سفارش تبلیغ
صبا ویژن

380) سوره قیامت (75) آیه 22 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ

بسم الله الرحمن الرحیم

380) سوره قیامت (75) آیه 22  

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ

ترجمه

رخساره‌هایی در آن روز [از فرط شادی] برافروخته است.

(شاد می‌آمد و رخساره برافروخته بود)

نکات ترجمه

«ناضِرَةٌ»

اسم فاعل از ماده «نضر» است. این ماده در اصل بر حُسن و خلوص و نورانیت دلالت می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص439). برخی آن را لمعان و درخششی دانسته‌اند که [از فرط حُسن و زیبایی در چهره کسی نمایان دیده می‌شود و] دلالت بر خوش و خرم بودن وی می‌کند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص156)

این ماده، علاوه بر این مورد، در دو جای دیگر قرآن کریم به صورت مصدر (نضرة) به کار رفته است: «تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ» (مطففین/24) «لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» (انسان/11)

حدیث

پیشاپیش میلاد سراسر نور امیرمومنان را تبریک عرض می‌کنم

هدیه به تمامی شیعیان واقعی آن حضرت، روایت زیر که تناسبی با آیه امروز (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ: رخساره‌هایی آن روز بشاش و نورانی است) دارد، تقدیم می‌شود:

1) از امام باقر ع روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

در سمت راست عرش، گروهی‌اند که رخساره‌هایشان از نور و بر منابری از نورند، انبیاء به حال آنان غبطه می خورند در حالی که نه از انبیایند و نه از شهداء.

گفتند: پیامبر خدا ! در حالی که نه از انبیا هستند و نه از شهداء، چه چیزی آنان را چنان مقرب خداوند کرده است؟

فرمود: آنان شیعیان علی ع هستند و حضرت علی ع امامشان است.

المحاسن، ج‏1، ص182

عَنْهُ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ مَا ازْدَادُوا هَؤُلَاءِ مِنَ اللَّهِ إِذَا لَمْ یَکُونُوا أَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ إِلَّا قُرْباً مِنَ اللَّهِ قَالَ أُولَئِکَ شِیعَةُ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ إِمَامُهُمْ.[1]


2) هاشم صیداوی می‌گوید: امام صادق ع فرمودند: پدرم که از من بهتر است، از جدم از رسول خدا ص روایت کرده است که فرمودند: هیچ یک از فقرای شیعیان ما نیست مگر اینکه «تَبِعَه»ای [بدهی‌ای که ناشی از ظلم باشد] برعهده‌اش نیست.

به ایشان گفتم: فدایتان شوم. تبعه چیست؟

فرمودند: از پنجاه و یک رکعت نماز [= نمازهای واجب و نوافل یومیه] و از روزه سه روز در ماه. پس هنگامی که روز قیامت شود از قبرهایشان بیرون می‌آیند در حالی که رخساره‌هایشان مانند ماه شب چهارده است. به هر یک از آنها گفته می‌شود: بخواه تا به تو داده شود. می گوید: از پروردگارم تقاضا دارم که نگاه کردن به رخسار حضرت محمد ص را نصیبم فرماید.

پس خداوند عز و جل به بهشتیان اجازه می‌دهد که حضرت محمد ص را زیارت کنند.

پس برای رسول خدا ص منبری بر بساطی از بساطهای بهشتی گذاشته می‌شود ... پس حضرت محمد ص و حضرت علی ع از آن بالا می‌روند و شیعیان آل محمد ص دور آن ازدحام می‌کنند و خدا به آنها نگاه می‌کند و این همان است که فرمود: «رخساره‌هایی در آن روز [از فرط شادی] برافروخته است، به جانب پروردگارشان می‌نگرند» (قیامت/22-23)[2]

فرمود: پس نوری آنها را در برمی‌گیرد به نحوی که وقتی برمی‌گردند حوری‌ها نمی‌توانند ازدیدن آنها سیراب شوند.

سپس امام صادق ع فرمود: هاشم، «برای چنین چیزی اهل عمل باید عمل کنند.» (صافات/61)

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص717

مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَوْذَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ هَاشِمٍ الصَّیْدَاوِیِّ قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا هَاشِمُ حَدَّثَنِی أَبِی وَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ فُقَرَاءِ شِیعَتِنَا إِلَّا وَ لَیْسَ عَلَیْهِ تَبِعَةٌ.

قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا التَّبِعَةُ؟

قَالَ مِنَ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ رَکْعَةً وَ مِنْ صَوْمِ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِنَ‏ الشَّهْرِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ خَرَجُوا مِنْ قُبُورِهِمْ وَ وُجُوهُهُمْ مِثْلُ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ فَیُقَالُ لِلرَّجُلِ مِنْهُمْ سَلْ تُعْطَ فَیَقُولُ أَسْأَلُ رَبِّی النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ مُحَمَّدٍ ص قَالَ فَیَأْذَنُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ أَنْ یَزُورُوا مُحَمَّداً ص قَالَ فَیُنْصَبُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْبَرٌ عَلَى دَرَنُوکٍ مِنْ دَرَانِیکِ الْجَنَّةِ لَهُ أَلْفُ مِرْقَاةٍ بَیْنَ الْمِرْقَاةِ إِلَى الْمِرْقَاةِ رَکْضَةُ الْفَرَسِ فَیَصْعَدُ مُحَمَّدٌ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ فَیَحُفُّ ذَلِکَ الْمِنْبَرَ شِیعَةُ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَیَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ» قَالَ فَیُلْقَى عَلَیْهِمْ مِنَ النُّورِ حَتَّى إِنَّ أَحَدَهُمْ إِذَا رَجَعَ لَمْ تَقْدِرِ الْحُورُ أَنْ تَمْلَأَ بَصَرَهَا مِنْه.

قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا هَاشِمُ «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ».


3) از امام صادق ع از پدرشان از جدشان روایت شده است که رسول خدا ص فرمود: هنگامی که روز قیامت شود گروهی را بر منابری از نور می‌آورند که رخسارشان همچون ماه شب چهارده می‌درخشد که اولین و آخرین بر آنها غبطه می‌خورند. سپس سکوت کردند. مجددا این کلام را سه‌بار تکرار کردند.

عمر بن خطاب گفت: پدرم و مادرم فدایت! آیا آنها شهیدانند؟

حضرت ص فرمود: آنها شهیدانند اما نه آن شهیدانی که شما گمان می‌کنید.

گفت: آنها اوصیائند؟

فرمود: آنها اوصیائند اما نه آن اوصیایی که شما گمان می‌کنید.

گفت: از اهل آسمان‌اند یا از اهل زمین؟

فرمود: از اهل زمین‌اند.

گفت: به من بگو آنها کی‌اند؟

پیامبر ص با دست اشاره‌ای به حضرت علی ع کرد و فرمود: این و شیعیانش؛ دشمنی و بُغض آنها را هیچیک از قریش ندارد مگر اینکه خونخوار [یا:‌ زناکار] باشد؛ و هیچیک از انصار ندارد مگر اینکه یهودی باشد؛ و هیچیک از عرب ندارد مگر اینکه حرامزاده باشد، و هیچیک از سایر مردم ندارد مگر اینکه شقاوتمند باشد.

عمر! دروغ می‌گوید کسی که می‌پندارد مرا دوست دارد در حالی که دشمنی و بُغض علی ع را دارد.

فضائل الشیعة (صدوق)، ص31

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِأَقْوَامٍ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ تَتَلَأْلَأُ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ یَغْبِطُهُمُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ ثُمَّ سَکَتَ ثُمَّ أَعَادَ الْکَلَامَ ثَلَاثاً.

فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی هُمُ الشُّهَدَاءُ؟

قَالَ هُمُ الشُّهَدَاءُ وَ لَیْسَ هُمُ الشُّهَدَاءُ الَّذِینَ تَظُنُّونَ.

قَالَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ؟

قَالَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ وَ لَیْسَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ الَّذِینَ تَظُنُّونَ.

قَالَ فَمِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ أَوْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ؟

قَالَ هُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ.

قَالَ فَأَخْبِرْنِی مَنْ هُمْ؟

قَالَ فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ هَذَا وَ شِیعَتُهُ مَا یُبْغِضُهُ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا سِفَاحِیٌّ وَ لَا مِنَ الْأَنْصَارِ [الأنهار] إِلَّا یَهُودِیٌّ وَ لَا مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا دَعِیٌّ وَ لَا مِنْ سَائِرِ النَّاسِ إِلَّا شَقِیٌّ یَا عُمَرُ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُ عَلِیّاً.[3]


4) از امام باقر ع روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

کسانی که همدیگر را فی الله دوست بدارند، روز قیامت بر زمینی از زبرجد سبز در سایه عرش خداوند در سمت راستش [پربرکتش] می‌باشند - که هر دو دستش راست [پربرکت] است - . رخساره‌هایشان سفیدتر و نورانی‌تر است از خورشیدی که طلوع می‌کند؛ به جایگاه آنها هر فرشته مقرب و پیامبر فرستاده‌شده‌ای غبطه می‌خورد.

مردم می‌گویند: اینان چه کسانی‌اند؟

گفته می‌شود: اینان کسانی‌اند که همدیگر را فی الله دوست داشتند.

الکافی، ج‏2، ص126

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عُمَرَ بْنِ جَبَلَةَ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى أَرْضِ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ. یَقُولُ النَّاسُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.

تدبر

1) ‌«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»

رخساره‌هایی در آن روز از فرط شادی برافروخته است.

کسی که آخرت و تفاوتش با دنیا را بفهمد، می‌فهمد اینکه انسان آن روز چنین باشد، مهم است؛

و اگر آن روزمان چنین باشد، امروز تحمل هر سختی‌ای برایمان آسان می‌شود.


2) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»

رخساره‌هایی در آن روز [از فرط شادی] برافروخته است.

چرا چنین‌اند؟

در آیه دیگر این حالت خوش و خرم و برافروختگی‌ای که در صورت بهشتیان دیده می‌شود ناشی از نعمت‌هایی دانسته شده که خداوند بدانها داده است: «تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ» (مطففین/24)

اما چرا این نعمت‌ها بدانها داده شده؟

در آیه دیگر، این ناشی از عمل خودشان دانسته شده؛ البته عملی خالصاً برای خدا:

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً؛ إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً؛ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً؛ فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (انسان/8-11)


3) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»

اینها چه کسانی‌اند که صورت‌هایشان چنین نورانی است؟

-         در قرآن کریم این تعبیر تنها دوبار دیگر آمده است:

یکبار در مورد آن گروه از «ابرار» [= نیکان] آمده که از رحیق مختومی که از جام مقربان در آن ریخته شده می‌نوشند. (مطففین/22-28)

مورد دوم در خصوص انفاقی است که اهل بیت ع انجام دادند و سه شب پیاپی افطاری‌شان را به مسکین و یتیم و اسیر انفاق کردند و خداوند کارشان را ستود و آنها را از سرور و چنین نورانیتی لبریز کرد (انسان/8-11).

اگر توجه کنیم که مصداق اصلی مقربان همان اهل بیت ع هستند، جمع این دو آیه این می‌شود که کسانی که در قیامت این گونه «شاد می‌آیند و رخساره برافروخته‌اند» یا خود اهل بیت‌اند یا شیعیان خاص آنان.

-         اکنون اگر سراغ روایات برویم، می‌بینیم این حالت یا صریحا وصف حضرت علی ع و شیعیانش دانسته شده (احادیث 1-3) و یا وصف کسانی که همدیگر را فی الله دوست دارند (حدیث4)؛ و با توجه به اینکه شیعه واقعی کسی است که امیرالمومنین ع و اهل بیت را فی الله دوست دارد، و تنها دوستی‌ای که در قرآن کریم بارها بر ان اصرار و تصریح شده و مصداق اصلی محبت فی الله است، دوستی اهل بیت است - که تنها اجری است که پیامبر ص از ما خواسته (شوری/23) و فرموده که این اجر به خاطر خودتان است (سبأ/47) و راه شما را به سوی خدا باز می‌کند (فرقان/57) -  دوباره به همین نتیجه می‌رسیم که مصداق اصلی این کسان، یا خود اهل بیت‌اند و یا شیعیان خاص آنها.

خداوند ان‌شاءالله، به حق این شب مبارک میلاد امیرمومنان علیه‌السلام همه ما را از شیعیان خاص ایشان قرار دهد.


4)‌ «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»

وجوه (رخساره) بهشتیان چگونه خواهد بود؟

در این آیه «ناضرة: شاد و برافروخته، نورانی) معرفی شد.

آیات دیگری که رخساره (وجه، وجوه) بهشتیان را توصیف می‌کند عبارتند از:

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ (آل‌عمران/106)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَة؛‌ لِسَعْیِها راضِیَة (غاشیه/8-9)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَة؛ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَة (عبس/38-39)

در واقعا رویشان سفید است (مبیضة)، آثار نعمت در آن هویداست (ناعمة)، تابناک و درخشان (مسفرة)، خندان (ضاحکة) است و آثار بشارت هم در آن پیداست (مستبشرة)

اینها همگی اوج شادی را همراه با معنویت معرفی می‌کند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی (تأملی درباره شادی)

اسلام اصلا با شادی مخالف نیست؛ اما برای رساندن انسان به شادی حقیقی‌ای که عمق جان انسان را شاد کند، با شادی‌های کاذب که روح را به ابتذال می کشاند، مخالف است.

اگر باور کنیم که آخرت است که حقایق آشکار می‌شود، آنگاه فرق شادی حقیقی و شادی کاذب را خواهیم دانست.

شادی حقیقی امری سراسر معنوی است، کسی واقعا شاد است، که در ضمیر و باطنش شاد باشد؛ نه اینکه صرفا لحظاتی به خندیدن و خنداندن دیگران مشغول باشد.

ممکن است کسی دلقک شود و ظاهرش شاد و شادی‌آور باشد، اما شادیِ یک دلقک چه اندازه واقعی است؟ و آیا او که جانش شاد نیست و برای پول، خود را مضحکه دیگران کرده، می‌تواند شادی واقعی را در مخاطبش پدید آورد؟

بله، لحظاتی ما را می‌خنداند، اما خنده‌ای که اگر انسان عمیقی باشیم، چه‌بسا بعداً، بیش از آن، به حال او و جامعه‌ای که او را بدین کار واداشته، گریه کنیم.

اما آنکه حقیقتا شاد است، این شادی همچون نوری در چهره‌اش منعکس خواهد شد و در مواجهه با او، حتی بی‌آنکه سخن بگوید جان انسان شاد می‌شود.

آیا تاکنون چهره یک ولیّ خدا را از نزدیک دیده‌اید که چه آرامش و نشاطی به انسان منتقل می‌کند؟

اگر این را هم تجربه نکرده باشید، می‌توانید با حضور در حرم اهل بیت ع، محضری ملکوتی را درک کنید و ببینید آیا جان‌تان لبریز از شادی نمی‌شود؟ تا حدی که گاه ناخودآگاه اشک شوق بر دیدگانتان می‌نشاند. ویا در ایام و ساعات خاصی که با آنها نسبتی دارد، (مانند امشب که میلاد سراسر نور مولود کعبه است) می‌توانید خود را در محضر ایشان حاضر کنید.

واقعا شادی‌ای را که در محضر ایشان به دست می‌دهد به چه قیمتی عوض می‌فروشید؟ آیا تماشای دهها فیلم کمدی، ذره‌ای از چنین شادی‌ای را به جان شما منتقل می‌کند؟

چنین شادی‌ای شادی حقیقی است؛ لذا در عرصه قیامت، که پرده‌ها کنار می‌رود و فقط حقیقت می‌ماند، این شادی‌ها در چهره‌ها موج می‌زند.

بیهوده نیست که مصداق اصلی این چهره‌های شاد را اهل بیت ع و شیعیان واقعی ایشان معرفی کرده‌اند (تدبر3)[4]


5) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»

اگر در دنیا هم گاه درست نباشد، در قیامت قطعا درست است که:

«رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ ضمیر»



[1] . مرحوم برقی (صاحب المحاسن) در ادامه گفته است:

عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ اخْتَلَفَ فِیهِ بَعْضُ لَفْظِهِ قَالَ یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ وَ الْمُرْسَلُونَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَعْظَمَ مَنْزِلَةً هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ شِیعَةُ عَلِیٍّ وَ هُوَ إِمَامُهُم‏.

[2] . چه‌بسا امام ع نگاه کردن به جانب پروردگار را به معنای «نگاه کردن به جانب لطفی که پروردگار در حق آنها روا داشته و آنچه از نگاه پیامبر می‌خواستند نصیبشان کرده» دانسته‌اند. شاید هم از این باب بوده که چون پیامبر مظهر تجلی اعظم است، نگاه به ایشان نگاه به خداست، شبیه آنچه در احادیث در تفسیر آیه «فلما آسفونا انتقمنا منهم» آمده که خدا ناراحت شدن اولیای خود را به خود نسبت داده است.

[3] در این مضمون احادیث فراوانی وارد شده است. دو نمونه دیگر هم در اینجا تقدیم می‌شود:

عَنْهُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ الْعَامِرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ قُبُورِهِمْ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الْقَمَرِ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ اللَّبَنِ عَلَیْهِمْ نِعَالٌ مِنْ نُورٍ شُرُکُهَا مِنْ ذَهَبٍ فَیُؤْتَوْنَ بِنَجَائِبَ مِنْ نُورٍ عَلَیْهَا رَحَائِلُ مِنْ نُورٍ أَزِمَّتُهَا سَلَاسِلُ مِنْ ذَهَبٍ وَ رُکُبُهَا مِنْ زَبَرْجَدٍ فَیَرْکَبُونَ عَلَیْهَا حَتَّى یَصِیرُوا أَمَامَ الْعَرْشِ وَ النَّاسُ یَهْتَمُّونَ وَ یَغْتَمُّونَ وَ یَحْزَنُونَ وَ هُمْ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أُولَئِکَ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ. (المحاسن، ج‏1، ص179)

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرِیَارَ الْخَازِنُ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ مِرَاراً بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبُرْسِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیُّ الْبَزَّازُ قَالَ‏ أَخْبَرَنَا جَدِّی لِأُمِّی أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ التَّیْمُلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الرُّمَّانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْعَابِدُ العرمی قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَبْعَثُ شِیعَتَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ قُبُورِهِمْ عَلَى مَا کَانَ مِنْهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْعُیُوبِ وَ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مُسَکَّنَةٌ رَوْعَاتُهُمْ مَسْتُورَةٌ عَوْرَاتُهُمْ قَدْ أُعْطُوا الْأَمْنَ وَ الْأَمَانَ یَخَافُ النَّاسُ وَ لَا یَخَافُونَ وَ یَحْزَنُ النَّاسُ وَ لَا یَحْزَنُونَ یُحْشَرُونَ عَلَى نُوقٍ لَهَا أَجْنِحَةٌ مِنْ ذَهَبٍ تَتَلَأْلَأُ قَدْ ذُلِّلَتْ مِنْ غَیْرِ رِیَاضَةٍ أَعْنَاقُهَا مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ أَلْیَنَ مِنَ الْحَرِیرِ لِکَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى. (بشارة المصطفى لشیعة المرتضى (طبری آملی، قرن6)، ص47)

[4] . درباره اینکه می‌توان قربة الی الله شاد بود، قبلا در یادداشت زیر نکاتی نوشته‌ام.

http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=19001

 


379) سوره قیامت (75) آیه 21 وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم

379) سوره قیامت (75) آیه 21  

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ

ترجمه

و آخرت را وامی‌گذارید.

نکات ترجمه

«الْآخِرَة» از ماده «أخر» است که نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) و به معنای عقب انداختن است و «آخِر» به معنای «دیگر» می‌باشد. توضیح بیشتر درباره این واژه در جلسه 163 گذشت http://yekaye.ir/al-isra-017-019/

حدیث

1) از امام علی ع روایت شده است:

همانا کسی که آنچه زودرس است [= دنیا] بیشتر عنان او را به دست گرفته باشد تا آنچه که در پیش است، و امور دنیا نزد او بر امور آخرت ارحجیت داشته باشد، باقی را به فانی فروخته و [امر] جاودان را با [چیزی] نابودشدنی عوض کرده و خود را به هلاکت انداخته و خود را به مانعِ زایل‌شدنیِ اندک راضی کرده وبا [دل بستن به] آن، از [در پیش گرفتن] راه آشکار کناره‌گیری کرده است.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص153؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص140

إِنَّ مَنْ کَانَتِ الْعَاجِلَةُ أَمْلَکُ بِهِ مِنَ الْآجِلَةِ وَ أُمُورُ الدُّنْیَا أَغْلَبُ عَلَیْهِ مِنْ أُمُورِ الْآخِرَةِ فَقَدْ بَاعَ الْبَاقِیَ بِالْفَانِی وَ تَعَوَّضَ الْبَائِدَ عَنِ الْخَالِدِ وَ أَهْلَکَ نَفْسَهُ وَ رَضِیَ لَهَا بِالْحَائِلِ الزَّائِلِ الْقَلِیلِ وَ نَکَبَ بِهَا عَنْ نَهْجِ السَّبِیلِ.


2) امیرالمومنین ع در سخنانی اوصاف کسی را بیان کرده‌اند که سزاوار سرزنش است:

اگر بیمار شود از اینکه عملی انجام نمی‌دهد ابراز ندامت می‌کند، و وقتی که سالم است، مغرور است و عمل را به بعد وامی‌گذارد؛

اگر به کشتزار دنیا دعوا شود، اهل عمل است، و اگر به کشتزار آخرت دعوت شود، تنبلی می‌کند؛

وقتی بی‌نیاز می‌شود سرمست می‌شود و به فتنه می‌افتد، و وقتی نیازمند است ناامید می‌گردد و سست؛

اگر در حقش نیکی کنند انکار می‌کند، و اگر در حق کسی نیکی کند، اظهار فضل می‌کند و منت می‌گذارد؛

اگر معصیتی برایش پیش آید به اعتماد بر اینکه توبه می‌کند بدان دست می‌یازد؛ و اگر عزم بر توبه کند با فردا فردا کردن به عقب می‌اندازد و بر گناه پافشاری می‌ورزد؛

اگر او را ببخشند گمان می‌کند که خودش بوده که توبه کرده؛ و اگر به بلایش اندازند، به شک می‌افتد و [در خدا و پیامبر] تردید می‌کند؛

اگر مریض شود مخلص می‌شود و زاری می‌کند، همین که خوب شد فراموش می‌کند و دوباره کارش را تکرار می‌کند و بر ظلم به بندگان بی‌پروا‌تر می‌گردد؛

اگر در ایمنی بسر برد، با خوشگذرانی در آنچه زودرس است [در دنیا]، به فتنه می‌افتد و آخرت را فراموش می‌کند و از معاد غافل می‌گردد.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص163؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص148

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَقِّ مَنْ ذَمَّهُ:

إِنْ سَقِمَ فَهُوَ نَادِمٌ عَلَى تَرْکِ الْعَمَلِ وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ مُغْتَرّاً وَ أَخَّرَ الْعَمَلَ، إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ، إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ، إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ، إِنْ أُحْسِنَ إِلَیْهِ جَحَدَ وَ إِنْ أَحْسَنَ تَطَاوَلَ وَ امْتَنَّ، إِنْ عَرَضَتْ لَهُ مَعْصِیَةٌ وَاقَعَهَا بِالْإِتِّکَالِ عَلَى التَّوْبَةِ وَ إِنْ عَزَمَ عَلَى التَّوْبَةِ سَوَّفَهَا وَ أَصَرَّ عَلَى الْحَوْبَةِ، إِنْ عُوفِیَ ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ تَابَ، إِنِ ابْتُلِیَ ظَنَّ وَ ارْتَابَ، إِنْ مَرِضَ أَخْلَصَ وَ أَنَابَ، إِنْ صَحَّ نَسِیَ وَ عَادَ وَ اجْتَرَأَ عَلَى مَظَالِمِ الْعِبَادِ، إِنْ أَمِنَ افْتُتِنَ لَاهِیاً بِالْعَاجِلَةِ وَ نَسِیَ الْآخِرَةَ وَ غَفَلَ عَنِ الْمَعَادِ.


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

سودبُرده‌ترین مردم کسی است که با دنیا، آخرت را بخرد؛ و زیانکارترین مردم کسی است که به جای آخرت، به دنیا، راضی شود.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص120؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص140

أَرْبَحُ النَّاسِ مَنِ اشْتَرَى بِالدُّنْیَا الْآخِرَةَ و أَخْسَرُ النَّاسِ مَنْ رَضِیَ بِالدُّنْیَا عِوَضاً عَنِ الْآخِرَةِ.

