ مَا لِلَّهِ سِرٌّ إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ الْمَنْکُوسِ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ مَا لِلَّهِ خِزَانَةٌ هِیَ أَحْصَنُ سِرّاً عِنْدَهُمْ أَکْبَرَ مِنْ جَهْلِهِمْ بِهِ وَ إِنَّمَا أُلْقِی قَوْلَهُ إِلَیْهِمْ لِتَکُونَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ.

قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ بَدْوُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ إِلَیْهِ التَّسْلِیمُ؟

قَالَ: یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ فِی سَنَةٍ یَکْشِفُ لِسَتْرِ أَمْرِهِ وَ یَعْلُو ذِکْرُهُ وَ یُنَادَى بِاسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ یَکْثُرُ ذَلِکَ فِی أَفْوَاهِ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ وَ الْمُوَافِقِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ لِتَلْزَمَهُمُ الْحُجَّةُ لِمَعْرِفَتِهِمْ بِهِ عَلَى أَنَّنَا نَصَصْنَا وَ دَلَلْنَا عَلَیْهِ وَ نَسَبْنَاهُ وَ سَمَّیْنَاهُ وَ کَنَّیْنَاهُ سَمِیَّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ کُنْیَتَهُ، لِئَلَّا یَقُولَ النَّاسُ مَا عَرَفْنَا اسْمَهُ وَ لَا کُنَاهُ وَ لَا نَسَبَهُ وَ اللَّهِ لَیَحْقُنُ الْإِفْصَاحُ بِهِ وَ بِاسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ حَتَّى یَکُونَ کَتَسْمِیَةِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ کُلُّ ذَلِکَ لِلُزُومِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ یُظْهِرُ اللَّهُ کَمَا وَعَدَ جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی قَوْلِهِ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»

قَالَ الْمُفَضَّلُ: قُلْتُ: وَ مَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»

قَالَ: هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «وَ مَنْ یَبْتَغِ‏ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین» ‏...

[3] . وَ قَالَ ص أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَإِنَّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فِی ضِیقٍ وَسَّعَهُ عَلَیْکُمْ فَرَضِیتُمْ بِهِ فَأَثْبَتُّمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی غِنًى نُغِصُّهُ إِلَیْکُمْ فَجُدْتُمْ بِهِ فَأُجِرْتُمْ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُه‏...

[4] . قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فَحَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا یَعْنِی سُورَةَ الْکَهْفِ أَنَّ قُرَیْشاً بَعَثُوا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ إِلَى نَجْرَانَ، النَّضْرَ بْنَ الْحَارِثِ بْنِ کَلَدَةَ وَ عُقْبَةَ بْنَ أَبِی مُعَیْطٍ وَ الْعَاصَ بْنَ وَائِلٍ السَّهْمِیَّ لِیَتَعَلَّمُوا مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى مَسَائِلَ- یَسْأَلُونَهَا رَسُولَ اللَّهِ ص، فَخَرَجُوا إِلَى نَجْرَانَ إِلَى عُلَمَاءِ الْیَهُودِ فَسَأَلُوهُمْ فَقَالُوا: سَلُوهُ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ- فَإِنْ أَجَابَکُمْ فِیهَا عَلَى مَا عِنْدَنَا فَهُوَ صَادِقٌ- ثُمَّ سَلُوهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَاحِدَةٍ- فَإِنِ ادَّعَى عِلْمَهَا فَهُوَ کَاذِبٌ....

قَالُوا: فَمَا الْمَسْأَلَةُ الرَّابِعَةُ قَالَ: سَلُوهُ مَتَى تَقُومُ السَّاعَةُ فَإِنِ ادَّعَى عِلْمَهَا فَهُوَ کَاذِبٌ- فَإِنَّ قِیَامَ السَّاعَةِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.

[5] . ... فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ ع وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبِیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.

 


550) سوره احزاب (33) آیه 62 سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا

بسم الله الرحمن الرحیم

550) سوره احزاب (33) آیه 62

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً

ترجمه

[این] سنت خدا [بوده است] درباره کسانی که قبلا بوده‌اند و هرگز برای سنت خدا جایگزینی نخواهی یافت.

حدیث

1) از رسول الله ص روایت شده است:

سوگند به خدایی که مرا حقاً به پیامبری برگزید، امت من، سنت کسانی را که قبل از آنها بوده‌اند گام به گام مرتکب می‌شوند تا جایی که اگر ماری در بنی‌اسرائیل در سوراخی خزیده باشد، در این امت هم ماری پیدا می‌شود که همان کار را بکند!

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص576

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ بَشِیراً لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَهَا حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى لَوْ أَنَّ حَیَّةً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ دَخَلَتْ فِی جُحْرٍ لَدَخَلَتْ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ حَیَّةٌ مِثْلُهَا.[1]


2) از امام صادق روایت شده است:

همانا سنت‌های انبیاء و آن غیبت‌هایی که از آنها واقع شد، مو به مو و طابق النعل بالنعل، در مورد قائم ما اهل بیت نیز رخ خواهد دارد.

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص345

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِیَاءِ ع بِمَا وَقَعَ بِهِمْ مِنَ الْغَیْبَاتِ حَادِثَةٌ فِی الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.[2]

تدبر

آیات متشابه

عبارت «وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَریب‏» در آیه17 سوره شوری آمده است.

عبارت «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» در آیه 38 سوره احزاب آمد که این آیه در جلسه528 مورد بررسی قرار گرفت

http://yekaye.ir/al-ahzab-33-38/

آیه 23 سوره فتح: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلا» بسیار شبیه آیه کنونی است.


1) «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً»

آفرینش نظام و برنامه دارد که از این نظام و برنامه تحت عنوان سنت‌های الهی یاد می‌شود؛ و اگرچه اقوام و ملت‌ها می‌آیند و می‌روند و شاهد انواعی از تغییرات هستند و جهان دائما در حال تغییر تبدیل است، اما سنت‌های الهی ثابت و غیرقابل تبدیل هستند؛ و به همین جهت است که می‌توان از تاریخ عبرت گرفت.


2) «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ»

مقصود از این سنتی که در امت‌های پیشین هم بوده است، چیست؟

الف. اینکه اگر کسانی در قبال انبیاء نفاق بورزند و شایعه‌پراکنی کنند، (زجاج، مجمع‌البیان، ج8، ص581) ویا به تعبیر دیگر، درصدد افساد و اضطراب‌افکنی بین مردم برآیند، باید تبعید یا اعدام شوند (المیزان، ج‏16، ص340)

ب. ممکن است علاوه بر این، ناظر به وجوب حجاب نیز باشد که در همه امت‌های دیگر سابقه داشته، یعنی می‌فرماید هم قانون حجاب، و هم این مجازات‌ها برای کسانی بوده که در آن کارشکنی می‌کنند، سنتی الهی در همه ملل بوده است.

