سفارش تبلیغ
صبا ویژن

98) سوره قدر (97) آیه 2 وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَد

بسم الله الرحمن الرحیم

98) سوره قدر (97) آیه 2 

وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ 

  19 رمضان 1437

ترجمه

و چه چیزی آگاهت کرد [= می‌تواند آگاهت کند] که شب قدر چیست؟

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ما أَدْراکَ» = ما + أدری + ک:

«ما» در ابتدای این عبارت، آشکارا «اسم استفهام» است (إعراب القرآن و بیانه‏10/ 53؛ إعراب القرآن الکریم‏3/ 45) و جمله سوالی است؛ اما اینکه آیا می‌تواند «مای موصوله» باشد؟ در هیچ إعراب قرآن و هیچ بحث تفسیری یافت نشد که چنین توجیهی بیاید، فقط در یک ترجمه، گویی آن را موصول فرض کرده است چون چنین ترجمه کرده «و خدا چه خوب تو را دانا کرده است که شب قدر چه اندازه مهم است» (حجة ‌التفاسیر7/ 280)[1] در حالی که لازمه این ترجمه آن است که «ما»ی موصول برای «خدا» استعمال شود که استعمال ناروایی است و برای خدا از «مَن» موصول ‌استفاده می‌شود (مثلا: أمّن یجیب ...)

«ادری» از ریشه «دری» (مصدر معروفش: درایه) به معنای «علم» (آگاه شد و دانست) می‌باشد (المحیط فی اللغة‏9/ 343) و چون به باب إفعال رفته، متعدی، و به معنای «أعلم» (آگاه کرد، مطلع کرد) شده است، پس ترکیب «ما أَدْراکَ» به معنای «أَیُّ شی‏ء أَعْلَمَک» «چه چیزی تو را آگاه کرد» [به معنای چه چیزی می‌تواند تو را آگاه کند] می‌باشد (لسان العرب‏14/ 254) بسیاری از مترجمان ترکیب «ما أَدْراکَ» را به صورت «چه می‌دانی» ترجمه کرده‌اند، که ترجمه دقیقی نیست و این عبارت، ترجمه «ما تدری» است. همچنین فعل «أدری» از افعال دو مفعولی است و به لحاظ نحوی، ضمیر «ک» مفعول اول، و جمله «ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» در مقام مفعول دوم برای آن می‌باشد (إعراب القرآن و بیانه‏10/ 53)

درباره اینکه «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد، دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. «برخی گفته‌اند تفاوتی ندارند، برخی اولی را اخص از دومی دانسته‌اند و برخی اولی را در جایی دانسته‌اند که قبلش شکی بوده باشد» (تاج العروس19/ 403) همچنین، برخی بر این باورند که «دری» معرفتی است که با نوعی تدبیر حاصل می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن/ 313؛ تاج العروس19/ 403) و برخی دیگر معتقدند که اتفاقا معرفتی است که با تحصیل و تهیه مقدمات حاصل نمی‌شود، بلکه از راهی غیر عادی حاصل می‌شود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏3/ 208) و برخی هم این گونه توضیح داده‌اند که کلمه «درایه» چون بر وزن «فعاله» است و دلالت بر نوعی شمول و احاطه می‌کند (همانند کلمه عمامه) پس درایه در مورد شناختی به کار می‌رود که عالِم از همه وجوه به معلوم علم داشته باشد. (الفروق فی اللغة/ 84) البته با توجه به اینکه همگان معترفند که این ماده در مورد خداوند به کار نمی‌رود، حتی اگر این نظر آخر درست باشد، باز باید حداقل یکی از وجوه قبلی (مانند گذر از فرایند شک، احتیاج به تدبیر، حصول از راهی غیر عادی) نیز در این ماده لحاظ شده باشد.

ضمنا به لحاظ بلاغی، تعبیر «ما أَدْراکَ» دلالت بر عظیم شمردن مطلبی دارد که بعدش می‌آید (إعراب القرآن (نحاس)‏5/  166) شاید با توجه به این ملاحظه بوده که برخی چنین ترجمه کرده‌اند: (و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد؛ ترجمه الهی قمشه‌ای) اما به نظر می‌رسد باید این «عظمت» را به کل جمله «ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» (که در مقام مفعول برای «ما أدراکَ» می‌باشد) برگرداند، نه فقط به عبارت «لَیْلَةُ الْقَدْرِ»؛ یعنی نه فقط خود شب قدر امری عظیم است، بلکه این مطلب (که شب قدر چیست) بقدری عظیم و دشوار است که جای سوال دارد که چه چیزی می‌تواند تو را به حقیقت فهم آن برساند (همان جمله‌ای که در «ترجمه» داخل کروشه گذاشته شد)

حدیث

1) قِیلَ‏ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع تَعْرِفُونَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ

فَقَالَ وَ کَیْفَ لَا نَعْرِفُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ الْمَلَائِکَةُ یَطُوفُونَ بِنَا فِیهَا.