تدبر

1) «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»

«آخِر» یعنی دیگر، و آخرت یعنی جایی که اساسا به نحو دیگری است. انسانها یک وضعیت دم‌دستی دارند، و یک وضعیت دیگر. عده‌ای به خاطر این وضع دم‌دستی (العاجله) آن وضع دیگر را رها می‌کنند.

جالب است که آن عالم و زندگی انسان در آن بقدری متفاوت است که نامش را «آخرت: دیگری» گذاشتند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

هر انسانی یک ظاهری دارد و یک باطنی؛ جسمی دارد و روحی؛ حسی دارد و اندیشه‌ای؛ شهوت و غضبی دارد و عقلی؛ عاجله‌ای دارد و آخرتی؛ آنچه به چشم می‌آید و دم‌دست است همین ظاهر و جسم و حس و شهوت و دنیاست؛ و آنچه اصیل و باقی است، آن دیگری است، همان باطنی است که دیده نمی‌شود، روحی است که همه‌کاره بدن است، اندیشه‌ای‌ است که به حس فرمان می‌دهد؛ عقلی است که تدبیر شهوت و غضب را برعهده می‌گیرد؛ و نهایتا آخرتی است که ثمره آنچه در دنیا کاشته را می‌درَوَد.

در واقع، هر انسانی یک وضعیت محسوس و دم‌دستی دارد؛ و یک وضعیت عمیق و اصیل، و تمام آزمون زندگی این است که کدام را جدی‌تر می‌گیرد.

می‌توان گفت هرکسی یک «منِ» دانی دارد و یک «منِ» عالی؛ بلکه یک من کاذب دارد و یک من حقیقی؛ اگر آن ابعاد ظاهری و جسمی و حسی و شهوانی و دنیوی، تحت ابعاد باطنی و روحی و عقلی و اخروی انسان قرار بگیرد، ‌«من» حقیقی او شکوفا می‌شود و در آنجا که حقایق آشکار می‌گردد چهره‌ای شاد و خرم خواهد داشت (آیه بعد)؛ و اگر وضعیت بالعکس شود، «من» دروغینی جای من حقیقی را می‌گیرد و وقتی محل آشکار شدن باطن‌ها شد، چهره حقیقی‌اش درهم و سیه‌روی و خوار و ذلیل می‌شود (قیامت/24-25؛ عبس/40-42)

تمام زندگی ما این است که آیا عاجله و زودرس را می‌گیریم و آن دیگری را رها می‌کنیم؟ یا آنچه دم‌دست و زودرس است را در راستای آن دیگری به کار می‌بندیم؟


2) « بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ؛ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»

ظاهرا «علاقه به دنیا زمانی بد و قابل سرزنش است که ملازم رها کردن قیامت باشد.» (تفسیر نور، ج10، ص311)


3) « بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ؛ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»

دنیا و آخرت نمی‌توانند با هم محبوب نهایی انسان قرار گیرند. اگر کسی محبت دنیا را در دل پرورش داد، آخرت را رها می‌کند.


4)‌ «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ»

کسی که در مورد قیامت مرتب [برای خودش یا دیگران] تردید می‌افکند (قیامت/3-6 و 15)، کسی است که آخرت را جدی نگرفته است.

اگر کسی حتی احتمال وجود آخرت را هم بدهد، زندگی‌اش دگرگون خواهد شد.

نکته تخصصی فلسفه دین.

در کتب فلسفه دین، استدلالی از «پاسکال» (ریاضیدان معروف) نقل، و به «شرط‌بندی پاسکال» معروف شده است، که بر اساس حساب احتمالات، نشان می‌دهد که انسان فقط احتمال وجود خدا و آخرت را هم بدهد، زندگی‌اش را بر آن اساس تنظیم خواهد کرد. ظاهرا وی این استدلال را از کتاب‌های غزالی، و او نیز از امام صادق ع گرفته است.

در اینجا به جای بیان پاسکال، اصل حکایت امام صادق ع را می‌آوریم:

حکایت

ابن لابی‌العوجاء یکی از افرادی بود که اعتقادی به خدا و معاد نداشت و بارها سراغ امام صادق ع می‌آمد  با ایشان بحث می‌کرد و امام هربار پاسخی می‌داد که او درمی‌ماند. یکبار در ایام حج آمده بود و مسلمانان را به خاطر اعمال حج مسخره می‌کرد. امام صادق ع او را دید و جمله‌ای به او گفت که چنان درمانده شد که گفت: در قلبم دردی احساس کردم که توان ایستادن ندارم. همراهانش او را به منزلش منتقل کردند و [ظاهرا این سخن امام، چنان او را درمانده کرده بود که] اندکی بعد از دنیا رفت.

جمله حضرت که امروزه در مباحث فلسفه دین به اسم «شرط‌بندی پاسکال» معروف شده چنین است:

«إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَمَا تَقُولُ‏ وَ لَیْسَ‏ کَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَمَا نَقُولُ وَ هُوَ کَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَکْتَ» (الکافی، ج‏1، ص74-78).[1]

اگر مطلب آن گونه است که تو می‌گویی [یعنی خدا و آخرتی در کار نباشد] - که البته آن گونه نیست - هم ما نجات پیدا کرده‌ایم و هم تو؛ و اگر مطلب آن گونه باشد که ما می‌گوییم - که البته این گونه است - ما نجات پیدا کرده و تو هلاک می‌شوی.

توضیح:

شاید اشکال شود که در حالت اول، چون برای انسان بی‌خدا، حرام و حلالی مطرح نیست، خیلی بیش از انسان متدین از زندگی در دنیا لذت می‌برد؛ در حالی که لزوما چنین نیست؛ زیرا اگرچه دیندار واقعی از برخی شهوترانی‌ها و ... خود را دور نگه می‌دارد اما از طرفی لذت‌های معنوی عمیقی در مناجات با خدا و ... می‌برد که چه‌بسا اگر تیر هم از پایش بکشند متوجه نشود و به درکی از خود و پیرامونش می‌رسد که حتی در سخت‌ترین مصیبتها، فقط زیبایی می‌بیند (حضرت زینب س در دربار ابن‌زیاد فرمود: جز زیبایی ندیدم)؛ و از طرف دیگر، آن لذت‌های فوری غالبا عوارضی برای سلامتی و ... دارد و این محرومیت‌ها مزایا و ثمراتی در زندگی دنیوی دارد - مانند استحکام پیوند خانوادگی و رسیدن به تجربه عشق‌ورزی، و ... - که او از آن عوارض در امان می‌ماند و از این مزایا هم بهره‌مند می‌شود؛ و لذا سرجمع لذت‌های یک متدین واقعی در دنیا، اگر بیش از لذت‌های یک بی‌دین نباشد، کمتر نیست.



[1] . متن کامل حدیث بدین صورت است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍ‏  عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَسِّنٍ الْمِیثَمِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی مَنْصُورٍ الْمُتَطَبِّبِ فَقَالَ أَخْبَرَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِی قَالَ کُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُقَفَّعِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ تَرَوْنَ هَذَا الْخَلْقَ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى مَوْضِعِ الطَّوَافِ مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسْمَ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَّا ذَلِکَ الشَّیْخُ الْجَالِسُ یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَأَمَّا الْبَاقُونَ فَرَعَاعٌ وَ بَهَائِمُ‏  فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ وَ کَیْفَ أَوْجَبْتَ هَذَا الِاسْمَ لِهَذَا الشَّیْخِ دُونَ هَؤُلَاءِ قَالَ لِأَنِّی رَأَیْتُ عِنْدَهُ مَا لَمْ أَرَهُ عِنْدَهُمْ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ لَا بُدَّ مِنِ اخْتِبَارِ مَا قُلْتَ فِیهِ مِنْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْمُقَفَّعِ لَا تَفْعَلْ فَإِنِّی أَخَافُ أَنْ یُفْسِدَ عَلَیْکَ مَا فِی یَدِکَ‏  فَقَالَ لَیْسَ ذَا رَأْیَکَ وَ لَکِنْ تَخَافُ أَنْ یَضْعُفَ‏ رَأْیُکَ عِنْدِی فِی إِحْلَالِکَ‏  إِیَّاهُ الْمَحَلَّ الَّذِی وَصَفْتَ فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ أَمَّا إِذَا تَوَهَّمْتَ عَلَیَّ هَذَا فَقُمْ إِلَیْهِ وَ تَحَفَّظْ مَا اسْتَطَعْتَ مِنَ الزَّلَلِ وَ لَا تَثْنِی عِنَانَکَ إِلَى اسْتِرْسَالٍ‏  فَیُسَلِّمَکَ إِلَى عِقَالٍ‏  وَ سِمْهُ مَا لَکَ أَوْ عَلَیْکَ قَالَ فَقَامَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ وَ بَقِیتُ أَنَا وَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ جَالِسَیْنِ فَلَمَّا رَجَعَ إِلَیْنَا ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ قَالَ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ مَا هَذَا بِبَشَرٍ وَ إِنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا رُوحَانِیٌّ یَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً وَ یَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً فَهُوَ هَذَا فَقَالَ لَهُ وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ جَلَسْتُ إِلَیْهِ فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ عِنْدَهُ غَیْرِی ابْتَدَأَنِی فَقَالَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا یَقُولُ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ عَلَى مَا یَقُولُونَ‏  یَعْنِی أَهْلَ الطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُونَ وَ لَیْسَ کَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ اسْتَوَیْتُمْ وَ هُمْ فَقُلْتُ لَهُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ نَقُولُ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ یَقُولُونَ مَا قَوْلِی وَ قَوْلُهُمْ إِلَّا وَاحِدٌ فَقَالَ وَ کَیْفَ یَکُونُ قَوْلُکَ وَ قَوْلُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ یَقُولُونَ إِنَّ لَهُمْ مَعَاداً وَ ثَوَاباً وَ عِقَاباً وَ یَدِینُونَ بِأَنَّ فِی السَّمَاءِ إِلَهاً وَ أَنَّهَا عُمْرَانٌ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ السَّمَاءَ خَرَابٌ لَیْسَ فِیهَا أَحَدٌ قَالَ فَاغْتَنَمْتُهَا  مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ مَا مَنَعَهُ إِنْ کَانَ الْأَمْرُ کَمَا یَقُولُونَ أَنْ یَظْهَرَ لِخَلْقِهِ وَ یَدْعُوَهُمْ إِلَى عِبَادَتِهِ حَتَّى لَا یَخْتَلِفَ مِنْهُمُ اثْنَانِ وَ لِمَ احْتَجَبَ عَنْهُمْ وَ أَرْسَلَ إِلَیْهِمُ الرُّسُلَ وَ لَوْ بَاشَرَهُمْ بِنَفْسِهِ کَانَ أَقْرَبَ إِلَى الْإِیمَانِ بِهِ فَقَالَ لِی وَیْلَکَ وَ کَیْفَ احْتَجَبَ عَنْکَ مَنْ أَرَاکَ قُدْرَتَهُ فِی نَفْسِکَ نُشُوءَکَ وَ لَمْ تَکُنْ وَ کِبَرَکَ بَعْدَ صِغَرِکَ وَ قُوَّتَکَ بَعْدَ ضَعْفِکَ وَ ضَعْفَکَ بَعْدَ قُوَّتِکَ وَ سُقْمَکَ بَعْدَ صِحَّتِکَ وَ صِحَّتَکَ بَعْدَ سُقْمِکَ وَ رِضَاکَ بَعْدَ غَضَبِکَ وَ غَضَبَکَ بَعْدَ رِضَاکَ وَ حُزْنَکَ‏ بَعْدَ فَرَحِکَ وَ فَرَحَکَ بَعْدَ حُزْنِکَ وَ حُبَّکَ بَعْدَ بُغْضِکَ وَ بُغْضَکَ بَعْدَ حُبِّکَ وَ عَزْمَکَ بَعْدَ أَنَاتِکَ وَ أَنَاتَکَ‏  بَعْدَ عَزْمِکَ وَ شَهْوَتَکَ بَعْدَ کَرَاهَتِکَ وَ کَرَاهَتَکَ بَعْدَ شَهْوَتِکَ وَ رَغْبَتَکَ بَعْدَ رَهْبَتِکَ وَ رَهْبَتَکَ بَعْدَ رَغْبَتِکَ وَ رَجَاءَکَ بَعْدَ یَأْسِکَ وَ یَأْسَکَ بَعْدَ رَجَائِکَ وَ خَاطِرَکَ‏  بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وَهْمِکَ وَ عُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ عَنْ ذِهْنِکَ‏  وَ مَا زَالَ یُعَدِّدُ عَلَیَّ قُدْرَتَهُ الَّتِی هِیَ فِی نَفْسِی الَّتِی لَا أَدْفَعُهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیَظْهَرُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ‏  عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ وَ زَادَ فِی حَدِیثِ ابْنِ أَبِی الْعَوْجَاءِ حِینَ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ عَادَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی إِلَى مَجْلِسِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَلَسَ وَ هُوَ سَاکِتٌ لَا یَنْطِقُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَأَنَّکَ جِئْتَ تُعِیدُ بَعْضَ مَا کُنَّا فِیهِ فَقَالَ أَرَدْتُ ذَلِکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَعْجَبَ هَذَا تُنْکِرُ اللَّهَ وَ تَشْهَدُ أَنِّی ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ الْعَادَةُ تَحْمِلُنِی عَلَى ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَمَا یَمْنَعُکَ مِنَ الْکَلَامِ قَالَ إِجْلَالًا لَکَ وَ مَهَابَةً مَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی بَیْنَ یَدَیْکَ فَإِنِّی شَاهَدْتُ الْعُلَمَاءَ وَ نَاظَرْتُ الْمُتَکَلِّمِینَ فَمَا تَدَاخَلَنِی هَیْبَةٌ قَطُّ مِثْلُ مَا تَدَاخَلَنِی مِنْ هَیْبَتِکَ قَالَ یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَفْتَحُ عَلَیْکَ بِسُؤَالٍ وَ أَقْبَلَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَ مَصْنُوعٌ أَنْتَ أَوْ غَیْرُ مَصْنُوعٍ فَقَالَ عَبْدُ الْکَرِیمِ بْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ بَلْ أَنَا غَیْرُ مَصْنُوعٍ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع فَصِفْ لِی لَوْ کُنْتَ مَصْنُوعاً کَیْفَ کُنْتَ تَکُونُ فَبَقِیَ عَبْدُ الْکَرِیمِ مَلِیّاً لَا یُحِیرُ جَوَاباً  وَ وَلِعَ بِخَشَبَةٍ کَانَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ طَوِیلٌ عَرِیضٌ عَمِیقٌ قَصِیرٌ مُتَحَرِّکٌ سَاکِنٌ کُلُّ ذَلِکَ صِفَةُ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنْ کُنْتَ لَمْ تَعْلَمْ صِفَةَ الصَّنْعَةِ غَیْرَهَا فَاجْعَلْ نَفْسَکَ مَصْنُوعاً لِمَا تَجِدُ فِی نَفْسِکَ مِمَّا یَحْدُثُ مِنْ هَذِهِ الْأُمُورِ فَقَالَ لَهُ‏ عَبْدُ الْکَرِیمِ سَأَلْتَنِی عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ یَسْأَلْنِی عَنْهَا أَحَدٌ قَبْلَکَ وَ لَا یَسْأَلُنِی أَحَدٌ بَعْدَکَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَبْکَ‏  عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُسْأَلْ فِیمَا مَضَى فَمَا عَلَّمَکَ أَنَّکَ لَا تُسْأَلُ فِیمَا بَعْدُ عَلَى أَنَّکَ یَا عَبْدَ الْکَرِیمِ نَقَضْتَ قَوْلَکَ- لِأَنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْأَوَّلِ سَوَاءٌ فَکَیْفَ قَدَّمْتَ وَ أَخَّرْتَ ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْکَرِیمِ أَزِیدُکَ وُضُوحاً أَ رَأَیْتَ لَوْ کَانَ مَعَکَ کِیسٌ فِیهِ جَوَاهِرُ فَقَالَ لَکَ قَائِلٌ هَلْ فِی الْکِیسِ دِینَارٌ فَنَفَیْتَ کَوْنَ الدِّینَارِ فِی الْکِیسِ فَقَالَ لَکَ صِفْ لِیَ الدِّینَارَ وَ کُنْتَ غَیْرَ عَالِمٍ بِصِفَتِهِ هَلْ کَانَ لَکَ أَنْ تَنْفِیَ کَوْنَ الدِّینَارِ عَنِ الْکِیسِ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ قَالَ لَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالْعَالَمُ أَکْبَرُ وَ أَطْوَلُ وَ أَعْرَضُ مِنَ الْکِیسِ فَلَعَلَّ فِی الْعَالَمِ صَنْعَةً مِنْ حَیْثُ لَا تَعْلَمُ صِفَةَ الصَّنْعَةِ مِنْ غَیْرِ الصَّنْعَةِ فَانْقَطَعَ عَبْدُ الْکَرِیمِ وَ أَجَابَ إِلَى الْإِسْلَامِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَ بَقِیَ مَعَهُ بَعْضٌ فَعَادَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ فَقَالَ أَقْلِبُ السُّؤَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ مَا الدَّلِیلُ عَلَى حَدَثِ الْأَجْسَامِ فَقَالَ إِنِّی مَا وَجَدْتُ شَیْئاً صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً إِلَّا وَ إِذَا ضُمَّ إِلَیْهِ مِثْلُهُ صَارَ أَکْبَرَ وَ فِی ذَلِکَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَى وَ لَوْ کَانَ قَدِیماً مَا زَالَ وَ لَا حَالَ لِأَنَّ الَّذِی یَزُولُ وَ یَحُولُ یَجُوزُ أَنْ یُوجَدَ وَ یُبْطَلَ فَیَکُونُ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ دُخُولٌ فِی الْحَدَثِ وَ فِی کَوْنِهِ فِی الْأَزَلِ دُخُولُهُ فِی الْعَدَمِ وَ لَنْ تَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْعَدَمِ وَ الْحُدُوثِ وَ الْقِدَمِ فِی شَیْ‏ءٍ وَاحِدٍ فَقَالَ عَبْدُ الْکَرِیمِ هَبْکَ عَلِمْتَ فِی جَرْیِ الْحَالَتَیْنِ وَ الزَّمَانَیْنِ عَلَى مَا ذَکَرْتَ وَ اسْتَدْلَلْتَ بِذَلِکَ عَلَى حُدُوثِهِا فَلَوْ بَقِیَتِ الْأَشْیَاءُ عَلَى صِغَرِهَا مِنْ أَیْنَ کَانَ لَکَ أَنْ تَسْتَدِلَّ عَلَى حُدُوثِهِنَّ فَقَالَ الْعَالِمُ ع إِنَّمَا نَتَکَلَّمُ عَلَى هَذَا الْعَالَمِ الْمَوْضُوعِ فَلَوْ رَفَعْنَاهُ وَ وَضَعْنَا عَالَماً آخَرَ کَانَ لَا شَیْ‏ءَ أَدَلَّ عَلَى الْحَدَثِ مِنْ رَفْعِنَا إِیَّاهُ وَ وَضْعِنَا غَیْرَهُ وَ لَکِنْ أُجِیبُکَ مِنْ حَیْثُ قَدَّرْتَ أَنْ تُلْزِمَنَا فَنَقُولُ إِنَّ الْأَشْیَاءَ لَوْ دَامَتْ عَلَى صِغَرِهَا لَکَانَ فِی الْوَهْمِ أَنَّهُ مَتَى ضُمَّ شَیْ‏ءٌ إِلَى مِثْلِهِ کَانَ أَکْبَرَ وَ فِی جَوَازِ التَّغْیِیرِ عَلَیْهِ خُرُوجُهُ مِنَ الْقِدَمِ کَمَا أَنَّ فِی تَغْیِیرِهِ دُخُولَهُ فِی الْحَدَثِ لَیْسَ لَکَ وَرَاءَهُ شَیْ‏ءٌ یَا عَبْدَ الْکَرِیمِ فَانْقَطَعَ وَ خُزِیَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْعَامِ الْقَابِلِ الْتَقَى مَعَهُ فِی الْحَرَمِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ شِیعَتِهِ إِنَّ ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ قَدْ أَسْلَمَ فَقَالَ الْعَالِمُ ع هُوَ أَعْمَى مِنْ ذَلِکَ لَا یُسْلِمُ فَلَمَّا بَصُرَ بِالْعَالِمِ‏ قَالَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع مَا جَاءَ بِکَ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ عَادَةُ الْجَسَدِ وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ وَ لِنَنْظُرَ مَا النَّاسُ فِیهِ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْیِ الْحِجَارَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع أَنْتَ بَعْدُ عَلَى عُتُوِّکَ وَ ضَلَالِکَ یَا عَبْدَ الْکَرِیمِ فَذَهَبَ یَتَکَلَّمُ فَقَالَ لَهُ ع‏ لا جِدالَ فِی الْحَجِ‏ وَ نَفَضَ رِدَاءَهُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَمَا تَقُولُ‏ وَ لَیْسَ‏ کَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ کَمَا نَقُولُ وَ هُوَ کَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَکْتَ فَأَقْبَلَ عَبْدُ الْکَرِیمِ عَلَى مَنْ مَعَهُ فَقَالَ وَجَدْتُ فِی قَلْبِی حَزَازَةً  فَرُدُّونِی فَرَدُّوهُ فَمَاتَ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ.

 


378) سوره قیامت (75) آیه 20 کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم

378) سوره قیامت (75) آیه 20  

کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ

ترجمه

اما نه، بلکه این [دنیای] زودرس را دوست دارید؛

نکات ترجمه

«الْعاجِلَةَ» از ماده «عجل» به معنای «چیزی که زود برسد و انسان در دست‌یابی به آن عجله و شتاب داشته باشد» می‌باشد که درباره این ماده در جلسه 162 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-isra-017-018/

«تحبون»

این کلمه و کلمه «تذرون» در آیه بعد، در قرائت اهل مدینه و کوفه [یعنی قرائت نافع و عاصم و حمزه و کسائی] به صورت مخاطب (تحبون، تذرون) قرائت شده؛ و در بقیه قرائات [یعنی قرائت مکه (ابن‌کثیر) و بصره (ابوعمرو) و شام (ابن‌عامر)] (مجمع‌البیان، ج10، ص599) و نیز در قرائت ابن‌محیصن و یزیدی و حسن بصری (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص578) و نیز مجاهد و قتادة و جحدری (البحر المحیط، ج10، ص350) به صورت غایب (یحبون، یذرون) قرائت شده است.

میلاد جواد الائمه مبارک باد

حدیث

1) امیرالمومنین ع در خطبه‌ای فرمودند:

شما را از این دنیا برحذر می‌دارم، که منزلگاهى است ناپایدار، نه خانه‌ی ماندن و نه جایگاه قرار.

خود را به فریب آراسته، و دیگران را به زینت خویشتن فریفته.

خانه‏اى که نزد پروردگارش خوار است، که حلالش به حرامش آمیخته، و خوبى‌اش به بدى‏اش، و زندگانى‏اش به مرگش، و شیرینی‌اش به تلخی‌اش.

خداوند تعالى آن را براى دوستانش نگزید، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزید.

خیر آن اندک است، و شرّ آن آماده؛ فراهمِ آن پریشان، و مُلک آن از دست رفته؛ و آبادان آن رو به ویرانى نهاده.

پس، خوب و مطلوب نیست خانه‌ای که ویران گردد، و عمرى که چون توشه پایان پذیرد، و روزگارى که چون پیمودن راه به سر آید.

آنچه را خدا بر شما واجب کرده مطلوب خود شمارید؛ و توفیق گزاردن حقّى را که از شما خواسته، هم از او چشم دارید؛ و پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند، گوش به دعوتش بدارید.

آنان که خواهان دنیا نیستند، دلهاشان گریان است، هرچند بخندند؛ و اندوهشان فراوان است، هر چند شادمان گردند؛ و نفس خود را دائما فروکوبند، هر چند دیگران بدانچه نصیب آنان شده، غبطه خورند.

یاد مرگ از دلهاى شما رفته؛ و آرزوهاى فریبنده جاى آن را گرفته. دنیا بیش از آخرت مالکتان گردیده و آنچه زودرس است، آن را که در پیش است، از یادتان برده؛ در حالی که شما بر دین خدا برادرانید؛ چیزى شما را از هم جدا نکرده، جز باطنی خبیث و ضمیری پلید. نه بار هم را به دوش می‌کشید، نه خیرخواه همید؛ نه به یکدیگر چیزى مى‏بخشید، و نه با هم دوستى مى‏ورزید.

