سفارش تبلیغ
صبا ویژن

84) سوره مائده (5) آیه 55 إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ و رس

بسم الله الرحمن الرحیم

84) سوره مائده (5) آیه 55

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏   

5 رمضان 1437

ترجمه

ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامی‌دارند و زکات می‌دهند درحالی که در رکوع‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«إنما» ادات حصر است (= فقط)؛ برای تشخیص اینکه چه چیزی را حصر کرده[1] ساده‌ترین راه این است که عبارت «انما الف ب» را به صورت «لیس الف إلا ب» بنویسیم. چنانکه در عبارت « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ ...» به معنای «لیس ولیکم الا الله و ...» می‌باشد

«ولیّ»: «اصل و ریشه آن، دلالت بر «قرب» می‌کند و «مولی» از همین باب است که به معانی آزادکننده، برده‌ی آزادشده،‌ صاحب، هم‌قسم، پسرعمو، ناصر و یاور، همسایه به کار می‌رود» (معجم المقاییس اللغة‏6/ 141) به تعبیر دیگر، «ولی، رابطه‌ای بین دو شیء است که چیزی که از آنها نباشد بین آنها فاصله نیندازد و برای همین استعاره گرفته می‌شود در نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد» (مفردات ألفاظ القرآن/885) وقتی تعبیر شود که الف ولی  ب است، یعنی الف سرپرستی امور ب را برعهده گرفته است (معجم المقاییس اللغة‏6/ 141) پس «ولایت‌ یعنی تدبیر امور شخص دیگر و برعهده گرفتن مسئولیت زندگی و معاش او» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏13/ 204) و لذا شاید مناسبترین معادل آن در فارسی «سرپرست» باشد؛ مخصوصا در این آیه که نسبت خدا با ما درنظر گرفته شده است. در زبان فارسی هم استفاده از کلمه «ولی» در معنای سرپرست بسیار متداول است (مثلا ولی ‌دانش‌آموز). همچنین علامه طباطبایی در المیزان5/ 11-12 بحث لغوی جالبی در باره کلمه ولی دارند.

«الزَّکاة» از ریشه «زکو» یا «زکی» (تاج العروس من جواهر القاموس‏19/ 496) است که این ریشه دلالت می‌کند بر نمو و زیادتی که توأم با نوعی طهارت (معجم مقاییس اللغة‏3/ 17) ویا برکت (مفردات ألفاظ القرآن/380) باشد. و از این ریشه، کلمه «تزکیه» معروف است که در قرآن کریم هم در معنای ممدوح (تطهیر نفس از آلودگی: فاطر/18، شمس/9) و هم در معنای مذموم (خودستایی و خود را از آلودگی‌ها منزه دیدن: نساء/49، نجم/32) به کار رفته است. در اصطلاح، «زکات» به آنچه از حق الله که انسان [از اموال خود] برای فقرا بیرون می‌آورد، گفته می‌شود و بدین جهت نامیده شده زیرا با این اقدام امید برکت ویا امید تزکیه نفس دارد (مفردات ألفاظ القرآن/381) (توبه/103) در تفاوت تطهیر و تزکیه و تهذیب گفته‌اند: تطهیر ناظر به حصول طهارت (در مقابل پلیدی) است، تزکیه ناظر به پاک کردن و خارج کردن آنچه پاک کردنش لازم است، و تهذیب ناظر به جهت صلاح و خلوصی است که حاصل می‌شود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏4/ 337)

«و» در جمله «وَ هُمْ راکِعُون» واو حالیه است، پس این جمله بیان حال و چگونگی جمله قبل است؛ یعنی کاری که در جمله قبل انجام شده را در این حالت انجام داده‌اند.

نکته تفسیری

در قرآن کریم زیاد اتفاق می‌افتد که واقعه‌ای که یک شخص خاص انجام داده با ضمیر جمع حکایت می‌شود، چنانکه گویی عده‌ای آن را انجام داده‌اند و به لحاظ بلاغی وجوه متعددی برای این گونه استعمال در این آیه گفته شده است (تفسیر زمخشری1/629). گذشته از آیه فوق، از دیگر نمونه‌های آن که نام شخص مورد نظر هم در کتب تفسیری و تاریخی دقیقا معین شده است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

آل‌عمران/61: خود پیامبر ص و حضرت علی ع و حضرت زهرا س؛ آل‌عمران/173 : «نعیم بن مسعود»؛ آل‌عمران/183 : «حُیى بن اخطب» یا «فِنحاص» ؛ مائده/52 و منافقون/5 و 8 : «عبدالله بن ابیّ بن سلول»؛ ممتحنه/1 : حاتم بن ابی‌بلتعه

این سبک بیانی (کاربرد ضمیر جمع برای اشاره به یک شخص خاص) در همه زبان‌ها از جمله در فارسی هم وجود دارد. مثلا در یک همایش، سخنران اول مطلب خاصی می‌گوید، سخنران بعدی با اشاره به آن مطلب می‌گوید «کسانی که چنین می‌گویند مشکلشان این است که ...»

حدیث

1) أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ [سَعِیدٍ] الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» الْآیَةَ، قَالَ:

إِنَّ رَهْطاً مِنَ الْیَهُودِ أَسْلَمُوا مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَسَدٌ وَ ثَعْلَبَةُ وَ ابْنُ یَامِینَ وَ ابْنُ صُورِیَا فَأَتَوُا النَّبِیَّ ص فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنَّ مُوسَى ع أَوْصَى إِلَى یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَمَنْ وَصِیُّکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَلِیُّنَا بَعْدَکَ؟

فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ

ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُومُوا فَقَامُوا فَأَتَوُا الْمَسْجِدَ فَإِذَا سَائِلٌ خَارِجٌ

فَقَالَ یَا سَائِلُ أَ مَا أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً

قَالَ نَعَمْ هَذَا الْخَاتَمَ

قَالَ مَنْ أَعْطَاکَهُ

قَالَ أَعْطَانِیهِ ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی یُصَلِّی

قَالَ عَلَى أَیِّ حَالٍ أَعْطَاکَ

قَالَ کَانَ رَاکِعاً

فَکَبَّرَ النَّبِیُّ ص وَ کَبَّرَ أَهْلُ الْمَسْجِدِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی

قَالُوا رَضِینَا بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلِیّاً

فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

فَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِینَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاکِعٌ لِیَنْزِلَ فِیَّ مَا نَزَلَ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَا نَزَلَ.

الأمالی( للصدوق)، ص124

در مورد این آیه از امام باقر ع روایت شده است:

عده‌ای از یهودیانی که مسلمان شده بودند - از جمله: عبدالله بن سلام، اسد، ثعلبه، ابن‌یامین، و این‌صوریا - نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: موسی برای بعد از رحلتش به یوشع‌بن نون وصیت کرد. وصی تو کیست ای رسول خدا؟

آنگاه این آیه نازل شد: «ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامی‌دارند و زکات می‌دهند درحالی که در رکوع‌اند.» سپس رسول خدا فرمود: بلند شوید به داخل مسجد برویم، که در همان هنگام دیدند فقیری از مسجد خارج شد.

حضرت فرمود: ای سائل! آیا کسی چیزی به تو داد؟

گفت: بله؛ این انگشتر.

فرمود: چه کسی این را به تو داد؟

گفت: همان مردی که دارد نماز می‌خواند.

فرمود: در چه حالی این را به تو داد؟

گفت: در حال رکوع بود.

پیامبر ص تکبیر فرستاد و اهل مسجد تکبیر فرستادند، پس پیامبر فرمود: علی بن‌ابی‌طالب ولی شما بعد از من است.

گفتند راضی هستیم که به خداوند به عنوان پروردگار، و به محمد ص به عنوان پیامبر و به علی بن ابی‌طالب به عنوان ولی؛

پس خدا آیه بعدی را نازل کرد که: «هرکس ولایت خدا و رسول و کسانی که ایمان آوردند را بپذیرد، [جزء حزب الله است] پس [بدانید که] همانا فقط حزب الله اند که پیروزند.» (مائده/56)

و از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت به خدا قسم چهل بار در حال رکوع انگشتر صدقه دادم تا در مورد من هم آنچه در مورد علی بن ابی‌طالب نازل شد، نازل شود، اما نشد.


این واقعه در شأن نزول این آیه با سندهای مختلف از اصحاب پیامبر ص مانند ابن‌عباس (تفسیر فرات الکوفی/127) عمار یاسر (تفسیر العیاشی‏1/ 328) و ... و نیز در احتجاجات خود امیرالمومنین ع با مخالفانشان (مثلا: الهدایة الکبرى/144؛ المسترشد فی إمامة علی بن أبی‌طالب ع/353) نیز نقل شده است.

ضمنا این واقعه را بسیاری از تفاسیر اهل سنت (مثلا تفسیر سلیمان بن مقاتل1/485؛ تفسیر ابن‌ابی حاتم4/1162؛ تفسیر طبری10/424؛ تفسیر زمخشری1/629؛ تفسیر ابن‌عطیه2/208؛ تفسیر قرطبی6/221؛ تفسیر النسفی1/456؛ الدرالمنثور3/105-106 و ...) ذیل همین آیه نقل و تایید کرده‌اند؛ حتی ابن‌کثیر (از پیروان ابن‌تیمیه) وقتی که خواسته با این مطلب مخالفت کند، ابتدا یازده سند مختلف که همگی به بزرگان صحابه و تابعین نزد اهل سنت (خود امیرالمومنین، ابن‌عباس، عمار یاسر، ابورافع، مجاهد، سُدِّی، سَلَمَة بن کُهَیْل، عُتْبَة بن أَبی‌حکیم) ختم می‌شود در اثبات این ماجرا نقل کرده که خود وی هم در سند برخی از آنها نتوانسته خدشه‌ای کند، و صرفا به خاطر یک روایت که نوه عباده بن صامت این آیه را (بدون آوردن عبارت «و هم راکعون») بر پدربزرگش تطبیق داده، همه آن روایات را کنار گذاشته است. (تفسیر ابن‌کثیر3/138-139)

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ... لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَخْبِرْنِی بِهِنَّ فَقَالَ ع

... و أَمَّا الْخَامِسَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّی کُنْتُ أُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَ وَ أَنَا رَاکِعٌ فَنَاوَلْتُهُ خَاتَمِی مِنْ إِصْبَعِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیَّ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏

الخصال، ج‏2، ص: 580

در روایتی که امیرالمومنین ع هفتاد فضیلت خود را برشمرد که کسی در آنها با وی مشارکت ندارد، و فضیلت سی‌ام آن را در جلسه 78 (حدید/15) نقل شد، از قول حضرت آمده است:

اما شصت و پنجم این است که من در مسجد نماز می‌خواندم، سائلی آمد و کمک خواست در حالی که من در رکوع بودم، پس انگشترم را از انگشتم درآوردم و به او دادم پس خداوند تبارک و تعالی [این آیه را] در مورد من نازل کرد که: ولیّ شما فقط خداست و رسول او و کسانی که ایمان آوردند، [همان] کسانی که نماز برپامی‌دارند و زکات می‌دهند درحالی که در رکوع‌اند.[2]

تدبر

1) «إِنَّما وَلِیُّکُمُ ... الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»:

متن آیه با این نحوه توصیفی که ارائه داده، به‌وضوح نشان می‌دهد که در این آیه شخص خاصی مد نظر است که بر اساس شواهد متعدد تاریخی، آن شخص، حضرت علی ع است (حدیث1)؛ و می‌دانیم که حضرت علی ع موقعیتهای منحصربه‌فرد زیادی داشته (مثلا مبارزه با عمروبن‌عبدود، کندن در خبیر، و ...)؛ چرا در اینجا که می‌خواهد به ولایت ایشان (در ادامه ولایت خدا و رسول) اشاره کند، از میان آن همه اقدامات، این اقدام خاص (یک اقدام صددرصد اجتماعی در دل یک اقدام صددرصد عبادی) را مطرح کرده است؟

ظاهرا، علاوه بر معرفی شخص ایشان به این سِمَت، می‌خواهد بگوید: غیر از خود خدا یا فرستاده مستقیم خدا، تنها کسی حق ولایت دارد که: «در متن رابطه با خدا، به ارتباطات اجتماعی اقدام می‌کند».

2)‌ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ ...»: عطف این سه بر هم نشان می‌دهد که همان ولایتی که برای خدا نسبت به انسانها هست، همان ولایت عیناً برای پیامبر و امام نیز اثبات می‌شود. (المیزان6/ 12-14)

3)‌ «... یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»:

پاسخ به یک شبهه:

آیا حضرت علی ع در نماز - نعوذ بالله - حواسش پرت بوده و حضور قلب نداشته است؟

همین که خدا او را در این آیه چنین مدح کرده، نشان می‌دهد که این از باب حواس‌پرتی در نماز نبوده است. عرفا سیر الی الله را در چهار مرحله معرفی می‌کنند؛ مرحله دوم مرحله‌ای است که شخص محو در خدا می‌شود و به پیرامون خود کاملا بی‌اعتناست؛ و مرحله چهارم آن است که شخص درحالی که کاملا غرق در خداست، در همان حال دست مردم را می‌گیرد و به سوی خدا می‌برد. با این توضیح معلوم می‌شود ظاهرا معنویت و حضور قلب حضرت در این نماز، از وقتی که در نماز تیر از پای امیرالمومنین ع کشیدند، بیشتر بوده است؛ شاید به همین مناسبت است که اگرچه آن اقدام برای ما مهمتر جلوه می‌کند، اما برای این اقدام آیه نازل شد.

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین              به علی شناختم من به خدا قسم خدا را ...

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن                  که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم                که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی       به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

http://ganjoor.net/shahriar/gozidegh/sh2/

مورد زیر را در کانال نگذاشتم، چون در برداشتم مطمئن نبودم

4) «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»: با توجه به مفهوم ولایت، و حصر آن در سه گزینه که همگی با دیانت الهی پیوند وثیق دارد (خدا، فرستاده خدا، کسی که در متن رابطه‌اش با خدا به ارتباطات اجتماعی اقدام می‌کند)، تنها حکومتِ (= سرپرستی اجتماعیِ) معتبر از نگاه قرآن، حکومتی است که بر اساس دین الهی است. پس در منطق قرآن، فقط حکومت دینی، حکومت مُجاز است؛ البته دینی بودن به شعار و ادعا و حتی صرفاً رعایت اعمال ظاهری دینی نیست (هر عاقلی می‌فهمد که حکومت داعش و عربستان، ضد دین است)؛ ویژگی اصلی این حکومت، بر طبق این آیه، این است حاکم و ولیّ آن، در متن رابطه جدی با خدا، نیازهای عادی انسانها را کاملا جدی بگیرد؛ نه نماز و مسائل عبادی بهانه‌ای برای رها کردن نیازهای اجتماعی مردم شود، و نه پرداختن به نیازهای مردم، لطمه‌ای به رابطه عبادی بزند.



[1] . در جایی که بعد از آن، یکی از مبتدا و خبر، اسم خاص باشد (مانند همین آیه) تشخیص اینکه مبتدا را حصر کرده یا خبر را، ساده است؛ اما درجایی که هم مبتدا و هم خبر صفت باشند، تشخیصش گاه برای افراد ناآشنا به عربی دشوار است و قاعده فوق از این بابت مطرح شد.

[2] . این حدیث هم ذیل این آیه و آیه دیروز خیلی جالب است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نُکَلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی أُمَرَاءِ السَّرَایَا فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ نَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی قُرْبَى الْمُسْلِمِینَ قَالَ‏ فَلَمْ أَدَعْ شَیْئاً مِمَّا حَضَرَنِی ذِکْرُهُ مِنْ هَذِهِ وَ شِبْهِهِ إِلَّا ذَکَرْتُهُ فَقَالَ لِی إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ قُلْتُ وَ کَیْفَ أَصْنَعُ قَالَ أَصْلِحْ نَفْسَکَ ثَلَاثاً وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ صُمْ وَ اغْتَسِلْ وَ ابْرُزْ أَنْتَ وَ هُوَ إِلَى الْجَبَّانِ فَشَبِّکْ أَصَابِعَکَ مِنْ یَدِکَ الْیُمْنَى فِی أَصَابِعِهِ ثُمَّ أَنْصِفْهُ وَ ابْدَأْ بِنَفْسِکَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ إِنْ کَانَ أَبُو مَسْرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً ثُمَّ رُدَّ الدَّعْوَةَ عَلَیْهِ فَقُلْ وَ إِنْ کَانَ فُلَانٌ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً ثُمَّ قَالَ لِی فَإِنَّکَ لَا تَلْبَثُ أَنْ تَرَى ذَلِکَ فِیهِ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً یُجِیبُنِی إِلَیْهِ.

کافی، ج‏2، ص514 (سندش بسیار معتبر است. تمامشان - غیر از مفسر معروف شیعی، علی بن ابراهیم که در دوره غیبت بوده - از اصحاب ائمه‌اند)

 


83) سوره نساء (4) آیه 59 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیع

بسم الله الرحمن الرحیم

83) سوره نساء (4) آیه 59    

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا          

4 رمضان 1437

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولی‌الامری که از شماست اطاعت کنید؛ پس اگر در چیزی نزاع پیدا کردید، آن را به خدا و رسول برگردانید، اگر بنای‌تان بر این بود که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشید؛ آن بهتر و عاقبتش نیکوتر است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أُولِی الْأَمْرِ»:

«اولی» در اصل «اولو» بوده که در محل نصب قرار گرفته و علامت نصب آن «یاء» می‌باشد زیرا ملحق به جمع سالم است (إعراب القرآن و بیانه‏2/ 24) این کلمه به معنای «ذوو» (=صاحبان) می‌باشد و مفرد ندارد (کتاب العین‏8/ 370) و همواره به صورت «مضاف» می‌آید و در قرآن کریم در قالب کلمات زیر آمده است: أُولُوا الأَلباب‏ (بقره/269 و ...) أُولُوا الْعِلْم‏ (آل‌عمران/18) أُولُوا الْقُرْبى‏ (نساء/8) أُولُوا الْأَرْحام‏ (انفال/75) أُولُوا الطَّوْل‏ (توبه/86) ْ أُولُوا بَقِیَّة (هود/106) أُولُوا الْفَضْل‏ (نور/22) أُولُوا قُوَّةٍ و أُولُوا بَأْس‏ (نمل/33) َ أُولُوا الْعَزْم‏ (احقاف/5) .

«أمر» در دو معنا به کار می‌رود: «شأن و کار» (که جمعش «امور» است و در فارسی هم کاربرد دارد) و «دستور» (ضد نهی)[1]، که در هردو معنا در قرآن کریم و روایات به کار رفته است (مثال اولی: نساء/83 ، مثال دومی: بقره/27) در دعای امروز (چهارم ماه رمضان) آمده است: اللَّهُمَّ قَوِّنِی فِیهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِکَ... .

پس ترکیب «أُولِی الْأَمْر» به معنای صاحب وضعیت امور (= صاحب اختیار) ویا صاحب دستور و فرمان می‌باشد؛ که در هردو صورت، عرفاً به کسانی که حکومت را به دست دارند اطلاق می‌شود.[2]

«تأویل» از ریشه «أول» است که این ریشه هم در معنای «ابتدا» و هم در معنای «انتها» به کار می‌رود. در معنای ابتدا کلمه «أوّل» معروف است. فعل «آل یؤول» به معنای رجوع کردن است و «تأویلِ» هر چیزی به معنای «عاقبت آن چیز که وی بدان رجوع می‌کند» می‌باشد (معجم المقاییس اللغة‏1/ 158-162) علامه طباطبایی توضیح داده‌اند که تأویل، نه هرگونه رجوع و بازگشتی، بلکه بازگشت به حقیقت اصیل خود می‌باشد (المیزان3/25-28) با این ملاحظه، گویی در تأویل مفهوم ابتدا و انتها با هم جمع شده؛ یعنی جایی است که چیزی نهایتا به اصل و ابتدای حقیقی خود برمی‌گردد. جایگاه نحوی این کلمه در آیه فوق، تمییز است (إعراب القرآن الکریم‏1/ 20؛ الجدول فی إعراب القرآن‏5/ 72)

حدیث

1) حَدَّثَنَا غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الفرازی [الْفَزَارِیِ‏] قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ یَقُولُ:

لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ ص «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏» قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ؟

فَقَالَ ع هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ذَاکَ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاکَ الَّذِی یَغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ غَیْبَةً لَا یَثْبُتُ فِیهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ

قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ یَقَعُ لِشِیعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِی غَیْبَتِهِ

فَقَالَ ع إِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوَلَایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَاب‏

کمال الدین و تمام النعمة، (للصدوق) ج‏1، ص253

جابر می‌گوید هنگامی که خداوند عز و جل این آیه را نازل کرد گفتم: ای فرستاده خدا! خدا و رسولش را شناختیم، اولی‌الامری که خداوند اطاعت از آنها را قرین طاعت خود ساخت کیانند؟

فرمود: ای جابر! آنها خلفای (جانشینان) من‌ و ائمه مسلمانان بعد از من هستند؛ اولین‌شان علی بن ابی‌طالب است، سپس حسن و حسین، سپس علی‌ بن حسن، سپس محمد بن علی - که در تورات به باقر معروف است و تو [در حیات خود] او را درک خواهی کرد، پس هنگامی که او را دیدی سلام مرا به او برسان- سپس صادق، جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس کسی هم‌نام و هم‌کنیه‌ من است، حجت خدا بر زمین و ذخیره الهی برای بندگانش، فرزند حسن بن علی، همان کسی که خداوند - تعالی ذکره - به دستان او شرق و غرب زمین را می‌گشاید، همان کسی که از شیعیان و دوستان خود غایب می‌شود، غیبتی که بر قول به امامتش ثابت و استوار نمی‌ماند مگر مومنی که قلبش از امتحان الهی سربلند بیرون آمده باشد.

گفتم: ای فرستاده خدا! آیا شیعیانش در غیبتش از او بهره‌ می‌برند؟

فرمود: بله، به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد آنها از نورش نور می‌گیرند و از ولایتش در غیبتش بهره می‌برند آن گونه که مردم از خورشید بهره می‌برند ولو که ابرها جلوی خورشید را گرفته باشند.

2) حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً ع یَقُولُ

احْذَرُوا عَلَى دِینِکُمْ ثَلَاثَةً رَجُلًا ... وَ رَجُلًا آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُ مَعْصِیَةُ اللَّهِ وَ کَذَبَ لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ لَا یَنْبَغِی لِلْمَخْلُوقِ أَنْ یَکُونَ حُبُّهُ لِمَعْصِیَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِی مَعْصِیَتِهِ وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ.

الخصال (للصدوق) ج‏1، ص139

سلیم به قیس از امیرالمومنین ع نقل می‌کند:

در مورد دین‌تان از سه نفر برحذر باشید:

... [سومین آنها] کسی که خداوند او را به حکومت رسانده است و [با اینکه اهل گناه است] گمان می‌کند که اطاعت و عصیان او همانند اطاعت و عصیان خداست [یعنی هر دستور خلاف شرعی هم صادر کند باید مانند دستور خدا اطاعت شود] در حالی که دروغ می گوید زیرا از هیچ مخلوقی نباید در جایی که پای معصیت خالق به میان می‌آید اطاعت کرد؛ و برای هیچ مخلوقی سزاوار نیست که علاقه‌اش در راستای معصیت خدا باشد؛ پس نه در معصیت خدا جای اطاعت از کسی هست، و نه در مورد کسی که معصیت خدا می‌کند جای اطاعت است؛ اطاعت [همه‌جانبه] فقط سزاوار خدا و رسول خدا و والیان امر است؛ خداوند عز و جل فقط به اطاعت [همه‌جانبه] از رسول دستور داد چون او معصوم و پاک است و هیچگاه امر به معصیت خدا نمی‌کند، و تنها امر به طاعت خدا می‌کند؛ و نیز فقط به اطاعت [همه‌جانبه] از اولی‌الامر دستور داد زیرا آنها هم معصوم و پاکند و هیچگاه امر به معصیت خدا نمی‌کنند.