ج. چه‌بسا علاوه بر این، می‌خواهد بفرماید: این سنت ما در تمام جوامع بوده که اگر می‌خواهید اقدام صحیحی را در جامعه اجرایی کنید، باید سه عرصه‌ای را که در آیات قبل بیان شد، جدی بگیرید تا به موفقیت برسید؛ یعنی آموزش فرهنگی؛ ارائه دستورالعمل صریح فردی؛ وضع قوانین و مجازات‌های اجتماعی. (تدبر8 جلسه قبل http://yekaye.ir/al-ahzab-33-61/)

د. اینکه انسان‌های منفاق، بیماردل [= هوسران] و شایعه‌پراکن، ملعون‌اند؛ و از رحمت خدا - که در اصل همان هدایت الهی خاص مومنان است که آنها را از شکاکیت می‌رهاند و به یقین می‌رساند‌ (جلسه 545، تدبر5 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/ )- بی‌بهره ‌می‌مانند.

ه. ...


3) «قُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً»

مبارزه علیه فتنه‏گران، یک سنّت الهى در همه‏ى ادیان بوده است؛ و قانون اعدامِ فتنه‏انگیزان و اخلال‏گران، تبدیل‏ناپذیر است. (تفسیر نور، ج‏9، ص404 )


4) «قُتِّلُوا تَقْتِیلًا سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ»

در شیوه‏ى تبلیغ، احکام سخت و سنگین را با سابقه‏ى آن در طول تاریخ گره بزنید.

نمونه‌های دیگری که قرآن چنین گونه کرده است:

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (بقره/183)

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ» (آل‌عمران/46) (تفسیر نور، ج‏9، ص404 )


5) «قُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ سُنَّةَ اللَّهِ ... مِنْ قَبْلُ»

مقام انسانیّت و ارزش امنیّت در همه‏ى ادیان الهى به قدرى است که سخت‏ترین مجازات‏ها در مورد کسانى که از این راه به جامعه ضربه مى‏زنند اعمال مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص404 )



[1] . در همانجا این حدیث هم آمده است:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کُلَّمَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ فَإِنَّهُ یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.

[2] . شاید این روایت را هم بتوان به نحوی ذیل این آیه فهمید:

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ‏  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِیهَا ...َ

اتَّقُوا اللَّهَ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ لَا یَکُونَ مِنْکُمْ مُحْرِجُ الْإِمَامِ فَإِنَّ مُحْرِجَ الْإِمَامِ هُوَ الَّذِی یَسْعَى بِأَهْلِ الصَّلَاحِ مِنْ أَتْبَاعِ الْإِمَامِ الْمُسَلِّمِینَ لِفَضْلِهِ الصَّابِرِینَ عَلَى أَدَاءِ حَقِّهِ الْعَارِفِینَ لِحُرْمَتِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ نَزَلَ بِذَلِکَ الْمَنْزِلِ عِنْدَ الْإِمَامِ فَهُوَ مُحْرِجُ الْإِمَامِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ عِنْدَ الْإِمَامِ أَحْرَجَ الْإِمَامَ إِلَى أَنْ یَلْعَنَ أَهْلَ الصَّلَاحِ مِنْ أَتْبَاعِهِ الْمُسَلِّمِینَ لِفَضْلِهِ الصَّابِرِینَ عَلَى أَدَاءِ حَقِّهِ الْعَارِفِینَ بِحُرْمَتِهِ فَإِذَا لَعَنَهُمْ لِإِحْرَاجِ أَعْدَاءِ اللَّهِ الْإِمَامَ صَارَتْ لَعْنَتُهُ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ صَارَتِ اللَّعْنَةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ رُسُلِهِ عَلَى أُولَئِکَ وَ اعْلَمُوا أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ أَنَّ السُّنَّةَ مِنَ اللَّهِ قَدْ جَرَتْ فِی الصَّالِحِینَ قَبْلُ...( الکافی، ج‏8، ص9-10)

 


549) سوره احزاب (33) آیه 61 مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُو

بسم الله الرحمن الرحیم

549) سوره احزاب (33) آیه 61

مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً

ترجمه

لعنت‌شدگان [= دور از رحمت] اند. هرکجا به چنگ افتند، گرفته شوند و با قاطعیت به قتل رسند.

اختلاف قرائت[1]

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ثُقِفُوا»

اصل ماده «ثقف» را به معنای « کجیِ چیزی را راست کردن» دانسته‌اند که وقتی با حرف «بـ» متعدی می‌شود به معنای چیره شدن و ظفر یافتن بر کسی یا چیزی می‌باشد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص383) رواج این ماده در این معنای اخیر بقدری است که برخی اساسا «ثقف»‌را به معنای اینکه «با کاردانی تمام به چیزی رسیدن و کاری را انجام دادن» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص174) ویا گفته اند اصل این ماده به معنای رسیدن به چیزی است که با احاطه کامل بر آن چیز همراه باشد به طوری که آن چیز کاملا تحت نظر قرار بگیرد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص19)

این ماده در قرآن کریم تنها 6 بار و همواره به صورت فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است (ثَقِفْتُمُوهُمْ، تَثْقَفَنَّهُمْ، ثُقِفُوا)

«مَلْعُونینَ»

«ملعون» اسم مفعول از ماده «لعن» است و در جلسه 274 بیان شد که ماده «لعن» به معنای طرد و دور کردنی است که از روی خشم و نارضایتی باشد.

http://yekaye.ir/al-hegr-15-35/

به لحاظ نحوی، این کلمه منصوب است؛ ومی‌تواند منصوب از باب مذمت باشد (مجمع‌البیان، ج8، ص578)؛ و یا اینکه حال باشد برای جمله قبل. (الکشاف، ج3، ص561) برخی هم این احتمال را داده‌اند که «ملعونین» صفت برای «قلیلا» در آیه قبل بوده باشد؛ یعنی «قلیلا» به به معنای زمانی اندک، بلکه به معنای «تعدادی اندک» است؛ یعنی جر تعدادی اندک در جوار تو نمی‌مانند که این تعداد اندک هم ملعون‌اند و باید گرفته شوند و به قتل برسند (البحر المحیط، ج8، ص506).[2]

شأن نزول

در بسیاری از تفاسیر آمده است که این آیات در مورد حضرت علی ع نازل شده است که خداوند فرمود «البته اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و اضطراب‌افکنان [= شایعه‌سازان] در این شهر [از کار خود] بازنایستند، به‌یقین تو را علیه آنان بشورانیم، سپس در آنجا جز اندکی در جوار تو نمانند.» یعنی آنان را هلاک می‌کند؛ سپس فرمود «لعنت‌شدگان [= دور از رحمت] اند. هرکجا به چنگ افتند» یعنی بعد از تو ای محمد! «گرفته شوند و با قاطعیت به قتل رسند» که به خدا سوگند امیرالمومنین ع آنان را به قتل رساند» سپس فرمود «این سنت خداست در کسانی که قبل از تو بوده‌اند»

مناقب آل أبی طالب ع، ج‏3، ص210

وَ فِی تَفَاسِیرَ کَثِیرَةٍ أَنَّهُ نَزَلَ فِی حَقِّهِ [علی ع] لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا یَعْنِی یُهْلِکُهُمْ ثُمَّ قَالَ مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا یَعْنِی بَعْدَکَ یَا مُحَمَّدُ أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ قَتَلَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قَالَ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ الْآیَةَ.

