سفارش تبلیغ
صبا ویژن

106) سوره اخلاص (112) آیه 3 لَم یَلِد و لَم یُولد

بسم الله الرحمن الرحیم

106)   سوره اخلاص (112) آیه 3 

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ 

27 رمضان 1437

ترجمه

نه [کسی را] زاده، و نه [از کسی] زاده شده است.

حدیث

1) حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ النَّهْدِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ أَخْبَرَنِی رَجُلٌ عَنْ عَمَّارِ بْنِ جَهْمٍ الزَّیَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَیٍّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ:

مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً فِی دُبُرِ الْفَجْرِ لَمْ یَتْبَعْهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ ذَنْبٌ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَانِ.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص129

از امیرالمومنین ع روایت شده است که:

کسی که بعد از نماز صبح یازده بار سوره توحید را بخواند در آن روز گناهی دنبالش نمی‌افتد ولو که [به همین جهت] لازم باشد که بینی شیطان به خاک مالیده شود.

نکته: از توصیه‌های آیت الله بهجت برای اینکه انسان توفیق پیدا کند که در روز مبتلا به گناه نشود، خواندن یازده بار سوره توحید بعد از نماز صبح بوده، که ظاهرا به استناد همین روایت می‌باشد.

2) رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع بِالْکُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ وَ کَأَنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ فَقَالَ ع:

... لَمْ یُولَدْ سُبْحَانَهُ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَ لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَ لَمْ یَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ یَتَعَاوَرْهُ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَان‏ ...[1]

نهج‌البلاغه، خطبه 182

از نوف بکالى روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) این خطبه را در کوفه بر ما خواند در حالی که بر سنگى ایستاده بود، که جعدة پسر هبیره مخزومى آن را بر پا داشته بود. جامه‏اى پشمین بر تن داشت و غلاف شمشیری از لیف خرما [به کمر]، و نعلینی از لیف در پا. نشان سجده بر پیشانى او، همچون داغ شتر بر سر زانو:

... زاده نشده است تا در عزّت، شریکی داشته باشد؛ و کسى را نزاده است تا هلاک‌شدنی و دارای میراث‌خوار باشد؛ نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمان؛ و نه زیادت بر او راه یابد و نه نقصان.

3) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِیُّ وَ حَدَّثَنِی الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ ع‏ أَنَّ أَهْلَ الْبَصْرَةِ کَتَبُوا إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَسْأَلُونَهُ عَنِ الصَّمَدِ فَکَتَبَ إِلَیْهِمْ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِی الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِیهِ وَ لَا تَتَکَلَّمُوا فِیهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ‏ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ لَمْ یَلِدْ لَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ کَثِیفٌ کَالْوَلَدِ وَ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ الْکَثِیفَةِ الَّتِی تَخْرُجُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ لَا شَیْ‏ءٌ لَطِیفٌ کَالنَّفْسِ وَ لَا یَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْبَدَوَاتُ کَالسِّنَةِ وَ النَّوْمِ وَ الْخَطْرَةِ وَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْبَهْجَةِ وَ الضَّحِکِ وَ الْبُکَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الرَّغْبَةِ وَ السَّأْمَةِ وَ الْجُوعِ وَ الشِّبَعِ تَعَالَى أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ أَنْ یَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ کَثِیفٌ أَوْ لَطِیفٌ- وَ لَمْ یُولَدْ لَمْ یَتَوَلَّدْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ شَیْ‏ءٍ کَمَا یَخْرُجُ الْأَشْیَاءُ الْکَثِیفَةُ مِنْ عَنَاصِرِهَا کَالشَّیْ‏ءِ مِنَ الشَّیْ‏ءِ وَ الدَّابَّةِ مِنَ الدَّابَّةِ وَ النَّبَاتِ مِنَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْیَنَابِیعِ وَ الثِّمَارِ مِنَ الْأَشْجَارِ وَ لَا کَمَا یَخْرُجُ الْأَشْیَاءُ اللَّطِیفَةُ مِنْ مَرَاکِزِهَا کَالْبَصَرِ مِنَ الْعَیْنِ وَ السَّمْعِ مِنَ الْأُذُنِ وَ الشَّمِّ مِنَ الْأَنْفِ وَ الذَّوْقِ مِنَ الْفَمِ‏  وَ الْکَلَامِ مِنَ اللِّسَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّمَیُّزِ مِنَ الْقَلْبِ‏  وَ کَالنَّارِ مِنَ الْحَجَرِ لَا بَلْ هُوَ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لَا فِی شَیْ‏ءٍ وَ لَا عَلَى شَیْ‏ءٍ مُبْدِعُ الْأَشْیَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْیَاءِ بِقُدْرَتِهِ یَتَلَاشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِیَّتِهِ وَ یَبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ‏  فَذَلِکُمُ‏ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِی‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ- عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ‏- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

التوحید (للصدوق)، ص91

از امام صادق ع از امام باقر ع از پدرشان روایت شده است که:

اهل بصره به امام حسین ع [نامه‌ای] نوشتند و ایشان را از معنى صمد سؤال کردند. پس حضرت به ایشان نوشت که:

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اما بعد پس در قرآن به نحو باطل فرو مروید و در آن جدل نکنید و بدون علم در آن سخن مگوئید چرا که از جدم رسول خدا ص شنیدم که می‌فرمود هر که در [تفسیر] قرآن بدون علم سخن بگوید جاى خود را در آتش دوزخ مهیا گرداند؛

 و بدرستى که خداى سبحان صمد را تفسیر فرموده است. فرمود: اللَّه أَحد است و اللَّه الصَّمد است سپس آن را با عبارت «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» تفسیر کرد. «لم یلد» [یعنى] نه چیز متراکمی [= دارای جرم و بُعد، جسمانی] - مانند فرزند و سایر اشیای متراکمی که از مخلوقات خارج می‌شود - از او خارج شده، و نه چیز لطیفی [=غیرمتراکم و بدون جرم، مجرد]  همچون نفس، و نه عوارضی مانند چُرت و خواب و خطورات [قلبی] و غم و اندوه و شادمانی و خنده و گریه و ترس و امید و رغبت و دلتنگى و گرسنگى و سیرى از او شاخه دوانده است. برتر از آن است که چیزى از او خارج شود ویا چیز متراکم یا لطیفی از او متولد گردد.

«وَ لَمْ یُولَدْ» [یعنى] از چیزى متولد نشده، و از چیزى بیرون نیامده آن گونه که اشیای متراکم از اصل‌های خود، مثلا چیزی از چیزی، حیوان از حیوان، گیاه از زمین، آب از چشمها، میوه‏ها از درختها، بیرون می‌آیند؛ و نه چنان که امور لطیف از خاستگاه‌هاى خود، مثلا مشاهده از چشم، شنیدن از گوش، بوئیدن از بینى، چشیدن از دهان، سخن از زبان، و تمییز دادن [بین خوب و بد] از دل، ویا همچون‏ آتش [= جرقه] از سنگ بیرون می‌آید؛

نه! بلکه او خداى صمدی است که نه از چیزى است و نه در چیزى و نه بر چیزی، ایجاد کننده اشیاء و مخترع چیزها آفریننده آنها، و پدید آورنده اشیاء به قدرت خویش است؛ با مشیت‌اشد، آنچه که براى فناء آفرید،  متلاشی می‌شود؛ و با علم‌اش، آنچه که براى بقاء آفرید، باقى می‌ماند.

پس این است خداى صمدی که [کسی را] نزاده، و زاده نشده است، و داناى نهان و آشکار، و بزرگ و متعالی است؛ و هیچ کس هرگز همتای او نیست.

4) ... وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ

وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ؛

کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ ؛

مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ

 فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَةِ ...

 أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا

نهج‌البلاغه، خطبه 1

و کسی که خدا را قرین [چیزی] قرار داد، «دوئیت»ی ایجاد کرد، و کسی که دوئیت ایجاد کرد، خدا را دارای جزء کرد، و کسی که خدا را دارای جزء کرد، خدا را نشناخت، و کسی که خدا را نشاخت، به او اشاره کرد [او را قابل اشاره کردن دانست]، و کسی که به خدا اشاره کرد، او را محدود کرد، و کسی که او را محدود کرد، او را در شماره قرار داد [اینکه او یک باشد و دیگری دو باشد]

و کسی که گفت: او در چیست؟ پس او را در ضمن چیزی دانست؛ و کسی که گفت او بر چیست؟ پس جایی را از او خالی دانست؛

«بوده» است، اما نه از پدید آمدنی؛ و موجود است، اما نه [اینکه] از عدم [موجود شده باشد].

همراه هر چیزی است اما نه از باب مقارن بودن، و غیر از هر چیزی است اما نه به نحوی که از آن زایل شود [و خدا در آن حضوری نداشته باشد]

انجام دهنده [کارها] است اما نه با حرکات و ابزار ...

مخلوقات را ایجاد کردن چه ایجاد کردنی، و آفرینش آنها را آغاز کرد بدون اینکه فکری را در ذهن جولان دهد [= بدون اینکه بیندیشد و طرح ذهنی بدهد و سپس بیافریند] و یا از تجربه‌ای استفاده کند، و یا حرکتی [در خودش] پدید آورد ویا خاطر نفسانی‌ای در او تکان بخورد.

تدبر

1) «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» از مهمترین معارف توحیدی است که چون در آن نمی‌اندیشیم، برای برخی از ما بی‌اهمیت جلوه می‌کند. این آیه، (خصوصا با توجه به احادیث 3 و 4) نسبت خدا و عالم را شرح می‌دهد که ریشه بسیاری از شبهات در خداشناسی است.

مساله این است که آیا خدا در جهان است یا بیرون از جهان؛ و بویژه با توجه به معنای «صمد» (در مقابل «مجوف» [= توخالی] جلسه 104، حدیث 1 و 2) دشواری مساله بیشتر می‌شود: اگرخدا همه جا هست و هیچ عرصه‌ای از او خالی نیست، پس من و شما کجاییم و جهان کجاست؟! و خالقیت خدا به چه معناست؟

آیه پاسخ می‌دهد نسبت خدا و غیرخدا، از جنس «ولادت» و «تولید» نیست؛ یعنی نه خدا از جایی بیرون آمده و نه جهان از خدا بیرون آمده: چیزی از چیزی جدا نشده است.

تمام دغدغه کسانی که مساله «وحدت وجود» را مطرح می‌کردند، همین است:

«وحدت وجود» در معنی صحیحش،

توجه کردن است به اینکه خداوند، در «وجود» همتایی ندارد و «أحد» است: «یک»ی است که دومی برایش فرض ندارد؛ یعنی دقیقاً:

همه هرچه هستند از آن کمترند                 که با هستی‌اش نام «هستی» برند (جلسه103، تدبر2)

«وحدت وجود» حضور سایر اشیای عالم را نفی نمی‌کند یا آنها را نعوذبالله جزء خدا نمی‌داند، بلکه توجهی است به اینکه خدای سبحان، همراه هر چیزی هست اما نه مقارن آن، و غیر از هر چیزی است اما نه جدای از آن (حدیث4)؛ ‌و در عین حال، «صمد» است، یعنی واقعا برتر و متعالی از همه اینهاست. همه، همه‌چیزشان وابسته به اوست، و او هیچ وابستگی به غیر ندارد.

(توجه: آن وحدت وجودی که برخی از فقها حکم به کفرش داده‌اند، و درست هم گفته‌اند، «همه‌خدا انگاری» pantheism  است؛ به این معنا که کسی «خدا را مجموعه همه اشیاء» یا «همه چیز را خدا» بداند، که در برخی از صوفیان، چنین تلقی‌ای وجود داشته؛ و ربطی ندارد به این فهم عمیق از آیات قرآن کریم، که به ظرافت تمام، هم بر حضور همه‌جانبه خدای سبحان در عالم، و عدم هرگونه محدودیت برای او تاکید می‌ورزد، و هم ساحت مقدس او را از هرگونه آمیختگی با مخلوقات (حلول و اتحاد) مبرا می‌دارد، و به این معنا در فلسفه و عرفان اصیل مورد توجه قرار گرفته است.)[2]

2) اینکه من بدانم که «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» یا ندانم، چه فایده‌ای دارد؟

انسان بر اساس باورهایش زندگی خود را رقم می‌زند و همه رفتارهای ما با خود و با دیگران ریشه در باورهای عمیق ما دارد. اینکه باور داشتن یا نداشتن به وجود خدا در زندگی انسان چه تاثیری دارد، ظاهرا نیازی به توضیح ندارد، آنچه توضیح می‌خواهد این است که چرا برخی از کسانی که خود را خداپرست می‌دانند، زندگی و رفتارهایی گاه بسیار بدتر از برخی کافران دارند؟

شاید یکی از علل اینکه باور به خدا در زندگی خیلی از ما تاثیر آنچنانی که باید بگذارد، نمی‌گذارد، این است که شناخت درستی از خدا نداریم و مهمترینش این است که نفهمیده‌ایم که: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ»!

این آیه را وقتی در حد فهم عامیانه زاد و ولد می‌فهمیم، بله؛ اهمیت خاصی ندارد؛ اما وقتی توجه کنیم که دارد ربط و نسبت خدا با جهان را با چه دقت عقلی عجیبی توضیح می‌دهد (تدبر 1)، می‌بینیم ریشه همه مشکلات ما را در بی‌خاصیت شدن دینداری‌مان بیان می‌کند:

ما نسبت خدا را با جهان نشناخته‌ایم؛ خدا را حداکثر موجودی در عرض سایر موجودات - هرچند خیلی قوی‌تر - قلمداد می‌کنیم که خودش در بیرون جهان و اسباب و عللی است که آفریده؛ و لذا برای رفع مشکلات و نیازهای‌مان، این اسباب و علل را همه‌کاره، و در نتیجه، به قول یهودیان، دست خدا را بسته می‌دانیم! (مائده/64)

اگر باور می‌کردیم که خدا بیرون از جهان نیست: نه خودش از جای دیگر آمده است (لم یولد) و نه جهان از او جدا شده (لم یلد)، که نتوان سراغش رفت؛ بلکه در متن جهان حضور دارد، آن هم نه حضوری شرک‌آلود، که بتوان روی غیر خدا هم حساب کرد، بلکه حضور یک مافوقی که جایی از او خالی نیست (صمد)،

و در یک کلام، اگر می‌فهمیدیم که حضور خدا در متن جهان را نمی‌توان نادیده ویا دست کم گرفت؛

آنگاه، آیا ذره‌ای در محضر او ظلم و گناه می‌کردیم؟ و آیا اندکی به غیر او امید می‌بستیم؟ (زمر/36، جلسه102)

آیا امکان دارد کسی سوره توحید را واقعا بخواند و زندگی‌اش زیر و رو نشود ویا ظلم و گناهی از او سر زند؟

3) چرا فرمود «لَمْ یُولَدْ» (زاده نشده است) و نگفت « لَمْ یُخلَق» (آفریده نشده است)؟

ظاهرا می‌خواهد بر همین عدم نسبت «ولادت» و «جدا شدن» تاکید کند! اینکه بدانیم که خدا آفریده نشده، صرفا یک اطلاع درباره خداست؛ اما اینکه بدانیم که او هیچ گونه نسبت ولادتی با هیچ چیز ندارد، باوری است که حضور خدا در متن جهان و زندگی ما را خیلی جدی می‌کند (توضیح بیشتر در تدبر قبل)؛ لذا دو تعبیر «لَمْ یَلِدْ» و «لَمْ یُولَدْ» با همدیگر یک آیه (یعنی یک علامت و نشانه برای راه یافتن به خدا و وارد کردن خدا در متن زندگی) را در قرآن کریم شکل داده‌اند.



[1] . این فقرات در متون زیر به این صورتها آمده است:

1) لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْلُوداً وَ لَمْ یُولَدْ فَیَصِیرَ مَحْدُوداً جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ وَ طَهُرَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ

خطبه 186

2) حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَیْرِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَوْماً خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَکَرَ مِنْ تَعْظِیمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا قَالَ قَدْ کَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَیْنَا مِنْ کِتَابِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یَکُنْ‏  الَّذِی‏ لَمْ یُولَدْ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَ لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْرُوثاً هَالِکاً و ...

التوحید (للصدوق)، ص31 (در کافی با این سند: ج‏1، ص141؛ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَیْرِهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ)

3)‌وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ: اللَّهُ أَحَدٌ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَدٍ اللَّهُ الصَّمَدُ بِلَا تَبْعِیضٍ بِهِ وَ لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ إِلَهاً مُشَارِکاً وَ لَمْ یُولَدْ فَیَکُونَ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص18

[2] . امام خمینی تصریح می‌کند که همه آنچه عرفا در این باره گفته‌اند چیزی بیش از مفاد سوره توحید و آیات ابتدایی سوره حدید نیست :

عارف به معارف حقّه ارباب معرفت و یقین و سالک طریق اصحاب قلوب و سالکین می داند که منتهای سلوک سالکان و غایت آمال عارفان، فهم همین یک آیة شریفه محکمه است [هو الاول والاخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیءٍ علیم] و به جان دوست قسم که تعبیری برای حقیقت توحید ذاتی و اسمائی بهتر از این تعبیر نیست، و سزاوار آن است که جمیع اصحاب معارف برای این عرفان تام محمدی صلی الله علیه و آله و کشف جامع احمدی و آیة محکمة الهی سجده کنند و در خاک افتند، و به حقیقت عرفان و عشق قسم که عارف مجذوب و عاشق جمال محبوب از شنیدن این آیة شریفه اهتزازی ملکوتی و انبساطی الهی برای او دست دهد که لباس بیان به قامت آن کوتاه و هیچ موجودی تحمّل آن ندارد.

فسبحان الله ما اعظم شأنه و اجلّ سلطانه و اکرم قدره و امنع عزّهُ و اعزّ جنابه!

آنها که به کلمات عرفای شامخ و علمای بالله و اولیای رحمان خرده گیری می کنند، خوب است ببینند کدام عارف ربّانی یا سالک مجذوبی بیشتر از آنچه این آیة شریفة تامه و نامة قدس الهی متضمن است بیانی کرده یا تازه ای به بازار معارف آورده؟ اینک این کریمة الهیّه و آن کتب مشحونه از عرفان عرفا. (شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 657) (و درباره سوره توحید در ص659)

«پیش عقل سلیم همانطوری که تصدیق بی تصوّر از اغلاط و قبایح اخلاقیّه بشمار می آید، تکذیب بی تصوّر نیز همینطور بلکه حالش بدتر و قُبحش افزون است. اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً «معنی وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمی دانستید و از عالِم آن علم و صاحب آن فنّ اخذ نکردید و تعلّم آن علم و مقدّمات آنرا نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدّس حق چه جوابی داریم بدهیم؟ جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم! و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمی مبادی و مقدّماتی دارد که بدون علم به مقدّمات، فهم نتیجه میسور نیست خصوصاً مثل چنین مسألة دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزای آن به حقیقت معلوم نشود. چیزی را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند تو می خواهی با مطالعة یک کتاب یا شعر مثنوی مثلاً با عقل ناقص خود ادراک آن کنی! البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد. «رحم الله امرءاً عرف قدره و لم یتعدّ طوره» [یعنی خداوند رحمت کند مردی را که اندازة خویش بداند و پا از گلیم خویش فرا ننهد.] و همچنین اگر از حکیمی متفلسف یا عارفی متکلّف سؤال شود: که تو که عالم فقیه را قشری خواندی و ظاهری گفتی و طعن به آنها زدی، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیّه که انبیاء ـ علیهم السلام ـ از جانب رب الارباب برای تکمیل نفوس بشریّه آورده بودند زدی و تکذیب و توهین از آنها نمودی، به چه جهت دینیّه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعی و عقلی جسارت به یک دسته از علماء و فقهاء را جایز دانستی؟ چه جوابی در محضر حق تبارک و تعالی دارد جز آنکه سر خجلت و انفعال را پیش افکند. در هر صورت از این مرحله بگذریم که ملالت آور است»

شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 389 ـ 390

 


105) سوره بقره (2) آیه 13 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

105) سوره بقره (2) آیه 13 

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون‏ 

26 رمضان 1437

ترجمه

و هنگامی که بدیشان گفته شود: «ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آوردند»، گویند: «آیا ایمان بیاوریم آن گونه که سفیهان ایمان آوردند؟!» هشدار! که آنانند که خود سفیه‌اند ولی نمی‌دانند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«السُّفَهاءُ» جمع «سفیه» است که صفت مشبهه از ماده «سفه» می‌باشد که بر «خِفّت» (سبکسری) و «سخافت» (سخیف و مبتذل بودن) دلالت می‌کند (معجم المقاییس اللغة3/ 79) و چون صفت مشبهه است دلالت بر ثبات این صفت در شخص می‌کند: به کسی که یکبار رفتار سفیهانه‌ای از او سر بزند، «سفیه» گفته نمی‌شود. این تعبیر در قرآن کریم، هم در مورد کم‌خردی نسبت به امور و معاملات دنیایی مطرح شده [که در ادبیات فقهی نیز سفیه به همین معنا رایج است] و هم در مورد کم‌خردی در امور دینی و اخروی [که نمونه‌اش همین آیه است] (مفردات ألفاظ القرآن/414)؛ و به مناسبتِ همین معنای «خفت»، گاه در معنای «جهل و نادانی» هم به کار می‌رود (لسان العرب13/ 498). بسیاری آن را نقطه مقابل «حلم» (بردباری ناشی از دوراندیشی) معرفی کرده‌اند (کتاب العین4/ 9؛ معجم المقاییس اللغة3/ 79؛ المحیط فی اللغة3/ 416 ؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏5/ 147) و در حدیث جنود عقل و جهل هم این دو (حلم و سفه) در مقابل هم دانسته شده (الکافی1/ 21) که در این صورت معادل فارسی مناسب برای آن «کوته‌بینی» است.

«إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»[1] وقوع «الـ» بر روی السفهاء (که خبر برای «هُم» است) دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی سفیه واقعی فقط همین‌ها هستند.

حدیث

1) و روی عن الإمام السبط التقی أبی محمد الحسن بن علی

قِیلَ فَمَا السَّفَهُ‏ قَالَ اتِّبَاعُ الدُّنَاةِ وَ مُصَاحَبَةُ الْغُوَاةِ.

تحف العقول، ص226 ؛ معانی الأخبار، ص247[2]

از امام حسن مجتبی سوال شد «سفاهت چیست؟»

فرمودند پیروی کردن از افراد پست و هم‌صحبتی با گمراهان.

2) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی غُرَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ السَّفَهَ خُلُقُ لَئِیمٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ‏  وَ یَخْضَعُ لِمَنْ [هُوَ] فَوْقَهُ.

الکافی، ج‏2، ص322

از امام صادق ع روایت شده است:

سفاهت خلق و خوی پستی است: [این است که شخص] نسبت به مادون خود گردن‌فرازی و زورگویی کند، و در قبال مافوق خود خاضع و فروتن باشد.

3) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

...[3]‏مَنْ کَافَأَ السَّفِیهَ بِالسَّفَهِ فَقَدْ رَضِیَ بِمَا أَتَى إِلَیْهِ حَیْثُ احْتَذَى مِثَالَهُ‏ .[4]

الکافی، ج‏2، ص322

از امام صادق ع روایت شده است که:

... کسی که در مقابل سفیه، با سفاهت مقابله به مثل کند، به سفاهتی که در حقش شده، رضایت داده است؛ زیرا که خودش هم همان کار را کرده است.

4) سِلَاحُ الْجَهْلِ السَّفَهُ‏

غرر الحکم و درر الکلم4/127 [5]

از امیرالمومنین ع روایت شده است

سلاح جهل، سفاهت است [وقتی بخواهند افراد را در جهل نگهدارند، بهترین ابزارش این است که آنان را به سفاهت بکشانند؛ همان کاری که تخصص رسانه‌های ارتباطی مدرن است]

5) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ بُطَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ:

إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ یَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الْغِنَى الْبُخَلَاءُ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا اسْتَغْنَوْا کَفُّوا عَنْ أَمْوَالِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ یَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الصَّلَاحَ أَهْلُ الْعُیُوبِ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا صَلَحُوا کَفُّوا عَنْ تَتَبُّعِ عُیُوبِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِأَنْ یَتَمَنَّى لِلنَّاسِ الْحِلْمَ أَهْلُ السَّفَهِ‏ الَّذِینَ یَحْتَاجُونَ أَنْ یُعْفَى عَنْ سَفَهِهِمْ فَأَصْبَحَ أَهْلُ الْبُخْلِ یَتَمَنَّوْنَ فَقْرَ النَّاسِ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْعُیُوبِ یَتَمَنَّوْنَ مَعَایِبَ النَّاسِ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ السَّفَهِ‏ یَتَمَنَّوْنَ سَفَهَ النَّاسِ وَ فِی الْفَقْرِ الْحَاجَةُ إِلَى الْبَخِیلِ وَ فِی الْفَسَادِ طَلَبُ عَوْرَةِ أَهْلِ الْعُیُوبِ وَ فِی السَّفَهِ‏ الْمُکَافَاةُ بِالذُّنُوبِ.

