سفارش تبلیغ
صبا ویژن

78) سوره حدید(57) آیه16 أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

78) سوره حدید(57) آیه16

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ

ترجمه

آیا برای کسانی که ایمان آوردند آن لحظه فرانرسیده است که دل‌هایشان برای یاد خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع گردد و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت [= مهلتی که داشتند] بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد [= سنگدل شدند] و [در حالی که] بسیاری‌ از آنان فاسق‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«تخشع» از مصدر «خشوع» است که به معنای خضوع و فروتنی است. خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار می‌گیرد و سرکشی نمی‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 61) و گفته‌اند «وقتی قلب نرم شود، جوارح انسان خشوع می‌کند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص283) اگرچه ریشه، خوف و خشیت می‌تواند عاملی برای خشوع شود (حشر/21) اما خشوع لزوما با ترس توام نیست.[1]

«یأن» از ریشه «أنی» به معنای «نزدیک شدن زمانِ ...» می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن/95) و از همین ریشه است کلمات «آن» (به معنای لحظه) و «تأنّی» (به معنای درنگ کردن)

«أمد» به معنای «زمان» است، البته از حیث «غایتِ» آن (مفردات ألفاظ القرآن/88)؛ برای همین به «غایت»، «مهلت» و «دوره انتظار» هم ممکن است ترجمه شود. «طال» هم به معنای «طولانی شد» می‌باشد؛ پس «طال علیهم الأمد» به معنای این است که آن پایان زمانی که آنها انتظارش را می‌کشیدند و به آنها وعده داده شده بود، به عقب افتاد، روزگارشان به درازا کشید و عملا زمانی که بر آنها گذشت طولانی شد و بیش از حدی بود که انتظارش را داشتند.

جمله «کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» را می‌توان عطف به جمله قبل دانست (الجدول فی إعراب القرآن‏27 /14) که در این صورت، در کنار ویژگی قبلی (قساوت قلب) به ویژگی دیگری از آنها (فاسق بودنشان) اشاره کند؛ ویا «حال» از آن دانست (إعراب القرآن الکریم‏3/ 31) که در این صورت، که توضیح حالتی است که به خاطر آن حالت و در آن حالت، قسی‌القلب شدند. ضمناً اگرچه بسیاری از مترجمان جمله را به صورت (بسیاری از آنان فاسق «بودند») ترجمه کرده‌اند؛ اما با توجه به اینکه جمله اسمیه است و «فاسق» اسم فاعل است و اسم فاعل دلالت بر دوام فعل می‌کند، به نظر می‌رسد باید جمله را به صورت مضارع ترجمه کرد (بسیاری از آنان فاسق‌اند) ؛ و در این صورت، این جمله می‌تواند توصیفی از وضعیت اهل کتاب باشد که هنوز ادامه دارد.

«کثیر منهم» (بسیاری از آنان) غیر از «اکثرهم» (اکثر آنان) است. (مثلا در یک جمعیت یک میلیونی، اگر صدهزار دزد باشد می‌توان گفت بسیاری از آنها دزدند؛ اما نمی‌توان گفت اکثر آنها دزدند)

شأن نزول

قیل إن قوله «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا» الآیة نزلت فی المنافقین بعد الهجرة بسنة و ذلک أنهم سألوا سلمان الفارسی ذات یوم فقالوا حدثنا عما فی التوراة فإن فیها العجائب فنزلت الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ إلى قوله «لَمِنَ الْغافِلِینَ» فخبرهم أن هذا القرآن أحسن القصص و أنفع لهم من غیره فکفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان عن مثل ذلک فنزلت آیة اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً فکفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان فنزلت هذه الآیة عن الکلبی و مقاتل

و قیل نزلت بالمؤمنین قال ابن مسعود ما کان بین إسلامنا و بین أن عوتبنا بهذه الآیة إلا أربع سنین فجعل المؤمنون یعاتب بعضهم بعضا

و قیل إن الله استبطأ قلوب المؤمنین فعاتبهم على رأس ثلاث عشرة سنة من نزول القرآن بهذه الآیة عن ابن عباس

و قیل کانت الصحابة بمکة مجدبین فلما هاجروا أصابوا الریف و النعمة فتغیروا عما کانوا علیه فقست قلوبهم و الواجب أن یزدادوا الإیمان و الیقین و الإخلاص فی طول صحبة الکتاب عن محمد بن کعب