حدیث

1) از امام باقر ع درباره این آیه روایت شده است:

«ملعون‌اند» پس لعنت بر آنان واجب شد؛ و خداوند بعد از این لعنت است که فرمود «هرکجا به چنگ افتند، گرفته شوند و با قاطعیت به قتل رسند.»

تفسیر القمی، ج‏2، ص197

فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ «مَلْعُونِینَ» فَوَجَبَتْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَةُ یَقُولُ اللَّهُ بَعْدَ اللَّعْنَةِ «أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا».


2) امیرالمومنین ع بعد از جنگ نهروان خطبه‌ای خواندند و در آن فرمودند قبل از اینکه مرا دیگر نیابید هر سوالی می‌خواهید بپرسید. افراد سوالاتی درباره فتنه‌هایی که در پیش روست پرسیدند و حضرت توضیحاتی فرمودند، تا اینکه کسی گفت: یا امیرالمومنین! بعد از اینها چه خواهد شد؟ فرمودند:

همانا خداوند از این فتنه‌ها  فرج و گشایشی حاصل می‌کند با مردی از ما اهل بیت، همچون گشایش صبحدم؛

پدرم فدای فرزندِ آن بهترینِ کنیزان!*

آنان [= آن ظالمانی که در همه امور مسلط شده بودند] را به خواری می‌افکند و جام تلخ‌کامی را بدانها می‌نوشاند، پس آنان نصیبی جز شمشیر نخواهند داشت؛ هشت ماه شمشیر را بر شانه‌اش می‌گذارد، به طوری که آن روز قریش [= کسانی که در حق من ظلم کردند و من بر ظلم آنان صبر کردم] آرزو می‌کنند کاش دنیا و آنچه در آن است را بدهند و در عوض به اندازه [زمان] دوشیدن شیر گوسفندی یا ذبح شتری مرا ببینند، تا از آنان قبول کنم اندکی از چیزهایی که الان از آنان می‌خواهم و زیر بار نمی‌روند؛ تا حدی که قریش خواهد گفت: اگر این از فرزندان فاطمه س بود بر ما رحم می‌کرد؛ پس خداوند او را بر بنی‌امیه می‌شوراند و آنان را «ملعون [دور از رحمت] می‌گرداند که هرکجا به چنگ افتند، گرفته شوند و با قاطعیت به قتل رسند.»

  • پی‌نوشت: مسلمانان در جنگ با روم، نرگس خاتون، مادر امام زمان ع، را از روم به اسارت گرفتند و به کنیزی فروختند و امام هادی ع مبلغ ایشان را پرداخت و او با امام حسن عسکری ع ازدواج کرد.

الغارات، ج‏1، ص11-13 (فرازهای اول این خطبه، در نهج‌البلاغه، خطبه92 آمده است)

حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَنْصُورٍ  قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ‏  قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ الزَّعْفَرَانِیُ‏  قَالَ: قَالَ‏  إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الثَّقَفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفَّارِ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ قَیْسِ بْنِ قَهْدٍ  مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: حَدَّثَنَا الْمَنْصُورُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ زِرِّ  بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَخْطُبُ

قَالَ إِبْرَاهِیمُ وَ أَخْبَرَنِی أَحْمَدُ بْنُ عِمْرَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ‏  بْنِ أَبِی لَیْلَى قَالَ: قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی لَیْلَى عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ: خَطَبَ عَلِیٌّ ع بِالنَّهْرَوَانِ‏...[3]

فَقَامَ رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ: ثُمَّ مَا یَکُونُ بَعْدَ هَذَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: «ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُفَرِّجُ الْفِتَنَ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ کَتَفْرِیجِ الْأَدِیمِ‏  بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِمَاءِ  یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ یَسْقِیهِمْ بِکَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ  فَلَا یُعْطِیهِمْ إِلَّا السَّیْفَ هَرْجاً هَرْجاً  یَضَعُ السَّیْفَ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ وَدَّتْ قُرَیْشٌ عِنْدَ ذَلِکَ بِالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنِی مَقَاماً وَاحِداً قَدْرَ حَلْبِ شَاةٍ أَوْ جَزْرِ جَزُورٍ  لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ بَعْضَ الَّذِی یَرِدُ عَلَیْهِمْ‏  حَتَّى تَقُولَ قُرَیْشٌ لَوْ کَان‏ هَذَا مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ لَرَحِمَنَا فیغریه اللَّه ببنی أمیّة فیجعلهم ملعونین أینما ثقفوا أخذوا و قتّلوا تقتیلا.[4]

3) یونس بن ظبیان می‌گوید:

امام صادق ع فرمود: یونس! به عطیه [= یکی از شیعیان] از قول من بگو که کسی که جرعه‌ای شراب بنوشد خداوند عز و جل و فرشتگان و پیامبرانش و مومنان او را لعنت کنند؛ و اگر آن اندازه بنوشد که مست شود روح ایمان از بدنش رخت برمی‌بندد و روح سخیف خبیث ملعونی در او مستقر می‌گردد تا حدی که نماز را ترک کند؛ و چون نماز را ترک کرد فرشتگان او را مذمت کنند و خداوند عز و جل به او فرماید: بنده من! کافر شدی؟! و فرشتگان تو را به خاطر این زشتی‌ات مذمت می‌کنند!

سپس امام صادق ع فرمود: چه زشت است، چه زشت است و واقعا چه زشت است؛ به خدا سوگند یک لحظه توبیخ خداوند جلیل، از هزار سال عذاب شدیدتر است.

سپس فرمود: «لعنت‌شدگان [= دور از رحمت] اند. هرکجا به چنگ افتند، گرفته شوند و با قاطعیت به قتل رسند.»

سپس فرمود: یونس! ملعون است ملعون است کسی که دستور خدا را ترک گوید؛ که اگر راه خشکی در پیش گیرد هلاکش کند و اگر راه دریا در پیش گیرد غرقش کند، که به خاطر غضب خداوند جلیل [خشکی و دریا] بر او غضب کنند.

الکافی، ج‏6، ص399

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

یَا یُونُسَ بْنَ ظَبْیَانَ أَبْلِغْ عَطِیَّةَ عَنِّی أَنَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَةً مِنْ خَمْرٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَلَائِکَتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ فَإِنْ شَرِبَهَا حَتَّى یَسْکَرَ مِنْهَا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ مِنْ جَسَدِهِ وَ رَکِبَتْ فِیهِ رُوحٌ سَخِیفَةٌ خَبِیثَةٌ مَلْعُونَةٌ فَیَتْرُکُ الصَّلَاةَ فَإِذَا تَرَکَ الصَّلَاةَ عَیَّرَتْهُ الْمَلَائِکَةُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَبْدِی کَفَرْتَ وَ عَیَّرَتْکَ الْمَلَائِکَةُ سَوْأَةً لَکَ عَبْدِی ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَوْأَةً سَوْأَةً کَمَا تَکُونُ السَّوْأَةَ وَ اللَّهِ لَتَوْبِیخُ الْجَلِیلِ جَلَّ اسْمُهُ سَاعَةً وَاحِدَةً أَشَدُّ مِنْ عَذَابِ أَلْفِ عَامٍ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا ثُمَّ قَالَ یَا یُونُسُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ تَرَکَ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ أَخَذَ بَرّاً دَمَّرَتْهُ وَ إِنْ أَخَذَ بَحْراً غَرَّقَتْهُ یُغْضَبُ لِغَضَبِ الْجَلِیلِ عَزَّ اسْمُهُ.[5]

تدبر

1) «مَلْعُونینَ...»