الأمالی( للصدوق)، ص387 ؛ الکافی، ج‏8، ص170

از امام صادق ع روایت شده است:

کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی ثروتمند شدن همه مردم را داشته باشند افراد بخیل هستند! زیرا مردم وقتی ثروتمند شوند، دیگر سراغ اموال اینها نمی‌آیند [دیگر کسی از آنها پولی طلب نمی‌کند]؛ و

کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی خوب و صالح شدن همه مردم را داشته باشند افراد دارای عیب هستند! زیرا مردم وقتی صالح شوند در تتبع و جستجوی عیوب مردم دست برمی‌دارند؛ و

کسانی که بیش از همه سزاوارند که آرزوی حلیم و بردبار شدن همه مردم را داشته باشند افراد سفیه هستند که نیاز دارند مردم از سفاهت آنان اغماض کنند؛

در حالی که افراد بخیل آرزوی فقیر شدن مردم را دارند؛ و افراد دارای عیب، آرزو می‌کنند که همه دارای عیب باشند؛ و افراد سفیه آرزو داررند که همه مردم سفیه شوند؛ در حالی که اگر فقر باشد، نیاز بردن نزد بخیلان؛ و اگر فساد باشد، جستجوی از نقطه‌ضعف‌های افراد معیوب؛ و اگر سفاهت باشد، مقابله به مثل کردن با گناه پیش می‌آید.[6]

تدبر

1) با توجه به دسته‌بندی سه‌گانه‌ای که در ابتدای سوره بقره انجام شده و دو گروه نخست مشخصا متقین و کافران هستند، اغلب مفسران بر اساس اوصاف گروه سوم (که این آیه هم یکی از اوصاف آنهاست) آنان را همان منافقان دانسته‌اند.[7]

2) «... آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ ...»: آنان صریحا ایمان مردم را ایمان سفیهانه می‌خوانند و خود را فرهیخته و لذا برتر از مردم عادی قلمداد می‌کنند. این تعبیر هم نشان می‌دهد که تحقیر مؤمنان، از شیوه‏هاى منافقان است؛ و هم حکایت از روحیه خودبرتربینىِ آنان دارد (قرائتی، تفسیر نور1/ 59)

3) «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»: آقای قرائتی برداشت خود از این عبارت را در تفسیر نور(1/ 59) چنین نوشته‌اند: «باید غرور متکبرانه منافق، شکسته وبا آن مقابله به مثل شود.» همین مطلب را در یکی از سخنرانی‌هایشان به تعبیری بسیار ساده و رسا چنین توضیح دادند: «آنها می‌گویند مومنان سفیه‌اند، خدا هم می‌گوید: سفیه، خودِ خودِ خودتی!»

4) «...قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ ...»: حقیقت سفیه بودن و شاخصه‌ی کم‌خردی و کوته‌بینی چیست؟

قرآن از تقابل دو تحلیل، و درواقع، تقابل دو مدل محاسباتی (جلسه96، تدبر1) سخن می‌گوید: آنان مردم مومن را ابله و کوته‌بین می‌دانند، و خداوند آنها را حقیقتا تنها افراد کم‌خرد و کوته‌بین می‌شمرد؛ این تعبیر حصر در واقع می‌خواهد بگوید اگرچه برخی مردمِ به‌ظاهر سفیه (دارای بهره‌هوشی پایین) هم وجود دارند، اما سفاهت اصلی، سفاهت اینانی است که مومنان را سفیه می‌دانند.

اما چرا هریک از اینها دیگری را سفیه می‌شمرد؟

به خاطر دو سبک زندگی متفاوتشان: مردم مومن، چون خداوند و وعده‌های او را باور دارند، زندگی خود را بر اساس وعده‌های غیبی او (مطلبی که در چند آیه قبل - بقره/3 -، به عنوان شاخص اصلی گروه مقابل، مطرح شد) تنظیم می‌کنند؛ اما اینها چون ایمانشان ظاهری و بی‌ریشه است (بقره/8) زندگی خود را بر اساس محاسبات ظاهری تنظیم می‌کنند (جلسه77 (حدید/14) تدبر3).

آنگاه، از منظر محاسبات ظاهری دنیوی، قدرتمندان و دنیامداران را جدی نگرفتن، کم‌خردی و کوته‌بینی است؛ و از منظر محاسبات الهی، غیر خدا را جدی گرفتن، کوته‌بینی و ابلهی است. (جلسه102، تدبر2)

اما آیا جدای از نگاه درون‌دینی هم می‌توان بررسی کرد که کدام دیدگاه درست است؟

در کلمه سفاهت نوعی پستی و حقارت نهفته است و باید دید کدام از این دو دیدگاه چنین لازمه‌ای دارد؟ حدیث2 در اینجا رهگشاست: سفیه با مادون خود، خشن؛ و به مافوق خود، بله‌قربان‌گو است.

اکنون صرف نظر از قضاوت درباره حقانیت محاسبات دنیوی و الهی، می‌توان قضاوت کرد که واقعا زندگی بر اساس محاسبات ظاهری چنین روحیه‌ای ایجاد می‌کند یا زندگی بر اساس محاسبات الهی؟

5) «...قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ ...»: در هریک از این دو گروه که باشیم، جای انکار ندارد که سفاهت با جهالت گره خورده است و سلاح جهل، سفاهت است (حدیث4). درواقع، کسانی که می‌خواهند افراد را در جهل نگهدارند، بهترین ابزارش این است که آنان را به سفاهت بکشانند؛ و مهمترین ویژگی که شخص را در سفاهت نگه می‌دارد این است که:

«نداند، و نداند که نداند.»

پس کسی که «نمی‌داند»، تا وقتی که توجه دارد که «نمی‌داند»، دچار سفاهت نمی‌شود؛ اما همین که دچار این توهم شود که «می‌داند» ورودش در وادی سفاهت آغاز می‌شود. و این همان کاری که است که تخصص رسانه‌های ارتباطی مدرن است؛ یعنی با ریختن انبوهی از اطلاعات مهم و غیرمهم بر سر افراد، مانع تفکر جدی افراد می‌شوند و درعین‌حال به آنها القا می‌کنند که «شما خیلی می‌دانید»؛ در حالی که مخاطبانشان واقعا چیزی نمی‌دانند، مگر آنچه صاحبان این رسانه‌ها به آنها القا کرده باشند؛ و وقتی این سفاهت حاصل شد، آنگاه اگر واقعیتِ جلوی چشم آنان هم انکار شود، این افرادِ به سفاهت کشیده شده، قبول می‌کنند.

«حکایت لباس پادشاه از منظری دیگر» درصدد بیان این دغدغه بود.

تدبر زیر شاید زیادی تخصصی باشد و لذا در کانال گذاشته نشد و مطالعه‌اش به افرادی که حوصله نزاع‌های تخصصی را ندارند توصیه نمی‌شود، خصوصا که ظرفیت کج‌فهمی هم دارد. کلمات با دقت انتخاب شده و دقت به گیومه‌ها و علائم آوایی برای فهم صحیح، ضروری است:

6) «... آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ ...»: در قرآن کریم، در جایی، ایمان آوردن متداول در میان «اکثر مردم» مذمت شده (یوسف/106)، اما در این آیه از این افراد خواسته می‌شود «مانند مردم» ایمان بیاورید. بالاخره مردم ملاک‌اند یا خیر؟ این تعارض ظاهری در موارد دیگری هم به چشم می‌خورد: مثلا، آیا حاکم باید دنبال رضایت عامه باشد (نهج‌البلاغه، نامه 53) یا اینکه باید از حق تبعیت کند ولو که اکثر مردم راه دیگری بروند (مثلا در جنگ صفین لشکر معاویه حدوداً پنج برابر لشکر علی ع بود، پس اکثر افراد، طرف معاویه بودند!)

 آیا این تعارض است؟

ظاهرا باید بین دو مطلب تفکیک کرد: بین «مردم در عمق جانشان» و «اکثر افراد در سطح ظاهری‌شان» ! یکبار این است که بگوییم معیار «حق» را تبعیت از «رأی ظاهری اکثریت» قرار دهیم؛ که قرآن این را بشدت مذمت کرده است (انعام/116) زیرا «حق» همواره حق است و اینکه اکثریت در یک مقطعی از آن طرفداری بکنند یا نکنند، تاثیری در حق بودن یا نبودنش ندارد؛ اما یکبار از «ایمان "مردم"» و «رضایت "مردم"» صحبت می‌شود، نه «رأی و نظر فعلی "اکثریت"» و یا «دلخواه فوری "اکثریت"»؛ یعنی مساله مهم، «باور عمیق و درونی و غیرصریح توده‌های مردم» است که بر اساس فطرتی که خدا در «مردم» (فطر الناس علیها) قرار داده، رفتار می‌کنند.

غلبه فرهنگ لیبرالیستی، ذهن‌ها را به این سمت و سو کشانده که «"نظر جدی" "مردم"» همان «"رأی فعلی" "اکثریت"» است؛ در حالی که اینها واقعا با هم متفاوتند. شاهدش این است که در یک همه‌پرسی (مثلا یک انتخابات)، با دو هفته فعالیت، می‌توان رأی اکثریت را از یک مطلب (مثلا از یک نامزد) به مطلب دیگر (مثلا نامزد دیگر) تغییر داد؛‌ اما «فرهنگ مردم» که مبنای عمده تصمیمات اجتماعی آنهاست، به این سادگی عوض‌شدنی نیست.

شاید- و البته فقط شاید- رمز این پارادوکسی که مردم ما را به آن متهم می‌کنند (که علی‌رغم این همه نقدها و اعتراضاتی که در اکثریت مردم این جامعه دینی می‌بینیم، همچنان مردم پای نظام جمهوری اسلامی ایستاده‌اند؛ و این امر را «حتی» در وقایعی مانند حضور عظیم مردم در روز قدس خود را نشان می‌دهد) همین تفاوت «"رأی فعلی" اکثریت» (که در سطوح ظاهری‌تر معرفت افراد قرار دارد و براحتی امروزش با فردایش متفاوت است) با «"نظر عمیق" مردم» (که در سطوح بنیادی‌تر معرفت آنها قرار دارد) می‌باشد.

در «حکایت لباس پادشاه از منظری دیگر» همین مد نظر بود که آیا واقعا بر تن مردم جامعه ما «لباس دین» هست یا نیست؟

توجه: این تحلیل، توجه به دو سطح تحلیل از «وضعیت مردم جامعه دینی» است: تحلیلی از فرهنگ درونی شده‌ی این مردم، و تحلیلی در افق رفتارهای مقطعی و قابل مشاهده‌ی آنها؛ و به هیچ عنوان در مقام قضاوت درباره رفتارهای سیاسی مقطعی آنها نیست! و قبول دارم که توضیح کاملش نیازمند یک جلد کتاب است؛ در اینجا فقط در حد یک تلنگر اشاره شد.

نکته زیر را چون لزوما نمی‌توان به آیه نسبت داد، در کانال نگذاشتم

7) امروزه به همه جا سرک کشیدن و درباره همه‌چیز خود را صاحب‌نظر دانستن، به صورت یک بیماری‌ درآمده است که افراد افراد در ظاهر به وسعت یک دریاچه اطلاعات دارند، اما دریاچه‌ای که عمقش کمتر از یک سانتی‌متر است! این اطلاعات وسیع وقتی با کم‌عمقی توأم می‌شود، به جای اینکه عامل رشد باشد, عامل انحطاط می‌گردد و در انسان غروری ایجاد می‌کند که گمان می‌کند چون مثلا تعداد اطلاعاتش بیشتر است، حتما ایمانش هم قوی‌تر است؛ و لذا ایمان مردمی که واقعا ایمان دارند را سفاهت می‌شمرد؛ در حالی که همان که به جای عمق بخشیدن به باورهای خود، فقط در ظواهر گرفتار آمده، دچار سفاهت است



[1] . عبارت «هُمُ السُّفَهاءُ» یک جمله اسمیه است که اگر ضمیر «هم» قبل از آن را مبتدا به حساب آوریم، کل این جمله (مرکب از یک مبتدا و خبر) خبر آن می‌شود و اگر آن ضمیر را ضمیر فصل (که محلی از اعراب ندارد) به شمار آوریم، هم، اسم إن؛ و السفهاء، خبر إن خواهد بود و در هر صورت تاکید در جمله واضح است.

[2] . 1- أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا بَلَغَ بِهِ سَعْدَ بْنَ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ لِلْحَسَنِ ابْنِهِ ع فِی مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهُ عَنْهَا یَا بُنَیَّ مَا السَّفَهُ فَقَالَ

[3] . لَا تَسْفَهُوا فَإِنَّ أَئِمَّتَکُمْ لَیْسُوا بِسُفَهَاءَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

[4] . أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبَصْرِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَیْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ کَثِیرٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی رَاشِدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِیتُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِوَصِیَّةٍ أَوْصَانِی بِهَا یَوْماً هِیَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِی عَلِی‏ ..

... یَا کُمَیْلُ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّکَ تُغْرِی بِنَفْسِکَ السُّفَهَاءَ إِذَا فَعَلْتَ وَ تُفْسِدُ الْإِخَاءَ یَا کُمَیْلُ إِذَا جَادَلْتَ فِی اللَّهِ تَعَالَى فَلَا تُخَاطِبْ إِلَّا مَنْ یُشْبِهُ الْعُقَلَاءَ وَ هَذَا ضَرُورَةٌ یَا کُمَیْلُ هُمْ عَلَى کُلِّ حَالٍ سُفَهَاءُ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ‏ یَا کُمَیْلُ فِی کُلِّ صِنْفٍ قَوْمٌ أَرْفَعُ مِنْ قَوْمٍ فَإِیَّاکَ وَ مُنَاظَرَةَ الْخَسِیسِ مِنْهُمْ وَ إِنْ أَسْمَعُوکَ فَاحْتَمِلْ وَ کُنْ مِنَ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ‏ وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما

بشارة المصطفى لشیعة المرتضى ، ص: 26

[5] . أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ لَا یَکُونُ السَّفَهُ‏ وَ الْغِرَّةُ فِی قَلْبِ الْعَالِمِ‏ .

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 36

[6] .

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْجُرْجَانِیِّ الْمُفَسِّرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَعْقُوبَ یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أَنَّهُ قَالَ: ...

الْمُتَّقِینَ‏ الَّذِینَ یَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ وَ یَتَّقُونَ تَسْلِیطَ السَّفَهِ‏ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ عِلْمُهُ عَمِلُوا بِمَا یُوجِبُ لَهُمْ رِضَا رَبِّهِم‏

معانی الأخبار، النص، ص: 25


التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 119

قوله عز و جل‏ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ‏

62 قَالَ [الْإِمَامُ‏] ع: قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع‏ وَ إِذَا قِیلَ لِهَؤُلَاءِ النَّاکِثِینَ لِلْبَیْعَةِ- قَالَ لَهُمْ خِیَارُ الْمُؤْمِنِینَ کَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ عَمَّارٍ:- آمِنُوا بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِعَلِیٍّ الَّذِی أَوْقَفَهُ مَوْقِفَهُ، وَ أَقَامَهُ مَقَامَهُ، وَ أَنَاطَ مَصَالِحَ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا کُلِّهَا بِهِ. فَآمِنُوا بِهَذَا النَّبِیِّ، وَ سَلِّمُوا لِهَذَا الْإِمَامِ (فِی ظَاهِرِ الْأَمْرِ وَ بَاطِنِهِ)  کَما آمَنَ النَّاسُ‏ الْمُؤْمِنُونَ کَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ عَمَّارٍ. قَالُوا: فِی الْجَوَابِ لِمَنْ یَقُصُّونَ إِلَیْهِ، لَا لِهَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ- فَإِنَّهُمْ لَا یَجْتَرِءُونَ‏  [عَلَى‏] مُکَاشَفَتِهِمْ بِهَذَا الْجَوَابِ، وَ لَکِنَّهُمْ یَذْکُرُونَ لِمَنْ یَقُصُّونَ إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِیهِمُ- الَّذِینَ یَثِقُونَ بِهِمْ مِنَ الْمُنَافِقِینَ، وَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ- الَّذِینَ هُمْ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِمْ وَاثِقُونَ فَیَقُولُونَ لَهُمْ: أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ یَعْنُونَ سَلْمَانَ وَ أَصْحَابَهُ- لَمَّا أَعْطَوْا عَلِیّاً خَالِصَ وُدِّهِمْ، وَ مَحْضَ طَاعَتِهِمْ، وَ کَشَفُوا رُءُوسَهُمْ بِمُوَالاةِ أَوْلِیَائِهِ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِ- حَتَّى إِذَا  اضْمَحَلَّ أَمْرُ مُحَمَّدٍ ص طَحْطَحَهُمْ أَعْدَاؤُهُ، وَ أَهْلَکَهُمْ سَائِرُ الْمُلُوکِ وَ الْمُخَالِفِینَ لِمُحَمَّدٍ ص أَیْ فَهُمْ بِهَذَا التَّعَرُّضِ لِأَعْدَاءِ مُحَمَّدٍ جَاهِلُونَ سُفَهَاءَ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْأَخِفَّاءُ الْعُقُولِ وَ الْآرَاءِ، الَّذِینَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی أَمْرِ مُحَمَّدٍ ص حَقَّ النَّظَرِ فَیَعْرِفُوا نُبُوَّتَهُ، وَ یَعْرِفُوا [بِهِ‏] صِحَّةَ مَا نَاطَهُ بِعَلِیٍّ ع مِنْ أَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا، حَتَّى بَقُوا لِتَرْکِهِمْ تَأَمُّلَ حُجَجِ اللَّهِ جَاهِلِینَ، وَ صَارُوا خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنْ مُحَمَّدٍ ص وَ ذَوِیهِ وَ مِنْ مُخَالِفِیهِمْ، لَا یَأْمَنُونَ أَیُّهُمْ یَغْلِبُ فَیَهْلِکُونَ مَعَهُ، فَهُمُ السُّفَهَاءُ حَیْثُ لَا یُسَلَّمُ لَهُمْ بِنِفَاقِهِمْ هَذَا- لَا مَحَبَّةَ مُحَمَّدٍ وَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا مَحَبَّةَ الْیَهُودِ وَ سَائِرِ الْکَافِرِینَ.

لِأَنَّهُمْ بِهِ وَ بِهِمْ یُظْهِرُونَ لِمُحَمَّدٍ ص مِنْ مُوَالاتِهِ- وَ مُوَالاةِ أَخِیهِ عَلِیٍّ ع وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِمُ الْیَهُودِ [وَ النَّصَارَى‏] وَ النَّوَاصِبِ. کَمَا یُظْهِرُونَ لَهُمْ مِنْ مُعَادَاةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ص وَ مُوَالاةِ  أَعْدَائِهِمْ، فَهُمْ یَقْدِرُونَ فِیهِمْ أَنَّ نِفَاقَهُمْ مَعَهُمْ- کَنِفَاقِهِمْ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ص. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ‏ أَنَّ الْأَمْرَ کَذَلِکَ‏ ، وَ أَنَّ اللَّهَ یُطْلِعُ نَبِیَّهُ ص عَلَى أَسْرَارِهِمْ فَیَخِسُّهُمْ‏  وَ یَلْعَنُهُمْ وَ یُسْقِطُهُم‏  .

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 120-119

111- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى إِمْلَاءً  قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَزْوِینِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ [بْنِ‏] مَخْلَدٍ الْعَطَّارُ  قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ یُوسُفَ الرَّقِّیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ‏ قَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ، وَ حَمْزَةُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ عَمَّارٌ، وَ مِقْدَادٌ، وَ حُذَیْفَةُ [بْنُ‏] الْیَمَانِ وَ غَیْرُهُمْ.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص: 93

[7] . البته سوره بقره ظاهرا اولین سوره مدنی است و به کار بردن تعبیر منافق در قرآن، برای اشاره به گروهی که کارشکنی‌های متعدد در پیشبرد اهداف اسلامی داشته‌اند به سالهای بعد برمی‌گردد لذا ممکن است این گروه هنوز به حد نفاقی که بتوان رسما آنها را منافق دانست نرسیده باشند.

 


حکایت «لباس پادشاه» از منظری دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم

حکایت «لباس پادشاه» از منظری دیگر

واقعا چه کسی احمق است؟



سالهاست که عده‌ای از ترس اینکه مبادا ساده‌لوح و کوته‌نظر به شمار آیند، هر سخن راست و دروغی را که می‌خوانند یا می‌شنوند، سریع نزد این و آن تکرار می‌کنند، تا مبادا کسی آنان را احمق و بی‌خبر بشمرد! و در این میان، از آنجا که حکایت «کودک و لباس پادشاه» را شنیده‌اند، وقتی کسی لباس واقعی را بر تن مردم انکار کند، ساده‌لوحانه، و البته با ژستی روشنفکرمآبانه، تمام تلاششان را می‌کنند که به خود و دیگران بقبولانند که واقعا لباسی در کار نیست!

جالب اینجاست که اندکی بعد، با چند کف و سوت، به این نتیجه می‌رسند که هرکه وجود این لباس واقعی بر تن مردم را ابراز کند، کوته‌نظر و احمق،‌ و بلکه دروغ‌گوست! آخر مگر می‌شود افراد باکلاس بگویند لباسی نیست، بعد واقعا لباسی در کار باشد!
این تازگی ندارد!

از زمان نوح ع، بودند کسانی که غرق در توهمات خویش، و با فرهیختگی تمام! توده‌های پیرو پیامبر خدا را کوته‌نظر و ساده‌لوح (بادی‌الرأی) می‌شمردند (سوره هود/27). ویا پیروان راستین علی ع را به خاطر کنار نیامدن با معاویه، و اصحاب سیدالشهداء را به خاطر روحیه انقلابی، ساده‌لوح و زودباور و کوته‌نظر دانستند؛ و تعجب می‌کردند که چرا اصحاب حسین ع نمی‌فهمند که او حریف یزید نمی‌شود و لباسی در کار نیست!

اینان که در طول تاریخ،  هیچگاه مردم را باور نداشتند، به خاطر ذلتی که فرعون بر آنها تحمیل کرده بود، دنباله‌روی رسانه‌های فرعون زمان شدند (زخرف/54) ، به شعارهای مردم‌پسند فرعون علیه موسی (اعراف/102) ویا دلسوزی‌های فرعونی برای دین مردم (غافر/26) دل دادند، و به فلسفه‌بافی‌ برای کاهش حضور و نقش‌آفرینی دین در جامعه همت گماشتند؛ و اگر هم احیانا روزی همراه بقیه به لشکر علی ع آمدند، با دیدن قرآن‌های روی نیزه، امیرمومنان را کافر و بی‌ایمان شمردند!

بگذارید حرف دلم را بزنم:
دیروز در مسیر راهپیمایی روز قدس، در گرمای بالای 40 درجه و زیر آفتاب مستقیم، با دیدن خیل عظیم مردم روزه‌دار، از پیرانی که به زحمت راه می‌رفتند، تا زنانی که زیر چادرهای مشکی‌ عرق می‌ریختند و کودکانشان را هم همراه خود آورده بودند، تا آن جوان غیوری که خود، زیر آفتاب و غرق عرق بود، اما شیر دستگاه آب‌پاش را فقط روی مردم می‌گرفت، و خلاصه با دیدن همه آنانی که آن خودباختگانِ زیر کولرنشین، اینها را ساده‌لوح می‌خوانند و امروز در رسانه‌های خود عملاً وجودشان را کم‌اهمیت می‌انگارند، بار دیگر این سوال ذهن مرا به خود مشغول کرد که:

راستی،
چرا عده‌ای صرفا به خاطر اعتماد ساده‌لوحانه به رسانه‌های معاویه، و تکرار چشم و گوش بسته شایعات وی، و از ترس اینکه آنها را زودباور و ساده‌لوح نخوانند، لباس واقعی را در جلوی چشمشان نمی‌بینند و حماقت‌شان دائما روزافزون می‌شود؟

بعد، یادم افتاد این مطلب جدیدی نیست؛ و خداوند علیم وجود این گونه انسان‌ها در جامعه دینی را به عنوان یک واقعیت تلخ، قرنها قبل گوشزد کرده بود:

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون
و هنگامی که بدیشان گفته شود: «ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آوردند»، گویند: «آیا ایمان بیاوریم آن گونه که سفیهان ایمان آوردند؟!» هشدار! که آنانند که خود سفیه‌اند ولی نمی‌دانند.

به همین مناسبت همین آیه را موضوع تدبر امروز قرار دادم.

لینک کانال «حداقل یک آیه در روز»


https://telegram.me/YekAaye


104) سوره اخلاص (112) آیه 2 اللَّهُ الصَّمَد

بسم الله الرحمن الرحیم

104) سوره اخلاص (112) آیه 2  

اللَّهُ الصَّمَدُ 

25 رمضان 1437

ترجمه

خداوند [تنها] صمد است

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الصمد»: ماده «صمد» که فقط یکبار در قرآن کریم به کار رفته، بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی «قصد کردن» است و «صَمَد» به شخص مافوق که همه افراد برای رفع نیازشان به سراغ او می‌روند و او را قصد می‌کنند گفته می‌شود؛ و دوم به معنای «صلب» و سخت و محکم است و لذا به چیزی که کاملا توپر باشد و هیچ جای خالی‌ای درونش نباشد (غیرمُجَوَّف) نیز «صَمَد» گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة3/ 309؛ مفردات ألفاظ القرآن/493 ؛ لسان العرب3/ 258 ؛ المحیط فی اللغة8/ 119) آنگاه هنگام کاربرد آن در مورد خداوند، در حالت اول، نیازمندی همه به او مدنظر خواهد بود و در حالت دوم ، بی‌نیازی او از همگان یا بسیط و غیر مرکب بودن او؛ و هریک از ترجمه‌های موجود به یکی از این معانی اشاره کرده‌اند که همگی با هم می‌تواند درست باشد و لذا می‌توان گفت این کلمه معادلی در زبان فارسی ندارد.

«اللَّهُ الصَّمَدُ» را می‌توان مبتدا و خبر گرفت که در این صورت چون «الـ» روی خبر آمده دلالت بر حصر می‌کند (فقط خدا صمد است)، و می‌توان «الصمد» را صفت برای «الله» گرفت و آنگاه کل عبارت «الله الصمد» را خبر برای «هو» که در آیه قبل آمده بود. (او خدای صمد است) (مجمع البیان فی تفسیر القرآن10/ 858)[1]

حدیث

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْیَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا انْسِبْ‏ لَنَا رَبَّکَ‏ فَلَبِثَ ثَلَاثاً لَا یُجِیبُهُمْ ثُمَّ نَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ إِلَى آخِرِهَا فَقُلْتُ لَهُ مَا الصَّمَدُ فَقَالَ الَّذِی لَیْسَ بِمُجَوَّفٍ.

التوحید (للصدوق)، ص93

محمدبن مسلم می‌گوید: از امام صادق ع شنیدم که یهودیان [در برخی نقل‌ها[2]: مشرکان] از رسول خدا خواستند که اصل و نسب خدایت را برای ما بگو. سه روز جوابشان را نگفت تا سوره توحید نازل شد.

از ایشان سوال کردم: «صمد» یعنی چه؟

فرمود: چیزی که توخالی نباشد.