شما را چه مى‏شود که به اندک دنیا، که به دست مى‏آورید، شاد مى‏شوید؛ و از بسیار آخرت، که از دستتان مى‏رود، اندوهناک نمى‏گردید؟ و اندک دنیا را که از دست مى‏دهید، ناآرامتان مى‏گرداند، چندان که این ناآرامى در چهره‏هاتان آشکار مى‏شود، و ناشکیبا بودن از آنچه از دستتان رفته، پدیدار.

گویى که دنیا شما را خانه اقامت و قرار است، و متاع آن آن همیشه براى شما پایدار.

چیزى شما را باز نمى‏دارد، از آنکه عیب برادر خود را- که از آن بیم دارد- رویاروى او بگویید، جز آنکه مى‏ترسید او نیز چنان عیبی را- که در شماست- به رُخِتان آرد.

در واگذاشتن آخرت و دوستى دنیا با هم یک‌دل‌اید، و هر یک از شما دین را بر سر زبان دارید؛ با این حال همچون عاملی می‌نُمایید که عملش را به پایان آورده، و رضایت سرور خویش را حاصل کرده!

نهج‌‌البلاغه، خطبه113 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص110-111)

و من خطبة له ع‏

وَ أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَیْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَیَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِینَتِهَا دَارٌ هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَیْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَیَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ یُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَضِنَّ بِهَا [عَنْ‏] عَلَى أَعْدَائِهِ خَیْرُهَا زَهِیدٌ وَ شَرُّهَا عَتِیدٌ وَ جَمْعُهَا یَنْفَدُ وَ مُلْکُهَا یُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا یَخْرَبُ فَمَا خَیْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ یَفْنَى فِیهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّیْرِ اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ مِنْ [طَلِبَتِکُمْ‏] طَلَبِکُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ [کَمَا] مَا سَأَلَکُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَکُمْ قَبْلَ أَنْ یُدْعَى بِکُمْ إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا تَبْکِی قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِکُوا وَ یَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِکُمْ ذِکْرُ الآْجَالِ وَ حَضَرَتْکُمْ کَوَاذِبُ الآْمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْیَا أَمْلَکَ بِکُمْ مِنَ الآْخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِکُمْ مِنَ الآْجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِینِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُکُمْ تَفْرَحُونَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الدُّنْیَا تُدْرِکُونَهُ وَ لَا یَحْزُنُکُمُ الْکَثِیرُ مِنَ الآْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ یُقْلِقُکُمُ الْیَسِیرُ مِنَ الدُّنْیَا یَفُوتُکُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ ذَلِکَ فِی‏ وُجُوهِکُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِکُمْ عَمَّا زُوِیَ مِنْهَا عَنْکُمْ کَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِکُمْ وَ کَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَیْکُمْ وَ مَا یَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ یَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا یَخَافُ مِنْ عَیْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ یَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَیْتُمْ عَلَى رَفْضِ الآْجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِینُ أَحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِیعَ مَنْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ [رِضَا] رِضَى سَیِّدِهِ.[1]

2) امیرالمومنین ع در خطبه‌ای فرمودند:

نه دعوت‌کننده‌ای را پاسخ گفتند، و نه آنچه را ترغیب کردى پذیرفتند، و نه بدانچه تشویقشان کردى مشتاق شدند.

به مردارى روی آوردند که با خوردن آن رسوایى به خود خریدند، و در دوستى آن با هم به سازش گراییدند:

هر که عاشق چیزى شود، دیده‏اش را کور سازد و قلبش را مریض کند.

پس با دیده‌ای بنگرد که صحیح نمی‌بیند و با گوشی گوش دهد که ناشنواست.

شهوات، پرده عقلش را دریده؛ و دنیا دلش را میرانیده؛ جان او شیفته دنیاست و او بنده آن است، و به سوى هر که چیزى از دنیا در دست دارد، نگران است. هر جا که دنیا رود، در پى آن رود، و هر جا روى آرد، روى بدانجا کند. نه به گفته بازدارنده از سوى خدا خود را بازدارد، و نه پند آن کس را که از سوى او پند دهد در گوش آرد...

نهج‌البلاغه، خطبه109

...فَلَا الدَّاعِیَ أَجَابُوا وَ لَا فِیمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا وَ لَا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَیْهِ اشْتَاقُوا أَقْبَلُوا عَلَى جِیفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَ اصْطَلَحُوا عَلَى‏ حُبِّهَا وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى‏ بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا حَیْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا وَ حَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا لَا یَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا یَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ...

تدبر

1) «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ»

بسیاری از مفسران، چهار آیه قبل را همانند جمله معترضه دانسته‌ و این آیه را در ادامه آیات قبل‌تر قلمداد کرده‌اند (مثلا تفسیر الصافی، ج5،‌ص256؛ المیزان، ج20، ص111) در واقع بحث در مورد انسانی است که در مورد آخرت تردید می‌افکند ویا با اینکه بر خویشتن آگاه است بهانه‌تراشی می‌کند؛ این آیه می‌فرماید: مساله‌تان اینها نیست؛ بلکه مساله این است که به دنیا و متاع زودرس آن دل بسته‌اید و به تعبیر عامیانه، فقط تا نوک بینی‌تان را می‌بینید!

ثمره تخصصی معرفت‌شناسی

محبت و علاقه به چیزی می‌تواند چشم عقل را بندد و انسان را در تشخیص دچار خطا کند.

ثمره اخلاقی

برای اینکه به شناخت درست برسیم، صرف مطالعه و اندیشیدن کفایت نمی‌کند. باید حب و بغض‌های خود را هم مدیریت کنیم. (حدیث2)


2)‌ «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ»

محبت و علاقه به آنچه دم‌دستی و زودرس است، از مهمترین عواملی است که مانع جدی گرفتن آخرت، و در واقع مانع عاقبت‌اندیشی می‌شود، تا جایی که امیرالمومنین ع فرمودند:

بِإِیثَارِ حُبِّ الْعَاجِلَةِ صَارَ مَنْ صَارَ إِلَى سُوءِ الْآجِلَةِ

به خاطر ترجیح دادن علاقه به وضعیت زودرس است که آنکه عاقبتش بد شد، چنین شد. (عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص188)[2]


3) «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ»

دوست داشتن آنچه نقد و حاضر ودر دسترس است، مبنای بسیاری از خطاهای انسان است.

شبهه

پس چرا گفته‌اند «سرکه نقد به از حلوای نسیه؟»

پاسخ

این ضرب‌المثل ناروا نیست؛ اما محلش اینجا نیست. آنچه خداوند مذمت می‌کند این نیست که چرا به خاطر حلوای نسیه، سرکه نقد را رها کرده‌اید؛ بلکه مانند این است که بگویند چرا مثلا برای 200 تومان نقد، 200 میلیارد تومان نسیه‌ای را که ضامنش هم خداست، رها کرده‌اید!

بله، اگر تفاوت نقد و نسیه در حد تفاوت سرکه و حلوا باشد، انسان نقد را رها نمی‌کند؛ اما مشکل این است که صرف نقد و دم دست حاضر بودن نباید معیار اولویت‌سنجی انسان باشد.

ثمره اجتماعی

اگر دقت کنیم نه فقط در مقایسه دنیا و آخرت، بلکه در همین دنیا هم عاقبت‌بینی عامل رشد است و دلمشغول منفعت فوری شدن، عامل بدبختی است. می‌توانید مثال‌های متعدد این را در تحصیل، ازدواج و روابط با جنس مخالف، انتخاب شغل و برنامه کسب و کار، و ... ببینید. حتی در تفریحات و لذت‌بردن‌های عادی هم، بسیاری از اوقات، برای تفریح و لذت عمیق بردن، باید با دوراندیشی وارد شد، نه صرفا دم‌دست بودن (مثلا برای یک مسافرت تفریحی چگونه اقدام کنیم که بیشتر لذت ببریم؛ حساب شده و عاقبت‌اندیشانه، یا ... ؟)


4) «کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ»

شاید با توجه به برخی آیات (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَل‏؛ انبیاء/37)،[3] کسی بگوید اصل «عجله» کردن در متن خلقت انسان تعبیه شده است. دست کم می‌توان گفت عجله کردن و شتافتن، اگر به سوی هدف و مقصود صحیح باشد، چیز بدی نیست؛ این آیه هم در مقام مذمت کردن چنین وضعیتی نیست؛ بلکه آنچه در این آیه مذمت شده، این است که انسان دلش را در گروی چیزی بگذارد که شتابان و سریع به انسان می‌رسد و  چیزی که مهمتر و اساسی‌تر است رها کند. (توضیح بیشتر در جلسه162، تدبر1) http://yekaye.ir/al-isra-017-018/



[1] . این احادیث هم متناسب با این آیه می‌باشد:

إِنَّ مَنْ کَانَتِ الْعَاجِلَةُ أَمْلَکُ بِهِ مِنَ الْآجِلَةِ وَ أُمُورُ الدُّنْیَا أَغْلَبُ عَلَیْهِ مِنْ أُمُورِ الْآخِرَةِ فَقَدْ بَاعَ الْبَاقِیَ بِالْفَانِی وَ تَعَوَّضَ الْبَائِدَ عَنِ الْخَالِدِ وَ أَهْلَکَ نَفْسَهُ وَ رَضِیَ لَهَا بِالْحَائِلِ الزَّائِلِ الْقَلِیلِ وَ نَکَبَ بِهَا عَنْ نَهْجِ السَّبِیلِ. (عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص153)

عَنْهُ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ سِتٌّ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَة (المحاسن، ج‏1، ص295)

همچنین است حدیث معروف «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» که هم در ضمن حدیث1 در جلسه239 (http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ) آمده و نشان داده چگونه جامع همه خطایاست و هم مستقلا با سندی دیگر به عنوان حدیث3 جلسه161 (http://yekaye.ir/al-ankabut-029-64/ ) آمده است.

[2] . عاجله نقطه مقابل عاقبه است: حدیث1 جلسه129 http://yekaye.ir/al-anam-006-162/

[3] . از این جهت گفته شده «شاید» چون با توجه به سیاق، برخی از مفسران این آیه را نوعی طعنه و کنایه به انسان عجول دانسته‌اند (المیزان، ج14، ص289)، نه لزوما بیان نحوه آفرینش انسان توسط خداوند.

 


377) سوره قیامت (75) آیه 19 ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

377) سوره قیامت (75) آیه 19  

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ[1]

ترجمه

وانگهی بی‌شک برعهده ماست بیانش.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که:

خداوند تبارک و تعالی در قرآن بیان و توضیحی برای هر چیزی فروفرستاده است و خداوند هیچ چیزی از آنچه بندگان بدان نیاز دارند رها نکرده است تا هیچ بنده‌ای نتواند بگوید که اگر چنین بود در قرآن نازل می‌شود؛ چرا که خداوند آن را هم در قرآن نازل کرده است.

الکافی، ج‏1، ص59

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ.


2) روایت شده که امام صادق ع به عمرو بن قیس فرمودند:

عمرو بن قیس! آیا احساس می‌کردی که خداوند عز و جل پیامبری فرستاده و کتابی بر او نازل کرده و در آن کتاب هر چه بدان نیاز است [در نقل دیگر: هرچه بشر تا روز قیامت بدان نیازمند است] فرو فرستاده و برای آن دلیل و راهنمایی قرار داده که بدان هدایت کند و برای هر چیزی حد و اندازه‌ای قرار داده و برای هرکس که از آن حد تجاوز کند هم حدی قرار داده است؟

عمرو بن قیس می‌گوید: گفتم: رسولی فرستاد و کتابی بر او نازل کرد که هر چه بدان احتیاج است در آن آمده؟ و بر آن دلیل و راهنمایی قرار داد و برای هر چیزی حد و اندازه‌ای قرار داد؟

فرمود: بله.

الکافی، ج‏7، ص175؛ و ج‏1، ص59[2]؛ بصائر الدرجات[3]، ج‏1، ص6؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص6

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنِ ابْنِ دُبَیْسٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ قَیْسٍ قَالَ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا عَمْرَو بْنَ قَیْسٍ أَ شَعَرْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْسَلَ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً وَ أَنْزَلَ فِی الْکِتَابِ کُلَّ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ جَعَلَ لَهُ دَلِیلًا یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَدّاً وَ لِمَنْ جَاوَزَ الْحَدَّ حَدّاً.

قَالَ قُلْتُ أَرْسَلَ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً وَ أَنْزَلَ فِی الْکِتَابِ کُلَّ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ جَعَلَ عَلَیْهِ دَلِیلًا وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَدّاً.

قَالَ ع نَعَمْ.


3) از امام جواد ع روایت شده است که امام صادق ع فرمودند: یکبار با پدرم [امام باقر ع] مشغول طواف خانه خدا بودیم که مردی که صورتش را پوشانده بود سراغ ایشان آمد و ما را به گوشه‌ای کشید و مطالبی درباره اثبات امامت و ضرورت وجود حجتی در هر زمان که پاسخگوی تمام نیازها و مشکلات بشر باشد، بین آن دو رد و بدل شد. [امام صادق ع همه آن گفتگوها را نقل می‌کنند تا می‌رسند به اینجا که: ]

او گفت: یَا ابْنَ رسول اللَّه! اما اینجا یک مساله دشوار و پیچیده‌ای وجود دارد. اگر آنها [مخالفان] گفتند که حجت خدا، قرآن است [چطور]؟

پدرم فرمود: آنگاه به آنها خواهم گفت: قرآن سخنگو نیست که امر و نهی کند، بلکه این قرآن اهلی دارد که امر و نهی می‌کنند؛ و به آنها می‌گویم: گاه برای اهل زمین مشکلی پیش می‌آید که در سنت و احکامی که در آنها اختلافی نیست، هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد؟ و در قرآن پاسخش نیست؟ خداوند ابا کرده است که در مورد آن فتنه علمش را در زمین ظاهر کند؟! و در حکم خدا هیچ جواب و راه گشایشی برای اهل آن وجود ندارد؟!

گفت: یَا ابْنَ رسول اللَّه! اینجاست که آنها درمی‌مانند. شهادت می‌دهم که خداوند - عزّ ذکره - علم دارد به هر مصیبت و مشکلی که به مخلوقات می‌رسد، در زمین یا در جانشان، مشکل دینی یا غیر آن؛ و قرآن را دلیل و راهنمای آن قرار داده است. و آنگاه گفت: یَا ابْنَ رسول اللَّه! آیا می‌دانی که آن دلیل و راهنما چگونه است؟

امام باقر ع فرمود: بله! او همه حدود و تفسیرشان هنگام حکم کردن را دارد. سپس فرمود: خداوند ابا دارد از اینکه بنده‌ای را به مصیبتی در دین یا جان و مالش مبتلا کند که در زمین کسی نباشد که حکم آن را بداند و راه صواب در آن مصیبت را نشان دهد.

آن مرد گفت: اما در این باب، حجت آنها را در هم کوبیدی؛ مگر اینکه خصم شما بر خداوند افترا ببندد و بگوید خداوند - جل ذکره - حجتی ندارد!

الکافی، ج‏1، ص246

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ‏  عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ بَیْنَا أَبِی ع یَطُوفُ بِالْکَعْبَةِ إِذَا رَجُلٌ‏ مُعْتَجِرٌ  قَدْ قُیِّضَ لَهُ‏ ...[4]

فَقَالَ هَاهُنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بَابٌ غَامِضٌ أَ رَأَیْتَ إِنْ قَالُوا حُجَّةُ اللَّهِ الْقُرْآنُ قَالَ إِذَنْ أَقُولَ لَهُمْ إِنَّ الْقُرْآنَ لَیْسَ بِنَاطِقٍ یَأْمُرُ وَ یَنْهَى وَ لَکِنْ لِلْقُرْآنِ أَهْلٌ یَأْمُرُونَ وَ یَنْهَوْنَ وَ أَقُولَ قَدْ عَرَضَتْ لِبَعْضِ أَهْلِ الْأَرْضِ مُصِیبَةٌ  مَا هِیَ فِی السُّنَّةِ وَ الْحُکْمِ الَّذِی لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ- وَ لَیْسَتْ فِی الْقُرْآنِ أَبَى اللَّهُ لِعِلْمِهِ بِتِلْکَ الْفِتْنَةِ أَنْ تَظْهَرَ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ فِی حُکْمِهِ رَادٌّ لَهَا وَ مُفَرِّجٌ عَنْ أَهْلِهَا

فَقَالَ هَاهُنَا تَفْلُجُونَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ قَدْ عَلِمَ بِمَا یُصِیبُ الْخَلْقَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ‏  أَوْ فِی أَنْفُسِهِمْ مِنَ الدِّینِ أَوْ غَیْرِهِ فَوَضَعَ الْقُرْآنَ دَلِیلًا- قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ هَلْ تَدْرِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دَلِیلَ مَا هُوَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَعَمْ فِیهِ جُمَلُ الْحُدُودِ وَ تَفْسِیرُهَا عِنْدَ الْحُکْمِ فَقَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ یُصِیبَ عَبْداً بِمُصِیبَةٍ فِی دِینِهِ أَوْ فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ لَیْسَ فِی أَرْضِهِ مِنْ حُکْمِهِ قَاضٍ بِالصَّوَابِ فِی تِلْکَ الْمُصِیبَةِ قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَمَّا فِی هَذَا الْبَابِ فَقَدْ فَلَجْتَهُمْ بِحُجَّةٍ إِلَّا أَنْ یَفْتَرِیَ خَصْمُکُمْ عَلَى اللَّهِ فَیَقُولَ لَیْسَ لِلَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ حُجَّةٌ ...[5]

تدبر

1) «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»

«علینا» به لحاظ نحوی «خبر» است که مقدم آمده، و این دلالت بر «حصر» می‌کند؛ یعنی: بیانش «تنها» بر عهده ماست.

نتیجه: همان طور که اصل قرآن از جانب خدا آمده، بیان و شرح آن هم باید به نحوی از جانب خدا باشد.

ثمره دین‌شناسی

آیات متعدد دلالت دارد که همه چیز در قرآن کریم آمده است (نحل/89؛ انعام/38 و 59؛ و نیز احادیث1و2) اما بیان آن و استخراج آن کار هرکسی نیست. قرآن آمده است که تا اختلافات و ابهامات بشر را حل کند، اما خودش مورد اختلاف واقع شده است. اینجاست که امامت و حجتی که مطلب را به طور قطعی بتواند از قرآن استخراج کند، ضرورت پیدا می‌کند. (حدیث3)


2) «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»

این آیه نیز مانند آیات قبل، می‌تواند در معانی مختلفی به کار رفته باشد. برخی از معانی‌ای که درباره این آیه گفته‌اند عبارت است از:

الف. بعد از اینکه آن را حفظ کردی و خواندی، برای تو حقایق آن را بیان می‌کنیم. (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص601) به عبارت دیگر، بعد از قرائتش، مطالبش را برای تو تبیین کنیم (المیزان، ج20، ص110)

ب. برعهده ماست بیان آن مطالبی که به تو درباره آخرت خبر دادیم (حسن بصری، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص601)

ج. بر عهده ماست که مطالب قرآن را برای تو حفظ کنیم تا با تلاوت آن بر مردم بتوانی آن را برای مردم بیان کنی (به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص601)

د برعهده ماست که قرآن را به زبان عربی واضحی فروفرستیم که برای مردم کاملا بیان شود و گنگی و ابهامی در آن نماند. (زجاج، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص601)

ه. در فرضی که معنای این آیات مربوط به قیامت باشد (جلسه قبل، تدبر2.د) در آیه قبل فرمود که ما اعمال تو [= انسانی که در آیات قبل مورد مذمت بود] را جمع کرده‌ایم تا تو آن را بخوانی؛ آنگاه این آیه ناظر به این است که در صورتی که انکار کردی، بیان آن برعهده خود ماست. (به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص601)

و. ...[6]


3) «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»

بیان قرآن فقط بر عهده ماست.

شاید بتوان نتیجه گرفت که کسی که می‌خواهد به شرح و بیان آیات قرآن برای مردم بپردازد، واقعا باید خودش را هیچ نبیند و فقط از خدا بخواهد که مطالب صحیح را بر زبان و قلم وی جاری کند.

ثمره اخلاقی- اجتماعی

اگر بیان مطالب قرآن در اصل برعهده خداست و ما هیچ کاره‌ایم، در صورتی که مطلبی درستی را از قرآن فهمیده و بیان کردیم که دیگران تاکنون نگفته‌اند، آیا حق داریم مدعی «مالکیت معنوی» آن شویم به طوری که کسی بدون اجازه و استناد به ما، حق گفتن، نوشتن ویا منتشر کردن آن را نداشته باشد؟!



4) «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»

مطلب دریافتی از یکی از اعضای محترم کانال

با توجه به زیارت آل‌یس که درباره امام زمان می‌گوییم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا تَالِیَ کِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَه‏» می‌توان امام زمان را مصداق بارز این آیه دانست که خداوند به وسیله اوست که قرآن را بیان می‌کند.

 

 


[1] . ابن شاذان القمی در الفضائل، ص174، روایت کرده است که در مصحف ابن‌مسعود این آیه به صورت «ان علیا بیانه» تلاوت می‌شده است:

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى الثِّقَاتِ الَّذِینَ کَتَبُوا الْأَخْبَارَ أَنَّهُمْ وَضَحَ لَهُمْ فِیمَا وَجَدُوا وَ بَانَ لَهُمْ مِنْ أَسْمَاءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثَلَاثُمِائَةِ اسْمٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْهَا مَا رَوَاهُ بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» وَ قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» وَ قَوْلَهُ تَعَالَى «إِنَّ عَلَیْنا [علیا] جَمعَهُ وَ قُرْآنَهُ [قرأ به] فَإِذا قَرَأْناهُ [قرأه] فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلِیاً بَیانُه‏» و ...

و این مطلب در الهدایة الکبرى، ص92 نیز آمده است:

وَ رُوِیَتِ الْأَسَانِیدُ الصَّحِیحَةُ وَ وُجِدَتْ فِی قِرَاءَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) - الذَّیِ‏ قَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مَنْ أَرَادَ أَنْ یَسْمَعَ الْقُرْآنَ غَضّاً طَرِیّاً کَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَلْیَسْمَعْهُ مِنْ فَمِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، وَ بِهَذَا کَانَ یَدْعُوهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لِأَبِیهِ- ، فَفِی قِرَاءَتِهِ: إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلِیّاً بَیَانُه‏

[2] . سند و عبارت در اینجا اندکی تفاوت دارد؛ و هم در این نقل و هم در نقل‌های بصائر الدرجات و عیاشی، همگی این را از امام باقر ع دانسته‌اند.:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَدَعْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ وَ بَیَّنَهُ لِرَسُولِهِ ص وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَیْهِ دَلِیلًا یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِکَ الْحَدَّ حَدّاً.

[3] . حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ وَ بَیَّنَهُ لِرَسُولِهِ وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَیْهِ دَلِیلًا یَدُلُّ عَلَیْهِ.

وی با سند دیگری هم روایت کرده است:

وَ رَوَى إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنَ مُنْذِرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع مِثْلَ ذَلِکَ.