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص358-357

حدیث

1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ وَ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ یَتَوَارَثُونَهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّى کَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِی دِینِهِمْ وَ أَخْرَجَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَمِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ فِی طَلَبِ الْمَعِیشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ کَرَاهِیَةَ الْقِتَالِ وَ فِی أَیْدِیهِمْ أَشْیَاءُ کَثِیرَةٌ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ مِنْ تَحْرِیمِ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی النِّکَاحِ إِلَّا أَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَحِلُّونَ امْرَأَةَ الْأَبِ وَ ابْنَةَ الْأُخْتِ وَ الْجَمْعَ بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ وَ کَانَ فِی أَیْدِیهِمُ‏ الْحَجُّ وَ التَّلْبِیَةُ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا مَا أَحْدَثُوا فِی تَلْبِیَتِهِمْ وَ فِی حَجِّهِمْ مِنَ الشِّرْکِ وَ کَانَ فِیمَا بَیْنَ إِسْمَاعِیلَ وَ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ مُوسَى ع.

الکافی، ج‏4، ص210

امام باقر ع فرمود: فرزندان اسماعیل همواره متولیان خانه خدا بودند و برای مردم حج و امور دینی‌شان را رتق و فتق می‌کردند و این جایگاه را بزرگی از بزرگ دیگر به ارث می‌برد تا زمان «عدنان بن أدد» که «مدت بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد» و فساد کردند و بدعتها در دینشان ایجاد کردند و برخی برخی دیگر را بیرون کرد، پس برخی در طلب معیشت بیرون شد؛ و برخی از ترس وقوع جنگ بیرون شد؛ و در دست آنها مطالب فراوانی از دین حنیف (شریعت حضرت ابراهیم ع) وجود داشت مانند حرام بودن ازدواج با مادر و دختر، و سیار محرمات مربوط به ازدواج، هرچند که [کم‌کم] آنها ازدواج با زن‌پدر و دخترخواهر و جمع بین دو خواهر را حلال می‌شمردند، و نزد آنها حج و تلبیه (اذکار خاص حج) و غسل جنابت وجود داشت هرچند که در تلبیه و حج‌شان بدعت‌های شرک‌آلود وارد کردند؛ و [رسالت] حضرت موسی ع در فاصله زمانی بین اسماعیل و عدنان بن أدد بود.

2) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ الَّتِی فِی سُورَةِ الْحَدِیدِ «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» فِی أَهْلِ زَمَانِ الْغِیبَةِ ... وَ قَالَ إِنَّمَا الْأَمَدُ أَمَدُ الْغِیبَةِ.[2]

الغیبة (للنعمانی)، ص24

امام صادق ع فرمود این آیه سوره حدید «و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت بر آنها طولانی شد تا دل‌هایشان سخت شد و بسیاری‌ از آنان فاسق‌اند» [خطابش] در مورد کسانی است که در دوره غیبت بسر می‌برند؛ ... و فرمود: «این دوره محدود، دوره غیبت است»

3) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ مَهَابَةِ الرَّجُلِ کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ یَجْلِسُونَ فَیَلْهَوْنَ وَ یَتَحَدَّثُونَ وَ یَضْحَکُونَ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ فَلَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَیْهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ تَرَکُوا الْحَدِیثَ وَ اللَّهْوَ وَ الْمِزَاحَ.

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، (للطبرسی) ص191

امام صادق علیه السّلام فرمود:

از مزاح [نابجا] دورى کنید که آبرو هیبت مرد را مى‏برد؛ اصحاب رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله عادتشان بود که جمع مى‏شدند و سخنان لغو و بى‏فایده بر زبان جارى مى‏کردند و مى‏خندیدند، که این آیه شریفه نازل شد: «آیا برای کسانی که ایمان آوردند هنگام آن نرسیده است که قلب‌هایشان در برابر ذکر خدا خاشع گردد» و هنگامى که رسول خدا ص این آیه را بر آنها خواند، سخنان بیهوده و لهو و مزاح [نابجا] را کنار گذاشتند. ‏[3]

