81) سوره آل عمران (3) آیه 104 وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّة
بسم الله الرحمن الرحیم
81) سوره آل عمران (3) آیه 104
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون
3 رمضان 1437
ترجمه
و از شما امتی باید باشد که به خیر دعوت کنند و به معروف وادارند و از منکر بازدارند؛ و [تنها] آناناند که رستگاراناند.
نکات ترجمهای و نحوی
حرف «مِن» در عبارت «مِنْکُمْ أُمَّةٌ» میتواند «من» تبعیضیه باشد یا «من» بیانیه یا «من» نشویه. (المیزان3/ 37) در هریک از این سه صورت، معنای جمله اول، به ترتیب چنین میشود: «گروهی از شما باید چنین باشد» ، «شما باید چنین امتی باشید» و «از شما چنین امتی باید پدید آید»
«الخیر»:» اصل کلمه «خیر» به معنای متمایل شدن (العطف و المیل)، و نقطه مقابل «شر» است، و «خوبی» را از این جهت «خیر» میگویند که انسانها بدان متمایلاند (معجم مقاییس اللغة2/ 232). این کلمه با کلمه «اختیار» همخانواده است؛ لذا برخی معنای اصلی این کلمه را مشتمل بر دو مولفه «انتخاب کردن» و «ترجیح دادن» دانستهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم3/ 159) این کلمه هم به معنای «افعل تفضیل» ( = بهتر یا بهترین) به کار میرود و هم به معنای «صفت» (= خوبی). «الـ» در ابتدای «الخیر» میتواند «الـ» جنس یا «الـ» استغراق باشد. در صورت اول، معنایش «مطلق خوبی» است و در صورت دوم، معنایش «همه خوبیها» میباشد.
«المعروف» از ریشه «عرف» است. برخی اصل این ریشه را دال بر «سکون و طمأنینه» میدانند که معرفت هم از همین باب بوده و «معروف» را هم از این جهت معروف گفتهاند که انسان با رسیدن به آن به سکون و آرامش میرسد، زیرا کسی که چیزی را نشناسد نسبت به آن نگران است و میترسد (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص: 281) برخی هم اصل معنا را همان «معرفت» و شاختی که با تامل حاصل شود دانستهاند، و وجه تسمیه «معروف» را این دانستهاند که کاری است که عقل و شرع آن را به عنوان کار خوب میشناسد.
«المنکَر» از ریشه «نکر» و نقطه مقابل معرفتی است که قلب بدان آرامش مییابد، پس «منکَر» چیزی است که قلب قبول نمیکند و زبان بدان اعتراف نمینماید (معجم المقاییس اللغة5/ 476) به عبارت دیگر، منکَر آن چیزی است که مورد انکار قرار گرفته است: عقل سالم، یا آن را ناپسند میشمرد، یا در مورد خوبی و بدیاش قضاوتی ندارد اما شرع آن را قبیح شمرده است (مفردات ألفاظ القرآن/823 )
«الْمُفْلِحُون» خبر در حالت عادی باید به صورت نکره بیاید. چون در اینجا «الـ» روی خبر آمده، پس دلالت بر حصر میکند؛ لذا در ترجمه کلمه «تنها» اضافه شد.
حدیث
1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ.[1]
الکافی، ج2، ص78
از امام صادق ع روایت شده است:
مردم را با غیر زبان خود، [به دین خدا] دعوت کنید: از شما پرهیزگاری و تلاش و نماز و خوبی ببینند، که این خودش دعوتگری است.
2) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
أَ لَا أُحَدِّثُکُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْأَنْبِیَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ
قِیلَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ ؟
قَالَ هُمُ الَّذِینَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ وَ یُحَبِّبُونَ اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ.
قُلْنَا هَذَا حَبَّبُوا اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ فَکَیْفَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ؟
قَالَ یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ فَإِذَا أَطَاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَّهُ.[2]
مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، (للطبرسی)، ص136 [3]
از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود:
آیا به شما خبر دهم از کسانی که نه پیامبرند و نه شهید، اما پیامبران و شهدا در روز قیامت به جایگاه آنها - که در پیشگاه خدا بر منابری از نور قرار دارند- غبطه میخورند؟
گفتند: ای رسول خدا! آنها کیانند؟
فرمود: آنها کسانیاند که بندگان خدا را با خدا دوست میکنند، و خدا را با بندگانش دوست میکنند!
گفتند: اینکه بندگان خدا را با خدا دوست کنند، قبول؛ چگونه بندگان خدا را محبوب خدا میکنند؟
فرمود: آنها را به آنچه خدا دوست دارد امر، و از آنچه خدا دوست ندارد، نهی میکنند؛ وقتی آنها اینها را اطاعت کردند خدا آنها را دوست خواهد داشت.
3) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عِصْمَةَ قَاضِی مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ مَا لَا یَکْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا ... هُنَالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَیُهْلَکُ الْأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِی دَارِ الْکِبَارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ
قَالَ وَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَیْبٍ النَّبِیِّ ص أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ ع یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی.[4]
الکافی، ج5، ص56
از امام باقر ع روایت شده است که فرمود:
در آخرالزمان مردمانی خواهند بود که در میانشان جماعتی یافت میشود که از ظاهرا اهل تعبد و رعایت مناسک، اما اهل ریا هستند، تازهبهدوران رسیدههایی ناداناند؛
امر به معروف و نهی از منکر را لازم نمیشمرند مگر اینکه هیچ ضرری برایشان نداشته باشد، و برای این کار خود دنبال توجیه و عذرتراشیاند؛
لغزشهای عالمان و فساد عمل آنها را زیر ذرهبین میگذارند؛
به نماز و روزه و چیزهایی که هیچ خدشهای بر جان و مالشان وارد نیاورد روی میآورند و اگر نماز هم به کارهای مالی و جسمیشان ضرری برساند، همان را هم رها میکنند همان گونه که برترین و شریفترین واجبات [ = امر به معروف و نهی از منکر] را رها کردند. ... اینجاست که غضب خدا بر آنها کامل میشود و آنها را مشمول عقاب خود میسازد، پس نیکان در خانه بدکاران، و کودکان در جایگاه بزرگسالان هلاک میشوند.
همانا امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و شیوه صالحان است، واجب عظیمی است که با آن:
همه واجبات برپا میشود
و راهها امن،
و کسب و کارها حلال،
و حقالناسی که به ظلم گرفته شده بازگردانده،
و زمین آباد،
و از دشمنان انتقام گرفته میشود،
و کار سامان مییابد؛
پس با قلبهایتان [منکر را] انکار کنید و زبانهایتان بدان گویا سازید و با آن بر پیشانی آنها [اهل منکر] بزنید و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسید؛ که اگر نصیحت را پذیرفتند و به حق بازگشتند مشکلی بر آنها نیست، «مشکل با کسانی است که به مردم ظلم میکنند و در زمین بناحق ستم میکنند؛ آنهایند که برایشان عذابی دردناک است» (شوری/42) پس با جسمانتان با آنها جهاد کنید و در دلهایتان از آنها بیزار باشید، نه برای اینکه به قدرت برسید یا در مالی ستم کنید یا دنبال ظلم باشید؛ چنان کنید تا تسلیم امر خدا شوند و بر طاعت او مشی کنند.
سپس فرمود:
خداوند به شعیب پیامبر ع وحی کرد که من قرار است صدهزارنفر از قوم تو را عذاب کنم، چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان.
عرض کرد: پروردگارا! تلکیف بدان که معلوم است، اما چرا خوبان؟
خداوند عز و جل وحی کرد زیرا با اهل معاصی مدارا و ماستمالی کردند و به خاطر غضب من غضبناک نشدند.
این روایات را هم ابتدا میخواستم بیاورم اما چون دیدم تعداد روایات زیاد شد در کانال نیاوردم
4) وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»:
فَهَذِهِ الْآیَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ تَابَعَهُمْ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ.
تفسیر القمی، ج1، ص109
از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
این آیه که «و از شما امتی باید باشد که به خیر دعوت کنند» مربوط به آل محمد ص و کسانی است که از ایشان تبعیت کنند، که به خیر دعوت، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
5 و 6) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
وَیْلٌ لِقَوْمٍ لَا یَدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ.
وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ یَعِیبُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ.
الکافی، ج5، ص57
از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
وای بر قومی که به وسیله امر به معروف و نهی از منکر، اقدام به تدین به دین الهی نمیکنند؛
و از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
چقدر بدند مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را عیب میشمرند.
تدبر
1) «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ»: «دعوت» عبارتست از نوعی درخواست از طرف مقابل، درخواستی که میکوشد با تأثیر در حوزه شناخت مخاطب، او را به پذیرش یک باور یا انجام عمل ارادی خاصی فرا بخواند. «اغلب ارتباطات انسانی، حتی اگر شامل نوعی دعوت آگاهانه نباشند، دست کم تأثیری شبیه به تأثیر نوعی دعوت را در وجود انسانها به جای خواهند گذاشت»؛ زیرا وقتی در مقابل دیگران هرکاری انجام دهیم، عملا ابراز کردهایم که این کار، کار خوبی است؛ و آنها را به انجام این کار دعوت کردهایم. پس اساسا انسان، موجود دعوتگر است و این ادب لیبرالیستی (به بهانه طرفداری از آزادی) که «هرکس کاری به کار دیگران نداشته و از تاثیرگذاری بر دیگران، خودداری کند، فرهیختهتر است» و «بگذاریم هرکس همان گونه که هست، خودش باشد» ناشی از ضعف انسانشناسی آنهاست.