[4] . متن کامل حدیث که از ص243 شروع می‌شود، چنین است:

فَقَطَعَ عَلَیْهِ أُسْبُوعَهُ‏  حَتَّى أَدْخَلَهُ إِلَى دَارٍ جَنْبَ الصَّفَا فَأَرْسَلَ إِلَیَّ فَکُنَّا ثَلَاثَةً فَقَالَ مَرْحَباً یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِی وَ قَالَ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ بَعْدَ آبَائِهِ یَا أَبَا جَعْفَرٍ  إِنْ شِئْتَ فَأَخْبِرْنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبَرْتُکَ وَ إِنْ شِئْتَ سَلْنِی وَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتُکَ وَ إِنْ شِئْتَ فَاصْدُقْنِی وَ إِنْ شِئْتَ صَدَقْتُکَ قَالَ کُلَّ ذَلِکَ أَشَاءُ قَالَ فَإِیَّاکَ أَنْ یَنْطِقَ لِسَانُکَ عِنْدَ مَسْأَلَتِی بِأَمْرٍ تُضْمِرُ لِی غَیْرَهُ‏  قَالَ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ مَنْ فِی قَلْبِهِ عِلْمَانِ یُخَالِفُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ یَکُونَ لَهُ عِلْمٌ فِیهِ اخْتِلَافٌ قَالَ هَذِهِ مَسْأَلَتِی وَ قَدْ فَسَّرْتَ طَرَفاً مِنْهَا أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْعِلْمِ الَّذِی لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ مَنْ یَعْلَمُهُ قَالَ أَمَّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَمَّا مَا لَا بُدَّ لِلْعِبَادِ مِنْهُ فَعِنْدَ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ فَفَتَحَ الرَّجُلُ عَجِیرَتَهُ‏  وَ اسْتَوَى جَالِساً وَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ قَالَ هَذِهِ أَرَدْتُ وَ لَهَا أَتَیْتُ زَعَمْتَ أَنَّ عِلْمَ مَا لَا اخْتِلَافَ فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ عِنْدَ الْأَوْصِیَاءِ فَکَیْفَ یَعْلَمُونَهُ قَالَ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَعْلَمُهُ إِلَّا أَنَّهُمْ لَا یَرَوْنَ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَرَى لِأَنَّهُ کَانَ نَبِیّاً وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ کَانَ یَفِدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَسْمَعُ الْوَحْیَ وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ فَقَالَ صَدَقْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ سَآتِیکَ‏  بِمَسْأَلَةٍ صَعْبَةٍ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْعِلْمِ مَا لَهُ لَا یَظْهَرُ کَمَا کَانَ یَظْهَرُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَضَحِکَ أَبِی‏  ع- وَ قَالَ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُطْلِعَ عَلَى عِلْمِهِ إِلَّا مُمْتَحَناً لِلْإِیمَانِ بِهِ کَمَا قَضَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ یَصْبِرَ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ وَ لَا یُجَاهِدَهُمْ إِلَّا بِأَمْرِهِ فَکَمْ مِنِ اکْتِتَامٍ قَدِ اکْتَتَمَ بِهِ حَتَّى قِیلَ لَهُ‏ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ‏ وَ ایْمُ اللَّهِ أَنْ لَوْ صَدَعَ قَبْلَ ذَلِکَ لَکَانَ آمِناً وَ لَکِنَّهُ إِنَّمَا نَظَرَ فِی الطَّاعَةِ وَ خَافَ الْخِلَافَ فَلِذَلِکَ کَفَّ فَوَدِدْتُ أَنَّ عَیْنَکَ تَکُونُ مَعَ مَهْدِیِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ الْمَلَائِکَةُ بِسُیُوفِ آلِ دَاوُدَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ تُعَذِّبُ أَرْوَاحَ الْکَفَرَةِ مِنَ الْأَمْوَاتِ وَ تُلْحِقُ بِهِمْ أَرْوَاحَ أَشْبَاهِهِمْ مِنَ الْأَحْیَاءِ  ثُمَّ أَخْرَجَ سَیْفاً ثُمَّ قَالَ هَا إِنَّ هَذَا مِنْهَا قَالَ فَقَالَ أَبِی إِی وَ الَّذِی اصْطَفَى مُحَمَّداً عَلَى الْبَشَرِ قَالَ فَرَدَّ الرَّجُلُ اعْتِجَارَهُ وَ قَالَ أَنَا إِلْیَاسُ مَا سَأَلْتُکَ عَنْ أَمْرِکَ وَ بِی مِنْهُ جَهَالَةٌ غَیْرَ أَنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ هَذَا الْحَدِیثُ قُوَّةً لِأَصْحَابِکَ وَ سَأُخْبِرُکَ بِآیَةٍ أَنْتَ تَعْرِفُهَا إِنْ خَاصَمُوا بِهَا فَلَجُوا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبِی إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِهَا قَالَ قَدْ شِئْتُ قَالَ إِنَّ شِیعَتَنَا إِنْ قَالُوا لِأَهْلِ الْخِلَافِ لَنَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لِرَسُولِهِ ص- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ  إِلَى آخِرِهَا فَهَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَعْلَمُ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئاً لَا یَعْلَمُهُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أَوْ یَأْتِیهِ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع فِی غَیْرِهَا فَإِنَّهُمْ سَیَقُولُونَ لَا فَقُلْ لَهُمْ فَهَلْ کَانَ لِمَا عَلِمَ بُدٌّ مِنْ أَنْ یُظْهِرَ فَیَقُولُونَ لَا فَقُلْ لَهُمْ فَهَلْ کَانَ فِیمَا أَظْهَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ اخْتِلَافٌ فَإِنْ قَالُوا لَا فَقُلْ لَهُمْ فَمَنْ حَکَمَ بِحُکْمِ اللَّهِ فِیهِ اخْتِلَافٌ فَهَلْ خَالَفَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَیَقُولُونَ نَعَمْ فَإِنْ قَالُوا لَا فَقَدْ نَقَضُوا أَوَّلَ کَلَامِهِمْ فَقُلْ لَهُمْ‏ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ‏ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‏ فَإِنْ قَالُوا مَنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ فَقُلْ مَنْ لَا یَخْتَلِفُ فِی عِلْمِهِ فَإِنْ قَالُوا فَمَنْ هُوَ ذَاکَ فَقُلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص صَاحِبَ ذَلِکَ فَهَلْ بَلَّغَ أَوْ لَا فَإِنْ قَالُوا قَدْ بَلَّغَ فَقُلْ فَهَلْ مَاتَ ص وَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُ عِلْماً لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ فَإِنْ قَالُوا لَا فَقُلْ إِنَّ خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص مُؤَیَّدٌ وَ لَا یَسْتَخْلِفُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا مَنْ یَحْکُمُ بِحُکْمِهِ وَ إِلَّا مَنْ یَکُونُ مِثْلَهُ إِلَّا النُّبُوَّةَ- وَ إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ یَسْتَخْلِفْ فِی عِلْمِهِ أَحَداً فَقَدْ ضَیَّعَ مَنْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ مِمَّنْ یَکُونُ بَعْدَهُ فَإِنْ قَالُوا لَکَ فَإِنَّ عِلْمَ رَسُولِ اللَّهِ ص کَانَ مِنَ الْقُرْآنِ‏  فَقُلْ- حم. وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها إِلَى قَوْلِهِ- إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏  فَإِنْ قَالُوا لَکَ لَا یُرْسِلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا إِلَى نَبِیٍّ فَقُلْ هَذَا الْأَمْرُ الْحَکِیمُ الَّذِی یُفْرَقُ فِیهِ هُوَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ الَّتِی تَنْزِلُ مِنْ سَمَاءٍ إِلَى سَمَاءٍ أَوْ مِنْ سَمَاءٍ إِلَى أَرْضٍ فَإِنْ قَالُوا مِنْ سَمَاءٍ إِلَى سَمَاءٍ فَلَیْسَ فِی السَّمَاءِ أَحَدٌ یَرْجِعُ مِنْ طَاعَةٍ إِلَى مَعْصِیَةٍ فَإِنْ قَالُوا مِنْ سَمَاءٍ إِلَى أَرْضٍ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ أَحْوَجُ الْخَلْقِ إِلَى ذَلِکَ فَقُلْ فَهَلْ لَهُمْ بُدٌّ مِنْ سَیِّدٍ یَتَحَاکَمُونَ إِلَیْهِ فَإِنْ قَالُوا فَإِنَّ الْخَلِیفَةَ هُوَ حَکَمُهُمْ فَقُلْ‏ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ إِلَى قَوْلِهِ‏ خالِدُونَ‏  لَعَمْرِی مَا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ وَلِیٌّ لِلَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا وَ هُوَ مُؤَیَّدٌ وَ مَنْ أُیِّدَ لَمْ یُخْطِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ عَدُوٌّ لِلَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا وَ هُوَ مَخْذُولٌ وَ مَنْ خُذِلَ لَمْ یُصِبْ کَمَا أَنَّ الْأَمْرَ لَا بُدَّ مِنْ تَنْزِیلِهِ مِنَ السَّمَاءِ یَحْکُمُ بِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ کَذَلِکَ لَا بُدَّ مِنْ وَالٍ فَإِنْ قَالُوا لَا نَعْرِفُ هَذَا فَقُلْ لَهُمْ قُولُوا مَا أَحْبَبْتُمْ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص أَنْ یَتْرُکَ الْعِبَادَ وَ لَا حُجَّةَ عَلَیْهِمْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ وَقَفَ

[5] ادامه حدیث چنین است:

وَ لَکِنْ‏أَخْبِرْنِی عَنْ تَفْسِیرِ- لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ‏ مِمَّا خُصَّ بِهِ عَلِیٌّ ع- وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏  قَالَ فِی أَبِی فُلَانٍ وَ أَصْحَابِهِ وَاحِدَةٌ مُقَدِّمَةٌ وَ وَاحِدَةٌ مُؤَخِّرَةٌ- لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ‏ مِمَّا خُصَّ بِهِ عَلِیٌّ ع- وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏ مِنَ الْفِتْنَةِ الَّتِی عَرَضَتْ لَکُمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَقَالَ‏ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَصْحَابُ الْحُکْمِ الَّذِی لَا اخْتِلَافَ فِیهِ ثُمَّ قَامَ الرَّجُلُ وَ ذَهَبَ فَلَمْ أَرَهُ.

[6] . علامه طباطبایی نقل قولی می‌آورد که برخی این آیات را خطاب به پیامبر درباره قیامت دانسته و این طور توضیح داده‌اند «و عن بعضهم أن الآیات الأربع متصلة بما تقدم من حدیث یوم القیامة، و خطاب «لا تُحَرِّکْ‏» للنبی ص، و ضمیر «بِهِ‏» لیوم القیامة، و المعنى لا تتفوه بالسؤال عن وقت القیامة أصلا و لو کنت غیر مکذب و لا مستهزئ «لِتَعْجَلَ بِهِ‏» أی بالعلم به «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏» أی من الواجب فی الحکمة أن نجمع من نجمعه فیه و نوحی شرح وصفه إلیک فی القرآن «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏» أی إذا قرأنا ما یتعلق به فاتبع ذلک بالعمل بما یقتضیه من الاستعداد له «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ» أی إظهار ذلک بالنفخ فی الصور انتهى ملخصا» و با گفتن «و هو کما ترى» نارضایتی خود از این برداشت را اعلام می‌دارند. (المیزان، ج20، ص111)

 


376) سوره قیامت (75) آیه 18 فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآ

بسم الله الرحمن الرحیم

376) سوره قیامت (75) آیه 18 

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

ترجمه

پس چون آن را خواندیم، آنگاه خواندنش را دنبال کن.

حدیث

1) خطبه‌ای از امیرالمومنین ع روایت شده است که در فرازی از آن، درباره قرآن کریم می‌فرمایند:

... و خداوند - جل وجهه - فرمود: «لکن خداوند شهادت می‌دهد بدانچه بر تو نازل کرده است، آن را به علمش نازل کرد؛ و فرشتگان شهادت می‌دهند؛ و شاهد بودن خداوند کافی است» (نساء/166) پس قرآن را نوری قرار داد که بدانچه استوارتر است هدایت می‌کند؛ و فرمود: «پس چون آن را خواندیم، آنگاه خواندنش را دنبال کن.» (قیامت/18) و فرمود: «پیروی کنید از آنچه از جانب پروردگارتان نازل شده است و از غیر آن از ولیّ دیگری پیروی نکنید؛ اندکند کسانی که متذکر می‌شوند» (اعراف/3) و فرمود: «پس استقامت کن آن گونه که به تو دستور داده شده؛ و نیز کسانی که همراهت‌اند؛ و طغیان نکنید که او بدانچه می‌کنید بیناست» (هود/112) پس در پیروی از آنچه از جانب خداوند به نزد شما آمده، رستگاری عظیم است؛ و در ترک آن خطایی آشکار؛ که فرمود: «پس اگر از جانب من هدایتی به شما رسید، پس هر که از هدایتم پیروی کند نه گمراه شود و نه شقاوتمند» (طه/123) پس در پیروی آن، هر خیری را که در دنیا و آخرت امید می‌رود، قرار داد ...

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص7

عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله ع عن أبیه عن جده ع قال خطبنا أمیر المؤمنین ع خطبة فقال فیها:

...[1] قال الله جل وجهه «لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً» فجعله الله نورا یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ و قال: «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» و قال: «اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ» و قال: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» ففی اتباع ما جاءکم من الله الفوز العظیم، و فی ترکه الخطاء المبین، قال: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى‏»- فجعل فی اتباعه کل خیر یرجى فی الدنیا و الآخرة ...[2]


2) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

... پس هنگامی که فتنه‌ها هچون پاره‌های شب تار امر را بر شما مشتبه کردند، پس بر شما باد به قرآن، که همانا آن شفیعی است که شفاعتش قبول است و سعایت‌گری [کسی که عیب‌ها را علیه شخص بازگو می‌کند] است که سخنش تصدیق می‌شود؛ کسی که آن را پیش روی خود گذاشت او را به بهشت رهبری می‌کند؛ و کسی که آن را پشت سر قرار داد، او را به سوی جهنم می‌راند ...

 الکافی، ج‏2، ص599

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...

فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ ...


3) رسول خدا ص فرمودند:

بدرستی که این قرآن نوری آشکار است ... کسی که او را همچون امام خود قرار دهد که به او اقتدا می‌کند و بازگشتگاه خود قرار دهد که کارش به او پایان می‌یابد، خداوند او را به بهشتِ سراسر نعمت و زندگیِ تنیده در سلامت می‌رساند.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 450

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النُّورُ الْمُبِینُ ... مَنْ جَعَلَهُ إِمَامَهُ الَّذِی یَقْتَدِی بِهِ وَ مُعَوَّلَهُ الَّذِی یَنْتَهِی إِلَیْهِ، أَدَّاهُ اللَّهُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَ الْعَیْشِ السَّلِیمِ.

تدبر

1) «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»

پس چون آن را خواندیم، آنگاه خواندنش را دنبال کن.

ما باید از قرآن تبعیت کنیم، نه قرآن از ما.

تفاوت تدبر درست و تفسیر به رای همین است.


2) «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»

درباره اینکه مقصود از این آیه چیست، دیدگاه‌های زیر مطرح شده است:

الف. وقتی ما (یا جبرئیل) خواندن قرآن بر تو را تمام کردیم، آنگاه شروع به خواندن کن. (ابن‌عباس[3]، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص600؛ و نیز المیزان، ج20، ص110)

ب. وقتی آن را جمع کردیم و در سینه تو ثابت نمودیم، آنگاه بدان عمل کن. (ابن‌عباس[4]، به نقل مفردات ألفاظ القرآن، ص668) (یکی از معانی «قرأ» در لغت، جمع کردن می‌باشد)

ج. وقتی قرآن خوانده شد، به هدایت آن اقتدا کن (حدیث1) و به احکام آن عمل کن (قتاده و ضحاک، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص600)

د. این هماهنگ با آیات قبل و بعد، و مربوط به قیامت است (جلسه قبل، تدبر5)؛ و ناظر است به خواندن نامه عمل، بدین معنا که به بنده‌ای که بر وضع خود بیناست و می‌داند چه گناهانی انجام داده، از باب توبیخ گفته می‌شود عجله‌ نکن که سریع از حسابرسی اعمالت فرار کنی و ببین ما همه اعمالت را جمع کرده‌ایم و وقتی جمع کردن ما را دیدی دیگر مجبوری بپذیری و نمی‌توانی انکار کنی؛ و آیه بعدی هم یعنی سپس حکم راندن در این زمینه برعهده ماست (بلخی[5]، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص600؛ و نیز: انوار التنزیل (بیضاوی)[6]، ج5، ص266)

ه. ...[7]


3) «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»

اگر «قرأ» را به معنای «جمع کردن» و «قرآن» را به همان معنای مصطلح قرآن بگیریم، آنگاه شاید یکی از معانی این آیه به رسمیت شناختن و تاکید بر تفسیر قرآن با قرآن باشد، یعنی وقتی ما آن را جمع کردیم و در کنار هم گذاشتیم، آنگاه از قرآن پیروی کن؛ نه از قرآنی که تکه‌تکه شده (حجر/91) ویا برخی از آیاتش کنار گذاشته شده است (مائده/49)


4) «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»

این آیه از آیاتی است که صراحت دارد، لفظ قرآن هم از جانب خداست. (جلسه قبل، تدبر3)

جالب اینجاست که تاکید بر اینکه این الفاظ عیناً از جانب خداست بقدری در این آیه شدید است که حتی نفرمود: «وقتی ما خواندیم تو هم آن را بخوان»، بلکه فرمود: «فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ: از خواندنش پیروی کن».



[1] . نشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله، أرسله بکتاب فصله و أحکمه و أعزه و حفظه بعلمه- و أحکمه بنوره، و أیده بسلطانه، و کلأه من لم یتنزه هوى أو یمیل به شهوة- أو یأتیه الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ- تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ، و لا یخلقه طول الرد و لا یفنى عجائبه من قال به صدق، و من عمل به أجر و من خاصم به فلح و من قاتل به نصر، و من قام به هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، فیه نبأ من کان قبلکم و الحکم فیما بینکم، و خیرة معادکم أنزله بعلمه و أشهد الملائکة بتصدیقه

[2] . فالقرآن آمر و زاجر حد فیه الحدود، و سن فیه السنن، و ضرب فیه الأمثال، و شرع فیه الدین إعذارا من نفسه و حجة على خلقه، أخذ على ذلک میثاقهم، و ارتهن علیه أنفسهم لیبین لهم ما یأتون و ما یتقون، لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ، وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیم‏

[3] . «فَإِذا قَرَأْناهُ» عن ابن عباس قال فکان النبی ص بعد هذا إذا نزل علیه جبریل (ع) أطرق فإذا ذهب قرأ.

[4] . قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِذَا جَمَعْنَاهُ وَ أَثْبَتْنَاهُ فِی صَدْرِکَ فَاعْمَلْ بِهِ.

[5] . قال البلخی الذی اختاره أنه لم یرد القرآن و إنما أراد قراءة العباد لکتبهم یوم القیامة یدل على ذلک ما قبله و ما بعده و لیس فیه شی‏ء یدل على أنه القرآن و لا شی‏ء من أحکام الدنیا و فی ذلک تقریع للعبد و توبیخ له حین لا تنفعه العجلة یقول لا تحرک لسانک بما تقرأه من صحیفتک التی فیها أعمالک یعنی اقرأ کتابک و لا تعجل فإن هذا الذی هو على نفسه بصیرة إذا رأى سیئاته ضجر و استعجل فیقال له توبیخا لا تعجل و تثبت لتعلم الحجة علیک فإنا نجمعها لک فإذا جمعناه فاتبع ما جمع علیک بالانقیاد لحکمه و الاستسلام للتبعة فیه فإنه لا یمکنک إنکاره «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ» لو أنکرت و قال الحسن معناه ثم إن علینا بیان ما أنبأناک أنا فاعلون فی الآخرة.

[6] . قیل الخطاب مع الإنسان المذکور و المعنى أنه یؤتى کتابه فیتلجلج لسانه من سرعة قراءته خوفا، فیقال له لا تحرک به لسانک لتعجل به فإن علینا بمقتضى الوعد جمع ما فیه من أعمالک و قراءته، فإذا قرأناه فاتبع قراءته بالإقرار أو التأمل فیه، ثم إن علینا بیان أمره بالجزاء علیه.

[7] . علامه طباطبایی در المیزان، ج20، ص110 دو معنای دیگر را هم با عبارت «قیل: گفته شده» مطرح می‌کنند اما آنها را خیلی بعید می‌شمرند. آن دو معنا عبارتند از:

و قیل: المراد باتباع قرآنه اتباعه ذهنا بالإنصات و التوجه التام إلیه و هو معنى لا بأس به.

و قیل: المراد فاتبع فی الأوامر و النواهی قرآنه، و قیل: المراد اتباع قراءته بالتکرار حتى یرسخ فی الذهن و هما معنیان بعیدان.

 


375) سوره قیامت (75) آیه 17 إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَ

بسم الله الرحمن الرحیم

375) سوره قیامت (75) آیه 17

إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ[1]

که برعهده ماست جمع کردن آن و خواندنش؛

نکات ترجمه

«قُرْآن» از ماده «قرء» است که اگرچه این کلمه در معنای «خواندن» متداول شده است، اما اصل آن هم در معنای «جمع کردن» بوده است و در این زمینه در جلسه 350 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-alaq-96-1/

شأن نزول

از ابن‌عباس درباره آیه «زبانت را به آن به حرکت درنیاور» (قیامت/16) نقل شده است که پیامبر هنگام وحی لبهایش را حرکت می داد تا آن را حفظ کند و به او گفته شد: «زبانت را به آن» یعنی به قرآن «به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی» یعنی قبل از اینکه قرائتش بر تو تمام شود «چرا که برعهده ماست جمع کردن آن و خواندنش»

و خداوند برای حضرت محمد ص ضمانت کرد که علی بن ابی‌طالب بعد از رسول خدا قرآن را جمع کند

ابن‌عباس گفت: و خداوند قرآن را در قلب علی ع جمع کرد و حضرت علی ع بعد از رسول خدا ص در مدت شش ماه آن را جمع کرد.

(توجه: البته در روایاتی که شیعه نقل کرده‌اند مدت این جمع کردن را سه روز ویا یک هفته گفته‌اند که در ادامه برخی از این روایات خواهد آمد)

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص40

ذَکَرَ الشِّیرَازِیُّ فِی نُزُولِ الْقُرْآنِ وَ أَبُو یُوسُفَ یَعْقُوبُ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ» کَانَ النَّبِیُّ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ عِنْدَ الْوَحْیِ لِیَحْفَظَهُ وَ قِیلَ لَهُ «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ» یَعْنِی بِالْقُرْآنِ «لِتَعْجَلَ بِهِ» مِنْ قَبْلِ أَنْ یُفْرَغَ بِهِ مِنْ قِرَاءَتِهِ عَلَیْکَ «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ» قَالَ ضَمِنَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یَجْمَعَ الْقُرْآنَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَجَمَعَ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِی‏ قَلْبِ عَلِیٍّ وَ جَمَعَهُ عَلِیٌّ بَعْدَ مَوْتِ رَسُولِ اللَّهِ بِسِتَّةِ أَشْهُرٍ.[2]

حدیث

2) در روایتی از امام باقر ع در ضمن تفسیر آیه «بگو از شما اجری نمی‌خواهم مگر دوستی با نزدیکانم» آمده است:

سپس جبرئیل به نزد او آمد و گفت: [خداوند می فرماید] محمد! تو نوبت [یا: نبوت] خود را به انجام رساندی و زمانت به سر آمده؛ پس اسم اکبر [= اسم اعظم] و میراث علم و آثار علم نبوت را نزد علی ع قرار بده و من زمین را رها نمی‌کنم مگر اینکه در آن عالمی باشد که طاعت من به او شناخته شود و ولایت من با [تبعیت از] او معلوم گردد و حجتی باشد در زمان‌هایی که پیامبری نبوده است؛

پس اسم اکبر و میراث علم و آثار علم نبوت را به او وصیت کرد و به او هزار باب وصیت نمود که از هر بابی هزار باب باز می‌شود و از هر کلمه‌ای هزار کلمه؛

و روز دوشنبه بود که مریضی ایشان شدت گرفت و به حضرت علی ع فرمود: علی! [بعد از شهادت من] سه روز بیرون نرو تا کتاب خدا را کاملا گردآوری تا شیطان در آن چیزی نیفزاید و از آن چیزی کم نکند؛ که تو در نقطه مقابل وضعیت جانشین سلیمان هستی؛

پس حضرت علی ع ردا را بر دوش نگذاشت تا اینکه قرآن را جمع کرد و شیطان نتوانست چیزی بر آن بیافزاید یا چیزی از آن بکاهد.