3) در نامه امیرالمومنین ع به مالک اشتر آمده است:

وَ ارْدُدْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُکَ‏ مِنَ الْخُطُوبِ وَ یَشْتَبِهُ عَلَیْکَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ‏] تَعَالَى لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»‏ فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ‏ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَةِ

نهج‌البلاغه نامه 53

و آنجا که کار بر تو گران شود و دشوار، و حقیقت کارها ناآشکار، به خدا و رسولش باز آر، چه خداى تعالى مردمى را که دوستدار راهنمایى‏شان بوده گفته است «اى کسانى که ایمان آوردید خدا و رسول و خداوندان امر خویش را فرمان برید پس اگر در چیزى با یکدیگر خصومت ورزیدید، آنرا به خدا و رسول بازگردانید» و بازگرداندن به خدا گرفتن محکم کتاب او قرآن است. و بازگرداندن به رسول گرفتن سنت جامع اوست که پذیرفته همگان است.

نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، ص332

نکته

پیامبر اکرم ص در موقعیتهای مختلف این آیه را خواندند و اولی‌الامر را به امیرالمومنین ع تطبیق دادند یکی از این موقعیتها جایی است که پیامبر برای خروج برای یکی از جنگها ایشان را جانشین خود گذاشتند و وقتی شوق ایشان برای حضور در جهاد را دیدند به ایشان فرمودند «أ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» حاکم حسکانی (از علمای حنفی متوفی490) می‌گوید استاد من، ابوحازم، عمر بن أحمد بن إبراهیم العبدوی (متوفى417)  [که از علمای مهم و مورد وثوق علمای رجال اهل سنت (مانند ذهبی و خطیب بغدادی) است] برای این حدیث را با پنج هزار سند نقل می‌کند. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص195)

تدبر

1) «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» این تعبیر دلالت بر عصمت پیامبر در حوزه تمام دستورات اجتماعی می‌کند؛ زیرا اطاعت از رسول را هم همانند اطاعت از خدا را بدون هیچ قیدوشرطی آورد، و تنها از کسی می‌توان بی‌هیچ قید و شرطی اطاعت کرد که هیچ دستور ناروایی ندهد.

2) «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ ...»: باتوجه به اینکه اطاعت از پیامبر حقیقتش به اطاعت از خداست (چون به دستور خدا از او اطاعت می‌کنیم)، چرا «اطیعوا» را برای خدا و رسول جداگانه آورد؟

چون اینها دو سنخ اطاعت‌اند یعنی نه‌تنها آنچه او به عنوان وحی (دستور مستقیم خدا) آورده، بلکه توضیحات (نحل/44) و دستورات (نساء/105) شخص پیامبر ص هم موضوعیت دارد و باید اطاعت شود (المیزان5/388)

این آیه شروع سلسله‌ای از آیات است که هشدار می‌دهد به کسانی که می‌خواهند بین این دو تفکیک کنند و منافقانه به گونه‌ای وانمود کنند که اطاعت خدا را قبول دارند ولی دستورات پیامبر را خیر (به‌ویژه: نساء/61 و 150)

پس، کسانی هم که امروز هم با شعار «فقط کتاب خدا» سرمی دهند و به این بهانه می‌خواهند احادیث را کنار بگذارند و باب قرائت‌های دل‌بخواهی را در فضای دینداری باز کنند، خلاف این آیه عمل می‌کنند.

3) « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ ...»: این آیه ضرورت حکومت دینی و جایگاه پیامبر به عنوان حاکم را اثبات می‌کند. اولا مخاطب مومنین‌اند؛ ثانیا اگر فقط «اطیعوا الله» بود، پیامبر کاری جز رساندن پیام خدا نداشت؛ اما وقتی جداگانه بر «أَطیعُوا الرَّسُولَ»، آن هم در کنار تعبیر «أُولِی الْأَمْرِ» تاکید می‌شود، نشان می‌دهد که موقعیت پیامبر در جامعه دینی، موقعیتی از جنس «اولی‌الامر» است و اطاعت کردن از او لازم است؛ و این موقعیت، همان موقعیت حاکم است.

4) «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ ...»: اینکه برخلاف فقره اول، «اطیعوا» را برای رسول و اولی‌الامر تکرار نکرد، نشان می‌دهد اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر از یک سنخ است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏1/146) پس:

الف - اولی‌الامر هم باید معصوم باشند؛ زیرا اطاعت از رسول بی‌قیدوشرط است، و همان نوع اطاعت درخصوص اولی‌الامر هم لازم است؛ پس او هم مانند پیامبر نباید آگاهانه یا ناخودآگاه هیچ دستور خلاف شرعی بدهد. (علامه طباطبایی پس از بیان فوق، توضیح کسانی را که خواسته‌اند این آیه را شامل حاکمان غیرمعصوم بعد از پیامبر ص هم بدانند، به‌تفصیل پاسخ گفته است: المیزان4/389-401؛ ترجمه المیزان4/620-640)

ب- حتی اگر اولی‌الامر را شامل غیرمعصومین هم بدانیم، چون اطاعت از آنها چیزی جدای از اطاعت خدا و رسول (کتاب و سنت) نیست، پس اولی‌الامر حق صادر کردن هیچ‌گونه حکمی خلاف شرع ندارند (المیزان4/ 388)؛ لذا برخلاف نظر بسیاری از علمای سنی که معتقدند هرکس اولی‌الامر شد اطاعتش در همه چیز لازم است؛ اطاعت از اولی‌الامر فقط در راستای اطاعت از خدا و رسول مجاز است. (حدیث2)[3]

نکته:

«مطلقه» بودن ولایت فقیه، به معنای امکان «اطاعت بی‌قید‌و‌شرط» از او نیست؛ زیرا اطاعت از او کاملا مشروط به برخورداری از شروطی است که در روایات برای چنین منصبی ذکر شده است (مثلا فقاهت و عدالت)؛ ضمنا آنچه در سخنان امام خمینی (ره) و نیز در اصل 57 قانون اساسی از این کلمه مد نظر بوده، ربطی به اطاعت بی‌قیدوشرط ندارد، بلکه به معنای امکان ورود او به همه حوزه‌هاست، و اینکه نمی‌توان پیشاپیش ورود او را به حوزه‌ای از حوزه‌های مسائل اجتماعی (مجریه، قضائیه و مقننه) منع کرد. متن اصل 57 چنین است: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه؛ که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند»

5) «أَطیعُوا ... أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» چرا «منکم» آورد در حالی که بدون این هم جمله معنی کاملی داشت؟ این تعبیر، چنانکه در آیات دیگر در مورد پیامبران هم آمده (بقره/129؛ جمعه/2) اشاره‌ای است به اینکه آنها هم از جنس خودتان‌اند (المیزان4/392)، بشرند که البته به این مقام رسیده‌اند و اطاعتشان بر شما لازم است. دراقع، در حالی که ترجیع‌بند همه پیامبران این بوده که در کنار تقوای الهی، اطاعت از من - که فرستاده الهی هستم - هم لازم است (شعراء/108، 126، 131، 144، 150، 163، 179) اما از مهمترین چالش‌های پیش‌روی آنها این بوده که مردم وقتی کسی فرعون‌مآبانه وارد می‌شده تسلیمش می‌شدند، اما حتی فرعونیان، این راکه انسان بخواهد از انسان همانند خود تبعیت کند، انکار می‌کردند (مومنون/34 و 24؛ هود/27)

(آیا امروزه تلقی نظام لیبرال دموکراسی همین نیست؟ و از طرف دیگر، آیا بسیاری از متدینان هم تلقی‌شان از حکومت امام زمان، چنین تلقی‌ای نیست؟)

6) «أَطیعُوا اللَّهَ وَ ... الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ ... فَإِنْ تَنازَعْتُمْ ... فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»

چرا در ابتدای آیه اطاعت از «خدا و رسول و اولی‌الامر» را مطرح کرد، اما در مراجعه برای حل نزاع، فقط «خدا و رسول» را؟ شاید از این جهت که مسلمانان در خدا و رسول اختلافی ندارند؛ اما خدا می دانست که در مصداق اولی‌الامر اختلاف می‌شود، و ارجاع حل این اختلاف باید به کسی باشد که محل اختلاف نیست. اما وقتی افراد جامعه، اولی‌الامرِ معتبر را شناختند، در اختلافات اجتماعی باید او را فصل‌الخطاب بدانند (نساء/83)

7) «... أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ ...»: حکومت در جامعه از آن کیست؟ اگر در همین مساله اختلاف کردیم (که هم بین شیعه و سنی اختلاف است، هم بین اسلام سکولار و اسلام شریعت‌مدار) قرآن می‌فرماید راه رفع نزاع این نیست که مساله را به نظرسنجی و اجماع و شوری و... بگذاریم یا منطق زور را به کار آوریم یا ...، راه حل این نزاع، برای کسی که واقعا ایمان دارد، این است که مساله را به خدا و رسول برگردانیم؛ لذاست که در بحث جانشینی پیامبر ص، باید دلیل نص (یعنی استناد به متون دین) تنها دلیل موجه دینی است، و توجیهاتی مانند اینکه خدا کار را به شوری و به خود امت و ... واگذار کرده، توجیه خلاف این آیه است.

8) «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»: اگر کسی خدا و آخرت را قبول داشته باشد، فصل‌الخطاب بودن خدا و رسول را قبول می‌کند؛ آن هم نه فقط در مسائل عبادی، بلکه در هر چیزی «فی شیءٍ». این شاخص خوبی است برای اینکه بفهمیم واقعا ایمان داریم یا خیر؟ و در ایمان افرادی که این راه‌حل را نمی‌پذیرند باید تردید کرد، چرا که به سوی نفاق می‌روند. (به آیات بعدی دقت شود، بویژه آیات60-61 و 64-65)

9) «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا»

چرا اگر کسی خدا و آخرت را قبول داشته باشد، فصل‌الخطاب بودن خدا و رسول را قبول می‌کند؟ چون «کار خوب همین است و عاقبش نیکوتر است.»

چرا؟ چون کسی که می‌داند خدا هست، می‌داند علم خودش محدود است اما علم خدا نامحدود، پس نظرات ماست که محصول آزمون و خطا (ولذا خطابردار است) اما سخن خدا حقیقت محض است که خطا ندارد؛

کسی که می‌داند آخرتی هست، می‌داند که هر مقدار هم که علمش برسد در حد سعادت دنیوی است؛ و آخرت و زوایای آن را جز خدا و رسول کسی نمی‌داند و چون عمل ما در دنیاست که آخرتمان را رقم می‌زند، پس حتما پاسخی که خدا و رسول می‌دهند بیشتر به نفع خودم است تا حدسی که بر اساس شناخت فقط دنیا می‌زنم.

پس، این آیه دو برهان بر  ضرورت تلقی حداکثری از دین است؛ یعنی نه‌تنها ورود دین را نمی‌توان در هیچ عرصه‌ای منع کرد، بلکه اگر در هر جا نظری داد، نظرش فصل‌الخطاب است

(البته این سخن به این معنی نیست که حتما هم نظر می‌دهد؛ اما اگر نظر داد فصل‌الخطاب است)





[1] . «أمر» از ریشه «ا م ‌ر» است که این ریشه در لغت عربی پنج معنای اصلی دارد: «شأن و کار» (که جمعش «امور» است و در فارسی هم کاربرد دارد)، «دستور» (ضد نهی)، نماء و برکت (امَر، إمرأه از این باب که بر همسرش مبارک است)، علامت و محل قرار (أماره) و «اقدام عجیب» (إمر- کهف/71) (معجم المقاییس اللغة‏1/ 137)

[2] . «من» در «أولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» می‌تواند من تبعیضیه باشد (یعنی: آنها عده‌ای از مجموعه شما هستند) یا من بیاینه و نشویه (یعنی: آنها از خودتان هستند، نه مثلا از جای دیگر)

[3] . ج- اگرچه در مواردی دلیل شرعی داریم که مثلا پیامبر ص [یا امامان] به کسانی مسئولیتی واگذار کرده و مردم مادام که وی از مسیر الهی تخطی نکرده موظف به اطاعت او هستند، اما این آیه شامل این گونه موارد نمی‌شوند؛ زیرا هرجا خدا به اطاعتی دستور داده که شخص مطاع، معصوم نیست، بلافاصله تذکر داده که در خلاف دستور خدا، از او اطاعت نکنید (عنکبوت/8) اما در اینجا هیچ قیدی نیاورد و اطاعت از آنها را در ردیف اطاعت از پیامبر گذاشت. (المیزان4/ 401)

 


81) سوره آل‏ عمران (3) آیه 104 وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّة

بسم الله الرحمن الرحیم

81) سوره آل‏ عمران (3) آیه 104  

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏

3 رمضان 1437

ترجمه

و از شما امتی باید باشد که به خیر دعوت ‌کنند و به معروف وادارند و از منکر بازدارند؛ و [تنها] آنان‌اند که رستگاران‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

حرف «مِن» در عبارت «مِنْکُمْ أُمَّةٌ» می‌تواند «من» تبعیضیه باشد یا «من» بیانیه یا «من» نشویه. (المیزان‏3/ 37) در هریک از این سه صورت، معنای جمله اول، به ترتیب چنین می‌شود: «گروهی از شما باید چنین باشد» ، «شما باید چنین امتی باشید» و «از شما چنین امتی باید پدید آید»

«الخیر»:» اصل کلمه «خیر» به معنای متمایل شدن (العطف و المیل)، و نقطه مقابل «شر» است، و «خوبی» را از این جهت «خیر» می‌گویند که انسانها بدان متمایل‌اند (معجم مقاییس اللغة‏2/ 232). این کلمه با کلمه «اختیار» هم‌خانواده است؛ لذا برخی معنای اصلی این کلمه را مشتمل بر دو مولفه «انتخاب کردن» و «ترجیح دادن» دانسته‌اند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 159) این کلمه هم به معنای «افعل تفضیل» ( = بهتر یا بهترین) به کار می‌رود و هم به معنای «صفت» (= خوبی). «الـ» در ابتدای «الخیر» می‌تواند «الـ» جنس یا «الـ» استغراق باشد. در صورت اول، معنایش «مطلق خوبی» است و در صورت دوم، معنایش «همه خوبی‌ها» می‌باشد.

«المعروف» از ریشه «عرف» است. برخی اصل این ریشه را دال بر «سکون و طمأنینه» می‌دانند که معرفت هم از همین باب بوده و «معروف» را هم از این جهت معروف گفته‌اند که انسان با رسیدن به آن به سکون و آرامش می‌رسد، زیرا کسی که چیزی را نشناسد نسبت به آن نگران است و می‌ترسد (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص: 281) برخی هم اصل معنا را همان «معرفت» و شاختی که با تامل حاصل شود دانسته‌اند، و وجه تسمیه «معروف» را این دانسته‌اند که کاری است که عقل و شرع آن را به عنوان کار خوب می‌شناسد.

«المنکَر» از ریشه «نکر» و نقطه مقابل معرفتی است که قلب بدان آرامش می‌یابد، پس «منکَر» چیزی است که قلب قبول نمی‌کند و زبان بدان اعتراف نمی‌نماید (معجم المقاییس اللغة‏5/ 476) به عبارت دیگر، منکَر آن چیزی است که مورد انکار قرار گرفته است: عقل سالم، یا آن را ناپسند می‌شمرد، یا در مورد خوبی و بدی‌اش قضاوتی ندارد اما شرع آن را قبیح شمرده است (مفردات ألفاظ القرآن/823 )

«الْمُفْلِحُون» خبر در حالت عادی باید به صورت نکره بیاید. چون در اینجا «الـ» روی خبر آمده، پس دلالت بر حصر می‌کند؛ لذا در ترجمه کلمه «تنها» اضافه شد.

حدیث

1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ.[1]

الکافی، ج‏2، ص78

از امام صادق ع روایت شده است:

مردم را با غیر زبان خود، [به دین خدا] دعوت کنید: از شما پرهیزگاری و تلاش و نماز و خوبی ببینند، که این خودش دعوتگری است.

2)  قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

أَ لَا أُحَدِّثُکُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْأَنْبِیَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ

قِیلَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ ؟

قَالَ هُمُ الَّذِینَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ وَ یُحَبِّبُونَ اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ.

قُلْنَا هَذَا حَبَّبُوا اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ فَکَیْفَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ؟

قَالَ یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ فَإِذَا أَطَاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَّهُ.[2]

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، (للطبرسی)، ص136 [3]

از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود:

آیا به شما خبر دهم از کسانی که نه پیامبرند و نه شهید، اما پیامبران و شهدا در روز قیامت به جایگاه آنها - که در پیشگاه خدا بر منابری از نور قرار دارند- غبطه می‌خورند؟

گفتند: ای رسول خدا! آنها کیانند؟

فرمود: آنها کسانی‌اند که بندگان خدا را با خدا دوست می‌کنند، و خدا را با بندگانش دوست می‌کنند!

گفتند: اینکه بندگان خدا را با خدا دوست کنند، قبول؛ چگونه بندگان خدا را محبوب خدا می‌کنند؟

فرمود: آنها را به آنچه خدا دوست دارد امر، و از آنچه خدا دوست ندارد، نهی می‌کنند؛ وقتی آنها اینها را اطاعت کردند خدا آنها را دوست خواهد داشت.

3) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عِصْمَةَ قَاضِی مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ مَا لَا یَکْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا ... هُنَالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَیُهْلَکُ الْأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِی دَارِ الْکِبَارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ

قَالَ وَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَیْبٍ النَّبِیِّ ص أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ ع یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی.[4]

الکافی، ج‏5، ص56

از امام باقر ع روایت شده است که فرمود:

در آخرالزمان مردمانی خواهند بود که در میانشان جماعتی یافت می‌شود که از ظاهرا اهل تعبد و رعایت مناسک، اما اهل ریا هستند، تازه‌به‌دوران رسیده‌هایی نادان‌اند؛

امر به معروف و نهی از منکر را لازم نمی‌شمرند مگر اینکه هیچ ضرری برایشان نداشته باشد، و برای این کار خود دنبال توجیه و عذرتراشی‌اند؛

لغزش‌های عالمان و فساد عمل آنها را زیر ذره‌بین می‌گذارند؛

به نماز و روزه و چیزهایی که هیچ خدشه‌ای بر جان و مالشان وارد نیاورد روی می‌آورند و اگر نماز هم به کارهای مالی و جسمی‌شان ضرری برساند، همان را هم رها می‌کنند همان گونه که برترین و شریف‌ترین واجبات [ = امر به معروف و نهی از منکر] را رها کردند. ... اینجاست که غضب خدا بر آنها کامل می‌شود و آنها را مشمول عقاب خود می‌سازد، پس نیکان در خانه بدکاران، و کودکان در جایگاه بزرگسالان هلاک می‌شوند.

همانا امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و شیوه صالحان است، واجب عظیمی است که با آن:

همه واجبات برپا می‌شود

و راه‌ها امن،

و کسب و کارها حلال،

و حق‌الناسی که به ظلم گرفته شده بازگردانده،

و زمین آباد،

و از دشمنان انتقام گرفته می‌شود،

و کار سامان می‌یابد؛

پس با قلب‌هایتان [منکر را] انکار کنید و زبان‌هایتان بدان گویا سازید و با آن بر پیشانی آنها [اهل منکر] بزنید و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسید؛ که اگر نصیحت را پذیرفتند و به حق بازگشتند مشکلی بر آنها نیست، «مشکل با کسانی است که به مردم ظلم می‌کنند و در زمین بناحق ستم می‌کنند؛ آنهایند که برایشان عذابی دردناک است» (شوری/42) پس با جسمانتان با آنها جهاد کنید و در دل‌هایتان از آنها بیزار باشید، نه برای اینکه به قدرت برسید یا در مالی ستم کنید یا دنبال ظلم باشید؛ چنان کنید تا تسلیم امر خدا شوند و بر طاعت او مشی کنند.

سپس فرمود:

خداوند به شعیب پیامبر ع وحی کرد که من قرار است صدهزارنفر از قوم تو را عذاب کنم، چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان.

عرض کرد: پروردگارا! تلکیف بدان که معلوم است، اما چرا خوبان؟

خداوند عز و جل وحی کرد زیرا با اهل معاصی مدارا و ماست‌مالی کردند و به خاطر غضب من غضبناک نشدند.

این روایات را هم ابتدا می‌خواستم بیاورم اما چون دیدم تعداد روایات زیاد شد در کانال نیاوردم

4) وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»:

فَهَذِهِ الْآیَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ تَابَعَهُمْ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ.

تفسیر القمی، ج‏1، ص109

از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

این آیه که «و از شما امتی باید باشد که به خیر دعوت ‌کنند» مربوط به آل محمد ص و کسانی است که از ایشان تبعیت کنند، که به خیر دعوت، و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند.

5 و 6) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

وَیْلٌ لِقَوْمٍ‏ لَا یَدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ.

وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع

 بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ یَعِیبُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ.

الکافی، ج‏5، ص57

از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

وای بر قومی که به وسیله امر به معروف و نهی از منکر، اقدام به تدین به دین الهی نمی‌کنند؛

و از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

چقدر بدند مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را عیب می‌شمرند.

تدبر

1) «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ»: «دعوت» عبارتست از نوعی درخواست از طرف مقابل، درخواستی که می‌کوشد با تأثیر در حوزه شناخت مخاطب، او را به پذیرش یک باور یا انجام عمل ارادی خاصی فرا بخواند. «اغلب ارتباطات انسانی، حتی اگر شامل نوعی دعوت آگاهانه نباشند، دست کم تأثیری شبیه به تأثیر نوعی دعوت را در وجود انسانها به جای خواهند گذاشت»؛ زیرا وقتی در مقابل دیگران هرکاری انجام دهیم، عملا ابراز کرده‌ایم که این کار، کار خوبی است؛ و آنها را به انجام این کار دعوت کرده‌ایم. پس اساسا انسان، موجود دعوت‌گر است و این ادب لیبرالیستی (به بهانه طرفداری از آزادی) که «هرکس کاری به کار دیگران نداشته و از تاثیرگذاری بر دیگران، خودداری کند، فرهیخته‌تر است» و «بگذاریم هرکس همان گونه که هست، خودش باشد» ناشی از ضعف انسان‌شناسی آنهاست.

در واقع، «همة انسانها در حال تأثیرگذاری بر روی یکدیگرند و راهی برای از میان بردن این تأثیر و تأثرات وجود ندارد. تنها کاری که می‌توان و باید کرد این است که انسانها را نسبت به تأثیراتشان بر روی دیگران آگاه نموده و مسیر این تأثیرات را تا آنجا که ممکن است، اصلاح نمود.» یعنی حال که همه دعوت‌گرند، پس شما امتی باشید که دعوت‌هایتان به سوی «خیر» باشد. (برای تفصیل این بحث عقلی - قرآنی درباره حقیقت دعوت، به مقاله دوم در لینک زیر مراجعه کنید)

http://halgheh.com/index.asp?page=content/articles.asp

2) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»: دعوت باید به «خیر» باشد و (چنانکه در «نکات ترجمه‌ای» توضیح داده شد) کلمه «خیر»، «خوبی‌»ای است که دو مولفه «اختیار» و «ترجیح» در آن مورد توجه است. اکنون، اگر طبق بند 1، هر کاری که در منظر و مرآی دیگران انجام می‌دهیم، نوعی دعوت‌گری است، پس دعوت کردن تنها با زبان نیست.

در نتیجه، هر کاری بکنیم که اختیار دیگران را به سوی ترجیح خوبی‌ها سوق دهیم، «دعوت به خیر» است. (حدیث1)

مثال 1: کسی که در مقابل فرزندانش به همسرش بی‌احترامی می‌کند، هرچقدر هم با زبان به آنها بگوید که به «پدر/ مادر»تان احترام بگذارید، بچه‌ها احترام نخواهند گذاشت؛ زیرا از رفتار او یاد گرفته‌اند که «آن شخص سزاوار بی‌احترامی است»

مثال 2: برترین دعوت‌گر (پیامبر ص)، فقط سخن نمی‌گوید؛ بلکه «در مقابل دیگران سراپا گوش است، گوشی که گوش دادنش هم «خیر» است برای مخاطبان» (توبه/61) اگر به مخاطب واقعا گوش دهیم و آن مقدار که حق است بپذیریم، آنگاه «گوش دادن واقعی و پذیرفتن حق» را عملا به او یاد داده‌ایم؛ آنگاه او هم گوش خواهد داد و خواهد پذیرفت. (این از روش‌هایی است که البته دعوت‌کنندگان به باطل هم نهایت سوءاستفاده را از آن می‌برند)

3) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»: اگر طبق بند 1، هر کاری که در منظر و مرآی دیگران انجام می‌دهیم، نوعی دعوت‌گری است، خیلی مراقب باشیم که مبادا به جای دعوت به خیر، جزء دعوت‌کنندگان به «شر» شویم!