منافقان و بیماردلان و اراجیف‌بافان، که در آیه قبل ذکر شد، همگی در میان جامعه اسلامی بودند؛ و قرآن آنان را ملعون خواند. این نشان می‌دهد که گمان برخی افراد که می‌پندارند هیچ مسلمانی را نمی‌توان لعنت کرد، باطل است. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏20، ص13)

به تعبیر امروزی‌تر،

«مرگ بر منافق» یک شعار قرآنى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص404)


2) «مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً»

شخصی که ملعون، و از درگاه رحمت الهی رانده ‌شود، ارزش انسانی خود را از دست داده است؛ و لذا دستگیری و گاه حتی کشته او مباح می‌شود. (توضیح بیشتر در تدبر3)


3) «مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً»

دست کم در مورد سه گروه از کسانی که خود را مسلمان می‌دانند (منافقان و بیماردلان و اراجیف‌بافان) سخن از گرفتن و کشتن آنان مطرح است.

پس، این تلقی که اسلام با افراد منحرف درون جامعه دینی تنها به نصیحت بسنده می‌کند و در قبال آنها هیچگاه خشونت به خرج نمی‌دهد، نادرست است.

بحث تخصصی جامعه‌شناسی (درباره إعمال خشونت در جامعه)

تردیدی نیست که حکومت اسلامی در مواجهه با عموم مردم، اصل اولی را باید بر مدارا و نرمش، و تا حد امکان چشم‌پوشی از خطاها بگذارد، و اگر قرار به خشونت باشد، خشونت در گام آخر است؛ اما آیا اصلا می‌توان خشونت به خرج داد؟

امروزه برخی با بهانه حقوق بشر، هر گونه إعمال خشونت در جامعه را مردود می‌دانند و معتقدند اگر کسی جرمی مرتکب می‌شود تنها و تنها حق داریم او را محدود [= زندانی] کنیم؛ و حق هیچگونه إعمال خشونت نداریم.

این ادعا - که در بسیاری از کشورهای اروپایی نیز مطرح است، و به همین جهت، ظاهراً مجازات اعدام را در قوانین مدنی خود ندارند - ریشه در نگاهی ماتریالیستی به انسان دارد که اولا همه حقیقت او را در جسم و بدن او منحصر می‌داند؛ و ثانیا آسیب زدن به جسم دیگری را به هیچوجه روا نمی‌شمرد، حتی در مقام مقابله به مثل، با این توجیه که اگر او کار بدی کرد، ما نباید کار بد او را تکرار کنیم!

قبل از تحلیل این ادعا، لازم به یادآوری است که بقدری غیرمنطقی بودنِ این ادعا، حتی برای مدعیانش، واضح است، که هرجا پای مصلحت عمومی - از نظر خودشان- در میان باشد براحتی شدیدترین رفتارها را با انسانهایی که مجرم می‌دانند انجام می‌دهند؛ که شاهد واضح آن نوع برخوردهایی است که با کسانی که به عنوان تروریست دستگیر می‌کنند انجام می‌دهند، و حتی به صرف سوءظن به شخصی، وی را تحت انواع شکنجه‌ها قرار می‌دهند تا هم‌قطارانش را لو دهد تا انسان‌های کمتری کُشته شوند؛ البته چنین اقدامی را هر عاقلی تایید می‌کند؛ اما به‌وضوح خلاف منطق فوق است! البته آنها به همین بسنده نمی‌کنند بلکه به اسم اقدام پیشگیرانه، به کشورهایی که از نظر آنها صرفاً متهم‌اند هجوم می‌برند و میلیونها نفر را کشته و مجروح و آواره می‌سازند، که نمونه‌اش را در عراق شاهد بوده‌ایم.

غلبه رویکرد ظاهربینانه ماتریالیستی در تحلیل مذکور بقدری زیاد است که میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه، تولد زندان» بخوبی نشان داده است که این گونه نیست که امروزه مجازات‌های خشن علیه انسانها کم شده باشد؛ بلکه مجازات‌های بدنی جای خود را به مجازات‌های ظریف روانی داده است که آسیبی که از آنها متوجه شخصیت انسان می‌شود، بسیار بیش از مجازات‌های جسمانی است.

اما در اسلام، چون سعادت اجتماعی انسانها را اصل می‌داند، لذا معیار انسان بودن - و لذا قابل احترام بودنِ- شخص را صرفاً در بهره‌مندی از بدن آدمی نمی‌شمرد، و با کسی که بخواهد با اقدامات خود در عرصه عمومی، سعادت جامعه را به خطر بیندازد، برخورد می‌کند؛ و البته چنان که بیان شد، إعمال خشونت، آخرین گامِ این برخورد است؛ چنانکه در آیه قبل، از مهلتی که به آنها برای دست برداشتن از اقداماتشان داده می‌شود، سخن گفت. (جلسه قبل، تدبر8)


4) «أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا»

اجراى حکم خدا در مورد فتنه انگیزانِ حقّ ستیز، به زمان و مکان و مرز محدود نیست؛ و براى فتنه انگیزان و اخلال‏گران امنیّتِ [از جمله، امنیت اخلاقیِ] جامعه، هیچ جایى نباید محل امن باشد. (تفسیر نور، ج‏9، ص403)


5) «أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا»

فرار فتنه انگیزان، نباید مانع برخورد شما شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص403)


6) «لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ... أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا»

[شروع اقدام در خصوص برخورد شدید با فتنه‌انگیزان برعهده رهبر جامعه دینی است، اما] در دستگیرى دشمنان، همه مردم باید بسیج شوند. (تفسیر نور، ج‏9، ص403)

نحوه استنباط

اولی را به صورت مفرد مخاطب آورد؛ و دومی را به صورت مجهول، که یعنی این کار باید به هر صورت انجام شود.


7) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ ... الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ ... قُتِّلُوا تَقْتِیلًا»

کسانى که [با سخنان ناصواب و شایعه‌پراکنی] از ایجاد فتنه و دلهره دست بر نمى‏دارند، باید با شدّت و ذلّت کشته شوند. (تفسیر نور، ج‏9، ص403)

بحث تخصصی اجتماعی (نحوه برخورد با معاندان داخلی)

در فضاهای به‌اصطلاح روشنفکری، معروف شده که حضرت علی ع با دشمنان داخلی‌اش همواره به مدارا رفتار می‌کرد و تا آنها دست به شمشیر نمی‌بردند، کاری به کار آنها نداشت؛ و برخورد ایشان با خوارج را شاهد بر این مدعا می‌گیرند.

با توجه به اینکه حضرت علی ع خود را قرآن ناطق می دانست و سیره خود را پیروی کامل از کتاب خدا و سنت رسول الله معرفی کرده بود، باید گفت که این برداشت کاملا نادرست است؛ چرا که این آیه به صراحت در مورد سه گروه از مخالفان داخلی (منافقان، هوسبازان، و شایعه‌پراکنان) دستور می‌دهد که بعد از مهلتی اندک، یا باید تبعید شوند و یا دستگیر و اعدام گردند!