تفسیر فرات الکوفی، ص398-399

فُرَاتٌ‏ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ بُزُرْجَ الْحَنَّاطُ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی‏ قَوْلِهِ تَعَالَى‏ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»:

ثُمَّ إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع‏ أَتَاهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدْ قَضَیْتَ نَوْبَتَکَ [نُبُوَّتَکَ‏] وَ أَسْلَبَتْکَ أَیَّامُکَ فَاجْعَلِ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ عِنْدَ عَلِیٍّ وَ إِنِّی لَا أَتْرُکُ الْأَرْضَ إِلَّا وَ فِیهَا عَالِمٌ یُعْرَفُ بِهِ طَاعَتِی وَ یُعْرَفُ بِهِ وَلَایَتِی وَ یَکُونُ حُجَّةً لِمَنْ وُلِدَ فِیمَا یَتَرَبَّصُ النَّبِیَّ إِلَى خُرُوجِ النَّبِیِّ الْآخَرِ فَأَوْصَى إِلَیْهِ بِالاسْمِ الْأَکْبَرِ وَ هُوَ مِیرَاثُ الْعِلْمِ وَ آثَارُ عِلْمِ النُّبُوَّةِ وَ أَوْصَى إِلَیْهِ بِأَلْفِ بَابٍ یُفْتَحُ لِکُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ وَ کُلِّ کَلِمَةٍ أَلْفُ کَلِمَةٍ وَ مَرِضَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا تَخْرُجْ‏ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ حَتَّى تُؤَلِّفَ [یؤلف‏] کِتَابَ اللَّهِ کَیْ لَا یَزِیدَ فِیهِ الشَّیْطَانُ شَیْئاً وَ لَا یَنْقُصَ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّکَ فِی ضِدِّ سُنَّةِ وَصِیِّ سُلَیْمَانَ ع فَلَمْ یَضَعْ عَلِیٌّ رِدَاءَهُ عَلَى ظَهْرِهِ حَتَّى جَمَعَ الْقُرْآنَ فَلَمْ یَزِدْ فِیهِ الشَّیْطَانُ شَیْئاً وَ لَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ شَیْئاً.[3]


مساله جمع‌آوری قرآن بعد از رحلت پیامبر ص توسط امیرالمومنین ع از مسائل متواتر در شیعه و سنی است. این هم روایتی از اهل سنت در این باب:

عکرمه می‌گوید: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، حضرت علی ع از بیعت سرپیچی کرد و در خانه‌اش ماند. عمر او را دید و گفت: آیا از بیعت با ابوبکر سرپیچی می‌کنی؟

فرمود: من زمانی که رسول خدا ص از دنیا رفت سوگند یاد کردم که ردایی بر دوش نیندازم مگر برای نمازهای واجب تا اینکه قرآن را جمع کنم چرا که می‌ترسم که مبادا قرآن مورد نزاع واقع شود.

مصنف عبدالرزاق صنعانی، ج5، ص450

عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ عِکْرِمَةَ قَالَ: لَمَّا بُویِعَ لِأَبِی بَکْرٍ تَخَلَّفَ عَلِیٌّ فِی بَیْتِهِ فَلَقِیَهُ عُمَرُ فَقَالَ: تَخَلَّفْتَ عَنْ بَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ؟ فَقَالَ: «إِنِّی آلَیْتُ بِیَمِینٍ حِینَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، أَلَّا أَرْتَدِیَ بِرِدَاءٍ إِلَّا إِلَى الصَّلَاةِ الْمَکْتُوبَةِ حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ فَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَتَفَلَّتَ الْقُرْآنُ»[4]


3) از امام باقر ع روایت شده است:

هیچ یک از مردم ادعا نکرده که قرآن را بتمامه جمع کرده باشد مگر اینکه دروغگو است؛ و آن را آن گونه که خداوند نازل کرده بود کسی جمع و حفظ نکرد مگر علی بن ابی‌طالب ع و امامان پس از ایشان.

الکافی، ج‏1، ص228؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص193

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ کَمَا أُنْزِلَ إِلَّا کَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ کَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ ع.[5]


4) از امام باقر ع روایت شده است: هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که قرآن بتمامه، ظاهر و باظنش، نزد اوست مگر جانشینان [واقعی پیامبر ص].

الکافی، ج‏1، ص228؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص193

2- مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیْرُ الْأَوْصِیَاء.[6]

تدبر

1) «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ ...»

پیامبر وظیفه رساندن وحی به مردم را دارد، با این حال، خداوند خودش مسئولیت جمع‌آوری آن را برعهده می‌گیرد.

ثمره اخلاقی- اجتماعی

حتی در حوزه وظایفی که برعهده ماست، معلوم نیست که هر کاری را ما خودمان بتوانیم انجام دهیم؛ خیلی از کارها را خدا خودش برعهده می‌گیرد.


2) «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ ...»

خدا کارش را توسط برخی انسانهای برگزیده انجام می‌دهد.

مسئولیت کاری را از پیامبر می‌گیرد و همان را توسط حضرت علی ع انجام می‌دهد.

(جمع‌آوری کامل قرآن تنها توسط امیرالمومنین ع انجام شد (حدیث1) و اهل بیت هستند که تمام قرآن را (تمامی ظاهر و باطن آن را) در سینه دارند. (احادیث 3 و 4)


3) «إِنَّ عَلَیْنا ... قُرْآنَهُ»

پیامبر با نزول دفعی قرآن در شب قدر (قدر/1) بر تمام محتوای قرآن آگاهی داشت؛ اما خداوند فرمود «خواندش هم تنها برعهده ماست» یعنی تا ما خواندنش را تمام نکرده‌ایم تو سخن مگو.

پس،

الفاظ قرآن هم توسط خود خداوند تعیین شده است.

نکته تخصصی فلسفه دین

امروزه برخی، به تأسی از الهیات مسیحی، می‌کوشند وحی را یک «تجربه دینی» که توسط پیامبر ص انجام شده، معرفی کنند که تبدیل آن به الفاظ توسط خود ایشان و تحت فرهنگ زمانه رخ داده است؛ و در نتیجه، جهانشمول بودن و ابدی آن را زیر سوال می‌برند.

این تلقی از وحی، مبتنی بر تلقی مسیحیت کنونی است که از نظر آنها، مسیح، نه پیامبر، بلکه خود خداست که در زمین ظاهر شده، و لذا، وحی، نه کلماتی که خدا بر پیامبرش فرو فرستاده، بلکه حضور خود مسیح و مواجهه افراد (حواریون) با مسیح (خدا!) در یک مقطع زمانی خاص است که گزارش این حضور توسط حواریون به لفظ درآمده است؛ چنانکه مسیحیان امروزی، با یک انجیل سر و کار ندارند، بلکه «انجیل‌»های کتاب مقدس، متعدد و به نام حواریونی که آن انجیل را گزارش کرده‌اند، می‌باشد.

این تلقی، صرف نظر از اشکالات درونی خودش، به هیچ عنوان با وحی قرآنی سازگار نیست؛ خصوصا که خود قرآن کریم، بر اینکه خواندن و الفاظ این وحی برعهده خود خداوند می‌باشد، اصرار دارد.

شبهه

بحث از حقیقت وحی، بحثی برون‌دینی است و نمی‌توان با استناد به آیات قرآن، آن را تبیین کرد.

پاسخ

اولا به چه دلیل، این بحث لزوما برون‌دینی است؟ بحث اتفاقا درباره وضعیتی است که ما هیچ تجربه‌ای از آن نداریم، و اتفاقا در اینجا بیش و پیش از هر چیزی باید به خود کسی که آن تجربه را آورده مراجعه کنیم.

ثانیا حتی اگر بخواهیم تحلیل برون‌دینی ارائه دهیم، باید واقعیت‌های مورد تحلیل را جدی بگیریم؛ به لحاظ روش‌شناسی، موجه نیست که وضعیت وحی در دینی را که هیچ اهمیتی برای لفظ قائل نیست و بر مدار محوریت «سک شخص» می‌گردد (مسیحیت تحریف شده کنونی) بر وحی در دینی منطبق سازیم که بشدت بر اینکه این لفظ از جانب خداوند است اصرار دارد و از شخص نبی می‌خواهد که او هم در برابر این وحی تابع باشد. درواقع، اقتضای مواجهه موجه با پدیده وحی در یک دین، آن است که در تحلیل خود، صرفا بر اساس حدس‌ها و بافته‌های ذهنی خود تحلیل نکنیم بلکه بر اساس واقعیت‌هایی که در آن دین گزارش شده، تحلیلی از آن واقعیت محل بحث ارائه دهیم.

در اسلام:

نه‌تنها از همان اولین آیه‌ای که نازل شده، اصرار بوده که پیامبر چیزی را می‌خواند که فرشته وحی برای او آورده (که تفاوت خواندن با شهود و مکاشفه بر همگان واضح است) (علق/1، جلسه350)،

بلکه از ابتدا بین حدیث قدسی (مکاشفه‌ای که حاصل مواجهه معصوم با خدا بوده) و الفاظ قرآن تفاوت می‌گذاشتند،

به علاوه که قرآن کریم تنها متن آسمانی‌ای است که خود متن معجره معرفی شده و در مورد خود متن تحدی شده است.

هر تحلیلی از وحی، باید بتواند این تفاوت‌ها را تبیین کند؛ نه اینکه به بهانه برون‌دینی بودن، آنها را نادیده بگیرد.


4) «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»

جمع‌آوری قرآن کار ساده‌ای نبوده که هر بشری بتواند عهده‌دارش شود؛ خود خداوند مسئولیت آن را برعهده گرفته است؛ و این کار را از طریق افرادی معصوم انجام داده است. (نگاه کنید به حدیث2 و3)

بحث تخصصی تاریخی

طبق روایات متواتر شیعه و سنی، حضرت علی ع بعد از شهادت پیامبر اکرم ص و اعراض مردم از ایشان، در خانه نشست و تا کار جمع‌آوری قرآن تمام نشد، ردا بر دوش ننهاد. (شأن نزول و حدیث2). سپس ایشان آن قرآن را به مسجد آوردند اما کسانی که خلافت را به دست گرفته بودند، آن قرآن را قبول نکردند؛ و حضرت ع آن را به منزل برگرداند و فرمود: دیگر تا ظهور قائم ما (عج) کسی آن را نخواهد دید؛ و ائمه اطهار ع همواره تاکید داشته‌اند که آن قرآن نزد ایشان موجود است.

بعدا یکبار زمان ابوبکر و یکبار دیگر زمان عثمان، به دستور خلیفه، زید بن ثابت به همراه عده‌ای از صحابه کار جمع‌آوری و یکسان‌سازی مصاحف (و کنار گذاشتن برخی از قرائاتِ برخی آیات) را برعهده گرفتند (1)؛ چنانکه علمای اهل سنت نیز در طول تاریخ همواره اذعان داشته‌اند که تمامی «سبعه احرف»ی که قرآن بر آن اساس نازل شد، در مصحفی که عثمان یکسان‌سازی کرد، وجود ندارد. (2)

بر طبق احادیث مختلف، آن قرآنی که حضرت علی ع گرد‌آوری کرد، نه‌تنها واجد تمام قرائاتی بود که پیامبر اکرم ص توسط فرشته وحی بر مردم قرائت کرده بود، و فقراتی از آن در مصحف برخی دیگر از صحابه (مانند ابن‌مسعود، ابی‌ بن کعب، و ...) نیز ثبت شده بود که در مصحف عثمانی نادیده گرفته شد (نقل‌هایی از این قرائت‌ها که در مصحف عثمانی وجود ندارد، به وفور در کتب روایی شیعه و سنی آمده است)، بلکه حاوی شأن نزول آیات، تفسیر ظاهر و باطن آنها و ... بوده است؛ چنانکه ائمه اطهار در روایات متعددی تاکید کرده‌اند ما با مراجعه به قرآن به همه حقایق عالم علم داریم و هرچه می‌خواهید از ما بپرسید تا با قرآن به شما پاسخ گوییم؛ و این را ناشی از علم خاصی به قرآن می‌دانند که در اختیار دیگران قرار نگرفته است.

پی‌نوشت:

(1) برخی مانند طبری (جامع‌البیان فی تفسیر القران) معتقدند که فقط یک حرف از آن سبعة احرف در مصحف عثمانی آمده؛ و برخی مانند ابن‌جزری (النشر فی القرائات العشر) بر این باورند که در نگارش آن مصحف، با نگذاشتن نقطه و اعراب و اقداماتی دیگر، کاری شد که برخی از آن سبعة احرف حفظ شود. و لازم به ذکر است که قرائات سبعه‌ای که امروزه مشهور است، از قرن چهارم مشهور شده و ربطی به نزول قرآن بر «سبعة احرف» ندارد.

(2) کنار گذاشتن برخی از قرائات یک آیه، بدان معنا نیست که اندک تحریفی (کم و زیاد کردن بشری‌ای) در متن قرآن کنونی رخ داده باشد؛ و خود ائمه علیه‌السلام تاکید کرده‌اند اگر کسی بخواهد هدایت شود، با همین قرآنی که در دست ماست، می‌تواند مسیر هدایت را بیابد.


5) «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»

شاید بتوان این آیات را مرتبط با آیات قبل و بعد (که درباره قیامت است) نیز در نظر گرفت بدین معنا که در آیات قبل فرمود که خداوند در آن روز انسان را بدانچه از قبل و بعد فرستاده آگاه می‌سازد؛ و در آیه قبل به پیامبر ص بفرماید اما تو در بیان این مطالب که از آنها می‌دانی عجله نکن و فعلا منافقان را افشا مکن. (جلسه قبل، حدیث1)؛ و آنگاه معنای این آیه می‌شود «البته، بر ماست گرد آوردن اوراق نامه اعمال، و بر ماست خواندن آن» (حجه التفاسیر، ج7، ص132)



[1] . در قرائت «ابن‌مسعود» این آیه و آیات بعد به صورت «إنَّ عَلِیّاً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ فَإِذَا قَرَأَهُ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَه» قرائت شده است. این قرائت ابن‌مسعود را هم ابن‌شهر آشوب و هم ابن‌شاذان قمی روایت کرده‌اند:

توضیح مطلب به نقل از مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص41 چنین است:

ذَکَرَ الشِّیرَازِیُّ فِی نُزُولِ الْقُرْآنِ وَ أَبُو یُوسُفَ یَعْقُوبُ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ کَانَ النَّبِیُّ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ عِنْدَ الْوَحْیِ لِیَحْفَظَهُ وَ قِیلَ لَهُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ یَعْنِی بِالْقُرْآنِ لِتَعْجَلَ بِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُفْرَغَ بِهِ مِنْ قِرَاءَتِهِ عَلَیْکَ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ قَالَ ضَمِنَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یَجْمَعَ الْقُرْآنَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَجَمَعَ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِی‏ قَلْبِ عَلِیٍّ وَ جَمَعَهُ عَلِیٌّ بَعْدَ مَوْتِ رَسُولِ اللَّهِ بِسِتَّةِ أَشْهُرٍ.

وَ فِی أَخْبَارِ أَبِی رَافِعٍ أَنَّ النَّبِیَّ قَالَ فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ هَذَا کِتَابُ اللَّهِ خُذْهُ إِلَیْکَ فَجَمَعَهُ عَلِیٌّ فِی ثَوْبٍ فَمَضَى إِلَى مَنْزِلِهِ فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ع جَلَسَ عَلِیٌّ فَأَلَّفَهُ کَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ وَ کَانَ بِهِ عَالِماً.

وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْعَلَاءِ الْعَطَّارُ وَ الْمُوَفَّقُ خَطِیبُ خُوَارَزْمَ فِی کِتَابَیْهِمَا بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رَبَاحٍ أَنَّ النَّبِیَّ أَمَرَ عَلِیّاً بِتَأْلِیفِ الْقُرْآنِ فَأَلَّفَهُ وَ کَتَبَهُ.

جَبَلَةُ بْنُ سُحَیْمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: لَوْ ثُنِّیَتْ لِیَ الْوِسَادَةُ وَ عُرِفَ لِی حَقِّی لَأَخْرْجُتْ لَهُمْ مُصْحَفاً کَتَبْتُهُ وَ أَمْلَاهُ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ.

وَ رُوِّیتُمْ أَیْضاً- أَنَّهُ إِنَّمَا أَبْطَأَ عَلِیٌّ ع عَنْ بَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ لِتَأْلِیفِ الْقُرْآنِ.

أَبُو نُعَیْمٍ فِی الْحِلْیَةِ وَ الْخَطِیبُ فِی الْأَرْبَعِینَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ أَقْسَمْتُ لَوْ حَلَفْتُ أَنْ لَا أَضَعَ رِدَایَ عَنْ ظَهْرِی حَتَّى أَجْمَعَ مَا بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ فَمَا وَضَعْتُ رِدَایَ حَتَّى جَمَعْتُ الْقُرْآنَ.

وَ فِی أَخْبَارِ أَهْلِ الْبَیْتِ ع أَنَّهُ آلَى أَنْ لَا یَضَعَ رِدَاءَهُ عَلَى عَاتِقِهِ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّى یُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ یَجْمَعَهُ فَانْقَطَعَ عَنْهُمْ مُدَّةً إِلَى أَنْ جَمَعَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْهِمْ بِهِ فِی إِزَارٍ یَحْمِلُهُ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ فِی الْمَسْجِدِ- فَأَنْکَرُوا مَصِیرَهُ بَعْدَ انْقِطَاعٍ مَعَ البته «2» (الْأَلِبَّةِ) فَقَالُوا الْأَمْرُ مَا جَاءَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ فَلَمَّا تَوَسَّطَهُمْ وَضَعَ الْکِتَابَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ هَذَا الْکِتَابُ وَ أَنَا الْعِتْرَةُ فَقَامَ إِلَیْهِ الثَّانِی فَقَالَ لَهُ إِنْ یَکُنْ عِنْدَکَ قُرْآنٌ فَعِنْدَنَا مِثْلُهُ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِیکُمَا فَحَمَلَ ع الْکِتَابَ وَ عَادَ بِهِ بَعْدَ أَنْ أَلْزَمَهُمْ الْحُجَّةَ.

وَ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ حَمَلَهُ وَ وَلَّى رَاجِعاً نَحْوَ حُجْرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ- فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ وَ لِهَذَا قَرَأَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّ عَلِیّاً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ فَإِذَا قَرَأَهُ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَه‏.

روایت ابن‌شاذان در الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام، ص231 چنین است:

وَ بِالْإِسْنَادِ- یَرْفَعُهُ- إِلَى الثِّقَاتِ، الَّذِینَ کَتَبُوا الْأَخْبَارَ: أَنَّهُمْ أَوْضَحُوا بِأَنَّ لَهُمْ مِنْ أَسْمَاءِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَلَهُ ثَلَاثُمِائَةِ اسْمٍ فِی الْقُرْآنِ، مَا رَوَوْهُ بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ: قَوْلُهُ تَعَالَى: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ».وَ قَوْلُهُ: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا».وَ قَوْلُهُ: «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ».وَ قَوْلُهُ: «إِنَّ عَلَیا جَمعَهُ وَ قرأ به‏» و ...

[2] . در پاورقی قبل روایات دیگری از اهل سنت در همین زمینه بیان شد که ابن‌شهر آشوب در کتاب خود روایت کرده بود.

[3] . از امام صادق ع روایت شده است که رسول خدا ص به حضرت علی ع فرمود:

علی! قرآن آن سوی بستر من در کاغذها و پارچه‌ها و صفحاتی است. آنها را بردار و جمع کن و آن را شایع نکنید آن گونه که یهود تورات را ضایع کرد. پس حضرت علی ع رفت و همه آنها را در پارچه زردی جمع کرد و در خانه‌اش برد و فرمود: ردا بر دوش نمی‌اندازم تا زمانی که آن را جمع کنم؛ تا جایی که شخصی سراغش می‌آمد بدون رداء به نزد او بیرون می‌آمد تا اینکه آن را جمع کرد؛ و رسول خدا ص فرمود: اگر مردم قرآن را آن گونه که خداوند نازل کرده بود، می خواندند حتی دو نفر هم در آن اختلاف نمی‌کردند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص451

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِیٍّ:

یَا عَلِیُّ الْقُرْآنُ خَلْفَ فِرَاشِی فِی الصُّحُفِ- وَ الْحَرِیرِ وَ الْقَرَاطِیسِ فَخُذُوهُ وَ اجْمَعُوهُ- وَ لَا تُضَیِّعُوهُ کَمَا ضَیَّعَتِ الْیَهُودُ التَّوْرَاةَ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ ع فَجَمَعَهُ فِی ثَوْبٍ أَصْفَرَ- ثُمَّ خَتَمَ عَلَیْهِ فِی بَیْتِهِ وَ قَالَ: لَا أَرْتَدِی حَتَّى أَجْمَعَهُ- فَإِنَّهُ کَانَ الرَّجُلُ لَیَأْتِیهِ فَیَخْرُجُ إِلَیْهِ بِغَیْرِ رِدَاءٍ حَتَّى جَمَعَهُ، قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: لَوْ أَنَّ النَّاسَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ‏.

[4] . این روایت را حاکم حسکانی نیز در کتابش آورده است به علاوه روایاتی دیگر از جمله:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الطَّبَرِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْمُقْرِی قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْمُقْرِئُ قَالَ: حَدَّثَنَا حُرَیْثٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ، عَنِ السُّدِّیِّ: عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ رَأَى مِنَ النَّاسِ طِیَرَةً عِنْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْسَمَ أَنْ لَا یَضَعَ عَلَى ظَهْرِهِ رِدَاءً حَتَّى یَجْمَعَ الْقُرْآنَ، فَجَلَسَ فِی بَیْتِهِ حَتَّى جَمَعَ الْقُرْآنَ، فَهُوَ أَوَّلُ مُصْحَفٍ جُمِعَ فِیهِ الْقُرْآنُ، جَمَعَهُ مِنْ قَلْبِهِ، وَ کَانَ عِنْدَ آلِ جَعْفَرٍ. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص36)

قُرِئَ عَلَى الْحَاکِمِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ سَنَةَ أَرْبَعِمِائَةٍ وَ أَنَا أُصْغِی قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْمَعْقِلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَکَمُ بْنُ ظُهَیْرٍ، عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ: عَنْ یَمَانٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ص أَقْسَمَ عَلِیٌّ أَوْ حَلَفَ- أَنْ لَا یَضَعَ رِدَاءَهُ عَلَى ظَهْرِهِ- حَتَّى یَجْمَعَ الْقُرْآنَ بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ، فَلَمْ یَضَعْ رِدَاءَهُ عَلَى ظَهْرِهِ حَتَّى جَمَعَ الْقُرْآن‏ (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص37)

[5] . همچنین در همین معنا به روایات زیر هم می‌شود استناد کرد:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْکَرِیمِ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْقُرَشِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ مَا أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ جَمَعَ الْقُرْآنَ إِلَّا وَصِیُّ مُحَمَّدٍ ص‏ (تفسیر القمی، ج‏2، ص451)

[6] . در بصائر الدرجات، ج‏1، ص193-194 بابی است با عنوان «باب فی الأئمة أن عندهم بجمیع القرآن الذی أنزل على رسول الله ص‏» که در آنجا غیر از دو روایت فوق که در متن گذشت، روایات متعدد دیگری در همین مضمون آمده است که برخی از آنها تقدیم می‌شود:

3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی سملة [سَلَمَةَ] قَالَ: قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَسْمَعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَى مَا یَقْرَؤُهَا النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَهْ مَهْ کُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ کَمَا یَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ فَإِذَا قَامَ فَقَرَأَ کِتَابَ اللَّهِ عَلَى حَدِّهِ وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِی کَتَبَهُ عَلِیٌّ ع وَ قَالَ أَخْرَجَهُ عَلِیٌّ ع إِلَى النَّاسِ حَیْثُ فَرَغَ مِنْهُ وَ کَتَبَهُ فَقَالَ لَهُمْ هَذَا کِتَابُ اللَّهِ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ قَدْ جَمَعْتُهُ بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ قَالُوا هُوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِیهِ الْقُرْآنُ لَا حَاجَةَ لَنَا فِیهِ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا أَبَداً إِنَّمَا کَانَ عَلَیَّ أَنْ أُخْبِرَکُمْ بِهِ حِینَ جَمَعْتُهُ لِتَقْرَءُوهُ.

4- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ یَقُولَ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ‏ غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ.

5- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا أَجِدُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ إِلَّا الْأَوْصِیَاءُ.

6- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُرَازِمٍ وَ مُوسَى بْنِ بُکَیْرٍ قَالا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ یَبْعَثُ فِینَا مَنْ یَعْلَمُ کِتَابَهُ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ.

7- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اللَّهُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ء.

 


374) سوره قیامت (75) آیه 16 لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْج

بسم الله الرحمن الرحیم

374) سوره قیامت (75) آیه 16 

لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ[1]

ترجمه

زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی.

شأن نزول

1) حذیفه می‌گوید:

به خدا سوگند یاد دارم که در مقابل رسول خدا ص در غدیر خم نشسته بودم و مجلس از مهاجران و انصار لبریز بود و پیامبر خدا ص ایستاد و فرمود:

ای مردم! خداوند دستوری به من داده و فرموده است:

«ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت رسیده را ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را ابلاغ نکرده‌ای». (مائده/67)

به رفیقم جبرئیل گفتم: دوست من! قریش درباره‌ام چنین و چنان خواهد گفت.

از جانب خداوند برایم خبر آورد که: «و خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند» (مائده/67)

سپس علی بن ابی‌طالب ع را ندا داد و او را در سمت راست خود ایستاند و فرمود: ای مردم! آیا نمی‌دانید که من از شما به خودتان اولی‌ترم؟ (احزاب/6)

گفتند: خدا شاهد است که چنین است.

