576) سوره لیل (92) آیه 16 الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی
بسم الله الرحمن الرحیم
576) سوره لیل (92) آیه 16
الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی
ترجمه
آن که تکذیب کرد و سر پیچید (روی گردانید)
نکات ترجمه
«کَذَّبَ»
قبلا بیان شد که «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، و وقتی به باب تفعیل میرود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار میرود. (جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/)
«تَوَلَّی»
درباره ماده «ولی» در جلسه 84 (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی میگویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است.[1]
همچنین در جلسه 144 (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/) بیان شد که «تولی» از همین ماده است که چون به باب «تفعُّل» رفته، معنای مطاوعه (= قبول و پذیرش) پیدا کرده است؛ لذا به معنای «قبول ولایت» (شخصی را به عنوان ولیّ قبول کردن) میباشد.
اکنون میافزاییم که «تولی» علاوه بر معنای فوق، در معنای کاملا مخالف آن (یعنی رویگردان شدن و از پذیرش ولایت کسی سر باز زدن) هم به کار میرود. درباره این چند تحلیل ارائه شده است:
برخی معتقدند که ماده «ولی» وقتی با حرف «عن» متعدی شود به معنای اعراض و ترک نزدیکی و دوستی میباشد؛ و این متعدی شدن با «عن» میتواند صریح (با آمدن لفظ «عن») (تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا؛ نجم/29) یا تقدیری (بدون آن) باشد (إِلَّا مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ؛ غاشیة/23) (مفردات ألفاظ القرآن، ص887).
برخی بر این باورند که اساساً اصل ماده «ولی» به معنای اینکه «چیزی پشت سر چیزی قرار گیرد به نحوی که رابطهای با هم داشته باشند» میباشد و این رابطه اعم از رابطه حسنه یا سیئه است؛ از این رو، هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کمک و یاری و تدبیر امور همدیگر، و هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کارشکنی و مخالفت کردن، به کار میرود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص203-206)
توجه
این آیه شباهت زیادی دارد با دو آیهای که قبلا بحث شده است:
1) آیه «أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (علق/13) که در جلسه360 بحث شد.
http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/
2) آیه «وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (قیامت/32) که در جلسه390 بحث شد.
http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/
اغلب احادیث و تدبرهای آنجا به این آیه نیز مرتبط میباشد و لذا مجددا تکرار نمیشود.
حدیث
1) از امام صادق ع حدیثی در تاویل آیات این سوره روایت شده است که آخرین فراز آن در جلسه574، حدیث1 گذشت. در ادامه حضرت فرمودند:
«آن که تکذیب کرد و سر پیچید» آن که ولایت را تکذیب کرد و از آن سر پیچید.
تفسیر فرات الکوفی، ص568
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ... الَّذِی کَذَّبَ بِالْوَلَایَةِ وَ تَوَلَّی عَنْهَا ...
ادامه این حدیث انشاء الله در بحث از آیه18 خواهد آمد.
قبلا (در جلسه574، حدیث5) حدیثی شبیه این از امام صادق ع آمده که در آن تصریح میکند به «کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ ع وَ تَوَلَّی عَنْ وَلَایَتِهِ: رسول الله را در مورد حضرت علی ع تکذیب کرد و از ولایت او سرپیچید.»
2) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند: کسی که در دلش به اندازه ذرهای کبر باشد وارد بهشت نمیشود.
برخی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! پس هلاک شدیم! چرا که ما دوست داریم که کفش و لباسمان زیبا باشد.
پیامبر ص فرمود: این کبر نیست. کبر همانا در مقابل حق ایستادن و با دیده حقارت به مردم نگریستن است.
منیة المرید، ص175؛ عوالی اللئالی، ج1، ص437؛ معانی الأخبار، ص241[2]؛ مسند احمد، ج28، ص437
قَالَ النَّبِیُّ ص لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ کِبْرٍ فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ هَلَکْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَحَدَنَا یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ نَعْلُهُ حَسَناً وَ ثَوْبُهُ حَسَناً. فَقَالَ النَّبِیُّ ص لَیْسَ هَذَا الْکِبْرَ إِنَّمَا الْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْصُ النَّاس.[3]
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است: کسی که رو در روی حق بایستد هلاک خواهد شد.
نهج البلاغة، حکمت188؛ الکافی، ج8، ص68
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ.