در واقع، «همة انسانها در حال تأثیرگذاری بر روی یکدیگرند و راهی برای از میان بردن این تأثیر و تأثرات وجود ندارد. تنها کاری که میتوان و باید کرد این است که انسانها را نسبت به تأثیراتشان بر روی دیگران آگاه نموده و مسیر این تأثیرات را تا آنجا که ممکن است، اصلاح نمود.» یعنی حال که همه دعوتگرند، پس شما امتی باشید که دعوتهایتان به سوی «خیر» باشد. (برای تفصیل این بحث عقلی - قرآنی درباره حقیقت دعوت، به مقاله دوم در لینک زیر مراجعه کنید)
http://halgheh.com/index.asp?page=content/articles.asp
2) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»: دعوت باید به «خیر» باشد و (چنانکه در «نکات ترجمهای» توضیح داده شد) کلمه «خیر»، «خوبی»ای است که دو مولفه «اختیار» و «ترجیح» در آن مورد توجه است. اکنون، اگر طبق بند 1، هر کاری که در منظر و مرآی دیگران انجام میدهیم، نوعی دعوتگری است، پس دعوت کردن تنها با زبان نیست.
در نتیجه، هر کاری بکنیم که اختیار دیگران را به سوی ترجیح خوبیها سوق دهیم، «دعوت به خیر» است. (حدیث1)
مثال 1: کسی که در مقابل فرزندانش به همسرش بیاحترامی میکند، هرچقدر هم با زبان به آنها بگوید که به «پدر/ مادر»تان احترام بگذارید، بچهها احترام نخواهند گذاشت؛ زیرا از رفتار او یاد گرفتهاند که «آن شخص سزاوار بیاحترامی است»
مثال 2: برترین دعوتگر (پیامبر ص)، فقط سخن نمیگوید؛ بلکه «در مقابل دیگران سراپا گوش است، گوشی که گوش دادنش هم «خیر» است برای مخاطبان» (توبه/61) اگر به مخاطب واقعا گوش دهیم و آن مقدار که حق است بپذیریم، آنگاه «گوش دادن واقعی و پذیرفتن حق» را عملا به او یاد دادهایم؛ آنگاه او هم گوش خواهد داد و خواهد پذیرفت. (این از روشهایی است که البته دعوتکنندگان به باطل هم نهایت سوءاستفاده را از آن میبرند)
3) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»: اگر طبق بند 1، هر کاری که در منظر و مرآی دیگران انجام میدهیم، نوعی دعوتگری است، خیلی مراقب باشیم که مبادا به جای دعوت به خیر، جزء دعوتکنندگان به «شر» شویم!
ظاهرا بر همین اساس بوده که آیت الله بهجت (ره) میفرمودند: «خدا نکند انسان معصیت کند؛ و اگر کرد، خدا نکند معصیت اجتماعی بکند؛ و اگر کرد خدا رحم بکند [اگر] که اضلال مردم در آن باشد.»
4) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ ...»: اگر خدا برترین خیر است، پس بنیاد دعوت به خیر، بالا بردن دوستی انسانها نسبت به خداست (حدیث2) و این تلازم وثیقی دارد با جدی گرفتن امر به معروف و نهی از منکر (باز هم حدیث2)
از مشکلات اجتماعی ما این است که تلازم «محبت خدا» و «امر به معروف و نهی از منکر» را اولا درنمییابیم و ثانیا در ارتباطاتمان به کار نمیبندیم؛ و به گونهای شده که امر به معروف در ذهنیت جامعه ما توام با خشونتگری و نفرتپراکنی فهمیده میشود؛ لذاست که مردم بدان رغبت نمیکنند.
ریشه مشکل این است که مقدمه بودن «دعوت به خیر» (به معنای توضیح داده شده در بند2) برای امر به معروف را جدی نگرفتهایم.
5) «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»: چرا «خیر» را با «دعوت» آورد، و «معروف» را با «امر کردن»؟ چرا در هر دو مورد «خیر» یا «معروف» به کار نبرد؟
شاید بدین جهت که:
ابتدا باید کاری کنیم [=دعوت] که «اختیار کردن خوبیها» را قبول کنند؛ بعد که خوبیها در جامعه زیاد اختیار شد، کمکم تبدیل به «معروف» میشود، یعنی «بهتر بودن»ش برای عرف شناخته شده؛ و انسانها با آن آرام میگیرند؛ (و به همین ترتیب، برعکس این، در مورد بدیها که به «منکر» تبدیل شوند)؛ آنگاه اگر کسی بعد از اینکه «بهترها» (خیر)، «معروف» شد؛ و «بدترها» (شر) «منکر» شد؛ خواست برخلاف این وضعیت عمل کند، از مرحله دعوت گذشته، و باید او را امر و نهی کرد؛ نه به خاطر اینکه اکثریت میخواهد نظر خود را بر اقلیت تحمیل کند؛ بلکه برای آنکه مبادا معیارهای «خیر» و «شر» به هم بریزد و کمکم جای خوبی و بدی در جامعه عوض شود. اینجاست که آن سخنی که امامان ما از پیامبر اکرم ص روایت کردهاند معنیاش بهتر معلوم میشود، که ایشان فرمودند: [5]
چگونه خواهید بود وقتی که زنان شما فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟!