در مورد برخورد حضرت علی ع با خوارج هم باید گفت که خوارج چون گروه منسجمی نبودند، در زمره هیچیک از سه دسته فوق قرار نمی‌گرفتند، و تا زمانی هم که دست به شمشیر نبرده بودند خطر جدی‌ای از جانب آنها جامعه دینی را تهدید نمی‌کرد؛ در مقابل می‌توان سیره حضرت ع در برخورد با معاویه و دار و دسته‌اش را گوشزد کرد که بر آنان بسیار سخت می‌گرفت و هرکس که معلوم می‌شد جاسوس معاویه است، بلافاصله اعدام می‌شد؛ و یا توصیه‌های ایشان به برخوردهای شدید با برخی افراد (مانند معاویة ‌بن حدیج [خدیج]) که با سخنرانی‌های خود - و البته بدون دست بردن به شمشیر- مردم را به نفع معاویه و علیه امام تشویق می‌کرد ، شاهد بر این مدعاست که حضرت با منافقان و شایعه‌پراکنان هم برخورد شدید داشته است.


8) «وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً؛

 قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلایُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلا؛

مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً»

نمونه‌ای قرآنی از سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی برای حل معضل اجتماعی

در مساله تعرض به زنان،

ابتدا زشتی و پلیدی این رفتار را روشن کرد (آموزش فرهنگی و اجتماعی) و آثار وجودی این رفتار (ملعون شدن) را هم برشمرد (استفاده از تعبیر «لعنت» علاوه بر تهدید اخروی، تعمیق آموزش‌های قبلی نیز هست؛ یعنی نشان می‌دهد این رفتار شما، تاثیراتی عمیق در وجودتان می‌گذارد و شما را از رحمت خدا دور می‌کند)

سپس یک دستورالعمل صریح اجرایی به خود زنان داد (وجوب حجاب کامل و متین) و البته فلسفه آن را هم بیان کرد تا فایده آن برای خویش را دریابند و به انجام آن تشویق شوند (این نوع پوشش برای این است که به عفت شناخته شوند تا مورد اذیت قرار نگیرند)

سپس یک قانون اجتماعی وضع کرد و مجازات‌های سنگینی برای کسانی که درصددند آن تعرض به زنان همچنان ادامه داشتند، قرار داد.

ثمره اجتماعی

برای تربیت و سعادت بشر، و حفظ جامعه،

نمی‌توان صرفاً به تبلیغ و گفتگو و خودسازی اکتفا کرد؛

نمی‌توان تنها به صورت انفرادی از تک‌تک افراد خواست که ظواهر دینی و دستورهای شرعی‌ را رعایت کنند؛ و

نمی‌توان تنها به وضع قوانین و اجرای خشک دستورها و مقررات دل بست. (ایستاده در باد، ص494-496)

تاملی در جامعه خویش

یکی از مشکلات اجتماعی ما این است که برخی جناح‌های فکری، تنها و تنها یکی از این مولفه‌ها را مهم می‌دانند؛ و به‌تَبَعِ آنان، سیاستمداران، به یکی از این امور دلبسته و اهمیت بقیه را منکر می‌شوند:

اغلبِ به‌اصطلاح روشنفکران، تنها گزینه اول را تجویز می‌کنند؛

طرفداران جدایی دین از سیاست، گزینه دوم را بتنهایی کافی می‌دانند؛ و

متحجران و مقدس‌مآبان، تنها به گرینه سوم دلخوش کرده‌اند.

اما از نظر اسلام،

نمی‌توانید از انسانها بخواهید که فقط و فقط باطنشان را درست کنند؛

نمی‌توانید از انسانها بخواهید که شخصاً به آداب و مناسک دینی پای‌بند باشند و بس؛ و

نمی‌توانید از انسانها بخواهید که حکومتی را تشکیل دهند، اما به تربیت فرهنگی آحاد جامعه کاری نداشته باشند.



[1] . قُتِّلُوا / قُتِلُوا

و قرأ الجمهور: قُتِّلُوا، بتشدید التاء و فرقة: بتخفیفها، فیکون تَقْتِیلًا مصدرا على غیر قیاس المصدر (البحر المحیط، ج‏8، ص506)

[2] . و الصحیح أن ملعونین صفة لقلیل، أی إلا قلیلین ملعونین، و یکون قلیلا مستثنى من الواو فی لا یجاورون

[3] . ..

[4] . در بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص27 سخنانی از امیرالمومنین ع خطاب به کمیل آمده است که در راستای همین حدیث فوق است.

أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبَصْرِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَیْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ کَثِیرٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی رَاشِدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِیتُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِوَصِیَّةٍ أَوْصَانِی بِهَا یَوْماً هِیَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِی عَلِی‏...

یَا کُمَیْلُ أَنْتُمْ مُمَتَّعُونَ بِأَعْدَائِکُمْ‏ تَطْرَبُونَ بِطَرَبِهِمْ وَ تَشْرَبُونَ بِشُرْبِهِمْ وَ تَأْکُلُونَ بِأَکْلِهِمْ وَ تَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ رُبَّمَا غُلِبْتُمْ عَلَى نِعْمَتِهِمْ إِی وَ اللَّهِ عَلَى إِکْرَاهٍ مِنْهُمْ لِذَلِکَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِرُکُمْ وَ خَاذِلُهُمْ فَإِذَا کَانَ وَ اللَّهِ یَوْمُکُمْ وَ ظَهَرَ صَاحِبُکُمْ لَمْ یَأْکُلُوا وَ اللَّهِ مَعَکُمْ وَ لَمْ یَرِدُوا مَوَارِدَکُمْ وَ لَمْ یَقْرَعُوا أَبْوَابَکُمْ وَ لَمْ یَنَالُوا نِعْمَتَکُمْ أَذِلَّةً خَاسِئِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلا

[5]  در مناقب آل أبی طالب، ج‏4، ص331 مورد دیگری از استفاده این آیه در روایات وجود دارد:

سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ ع عَنِ الْوَاقِفَةِ فَقَالَ مَلْعُونُونَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُبَدِّلُهَا حَتَّى یُقَتَّلُوا عَنْ آخِرِهِمْ وَ قَالَ ع لِمُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ لَا نُجَالِسُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ الْآیَاتُ یَعْنِی الْأَوْصِیَاءَ الَّذِینَ کَفَرَ بِهِمُ الْوَاقِفَةُ.

 


548) سوره احزاب (33) آیه 60 لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ و

بسم الله الرحمن الرحیم

548) سوره احزاب (33) آیه 60

لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً

ترجمه

البته اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و اضطراب‌افکنان [= شایعه‌سازان] در این شهر [از کار خود] بازنایستند، به‌یقین تو را علیه آنان بشورانیم، سپس در آنجا جز اندکی در جوار تو نمانند.

نکات ترجمه

«الْمُنافِقونَ» 

منافق، اسم فاعل از ماده «نفق» در باب مفاعله است که درباره آن به تفصیل در جلسه 408 توضیح داده شد.