ظاهرا بر همین اساس بوده که آیت الله بهجت (ره) می‌فرمودند: «خدا نکند انسان معصیت کند؛ و اگر کرد، خدا نکند معصیت اجتماعی بکند؛ و اگر کرد خدا رحم بکند [اگر] که اضلال مردم در آن باشد.»

4) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ ...»: اگر خدا برترین خیر است، پس بنیاد دعوت‌ به خیر، بالا بردن دوستی انسانها نسبت به خداست (حدیث2) و این تلازم وثیقی دارد با جدی گرفتن امر به معروف و نهی از منکر (باز هم حدیث2)

از مشکلات اجتماعی ما این است که تلازم «محبت خدا» و «امر به معروف و نهی از منکر» را اولا درنمی‌یابیم و ثانیا در ارتباطات‌مان به کار نمی‌بندیم؛ و به گونه‌ای شده که امر به معروف در ذهنیت جامعه ما توام با خشونت‌گری و نفرت‌پراکنی فهمیده می‌شود؛ لذاست که مردم بدان رغبت نمی‌کنند.

ریشه مشکل این است که مقدمه بودن «دعوت به خیر» (به معنای توضیح داده شده در بند2) برای امر به معروف را جدی نگرفته‌ایم.

5) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»: چرا «خیر» را با «دعوت» آورد، و «معروف» را با «امر کردن»؟ چرا در هر دو مورد «خیر» یا «معروف» به کار نبرد؟

شاید بدین جهت که:

ابتدا باید کاری کنیم [=دعوت] که «اختیار کردن خوبی‌ها» را قبول کنند؛ بعد که خوبی‌ها در جامعه زیاد اختیار شد، کم‌کم تبدیل به «معروف» می‌شود، یعنی «بهتر بودن»ش برای عرف شناخته شده؛ و انسانها با آن آرام می‌گیرند؛ (و به همین ترتیب، برعکس این، در مورد بدی‌ها که به «منکر» تبدیل شوند)؛ آنگاه اگر کسی بعد از اینکه «بهترها» (خیر)، «معروف» شد؛ و «بدترها» (شر) «منکر» شد؛ خواست برخلاف این وضعیت عمل کند، از مرحله دعوت گذشته، و باید او را امر و نهی کرد؛ نه به خاطر اینکه اکثریت می‌خواهد نظر خود را بر اقلیت تحمیل کند؛ بلکه برای آنکه مبادا معیارهای «خیر» و «شر» به هم بریزد و کم‌کم جای خوبی و بدی در جامعه عوض شود. اینجاست که آن سخنی که امامان ما از پیامبر اکرم ص روایت کرده‌اند معنی‌اش بهتر معلوم می‌شود، که ایشان فرمودند: [5]

چگونه خواهید بود وقتی که زنان شما فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟!

گفتند: آیا چنین خواهد شد ای فرستاده خدا؟

فرمود: بله، و بدتر از این، چگونه خواهید بود وقتی که شما را به منکر امر کنند و از معروف نهی نمایند؟!

گفتند: آیا چنین خواهد شد ای فرستاده خدا؟

فرمود: بله، و بدتر از این، چگونه خواهید بود وقتی که معروف را منکر بدانید و منکر را معروف بشمارید. (کافی، ج‏5، ص59)[6]

6) «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ ... وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» در قسمت «نکات نحوی» گفته شد که این جمله آخر دلالت بر حصر دارد، یعنی «فقط اینها رستگارند».

اینها را «امت» خواند و تمام سه کاری که مطرح کرد (دعوت به خیر، امر به معروف، و نهی از منکر) کاملا در فضای ارتباطات اجتماعی شکل می‌گیرد؛ پس رستگاری‏ یک ویژگی فردی نیست؛ بلکه امری است که صددرصد در ارتباطات اجتماعی حاصل می‌شود. (البته اینکه خود شخص هم در باورها و اعمال شخصی خویش، خوب باشد، به طور ضمنی مورد توجه قرار گرفته است، زیرا طبق توضیحات بند 1، فقط کسی که اهل خیر است، واقعا دعوت به خیر می‌کند.)

پس، کسی که می‌خواهد رستگار باشد، نمی‌تواند به نقش‌آفرینی اجتماعی بی‌اعتنا باشد؛ بلکه تمام راه از جامعه می‌گذرد.



[1] . این حدیث هم در همان منبع مرتبط با موضوع است که برای رعایت اختصار نیاوردم:‌

9- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً وَ عَلَیْکُمْ بِطُولِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ یَا وَیْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَیْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَیْتُ.

[2] . این حدیث هم قابل توجه بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثاً قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ‏ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی ثُمَّ یُعَلِّمُونَهَا أُمَّتِی.  الأمالی( للصدوق)، ص181

[3] . در این منبع هم یک قرن قبل از مرحوم طبرسی آمده است: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (فتال نیشابوری،م508)، ج‏1، ص12

[4] این چند حدیث دیگر هم از کتاب کافی بسیار مرتبط بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:

6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ یَحْیَى بْنِ عُقَیْلٍ عَنْ حَسَنٍ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِنَّهُمْ لَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ نَزَلَتْ بِهِمُ الْعُقُوبَاتُ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَمْ یُقَرِّبَا أَجَلًا وَ لَمْ یَقْطَعَا رِزْقاً إِنَّ الْأَمْرَ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ کَقَطْرِ الْمَطَرِ إِلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ اللَّهُ لَهَا مِنْ زِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ فَإِنْ أَصَابَ أَحَدَکُمْ مُصِیبَةٌ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ وَ رَأَى عِنْدَ أَخِیهِ غَفِیرَةً فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِ فِتْنَةً فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ لَبَرِی‏ءٌ مِنَ الْخِیَانَةِ مَا لَمْ یَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ فَیَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُکِرَتْ وَ یُغْرَى بِهَا لِئَامُ النَّاسِ کَانَ کَالْفَالِجِ الْیَاسِرِ الَّذِی یَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ یُدْفَعُ بِهَا عَنْهُ الْمَغْرَمُ وَ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِی‏ءُ مِنَ الْخِیَانَةِ یَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِینُهُ وَ حَسَبُهُ إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِینَ حَرْثُ الدُّنْیَا وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهُمَا اللَّهُ لِأَقْوَامٍ فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اخْشَوْهُ خَشْیَةً لَیْسَتْ بِتَعْذِیرٍ- وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ فَإِنَّهُ مَنْ یَعْمَلْ لِغَیْرِ اللَّهِ یَکِلْهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ.    الکافی، ج‏5، ص58

[5] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ النَّبِیُّ ص کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟

فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟

فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ

فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟

قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً.

[6] . طبق توضیحات فوق، معلوم می‌شود که «خیر» خوبی های نفس‌الامری است و «معروف» خوبی‌ از آن جهت که مورد قبول اذعان جامعه قرار گرفته باشد در واقع «خیر» ملاحظه فلسفی خوبی است و «معروف» ملاحظه جامعه‌شناختی آن.

 


80) سوره بقره (2) آیه255 اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُو

بسم الله الرحمن الرحیم

80) سوره بقره (2) آیه255  


اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیم‏ 

ترجمه

الله، خدایی جز او نیست، [تنها] حیّ و قیوّم است، او را نه چرت می‌گیرد و نه خواب، از آنِ اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، کیست آنکه نزد او شفاعت کند مگر به اذن او؟ می‌داند آنچه که پیش روی آنها و آنچه پشت سر آنهاست و [درحالی‌که] به چیزی از علم او احاطه نمی‌یابند مگر به آنچه بخواهد، کرسی [سلطنت] اش آسمانها و زمین را دربرگرفته و [درحالی‌که] نگهداری این دو او را به زحمت نمی‌اندازد، و تنها او بلندمرتبه و عظیم است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْحَیُّ الْقَیُّومُ» این دو کلمه، دو خبر (یا دو صفت) برای «الله» می‌باشند.[1] بر فرض اینکه خبر باشند، وقوع «الـ» بر روی خبر دلالت بر حصر می‌کند  (المیزان2 /330) لذا در ترجمه کلمه «تنها» داخل کروشه اضافه شد.

«الحیّ» صفت مشبهه بر وزن «فَعل» است (الجدول فی إعراب القرآن‏3/ 24؛ المیزان2/ 328)، یعنی حقیقتی که حیات در او ثابت و همیشگی و غیر قابل زوال است.[2]

«القیوم» صیغه مبالغه از مصدر «قیام» است یعنی حقیقت قائمی (پابرجایی) که نگهدارنده و قوام‌بخش همه چیز است (مفردات ألفاظ القرآن/691)، حقیقتی که هم قائم به خویش است (نه به غیر)، و هم همه موجودات دیگر قائم به او هستند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏9/ 344)

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ»: چون جار و مجرور (له) نمی‌تواند مبتدا باشد و در مقام خبر است، پس خبر مقدم محسوب می‌شود؛ و چون خبر باید بعد از مبتدا بیاید و الان قبلش آمده، پس دلالت بر حصر دارد.[3]

«یشفع»: از ریشه «شفع» (به معنای «جفت»، در مقابل «تک» ؛ معجم مقاییس اللغة‏3/ 201) است و به صورت فعل در جایی به کار می رود که امری به امر دیگر ملحق می شود تا کاری که اولی بتنهایی نمی توانسته انجام دهد با کمک دومی انجام شود (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم‏6/ 99)

جمله «لا یُحیطُونَ ...» را هم می‌توان جمله استینافیه (یعنی شروع مطلب جدید) دانست و هم جمله حالیه (یعنی بیان حالِ آن افرادی که با ضمیر «هم» بدانها اشاره شده) و این مطلب در مورد جمله «وَ لا یَؤُدُهُ ...» هم صادق است. (الجدول فی اعراب القران الکریم3 /24) برخی گفته‌اند جمله «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ ....» را هم می‌توان حال دانست (إعراب القرآن الکریم‏1/ 10)

«یَؤُدُ» از ریشه «أود» است که در اصل به معنای «خم شدن ناشی از سنگینی» می‌باشد (معجم المقاییس اللغة‏1/ 155) و به همین مناسبت به معنای «به زحمت و مشقت افتادن» به کار می‌رود (لسان العرب‏3/ 74)

«الْعَلِیُّ الْعَظیم»: وقوع «الـ» بر روی خبر دلالت بر حصر می‌کند(المیزان2 /336)، لذا در ترجمه کلمه «تنها» اضافه شد. هر دو، صفت مشبهه هستند به ترتیب از مصدر «علو» و «عظمت»؛‌ یعنی حقیقتی که بلندمرتبگی و عظمت در او ثابت و همیشگی است.

حدیث

1) عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله ع قال‏ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ الْقُرْآنِ آیَةُ الْکُرْسِیِّ- مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ مَرَّةً صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکَارِهِ الدُّنْیَا وَ أَلْفَ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکَارِهِ الْآخِرَةِ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الدُّنْیَا الْفَقْرُ وَ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الْآخِرَةِ عَذَابُ الْقَبْرِ وَ إِنِّی لَأَسْتَعِینُ بِهَا عَلَى صُعُودِ الدَّرَجَةِ.[4]

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص136

از امام صادق عروایت شده است:

هر چیزی قله‌ای دارد و قله قرآن، آیه‌الکرسی است؛ کسی که یکبار آیه‌الکرسی را [آن گونه که حق آن است] بخواند، خداوند هزار امر ناپسند از امور ناپسند دنیا و هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند آخرت را از او برمی‌گرداند، که ساده‌ترین امر ناپسند دنیا، فقر است و ساده‌ترین امر ناخوشایند آخرت عذاب قبر است؛ و من از آن برای بالا رفتن درجه‌ام [نزد خدا] کمک می گیرم.

2) أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیُّ الشَّعْرَانِیُّ إِمْلَاءً مِنْ أَصْلِ کِتَابِهِ بِالْمُوصِلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَمْرِو بْنِ بَکْرٍ السِّکْسَکِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُعَیْبِ بْنِ شَابُورَ الْقُرَشِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنِ أَبِی الْعَاتِکَةِ الْهِلَالِیُّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَزِیدَ: أَنَّهُ أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْقَاسِمَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَخْبَرَهُ عَنْ صُدَیٍّ أَبِی أُمَامَةَ الْبَاهِلِیِّ: أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) یَقُولُ:

مَا أَرَى رَجُلًا أَدْرَکَ عَقْلُهُ الْإِسْلَامَ وَ وُلِدَ فِی الْإِسْلَامِ یَبِیتُ لَیْلَةً سَوَادَهَا[5] حَتَّى یَقْرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» فَقَرَأَ الْآیَةَ إِلَى قَوْلِهِ: «الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»، ثُمَّ قَالَ: فَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا هِیَ- أَوْ قَالَ: مَا فِیهَا- لَمَا تَرَکْتُمُوهَا عَلَى حَالٍ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَخْبَرَنِی قَالَ: أُعْطِیتُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ مِنْ کَنْزٍ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ لَمْ یُؤْتَهَا نَبِیٌّ کَانَ قَبْلِی.

قَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): فَمَا بِتُّ لَیْلَةً قَطُّ مُنْذُ سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) حَتَّى أَقْرَأَهَا.

ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا أُمَامَةَ، إِنِّی أَقْرَؤُهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فِی ثَلَاثَةِ أَحَایِینَ مِنْ کُلِّ لَیْلَةٍ. فَقُلْتُ:

وَ کَیْفَ تَصْنَعُ فِی قِرَاءَتِکَ لَهَا یَا ابْنَ عَمِّ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: أَقْرَؤُهَا قَبْلَ الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ صَلَاةِ عِشَاءِ الْآخِرَةِ، فَوَ اللَّهِ مَا تَرَکْتُهَا مُذْ سَمِعْتُ هَذَا الْخَبَرَ عَنْ نَبِیِّکُمْ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) حَتَّى أَخْبَرْتُکَ بِهِ.

الأمالی (للطوسی)، ص509

ابوامامه نقل می‌کند که از امیرالمومنین شنیدم که می‌فرمود:

هیچکس را ندیدم که عقلش به اسلام قد دهد و در اسلام متولد شود، آنگاه تاریکی شب را به صبح آورد مگر اینکه این آیه «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ - که آن را خواند تا - الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» را بخواند.

سپس فرمود: اگر بدانید که آن چیست - یا فرمود: در آن چیست - هیچگاه آن را فروگذار نخواهید کرد؛ که پیامبر خدا ص به من خبر داد و فرمود: آیه‌الکرسی از گنج‌های تحت عرش است که به من داده شده و به هیچ پیامبری قبل از من داده نشد.

علی ع فرمود: من از زمانی که این را از رسول خدا شنیدم هیچ شبی را صبح نکردم مگر اینکه آن را خواندم.

سپس فرمود: ای ابوامامه، من هرشب آن را سه بار در سه وقت می‌خوانم.

عرض کردم: ای پسر عموی محمد ص، روال قرائت کردنت چگونه است؟

فرمود: آن را بعد از نماز عشاء و قبل از دو رکعت نافله نماز عشاء می‌خوانم. به خدا قسم از آن زمان که این حدیث را از پیامبرتان ص شنیدم تا الان که به تو خبر دادم، هیچگاه آن را ترک نکردم.

(در ادامه روایت، تک‌تک سلسله راویان می‌گویند: «من هم از وقتی که این روایت را دیدم خواندنش را ترک نکردم» که برای رعایت اختصار کلمات آنها را نیاوردم.

ان‌شاءالله ما هم که این روایت را دیدیم ترک نکنیم)

3)

-         حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»

قَالَ عِلْمُهُ.


-         و حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»

فَقَالَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی الْکُرْسِیِّ وَ الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَهُ.


-         حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ

فَقَالَ ... أَنَّهُمَا بَابَانِ مِنْ أَکْبَرِ أَبْوَابِ الْغُیُوبِ وَ هُمَا جَمِیعاً غَیْبَانِ وَ هُمَا فِی الْغَیْبِ مَقْرُونَانِ لِأَنَّ الْکُرْسِیَّ هُوَ الْبَابُ الظَّاهِرُ مِنَ الْغَیْبِ الَّذِی مِنْهُ مَطْلَعُ الْبِدَعِ وَ مِنْهُ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا وَ الْعَرْشُ هُوَ الْبَابُ الْبَاطِنُ الَّذِی یُوجَدُ فِیهِ عِلْمُ الْکَیْفِ وَ الْکَوْنِ وَ الْقَدْرِ وَ الْحَدِّ وَ الْأَیْنِ وَ الْمَشِیَّةِ وَ صِفَةِ الْإِرَادَةِ وَ عِلْمُ الْأَلْفَاظِ وَ الْحَرَکَاتِ وَ التَّرْکِ وَ عِلْمُ الْعَوْدِ وَ الْبَدْءِ فَهُمَا فِی الْعِلْمِ بَابَانِ مَقْرُونَانِ لِأَنَّ مُلْکَ الْعَرْشِ سِوَى مُلْکِ الْکُرْسِیِّ وَ عِلْمَهُ أَغْیَبُ مِنْ عِلْمِ الْکُرْسِیِّ فَمِنْ ذَلِکَ قَالَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ أَیْ صِفَتُهُ أَعْظَمُ مِنْ صِفَةِ الْکُرْسِیِّ وَ هُمَا فِی ذَلِکَ مَقْرُونَان‏[6]

التوحید (للصدوق)، ص 321 و ص327

از امام صادق ع درباره عبارت «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» روایت شده که فرمودند:

مقصود علم خداست؛

و نیز روایت شده که فرمودند:

آسمانها و زمین و آنچه در این دو است، در «کرسی» است؛ و «عرش» آن علمی است که هیچکس به اندازه آن پی نمی‌برد.

و یکبار هم درباره «عرش و کرسی»‌سوال شد، ایشان در فرازی از توضیحشان فرمودند:

آنها دوباب از درهای غیب هستند و هردو خودشان هم [مربوط به عالم] غیب‌اند و در عالم غیب در کنار همدیگرند؛ زیر کرسی باب ظاهر غیب است که شروع ایجاد از اوست و همه چیز از اوست؛ و عرش باب باطنی است که علم چگونگی و بودن و اندازه و حد و مکان و مشیت ووصف اراده و علم الفاظ و اعراب و سکون و علم بازگشت و شروع، در آن است؛ پس اینها دو باب قرین همیدگرند زیرا مُلک عرش غیر از مُلک کرسی است و علمش غیبی‌تر از علم کرسی است و به همین جهت [در قرآن کریم] فرمود» «پروردگار عرش عظیم»، یعنی وصفش از وصف کرسی عظیمتر است هرچند که در آن [عالم غیب] اینها قرین همدیگرند.[7]  [8]

تدبر

1) «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»: صفات خدا را به دو دسته صفات ذات (صفات او به‌تنهایی و بدون ارتباط با دیگران) و صفات فعل (صفات او در رابطه با ماسوی‌الله) تقسیم می‌کنند.

«حیات» مهمترین، و بلکه ریشه سایر صفات ذات (علم و قدرت) است.

«قیوم» قوام‌بخش هر چیزی است، پس هر موجودی، هم وجودش و هم هرآنچه به او می‌رسد (مانند رزق و حیات و رحمت و ...) از «قیوم» گرفته، و «قیوم» ریشه تمام صفات خداست که به دیگران مربوط است (المیزان‏2/ 331) پس قیوم مبنای تمام «صفات فعل» است.

پس عبارت «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» تمام مباحث خداشناسی را در خود جمع کرده است: او الله است، واحد و بی‌نظیر و بی‌رقیب است، آن مقدار که از ذاتش و فعلش (ارتباطش با مخلوقات) می‌توان فهمید این است که حی و قیوم اوست. بقیه آیه هم شرح تفصیلیِ «قیوم» بودن اوست.

پس این آیه دارد یک دوره خداشناسی کامل ارائه می‌دهد. و اگر خدا را درست بشناسیم، می‌فهمیم که چرا فقط باید دغدغه او را داشت و فقط باید از او کمک گرفت (جلسه دیروز، حمد/5) و چرا فقط باید به دین الهی درآویزیم (آیه بعد) و فقط به ولایت و سرپرستی خدا تن دهیم (آیه بعدتر)

اگر کسی به این امور پی ببرد، آیا به قله معارف قرآنی نرسیده (حدیث1)، و آیا مداومت بر خواندن - و درنتیجه، جدی گرفتنِ این آیه در سعادت انسان - نیاز به تاکیدات آن‌چنانی ندارد؟ (حدیث 1 و 2)

2) «الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» در میان مخلوقات، هر کسی که تکیه‌گاه دیگران قرار می‌گیرد و کار دیگران را راه می‌اندازد، بالاخره بر او خستگی عارض می‌شود، خواه خستگی کم، که او را به چرت وادارد؛ خواه خستگی زیاد، که او را به خواب ببرد؛ و در این حال، دچار غفلت می‌شود، و دیگر نمی‌تواند تکیه‌گاه و کارراه‌انداز قرار گیرد.

اما خدا قیومی است که هیچ چیزی اندکی در قوام‌بخشی او وقفه ایجاد نمی‌کند. لحظه‌ای از کار عالم غافل نیست؛ به قول بیدل شیرازی:

به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را                   اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها

3) «الْقَیُّومُ ... لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» اگر قیوم است، پس همه چیز تحت ملکیت حقیقیِ اوست. و اگر قیوم است و همه چیز هم تحت ملکیت حقیقیِ اوست، پس بقیه چکاره‌اند؟ آیا وسیله هم نیستند؟

خدا می‌فرماید: بله، وسیله هستند، شفیع هستند (شفیع، امری است که به امر دیگر ملحق می شود تا کاری که اولی بتنهایی نمی توانسته انجام دهد برایش انجام دهد- در «نکات ترجمه» توضیحی اضافه شد)؛ اما هر موجودی، اگر بخواهد واسطه کاری قرار گیرد، فقط در صورتی است که خدا بخواهد. (المیزان‏2/ 33) اگر خدا نخواهد، آتش هم نمی‌سوزاند (انبیاء/69)؛ و اگر خدا بخواهد، با دست خالی می‌توان کورمادرزاد را بینا، و مرده، زنده کرد (آل‌عمران/49).

آیا کسی که آیه‌الکرسی را بخواند دیگر انجام کارها را از پول و پارتی و ... انتظار خواهد داشت؟ آیا برای رسیدن به هیچ خواسته‌ای خلاف دستور خدا کاری خواهد کرد؟ آیا اصلا سراغ غیرخدا (یعنی آنکه خدا اجازه رفتن به سویش را نداده باشد) خواهد رفت؟

پس شفاعت هست، اما نه فقط در آخرت؛ بلکه در همه کارهای ما در دنیا و آخرت؛ اما فقط و فقط به اذن خدا.

4) «الْقَیُّومُ ... یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ»

اگر قیوم است، پس آنچه را می‌دانند (پیش روی آنهاست: «ما بین ایدیهم») و نمی‌دانند، اما به آنها مربوط می‌شود (پشت سر آنهاست: «ما خَلْفَهُمْ») می‌داند؛ و اگر هم کسی (خواه کسی که کارشان گره خورده، خواه کسی که می‌خواهد کار دیگری را راه بیندازد) ذره‌ای چیزی بداند، فقط به خواست اوست؛ اگر او نخواهد کسی به مطلبی پی نخواهد برد.

اگر این را باور کنیم، آیا برای به دست آوردن دانش و راه افتادن کارمان در زمینه‌هایی که می‌خواهیم، هرکاری می‌کنیم؟ آیا اساساً مسیر علم آموزی‌مان تغییر نخواهد کرد؟ (جلسه44، حدیث1 و تدبرهایش) بلکه آیا مسیر تلاش‌ها و کمک‌گرفتن‌های‌مان عوض نخواهد شد؟ آیا برای رسیدن به مقصود، جز خدا، کسی راهی می‌داند؟

5) «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما»: تعبیر «کرسی» به معنای جایگاه «مصدر امور» را ما هم به کار می‌بریم، چه در امور اجرایی و چه در امور علمی و ...، مثلا: کرسی ریاست مجلس، کرسی اقتصاد، ... .