گفتند: آیا چنین خواهد شد ای فرستاده خدا؟
فرمود: بله، و بدتر از این، چگونه خواهید بود وقتی که شما را به منکر امر کنند و از معروف نهی نمایند؟!
گفتند: آیا چنین خواهد شد ای فرستاده خدا؟
فرمود: بله، و بدتر از این، چگونه خواهید بود وقتی که معروف را منکر بدانید و منکر را معروف بشمارید. (کافی، ج5، ص59)[6]
6) «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ ... وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» در قسمت «نکات نحوی» گفته شد که این جمله آخر دلالت بر حصر دارد، یعنی «فقط اینها رستگارند».
اینها را «امت» خواند و تمام سه کاری که مطرح کرد (دعوت به خیر، امر به معروف، و نهی از منکر) کاملا در فضای ارتباطات اجتماعی شکل میگیرد؛ پس رستگاری یک ویژگی فردی نیست؛ بلکه امری است که صددرصد در ارتباطات اجتماعی حاصل میشود. (البته اینکه خود شخص هم در باورها و اعمال شخصی خویش، خوب باشد، به طور ضمنی مورد توجه قرار گرفته است، زیرا طبق توضیحات بند 1، فقط کسی که اهل خیر است، واقعا دعوت به خیر میکند.)
پس، کسی که میخواهد رستگار باشد، نمیتواند به نقشآفرینی اجتماعی بیاعتنا باشد؛ بلکه تمام راه از جامعه میگذرد.
[1] . این حدیث هم در همان منبع مرتبط با موضوع است که برای رعایت اختصار نیاوردم:
9- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً وَ عَلَیْکُمْ بِطُولِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ یَا وَیْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَیْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَیْتُ.
[2] . این حدیث هم قابل توجه بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثاً قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی ثُمَّ یُعَلِّمُونَهَا أُمَّتِی. الأمالی( للصدوق)، ص181
[3] . در این منبع هم یک قرن قبل از مرحوم طبرسی آمده است: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (فتال نیشابوری،م508)، ج1، ص12
[4] این چند حدیث دیگر هم از کتاب کافی بسیار مرتبط بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ یَحْیَى بْنِ عُقَیْلٍ عَنْ حَسَنٍ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ وَ إِنَّهُمْ لَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ نَزَلَتْ بِهِمُ الْعُقُوبَاتُ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَمْ یُقَرِّبَا أَجَلًا وَ لَمْ یَقْطَعَا رِزْقاً إِنَّ الْأَمْرَ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ کَقَطْرِ الْمَطَرِ إِلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ اللَّهُ لَهَا مِنْ زِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ فَإِنْ أَصَابَ أَحَدَکُمْ مُصِیبَةٌ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ وَ رَأَى عِنْدَ أَخِیهِ غَفِیرَةً فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِ فِتْنَةً فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ لَبَرِیءٌ مِنَ الْخِیَانَةِ مَا لَمْ یَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ فَیَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُکِرَتْ وَ یُغْرَى بِهَا لِئَامُ النَّاسِ کَانَ کَالْفَالِجِ الْیَاسِرِ الَّذِی یَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ یُدْفَعُ بِهَا عَنْهُ الْمَغْرَمُ وَ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِیءُ مِنَ الْخِیَانَةِ یَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِینُهُ وَ حَسَبُهُ إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِینَ حَرْثُ الدُّنْیَا وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهُمَا اللَّهُ لِأَقْوَامٍ فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اخْشَوْهُ خَشْیَةً لَیْسَتْ بِتَعْذِیرٍ- وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ فَإِنَّهُ مَنْ یَعْمَلْ لِغَیْرِ اللَّهِ یَکِلْهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَایَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ. الکافی، ج5، ص58
[5] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ النَّبِیُّ ص کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟
فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟
فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ
فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟
قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً.
[6] . طبق توضیحات فوق، معلوم میشود که «خیر» خوبی های نفسالامری است و «معروف» خوبی از آن جهت که مورد قبول اذعان جامعه قرار گرفته باشد در واقع «خیر» ملاحظه فلسفی خوبی است و «معروف» ملاحظه جامعهشناختی آن.