کلامی از آیت الله آقامجتبی تهرانی درباره روزهای آخر ماه شعبان

تدبر در این آیه بیش از اینکه از جنس یافتن نکته‌ها باشد، از جنس تکان خوردن و جدی گرفتن هشدار است. امروز روز پایانی شعبان است. به نظرم رسید کلامی از مرحوم حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره) با صدای خود ایشان، درباره روزهای آخر ماه شعبان که بیانی از حدیث امام رضا ع است، می‌تواند زمینه خوبی برای تدبر در این آیه باشد.

https://telegram.me/farsna/28616

برای سهولت کار، متن حدیث و ترجمه‌اش را هم در ادامه آورده‌ام:

حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی

یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَانَ.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص51

اباصلت می‌گوید: در روز جمعه آخر شعبان بر امام رضا ع وارد شدم، فرمود:

اى ابا صلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس در این مدت باقیمانده، آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى جبران کن، و بر تو باد به روی آوردن به انجام آنچه به تو مربوط است و ترک آنچه به تو ربطی ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن، و از گناهانت به سوى خدا توبه نما، تا ماه خدا در حالی به تو رو کرده باشد که تو برای خداوند عزّ و جلّ اخلاص ورزیده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کرده باشی؛ و در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کرده باشی؛ و هیچ گناهى را که انجام داده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را قلع و قمع کرده باشی؛ و تقوای الهی پیشه کن، و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن، و «هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، خداوند کار او را [به سرانجام] می‌رساند که خداوند براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است» (طلاق/3)، و در باقیمانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «بارالها! اگر در آن مقدار از این ماه شعبان که گذشته مرا نیامرزیده‌ای، در باقیمانده این ماه مرا بیامرز!» زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه به مردم بسیارى را حرمت ماه رمضان از آتش آزاد مى‏کند.

تدبر

1) «تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ ... قَسَتْ قُلُوبُهُمْ ...» خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار می‌گیرد و سرکشی نمی‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 61)

قلب، اگر سالم باشد، در دو موقعیت خاشع می‌شود: یاد خدا و کلام خدا. آیه نشان می‌دهد که ممکن است ظاهرا مومن باشیم اما هنوز دلهایمان در برابر ذکر خدا و کلام خدا خاشع نشده باشد؛ اما بالاخره باید بشود. اگر نشد بیم آن هست که قسی القلب شویم.

خدا دو دل در سینه ما قرار نداده (احزاب/4)؛ پس، کسی که دل به غیر خدا داده، دلش برای خدا خاشع نمی‌شود.

آیا در این ماه رمضان امیدی هست که دل ما هم خاشع شود؟ در این شروع ماه رمضان یکبار وضعیت خود را بررسی کنیم:

همین شبکه‌های مجازی، می‌تواند نمونه خوبی باشد که خود را بررسی کنیم و ببینیم آیا دل ما برای کلام خدا رام و فروتن است؟ یا فقط در برابر مطالب فکاهی و دعواهای سیاسی و حوادث و شایعات و ... (حدیث 3) نرم و پذیراست و به آنچه یاد خدا و کلام خداست، دل که نمی‌دهیم، بماند؛ حوصله‌اش را هم نداریم؟

نمی‌گویم اینها را اصلا نباید خواند. سوال این است که به کدام طرف راحت دل می‌دهیم و کدام برایمان سخت است؟

اگر چنان باشد و ادامه یابد، چه‌بسا سنگدل (ادامه آیه) یا حتی خدای ناکرده، منافق (آیات قبل) شویم!

دل ما بسیار لطیف و حساس است؛ دشمنِ  قسم‌خورده‌ای  به نام شیطان (یوسف/5؛ ص/82)، که حتی از خطورات قلبی و افکار ما باخبر است (ناس/5)، برای این دل کمین کرده (اعراف/27). جز بنده حقیقی‌ای که شیطان در او راهی ندارد (ص/82-83) کسی نمی‌تواند مراقبت از این دل را به عهده گیرد؛ و خدا چنین بندگانی را در میان ما قرار داده است با نام «امام» (انبیاء/73). اگر دل به امام ندهیم، زمان می‌گذرد (فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ) و کم‌کم شیطان دل ما را تصرف می‌کند (نحل/100)، و آنگاه است که اگرچه ظاهری زیبا ممکن است داشته باشیم، اما قسی‌القلب شده‌ایم (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و علامتش هم این است که گناه کردن برای‌مان راحت می‌شود (و کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ)

غیبت‌ امام بر ما طولانی، و زمینه قسی‌القلب شدن زیاد شده است (حدیث 2). مبادا به زندگی بدون امام عادت کنیم! این ماه رمضان، که شیاطین در بندند، زمان مناسبی است که امام‌مان را در عمق دل‌مان پیدا کنیم و دل به او بدهیم.

کلامی از آیت الله میرباقری:

«این‌گونه نیست که فضایل ماه رمضان بدون مراقبه، درک شود؛ محاسبه و مراقبه می‌خواهد و اگر کسی می‌خواهد در ماه رمضان ده ختم قرآن داشته باشد، باید مراقبه کند. من نمی‌گویم همه این کار را بکنند؛ ولی امام (ره) که یک کشور را اداره می کردند ماه رمضان ملاقات‌هاشان الا برای کارهای ضروری، تعطیل بود. بیرون ماه رمضان گاهی روزی 18 ساعت مسائل حکومتی را تدبیر می کردند ولی ماه رمضان تعطیل بود.

انسان اگر بخواهد در ماه رمضان به قرآن برسد باید یک فراغتی برای خودش درست کند؛ باید تدبیر کند. والا همین گونه نمی‌شود! گاهی آدم می ببیند سحر شد، هیچ کاری نکرده است! شب اول ابوحمزه نخوانده است! شب دوم نخوانده! شب دهم نخوانده است! روز بیست و پنجم هم نخوانده! خب! پس کی می خواهد از ماه رمضان برخوردار شود؟!» (19 تیر 93)

 

2) حکایت فضیل عیاض در سفینة البحار، ج‏7، ص103

 



[1] . در معنای «خشوع» و مخصوصا تفاوت خضوع و خشوع اختلاف نظرهای شدیدی است و لذا مطلبی در این قسمت کانال گذاشته نشد و توضیحات فوق در قسمت تدبر گذاشته شد. اما برخی اختلافات:

برخی گفته‌اند خضوع فروتنی‌ای است که فقط در بدن نمایان گردد (مانند تعظیم کردن و سجده افتادن) اما خشوع هم در بدن مصداق دارد، هم در بصر (خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ؛ ‏معارج/44) و صوت (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمن، طه/108) (کتاب العین1/ 243؛ معجم المقاییس اللغة‏2/ 182) در حالی که در قرآن کریم خضوع درباره سخن به کار رفته است: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل» (احزاب/32)‏

همچنین برخی گفته‌اند: خضوع ویژگی بدن (ظاهر) است اما خشوع، ویژگی دل (درون) است، برای همین خضوع دروغین و تکلف‌آمیز ممکن است اما خشوع دروغین بی‌معنی است. (الفروق فی اللغة/244) در حالی که برخی «خشوع» را با «ضراعه» مقایسه کرده و گفته‌اند ضراعه در مورد قلب (درون) به کار می‌رود، اما خشوع در مورد جوارح (آیات فوق) (مفردات ألفاظ القرآن، ص283) هرچند ادامه جمله راغب اصفهانی - در نقل این روایت «وقتی قلب نرم شود، جوارح خاشع می‌شود» - می‌تواند موید این باشد که بالاخره خشوع به قلب مرتبط است.

[2] . این دو حدیث هم کاملا در همین فضاست:

1) أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ سَمَاعَةَ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی الْقَائِمِ ع وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 668

2) مطلبی را بهاءالدین نیلی (م803) از قول شیخ صدوق آورده که احتمالا نقل به مضمون همین حدیث است؛ فقط چیزی که احتمال می‌رود حدیث متفاوتی باشد این است که حدیث فوق از امام صادق ع است و وی این را از امیرالمومنین ع می‌داند:

 و یعضده ما صح لی روایته‏ عَنِ الشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ یَرْفَعُهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَنَّ النَّهْیَ عَنْ کَوْنِ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الَّذِینَ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ الْمُتَقَدِّمِینَ إِنَّمَا هُوَ فِی أَمْرِ الْإِمَامِ الْقَائِمِ ع فَیَجِبُ أَنْ لَا یَتَعَجَّلَ الْمُؤْمِنُ أَمْراً لَمْ یَحْصُلْ أَوَانُهُ وَ لَمْ یَحْضُرْ زَمَانُهُ بَلْ یَکُونُ عَلَى یَقِینٍ مِنْ حُصُولِهِ وَ یَجْزِمُ بِحُلُولِهِ فَیَکُونُ حِینَئِذٍ کَامِلَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ صَاحِبِ الزَّمَانِ.

منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة علیه السلام، (بهاءالدین نیلی م803) ص21

[3] . این دو حدیث هم به نحوی به آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:

1) باب العلل التی ذکر الفضل بن شاذان فی آخرها أنه سمعها من الرضا علی بن موسى ع مرة بعده مرة و شیئا بعد شی‏ء فجمعها و أطلق لعلی بن محمد بن قتیبة النیسابوری روایتها عنه عن الرضا ع‏: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیُّ وَ حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَمِّهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَان‏ ...

فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ أَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ وَ نَهَاهُمْ قِیلَ لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ بَقَاؤُهُمْ وَ صَلَاحُهُمْ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الْمَنْعِ عَنِ الْفَسَادِ وَ التَّغَاصُبِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ تَعَبَّدَهُمْ قِیلَ لِئَلَّا یَکُونُوا نَاسِینَ لِذِکْرِهِ وَ لَا تَارِکِینَ لِأَدَبِهِ وَ لَا لَاهِینَ عَنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ إِذَا کَانَ فِیهِ صَلَاحُهُمْ وَ فَسَادُهُمْ وَ قِوَامُهُمْ فَلَوْ تُرِکُوا بِغَیْرِ تَعَبُّدٍ لَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ وَ قَسَتْ قُلُوبُهُم ...

علل الشرائع، ج‏1، ص256

2) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ کَثِیرٍ التَّمَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی یَاسِرٌ مَوْلَى الرَّبِیعِ قَالَ سَمِعْتُ الرَّبِیعَ یَقُولُ لَمَّا حَجَّ الْمَنْصُورُ وَ صَارَ بِالْمَدِینَةِ سَهِرَ لَیْلَةً فَدَعَانِی فَقَالَ یَا رَبِیعُ انْطَلِقْ فِی وَقْتِکَ هَذَا عَلَى أَخْفَضِ جَنَاحٍ وَ أَلْیَنِ مَسِیرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ وَحْدَکَ فَافْعَلْ حَتَّى تَأْتِیَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَقُلْ لَهُ هَذَا ابْنُ عَمِّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّ الدَّارَ وَ إِنْ نَأَتْ وَ الْحَالَ وَ إِنِ اخْتَلَفَتْ فَإِنَّا نَرْجِعُ إِلَى رَحِمٍ أَمَسَّ مِنْ یَمِینٍ بِشِمَالٍ وَ نَعْلٍ بِقِبَالٍ وَ هُوَ یَسْأَلُکَ الْمَصِیرَ إِلَیْهِ فِی وَقْتِکَ هَذَا فَإِنْ سَمَحَ بِالْمَصِیرِ مَعَکَ فَأَوْطِهِ خَدَّکَ وَ إِنِ امْتَنَعَ بِعُذْرٍ أَوْ غَیْرِهِ فَارْدُدِ الْأَمْرَ إِلَیْهِ فِی ذَلِکَ فَإِنْ أَمَرَکَ بِالْمَصِیرِ فِی ثَانٍ فَیَسِّرْ وَ لَا تُعَسِّرْ وَ اقْبَلِ الْعَفْوَ وَ لَا تُعَنِّفْ فِی قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ قَالَ الرَّبِیعُ فَصِرْتُ إِلَى بَابِهِ فَوَجَدْتُهُ فِی‏ دَارِ خَلْوَتِهِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ اسْتِئْذَانٍ فَوَجَدْتُهُ مُعَفِّراً خَدَّیْهِ مُبْتَهِلًا یُظْهِرُ یَدَیْهِ قَدْ أَثَّرَ التُّرَابَ فِی وَجْهِهِ وَ خَدَّیْهِ فَأَکْبَرْتُ أَنْ أَقُولَ شَیْئاً حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ وَ دُعَائِهِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِوَجْهِهِ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخِی مَا جَاءَ بِکَ فَقُلْتُ ابْنُ عَمِّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ حَتَّى بَلَغْتُ آخِرَ الْکَلَامِ فَقَالَ وَیْحَکَ یَا رَبِیعُ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَیْحَکَ یَا رَبِیع‏

مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 176-175