. http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/

«الْمُرْجِفُونَ»

اسم فاعل از ماده «رجف» است که قبلا بیان شد که اصل این ماده دلالت بر اضطراب و تکان خوردن شدید دارد و وقتی در مورد انسانها این تعبیر را به کار ببرند، به معنای کسانی است که در مطلب ناصوابی فرو رفته‌، شایعه‌سازی می‌کنند و اضطرابی را پدید می‌آورند.

جلسه 460 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-14/

« لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ ... لَنُغْرِینَّکَ: لـ + إن + لم + ینتهِ ... لـ + نُغری + نّ + ک»

لام اول، لام موطئه برای قسم (زمینه‌ساز سوگند) است؛ و لام دوم، لام جواب قسم؛ که هر دو حاوی معنای تاکید هستند.

«إن» حرف شرط است و «لم ینتنه» جمله شرطیه است. با توجه به اینکه «نغرینک» جواب قسم است، همین بر جواب شرط هم دلالت دارد و لذا اصطلاحا جواب شرط را محذوف می‌دانند به قرینه جواب قسم.

«یتنه» در اصل «یَنتَهِیُ» بوده است که چون حرف جزم (لم) بر سر آن آمده، انتهایش ساکن شده (یَنتَهِیْ)، و چون سکون بر یاء ‌ثقیل است، حرف یاء حذف شده است. این کلمه از ماده «نهی» است که درباره اینکه اصل این ماده دلالت بر «به انتها رسیدن» است یا «بازداشتن و مانع شدن» اختلافی بین اهل لغت است که در این باره در جلسه361 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-alaq-96-15/

«نُغری»

از ماده «غری» [یا «غرو»] است که به باب افعال رفته است. اصل این ماده را گفته‌اند که دلالت بر الصاق (چسباندن) و به هم وصل کردن دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص606)

برخی گفته‌اند الصاقی است که همراه با استیلاء و سلطه بر آن چیز باشد. آنگاه «فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ» مائده/14) یعنی دشمنی و بغض را به آنها منضم کردیم به نحوی که همواره بر آنها دشمنی و بغض مسلط است؛ و «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ‏» یعنی تو را در حالی که کاملا به آنها متصل هستی بر آنها سیطره‌ می‌دهیم و مسلط می‌سازیم. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص217)

از این ماده تنها همین دو مورد در قرآن کریم آمده است.

شأن نزول[1]

حدیث

از امام صادق ع روایت شده است:

1) منافق به دوریش از رحمت خداوند رضایت داده است، زیرا اعمالی انجام می‌دهد که ظاهرش شبیه شریعت است، در حالی که دلش سرگرم و بیهوده‌کار و غافل از حق آنهاست و آنها را به مسخره گرفته است؛ و علامت نفاق کم‌مبالاتی است در دروغگویی، و خیانت، و بی‌شرمی [وقاحت] ، و ادعای بی‌پشتوانه، و نگاه حرام داشتن، و سفاهت، و به غلط انداختن، و کم‌حیایی، و کوچک شمردن گناهان، و درصدد تخریب بزرگان دین برآمدن، و گرفتاریهای در راه دین را سبک و بی‌ارج دانستن، و تکبر، و چاپلوسی‌پسندی، و حسادت، و ترجیح دنیا بر آخرت و بدی بر خوبی، و دنبال سخن‌چینی رفتن، و لهو و سرگرمیِ [باطل] را دوست داشتن، و اهل گناه و ستم را یاری کردن، و از انجام خوبی‌ها فرار کردن، و اهل آن را کم‌ارزش شمردن، و اعمال خود را خوب و زیبا، و اعمال دیگران را زشت و ناپسند قلمداد کردن، و امثال اینها که فراوان است؛ وخداوند در مواضع مختلف منافقان را توصیف کرده است، چنانکه می‌فرماید «و از مردم، کس هست که خدا را در حاشیه می‌پرستد» و این را تفسیر کرد که یعنی: «پس اگر خوشی‌ای به او رسد، بدان دلگرم شود، و اگر فتنه‌‌ای به او رسد بر وجه [سابق] خویش دگرگون گردد، در دنیا و آخرت زیان کرده است؛ این است همان زیان آشکار.» (حج/11) و نیز خداوند متعال در وصفشان فرمود «و از مردم، کس هست که می‌گوید به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم در حالی که مومن نیستند؛ [می خواهند] به خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند خدعه بزنند در حالی که جز به خود خدعه نمی‌زنند و احساس نمی‌کنند؛ در دلهایشان مرضی است و خداوند آن مرض را بیفزاید» (بقره/8-11)

2) و پیامبر ص می‌فرمود: منافق هنگامی که وعده دهد خلف وعده می‌کند؛ و هنگامی که کاری انجام دهد، بد می‌کند؛ و هنگامی که سخن بگوید دروغ می‌گوید؛ و هنگامی که مورد اعتماد قرار گیرد خیانت می‌ورزد؛ و هنگامی که به او روزی داده شد سر به سبکسری و طغیان برمی‌دارد؛ و هنگامی که روزی از او دریغ شود، سرگرم زندگی می‌شود.

3) و نیز فرمود: کسی که ظاهرش با باطنش ناسازگار باشد منافق است، [تفاوتی نمی‌کند: ] هر کس و هرجا و در هر زمان و هر جایگاهی که می‌خواهد باشد، باشد.

مصباح الشریعة، ص144-146

قَالَ الصَّادِقُ ع

1) الْمُنَافِقُ قَدْ رَضِیَ بِبُعْدِهِ عَنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّهُ یَأْتِی بِأَعْمَالِهِ الظَّاهِرَةِ شَبِیهاً بِالشَّرِیعَةِ وَ هُوَ لَاهٍ وَ لَاغٍ وَ بَاغٍ بِالْقَلْبِ عَنْ حَقِّهَا مُسْتَهْزِئٌ فِیهَا وَ عَلَامَةُ النِّفَاقِ قِلَّةُ الْمُبَالاةِ بِالْکَذِبِ وَ الْخِیَانَةُ وَ الْوَقَاحَةُ وَ الدَّعْوَى بِلَا مَعْنًى وَ اسْتِخَانَةُ الْعَیْنِ وَ السَّفَهُ وَ الْغَلَطُ وَ قِلَّةُ الْحَیَاءِ وَ اسْتِصْغَارُ الْمَعَاصِی وَ اسْتِیضَاعُ أَرْبَابِ الدِّینِ وَ اسْتِخْفَافُ الْمَصَائِبِ فِی الدِّینِ وَ الْکِبْرُ وَ حُبُّ الْمَدْحِ وَ الْحَسَدُ وَ إِیثَارُ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ الشَّرِّ عَلَى الْخَیْرِ وَ الْحَثُّ عَلَى النَّمِیمَةِ وَ حُبُّ اللَّهْوِ وَ مَعُونَةُ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ الْبَغْیِ وَ التَّخَلُّفُ عَنِ الْخَیْرَاتِ وَ تَنَقُّصُ أَهْلِهَا وَ اسْتِحْسَانُ مَا یَفْعَلُهُ مِنْ سُوءٍ وَ اسْتِقْبَاحُ مَا یَفْعَلُهُ غَیْرُهُ مِنْ حَسَنٍ وَ أَمْثَالُ ذَلِکَ کَثِیرَةٌ وَ قَدْ وَصَفَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ فِی غَیْرِ مَوْضِعٍ قَالَ تَعَالَى «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» فِی التَّفْسِیرِ أَیْ «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» قَالَ تَعَالَى فِی وَصْفِهِمْ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً».