تمامی آسمانها و زمین (کنابه از تمامی مخلوقات) تحت اشراف اوست و این اشراف کوچکترین زحمتی برایش ندارد. هم در ابتدای آیه «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» و هم در اینجا بر اینکه گرداندن امور دنیا برای خدا هیچ زحمتی ندارد و خستگی‌ای ایجاد نمی‌کند، تاکید شد. شاید این یکی از چهره‌های بارز وحدت الوهیت خدا باشد: همه مخلوقات نیازمندند و اگر برخی در مسیر رفع نیاز برخی دیگر قرار گرفته‌اند، اما همگی در این مسیر، کم می‌آورند! این علامت خوبی است که هرکس در وجدان خود دریابد که هیچکدام از این کسانی که ظاهرا نیاز ما را رفع می‌کنند، واقعا کاره‌ای نیستند و خودشان هم نیازمند و دچار ضعف‌اند؛ پس به غیر خدا نباید دل بست و جز او را نباید پرستید.

6) «و هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیم‏»: و اگر خدا را به اوصافی که در آیه‌الکرسی بیان شد بشناسیم، یعنی بدانیم که:

-         او الله است و جز او خدایی نیست،

-         اوست تنها زنده حقیقی،

-         اوست تنها تکیه‌گاه واقعی همه امور،

-         اوست کسی که هیچ‌گونه خستگی کم و زیادی (که به چرت یا خواب منجر شود) در او راه ندارد،

-         اوست که مالک حقیقی همه چیز است،

-         اوست که هرکس بخواهد برای دیگری کاری انجام دهد، تنها با اذن او ممکن است،

-         اوست که پیش رو و پشت پرده همه کارگزاران و نیازمندان را می‌داند،

-         اوست که هیچکس چیزی نمی‌داند مگر اینکه او بخواهد،

-         اوست که اشراف کامل بر آسمانها و زمین دارد و این اشراف اندک زحمتی برایش ندارد،

اگر اینها را بفهمیم، آنگاه درمی‌یابیم که برتری و بزرگی تنها و تنها از آنِ اوست؛

و کسی که این را بفهمد در مقابل هیچ موجودی غیر خدا کرنش نمی‌کند؛ و می‌فهمد که هیچکس از جمله قدرتمندترین قدرتهایی که می‌شناسیم، از جمله «آمریکا، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»!

یکبار دیگر می‌پرسم آیا واقعا آن همه ثواب برای رسیدن به این مرحله، زیاد است؟!



[1] . اینکه خبر برای الله باشد را همگان قبول دارند. در عین حال، برخی گفته‌اند می‌توان این دو کلمه را صفت برای الله در نظر گرفت. (إعراب القرآن و بیانه‏1/ 38؛ إعراب القرآن الکریم‏1/ 10) در این صورت چنین باید ترجمه شود: «اللهِ حی قیوم، خدایی جز او نیست» برخی علاوه بر این، گفته‌اند می‌تواند بدل از «هو» باشد (إعراب القرآن (نحاس) ‏1/ 126) که در این صورت ترجمه‌اش چنین می‌شود: «الله، خدایی جز او که حی و قیوم است، نیست.»

[2] . «الحیّ» از ریشه «حیو» (کتاب العین‏3/ 317) یا «حیی» (مفردات ألفاظ القرآن/268) است که تلفظ بعد از اعلال آن، در حالت «مصدر» و «صفت» شبیه همدیگر است.

[3] . در ترجمه می‌شد از کلمه «فقط»‌استفاده کرد، اما ظاهرا در فارسی هم همین نقدیم مسند (از آن اوست) بر مسند الیه (آنچه در آسمانها و زمین است) دلالت بر حصر کند، لذا به همین اکتفا شد.

[4] . برخی احادیث دیگر در این باب:

(1) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ‏ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ رَجُلٍ سَمِعَ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ عِنْدَ مَنَامِهِ لَمْ یَخَفِ الْفَالِجَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ مَنْ قَرَأَهَا بَعْدَ کُلِّ صَلَاةٍ لَمْ یَضُرَّهُ ذُو حُمَةٍ.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 105

(2) عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ... وَ مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ عِنْدَ مَنَامِهِ لَمْ یَخَفِ الْفَالِجَ وَ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ خَمْسِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یَحْفَظُونَهُ حَتَّى الصَّبَاحِ وَ إِنَّ فِیهَا خَمْسِینَ کَلِمَةً فِی کُلِّ کَلِمَةٍ خَمْسُونَ بَرَکَةً وَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ ذِرْوَةٌ وَ ذِرْوَةُ الْقُرْآنِ آیَةُ الْکُرْسِی‏

أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص: 369

(3) قَالَ: فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ ظَرِیفٍ [سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ‏] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ أَمْسَکْتُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالرِّکَابِ- وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یَرْکَبَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ تَبَسَّمَ- فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ رَأَیْتُکَ رَفَعْتَ رَأْسَکَ ثُمَّ تَبَسَّمْتَ قَالَ: نَعَمْ یَا أَصْبَغُ أَمْسَکْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص کَمَا أَمْسَکْتَ لِی- فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ تَبَسَّمَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ تَبَسُّمِهِ- کَمَا سَأَلْتَنِی وَ سَأُخْبِرُکَ کَمَا أَخْبَرَنِی- أَمْسَکْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بَغْلَتَهُ الشَّهْبَاءَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ تَبَسَّمَ- فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ص رَفَعْتَ رَأْسَکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ تَبَسَّمْتَ لِمَا ذَا فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَرْکَبُ فَیَقْرَأُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ثُمَّ یَقُولُ: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی- فَإِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ» إِلَّا قَالَ السَّیِّدُ الْکَرِیمُ «یَا مَلَائِکَتِی عَبْدِی یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ غَیْرِی- اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ ذُنُوبَه‏

تفسیر القمی، ج‏2، ص: 281؛ الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 508


[5] . - قُلْتُ: وَ مَا سَوَادُهَا، یَا أَبَا أُمَامَةَ قَالَ: جَمِیعَهَا-

[6] . فَقَالَ إِنَّ لِلْعَرْشِ صِفَاتٍ کَثِیرَةً مُخْتَلِفَةً لَهُ فِی کُلِّ سَبَبِ وَضْعٍ فِی الْقُرْآنِ صِفَةٌ عَلَى حِدَةٍ فَقَوْلُهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ یَقُولُ الْمُلْکُ الْعَظِیمُ وَ قَوْلُهُ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ یَقُولُ عَلَى الْمُلْکِ احْتَوَى وَ هَذَا مُلْکُ الْکَیْفُوفِیَّةِ فِی الْأَشْیَاءِ ثُمَّ الْعَرْشُ فِی الْوَصْلِ مُتَفَرِّدٌ مِنَ الْکُرْسِیِّ لِأَنَّهُمَا بَابَانِ مِنْ أَکْبَرِ أَبْوَابِ الْغُیُوبِ وَ هُمَا جَمِیعاً غَیْبَانِ وَ هُمَا فِی الْغَیْبِ مَقْرُونَانِ لِأَنَّ الْکُرْسِیَّ هُوَ الْبَابُ الظَّاهِرُ مِنَ الْغَیْبِ الَّذِی مِنْهُ مَطْلَعُ الْبِدَعِ وَ مِنْهُ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا وَ الْعَرْشُ هُوَ الْبَابُ الْبَاطِنُ الَّذِی یُوجَدُ فِیهِ عِلْمُ الْکَیْفِ وَ الْکَوْنِ وَ الْقَدْرِ وَ الْحَدِّ وَ الْأَیْنِ وَ الْمَشِیَّةِ وَ صِفَةِ الْإِرَادَةِ وَ عِلْمُ الْأَلْفَاظِ وَ الْحَرَکَاتِ وَ التَّرْکِ وَ عِلْمُ الْعَوْدِ وَ الْبَدْءِ فَهُمَا فِی الْعِلْمِ بَابَانِ مَقْرُونَانِ لِأَنَّ مُلْکَ الْعَرْشِ سِوَى مُلْکِ الْکُرْسِیِّ وَ عِلْمَهُ أَغْیَبُ مِنْ عِلْمِ الْکُرْسِیِّ فَمِنْ ذَلِکَ قَالَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ أَیْ صِفَتُهُ أَعْظَمُ مِنْ صِفَةِ الْکُرْسِیِّ وَ هُمَا فِی ذَلِکَ مَقْرُونَان‏

[7] . علامه طباطبایی با توجه به روایات متعددی که کرسی را ذیل عرش معرفی می‌کند روایت ذیل را ناشی از اشتباه راوی قلمداد می‌کند (المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 341):  حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى بْنِ أَبِی مَرْیَمَ الْعِجْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ الْعَرْزَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِیُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ مَا هُمَا فَقَالَ الْعَرْشُ فِی وَجْهٍ هُوَ جُمْلَةُ الْخَلْقِ وَ الْکُرْسِیُّ وِعَاؤُهُ وَ فِی وَجْهٍ آخِرَ الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ  الَّذِی أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ وَ الْکُرْسِیُّ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی لَمْ یُطْلِعِ اللَّهُ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ رَسُولِهِ وَ حُجَجِهِ ع. (معانی الأخبار، النص، ص: 29)

[8] . وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ أَیْ مَنْ هُمْ قَالَ نَحْنُ أُولَئِکَ الشَّافِعُون‏

المحاسن، ج‏1، ص: 183

 


79) سوره حمد (1) آیه 5 إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَ

بسم الله الرحمن الرحیم

79) سوره حمد (1) آیه 5              إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین‏

ترجمه

تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.

حلول ماه مبارک رمضان بر تمامی مسلمانان و قرآن‌دوستان مبارک باد

حدیث

1) ابْنُ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص‏

... یَقُولُ فِی الْیَوْمِ الْأَوَّلِ: اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمَیْنِ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ.

زاد المعاد، ص144

ادعیه معروفی که در مفاتیح‌الجنان تحت عنوان «دعای مختصر هر روز ماه رمضان» آمده است بر اساس روایتی است که ابن‌عباس از پیامبر اکرم ص نقل کرده است.

انسان در دعای روز اول می‌گوید:

خدایا! روزه‌ام را در این روز، روزه روزه‌داران [مورد رضایتت]، و قیامم [برای عبادت] را قیام قیام‌کنندگان [مورد عنایتت] قرار بده! و در این روز مرا از خواب غفلت بیدار کن و در این روز گناه مرا ببخش، ای معبود عالمین! و مرا مورد عفو قرار ده، ای عفوکننده مجرمان!

2) قَالَ الْإِمَامُ ع (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:

قُولُوا یَا أَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُنْعَمُ عَلَیْهِمْ: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ أَیُّهَا الْمُنْعِمُ عَلَیْنَا، وَ نُطِیعُکَ مُخْلِصِینَ مَعَ التَّذَلُّلِ وَ الْخُضُوعِ بِلَا رِیَاءٍ، وَ لَا سُمْعَةٍ؛ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، مِنْکَ نَسْأَلُ الْمَعُونَةَ عَلَى طَاعَتِکَ لِنُؤَدِّیَهَا کَمَا أَمَرْتَ، وَ نَتَّقِیَ مِنْ دُنْیَانَا مَا نَهَیْتَ عَنْهُ، وَ نَعْتَصِمَ- مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ مِنْ سَائِرِ مَرَدَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنَ الْمُضِلِّینَ، وَ مِنَ الْمُؤْذِینَ الظَّالِمِینَ- بِعِصْمَتِک‏

... قَالَ الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: قُولُوا «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» عَلَى طَاعَتِکَ وَ عِبَادَتَکَ، وَ عَلَى دَفْعِ شُرُورِ أَعْدَائِکَ، وَ رَدِّ مَکَایِدِهِمْ، وَ الْمُقَامِ عَلَى مَا أَمَرْتَ بِهِ

‌التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص39 و 41

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری درباره «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آمده است که خداوند می‌فرماید:

‌ای بندگانی که بر آنها نعمت داده شده، بگویید: «تنها تو را می‌پرستیم ای نعمت دهنده بر ما؛ و تو را خالصانه با تذلل و خضوع و بدون ریا [به چشم دیگران نمایاندن] و سُمعه [به گوش دیگران رساندن] اطاعت می‌کنیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم، از تو یاری بر طاعت تو می‌خواهیم تا آن را آن گونه که دستور داده‌ای انجام دهیم، و در دنیایمان از آنچه از آن نهی کردی بپرهیزیم؛ و از شیطان رجیم و سایر جن و انس‌های گمراه رانده‌شده و از اذیت‌کنندگان ظالم، به پناهگاه تو پناهنده می‌شویم»

و از امیرالمومنین ع از رسول خدا روایت می‌شود که خداوند فرمود: «بگویید تنها از تو یاری می‌جوییم برای اطاعت و عبادتت و برای دفع شرور دشمنانت و رد حیله‌هایشان، و برای باقی ماندن بر آنچه بدان دستور داده‌ای.

3) یادآوری: در جلسات 41 و 56 دو حدیث در تفسیر سوره حمد گذشت؛ و اینک سومین روایت:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ... قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى مَنَّ عَلَیَّ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ مِنْ کَنْزِ الْجَنَّةِ فِیهَا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، الْآیَةُ الَّتِی یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى فِیهَا وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً وَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» دَعْوَى أَهْلِ الْجَنَّةِ حِینَ شَکَرُوا اللَّهَ حُسْنَ الثَّوَابِ «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» قَالَ جَبْرَئِیلُ مَا قَالَهَا مُسْلِمٌ قَطُّ إِلَّا صَدَّقَهُ اللَّهُ وَ أَهْلُ سَمَاوَاتِهِ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» إِخْلَاصٌ لِلْعِبَادَةِ «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» أَفْضَلُ مَا طَلَبَ بِهِ الْعِبَادُ حَوَائِجَهُمْ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» صِرَاطَ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُمُ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» الْیَهُودِ وَ غَیْرِ «الضَّالِّینَ» النَّصَارَى.

‏تفسیر العیاشی، ج‏1، ص22

از امام صادق ع از پیامبر اکرم روایت شده است که: خداوند با [نزول سوره] فاتحه، از گنج‌های بهشت، بر من منت گذاشت که در آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است، آیه‌ای که خداوند در مورد آن می‌فرماید «و چون در قرآن پروردگار خود را به یگانگى یاد کنى با نفرت پشت مى‏کنند»؛ و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» دعای بهشتیان است هنگامی که به خاطر حُسن پاداش‌شان خدا را شکر می‌گویند؛ [در مورد] «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» جبرئیل گفت: هیچ مسلمانی آن را نگفت مگر اینکه خداند و آسمانیانش او را تصدیق کردند؛ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» [ابراز] اخلاص در عبادت است «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» بهترین چیزی است که بندگان به وسیله آن نیازهای خود را درخواست می‌کنند؛ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» صراط انبیاست و آنان‌اند کسانی که خداوند بر آنان نعمت داده است «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» یهودیان‌اند و «الضَّالِّینَ» مسیحیان‌اند.[1]

تدبر

1) چرا با اینکه در آیات قبل سوره حمد، خدا به عنوان غایب اشاره می‌شد، در این آیه، خدا مخاطب قرار گرفت؟ چرا جمله را با مفعول شروع کرد؟ چرا فعل را با ضمیر جمع به کار برد؟ چرا جمله دوم را در همان سیاق جمله اول آورد و نفرمود «ایاک نعبد، أعنّا» (تو را می‌پرستیم، کمکمان کن)

علامه طباطبایی به همین این سوالات یک پاسخ می‌دهد:

مهمترین نکته در بندگی این است که انسان خود را نبیند. (لذا بندگی با شرک ممکن است جمع شود (غافر/60)، اما با استکبار جمع نمی‌شود (کهف/110) )

با این ملاحظه، عبارت «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین» کاملترین عبارت در ابراز بندگی در محضر خداست. زیرا:

الف - اقتضای عبودیت، این است که خود را در محضر خدا ببینیم، [نه اینکه دل‌مان جای دیگر باشد]؛ پس آیه از حالت غیاب (در آیات قبل) به حالت حضور تغییر سیاق داد.

ب- از «تو» شروع کرده است، ولو که مفعول باشد؛ نه از «من» و نه از «فعل من» («جمله اسمیه» با «من» شروع می‌شود؛ و جمله فعلیه با «فعلِ» من (نعبد)؛ و در هر دو مفعول، در مرتبه بعد می‌آید؛ اما در این آیه، «ک» (مفعول) را مقدم کرده است).

ج- «فعل من» را هم با ضمیر متکلم مع‌الغیر (ما) بیان کرده تا «من» را در جمع گم کند.

د - اما هنوز در جمله «ایاک نعبد» یک نحوه انتساب کار به «من» باقی است؛ پس آن را با عبارت «إِیَّاکَ نَسْتَعین» (بر همان وزن و سیاق) تکمیل کرد که بگوید همان مقدار کار هم «تنها» با کمک و عنایت «تو» انجام می‌شود.

پس این عبارت، فقط یک معنا ابراز آن می‌کند و آن عبودیت محض است آن گونه که ذره‌ای «منیت» در کار نیاید (المیزان1 /24-27)

2) عبودیت و پرستش، یعنی غایت آمال خود قرار دادن؛ یعنی آخرین دغدغه انسان، که همه دغدغه‌های دیگر به آن ختم ‌شود و همه چیز را بر اساسِ میزان فایده‌اش در نزدیک شدن به آن بسنجد.

به همین معناست که برخی پول‌پرست‌اند؛ برخی مقام پرست؛ برخی شهوت‌پرست؛ و برخی هم خداپرست. و ما می‌خواهیم خداپرست باشیم. با این توصیف، آیا واقعا می‌توانیم بگوییم خداپرستیم؟

3) فقط نمی‌گوییم «تو را می‌پرستیم» بلکه می‌گوییم «تنها» تو را می‌پرستیم. (جلو آوردن مفعول (ک) بر فعل (نعبد) دلالت بر حصر می‌کند). بسیاری از ما خدا را قبول داریم؛ اما در کنار خدا، پول و مقام و شهوت و مدرک و ... را هم هدف قرار داده‌ایم؛ و این شرک است. موظب باشیم که حتی اغلب مومنان ایمانشان شرک‌آلود است (یوسف/106) و مبادا در عبادت شرک بورزیم (غافر/60).

پس آیا باید پول و ... را رها کنیم؟

خیر، بلکه هدف اصلی را فقط خدا بدانیم؛ ‌اینها را وسیله ببینیم. اگر وسیله دیدیم آنگاه هرجا بین رسیدن به خدا و داشتن اینها منافات پیش آمد راحت می‌توانیم صرف‌نظر کنیم؛ وگرنه همواره بین خدا و خرما در تردید می‌مانیم و چه‌بسا منافق از دنیا برویم (نساء/143)

4) «إِیَّاکَ نَسْتَعین»: فقط خدا را بپرستیم، هرچند خیلی دشوار است، اما قبول؛ ولی یعنی چه که فقط از خدا کمک بگیریم؟ مگر نگفتیم اینها وسیله‌اند! آیا نباید از اینها برای رسیدن به خدا کمک بگیریم؟!

اگر در وادی قرآن وارد شدیم با زبان بسیار ساده، عظیم‌ترین حقایق عرفانی را روزی پنج‌بار در نماز تکرار می‌کنیم!

اگر خدا را بشناسیم می‌فهمیم که نه‌تنها در عرض او هدفی معنا ندارد، بلکه غیر از او کسی کاره‌ای نیست؛ همه چیز به دست اوست. به مقام حضرت ابراهیم ع می‌رسیم که آب می‌نوشید، غذا و دوا می‌خورد؛ اما می‌فهمید که سیری و سیرابی و شفا فقط و فقط به دست اوست (شعراء/79-80) می‌فهمیم که نه‌تنها رفع تمام نیازهای ما به دست اوست (حدیث3) بلکه حتی اگر بخواهیم خدا را اطاعت کنیم باز نیاز به کمک او داریم (حدیث2) برای همین است که در روز اول ماه رمضان که ماه بندگی است می‌گوییم خدایا تو روزه ما را در روزه‌داران قرار بده؛ تو قیام ما را در قیام‌کنندگان قرار بده ... (حدیث1)

5) «إِیَّاکَ نَسْتَعین»: بسیاری از ما به شرک در عبودیت (ولو شرک خفی مانند پول‌پرستی و ...) حساس هستیم؛ اما به شرک در استعانت بی‌اعتناییم، بلکه به خیال خود چنین شرکی را کاملا دینداری می‌دانیم! مثلا برای کاری که می‌خواهیم انجام دهیم، به کسی مراجعه می‌کنیم و می‌گوییم: «اول خدا، بعدش شما»! این دینداری نیست، این شرک است. کسی که موحد است اولش خداست، آخرش هم خداست (حدید/3) هرکس دیگری هم اگر کاره‌ای است چون خدا او را کاره‌ای کرده است؛ اگر خدا نخواهد آتش هم نمی‌سوزاند (انبیا/69) میلیاردر هم باشی، مشکلت حل نمی‌شود (قصص/76-81)

ان‌شاءالله که خدا ما را متوجه توحید در استعانت بکند و در همین ماه رمضان ما را از خواب غفلت بیدار کند (حدیث1)

6) "نه جبر در کار است و نه تفویض. چون مى‏گوییم «نَعْبُدُ»، پس داراى اختیار هستیم و نه مجبور. و چون مى‏گوییم: «نَسْتَعِینُ» پس نیاز به او داریم و امور به ما تفویض نشده است." (قرائتی، تفسیر نور‏1/ 28) (این نکته ظاهرا برگرفته از مضمون یکی از مناظرات امام صادق ع با یکی از «قدریه» است. تفسیر عیاشی1 /23)


مروری بر سوره حمد

چون سوره حمد سوره‌ای است که در هر نماز می‌خوانیم هر آیه‌ای که اضافه می‌شود خوب است مروری بر مضامین این سوره داشته باشیم.

جلسه 41 و جلسه 56 تدبر7 دو بیان مطرح شد؛ و اینک بیان سوم:

با نام خدایی [شروع می‌کنم] که رحمتش گسترده و همیشگی است؛

سپاس و ستایش خدایی را رب‌العالمین است؛

[با] رحمت گسترده[‌اش آمدیم و با] رحمت همیشگی[‌اش [بازمی‌گردیم به جایگاهی که]

مالکیت همه‌جانبه او‌ در روز جزا [آشکار می‌گردد]

[حال که او را این گونه شناختم پس به او عرضه می‌دارم] تنها تو را می‌پرستیم [و به عنوان دغدغه نهایی خود قرار می‌دهیم؛ و در همه کار، از جمله در همین مطلب که تو را تنها دغدغه و هدف خود بدانیم و جز تو را طلب نکنیم و نیز در اینکه راه تو را طی کنیم] تنها از تو یاری می‌جوییم [و برای هیچ‌کاری هیچ امیدی به غیر تو نداریم]



[1] . این دو روایت هم روایات تفسیر سوره حمد است که - انشاءالله اگر زنده ماندیم و به دو آیه دیگر سوره حمد رسیدیم - در آنجا خواهدآمد.