فرمود: هرکس من مولای اویم این علی ع مولای اوست.

یک نفر از کنار مسجد برخاست و گفت: منظور از این سخن چیست؟

فرمود: هر کس من پیامبرش هستم این علی ع امیر اوست؛

خدایا ! ولیّ کسی باش که ولایتش را بپذیرد؛ و دشمن کسی باش که با او دشمنی ورزد؛ و یاری کن کسی که یاریش کند؛ و خوار گردان کسی که خوارش کند.

حذیفه می‌گوید: به خدا سوگند دیدم که معاویه متکبرانه بلند شد و با عصبانیت خارج شد: دست راستش را روی ابوموسی اشعری و دستش چپش را روی مغیرة بن شعبه گذاشت و سپس بلند شد و با حالتی متکبرانه شروع به راه رفتن کرد در حالی که می‌گفت: نه محمد [ص] را در سخنش تصدیق می‌کنیم و نه به ولایت علی [ع] اقرار خواهیم کرد.

پس خداوند متعال بلافاصله این آیات را نازل کرد «پس نه تصدیق کرد و نه نماز گزارد، بلکه تکذیب کرد و سرپیچی نمود؛ سپس متکبرانه به جانب اهلش رفت، سزاوارت همین است و واقعا سزاوارت این بود.» (قیامت/31-35)

پیامبر خدا خواست او را برگرداند و به سزای عملش برساند؛ جبرئیل [از جانب خدا] گفت: «زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی» (قیامت/16)؛ و رسول خدا ص بازایستاد.

تفسیر فرات الکوفی، ص516-517؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص391-392

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ الرَّازِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ [إِسْحَاقَ بْنِ‏] إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَبْهَانَ بْنِ عَاصِمِ بْنِ زَیْدِ بْنِ ظَرِیفٍ مَوْلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عِیسَى الدَّامَغَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ یُونُسَ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَطِیَّةَ] عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ وَ اللَّهِ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ نَزَلَ بِنَا غَدِیرَ خُمٍّ وَ قَدْ غَصَّ [غاض] الْمَجْلِسُ بِالْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى قَدَمَیْهِ فَقَالَ [وَ قَالَ‏] أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِأَمْرٍ فَقَالَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ فَقُلْتُ لِصَاحِبِی جَبْرَئِیلَ ع یَا خَلِیلِی إِنَّ قُرَیْشاً قَالُوا لِی کَذَا وَ کَذَا فَأَتَى الْخَبَرَ مِنْ رَبِّی فَقَالَ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ثُمَّ نَادَى عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَقَامَهُ عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَى [بِکُمْ‏] مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ [و أنفسکم‏] قَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ [فَهَذَا عَلِیٌ‏] مَوْلَاهُ‏ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ عَرْضِ الْمَسْجِدِ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَأْوِیلُ هَذَا قَالَ [قَالَ‏] مَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ [فَهَذَا عَلِیٌ‏] أَمِیرُهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ حُذَیْفَةُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ مُعَاوِیَةَ حَتَّى قَامَ یَتَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً یَمِینَهُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ الْأَشْعَرِیِّ وَ یَسَارَهُ عَلَى الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ ثُمَّ قَامَ یَمْشِی مُتَمَطِّیاً وَ هُوَ یَقُولُ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى [فِی‏] مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِوَلَایَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ [تَعَالَى‏] عَلَى أَثَرِ کَلَامِهِ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى. ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏. ثُمَّ أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَرُدَّهُ فَیَقْتُلَهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَکَتَ النَّبِیُّ [عَنْهُ‏].

توجه: این واقعه به طور مختصر و با سندی دیگر از حذیفه در «المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع[2]، ص586-588» و همچنین از ابوذر غفاری، عمار یاسر و امام باقر ع و امام کاظم ع (تفسیر القمی[3]، ج‏2، ص397؛ مناقب آل أبی طالب ع[4]، ج‏3، ص39؛ تسلیة المجالس و زینة المجالس، ج‏1، ص209؛ الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم[5]، ج‏1، ص314) نیز روایت شده است؛ که روایت ابوذر از این واقعه ان‌شاءالله در بحث از شأن نزول آیه «فلا صدق و لا صلی» خواهد آمد.[6]

حدیث

2) چنانکه قبلا اشاره شد با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا»، یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد.

معنای دیگری در روایات در مورد این آیه مطرح شده که در ضمن حکایت زیر قابل مشاهده است:


امام صادق ع حکایتی طولانی نقل کرده‌اند از سفری که با پدرشان به حج داشتند و در آنجا برخوردی بین امام باقر ع و هشام بن عبدالملک رخ می‌دهد و بعدا هشام آن دو را به شام احضار می‌کند و مجلس تیراندازی‌ای بوده که به امام باقر اصرار می‌کند که شما هم در این مسابقه وارد شو. امام ع ابتدا کهولت سن را بهانه می‌کند اما به اصرار هشام تیر و کمان برمی‌دارد و تیر اول به وسط هدف می‌خورد و نُه تیر بعدی هریک روی تیر قبلی می‌نشیند. اما ادامه ماجرا:

هشام گفت: من تا کنون چنین تیراندازی‌ای ندیده بودم و خیال هم نمی کردم که روی زمین کسی بتواند چنین تیراندازی کند. تیراندازی پسرت جعفر چطور است؟

پدرم فرمود: ما وارث همان کمال و تمامی هستیم که خداوند بر پیامبرش نازل کرد و فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» (مائده/3) و زمین هیچگاه خالی نمی‌ماند از کسی که اینها را کامل دارد در حالی که دیگران نسبت به او نقص دارند.

وقتی هشام این مطلب را از پدرم شنید چشم راستش را چپ کرد و صورتش قرمز شد (که این نشانه عصبانیتش بود) و چند دقیقه سرش را پایین انداخت و گفت: مگر ما و شما فرزندان عبدمناف [جد اعلای پیامبرص] نیستیم و نَسَب واحدی نداریم؟

پدرم فرمود: بله، نَسَب ما یکی است اما خداوند جل جلاله از سرّ مخفی و علم خالص خویش بهره‌ای به ما داده که به هیچکس دیگری نداده است.

هشام گفت: مگر نه این است که خداوند [حضرت] محمد ص را از نَسَبِ عبدمناف به جانب همه مردم، سفید و سیاه برانگیخت؟ پس شما چگونه وارث چیزی شدید که دیگران ندارند؟ در حالی که رسول خدا ص به سوی همه مردم مبعوث شده بود؛ و این سخن خداوند است که «میراث آسمانها و زمین از آنِ خداست ...؛» (تا آخر آیه را خواند). پس شما چگونه وارث این علم شدید در حالی که بعد از [حضرت] محمد ص پیامبری نیست و شما هم پیامبر نیستید؟

پدرم فرمود: از این کلام خداوند به پیامبرش که: «زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی.» (قیامت/16) پس آنچه آشکارا بیان کرد برای همه مردم است؛ و آنچه زبانش را بدان حرکت نداد، خداوند متعال دستور داد که ما را، و نه غیر ما را، بدان اختصاص دهد. و به همین جهت بود که تنها با برادرش علی ع، و نه با اصحابش، نجوا می کرد، و خداوند در این زمینه آیه فرستاد که «و گوشی شنوا آن را حفظ کند» (حاقه/12) و خداوند در مقابل اصحابش به علی ع فرمود: از خداوند متعال خواستم که آن را گوش تو قرار دهد؛

و به همین جهت بود که حضرت علی ع در مسجد کوفه گفت: رسول خدا ص هزار باب از علم به من تعلیم داد که از هر بابی، هزار باب دیگر باز می‌شود؛ رسول خدا ص این را از آن علم مخفی‌ای که خداوند به وی اختصاص داده بود، به او داد، پس این به ما رسیده و ما، نه قوم‌مان، پشت سر هم آن را به ارث می‌بریم.

هشام گفت: همانا علی ع ادعای علم غیب می‌کرد در حالی که خداوند هیچکس را بر غیب خویش آگاه نکرده است (جن/26). این را از کجا ادعا می‌کرد؟

فرمود: خداوند جل جلاله بر پیامبرش کتابی فرستاد که در آن آنچه بوده و تا روز قیامت خواهد بود، بیان شده است، چنانکه فرمود: «و کتابی را بر تو نازل کردیم که در آن بیان هر چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان [= تسلیم‌شدگان] است» (نحل/89) و فرمود: «هر چیزی را در امامی آشکار گرد آوردیم» (یس/12) و فرمود: هیچ چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم» (انعام/38) و فرمود: «هیچ امر غیبی‌ای در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتابی آشکار است» (نمل/75)

 و خداوند به پیامبرش وحی کرد که هیچ مطلبی از غیب و سرّ و علم مخفی خویش را نگذارد مگر اینکه آن را  با علی ع نجوا کند؛ پس به او دستور داد که بعد از وی قرآن را گرد آورد و مسئولیت غسل و کفن و حنوط وی را بتنهایی و بدون هیچکس دیگری برعهده گیرد و به اصحابش فرمود: بر همه اصحاب و خانواده‌ام حرام است که بر بدن برهنه من نگاه کنند غیر از برادرم علی ع، که او از من است و من از اویم؛ آنکه لهِ اوست، لهِ من است؛ و آنکه علیه اوست، علیه من است؛ و اوست که دَین مرا ادا می‌کند و وعده‌هایم را اجرا می نماید. سپس به اصحابش فرمود: علی بن ابی‌طالب بر تاویل قرآن می‌جنگد همان طور که من بر تنزیل آن می‌جمگیدم؛ و نزد هیچکس تاویل قرآن به تمام و کمال نبود مگر علی ع؛ و به همین جهت بود که پیامبر ص به اصحابش فرمود: «قاضی‌ترین‌ شما علی ع است» یعنی او در قضاوت بهتر از همه [دقیقا بر اساس کتاب خدا] حکم می‌کند؛ و عمربن خطاب هم [بارها که مساله‌ای در خصوص قضاوت پیش می‌آمد] می‌گفت: «اگر علی ع نبود، عمر هلاک شده بود!» عمر شهادت می‌دهد و دیگری انکار می‌کند؟!

هشام سر به زیر انداخت و ...

دلائل الإمامة (ابن جریر طبری)[7]، ص235؛ نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام (ابن جریر طبری)، ص277

وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مُعَاذٍ الرَّضَوِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا لُوطُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ زَیْدٍ الْوَاقِدِیِّ،[8] عن جعفر بن محمد الصادق ع:

فَقَالَ لَهُ: مَا رَأَیْتُ مِثْلَ هَذَا الرَّمْیِ قَطُّ مُذْ عَقَلْتُ، وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِی الْأَرْضِ أَحَداً یَرْمِی مِثْلَ هَذَا الرَّمْیِ، أَیْنَ رَمْیُ جَعْفَرٍ مِنْ رَمْیِکَ؟

فَقَالَ: إِنَّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْکَمَالَ وَ التَّمَامَ اللَّذَیْنِ أَنْزَلَهُمَا اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِی قَوْلِهِ: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» وَ الْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِمَّنْ یَکْمُلُ‏  هَذِهِ الْأُمُورَ الَّتِی یُقَصِّرُ عَنْهَا غَیْرُنَا.

قَالَ: فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ مِنْ أَبِی انْقَلَبَتْ عَیْنُهُ الْیُمْنَى فَاحْوَلَّتْ وَ احْمَرَّ وَجْهُهُ، وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَامَةُ غَضَبِهِ إِذَا غَضِبَ، ثُمَّ أَطْرَقَ هُنَیْئَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ لِأَبِی: أَ لَسْنَا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ نَسَبُنَا وَ نَسَبُکُمْ وَاحِدٌ؟

فَقَالَ أَبِی: نَحْنُ کَذَلِکَ، وَ لَکِنَّ اللَّهَ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) اخْتَصَّنَا مِنْ مَکْنُونِ سِرِّهِ وَ خَالِصِ عِلْمِهِ، بِمَا لَمْ یَخْتَصَّ أَحَداً بِهِ غَیْرَنَا.

فَقَالَ: أَ لَیْسَ اللَّهُ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنْ شَجَرَةِ عَبْدِ مَنَافٍ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً، أَبْیَضِهَا وَ أَسْوَدِهَا وَ أَحْمَرِهَا، مِنْ أَیْنَ وَرِثْتُمْ مَا لَیْسَ لِغَیْرِکُمْ؟ وَ رَسُولُ اللَّهِ مَبْعُوثٌ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً، وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَى): «وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»  إِلَى آخِرِ الْآیَةِ، فَمَنْ أَیْنَ وَرِثْتُمْ هَذَا الْعِلْمَ وَ لَیْسَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ نَبِیٌّ وَ لَا أَنْتُمْ أَنْبِیَاءُ؟

فَقَالَ: مِنْ قَوْلِهِ (تَعَالَى) لِنَبِیِّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ‏»  فَالَّذِی أَبْدَاهُ فَهُوَ لِلنَّاسِ کَافَّةً، وَ الَّذِی لَمْ یُحَرِّکُ بِهِ لِسَانَهُ، أَمَرَ اللَّهُ (تَعَالَى) أَنْ یَخُصَّنَا بِهِ مِنْ دُونِ غَیْرِنَا؛ فَلِذَلِکَ کَانَ یُنَاجِی أَخَاهُ عَلِیّاً مِنْ دُونِ أَصْحَابِهِ، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ بِذَلِکَ قُرْآناً فِی قَوْلِهِ (تَعَالَى): «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ»  فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَصْحَابِهِ: سَأَلْتُ اللَّهَ (تَعَالَى) أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ، فَلِذَلِکَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) بِالْکُوفَةِ: عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ مِنْ کُلِّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ، خَصَّهُ بِهِ رَسُولُ‏ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنْ مَکْنُونِ عِلْمِهِ مَا خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ، فَصَارَ إِلَیْنَا وَ تَوَارَثْنَاهُ مِنْ دُونِ قَوْمِنَا.

فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنَّ عَلِیّاً کَانَ یَدَّعِی عِلْمَ الْغَیْبِ، وَ اللَّهُ لَمْ یُطْلِعْ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً فَمِنْ أَیْنَ ادَّعَى ذَلِکَ؟

فَقَالَ أَبِی: إِنَّ اللَّهَ (جَلَّ ذِکْرُهُ) أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ کِتَاباً بَیَّنَ فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فِی قَوْلِهِ: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ»‏ وَ فِی قَوْلِهِ: «کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏» وَ فِی قَوْلِهِ: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» وَ فِی قَوْلِهِ: «وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏» وَ أَوْحَى اللَّهُ (تَعَالَى) إِلَى نَبِیِّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) أَنْ لَا یُبْقِیَ فِی غَیْبِهِ وَ سِرِّهِ وَ مَکْنُونِ عِلْمِهِ شَیْئاً إِلَّا یُنَاجِی بِهِ عَلِیّاً، فَأَمَرَهُ أَنْ یُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ یَتَوَلَّى غُسْلَهُ وَ تَکْفِینَهُ وَ تَحْنِیطَهُ مِنْ دُونِ قَوْمِهِ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: حَرَامٌ عَلَى أَصْحَابِی وَ أَهْلِی أَنْ یَنْظُرُوا إِلَى عَوْرَتِی غَیْرَ أَخِی عَلِیٍّ، فَإِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، لَهُ مَا لِی وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیَّ، وَ هُوَ قَاضِی دَیْنِی وَ مُنْجِزٌ مَوْعِدِی. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِیلِ الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ‏  عَلَى تَنْزِیلِهِ. وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَ أَحَدٍ تَأْوِیلُ الْقُرْآنِ بِکَمَالِهِ وَ تَمَامِهِ إِلَّا عِنْدَ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، وَ لِذَلِکَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَصْحَابِهِ: أَقْضَاکُمْ عَلِیٌّ، أَیْ هُوَ قَاضِیکُمْ. وَ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ. أَ فَیَشْهَدُ  لَهُ عُمَرُ وَ یَجْحَدُ غَیْرُهُ؟![9]

 فَأَطْرَقَ هِشَامٌ طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ.

فَقَالَ: خَلَّفْتُ أَهْلِی وَ عِیَالِی مُسْتَوْحِشِینَ لِخُرُوجِی.

فَقَالَ: قَدْ آمَنَ اللَّهُ وَحْشَتَهُمْ بِرُجُوعِکَ إِلَیْهِمْ وَ لَا تُقِمْ أَکْثَرَ مِنْ یَوْمِکَ. فَاعْتَنَقَهُ أَبِی وَ دَعَا لَهُ وَ وَدَّعَهُ، وَ فَعَلْتُ أَنَا کَفِعْلِ أَبِی، ثُمَّ نَهَضَ وَ نَهَضْتُ مَعه.

تدبر[10]

1) «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»

درباره مراد از این آیه (زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی)، دیدگاه‌های مختلفی بیان شده است؛ که با توجه به «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» هریک از این معانی (به شرطی که به خودی خود درست باشند و بر آیه قابل تطبیق باشند) می‌توانند مد نظر بوده باشند:

الف. این آیات از پیامبر ص می‌خواهد مطلبی را بنا به مصالحی فعلا با مردم در میان نگذارد، و در بیان آن عجله نکند. (حدیث1 [= شأن نزول])

ب. این آیه از پیامبر ص می‌خواهد مطلبی را به طور علنی با عموم مردم در میان نگذارد و در این زمینه شتاب نکند. (حدیث2)[11]

ج. پیامبر بسیار نسبت به حفظ و رساندن کلمات وحی حساس و دلنگران بوده، که مبادا کلمات وحی را فراموش کند، لذا تا جمله را از فرشته وحی می‌شنیده بلافاصله و قبل از اینکه جملات تمام شوند، شروع به گفتن آنها می‌کرده، و خداوند در این زمینه به ایشان دلداری می‌دهد که عجله نکن، ما قرآن را حفظ می‌کنیم و نمی‌گذاریم فراموش کنی. (ابن‌عباس و سعید بن‌جبیر، به نقل از مجمع البیان[12]، ج‏10، ص600؛ و نیز قتاده و مجاهد، به نقل از الدر المنثور[13]، ج‏6، ص289) که ابن‌عباس در روایتی می‌گوید که خداوند به پیامبر خاطرجمعی داد که بعد از تو حضرت علی ع قرآن را جمع خواهد کرد و تو نگران از دست رفتن آیات نباش. (این روایت ان‌شاءالله در بحث از آیه بعد خواهد آمد.)

د. این آیه تا آیه 19، مضمونش شبیه آیه «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى‏ إِلَیْکَ وَحْیُهُ: در [خواندن] قرآن شتاب نکن پیش از آنکه وحی آن به اتمام رسد» (طه/114) می‌باشد؛ و اینکه بناگاه در میان بحث‌های مربوط به قیامت آمده، مانند یک جمله معترضه است، که خداوند ادب بندگی را به پیامبر می‌آموزد که آنچه هنوز قرائت نشده را قرائت نکند. این مانند حالت هشدار به مخاطبی است که در حین سخن گفتن گوینده، مرتب سخن وی را قطع و جملات وی را کامل می‌کند؛ و به او می‌گویند که در کلام من عجله نکن و دقت کن تا خوب مطلب را متوجه شوی. (المیزان، ج20، ص109)

ه. ...[14]


2) «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»

در بیان مطالب، نباید عجله کرد. در روایات آمده که زبان عاقل، پشت سر قلبش است؛ و قلب عاقل، پشت سر زبانش است. (لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه‏؛ نهج‌البلاغه، حکمت40)

نکته تفسیری (چگونگی استنباط مطلب فوق از آیه)

الف. رجوع به کلمات معصومین که مفسران اصلی قرآن کریم هستند نشان می‌دهد که هر آیه‌ای اگرچه در سیاق آیات قبل و بعد، یک معنایی دارد، اما می‌تواند مستقلا هم معنایی داشته باشد؛ و وجود آن معنای مبتنی بر سیاق، منافاتی با وجود معنایی دیگر که مستقلا از آیه برداشت شود، ندارد.

ب. به ما توصیه شده است که در خواندن قرآن خودتان را مخاطب آیات بدانید.



[1] . در نسخه های غیر کوفی «لتعجل به» آیه مستقل بوده است (تفسیر صافی، ج5،‌ص254) البته ظاهرا تعداد آیات در نسخه کوفی معتبرتر است:

و العدد الکوفی فی القرآن منسوب إلى علی ع و لیس فی الصحابة من ینسب إلیه العدد غیره و إنما کتب عدد ذلک کل مصر عن بعض التابعین. و منهم المفسرون کعبد الله بن عباس و عبد الله بن مسعود و أبی بن کعب و زید بن ثابت و هم معترفون له بالتقدم. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص43)

[2] . در این صفحه جا نشد به لینک زیر مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/

[3] . در این صفحه جا نشد به لینک زیر مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/

[4] . الْبَاقِرُ ع قَالَ: قَامَ ابْنُ هِنْدٍ وَ تَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً یَمِینَهُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ‏ بْنِ قَیْسٍ الْأَشْعَرِیِّ وَ یَسَارَهُ عَلَى الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ عَلِیّاً بِوَلَایَتِهِ فَنَزَلَ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى الْآیَاتِ فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَرُدَّهُ فَیَقْتُلَهُ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَکَتَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏.

[5] . و عن أبی الحسن الماضی ع و عن الباقر ع أن ابن هند قام و تمطى و خرج مغضبا و قال و الله لا نصدق محمدا على مقالته و لا نقر لعلی بولایته فهم النبی ص بقتله فقال له جبرائیل ع لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِه‏

[6] . از ابن‌عباس و نیز ابن‌جبیر روایت دیگری در شأن نزول این آیه نقل شده که: پیامبر از شدت حرصی که نسبت به جمع‌اوری قرآن داشت قبل از اینکه آیه نازل شود زبانش را به حرکت درمی‌آورد و آیه نازل شد و او را از این کار بازداشت. (البته به نظر می‌رسد این برداشت شخصی خود آنها بوده است)

این مطلب در کتب اهل سنت مکرر آمده و برخی از بزرگان شیعه مانند صاحب مجمع‌البیان هم از آنها نقل کرده‌اند اما علامه طباطبایی آنها را چندان موجه نمی‌داند (و فیه أنه لا یلائم سیاق الآیات، تلک الملاءمة نظرا إلى ما فیها من النهی عن العجل و الأمر باتباع قرآنه تعالى بعد ما قرأ، و کذا قوله، «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ» المیزان، ج10، ص110) و بعد از نقل مواردی که در کتاب الدرالمنثور آمده (در تدبر1 آورده‌ایم) می‌گوید: أقول: و روی ما فی معنى صدر الحدیث فی المجمع، عن ابن جبیر و فی معناه غیر واحد من الروایات، و قد تقدم أن فی انطباق هذا المعنى على الآیات خفاء. (المیزان، ج20، ص116)

[7] . این حدیث از قول وی در قرنهای بعدی در آثار علمای بعدی هم مکرر آمده است از جمله: الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان (ابن طاووس)، ص68؛ الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم (شامی)، ص605-606؛ الوافی، ج‏3، ص774-775؛ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر (بحرانی)، ج‏5، ص69؛ بحار الأنوار (مجلسی)، ج‏46، ص308

[8] . عبارات ابتدا و انتهای حدیث را برای رعایت اختصار حذف کردم که بدین شرح است: دلائل الإمامة، ص233-237

در این صفحه جا نشد به لینک زیر مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/

[9] . این حدیث هم که مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج‏89، ص38 نقل کرده در همین راستا قابل توجه است:

فِی خَبَرِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الَّذِی مَضَى بِطُولِهِ فِی کِتَابِ الْغَیْبَةِ [= بحار الأنوار، ج53، ص1: رُوِیَ فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر] أَنَّهُ قَالَ الصَّادِقُ ع یَا مُفَضَّلُ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً وَ اللَّهُ یَقُولُ «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» وَ قَالَ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ» وَ قَالَ «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ» قَالَ الْمُفَضَّلُ یَا مَوْلَایَ فَهَذَا تَنْزِیلُهُ الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ کَیْفَ ظَهَرَ الْوَحْیُ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً قَالَ نَعَمْ یَا مُفَضَّلُ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ کَانَ لَا یُبَلِّغُهُ إِلَّا فِی وَقْتِ اسْتِحْقَاقِ الْخِطَابِ وَ لَا یُؤَدِّیهِ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَمَرَ وَ نَهَى فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِالْوَحْیِ فَبَلَّغَ مَا یُؤْمَرُ بِهِ وَ قَوْلُهُ «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِه» فَقَالَ الْمُفَضَّلُ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْتُمْ وَ بِقُدْرَتِهِ قَدَرْتُمْ وَ بِحُکْمِهِ نَطَقْتُمْ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ.