4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که با حق کُشتی بگیرد زمین میخورد.
نهج البلاغة، حکمت 408؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص191[4]
وَ قَالَ ع: مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَه.[5]
تدبر
1) «... الْأَشْقَی؛ الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی»
شقاوتمندترین کس، کسی است که حق را تکذیب کند و از تن دادن به آن سرپیچی نماید.
چرا؟
الف. دو ممیزه اصلی انسان، برخورداری از «زبان» [که امکان انتقال معانی و پیدایش و تنوع فرهنگها را مهیا میکند] و «اراده» است. حیوانات زبان ندارند؛ از این رو، «تاریخ» و «تحول تاریخی» ندارند و ارتباطات و انتقال تجربههایشان به ارتباط رو در رو (محدود به زمان و مکان خود) منحصر میشود؛ همچنین اراده (توان تدبیر و تصمیمگیری آگاهانه درازمدت) ندارند؛ بلکه صرفا بر اساس میل و جهتدهیِ غریزی کار انجام میدهند.
حال، اگر انسان این دو ظرفیت عظیم خود را به جای اینکه در مسیر حق قرار دهد در مسیر مقابل حق قرار دهد؛ طبیعی است که شقاوتمندترین موجود خواهد شد. (همچنین نگاه کنید به جلسه390، تدبر3 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/ )
ب. وجود انسان دو ساحت نظر و عمل دارد؛ تکذیب، انحراف در ساحت نظر؛ و سرپیچی کردن از پیروی از حق، انحراف در مقام عمل است. (توضیح بیشتر در جلسه360، تدبر3 http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/ )
ج. کسی که این همه نشانههای هدایت را نادیده بگیرد بدبختترین است. (تفسیر نور، ج10، ص511)
د. ...
2) «ناراً تَلَظَّی؛ لا یَصْلاها إِلاّ ... الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی»
زبانه آتش را تنها کسی میچشد که حقیقت را انکار کند و از پیروی آن، سرپیچی کند.
پس، در هر گناهی که انسان را جهنمی میکند، نوعی از انکار و سرپیچی از حقیقت نهفته است؛
و آتش جهنم، باطن، و پشت پردهی دوری از حق و حقیقت است.
[1] . همچنین در جلسه392 (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.
[2] . این روایت از قول امام صادق ع از پیامبر ص در معانی الاخبار چنین آمده است:
حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَلْبَسُ الثَّوْبَ أَوْ یَرْکَبُ الدَّابَّةَ فَیَکَادُ یُعْرَفُ مِنْهُ الْکِبْرُ قَالَ لَیْسَ بِذَاکَ إِنَّمَا الْکِبْرُ إِنْکَارُ الْحَقِّ وَ الْإِیمَانُ الْإِقْرَارُ بِالْحَقِّ.
[3] . این دو روایت هم در همین مضمون است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْکِبْرِ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ فَقَالَ مَا لَکَ تَسْتَرْجِعُ قُلْتُ لِمَا سَمِعْتُ مِنْکَ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا أَعْنِی الْجُحُودَ إِنَّمَا هُوَ الْجُحُودُ. (الکافی، ج2، ص310)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْکِبْرُ فَقَالَ أَعْظَمُ الْکِبْرِ أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَّ وَ تَغْمِصَ النَّاسَ قُلْتُ وَ مَا سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ یَجْهَلُ الْحَقَّ وَ یَطْعُنُ عَلَى أَهْلِهِ. (الکافی، ج2، ص311)
[4] . به نظر میآید اصل روایت در این داستان بوده است که در احتجاج آمده: وَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع خُطْبَةً بِالْکُوفَةِ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ کَلَامِهِ قَالَ أَلَا وَ إِنِّی لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَامَ إِلَیْهِ أَشْعَثُ بْنُ قَیْس ... فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا ابْنَ الْخَمَّارَةِ لَیْسَ کَمَا قِسْتَ إِنَّ عُثْمَانَ جَلَسَ فِی غَیْرِ مَجْلِسِهِ وَ ارْتَدَى بِغَیْرِ رِدَائِهِ صَارَعَ الْحَقَّ فَصَرَعَهُ الْحَق
[5] . درباره اهمیت انکار حق نکردن این روایت هم قابل توجه است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا یَنْفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ. (الکافی، ج2، ص400)