تفسیر القمی، ج‏2، ص432؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص221 [2]

به امام باقر ع گفته شد: آیا شما شب قدر را می‌شناسید؟

فرمود: و چگونه شب قدر را نشناسیم در حالی که ملائکه در آن شب نزد ما در رفت و آمدند.

2) حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ‏ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ،

قَالَ مَا أَبْیَنَ فَضْلَهَا عَلَى السُّوَرِ!

قَالَ قُلْتُ وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ فَضْلُهَا؟

قَالَ نَزَلَتْ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهَا.

قُلْتُ‏ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی نَرْتَجِیهَا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ؟

قَالَ نَعَمْ هِیَ لَیْلَةٌ قُدِّرَتْ فِیهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ قُدِّرَتْ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهَا.

معانی الأخبار، ص316

مفضل بن عمر می‌گوید:

نزد امام باقر ع ذکری از سوره قدر به میان آمد. فرمود: چقدر برتری آن بر سایر سوره‌ها آشکار است!

گفتم: برتری‌اش به چیست؟

فرمود: ولایت امیرالمومنین ع در آن نازل شده است؟

گفتم: در شب قدری که در ماه رمضان امید [درک] آن را داریم؟

فرمود: بله، آن شبی است که [وضعیت] آسمانها و زمین در آن مقدر شده، و ولایت امیرالمومنین ع در آن مقدر شده است.[3]

3) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ أَنَّهُ قَالَ‏:

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا[4]

وَ قَوْلُهُ‏ «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» یَعْنِی خَیْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِیَ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ‏

«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها» وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ ص‏ وَ الرُّوحُ روح الْقُدُسُ و هو فی فَاطِمَةُ [الرُّوحُ الْقُدُسُ و هِیَ فَاطِمَةُ] ع

« بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» یَعْنِی حَتَّى یَخْرُجَ الْقَائِمُ ع.

تفسیر فرات الکوفی، ص582-581؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص792-791

از امام صادق ع روایت شده که فرمود:

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، «اللیله»، فاطمه س است و «القدر»، الله است پس هرکه فاطمه س را آن گونه که سزاوار است بشناسد، [حقیقتِ] شب قدر را درک کرده است؛ و همان فاطمه نامیده شد چرا که خلق از شناخت او برکنده شده‌اند.

 و اینکه فرمود «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» [بهتر از هزار ماه است] یعنی از هزار مومن، زیرا که او [= فاطمه] مادر مومنان است.

«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها» ملائکه، مومنانی هستند که علم آل محمد ص را در اختیار دارند و روح «روح القدس» است که در فاطمه [هم] هست

«بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» [تا فجر طلوع کند] یعنی تا زمانی که قائم ع قیام کند.

چند نکته در فهم این حدیث:

الف. در تفسیر قمی تعبیر «الرُّوحُ الْقُدُسُ و هِیَ فَاطِمَةُ» آمده [به معنای اینکه الروح القدس همان فاطمه است] که اگرچه متن کامل این حدیث در کتاب «تأویل الآیات الظاهرة» نیامده، اما در این فقره، تعبیر این کتاب، تعبیر دقیقتری به نظر می‌رسید [الرُّوحُ روح الْقُدُسُ و هو فی فَاطِمَةُ] که ما همین را در متن و ترجمه آوردیم.

ب. در این گونه احادیث معارفی باید دقت کرد که اولا آنها دلالت حصری ندارند (یعنی مثلا اینکه مومنانی آنچنانی را «ملائکه» خواند منافاتی با نزول ملائکه آسمانی ندارد چنانکه در بسیاری از احادیث دیگر بر همین مطلب هم اشاره شده است و به تعبیر علامه طباطبایی از باب «جری و تطبیق» [تطبیق بر مصداق اعلای خود] است) و ثانیا بر فهم ابتدایی و ظاهری حمل نمی‌شوند، بلکه اشاره به حقیقت باطنی این امور است. دقت کنید که خود آیه، درک شب قدر را کاری بسیار دشوار معرفی کرد؛ و این حدیث، مطلبی را توضیح می‌دهد که خداوند در موردش فرمود «و ما ادراک»[5]