1) بِحَذْفِ الْإِسْنَادِ قَالَ: لَمَّا جَلَسَ عُمَرُ فِی الْخِلَافَةِ جَرَى بَیْنَ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یُقَالُ لَهُ الْحَارِثُ بْنُ سِنَانٍ الْأَزْدِیُّ وَ بَیْنَ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ کَلَامٌ وَ مُنَازَعَةٌ فَلَمْ یَنْتَصِفْ لَهُ عُمَرُ فَلَحِقَ الْحَارِثُ بْنُ سِنَانٍ بِقَیْصَرَ وَ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ نَسِیَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ إِلَّا قَوْلَهُ تَعَالَى- وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ فَسَمِعَ قَیْصَرُ هَذَا الْکَلَامَ فَقَالَ سَأَکْتُبُ إِلَى مَلِکِ الْعَرَبِ بِمَسَائِلَ فَإِنْ أَخْبَرَنِی عَنْهَا أَطْلَقْتُ مَا عِنْدِی مِنَ الْأُسَارَى وَ إِنْ لَمْ یُخْبِرْنِی تَفْسِیرَ مَسَائِلِی - عَهِدْتُ إِلَى الْأُسَارَى فَعَرَضْتُ عَلَیْهِمُ النَّصْرَانِیَّةَ فَمَنْ قَبِلَ مِنْهُمُ اسْتَعْبَدْتُهُ وَ مَنْ لَمْ یَقْبَلْ قَتَلْتُهُ فَکَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ بِمَسَائِلَ أَحَدُهَا سُؤَالُهُ عَنْ تَفْسِیرِ الْفَاتِحَةِ وَ عَنِ الْمَاءِ الَّذِی لَیْسَ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا مِنَ السَّمَاءِ وَ عَمَّا یَتَنَفَّسُ وَ لَا رُوحَ فِیهِ وَ عَنْ عَصَا مُوسَى ممن [مِمَّا] کَانَتْ وَ مَا اسْمُهَا وَ مَا طُولُهَا وَ عَنْ جَارِیَةٍ بِکْرٍ لِأَخَوَیْنِ فِی الدُّنْیَا وَ هِیَ فِی الْآخِرَةِ لِوَاحِدٍ فَلَمَّا وَرَدَتْ هَذِهِ الْمَسَائِلُ عَلَى عُمَرَ لَمْ یَعْرِفْ تَفْسِیرَهَا فَفَزِعَ فِی ذَلِکَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَکَتَبَ إِلَى قَیْصَرَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صِهْرِ مُحَمَّدٍ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ وَ أَقْرَبِ الْخَلْقِ إِلَیْهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مَنْ حَقَّتْ لَهُ الْوَلَایَةُ وَ أُمِرَ الْخَلْقُ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ قُرَّةِ عَیْنِ رَسُولِ اللَّهِ وَ زَوْجِ ابْنَتِهِ وَ أَبُو وُلْدِهِ إِلَى قَیْصَرَ مَلِکِ الرُّومِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْخَفِیَّاتِ وَ مُنْزِلُ الْبَرَکَاتِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ ... فَلا هادِیَ لَهُ وَرَدَ کِتَابُکَ وَ أَقْرَأَنِیهِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَأَمَّا سُؤَالُکَ عَنِ اسْمِ اللَّهِ فَإِنَّهُ اسْمٌ فِیهِ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ عَوْنٌ عَلَى کُلِّ دَوَاءٍ وَ أَمَّا سُؤَالُکَ عَنِ الرَّحْمَنِ فَهُوَ عَوْنٌ لِکُلِّ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ هُوَ اسْمٌ لَمْ یَتَسَمَّ بِهِ غَیْرُ الرَّحْمَنِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الرَّحِیمُ فَرَحِیمٌ مَنْ عَصَى وَ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ أَمَّا قَوْلُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَذَلِکَ ثَنَاءٌ مِنَّا عَلَى رَبِّنَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِمَا أَنْعَمَ عَلَیْنَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ فَإِنَّهُ یَمْلِکُ نَوَاصِیَ الْخَلْقِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ کُلُّ مَنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا شَاکّاً أَوْ جَبَّاراً أَدْخَلَهُ النَّارَ وَ لَا یَمْتَنِعُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَاکٌّ وَ لَا جَبَّارٌ وَ کُلُّ مَنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا طَائِعاً مُذْنِباً مَحَا خَطَایَاهُ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِیَّاکَ نَعْبُدُ فَإِنَّا نَعْبُدُ اللَّهَ وَ لَا نُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ فَإِنَّا نَسْتَعِینُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الشَّیْطَانِ لَا یُضِلُّنَا کَمَا أَضَلَّکُمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ فَذَلِکَ الطَّرِیقُ الْوَاضِحُ مَنْ عَمِلَ فِی الدُّنْیَا صَالِحاً فَإِنَّهُ یَسْلُکُ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ فَتِلْکَ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلَنَا مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ فَنَسْأَلُ رَبَّنَا أَنْ یُنْعِمَ عَلَیْنَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ فَأُولَئِکَ الْیَهُودُ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً فَغَضِبَ عَلَیْهِمْ فَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ فَنَسْأَلُ رَبَّنَا أَنْ لَا یَغْضَبَ عَلَیْنَا کَمَا غَضِبَ عَلَیْهِمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ لَا الضَّالِّینَ فَأَنْتَ وَ أَمْثَالُکَ یَا عَابِدَ الصَّلِیبِ الْخَبِیثِ ضَلَلْتُمْ بَعْدَ عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ ع نَسْأَلُ رَبَّنَا أَنْ لَا یُضِلَّنَا کَمَا ضَلَلْتُم‏ ...

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏2، ص: 365-367

2) وَ فِیمَا ذَکَرَهُ الْفَضْلُ مِنَ الْعِلَلِ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: أُمِرَ النَّاسُ بِالْقِرَاءَةِ فِی الصَّلَاةِ لِئَلَّا یَکُونَ الْقُرْآنُ مَهْجُوراً مُضَیَّعاً وَ لْیَکُنْ مَحْفُوظاً مَدْرُوساً فَلَا یَضْمَحِلَّ وَ لَا یُجْهَلَ وَ إِنَّمَا بُدِئَ بِالْحَمْدِ دُونَ سَائِرِ السُّوَرِ لِأَنَّهُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْقُرْآنِ وَ الْکَلَامِ جُمِعَ فِیهِ مِنْ جَوَامِعِ الْخَیْرِ وَ الْحِکْمَةِ مَا جُمِعَ فِی سُورَةِ الْحَمْدِ- وَ ذَلِکَ أَنَّ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ «2» الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّمَا هُوَ أَدَاءٌ لِمَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ مِنَ الشُّکْرِ وَ شُکْرٌ لِمَا وَفَّقَ عَبْدَهُ مِنَ الْخَیْرِ- رَبِّ الْعالَمِینَ تَوْحِیدٌ لَهُ وَ تَحْمِیدٌ وَ إِقْرَارٌ بِأَنَّهُ هُوَ الْخَالِقُ الْمَالِکُ لَا غَیْرُهُ- الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسْتِعْطَافٌ وَ ذِکْرٌ لآِلَائِهِ وَ نَعْمَائِهِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِقْرَارٌ لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمُجَازَاةِ وَ إِیجَابُ مُلْکِ الْآخِرَةِ لَهُ کَإِیجَابِ مُلْکِ الدُّنْیَا- إِیَّاکَ نَعْبُدُ رَغْبَةٌ وَ تَقَرُّبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ إِخْلَاصٌ لَهُ بِالْعَمَلِ دُونَ غَیْرِهِ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اسْتِزَادَةٌ مِنْ تَوْفِیقِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ اسْتِدَامَةٌ لِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ نَصَرَهُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ اسْتِرْشَادٌ لِدِینِهِ وَ اعْتِصَامٌ بِحَبْلِهِ وَ اسْتِزَادَةٌ فِی الْمَعْرِفَةِ لِرَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ تَوْکِیدٌ فِی السُّؤَالِ وَ الرَّغْبَةِ وَ ذِکْرٌ لِمَا قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ نِعَمِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ رَغْبَةٌ فِی مِثْلِ تِلْکَ النِّعَمِ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ اسْتِعَاذَةٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُعَانِدِینَ الْکَافِرِینَ الْمُسْتَخِفِّینَ بِهِ وَ بِأَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ لَا الضَّالِّینَ اعْتِصَامٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ مِنَ الَّذِینَ ضَلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ مِنْ غَیْرِ مَعْرِفَةٍ وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً فَقَدِ اجْتَمَعَ فِیهِ مِنْ جَوَامِعِ الْخَیْرِ وَ الْحِکْمَةِ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا مَا لَا یَجْمَعُهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص310

 


78) سوره حدید(57) آیه16 أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

78) سوره حدید(57) آیه16

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ

ترجمه

آیا برای کسانی که ایمان آوردند آن لحظه فرانرسیده است که دل‌هایشان برای یاد خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع گردد و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت [= مهلتی که داشتند] بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد [= سنگدل شدند] و [در حالی که] بسیاری‌ از آنان فاسق‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«تخشع» از مصدر «خشوع» است که به معنای خضوع و فروتنی است. خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار می‌گیرد و سرکشی نمی‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 61) و گفته‌اند «وقتی قلب نرم شود، جوارح انسان خشوع می‌کند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص283) اگرچه ریشه، خوف و خشیت می‌تواند عاملی برای خشوع شود (حشر/21) اما خشوع لزوما با ترس توام نیست.[1]

«یأن» از ریشه «أنی» به معنای «نزدیک شدن زمانِ ...» می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن/95) و از همین ریشه است کلمات «آن» (به معنای لحظه) و «تأنّی» (به معنای درنگ کردن)

«أمد» به معنای «زمان» است، البته از حیث «غایتِ» آن (مفردات ألفاظ القرآن/88)؛ برای همین به «غایت»، «مهلت» و «دوره انتظار» هم ممکن است ترجمه شود. «طال» هم به معنای «طولانی شد» می‌باشد؛ پس «طال علیهم الأمد» به معنای این است که آن پایان زمانی که آنها انتظارش را می‌کشیدند و به آنها وعده داده شده بود، به عقب افتاد، روزگارشان به درازا کشید و عملا زمانی که بر آنها گذشت طولانی شد و بیش از حدی بود که انتظارش را داشتند.

جمله «کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» را می‌توان عطف به جمله قبل دانست (الجدول فی إعراب القرآن‏27 /14) که در این صورت، در کنار ویژگی قبلی (قساوت قلب) به ویژگی دیگری از آنها (فاسق بودنشان) اشاره کند؛ ویا «حال» از آن دانست (إعراب القرآن الکریم‏3/ 31) که در این صورت، که توضیح حالتی است که به خاطر آن حالت و در آن حالت، قسی‌القلب شدند. ضمناً اگرچه بسیاری از مترجمان جمله را به صورت (بسیاری از آنان فاسق «بودند») ترجمه کرده‌اند؛ اما با توجه به اینکه جمله اسمیه است و «فاسق» اسم فاعل است و اسم فاعل دلالت بر دوام فعل می‌کند، به نظر می‌رسد باید جمله را به صورت مضارع ترجمه کرد (بسیاری از آنان فاسق‌اند) ؛ و در این صورت، این جمله می‌تواند توصیفی از وضعیت اهل کتاب باشد که هنوز ادامه دارد.

«کثیر منهم» (بسیاری از آنان) غیر از «اکثرهم» (اکثر آنان) است. (مثلا در یک جمعیت یک میلیونی، اگر صدهزار دزد باشد می‌توان گفت بسیاری از آنها دزدند؛ اما نمی‌توان گفت اکثر آنها دزدند)

شأن نزول

قیل إن قوله «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا» الآیة نزلت فی المنافقین بعد الهجرة بسنة و ذلک أنهم سألوا سلمان الفارسی ذات یوم فقالوا حدثنا عما فی التوراة فإن فیها العجائب فنزلت الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ إلى قوله «لَمِنَ الْغافِلِینَ» فخبرهم أن هذا القرآن أحسن القصص و أنفع لهم من غیره فکفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان عن مثل ذلک فنزلت آیة اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً فکفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان فنزلت هذه الآیة عن الکلبی و مقاتل

و قیل نزلت بالمؤمنین قال ابن مسعود ما کان بین إسلامنا و بین أن عوتبنا بهذه الآیة إلا أربع سنین فجعل المؤمنون یعاتب بعضهم بعضا

و قیل إن الله استبطأ قلوب المؤمنین فعاتبهم على رأس ثلاث عشرة سنة من نزول القرآن بهذه الآیة عن ابن عباس

و قیل کانت الصحابة بمکة مجدبین فلما هاجروا أصابوا الریف و النعمة فتغیروا عما کانوا علیه فقست قلوبهم و الواجب أن یزدادوا الإیمان و الیقین و الإخلاص فی طول صحبة الکتاب عن محمد بن کعب

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص358-357

حدیث

1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ وَ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ یَتَوَارَثُونَهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّى کَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِی دِینِهِمْ وَ أَخْرَجَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَمِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ کَرَاهِیَةَ الْقِتَالِ وَ فِی أَیْدِیهِمْ أَشْیَاءُ کَثِیرَةٌ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ مِنْ تَحْرِیمِ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی النِّکَاحِ إِلَّا أَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَحِلُّونَ امْرَأَةَ الْأَبِ وَ ابْنَةَ الْأُخْتِ وَ الْجَمْعَ بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ وَ کَانَ فِی أَیْدِیهِمُ‏ الْحَجُّ وَ التَّلْبِیَةُ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا مَا أَحْدَثُوا فِی تَلْبِیَتِهِمْ وَ فِی حَجِّهِمْ مِنَ الشِّرْکِ وَ کَانَ فِیمَا بَیْنَ إِسْمَاعِیلَ وَ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ مُوسَى ع.

الکافی، ج‏4، ص210

امام باقر ع فرمود: فرزندان اسماعیل همواره متولیان خانه خدا بودند و برای مردم حج و امور دینی‌شان را رتق و فتق می‌کردند و این جایگاه را بزرگی از بزرگ دیگر به ارث می‌برد تا زمان «عدنان بن أدد» که «مدت بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد» و فساد کردند و بدعتها در دینشان ایجاد کردند و برخی برخی دیگر را بیرون کرد، پس برخی در طلب معیشت بیرون شد؛ و برخی از ترس وقوع جنگ بیرون شد؛ و در دست آنها مطالب فراوانی از دین حنیف (شریعت حضرت ابراهیم ع) وجود داشت مانند حرام بودن ازدواج با مادر و دختر، و سیار محرمات مربوط به ازدواج، هرچند که [کم‌کم] آنها ازدواج با زن‌پدر و دخترخواهر و جمع بین دو خواهر را حلال می‌شمردند، و نزد آنها حج و تلبیه (اذکار خاص حج) و غسل جنابت وجود داشت هرچند که در تلبیه و حج‌شان بدعت‌های شرک‌آلود وارد کردند؛ و [رسالت] حضرت موسی ع در فاصله زمانی بین اسماعیل و عدنان بن أدد بود.

2) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ الَّتِی فِی سُورَةِ الْحَدِیدِ «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» فِی أَهْلِ زَمَانِ الْغِیبَةِ ... وَ قَالَ إِنَّمَا الْأَمَدُ أَمَدُ الْغِیبَةِ.[2]

الغیبة (للنعمانی)، ص24

امام صادق ع فرمود این آیه سوره حدید «و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد و بسیاری‌ از آنان فاسق‌اند» [خطابش] در مورد کسانی است که در دوره غیبت بسر می‌برند؛ ... و فرمود: «این دوره محدود، دوره غیبت است»

3) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ مَهَابَةِ الرَّجُلِ کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ یَجْلِسُونَ فَیَلْهَوْنَ وَ یَتَحَدَّثُونَ وَ یَضْحَکُونَ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ فَلَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَیْهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ تَرَکُوا الْحَدِیثَ وَ اللَّهْوَ وَ الْمِزَاحَ.

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، (للطبرسی) ص191

امام صادق علیه السّلام فرمود:

از مزاح [نابجا] دورى کنید که آبرو هیبت مرد را مى‏برد؛ اصحاب رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله عادتشان بود که جمع مى‏شدند و سخنان لغو و بى‏فایده بر زبان جارى مى‏کردند و مى‏خندیدند، که این آیه شریفه نازل شد: «آیا برای کسانی که ایمان آوردند هنگام آن نرسیده است که قلب‌هایشان در برابر ذکر خدا خاشع گردد» و هنگامى که رسول خدا ص این آیه را بر آنها خواند، سخنان بیهوده و لهو و مزاح [نابجا] را کنار گذاشتند. ‏[3]

کلامی از آیت الله آقامجتبی تهرانی درباره روزهای آخر ماه شعبان

تدبر در این آیه بیش از اینکه از جنس یافتن نکته‌ها باشد، از جنس تکان خوردن و جدی گرفتن هشدار است. امروز روز پایانی شعبان است. به نظرم رسید کلامی از مرحوم حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره) با صدای خود ایشان، درباره روزهای آخر ماه شعبان که بیانی از حدیث امام رضا ع است، می‌تواند زمینه خوبی برای تدبر در این آیه باشد.

https://telegram.me/farsna/28616

برای سهولت کار، متن حدیث و ترجمه‌اش را هم در ادامه آورده‌ام:

حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی

یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَانَ.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص51

اباصلت می‌گوید: در روز جمعه آخر شعبان بر امام رضا ع وارد شدم، فرمود:

اى ابا صلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس در این مدت باقیمانده، آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى جبران کن، و بر تو باد به روی آوردن به انجام آنچه به تو مربوط است و ترک آنچه به تو ربطی ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن، و از گناهانت به سوى خدا توبه نما، تا ماه خدا در حالی به تو رو کرده باشد که تو برای خداوند عزّ و جلّ اخلاص ورزیده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کرده باشی؛ و در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کرده باشی؛ و هیچ گناهى را که انجام داده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را قلع و قمع کرده باشی؛ و تقوای الهی پیشه کن، و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن، و «هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، خداوند کار او را [به سرانجام] می‌رساند که خداوند براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است» (طلاق/3)، و در باقیمانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «بارالها! اگر در آن مقدار از این ماه شعبان که گذشته مرا نیامرزیده‌ای، در باقیمانده این ماه مرا بیامرز!» زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه به مردم بسیارى را حرمت ماه رمضان از آتش آزاد مى‏کند.

تدبر

1) «تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ ... قَسَتْ قُلُوبُهُمْ ...» خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار می‌گیرد و سرکشی نمی‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 61)

قلب، اگر سالم باشد، در دو موقعیت خاشع می‌شود: یاد خدا و کلام خدا. آیه نشان می‌دهد که ممکن است ظاهرا مومن باشیم اما هنوز دلهایمان در برابر ذکر خدا و کلام خدا خاشع نشده باشد؛ اما بالاخره باید بشود. اگر نشد بیم آن هست که قسی القلب شویم.

خدا دو دل در سینه ما قرار نداده (احزاب/4)؛ پس، کسی که دل به غیر خدا داده، دلش برای خدا خاشع نمی‌شود.

آیا در این ماه رمضان امیدی هست که دل ما هم خاشع شود؟ در این شروع ماه رمضان یکبار وضعیت خود را بررسی کنیم:

همین شبکه‌های مجازی، می‌تواند نمونه خوبی باشد که خود را بررسی کنیم و ببینیم آیا دل ما برای کلام خدا رام و فروتن است؟ یا فقط در برابر مطالب فکاهی و دعواهای سیاسی و حوادث و شایعات و ... (حدیث 3) نرم و پذیراست و به آنچه یاد خدا و کلام خداست، دل که نمی‌دهیم، بماند؛ حوصله‌اش را هم نداریم؟

نمی‌گویم اینها را اصلا نباید خواند. سوال این است که به کدام طرف راحت دل می‌دهیم و کدام برایمان سخت است؟

اگر چنان باشد و ادامه یابد، چه‌بسا سنگدل (ادامه آیه) یا حتی خدای ناکرده، منافق (آیات قبل) شویم!

دل ما بسیار لطیف و حساس است؛ دشمنِ  قسم‌خورده‌ای  به نام شیطان (یوسف/5؛ ص/82)، که حتی از خطورات قلبی و افکار ما باخبر است (ناس/5)، برای این دل کمین کرده (اعراف/27). جز بنده حقیقی‌ای که شیطان در او راهی ندارد (ص/82-83) کسی نمی‌تواند مراقبت از این دل را به عهده گیرد؛ و خدا چنین بندگانی را در میان ما قرار داده است با نام «امام» (انبیاء/73). اگر دل به امام ندهیم، زمان می‌گذرد (فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ) و کم‌کم شیطان دل ما را تصرف می‌کند (نحل/100)، و آنگاه است که اگرچه ظاهری زیبا ممکن است داشته باشیم، اما قسی‌القلب شده‌ایم (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و علامتش هم این است که گناه کردن برای‌مان راحت می‌شود (و کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ)

غیبت‌ امام بر ما طولانی، و زمینه قسی‌القلب شدن زیاد شده است (حدیث 2). مبادا به زندگی بدون امام عادت کنیم! این ماه رمضان، که شیاطین در بندند، زمان مناسبی است که امام‌مان را در عمق دل‌مان پیدا کنیم و دل به او بدهیم.

کلامی از آیت الله میرباقری:

«این‌گونه نیست که فضایل ماه رمضان بدون مراقبه، درک شود؛ محاسبه و مراقبه می‌خواهد و اگر کسی می‌خواهد در ماه رمضان ده ختم قرآن داشته باشد، باید مراقبه کند. من نمی‌گویم همه این کار را بکنند؛ ولی امام (ره) که یک کشور را اداره می کردند ماه رمضان ملاقات‌هاشان الا برای کارهای ضروری، تعطیل بود. بیرون ماه رمضان گاهی روزی 18 ساعت مسائل حکومتی را تدبیر می کردند ولی ماه رمضان تعطیل بود.

انسان اگر بخواهد در ماه رمضان به قرآن برسد باید یک فراغتی برای خودش درست کند؛ باید تدبیر کند. والا همین گونه نمی‌شود! گاهی آدم می ببیند سحر شد، هیچ کاری نکرده است! شب اول ابوحمزه نخوانده است! شب دوم نخوانده! شب دهم نخوانده است! روز بیست و پنجم هم نخوانده! خب! پس کی می خواهد از ماه رمضان برخوردار شود؟!» (19 تیر 93)

 

2) حکایت فضیل عیاض در سفینة البحار، ج‏7، ص103

 



[1] . در معنای «خشوع» و مخصوصا تفاوت خضوع و خشوع اختلاف نظرهای شدیدی است و لذا مطلبی در این قسمت کانال گذاشته نشد و توضیحات فوق در قسمت تدبر گذاشته شد. اما برخی اختلافات:

برخی گفته‌اند خضوع فروتنی‌ای است که فقط در بدن نمایان گردد (مانند تعظیم کردن و سجده افتادن) اما خشوع هم در بدن مصداق دارد، هم در بصر (خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ؛ ‏معارج/44) و صوت (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمن، طه/108) (کتاب العین1/ 243؛ معجم المقاییس اللغة‏2/ 182) در حالی که در قرآن کریم خضوع درباره سخن به کار رفته است: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل» (احزاب/32)‏

همچنین برخی گفته‌اند: خضوع ویژگی بدن (ظاهر) است اما خشوع، ویژگی دل (درون) است، برای همین خضوع دروغین و تکلف‌آمیز ممکن است اما خشوع دروغین بی‌معنی است. (الفروق فی اللغة/244) در حالی که برخی «خشوع» را با «ضراعه» مقایسه کرده و گفته‌اند ضراعه در مورد قلب (درون) به کار می‌رود، اما خشوع در مورد جوارح (آیات فوق) (مفردات ألفاظ القرآن، ص283) هرچند ادامه جمله راغب اصفهانی - در نقل این روایت «وقتی قلب نرم شود، جوارح خاشع می‌شود» - می‌تواند موید این باشد که بالاخره خشوع به قلب مرتبط است.

[2] . این دو حدیث هم کاملا در همین فضاست:

1) أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ سَمَاعَةَ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی الْقَائِمِ ع وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 668

2) مطلبی را بهاءالدین نیلی (م803) از قول شیخ صدوق آورده که احتمالا نقل به مضمون همین حدیث است؛ فقط چیزی که احتمال می‌رود حدیث متفاوتی باشد این است که حدیث فوق از امام صادق ع است و وی این را از امیرالمومنین ع می‌داند:

 و یعضده ما صح لی روایته‏ عَنِ الشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ یَرْفَعُهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَنَّ النَّهْیَ عَنْ کَوْنِ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الَّذِینَ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ الْمُتَقَدِّمِینَ إِنَّمَا هُوَ فِی أَمْرِ الْإِمَامِ الْقَائِمِ ع فَیَجِبُ أَنْ لَا یَتَعَجَّلَ الْمُؤْمِنُ أَمْراً لَمْ یَحْصُلْ أَوَانُهُ وَ لَمْ یَحْضُرْ زَمَانُهُ بَلْ یَکُونُ عَلَى یَقِینٍ مِنْ حُصُولِهِ وَ یَجْزِمُ بِحُلُولِهِ فَیَکُونُ حِینَئِذٍ کَامِلَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ صَاحِبِ الزَّمَانِ.

منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة علیه السلام، (بهاءالدین نیلی م803) ص21

[3] . این دو حدیث هم به نحوی به آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:

1) باب العلل التی ذکر الفضل بن شاذان فی آخرها أنه سمعها من الرضا علی بن موسى ع مرة بعده مرة و شیئا بعد شی‏ء فجمعها و أطلق لعلی بن محمد بن قتیبة النیسابوری روایتها عنه عن الرضا ع‏: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیُّ وَ حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَمِّهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَان‏ ...

فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ أَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ وَ نَهَاهُمْ قِیلَ لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ بَقَاؤُهُمْ وَ صَلَاحُهُمْ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الْمَنْعِ عَنِ الْفَسَادِ وَ التَّغَاصُبِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ تَعَبَّدَهُمْ قِیلَ لِئَلَّا یَکُونُوا نَاسِینَ لِذِکْرِهِ وَ لَا تَارِکِینَ لِأَدَبِهِ وَ لَا لَاهِینَ عَنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ إِذَا کَانَ فِیهِ صَلَاحُهُمْ وَ فَسَادُهُمْ وَ قِوَامُهُمْ فَلَوْ تُرِکُوا بِغَیْرِ تَعَبُّدٍ لَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ وَ قَسَتْ قُلُوبُهُم ...

علل الشرائع، ج‏1، ص256

2) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ کَثِیرٍ التَّمَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی یَاسِرٌ مَوْلَى الرَّبِیعِ قَالَ سَمِعْتُ الرَّبِیعَ یَقُولُ لَمَّا حَجَّ الْمَنْصُورُ وَ صَارَ بِالْمَدِینَةِ سَهِرَ لَیْلَةً فَدَعَانِی فَقَالَ یَا رَبِیعُ انْطَلِقْ فِی وَقْتِکَ هَذَا عَلَى أَخْفَضِ جَنَاحٍ وَ أَلْیَنِ مَسِیرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ وَحْدَکَ فَافْعَلْ حَتَّى تَأْتِیَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَقُلْ لَهُ هَذَا ابْنُ عَمِّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّ الدَّارَ وَ إِنْ نَأَتْ وَ الْحَالَ وَ إِنِ اخْتَلَفَتْ فَإِنَّا نَرْجِعُ إِلَى رَحِمٍ أَمَسَّ مِنْ یَمِینٍ بِشِمَالٍ وَ نَعْلٍ بِقِبَالٍ وَ هُوَ یَسْأَلُکَ الْمَصِیرَ إِلَیْهِ فِی وَقْتِکَ هَذَا فَإِنْ سَمَحَ بِالْمَصِیرِ مَعَکَ فَأَوْطِهِ خَدَّکَ وَ إِنِ امْتَنَعَ بِعُذْرٍ أَوْ غَیْرِهِ فَارْدُدِ الْأَمْرَ إِلَیْهِ فِی ذَلِکَ فَإِنْ أَمَرَکَ بِالْمَصِیرِ فِی ثَانٍ فَیَسِّرْ وَ لَا تُعَسِّرْ وَ اقْبَلِ الْعَفْوَ وَ لَا تُعَنِّفْ فِی قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ قَالَ الرَّبِیعُ فَصِرْتُ إِلَى بَابِهِ فَوَجَدْتُهُ فِی‏ دَارِ خَلْوَتِهِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ اسْتِئْذَانٍ فَوَجَدْتُهُ مُعَفِّراً خَدَّیْهِ مُبْتَهِلًا یُظْهِرُ یَدَیْهِ قَدْ أَثَّرَ التُّرَابَ فِی وَجْهِهِ وَ خَدَّیْهِ فَأَکْبَرْتُ أَنْ أَقُولَ شَیْئاً حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ وَ دُعَائِهِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِوَجْهِهِ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخِی مَا جَاءَ بِکَ فَقُلْتُ ابْنُ عَمِّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ حَتَّى بَلَغْتُ آخِرَ الْکَلَامِ فَقَالَ وَیْحَکَ یَا رَبِیعُ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَیْحَکَ یَا رَبِیع‏

مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 176-175

 


76) سوره حدید(57) آیه14 یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَک

بسم الله الرحمن الرحیم

76) سوره حدید(57) آیه14     

یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور

ترجمه

[منافقان،] آنان [=مومنان] را ندا می‌دهند که آیا با شما نبودیم؟ گفتند: چرا، ولی شما خود را به فتنه انداختید و منتظر ماندید و در شک و تردید غوطه‌ور شدید و آرزوها شما را فریفت تا امر خدا آمد و آن فریبکار [شیطان/ دنیا] شما را به خدا مغرور کرد [= فریفت].

توضیح برخی کلمات

فتنتم: از ریشه «فتن» (فتنه) است که اصل آن به معنای گداختن طلا در آتش به منظور جدا کردن خالصی و ناخالصی آن بوده و لذا هم به معنای عذاب کردن به کار می‌رود، هم به معنای بلا و سختی و قرار گرفتن در وضعیت بغرنج، و هم به معنای امتحان دشوار (مفردات ألفاظ القرآن/623)

تربصتم: از ریشه «ربص» است که دلالت بر «انتظار» می‌کند (معجم المقاییس اللغه‏2/ 477) که در این آیه متناسب با موقعیت‌های مختلف می‌تواند به معنای «مترصد و دنبال فرصتی برای سوءاستفاده بودن»؛ ویا «انتظار واقعه‌ای تلخ برای اسلام یا مسلمانان داشتن»؛ ویا «امروز و فردا کردن، و اقدام نکردن [برای توبه و ایمان و عمل صالح]»؛ ویا «جا ماندن» باشد.

حدیث

1) قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» قَالَ فَقَالَ:

أَمَا إِنَّهَا نَزَلَتْ فِینَا وَ فِی شِیعَتِنَا وَ فِی الْکُفَّارِ أَمَا إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ حُبِسَ الْخَلَائِقُ فِی طَرِیقِ الْمَحْشَرِ ضَرَبَ اللَّهُ سُوراً مِنْ ظُلْمَةٍ فِیهِ بَابُ «باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ» یَعْنِی النُّورَ «وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب»ُ یَعْنِی الظُّلْمَةَ فَیُصَیِّرُنَا اللَّهُ وَ شِیعَتَنَا فِی بَاطِنِ السُّورِ الَّذِی فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ النُّورُ وَ یُصَیِّرُ عَدُوَّنَا وَ الْکُفَّارَ فِی ظَاهِرِ السُّورِ الَّذِی فِیهِ الظُّلْمَةُ فَیُنَادِیکُمْ عَدُوُّنَا وَ عَدُوُّکُمْ مِنَ الْبَابِ الَّذِی فِی السُّورِ مِنْ ظَاهِرِهِ «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» فِی الدُّنْیَا نَبِیُّنَا وَ نَبِیُّکُمْ وَاحِدٌ وَ صَلَاتُنَا وَ صَلَاتُکُمْ وَاحِدَةٌ وَ صَوْمُنَا وَ صَوْمُکُمْ وَ حَجُّنَا وَ حَجُّکُمْ وَاحِدٌ قَالَ فَیُنَادِیهِمُ الْمَلَکُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ» بَعْدَ نَبِیِّکُمْ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ وَ تَرَکْتُمْ اتِّبَاعَ مَنْ أَمَرَکُمْ بِهِ نَبِیُّکُمْ «وَ تَرَبَّصْتُمْ» بِهِ الدَّوَائِرَ «وَ ارْتَبْتُمْ» فِیمَا قَالَ فِیهِ نَبِیُّکُمْ «وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیّ»ُ وَ مَا أَجْمَعْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خِلَافِکُمْ لِأَهْلِ الْحَقِّ وَ غَرَّکُمْ حِلْمُ اللَّهِ عَنْکُمْ فِی تِلْکَ الْحَالِ «حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ» وَ یَعْنِی بِالْحَقِّ ظُهُورَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ مَنْ ظَهَرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع بَعْدَهُ بِالْحَقِّ وَ قَوْلُهُ «وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» یَعْنِی الشَّیْطَانَ «فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» أَیْ لَا تُوجَدُ لَکُمْ حَسَنَةٌ تَفْدُونَ بِهَا أَنْفُسَکُمْ «مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ».

از امام باقر درباره این آیات سوره حدید سوال می‌شود ایشان می‌فرمایند:

اما این آیات درباره ما و شیعیانمان و در مورد کفار نازل شده است. هنگامی که روز قیامت شود و مردم در راه محشر گرفتار آِند، خداوند دیوار بلندی می‌زند که دروازه‌ای دارد «باطنش، در آن، رحمت است» یعنی نور؛ «و ظاهرش، از جانب آن، عذاب است» یعنی ظلمت؛ پس خداوند ما و شیعیانمان را در داخل آن حصار که رحمت و نور است می‌برد و دشمنان ما و کفار را در بیرون آن حصار که ظلمت است. پس دشمنان ما و دشمنان شما، شما را از جانب آن دروازه‌ای که در آن حصار در قسمت بیرونی‌اش (ظاهری‌اش) هست ندا می‌دهند که «آیا با شما نبودیم» در دنیا که پیامبر ما و شما یکی بود و نماز ما و شما یکی بود و روزه ما و شما، و حج ما و شما یکی بود؟ پس فرشته‌ای از جانب خداوند به آنها ندا می‌دهد که: «چرا، ولی شما خود را - بعد از پیامبرتان - به فتنه انداختید» سپپس روی‌گردان شدید و تبعیت از کسی که پیامبرتان به شما دستور داده بود را رها کردید «و منتظر ماندید» تا به او مصیبتها برسد «و در شک و تردید - در مورد آنچه پیامبرتان در مورد او گفته بود - غوطه‌ور شدید و آرزوها - و آنچه در خصوص مخالفت با اهل حق و حقیقت بر آن توافق کردید - شما را فریفت» و بردباری خدا نسبت به شما در آن وضعیت شما را مغرور کرد تا حق آمد و منظور از آمدن حق، آشکار شدن علی بن ابی‌طالب و ائمه بعد از ایشان است که به حق آشکار و ظاهر می‌شوند [شاید اشاره به رجعت است] و مقصود از «آن فریبکار شما را به خدا مغرور کرد» همان شیطان است «پس در آن روز نه از شما و نه از کافران فدیه [عوض] ای گرفته نمی‌شود» یعنی هیچ حسنه‌ای برایتان نیست که آن را به ازازی نجات خود پرداخت کنید «و جایگاه شما آتش است؛ او سرپرست شماست و بد بازگشت‌گاهی است.» [1]


2) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ ... قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏:

... یَا ابْنَ مَسْعُودٍ سَیَأْتِی مِنْ بَعْدِی أَقْوَامٌ یَأْکُلُونَ طَیِّبَاتِ الطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ یَرْکَبُونَ الدَّوَابَّ وَ یَتَزَیَّنُونَ بِزِینَةِ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ النِّسَاءِ وَ زِیُّهُمْ مِثْلُ زِیِّ الْمُلُوکِ الْجَبَابِرَةِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ الْأُمَّةِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ ... فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ ... «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم»ْ إِلَى قَوْلِهِ «وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمْ لَعْنَةٌ مِنِّی وَ مِنْ جَمِیعِ الْمُرْسَلِینَ وَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ سُوءُ الْحِسَابِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ... [2]

مکارم الأخلاق (للطبرسی)، ص449-450

پیامبر اکرم ص در فرازی از توصیه‌ طولانی‌ای که به عبدالله بن مسعود داشت، فرمود:

ای ابن‌مسعود! بعد از من اقوامی می‌آیند که خوراکی‌های مطبوع و رنگارنگ می‌خورند و بر سواری‌ها سوار می‌شوند و آن گونه که زنی برای همسرش زینت کند خود را آرایش می‌کنند و همچون خودنمایی زنان به خودنمایی در جامعه مشغول می‌شوند و سبک زندگی آنان همانند زندگی پادشاهان ستمگر است؛ آنان منافقان این امت در آخرالزمان هستند ... و [سپس آیاتی از جمله آیات 13 تا 15 سوره حدید را خواندند و فرمودند] این ابن مسعود، لعنت من و همه پیامبران و فرشتگان مقرب بر آنها و غضب خدا و حسابرسی دشوار در دنیا و آخرت بر ایشان باد. ...

تدبر

1) «یُنادُونَهُمْ... قالُوا» در عرصه قیامت، با اینکه فاصله بین مومن و منافق می‌افتد، اما همچنان ارتباط وجود دارد. این ارتباط از زاویه منافق، با مشقت و تلاش زیادی توام است؛ اما از جانب مومن، راحت است (تفاوت بین «با صدای بلند خطاب کردن» و «گفتن»)

2) «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ ... بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ...»:‌ می‌دانیم که منافقین از کفار بدترند (نساء/145) آنها «ظاهرا» همراه مومنان و عضوی از جامعه دینی‌اند، اما «واقعا» همراه نیستند.

نکته مهم اینکه در این آیه، همراه نبودن آنها، نه لزوما از جهت اعمال دینی (مانند نماز و روزه و ... - حدیث1)، بلکه از جهت نگرش‌ها و دغدغه‌های درونی آنها (فتنه، تربص، تردید، غرور) است.

پس، منافق لزوما «مسلمانی که مرتکب گناه شده» نیست، بلکه منافق کسی است که در حوزه باورهای درونی و جهت‌گیری درونی‌اش دچار مشکل شده، هرچند در ظاهر همانند مومنان اهل عمل باشد.

3) منافق شدن در گروی چهار (یا پنج) ویژگی است که به نظر می‌آید مترتب بر هم پیش می‌آید:

الف- «فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ»: فتنه عرصه آزمایش‌های سخت و بغرنج است. یکبار انسان‌ها ناخواسته در فتنه می‌افتند، این امری طبیعی است و اصلا خدا برای تصفیه انسان این فتنه‌ها را ایجاد می‌کند (توبه/126؛ عنکبوت/2) اما یکبار خودشان زمینه افتادن خود در فتنه را ایجاد می‌کند؛ یعنی خود را در وضعیت‌های شبهه‌ناک قرار می‌دهند تا کم‌کم کار به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌توانند حق و باطل را تشخیص دهد.

ب - «وَ تَرَبَّصْتُمْ»: وقتی خود را در وضعیت‌های شبهه‌ناک قرار دادند، مترصد و دنبال فرصتی برای سوءاستفاده از این وضعیت‌اند؛ فکر می‌کنند با رفتن در آن وضعیت زرنگی کرده‌اند و انتظار واقعه‌ای تلخ برای اسلام یا مسلمانان دارند؛ و برای خروج از آن وضعیت با بهانه‌های مختلف دائما امروز و فردا (وقت‌کشی) می‌کنند و از توبه بازمی‌مانند. (به «توضیح کلمات» مراجعه کنید)

ج - «وَ ارْتَبْتُمْ»: ابتدا حق را می‌دانستند و خود را در وضعیت شبهه‌ناک انداختند، اما این درنگ در آن وضعیت، کم‌کم باعث ایجاد شک و تردید در خودشان شد.

د - «وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ»: دچار شک شدند اما به خاطر آنچه مترصدش بودند، اصرار بر ماندن در آن وضعیت کردند چون در آن وضعیت، آرزوهایی را تعقیب می‌کردند؛ آن انتظار باطل، کم‌کم اینها را آرزواندیش کرد؛ و شخص آرزواندیش، کم‌کم نسبت به واقعیاتی که نشان می‌دهد که وی در محاسبات خود دچار اشتباه بوده‌، بی‌توجه می‌شود، و می‌کوشد دائما کار خود را توجیه کند تا زمانی که مرگش برسد (حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ)

ه - «وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور»: و شیطان آنها را به خدا مغرور کرد؛ یعنی حتی تا مرگشان خود را برحق می‌دانستند و به خیال خود چه‌بسا خود را همچنان مسلمان واقعی می‌دیدند (در قیامت هم ابتدا همراه مومنان‌اند و بعد عقب می‌افتند).

امروز 15 خرداد، سالروز شروع قیامی است که به انقلاب اسلامی منجر شد؛ و این آیه چه‌بسا نحوه ریزش‌های انقلاب را شرح می‌دهد (حدیث2): عده‌ای که از ابتدا «همراه» بودند اما تدریجا از آرمان‌های اسلام (در نظر یا در عمل) روی‌گردان شدند در حالی که خودشان را هنوز برحق می‌دانند.

با توجه به بدتر بودن جدی «منافق» نسبت به «مسلمان گناهکار»، و خزنده و ناخودآگاه بودن ورود «نفاق» در انسان، مراقبت درباره این ویژگی‌ها بسیار مهمتر از مراقبت درباره اعمال خوب و بد خویش است.

یادمان باشد همه ما در معرض «غَرور» [شیطان] قرار داریم. نکند ما چنین شده باشیم و همچنان در غفلتیم!

4) «وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور»: این جمله را می‌توان، نه یک ویژگی جدید، بلکه جمع‌بندی و بیان ریشه چهار ویژگی قبلی است؛ خصوصا که فاعل قبلی‌ها یا خود افراد بودند (سه‌تای اول) یا یک خصلت درونیِ آنها‌ (آرزو)؛ اما اینجا سخن از یک فریبکار متمایز (شیطان) در میان است.

5) «حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ»: می‌تواند اشاره به مرگ باشد، و می‌تواند اشاره به هر واقعه‌ای باشد که دست خدا در آن آشکار است مانند ظهور امام زمان یا رجعت. خصوصا که از مزایای دوره ظهور امام زمان این است که منافق در آن ذلیل می‌شود و دیگر کاری از دستش برنمی‌آید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ ...تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَه‏ (کافی‏3/ 424؛ دعای افتتاح ماه رمضان/مفاتیح‌الجنان)

نکته‌ای درباره طولانی شدن برخی مطالب

با عرض سلام و آرزوی موفقیت برای همه اعضای محترم کانال «حداقل یک آیه در روز»

ضمن پوزش از طولانی شدن برخی مطالب، برخی از دوستان پیشنهاد می‌دهند برای اینکه افراد خسته نشوند تعداد مطالب را (مثلا در حد یک سوم) کاهش دهیم. بنده با عنوان‌گذاری و شماره‌گذاری بحث‌ها، سعی کرده‌ام این امکان را برای مخاطب فراهم کنم که آن اندازه که حال و حوصله‌اش اقتضا می‌کند، مطالب را مطالعه کند. مثلا کسی مایل است فقط احادیث یا فقط روزی سه تدبر یا ... را مطالعه کند، یا اصلا نمی‌خواهد نکات نحوی یا ... را بخواند، با دیدن تیترها، این امکان را داشته باشد.

اما حقیقت این است که شبکه‌های مجازی بشدت در حال سوق دادن افراد به وضعیت «مصرف‌کننده مبتذل» هستند؛ تا حدی که برخی برای مطالعه مطالب تفریحی یا گپ و گفت‌های بی‌نتیجه گاه ساعتها در روز وقت می‌گذارند اما حوصله مطالب جدی را ندارند.

هدف من از راه‌اندازی این کانال این بود که ضمن تدبر روزانه خودم، برای افرادی که در این شبکه‌ها هستند محملی مهیا شود که اولا اگر کسی بخواهد استفاده مفیدی هم انجام دهد بتواند؛ و ثانیا افراد تمرین کنند که به مطالعه‌های نیازمند تامل و مطالعه مطالب جدی هم روی آورند.

گمان بنده این است که اگرچه در تبلیغات به معنای غربی، رعایت ذائقه مخاطب برای جذب مشتری، حرف اول را می‌زند؛ اما کار یک مبلغ دینی این نیست که همواره از ذائقه افراد تبعیت کند، بلکه باید بکوشد تا حدی ذائقه‌ها را هم در راستای آنچه مطلوب است، تغییر دهد (احزاب/39؛ جلسه 18)؛ و البته در این مسیر ریزش‌هایی هم رخ می‌دهد؛ و گمان من این است که آن ذائقه‌هایی که تغییر می‌کند به این ریزش‌ها می‌ارزد.

البته می‌کوشم که در آینده مطالب را تا حد امکان مختصر و مفیدتر ارائه کنم و بحثهای تخصصی‌تر و تفصیلی‌تر را فقط در وبلاگ بیاورم، در عین حال علی‌رغم نکات فوق، باز هم اگر عزیزان انتقاد یا پیشنهادی دارند استقبال می‌کنم.

ارتباط با حسین سوزنچی (نویسنده کانال)

@hsouzanchi


لینک کانال برای معرفی به دوستان:

https://telegram.me/YekAaye

یا

@YekAaye

لینک عضویت مستقیم در کانال:

https://telegram.me/joinchat/A1Jeoj5e2jaBJW_m_HAIMg

لینک وبلاگ برای مطالعه مطالب تفصیلی‌تر:

http://yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/



[1] . این دو حدیث بسیار قریب به مضمون حدیث فوق است:

1)             غرر الأخبار (للدیلمی)، ص: 352

روى الحسن بن محبوب فی کتابه عن أبی جعفر علیه السّلام و قد سأله أبو عبیدة بن سلام عن قول اللّه تعالى: (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ) «1»، فقال: «إنّها نزلت فینا و فی شیعتنا و فی عدوّنا، أما إنّه إذا کان یوم القیامة و حشر الناس ضرب اللّه تعالى بینهم بسور من ظلمة فیه باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره فیه العذاب- یعنی الظلمة- فینصرنا اللّه تعالى و شیعتنا فی باطن السور الذی فیه الرحمة و النور، و یصیر عدوّنا و عدوّکم فی ظاهر السور الذی فیه الظلمة»، قال: «فینادونکم عدوّکم و عدوّنا من الباب الذی فی السور من ظاهره:أ لم نکن معکم فی الدنیا؟»، قال: «فینادیهم ملک من عند اللّه: بلى، و لکنّکم قتلتم أنفسکم و تربّصتم و ارتبتم و غرّتکم الحیاة الدنیا و غرّکم باللّه الغرور- یعنی الشیطان- فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة و لا من الذین کفروا»

2) أقول وجدت فی بعض الکتب القدیمة هذه الروایة فأوردتها بلفظها و وجدتها أیضا فی کتاب ذکر الأقالیم و البلدان و الجبال و الأنهار و الأشجار مع اختلاف یسیر فی المضمون و تباین کثیر فی الألفاظ أشرت إلى بعضها فی سیاق الروایة و هی هذه.

مَسَائِلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ کَانَ اسْمُهُ إِسْمَاوِیلَ فَسَمَّاهُ النَّبِیُّ ص عَبْدَ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: ...

 قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَوَّلِ مَنْ یَجُوزُ عَلَى الصِّرَاطِ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَصِفْ لِی ذَلِکَ قَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ فِی الْمُؤْمِنِینَ مَنْ یَجُوزُ عَلَى الصِّرَاطِ عِشْرِینَ عَاماً فَإِذَا بَلَغَ أَوَّلُهُمُ الْجَنَّةَ تَرْکَبُ الْکُفَّارُ عَلَى الصِّرَاطِ حَتَّى إِذَا تَوَسَّطُوا أَطْفَأَ اللَّهُ نُورَهُمْ فَیَبْقَوْنَ بِلَا نُورٍ فَیُنَادُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ فَیُقَالُ لَهُمْ أَ لَیْسَ فِیکُمُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْإِخْوَةُ فَیَقُولُونَ أَ وَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ فِی دَارِ الدُّنْیَا قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ‏

                        بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏57، ص: 261

لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ «1» فَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَهَنَّمَ فَتَصِیحُ بِهِمْ صَیْحَةً عَلَى وُجُوهِهِمْ فَیَقَعُونَ فِی النَّارِ حَیَارَى نَادِمِینَ وَ یَنْجُو الْمُؤْمِنِینَ «2» بِبَرَکَةِ اللَّهِ وَ عَوْنِهِ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّد

[2] . متن کامل این فراز از روایت که در وصف آخرالزمان است به بیان زیر است:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ سَیَأْتِی مِنْ بَعْدِی أَقْوَامٌ یَأْکُلُونَ طَیِّبَاتِ الطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ یَرْکَبُونَ الدَّوَابَّ وَ یَتَزَیَّنُونَ بِزِینَةِ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ النِّسَاءِ وَ زِیُّهُمْ مِثْلُ زِیِّ الْمُلُوکِ الْجَبَابِرَةِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ الْأُمَّةِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ شَارِبُوا الْقَهَوَاتِ لَاعِبُونَ بِالْکِعَابِ رَاکِبُونَ الشَّهَوَاتِ تَارِکُونَ الْجَمَاعَاتِ رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ مُفَرِّطُونَ فِی الْغَدَوَاتِ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَثَلُهُمْ مَثَلُ الدِّفْلَى زَهْرَتُهَا حَسَنَةٌ وَ طَعْمُهَا مُرٌّ کَلَامُهُمُ الْحِکْمَةُ وَ أَعْمَالُهُمْ دَاءٌ لَا تَقْبَلُ الدَّوَاءَ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَا یَنْفَعُ مَنْ یَتَنَعَّمُ فِی الدُّنْیَا إِذَا أُخْلِدَ فِی النَّارِ یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ یَبْنُونَ الدُّورَ وَ یُشَیِّدُونَ الْقُصُورَ وَ یُزَخْرِفُونَ الْمَسَاجِدَ لَیْسَتْ هِمَّتُهُمْ إِلَّا الدُّنْیَا عَاکِفُونَ عَلَیْهَا مُعْتَمِدُونَ فِیهَا آلِهَتُهُمْ بُطُونُهُمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ إِلَى قَوْلِهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ مَا هُوَ إِلَّا مُنَافِقٌ جَعَلَ دِینَهُ هَوَاهُ وَ إِلَهَهُ بَطْنَهُ کُلَّ مَا اشْتَهَى مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ لَمْ یَمْتَنِعْ مِنْهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ مَحَارِیبُهُمْ نِسَاؤُهُمْ وَ شَرَفُهُمُ الدَّرَاهِمُ وَ الدَّنَانِیرُ وَ هِمَّتُهُمْ بُطُونُهُمْ أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْأَشْرَارِ الْفِتْنَةُ مِنْهُمْ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ اقْرَأْ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ أَجْسَادُهُمْ لَا تَشْبَعُ وَ قُلُوبُهُمْ لَا تَخْشَعُ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ الْإِسْلَامُ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً کَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الزَّمَانَ مِمَّنْ یَظْهَرُ مِنْ أَعْقَابِکُمْ فَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْهِمْ فِی نَادِیهِمْ وَ لَا یُشَیِّعُ جَنَائِزَهُمْ وَ لَا یَعُودُ مَرْضَاهُمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِکُمْ وَ یُظْهِرُونَ بِدَعْوَاکُمْ وَ یُخَالِفُونَ أَفْعَالَکُمْ فَیَمُوتُونَ عَلَى غَیْرِ مِلَّتِکُمْ أُولَئِکَ لَیْسُوا مِنِّی وَ لَسْتُ مِنْهُمْ‏ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَخَافَنَّ أَحَداً غَیْرَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ یَقُولُ یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ إِلَى قَوْلِهِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْهِمْ لَعْنَةٌ مِنِّی وَ مِنْ جَمِیعِ الْمُرْسَلِینَ وَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ سُوءُ الْحِسَابِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ اللَّهُ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ أُولَئِکَ یُظْهِرُونَ الْحِرْصَ الْفَاحِشَ وَ الْحَسَدَ الظَّاهِرَ وَ یَقْطَعُونَ الْأَرْحَامَ وَ یَزْهَدُونَ فِی الْخَیْرِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ وَ قَالَ تَعَالَى مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا....

 


75) سوره حدید(57) آیه13 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُون

بسم الله الرحمن الرحیم

75) سوره حدید(57) آیه13     


یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب‏ 

ترجمه

روزی که مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آوردند، می‌گویند: منتظر ما شوید [یا: به ما نظری افکنید] از نورتان اندکی برگیریم. گفته شود به پشت سرتان برگردید تا [از آنجا] نوری درخواست کنید. پس بین آنها دیوار بلندی زده می‌شود که آن را دروازه‌ای باشد؛ باطنش، در آن، رحمت است، و ظاهرش، از جانب آن، عذاب است.


سالروز رحلت امام خمینی، احیاگر اسلام ناب در ظلمات جاهلیت مدرن، بر همه آزادگان جهان و دوستداران و پیروان ایشان تسلیت باد

نکات ترجمه‌ای و نحوی

-         «یوم» را اغلب، بدل از «یوم» در آیه قبل گرفته‌اند (یعنی مجددا دارد روز قیامت را توضیح می‌دهد؛ اعراب القران الکریم3 /310؛ الجدول فی اعراب القرآن27 /144) اما ابن‌عطیه گفته که می‌تواند ظرف برای عبارت «الفوز العظیم» در آیه قبل باشد (یعنی یکی از ابعاد فوز عظیم مومنان، این رسوایی منافقان است؛ به نقل از إعراب القرآن و بیانه‏9 /462).

-         از نظر علامه طباطبایی، «نظر» وقتی بدون حرف اضافه متعدی شود، معنای «انتظار» و «مهلت دادن» را می‌رساند؛ وقتی با حرف اضافه «الی» بیاید به معنای «نگاه انداختن به جانب چیزی» است، و وقتی با حرف اضافه «فی» بیاید به معنای «تامل کردن» است.  (المیزان‏19 / 156) البته ظاهرا این سخن به معنای اغلب موارد است نه صددرصد؛ و مواردی هست که «نظر» بدون حرف اضافه، به معنای «نگاه کردن» یا «تامل کردن» باشد (انْظُرُوا ماذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏‏؛ یونس/101)[1]

-         نقتبس: از ریشه «قبس» (= شعله آتش) و به معنای گرفتن اندکی از شعله آتش است که به صورت مجازی در مواردی مانند هدایت و علم نیز به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن/652). در فارسی کلمه «اقتباس کردن» به معنای گرفتن مطلبی از نظرات شخص دیگر، متداول شده است.

-         «التمسوا»: «التماس» به معنای طلب کردن با لمس (با دست) بوده که بعدا در مورد هرگونه طلب کردنی به کار رفته است (معجم مقاییس اللغه5 /210؛  الفروق فی اللغه/284) و دلالت بر مطالبه کردن پشت سر هم دارد (مجمع‌البحرین4 /104) در زبان عربی سه کلمه «امر، التماس و دعا» هرسه به معنای «درخواست کردن» است که اولی از موضع بالا، دومی از موضع برابر، و سومی از موضع پایین می‌باشد.

-         «سور» به دیوار بلندی گفته می‌شود که دور شهرها می‌کشیدند (مفردات ألفاظ القرآن/434). آیه می‌فرماید: بین مومنان و منافقان دیواری کشیده می‌شود که البته دروازه‌ای دارد که مومنان درون شهری امن و در معرض رحمت قرار می‌گیرند و منافقان در بیرون آن شهر و در معرض عذاب قرار می‌گیرند. برخی از مفسران، این «سور» را همان  «حجابی که «اعراف» نام دارد» (اعراف/46) دانسته‌اند (تفسیر الصافی‏2/ 198)[2]و گفته شده «اعراف، آن قسمت بالای «سور» است که مشرف بر طرفین می‌باشد» (بحار الأنوار‏8/ 331)

-         دو عبارت «فیه» و «من قبله» در دو جمله پایانی آیه را غالباً خبر مقدم برای کلمه بعدی‌شان («الرحمه» و «العذاب») دانسته‌اند، که همراه با کلمه بعدی‌شان روی هم «خبر» می‌باشند برای «باطنه» و «ظاهره» (اعراب القران الکریم3 /310)؛ که ترجمه چنین می‌شود: «باطنش، رحمت در آن است؛ و ظاهرش، عذاب از جانب آن است» ولی اغلب مترجمان، این دو عبارت (فیه و من قبله) را از قلم انداخته‌اند. اما مرجع ضمیر در هر دو می‌تواند «سور» (دیوار بلند) ویا «باب» (دروازه) باشد، که بر اساس قواعد عربی، ارجاع آن به «باب» اولویت دارد (إعراب القرآن و بیانه‏9 /463)

حدیث

1) الْقَاسِمُ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِنَّ النَّاسَ یُقَسَّمُ بَیْنَهُمُ النُّورُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِمْ وَ یُقَّسَمُ [یَقْسِمُهُ‏] لِلْمُنَافِقِ فَیَکُونُ نُورُهُ عَلَى قَدْرِ إِبْهَامِ رِجْلِهِ الْیُسْرَى [فَیُطْفَأُ] فَیُعْطَى نُورُهُ فَیَقُولُ مَکَانَکُمْ حَتَّى أَقْتَبِسَ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً یَعْنِی حَیْثُ قُسِمَ النُّورُ قَالَ فَیَرْجِعُونَ فَیُضْرَبُ بَیْنَهُمُ السُّورُ قَالَ فَیُنَادُونَهُمْ مِنْ وَرَاءِ السُّورِ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَمَا وَ اللَّهِ مَا قَالَ اللَّهُ لِلْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ لَکِنَّهُ عَنَى أَهْلَ الْقِبْلَة

  الزهد (حسین بن سعید کوفی متوفی قرن3)، ص93؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص351

امام صادق ع فرمود:

روز قیامت نور بین مردم به اندازه ایمانشان تقسیم مى‏گردد؛ و براى منافق هم همین طور، که نور او که به مقدار انگشت شست پاى چپش می‌باشد، [و پس از اندکی خاموش می‌شود. آنگاه (به مؤمنین) گوید: «سر جایتان توقّف کنید تا از نور شما بهره گیریم» گفته مى‏شود: «به پشت سرتان برگردید تا [از آنجا] نوری درخواست کنید»

فرمود: پس برمى‏گردند، که بین ایشان دیوارى زده مى‏شود، از پشت دیوار فریاد زنند:

 «آیا ما با شما نبودیم؟»

می‌گویند: «چرا، با ما بودید، ولیکن شما خودتان را به فتنه انداختید و مترصد بودید و در تردید به سر می‌بردید و آرزوها فریبتان داد تا وقتى که امر خداوند آمد و فریب [= شیطان یا دنیا] شما را در مورد خداوند فریفت و مغرور ساخت، پس امروز نه از شما عوض گرفته خواهد شد و نه از کافران، جایگاه شما آتش مى‏باشد، که این آتش سرپرست شماست؛ و بد بازگشت و جایگاهى است».

سپس امام فرمود: اى ابا محمّد! به خدا سوگند! که خداوند براى یهود و نصارا نگفته است، بلکه این در مورد اهل قبله (مسلمانان) مى‏باشد.[3]

2) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَوْذَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ وَ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ:

سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ فَقَالَ:

أَنَا السُّورُ وَ عَلِیٌّ الْبَابُ وَ لَیْسَ یُؤْتَى السُّورُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 637

از رسول خدا ص درباره این سخن خداوند عز و جل (پس بین آنها دیوار بلندی زده می‌شود که آن را دروازه‌ای باشد؛ باطنش، در آن، رحمت است، و ظاهرش، از جانب آن، عذاب است) سوال شد. فرمود:

آن دیوار بلند من هستم و علی دروازه آن است و جز از جانب این دروازه نمی‌توان داخل این حصار شد.[4]

تدبر

1) منافق از نور مومنان برای حرکت استفاده می‌کنند، وقتی جدا شوند آنها در ظلمت خویش می‌مانند و از مومنان تقاضای درنگ می‌کنند[5]؛ اما تنها راهش بازگشت به گذشته است که دیگر برایشان ممکن نیست.

اگر دقت شود که آخرت باطن دنیاست، این آیه به نحوی نسبت مومن و منافق در دنیا را شرح می‌دهد: منافقان مادام که خود را در میان مومنان جا می‌زنند، اگر بهره‌ای می‌برند، از فواید وجودی مومنان است (ولو با دغل‌کاری همه کارهای خوب را به اسم خود تمام کنند) اما در جایی که قرار بر جدا شدن باشد، آنگاه است که معلوم می‌شود که:

الف- آنها هیچکاره‌اند و مومنان همه‌کاره؛ (تجربه انقلاب اسلامی و مخصوصا دوران دفاع مقدس، شاهد خوبی بر این وضعیت است؛ و اگر باز این انقلاب با بحرانی مواجه شود که منافقان جدا شوند، معلوم می‌شود که چه کسانی واقعا جامعه را پیش می‌برند)

ب - بهره‌هایی که می‌توانند از مومنان ببرند فقط در دنیاست و آنجا دیگر باز می‌مانند (اگر در انقلاب اسلامی ما به موقعیت‌هایی در نظام رسیده‌اند، این موقعیتها در آنجا به فریادشان نخواهد رسید)

ج - ...

2) «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» در آیه قبل (بحث دیروز) دیدیم نور مومن اطراف او را هم روشن می‌کند. پس نور مومن فقط برای خودش مفید نیست؛ به‌قدری منافقان از آن در دنیا استفاده کرده‌اند که، حتی در قیامت، در جایی که از مومنان متمایز می‌شود، باز منافق طمع استفاده از آن را دارد.

3) « قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ»: با اینکه معلوم است که دیگر امکان برگشت نیست، چرا به آنها چنین گفته می‌شود؟

الف - تا حسرتشان بیشتر شود؟! و این خودش یک عذاب مضاعف است برای آنانی که مومنان را به خاطر تقوایشان مسخره می‌کردند.

ب - تا ما در دنیا جدی بگیریم؟!

ج - ...

4) «ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»: چرا گرفتن نور را به «التماس» تعبیر کرد؟

الف - التماس، درخواست کردن از موضع برابر است. در روز قیامت همه واسطه‌گری‌ها کنار می‌رود مگر به اذن آشکار خدا. اگر کسی می‌خواهد از واسطه‌ها چیزی دریافت کند، باید به دنیا برگردد.

ب - التماس، معنای طلب کردن با لمس (با دست) بوده، یعنی طلب کردنی کاملا عملی و از نزدیک. نور را باید با عمل خود به دست آورند، نه با تقلب و ...

ج - ...

5) «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ» برخی از مفسران، این «سور» را همان  «حجابی که «اعراف» نام دارد» (اعراف/46) دانسته‌اند (تفسیر الصافی‏2/ 198) و نیز گفته شده «اعراف، آن قسمت بالای «سور» است که مشرف بر طرفین می‌باشد» (بحار الأنوار‏8/ 331) اما چرا «سور» گذاشته می‌شود؟

الف - برای اینکه بالاخره مرز مومن و منافق معلوم شود. در واقع با اینکه در دنیا با هم بودند اما مرز اینها واقعا معلوم بود و این واقعیت در آنجا آشکار می‌شود.

ب - ...

6) «بِسُورٍ لَهُ بابٌ» چرا هم به دیوار اشاره کرد و هم به دروازه؟

الف - مرزی که بین مومن و منافق بوده، مرزی نبوده که نتوانند از آن عبور کنند.

ب - مرزی که بین مومن و منافق بوده، از هرجایش قابل نفوذ و عبور نیست؛ حتما از محل خاصی از آن می‌توان عبور کرد. (اینجاست که وجه تطبیق این دو بر پیامبر ص و امیرالمومنین (حدیث2) بهتر آشکار می‌شود)

ج - ...

7) «باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب‏»: یک حقیقت واحد است که عده‌ای که به باطن آن راه دارند آن را رحمت می‌یابند؛ و عده‌ای که ظاهربین هستند، آن را عذاب می‌یابند؛ پس:

الف - اینکه رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد، معنایش این نیست که کسی عذاب نمی‌شود. همان چیزی که حقیقتش رحمت است، ظاهر عذاب‌آور دارد.

ب - عذاب در گروی نسبتی است که ما با حقیقت برقرار می‌کنیم.

ج - کسی که به باطن عالم وارد نشود، در عذاب می‌ماند (روم/7)

د - ...

8) «...فیهِ ... مِنْ قِبَلِهِ» اگر این دو کلمه را نمی‌آورد باز دو جمله آخر آیه معنادار بود (چنانکه اغلب مترجمان به همین جهت اصلا این دو را ترجمه نکرده‌اند) پس چرا آورد؟

الف - اگر می‌گفت «باطنش رحمت است و ظاهرش عذاب» ممکن بود کسی برداشت کند که چیزی در باطن آن است که عامل رحمت است و چیز دیگری در ظاهر آن است که عامل عذاب است. اما آوردن این دو تعبیر، تاکیدی است بر اینکه هم رحمت و هم عذاب از خود همین امر واحد («سور» یا «باب») است.

ب - ...

9) «یَقُولُ ... قیلَ ...» خدا می‌توانست این درماندگی منافقان را صرفا حکایت کند، اما در قالب گفتگو حکایت کرد. استفاده از سبک گفتگو در بیان واقعیتها و ارزش‌ها، ظاهرا یکی از مولفه‌های قرآن است که ما در روش‌های آموزشی خود از آن غفلت داریم.

به علت زیاد شدن تدبرها بقیه موارد (و نیز برخی از بندهای ب و ج در تدبرهای فوق، درکانال نیامد.

10) در زبان عربی اگر فقط می‌گفت «منافقون» عملا اعم از مردان و زنان منافق می‌شد (چنانکه وقتی در ادامه گفته « لِلَّذینَ آمَنُوا» فقط شامل مردان مومن نیست). پس چرا با آوردن تعبیر «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ» بر دو دسته زن و مرد در میان منافق تاکید کرد؟

الف - شاید می‌خواهد توجه دهد که در جریان نفاق، به نقش خاص زنان هم توجه کنید. (همان طور که در آیه قبل، در خصوص توضیح جریان ایمان، به نقش خاص زنان توجه کرد)

ب - ...

11) تحقیر و ذلت منافق در قیامت هم با لفظ است (قیل ارجعوا ...) هم با عمل (فضرب بینهم ...) (قرائتی9 /466)



[1] . لذا برخی مفسران هردو معنا را با هم آورده‌اند: «انتظرونا أو انظروا إلینا» (تفسیر الصافی، ج‏5، ص134)

[2] . برای بحث و نقد و ابرامی درباره این معنا، ر.ک: شرح الکافی (للمولى صالح المازندرانی)، ج‏10، ص42

[3] . درباره معنای نور دو روایت زیر هم زیبا و قابل توجه است:

1) ابن شهر آَشوب در مقام مقایسه پیامبر اکرم با حضرت یوسف گفته است:

إِنْ کَانَ لَهُ جَمَالٌ فَلِمُحَمَّدٍ ص مَلَاحَةٌ وَ کَمَالٌ قَوْلُهُ ص کَانَ یُوسُفُ ع أَحْسَنَ وَ لَکِنَّنِی أَمْلَحُ وَ إِنْ کَانَ یُوسُفُ فِی اللَّیْلِ نُورَانِیّاً فَمُحَمَّدٌ ص فِی الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَى نُورَانِیٌّ فَفِی الدُّنْیَا یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ وَ فِی الْعُقْبَى انْظُرُونا نَقْتَبِس‏

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 218

2)  سَأَلُوهُ [امیرالمومنین] صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ أَقْسَامِ النُّورِ فِی الْقُرْآنِ قَالَ النُّورُ الْقُرْآنُ وَ النُّورُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وَ النُّورُ النُّورِیَّةُ وَ النُّورُ الْقَمَرُ وَ النُّورُ ضَوْءُ الْمُؤْمِنِ وَ هُوَ الْمُوَالاةُ الَّتِی یَلْبَسُ بِهَا نُوراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ النُّورُ فِی مَوَاضِعَ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ حُجَّةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عِبَادِهِ وَ هُوَ الْمَعْصُومُ وَ لَمَّا کَلَّمَ اللَّهُ تَعَالَى ابْنَ عِمْرَانَ ع أَخْبَرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمْ یُصَدِّقُوهُ فَقَالَ لَهُمْ مَا الَّذِی یُصَحِّحُ ذَلِکَ عِنْدَکُمْ قَالُوا سَمَاعُهُ قَالَ فَاخْتَارُوا سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ خِیَارِکُمْ فَلَمَّا خَرَجُوا مَعَهُ أَوْقَفَهُمْ وَ تَقَدَّمَ فَجَعَلَ یُنَاجِی رَبَّهُ وَ یُعَظِّمُهُ فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ لَهُمْ أَ سَمِعْتُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَکِنَّا لَا نَدْرِی أَ هُوَ کَلَامُ اللَّهِ أَمْ لَا فَلْیَظْهَرْ لَنَا حَتَّى‏

                        بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏90، ص: 21

نَرَاهُ فَنَشْهَدَ لَکَ عِنْدَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا قَالُوا ذَلِکَ صَعِقُوا فَمَاتُوا فَلَمَّا أَفَاقَ مُوسَى مِمَّا تَغَشَّاهُ وَ رَآهُمْ جَزِعَ وَ ظَنَّ أَنَّهُمْ إِنَّمَا أُهْلِکُوا بِذُنُوبِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ یَا رَبِّ أَصْحَابِی وَ إِخْوَانِی أَنِسْتُ بِهِمْ وَ أَنِسُوا بِی وَ عَرَفْتُهُمْ وَ عَرَفُونِی- أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ «1» فَقَالَ تَعَالَى عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ إِلَى قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «2» فَالنُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ هُوَ الْقُرْآنُ وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ التَّغَابُنِ قَوْلُهُ تَعَالَى- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا «3» یَعْنِی سُبْحَانَهُ الْقُرْآنَ وَ جَمِیعَ الْأَوْصِیَاءِ الْمَعْصُومِینَ حَمَلَةَ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَزَنَتَهُ وَ تَرَاجِمَتَهُ الَّذِینَ نَعَتَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا «4» وَ هُمُ الْمَنْعُوتُونَ الَّذِینَ أَنَارَ اللَّهُ بِهِمُ الْبِلَادَ وَ هَدَى بِهِمُ الْعِبَادَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِی سُورَةِ النُّورِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ «5» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَالْمِشْکَاةُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْمِصْبَاحُ الْوَصِیُّ وَ الْأَوْصِیَاءُ ع وَ الزُّجَاجَةُ فَاطِمَةُ وَ الشَّجَرَةُ الْمُبَارَکَةُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْکَوْکَبُ الدُّرِّیُّ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا ثُمَّ قَالَ تَعَالَى یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ أَیْ یَنْطِقْ بِهِ نَاطِقٌ ثُمَّ قَالَ تَعَالَى- نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ‏

                        بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏90، ص: 22

بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ «1» وَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی سُورَةِ الْأَنْعَامِ فِی ذِکْرِ التَّوْرَاةِ وَ أَنَّهَا نُورٌ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ «2» وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِی سُورَةِ یُونُسَ- هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً «3» وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ نُوحٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً «4» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ «5» یَعْنِی اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ فِی سُورَةِ الْبَقَرَةِ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ «6» یَعْنِی مِنْ ظُلْمَةِ الْکُفْرِ إِلَى نُورِ الْإِیمَانِ فَسُمِّیَ الْإِیمَانُ هَاهُنَا نُوراً وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ إِبْرَاهِیمَ ع لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ «7» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سُورَةِ بَرَاءَةَ یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ «8» یَعْنِی نُورَ الْإِسْلَامِ بِکُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً «9»- یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ «10» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ فِی سُورَةِ الْحَدِیدِ فِی ذِکْرِ الْمُؤْمِنِینَ- یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ «11» وَ فِیهَا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ «12» أَیْ نَمْشِی فِی ضَوْئِکُمْ وَ مِثْلُ هَذَا فِی الْقُرْآنِ کَثِیر

[4] . عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى‏ الْعُبَیْدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیُّ وَ کَانَ خَیْراً عَنْ شَرِیکٍ عَنْ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا السُّورُ وَ عَلِیٌّ الْبَابُ.