2) قَالَ النَّبِیُّ ص الْمُنَافِقُ مَنْ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا فَعَلَ أَسَاءَ وَ إِذَا قَالَ کَذَبَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا رُزِقَ طَاشَ وَ إِذَا مُنِعَ عَاشَ.

3) وَ قَالَ أَیْضاً مَنْ خَالَفَتْ سَرِیرَتُهُ عَلَانِیَتَهُ فَهُوَ مُنَافِقٌ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ حَیْثُ کَانَ وَ فِی أَیِّ زَمَنٍ کَانَ وَ عَلَى أَیِّ رُتْبَةٍ کَان‏.[2]


تدبر

1) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً»

در مسیر اجرای حکم خدا سه گروه در جامعه دینی سنگ‌اندازی می‌کنند که خداوند آنها را تهدید می‌کند که اگر دست از کارهایشان برندارند پیامبر ص را - به عنوان حاکم جامعه اسلامی - علیه آنان چنان بشوراند که بقای آنها در این جامعه را با چالشی جدی مواجه کند.

این سه گروه عبارتند از: منافقان، بیماردلان، و شایعه‌پراکنان.

علی‌القاعده، این سه دسته نماینده سه طیف در جامعه‌اند؛ اما اینها چه کسانی‌اند و چرا این سه دسته؟

الف.

منافقان: کسانی‌اند که از دیدگاه نظری تسلیم قوانین و آموزه‌های دینی نبوده و می‌کوشند محدود شدن گستره دین را در زندگی، از طریق ترویج کبراهای غیردینی در میان مسلمانان تئوریزه کنند. (درباره «کبرای غیر دینی» به جلسه420، تدبر4 مراجعه کنید. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-1/ )

بیماردلان: گناهکارانی‌اند که در مقام عمل معضلات اجتماعی ایجاد می‌کنند (مانند کسانی که در آیه قبل، متعرض زنان می‌شدند)

اراجیف‌بافان و شایعه‌پردازان: کسانی‌اند که نه توان فکری برای نظریه‌پردازی‌های باطل دارند و نه خودشان اهل ارتکاب معاصی‌اند؛ بلکه افراد سطحی و کم‌خردی هستند که در بدنه جامعه، با گفتارهای سست و دامن زدن به شایعات بی‌اساس، به دو دسته دیگر کمک می‌کنند.

ب.

منافقان، اقلیتی هستند که می‌کوشند اجرای آن دسته از قوانین الهی در جامعه که با منافع آنها ناسازگار است، با چالش مواجه کنند. این اقلیت، اگر تنها خودشان باشند، چالشی نمی‌توانند ایجاد کنند، پس باید فضای جامعه نیز با آنان همراهی کند. در این زمینه دو گروه دیگر مهم‌اند؛

بیماردلان، کسانی‌اند که اگرچه لزوما منافق (و درصدد ترویج منطق بی‌دینی تحت لوای دین) نیستند، اما در مقام عمل، خواسته‌ها و منافع مشترکی با منافقان دارند و منافقان نیز دائما عرصه را برای اینها باز می‌کنند. (خود منافقان هم بیماردل‌اند: بقره/8-10)

شایعه‌پراکنان؛ دو دسته فوق همچنان در اقلیت‌اند و اکثریت جامعه دینی را مردمانی تشکیل می‌دهند که نه منافق‌اند و نه بیماردل؛ اگر در زمره اولیاء الله نیستند، انسانهای جزء منافقان و بیماردلان هم نیستند. پس نیاز به گروهی هست  که با شایعه‌پراکنی و رواج دادن اخبار نادرست، فضای عمومی جامعه را به سمت و سویی بکشانند که مردم خواسته‌های منافقان را در راستای خواسته‌ها و دغدغه‌های خودشان بشمرند و با آنان همراهی کنند.


2) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ ... الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ...»

اهمیت و خطر منافقان، و نیز افراد بیماردل و گناهکار نسبتاً واضح است؛ اما چرا «شایعه‌پراکنان» را در عداد اینها آورد؟

الف. کلام، زبان و بیان، پایه اساسی در ارتباطات انسانی و رکن رکین شکل‌گیری اجتماع آدمیان است. اگر این نکته را جدی بگیریم، می توان فهمید که وقتی اراجیف‌بافی، یعنی مزخرف و بی‌پایه سخن گفتن رواج می‌یابد، سلامت اجتماع بشری به نحو غیرقابل جبرانی تهدید می‌شود. این بقدری اهمیت دارد که خداوند در جای دیگر می‌فرماید: «قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُم: به بندگان من بگو به بهترین شکل ممکن سخن بگویند که همانا شیطان میانشان را بر هم مى‏زند.» (اسراء/53) تو گویی شیطان که هدفی جز فاسد کردن ارتباطات و اجتماع انسانی ندارد، بیش از همه به نحوه سخن گفتن انسانها چشم دوخته است. از این رو، قرآن فقط از ما نمی‌خواهد که خوب سخن بگوییم؛ بلکه می‌خواهد که همیشه به بهترین وجه سخن بگوییم. (ایستاده در باد، ص501-502)

تاملی در جامعه خویش

آیا در میان ما بی‌مبنا و صرفا بر اساس شنیده‌ها سخن گفتن واقعا قبیح است؟ آیا به صرف اینکه یک خبر توجه ما را به خود جلب می‌کند و با دغدغه‌های شخصی و گروهی و سیاسیِ ما همراستاست، اقدام به رواج اخبار تلگرامی و اینترنتی و ... نمی کنیم؟ آیا سیاست‌ورزی دینی، با این گونه نشر هر سخنی علیه مخالفان خود سازگار است؟ مگر خداوند نفرمود: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی: و البتّه نباید دشمنىِ گروهى، شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت پیشه کنید که آن به تقوا نزدیکتر است» (مائده/8)

حتی در میان ما مذهبی‌ها و در ترویج مسائل دینی، معیارمان چیزی جز جذاب و جالب بودن است؟ مثلا چرا پدیده‌هایی مانند خواب‌نما شدن و دل‌بستن‌های بی‌پایه به کرامات و امور خارق‌العاده، این اندازه در ما رواج دارد؟ توجه شود که در مقام نفی رویای صادقه و یا کرامات واقعی اهل بیت ع نیستیم، بلکه بحث بر سر این است که چه سخنی را تحت چه شرایطی برای این و آن بازگو می‌کنیم یا در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌دهیم؟!


3) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً»

سعه‏ى صدر حدّ و اندازه دارد و همیشه تساهل و تسامح جوابگو نیست. (تفسیر نور، ج‏9، ص402)

در واقع، اگرچه اسلام بنای اولیه‌اش در برخوردهای اجتماعی مهربانی و مدارا و و تحمل و بخشش (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ...فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ آل‌عمران/159) و تا حد امکان چشم‌پوشی از خطای دیگران است (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم؛ نور/22)، و پیامبرش را برای رحمت به همگان فرستاده است (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین‏؛ انبیاء/107)، اما در خصوص سه گروه (منافقان، بیماردلان [= معصیت‌پیشگان]، شایعه‌پراکنان) چشم‌پوشی و تسامح را نمی‌پسندد و اولتیماتوم می‌دهد که یا دست از اقداماتتان بردارید یا با شما چنان همین پیامبر رحمت را بر شما بشورانیم که دیگر جای ماندن نداشته باشید.


4) «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ ... لَنُغْرِیَنَّکَ»

قبل از برخورد با متخلّفان، اتمام حجّت کنید. (تفسیر نور، ج‏9، ص402)


5) «لَنُغْرِیَنَّکَ»

قیام مسلمین، بر اساس انتقام یا هوس نیست، بلکه با اراده و فرمان خداست؛ و اوّل کسى که باید در برابر به مخاطره اندازان امنیّت جامعه قیام کند، رهبر جامعه اسلامى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص402)

در واقع، از ویژگی‌های رهبر جامعه اسلامی این است که دشمن‌شناس باشد و فتنه‌انگیزان را در تنگنا قرار دهد.


6) «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ»

اسلام چنان به امنیّت جامعه اهمیّت مى‏دهد که فرمانِ اخراج کسانى را که در میان مردم دلهره ایجاد مى‏کنند، صادر نموده است. (تفسیر نور، ج‏9، ص402)


7) «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ»

دشمنان داخلی را هم باید از اقدام انقلابى مسلمین ترساند. (تفسیر نور، ج‏9، ص402)


8) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً»

مقصود از این زمان قلیل چیست؟

الف. فاصله بین صدور حکم اخراج آنها و اجرای این حکم (المیزان، ج16، ص340)

ب. در عرصه‌های اجتماعی، و بویژه سیاسی، غالبا به کسانی که اقدامات مخالف و مشکل‌داری انجام می‌دهند مهلتی می‌دهند که دست از کارشان بردارند. در واقع، زمانی می‌توان فهمید که آنها دست از کارشان برداشته‌اند یا خیر، که مدتی بگذرد و آنها آن کار را تکرار نکنند؛ و این همان مهلت مذکور است. به تعبیر دیگر، اگر آنها ادعا می‌کنند دست از کارشان برداشته‌اند، نه سخن آنها قبول می‌شود و نه رد می‌شود؛ بلکه مهلتی داده می‌شود تا معلوم شود آیا واقعا دست برداشته‌اند یا خیر.

ج. ...


9) «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً»

در این آیه این سه گروه را تهدید می‌کند که اگر از کارشان دست نکشند عرصه را بر آنان تنگ خواهد کرد.

اگرچه برخی شأن نزول این آیه را شایعه‌پراکنی‌هایی دانسته‌اند که منافقان و اراجیف‌گویان برای تضعیف روحیه مردم در خصوص غزوات پیامبر ص می‌ساختند؛ اما با توجه به اینکه (1) معنای آیه منحصر به شأن نزولش نمی‌شود؛ و (2) در آیه قبل، حکم حجاب را بر زنان مسلمان واجب کرد تا از آزار هوسبازان در امان بمانند؛ شاید بتوان نتیجه گرفت که این سه گروه مهمترین موانع اجرای قانون حجاب‌اند.

به تعبیر دیگر، چه‌بسا این آیه دارد راهکار می‌دهد که اگر می‌خواهید حجاب را در جامعه عمومی سازید، باید موانع گسترش آن را هم جدی بگیرید؛ و در این مسیر در درجه اول، نه بر خود بد‌حجابان، بلکه بر سر محدود کردن سه گروه تمرکز کنید: منافقان (کسانی که بی‌حجابی و بدحجابی را تئوریزه می‌کنند و با انواع توجیهات می‌کوشند قبح آن را از بین ببرند)، هوسبازان و بیماردلان، و شایعه‌پراکنان و اراجیف‌بافان.

به تعبیر دیگر، مقابله قانونی بیش از اینکه خود بدحجابان را هدف قرار دهد، باید عرصه را بر تئوری‌پردازان پشت صحنه و اراجیف‌بافانی که آن تئوری‌ها را گسترش می‌دهند باشد، تنگ کند؛ و در میان بدحجابان هم در درجه اول به سراغ آنان برود که درصدد هوسبازی‌اند، نه آنان که اقدامشان ناشی از بی‌توجهی و ناآگاهی است.



[1] . و أما قوله لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أی شک وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ‏؛ نَزَلَتْ فِی قَوْمٍ مُنَافِقِینَ کَانُوا فِی الْمَدِینَةِ یُرْجِفُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا خَرَجَ فِی‏ بَعْضِ غَزَوَاتِهِ یَقُولُونَ قُتِلَ وَ أُسِرَ فَیَغْتَمُّ الْمُسْلِمُونَ لِذَلِکَ وَ یَشْکُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ» إِلَى قَوْلِهِ «ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا» أَیْ نَأْمُرُکَ بِإِخْرَاجِهِمْ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَّا قَلِیلا (تفسیر القمی، ج‏2، ص197)

[2] . این حدیث در الکافی، ج‏2، ص396 نیز در همین فضا قابل توجه است:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ قَالَ: إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی وَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا الِاعْتِرَاضُ قَالَ الِالْتِفَاتُ وَ إِذَا رَکَعَ رَبَضَ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ یَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَکَ کَذَبَکَ وَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَکَ وَ إِنْ غِبْتَ اغْتَابَکَ وَ إِنْ وَعَدَکَ أَخْلَفَکَ.

و ظاهرا کاملترش این است:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ [الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ‏] أَبِی طَالِبٍ قَالَ: الْمُؤْمِنُ خَلَطَ عِلْمَهُ بِالْحِلْمِ یَجْلِسُ لِیَعْلَمَ وَ یُنْصِتُ لِیَسْلَمَ وَ یَنْطِقُ لِیَفْهَمَ لَا یُحَدِّثُ أَمَانَتَهُ الْأَصْدِقَاءَ وَ لَا یَکْتُمُ شَهَادَتَهُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا یَفْعَلُ شَیْئاً مِنَ الْحَقِّ رِیَاءً وَ لَا یَتْرُکُهُ حَیَاءً إِنْ زُکِّیَ‏ خَافَ مِمَّا یَقُولُونَ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ لَا یَغُرُّهُ قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَخْشَى إِحْصَاءَ مَنْ قَدْ عَلِمَهُ وَ الْمُنَافِقُ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی إِذَا قَامَ فِی الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ وَ إِذَا رَکَعَ رَبَضَ وَ إِذَا سَجَدَ نَقَرَ وَ إِذَا جَلَسَ شَغَرَ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الطَّعَامُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ یَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَکَ کَذَبَکَ وَ إِنْ وَعَدَکَ أَخْلَفَکَ وَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَکَ وَ إِنْ خَالَفْتَهُ اغْتَابَکَ. (الأمالی( للصدوق)، ص494)