2) قَالَ الْبَاقِرُ ع حَدَّثَنِی أَبِی زَیْنُ الْعَابِدِینَ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ‏  وَ الصَّمَدُ الَّذِی قَدِ انْتَهَى سُؤْدَدُهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا یَأْکُلُ وَ لَا یَشْرَبُ وَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا یَنَامُ وَ الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِی لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ.

3) قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ الصَّمَدُ السَّیِّدُ الْمُطَاعُ الَّذِی لَیْسَ فَوْقَهُ آمِرٌ وَ نَاهٍ.

4) قَالَ: وَ سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‏ الصَّمَدُ الَّذِی لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا یَئُودُهُ حِفْظُ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ شَیْ‏ءٌ.

5) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع‏ الصَّمَدُ هُوَ الَّذِی‏ إِذا أَرادَ شَیْئاً قَالَ‏ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ وَ الصَّمَدُ الَّذِی أَبْدَعَ الْأَشْیَاءَ فَخَلَقَهَا أَضْدَاداً وَ أَشْکَالًا وَ أَزْوَاجاً وَ تَفَرَّدَ بِالْوَحْدَةِ بِلَا ضِدٍّ وَ لَا شَکْلٍ وَ لَا مِثْلٍ وَ لَا نِدٍّ.

احادیث فوق همگی از توحید صدوق، ص90 است و در مجمع البیان، ج‏10، ص861  نیز آمده است.

2) امام باقر ع از امام سجاد ع نقل کرده‌اند که:

صمد آن است که توخالی نباشد، و صمد کسی است که آقایی به او ختم شود، و صمد کسی است که نمی‌خورد و نمی‌نوشد و نمی‌خوابد، و صمد آن دائمی است که همواره بوده و خواهد بود.

3) امام باقر ع می‌فرمود: صمد آن آقای مورد اطاعتی است که فوق او امر و نهی‌کننده‌ای وجود ندارد.

4) از امام سجاد ع درباره «صمد» سوال شد، فرمودند: صمد کسی است که شریکی ندارد و حفظ و نگهداری از چیزی او را خسته نمی‌کند و چیزی دور از دسترس او نمی‌‌ماند.

5) از زید بن علی (فرزند امام سجاد ع) نقل شده است که: صمد کسی است که وقتی چیزی را اراده کند می‌گوید: باش، پس موجود می‌شود؛ و صمد کسی است که اشیاء را ابداع کرده (بدون سابقه، آفریده) و آنها را به صورت اضداد و اشکال و زوج ‌زوج آفرید و وحدت را فقط برای خودش گذاشت که نه ضدی دارد و نه شکلی و نه مثلی و نه همتایی.[3]

6) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِیُّ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع یَقُولُ‏ قَدِمَ وَفْدٌ مِنْ أَهْلِ فِلَسْطِینَ عَلَى الْبَاقِرِ ع فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُمْ ثُمَّ سَأَلُوهُ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ تَفْسِیرُهُ فِیهِ‏ الصَّمَدُ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ فَالْأَلِفُ دَلِیلٌ عَلَى إِنِّیَّتِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ  وَ ذَلِکَ تَنْبِیهٌ وَ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْکِ الْحَوَاسِّ وَ اللَّامُ دَلِیلٌ عَلَى إِلَهِیَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللَّهُ وَ الْأَلِفُ وَ اللَّامُ مُدْغَمَانِ لَا یَظْهَرَانِ عَلَى اللِّسَانِ‏  وَ لَا یَقَعَانِ فِی السَّمْعِ وَ یَظْهَرَانِ فِی الْکِتَابَةِ دَلِیلَانِ عَلَى أَنَّ إِلَهِیَّتَهُ بِلُطْفِهِ خَافِیَةٌ لَا تُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا تَقَعُ فِی لِسَانِ وَاصِفٍ وَ لَا أُذُنِ سَامِعٍ لِأَنَّ تَفْسِیرَ الْإِلَهِ هُوَ الَّذِی أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْکِ مَاهِیَّتِهِ وَ کَیْفِیَّتِهِ بِحِسٍّ أَوْ بِوَهْمٍ لَا بَلْ هُوَ مُبْدِعُ الْأَوْهَامِ وَ خَالِقُ الْحَوَاسِّ وَ إِنَّمَا یَظْهَرُ ذَلِکَ عِنْدَ الْکِتَابَةِ دَلِیلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَظْهَرَ رُبُوبِیَّتَهُ فِی إِبْدَاعِ الْخَلْقِ وَ تَرْکِیبِ أَرْوَاحِهِمُ اللَّطِیفَةِ فِی أَجْسَادِهِمُ الْکَثِیفَةِ فَإِذَا نَظَرَ عَبْدٌ إِلَى نَفْسِهِ لَمْ یَرَ رُوحَهُ کَمَا أَنَّ لَامَ الصَّمَدِ لَا تَتَبَیَّنُ وَ لَا تَدْخُلُ فِی حَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ الْخَمْسِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الْکِتَابَةِ ظَهَرَ لَهُ مَا خَفِیَ وَ لَطُفَ فَمَتَى تَفَکَّرَ الْعَبْدُ فِی مَاهِیَّةِ الْبَارِئِ وَ کَیْفِیَّتِهِ أَلِهَ فِیهِ وَ تَحَیَّرَ وَ لَمْ تُحِطْ فِکْرَتُهُ بِشَیْ‏ءٍ یَتَصَوَّرُ لَهُ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُ الصُّوَرِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى خَلْقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُمْ وَ مُرَکِّبُ أَرْوَاحِهِمْ فِی أَجْسَادِهِمْ وَ أَمَّا الصَّادُ فَدَلِیلٌ عَلَى أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَادِقٌ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ وَ کَلَامَهُ صِدْقٌ وَ دَعَا عِبَادَهُ إِلَى اتِّبَاعِ الصِّدْقِ بِالصِّدْقِ وَ وَعَدَ بِالصِّدْقِ دَارَ الصِّدْقِ وَ أَمَّا الْمِیمُ فَدَلِیلٌ عَلَى مُلْکِهِ وَ أَنَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَمْ یَزَلْ وَ لَا یَزَالُ وَ لَا یَزُولُ مُلْکُهُ وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَلِیلٌ عَلَى دَوَامِ مُلْکِهِ وَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَائِمٌ تَعَالَى عَنِ الْکَوْنِ وَ الزَّوَالِ بَلْ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ یُکَوِّنُ الْکَائِنَاتِ الَّذِی کَانَ بِتَکْوِینِهِ کُلُّ کَائِنٍ ثُمَّ قَالَ ع لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ کَیْفَ لِی بِذَلِکَ وَ لَمْ یَجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى کَانَ یَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَیْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یَحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَ«لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ» ثُمَّ قَالَ الْبَاقِرُ ع...[4]

التوحید (للصدوق)، ص93

6) از حضرت صادق (ع) روایت شده که گروهى از اهل فلسطین بر امام باقر (ع) وارد شدند و از مسائلى چند سؤال کردند و ایشان را جواب داد، سپس از معنى صمد سؤال کردند، حضرت فرمود:

تفسیرش در خودش است: «الصمد» پنج حرف است:

«الف» دلیل است بر انّیّت [= تحقق] اوست و این همان سخن خداوند عز و جل است که «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» (گواهى داد خدا به اینکه خدایی جز او نیست) و اشاره‌ای است به سوى آن که به چنگ حواس نمی‌افتد؛

«لام» دلیل بر الهیّت او است، که او الله است؛

و اینکه الف و لام در هم ادغام شده و بر زبان ظاهر نمی‌شوند و در گوش واقع نمی‌شوند ولی در نوشتن ظهور دارند، دلیلی است بر اینکه الهیت خداوند، به خاطر لطافت و ظرافتی که دارد، مخفی از آن است که به درک حواس درآید و یا در زبان وصف‏کننده ویا گوش شنونده‌‌ای واقع شود زیرا حقیقت «إله» کسی است که خلائق از درک ماهیت و کیفیت او با حس و وهم خود حیران شوند چرا که او خود ایجاد کننده اوهام و حواس است و اینکه در کتابت آشکار می‌گردد دلیلی است بر اینکه خداى سبحانه ربوبیتش را در ابداع خلائق و درهم آمیختن روح‌های لطیف آنان با جسم‌های فشرده‌شان برایشان آَکار کرده است به طوری که وقتی بنده‌ای به خودش می‌نگرد روحش را نمی‌بیند، همان گونه لام الصمد [هنگام تلفظ] آشکار نمی‌شود و در هیچیک از حواس پنجگانه وارد نمی‌شود؛ ام چون به نوشته نظر کند آنچه پنهان و لطیف بوده برایش ظاهر گردد؛ پس هرگاه بنده در ماهیت باری تعالی و کیفیت او اندیشه کند در او متحیر و سرگردان شود و اندیشه‏اش به چیزى که برایش متصور ‏شود احاطه پیدا نکند زیرا که خداوند عز و جل خود آفریننده صورت‌ها است (پس خودش صورت ندارد) و چون‏ به آفرینش خود نظر کند از برایش ثابت شود که او آفریننده ایشان و درهم‌آمیزنده‌ی روح‌ها و جسم‌های ایشان است؛

و اما «صاد» دلیل است بر اینکه خداوند عز و جل صادق است؛ سخن و کلامش صدق است و بندگانش را به اینکه با صدق و راستی از [سخن] صدق پیروى کنند فراخوانده؛ و صادقانه آنها را به سرای صدق وعده فرموده است؛

و اما «میم» دلیل است بر ملک و پادشاهى او و آنکه او پادشاه حقى است که همیشه بوده و همیشه خواهد بود و پادشاهیش برطرف نخواهد شد و اما دال دلیلی است بر «مُلک» او و اینکه او همواره مَلِکِ حق [= فرمانروای بحق] بوده و خواهد بود و زوالی در مُلک او راه نداشته و نخواهد داشت؛

و اما «دال» دلیلی بر دوام مُلکِ اوستو اینکه خداوند عزو جل همیشگی است و برتر از هر گونه بودن و رفتنی است بلکه کائنات را، که با تکوین او هست شده‌اند، هستی داده است.

سپس [امام باقر ع] فرمود: اگر براى علمی که خداى عز و جل به من داده، حاملانی مى‏یافتم هر آینه توحید و اسلام و ایمان و دین و همه شرایع را [تنها] از لفظ الصمد نشر می دادم و چگونه برای من چنین چیزی میسر شود در حالی که جدم امیرالمومنین ع حاملانی برای علم خود نمی‌یافت چنانکه گاه آهی عمیق می‌کشید و بر سر منبر می‌فرمود «از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید که سینه‌های من از علم لبریز است؛ آه آه که کسی را که بتواند تحملش کند نمی‌یابم و بدانید که من از جانب خدا بر شما حجتی رسا هستم پس «تن به سرپرستی کسانی ندهید که خداوند بر آنان غضب کرده است و از آخرت ناامید شده‌اند همان گونه که کفار از اهل قبور ناامیدند (ممتحنه/13) سپس امام باقر ع ادامه داد ...

التوحید (للصدوق)، ص93

تدبر

1) به نظر علامه طباطبایی، معنای اصلی این ماده همان «مافوقی که همه حاجت نزد او می‌آورند» است و چون خداوند خالق همه چیز است پس هر چیزی برای رفع نیاز خود خدا را قصد می‌کند، پس خدا صمد است یعنی مقصود نهایی همه اشیاء برای رفع حاجاتشان است؛ که در این صورت، آیه قبل با آیه قبل بیشتر مرتبط است بدین صورت که دو تعبیر «أحد» و «صمد» به ترتیب، خدا را در مقام ذات و فعلش معرفی می‌کند؛ اما اگر «صمد» را به معنای امری که توخالی (مُجَوّف) نیست در نظر بگیریم آنگاه معنایش این است که خدا هیچ نیازی به غیر ندارد (خلأیی ندارد که بخواهد توسط دیگری پر شود) آنگاه آیه بیشتر با آیه بعد مرتبط می‌شود، و در واقع آیات بعد، (که خدا نه می‌زاید و نه زاده شده است) شرح و تفسیر معنای «صمد» خواهد بود. (المیزان20/ 388 ؛ ترجمه المیزان20/ 672-671)

با توجه به قاعده امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا بهتر است که بگوییم هر دو معنا در آیه مدنظر بوده، و صمد یعنی آن مافوقی که به هیچکس نیاز ندارد و نیز همه نیازها به سوی اوست واو مصدر همه امور است؛ و لذا آیه هم با قبلش ارتباط دارد و هم با بعدش.

2) «اللَّهُ الصَّمَدُ» چرا در این آیه کلمه «صمد» را با «الـ» آورد؛ اما در آیه قبل، «أحد» را بدون «الـ»؟ چون اگرچه تنها خداست که بی‌نیاز از همگان و همگان محتاج اویند، اما منطقا معنی دارد که غیر خدا هم این وصف را داشته باشد؛ لذا با آوردن «الـ» بر روی خبر، این وصف را منحصر در خدا کرد؛ در حالی که کلمه «أحد» خودش به گونه‌ای است که جایی برای غیر باقی نمی‌گذارد و دومی‌ای برایش فرض ندارد که نیاز باشد آن را منحصرا به خدا نسبت دهیم. (المیزان20/ 388 ؛ ترجمه المیزان20/ 672-671)

3) «اللَّهُ الصَّمَدُ»: چرا در این آیه هم اسم «الله»‌ را تکرار کرد و نفرمود «هو الصمد». ظاهرا بدین دلیل که هر یک از این دو جمله برای معرفی خدا کافی است؛ برای معرفی خدا کافی است بدانیم که او «أحد» است ویا اینکه او «الصمد» است. (المیزان20/ 388 ؛ ترجمه المیزان20/ 672-671) (شأن نزول آیه، پاسخ به کسانی بود که اصل و نسب الله را می‌خواستند، حدیث1)

4) کسی که باور کند خدا «الصمد» است، حقیقتی را یافته که خلأیی ندارد (حدیث1)، سروری را یافته که آقایی به او ختم شود و سروری‌اش زوال‌پذیر نیست (حدیث2) و مافوقی ندارد (حدیث3)، بی‌نیازی را یافته که شریکی ندارد و حفظ و نگهداری از چیزی او را خسته نمی‌کند و چیزی دور از دسترس او نمی‌‌ماند (حدیث4) ؛ و در یک کلام، پناهگاهی یافته است که فوق آن پناهگاهی نیست و همه کارها دست اوست و هر قدرتمندی هم در عالم بخواهد هر کاری انجام دهد، زیر نظر اوست.

 به همین جهت که از هیچ قدرتی در عالم نمی‌ترسد و چنین سخن می‌گوید:

«شاه هم تکیه کرده بود بر امریکا و انگلیس و چین و اسرائیل و هم? اینها. لکن [این] تکیه‏گاهها سست است. آن تکیه‏گاهی غیرسست و سنگین و مستحکم است که خدا باشد. خدا تکیه‏گاه است. و من به ایشان [یاسر عرفات] و به ملت خودم و به ملت ایشان این توصیه را می‏کنم همیشه، به اینکه همیشه خدا را در نظر داشته باشند و نظر به این قدرتها نداشته باشند؛ اعتماد بر مادیات نکنند؛ بلکه اعتماد بر معنویات بکنند. قدرت خدا فوق هم? قدرتهاست. و لهذا ما دیدیم که ملتی که مستضعف بود و هیچ نداشت بر تمام قوا غلبه کرد، و ان‏شاءاللّه‏ می‏کند. و ما از هیچ چیز نمی‏ترسیم وقتی که با خدا باشیم؛ برای اینکه اگر کشته بشویم و با خدا باشیم سعادتمندیم و اگر بکشیم هم سعادتمندیم.» (امام خمینی)

http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=1293



[1] . برخی شش حالت نحوی برای این جمله در نظر گرفته‌اند:

اللَّهُ الصَّمَدُ فیه ست تقدیرات: أحسنها أن یکون قولک اللَّهُ رفعا بالابتداء الصَّمَدُ نعته و ما بعده خبره، و القول الثانی أن یکون الصمد الخبر، و القول الثالث أن یکون على إضمار مبتدأ، و الرابع أن یکون خبرا بعد خبر، و الخامس أن یکون بدلا من أحد، و السادس أن یکون بدلا من قولک اللّه الأول فإن قیل: ما معنى التکریر؟ فالجواب أن فیه التعظیم هکذا کلام العرب (إعراب القرآن (للنحاس)، ج‏5، ص194)

[2] . مثلا:

1) حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ حَمَّادِ بْنِ مِهْرَانَ، قَالَ:حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السَّعْدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ آدَمَ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنْ حَرِیزٍ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ‏ قَالَتْ قُرَیْشٌ‏ لِلنَّبِیِّ ص بِمَکَّةَ صِفْ لَنَا رَبَّکَ لِنَعْرِفَهُ فَنَعْبُدَهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى النَّبِیِّ ص‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، یَعْنِی غَیْرَ مُبَعَّضٍ وَ لَا مُجَزًّى وَ لَا مُکَیَّفٍ، وَ لَا یَقَعُ عَلَیْهِ اسْمُ الْعَدَدِ وَ لَا الزِّیَادَةُ وَ لَا النُّقْصَانُ، اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِی قَدِ انْتَهَى إِلَیْهِ السُّؤْدُدُ- وَ الَّذِی یَصْمُدُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِحَوَائِجِهِمْ إِلَیْهِ، لَمْ یَلِدْ مِنْهُ عُزَیْرٌ کَمَا قَالَتِ الْیَهُودُ عَلَیْهِمْ لَعَائِنُ اللَّهِ وَ سَخَطُهُ- وَ لَا الْمَسِیحُ کَمَا قَالَتِ النَّصَارَى عَلَیْهِمْ سَخَطُ اللَّهِ، وَ لَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَا النُّجُومُ کَمَا قَالَتِ الْمَجُوسُ عَلَیْهِمْ لَعَائِنُ اللَّهِ وَ سَخَطُهُ- وَ لَا الْمَلَائِکَةُ کَمَا قَالَتْ کُفَّارُ قُرَیْشٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ‏ وَ لَمْ یُولَدْ لَمْ یَسْکُنِ الْأَصْلَابَ وَ لَمْ تَضُمَّهُ الْأَرْحَامُ- لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ خُلِقَ مَا [مِمَّا] کَانَ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، یَقُولُ لَیْسَ لَهُ شَبِیهٌ وَ لَا مِثْلٌ وَ لَا عَدْلٌ- وَ لَا یُکَافِیهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ مِنْ فَضْلِهِ.

تفسیر القمی، ج‏2، ص: 449

2)  قَالَ [حَدَّثَنَا] أَبُو الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ بُنَانٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زُفَرَ الْعَنْبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْمَجِیدِ [الْحَمِیدِ] الْمُفَسِّرُ الْوَاسِطِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ بَهْرَامَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُقَاتِلٍ عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ قُرَیْشاً سَأَلُوا النَّبِیَّ ص مِنْهُمْ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ وَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ وَ رءوسا [وَ رُؤَسَاءُ] مِنْ قُرَیْشٍ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنَا عَنْ رَبِّکَ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ مِنْ خَشَبٍ أَمْ مِنْ نُحَاسٍ أَمْ مِنْ حَدِیدٍ وَ قَالَتِ الْیَهُودُ إِنَّهُ قَدْ أُنْزِلَ نَعْتُهُ فِی التَّوْرَاةِ فَأَخْبِرْنَا عَنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ [تَعَالَى إِلَى نَبِیِّهِ ص‏] قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ یَعْنِی الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ الصَّمَدُ السَّیِّدُ الَّذِی یُسْنَدُ إِلَیْهِ الْأَشْیَاءُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْمُشْرِکِینَ قَالُوا الْمَلَائِکَةُ بَنَاتُ اللَّهِ‏ وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ [یَعْنِی أَیْ‏] لَا مِثْلَ لَهُ فِی الْإِلَهِیَّةِ وَ لَا ضِدَّ لَهُ وَ لَا نِدَّ لَهُ وَ لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا شَرِیکَ لَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هِیَ مَکِّیَّةٌ کُلُّهَا نَزَلَتْ [فنزلت فنزل‏].

تفسیر فرات الکوفی، ص: 617

[3] . قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ- الصَّمَدُ الْقَائِمُ بِنَفْسِهِ الْغَنِیُّ عَنْ غَیْرِهِ وَ قَالَ غَیْرُهُ‏ الصَّمَدُ الْمُتَعَالِی عَنِ الْکَوْنِ وَ الْفَسَادِ وَ الصَّمَدُ الَّذِی لَا یُوصَفُ بِالتَّغَایُرِ.

التوحید (للصدوق)، ص90

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع وَ سُئِلَ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‏ الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ.

التوحید (للصدوق)، ص92

[4] . الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا وَ وَفَّقَنَا لِعِبَادَتِهِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ  الَّذِی‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ وَ جَنَّبَنَا عِبَادَةَ الْأَوْثَانِ حَمْداً سَرْمَداً وَ شُکْراً وَاصِباً وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ یَقُولُ‏ لَمْ یَلِدْ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَکُونَ لَهُ وَلَدٌ یَرِثُهُ‏  وَ لَمْ یُولَدْ فَیَکُونَ لَهُ وَالِدٌ یَشْرَکُهُ فِی رُبُوبِیَّتِهِ وَ مُلْکِهِ- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ فَیُعَاوِنَهُ فِی سُلْطَانِهِ‏ .

 


103) سوره اخلاص (112) آیه 1 قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

103) سوره اخلاص (112) آیه 1     

24 رمضان 1437

ترجمه

به نام خداوند رحمن و رحیم؛ بگو اوست خدایی که احد است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

درباره نقش نحوی الله چند حالت ممکن است: یکی اینکه «هو» ضمیری برای اشاره به مقام ذات الهی (اصطلاحا هویت غیبیه) باشد و آنگاه «الله» خبر اول و «احد» یا خبر دوم باشد که بر این اساس ترجمه شد. (مجمع البیان10/ 858؛ إعراب القرآن و بیانه10/ 61 ؛ آداب‌الصلوه امام خمینی/306) (مبنای ترجمه فولادوند و جلال‌الدین فارسی)

دوم اینکه الله را مبتدای دوم بگیریم بدین صورت که «هو» اصطلاحا ضمیر فصل ویا ضمیر شأن است که معنای خاصی ندارد و فقط اشاره می‌کند به جمله‌ای که بعدش آمده است، و به لحاظ نحوی، مبتدایی است که جمله «الله احدٌ» خبر آن است؛ آنگاه در خود همین جمله، الله، مبتدا؛ و أحد، خبر است (مجمع البیان10/ 858؛ إعراب القرآن و بیانه10/ 61 ؛ الجدول فی إعراب القرآن30/ 426 ؛ المیزان20/ 388) ؛ که در این صورت باید بدین شکل ترجمه شود: «بگو حقیقت این است که خدا أحد است» (یا به تعبیر ساده‌تر: بگو که خدا احد است) (مبنای ترجمه الهی قمشه‌ای و مشکینی و مکارم و مجتبوی)

سوم اینکه همانند حالت اول «هو» ‌را مبتدا و «الله» را خبر بدانیم، و «أحد» را بدل از «الله» بدانیم که آوردن بدل نکره از معرفه ممکن است مانند «لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ ناصِیَةٍ» (لسان‌العرب3/ 70؛ الکشاف‏4/ 818) که در این صورت در ترجمه باید آن را همانند صفت ترجمه کنیم: «بگو او خدای أحد است» (مبنای ترجمه آیتی و انصاریان و پاینده)

«أحَدٌ» را غالبا از ماده «وحد» دانسته‌اند که واو آن به همزه تبدیل شده است (لسان العرب3/ 448؛ المصباح المنیر2/ 6) در تفاوت این دو همگان اتفاق نظر دارند که «أحد» آن یکی است که دومی‌ای برایش فرض نداشته باشد (الفروق فی اللغة/135) برای توضیح مطلب خوب است به این نکته توجه شود که: "أحد یا همواره به نحو سلبی به کار می‌رود «ماجائنی أحدٌ» (یعنی هیچکس نزد من نیامد) و در حالت اثباتی، همواره به نحو مضاف (یوم الأحد: روز یکشنبه[1]) ویا مضاف الیه (أحدکم یا أحد الثلاثه) یا واحد منضم به عشرات (أحد عشر، احد و عشرین) به کار می‌رود و تنها حالتی که به نحو انفرادی با معنای اثباتی به کار رفته است در مورد خداوند است: الله احد» (مفردات ألفاظ القرآن/67)

برخی از اهل لغت درباره تفاوت «واحد» و «أحد» نکته‌ای گفته‌اند که ان‌شاءالله در تدبر امروز خواهیم دید که در خداشناسی بسیار به کار می‌آید! و آن اینکه "بنای «أحد» بر نفی هر عددی است که همراهش باشد، اما «واحد» اسمی است که اساسا عدد با آن شروع می‌شود، «أحد» در کلام برای انکار به درد می‌خورد و «واحد» برای اثبات. مثلا وقتی گفته می‌شود «أحدی از آنها نزد من نیامد» یعنی نه یک نفر آمد نه دو نفر و ...؛ اما وقتی بخواهیم به صورت اثباتی بگوییم، نمی‌توانیم بگوییم «أحدی از آنها نزد من آمد» بلکه باید بگوییم «واحدی از آنها نزد من آمد» که در اینجا یعنی فقط یک نفر آمد و نه دونفر یا بیشتر... و در زبان عربی [. بلکه فارسی] گفته می‌شود «أحدی نزد من نیامد» اما گفته نمی‌شود «أحدی نزد من آمد»! و همچنین در قبال این سخن که: «أحدی چنین چیزی نمی‌گوید»، پاسخ نمی‌دهند که «خیر، أحدی چنین چیزی می‌گوید» [بلکه می‌گویند: خیر واحدی [=یکنفر] هست که چنین چیزی می‌گوید]؛ وقتی «أحد» به صورت مضاف نیاید، وضعیتش این گونه است. بله، وقتی به صورت مضاف می‌آید به معنی «واحد» نزدیک می‌شود." (لسان العرب3/ 448)[2]

حدیث

1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ:

... ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَیْهِ: اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ نِسْبَةَ رَبِّکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالى‏: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»...

ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ اقْرَأْ بِالْحَمْدِ لِلَّهِ فَقَرَأَهَا مِثْلَ مَا قَرَأَ أَوَّلًا ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ اقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُکَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَیْتِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة ...

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏3، ص486

از امام صادق ع [در حدیثی درباره چگونگی تشریع نماز در سفر معراج حدیثی به اینجا می‌رسند که می‌فرمایند: در رکعت اول، بعد از اینکه پیامبر ص به تعلیم الهی سوره حمد را خواند،] خداوند عز و جل به او وحی کرد:

ای محمد!‌ [اکنون] اصل و نسب پروردگارت تبارک و تعالی را بخوان «بگو اوست خدایی که أحد است، خداوند صمد است، نه می‌زاید و نه زاییده شده، و نه هیچ همانندی دارد» ...

[سپس چگونگی وقوع مراحل بعدی نماز توضیح داده می‌شود تا اینکه می‌فرمایند: در رکعت دوم خطاب می‌آید که سوره حمد را بخوان] سپس خداوند عزوجل به او وحی کرد که «إنا أنزلناه ...» [سوره قدر] را بخوان که آن بیان اصل و نسب تو و اهل بیت تو تا روز قیامت است...

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ أَخِی شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یُحَدِّثُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْماً لِأَصْحَابِهِ أَیُّکُمْ یَصُومُ الدَّهْرَ فَقَالَ سَلْمَانُ رَحِمَهُ اللَّهُ [3]

سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ لِعَلِیٍّ ع یَا أَبَا الْحَسَنِ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَمَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَیْنِ فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثاً فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَمَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ کَمَلَ ثُلُثَا الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِیَدِهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ الْإِیمَانَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ یَا عَلِیُّ لَوْ أَحَبَّکَ أَهْلُ الْأَرْضِ کَمَحَبَّةِ أَهْلِ السَّمَاءِ لَکَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّارِ

الأمالی( للصدوق)، ص34  ؛  مناقب آل أبی طالب ع، ج‏3، ص200

در حدیثی طولانی که مشتمل بر گفتگوی سلمان فارسی با یکی از اصحاب است، در فرازی از این گفتگو، سلمان می‌گوید: «از حبیبم رسول خدا ص شنیدم که خطاب به حضرت علی ع می‌فرمود:‌

ای ابالحسن! مَثَلِ تو در در امت من، مَثَل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است. کسی یک بار این سوره را بخواند مانند این است که یک‌سوم قرآن را خوانده؛ و دوبار بخواند مانند دوسوم قرآن است؛ و سه بار بخواند مانند ختم کل قرآن است. همین طور، کسی که با زبانش تو را دوست بدارد، یک سوم ایمانش کامل شده، و کسی که با زبان و قلبش دوست بدارد، دوسوم ایمانش، و کسی که با زبان و قلبش دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش را کامل کرده است؛ و به کسی که مرا به حق مبعوث کرده، سوگند، ای علی! اگر اهل زمین هم همچون محبت آسمانیان تو را دوست بدارند، احدی در آتش عذاب نخواهد شد.

توجه: این حدیث نبوی در حدیث هفتاد منقبت (لی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً) از خود امیرالمومنین ع (که البته در آنجا، در یک‌سوم اول، «قلب» مطرح است نه «زبان») روایت شده (الخصال2/ 580)[4] و در نیز از امام باقر ع و در کتب اهل سنت از ابن‌عباس و نعمان بن بشیر با عباراتی اندک متفاوت روایت شده است (تأویل الآیات الظاهرة، ص823-824)

3) حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِیهُ الْقُمِّیُّ ثُمَّ الْإِیلَاقِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ عَبْدَانُ بْنُ الْفَضْلِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِمَدِینَةِ خُجَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شُجَاعٍ الْفَرْغَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الْعَنْبَرِیُّ بِمِصْرَ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَبْدِ الْجَلِیلِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ الْقُرَشِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» قَالَ:

 قُلْ‏ أَیْ أَظْهِرْ مَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ نَبَّأْنَاکَ بِهِ بِتَأْلِیفِ الْحُرُوفِ الَّتِی قَرَأْنَاهَا لَکَ لِیَهْتَدِیَ بِهَا مَنْ‏ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ وَ هُوَ اسْمٌ مَکْنِیٌّ مُشَارٌ إِلَى غَائِبٍ فَالْهَاءُ تَنْبِیهٌ عَلَى مَعْنًى ثَابِتٍ وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنِ الْحَوَاسِّ کَمَا أَنَّ قَوْلَکَ هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِنْدَ الْحَوَاسِ‏  وَ ذَلِکَ أَنَّ الْکُفَّارَ نَبَّهُوا عَنْ آلِهَتِهِمْ بِحَرْفِ إِشَارَةِ الشَّاهِدِ الْمُدْرَکِ‏  فَقَالُوا هَذِهِ آلِهَتُنَا الْمَحْسُوسَةُ الْمُدْرَکَةُ بِالْأَبْصَارِ فَأَشِرْ أَنْتَ یَا مُحَمَّدُ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی تَدْعُو إِلَیْهِ حَتَّى نَرَاهُ وَ نُدْرِکَهُ وَ لَا نَأْلَهَ فِیهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَالْهَاءُ تَثْبِیتٌ لِلثَّابِتِ‏  وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْکِ الْأَبْصَارِ وَ لَمْسِ الْحَوَاسِّ وَ أَنَّهُ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ بَلْ هُوَ مُدْرِکُ الْأَبْصَارِ وَ مُبْدِعُ الْحَوَاسِّ.

التوحید (للصدوق)، ص89

از امام باقر ع در تفسیر « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» روایت شده است:

«قل» یعنی آنچه را که با کنار هم قرار دادن حروفی که برای تو قرائت کردیم تو را از آن آگاه کردیم اظهار کن تا هرکس که «در حالی که شاهد است، گوش‌می‌سپارد» (ق/37) با آن هدایت شود.

و «هو» اسمی است سرپوشیده که با آن به سوی امر غائب اشاره شده، پس «ه» برای آگاه کردن از معنایی ثابت است و «و» اشاره به آن کسی است که به چنگ حواس درنمی‌آید؛ همان گونه که «هذا» برای اشاره به چیزی است که نزد حواس حاضر است؛  این بدان جهت است که کفار به خدایانشان با حرف اشاره‌ای که برای چیزی که در در مقابل ادراک [حسی‌شان] قرار دارد، حکایت می‌کردند و می‌گفتند: این (هذه) خدایان ماست که با حس بینایی‌مان درک می‌شود؛ پس [در مقابل]، «تو ای محمد! اشاره نما به خداى خود که بسوى او میخوانى» تا او را [با دیده دل] ببینیم و دریابیم و در او حیران و سرگردان نباشیم؛ پس خداى تبارک و تعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را نازل فرمود که «ه»اش برای تثبیت آن امر ثابت، و «و»اش برای اشاره به آنی است که از درک چشمها و لمس حواس غائب است که خداوند متعالی‌تر از آن است [که با چش دیده و با حواس لمس شود] ، که او خود دریابنده‌ی چشم‌ها و ایجاد کننده حواس است.

4) قال امیرالمومنین ع:

‏الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَد

کُلُّ مُسَمًّى‏ بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیل‏

نهج‌البلاغه، خطبه 152 و خطبه 65

امیرالمومنین ع می‌فرماید:

[خداوند متعال] أحد است اما نه وحدتی که به عدد برگردد.

غیر از خدا هر آنچه که به «وحدت» متصف شود، [حقیقتا واحد نیست] بلکه «کم» است.

5) قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ «الْأَحَدُ» الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ.

التوحید (للصدوق)، ص90

امام باقر ع فرمود:

«أحد» آن «فرد» است که کاملا تک باشد.[5]

تدبر

1)‌ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ قُلْ هُوَ ...»: برخی بر این باورند که «بِسْمِ اللَّهِ‏» در هر سوره خاص همان سوره است و با معانی آن سوره ارتباط خاصی دارد (آداب الصلوه امام خمینی/242) و درباره معنای آن در ابتدای سوره اخلاص گفته‌اند: «شرح نسب حق و بیان اسرار توحید را با انانیتِ [= منیّت و خودبینیِ] خود و زبان منسوب به خود نتوان بیان نمود؛ بلکه تا سالک از حجاب خود بیرون نرود و متحقق به مقام مشیت مطلقه و حضرت فیض مقدس نشود [= خود را کاملا تسلیم اراده خدا نکند] و فانی در هویت مطلقه نگردد [= از منیتش چیزی باقی نماند]، سرایر توحید را درک نکند. (آداب الصلوه امام خمینی/305)

2) «... اللَّهُ أَحَدٌ»: در «نکات ترجمه» بیان شد که از طرفی اهل لغت بر این باورند که «أحد» به نحو منفرد (غیر مضاف یا مضاف الیه) برای انکار به درد می‌خورد و «واحد» برای اثبات؛ و ازطرف دیگر می‌دانیم که «أحد» در مورد خداوند با معنای اثباتی به کار برده می‌شود.

وقتی می‌گفتیم «أحدی نیامد» یعنی هیچکس نیامد. گویی «أحد» آن «یک»ی است که وقتی نمی‌آید «هیچکس» نمی‌آید، پس وقتی می‌آید باید «همه» را بیاورد و در میان اشیای جهان چنین چیزی وجود ندارد؛ لذا در کلام عادی، در جمله اثباتی استفاده نمی‌شود؛ اما در مورد خدا چطور؟ آیا خدا همان «یک»ی نیست که هرجا باشد همه چیز هست؟!

اکنون به حدیث 4 بنگرید: «أحد» وحدتش وحدت عددی نیست؛ وحدت عددی، «یک»ی است که در ازایش «دو» ممکن است. مثلا «خورشید منظومه شمسی» تنها «یکی» است؛ اما «أحد» نیست؛ زیرا خورشید دوم، محال نیست (همان طور که برخی منظومه‌ها چند خورشید دارند). اما خداوند «یک»ی است که «دو» برایش فرض ندارد. «خدای دوم»، نه فقط «موجود نیست»، بلکه «محال است وجود داشته باشد». به همین جهت است که امام علی ع فرمود: هر «یک»ی غیر از خدا، به خاطر «قلیل» بودنش است که «یک» است. اگر یک خورشید داریم، چون تعدادش کم است، یکی شده است و اگر دوتا شود، تعداد خورشیدها در عالَم بیشتر می‌شود. اما خداوند «یک»ی است که «یک» بودنش به خاطر کم بودنش نیست. او از فرط عظمت، «یک» است؛ «یک»ی است که «دو» ندارد و جا برای «دوم»ی‌ای نگذاشته است.

برای همین است که با اینکه «أحد» را نمی‌توان در جمله مثبت استفاده کرد؛ اما برای خدا می‌توان؛ زیرا خدا همان «یک»ی نیست که هرجا باشد همه چیز هست!

«وحدت وجود»ی که فلاسفه و عرفا می‌گویند، چنین چیزی است.

آنکه می‌گفت

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لا اله الا هو

نمی‌خواست واقعیت داشتن سایر موجودات را انکار کند و نعوذبالله بگوید که خداوند با همه چیز متحد ویا در همه چیز حلول کرده است! چون، در عرض خدا چیزی نیست که بخواهد با او متحد شود یا در او حلول کند!

بلکه او فهمیده بود که به تعبیر سعدی شیرین سخن:

...

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

توان گفتن این با حقایق شناس

ولی خرده گیرند اهل قیاس

که پس آسمان و زمین چیستند؟

بنی آدم و دام ودد کیستند؟

... همه هرچه هستند از آن کمترند

که با هستی‌اش نام هستی برند...

http://ganjoor.net/saadi/boostan/bab3/sh18/

یکبار دیگر به فرازهایی از این سخن شیرین هاتف اصفهانی نگاهی بیندازیم:

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلسِتان بینی

...آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

...هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

...آنچه نشنیده گوش، آن شنوی

وانچه نادیده چشم، آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

http://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband/

3) «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: کسی که «أحد» بودن خدا را باور کند، آنگاه می‌فهمد که خدا برای او کافی است و از غیر خدا نمی‌ترسد (جلسه دیروز، زمر/39).

آنگاه اگر همچون ابراهیم ع تنهای تنها بماند باز حتی جبرئیل را هم «کس»ی نمی‌بیند که بتواند به او کمک کند، چه رسد به سایرین (جلسه دیروز، حدیث1).

اگر امام خمینی با قاطعیت می‌گفت «نترسید، نترسانید ... آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»

http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=2067

اگر می‌گفت:

«ما می‏گوییم اسرائیل باید از صفح? روزگار محو شود»

http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=3027

چون

«بنده خدا» شده بود و «أحد»‌ بودن خدا را باور کرده بود.

4) «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: این آیه هم با «قل» شروع می‌شود.

یعنی وقتی به «أحدیت» خداوند پی بردی و فهمیدی به چه حقیقت گرانبهایی رسیده‌ای، این را به دیگران هم بگو.

یعنی اینکه این منطق خودت را به همگان اعلام کن که:

"خداوندا، ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم" (جلسه102، تدبر3)



[1] . آن گونه که راغب اصفهانی گفته یوم الاحد به معنای یوم الاول بوده است. (مفردات ألفاظ القرآن/67) چه‌بسا این نام‌گذاری بر اساس تفکر یهودی بوده که روزهای هفته از یکشنبه شروع می‌شود.

[2] . الفرق بین الواحد و الأَحد أَن الأَحد شی‏ء بنی لنفی ما یذکر معه من العدد، و الواحد اسم لمفتتح العدد، و أَحد یصلح فی الکلام فی موضع الجحود و واحد فی موضع الإِثبات. یقال: ما أَتانی منهم أَحد، فمعناه لا واحد أَتانی و لا اثنان؛ و إِذا قلت جاءنی منهم واحد فمعناه أَنه لم یأْتنی منهم اثنان.... الأَصمعی: تقول العرب: ما جاءَنی من أَحد و لا تقول قد جاءَنی من أَحد، و لا یقال إِذا قیل لک ما یقول ذلک أَحد: بَلى یقول ذلک أَحد. فهذا حدُّ الأَحَد ما لم یضف، فإِذا أُضیف قرب من معنى الواحد.

[3] . قسمت حذف شده حدیث چنین است:

أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَیُّکُمْ یُحْیِی اللَّیْلَ قَالَ سَلْمَانُ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَأَیُّکُمْ یَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَقَالَ سَلْمَانُ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَغَضِبَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ سَلْمَانَ رَجُلٌ مِنَ الْفُرْسِ یُرِیدُ أَنْ یَفْتَخِرَ عَلَیْنَا مَعَاشِرَ قُرَیْشٍ قُلْتَ أَیُّکُمْ یَصُومُ الدَّهْرَ فَقَالَ أَنَا وَ هُوَ أَکْثَرَ أَیَّامِهِ یَأْکُلُ وَ قُلْتَ أَیُّکُمْ یُحْیِی اللَّیْلَ فَقَالَ أَنَا وَ هُوَ أَکْثَرَ لَیْلَتِهِ نَائِمٌ وَ قُلْتَ أَیُّکُمْ یَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَقَالَ أَنَا وَ هُوَ أَکْثَرَ نَهَارِهِ صَامِتٌ فَقَالَ النَّبِیُّ ص مَهْ یَا فُلَانُ أَنَّى لَکَ بِمِثْلِ لُقْمَانَ الْحَکِیمِ سَلْهُ فَإِنَّهُ یُنَبِّئُکَ فَقَالَ الرَّجُلُ لِسَلْمَانَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَیْسَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تَصُومُ الدَّهْرَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ رَأَیْتُکَ فِی أَکْثَرِ نَهَارِکَ تَأْکُلُ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنِّی أَصُومُ الثَّلَاثَةَ فِی الشَّهْرِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ أَصِلُ شَعْبَانَ بِشَهْرِ رَمَضَانَ فَذَلِکَ صَوْمُ الدَّهْرِ فَقَالَ أَ لَیْسَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تُحْیِی اللَّیْلَ فَقَالَ نَعَمْ-

فَقَالَ أَنْتَ أَکْثَرَ لَیْلَتِکَ نَائِمٌ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ بَاتَ عَلَى طُهْرٍ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّهُ فَأَنَا أَبِیتُ عَلَى طُهْرٍ فَقَالَ أَ لَیْسَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِی کُلِّ یَوْمٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَنْتَ أَکْثَرَ أَیَّامِکَ صَامِتٌ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ وَ لَکِنِّی ...

و در پایان حدیث این جمله را دارد

وَ أَنَا أَقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِی کُلِّ یَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَامَ وَ کَأَنَّهُ قَدْ أُلْقِمَ حَجَراً.

[4] . قَالَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ: لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ

...وَ أَمَّا الْحَادِیَةُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّی‏ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَمَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ فَکَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَکَ بِلِسَانِهِ فَکَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَکَ بِلِسَانِهِ وَ نَصَرَکَ بِیَدِهِ فَکَأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ کُلَّه‏

[5] . این روایت هم قابل توجه است:

رَوَى أَبُو دَاوُدَ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُ‏ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَا مَعْنَى الْأَحَدِ؟-

قَالَ الْمُجْمَعُ‏ عَلَیْهِ‏ بِالْوَحْدَانِیَّةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ یَقُولُ‏ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ثُمَّ یَقُولُونَ بَعْدَ ذَلِکَ لَهُ شَرِیکٌ وَ صَاحِبَةٌ فَقُلْتُ قَوْلُهُ‏ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ  قَالَ یَا أَبَا هَاشِمٍ أَوْهَامُ الْقُلُوبِ أَدَقُّ مِنْ أَبْصَارِ الْعُیُونِ أَنْتَ قَدْ تُدْرِکُ بِوَهْمِکَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ الْبُلْدَانَ الَّتِی لَمْ تَدْخُلْهَا- وَ لَمْ تُدْرِکْ بِبَصَرِکَ ذَلِکَ فَأَوْهَامُ الْقُلُوبِ لَا تُدْرِکُهُ فَکَیْفَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ-؟ وَ سُئِلَ ع أَ یَجُوزُ أَنْ یُقَالَ لِلَّهِ إِنَّهُ شَیْ‏ءٌ-؟ فَقَالَ نَعَمْ تُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّیْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِیهِ.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص442؛ متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص105

 


102) سوره زمر (39) آیه 36 أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکاف

 

بسم الله الرحمن الرحیم

102) سوره زمر (39) آیه 36

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد  

23 رمضان 1437 

ترجمه

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؛ و/‌که تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند! و کسی را که خدا گمراه کند هیچ هدایتگری نخواهد داشت.

نکات نحوی

«واو» در «وَ یُخَوِّفُونَکَ...» را هم می‌توان واو استیناف دانست و هم واو حالیه (إعراب القرآن و بیانه‏8/ 42). در حالت اول دو جمله‌ی قبل و بعدش مستقل از هم‌اند که اولی استفهامی (استفهام تقریری) و دومی خبری است و در فارسی با حرف «و» به هم عطف می‌شوند (آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟! و آنها تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند!) اما در حالت دوم به این صورت می‌شود که «آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست، در حالی که تو را از کسانی غیر از او می‌ترسانند؟!» که می‌توان این گونه ترجمه کرد: «مگر خدا بنده خویش را بسنده نیست که تو را از کسانى جز او مى‏ترسانند؟!» (ترجمه ابوالقاسم پاینده)

«ما لَهُ مِنْ هادٍ» «مِن» حرف جر زائد است (مقصود از «زائد» این است که افزایشی در معنا ایجاد نمی‌کند، وگرنه واقعا زائد نیست و به لحاظ بلاغی، تعبیر را رساتر می‌کند) و «هادٍ» در اصل، «هادِیٌ» (مبتدای موخر) بوده که ضمه چون بر «یاء» ثقیل است، حذف؛ و در نتیجه تنوین رفع به تنوین جر تبدیل شده است. («کافٍ» هم همین طور). کلمه «هیچ» بدین جهت در ترجمه افزوده شد که اصطلاحا «نکره در سیاق نفی، دلالت بر عموم دارد» (یعنی چون کلمه «هادیٌ» نکره است و در جمله منفی قرار گرفته، شامل تمام افرادش می‌شود).

حدیث

1) فَقَالَ الصَّادِقُ ع:... فَوُضِعَ إِبْرَاهِیمُ ع فِی الْمَنْجَنِیقِ ... وَ قَالَ جَبْرَئِیلُ: یَا رَبِّ خَلِیلُکَ إِبْرَاهِیمُ لَیْسَ فِی الْأَرْضِ أَحَدٌ یَعْبُدُکَ غَیْرُهُ، سَلَّطْتَ عَلَیْهِ‏ عَدُوَّهُ یُحْرِقُهُ بِالنَّارِ؟ فَقَالَ اسْکُتْ إِنَّمَا یَقُولُ هَذَا عَبْدٌ مِثْلُکَ یَخَافُ الْفَوْتَ؛ هُوَ عَبْدِی آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ، فَإِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ. فَدَعَا إِبْرَاهِیمُ ع رَبَّهُ بِسُورَةِ الْإِخْلَاصِ «یَا اللَّهُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِکَ» فَالْتَقَى مَعَهُ جَبْرَئِیلُ فِی الْهَوَاءِ- وَ قَدْ وُضِعَ فِی الْمَنْجَنِیقِ- فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ هَلْ لَکَ إِلَیَّ مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ: أَمَّا إِلَیْکَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ فَنَعَم‏! ...

تفسیر القمی، ج‏2، ص73  (با سند و عباراتی متفاوت در: الخصال، ج‏1، ص336؛ و تفسیر فرات الکوفی، ص264، و                        التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری‏ ع ص533 [1])

از امام صادق ع (و در برخی نقل‌ها: از امام کاظم ع و امام حسن عسگری ع) روایت شده است

هنگامی که حضرت ابراهیم ع را در منجنیق گذاشتند ...

جبرئیل گفت: پروردگارا! این خلیل تو ابراهیم ع است! در زمین غیر از او کسی نیست که تو را بپرستد! آیا دشمنش را بر او مسلط کرده‌ای تا او را با آتش بسوزاند؟!

خداوند فرمود: ‌ساکت باش! چنین سخنی را بنده‌ای مثل تو می‌گوید که نگران از دست رفتن فرصت  است! او بنده من است، اگر بخواهم او را می‌گیرم؛ اگر مرا بخواند (دعا کند) جوابش خواهم داد!

در این هنگام ابراهیم ع با [عباراتی شبیه عبارات] سوره اخلاص، خدا را خواند که: «ای الله! ای واحد! ای أحد! ای صمد! ای کسی که نه می‌زاید و نه زاده شده است و هیچکس همتای او نیست، به رحمت خودت مرا از این آتش نجات بده!»

پس جبرئیل در میان زمین و آسمان، در حالی که او را با منجنیق پرتاب کرده بودند، به او رسید، و به او گفت: آیا خواسته‌ای داری که من انجام دهم؟

فرمود: از تو، نه! اما از پروردگار عالمین، بله! ...

2) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ:

کُنَّا فِی مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِی فِی بَعْضِ الْأَسْفَارِ فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ فَقُلْتُ فُلَاناً فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ لَا تُسْعَفُ حَاجَتُکَ وَ لَا یَبْلُغُکَ أَمَلُکَ وَ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُکَ قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ:

أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی

أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی وَ یَرْجُو غَیْرِی وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی

فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی

جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لَا یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا یُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی

أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَ‏] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لَا یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِی

فَمَا لِی أَرَاهُ لَاهِیاً عَنِّی

أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِی

أَ فَیَرَانِی أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ سَائِلِی

أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی

أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی

أَ وَ لَیْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِیَدِی

أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی

أَ فَلَا یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی

فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَ أَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ‏ مُلْکِی مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ

فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی وَ یَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی.

الکافی، ج‏2، ص67-66

از حسین بن علوان، گوید: در یکى از مسافرتها هزینه‌ام به پایان رسید و در مجلس اهل علم حضور پیدا کرده بودم، یکى از بزرگان به من گفت: براى این گرفتارى که به تو نازل شده به چه کسى امیدوارى؟ گفتم: به فلانى، گفت: به خدا، در این صورت حاجت روا نشوى، و به آرزویت نرسى و خواست تو بر آورده نگردد!

گفتم: خدارحمتت کند، از کجا می‌دانی؟

گفت: امام صادق ع

گفت: امام صادق (ع) به من فرمود که در یکى از کتب [آسمانی گذشتگان] خوانده است که خداوند تبارک و تعالى‏ مى‏فرمود:

به عزت و جلال و مجد و جایگاه عرشم سوگند که محققاً آرزوى هر آرزومندى را که به غیر من دل ببندد با نومیدى مى‏کشانم و به او جامه خوارى در نزد مردم مى‏پوشانم، و او را محققاً از قرب خود دور کنم و از فضل خود کنار زنم!

 آیا در سختیها به غیر من امید دارد؟ با این که همه سختیها به دست من است؟ به دیگرى توجه دارد و در ذهن خود درب خانه این و آن را مى‏کوبد، با این که کلیدهاى همه درها به دست من است، و در حالی که همه درها بسته و در خانه من برای هر که از من بخواهد (دعا کند) باز است؟!

کیست در گرفتارى‏هاى خود به من دل بسته، که من راه را بر او بسته باشم؟

کیست براى هر کار عظیم و دشواری به من امیدوار شده که من امیدش را از خود قطع کرده باشم؟

آرزوهاى بندگانم نزدم محفوظ است آنگاه آنان حفظ و نگهداری مرا خوش ندارند؟!

آسمانهاى خود را پر کرده‌ام از کسانى که از تسبیح من خسته نمی‌شوند و به آنها فرمان دادم که درهاى میان من و میان بندگانم را نبندند، آنگاه به گفته من اعتماد نمی‌کنند؟!

آیا نمى‏داند هر پیش‌آمد سهمگینی که در خانه هرکسی را بکوید، احدى جز من (مگر با اجازه من) نمی‌تواند آن را بر طرف کند؟

او را چه شده که بیهوده از من رو گردان است؟

به جود خودم چیزهائى به او دادم که از من نخواسته بود، سپس از او باز گرفتم و او از من نخواست که آنها را به او بازگردانم و از دیگرى خواست!

آیا گمان کرده که من، نخواسته، مى‏دهم، اما اگر از من بخواهند، نمی‌دهم؟

آیا من بخیلم که بنده‏ام مرا بخیل مى‏شمرد؟

آیا جود و کرم ندارم؟

آیا عفو و رحمت به دست من نیست؟

آیا من محل آرزوها نیستم؟ چه کسی می‌تواند مانع برآوردن آرزوها توسط من شود؟ آیا آرزومندانى که به دیگرى آرزو دارند نمى‏ترسند؟

اگر همه اهل آسمانها و زمین من آرزو کنند و به هر کدام معادل آنچه را که همه آرزو کرده‌اند بدهم، از مُلک من ذره‌ای کم نشود؛ و چگونه مُلکى کم شود که من همه کاره‌ِی آنم؟

افسوس و دریغ بر آنان که از رحمت من نومیدند!

و افسوس بر کسى که مرا نافرمانى کند و مرا در نظر ندارد![2]

تدبر

1) «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ ...» آیا واقعا خدا کافی نیست؟ درباره این جمله، هرچه خواستم بگویم، دیدم در حدیث فوق گفته شده است. واقعا آیا در خانه خدا را به روی کسی بسته است؟

آیا او که وقتی ما هنوز نبودیم و نخواسته بودیم، همه چیز به ما داده، اگر بخواهیم، نمی‌دهد؟

آیا بخیل است و جود و کرم ندارد؟ آیا عفو و رحمت به دست او نیست؟

آیا کسی می‌تواند مانع برآوردن آرزوها توسط او شود؟ و آیا با برآورده کردن آرزوهای همگان چیزی از او کم می‌شود؟

پس چرا ما در زندگی و مشکلاتمان سراغ همه می‌رویم و تنها وقتی از همه ناامید شدیم، سراغ او می‌رویم؟ فقط آخرش خدا را قبول داریم، نه اول و آخرش (حدید/3). بیایید اکنون که در این شب‌های قدر توجه کردیم که تمام مقدرات‌مان به دست خداست، از همین اولش خدا را قبول کنیم.

2) «... وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ ...» وقتی خدا هست، آیا غیر خدا جای نگرانی و ترس دارد؟

آیا ما مشرک نیستیم؟ «من»ی که شغلی دارم و به خاطر آن، از مافوق می‌ترسم؛ منصب و مسئولیتی دارم و از سایر صاحبان زر و زور می‌ترسم؛ شهرتی دارم و از ریخته شدن آبرویم توسط رقبا می‌ترسم؛ و ...؛ و به خاطر آنها و از ترس آنها، کاری که نباید بکنم، می‌کنم؛ آیا واقعا خدا را به وحدانیتش قبول دارم؟ آیا اصلا خدا را به خدایی‌اش قبول دارم؟ واقعا آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

3) «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»:  چرا نفرمود «بِکافٍ لکم» (برای شما کافی نیست) و فرمود « بِکافٍ عَبْدَه»؟

شاید می‌خواهد توضیح دهد که «چرا خدا کافی است»:

چون ما بنده اوییم و جز او کسی را نداریم: «إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُک‏»

اگر کسی یادش باشد «عبد او» است، می‌فهمد که غیر خدا کسی را ندارد؛ و کسی که غیر خدا کسی را نداشته باشد، در مشکلاتش غیر خدا را نمی‌شناسد، و کسی که غیر خدا را نشناسد، ‌از غیر خدا نمی‌ترسد.

خدا رحمت کند امام عزیزمان را، حتی در پیام قبول قطعنامه 598 (پایان جنگ تحمیلی)، که اغلب، احساس ذلت می‌کردند، باز عزت عبودیت در کلامش موج می‌زد:

خداوندا، تو می‌دانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویی، و "ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم و غیر از تو نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم". ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما. (صحیفه امام خمینی، ج21، ص95)

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=95

4) «... وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد»

اگر واقعا خدا کافی است، چرا عده‌ای از غیرخدا می‌ترسند؟ چرا در تصمیم‌گیری‌هایشان ملاحظه همه‌کس و همه‌چیز را می‌کنند غیر از خدا و یاری او را؟

ادامه آیه پاسخ می‌دهد:

حقیقت گمراهی، وصف حال اینهاست. کسی که گاه تحت تاثیر شهوت و غضب گناه می‌کند، گناهکار هست؛ اما معلوم نیست حقیقت گمراهی در موردش صادق باشد، بلکه ممکن است مشمول تعبیر امام سجاد ع در دعای ابوحمزه ثمالی باشد که «إِلَهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِرُبُوبِیَّتِکَ جَاحِد ... لَکِن‏ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوَای» (خدایا وقتی گناهی می‌کردم نسبت به ربوبیت تو انکاری نداشتم و ...، بلکه خطایی است که بر من عارض شده و نفسم فریبم داده و هوای نفسم غلبه کرده)؛

اما کسی که خدا را کافی نمی‌داند و از غیر خدا حساب می‌برد؛ قدرتمندان را جدی می‌گیرد، اما خدا را جدی نمی‌گیرد، گمراه است و امیدی به هدایتش نیست.

5) پاسخ یک شبهه درباره عبارت «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد»

شبهه: چگونه خدا خودش افراد را گمراه می‌کند، بعد دیگر راه هدایتی برایشان قرار نمی‌دهد و علی‌القاعده بعدا هم آنها را به جهنم می‌برد؟

پاسخ: همه کارهای عالم به خدا نسبت داده می‌شود؛ اما این به معنای انکار نقش خود افراد نیست. اگر کسی گمراه می‌شود، خدا او را گمراه کرده؛ اما اقدام خدا در «گمراه کردن»، یک کار دلبخواهی و بی‌ضابطه نیست؛ بلکه به عمل خود افراد برمی‌گردد. آیه 26 سوره بقره بخوبی بین این دو نکته جمع کرده: ابتدا می‌فرماید «خدا گمراه می‌کند» و بلافاصله می‌فرماید «جز فاسقان را گمراه نمی‌کند». به تعبیر دیگر، «گمراه کردن خدا» یعنی همان نظامی که در عالم قرار داده، که: اگر کسی مسیر فسق و ظلم و فساد را در پیش بگیرد، حتما نهایتش گمراهی است؛ و اگر کسی با انتخاب خودش، خودش را در این مسیر تثبیت کرد، دیگر هیچکس نمی‌تواند به او کمک کند.

نکته فرهنگی: چرا برخی از ما وقتی می‌خواهیم یک شعار قرآنی انتخاب کنیم و دیوار خانه یا اتاق کار‌مان را بدان زینت بخشیم، سراغ آیاتی مانند «و‌ إن یکاد ...» می‌رویم، اما آیاتی این اندازه کاربردی را، که برای لحظه‌لحظه زندگی و رفتارهای ما پیام دارد، نمی‌بینیم؟

شعاری که از قرآن انتخاب می‌کنیم، حکایت از دغدغه‌های اصلی ما دارد.

بیایید به جای شعار و دغدغه قرار دادن آیه «و‌ إن یکاد ...» (که البته قطعا معنای درستی دارد، اما شعار اصلی زندگی یک مومن نیست)، این آیه را ‌بر دیوار اتاق یا سر درب خانه‌مان نصب کنیم. نه فقط با مراجعه به فروشگاه‌ها، بلکه با اندک جستجویی در فضای مجازی می‌توان نمونه‌هایی از این آیه که با خط‌های بسیار زیبا نگاشته شده، یافت و قاب گرفت و در اتاق خود نصب کرد، مانند تصویر زیر:

لینک دانلود با کیفیت بالا
http://www.asr-entezar.ir/archives/29352


[1] . فرازی از متن این آخری در جلسه48 حدیث1 آمد.

[2] . این احادیث هم در همین راستا قابل توجه است

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع مَا اعْتَصَمَ بِی عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی  دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ تَکِیدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ یَدَیْهِ وَ أَسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَیِّ وَادٍ هَلَک‏

الکافی، ج‏2، ص63

و احادیث زیر از مجموعة ورام، ج‏1، ص: 222

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ أَنَّکُمْ تَتَوَکَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَکُّلِهِ لَرَزَقَکُمْ کَمَا یَرْزُقُ الطَّیْرَ تَغْدُو خِمَاصاً  وَ تَرُوحُ بِطَاناً

وَ قَالَ ص مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ کَفَاهُ اللَّهُ کُلَّ مَئُونَةٍ وَ رَزَقَهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْیَا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهَا

وَ قَالَ ص مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَلْیَکُنْ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِهِ‏

وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ یَعْتَصِمُ بِی دُونَ خَلْقِی فَتَکِیدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ مَخْرَجا

 


101) سوره قدر (97) آیه 5 سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْف

بسم الله الرحمن الرحیم

101) سوره قدر (97) آیه 5 

سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ

22 رمضان 1437

ترجمه

سلام است آن [شب] تا هنگام طلوع فجر.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«سَلامٌ» از ماده «سلم» به معنای سلامتی و صحت از هرگونه عیب و نقصی است (معجم المقاییس اللغة‏3/ 91) و تعبیر «سلام» به معنای طلب سلامتی کردن است که در انسان‌ها با سخن، و در خداوند [مانند تعابیر قرآنی که خداوند می‌فرماید: سلامٌ علی...] با فعلش انجام می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن/421)

جایگاه «سلامٌ» به لحاظ نحوی:

الف. غالبا آن را خبر مقدم در نظر گرفته‌اند که مبتدایش کلمه «هی» بوده است؛ یعنی اصلش به این صورت بوده، «هی سلام حتی ...».[1]

ب. چنانکه در بحث آیه قبل اشاره شد، برخی آن را مبتدای موخر (در قبال عبارت «من کل امر») در نظر گرفته‌اند که در این صورت، تا این کلمه سلام، با دو جمله مواجهیم: ملائکه و روح در شب قدر نازل می‌شوند، و از جانب هر امری، سلام [بر تو باد].

ج. ظاهرا می‌توان کل این آیه را در مقام مبتدای موخر قرار داد در قبال عبارت «من کل امر»، که معنی‌اش چنین می‌شود: از جانب هر امری، این شب تا طلوع فجر سلام است.[2]



حدیث

1) وَ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَطْوِی فِرَاشَهُ وَ یَشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ کَانَ یُوقِظُ أَهْلَهُ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ کَانَ یَرُشُّ وُجُوهَ النِّیَامِ بِالْمَاءِ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ ع لَا تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا یَنَامُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ تُدَاوِیهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعَامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَهَا مِنَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا.

دعائم الإسلام، ج‏1، ص: 283

از امام علی ع روایت شده است که رسول خدا ص در دهه آخر ماه رمضان رختخوابش را جمع می‌کرد و دامن همت به کمر می‌زد و روالش این بود که در شب بیست و سوم که خانواده‌اش را بیدار نگه می‌داشت و در آن شب به صورت کسانی که خوابشان می‌آمد آب می‌زد، و حضرت فاطمه س هم در آن شب نمی‌گذاشت کسی از خانواده‌اش بخوابد و با کم کردن غذای [افطار و شام] سعی می‌کرد مانع خواب آنها شود، و از روز برای این شب آماده می‌شد و می‌فرمود: محروم کسی است که از خیر این شب محروم بماند.[3]

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ»

قَالَ: نَزَلَ فِیهَا مَا یَکُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ مِنْ مَوْتٍ أَوْ مَوْلُودٍ.

قُلْتُ لَهُ: إِلَى مَنْ؟

فَقَالَ: إِلَى مَنْ عَسَى أَنْ یَکُونَ؟ إِنَّ النَّاسَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ فِی صَلَاةٍ وَ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَةٍ وَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فِی شُغُلٍ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ إِلَیْهِ بِأُمُورِ السَّنَةِ مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى طُلُوعِهَا مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ‏ لَهُ إِلَى أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 220

داود بن فرقد از امام ع درباره «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» سوال می کند.

امام می‌فرماید: در این شب آنچه از این سال تا سال بعد، از مرگ و تولد [و ...] بعد رخ خواهد داد نازل می‌شود.

گفتم: به چه کسی؟

فرمود: به چه کسی احتمال دارد؟ مردم در آن شب به نماز و دعا و درخواست مشغول‌ند و صاحب این امر هم به کارهایی، ملائکه با امور سال از غروب خورشید تا طلوع آن به جانب او نازل می‌شوند از همه امور [که] آن برای او سلام است تا اینکه صبح طلوع کند.[4]

3) وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ

... ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَى لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ، وَ سَمَّاهَا لَیْلَةَ الْقَدْرِ «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ‏» دَائِمُ الْبَرَکَةِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ...

صحیفة سجادیة، دعای 44

امام زین‌العابدین در فرازی از دعای هنگام ورود در ماه رمضان فرمودند:

سپس خداوند یک شب از شبهای آن را بر شبهای هزار ماه برتری دارد و آن را شب قدر نامید، که «نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان از هر امری سلام»ی دائم البرکت است تا طلوع فجر بر هر کس از بندگانش که بخواهد به آنچه که قضای او حکم کرده است.

4) مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ‏  عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ‏:

... قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ.

قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ هَلْ تَدْرِی لِمَ هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ؟

قَالَ لَا

قَالَ لِأَنَّهَا تَنَزَّلُ‏ فِیهَا الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْ‏ءٍ فَقَدْ رَضِیَهُ‏

سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یَقُولُ تُسَلِّمُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ مَلَائِکَتِی وَ رُوحِی بِسَلَامِی مِنْ أَوَّلِ مَا یَهْبِطُونَ إِلَى مَطْلَعِ الْفَجْرِ...

الکافی، ج‏1، ص248

از امام زین‌العابدین ع روایت شده که:

... خداوند عزّوجلّ فرمود که: «شب قدر بهتر است از هزار ماهى» که شب قدر در آن نباشد؛

و به رسول خود فرمود که: آیا مى‏دانى که چرا این شب از هزار ماه بهتر است؟

عرض کرد: نه،

فرمود: زیرا این شب چنان است که در آن فرشتگان و روح به اذن پروردگار خویش، از هر امرى فرود مى‏آیند؛ و هرگاه خداوند عزوجل به چیزى اذن دهد، بدان رضایت داده است؛

«سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» مى‏فرماید که: فرشتگان من و روح من به سلام من بر تو سلام مى‏کنند ای محمد، از اوّلی که فرود می‌آیند تا طلوع فجر.

تدبر

1) «سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

اگر قرار است این شب را خدا به پیامبرش داده باشد که اثرات انحراف هزار ماه حکومت بنی‌امیه را خنثی کند، (جلسه99، حدیث2)،

اگر قرار است این شب باطن حضرت زهرا باشد (جلسه 98، حدیث3)،

اگر قرار است همه ملائکه و روح در این شب در نزد ولی‌الله الاعظم در زمین گردآیند، (جلسه 100، احادیث2 و 3)،

و اگر قرار است در این شب، در کنف حمایت ویژه امام زمان‌مان باشیم و به او متصل شویم و مقدرات‌مان در محضر او امضاء شود (چنانکه خواندن دعای «اللهم کن لولیک» را در شب بیست و سوم بسیار توصیه کرده‌اند: کافی4/ 162)،

واضح است که باید سرتاسرش سلام و سلامتی و ایمنی باشد.

2) «سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

در برخی احادیث تعبیر شده که «حتی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» اشاره به «مَطْلَعِ فَجْرِ الْقَائِمِ ع» یا «حَتَّى یَخْرُجَ الْقَائِمُ ع» است (حدیث1 جلسه97 و حدیث3 جلسه 98). چرا؟

الف. قبلا اشاره شد که قیامت همواره با روز تعبیر شده، اما حقایق عمیق دنیا همواره با تعبیر شب مورد توجه قرار گرفته است (جلسه98، تدبر1). شاید - برخلاف کسانی که می‌گویند اگر عبارت «سلام» را ادامه آیه قبل بدانیم، عبارت «هی حتی مطلع الفجر» لغو می‌شود (مجمع البیان‏10/ 786) - می‌خواهد بفرماید که واقعا کلمه «سلام» را می‌توان با آیه قبل معنی کرد[5]، و این که «شب، تا طلوع فجر خواهد بود» نیز سخن لغوی نیست؛ چون خبر می‌دهد که شب بودن دنیا [که همه حقایق و خوبی‌ها مخفی است و فساد و بدی و ظلمت است که میدان‌دار است] تا طلوع فجر قائم ادامه دارد.

ب. شاید اشاره به این باشد که اگر کسی حقیقت شب قدر را درک کرد، دین و حقیقت فطرتش تا ظهور قائم از فتنه‌های آخرالزمان در سلامت خواهد ماند. اگر مقدرات سال ما در این شب رقم می‌خورد، چرا چنین چیزی ممکن نباشد؟

ج. شاید دارد انگیزه ما را بالا می‌برد تا در این شب، محضر امام ع را درک کنیم: آیا ممکن است کسی به حقیقت شب قدر برسد، اما محضر امام ع را درک نکند؟ و اگر کسی محضر امام ع را درک کرد، به مطلع فجر قائم نرسیده است؟ آیا کسانی که یک سال خود را آماده می‌کردند تا شب قدر را درک کنند، چنین تصوری داشته‌اند؟

د. ...

3) «سَلامٌ هِیَ ...»:

درباره چرایی سلام بودن این شب تا صبح، مفسران این نظرات را گفته‌اند:

- مردم از شرور و بلایا و آفات شیطان این شب تا صبح در امان‌اند.

- این شب تا صبح سالم است از اینکه شیطان بتواند در آن حادثه سوئی ایجاد کند.

- ملائکه که این شب تا صبح نزول می‌کنند به اولیاء الله و کسانی که اهل طاعت خداوند هستند سلام می دهند.

- چون خدا در امشب همه خیرات و برکات را مقدر می‌کند، پس «هر امری [که مقدر می‌شود] در امشب تا صبح سلام است»

- سلامتی و برکت امشب در کل شب است و فقط در یک لحظه خاصی از آن نیست. (همه موارد به نقل از: مجمع البیان‏10/ 791)

- شب قدر شب نزول سلامتی و رحمت از جانب خداست (قرائتی، تفسیر نور10/552)

- تقدیر امور در این شب بر اساس سلامتی و سعادت بشر است، مگر اینکه خود فرد جز این بخواهد (تفسیر نور10/552)

4) «سَلامٌ هِیَ ...»:

‌می‌دانیم که «سلام» یکی از اسماء الله است (حشر/23) و نیز کلمه‌ای است که در توصیف خود بهشت (انعام/127 ؛ یونس/25) و راه رسیدن به خدا و بهشت (مائده/16) به کار رفته است. با توجه به قرابت شب قدر با روز قیامت (جلسه98، تدبر1) شاید آیه می‌خواهد اشاره کند که حقیقت «سلام» در شب قدر در دینا برای کسانی که این شب را درک کنند، حاصل می‌شود.

سعی کنیم در این شب مبارک، اگر به محضر امام زمان عج راه نبردیم، دست‌کم سلامی خالصانه خدمت آن حضرت عرضه کنیم:

سَلَامٌ عَلَى آلِ یس

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ اللَّهِ وَ دَیَّانَ دِینِهِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ خَلْقِهِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِیلَ إِرَادَتِهِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا تَالِیَ کِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ

السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوب‏ ... (مفاتیح‌الجنان، زیارت آل‌یس)



[1] . در این صورت یک مشکلی به لحاظ نحوی پیش می‌آید که، سلام مصدر است و اگر قرار باشد جار و مجرور (حَتَّى مَطْلَعِ ...) بدان متعلق باشد (یعنی: حتی مطلع الفجر، توضیح سلام باشد: زمان سلام، تا طلوع فجر است) نباید بین مصدر با متعلقش فاصله باشد. که در پاسخ چهار گونه توضیح داده‌اند. یکی اینکه اینجا «مصدر» را نه به معنای مصدری، بلکه به معنای فاعلی در نظر بگیریم (یعنی: سلامت‌بخشیِ آن [نه صرف سلامتیِ آن] تا هنگام طلوع است)؛ دوم اینکه (حَتَّى مَطْلَعِ ...) متعلق به «تنزل» در آیه قبل باشد، نه به سلام (یعنی تنزل ملائکه تا طلوع صبح ادامه دارد) (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏10/ 786)؛ سوم اینکه این قاعده لزوما در مورد جار و مجرور و ظرف پیاده نمی‌شود (یتوسع فیها ما لا یتوسع فی غیرها) و چهارم اینکه فعلی در تقدیر است (یستمرون السلام حتی ...) (إعراب القرآن و بیانه‏10/ 538)

[2] . با توجه به مجموع این ملاحظات، ظاهرا مجموع این آیه و آیه قبل به همه معانی ذیل می‌تواند دلالت کند (به ویرگول دقت شود). ضمنا در این معانی، حالت‌هایی که به لحاظ تحلیل نحوی تفاوت دارد اما در معنا اثری نمی‌گذارد، (مانند مورد چهارم از بند الف) اصلا مد نظر قرار نگرفته است:

1- نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان از برای همه کارها [یا: از کل عالَم امر] ، سلام است آن شب تا هنگام طلوع فجر.

2- نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان تا هنگام طلوع فجر، از برای همه کارها [یا: از کل عالَم امر] سلام است آن شب.

3- نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان از برای همه کارها [یا: از کل عالَم امر] تا هنگام طلوع فجر، سلام است آن شب.

4- نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان، از برای همه کارها [یا: از کل عالَم امر] سلام است آن شب تا هنگام طلوع فجر.

5- نازل می‌شوند ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان، از برای همه کارها [یا: از کل عالَم امر] سلام است، آن شب تا هنگام طلوع فجر [چنین است].

پس، با توجه به قاعده امکان استعمال لفظ، این آیه، فقط به لحاظ قالب نحوی، دست‌کم بر 5 معنا و با توجه سه معنای فقط یکی از کلمات («امر»‌به معنای عالَم امر، یا مفرد «امور»، یا مفرد اوامر) دست‌کم به 15 معنا دلالت داشته باشد، که به نظر می‌آید همگی هم می‌تواند مورد نظر بوده باشد. (این نمونه بسیار ابتدایی و ساده‌ای است از اینکه چگونه ممکن است حقایق بسیاری با الفاظی بسیار محدود بیان شود)

[3] . درباره این شب مبارک این دو روایت هم قابل توجه است:

1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ [عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ]  قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ نَاسٌ یَسْأَلُونَهُ یَقُولُونَ الْأَرْزَاقُ تُقَسَّمُ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا ذَاکَ إِلَّا فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فَإِنَّ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ وَ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ یُمْضَى مَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ هِیَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَوْلِهِ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ قَالَ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهَا مَا أَرَادَ مِنْ تَقْدِیمِهِ‏  وَ تَأْخِیرِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ قَضَائِهِ قَالَ قُلْتُ فَمَا مَعْنَى یُمْضِیهِ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ قَالَ إِنَّهُ یَفْرُقُهُ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى‏ وَ عِشْرِینَ وَ یَکُونُ لَهُ فِیهِ الْبَدَاءُ فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ أَمْضَاهُ فَیَکُونُ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا یَبْدُو لَهُ فِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.

الکافی، ج‏4، ص159

2) مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّالِحِینَ ع قَالَ: تُکَرِّرُ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَذَا الدُّعَاءَ سَاجِداً وَ قَائِماً وَ قَاعِداً وَ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ فِی الشَّهْرِ کُلِّهِ وَ کَیْفَ أَمْکَنَکَ وَ مَتَى حَضَرَکَ مِنْ دَهْرِکَ تَقُولُ بَعْدَ تَحْمِیدِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِیِّ ص- اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ قَائِداً وَ عَوْناً وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلا

الکافی، ج‏4، ص162

[4] . قَالَ [حَدَّثَنَا] أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ إِنَّهُ کَانَ یَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ [السُّورَةَ] بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ‏ أَیْ بِکُلِّ أَمْرٍ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ سَلَامٌ.

تفسیر فرات الکوفی، ص581

[5]. که در حدیث زیر کاملا این چنین است:

قَالَ [حَدَّثَنَا] أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ إِنَّهُ کَانَ یَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ [السُّورَةَ] بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ‏ أَیْ بِکُلِّ أَمْرٍ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ سَلَامٌ.

تفسیر فرات الکوفی، ص581


 


100) سوره قدر (97) آیه 4 تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوح

بسم الله الرحمن الرحیم

100) سوره قدر (97) آیه 4 

تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ  

21 رمضان 1437


ترجمه

الف. همه ملائکه و روح در آن [شب] به اذن پروردگارشان از برای همه کارها [تدبیر همه «امور»، ویا اطاعت و انجام همه «اوامر» الهی] نازل می‌شوند.

ب. همه ملائکه و روح در آن [شب] به اذن پروردگارشان، از کل [عالَمِ] امر، نازل می‌شوند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی


«تَنَزَّلُ» این فعل مضارع است که در اصل «تَتَنَزَّلُ» بوده است که به خاطر اجتماع دو «تـ»، یکی حذف شده است (ماضی آن: «تَنَزَّلَت» است)  و مضارع بودنش دلالت بر این دارد که این تنزل، مطلبی نیست که یکبار انجام و تمام شده باشد؛ شاید به همین جهت است که در آیه اول این سوره، نزول قرآن را با فعل ماضی (أنزلنا) آورد (چون قرآن نازل شد و تمام گشت) اما اینجا از فعل مضارع استفاده کرد زیرا همان طور که شب قدر هر سال تکرار می‌شود، نزول ملائکه نیز تکرار می‌شود. ضمنا (آن طور که در جلسه 97 بیان شد) وقوع ماده «نزل» در وزن «تفعل» دلالت می‌کند که موجودی که قرار است نازل شود، نسبت به این حالت نزول، حالت آمادگی دارد و از روی اختیار این نزول را انجام می‌دهد.

«الْمَلائِکَةُ» : برخلاف آنچه شاید در ابتدا به نظر برسد، اغلب اهل لغت، حتی برخی از کسانی که این کلمه را در ذیل ماده «م‌ل‌ک» مورد بررسی قرار داده‌اند (مثلا المحیط فی اللغة‏6/ 275؛ مجمع البحرین‏5/ 292) بر این باورند که کلمه «ملائکه» از این ریشه «م‌ل‌ک» نیست.

معروفترین دیدگاه این است که اصل آن از «أل‌ک» بوده است که به معنای «رسالت» (پیام‌رسانی) می‌باشد و در وزن مفعله (مألکه) قرار گرفته، بعد قلب رخ داده (جابجایی دو حرف «أ» و «ل») و به صورت «ملأکه» (بر وزن معفله) درآمده و بعد به صورت «ملائکه» درآمده است. در این دیدگاه، درباره اینکه آیا «ملَک» به معنای مفرد است یا جمع، نظر قطعی‌ای داده نمی‌شود و برخی ملائکه را جمع ملک می‌دانند و برخی هر دو کلمه ملَک و ملائکه را جمع می‌دانند. (کتاب العین‏5/ 381؛ لسان العرب10/ 394 ؛ المصباح المنیر‏2/ 19 ؛ تاج العروس‏13/ 511 ؛ مفردات ألفاظ القرآن/82)

دیدگاه کم طرف‌دارتر این است که قلبی در آن رخ نداده، بلکه ریشه «ل‌أک» بوده و این ماده هم به معنای رسالت (پیام‌رسانی) به کار می‌رود؛ و در اصل، «مَلْأَک» (بر وزن مَفعل) بوده است و در این کلمه، به خاطر سهولت در بیان، همزه ساقط شده و به صورت «مَلَک» درآمده و آنگاه جمع «مَلْأَک»، ملائکه شده که گاهی «ه» آن هم می‌افتد و «ملائک» گفته می‌شود. (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر‏4/ 359) البته برخی در کتابشان ماده «لأک» را هم مطرح کرده‌اند، اما در پایان نظر قبلی را برتر دانسته‌است. (لسان العرب‏10/ 482؛ تاج العروس‏13/ 634)

البته در میان قدما ابن‌کیسان معتقد بوده این کلمه از همان ماده «م‌ل‌ک» گرفته شده، در واقع مفرد آن «ملأک» بر وزن «فعأل» بوده که همزه‌اش چون زاید بوده افتاده و به «مَلَک» تبدیل شده و «ملائکه» بر وزن «فعائله» می‌باشد. (به نقل از مجمع البیان‏1/ 174) که بر این دیدگاه نقدهایی نیز وارد شده است. (لسان العرب‏10/ 482)[1]

ظاهرا چون مهمترین گروه رسولان الهی غیر انسان، فرشتگان بوده‌اند این نام برای آنها به کار رفته است وگرنه با توجه به آیه «یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ» فرشتگان غیر رسول هم داریم (مجمع البیان‏1/ 175)

همچنین با این اوصاف معلوم می‌شود که تعبیر «مَلِک» که به معنای حکمران در انسان [و نیز خدا] به کار می‌رود از ماده «م‌ل‌ک» است؛ اما آنچه در مورد فرشتگان است «ملَک» است که در اصل به معنای «پیام‌رسان» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن/777)

از آنجا که کلمه «ملائکه» جمع است و در این آیه روی آن حرف «الـ» آمده است (اصطلاحا: حمع مُحَلی به الف و لام) دلالت بر این شمول همه ملائکه می‌کند لذا در ترجمه فارسی کلمه «همه» افزوده شد.

[در مورد «مَلَک» ظاهرا دیدگاه درست این است که هم برای مفرد و هم برای جمع به کار می‌رود (مجمع البیان‏10/ 520) و در قرآن کریم،

این کلمه گاه به وضوح برای مفرد (ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوت؛ بقره/102؛ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ ، اعراف/20 ؛ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُم، سجده/11 ؛ ْ إِنِّی مَلَک، انعام/50 و هود/31 ؛ ً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ ، یوسف/31 ؛ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً ، فرقان/7)

و گاه آشکارا برای جمع (جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا؛ فجر/22 ؛ وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی‏ شَفاعَتُهُم‏، نجم/26)

و در یک آیه هم در آن واحد هم به معنای مفرد و هم به صورت جمع به کار رفته است (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ ، انعام/9)

البته برخی موارد هم هست که وضوح قطعی در مفرد یا جمع ندارد (لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً ، انعام/8 ؛ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ ، هود/12 ؛ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً ، إسراء/95) ؛ وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ ؛ الحاقه/17)]

«مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» اغلب، این جار و مجرور را متعلق به فعل «تنزل» دانسته‌اند، و کلمه «سلام» در آیه بعد، خبر مقدم است که مبتدای آن «هی» در همان آیه می‌باشد. (ما بر همین اساس ترجمه کرده‌ایم) اما این احتمال هم منتفی نیست که این جار و مجرور، خبر مقدم باشد برای کلمه «سلام» که در آیه بعد آمده است؛ که منظور این است که «از هر امری از جانب ملائکه، سلامی بر مومنان باد» یا اینکه «از هر امر ترسناکی در این شب سلامت هستید» (إعراب القرآن، (نحاس)5/ 167؛ مجمع البیان10/ 791) که در این صورت، در آیه بعد عبارت «هی حتی مطلع الفجر» نیز یک عبارت مستقل می‌شود و آنگاه ترجمه کل این دو آیه چنین می‌شود: «در این شب، همه ملائکه و نیز روح نازل می‌شوند؛ سلام [در این شب] از جانب هر امری است؛ و [زمان نزول ملائکه در] این شب تا هنگام طلوع فجر می‌باشد»

درباره اینکه معنای «مِن» در اینجا چیست چند دیدگاه بیان شده (که بنا به قاعده امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، همگی می‌تواند در آیه مد نظر باشد) برخی آن را به معنای «باء» دانسته‌اند (یعنی «تنزل ... بکل امر» که معنایش می‌شود: «همه چیز را با خود به همراه می‌آورند» و این معنایی است که در برخی از احادیث از معصومین وارد شده است) برخی آن را «من ابتدای غایت که دلالت بر سببیت می‌کند»[2] دانسته‌اند (= به سبب [اطاعت و انجام] همه اوامر الهی)؛ برخی آن را تعلیل به وسیله غایت دانسته‌اند (= برای تدبیر همه امور)[3]؛ و برخی آن را ابتدای از باب سببیت دانسته‌اند (مبدا و علت تنزلشان از امر الهی بوده است) (المیزان20/ 332)

درباره «امر» اینجا سه معنا می‌تواند مد نظر باشد. دو معنای «امر» قبلا در جلسه 83 (نساء/59) اشاره شد (امر به معنای مطلب، و به معنای دستور) که در ترجمه اول این دو معنا مد نظر بود که اولی جمعش «امور» ‌است و دومی جمعش «اوامر» است. معنای سوم، کاربرد خاص قرآنی از این کلمه است که در لسان قرآن کریم، «امر»‌ به معنای عالَمی از عوالمی که خدا آفریده و برتر از عالم محسوس و مادی است به کار رفته، که ان‌شاءالله به مناسبتی دیگر سراغ این معنا خواهیم رفت (ترجمه دوم بر اساس این معنا بوده است.)

حدیث

1) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع .... [4] فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ الرُّوحُ جَبْرَئِیلَ قَالَ جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص464

ابوبصیر از امام صادق ع سوال می‌کند: «آیا «الروح» همان جبرئیل نیست؟

امام می‌فرمایند: «جبرئیل از ملائکه است، و روح مخلوقی عظیمتر از ملائکه است، آیا خداوند [در سوره قدر] نفرموده است که «همه ملائکه و روح نازل می‌شوند» [یعنی همین که کلمه روح را مستقل آورد، پس متفاوت است]

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ قَالَ: عَرَضْتُ هَذَا الْکِتَابَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ عَلِیٌّ ع فِی‏ صُبْحِ أَوَّلِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی کَانَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَلُونِی‏  فَوَ اللَّهِ لَأُخْبِرَنَّکُمْ بِمَا یَکُونُ إِلَى ثَلَاثِمِائَةٍ وَ سِتِّینَ یَوْماً مِنَ الذَّرِّ فَمَا دُونَهَا فَمَا فَوْقَهَا ثُمَّ لَأُخْبِرَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ ذَلِکَ لَا بِتَکَلُّفٍ وَ لَا بِرَأْیٍ وَ لَا بِادِّعَاءٍ فِی عِلْمٍ إِلَّا مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ تَعْلِیمِهِ وَ اللَّهِ لَا یَسْأَلُنِی أَهْلُ التَّوْرَاةِ وَ لَا أَهْلُ الْإِنْجِیلِ وَ لَا أَهْلُ الزَّبُورِ وَ لَا أَهْلُ الْفُرْقَانِ إِلَّا فَرَّقْتُ بَیْنَ کُلِّ أَهْلِ کِتَابٍ بِحُکْمِ مَا فِی کِتَابِهِمْ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَ رَأَیْتَ مَا تَعْلَمُونَهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ هَلْ تَمْضِی تِلْکَ السَّنَةُ وَ بَقِیَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ لَمْ تَتَکَلَّمُوا بِهِ قَالَ لَا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَنَّهُ فِیمَا عَلِمْنَا فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أَنْ أَنْصِتُوا لِأَعْدَائِکُمْ لَنَصَتْنَا فَالنَّصْتُ أَشَدُّ مِنَ الْکَلَامِ.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص223

حسن به عباس می‌گوید: اعتبار این حدیث مکتوب را از امام جواد ع سوال کردم و آن را تایید کرد که:

امام صادق ع می‌فرماید: حضرت علی ع در صبحدم اولین «شب قدر» پس از رحلت پیامبر اکرم ص، فرمود: از من سوال کنید که به خدا قسم برای شما درباره سیصد و شصت روز از [عالَم] ذر و کمتر و بیشترش خبر می‌دهم  و این خبری که می‌دهم، نه از روی تکلف است، و نه نظر شخصی است، و نه ادعای علمی دارم غیر از علم خدا و تعلیمی که او به من داده است، به خدا قسم اهل تورات و اهل انجیل و اهل زبور [= کتاب حضرت داود] و اهل فرقان [= قرآن] از من سوالی نکنند مگر اینکه برای اهل هر کتابی بر اساس کتاب خودشان حکم کنم.

به امام صادق ع گفتم آیا در مورد آنچه که در شب قدر از آن مطلع شده‌اید آیا ممکن است که سال بگذرد و چیزی از آنها بماند که در موردش سخنی نگفته باشید؟

فرمود: نه، سوگند به کسی که جانم به دست اوست. هرچند [ممکن است] در آنچه که در آن شب دانسته‌ایم این باشد که در مقابل دشمنانتان سکوت کنید [یعنی این مطالب را به کسانی که منکر مقام شما هستند، نگویید]؛ که در این صورت سکوت می‌کنیم که سکوت شدیدتر از کلام است.[5]

3) وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ دِینِکُمْ وَ إِنَّهَا لَغَایَةُ عِلْمِنَا ...

الکافی، ج‏1، ص249

وَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏

... وَ ایْمُ اللَّهِ إِنَّ مَنْ صَدَّقَ بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ لَیَعْلَمُ أَنَّهَا لَنَا خَاصَّةً لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ ع حِینَ دَنَا مَوْتُهُ «هَذَا وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی فَإِنْ أَطَعْتُمُوهُ رَشَدْتُمْ» وَ لَکِنْ مَنْ لَا یُؤْمِنُ بِمَا فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْکِرٌ وَ مَنْ آمَنَ بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ مِمَّنْ عَلَى غَیْرِ رَأْیِنَا فَإِنَّهُ لَا یَسَعُهُ فِی الصِّدْقِ إِلَّا أَنْ یَقُولَ إِنَّهَا لَنَا وَ مَنْ لَمْ یَقُلْ فَإِنَّهُ کَاذِبٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُنَزِّلَ الْأَمْرَ مَعَ الرُّوحِ وَ الْمَلَائِکَةِ إِلَى کَافِرٍ فَاسِقٍ فَإِنْ قَالَ إِنَّهُ یُنَزِّلُ إِلَى الْخَلِیفَةِ الَّذِی هُوَ عَلَیْهَا فَلَیْسَ قَوْلُهُمْ ذَلِکَ بِشَیْ‏ءٍ وَ إِنْ قَالُوا إِنَّهُ لَیْسَ یُنَزِّلُ إِلَى أَحَدٍ فَلَا یَکُونُ أَنْ یُنَزَّلَ شَیْ‏ءٌ إِلَى غَیْرِ شَیْ‏ءٍ وَ إِنْ قَالُوا وَ سَیَقُولُونَ لَیْسَ هَذَا بِشَیْ‏ءٍ فَقَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِیداً.

الکافی، ج‏1، ص253

از امام باقر ع روایت شده است:

در بحث‌هایتان [با منکران جایگاه اهل‌بیت] به سوره «إنا انزلناه» استناد کنید تا پیروز شوید که به خدا قسم، این سوره حجت خداوند تبارک و تعالی بر مردم بعد از رسول خدا ص است و آن سرور و سالار دین شماست و بدرستی که آن نهایت علم ماست ...

و نیز فرمودند:

... به خدا قسم کسی که به شب قدر اذعان کند قطعا خواهد دانست که آن [امتیاز] خاص ماست چرا که رسول خدا ص هنگامی که مرگش نزدیک شده بود، با اشاره به حضرت علی ع فرمود: «این ولیّ شما پس از من است که اگر از او اطاعت کنید، رشد خواهید کرد» و کسی که به شب قدر ایمان نیاورد، منکر [نبوت و قرآن] است؛ و کسی که به شب قدر ایمان دارد اما دیدگاه دیگری دارد [ امامت امیرالمومنین ع و اهل‌بیت را قبول ندارد] چاره‌ای ندارد جز اینکه تصدیق کند که این در مورد ماست، و کسی که چنین نگوید دروغگوست زیرا خداوند عز و جل برتر از آن است که «أمر» را همراه با روح و ملائکه به کافر و فاسق نازل کند؛ و اگر بگوید که اینها بر خلیفه‌ای که او بدانها معتقد است نازل شده، که حرفش اصلا [حتی برای خودش] قابل اعتنا نیست؛ و اگر بگوید که اینها اصلا بر کسی نازل نشده‌اند معنی ندارد که چیزی، «به هیچکس» نازل شود؛ و اگر هم بگویند [هیچکس] اصلا چیزی نیست، در گمراهی شدیدی فرو رفته‌اند.

[توضیح: امام برای اینکه «فرشتگان بر چه کسی نازل می‌شوند» تمام حالات ممکن را در پنج حالت را تصویر می‌کنند تا معلوم شود فقط اولی درست است:

1- به امامان که تنها مدعیان این مساله بوده‌اند نازل شوند.

2- به یک فرد کافر و فاسق نازل شوند، که معلوم است خطاست.

3- به خلفای معروف نازل شوند، که حتی خودشان و اطرافیانشان چنین ادعایی نکرده و چنین باوری نداشته‌اند.

4- به «هیچکس» نازل می‌شوند!

5- نازل شدن آنها هیچ مخاطبی ندارد و بیهوده نازل می‌شوند]



[1] . ارائه دیدگاه‌های مختلف در قالب سه دیدگاه، در مجمع البیان‏1/ 175-174

[2] . الجدول فی إعراب القرآن، ج‏30، ص374

[3] . إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص538

[4] . عبارت حذف شده این است: «فَذَکَرَ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ إِذَا وُلِدَ قَالَ وَ اسْتَوْجَبَ‏ زِیَادَةَ الرُّوحِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» به گمانم می‌رسد اعراب اینجا شاید درست گذاشته نشده و اعراب صحیح این گونه باشد « زِیَادَةً الرُّوحُ» بحث سر این است که علم امام هنگام تولد چقدر شمول دارد و بعد فهم من این است که امام در ادامه می فرماید که روح موجب زیادت آن علم در شب قدر می‌شود. طبق اعراب فوق، گفته امام همه چیز را هنگام تولد عالم می شود و در شب قدر زیادت روح پیدا می‌کند.

متن این حدیث به طور کاملتر در همین کتاب بصائر آمده است بدین صورت:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‏  عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی السَّنَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا ابْنُهُ مُوسَى فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْغَدَاءَ وَ لِأَصْحَابِهِ وَ أَکْثَرَهُ وَ أَطَابَهُ فَبَیْنَا نَحْنُ نَتَغَدَّى إِذْ أَتَاهُ رَسُولُ حَمِیدَةَ أَنَّ الطَّلْقَ قَدْ ضَرَبَنِی وَ قَدْ أَمَرَتْنِی أَنْ لَا أَسْبِقَکَ بِابْنِکَ هَذَا فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَرِحاً مَسْرُوراً فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ عَادَ إِلَیْنَا حَاسِراً عَنْ ذِرَاعَیْهِ ضَاحِکاً سِنُّهُ فَقُلْنَا أَضْحَکُ اللَّهُ سِنَّکَ وَ أَقَرَّ عَیْنَیْکَ مَا صَنَعَتْ حَمِیدَةُ فَقَالَ وَهَبَ اللَّهُ لِی غُلَاماً وَ هُوَ خَیْرُ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ وَ لَقَدْ خَبَّرَتْنِی عَنْهُ بِأَمْرٍ کُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا خَبَّرَتْکَ عَنْهُ‏ حَمِیدَةُ قَالَ ذَکَرَتْ أَنَّهُ لَمَّا وَقَعَ مِنْ بَطْنِهَا وَقَعَ وَاضِعاً یَدَیْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ تِلْکَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَارَةُ الْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا تِلْکَ مِنْ عَلَامَةِ الْإِمَامِ فَقَالَ إِنَّهُ لَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی عُلِقَ بِجَدِّی فِیهَا أَتَى آتٍ جَدَّ أَبِی وَ هُوَ رَاقِدٌ فَأَتَاهُ بِکَأْسٍ فِیهَا شَرْبَةٌ أَرَقُّ مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْیَضُ مِنَ اللَّبَنِ وَ أَلْیَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ فَسَقَاهُ إِیَّاهُ وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً وَ جَامَعَ‏  فَعُلِقَ فِیهَا بِجَدِّی وَ لَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی عُلِقَ فِیهَا بِأَبِی أَتَى آتٍ جَدِّی فَسَقَاهُ کَمَا سَقَاهُ جَدٍّ أَبِی وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَرَحاً مَسْرُوراً فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِأَبِی وَ لَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی عَلَّقَ بِی فِیهَا أَتَى آتٍ أَبِی فَسَقَاهُ وَ أَمَرَهُ کَمَا أَمَرَهُمْ فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِی وَ لَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی عُلِقَ فِیهَا بِابْنِی هَذَا أَتَانِی آتٍ کَمَا أَتَى جَدَّ أَبِی وَ جَدِّی وَ أَبِی فَسَقَانِی کَمَا سَقَاهُمْ وَ أَمَرَنِی کَمَا أَمَرَهُمْ فَقُمْتُ فَرِحاً مَسْرُوراً بِعِلْمِ اللَّهِ بِمَا وَهَبَ لِی فَجَامَعْتُ فَعُلِقَ بِابْنِی وَ إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُکَ فَإِذَا اسْتَقَرَّتْ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً نَصَبَ اللَّهُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ فِی بَطْنِ أُمِّهِ یَنْظُرُ مِنْهُ مَدَّ بَصَرِهِ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ أَتَاهُ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ حَیَوَانُ وَ کَتَبَ عَلَى عَضُدِهِ الْأَیْمَنِ‏ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏ فَإِذَا وَقَعَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَإِذَا وَضَعَ یَدَهُ إِلَى الْأَرْضِ فَإِنَّهُ یَقْبِضُ کُلَّ عِلْمٍ أَنْزَلَهُ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ أَمَّا رَفْعُهُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَإِنَّ مُنَادِیاً یُنَادِی مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ یَقُولُ یَا فُلَانُ اثْبُتْ ثَبَّتَکَ اللَّهُ فَلِعَظِیمٍ مَّا خَلْقُکَ‏  أَنْتَ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ عَیْبَةُ عِلْمِی لَکَ وَ لِمَنْ تَوَلَّاکَ أَوْجَبْتُ رَحْمَتِی وَ أَسْکَنْتُ‏  جَنَّتِی وَ أَحْلَلْتُ جِوَارِی ثُمَّ وَ عِزَّتِی لَأُصْلِیَنَ‏ مَنْ عَادَاکَ أَشَدَّ عَذَابِی وَ إِنْ أَوْسَعْتُ عَلَیْهِمْ مِنْ سَعَةِ رِزْقِی فَإِذَا انْقَضَى صَوْتُ الْمُنَادِی أَجَابَهُ الْوَصِیُ‏ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ إِلَى آخِرِهَا فَإِذَا قَالَهَا أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَ عِلْمَ الْآخِرِ وَ اسْتَوْجَبَ‏ زِیَادَةَ الرُّوحِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَیْسَ الرُّوحُ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 442-440

[5] . احادیث زیر در همین زمینه قابل توجه است:

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی تَنَزَّلُ فِیهَا الْمَلَائِکَةُ فَقَالَ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِمَّنْ وَ إِلَى مَنْ وَ مَا یَنْزِلُ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص221

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ‏  وَ غَیْرِهِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ حَسَّانَ عَنِ ابْنِ دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِیٌّ ع مَعَهُ إِذْ قَالَ یَا عَلِیُّ أَ لَمْ أُشْهِدْکَ مَعِی سَبْعَةَ مَوَاطِنَ الْمَوْطِنِ الْخَامِسِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ خُصِصْنَا بِبَرَکَتِهَا لَیْسَتْ لِغَیْرِنَا.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص222

3) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ کَتَبَ اللَّهُ فِیهَا مَا یَکُونُ ثُمَّ یُرِینِی بِهِ‏  قَالَ قُلْتُ إِلَى مَنْ قَالَ إِلَى مَنْ تَرَى؟

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص222

4) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یُونُسَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَ رَأَیْتَ مَنْ لَمْ یُقِرَّ بِمَا یأتکم [یَأْتِیکُمْ‏] فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ کَمَا ذُکِرَ وَ لَمْ یَجْحَدْهُ قَالَ أَمَّا إِذَا قَامَتْ عَلَیْهِ الْحُجَّةُ من [مِمَّنْ‏] یَثِقُ بِهِ فِی عِلْمِنَا فَلَمْ یَثِقْ بِهِ فَهُوَ کَافِرٌ وَ أَمَّا مَنْ لَا  یَسْمَعُ ذَلِکَ فَهُوَ فِی عُذْرٍ حَتَّى یَسْمَعَ ثُمَّ قَالَ ع‏ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ .

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص224

5) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع کَثِیراً مَا یَقُولُ مَا الْتَقَیْنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ع التَّیْمِیُّ وَ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یَقُولُ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ یَتَخَشَّعُ وَ یَبْکِی فَیَقُولَانِ مَا أَشَدَّ رِقَّتَکَ بِهَذِهِ السُّورَةِ فَیَقُولُ لَهُمَا إِنَّمَا رَقَقْتُ لِمَا رَأَتْ عَیْنَایَ وَ وَعَاهُ قَلْبِی وَ لِمَا رَأَى قَلْبُ هَذَا مِنْ بَعْدِی یَعْنِی عَلِیّاً ع فَیَقُولَانِ أَ رَأَیْتَ وَ مَا الَّذِی یَرَى فَیَتْلُو هَذَا الْحَرْفَ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ قَالَ ثُمَّ یَقُولُ هَلْ بَقِیَ شَیْ‏ءٌ بَعْدَ قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ کُلِّ أَمْرٍ فَیَقُولَانِ لَا فَیَقُولُ هَلْ تَعْلَمَانِ مَنِ الْمَنْزُولُ إِلَیْهِ بِذَلِکَ فَیَقُولَانِ لَا وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَیَقُولُ نَعَمْ فَهَلْ تَکُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولَانِ نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تنزل [یَنْزِلُ‏] الْأَمْرُ فِیهَا فَیَقُولَانِ نَعَمْ فَیَقُولُ إِلَى مَنْ فَیَقُولَانِ لَا نَدْرِی فَیَأْخُذُ بِرَأْسِی فَیَقُولُ إِنْ لَمْ تَدْرِیَا هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِی قَالَ فَإِنْ کَانَا یَفْرَقَانِ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ شِدَّةِ مَا یَدْخُلُهُمَا مِنَ الرُّعْبِ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 224 ؛ الکافی، ج‏1، ص249

6) قَالَ: وَ قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغْضَبُ عَلَیَّ قَالَ لِمَا ذَا قَالَ لِمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ قَالَ قُلْ قَالَ وَ لَا تَغْضَبُ قَالَ وَ لَا أَغْضَبُ قَالَ أَ رَأَیْتَ قَوْلَکَ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ تَنَزُّلِ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ فِیهَا إِلَى الْأَوْصِیَاءِ یَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ عَلِمَهُ أَوْ یَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَعْلَمُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَاتَ وَ لَیْسَ مِنْ عِلْمِهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا وَ عَلِیٌّ ع لَهُ وَاعٍ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا لِی وَ لَکَ أَیُّهَا الرَّجُلُ وَ مَنْ أَدْخَلَکَ عَلَیَّ قَالَ أَدْخَلَنِی عَلَیْکَ الْقَضَاءُ لِطَلَبِ الدِّینِ قَالَ فَافْهَمْ مَا أَقُولُ لَکَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ لَمْ یَهْبِطْ حَتَّى أَعْلَمَهُ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ عِلْمَ مَا قَدْ کَانَ وَ مَا سَیَکُونُ وَ کَانَ کَثِیرٌ مِنْ عِلْمِهِ ذَلِکَ جُمَلًا یَأْتِی تَفْسِیرُهَا فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ کَذَلِکَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَدْ عَلِمَ جُمَلَ الْعِلْمِ وَ یَأْتِی تَفْسِیرُهُ فِی لَیَالِی الْقَدْرِ کَمَا کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ السَّائِلُ أَ وَ مَا کَانَ فِی الْجُمَلِ تَفْسِیرٌ قَالَ بَلَى وَ لَکِنَّهُ إِنَّمَا یَأْتِی بِالْأَمْرِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فِی لَیَالِی الْقَدْرِ إِلَى النَّبِیِّ وَ إِلَى الْأَوْصِیَاءِ افْعَلْ کَذَا وَ کَذَا لِأَمْرٍ قَدْ کَانُوا عَلِمُوهُ أُمِرُوا کَیْفَ یَعْمَلُونَ فِیهِ قُلْتُ فَسِّرْ لِی هَذَا قَالَ لَمْ یَمُتْ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا حَافِظاً لِجُمْلَةِ الْعِلْمِ وَ تَفْسِیرِهِ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ یَأْتِیهِ فِی لَیَالِی الْقَدْرِ عِلْمُ مَا هُوَ قَالَ الْأَمْرُ وَ الْیُسْرُ فِیمَا کَانَ قَدْ عَلِمَ قَالَ السَّائِلُ فَمَا یَحْدُثُ لَهُمْ فِی لَیَالِی الْقَدْرِ عِلْمٌ سِوَى مَا عَلِمُوا قَالَ هَذَا مِمَّا أُمِرُوا بِکِتْمَانِهِ وَ لَا یَعْلَمُ تَفْسِیرَ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ یَعْلَمُ الْأَوْصِیَاءُ مَا لَا یَعْلَمُ الْأَنْبِیَاءُ قَالَ لَا وَ کَیْفَ یَعْلَمُ وَصِیٌّ غَیْرَ عِلْمِ مَا أُوصِیَ إِلَیْهِ قَالَ السَّائِلُ فَهَلْ یَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّ أَحَداً مِنَ الْوُصَاةِ یَعْلَمُ مَا لَا یَعْلَمُ الْآخَرُ قَالَ لَا لَمْ یَمُتْ نَبِیٌّ إِلَّا وَ عِلْمُهُ فِی جَوْفِ وَصِیِّهِ وَ إِنَّمَا تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ بِالْحُکْمِ الَّذِی یَحْکُمُ بِهِ بَیْنَ الْعِبَادِ قَالَ السَّائِلُ وَ مَا کَانُوا عَلِمُوا ذَلِکَ الْحُکْمَ قَالَ بَلَى قَدْ عَلِمُوهُ وَ لَکِنَّهُمْ لَا یَسْتَطِیعُونَ إِمْضَاءَ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ حَتَّى یُؤْمَرُوا فِی لَیَالِی الْقَدْرِ کَیْفَ یَصْنَعُونَ إِلَى السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ قَالَ السَّائِلُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ لَا أَسْتَطِیعُ إِنْکَارَ هَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ أَنْکَرَهُ فَلَیْسَ مِنَّا قَالَ السَّائِلُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَ رَأَیْتَ النَّبِیَّ ص هَلْ کَانَ یَأْتِیهِ فِی لَیَالِی الْقَدْرِ شَیْ‏ءٌ لَمْ یَکُنْ عَلِمَهُ قَالَ لَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تَسْأَلَ عَنْ هَذَا أَمَّا عِلْمُ مَا کَانَ وَ مَا سَیَکُونُ فَلَیْسَ یَمُوتُ نَبِیٌّ وَ لَا وَصِیٌّ إِلَّا وَ الْوَصِیُّ الَّذِی بَعْدَهُ یَعْلَمُهُ أَمَّا هَذَا الْعِلْمُ الَّذِی تَسْأَلُ عَنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ یُطْلِعَ الْأَوْصِیَاءَ عَلَیْهِ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ قَالَ السَّائِلُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَعْرِفُ أَنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ تَکُونُ فِی کُلِّ سَنَةٍ قَالَ إِذَا أَتَى شَهْرُ رَمَضَانَ فَاقْرَأْ سُورَةَ الدُّخَانِ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِذَا أَتَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فَإِنَّکَ نَاظِرٌ إِلَى تَصْدِیقِ الَّذِی سَأَلْتَ عَنْهُ.

الکافی، ج‏1، ص252-251


تدبرهای جلسه 100) سوره قدر (97) آیه 4



تدبر

1) استدلال شیرین و محکمی از امام باقر ع در اثبات ضرورت امامت اهل بیت

حدیثی هست که خیلی زیبا نشان می دهد که چگونه با توجه به وجود شب قدر، حقانیت دیدگاه شیعه در جانشینی امیرالمومنین ع را برای هر مسلمان منصفی اثبات کرد (مصداقی کاربردی از حدیث3).

پیشاپیش از اینکه متن آن طولانی است، پوزش می‌خواهم اما برای اهل استدلال، به عنوان نمونه‌ای اعلی از یک تدبر قرآنی، بسیار شیرین است و من هم ابتدا و انتهایش که درباره موضوعات دیگر بود حذف کردم. (متن عربی حدیث را در پایان آمده است)

از امام جواد ع نقل شده که امام صادق ع فرموده است روزی پدرم مشغول طواف بود شخصی که با عمامه‌اش صورتش را پوشانده بود سراغش آمد و طواف ایشان را قطع کرد [و سخنانی رد و بدل شد تا بدینجا که] امام باقر ع فرمود:

شیعیان ما این گونه با مخالفانشان می‌توانند بحث کنند که:

خداوند عز و جل به پیامبرش می‌فرماید: «بدرستی که ما آن را در شب قدر فروفرستادیم ...»[تا آخر سوره]؛ آیا در علم پیامبر ص چیزی بوده که در آن شب به او یاد نداده باشند و جبرئیل در غیر آن شب بیاورد؟

آنها خواهند گفت خیر.

پس به آنها بگو: هرآنچه را که دانست، چاره‌ای جز ابرازش داشت؟

خواهند گفت: خیر.

بگو: آیا در خود آن چیزی که پیامبر ص از علم خداوند عزوجل [که به او تعلیم داده بود] ابراز کرد، اختلاف و ناسازگاری‌ای بود؟

وقتی که گفتند: نه، بگو پس کسی که بر اساس «حکم الله»ی که دارای اختلاف و ناسازگاری است [!] حکم می‌کند، پس خلاف رسول خدا عمل کرده است!

و خواهند گفت: بله، چون اگر بگویند خیر [مخالفت نکرده]، سخن اولشان را نقض کرده‌اند [زیرا «حکم الله» در سخن پیامبر اختلاف و ناسازگاری نداشت، اما در نظر اینها دارد]. پس تو به آنها بگو «تاویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند» (آل‌عمران/7) و وقتی گفتند «راسخان در علم» کیست؟ بگو: همان کسی که در علمش اختلاف و ناسازگاری پیدا نمی‌شود.

اگر گفتند: چه کسی این طور است؟

بگو: خود رسول خدا ص که این طور بود، آیا علم خود را ابلاغ کرد یا خیر؟

وقتی که گفتند: بله، ابلاغ کرد،

بگو: آیا در حالی از دنیا رفت که جانشین پس از او، علمی را که در آن اختلاف نباشد، می‌دانست؟

اگر گفتند نه،

بگو جانشین رسول خدا «مُؤَیَّد» (= مورد تایید) است [یعنی برای اینکه بتواند دقیقا کار او را انجام دهد باید مورد تایید الهی باشد] و رسول خدا ص کسی را جانشین خود قرار نمی‌دهد مگر کسی که به حکم او حکم کند؛ و جز در [بهره‌مندی از] نبوت، همانند او باشد؛ و اگر رسول خدا کسی را در این علمش جانشین خود نکرد، پس حق نسل‌های بعدی را ضایع کرده است.

اگر گفتند: علم رسول خدا از قرآن بود [یعنی پیامبر کار ابلاغ را با همین ارائه قرآن انجام داد و بعدی‌ها هم چون قرآن را در اختیار دارند مشکلی ندارند]،

بگو : خداوند می‌فرماید: «حم، قسم به کتاب مبین، بدرستی که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم که ما قطعا انذار دهنده هستیم، در آن شب مبارک هر امر حکیمانه‌ای تفصیل می‌یابد، و این امری از جانب پروردگارت است که ما قطعا ارسال کننده هستیم» (دخان/2-4)

اگر گفتند: خداوند ارسال را جز از طریق پیامبر[ان] انجام نمی دهد، [یعنی این آیه درباره ارسال پیامبران است و می‌دانیم که پیامبر آخرین رسول خداست]

بگو: این امر حکیمانه‌ای که در آن شب تفصیل می‌یابد، آیا توسط ملائکه و روحی است که از آسمانی به آسمان دیگر نازل می‌شوند یا از آسمان به زمین؟

[الف] اگر گفتند: از آسمان به آسمان، بگو که در آسمان کسی نیست که قرار باشد از طاعت به معصیت روی آورد [تا نیاز باشد طبق آیه سوره دخان، خدا با این نازل کردن، وی را انذار دهد]

[ب] اگر گفتند: از آسمان به زمین، و اهل زمین‌اند که نیازمندترین خلائق به آن‌اند،

بگو: پس آنها نیازمند سروری هستند که حکمیت نزد او ببرند.

اگر گفتند: همان خلیفه، حَکَم آنهاست.

بگو: «خداوند ولیّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‏برد. و کسانى که کفر ورزیده‏اند، ولیّ و سرپرست‌هایشان همان طاغوت‌ است، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‏برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.» (بقره/257) به جانم سوگند در زمین و آسمان «خداوند متعال ولی‌ّای ندارد مگر اینکه «مُؤَیَّد» [= تایید شده] باشد؛ و کسی که مورد تایید باشد، خطا نمی‌کند؛ و خداوند متعال در زمین دشمنی ندارد، مگر اینکه خوار و پست شده است، و کسی که خوار و پست شود، به نظر صواب و درست نمی‌رسد. همان گونه که لازم است «أمر» از آسمان نازل شود تا اهل زمین بر اساس آن حکم کنند، همان گونه به «والی» نیاز است.

اگر گفتند: ما چنین کسی را نمی‌شناسیم!

بگو: «بگویید دوست نداریم [که بشناسیم] ! خداوند عز و جل ابا داشت که بعد از حضرت محمد ص بندگان را به حال خود رها کند و حجتی برایشان قرار ندهد.»

امام صادق ع ادامه این گفتگو را این گونه بیان می‌کنند:

سپس امام باقر ع درنگی کرد. او گفت: مطلب پیچیده شد. اگر آنها گفتند «حجت خدا، قرآن است» چطور؟

فرمود: آنگاه به آنها می‌گویم بدرستی که قرآن خودش سخن نمی‌گوید و امر و نهی نمی‌کند، بلکه قرآن اهلی دارد که آنها [با قرآن] امر و نهی می‌کنند.

و نیز می‌گویم برای برخی از زمینیان گاه مشکلی پیش می‌آید که در سنت نبوی و حکمی که اختلافی در آن نباشد، پاسخی برای آن یافت نمی‌شود و در [ظاهر] قرآن هم پاسخی ندارد، آیا خداوند هم در قبال چنان فتنه‌ای نمی‌گذارد علمش در زمین آشکار شود، و در حکم خدا هیچ راه‌حلی برای دفع آن و نجات مردمی که گرفتار آن شده‌اند وجود ندارد؟!

او گفت: یابن رسول الله! اینجاست که شما پیروز می‌شوید. شهادت می‌دهم که خداوند متعال هر مشکلی را که در زمین یا بر جان انسان‌ها، از دین یا غیر آن رخ دهد، می‌داند و قرآن را دلیلی برای آن قرار داده است (حدید/22) و شما می‌دانید که چگونه قرآن بر آن دلالت می‌کند.

فرمود: بله، در قرآن همه حدود و تفسیر آنها هنگام حکم کردن آمده است؛

سپس فرمود: خداوند این گونه نیست که بنده‌ای را به مشکلی در دین یا در جان و مالش مبتلا کند که در زمین خدا، کسی که بتواند به نحو درست در مورد آن مشکل حکم کند وجود نداشته باشد.

او گفت: پس در این زمینه حجت آنها را کاملا زمین زدید مگر اینکه مخالف شما بخواهد بر خدا دروغ ببندد و بگوید خداوند در چنین مواردی انسانها را بدون هر حجتی رها می کند...

اصول کافی، ج‏1، ص243-247

متن حدیث استدلال امام باقر ع به سوره قدر در اثبات امامت اهل بیت:

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ‏  عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ بَیْنَا أَبِی ع یَطُوفُ بِالْکَعْبَةِ إِذَا رَجُلٌ مُعْتَجِرٌ  قَدْ قُیِّضَ لَهُ‏ فَقَطَعَ عَلَیْهِ أُسْبُوعَهُ ...‏ [1]

 قَالَ إِنَّ شِیعَتَنَا إِنْ قَالُوا لِأَهْلِ الْخِلَافِ لَنَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لِرَسُولِهِ ص- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ  إِلَى آخِرِهَا فَهَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَعْلَمُ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئاً لَا یَعْلَمُهُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أَوْ یَأْتِیهِ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع فِی غَیْرِهَا؟

فَإِنَّهُمْ سَیَقُولُونَ لَا

فَقُلْ لَهُمْ فَهَلْ کَانَ لِمَا عَلِمَ بُدٌّ مِنْ أَنْ یُظْهِرَ؟

فَیَقُولُونَ لَا

فَقُلْ لَهُمْ فَهَلْ کَانَ فِیمَا أَظْهَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ اخْتِلَافٌ؟

فَإِنْ قَالُوا لَا

فَقُلْ لَهُمْ فَمَنْ حَکَمَ بِحُکْمِ اللَّهِ فِیهِ اخْتِلَافٌ فَهَلْ خَالَفَ رَسُولَ اللَّهِ ص

فَیَقُولُونَ نَعَمْ فَإِنْ قَالُوا لَا فَقَدْ نَقَضُوا أَوَّلَ کَلَامِهِمْ

فَقُلْ لَهُمْ‏ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ‏ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‏

فَإِنْ قَالُوا مَنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ؟

فَقُلْ مَنْ لَا یَخْتَلِفُ فِی عِلْمِهِ

فَإِنْ قَالُوا فَمَنْ هُوَ ذَاکَ

فَقُلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص صَاحِبَ ذَلِکَ فَهَلْ بَلَّغَ أَوْ لَا؟

فَإِنْ قَالُوا قَدْ بَلَّغَ

فَقُلْ فَهَلْ مَاتَ ص وَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُ عِلْماً لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ؟

فَإِنْ قَالُوا لَا

فَقُلْ إِنَّ خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص مُؤَیَّدٌ وَ لَا یَسْتَخْلِفُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا مَنْ یَحْکُمُ بِحُکْمِهِ وَ إِلَّا مَنْ یَکُونُ مِثْلَهُ إِلَّا النُّبُوَّةَ- وَ إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ یَسْتَخْلِفْ فِی عِلْمِهِ أَحَداً فَقَدْ ضَیَّعَ مَنْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ مِمَّنْ یَکُونُ بَعْدَهُ

فَإِنْ قَالُوا لَکَ فَإِنَّ عِلْمَ رَسُولِ اللَّهِ ص کَانَ مِنَ الْقُرْآنِ‏

فَقُلْ- حم. وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها إِلَى قَوْلِهِ- إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏

فَإِنْ قَالُوا لَکَ لَا یُرْسِلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا إِلَى نَبِیٍّ

فَقُلْ هَذَا الْأَمْرُ الْحَکِیمُ الَّذِی یُفْرَقُ فِیهِ هُوَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ الَّتِی تَنْزِلُ مِنْ سَمَاءٍ إِلَى سَمَاءٍ أَوْ مِنْ سَمَاءٍ إِلَى أَرْضٍ؟

فَإِنْ قَالُوا مِنْ سَمَاءٍ إِلَى سَمَاءٍ،

فَلَیْسَ فِی َ فِی السَّمَاءِ أَحَدٌ یَرْجِعُ مِنْ طَاعَةٍ إِلَى مَعْصِیَةٍ

فَإِنْ قَالُوا مِنْ سَمَاءٍ إِلَى أَرْضٍ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ أَحْوَجُ الْخَلْقِ إِلَى ذَلِکَ

فَقُلْ فَهَلْ لَهُمْ بُدٌّ مِنْ سَیِّدٍ یَتَحَاکَمُونَ إِلَیْهِ

فَإِنْ قَالُوا فَإِنَّ الْخَلِیفَةَ هُوَ حَکَمُهُمْ

فَقُلْ‏ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ إِلَى قَوْلِهِ‏ خالِدُونَ‏  لَعَمْرِی مَا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ وَلِیٌّ لِلَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا وَ هُوَ مُؤَیَّدٌ وَ مَنْ أُیِّدَ لَمْ یُخْطِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ عَدُوٌّ لِلَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا وَ هُوَ مَخْذُولٌ وَ مَنْ خُذِلَ لَمْ یُصِبْ کَمَا أَنَّ الْأَمْرَ لَا بُدَّ مِنْ تَنْزِیلِهِ مِنَ السَّمَاءِ یَحْکُمُ بِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ کَذَلِکَ لَا بُدَّ مِنْ وَالٍ

فَإِنْ قَالُوا لَا نَعْرِفُ هَذَا

فَقُلْ لَهُمْ قُولُوا مَا أَحْبَبْتُمْ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص أَنْ یَتْرُکَ الْعِبَادَ وَ لَا حُجَّةَ عَلَیْهِمْ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

ثُمَّ وَقَفَ فَقَالَ هَاهُنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بَابٌ غَامِضٌ أَ رَأَیْتَ إِنْ قَالُوا حُجَّةُ اللَّهِ الْقُرْآنُ

قَالَ إِذَنْ أَقُولَ لَهُمْ إِنَّ الْقُرْآنَ لَیْسَ بِنَاطِقٍ یَأْمُرُ وَ یَنْهَى وَ لَکِنْ لِلْقُرْآنِ أَهْلٌ یَأْمُرُونَ وَ یَنْهَوْنَ

وَ أَقُولَ قَدْ عَرَضَتْ لِبَعْضِ أَهْلِ الْأَرْضِ مُصِیبَةٌ  مَا هِیَ فِی السُّنَّةِ وَ الْحُکْمِ الَّذِی لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ- وَ لَیْسَتْ فِی الْقُرْآنِ أَبَى اللَّهُ لِعِلْمِهِ بِتِلْکَ الْفِتْنَةِ أَنْ تَظْهَرَ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ فِی حُکْمِهِ رَادٌّ لَهَا وَ مُفَرِّجٌ عَنْ أَهْلِهَا

فَقَالَ هَاهُنَا تَفْلُجُونَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ قَدْ عَلِمَ بِمَا یُصِیبُ الْخَلْقَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ‏  أَوْ فِی أَنْفُسِهِمْ مِنَ الدِّینِ أَوْ غَیْرِهِ فَوَضَعَ الْقُرْآنَ دَلِیلًا-

قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ هَلْ تَدْرِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دَلِیلَ مَا هُوَ

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَعَمْ فِیهِ جُمَلُ الْحُدُودِ وَ تَفْسِیرُهَا عِنْدَ الْحُکْمِ فَقَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ یُصِیبَ عَبْداً بِمُصِیبَةٍ فِی دِینِهِ أَوْ فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ لَیْسَ فِی أَرْضِهِ مِنْ حُکْمِهِ قَاضٍ بِالصَّوَابِ فِی تِلْکَ الْمُصِیبَةِ

قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَمَّا فِی هَذَا الْبَابِ فَقَدْ فَلَجْتَهُمْ بِحُجَّةٍ إِلَّا أَنْ یَفْتَرِیَ خَصْمُکُمْ عَلَى اللَّهِ ...[2]

الکافی، ج‏1، ص243-247


2) «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها...»: چنانکه در قسمت نکات ترجمه اشاره شد واژه «تنزل» تفاوت مهمی با کلمه‌های «نزل» و «انزل» و «نزّل» دارد و آن اینکه آن کلمات را در مورد پایین آمدن هرموجودی (با شعور و بی‌شعور) می‌توان به کار برد (مثلا: نزول باران) اما «تنزل» دلالت بر نزولی دارد که به نحوی با اراده و اختیار باشد (ظاهرا به همین جهت است که قرآن کریم تعبیر تنزل را در مورد غیرجاندارانی مانند باران و غذا و ... به کار نبرده است) بدین ترتیب معلوم می‌شود که اگرچه شاید در کلمه «نزول» (مثلا نزول باران) مخاطب خاصی مهم نباشد، اما در کلمه «تنزل» حتما مخاطب خاصی مد نظر است؛ و این مطلب در این آیه بسیار واضح‌تر است: اینکه ملائکه و روح در شب خاصی تنزل کنند، حتما حکایتگر از این است که کسی بوده که اینها نزد او تنزل کرده‌اند و همین شاهد مهمی است بر وجود انسانی که شب قدر با وجود او معنی پیدا می‌کند (حدیث 2 و 3؛ و نیز جلسه98، حدیث 1 و 3)

لذا این آیه، شاهد مهمی است بر استمرار هرساله مقام خلیفه‌اللهی انسان، که مسجود همه ملائکه شد (بقره/31)

3) «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها...»: باور به «نزول هرساله فرشتگان در یک شب»، چه اهمیت و ثمره‌ای در دینداری ما دارد؟

- برای حفظ و بقای یک دین، مهمترین مساله این است که بعد از رحلت پیام‌رسان اصلی، معارف دین از چه منبعی دریافت شود که مطمئن باشیم اشتباهی رخ نمی‌دهد. (مساله «اختلاف قرائتها» هم که امروزه مطرح است، همین است که از کجا بدانیم که کدام فهم از دین، صددرصد معتبر است)

- اگر قرآن به عنوان کتاب پیامبر ص و تنها سند قطعی بین همه مسلمانان بخواهد مرجع حل اختلاف بماند، حتما باید خداوند شاهد یا شواهدی قرار دهد که به نحو قطعی نشان دهد کدام قرائت از قرآن صددرصد معتبر است؛ وگرنه کتابی که مفاهیمش مورد اختلاف است، نمی‌تواند برطرف کننده اختلاف باشد.

- نزول هرساله فرشتگان، آن هم به اذن مستقیم خدا (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ)، و آن درباره همه امور (مِنْ کُلِّ أَمْرٍ)، در یک شب معین، که دلالت دارد بر وجود شخصی که مخاطب آنهاست (تدبر1)، تضمینی است برای ما در خصوص وجود کسانی که قرائت صددرصد معتبر از دین دارند (که: با مراجعه به آنها در فهم دین دچار خطا نمی‌شویم).

بدین ترتیب، اذعان به شب قدر و باور به نزول هرساله فرشتگان، با تثبیت مساله امامت (تدبر1)، حجت را بر انسان تمام کرده، انسان را از صحت مذهب خویش (صحت این قرائت از اسلام) مطمئن می‌سازد و می‌تواند اثرات هزار ماه انحراف ایجاد شده توسط بنی‌امیه و دیگران را جبران کند. (حدیث2، دیروز)

دو مورد زیر را در کانال نگذاشتم

4) این «روح» چیست؟ و چرا «الروح» را مستقل از «ملائکه» آورد؟

این مطلب از بحث‌های دشواری است که خود خداوند تصریح کرده که اطلاعاتی که شما در این باره دارید بسیار کم است (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا؛ إسراء/85)

این مقدار واضح است که این «الروح» از آنجا که همراه ملائکه در شب قدر نازل می‌شود، علی‌القاعده غیر از روحی است که هرکس دارد و اشاره جداگانه به آن نشان می دهد که او موجودی مستقل از ملائکه است (حدیث1) که علی‌القاعده نسبت خاصی با انسان دارد.

ضمنا همین که قرآن بدان اشاره کرده، نشان می دهد که برخلاف تصور برخی، مطلبی نیست که انسان اصلا نتواند بدان پی ببرد؛ اما همین نحوه بیان قرآن (أسراء/85) نشان می‌دهد که مساله‌اش بسیار بغرنج‌تر از آن است که کسی انتظار داشته باشد با چند جمله و چند تلقی سطحی مساله تمام شود. مواظب باشیم وقتی مطلبی خیلی عمیق است، زمینه سوءاستفاده‌های از آن هم زیاد می‌شود؛ لذا در کسب اطلاعات در این زمینه بسیار باید با احتیاط حرکت کرد.

5) «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ ... بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»: چرا تعبیر «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» را آورد (خصوصا که می‌دانیم فرشتگان بی‌اذن خدا هیچ کاری نمی‌کنند)؟

الف. شاید برای تاکید بر این است که این یک برنامه‌ای است که خدا به نحو خاص مقرر داشته است.

ب. ...




[1] . حَتَّى أَدْخَلَهُ إِلَى دَارٍ جَنْبَ الصَّفَا فَأَرْسَلَ إِلَیَّ فَکُنَّا ثَلَاثَةً فَقَالَ مَرْحَباً یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِی وَ قَالَ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ بَعْدَ آبَائِهِ یَا أَبَا جَعْفَرٍ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبِرْنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبَرْتُکَ وَ إِنْ شِئْتَ سَلْنِی وَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتُکَ وَ إِنْ شِئْتَ فَاصْدُقْنِی وَ إِنْ شِئْتَ صَدَقْتُکَ قَالَ کُلَّ ذَلِکَ أَشَاءُ قَالَ فَإِیَّاکَ أَنْ یَنْطِقَ لِسَانُکَ عِنْدَ مَسْأَلَتِی بِأَمْرٍ تُضْمِرُ لِی غَیْرَهُ قَالَ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ مَنْ فِی قَلْبِهِ عِلْمَانِ یُخَالِفُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ یَکُونَ لَهُ عِلْمٌ فِیهِ اخْتِلَافٌ قَالَ هَذِهِ مَسْأَلَتِی وَ قَدْ فَسَّرْتَ طَرَفاً مِنْهَا أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْعِلْمِ الَّذِی لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ مَنْ یَعْلَمُهُ قَالَ أَمَّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَمَّا مَا لَا بُدَّ لِلْعِبَادِ مِنْهُ فَعِنْدَ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ فَفَتَحَ الرَّجُلُ عَجِیرَتَهُ وَ اسْتَوَى جَالِساً وَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ قَالَ هَذِهِ أَرَدْتُ وَ لَهَا أَتَیْتُ زَعَمْتَ أَنَّ عِلْمَ مَا لَا اخْتِلَافَ فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ عِنْدَ الْأَوْصِیَاءِ فَکَیْفَ یَعْلَمُونَهُ قَالَ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَعْلَمُهُ إِلَّا أَنَّهُمْ لَا یَرَوْنَ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَرَى لِأَنَّهُ کَانَ نَبِیّاً وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ کَانَ یَفِدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَسْمَعُ الْوَحْیَ وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ فَقَالَ صَدَقْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ سَآتِیکَ بِمَسْأَلَةٍ صَعْبَةٍ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْعِلْمِ مَا لَهُ لَا یَظْهَرُ کَمَا کَانَ یَظْهَرُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَضَحِکَ أَبِی ع- وَ قَالَ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُطْلِعَ عَلَى عِلْمِهِ إِلَّا مُمْتَحَناً لِلْإِیمَانِ بِهِ کَمَا قَضَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ یَصْبِرَ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ وَ لَا یُجَاهِدَهُمْ إِلَّا بِأَمْرِهِ فَکَمْ مِنِ اکْتِتَامٍ قَدِ اکْتَتَمَ بِهِ حَتَّى قِیلَ لَهُ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ وَ ایْمُ اللَّهِ أَنْ لَوْ صَدَعَ قَبْلَ ذَلِکَ لَکَانَ آمِناً وَ لَکِنَّهُ إِنَّمَا نَظَرَ فِی الطَّاعَةِ وَ خَافَ الْخِلَافَ فَلِذَلِکَ کَفَّ فَوَدِدْتُ أَنَّ عَیْنَکَ تَکُونُ مَعَ مَهْدِیِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ الْمَلَائِکَةُ بِسُیُوفِ آلِ دَاوُدَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ تُعَذِّبُ أَرْوَاحَ الْکَفَرَةِ مِنَ الْأَمْوَاتِ وَ تُلْحِقُ بِهِمْ أَرْوَاحَ أَشْبَاهِهِمْ مِنَ الْأَحْیَاءِ ثُمَّ أَخْرَجَ سَیْفاً ثُمَّ قَالَ هَا إِنَّ هَذَا مِنْهَا قَالَ فَقَالَ أَبِی إِی وَ الَّذِی اصْطَفَى مُحَمَّداً عَلَى الْبَشَرِ قَالَ فَرَدَّ الرَّجُلُ اعْتِجَارَهُ وَ قَالَ أَنَا إِلْیَاسُ مَا سَأَلْتُکَ عَنْ أَمْرِکَ وَ بِی مِنْهُ جَهَالَةٌ غَیْرَ أَنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ هَذَا الْحَدِیثُ قُوَّةً لِأَصْحَابِکَ وَ سَأُخْبِرُکَ بِآیَةٍ أَنْتَ تَعْرِفُهَا إِنْ خَاصَمُوا بِهَا فَلَجُوا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبِی إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِهَا قَالَ قَدْ شِئْتُ

[2] . فَیَقُولَ لَیْسَ لِلَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ حُجَّةٌ وَ لَکِنْ‏أَخْبِرْنِی عَنْ تَفْسِیرِ- لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ‏ مِمَّا خُصَّ بِهِ عَلِیٌّ ع- وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏  قَالَ فِی أَبِی فُلَانٍ وَ أَصْحَابِهِ وَاحِدَةٌ مُقَدِّمَةٌ وَ وَاحِدَةٌ مُؤَخِّرَةٌ- لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ‏ مِمَّا خُصَّ بِهِ عَلِیٌّ ع- وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏ مِنَ الْفِتْنَةِ الَّتِی عَرَضَتْ لَکُمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَقَالَ‏ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَصْحَابُ الْحُکْمِ الَّذِی لَا اخْتِلَافَ فِیهِ ثُمَّ قَامَ الرَّجُلُ وَ ذَهَبَ فَلَمْ أَرَهُ.

 


99) سوره قدر (97) آیه 3 لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَ

بسم الله الرحمن الرحیم

99) سوره قدر (97) آیه 3 

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ 

20 رمضان 1437

ترجمه

شب قدر بهتر از هزار ماه است.

حدیث

1) أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ اللَّیْلَةُ الَّتِی یُرْجَى فِیهَا مَا یُرْجَى‏  فَقَالَ فِی إِحْدَى وَ عِشْرِینَ أَوْ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ قَالَ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَى کِلْتَیْهِمَا فَقَالَ مَا أَیْسَرَ لَیْلَتَیْنِ فِیمَا تَطْلُبُ قُلْتُ فَرُبَّمَا رَأَیْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ یُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِکَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى فَقَالَ مَا أَیْسَرَ أَرْبَعَ لَیَالٍ تَطْلُبُهَا فِیهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ- لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ لَیْلَةُ الْجُهَنِیِ‏  فَقَالَ إِنَّ ذَلِکَ لَیُقَالُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ خَالِدٍ رَوَى فِی تِسْعَ عَشْرَةَ یُکْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِ‏  فَقَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَفْدُ الْحَاجِّ یُکْتَبُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ الْمَنَایَا وَ الْبَلَایَا  وَ الْأَرْزَاقُ وَ مَا یَکُونُ إِلَى مِثْلِهَا فِی قَابِلٍ فَاطْلُبْهَا فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ صَلِّ فِی کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِائَةَ رَکْعَةٍ وَ أَحْیِهِمَا إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَى النُّورِ  وَ اغْتَسِلْ فِیهِمَا قَالَ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى‏ ذَلِکَ وَ أَنَا قَائِمٌ قَالَ فَصَلِّ وَ أَنْتَ جَالِسٌ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَسْتَطِعْ قَالَ فَعَلَى فِرَاشِکَ لَا عَلَیْکَ أَنْ تَکْتَحِلَ أَوَّلَ اللَّیْلِ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ النَّوْمِ إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی رَمَضَانَ وَ تُصَفَّدُ الشَّیَاطِینُ‏  وَ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الْمُؤْمِنِینَ نِعْمَ الشَّهْرُ رَمَضَانُ کَانَ یُسَمَّى عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَرْزُوقَ.

الکافی، ج‏4، ص157

ابوبصیر به امام صادق ع عرض کرد: فدایت شوم، آن شبی که آنچه جای امیدواری دارد در آن امید می‌رود، کدام است؟

فرمود: شب بیست و یکم یا بیست و سوم!

گفت: اگر نتوانستم هر دو را احیا بدارم، [کدامش است]؟

فرمود: برای آنچه هدفی که داری، دو شب کار سختی نیست!

گفت: گاهی ما هلال ماه را زمانی می‌بینیم اما کسی که از جای دیگری آمده [هلال ماه را] وقت دیگری [شب قبل یا بعدش] دیده است.

فرمود: برای آنچه می‌خواهی چهار شب هم کار سختی نیست!

گفتم: فدایت شوم، شب بیست و سوم شب جُهَنی است [مشهور است عبدالله بن انیس، اهل جهنه، نزد پیامبر آمد و گفت به خاطر فاصله دور، آمدن به مدینه هرشب رمضان برایم سخت است؛ یک شب را بگویید که من برای نماز و دعا بیایم. پیامبر ص در گوشش مطلبی گفت، و او شبهای بیست و سوم می‌آمد، و شب بیست و سوم به شب جهنی معروف شد]

حضرت فرمود: این طور می‌گویند!

گفتم: فدایت شوم، سلیمان بن خالد روایت کرده که در شب نوزدهم نام حاجیان ثبت می‌شود.

فرمود: ابامحمد! نام حاجیان و نیز خوشی‌ها و سختی‌ها و روزی‌ها و آنچه مانند اینها تا سال بعد قرار است رخ دهد، در شب قدر ثبت می‌شود؛ تو در شب‌های بیست و یکم و بیست سوم درصدد آن باش، و در هریک از این دو شب، صد رکعت نماز بجای آر و اگر می‌توانی تا [دیده شدن] نور [خورشید]، آن دو را احیا بدار و در آن دو غسل کن!

گفتم اگر نتوانستم [نماز را] در حال ایستاده انجام دهم؟

فرمود: نماز را در حال نشسته بجای آر!

گفتم:‌ اگر آن را هم نتوانستم؟

فرمود: [لااقل] توی رختخوابت! [= خوابیده نماز را بجای آر] البته اشکالی برایت ندارد که اول شب اندکی بخوابی! بدرستی که درهای آسمان در رمضان گشوده می‌شود و شیاطین در غل و زنجیر می‌شوند و اعمال مومنین مقبول قرار می‌گیرد. چقدر رمضان ماه خوبی است! زمان رسول خدا ص اسمش را «مرزوق» [روزی داده شده] گذاشته بودند.

2) أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى الْقَمَّاطِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِی مَنَامِهِ بَنِی أُمَیَّةَ یَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأَصْبَحَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ ع [1]... فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ نَزَلَ عَلَیْهِ بِآیٍ مِنَ الْقُرْآنِ یُؤْنِسُهُ بِهَا قَالَ‏ أَ فَرَأَیْتَ‏ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ‏  وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ- لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّهِ ص خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّةَ .

الکافی، ج‏4، ص160؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص431 [2]؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏4، ص36 [3]؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص36 [4]؛ مقدمه الصحیفة السجادیة، ص20 [5]؛ تأویل الآیات الظاهرة ،ص791 [6]و 793[7]

برخی از منابع اهل سنت در مورد این روایت:

المعجم الکبیر طبرانی3/ 89 ؛ سنن ترمذی5/ 444 و 301 ؛ المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیسابوری3/192 ؛ تفسیر الثعلبی10/ 257 [8]

از امام صادق ع روایت شده است:

پیامبر اکرم ص در خواب دیدند که بنی‌امیه از منبر ایشان بالا می‌روند و مردم را عقب‌عقب به گمراهی می‌کشانند. صبح با ناراحتی بیدار شدندو جبرئیل بر ایشان نازل شد و ... چیزی نگذشت که آیه‌ای از قرآن را نازل کرد که به آن انس گیرد و فرمود: «آیا دیدی اگر آنها را سالیانى برخوردار ساختیم؛ سپس آنچه وعده داده مى‏شدند به سراغشان بیاید، آیا آنچه بدان متنعّم بودند چیزى (از عذاب خدا) را از آنها باز مى‏گرداند؟» (شعراء/203-205) و نیز بر او نازل کرد: «ما آن را در شب قدر نازل کردیم، و چه چیزی می‌تواند آگاهت کند که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است» و خداوند عز و جل شب قدر را برای پیامبرش بهتر از هزار ماه سلطنت بنی‌امیه قرار داد.

این روایت با اندکی تفاوت (از جمله اینکه در آنها سوره کوثر به جای آیات سوره شعراء مطرح شده) در کتب اهل سنت (آدرسهای فوق) آمده و یکی از سلسله راویان این حدیث در کتب اهل سنت قاسم بن فضل حُدّانی است که بعد از نقل حدیث گفته است: «فَحَسَبْنَا ذَلِکَ، فَإِذَا هُوَ أَلْفٌ لَا یَزِیدُ وَلَا یَنْقُصُ» یعنی ما [دوره حکومت بنی‌امیه را] محاسبه کردیم، دقیقا هزار ماه بود، بدون هیچ کم و زیادی.

[توضیح: معاویه سال 40 قمری حکومت را به دست گرفت و در سال 132 توسط عباسیان سرنگون شدند. که 92 سال می‌شود. اگر مدت زمان حکومت ابن‌زبیر- که در اواسط دوره بنی‌امیه 8 سال و 8 ماه حکومت را به دست گرفت - از آن کم کنیم 83 سال و 4 ماه می‌شود که دقیقا معادل 1000 ماه است. برگرفته از پاورقیِ «الوافی، ج‏11، ص379».]

3) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ حُمْرَانَ‏ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ... لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ  أَیُّ شَیْ‏ءٍ عُنِیَ بِذَلِکَ فَقَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ أَنْوَاعِ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ لَوْ لَا مَا یُضَاعِفُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِلْمُؤْمِنِینَ مَا بَلَغُوا  وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُضَاعِفُ لَهُمُ الْحَسَنَاتِ بِحُبِّنَا.

الکافی، ج‏4، ص158

از امام باقر ع سوال می‌شود منظور از اینکه فرموده «شب قدر بهتر از هزار ماه است» چیست؟ فرمودند:

عمل صالح مانند نماز و صدقه و سایر کارهای خوب در آن [= در این یک شب] بهتر از انجام عمل در هزار ماهی است که در آن شب قدر نباشد و اگر نبود که خداوند برای مومنان [حسناتشان را ] مضاعف می‌کند، هیچگاه [به آنجا که باید و شاید] نمی‌رسیدند ولی خداوند به خاطر محبت آنها نسبت به ما حسناتشان را مضاعف می‌کند.[9]

تدبر

1) «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»: هر عمل ما یک نتیجه‌ای در رشد ما می‌گذارد که به طور عادی انتظارش را داریم. اما شب قدر هر کاری انجام دهیم، انتظار نتیجه‌ای بیش از سی‌هزار برابر باید داشته باشیم. (حدیث3) حساب کنید لحظه‌لحظه‌های امشب چقدر می‌ارزد؟ اگر این مطلب را جدی بگیریم، می فهمیم که چرا برخی از بزرگان گفته‌اند می‌ارزد از یک سال قبل برای بهره‌برداری از شب قدر آماده شد! ما از چه مدت قبلش آماده می‌شویم؟

اگر امشب گذشت، تا پس‌فردا جدی مراقب خودمان باشیم!

و اگر امسال را هم از دست دادیم برای سال بعد از همین رمضان خیز برداریم!

2) «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»: اما چرا؟

الف. بعد از مدتی در غل و زنجیر بودن شیاطین، امشب درهای آسمان باز شده و همه فرشتگان نازل می‌شوند (قدر/4). به جای اینکه ما به آسمان برویم، آسمانیان به زمین آمده‌اند. پس زمین ظرفیت آسمانیان را پیدا کرده است. شبی که چنین باشد به بیش از هزار ماه می‌ارزد!

ب. امشب امام زمان ع بار عام داده است و فرشتگان زودتر از همه به این بار عام تشرف می‌یابند. (قدر/4) آیا یک شب محضر امام زمان را درک کردن به بیش از هزار ماه زندگی بی‌امام نمی‌ارزد؟!

ج. حقیقت شب قدر، حقیقت ولایت امیرالمومنین ع (حدیث2 دیروز) و باطن حضرت زهرا س (حدیث 3 دیروز) است. وقتی در امشب تنفس می‌کنیم یعنی همه ما، در کنار فرشتگان (قدر/4) اجازه می‌یابیم در فضای انسان کامل تنفس کنیم. تنفس در فضای انسانی که خلیفه‌الله است، اثری که در رشد انسان می‌گذارد، قابل مقایسه با وضعیت عادی ما نیست؛ و یک شب‌اش به بیش هزار ماه می‌ارزد!

د. از زمان خلیفه دوم و تا حدود صد سال بعد از رحلت پیامبر ص نقل احادیث پیامبر ممنوع بود، و این در حالی بود که آخوندهای درباری بنی‌امیه دستشان در جعل هرگونه حدیثی باز بود! وقتی به اسم اسلام، امام حسین ع و یارانش را در روز روشن شهید می‌کنند، دیگر چه چیزی از اسلام باقی می‌ماند؟ ضربه‌ای که بنی‌امیه به اسلام وارد کرده‌اند غیرقابل تصور است و انسان وقتی تاریخ را می‌خواند با خود می‌گوید آیا وقتی بین ما و پیامبر ص، بنی‌امیه فاصله شده، آیا چیزی از اسلام به ما رسیده است؟ و خدا پاسخ می‌دهد، بله! اگر آنها هزار ماه حکومت کردند، یک شب قدری را خدا به پیامبرش داد که ثمرات آن هزار ماه را خنثی کند (حدیث2) چگونه؟ حداقلش اینکه بنی‌امیه، راه‌های عادی رسیدن احادیث پیامبر ص را سد کردند، اما هر سال دست کم یک نفر بوده که همه مقدرات عالم نزد او رقم می‌خورده و همه فرشتگان نزد او حاضر می‌شدند و همه دانش‌های مربوط به عالَم (از جمله هر علمی که برای شناخت درست و بی‌نقص دین مورد نیاز بوده) در اختیار او قرار می‌گرفته است. (کافی1/ 252؛ ان‌شاءالله این حدیث در بحث فردا خواهد آمد) ‌پس اگر کسی شب قدر را جدی بگیرد، علی‌رغم مشاهده هزار ماه انحراف‌افکنی توسط بنی‌امیه، خیالش از اینکه - با مراجعه به اهل‌بیت - می‌توان دین اسلام را بدون هیچ گونه تحریف و کم‌وزیادی دریافت کرد، راحت می‌شود. پس آیا این شب به بیش از هزار ماه نمی‌ارزد؟!

ه. ...

و. اما همه اینها در حد فهم ما بود. وگرنه «و ما ادراک ما لیلة القدر»؟

3) «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»:

 از کنار هم گذاشتن احادیثی که درباره‌ این آیه آمده، به نکته زیبایی می‌توان رسید:

- حضرت زهرا س، باطن شب قدر است (حدیث3 دیروز)

- خدا شب قدر را قرار داده تا اثر هزار ماه انحرافی را که بنی‌امیه در تاریخ گذاشتند خنثی کند (حدیث2)

- مهمترین انحرافی که در اسلام رقم خورد، انحراف در مسیری بود که پیامبر ص برای دریافت معتبر دین اسلام معرفی کرده بود (به تعبیر روی منبر پیامبر رفتن و صراط قهقری در حدیث2 توجه شود)؛ یعنی انحراف در تشخیص اینکه جانشینان واقعی پیامبر ص که قرار است مسیر صحیح وی را به مردم نشان دهند، کیانند.

نتیجه: حضرت زهرا س، شب قدر پربرکتی است که در تاریکترین برهه تاریخ، نوری برای شناختن مسیر صحیح بعد از پیامبر ص تاباند که هزار ماه ظلمات بنی‌امیه نتوانست خاموشش کند!

چگونه؟

اقدامات ایشان (اعتراضات علنی و نهایتا دفن مخفیانه، که حتی اجازه نماز خواندن بر پیکر خود را به خلیفه وقت ندادند) علامت سوال پررنگی در تاریخ باقی گذاشت که با آن همه تبلیغات و احادیث جعلی دوره بنی‌امیه، هنوز هم اگر کسی (حتی بدون دسترسی به کتب شیعه) بخواهد حق مساله را در مورد مسیری بررسی کند که پیامبر ص برای دریافت معتبر دین اسلام معرفی کرده،‌ تا به حقیقت نرسد، آن علامت سوال کنار نمی‌رود!

شکافته شدن فرق مولی‌الموحدین و الصراط المستقیم بر همه حق‌جویان عالم تسلیت باد



[1] . فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنِّی رَأَیْتُ بَنِی أُمَیَّةَ فِی لَیْلَتِی هَذِهِ یَصْعَدُونَ مِنْبَرِی مِنْ بَعْدِی وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ هَذَا شَیْ‏ءٌ مَا اطَّلَعْتُ عَلَیْهِ فَعَرَجَ إِلَى السَّمَاءِ

[2] . رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِی نَوْمِهِ- کَأَنَّ قُرُوداً تَصْعَدُ مِنْبَرَهُ فَغَمَّهُ ذَلِکَ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» تَمْلِکُهُ بَنُو أُمَیَّةَ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ قَدْرٍ 

[3] . تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ وَ مُسْنَدِ الْمَوْصِلِیِّ وَ جَامِعِ التِّرْمِذِیِّ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنْ یُوسُفَ بْنِ‏ مَازِنٍ الرَّاسِبِیِ‏ أَنَّهُ لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عُذِلَ وَ قِیلَ لَهُ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ وَ مُسَوِّدَ الْوُجُوهِ فَقَالَ لَا تَعْذِلُونِّی فَإِنَّ فِیهَا مَصْلَحَةً.وَ لَقَدْ رَأَى النَّبِیُّ ص فِی مَنَامِهِ یَخْطُبُ بَنُو أُمَیَّةَ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ فَحَزِنَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِقَوْلِهِ‏ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ وَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ فِی خَبَرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فَنَزَلَ‏ أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ‏ إِلَى قَوْلِهِ‏ یُمَتَّعُونَ‏ ثُمَّ نَزَلَ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏ یَعْنِی جَعَلَ اللَّهُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّهِ خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرِ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّةَ.

[4] . یُوسُفُ بْنُ مَازِنٍ الرَّاسِبِیُّ قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ یَا مُسَوِّدَ وَجْهِ الْمُؤْمِنِ فَقَالَ الْحَسَنُ لَا تُؤَنِّبْنِی رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَأَى بَنِی أُمَیَّةَ یَخْطُبُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ رَجُلًا فَرَجُلًا فَسَاءَهُ ذَلِکَ فَنَزَلَتْ‏ إِنَّا أَعْطَیْناکَ‏ الْکَوْثَرَ الْکَوْثَرُ نَهَرٌ فِی الْجَنَّةِ وَ نَزَلَتْ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَعْنِی أَلْفَ شَهْرٍ مَلَکَ بَنُو أُمَیَّةَ فَحَسَبْنَا ذَلِکَ فَإِذَا هُوَ لَا یَزِیدُ وَ لَا یَنْقُصُ.

[5] . قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَیْهِ السَّلَامُ-... فَقَالَ: یَرْحَمُ اللَّهُ یَحْیَى، إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ- عَلَیْهِ السَّلَامُ-:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- أَخَذَتْهُ نَعْسَةٌ وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ.

فَرَأَى فِی مَنَامِهِ رِجَالًا یَنْزُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ نَزْوَ الْقِرَدَةِ یَرُدُّونَ النَّاسَ عَلَى أَعْقَابِهِمُ الْقَهْقَرَى فَاسْتَوَى رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- جَالِساً وَ الْحُزْنُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ. فَأَتَاهُ جِبْرِیلُ- عَلَیْهِ السَّلَامُ- بِهَذِهِ الْآیَةِ: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً» یَعْنِی بَنِی أُمَیَّةَ. قَالَ: یَا جِبْرِیلُ أَ عَلَى عَهْدِی یَکُونُونَ وَ فِی زَمَنِی  قَالَ: لَا، وَ لَکِنْ تَدُورُ رَحَى الْإِسْلَامِ مِنْ مُهَاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذَلِکَ عَشْراً، ثُمَّ تَدُورُ رَحَى الْإِسْلامِ عَلَى رَأْسِ خَمْسَةٍ وَ ثَلَاثِینَ مِنْ مُهَاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذَلِکَ خَمْساً، ثُمَّ لَا بُدَّ مِنْ رَحَى ضَلَالَةٍ هِیَ قَائِمَةٌ عَلَى قُطْبِهَا، ثُمَّ مُلْکُ الْفَرَاعِنَةِ قَالَ: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِی ذَلِکَ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» تَمْلِکُهَا بَنُو أُمَیَّةَ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ. قَالَ: فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ- عَلَیْهِ السَّلَامُ- أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ تَمْلِکُ سُلْطَانَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مُلْکَهَا طُولَ هَذِهِ الْمُدَّةِ  فَلَوْ طَاوَلَتْهُمُ الْجِبَالُ لَطَالُوا عَلَیْهَا حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ تَعَالَى بِزَوَالِ مُلْکِهِمْ، وَ هُمْ فِی ذَلِکَ یَسْتَشْعِرُونَ عَدَاوَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ بُغْضَنَا. أَخْبَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ بِمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلُ مَوَدَّتِهِمْ وَ شِیعَتُهُمْ مِنْهُمْ فِی أَیَّامِهِمْ وَ مُلْکِهِمْ.

[6] . وَ رَوَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ هُوَ سُلْطَانُ بَنِی أُمَیَّةَ وَ لَیْلَةٌ مِنْ إِمَامٍ عَدْلٍ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّةَ وَ قَالَ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏ أَیْ عِنْدَ رَبِّهِمْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِکُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ.

[7] مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ مِنْ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّةَ قَالَ وَ قَوْلُهُ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏ أَیْ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِمْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِکُلِّ أَمْرٍ سَلَامٍ.

[8] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وَالْعَبَّاسُ بْنُ حَمْدَانَ الْحَنَفِیُّ، قَالَا: ثنا زَیْدُ بْنُ أَخْزَمَ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ الْفَضْلِ، عَنْ یُوسُفَ بْنِ مَازِنٍ الرَّاسِبِیِّ، قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: سَوَّدْتَ وُجُوهَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقَالَ: " لَا تُؤَنِّبْنِی رَحِمَکَ اللهُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ أُرِیَ بَنِی أُمَیَّةَ یَخْطُبُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ رَجُلًا فَرَجُلًا، فَسَاءَهُ ذَلِکَ، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: {إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ} [الکوثر: 1] نَهَرٌ فِی الْجَنَّةِ، وَنَزَلَتْ: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ} [القدر: 2] ، تَمْلِکُهُ بَنُو أُمَیَّةَ ". قَالَ الْقَاسِمُ: «فَحَسَبْنَا ذَلِکَ، فَإِذَا هُوَ أَلْفٌ لَا یَزِیدُ وَلَا یَنْقُصُ»

[9] در همین مضمون است احادیث زیر:

1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالُوا قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا سَعِیداً السَّمَّانَ کَیْفَ یَکُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ الْعَمَلُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ.

الکافی، ج‏4، ص: 157

2) ذکرعطاء عن ابن عباس قال‏ ذکر لرسول الله ص رجل من بنی إسرائیل أنه حمل السلاح على عاتقه فی سبیل الله تعالى ألف شهر فعجب من ذلک رسول الله ص عجبا شدیدا و تمنى أن یکون ذلک فی أمته فقال یا رب جعلت أمتی أقصر الناس أعمارا و أقلها أعمالا فأعطاه الله لیلة القدر و قال لیلة القدر خیر من ألف شهر الذی حمل الإسرائیلی السلاح فی سبیل الله لک و لأمتک من بعدک إلى یوم القیامة فی کل رمضان‏

مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏10، ص: 791

حدیث فوق در یکی از کتب اهل سنت، با سندش:

3) وأخبرنا أبو عمرو الفراتی قال: أخبرنا محمد بن إسحاق قال: حدّثنا سعید بن عیسى قال: حدّثنا فارس بن عمرو قال: حدّثنا صالح قال: حدّثنا مسلم بن خالد بن أبی نجح أن النبی صلى الله علیه وسلم ذکر رجلا من بنی إسرائیل لبس السلاح فی سبیل الله ألف شهر قال: فعجب المسلمون من ذلک فأنزل الله سبحانه: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ الذی لبس ذلک الرجل السلاح فی سبیل الله.

تفسیر ثعلبی ج10 ص236