[10] . مقدمه‌ای برای تدبر در آیات 16 تا 19 سوره قیامت

چنانکه عموم مفسران توضیح داده‌اند (مثلا المیزان، ج20، ص109) و روایات نیز موید این معنا هستند، به نظر می‌رسد که این آیات، ارتباط مستقیمی با آیات قبل و بعد ندارد و مانند جمله معترضه‌ای در میان بقیه آیات این سوره می‌باشد.

به لحاظ تاریخی، تردیدی نیست که جای اغلب آیات در هر سوره توسط خود پیامبر ص معین شده و هنگام یکسان‌سازی مصاحف در زمان عثمان هم همان ترتیب رعایت شده است؛ اما اینکه آیا این نکته در مورد تمامی آیات رعایت شده، یا در مورد اندکی از آیات، جای آنها در یک سوره بر اساس نظر خود صحابه انجام شده، بین مفسران اختلاف نظر است. ممکن است این آیات از این باب باشند، و البته برخی مفسران کوشیده‌اند وجهی برای قرار گرفتن این آیات در اینجا ارائه دهند؛ که در نکات تدبری، به برخی از این آراء اشاره خواهد شد.

[11] . شاید کسی با توجه به حدیث2 که علم اینها را به اهل بیت واگذار کرده، اشکال کند که پس «شتاب نکردن» در اینجا چه معنی دارد. (زیرا شتاب کردن را غالبا در جایی می‌گویند که قرار است کار بعدا انجام شود در حالی که ظاهرا اینکه همه حقایق از دل قرآن کریم فهمیده شود، از ویژگی‌های اختصاصی اهل بیت ع است .)

شاید بتوان چنین پاسخ داد که این ویژگی اهل بیت، ویژگی‌ای نیست که از مردم برای همیشه منع شود؛ بلکه ان‌شاءالله در زمان ظهور همه اینها در اختیار همگان قرار خواهد گرفت؛ چنانکه در برخی روایات آمده که اگر علم 28 حرف باشد تا زمان ظهور تنها دو حرف آن آشکار شده و بقیه آن بعد از ظهور آشکار خواهد شد.

[12] . قال ابن عباس کان النبی ص إذا نزل علیه القرآن عجل بتحریک لسانه لحبه إیاه و حرصه على أخذه و ضبطه مخافة أن ینساه فنهاه الله عن ذلک و فی روایة سعید بن جبیر عنه أنه ص کان یعاجل من التنزیل شدة و کان یشتد علیه حفظه فکان یحرک لسانه و شفتیه قبل فراغ جبریل من قراءة الوحی فقال سبحانه «لا تُحَرِّکْ بِهِ» أی بالوحی أو بالقرآن لسانک یعنی بالقراءة لتعجل به أی لتأخذه کما قال و لا تعجل بالقرآن من قبل أن یقضی إلیک وحیه

[13] .در این صفحه جا نشد به لینک زیر مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/

[14] . شاید بتوان این آیه را مرتبط با آیات قبل و بعد هم در نظر گرفت بدین معنا که در آیات قبل فرمود که خداوند در آن روز انسان را بدانچه از قبل و بعد فرستاده آگاه می‌سازد و این آیه به پیامبر ص بفرماید اما تو در بیان این مطالب که از آنها می‌دانی عجله نکن و فعلا منافقان را افشا مکن.

 


373) سوره قیامت (75) آیه 15 وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

373) سوره قیامت (75) آیه 15 

وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ

ترجمه

هرچند پرده‌های عذر بیندازد [یا: پرده‌ها بیفکند و عذرها بتراشد]

نکات ترجمه

«مَعاذیرَهُ» از ماده «عذر» است که استعمال این ماده در معانی «حجت و دلیل»، «بهانه» و «پوزش»، نه‌تنها در زبان عربی، بلکه در زبان فارسی هم رایج است. برخی اصلی‌ترین معنای این کلمه را هر گونه تلاشی برای محو کردن گناه و اثر آن، و آن را سه گونه دانسته‌اند: انکار انجام کار، توجیه انجام کار (انجام کار را برعهده بگیرد اما دلیلی بیاورد که عمل وی را توجیه کند) و بازگشت و توبه از انجام کار (انجام کار را بعهده گیرد؛ اما ابراز کند که دیگر انجام نخواهد داد). «عُذر» (کهف/76؛ مرسلات/6) و «معذرة» (اعراف/164؛ روم/57؛ غافر/52) هر دو مصدر از همین باب هستند و «مُعذِّر»[1] (توبه/90) به کسی می‌گویند که عذر می‌آورد اما عذرش قابل قبول نیست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص555)

اما درباره ساختار و معنای کلمه «معاذیر»اختلاف نظر است. برخی آن را «اسم جمع» دانسته‌اند و برخی آن را «جمع» دانسته و اصل آن را «معاذر» دانسته که «یاء» به آن اضافه شده (الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، ج8، ص377). درباره اینکه مفرد آن چیست هم اختلاف نظر است. برخی مفرد آن را همان «معذرة» دانسته‌اند وبرخی گفته‌اند که این کلمه، جمعِ «مِعْذَار» است که معذار به معنای «ستر و پوشش» می‌باشد. (همان، ص384). برخی هم اساسا تعبیر «أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ» را یک اصطلاح و معادل «بهانه تراشیدن» دانسته‌اند. (أساس البلاغة، ص412)

شأن نزول[2]

حدیث

1) عمر بن یزید می‌گوید: یک شب شام خدمت امام صادق ع بودم که ایشان این آیه را تلاوت کردند: بلکه انسان [قطعا] بر نفس خویشتن بیناست؛ هرچند پرده‌های عذر بیندازد» (قیامت/14-15) و فرمودند:

اباحفض! مبادا انسان عذری برای مردم ‌آورد بر خلاف آنچه خداوند از او می‌داند، چرا که رسول خدا ص می‌فرمود: کسی که کاری را مخفیانه انجام دهد، خداوند ردای آن را بر تنش کند، اگر خوب است، خوب؛ و اگر بد است، بد.

الکافی، ج‏2، ص296؛ مجمع البیان ، ج‏10، ص599

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ:

إِنِّی لَأَتَعَشَّی مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذِیرَهُ» یَا أَبَا حَفْصٍ مَا یَصْنَعُ الْإِنْسَانُ أَنْ یَعْتَذِرَ إِلَی النَّاسِ بِخِلَافِ مَا یَعْلَمُ اللَّهُ مِنْهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ مَنْ أَسَرَّ سَرِیرَةً أَلْبَسَهُ اللَّهُ رِدَاءَهَا إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَر. [3]


2) از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

برای انسان مسلمان سزاوار نیست که با آدم فاجر [گناهکار] رابطه دوستی صمیمی برقرار سازد؛ چرا که او کار [بدش] را در مقابل وی زینت می‌دهد و دوست دارد که مثل او شود و نه در کار دنیایش او را یاری می‌کند و نه در کار معادش؛ و رفت و آمد وی نزد او مایه ننگو آبروریزی برای او خواهد بود.

الکافی، ج‏2، ص640

فِی رِوَایَةِ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَهُ فِعْلَهُ وَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ مِثْلَهُ وَ لَا یُعِینُهُ عَلَى أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ لَا أَمْرِ مَعَادِهِ وَ مَدْخَلُهُ إِلَیْهِ وَ مَخْرَجُهُ مِنْ عِنْدِهِ شَیْنٌ عَلَیْهِ.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

بهترین برادرانم در نزد من، کسی است که عیب‌هایم را به من هدیه دهد.

الکافی، ج‏2، ص639

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی.

تدبر

1) «وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ»

منظور از انداختن «معاذیر» چیست؟

الف. بهانه‌تراشی برای اینکه حقیقت خود را در برابر دیگران [وحتی در برابر خود] مخفی کند. (حدیث1)

ب. عذر و بهانه می‌تراشد تا عذاب را از خود دفع کند. (مجمع‌البیان، ج10، ص599؛ المیزان، ج20، ص107)

ج. «معاذیر» جمع «معذار» به معنای «ستر» و «پوشش» است؛ یعنی پرده‌ای می‌اندازد تا آن عملی که انجام داده را مخفی کند (مجمع‌البیان، ج10، ص599؛ المیزان، ج20، ص107)[4]

د. ...


2) «وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ»

انسان حتی اگر باب توجیه‌گری و بهانه‌تراشی را باز کند، از حقیقت خودش نمی‌تواند فرار کند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا به این نکته پرداخته شد که یکی از عوامل برتری انسان بر سایر موجودات، برخورداری از نعمت «زبان» (گفتن و شنیدن، خواندن و نوشتن) و «اندیشه» است (جلسه43؛ جلسه221، تدبر3؛ و جلسه352، تدبر2 و جلسه353).

با این نعمت، انسان می‌تواند به واقعیت‌هایی پی ببرد و درباره آنها صحبت کند، بدون اینکه آنها را مستقیما درک کرده باشد.

اما این نعمت، مثل هر نعمت دیگری امکان سوءاستفاده‌های متعددی را هم برای انسان فراهم می‌آورد: همان طور که امکان استدلال برای پی بردن به حقیقت را فراهم کرده، امکان «بهانه‌ترشی» برای پرده کشیدن روی حقیقت را هم مهیا می‌کند؛ تا حدی که چه‌بسا در ظاهر امر بر خودش هم مشتبه شود:

خود را اهل ایمان و اصلاح‌طلب معرفی کند، اما حقیقتا بی‌ایمان و افسادگر باشد و خودش نفهمد (بقره/11-13)[5]؛

سراسر در زیان باشد، اما به حساب خودش بهترین کارها را انجام می‌دهد (کهف/104)[6]؛

و ...

اما همین انسان اگر با خود بی‌پرده خلوت کند، خواهد فهمید که پشت سر همه ادعاهایی که مطرح می‌کند، چه خبر است؛

به همین جهت است که روز قیامت که همه پرده‌ها کنار می‌رود، خود انسان برای حسابرسی از خود کافی است: «اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا» (اسراء/14)


3) «وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ»

چرا انسان دائما بهانه‌تراشی می‌کند؟

نکته انسان‌شناسی

انسان خودش را دوست دارد، و دلش نمی‌خواهد چهره بدی از خودش ببیند. وقتی کار بدی مرتکب می‌شود، چهره‌اش بد می‌شود؛ لذا می‌کوشد با بهانه‌تراشی این بدی‌ها را توجیه کند.

ثمره اجتماعی- اخلاقی 

کسی که حقیقت (و آخرت) را جدی بگیرد، سعی می‌کند بر این بهانه‌تراشی غلبه کند، و این یک معیاری برای انتخاب دوست به او می‌دهد:

با کسی که ما را در این بهانه‌تراشی‌ها تقویت می‌کند، نباید دوست شویم (حدیث2)

و کسی که عیبمان را صمیمانه به ما می‌گوید، ‌بهترین دوست ماست. (حدیث3)

آیا ما این گونه‌ایم؟ یا از نقد فرار می‌کنیم و تنها دنبال این هستیم که از ما به نیکی تعریف کنند؟



[1] . در نسخه چاپ شده مفردات، متاسفانه اینجا این کلمه را به صورت «الْمُعْذِر» اعراب‌گذاری کرده، در حالی که چنانکه خود راغب اصفهانی در سطرهای بعد و به عنوان قرائت دیگری از آیه مربوطه آورده «الْمُعْذِر» صرفا به معنای کسی است که عذر می‌آورد (و قرئ الْمُعْذِرُونَ أی: الذین یأتون بالعُذْر) و دیگران هم بر این مطلب که «مُعَذّر» کسی است که عذری می‌آورد که قابل قبول نیست تاکید کرده‌اند؛ مثلا:

الْمُعَذِّرُونَ‏: الذین لا عُذْرَ لهم و لکنَّهم یتکلَّفون عُذرا. و قولهم للمقصِّر فى الأمر: مُعَذِّر، و هو عندنا من العُذْر أیضاً، لأنّه یقصِّر فى الأمر مُعوِّلا على العُذْر الذى لا یرید یتکلف (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص254)

[2] . از امام صادق ع درباره آیه «هرچند پرده‌های عذر بیندازد» فرمودند: این آیه در مورد شخصی نازل شد که رسول خدا ص به او دستور داد که به حضرت علی ع به عنوان امیرمومنان سلام دهد [= امیر مومنان بودن حضرت علی ع را بپذیرد] اما هنگامی که رسول خدا ص از دنیا رفت، آنچه بدان دستور داده بود را ترک کرد و وفا ننمود.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص53

مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ قَالَ نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَرَکَ مَا أَمَرَهُ بِهِ وَ مَا وَفَى.

[3] . این روایت با عبارتی اندکی متفاوت هم نقل شده است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: إِنِّی لَأَتَعَشَّی مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذِیرَهُ» یَا أَبَا حَفْصٍ مَا یَصْنَعُ الْإِنْسَانُ أَنْ یَتَقَرَّبَ إِلَی اللَّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ بِخِلَافِ مَا یَعْلَمُ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ مَنْ أَسَرَّ سَرِیرَةً رَدَّاهُ اللَّهُ رِدَاءَهَا إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌّ. (الکافی، ج‏2، ص294)

[4] . یا پرده‌ها را بیندازد و درها را قفل کند [که به او دسترسی پیدا نکنند] (ضحاک و سدی، به نقل از مجمع‌البیان، ج10، ص599)

[5] . وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12) وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)

[6] . الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا.

 


372) سوره قیامت (75) آیه 14 بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَ

بسم الله الرحمن الرحیم

372) سوره قیامت (75) آیه 14

بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ

ترجمه

بلکه انسان [قطعا] بر نفس خویشتن بیناست.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

این جمله را برخی از علمای نحو از مواردی که به لحاظ تحلیل نحوی و معنایی دشوار است، دانسته‌اند! (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص54) و ریشه‌اش این بوده که چند حالت برای اعراب آن متصور است که معنای هر یک می‌تواند صحیح باشد، که با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» دشواری‌ای در کار نیست؛ زیرا همگی ممکن است مد نظر بوده باشد.

در همه حالت‌ها «انسان» مبتداست؛ اما در ادامه جمله، می‌توان «بصیرة» را خبر گرفت و می‌توان کل عبارت «عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ» را یک جمله مستقل دانست که در مقام خبر برای »انسان» قرار گرفته است؛ که در هر حالت، تحلیل‌های زیر از جانب علمای نحو و تفسیر ارائه شده است:



الف. «بصیرة» خبر است؛ و «علی نفسه» جار و مجرور است متعلق به «بصیرة»:

آنگاه درباره اینکه چرا «ة» بر روی کلمه «بصیرة» آمده است، چند تحلیل ارائه شده:

الف.1. این علامت مصدر است (به معنای خود «بصیرت» و «بینایی») و می‌خواهد بفرماید «إن الإنسان هو البصیرة» (دیدگاه سعید بن جبیر و قتاده، به نقل إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص54؛ مجمع البیان، ج‏10، ص596) یعنی انسان عیناً بینایی بر نفس خویشتن است.

الف.2. این «ة» مبالغه است، مانند «ة» در علامه. (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص54؛ مجمع البیان، ج‏10، ص596) یعنی انسان بر نفس خویش کاملا بیناست.

الف.3. این «ة» همان «ة» تانیث است (مونثِ «بصیر») و نشان می‌دهد که «بصیرة» مستقیما خبر نیست، بلکه وصف است برای یک خبر محذوف مانند «حجة»؛ و جمله در اصل این گونه بوده است «الإنسان حجّة بصیرة على نفسه» (یعنی انسان حجتی بینا بر نفس خویش است)[1] و در این صورت، وصف «بصیرت» به نحو مجاز آمده است، [زیرا «بینا» بودن، وصف انسان است، نه وصف «حجت»] همان گونه که در قرآن وصف بصیرت برای «آیات» به کار رفته است، مانند «ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ» (إسراء/106) (الکشاف، ج‏4، ص661؛ إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص54؛ مجمع البیان، ج‏10، ص596)[2]

ب. عبارت «عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ» خودش یک جمله است و روی هم، خبر برای «انسان» می‌باشد؛ و در این جمله، «بصیرة» مبتدا و «علی نفسه» خبر است؛ آنگاه «ة» در «بصیرت، همان «ة» تانیث (مونث بصیر) است و «بصیرة» صفت برای یک کلمه محذوف می‌باشد؛ که آن محذوف عبارت است از:

ب.1. «اعضاء و جوارح» انسان، یعنی عبارت در اصل این گونه بوده است «الانسان جوارحه بصیرة علی نفسه»، یعنی «انسان، چنین است که از نفس خودش، یعنی اعضا و جوارحش، شاهدانی بینا بر نفس وی حاضر است» و این همان مضمونی است که در آیات دیگر آمده که اعضاء جوارح انسان روز قیامت علیه او شهادت می‌دهند (نور/24) (مجمع البیان، ج‏10، ص596؛ (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص54؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص299)

ب.2. «أعین» [=چشم‌ها]، یعنی عبارت در اصل این گونه بوده است «الانسان، اعین بصیرة علی نفسه» (الکشاف، ج‏4، ص661) یعنی انسان چنین است که چشم‌های بینایی بر او ناظر و حاضر است، و اشاره است به فرشتگانی که مراقب و شاهد اعمال اویند] (مجمع البیان، ج‏10، ص596؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص299)

ضمنا در تمام حالات فوق، «علی نفسه» بر «بصیرة» مقدم شده و این، اگر دلالت بر حصر نداشته باشد، این دست کم دلالت بر «تاکید» می‌کند و لذا کلمه «قطعا» در ترجمه داخل کروشه افزوده شد.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

برخی از شما چه کار می‌خواهد بکند [= چه قصدی دارد] که خوبی‌اش را آشکار می‌کند و بدی‌اش را مخفی می‌نماید؟ آیا این گونه نیست وقتی به خودش برمی‌گردد می‌داند که واقعیت این گونه نیست؛ و خداوند عز و جل می‌فرماید «بلکه انسان [قطعا] بر نفس خویشتن بیناست.» بدرستی که باطن و درون انسان هنگامی که اصلاح شود، ظاهر هم راست و محکم شود.

الکافی[3]، ج‏2، ص295؛ مجمع البیان[4]، ج‏10، ص599؛ الأمالی (للمفید)[5]، ص214

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ فَضْلٍ أَبِی الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا یَصْنَعُ أَحَدُکُمْ أَنْ یُظْهِرَ حَسَناً وَ یُسِرَّ سَیِّئاً أَ لَیْسَ یَرْجِعُ إِلَى نَفْسِهِ فَیَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ لَیْسَ کَذَلِکَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» إِنَّ السَّرِیرَةَ إِذَا صَحَّتْ [صَلُحَت] قَوِیَتِ الْعَلَانِیَةُ.


2) ابن أُذَینه می‌گوید: به امام صادق ع نامه‌ای نوشتم و از ایشان سوال کردم در مورد میزان مریضی‌ای که شخص مریض باید افطار کند؛ و میزانی مریضی ای که شخص مریض ایستاده نماز خواندن را کنار می‌گذارد؟

امام ع فرمود: «بلکه انسان [قطعا] بر نفس خویشتن بیناست.»

و فرمود: این به خودش برمی‌گردد؛ خودش به خودش آگاهتر است.

 الکافی، ج‏4، ص118؛ تهذیب الأحکام، ج‏3، ص177 و ج4،‌ ص256؛ الإستبصار، ج‏2، ص114؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص132؛ مجمع البیان، ج‏10، ص599[6]

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ:

کَتَبْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْأَلُهُ مَا حَدُّ الْمَرَضِ الَّذِی یُفْطِرُ فِیهِ صَاحِبُهُ وَ الْمَرَضِ الَّذِی یَدَعُ صَاحِبُهُ الصَّلَاةَ قَائِماً؟

قَالَ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ قَالَ ذَاکَ إِلَیْهِ هُوَ أَعْلَمُ بِنَفْسِهِ.


3) شخصی از امام صادق ع سوال کرد:

ما در خانه برادرمان وارد می‌شویم که خانه یتیمان است [ظاهرا یعنی او سرپرستی چند کودک یتیم را با اموال خودشان برعهده گرفته است]، و آنها هم خدمتکاری دارند؛ ما سر سفره [یا: روی فرش] آنها می‌نشینیم و از آب آنها می‌نوشیم و خدمتکارشان به ما هم خدمت می‌کند و گاه می‌شود در آنجا غذا را با برادرمان می‌خوریم و در آن غذا، از غذاهای آنها هم هست. نظر شما چیست؟

فرمود: اگر رفت و آمد شما، منفعتی برای آنها دارد، اشکالی ندارد؛ و اگر در این رفت و آمد به آنها ضرر می‌رسد، جایز نیست؛ و سپس فرمود: «بلکه انسان [قطعا] بر نفس خویشتن بیناست.» حقیقتِ مطلب [که واقعا این رفت و آمد به نفع آنهاست یا نه] بر خودتان مخفی نیست و خداوند عز و جل می‌فرماید: «و اگر با آنها [یتیمان] رفت و آمد داشته باشید، آنها براردان دینی شما هستند و خداوند مفسد را صلاح‌پیشه تشخیص می‌دهد.» (بقره/220)

تهذیب الأحکام، ج‏6، ص339؛ الکافی، ج‏5، ص129؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص107

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى الْکَاهِلِیِّ قَالَ: قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع [سأله رجل ضریر البصر]

إِنَّا نَدْخُلُ عَلَى أَخٍ لَنَا فِی بَیْتِ أَیْتَامٍ وَ مَعَهُمْ خَادِمٌ لَهُمْ فَنَقْعُدُ عَلَى بِسَاطِهِمْ وَ نَشْرَبُ مِنْ مَائِهِمْ وَ یَخْدُمُنَا خَادِمُهُمْ وَ رُبَّمَا طَعِمْنَا فِیهِ الطَّعَامَ مِنْ عِنْدِ صَاحِبِنَا وَ فِیهِ مِنْ طَعَامِهِمْ؛ فَمَا تَرَى فِی ذَلِکَ؟

فَقَالَ إِنْ کَانَ فِی دُخُولِکُمْ عَلَیْهِمْ مَنْفَعَةٌ لَهُمْ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ ضَرَرٌ فَلَا وَ قَالَ ع «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» فَأَنْتُمْ لَا یَخْفَى عَلَیْکُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ».

تدبر

1) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

انسان، اگر ریاکاری هم بکند، باز خودش خودش را می‌شناسد و سر خودش کلاه نمی‌تواند بگذارد. (حدیث1)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر انسان حتما خودش خودش را می‌شناسد، پس چرا در آیات متعددی (مثلا: بقره/11-13[7]؛ اعراف/30[8]؛ کهف/104[9]) از اینکه کار بر خود افراد مشتبه شده و در گمراهی و فسادگری به سر می‌برند، اما خودشان ندانسته، خود را انسانهای خوب و کار خود را خوب می‌شمرند؟

ظاهرا آیه بعد «وَ لَوْ أَلْقی‏ مَعاذیرَهُ» پاسخ این اشکال را می‌دهد. یعنی در عمق وجود خود می‌داند، اما سعی می‌کند با بهانه‌ترشیدن خود را توجیه کند تا حدی که امر بر خودش هم مشتبه شود. ان‌شاءالله توضیح بیشتر در بحث از آیه بعد.


2) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

این را که «انسان خودش بر وضع خودش آگاه است» می‌توان به عنوان ضابطه‌ای دانست که در بسیاری از اوقات وظیفه انسان را معلوم می‌کند. هم در مسائل عبادی و اخلاقی و هم در روابط اجتماعی.

برخی از مواردی که در کلمات معصومین ع، با استناد به این مطلب، تشخیص وظیفه به خود شخص واگذار شده، عبارتند از:

الف. اینکه واقعا کار خوب را برای ریا انجام می‌دهد یا نه؟ (حدیث1)

ب. مریضی‌ای که انسان می‌تواند نمازش را نشسته یا خوابیده بخواند. (حدیث2)

ج.اینکه به خاطر سرما، سوار کشتی بودن و سایر مشکلات بیرونی، نتواند نماز را در حالت عادی بخواند، و مجبور باشد نشسته یا در حال حرکت و ... بخواند.[10]

د. مریضی‌ای که دیگر نباید روزه بگیرد.[11] (حدیث2)

ه. اینکه آیا چُرت زدنش در حدی بوده که نیاز مجدد به وضو باشد؟ (الکافی، ج‏3، ص37؛ تهذیب الأحکام، ج‏1، ص8؛ الإستبصار، ج‏1، ص81)[12]

و. استفاده از اموال یتیمان، که به طور طبیعی هنگام رفت و آمد با آنها پیش می‌آید. (حدیث3)

ز. اینکه نحوه پوشش انسان، نماد متکبر بودن او هست یا نه؟[13]

ح. اینکه واقعا موقعیت، موقعیت تقیه کردن است یا نه؟[14]

ط. ...


3) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

آیه قبل فرمود «یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (انسان در آن روز بدانچه [از] پیش فرستاد و به تاخیر انداخت، آگاه می‌شود.) در این آیه می‌فرماید: مطلب از این بالاتر است و برای اینکه انسان بر وضع خود خبردار شود، نیازی به خبردادن هم نیست؛ بلکه خود انسان کاملا بر وضع خویش بیناست.

نکته تفسیری

این آیه از آیاتی است که هم بتنهایی معنای خاصی می‌دهد (تدبر2) و هم در کنار آیات قبل و بعد، معنای جدیدی پیدا می‌کند. (همچنین تدبر1) و شاهد خوبی است برای اینکه قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا»، در تفسیر قرآن کریم، مورد توجه معصومین ع بوده است.


4) «بَلِ الْإِنْسانُ ... بَصیرَةٌ»

«الْإِنْسانُ» مذکر است. چرا به جای اینکه بفرماید الْإِنْسانُ ... بصیرٌ» کلمه «بَصیرَةٌ» را آورد؟

الف. «بصیرت» در اینجا لزوما مونث «بصیر» نیست، بلکه «مصدر» است.

در زبان عربی وقتی می‌خواهند بر وجود یک صفتی در یک شخص خیلی تاکید کنند، به جای اینکه از صفت استفاده کنند از مصدر استفاده می‌کنند. مثلا به جای اینکه بگویند «زید عادل است» می‌گویند «زید عدل است».

در اینجا نیز می‌خواهد بفرماید شدت آگاهی انسان بر خویش بقدری است که به جای اینکه بگوید «انسان بینا به خویشتن است» فرموده «انسان عین بینایی به خویشتن است» (المیزان، ج20، ص107)

ب. «ة» در «بصیرة» نه تاء تانیث (علامت مونث بودن)، بلکه «ة» مبالغه است؛ شبیه «ة» در علامه.

ج. «بصیرة» صفت است برای یک کلمه محذوف، (مانند «حجة، جوارح، اعین یا ...) و معنایش این بوده است که: انسان، حجتی آگاه بر خویش است؛ یا انسان، اعضاء و جوارحش شاهد بر اویند؛ یا انسان، چشم‌هایی شاهد و ناظر بر اویند.

د. ...

(توضیح تفصیلی موارد فوق در نکات ترجمه گذشت)


5) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

«عَلی‏ نَفْسِهِ» در روال عادی باید بعد از «بَصیرَةٌ» بیاید، وقتی قبل از آن بیاید دلالت بر حصر، ویا دست کم، دلالت بر تاکید می‌کند. دلیل این حصر ویا تاکید چیست؟

الف. انسان در درجه اول از وضع خویش آگاه است تا از وضع دیگران.

ثمره اخلاقی

یکی از خصلتهای زشت، عیب‌جویی است؛ و یکی از ریشه‌های عیب‌جویی در دیگران این است که از عیب‌های خود غافلیم.

جدی گرفتن این آیه، از دو جهت می‌تواند این خصلت را علاج کند:

 اولا اگر در خویش دقت کنیم، عیب‌های خویش را خواهیم دید، و کسی که مشغول اصلاح عیوب خویش شود، فرصت پرداختن به عیوب دیگران را نخواهد داشت. به قول امیرالمومنین ع «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاس‏: خوش به حال کسی که عیب خودش او را از [پرداختن به] عیوب مردم مشغول دارد.» (نهج‌البلاغه، خطبه176)

ثانیا ما تنها بر خودمان است که کاملا آگاهیم، در مورد دیگران، فقط ظاهری را می‌بینیم که چه‌بسا باطن و پشت پرده آنچه که ما عیب می‌بینیم، خوبی‌ای باشد که اگر از آن مطلع بودیم، هیچگاه آن را برای آن شخص عیب نمی‌شمردیم.[15]

ب. آگاهی انسان بر وضع خویش است که دهان اعتراض شخص در روز قیامت را می‌بندد. (تدبر3)

ج. اگر کسی به آگاهی خود بر وضع خویش را جدی بگیرد، سر خود کلاه نمی‌گذارد (تدبر1) و اصلاح باطن خویش را جدی می گیرد (حدیث1)

د. ...


این را در کانال نگذاشتم:

6) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ»

نکته تخصصی فلسفی و روانشناسی

آیا از اینکه «بصیرت» مصدر است و معنای جمله این است که «انسان عین بینایی به خویشتن است» نمی‌توان نتیجه گرفت علم حضوری انسان به خودش و به اعمال و وضعیتش خودش را؟

و آیا این ردی بر نظریه «ضمیر ناخودآگاه» نیست؟ (البته مشروط بر اینکه چنین تلقی شود که خود شخص بتنهایی هیچگاه نمی‌تواند به شناخت صحیحی از ضمیر ناخودآگاه خود دست‌یابد)



[1] . اصل این سخن ظاهرا دیدگاه اخفش است. وی گفته است: این آیه شبیه آن است که عرب می‌گوید الانسان حجة یا الانسان عبرة، به نقل إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص299؛ و در این صورت توجیه زمخشری (که بصیرة وصف برای کلمه محذوف «حجت» باشد) ضرورتی ندارد. اما در آن صورت، دیدگاه اخفش همان قول الف.1 یا الف.2 می‌شود؛ و لذا سخن زمخشری عملا سخن جدیدی می‌شود و لذا مطلب را به وی استناد دادیم.

[2] البته خود زمخشری آیه «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً» (نمل/13) ‌را به عنوان شاهد ذکر کرده است؛ اما علامه طباطبایی هنگام اشاره به این قول، آیه‌ای که در متن اشاره شد را آورده که تناسب بیشتری دارد؛ و لذا آن را در متن آوردیم. ضمنا اینکه این محذوف چه باشد، حالاتی که در گزینه‌های ب.1 و ب.2 در ادامه می‌آید نیز می‌تواند در اینجا هم مد نظر باشد، اما به لحاظ نحوی تکلف بیشتری دارد و به لحاظ معنایی تفاوتی نمی‌کند لذا بدانها مستقلا اشاره نشد.

[3] در همانجا با این سند هم روایت شده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.

[4] . مرحوم طبرسی نوشته: روى العیاشی بإسناده عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله (ع) ... (البته در تفسیر عیاشی که امروزه منتشر شده و تا سوره کهف بیشتر ندارد، پیدا نشد)

[5] . شیخ مفید این مضمون را با سندی دیگر و با عباراتی متفاوت روایت کرده است:

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَاسِینَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ مَا یَنْفَعُ الْعَبْدَ یُظْهِرُ حَسَناً وَ یُسِرُّ سَیِّئاً أَ لَیْسَ إِذَا رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ عَلِمَ أَنَّهُ لَیْسَ کَذَلِکَ وَ اللَّهُ تَعَالَى یَقُولُ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» إِنَّ السَّرِیرَةَ إِذَا صَلَحَتْ قَوِیَتِ الْعَلَانِیَةُ.

[6] . در دو منبع آخر، سند و روایت بدین صورت آمده است:

رَوَى ابْنُ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا حَدُّ الْمَرَضِ الَّذِی یُفْطِرُ فِیهِ الصَّائِمُ وَ یَدَعُ الصَّلَاةَ مِنْ قِیَامٍ فَقَالَ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا یُطِیقُهُ.

[7] . وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12) وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)

[8] . إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون‏.

[9] . الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا.

[10] . عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ ... یَکُونُ فِی وَقْتِ فَرِیضَةٍ لَا تُمَکِّنُهُ الْأَرْضُ مِنَ الْقِیَامِ عَلَیْهَا وَ لَا السُّجُودِ عَلَیْهَا مِنْ کَثْرَةِ الثَّلْجِ وَ الْمَاءِ وَ الْمَطَرِ وَ الْوَحَلِ أَ یَجُوزُ لَهُ أَنْ یُصَلِّیَ الْفَرِیضَةَ فِی الْمَحْمِلِ قَالَ نَعَمْ هُوَ بِمَنْزِلَةِ السَّفِینَةِ إِنْ أَمْکَنَهُ قَائِماً وَ إِلَّا قَاعِداً وَ کُلَّمَا کَانَ مِنْ ذَلِکَ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْعُذْرِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَة (تهذیب الأحکام، ج‏3، ص232)

[11] . در مورد روزه، روایتی هم هست که موضوع اصلی‌اش یکی از اقدامات حضرت امیر ع است که در کتب سابق گفته شده بوده است و مرور آن خالی از لطف نیست که به علت محدودیت فضا در اینجا جای نشد و به لینک زیر مراجعه کنید http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-14/

[12] . سند روایت در کافی چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَفْقَةِ وَ الْخَفْقَتَیْنِ فَقَالَ مَا أَدْرِی مَا الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ مَنْ وَجَدَ طَعْمَ النَّوْمِ قَائِماً أَوْ قَاعِداً فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْهِ الْوُضُوءُ.

اما در دو منبع اخیر، سند بدین صورت آمده: وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَفْقَةِ ...)

[13] . عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِذَا هَبَطْتُمْ وَادِیَ مَکَّةَ فَالْبَسُوا خُلْقَانَ ثِیَابِکُمْ أَوْ سَمَلَ ثِیَابِکُمْ أَوْ خَشِنَ ثِیَابِکُمْ فَإِنَّهُ لَنْ یَهْبِطَ وَادِیَ مَکَّةَ أَحَدٌ لَیْسَ فِی قَلْبِهِ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْکِبْرِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَالَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ مَا حَدُّ الْکِبْرِ قَالَ الرَّجُلُ یَنْظُرُ إِلَى نَفْسِهِ إِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ الْحَسَنَ یَشْتَهِی أَنْ یُرَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَة (مکارم الأخلاق (طبرسی)، ص113)

[14] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ. (الکافی، ج‏2، ص؛ 220)

البته متن کامل این روایت در النوادر(للأشعری)، ص73 چنین است:

عَنْهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نَمُرُّ بِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَیَسْتَحْلِفُونَّا عَلَى أَمَوَالِنَا وَ لَقَدْ أَدَّیْنَا زَکَاتَهَا فَقَالَ یَا زُرَارَةُ إِذَا خِفْتَ فَاحْلِفْ لَهُمْ بِمَا شَاءُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بِطَلَاقٍ وَ عَتَاقٍ قَالَ بِمَا شَاءُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع التَّقِیَّةُ فِی کُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِه‏.

[15] . مانند اغلب مواردی که در تدبر2 برعهده خود شخص گذاشته شده است.

 


371) سوره قیامت (75) آیه 12 إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْت

بسم الله الرحمن الرحیم

371) سوره قیامت (75) آیه 12  

إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ

ترجمه

سوی پروردگار توست در آن روز جای قرار.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«إِلی‏ رَبِّکَ ... الْمُسْتَقَرُّ»

«الی ربک» جار و مجرور و در مقام خبر است که در روال عادی باید بعد از مبتدا (المستقر) ‌بیاید؛ چون قبلش آمده، دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی: مستقری [= قرارگاهی] جز به سوی پرورگارت نیست. (المیزان، ج10، ص105)

«الْمُسْتَقَرُّ»

 از ماده «قرر» و بر وزن اسم مفعول است که برخی آن را اسم مکان (محل استقرار) (مجمع البحرین، ج‏3، ص456) و برخی آن را در معنای مصدری (قرار و استقرار) (لسان العرب، ج‏5، ص84) دانسته‌اند. قبلا درباره این ماده توضیحاتی داده شد. (جلسه 226 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-036/)

حدیث

1) امام سجاد ع دعای 21 صحیفه سجادیه را با این عبارات شروع می‌کنند.

خدایا ! ای کفایت کننده فرد ناتوان! و نگهدارنده از امر ترسناک! گناهانم مرا تنها ساخته و همدمی برایم نمانده، و در مقابل خشم تو ناتوان گشته‌ام و یاوری ندارم، و بر ترس از دیدار تو مشرف گشته‌ام و آرام‌بخشی برای وحشتم نیست؛ اگر تو مرا به ترس انداخته باشی، چه کسی [می‌تواند] مرا از تو ایمنى بخشد؟ و اگر تو بى‌کس و تنهایم کنی، چه کسی [می‌تواند] یاریم کند؟ و اگر تو مرا به ناتوانی کشانده باشی، چه کسى [می‌تواند] مرا توانایى بخشد؟

خدایا ! جز پروردگار پرورده را کس پناه ندهد؛ وجز چیره، چیره‌شده را ایمنی نبخشد و جز جوینده، گریخته را یارى نرساند؛

و، خدایا ! تمام این اسباب به دست توست، و راه فرار و گریزگاه هم تنها به سوی توست؛ پس بر حضرت محمد و آل او درود فرست و فرار مرا پناهی ده و خواسته مرا برآور!

الصحیفة السجادیة، دعاء21

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمَّتْهُ الْخَطَایَا:

 اللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ، وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلَا صَاحِبَ مَعِی، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلَا مُؤَیِّدَ لِی، وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِکَ فَلَا مُسَکِّنَ لِرَوْعَتِی وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی، وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی، وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی لَا یُجِیرُ، یَا إِلَهِی، إِلَّا رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ، وَ لَا یُؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ، وَ لَا یُعِینُ إِلَّا طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ. وَ بِیَدِکَ، یَا إِلَهِی، جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ، وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْ هَرَبِی، وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی.

نکته

با توجه به عنوان دعا (دعای ایشان هنگامی که امری غمگینش می‌کرد و گناهان دلمشغولش می‌داشت) شاید مناسب باشد وقت‌هایی که انسان «دلش می‌گیرد» به این دعا پناه ببرد.[1]


2) در فرازی از دعای امیرالمومنین ع که به «دعای کمیل» مشهور شده، آمده است:

خدایا از تو می‌خواهم خواستن کسی که نیازمندیش شدت یافته و در هنگام سختی‌ها حاجتش را به تو عرضه می‌دارد و بدانچه نزد توست رغبت دارد؛

خدایا سلطنت تو عظیم است، و مکانت رفیع، و مکرت مخفی، و امرت آشکار، و خشمت چیره، و قدرتت جاری، و فرار از حکومت تو ممکن نیست...

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص845

رُوِیَ أَنَّ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ النَّخَعِیَّ رَأَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع سَاجِداً یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ

اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ،

اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلَا مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِک‏.[2]


3) علی، برادر دعبل خزاعی (شاعر معروف اهل بیت) وقتی در طوس خدمت امام رضا ع رسیده بود، احادیثی را از زبان مبارک ایشان شنیده و نقل کرده است. از جمله اینکه امام رضا ع از پدرانشان از امام سجاد ع روایت کرده‌اند که:

وقتی ابن ملجم بر فرق مبارک امیرالمومنین ع ضربه‌ای وارد کرد و امام را به خانه‌شان بردند، لبابه در کنار سر و ام‌کلثوم در کنار پای ایشان نشستند. چون ایشان چشم گشودند و نگاهشان به آن دو افتاد، فرمودند:

 «رفیق اعلی» بهترین جایگاه و نیکوترین استراحتگاه است؛

در مقابل یک ضربه، فقط یک ضربه بزنید و یا اگر خواستید عفو کنید!

سپس از هوش رفتند و دوباره که به هوش آمده، فرمودند: پیامبر خدا ص را دیدم که سه بار به من دستور داد آخر شب به خدمتشان بشتابم.

 الأمالی (للطوسی)، ص365

أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَتْحِ هِلَالُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَلِیٍّ الدِّعْبِلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَلِیِّ بْنِ رَزِینِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُدَیْلِ بْنَ وَرْقَاءَ أَخُو دِعْبِلِ بْنِ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیِّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) بِبَغْدَادَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَیِّدِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا بِطُوسَ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَة قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، قَالَ:

لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ) أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، وَ کَانَ مَعَهُ آخَرُ فَوَقَعَتْ ضَرَبْتُهُ عَلَى الْحَائِطِ، وَ أَمَّا ابْنُ مُلْجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّرْبَةُ وَ هُوَ سَاجِدٌ عَلَى رَأْسِهِ عَلَى الضَّرْبَةِ الَّتِی کَانَتْ، فَخَرَجَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) وَ أَخَذَا ابْنَ مُلْجَمٍ وَ أَوْثَقَاهُ، وَ احْتُمِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، فَأُدْخِلَ دَارَهُ، فَقَعَدَتْ لُبَابَةُ عِنْدَ رَأْسِهِ، وَ جَلَسَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ عِنْدَ رِجْلَیْهِ، فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ فَنَظَرَ إِلَیْهِمَا، فَقَالَ:

الرَّفِیقُ الْأَعْلَى خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا، ضَرْبَةٌ بِضَرْبَةٍ أَوِ الْعَفْوُ إِنْ کَانَ ذَلِکَ.

ثُمَّ عَرِقَ ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَأْمُرُنِی بِالرَّوَاحِ إِلَیْهِ عِشَاءً، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

توجه: «رفیق اعلی» اشاره به محضر ربوبی است؛ ظاهرا از این جهت که خداوند از شدت رفق و مدارایش در حق بندگان، رفیق اعلی خوانده می‌شود و روایتی هم شیعه و سنی از پیامبر اکرم روایت کرده‌اند که هنگام مرگ ایشان بین رفتن و ماندن مخیر شد، و فرمود: «بل الرفیق الاعلی» (من لا یحضره الفقیه[3]، ج‏4، ص163؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر[4]، ج‏2، ص246)

تدبر

1) «إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ»

در قیامت معلوم می‌شود که «مستقر» تنها به سوی پروردگار است.

منظور از «مستقر»‌ چیست؟

الف. مستقر (قرارگاه) به معنای «منتهی» (نهایت کار) است؛ یعنی نهایت کار همگان به خدا برمی‌گردد و تنها حکم خدا در مورد همه روا خواهد بود. (قتاده، به نقل از مجمع‌البیان، ج10، ص598)؛ و بدین‌سان، مفاد این آیه، مشابه مضمون آیه «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (قصص/88) می‌باشد. (المیزان، ج20، ص106)

ب. مستقر به معنای مکانی است که مومن و کافر در آن قرار می‌گیرند؛ و این به خدا مربوط می‌شود نه به بندگان. (به نقل از مجمع‌البیان، ج10، ص598) به تعبیر دیگر، آنچه اقتضای سعادت و شقاوت نهایی انسان است تا در بهشت یا جهنم مستقر شود، تعیین‌اش برعهده خداست؛ شبیه مضمون آیه «یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ» (مائده/40)، و خداست که خوبان را به بهشت و مجرمان را به جهنم می‌فرستد. (المیزان، ج20، ص106)

ج. «مستقر» ‌به معنای مرجع (بازگشتگاه) و آخرین موقف حرکت وجودی انسان است (ابن‌مسعود، به نقل از مجمع‌البیان، ج10، ص598)

توضیح مطلب این است که انسان طبق آیاتی مانند «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/6) و «إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجْعى‏» (علق/8) و «وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏» (نجم/42) در حال سیر به سوی خداوند متعال است و او را ملاقات می‌کند و کارش به او ختم می‌شود و هیچ چیزی مانع و حاجب بین او و خدایش نخواهد بود و آنچه هم که در برخی آیات اشاره شده که «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (مطففین/15) مراد، حجاب محرومیت از کرامت الهی است، نه حجاب جهل یا غایب بودن از خدا. (المیزان، ج20، ص106)

د. ...


2) « کَلاَّ لا وَزَرَ؛ إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ»

روز قیامت که روز آشکار شدن حقایق است معلوم می‌شود هیچ راه فرار و پناهگاهی نیست و همه تنها با خداست که قرار می‌یابند. (جلسه 369، حدیث1)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان موجودی محتاج است که حتما نیازمند تکیه‌گاه و پناهگاه است. نمی‌تواند به خود نهاده شود و حتما پناهگاه می‌خواهد. کسی که به خدا قرار گرفت، محل استقرار و جایگاه مناسب خود را پیدا کرده، وکسی که به خدا تکیه نکرد، هیچ پناهگاهی نخواهد داشت.


3) «إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ»

کسی که عمری موحدانه زندگی کرده و همواره توجه داشته که از خدا نمی توان فرار کرد (حدیث1و2)، از مرگ نمی‌ترسد، و در لحظه مرگ هم از زندگی‌ای که داشته پشیمان نیست، چرا که می‌داند که به بهترین قرارگاه خواهد رفت. (حدیث 3)


4) «إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ»

با اینکه می‌توانست بفرماید «الی الله»، اما فرمود «الی ربک».

چرا؟

الف. «ک» (= تو) می‌تواند خطاب به هر انسانی باشد؛ یعنی به هر کسی می‌گوید قرارگاه نهایی تو، به سمت کسی است که ربوببیت تو را عهده‌دار بوده است.

ب. خطاب «ک» (= تو) در درجه اول ناظر به شخص پیامبر ص است و با توجه به اینکه کلمه رب، به معنای ربوبیت است، این مستقر (قرارگاه) نهایی، مقام ربوبیتِ پیامبر ‌خاتم ص معرفی شده است؛ یعنی شاید اشاره به این است که مقامی که پیامبر ص بدان می‌رسد نهایی‌ترین مرتبه‌ای است که موجودی می‌تواند بدان برسد؛ و لذا ربوبیتِ تو، قرارگاه نهایی است. (جلسه355، تدبر5) http://yekaye.ir/al-alaq-96-8/

ج. ...



[1] . این فراز از دعای دیگری از امام سجاد ع هم به این آیات می‌تواند مرتبط باشد:

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی التَّضَرُّعِ وَ الِاسْتِکَانَةِ:

یَا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نِیرَ الْمَذَلَّةِ عَلَی أَعْنَاقِهَا، فَهُمْ مِنْ سَطَوَاتِهِ خَائِفُونَ، وَ یَا أَهْلَ التَّقْوَی، وَ یَا مَنْ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‏، أَسْأَلُکَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّی، وَ تَغْفِرَ لِی فَلَسْتُ بَرِیئاً فَأَعْتَذِرَ، وَ لَا بِذِی قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ، وَ لَا مَفَرَّ لِی فَأَفِرَّ. (الصحیفة السجادیة، دعاء51)

[2] . این روایت از امام صادق ع نیز چه‌بسا مناسب باشد با مضمون آیه حاضر:

قَالَ الصَّادِقُ ع ... مَنْ عَبَدَ اللَّهَ‏ تَعَالَی عَلَی مِیزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا یَضِلُّ وَ یَصِلُ إِلَی مَأْمُولِهِ وَ کَیْفَ لَا یَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَیْرُ عَالِمٍ بِمَا یُخْتَمُ صَحِیفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ یَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَی شَیْ‏ءٍ وَ لَا مَفَرَّ وَ کَیْفَ لَا یَرْجُو وَ هُوَ یَعْرِفُ نَفْسَهُ بِالْعَجْزِ وَ هُوَ غَرِیقٌ فِی بَحْرِ آلَاءِ اللَّهِ وَ نَعْمَائِهِ مِنْ حَیْثُ لَا تُحْصَی وَ لَا تُعَد... (مصباح الشریعة، ص181)

ترجمه: کسی که خداوند را بر اساس میزان خوف و رجا عبادت کند گمراه نشود و به آرزویش برسد؛

و چگونه عبد خوف نداشته باشد در حالی که از آنچه نامه عملش بدان ختم می‌شود بی‌خبر است؛ و عملی ندارد که با توسل بدان استحقاقی پیدا کند و قدرت بر کاری ندارد و جای فراری هم برایش نیست؟!

و چگونه امید نبندد در حالی که خویش را به عاجز بودن می‌شناسد و غرق در دریای نعمت‌ها و الطاف بی حد و حصر خداوند است؟ ...

[3] . رَوَى عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ یَحْیَى بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِیَّ ص الْوَفَاةُ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ لَکَ فِی الرُّجُوعِ إِلَى الدُّنْیَا فَقَالَ لَا قَدْ بَلَّغْتُ رِسَالاتِ رَبِّی فَأَعَادَهَا عَلَیْهِ فَقَالَ لَا بَلِ الرَّفِیقَ الْأَعْلَى‏.

[4] . حدیث عائشة «سمعته یقول عند موته: بل الرَّفِیق الأعلى» و ذلک أنه خیّر بین البقاء فى الدّنیا و بین ما عند اللّه، فاختار ما عند اللّه‏.