[5] . چنانکه مفسران از قدیم از این آیه می‌فهمیدند (مثلا کلبی، متوفی246، به نقل بحار الأنوار‏7/ 165)

 


74) سوره حدید (57) آیه 12 یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنین

بسم الله الرحمن الرحیم

74) سوره حدید (57) آیه 12      


یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏

ترجمه

روزی که مردان و زنان مومنان را می‌بینی نورشان پیش رو و در جانب راستشان می‌شتابد، مژده باد بر شما در امروز باغ‌هایی که از پایین آن رودها جاری است، [که] در آن جاودانه‌ باشید. آن همان رستگاری عظیم است.

حدیث

1) عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ جَمِیعاً عَنْ عَلِیّ بْنِ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَخِیهِ مُوسَى ع قَالَ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ»: أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَسْعَى بَیْنَ یَدَیِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِأَیْمَانِهِمْ حَتَّى یُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّة

الکافی، ج‏1، ص195؛مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص317

امام صادق ع درباره این سخن خدا «نورشان پیش رو و در جانب راستشان می‌شتابد» فرمود:

منظور امامان مومنین هستند که در روز قیامت پیش‌روی مومنین و در جانب راست آنها می‌شتابند تا آنها را در منزل‌های اهل بهشت فرود آورند. (در حدیثی از امام باقر ع تفسیر فرات الکوفی/467، مشخصا نام پیامبر اکرم ص و اهل بیت ایشان آورده شده است.][1]

2) حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَمَّارُ بْنُ الْحُسَیْنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصْمَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیُّ بِمَکَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ اللَّیْثِ الرَّازِیُّ عَنْ شَیْبَانَ بْنِ فَرُّوخٍ الْأُبُلِّیِّ عَنْ هَمَّامِ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:

کُنْتُ ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ النَّبِیِّ ص إِذْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُبَشِّرُکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

قَالَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ أَعْطَى شِیعَتَکَ وَ مُحِبِّیکَ سَبْعَ خِصَالٍ ...[2] وَ دُخُولَ الْجَنَّةِ قَبْلَ سَائِرِ النَّاسِ «یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ».

الخصال (للصدوق)، ج‏2، ص: 403 [3]

جابر می گوید: روزی نزد پیامبر ص بودم که ناگهان ایشان رو به جانب علی بن ابی‌طالب ع کرد و فرمود:

ای ابوالحسن! آیا به تو مژده بدهم؟

عرض کرد: بله، ای رسول خدا!

این جبرئیل است که از جانب خدا به من خبر می دهد که او به تو و شیعیان و دستداران تو هفت خصلت بخشیده است: ... [و هفتم:] ورود به بهشت قبل از سایر مردم، [و این آیه را خواندند:] «نورشان پیش رو و در جانب راستشان می‌شتابد»

3) ورد من طریق العامة عَنْ أَبِی ذَرٍّ أَنَّهُ قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص:

«أَ رَأَیْتَ الرَّجُلُ یَعْمَلُ الْعَمَلَ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَحْمَدُهُ النَّاسُ عَلَیْهِ قَالَ تِلْکَ عَاجِلُ بُشْرَى الْمُؤْمِنِ [یَعْنِی الْبُشْرَى الْمُعَجَّلَةَ لَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْبُشْرَى الْأُخْرَى قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ]».[4]

مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏10، ص: 16؛ سند حدیث در اهل سنت: صحیح مسلم، ج16، ص189، ح4786 [5]

در کتب اهل سنت روایت شده است که ابوذر غفاری می‌گوید: به پیامبر اکرم ص گفته شد «آیا دیده‌ای که گاهی شخصی کار خوبی انجام می‌دهد و مردم به خاطر آن کار او را سپاس و ستایش می‌گویند؟»

فرمود: «آن مژدگانی فوری مومن است [یعنی مژدگانی‌ای است که فعلا در دنیا برایش تعجیل کرده‌اند؛ اما مژدگانی  آخرت این سخن خداست که فرمود: «مژده شما در امروز باغ‌هایی است که از پایین آن رودها جاری است».

تدبر

1) «یوم» ظرف برای جمله «له اجر کریم» است که در آیه قبل (دیروز) آمده بود. (المیزان19 /155؛ اعراب القرآن4 /236) پس این آیه به نحوی آن «اجر کریم»ی را که در آیه قبل بیان می‌شد، توضیح می‌دهد. آن اجر کریم این نوری است که پیش روی مومنان حرکت می‌کند و آنها را به بهشت وارد می‌کند. این نور، از جهتی همان حقیقت اعمال آنهاست (حدیث3) و از جهت دیگر، حقیقتِ بنیان عمل آنها، یعنی اطاعت از فرستادگان الهی است که نور آنها، آنها را در قیامت به سوی بهشت به‌سرعت حرکت می‌دهد (حدیث 1 و 2)

2) چرا کلمه «تَرَى» را آورد (خصوصا که این تعبیر را در آیه بعد، که وصف منافقان است، نیاورده است)؟

الف- شاید از این جهت که آنچه در دنیا دیده می‌شود غالبا برتری دنیامداران است. اما در آن روز، آنچه به چشم می‌آید برتری ناشی از ویژگی‌های نورانی مومنان است.

ب- شاید از این جهت که آنچه مومنان دارند نور است و آنچه منافقان دارند ظلمت است. نور است که به‌خودی خود هم دیده می‌شود هم مایه دیدن سایر اشیاء است.

ج- ...

3) چرا حرکت «نوری» که در پیشاپیش مومنان حرکت می‌کند را با تعبیر «یسعی» (می‌کوشد، می‌شتابد) آورد؟

الف- تعبیر «سعی» تعبیری است که برای موجود زنده به کار می‌رود؛ پس این نور در آخرت، یک حقیقت زنده است، نه یک امر فیزیکی محض؛ لذا روایات، نور را به امام و پیامبر تفسیر می‌کنند.

ب - سعی، حرکت سریع است (مفردات1 /411) و دلالت دارد که این نور از خود شخص جلو می‌زند: باز مفهوم امامت را در این نور جدی می‌کرد: امام کسی است که با سرعت جلو می‌رود و راه را می‌نمایاند و مومنان از پی او حرکت می‌کنند (حدیث1)

ج- "اشاره به این است که آنها به سوى درجاتى از بهشت که خداوند برایشان تهیه دیده مى‏شتابند، و جهات سعادت و مقامات قرب یکى پس از دیگرى برایشان روشن مى‏گردد، تا نورشان را به حد تمام و کمال برساند، چنان که در جایى دیگر هم فرموده: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» (زمر/73) یا «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» (مریم/85) یا «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» (تحریم/8)" (المیزان 19 /15) (ترجمه المیزان ‏19 /273)

د - سعی در جایی است که جدیتی در کار باشد (مفردات1 /411) مومنان، اعمال و تبعیت از امامشان را جدی گرفتند.

ه - «به کار بردن کلمه «سعی» در مورد نور به اعتبار شدت تلألؤ و ظهور نور در همه امور و حرکات سریع آن است» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏5/ 133)

و - ...

4) «بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» اینکه نور، مسیر پیش‌ روی آنان را روشن کند، طبیعی است؛ اما چرا «بأیمانهم» را اضافه کرد؟ (أیمان، جمع «یمین» است)

الف- «یمین» جهتی است که سعادت آنها از آن زاویه است (المیزان 19 /15)[6] (کلمه یمین، هم به معنای سمت راست است، و هم از ریشه یمن و برکت است) ظاهرا مقصود علامه طباطبایی این است که با این تعبیر، به فلسفه‌ی برخورداری آنها از این نور - که همان اعمال صالح آنهاست و موجب شده از «اصحاب یمین» شوند - اشاره شده است.

ب - ممکن است نور پیش رو، نورانیت «امام» باشد که برتر و جلوتر از ماست و البته ما با پیروی از او، نور او را برای خود کرده‌ایم؛ و نور سمت راست، نورانیت «اعمال صالح»مان باشد که در عرض ماست نه جلوتر از ما؛ و از این جهت نورانیت دارد که هر عمل صالحی، فهم جدیدی برای ادامه مسیر به ما می‌دهد (انفال/29)[7]

ج - مقصود از نور پیش رو، معارف و حقایق و مقاماتی است که فوق مقام آنهاست؛ و منظور از نور سمت راست، صفات نیکو و اعمال صالح اوست [که در عرض اوست] (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏5 /134)

د - ...

5) « بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ ...» بهشت، بشارتی است که در روز قیامت می‌دهند؛ وگرنه کسی که مومن باشد در همین دنیا هم بشارتها دریافت خواهد کرد (یونس/64؛ فصلت/30-31) و (حدیث3)

6) «جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها»: از مهمترین اوصاف بهشت در قرآن این سه تعبیر است: «باغ انبوه + رودهای جاری در آن + جاودانگی». چرا این سه؟

الف- «آرامش روحی- روانی»‌ و «احساس شادی» را از مهمترین خواسته‌های انسان می‌دانند و در عالم طبیعت دو چیز بسیار در این امر موثرند: طبیعت سرسبز (که بویژه بینایی و بویایی انسان را نوازش می‌دهد) و آب خروشان (که بویژه بینایی و شنوایی انسان را نوازش می‌دهد) و برای همین است که از بهترین چشم‌اندازها که برای تفریح پیشنهاد می‌شود، مناطق سرسبزی است که رودخانه‌ای هم داشته باشد. اگر اینها ضمیمه شود به اینکه نگرانی‌ای هم از مرگ و نابودی نباشد، آرامش و شادی به کمال می‌رسد.

ب - ...

7) «ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»: «ذلک» برای اشاره به دور است؛ چرا فرمود «ذلک»؟

الف - اگر منظورش از «فوز عظیم»، این باغها و رودها باشد باید می‌فرمود «هذا». پس احتمالا آن فوز عظیم «همان نوری است که همراه آنهاست». رستگاری حقیقی، زندگی آسوده در جوار پیامبر و امامان است، نه صرفا حور و قصور.

ب - شاید اشاره به آن چیزی است که بعد از ورود در بهشت برای انسان حاصل می‌شود. تا اینجا بهشت بود و «آن»چه بعد از این برای بهشتیان حاصل می‌شود،‌ رستگاری عظیم است.

ج - ...



[1] . قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ‏] مُعَنْعَناً عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» قَالَ:

 رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ نُورُ الْمُؤْمِنِینَ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَهُ أَنْ یَأْتِیَ مَنْزِلَهُ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ الْمُؤْمِنُونَ یَتَّبِعُونَهُ وَ هُوَ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتَّى یَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ وَ هُمْ یَتَّبِعُونَ حَتَّى یَدْخُلُونَ مَعَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ بِأَیْمانِهِمْ» فَأَنْتُمْ تَأْخُذُونَ بِحُجْزَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ یَأْخُذُ آلُ مُحَمَّدٍ بِحُجْزَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ یَأْخُذُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِحُجْزَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى یَدْخُلُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ [ص‏] فِی جَنَّةِ عَدْنٍ فَذَلِکَ قَوْلُهُ «بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

تفسیر فرات الکوفی، ص467

از امام باقر ع درباره این سخن خدا «روزی که مردان و زنان مومنان را می‌بینی نورشان پیش رو و در جانب راستشان می‌شتابد» سوال می‌شود ، می‌فرمایند:

رسول الله ص همان نور مومنان است که در پیش روی آنها در روز قیامت به سوی بهشت حرکت می‌کند، در هنگامی که خداوند به او اجازه می‌دهد که به منزلش در جنات عدن فرود آید؛ و مومنان دنبال او حرکت می‌کنند و او در ژیش روی آنها به‌سرعت حرکت می‌کند تا وارد جنت عدن شود و آنها هم دنبال او می‌روند تا همراه او وارد شوند؛ و اما اینکه فرمود «و از جانب راستشان» پس شما دست به به دامن آل‌محمد ع می‌شوید، و آل‌محمد ص دست به دامن حسن و حسین ع، و امیرالمومنین ع دست به دامن رسول الله ص در بهشت عدن می‌شود؛ و این همان است که فرمود: «مژده باد بر شما امروز باغ‌هایی که از پایین آن رودها جاری است، [که] در آن جاودانه‌ باشید. آن همان رستگاری عظیم است.»

[2] . الرِّفْقَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْأُنْسَ عِنْدَ الْوَحْشَةِ- وَ النُّورَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ وَ الْأَمْنَ عِنْدَ الْفَزَعِ وَ الْقِسْطَ عِنْدَ الْمِیزَانِ وَ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ

[3] . همچنین در: مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار (للطبرسی) ص81 ؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین (للدیلمی)، ص451.

[4] . عبارت داخل کروشه ظاهرا توضیحی است که راویان شیعه در ادامه حدیث آورده‌اند و این تعبیر را در کتب اهل سنت نیافتم. البته تعابیری هست که همین مضمون را منتقل می‌کند مانند این دو حدیث از شعب الایمان بیهقی:

(6508)- [6999] وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، نا أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِیهُ، نا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّقَاشِیُّ، نا عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ، نا شُعْبَةُ.

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، نا أَبُو بَکْرِ بْنُ إِسْحَاقَ الْفَقِیهُ، نا إِسْمَاعِیلُ بْنُ قُتَیْبَةَ، نا یَحْیَى بْنُ یَحْیَى، أَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، جَمِیعًا عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْجَوْنِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ K: " أَرَأَیْتَ الرَّجُلَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالنَّاسُ یَحْمَدُونَهُ عَلَى ذَلِکَ؟ قَالَ: تِلْکَ عَاجِلُ بُشْرَى الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا ".

(6509)- [6644] أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ بِشْرَانَ، أَنا أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ النَّجَّادُ إِمْلاءً، نا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مُحَمَّدٍ، نا عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ، نا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْجَوْنِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، أَنَّهُمْ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ " الرَّجُلُ یَعْمَلُ لآخِرَتِهِ وَیُحِبُّهُ النَّاسُ؟ قَالَ: تِلْکَ عَاجِلُ بُشْرَى الْمُؤْمِنِ ".

[5] . حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ یَحْیَی التَّمِیمِیُّ، وَأَبُو الرَّبِیعِ، وَأَبُو کَامِلٍ فُضَیْلُ بْنُ حُسَیْنٍ، وَاللَّفْظُ لِیَحْیَی، قَالَ یَحْیَی: أَخْبَرَنَا، وقَالَ الْآخَرَانِ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْجَوْنِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ،

[6] .«الیمین هو الجهة التی منها سعادتهم» در کمال تعجب این عبارت در ترجمه المیزان ترجمه نشده است: (ترجمه المیزان ‏19 /273)

[7] .  قَوْلُ النَّبِیِّ ص: مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ. (بحار الأنوار، ج‏40، ص128)

 


73) سوره حدید (57) آیه 11 مَنْ ذَا الَّذی

بسم الله الرحمن الرحیم

73) سوره حدید (57) آیه 11      مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم‏

ترجمه

کیست کسی که خداوند را قرضی نیکو دهد تا آن را برایش مضاعف کند، و [درحالی‌که][1] اجری بزرگ‌منشانه [نیز] برایش باشد؟!

حدیث

 1) قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»؟

قَالَ: ذَاکَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ الرَّحِمُ رَحِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً. [2]

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص634

از امام صادق ع درباره این سخن خدا «کیست کسی که خداوند را قرضی نیکو دهد» سوال شد، فرمود:

آن در باب صله رحم است، و منظور از رحم هم، به نحو خاص، رحم آل محمد ص است. [با این توضیح، دادن خمس هم مصداق عمل به این آیه می‌شود]

2) أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ عَنْ مُعَاذٍ صَاحِبِ الْأَکْسِیَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَسْأَلْ خَلْقَهُ مَا فِی أَیْدِیهِمْ قَرْضاً مِنْ حَاجَةٍ بِهِ إِلَى ذَلِکَ وَ مَا کَانَ لِلَّهِ مِنْ حَقٍّ فَإِنَّمَا هُوَ لِوَلِیِّهِ.

الکافی، ج‏1، ص537

امام صادق ع فرمود: خداوند وقتی از خلایق، از آنچه در دستشان است، درخواست قرض کرد، به خاطر نیازش بدان نبود؛ و هر حقی که خداوند دارد [= هرچه به عنوان حق الله باید ادا شود،] فقط از آن اولیاءالله است.

3) امیرالمومنین در ضمن خطبه‌ای می‌فرمایند:

... وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا ... قَالَ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ فَـ ... لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ ... اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَبْلُوَکُمْ‏ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا

نهج‌البلاغه، خطبه 183 [3]

و مالهاى خویش را [در راه خدا] هزینه کنید. از تن‏هاتان بگیرید و به جانهاتان ببخشید، و در بخشیدن از این بدان بخل مورزید، که ... خداى متعال گفته است: «کیست که به خدا وام دهد وامى نیکو، پس آن را براى وى دوچندان سازد و براى او مزدى بزرگ باشد.» خدا از روى ... تنگدستى، وام از شما نمى‏گیرد. ... از شما وام مى‏گیرد و گنجینه‏هاى آسمانها و زمین از آن اوست، و بى‏نیاز و حمید است. او خواسته است شما را بیازماید تا کار کدام یک از شما بهتر آید...

نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، ص196

4) رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِیذِهِ یَوْماً: أَیَّ شَیْ‏ءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّی؟

قَالَ لَهُ یَا مَوْلَایَ ثَمَانَ مَسَائِلَ

قَالَ ع قُصَّهَا عَلَیَّ لِأَعْرِفَهَا

قَالَ الْأُولَى‏ ... الرَّابِعَةُ قَالَ رَأَیْتُ کُلَّ مَنْ وَجَدَ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدَهُ اجْتَهَدَ فِی حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ» فَأَحْبَبْتُ الْمُضَاعَفَةَ وَ لَمْ أَرَ أَحْفَظَ مِمَّا یَکُونُ عِنْدَهُ فَکُلَّمَا وَجَدْتُ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدَهُ وَجَّهْتُ بِهِ إِلَیْهِ لِیَکُونَ لِی ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِی

قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّه‏

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص187

امام صادق ع روزی به یکی از شاگردانش فرمود: از من چه اموخته‌ای؟

گفت: هشت مطلب، ای مولای من!

فرمود: برایم بازگو کن تا از آن مطلع شوم.

عرض کرد: اول: ... ؛ چهارم: دیدم هر کس که چیزى پیدا می‌کند که برایش ارزشمند است، در نگهداریش می‌کوشد و شنیدم که خداى تعالى مى‏فرماید: «کیست کسی که خداوند را قرضی نیکو دهد تا آن را برایش مضاعف کند، و  اجری گرانمایه برایش باشد» و من مضاعف شدن را دوست داشتم؛ و ندیدم کسی که از خدا بهتر بتواند آنچه نزدش هست حفظ کند. پس هر چیز ارزشمندی پیدا کردم او را در راه خدا انفاق مى‏کنم تا ذخیره‌ای برای روز نیازمندیم باشد.

فرمود: به خدا قسم خوب فهمیدی و خوب کردی (احسنت).

تدبر

1) «مَنْ ذَا الَّذی»: نفرمود: «این کار را بکنید» یا «آیا کسی هست که ...»، بلکه فرمود: «کیست کسی که ...»

حالت تشویقی این سه کلام را با هم مقایسه کنید. وقتی خدا می‌خواهد به نیکوکاری دعوت کند، عبارت‌پردازیش چه‌اندازه بار عاطفی مثبت دارد؟! ان‌شاءالله ما هم یاد بگیریم!

2) « یُقْرِضُ اللَّهَ»: وقتی به نیازمندی قرض می‌دهیم، به او قرض نمی‌دهیم؛ به خود خدا قرض می‌دهیم.

انسان مومن، اگر به دیگران نیکوکاری هم می‌کند، فقط با خدا طرف است؛ برای همین است که حتی انتظار تشکر و جبران کردن هم ندارد (انسان/9)، چه رسد به منت گذاشتن و اذیت کردن (بقره/262).

پس، اگر قرض دادیم و موعدش رسید و بدهکار دستش بسته بود، مدارا کنیم؛ طرف حساب ما خداست، نه آن شخص.

3) « یُقْرِضُ اللَّهَ»: خدا نیاز ندارد، پس چرا قرض می‌گیرد؟

این سخن در مورد همه تکالیف خدا هست: ما تکالیف را به خاطر خدا انجام نمی‌دهیم (حدیث2)، به خاطر خودمان انجام می‌دهیم. خدا می‌خواهد ما را امتحان کند ببیند چقدر دلبسته دنیا و پول و ... هستیم ؟ (حدیث 3) از خواسته خودت دست بردار تا معلوم شود خدایی هستی. (توضیح بیشتر در جلسه 70 (صافات/160) گذشت.)

4) «قَرْضاً حَسَناً»: نیکویی قرض‌الحسنه به چیست؟ اگر به «سود نگرفتن» باشد که خدا بلافاصله از سود مضاعف صحبت کرده!

ظاهرا نیکو بودنش به برای خدا بودنش است. کار برای خدا که باشد زیبا و خوب می‌شود.

5) «یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً»: آنچه در راه خدا می‌دهیم قرض است. قرض، مالی است که می‌دهیم به شرط اینکه برگردد (مفردات/666) اصلا حساب می‌کنیم که برگردد. (حدیث4)

برای همین است که هرچه کار ما «برای خدا بودن»ش جدی‌تر باشد (مانند حقوق واجب ما در قبال پیامبر و امام معصوم ع که خلیفه‌الله هستند)، مصداق کاملتری از این آیه است، هرچند که در عرف به آن قرض‌ نگویند (مثلا خمس؛ احادیث 1 و 2)

6) «قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ»: قرض‌الحسنه‌ای که ما می‌شناختیم، ظاهرا سودی در آن نبود. اما این ظاهر ماجرا بود. درواقع: به ما نگفتند قرض‌الحسنه بده، تا سود نبری؛ گفتند قرض‌الحسنه بده، تا سودهای چند برابر ببری!

الان یک نفر از ما قرض بگیرد و بدانیم با سود 50% پس می‌دهد، چقدر انگیزه داریم؟ خدا حداقل سودش 1000% است (انعام/160) و تا 700000% و بیشتر هم سود می‌دهد (بقره/261). کدام بانکی این اندازه سود می‌دهد؟

پس چرا معامله نمی‌کنیم؟ خدا را باور نداریم؟ یا قرآن را؟ یا وفای به وعده‌اش را؟

واقعا چرا؟

7) «فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم»: اگر طرف حساب، خدا باشد، هم سود خوبی می‌دهد، هم یک پاداش بزرگ‌منشانه‌ای رویش می‌گذارد. تازه، این وقتی است که قرض‌الحسنه می‌دهیم. اگر بخواهیم خرید و فروش کنیم، چه شود؟! (بقره/207؛‌نساء/74؛ توبه/111)

8) «أَجْرٌ کَریمٌ»: اجر زیاد و بزرگ و فراوان و ... شنیده بودیم؛ اما «اجر کریم» یعنی چه؟

کریم از کرامت و بزرگواری می‌آید. نه فقط خود خدا کریم است، پاداشش هم کریمانه است. کریم بودنش را هم با مقیاس خودش بسنجیم، نه با وضعیت خودمان. برای همین است که دنیا ظرفیت اجر کریم را ندارد. (آیه بعد، که ان‌شاءالله فردا مورد بحث قرار خواهد گرفت)



[1] . «و» در اینجا را برخی واو عطف (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏27، ص: 143) ویا استیناف (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص: 30) گرفته‌اند و برخی واو حالیه (إعراب القرآن و بیانه، ج‏9، ص: 46)

[2] . این دو حدیث هم ناظر به همین محتواست:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ قَالَ نَزَلَتْ فِی صِلَةِ الْإِمَامِ.

الکافی، ج‏1، ص537

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ یُونُسَ وَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ قَالَ صِلَةُ الْإِمَامِ فِی دَوْلَةِ الْفَسَقَة؛ الکافی، ج‏8، ص: 302 (حدیث461)

[3] . فقراتی از درون خطبه را تقطیع کردم تا فقط بحث مرتبط بماند. آن فقرات بدون حذف بدین قرار است:

... فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ فَاسْعَوْا فِی فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا؛ أَسْهِرُوا عُیُونَکُمْ وَ أَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ وَ اسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَکُمْ وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ وَ قَالَ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ‏ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ یَسْتَقْرِضْکُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَبْلُوَکُمْ‏ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ...