سفارش تبلیغ
صبا ویژن

576) سوره لیل (92) آیه 16 الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی

بسم الله الرحمن الرحیم

576)  سوره لیل (92) آیه 16 

الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی

ترجمه

آن که تکذیب کرد و سر پیچید (روی گردانید)

نکات ترجمه

«کَذَّبَ»

قبلا بیان شد که «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، و وقتی به باب تفعیل می‌رود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار می‌رود. (جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/)

«تَوَلَّی»

درباره ماده «ولی» در جلسه 84 (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/)  توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی می‌گویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است.[1]

همچنین در جلسه 144 (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/) بیان شد که «تولی» از همین ماده است که چون به باب «تفعُّل» رفته، معنای مطاوعه (= قبول و پذیرش) پیدا کرده است؛ لذا به معنای «قبول ولایت» (شخصی را به عنوان ولیّ قبول کردن) می‌باشد.

اکنون می‌افزاییم که «تولی» علاوه بر معنای فوق، در معنای کاملا مخالف آن (یعنی رویگردان شدن و از پذیرش ولایت کسی سر باز زدن) هم به کار می‌رود. درباره این چند تحلیل ارائه شده است:

برخی معتقدند که ماده «ولی» وقتی با حرف «عن» متعدی شود به معنای اعراض و ترک نزدیکی و دوستی می‌باشد؛ و این متعدی شدن با «عن» می‌تواند صریح (با آمدن لفظ «عن») (تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا؛ نجم/29) یا تقدیری (بدون آن) باشد (إِلَّا مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ؛ غاشیة/23) (مفردات ألفاظ القرآن، ص887).

برخی بر این باورند که اساساً اصل ماده «ولی» به معنای اینکه «چیزی پشت سر چیزی قرار گیرد به نحوی که رابطه‌ای با هم داشته باشند» می‌باشد و این رابطه اعم از رابطه حسنه یا سیئه است؛ از این رو، هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کمک و یاری و تدبیر امور همدیگر، و هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کارشکنی و مخالفت کردن، به کار می‌رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص203-206)


توجه

این آیه شباهت زیادی دارد با دو آیه‌ای که قبلا بحث شده است:

1) آیه «أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (علق/13) که در جلسه360 بحث شد.

http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/

2) آیه «وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (قیامت/32) که در جلسه390 بحث شد.

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/

اغلب احادیث و تدبرهای آنجا به این آیه نیز مرتبط می‌باشد و لذا مجددا تکرار نمی‌شود.

حدیث

1) از امام صادق ع حدیثی در تاویل آیات این سوره روایت شده است که آخرین فراز آن در جلسه574، حدیث1 گذشت. در ادامه حضرت فرمودند:

«آن که تکذیب کرد و سر پیچید» آن که ولایت را تکذیب کرد و از آن سر پیچید.

تفسیر فرات الکوفی، ص568

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ... الَّذِی کَذَّبَ بِالْوَلَایَةِ وَ تَوَلَّی عَنْهَا ...

ادامه این حدیث ان‌شاء الله در بحث از آیه18 خواهد آمد.

قبلا (در جلسه574، حدیث5) حدیثی شبیه این از امام صادق ع آمده که در آن تصریح می‌کند به «کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ ع وَ تَوَلَّی عَنْ وَلَایَتِهِ: رسول الله را در مورد حضرت علی ع تکذیب کرد و از ولایت او سرپیچید.»


2) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند: کسی که در دلش به اندازه ذره‌ای کبر باشد وارد بهشت نمی‌شود.

برخی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! پس هلاک شدیم! چرا که ما دوست داریم که کفش و لباسمان زیبا باشد.

پیامبر ص فرمود: این کبر نیست. کبر همانا در مقابل حق ایستادن و با دیده حقارت به مردم نگریستن است.

منیة المرید، ص175؛ عوالی اللئالی، ج‏1، ص437؛ معانی الأخبار، ص241[2]؛ مسند احمد، ج28، ص437

قَالَ النَّبِیُّ ص لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ کِبْرٍ فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ هَلَکْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَحَدَنَا یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ نَعْلُهُ حَسَناً وَ ثَوْبُهُ حَسَناً. فَقَالَ النَّبِیُّ ص لَیْسَ هَذَا الْکِبْرَ إِنَّمَا الْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْصُ النَّاس‏.[3]


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است: کسی که رو در روی حق بایستد هلاک خواهد شد.

نهج البلاغة، حکمت188؛ الکافی، ج‏8، ص68

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ.


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که با حق کُشتی بگیرد زمین می‌خورد.

نهج البلاغة، حکمت 408؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص191[4]

وَ قَالَ ع: مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَه‏.[5]

تدبر

1) «... الْأَشْقَی؛ الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی»

شقاوتمندترین کس، کسی است که حق را تکذیب کند و از تن دادن به آن سرپیچی نماید.

چرا؟

الف. دو ممیزه اصلی انسان، برخورداری از «زبان» [که امکان انتقال معانی و پیدایش و تنوع فرهنگها را مهیا می‌کند] و «اراده» است. حیوانات زبان ندارند؛ از این رو، «تاریخ» و «تحول تاریخی» ندارند و ارتباطات و انتقال تجربه‌های‌شان به ارتباط رو در رو (محدود به زمان و مکان خود)‌ منحصر می‌شود؛ همچنین اراده (توان تدبیر و تصمیم‌گیری آگاهانه درازمدت) ندارند؛ بلکه صرفا بر اساس میل و جهت‌دهیِ غریزی کار انجام می‌دهند.

حال، اگر انسان این دو ظرفیت عظیم خود را به جای اینکه در مسیر حق قرار دهد در مسیر مقابل حق قرار دهد؛ طبیعی است که شقاوتمندترین موجود خواهد شد. (همچنین نگاه کنید به جلسه390، تدبر3 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/ )

ب. وجود انسان دو ساحت نظر و عمل دارد؛ تکذیب، انحراف در ساحت نظر؛ و سرپیچی کردن از پیروی از حق، انحراف در مقام عمل است. (توضیح بیشتر در جلسه360، تدبر3 http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/ )

ج. کسی که این همه نشانه‌های هدایت را نادیده بگیرد بدبخت‌ترین است. (تفسیر نور، ج10، ص511)

د. ...


2) «ناراً تَلَظَّی؛ لا یَصْلاها إِلاّ ... الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی»

زبانه آتش را تنها کسی می‌چشد که حقیقت را انکار کند و از پیروی آن، سرپیچی کند.

پس، در هر گناهی که انسان را جهنمی می‌کند، نوعی از انکار و سرپیچی از حقیقت نهفته است؛

و آتش جهنم، باطن، و پشت پرده‌ی دوری از حق و حقیقت است.




[1] . همچنین در جلسه392 (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.

[2] . این روایت از قول امام صادق ع از پیامبر ص در معانی الاخبار چنین آمده است:

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَلْبَسُ الثَّوْبَ أَوْ یَرْکَبُ الدَّابَّةَ فَیَکَادُ یُعْرَفُ مِنْهُ الْکِبْرُ قَالَ لَیْسَ بِذَاکَ إِنَّمَا الْکِبْرُ إِنْکَارُ الْحَقِّ وَ الْإِیمَانُ الْإِقْرَارُ بِالْحَقِّ.

[3] . این دو روایت هم در همین مضمون است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْکِبْرِ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ فَقَالَ مَا لَکَ تَسْتَرْجِعُ قُلْتُ لِمَا سَمِعْتُ مِنْکَ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا أَعْنِی الْجُحُودَ إِنَّمَا هُوَ الْجُحُودُ. (الکافی، ج‏2، ص310)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْکِبْرُ فَقَالَ أَعْظَمُ الْکِبْرِ أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَّ وَ تَغْمِصَ النَّاسَ قُلْتُ وَ مَا سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ یَجْهَلُ الْحَقَّ وَ یَطْعُنُ عَلَى أَهْلِهِ. (الکافی، ج‏2، ص311)

[4] . به نظر می‌آید اصل روایت در این داستان بوده است که در احتجاج آمده: وَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع خُطْبَةً بِالْکُوفَةِ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ کَلَامِهِ قَالَ أَلَا وَ إِنِّی لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَامَ إِلَیْهِ أَشْعَثُ بْنُ قَیْس‏ ... فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا ابْنَ الْخَمَّارَةِ لَیْسَ کَمَا قِسْتَ إِنَّ عُثْمَانَ جَلَسَ فِی غَیْرِ مَجْلِسِهِ وَ ارْتَدَى بِغَیْرِ رِدَائِهِ صَارَعَ الْحَقَّ فَصَرَعَهُ الْحَق‏

[5] . درباره اهمیت انکار حق نکردن این روایت هم قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا یَنْفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ. (الکافی، ج‏2، ص400)

 


575) سوره لیل (92) آیه 15 لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی

بسم الله الرحمن الرحیم

575)  سوره لیل (92) آیه 15

لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی

ترجمه

آن [آتش] را برافروخته نمی‌کند مگر آن شقاوت‌پیشه [یا: آن شقاوتمندترین]

نکات ترجمه

«یَصْلاها»

«یصلا» (یصلی) از ماده «صلی» است که به معنای آتش زدن و برافروختن می‌باشد و اغلب اهل لغت بین این ماده و ماده «صلو» (که اکثراً معنای دعا و نماز و عبادت به کار می‌رود) تفاوت گذاشته‌اند که در این باره در جلسه 293 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-maaarij-70-22/

«الْأَشْقَی»

درباره «أشقی» دو قول است. برخی از بزرگان اهل لغت مانند ابوعبیده و فراء گفته‌اند «أشقی» در اینجا به معنای «شقی» می‌باشد (یعنی صیغه «افعل» در معنای «فعیل» (صفت مشبهه) به کار می‌رود، و به معنای «فرد شقاوت‌پیشه» است، نه «شقاوتمندترین فرد»؛ و دیدگاه دیگر آن است که این در همان معنای «افعل تفضیل» است و منظور «شقاوتمندتر/شقاوتمندترین افراد جهنم» است [یعنی این آیات نه درباره همه جهنمیان، بلکه درباره آتش خاصی است که ویژه بدترین جهنمیان است] (اعراب القرآن (نحاس) ، ج5، ص151)

حدیث

1) در جلسه562 (آیه2) در حدیث1 روایتی از امام صادق ع در تاویل آیات این سوره گذشت. در ادامه آن روایت[1] آمده است:

و اما این که فرمود: «همانا برعهده ماست هدایت کردن» یعنی همانا علی ع است که هدایت است؛

«و همانا برای ماست بازپسین (آخرت) و آغازین؛ پس، شما را از آتشی که زبانه کشد بیم دادم» فرمود این همان قائم (عج) است هنگامی که با خشم قیام کند و از هر هزار نفر [که به مبارزه با او اقدام می‌کنند] نهصد و نود و نه نفر را به هلاکت می‌رساند

«و به آتش نمی‌کشد مگر آن شقاوتمندترین را» که همان دشمن آل محمد ص است...

ادامه روایت ان‌شاء الله در بحث از آیه17 خواهد آمد.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781؛ تفسیر فرات الکوفی، ص568[2]

جَاءَ مَرْفُوعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...

وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‏ یَعْنِی أَنَّ عَلِیّاً هُوَ الْهُدَی وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‏ فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی قَالَ هُوَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ بِالْغَضَبِ وَ یَقْتُلُ مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَی قَالَ هُوَ عَدُوُّ آلِ مُحَمَّدٍ ع ... .


2) سلمان فارسی روایت کرده است که رسول الله ص در روز عرفه بیرون آمد و فرمود:

ای مردم! همانا خداوند در این روز به شما مباهات می‌کند تا شما را عموماً، و علی ع را به طور خاص، مشمول مغفرت قرار دهد.

سپس فرمود: علی جان! به من نزدیک شو!

حضرت علی ع به ایشان نزدیک شد. پس دستش را گرفت و فرمود:

همانا سعادتمندترین سعادتمند که حقاً سعادتمند است کسی است که از تو اطاعت کند و بعد از من ولایت تو را بپذیرد؛ و همانا شقاوتمندترین شقاوتمند که حقاً شقاوتمند است کسی است که تو را عصیان کند و بعد از من به دشمنی با تو روی آورد.

الأمالی (للمفید)، ص161؛ تقریب المعارف (ابوالصلاح حلبی)، ص204

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ الْمُهَلَّبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ الْحُسَیْنِ الْبَجَلِیُّ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَ عَرَفَةَ فَقَالَ:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ بَاهَى بِکُمْ فِی هَذَا الْیَوْمِ لِیَغْفِرَ لَکُمْ عَامَّةً وَ یَغْفِرَ لِعَلِیٍّ خَاصَّةً ثُمَّ قَالَ ادْنُ مِنِّی یَا عَلِیُّ فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَطَاعَکَ وَ تَوَلَّاکَ مِنْ بَعْدِی وَ إِنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ حَقَّ الشَّقِیِّ مَنْ عَصَاکَ وَ نَصَبَ لَکَ عَدَاوَةً مِنْ بَعْدِی.

این حدیث نبوی همچنین به روایت حضرت زهرا س در کتب اهل سنت (مثلا در فضائل الصحابه (لأحمد بن حنبل)، ج2، ص568[3] و المعجم الکبیر (للطبرانی)، ج22، ص415)[4] و کتب شیعه (دلائل الإمامة، ص75 [5]؛ الأربعون حدیثا (للرازی)، ص33[6]) روایت شده است.

در برخی آثار (مانند الأمالی (للطوسی)، ص426؛ الأمالی( للصدوق)، ص382-383[7]) از قول سایر صحابه نیز روایت شده و محقق کتاب دلائل الإمامة، در پاورقی ص75 فهرستی از آثار اهل سنت که این حدیث در آن روایت شده است، برشمرده است.

همچنین یکبار پیامبر ص خالد بن ولید را برای گرفتن خمس به سراغ قبیله‌ای فرستاد و او در حق آنها ظلم کرد و حضرت علی ع را برای جبران ظلم وی فرستاد و در هنگام بازگشت امیرالمومنین تعابیری شبیه این حدیث نیز فرمود که این مطلب به طور مفصل در کتب شیعه (الأمالی (للطوسی)، ص498)[8] و به طور مختصر در کتب اهل سنت (صحیح البخاری، ج5، ص139)[9] روایت شده است.[10]


3) امام سجاد ع دعایی در روز عرفه می‌خواندند (دعای48 صحیفه سجادیه) که برخی اصل این دعا را از امیرالمومنین ع می‌دانند (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏6، ص179). در فرازی از این دعا خطاب به خداوند متعال آمده است:

حجت تو برپاست و هیچگاه مغلوب نشود؛ و سلطنت تو ثابت است و زوال نپذیرد؛ پس وای همیشگی بر کسی که از تو رویگرداند و خواری و خسران بر کسی که از تو ناامید گردد؛ و شقاوت‌بارترین شقاوت بر کسی که به تو مغرور شود، که چه بسیار است زیر و رو شدنش در عذابت، و چه طولانی است رفت و برگشتش در عقوبت‌هایت، و چه دور است فاصله نهاییِ او تا گشایش؛ و چه ناامید کننده است مسیر خروجی که می‌جوید؛ این [عذاب] بر اساس عدلی است در قضاوتت که هیچ ستمی در آن راه ندارد، و انصافی در حکم کردنت است که هیچ حیف و میلی در آن نیست، چرا که تو حجتها را آشکار ساختی و راه عذر را بستی و هشدارها از پیش فرستادی و برای تشویق افراد ملاطفت ورزیدی و مَثَلها زدی و مهلتها دادی ...

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی یَوْمِ الْفِطْر

... حُجَّتُکَ قَائِمَةٌ لَا تُدْحَضُ، وَ سُلْطَانُکَ ثَابِتٌ لَا یَزُولُ، فَالْوَیْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْکَ، وَ الْخَیْبَةُ الْخَاذِلَةُ لِمَنْ خَابَ مِنْکَ، وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَى لِمَنِ اغْتَرَّ بِکَ مَا أَکْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِی عَذَابِکَ، وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِی عِقَابِکَ، وَ مَا أَبْعَدَ غَایَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ، وَ مَا أَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَةِ الْمَخْرَجِ، عَدْلًا مِنْ قَضَائِکَ لَا تَجُورُ فِیهِ، وَ إِنْصَافاً مِنْ حُکْمِکَ لَا تَحِیفُ عَلَیْهِ. فَقَدْ ظَاهَرْتَ الْحُجَجَ، وَ أَبْلَیْتَ الْأَعْذَارَ، وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعِیدِ، وَ تَلَطَّفْتَ فِی التَّرْغِیبِ، وَ ضَرَبْتَ الْأَمْثَالَ، وَ أَطَلْتَ الْإِمْهَالَ ...


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که به دنیا اعتماد کند شقاوتمند و بدبختی است که محروم می‌ماند.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص405، حدیث7198

مَنِ اعْتَمَدَ عَلَى الدُّنْیَا فَهُوَ الشَّقِیُّ الْمَحْرُومُ.[11]

تدبر

1) «لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی»

اگر زبانه‌های آتشی مهیاست و شعله‌اش قرار است دامنگیر کسی شود، تنها و تنها برای کسی است که خود را در وادی شقاوت انداخته‌ است.

پس، این وضعیت و عمل خود افراد است که آنان را سزاوار جهنم می‌کند.

پس، این گمان که خدا رحمان است و کسی را به جهنم نمی‌برد، گمانی باطل است.

بله، خدا رحمان است و از روی رنجش و آزردگی کسی را به جهنم نمی‌برد؛ اما چون رحمان است به انسان اختیار داده؛ و چون اختیار داده، دوراهی سعادت و شقاوت را پیش او گشوده؛ و البته به او انذار می‌دهد که راه شقاوت و جهنم را نرو؛ اما اگر کسی رفت خود به خود به مقصد جهنم می‌رسد و این دیگر ربطی به رحمان بودن یا نبودن خدا ندارد.


2) «لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی»

«یصلی» به معنای «سوزاند» است؛ به جای اینکه فاعل آن را «نار: آتش» قرار دهد و مفعولش را «آن فرد شقاوتمند»، بالعکس عمل کرده؛ به تعبیر دیگر، به جای اینکه بگوید «لا تصلی [النارُ] إلا الأشقی: آتش جز او را نمی‌سوزاند» فرمود «جز او آن آتش را نمی‌سوزاند»! چرا؟

الف. یک بیان استعاره‌ای است و منظور این است که تنها و تنها مواجهه با فرد شقاوتمند است که موجب می‌شود که زبانه‌های آتش برافروخته شود. (شبیه اینکه به جای اینکه فرد زیبارو را به ماه تشبیه کنند، تشبیه را معکوس کنند و بگویند «ماهی چو تو آسمان ندارد»)

ب. اشاره است که حقیقت آتش جهنم به باطن انسانها و عمل آنها مربوط می‌شود، نه همانند دنیا که مواد آتش‌زایی در بیرون باشد که با آنها افراد را بسوزانند. یعنی این آتش از شقاوتِ فرد شقاوتمند برمی‌خیزد و شقاوت اوست که آتش را برمی‌افروزد. (شبیه آیه «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ؛ الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفئِدَةِ: آتش برافروخته خداست که بر دلها سرمی‌کشد»؛ همزه/6-7)

ج. ...


3) «لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی»

«أشقی» هم می‌تواند به معنای «شقی» باشد (وزن «افعل» گاه به معنای «فعیل» به کار می‌رود) که در این صورت تهدیدی برای هر کسی است که راه شقاوت را در پیش گیرد؛

و هم می‌تواند به معنای «شقاوتمندترین» باشد، که در این صورت تعبیر «ناراً تلظّی» مربوط به جایگاه خاصی در جهنم (بدترین جایگاه) می‌باشد؛ که در روایات، این جایگاه کسانی است که منکر ولایت امیرالمومنین ع و سایر امامانی که خداوند تعیین کرده (جلسه قبل، حدیث5) ویا به تعبیر دیگر، دشمن آل محمد ص، باشند. (حدیث1)

این تعبیر الْأَشْقَى در سوره اعلی هم آمده است و عذاب وی «آتش بزرگتر» معرفی شده است که با این معنای دوم سازگارتر است که اینها گروهی خاص، و عذابشان عذای خاص است: فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏؛ سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏؛ وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی؛ الَّذی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏ (اعلی/9-12)



[1] . البته این مقدارش را دیگر نیاوردیم چون قبلا در روایت مشابهی آمده بود: وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‏ یَعْنِی أَنَّ عَلِیّاً هُوَ الْهُدَی وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‏

[2] . روایت تفسیر فرات کوفی اندکی تفاوت دارد. این روایت در جلسه 569، حدیث2 گذشت که بقیه‌اش چنین است:

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏» بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع ...

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ إِنَّ عَلِیّاً هَذَا الْهُدَى وَ إِنَّ لَنا [لَهُ‏] لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى الْقَائِمُ [ص‏] إِذَا قَامَ بِالْغَضَبِ فَقَتَلَ مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَمِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ بِالْوَلَایَةِ وَ تَوَلَّى عَنْهَا

[3] . وَکَتَبَ إِلَیْنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیُّ قثنا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ: نا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، عَنْ عَبَّادٍ الْکَلْبِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ، عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ ابْنَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بَاهَى بِکُمْ وَغَفَرَ لَکُمْ عَامَّةً، وَلِعَلِیٍّ خَاصَّةً، وَإِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ غَیْرَ مُحَابٍ بِقَرَابَتِی، إِنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِیًّا فِی حَیَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ» .

[4] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا جَنْدَلُ بْنُ وَالْقٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ، عَنْ عَبَّادٍ الْکَلْبِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ، عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ بَاهَى بِکُمْ وَغَفَرَ لَکُمْ عَامَّةً وَلِعَلِیٍّ خَاصَّةً، وَإِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ غَیْرُ مُحَابٍ لِقَرَابَتِی، هَذَا جِبْرِیلُ یُخْبِرُنِی أَنَّ السَّعِیدَ حَقٌّ، السَّعِیدُ مَنْ أَحَبَّ عَلِیًّا فِی حَیَاتَهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ، وَإِنَّ الشَّقِیَّ کُلُّ الشَّقِیِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیًّا فِی حَیَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ».

[5] . با سند «حَدَّثَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ، الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، قَالَ: » متنش کاملا شبیه روایت المعجم طبرانی است.

[6] . متن کاملا شبیه روایت المعجم طبرانی است اما سندش کاملا متفاوت است بدین صورت:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ تیمان [السَّمَّانُ‏] بْنُ حَیْدَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی عَدِیٍّ الْکَاتِبُ، بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحَافِظُ، إِمْلَاءً: أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَمْدَانَ الْأُمَوِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُرْجَانِیُّ بِالرَّیِّ، مِنْ لَفْظِهِ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْبَزَّازُ قِرَاءَةً مِنْ لَفْظِهِ: وَ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْفَیَّاضُ، قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالا: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى الصَّیْرَفِیُّ: حَدَّثَنَا بَکَّارُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ: حَدَّثَنَا أَبِی «مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ»: حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ الْبَصْرِیُّ، سَاکِنُ الْیَمَامَةِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى، عَنْ فَاطِمَةَ الْکُبْرَى عَلَیْهِمُ السَّلَامُ، قَالَتْ: ...»

[7] . متن روایت در دو امالی چنین است: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْغَضَائِرِیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنْ شَیْخٍ مِنْ ثُمَالَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى امْرَأَةٍ مِنْ تَمِیمٍ عَجُوزٍ کَبِیرَةٍ، وَ هِیَ تُحَدِّثُ النَّاسَ، قُلْتُ لَهَا: یَرْحَمُکِ اللَّهُ حَدِّثِینِی عَنْ بَعْضِ فَضَائِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ). قَالَتْ: أُحَدِّثُکَ وَ هَذَا شَیْخٌ کَمَا تَرَى بَیْنَ یَدَیَّ قَائِمٌ. فَقُلْتُ لَهَا: وَ مَنْ هَذَا فَقَالَتْ: أَبُو الْحَمْرَاءِ خَادِمُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَجَلَسْتُ إِلَیْهِ، فَلَمَّا سَمِعَ حَدِیثِی اسْتَوَى جَالِساً فَقَالَ: مَهْ. فَقُلْتُ: رَحِمَکَ اللَّهُ، حَدِّثْنِی بِمَا رَأَیْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَصْنَعُهُ بِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وَ إِنَّ اللَّهَ یَسْأَلُکَ عَنْهُ. فَقَالَ: عَلَى الْخَبِیرِ سَقَطْتَ، خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلَهُ) یَوْمَ عَرَفَةَ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ، إِنَّ اللَّهَ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَى) بَاهَى بِکُمْ فِی هَذَا الْیَوْمِ لِیَغْفِرَ لَکُمْ عَامَّةً، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وَ قَالَ لَهُ: وَ غَفَرَ لَکَ یَا عَلِیُّ خَاصَّةً. ثُمَّ قَالَ لَهُ: یَا عَلِیُّ ادْنُ مِنِّی، فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ: إِنَّ السَّعِیدَ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّکَ وَ أَطَاعَکَ، وَ إِنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ مَنْ عَادَاکَ وَ أَبْغَضَکَ وَ نَصَبَ لَکَ، یَا عَلِیُّ، کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُکَ، یَا عَلِیُّ، مَنْ حَارَبَکَ فَقَدْ حَارَبَنِی، وَ مَنْ حَارَبَنِی فَقَدْ حَارَبَ اللَّهَ، یَا عَلِیُّ، مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ اللَّهَ فَقَدْ أَتْعَسَ اللَّهُ جَدَّهُ وَ أَدْخَلَهُ نَارَ جَهَنَّمَ.

[8] . أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ زَکَرِیَّا الْمُحَارِبِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ تَسْنِیمٍ الْحَضْرَمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَخِیهِ مُوسَى، عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) خَالِدَ بْنَ الْوَلِیدِ وَالِیاً عَلَى صَدَقَاتِ بَنِی الْمُصْطَلِقِ حَیٌّ مِنْ خُزَاعَةَ، وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ ذَحْلٌ، فَأَوْقَعَ بِهِمْ خَالِدٌ، فَقَتَلَ مِنْهُمْ وَ اسْتَاقَ أَمْوَالَهُمْ، فَبَلَغَ النَّبِیَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مَا فَعَلَ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) بِمَالٍ، وَ أَمَرَهُ أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَیْهِمْ دِیَاتٍ مَنْ قُتِلَ مِنْ رِجَالِهِمْ. فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَأَدَّى إِلَیْهِمْ دِیَاتِ رِجَالِهِمْ، وَ مَا ذَهَبَ لَهُمْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ، وَ بَقِیَ مَعَهُ مِنَ الْمَالِ زَعْبَةٌ، فَقَالَ لَهُمْ: هَلْ تَفْقِدُون شَیْئاً مِنْ أَمْوَالِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَقَالُوا: مَا نَفْقِدُ شَیْئاً إِلَّا مِیلَغَةَ کِلَابِنَا، فَدَفَعَ إِلَیْهِمْ مَا بَقِیَ مِنَ الْمَالِ. فَقَالَ: هَذَا لِمِیلَغَةِ کِلَابِکُمْ وَ مَا أُنْسِیتُمْ مِنْ مَتَاعِکُمْ. وَ أَقْبَلَ إِلَى النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ فَأَخْبَرَهُ حَتَّى أَتَى عَلَى حَدِیثِهِمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): أَرْضَیْتَنِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ، یَا عَلِیُّ أَنْتَ هَادِی أُمَّتِی، أَلَا إِنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّکَ وَ أَخَذَ بِطَرِیقَتِکَ، أَلَا إِنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ مَنْ خَالَفَکَ وَ رَغِبَ عَنْ طَرِیقِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ..

[9] . حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ، حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سُوَیْدِ بْنِ مَنْجُوفٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا إِلَى خَالِدٍ لِیَقْبِضَ الخُمُسَ، وَکُنْتُ أُبْغِضُ عَلِیًّا وَقَدِ اغْتَسَلَ، فَقُلْتُ لِخَالِدٍ: أَلاَ تَرَى إِلَى هَذَا، فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهُ، فَقَالَ: «یَا بُرَیْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِیًّا؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «لاَ تُبْغِضْهُ فَإِنَّ لَهُ فِی الخُمُسِ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ»

[10] . در متن زیارتی هم که از امام هادی ع نقل شده است خطاب به امیرالمومنین ع چنین می‌گوییم:

أَخْبَرَنِی بِهَذِهِ الزِّیَارَةِ الشَّرِیفُ الْأَجَلُّ الْعَالِمُ أبی [أَبُو] جَعْفَرٍ مُحَمَّدٌ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الْحَمْدِ النَّحْوِیِّ، رَفَعَ الْحَدِیثَ عَنِ الْفَقِیهِ الْعَسْکَرِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فِی شُهُورِ سَنَةِ إِحْدَى وَ سَبْعِینَ وَ خَمْسِمِائَةٍ. وَ أَخْبَرَنِی الْفَقِیهُ الْأَجَلُّ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ الْقُمِّیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ الْفَقِیهِ الْعِمَادِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ الطَّبَرِیِّ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ، عَنْ وَالِدِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیْهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ الْعَمْرِیِّ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا، وَ ذَکَرَ أَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ زَارَ بِهَا فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ فِی السَّنَةِ الَّتِی أَشْخَصَهُ الْمُعْتَصِمُ...

مَوْلَایَ فَضْلُکَ لَا یَخْفَى، وَ نُورُکَ لَا یُطْفَى، وَ إِنَّ مَنْ جَحَدَکَ الظَّلُومُ الْأَشْقَى، مَوْلَایَ أَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَادِ، وَ الْهَادِی إِلَى الرَّشَادِ، وَ الْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ. (المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 269؛ المزار (للشهید الاول)، ص73)

[11] . در همین کتاب صفحات ص: 22 و 98 و 201، به ترتیب این احادیث آمده که هر یک شقاوت را از جهتی شرح می‌دهند:

حدیث 152- الشَّقِیُّ مَنِ اغْتَرَّ بِحَالِهِ وَ انْخَدَعَ بِغُرُورِ آمَالِهِ.

حدیث 2268- إِیَّاکَ وَ الْمَعْصِیَةَ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ بَاعَ جَنَّةَ الْمَأْوَى بِمَعْصِیَةٍ دَنِیَّةٍ مِنْ مَعَاصِی الدُّنْیَا.

حدیث 4063- تَوَقَّوُا الْمَعَاصِیَ وَ احْبِسُوا أَنْفُسَکُمْ عَنْهَا فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ أَطْلَقَ فِیهَا عِنَانَهُ.

همچنین این عبارت در نهج‌البلاغه، خطبه86

الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُه‏ وَ السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِه‏.

در الخصال، ج‏1، ص243 هم این دو حدیث علائم شقاوتمندی را بیان فرموده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ‏ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ عَلَامَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذَّنْبِ.

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الصَّالِحِ التَّمِیمِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَبُو مَالِکٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ أَرْبَعُ خِصَالٍ مِنَ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَ قَسَاوَةُ الْقَلْبِ وَ بُعْدُ الْأَمَلِ وَ حُبُّ الْبَقَاءِ.

 


574) سوره لیل (92) آیه 14 فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی

بسم الله الرحمن الرحیم

574)  سوره لیل (92) آیه 14 

فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی

ترجمه

پس، شما را از آتشی که زبانه کشد بیم دادم [ترساندم]

نکات ترجمه

«تَلَظَّی»

ماده «لظی»[1] را در اصل به معنای زبانه و لهیب آتش است و «لَظِیَتِ النارُ و تَلَظَّتْ: یعنی آتش زبانه کشید و شعله ور شد» (مفردات ألفاظ القرآن، ص741) و برخی تاکید کرده اند که این کلمه برای برافروختگی و زبانه کشیدن شدید آتش به کار می رود (مجمع البیان، ج‏10، ص759؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص195)

از این ماده کلمه «لَظَى» هم در قرآن به کار رفته « کَلَّا إِنَّها لَظى‏» (معارج/15) که برخی آن را اسم خاص غیرمنصرف (یکی از اسامی جهنم) و به معنای «آتش» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص741؛ لسان العرب، ج‏15، ص248) اما برخی معتقدند که این کلمه، مصدر است (= زبانه کشیدن) و حذف تنوین در آیه مذکور یا به دلیل وقف است و یا از باب همراهی با پایان آیات بعد (... لِلشَّوى‏، ... تَوَلَّى، ... فَأَوْعى) می‌باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص195)

ماده «لظی» در قرآن کریم همین 2 بار به کار رفته است.

کلمه «تَلَظَّی» در این آیه در اصل به صورت «تَتَلَظَّی»بوده است که یکی از «ت»های آن از باب تخفیف و سهولت بیان افتاده است  (مجمع البیان، ج‏10، ص759) شبیه «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» (قدر/4) که در اصل به صورت «تَتَنَزَّلُ» بوده است.

اختلاف قرائت

تَلَظَّی/ تَّلَظَّی/ تَتَلَظَّی

عموم قراء به همین صورت « تَلَظَّی» قرائت کرده‌اند؛ اما

در روایت «بَزی» از «ابن‌کثیر (مکه) و نیز روایت «رویس» از «یعقوب» (از قراء عشره) و ابن‌محیصن (از قرائات شاذه) «تَلَظَّی» با تشدید روی «ت» و به صورت «تَّلَظَّی» قرائت شده است (مجمع البیان، ج‏10، ص759؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص595)

(در واقع، این آیه را بدین صورت قرائت می‌کرده‌اند «فَأَنْذَرْتُکُمُ نارَنِ تَّلَظَّی» که می‌توانید این قرائت را از لینک زیر با صوت محمد عبدالحکیم گوش دهید)

http://www.nquran.com/index.php?group=NewJamea&sora=92&khelaf=0&aya=14

همچنین در میان قرائات شاذه، در ابن زبیر، زید بن علی، طلحه، سفیان بن عیینه، و عبید بن عمیر به صورت ادغام نشده (تَتَلَظَّی) قرائت شده است. (البحر المحیط، ج‏10، ص494)

حدیث

1) از امام صادق ع حدیثی در تاویل آیات این سوره روایت شده است که فرازی از آن در جلسه571، حدیث2 گذشت. در ادامه حضرت فرمودند:

«همانا بر عهده ماست هدایت کردن» همانا این علی ع است که هدایت است؛ «و در حقیقت، از آنِ ماست بازپسین (آخرت) و آغازین؛ پس، شما را بیم دادم از آتشی که زبانه کشد» همان قائم (عج) که هنگامی که با خشم قیام کند از هر هزار نفر [دشمنی که به جنگ با او برخیزد] نهصد و نود و نه نفر را به هلاکت می‌رساند «جز کسی که شقاوتمند باشد این [عقوبت] را نمی‌چشد» ...

ادامه این روایت ان‌شاءالله در بحث از آیه16 خواهد آمد.

تفسیر فرات الکوفی، ص568

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ...

«إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى»‏ إِنَّ عَلِیّاً هَذَا الْهُدَى «وَ إِنَّ لَنا [لَهُ‏] لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى» الْقَائِمُ [ص‏] إِذَا قَامَ بِالْغَضَبِ فَقَتَلَ مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَمِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ «لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى» ...[2]


2) روایت شده است که امام صادق ع هنگامی که می‌خواستند قرآن را قرائت کنند دعایی می‌خواندند. در فرازی از این دعا آمده است:

خدایا! آن [= این قرائت قرآن] را برای ما مایه سیرابی در روز تشنگی قرار بده، و نیز مایه نجات در روز جزاء از «آتش سوزانی» (قارعه/11) که برای هرکس که آن را بچشد و حرارتش بر او زبانه کشد، تنها اندکی باقی گذارد...

الکافی، ج‏2، ص575

کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدْعُو عِنْدَ قِرَاءَةِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

... اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا رَیّاً یَوْمَ الظَّمَإِ وَ فَوْزاً یَوْمَ الْجَزَاءِ مِنْ نَارٍ حَامِیَةٍ قَلِیلَةِ الْبُقْیَا عَلَى مَنْ بِهَا اصْطَلَى وَ بِحَرِّهَا تَلَظَّى‏...


3) سعید بن زید می گوید: یک بار کمیل بن زیاد را دیدم و از او خواستم از فضایل امیرالمومنین ع برایم بگوید. گفت آیا می‌خواهی به تو خبر دهم از سفارش‌هایی که ایشان یک روز به من فرمودند و از تمام آنچه در دنیاست برایت بهتر است؟

گفتم: آری. گفت: حضرت علی ع به من فرمود: ...

کمیل! هر که سینه‌اش به تنگ آید، آنچه درون سینه است به بیرون بدمد؛ پس هرکس امری را از ما به جانب تو دمید که به تو دستور داد آن را پنهان بداری، مبادا که آشکارش کنی؛ که دیگر بعد از آشکار کردنش توبه و بازگشتی برایت نخواهد بود و هنگامی که توبه در کار نباشد، عاقبت انسان «زبانه‌های آتش»[3] است...

بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص26؛ تحف العقول، ص174

أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبَصْرِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَیْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ کَثِیرٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی رَاشِدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِیتُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِوَصِیَّةٍ أَوْصَانِی بِهَا یَوْماً هِیَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِی عَلِیٌّ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَاد...

یَا کُمَیْلُ کُلُّ مَصْدُورٍ یَنْفِثُ فَمَنْ نَفَثَ إِلَیْکَ مِنَّا بِأَمْرٍ أَمَرَکَ بِسَتْرِهِ فَإِیَّاکَ‏ أَنْ تُبْدِیَهُ وَ لَیْسَ لَکَ مِنْ إِبْدَائِهِ تَوْبَةٌ وَ إِذَا لَمْ یَکُنْ تَوْبَةٌ فَالْمَصِیرُ إِلَى لَظَى‏...


4) امیرالمومنین ع در یک از خطبه‌های خود فرمودند:

به خدا قسم اگر شب را به روى خار سعدان تا صبح بیتوته کنم، و یا در غل و زنجیر بر زمین کشیده شوم، برایم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه خدا و رسولش را در قیامت در حالى دیدار کنم که به بعضى از مردم ستم نموده، و چیزى از مال بى‏ارزش دنیا غصب کرده باشم! چگونه به کسى ستم کنم به خاطر نفْسى که رجوعش با شتاب به سوى پوسیدگى است، و اقامتش در زیر خاک بس طولانى است؟!

به خدا قسم عقیل را در اوج فقر دیدم که از من، از گندم شما پیمانه‌ای می‌خواست، و کودکانش را از پریشانى فقر، چنان ژولیده دیدم که گویى صورتشان را با نیل سیاه کرده بودند؛ عقیل به درخواستش اصرار، و سخنش را تکرار مى‏کرد و من به گفتارش گوش مى‏کردم، تا جایی که او گمان کرد دینم را به او می‌فروشم و از راه و روشم دست برداشته، به خواسته‏اش تن مى‏دهم؛ در این اثنا آهنی را گداخته، و به بدن او نزدیک کردم تا مایه عبرتش شود، ناگهان همچون فردی آسیب‌ دیده، از حرارت آن ناله سر داد، و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد، به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند اى عقیل، آیا تو در برابر آهنی که انسانى آن را به بازى گداخته ناله مى‏زنى، ولى مرا به جانب آتشى که خداوند جبار به خشم خود برافروخته مى‏کشانى؟! آیا تو از این درد اندک ناله بزنى، و من از زبانه آتش ننالم؟!

نهج البلاغه، خطبه224

وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ یَطُولُ فِی الثَّرَى حُلُولُهَا وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکِّداً وَ کَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی فَأَحْمَیْتُ لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کَادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِل‏ یَا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى‏...


5) از امام صادق ع درباره این سخنان خداوند عز و جل که می‌فرماید «پس، شما را از آتشی که زبانه کشد بیم دادم؛ آن را نمی‌چشد جز آن شقاوتمند؛ همان که تکذیب کرد و سرپیچی نمود» (لیل/14-16)، روایت شده است:

در جهنم وادی‌ای هست که در آن آتشی است که «آن را نمی‌چشد جز آن شقاوتمند» (فلانی) ، «همان که تکذیب کرد» [سخن] رسول الله ص را در مورد حضرت علی ع «و سرپیچی کرد» از [قبول] ولایت او.

سپس فرمودند: آتش‌ها [ی جهنم] برخی پایین‌تر از برخی دیگر است؛ آنچه از آتش این وادی است برای ناصبی‌هاست.

[ناصبی = کسانی که با اهل بیت ع دشمن‌اند و بغض آنها را در سینه دارند.]

تفسیر القمی، ج‏2، ص: 426

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» قَالَ:

فِی جَهَنَّمَ وَادٍ فِیهِ نَارٌ لَا یَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى [أَیْ فُلَانٌ‏] الَّذِی کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ ع وَ تَوَلَّى عَنْ وَلَایَتِهِ؛ ثُمَّ قَالَ ع النِّیرَانُ بَعْضُهَا دُونَ بَعْضٍ فَمَا کَانَ مِنْ نَارِ هَذَا الْوَادِی فَلِلنُّصَّاب‏.[4]

تدبر

1) «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی»

خداوند متعال ابتدا تذکر می‌دهد که هدایت به دست ماست و دنیا و آخرت هم در ید قدرت ماست؛ سپس متفرع بر این سخن، هشدار می‌دهد به آتشی که زبانه می‌کشد؛ که اگر مسیر هدایتی که برایتان معرفی کرده‌ایم در پیش نگیرید عاقبت سختی در آتش خواهید داشت.

در جلسات قبل درباره اینکه چرا مهمترین عذاب آتش است (جلسه51، تدبر2 http://yekaye.ir/hood-11-16/) و رحمانیت خداوند منافاتی با جهنمی شدن افراد و حتی جاودانه در جهنم ماندن آنها ندارد، توضیحاتی گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود (فهرست و آدرس برخی از این موضوعات در جلسه553 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-65/ آمده است.)


2) «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی»

در آیات قبل از صیغه متکلم مع‌الغیر (ما) استفاده شده بود. چرا در این آیه یکدفعه لحن بیان به صیغه متکلم وحده (من) تغییر کرد؟

الف. می‌خواهد نشان دهد که اگر هدایت از جانب خداوند یک امر قطعی و محتوم است، پس انذاردهنده حقیقی، خود خداست، هرچند مردم این انذارها را از زبان پیامبر ص بشنوند. (المیزان، ج20، ص305)[5]

ب. برخی به خاطر تلقی ناصوابی که از گستردگیِ رحمانیت خدا دارند دارند گمان می‌کنند که عذاب و جهنمی در کار نخواهد بود و  پیامبر ص اینها را گفته تا مردم کارهای درست انجام دهند! شاید این آیه می خواهد نشان دهد که چنین تلقی‌ای از عذاب و جهنم نارواست: این انذار از طرف خود خداست و خداوند در عین رحمانیتش مردم را از این آتش بیم می‌دهد.

(توضیح بیشتر درباره چرایی ناصواب بودن این تلقی در جلسه127، تدبر4 گذشت: http://yekaye.ir/hud-011-119/)

ج. ...


3) «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی»

آتش جهنم چنان زبانه می‌کشد که واقعا جای ترسیدن دارد.

اگر کسی نمی‌ترسد شجاع نیست؛ بلکه امر بر او مشتبه شده است. کافی است آهن تفتیده‌ای را به صورتش نزدیک کنیم تا بببیند واقعا می‌ترسد یا نه. بگذریم که این آتش اصلا قابل مقایسه با آتش جهنم نیست. (حدیث 4)

نکته‌ای در خودشناسی

برخی می‌گویند ما را از جهنم نترسانید. ترس از جهنم مربوط به عبادت بردگان، و دنبال بهشت رفتن مربوط به عبادت تاجران است. ما دنبال عبادت احرار و آزادگانیم.

حقیقت این است که همان حضرت علی ع که این تقسیم‌بندی در عبادت را مطرح فرموده، خودش بشدت از آتش جهنم هراسناک است، چنانکه در دعای کمیل می‌فرماید: من که تحمل بلاها و عقوبت‌های دنیوی که کوتاه‌مدت و گذراست ندارم چگونه تحمل آتشی را خواهم داشت که طولانی‌مدت است و هیچگاه در آن تخفیفی داده نشود؛ آسمان و زمین تحملش را ندارند؛ آنگاه منِ بنده ضعیف ناتوان چگونه تحملش کنم؟

یَا کَرِیمُ یَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِها وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلَاءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُ فَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلَاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ [و حلول‏] وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَا وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لَا یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ إِلَّا عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَ وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِین‏.

اگر کسی آن تقسیم سه‌گانه عبادت را کنار این ضجه‌های امیرالمومنین ع بگذارد بخوبی می‌فهمد که ادعای آن افراد چه اندازه ریشه در جهالت و خودفریبی و خودبزرگ‌بینی دارد.



[1] . برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که اصل این ماده «لظظ» باشد که به معنای «اصرار و پافشاری کردن بر چیزی» است و «حیة تَتَلَظْلَظُ» به معنای ماری است که از شدت غیظ و خشم سرش را حرکت می‌دهد که این تعبیر به صورت «حیة تَتَلَظَّى‏» هم آمده است و حرف «ی» زایده بر آن وارد شده که همانند «تظنّیتُ» است که در اصلش «تظننت‏» بوده است (کتاب العین، ج5، ص151)

[2] . این عبارت در تأویل‌الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781 هم آمده است که ان شاء الله در بحث از آیه بعد خواهد آمد.

[3] . در مجمع‌البیان، ج6، ص520 روایتی از امیرالمومنین ع آمده که «لظی» نام یکی از مراتب جهنم است؛ که ممکن است کلمه «لظی» در این جدیث ناظر به آن مقام باشد:

رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ أَطْبَاقٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ وَضَعَ إِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْأُخْرَى فَقَالَ هَکَذَا وَ أَنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْجِنَانَ عَلَى الْعَرْضِ وَ وَضَعَ النِّیرَانَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ فَأَسْفَلُهَا جَهَنَّمُ وَ فَوْقَهَا لَظَى وَ فَوْقَهَا الْحُطَمَةُ وَ فَوْقَهَا سَقَرُ وَ فَوْقَهَا الْجَحِیمُ وَ فَوْقَهَا السَّعِیرُ وَ فَوْقَهَا الْهَاوِیَةُ.

[4] . در این حدیث هم از زبانه آتش برای علمای سوء گفته شده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَیْلٌ لِلْعُلَمَاءِ السَّوْءِ کَیْفَ تَلَظَّى عَلَیْهِمُ النَّارُ. (الکافی، ج‏1، ص47)

[5] . قوله تعالى: «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» تفریع على ما تقدم أی إذا کان الهدى علینا فأنذرتکم نار جهنم و بذلک یوجه ما فی قوله: «فَأَنْذَرْتُکُمْ» من الالتفات عن التکلم مع الغیر إلى التکلم وحده أی إذا کان الهدى مقضیة محتومة فالمنذر بالأصالة هو الله و إن کان بلسان رسوله.

 


573) سوره لیل (92) آیه 13 وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُو

بسم الله الرحمن الرحیم

573)  سوره لیل (92) آیه 13 

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی

ترجمه

و در حقیقت، از آنِ ماست بازپسین (آخرت) و آغازین.

نکات ترجمه

اختلاف قرائت[1]

حدیث

1) در اعمال شب هشتم ماه مبارک رمضان، دعایی از رسول الله ص روایت شده است بدین عبارات:

خدایا ! این ماه توست که در آن بندگانت را به دعا فرمان دادی، و برایشان اجابت و رحمت را ضمانت کردی، و فرمودی: «و چون بندگانم از تو درباره من بپرسند [بگو] من حتما نزدیکم، دعاى دعاکننده را هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم» (بقره/186) پس تو را می‌خوانم ای اجابت کننده دعای افراد مُضطَرّ، و ای برطرف کننده بدی‌ها از گرفتاران، و ای که شب را مایه سکونت قرار دادی، و ای که هرگز نمی‌میری، بیامرز کسی را که می‌میرد؛

مقدّر کردی و آفریدی و سر و سامان دادی، پس حمد و سپاس تو راست؛

خوراندی و نوشاندی و پناه دادی، پس حمد و سپاس تو راست؛

و از تو می‌خواهم که بر محمد و آل او درود فرستی در «شب هنگامی که می‌پوشاند» (لیل/1) و در «روز هنگامی که جلوه می‌کند» (لیل/2) و در «بازپسین (آخرت) و آغازین» (لیل/13) و اینکه آنچه را برایم مهم است خودت کفایت کنی که همانا تو بسیار آمرزنده و رحیمی.

الإقبال بالأعمال الحسنة، ج‏1، ص269

دعاء اللّیلة الثّامنة [من شهر رمضان] مرویّ عن النّبی صلّى اللَّه علیه و آله:

اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُکَ الَّذِی أَمَرْتَ فِیهِ عِبَادَکَ بِالدُّعَاءِ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ قُلْتَ «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» فَأَدْعُوکَ یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ وَ یَا کَاشِفَ السُّوءِ عَنِ الْمَکْرُوبِینَ [الْمَکْرُوبِ‏] وَ یَا جَاعِلَ اللَّیْلِ سَکَناً وَ یَا مَنْ لَا یَمُوتُ اغْفِرْ لِمَنْ یَمُوتُ قَدَّرْتَ وَ خَلَقْتَ وَ سَوَّیْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ أَطْعَمْتَ وَ سَقَیْتَ وَ آوَیْتَ وَ رَزَقْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی «اللَّیْلِ إِذا یَغْشى»‏ وَ فِی «النَّهارِ إِذا تَجَلَّى» وَ فِی «الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى» وَ أَنْ تَکْفِیَنِی مَا أَهَمَّنِی وَ تَغْفِرَ لِی إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.


2) از رسول الله ص روایت شده است که خطاب به امیرالمومنین ع فرمودند:

ای علی! تو انذاردهنده این امتی؛ و تو عالم ربانیِ آن هستی؛ و تو صاحب حوض من [= حوض کوثر] و ساقی آن هستی؛ و تو - ای علی ع - ذوالقرنین آن هستی؛ و هر دو طرف آن از آنِ توست؛ از آنِ توست بازپسین (آخرت) و آغازین...

همچنین خود امیرالمومنین ع در خطبه‌ای به معرفی خود پرداختند و در فرازی از آن فرمودند:

منم چراغ هدایت؛ منم کلید تقوا؛ منم بازپسین (آخرت) و آغازین...

مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص285 و ص269

عَنْ شُرَیْحٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عُمَرَ بْن‏ الْخَطَّابِ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ:

یَا عَلِیُّ أَنْتَ نَذِیرُ أُمَّتِی وَ أَنْتَ رِبِّیُّهَا وَ أَنْتَ صَاحِبُ حَوْضِی وَ أَنْتَ سَاقِیهِ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ ذُو قَرْنَیْهَا وَ لَکَ کِلَا طَرَفَیْهَا وَ لَکَ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَى‏ ...

و من خطبة له [= امیرالمومنین] علیه السّلام قال‏:

... أنا مصباح الهدى، أنا مفتاح التقى، أنا الآخرة و الأولى‏ ...


3) از رسول اکرم ص روایت شده است:

طلب علم بر هر مسلمانی واجب است؛ پس علم را از جایی که محل آن است بطلبید و آن را از اهلش بگیرید ...

همانا علم مایه حیات دلها از جهل، و نور دیدگان از ظلمت، و قوت بدنها از ضعف است؛ بنده را به جایگاه خوبان و محالس نیکان و درجات عالی در بازپسین (آخرت) و آغازین (دنیا) می‌رساند ...

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص: 165

وَ عَنِ الرِّضَا ع عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص:

یَقُولُ طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ ...[2] إِنَّ الْعِلْمَ حَیَاةُ الْقُلُوبِ مِنَ الْجَهْلِ وَ ضِیَاءُ الْأَبْصَارِ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ یَبْلُغُ بِالْعَبْدِ مَنَازِلَ الْأَخْیَارِ وَ مَجَالِسَ الْأَبْرَارِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِی الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى‏ ...[3]

نکته

به نظر می‌رسد مضمون آیه «مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ: هرکس روالش این بود که پاداش دنیا را بخواهد، پس [بداند که] پاداش دنیا و آخرت [فقط] نزد خداست» (نساء/134) بسیار به مضمون این آیه نزدیک است. این آیه قبلا در جلسه 134 مورد بحث قرار گرفت و به نظر می‌رسد اغلب احادیث و تدبرهای آن به این آیه نیز مرتبط باشد.

http://yekaye.ir/an-nisa-004-134/

تدبر

1) «وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی»

منظور از آخرت و اولی چیست؟

الف. آخرت و دنیا (مجمع‌البیان، ج10، ص761)

ب. عالم آغازین و عالم پایانی (المیزان، ج20، ص304)

ج. اول و آخر همه امور

د. ...


2) «وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی»

منظور از این تعبیر که «از آنِ ماست بازپسین (آخرت) و آغازین» چیست؟ و چه ربطی به آیه یا آیات قبل دارد؟

الف. در آیه قبل فرمود که هدایت برعهده ماست و اکنون می‌فرماید مُلک دنیا و آخرت از آنِ ماست؛ پس نه هدایت کسی که هدایت شود بر ما چیزی می‌افزاید و نه عصیان کسی که عصیان کند چیزی از ما می‌کاهد. (مجمع‌البیان، ج10، ص761)

به تعبیر دیگر، پذیرش هدایت به نفع خود شماست؛ وگرنه خداوند هیچ نیازی به شما ندارد (تفسیر نور، ج10، ص511)

ب. در آیه قبل فرمود که هدایت برعهده ماست و اکنون می‌فرماید اگر کسی به این هدایت ما تن دهد بداند که ثواب دنیا و آخرت در اختیار ماست و ما پاداش مناسبی به او خواهیم داد؛ و مضمون این آیه شبیه است به آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِین» (عنکبوت/27) (الکشاف، ج4، ص763)

ج. این آیه به همراه آیه قبل در مقام بیان علت ویا دلیل آیات قبلی‌تر (آسانی و دشواری‌ای که خداوند برای نیکوکار و بدکار میسر می‌سازد) است؛ یعنی آن میسر کردن آسانی و سختی، از این باب است که هم هدایت برعهده ماست و هم صاحب اختیار تمام عوالم ما هستیم و هیچکس نمی‌تواند مانع کاری که بخواهیم انجام دهیم شود. (المیزان، ج20، ص303-304)

د. در آیه قبل فرمود که هدایت برعهده ماست و اکنون می‌فرماید همه امور دنیا و آخرت از آنِ ماست؛ یعنی تنها هدایت ماست که هدایت قابل اعتماد است چون تمام امور عالم به دست ماست و با لحاظ تمام امور به شما راه سعادت می‌نمایانیم.

ه. ...


3) «وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی»

دنیا و آخرت، اول و آخر، قطعاً تنها از آنِ خداست؛

پس، اگر چیزی می‌خواهیم تنها از او بخواهیم: «إِیَّاکَ نَسْتَعین‏؛ تنها از تو یاری می‌جوییم» (حمد/5)

حکایت

در مجلس اول ملاقات مرحوم علامه طباطبایی با استاد اخلاقی خود مرحوم آقا سید علی قاضی، مرحوم قاضی به ایشان فرمود: فرزندم! اگر دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان، اگر آخرت هم می‌خواهی نماز شب بخوان.

(در محضر بهجت، ج2، ص353)




[1] . وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ/ وَ إِنَّ لِعَلِیٍّ الْآخِرَةُ/ وَ إِنَّ لَهُ الْآخِرَةَ/ وَ لِعَلِیٍّ الْآخِرَةُ

در تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781 این روایات آمده است:

1.     وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَی سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی‏ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی اللَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَی وَ لِعَلِیٍّ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَی.

2.     وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ فَیْضِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَی وَ ذَلِکَ حَیْثُ سُئِلَ عَنِ الْقُرْآنِ قَالَ فِیهِ الْأَعَاجِیبُ فِیهِ وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلِیٍّ وَ فِیهِ إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَی.

3.     و یؤیده‏ مَا رَوَاهُ [مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ] مَرْفُوعاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ: قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی‏ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی اللَّهُ خَالِقُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرِ وَ الْأُنْثَی وَ لِعَلِیٍّ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَی.

4.     وَ یَعْضُدُهُ مَا رَوَاهُ إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ أَیْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ هَکَذَا وَ اللَّهِ اللَّهُ خَالِقُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرِ وَ الْأُنْثَی وَ لِعَلِیٍّ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَی.

و در الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص174؛ الروضة فی فضائل أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب ع (لابن شاذان القمی)، ص231 آمده است:

5.     وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى الثِّقَاتِ الَّذِینَ کَتَبُوا الْأَخْبَارَ أَنَّهُمْ وَضَحَ لَهُمْ فِیمَا وَجَدُوا وَ بَانَ لَهُمْ مِنْ أَسْمَاءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثَلَاثُمِائَةِ اسْمٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْهَا مَا رَوَاهُ بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ عَنِ ابْنِ مَسْعُود ... وَ قَوْلُهُ: إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏

[2] . فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاکَرَةَ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعَلُّمَهُ لِمَنْ لَا یَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ مَنَارُ سَبِیلِ الْجَنَّةِ وَ الْمُونِسُ فِی الْوَحْشَةِ وَ الصَّاحِبُ فِی الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْدَةِ وَ الْمُحَدِّثُ فِی الْخَلْوَةِ وَ الدَّلِیلُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ السِّلَاحُ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ التَّزَیُّنُ عِنْدَ الْأَخِلَّاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ یُهْتَدَى بِأَفْعَالِهِمْ وَ یُنْتَهَى إِلَى رَأْیِهِمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خَلَّتِهِمْ وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ وَ فِی صَلَاتِهَا تُبَارِکُ عَلَیْهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّى حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ

[3] . الْفِکْرُ فِیهِ یَعْدِلُ بِالصِّیَامِ وَ مُدَارَسَتُهُ بِالْقِیَامِ بِهِ یُطَاعُ الرَّبُّ وَ یُعْبَدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ یُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ تَابِعُهُ وَ یُلْهِمُهُ السُّعَدَاءَ وَ یَحْرِمُهُ الْأَشْقِیَاءَ فَطُوبَى لِمَنْ لَمْ یَحْرِمِ اللَّهُ مِنْهُ حَظَّهُ.

 


572) سوره لیل (92) آیه12 إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی

بسم الله الرحمن الرحیم

572) سوره لیل (92) آیه12

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی

ترجمه

بی‌تردید برعهده ماست هدایت کردن.

اختلاف قرائت[2]

حدیث

1) بزنطی می‌گوید: از امام رضا ع درباره این آیه که « بی‌تردید برعهده ماست هدایت کردن» ‌سوال کردم.

امام ع پاسخ داد: «همانا خداوند هدایت می‌کند هرکه را بخواهد، و گمراه می‌کند هر که را بخواهد.» (اقتباس از آیه4 سوره ابراهیم)

گفتم: خدا خیرتان دهد! گروهی از اصحاب ما گمان می‌کنند معرفت [= وصول به هدایت]، امری اکتسابی است؛ و آنها اگر از وجه درستی نظر کنند [= واقعا دغدغه داشته باشند] بدان دست می‌یابند.

ایشان این را انکار کرد و فرمود: پس آنها را چه شده که خوبی برای خودشان کسب نمی‌کنند [سرنوشت خوب و هدایت قطعی را برای خودشان رقم نمی‌زنند]؟ هیچیک از مردم نیست مگر اینکه دوست دارد بهتر باشد از کسی که از او بهتر است؛ مثلا این بنی هاشم را ببین؛ جایگاهشان همان است که هست، خویشاوندی‌شان هم همان است که هست؛ و [بر همین اساس ممکن است به نظر برسد که] آنها به این امر [پذیرش امامت] سزاوارتر از شمایند [با این حال بسیاری از آنها به این امر هدایت نشده‌اند]. آیا به نظرت می‌رسد که آنها دغدغه خودشان را ندارند؟ در حالی که شما به معرفت رسیده‌اید و آنها به این معرفت نرسیده‌اند! [به این جهت است که] امام باقر ع می‌فرمود: اگر مردم استطاعت داشتند [امورشان کاملا به دست خودشان بود] حتما ما را دوست می‌داشتند!

قرب الإسناد، ص356

أَحْمَدُ بن محمد عن أحمد بن محمد بن أبی نصر الْبَزَنْطِی‏ قَالَ: وَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ فِی تَفْسِیرِ «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏» ...[3] فَقُلْتُ لَهُ: قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى»‏ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ».

فَقُلْتُ لَهُ: أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِنَا یَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مُکْتَسَبَةٌ، وَ أَنَّهُمْ إِذَا نَظَرُوا مِنْ وَجْهِ النَّظَرِ أَدْرَکُوا، فَأَنْکَرَ ذَلِکَ وَ قَالَ: «فَمَا لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکْتَسِبُونَ الْخَیْرَ لِأَنْفُسِهِمْ؟ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ خَیْراً مِمَّنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ، هَؤُلَاءِ بَنُو هَاشِمٍ مَوْضِعُهُمْ مَوْضِعُهُمْ، وَ قَرَابَتُهُمْ قَرَابَتُهُمْ، وَ هُمْ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ، أَ فَتَرَوْنَ أَنَّهُمْ لَا یَنْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ، وَ قَدْ عَرَفْتُمْ وَ لَمْ یَعْرِفُوا؟! قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: لَوِ اسْتَطَاعَ النَّاسُ لَأَحَبُّونَا»


2) نباتة بن محمد بصری می‌گوید: میسر بن عبدالعزیز مرا خدمت امام صادق ع برد و در خانه حدود چهل نفر بودند. میسر شروع به معرفی افراد کرد و می‌گفت: فدایت شوم: این فلانی پسر فلانی است که فلان خاندان، تا رسید به من و گفت: این کسی است که در خاندانشان غیر از خودش هیچکس این امر [ضرورت اذعان به امامت اهل بیت ع] را نمی‌شناسد.

امام صادق ع فرمود: هنگامی که خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد فرشته‌ای را بر او می‌گمارد تا دستش را بگیرد و در این امر وارد کند. [یعنی این گونه نیست که حتما باید در خانواده‌اش افراد هدایت‌شده‌ای باشند تا هدایت شود.]

المحاسن، ج‏1، ص: 203

عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ نُبَاتَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ قَالَ: أَدْخَلَنِی مُیَسِّرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ فِی الْبَیْتِ نَحْوٌ مِنْ أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَجَعَلَ مُیَسِّرٌ یَقُولُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ کَذَا وَ کَذَا حَتَّى انْتَهَى إِلَیَّ؛ فَقَالَ إِنَّ هَذَا لَیْسَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَحَدٌ یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ غَیْرَهُ!

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً فَأَخَذَ بِعَضُدِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْر.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد در دلش نقطه نورانی‌ای قرار می‌دهد که دل به تکاپو می‌افتد و دنبال حق می‌گردد؛ آنگاه سرعت چنین کسی [برای رسیدن] به این امر شما [= هدایتی که شما بدان دست یافته‌اید] بیشتر است از سرعت پرنده [برای رسیدن] به آشیانه خود.

المحاسن، ج‏1، ص: 201

عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ فَجَالَ الْقَلْبُ یَطْلُبُ الْحَقَّ ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِه.[4]

تدبر

1) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

چون «علینا» مقدم بر «الهدی» آمده پس دلالت بر حصر (یا لااقل: تاکید) دارد.

اینکه تاکید عبارت بر «علینا» باشد (و در همین هم، تاکید بر «علی» باشد یا بر «نا») یا تاکید بر «لَلهدی»، در معنا تاثیر می‌گذارد و چون استفاده از یک لفظ در چند معنا ممکن است، احتمالا همه این معانی مد نظر باشد. بدین ترتیب، برخی از معانی این آیه این گونه خواهد شد:

الف. برعهده ما (نه بر عهده کس دیگر) هدایت کردن است. یعنی هدایت حقیقی تنها توسط خداوند انجام می‌شود و او این را به مقتضای حکمت بر خود واجب کرده است؛ چرا که او آنان را آفرید تا عبادتش کنند «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56) و عبادت خود را غایت آفرینش آنان قرار داد و صراط مستقیمی به سوی آن گشود «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» (آل‌عمران/51) پس بر خود واجب ساخت که راه را بدانها بنمایاند «وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ» (احزاب/4). (المیزان، ج20، ص303)

ب. برعهده ما (نه به نفع ما) هدایت کردن است (قابل استنباط از تقابل «عَلَینا» در این آیه با «لَنا» که در آیه بعدی آمده است) یعنی اگر شما را هدایت می‌کنیم برای نفع‌رسانی به شماست نه اینکه این هدایت نفع و سودی برای خود ما داشته باشد.

ج. برعهده ما هدایت کردن است، نه کاری دیگر. (تدبر5)


2) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

«هدی» دارای حرف «الـ» است؛ این «الـ»، می‌تواند:

الف. علامت معرفه بودن باشد؛ یعنی هدایتی که برعهده ماست، یک هدایت خاص و معین است (این معنا با روایاتی که این آیه را بر هدایت به امیرالمومنین ع تطبیق داده اند مناسب است؛ حدیث2 و 3؛ و نیز تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781)[5]

ب. علامت جنس باشد؛ یعنی جنس هدایت کردن و حقیقت هدایت کردن تنها و تنها از ما برمی‌آید؛ و اگر انبیاء و دیگران هم اقدام به هدایت کردن می‌کنند («وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» شورى/52) کاملا به اذن ماست.

ج. علامت استغراق باشد؛ یعنی هرگونه هدایت کردنی، اعم از هدایت تشریعی، تکوینی، هدایت به کمک عقل و ... (المیزان، ج20، ص304)

د. ...


3) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

ارتباط این آیه با آیات قبل چیست؟

الف. در مقام بیان علت آیات قبلی (آسانی و دشواری‌ای که خداوند برای مومن بخشنده و کافر بخیل پیش می‌آورد) است؛ یعنی اگر ما آسانی را برای عده‌ای میسر می کنیم از این باب است که هدایت برعهده ماست و کسی نمی‌تواند مانع هدایتگری ما شود؛ و اگر سختی و عذاب را برای عده‌ای میسر می‌کنیم چون آنان در مقابل هدایتگریِ ما بی‌اعتنایی و سرکشی کرده‌اند. (المیزان، ج20، ص303-304)

ب. آنچه واقعا نیاز انسان را برطرف می‌کند مال و ثروت نیست؛ بلکه مشمول هدایت خداوند قرار گرفتن است.

ج. ...


4) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

هدایت فقط برعهده خداست، نه حتی برعهده پیامبر (إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ قصص/55). البته پیامبر (چه رسد به من و امثال من) باید وظیفه‌اش را انجام دهد؛ اما اینکه حالا پس اینکه ابلاغ کرد، هدایت هم حاصل بشود یا نشود، برعهده خود خداست نه بر عهده ما.

ثمره اجتماعی

اگر در کار فرهنگی وظیفه‌مان را درست شناختیم و درست عمل کردیم، ولی تاثیری در مخاطب ندیدیم، ناراحت نشویم. ما کارمان را درست انجام دهیم، خدا خودش بلد است کار خودش را درست انجام دهد.


5) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

چون «علینا» مقدم بر «الهدی» آمده پس دلالت بر حصر دارد؛ یعنی ‌تنها کاری که در قبال ما برعهده خداست، هدایت کردن است. پس، آیا خدا هیچ کار دیگری برای ما نمی‌کند؟!

الف. منظور این است که ما هدایت می کنیم خواه آنان این راه را در پیش گیرند یا از آن منحرف شوند: «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ»(نحل/9)، «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»: (إنسان/3) (المیزان، ج20، ص304) به تعبیر دیگر، هدایت کردن از جانب خدا حتمی است، اما پذیرش آن از جانب ما حتمی نیست: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى: و اما ثمود، پس آنان را هدایت کردیم اما آنان کوری را بر هدایت ترجیح دادند‏؛ فصلت/17) (تفسیر نور، ج10، ص510)

ب. هدایت کردن یعنی به مقصد رساندن؛ و خدا برای مخلوقاتش در مجموع دو کار انجام می‌دهد: آنها را می‌آفریند و هدایت می‌کند (رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏؛ طه/50) پس هدایت کردن یعنی همه آن کارهایی که خدا بعد از آفرینش برای ما انجام می‌دهد. یعنی اگر خوب بنگریم روزی دادن، امکان شغل و ازدواج و ... مهیا کردن و ... همگی جزء هدایت کردن خداست.

نکته تخصصی دین‌شناسی: دین حداقلی و حداکثری

اگر هر کاری خدا برای ما می‌کند جزء هدایت کردن اوست، پس هدایت کردن فقط آموزش نماز و روزه نیست.

برخی از این سخن صحیح که «همه مطالب دین فقط برای هدایت کردن است» برداشت کرده‌اند که «نیاز نیست دین در همه عرصه‌های زندگی حضور و مداخله داشته باشد!» مشکل اینان آن است که تلقی صحیحی از مفهوم هدایت ندارند. اگر انسان توجه کند که در دنیا آمده تا مسیر لقاءالله را گام به گام بپیماید و تمام اعمالش - تاکید می‌کنم: تمام اعمالش- در روز قیامت مورد محاسبه قرار خواهد گرفت، آیا معنی دارد که عرصه‌ای از عرصه‌های زندگی از حضور و نقش‌آفرینی دین خالی باشد.

البته حضور و نقش‌آفرینی دین بدین معنا نیست که همه جا صرفاً امر و نهی کند؛ بلکه تعیین مباحات هم نوعی نقش‌آفرینی است؛ به تعبیر دیگر، مباح به این معنا نیست که در این عرصه ما هیچ رجوعی به دین نداشته‌ایم؛ بلکه خود همین که «حکم شارع در این عرصه، اباحه [= آزادی عمل] است» و «چون شریعت آن را مباح اعلام کرده من خود را مجاز به انجام هر کاری در آن محدوده می‌بینم»، مصداق مراجعه ما به شریعت در آن عرصه است.

ج. ...


6) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

خدا ما را آفرید و رهایمان نکرد. (أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدى‏؛ قیامت/36) بلکه هدایت ما را برعهده گرفت.

اما ما چقدر این اقدام خدا را جدی می‌گیریم؟ چقدر به هدایت او تن می‌دهیم؟ خوشحالیم که خدا ما را هدایت کرده یا ناراحتیم و ترجیح می‌دهیم کاری به ما کاری نداشته باشد؟ آیا مفهوم «آزادی» را درست فهمیده‌ایم؟


7) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

اگر خدا با ما جز هدایت کاری نمی‌کند (تدبر5)، پس هیچ سختی‌ای سختی نیست و در دل هر سختی‌ای آسانی است (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا؛ انشراح/5)؛ و هیچ مصیبتی مصیبت نیست.

شاید این باشد معنای «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری» (پس بزودی او را برای راحت‌ترین [وضعیت] آماده می‌سازیم)

کسی که کار خدا با خود و اطرافیان خود را جز هدایت نمی‌بیند طبیعی است که در سخت‌ترین مصیبت‌ها فریاد «ما رایت الا الجمیل: جز زیبایی ندیدم» سر دهد.


8) «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»

اگر خدا هدایت ما را برعهده گرفته، آیا نیاز است این در و آن در بزنیم و دنبال هر دعوتی راه بیفتیم؟

اگر هدایت، همه نیازهای مادی و معنوی ما را شامل می‌شود (تدبر5، بندب)، پس فقط باید سراغ خودش برویم (إِیَّاکَ نَسْتَعین‏؛ حمد/5)؛ راه خودش هم را از طریق پیام به پیام‌آورش (پیامبرش) داده که به ما بدهد، آن هم با عشق! (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ؛ آل‌عمران/31)

تاملی با خویش

حیف نیست که آدم این راه را جدی نگیرد و مرتب معترض باشد که چرا خدا برای هدایت من (از جمله برای روزی من، برای ازدواج من، برای ...) کاری نمی‌کند و بعد هرکس یک وضعیت بزک‌کرده‌ای را بیاورد، دل ما را ببرد؟



[1] . این آیه در اوایل کار در جلسه21 مورد بررسی قرار گرفت اما از آنجا که بررسی‌های اوایل کار بسیار مختصر بود صلاح دیدیم که در اینجا مجددا به آن بپردازیم. http://yekaye.ir/12-92-al-lail/

[2]. عَلَیْنا / عَلِیّاً

 در روایات زیر برخی مطلب به صورت قرائت دیگر آمده و برخی به عنوان تفسیر آیه:

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ فَیْضِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَی وَ ذَلِکَ حَیْثُ سُئِلَ عَنِ الْقُرْآنِ قَالَ فِیهِ الْأَعَاجِیبُ فِیهِ وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلِیٍّ وَ فِیهِ إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَی. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781)

جَاءَ مَرْفُوعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‏ یَعْنِی أَنَّ عَلِیّاً هُوَ الْهُدَی (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص781؛ فراز اول این روایت در روایت1 جلسه562 گذشت.)

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى الثِّقَاتِ الَّذِینَ کَتَبُوا الْأَخْبَارَ أَنَّهُمْ وَضَحَ لَهُمْ فِیمَا وَجَدُوا وَ بَانَ لَهُمْ مِنْ أَسْمَاءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثَلَاثُمِائَةِ اسْمٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْهَا مَا رَوَاهُ بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ عَنِ ابْنِ مَسْعُود ... وَ قَوْلُهُ: إِنَّ عَلِیّاً لَلْهُدَی وَ إِنَّ لَهُ لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ (الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص174؛ الروضة فی فضائل أمیرالمؤمنین ع (لابن شاذان القمی)، ص231)

قَالَ فرات حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ... إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ إِنَّ عَلِیّاً هَذَا الْهُدَى وَ إِنَّ لَنا [لَهُ‏] لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ ... (تفسیر فرات الکوفی، ص568؛ فراز ابتدایی این روایت در روایت2 جلسه571 گذشت).

[3] . این روایت همان حکایت ابوالدحداح است که در شأن نزول جلسه562 بدان اشاره شد و متن ابتدای روایت در پاورقی همانجا آمد.

[4] . در الکافی، ج‏1، ص165-167 بابی است با عنوان «بَابُ الْهِدَایَةِ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏» که احادیثی در آن آمده که چون هضمش برای اغلب افراد دشوار است و ممکن است برداشت جبر کنند صرفا در پاورقی اشاره می‌شود.

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا ثَابِتُ مَا لَکُمْ وَ لِلنَّاسِ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِکُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِینَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یَهْدُوا عَبْداً یُرِیدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ یَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِینَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یُضِلُّوا عَبْداً یُرِیدُ اللَّهُ هِدَایَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یُضِلُّوهُ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا یَقُولُ أَحَدٌ عَمِّی وَ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ جَارِی فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلَا یَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْکَراً إِلَّا أَنْکَرَهُ- ثُمَّ یَقْذِفُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ.

2- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً- نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ شَیْطَاناً یُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ.

3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا کَانَ لِلنَّاسِ فَلَا یَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِینِکُمْ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِنَبِیِّهِ ص إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنِّی سَمِعْتُ أَبِی ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا کَتَبَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ یَدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ کَانَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِهِ.

4- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع نَدْعُو النَّاسَ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَا یَا فُضَیْلُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً أَمَرَ مَلَکاً فَأَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ طَائِعاً أَوْ کَارِهاً.

ضمنا همین احادیث به اضافه چند حدیث دیگر در المحاسن، ج‏1، ص200-203 (3 باب الهدایة من الله عز و جل‏) آمده است که دو موردی که در متن اشاره شد نیز از همین باب بود.

[5] . احادیثش در پاورقی مربوط به «اختلاف قرائتها» گذشت.

 


571) سوره لیل (92) آیه 11 وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَ

بسم الله الرحمن الرحیم

571)  سوره لیل (92) آیه 11  

وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی

ترجمه

و ثروتش چه نیازی را از او مرتفع سازد، چون نگونسار شود؟!

یا

و مالش نیازی را از او مرتفع نسازد، هنگامی که سقوط کند.

نکات ترجمه

«وَ ما یُغْنِی»

«ما» در اینجا را برخی مای استفهامیه (استفهام انکاری) دانسته‌اند، به معنای «أیُّ شیءٍ ...: چه چیزی» (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص150) و برخی آن را مای نافیه معرفی کرده اند (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏30، ص347) و برخی هر دو احتمال را مطرح نموده (البحر المحیط، ج‏10، ص493) و بعضاً تذکر داده‌اند که در صورت اول، هم می‌توان آن را مفعول مطلق قلمداد کرد (یعنی: أیّ إغناء یغنی، چه بی‌نیازی‌ای می‌تواند وی را بی‌نیاز کند) و هم مفعول به (چه چیزی می‌تواند وی را بی‌نیاز کند) (إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص50)

ماده «غنی» در اصل به معنای «کفایت» و «بی‌نیاز شدن» می‌باشد که درباره آن در جلسه 354 توضیح داده شد.

http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/

«تَرَدَّى»

ماده «ردی» را در اصل به معنای «پرتاب کردن» (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص506) و یا «سقوط و انداختن با شدت» می‌باشد که به همین مناسبت به معنای «به هلاکت افتادن» به کار می‌رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص112) (وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏، طه/16)

«أردی، یُردی» به معنای پرتاب کردن و به سقوط کشاندن است (لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُم، انعام/37؛ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ، فصلت/23؛ قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ، صافات/ 56)

«تَرَدَّى» به معنای «در معرض هلاکت قرار گرفتن» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص351)

«الْمُتَرَدِّیَة» (مائده/3) حیوانی است که به دلیل سقوط از بلندی مرده باشد. (التحقیق، ج‏4، ص112)

برخی معتقدند در اصل تفاوتی بین ماده «ردی» و «ردء» (که «الرِّدْءُ» به معنای کسی است که در پی دیگری به راه افتد تا به او کمک کند :فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی‏؛ لقصص/34) نیست (مفردات ألفاظ القرآن، ص350-351) و برخی دیگر به اشتقاق کبیر بین این دو از هم قائلند که گاه در مقام استعمال بین آنها خلط می‌شود (التحقیق، ج‏4، ص103)

ماده «ردأ» یکبار و ماده «ردی» و مشتقاتش 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) روایتی از امام باقر ع درباره آیات این سوره در جلسه566 (روایت1) و جلسه568 (روایت2) گذشت. در ادامه این روایت آمده است:

«و ثروتش چه نیازی را از او مرتفع سازد، چون سقوط کند؟!» فرمودند: به خدا سوگند او نه در چاهی سقوط کرده و نه از کوهی و نه از فراز دیواری؛ بلکه در آتش جهنم سقوط کرده است.

الکافی، ج‏4، ص46-47؛ مجمع البیان، ج‏10، ص760؛ المقنعة، ص266

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی» قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ تَرَدَّی فِی بِئْرٍ وَ لَا مِنْ جَبَلٍ وَ لَا مِنْ حَائِطٍ وَ لَکِنْ تَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّمَ.


2) روایتی از امام صادق ع درباره آیات این سوره در جلسه569 (روایت2) گذشت. در ادامه آن روایت آمده است:

اینکه فرمود «و مالش نیازی را از او مرتفع نسازد، هنگامی که سقوط کند.» یعنی عملش نیازی را از او مرتفع نسازد هنگامی که بمیرد.

تفسیر فرات الکوفی، ص568

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ...

«وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى» وَ مَا یُغْنِی [عَنْهُ‏] عِلْمُهُ [عَمَلُهُ‏] إِذَا مَاتَ.


3) امیرالمومنین ع در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین نامه‌ای خطاب به امام حسن ع نوشت که به وصیت‌نامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع معروف شده است و از مطالب بسیار خواندنی نهج‌البلاغه می‌باشد. فرازهایی از این نامه در جلسه 313 (حدیث3 http://yekaye.ir/al-hajj-22-8/ ) و جلسه 415 (حدیث1 http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-108/) گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:

و بدان که پیشاپیش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز؛

و تو بی‏نیاز نیستی در این تکاپو، از جستجو کردن به طرزی نیکو.

توشه خود را به اندازه گیر چنانکه تو را رساند و پشتت سبک ماند، و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه که سنگینی آن بر تو گران آید؛

و اگر مستمندی یافتی که توشه‏ات را تا به قیامت برد، و فردا که بدان نیازمندی، تو را به کمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار؛ و اگر توانایی‌اش را داری، توشه او را بیشتر کن، که چه‌بسا او را بجویی و نیابی [شاید اشاره به دوره ظهور است که انسان کسی را نمی‌یابد که به او صدقه دهد]

و غنیمت دان آن را که در حال بی‏نیازیت از تو قرض گیرد تا در روز تنگدستی‏ات بپردازد،

و بدان که پیشاپیش تو گردنه‏ای دشوار است:

«سبک‌بار» در بر شدن بدان، آسوده‏تر از «سنگین‏بار» است؛

و «کندرونده» در پیمودن آن، زشت‌حال‌تر از «شتابنده»؛

و فرود آمدن تو بناچار در آن خواهد بود، یا بر بهشت یا در آتش.

پس پیش از فرود آمدنت برای خویش آذوقه‌ای روانه ساز و پیش از رسیدنت خانه را بپرداز،

که پس از مرگ، نه جای عذر خواستن است، و نه راه به دنیا بازگشتن.

نهج‌البلاغه، نامه31 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص301)؛ خصائص الأئمة علیهم السلام، ص116

و من [وصیته‏] وصیة له ع للحسن بن علی ع کتبها إلیه بحاضرین‏ عند انصرافه من صفین

وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ [مَهْبِطَهَا بِکَ‏] مَهْبِطَکَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ...[1]

4) از امام باقرع روایت شده است:

نیکوکاری و صدقه فقر را عقب می‌راند و در عمر می‌افزاید و نود نوع مرگ بد را دفع می‌کند.

الکافی، ج‏4، ص2

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

الْبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعَانِ تِسْعِینَ مِیتَةَ السَّوْءِ.[2]


5) روایت شده است که امیرالمومنین در یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

ای مردم! همانا دنیا سرای فنا، و آخرت سرای بقاست؛ پس، از گذرگاهتان برای قرارگاهتان برگیرید و پرده‌های‌تان را نزد کسی که اسرارتان از او مخفی نیست ندرید؛ و دلهایتان را از دنیا بیرون برید پیش از آنکه بدنهایتان از آن بیرون رود، که در دنیا گرفتار آمدید و برای آخرت آفریده شدید؛ همانا دنیا همانند زهری است که کسی آن را می خورد که نمی‌شناسدش.

بدرستی که وقتی بنده‌ای بمیرد، فرشتگان گویند چه از پیش فرستاد؛ و مردم گویند چه باقی گذاشت؛ پس مازاد را از پیش بفرستید تا برایتان باشد؛ و همه را عقب نیندازید که علیه‌تان شود؛ چرا که محروم واقعی کسی است که از خیر و منفعت مال و اموال خودش محروم ماند؛ و به حال کسی غبطه خورند که با صدقات و خیرات ترازویش را سنگین کند و بدان وسیله آرامگاهش در بهشت را نیکو گرداند و عبورش بر صراط را راحت و دلپسند سازد.

الأمالی( للصدوق)، ص110

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی بَعْضِ خُطَبِهِ:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ بَقَاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ أَسْرَارُکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِی الدُّنْیَا حَیِیتُمْ [حُبِسْتُمْ‏] وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُمْ إِنَّمَا الدُّنْیَا کَالسَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُهُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ مَا قَدَّمَ وَ قَالَ النَّاسُ مَا أَخَّرَ فَقَدِّمُوا فَضْلًا یَکُنْ لَکُمْ وَ لَا تُؤَخِّرُوا کُلًّا یَکُنْ عَلَیْکُمْ فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَیْرَ مَالِهِ وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَیْرَاتِ مَوَازِینَهُ وَ أَحْسَنَ فِی الْجَنَّةِ بِهَا مِهَادَهُ وَ طَیَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَکَهُ.[3]

تدبر

1) «وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»

انسانی که بخل می‌ورزد تا خود را بی‌نیاز کند، مشکلش این است که مرگ را جدی نگرفته است. اگر مرگ را جدی بگیرد می‌داند این بخل و جمع‌آوری اموال، در مهمترین زمانی که بدان نیاز دارد به هیچ وجه نمی تواند نیاز وی را رفع کند.

تاملی با خویش

بسیاری از افراد پولی را برای روز مبادا پس‌انداز می‌کنند. واقعا مباداترین روز مبادای ما کدام است؟ آیا لحظه مرگ روز مبادا نیست؟ آیا قرار گرفتن در محضر محاسبه الهی روز مبادا نیست؟ آیا عبور از پل صراط که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است روز مبادا نیست؟

واقعا آیا همان قدر که یک تصادف، یک بیماری ناخواسته و ... را روز مبادا می‌دانیم و برایش پس‌اندازی کنار می‌گذاریم - در حالی که ممکن است تا آخر عمرمان هیچگاه پیش نیاید -؛ برای آن روز مبادایی که حتما به سراغمان خواهد آمد پس‌اندازی تهیه کرده‌ایم؟


2) «وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»

نیاز حقیقی و خیلی شدید انسان، در موقعیت‌های بحرانی رخ می نماید، و بحرانی‌ترین موقعیت زمانی است که انسان در معرض هلاکت قرار گیرد.

اگر کسی می‌خواهد برای رفع نیازش چاره‌ای اندیشد، آن نیاز را جدی بگیرد، و چیزی تدارک ببیند که برای رفع آن نیاز به کار آید.


3) «مَنْ بَخِلَ ... ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»

نتیجه بخل سقوط است: سقوط از انسانیت و کمال، سقوط از چشم مردم، همراه با سقوط در دوزخ و محروم شدن از درجات اخروی. (تفسیر نور، ج10، ص509)


4) «اسْتَغْنی ... ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»

مالکیت یک امر اعتباری است (اینکه من مالک این اموال هستم صرفا به یک قرارداد اجتماعی برمی‌گردد؛ و از این رو، اگر مثلا کسی تنها در جزیره‌ای زندگی کند مالکیت برایش بی‌معنی خواهد بود)

این گونه اعتبارات اجتماعی تنها و تنها در بستر زندگی اجتماعی در دنیا به کار انسان می‌آید.

کسی که بخل می‌ورزد و به خیال خودش با این کار درصدد بی‌نیاز شدن برمی‌آید، می‌خواهد با یک امر اعتباری محض، خود را در متن واقعیت بی‌نیاز کند؛ برای همین قرآن وی را متوجه مهمترین واقعیتی می‌کند که برای هیچکس قابل انکار نیست؛ یعنی مرگ؛ واقعیتی که اعتباری و غیرواقعی بودن تمام امور اعتباری را برملا می‌سازد.

تاملی با خویش

ما چه اندازه دل در گروی اعتباریات گذاشته‌ایم و چقدر خود را برای واقعیات آماده ساخته‌ایم؟


5) «وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»

و ثروتش چه نیازی را از او مرتفع سازد، چون نگونسار شود؟!

حکایت

حسن بصری را گفتند: فلانی مال هنگفتی جمع کرده است.

گفت: آیا برای صرف آن مال، عمری هم جمع کرده است؟

گفتند: نه!

گفت: پس این اموال به چه کار مردگان آید؟

(مجمع البیان، ج‏10، ص761)[4]



[1] . این فراز از نامه ایشان با توضیحاتی درباره اختلاف نسخه‌های آن در جلسه341 حدیث5 گذشت. http://yekaye.ir/al-balad-90-12/

[2] . در همانجا این حدیث هم قابل توجه است: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ مِیتَةَ السَّوْءِ

[3] . این روایت در الکافی، ج‏4، ص3 نیز قابل توجه است:

أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أَرْضُ الْقِیَامَةِ نَارٌ مَا خَلَا ظِلَّ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ.

[4] . قیل للحسن أن فلانا جمع مالا فقال هل جمع لذلک عمرا قالوا لا قال فما تصنع الموتى بالأموال

 


570) سوره لیل (92) آیه 10 فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏

بسم الله الرحمن الرحیم

570)  سوره لیل (92) آیه 10

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏

ترجمه

پس بزودی او را برای سختی [یا: وضعیت دشوار‌تر، یا: دشوار‌ترین وضعیت] آماده می‌سازیم.

شهادت امام سجاد ع تسلیت باد

هرگز نگذاشت تا ابدشب باشد        او ماند که درکنار زینب باشد

سجّاد که سجّاده به او دل می‌بست    تدبیر خدا بود که در تب باشد

نکات ترجمه

«العُسْری»

ماده «عسر» در اصل بر شدت و سختی و تنگنا دلالت دارد (معجم مقاییس اللغة، ج‏4، ص319؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص152) و «عُسر» نقطه مقابل «یُسر» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص566) که توضیحش در جلسه 567 گذشت.

وقتی ماده «عسر» بر وزن «عَسُرَ یَعْسُرُ» باشد مصدر آن «عُسْر» (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ انشراح/6) خواهد بود؛ اما اگر بر وزن  «عَسِرَ یَعْسَرُ» باشد، مصدر آن «عَسَر» و یا «عَسِر» خواهد بود، هرچند که «عَسِر» (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ؛ قمر/8) می‌تواند صفت مشبهه و هم‌معنای «عسیر» نیز به کار رود. (لسان العرب، ج‏4، ص564؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص409)

«عُسْرَةُ» را به معنای دشواری و تنگنای مالی دانسته‌اند: «فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبة/117) و «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ» (بقرة/280) (مفردات ألفاظ القرآن، ص566).

وقتی این ماده به باب افعال می‌رود (اَعْسَرَ) به معنای «به زحمت انداختن» است، اما وقتی به باب تفاعل می‌رود (وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏؛ طلاق/6) به معنای «مطاوعه» [قبول کردن و تن دادن] ای است که مداوم باشد[1]؛ یعنی گویی شخص به وضعیت سخت و دشواری که ادامه دارد، تن داده و مبتلا شده است؛ چنانکه در این آیه سوره طلاق اشاره به وضعیتی است که شیر دادن توسط مادر مستلزم عسر و حرج طولانی و غیرقابل تحمل می‌شود و آیه می فرماید در این صورت زن شیرده دیگری شیر دادن طفل را برعهده بگیرد. (التحقیق، ج‏8، ص152) البته به نظر می‌رسد در باب تفاعل، طرفینی بودن مساله مهم‌تر است؛ یعنی بیش از اینکه مفهوم تداوم در کار باشد، مساله آیه این است که طرفین به عسرت و زحمت نیفتند.

«عَسِیر» دلالت دارد بر عسر و سختی‌ای که ثبوت و تداوم دارد «کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً» (فرقان/26) «یَوْمٌ عَسِیرٌ، عَلَى الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ» (مدثر/9-10) (التحقیق، ج‏8، ص152)

«عُسْری» را مونث «أعسَر» (افعل تفضیل) دانسته‌اند که به معنای «سخت‌تر» یا «سخت‌ترین» است (قاموس قرآن، ج‏4، ص349)؛ اما به نظر می‌رسد که این کلمه نیز همانند کلمه «یُسْری»، علاوه بر معنای افعل تفضیل، می‌تواند به معنای مصدری (سختی و دشواری) نیز به کار رود (شبیه «رُجْعی» که به معنای رجوع است) و در این آیه هر دو معنا ممکن است. البته کلمه «أعسَر» و «عُسْری» در مورد کسی که «چپ دست» است و با دست چپش کار می‌کند نیز به کار رفته است که درباره وجه تسمیه‌اش گفته‌اند گویی نوعی فال بد زدن بوده است، گویی که کسی که با دست چپش کار انجام می‌دهد در معرض سختی و دشواری قرار می‌گیرد.

این ماده و مشتقاتش جمعا 12 بار در قرآن کریم آمده است.

حدیث

1) عبدالعظیم حسنی دعایی را از امام جواد ع روایت کرده که بعد از نماز مغرب شب اول رمضان می‌خواندند. در فرازی از این دعا آمده است:

خدایا! ... و ما را به نیکویی (نیکوترین وضعیت) هدایت فرما و از سختی (سخت‌ترین وضعیت) دور بدارد و آسایش (راحت‌ترین وضعیت) را برای ما مهیا فرما. ...

الإقبال بالأعمال الحسنة، ج‏1، ص77

نرویه بإسنادنا إلى أبی المفضّل محمد بن عبد اللَّه الشیبانی، فیما رواه بإسناده إلى عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی رحمه اللَّه بالری، قال: صلّى أبو جعفر محمد بن علی الرضا علیهما السلام صلاة المغرب فی لیلة رأى فیها هلال شهر رمضان، فلمّا فرغ من الصلاة و نوى الصیام رفع یدیه فقال:

... وَ اهْدِنا لِلْحُسْنى‏، وَ جَنِّبْنا الْعُسْرى‏، وَ یَسِّرْنا لِلْیُسرى‏...[2]


2) از امام حسن عسکری روایت شده است:

هیچ شخص عزیزی [= شکست‌ناپذیری] حق را ترک نکرد مگر اینکه خوار و ذلیل شد؛ و هیچ ذلیلی به حق درنیاویخت مگر اینکه عزیز گردید.

تحف العقول، ص489

روی عن الإمام أبی‌محمد الحسن بن علی العسکری ع‏:

مَا تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ.


3) در فرازی از یکی از خطبه‌های امیرالمومنین ع آمده است:

کسی که از رسول اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است؛ و کسی که از خدا اطاعت کند، از جانب خداوند مستحق شکر با بهترین پاداش می‌شود؛ و کسی که خدا و رسولش را عصیان کند در هنگام لقاء [پروردگارش] با دشواری در حساب مواجه خواهد شد، که این قضاوتی به عدل است هنگامی که قرار باشد حقش ادا شود، روزی که حق به خالق برمی‌گردد ...

الغارات، ج‏1، ص158

حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ قَالَ وَ عَنْ أَبِی زَکَرِیَّا قَالَ قال امیرالمومنین ع:

... مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ یُطِعِ‏ اللَّهَ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ یَسْتَحِقَّ الشُّکْرَ مِنَ اللَّهِ بِحُسْنِ الْجَزَاءِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُعَایِنْ عُسْرَ الْحِسَابِ لَدَى اللِّقَاءِ قَضَاءً بِالْعَدْلِ عِنْدَ الْقِصَاصِ بِالْحَقِّ یَوْمَ إِفْضَاءِ الْحَقِّ إِلَى الْخَالِق‏ ...[3]

تدبر

1) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

مقصود از این تعبیر چیست؟

الف. او را آماده آتش جهنم می‌کنیم (جلسه562، حدیث1؛ و جلسه569، حدیث2)

ب. درصدد انجام هیچ شر و بدی‌ای برنمی‌آید مگر اینکه برایش میسر می‌گردد. (جلسه568، حدیث1 و 2)

ج. مسیر را باز می‌گذاریم تا براحتی مرتکب کارهایی شود که وی را مستوجب عذاب سازد. (مجمع‌البیان، ج10، ص760؛ المیزان، ج20، ص303) در حقیقت، راه شر، از این جهت که عاقبتش به سختی و دشواری و بدبختی منجر می‌شود، راه «دشواری» و «سختی» خوانده شده است. (الکشاف، ج4، ص762)

د. توفیق ایمان و عمل صالح را از او می‌گیریم چنانکه انجام این کارها بر او سنگین بیاید. (المیزان، ج20، ص303) به تعبیر دیگر، لطف خود را از او برمی‌داریم به نحوی که انجام طاعت برایش از سخت‌ترین کارها باشد؛ شبیه آیه‌ای که می‌فرماید «وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ: و کسى را که بخواهد در گمراهیش رها سازد سینه‏اش را به شدت گرفته و تنگ مى‏کند که گویى به زحمت در آسمان رو به بالا مى‏رود» (انعام/125). (الکشاف، ج4، ص762)

ه. حسابرسی شدیدی از او به عمل می‌آید به نحوی که قطعا جهنمی می‌شود؛ شبیه مضمون آیه «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً: پس آنها را به حساب شدیدى محاسبه کردیم و به عذابى بس سخت عذاب نمودیم.» (طلاق/8)

و. ...


2) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

انجام کارهای بد (بخل ورزیدن و احساس بی‌نیازی کردن و تکذیب خوبی‌ها)، راه را برای سخت شدن انجام خوبی‌ها میسر می‌سازد.

به تعبیر دیگر،

کسی که مرتکب بدی شود، تدریجا انجام خوبی و پیمودن راه سعادت برایش دشوار می‌گردد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند فطرت انسان را متمایل به خوبی آفریده است. در عین حال به انسان غریزه و اختیار هم داده است. مادام که انسان با اختیار خود غرایز (شهوت و غضب) را تحت نظارت فطرت اشباع کند در مسیر خیر حرکت می‌کند اما اگر انسان به اختیار خود مهار غرایز را رها کرد و فطرتش مغلوب شد، کم‌کم بدی و انجام کارهای برایش راحت می‌شود و بالعکس خوبی برایش دشوار می‌گردد.

تذکر

تحت الشعاع قرار گرفتن فطرت، به معنای نابودی آن نیست؛ یعنی حتی هنگامی که وارد جهنم می‌شود نیز این فطرت باقی است، چرا که اگر فطرت باقی نباشد، سختی عذاب بی‌معنا خواهد بود:

یک انسان اگر به خوک تبدیل شود مادام که می‌فهمد که او انسانی است که خوک شده، برایش عذاب است؛ وگرنه خوک بودن برای خوک که عذاب نیست.


3) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

کسی که در مسیر بدی حرکت کند، انجام کارهای خوب بر او سخت خواهد آمد. آیا عکس این مساله هم درست است؛ یعنی آیا هرجا کار خوب بر ما سخت بیاید، نشان می‌دهد در مسیر بدی بوده‌ایم؟

نکته تخصصی انسان‌شناسی

از آنجا که شروع حیات انسان در دنیا از غرایز است و فطرت تدریجا شکوفا می‌گردد، همواره در ابتدای کار، انجام کارهای غریزی (شهوت و غضب) ‌بسیار ساده‌تر از انجام کارهای اخلاقی و مهار غریزه است (از این رو، عکس حالت فوق همواره برقرار نیست). با این حال، هرچه فطرت را بها دهیم و شکوفا شود مساله بالعکس می‌گردد تا برسد به جایگاه عصمت، که در آن جایگاه اساساً غریزه‌ صددرصد تابع فطرت شده و انجام دادن گناه و رها گذاشتن مهار غریزه برای شخص بسیار دشوار می‌گردد.

تاملی با خویش

پس، اینکه انجام کارهای خوب بر ما سخت می‌آید در مراحل اول زندگی تاحدودی طبیعی است؛ اما اگر هر چه از عمرمان بگذرد و باز کارهای خوب بر ما سخت باشد بدانیم که در بیراهه گام برداشته‌ایم و هرچه سریعتر به فکر علاج خود باشیم!


4) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

از جهنم و نامطلوب‌ترین وضعیت نهایی بشر با تعبیر «عُسری: دشواری؛ یا دشوارترین» تعبیر کرد؛ و فرمود ما دسترسی وی به این دشوار‌ترین را برای او راحت می‌سازیم! (توضیح انسان‌شناسی در جلسه567، تدبر5)

در واقع، کسی که امروز به خیال خود، راحت زندگی می‌کند و به هر گناهی که دلش می‌خواهد تن می‌دهد در حقیقت دشوارترین وضعیت را برای خود فراهم آورده است.

بیهوده نیست که اگر کسی از یاد خدا رویگردان شود - هرچند بهترین امکانات مادی زندگی را هم داشته باشد و در ظاهر خوش باشد- در درون خویش دچار معیشت ناگوار است. (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً؛ طه/124)


5) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ ... فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

گره خوردن کارهای انسان نتیجه آن است که می‌توانستیم گره از کار دیگران بگشاییم و نگشودیم.

به تعبیر دیگر،

اگر فقرا را در عسرت گذاشتیم، خدا هم عسرت پیش پای ما می‌نهد. (تفسیر نور، ج10، ص509)


6) «وَ أَمَّا مَنْ ... اسْتَغْنی؛ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

کسی که خود را در مقابل خدا بی‌نیاز ببیند خداوند مقدمات به سختی افتادن او را مهیا می‌سازد.

گاه این مطلب موجب می‌شود که در همین دنیا به خود آید و به درگاه خدا برگردد؛ هرچند که کسی که تنها در سختی‌ها به یاد خدا بیفتد، همین که سختی بگذرد دوباره غافل شود و چنین است که مسیرِ افتادن در سختی همیشگی را در پیش گرفته است: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون‏: و چون به کشتى سوار شوند [و در خطر غرق قرار گیرند] خدا را مى‏خوانند در حالى که ایمان و اعتقاد را براى او خالص سازند، و همین که آنها را به سوى خشکى رساند و نجات داد پس به ناگاه شرک مى‏ورزند.» (عنکبوت/65)


 این را در کانال نگذاشتم

7) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»

«نیسر» به معنای «آسان می‌کنیم» و نقطه مقابل «سختی دادن» است. چرا برای به سختی انداختن، از تعبیر «برایش آسان می‌کنیم ...» استفاده کرد؟

الف. «آسان می‌کنیم» در اینجا به معنای مهیا و آماده می‌سازیم است، و استفاده از این تعبیر برای همراهی با تقابلی است که در آیه7 گذشت که «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری» (البحر المحیط، ج10، ص493)

ب. ...



[1] . برخی این را حتی به معنای «طلب به سختی افتادن در کاری» (طلبوا تَعْسِیرَ الأمرِ) دانسته‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص566)

[2] . این تعبیر «اللَّهُمَّ یَسِّرْنَا لِلْیُسْرَى وَ جَنِّبْنَا الْعُسْرَى‏» در ادعیه متعددی آمده است از جمله در دعای روز دوشنبه (مصباح المتهجد، ج‏2، ص457) ویا دعای بعد از نماز عید قربان (الإقبال بالأعمال الحسنة، ج‏2، ص218)

[3] . حدیثی را مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی نقل می کرد که بدان صورت که ایشان نقل می‌کرد در هیچ منبعی نیافتیم در عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏1، ص283 حدیث به صورت زیر آمده است که مخصوصا در عبارت اولش علی‌القاعده افتادگی‌ای دارد و آن مواردی که آیت الله مجتهدی اضافه می‌خواند در داخل کروشه قرار داده شده است:

فِی حَدِیثٍ عَنْه ص أَنَّهُ قَالَ: الطاعة [بَعْدَ الطَّاعَةِ دَلِیلٌ عَلَى قبول الطَّاعَةِ وَ الْمَعْصِیَةُ] بَعْدَ الطَّاعَةِ دَلِیلٌ عَلَى رَدِّ الطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بَعْدَ الْمَعْصِیَةِ دَلِیلٌ عَلَى غُفْرَانِ الْمَعْصِیَةِ [وَ الْمَعْصِیَةُ بَعْدَ الْمَعْصِیَةِ دَلِیلٌ عَلَى خذلان العبد].

 


569) سوره لیل (92) آیه 9 وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‏

بسم الله الرحمن الرحیم

569)  سوره لیل (92) آیه 9  

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‏

ترجمه

و آن نیکوترین [یا: نیکوکاری] را دروغ شمرد؛

نکات ترجمه

حدیث

1) در جلسه566 (آیه6) روایتی از امام صادق ع بیان شد (حدیث2)

در ادامه آن روایت آمده است:

«و اما کسی که بخل ورزید و خود را بی‌نیاز شمرد، و دروغ شمرد آن نیکوترین را» (لیل/8-9) یعنی ولایت را «پس بزودی او را برای سختی [یا: سخت‌ترین وضعیت] آماده می‌سازیم» (لیل/10)

تفسیر القمی، ج‏2، ص426؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص515؛ تفسیر فرات الکوفی، ص568

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ مُخَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ ... «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی‏ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»‏ فَقَالَ: بِالْوَلَایَةِ «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏»


2) از امام صادق ع در مورد این آیه روایت شده است:

«و دروغ شمرد آن نیکوترین را» یعنی ولایت علی ع را «پس بزودی او را آماده می‌سازیم برای سختی» یعنی برای آتش [جهنم]

تفسیر فرات الکوفی، ص568

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏» بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى»‏ النَّارِ ...[1]

توجه: در حدیث1 جلسه 562 تعبیر «بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ بَعْدِهِ: ولایت علی بن ابی‌طالب ع و امامان پس از ایشان» آمده بود.


3) از امام حسن عسکری روایت شده است:

همانا کسی که یک حق را آگاهانه انکار کند، این انکارش او را به آنجا می‌کشاند که کل حق را انکار کند ...

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص134

قَالَ الْإِمَامُ ع‏ ... أَنَّ مَنْ جَحَدَ حَقّاً وَاحِداً، أَدَّاهُ ذَلِکَ الْجُحُودُ إِلَى أَنْ یَجْحَدَ کُلَّ حَقٍّ...


4) از امام صادق ع نامه‌ای خطاب به اهل رای و قیاس [کسانی که احکام خدا را بر اساس نظر شخصی خود و بدون مستند درست بیان می کردند] نوشته شده است. در فراز پایانی این نامه آمده است:

ای شنونده! برحذر باش از اینکه دو خصلت در تو جمع شود:

یکی اینکه هرچه بر سینه‌ات سنگین آید را [صرفا بدین جهت که نمی‌توانی توجیهش کنی] کنار بگذاری، و ناخودآگاه و بدون اینکه حد و حریمی را بشناسی از نفست پیروی کنی؛

و دیگر اینکه از آنچه بدان واقعا نیاز داری احساس بی‌نیازی کنی، و کسی را که بازگشت تو به اوست تکذیب نمایی، و حق را به خاطر دلتنگی و خستگی رها کنی، و از روی جهل و گمراهی به سوی باطل بشتابی؛ که البته ما هیچ انسان رشیدی [= رشدیافته‌ای] نیافتیم که از هوای نفسش پیروی کند و از آنچه ما گفتیم عبور نماید؛ پس در آنچه گفته شد خوب تامل نما !

المحاسن، ج‏1، ص210

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رِسَالَتِهِ إِلَى أَصْحَابِ الرَّأْیِ وَ الْقِیَاسِ...

فَإِیَّاکَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ أَنْ تَجْمَعَ عَلَیْکَ خَصْلَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا الْقَذْفُ بِمَا جَاشَ بِهِ صَدْرُکَ وَ اتِّبَاعُکَ لِنَفْسِکَ إِلَى غَیْرِ قَصْدٍ وَ لَا مَعْرِفَةِ حَدٍّ وَ الْأُخْرَى اسْتِغْنَاؤُکَ عَمَّا فِیهِ حَاجَتُکَ وَ تَکْذِیبُکَ لِمَنْ إِلَیْهِ مَرَدُّکَ وَ إِیَّاکَ وَ تَرْکَ الْحَقِّ سَأْمَةً وَ مَلَالَةً وَ انْتِجَاعَکَ الْبَاطِلَ جَهْلًا وَ ضَلَالَةً لِأَنَّا لَمْ نَجِدْ تَابِعاً لِهَوَاهُ جَائِزاً عَمَّا ذَکَرْنَا قَطُّ رَشِیداً فَانْظُرْ فِی ذَلِک‏.[2]

تدبر

1) «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»

مقصود از «حسنی» که آن انسان بخیلِ خودبزرگ‌بین تکذیب کرد، چه بود؟

الف. بهشت و ثواب و عقاب وعده داده شده (مجمع البیان، ج‏10، ص760) که این انکار در واقع به انکار قیامت برمی گردد (المیزان، ج20، ص303)

ب. ولایت و امامت اهل بیت ع است (حدیث1و2)‌ که بعد از پیامبر ص راه سعادت انسان را نشان دادند، بویژه اگر توجه کنیم که در قرآن کریم مصداق اصلی «حسنه» را «مودة فی القربی» معرفی کرده است. (توضیح بیشتر در جلسه566، تدبر1)

ج. اینکه خداوند به ازای مالی که وی انفاق می‌کند جایگزینی قرار می‌دهد (ابن‌عباس؛ به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص358؛ و نیز: جلسه قبل، حدیث2)

د. ...

توضیح چگونگی استنباط

«حسنی» هم می‌تواند «مصدر» باشد (به معنای نیکویی) و هم می‌تواند «افعل تفضیل» باشد (به معنای نیکوتر یا نیکوترین) (جلسه566، نکات ترجمه) و «الـ» روی آن می تواند «الف و لام جنس» باشد (یعنی مطلق نیکی) یا «الف و لام عهد» (یعنی آن نیکی خاص) در تمام موارد فوق این کلمه را مصدر، و الف و لام آن را الف و لام عهد دانسته‌اند؛ یعنی «حسنی» اشاره به یک امر نیکو می‌باشد. بدین ترتیب می‌توان معانی دیگری هم از این آیه استنباط کرد.


2) «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»

از تکذیب آخرت و وعده ‌های الهی به تکذیب «حسنی: خوبی/نیکوترین» تعبیر کرد. چرا؟

الف. شاید می‌خواهد توجه دهد که اینها چگونه در مقابل آنچه که فطرتشان به بهتر و نیکوتر بودن آن اذعان دارد، ایستاده‌اند، و بدین جهت است که جهنمی می‌شوند.

ب. شاید می‌خواهد به تناقض‌آمیز بودن منطق آنها اشاره کند: در عمق وجود خویش می‌دانند که آن واقعا خوب است اما غفلت و هواپرستی موجب می‌شود که آن را انکار کنند.

ج. ...


3) «أَمَّا مَنْ بَخِلَ ... وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»

کسی بخل می‌ورزد که واقعا آخرت و پاداش نیکوی الهی را باور ندارد.


4) «أَمَّا مَنْ ... اسْتَغْنی؛ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»

کسی که خودبزرگ‌بین باشد و خود را بی‌نیاز از خدا و الطاف او بداند، هر خوبی‌ای را انکار خواهد کرد.


5) «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»

تکذیب کردن صرفا اقدامی زبانی نیست.

مثلا اگر کسی نیازمند باشد و به او می‌گویند در ازای انجام فلان کار (که انجامش برای وی ممکن است) یک درآمد بسیار بالا به تو خواهیم داد؛ و او با این حال، آن کار را انجام ندهد؛ با رفتار خود عملا آن وعده را دروغ شمرده است.

تاملی با خویش

اگر کسی به زندگی ما بنگرد، آیا ما واقعا وعده‌های خدا را تکذیب نمی‌کنیم؟



[1] . وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى وَ مَا یُغْنِی [عَنْهُ‏] عِلْمُهُ [عَمَلُهُ‏] إِذَا مَاتَ إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ إِنَّ عَلِیّاً هَذَا الْهُدَى وَ إِنَّ لَنا [لَهُ‏] لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى الْقَائِمُ [ص‏] إِذَا قَامَ بِالْغَضَبِ فَقَتَلَ مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَمِائَةٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ بِالْوَلَایَةِ وَ تَوَلَّى عَنْهَا وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الْمُؤْمِنُ الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّى الَّذِی یُعْطِی الْعِلْمَ أَهْلَهُ وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ مَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مُکَافَأَةٌ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ الْقُرْبَةُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ لَسَوْفَ یَرْضى‏ إِذَا عَایَنَ الثَّوَابَ.

[2] . این روایت هم درباره مواجهه با کسی که حق را تکذیب می‌کند قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ الَّذِی یَجْحَدُ الْحَقَّ وَ یُکَذِّبُ بِهِ وَ یَقَعُ فِی الْأَئِمَّةِ فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ وَ لَا تُقَاعِدْهُ کَائِناً مَنْ کَانَ. (الکافی، ج‏2، ص377)

 


568) سوره لیل (92) آیه 8 وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی

بسم الله الرحمن الرحیم

568)  سوره لیل (92) آیه 8  

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی

ترجمه

و اما کسی که بخل ورزید و [با آن] خود را بی‌نیاز شمرد،

نکات ترجمه

 «بَخِلَ»

«بخل» نقطه مقابل «جود» است؛ وحقیقت «بخل» را امساک و خودداری کردن از دادن و خرج کردن اموال در جایی که سزاوار خرج کردن است، دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص109)

و به تعبیر دیگر، حالت و روحیه‌ای است که شخص آرزو دارد به غیر او چیزی به کسی داده نشود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص225).

این ماده جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«اسْتَغْنى»

از ماده «غنی» است؛ که این ماده در اصل به معنای «کفایت» و «بی‌نیاز شدن» می‌باشد و «استغناء» به معنای احساس بی‌نیازی کردن است و درباره آن در جلسه 354 توضیح داده شد.

حدیث

1) روایت3 از جلسه565 (آیه5) شرحی بود از امام صادق ع درباره آیات این سوره. در ادامه آن روایت آمده است:

«و اما کسی که بخل ورزید» نسبت به دادن خمس،

«و خود را بی‌نیاز شمرد» با تکیه بر نظرِ شخصیِ خویش از مراجعه به اولیای الهی،

«و تکذیب کرد آن نیکوترین را » یعنی ولایت را،

«پس بزودی سختی [یا:‌ سخت‌ترین وضعیت] را برای او میسر گردانیم» یعنی درصدد انجام هیچ شر و بدی‌ای برنمی‌آید مگر اینکه برایش میسر می‌گردد.

تأویل الآیات الظاهرة، ص782

رَوَی أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَیْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ ...

«وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» بِالْخُمُسِ «وَ اسْتَغْنی»‏ بِرَأْیِهِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی»‏ بِالْوَلَایَةِ «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»‏ فَلَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الشَّرِّ إِلَّا تَیَسَّرَ لَهُ ...

ادامه این روایت ان‌شاءالله در بحث از آیه17 خواهد آمد.


2) در روایت 1 از جلسه566 (آیه6) روایتی از امام باقر ع درباره آیات این سوره گذشت. در ادامه آن روایت آمده است:

«و اما کسی که بخل ورزید و خود را بی‌نیاز شمرد» یعنی بخل ورزید بدانچه خداوند عز و جل به او داده است؛

«و تکذیب کرد آن نیکوترین را » یعنی این را که خداوند به ازای هر یکی از ده تا صدهزار و بیشتر عطا می‌فرماید؛

«پس بزودی سختی [یا:‌ سخت‌ترین وضعیت] را برای او میسر گردانیم» یعنی درصدد انجام هیچ شر و بدی‌ای برنمی‌آید مگر اینکه آن را برایش میسر می‌گرداند.

الکافی، ج‏4، ص46-47؛ مجمع البیان، ج‏10، ص760؛ المقنعة، ص266

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی‏ قَالَ بَخِلَ بِمَا آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‏ بِأَنَّ اللَّهَ یُعْطِی بِالْوَاحِدَةِ عَشَرَةً إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ فَمَا زَادَ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏ قَالَ لَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الشَّرِّ إِلَّا یَسَّرَهُ لَهُ ...

ادامه این روایت در بحث از آیه11 خواهد آمد ان‌شاءالله.


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند با بنده‌ای نیازی نداشته باشد [= او را به حال خود رها کند و خیری در او نباشد] او را به بخل مبتلا گرداند.

الکافی، ج‏4، ص44

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلَّهِ فِی عَبْدٍ حَاجَةٌ ابْتَلَاهُ بِالْبُخْلِ.


4) از امام صادق ع روایت شده است که روزی رسول الله ص به طائفه بنی‌سلمه فرمود: سرور و آقای شما کیست؟

گفتند: یا رسول الله! مردی است که در او بخل هست.

رسول الله ص فرمود: و چه دردی دردناک‌تر از بخل؟! ...

الکافی، ج‏4، ص44

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبَنِی سَلِمَةَ یَا بَنِی سَلِمَةَ مَنْ سَیِّدُکُمْ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ سَیِّدُنَا رَجُلٌ فِیهِ بُخْلٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَیُّ دَاءٍ أَدْوَى مِنَ الْبُخْلِ ...[1]


5) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا بخیل واقعی کسی است که از پرداخت حق‌ الله [= واجبات مالی] خودداری کند و اموالش در غیر حق الله عز و جل هزینه کند.

معانی الأخبار، ص246

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

إِنَّمَا الشَّحِیحُ مَنْ مَنَعَ حَقَّ اللَّهِ وَ أَنْفَقَ فِی غَیْرِ حَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [2]


تدبر

1) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی»

این آیه در درجه اول درباره کسی است که: نسبت به دارایی‌هایش بخل می‌ورزد و فکر می‌کند بدین ترتیب می‌تواند به بی‌نیازی برسد (مجمع البیان، ج‏10، ص761؛ المیزان، ج20، ص303)؛

اما درباره آن معانی دیگری هم گفته شده، که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا همگی می‌تواند مد نظر باشد؛ از جمله:

الف. درباره عبارت اول آن، گفته شده کسی که:

الف.1. در مورد ادای حق الله بخل می‌ورزد (مجمع البیان، ج‏10، ص761)؛ بویژه در مورد خمس (حدیث1).

الف2. خود را از تن دادن به حق محروم می‌کند (جلسه562، حدیث1).

الف.3. ...

ب. درباره عبارت دوم آن گفته شده:

ب.1. عملی انجام می‌دهد که با این عمل گویی نیازی به خداوند و رحمت او ندارد (مجمع البیان، ج‏10، ص761).

ب.2. با تکیه بر نظرِ شخصیِ خویش خود را بی‌نیاز از مراجعه به اولیای الهی می‌شمرد. (حدیث1).

ب.3. با روی آوردن به باطل خود را بی‌نیاز از حق می‌شمرد (جلسه562، حدیث1).

ب.4. با روی آوردن به شهوات دنیا، خود را بی‌نیاز از پاداش اخروی می‌شمرد. (تفسیر الصافی، ج‏5، ص337)

ب.5. ...


2) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی»

در مقابل «أَعْطی‏ وَ اتَّقی» تعبیر «بَخِلَ وَ اسْتَغْنی» را آورد. اینکه بخل نقطه مقابل اعطاء و بخشش اموال است واضح است، اما چرا نقطه مقابل «تقوی» را «استغناء» گذاشت؟

الف. معنای دقیق تقوا «خودنگهداری» است؛ شاید می‌خواهد نشان دهد کسی که آخرت را باور دارد خود حقیقی‌اش را شناخته و با بخشش و انفاق خود را حفظ کرده است؛ اما کسی که بخل می‌ورزد، به خیالش دارد خود را بی‌نیاز می‌کند؛ در حالی که خود واقعی‌اش را نشناخته و در واقع «خود»ش را هدر می‌دهد.

ب. تقوا یعنی خود را در پناه خدا قرار دادن؛ و کسی که بخل می‌ورزد، به جای اینکه خود را در پناه خدا قرار دهد؛ خود را در پناه مال و اموالش قرار داده و نسبت به خدا احساس بی‌نیازی می‌کند.

ج. ...


3) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی»

کسی که بخل می‌ورزد، به خیال خود می‌خواهد نیازمند نشود؛ در حالی که تنها خداوند است که می‌تواند انسان را بی‌نیاز کند.

داشتن یا بودن؟!

همه می‌دانیم که اگر مثلا در جایی به مهمانی برویم و چیزی را به طور موقت برای استفاده در اختیار ما قرار دهند، ما مالک آن نمی‌شویم؛ زمانی مالک چیزی هستیم که اختیار آن چیز کاملا در دست ما باشد و هر طور و هر زمان که بخواهیم بتوانیم از آن استفاده کنیم.

اکنون کمی عمیق بیندیشیم! آیا آنچه به عنوان مال و ثروت داریم «واقعاً از آنِ ماست؟» آیا هزاران عامل بیرون از ما (از سیل و زلزله و ... گرفته تا دزد و حکومت و ...) نمی‌تواند براحتی آنها را از دست ما بگیرد؟ آیا می‌توانیم همواره و هر طور دلمان خواست از این اموال استفاده کنیم؟ بویژه اگر مرگ را جدی بگیریم - و این جدی‌ترین واقعیت عالم است که هیچکس نمی‌تواند منکرش شود - آیا واقعا مال و اموالی که در این دنیا اختیارمان است «مال ما» است؟

اگر درست بنگریم تنها چیزی واقعاً مال ماست که تا ابد از آنِ ما باشد؛ و آن چیزی نیست جز «عمل» ما که در «وجود» ما چیزی را می‌افزاید یا می‌کاهد.

بدین جهت است که کسی که می‌بخشد و انفاق می‌کند، کسی است که واقعا به دارایی خود می‌افزاید نه کسی که بخل بورزد. (جلسه565، حدیث4) و به تعبیر خود قرآن کریم، کسی که بخل می‌ورزد در حق خویش بخل ورزیده است. (وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِه؛ محمد/38)


4) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی»

یکی از ریشه‌های بخل، ترس از فقر در آینده است (تفسیر نور، ج10، ص509)


5) «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی»

یکی از سرچشمه‌های بخل، مغرور شدن به دنیا و احساس بی‌نیازی نسبت به وعده‌های بهشتی است. (تفسیر نور، ج10، ص509)




[1] . ثُمَ‏ قَالَ بَلْ سَیِّدُکُمْ الْأَبْیَضُ الْجَسَدِ- الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ.

[2] . در معانی الأخبار، ص245-246 این روایات هم قابل توجه است:

1- أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ تَدْرِی مَنِ الشَّحِیحُ فَقُلْتُ هُوَ الْبَخِیلُ فَقَالَ الشَّحِیحُ أَشَدُّ مِنَ الْبَخِیلِ إِنَّ الْبَخِیلَ یَبْخَلُ بِمَا فِی یَدَیْهِ وَ إِنَّ الشَّحِیحَ یَشُحُّ بِمَا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ حَتَّى لَا یَرَى فِی أَیْدِی النَّاسِ شَیْئاً إِلَّا تَمَنَّى أَنْ یَکُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ وَ لَا یَشْبَعُ وَ لَا یَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى. (این روایت در کافی هم آمده)

2- أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى الْأَرَّجَانِیِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْبَخِیلَ مَنْ کَسَبَ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ وَ أَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ.

3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا بَلَغَ بِهِ سَعْدَ بْنَ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: فِیمَا سَأَلَ عَلِیٌّ ص ابْنَهُ الْحَسَنَ ع أَنْ قَالَ لَهُ مَا الشُّحُّ فَقَالَ أَنْ تَرَى مَا فِی یَدِکَ شَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَ تَلَفاً.

4- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْسَ الْبَخِیلُ مَنْ یُؤَدِّی أَوِ الَّذِی یُؤَدِّی الزَّکَاةَ الْمَفْرُوضَةَ مِنْ مَالِهِ وَ یُعْطِی الْبَائِنَةَ فِی قَوْمِهِ وَ إِنَّمَا الْبَخِیلُ حَقُّ الْبَخِیلِ الَّذِی یَمْنَعُ الزَّکَاةَ الْمَفْرُوضَةَ مِنْ مَالِهِ وَ یَمْنَعُ الْبَائِنَةَ فِی قَوْمِهِ وَ هُوَ فِی مَا سِوَى ذَلِکَ یُبَذِّرُ.

5- (روایت متن)

6- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْجَهْمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْبَخِیلُ مَنْ بَخِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ. (این روایت در کافی هم آمده)

7- أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْبَخِیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ.

8- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارِ بْنِ الْمُثَنَّى التَّمِیمِیُّ الطَّبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَجَّاجِ الْمُقْرِی الرَّقِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْعَلَاءِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ بِلَالٍ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ غَزِیَّةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْبَخِیلُ حَقّاً مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ.

همچنین درباره بخل این روایات در الکافی، ج‏4، ص44-45 هم قابل توجه است:

9- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ سَمِعَ رَجُلًا یَقُولُ إِنَّ الشَّحِیحَ أَغْدَرُ مِنَ الظَّالِمِ فَقَالَ لَهُ کَذَبْتَ إِنَّ الظَّالِمَ قَدْ یَتُوبُ وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَرُدُّ الظُّلَامَةَ عَلَى أَهْلِهَا وَ الشَّحِیحُ إِذَا شَحَّ مَنَعَ الزَّکَاةَ وَ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ قِرَى الضَّیْفِ وَ النَّفَقَةَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أَبْوَابَ الْبِرِّ وَ حَرَامٌ عَلَى الْجَنَّةِ أَنْ یَدْخُلَهَا شَحِیحٌ.

10- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مَحَقَ الْإِسْلَامَ مَحْقَ الشُّحِّ شَیْ‏ءٌ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِهَذَا الشُّحِّ دَبِیباً کَدَبِیبِ النَّمْلِ وَ شُعَباً کَشُعَبِ الشِّرَکِ وَ فِی نُسْخَةٍ أُخْرَى الشَّوْکِ.

11- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْسَ بِالْبَخِیلِ الَّذِی یُؤَدِّی الزَّکَاةَ الْمَفْرُوضَةَ فِی مَالِهِ وَ یُعْطِی الْبَائِنَةَ فِی قَوْمِهِ.

 


567) سوره لیل (92) آیه 7 فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

بسم الله الرحمن الرحیم

567)  سوره لیل (92) آیه 7  

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

ترجمه

پس بزودی او را برای آسایش [یا: وضعیت آسان‌تر، یا: راحت‌ترین وضعیت] آماده می‌سازیم.

یا

پس بزودی راحت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم.

نکات ترجمه

«فَسَنُیَسِّرُهُ» = فـ + سـ + نُیَسِّرُ + ه

«نُیَسِّرُ» «الْیُسْری»

ماده «یسر» در اصل بر دو معنا دلالت دارد؛ یکی بر معنای گشایش و سبکی؛ و دیگری بر عضوی از اعضای بدن (دست چپ) [و یا سمت چپ] (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص156) که البته در معنای دوم در قرآن کریم ظاهرا به کار نرفته است.

«یُسر» به معنای آسانی و در مقابل «عُسر» (سختی) است «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/7)

«تَیَسَّرَ» (فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ‏؛ مزمل/20) و «اسْتَیْسَرَ» (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ؛ بقرة/196) نیز به معنای سهل و آسان بودن وضعیتی است؛ و «یسّر» نیز به معنای سهل و آسان شدن و آماده شدن چیزی و کاری است تا انجام شود (که در فارسی هم تعبیر «میسر شدن» را به کار می‌بریم] (مفردات ألفاظ القرآن، ص892)

«یُسْرَى» هم می‌تواند به معنای مصدری (سهل و آسان) باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص892) و هم ممکن است مونث «أیسر» (افعل التفضیل به معنای ساده‌تر یا ساده‌ترین) باشد

کلمه «یَسِیرُ» هم در دو معنا به کار می‌رود: (مفردات ألفاظ القرآن، ص892)

یکی در معنای سهل و آسان (کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً؛ أحزاب/30) و مترادف با کلمه «مَیْسُور» (فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً؛ إسراء/28)

و دوم در معنای «مقدار کم و اندک» (وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً؛ أحزاب/14)

«یَسَار» [که گاه به صورت «یِسَار» هم تلفظ می‌شود] (چپ) نقطه مقابل «یمین» (راست) است و البته هم کلمه «یَسَار» و هم کلمه «مَیْسَرَة» به معنای غنا و بی‌نیازی هم به کار می‌رود (فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ؛ بقرة/280) (مفردات ألفاظ القرآن، ص892)

«مَیْسِر» (بقره/219) به معنای «قمار» است و در وجه تسمیه‌اش گفته‌اند چون گویی راهی سهل و آسان برای پولدار شدن است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏14، ص243)

این ماده و مشتقات آن جمعا 44 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) در منابع اهل سنت، از امیرالمومنین ع روایت شده است: ما در محضر پیامبر اکرم ص نشسته بودیم که فرمود:

هیچیک از شما نیست مگر اینکه جایگاهش در بهشت و جایگاهش در آتش نوشته شده است.

گفتیم: یا رسول الله! آیا پس توکل نکنیم [= انجام عمل را واگذار نکنیم]؟

فرمود: خیر، عمل کنید که هرکسی برایش آماده و میسر است؛ سپس قرائت کردند: «پس آن که بخشش نمود و تقوا پیشه کرد؛ و آن نیکوترین [یا: نیکوکاری] را تصدیق کرد؛ پس بزودی راحت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم» تا آنجا که می‌فرماید « پس بزودی سخت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم» (لیل/5-10)

صحیح بخاری، ج6، ص170؛ مسند احمد، ج2، ص329

حَدَّثَنَا یَحْیَى، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، قَالَ:

کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فَقَالَ: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَقَدْ کُتِبَ مَقْعَدُهُ مِنَ الجَنَّةِ، وَمَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ» فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نَتَّکِلُ [عَلَى کِتَابِنَا، وَنَدَعُ الْعَمَلَ]؟ قَالَ: «لاَ، اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ» ثُمَّ قَرَأَ: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى» إِلَى قَوْلِهِ «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى»


2) در منابع اهل سنت، از امیرالمومنین ع روایت شده است:

جنازه‌ای را تشییع می‌کردیم تا به بقیع رسیدیم و آنجا بودیم که رسول الله ص بر ما وارد شد و در دستش چوب سبزی بود. آمد و نشست و روی زمین اندکی با آن خط کشید؛ سپس فرمود: هیچ نفسی نیست که آفریده شده باشد مگر اینکه مکانش در بهشت یا جهنم نوشته شده؛ وگرنه حتما به عنوان شقاوتمند یا سعادتمند نوشته شود.» یکی گفت: پس یا رسول الله! اگر چنین است، به آنچه برایمان نوشته شده توکل نکنیم و عمل را فروگذاریم؟!

فرمود: خیر! بلکه عمل کنید، که هرکس [چیزی برایش] میسر گردیده است؛ اما آنان که اهل شقاوت باشند، عملِ اهل شقاوت برایشان میسر می‌گردد؛ و آنان که اهل سعادتند، عمل اهل سعادت برایشان آماده می‌شود. سپس این آیات را تلاوت کردند: «پس آن که بخشش نمود و تقوا پیشه کرد؛ و آن نیکوترین [یا: نیکوکاری] را تصدیق کرد؛ پس بزودی راحت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم؛ و اما کسی که بخل ورزید و احساس بی‌نیازی کرد؛ پس بزودی سخت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم»

جامع معمر بن راشد، ج11، ص115

أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ:

خَرَجْنَا عَلَى جِنَازَةٍ، فَبَیْنَا نَحْنُ فِی الْبَقِیعِ إِذْ خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آله وسَلَّمَ، وَبِیَدِهِ مِخْصَرَةٌ، فَجَاءَ فَجَلَسَ، ثُمَّ نَکَثَ بِهَا فِی الْأَرْضِ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَةٍ إِلَّا قَدْ کُتِبَ مَکَانُهَا مِنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ، وَإِلَّا قَدْ کُتِبَتْ شَقِیَّةً أَوْ سَعِیدَةً» قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ: أَلَا نَتَّکِلُ عَلَى کِتَابِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَنَدَعُ الْعَمَلَ؟ قَالَ: «لَا، وَلَکِنِ اعْمَلُوا، فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ، أَمَّا أَهْلُ الشَّقَاءِ فَیُیَسَّرُونَ لِعَمَلِ أَهْلِ الشَّقَاءِ، وَأَمَّا أَهْلُ السَّعَادَةِ فَیُیَسَّرُونَ لِعَمَلِ أَهْلِ السَّعَادَةِ» ، ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى»


3) ابن‌ ابی عمیر می‌گوید: از امام کاظم ع در مورد این سخن رسول الله ص که فرمودند «شقاوتمند در شکم مادرش شقاوتمند است و سعادتمند در شکم مادرش سعادتمند است» سوال کردم، فرمود:

شقاوتمند کسی است که خداوند، وقتی که او در شکم مادرش است، می‌داند که او اعمال شقاوتمندان را انجام خواهد داد؛ و سعادتمند کسی است که خداوند، وقتی او در شکم مادرش است، می‌داند که او اعمال سعادتمندان را انجام خواهد داد.

گفتم: پس منظور از این سخن پیامبر ص چیست [که در ادامه‌اش فرموده‌اند] پس عمل کنید که [برای] هرکسی میسر شده است در راستای آنچه که آفریده شده»

فرمود: همانا خداوند عز و جل جن و انس را آفرید تا او را بپرستند و نیافریدشان تا وی را عصیان کنند؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که «و جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بپرستند» (ذاریات/56) پس هریک برای آنچه برایش میسر شده آفریده شده است؛ پس وای بر کسی که کوری را بیش از بینایی دوست داشته باشد و ترجیح دهد.

التوحید (للصدوق)، ص: 356

حَدَّثَنَا الشَّرِیفُ أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَقَالَ الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیَاءِ  وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ قُلْتُ لَهُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ ص اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ‏ لَهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِیَعْبُدُوهُ وَ لَمْ یَخْلُقْهُمْ لِیَعْصُوهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» فَیَسَّرَ کُلَّا لِمَا خُلِقَ لَهُ فَالْوَیْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى‏.

تدبر

1) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

مقصود از این تعبیر چیست؟

الف. انجام هیچ کار خوبی را اراده نمی‌کند مگر اینکه زمینه برایش مهیا می‌شود و به سهولت امکان انجام آن را پیدا می‌کند (جلسه565، حدیث3؛ و جلسه 566، حدیث1)

ب. برایش آسان می‌شود که بتواند اطاعت بعد از اطاعت انجام دهد. (مجمع‌البیان، ج10، ص760)

ج. راه اطاعت کردن خدا برایش آسان می‌شود به طوری که با طیب خاطر و بدون زحمت وظایف دینی‌اش را انجام دهد. (مجمع‌البیان، ج10، ص760) یعنی شبیه مضمون آیه «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ: پس هر که خدا بخواهد او را هدایت کند شرح صدری نسبت به اسلام برایش قرار می دهد.» (انعام/125) (الکشاف، ج4، ص762)

د. برای او وضعیت و حالتی آسان و راحت را مهیا می‌کنیم، یعنی همان بهشت و استقبال فرشتگان از او با تحیت و سلام. (مجمع‌البیان، ج10، ص760) یعنی همان که خداوند در موردشان فرمود: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِه‏؛ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً: اما کسی که نامه‌اش به دست راستش داده شود؛ پس بزودی به حسابی آسان مورد محاسبه قرار می‌گیرد» (انشقاق/7-8)

ه. آماده کردن خصلت و وضعیتی برای اوست که در آن راحتی بدون هرگونه سختی‌ای فراهم شده است؛ که این می‌تواند از باب توفیق یافتن برای انجام اعمال صالح به سهولت باشد یا آماده شدن برای حیات سعادتمند در بهشت. (المیزان، ج20، ص303)

و. ...


2) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

به جای اینکه بگوید «فَسَنُیَسِّرُ الْیُسْری له: بزودی راحت‌ترین [وضعیت] را برای وی میسر می‌کنیم»، فرمود: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری: بزودی او را برای راحت‌ترین [وضعیت] آماده می‌سازیم.» چرا؟

الف. این چنین تعبیری به لحاظ فصاحت و بلاغت شیواتر است؛ تفاوت این دو را می‌توان شبیه تفاوت این دانست که یکبار کسی را در زیبایی به ماه تشبیه می‌کنیم و می‌گوییم «تو همچون ماه در آسمان هستی» ولی یکبار تشبیه را معکوس کرده می‌گوییم «ماهی چو تو، آسمان، ندارد!»

ب. ...


3) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

انجام کارهای خوب (انفاق و تقوا و تصدیق خوبی‌ها) راه را برای ساده شدن انجام خوبی‌های بعدی میسر می‌سازد.

به تعبیر دیگر،

خوبی، خوبی می‌آورد.

نکته‌ای در سیر و سلوک

انسان وقتی به زندگی پیامبر ص و ائمه ع و اولیای دین نگاه می‌کند و سختی‌های زندگی آنان را می‌بیند، گاه از دشواری‌های پیمودن راه خدا می‌هراسد که آیا واقعا ما می‌توانیم؟ آیا ما تحمل این سختی‌ها را خواهیم داشت؟ حقیقت این است که پیمودن این مسیر گام به گام است و هر گامی گامهای بعدی را تسهیل می‌کند. اگر ما شروع کنیم حتما خداوند در این مسیر دستگیری خواهد کرد.


4) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

برای ما انسانها هم بهشت مقدر شده است و هم جهنم. اما اینکه ما به کدام تقدیر خود برسیم به عمل خود ما بستگی دارد. این اعمال ماست که حرکت ما به سوی بهشت یا جهنم را تسهیل می‌کند و نهایتا آن سرنوشت نهایی را متعین می‌سازد. (حدیث2 و 3)

نکته‌ای در جبر و اختیار

آیا اینکه خداوند می‌داند ما نهایتا سعادتمند یا شقاوتمند می‌شویم منجر به جبر نمی‌شود؟

اگر علم خدا را شبیه علم خودمان، از طریق ذهن قلمداد می‌کنیم، این سوال پاسخ ندارد؛ در حالی که این گونه نیست که علم خدا به ما از طریق یک تصورات ذهنی‌ای باشد که از پیش از عمل ما آن تصورات موجود باشد و بعد عمل ما بر آن منطبق شود! بلکه علم خدا به ما همان وجود ماست؛ و اینکه می‌گوییم خدا از قبل می‌داند، قبل و بعد، برای ما قبل و بعد است، اما زمان در خدا راه ندارد؛ و چون او فوق زمان است، همه چیز با تمام واقعیت خود یکجا برای او حاضر است.

در واقع خداوند برای هر انسانی ظرفیتی قرار داده است که با این ظرفیت دو عاقبت برای او ممکن است: بهشت یا جهنم؛ و نظام عالم را به گونه‌ای سامان داده است که هر کاری مسیر بعدی انسان را مهیا می‌کند، کار خوب، زمینه کار خوب بعدی و حرکت وی به سمت بهشت را مهیا می‌سازد و کار بد، زمینه کار بد بعدی و حرکت وی به سمت جهنم؛ و چون برای خدا امروز و فردا در کار نیست، و ما با زبانِ زمان‌مند خود می‌خواهیم از علم خدا گزارش دهیم، می گوییم وضعیت نهایی را از حالا می‌داند؛ در حالی که علم او به نهایت ما، همان وضعیت نهایی ماست که از منظر لازمان در عالم واقع شده است.


5) «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

از بهشت و وضعیت نهایی مطلوب بشر با تعبیر «یُسری: آسانی؛ یا: آسان‌ترین و راحت‌ترین» تعبیر کرد؛ و فرمود ما دسترسی وی به این راحت‌ترین را برای او راحت می‌سازیم.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان‌ها همگی دنبال رسیدن به یک وضعیت راحت و آسوده هستند؛ یعنی وضعیتی که بیشترین مطلوب‌ها با کمترین زحمت و هزینه به دست آید.

هر انسانی که عاقلتر باشد می‌فهمد راحتی، هرچه طولانی‌مدت‌تر باشد، به سختیِ بیشترِ زحمت کنونی‌اش می‌ارزد.

مثلا یک کارگر ساده برای تامین معاش عادی خود حاضر نیست در روز بیش از چند ساعت زمین را بیل بزند؛ اما اگر به وی وعده پاداش یک میلیاردی بدهند که دو شبانه روز پیاپی زمین را بیل بزند حتما حاضر خواهد شد زیرا این سختی در قبال راحتی‌ای که بعدا با آن پول به دست می‌آورد قابل تحمل خواهد بود.

کسی که انفاق می‌کند و تقوا دارد و به آخرت و وضعیت نیکوی نهایی ایمان دارد، تدریجا همه سختی‌ها برایش ساده می‌شود و به راحت‌ترین وضعیت ممکن دست می‌یابد.

به تعبیر دیگر،

راحت‌طلبی به خودی خود امر بدی نیست؛ بلکه اگر راحت‌طلبی را بد می‌دانیم ناشی از این است که راحتی بسیار عظیمتری را با این راحت‌طلبی در دنیا از دست می‌دهیم.


6) «فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‏ ... فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»

اگر گره از کار فقرا باز کنیم، خدا گره از کار ما باز می‌کند. (تفسیر نور، ج10، ص509)