تدبر

1) «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» در قرآن کریم 13 بار تعبیر «و ما ادراک» آمده است که همگی آنها، به غیر از این آیه، درباره قیامت و احوالات آنجاست. پس مقایسه شب قدر در عظمت و پیچیدگی و جهان شمولی و ... با قیامت مقایسه بی‌ربطی نیست. (آیه قبل (دیروز)، تدبر 3)

2) «وَ ما أَدْراکَ ... »: سوره قدر می‌خواهد مدل محاسباتی ما را تغییر دهد (دیروز، تدبر1). تعبیر «ما ادراک» (چه چیزی می‌تواند تو را به این آگاهی برساند) کاملا به این نکته تاکید می‌کند. متن سوره، پر از مطالبی است که عقل محاسبه‌گر دنیامدار ما را به چالش می‌کشد:

اینکه «یک» بیش از «30 هزار» شود،

اینکه همه ملائکه عوالم سبع (الملائکه) یکجا نازل شوند،

اینکه همه امور (کل امر) را با خود بیاورند،

و از همه مهمتر اینکه انسانی باشد که قرار است مخاطب این همه ملائکه و همه امور قرار بگیرد و ... .

واقعا اگر خدا شب قدر را قرار نداده بود، چگونه ما انسان‌هایی که افق دیدمان محدود، و دل‌مان به یک زندگی صد ساله و حداکثر یک شغل و ازدواج و خانه و ... خوش است، می‌توانستیم باور کنیم که روی همین کره زمین و در کنار ما، انسان‌هایی برتر از همه ملائکه - که همه ملائکه یکجا در یک شب نزد آنها حاضر می‌شوند - وجود دارند؟

اگر فاطمه کبری س، کفو و هم‌رتبه امیرالمومنین ع است،

و اگر روح‌القدس، دست‌کم سالی یکبار پیش پای حضرت علی ع زانوی ادب زمین می‌زد،

آیا اینکه فاطمه س اعظم از روح‌القدس باشد و روح‌القدس در ذیل و سایه او قرار گیرد (حدیث3) آیا امر ناممکنی است؟

آیا ما پیامبر و امامان‌مان را می‌شناسیم؟!

آیا فهمیدیم که آنها در میان ما بودند و نبودند!

اگر پیامبر و امام را نشناسیم، ظرفیت‌های انسان را نمی‌شناسیم، و در نتیجه، ظرفیت‌های خودمان را هم نخواهیم شناخت! آنها نمونه‌ای از مقصد حرکت مایند؛ آمده‌اند تا، هم بفهمیم که چقدر غافل و عقب‌ایم؛ و هم بفهمیم که می‌توان تا کجا رفت، حتی بر‌تر از ملائکه.

ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم،

باز همان‌جا رویم، جمله که آن شهر ماست!

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم،

زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست!

گوهر پاک از کجا، عالم خاک از کجا؟

بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید! این چه جاست؟

بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما

قافله سالار ما، فخر جهان مصطفاست!

http://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh463/

3) چرا یکدفعه نفرمود «ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» و فرمود «وَ ما أَدْراکَ ما ...»؟ برخی چیزهاست که ما نمی‌دانیم، اما باید بدانیم. در عین حال به گونه‌ای هستند که با مدل‌های محاسباتی‌مان نمی‌توانیم آنها را بفهمیم.

در مورد اینها چگونه دانستنش بسیار مهمتر از دانستنش است! ابتدا باید این سوال به طور جدی پیش آید که «چه چیزی می‌تواند تو را آگاه سازد که چیست ...؟»، و تا جواب این سوال را پیدا نکنیم، جواب سوالِ مثلا «شب قدر چیست»‌ را پیدا نمی‌کنیم.

این ماه رمضان و این شب‌های قدر فرصت خوبی است تا بفهمیم «چه چیزی می‌تواند ما را آگاه سازد که ... ؟»

دنبال راه دیگری برای شناخت بگردیم.

و این راه با کسانی گره خورده که این شب در اختیار آنهاست. شاید به همین جهت است که اگر آنها را بشناسیم، شب قدر را پیدا می‌کنیم. (احادیث1 و 3)

و شاید به همین جهت است که همه مقدرات کل آسمانها و زمین در عرض مقدر شدن ولایت امیرالمومنین ع مطرح شده است. (حدیث2)



[1] عجیب این است که این کتاب، صرفا ترجمه نیست، بلکه کتاب تفسیری است و جای آن بوده که وقتی وی برخلاف همگان چنین ترجمه ای می کند توضیحی هم بایش بیاورد. اما نه در ذیل این آیه و نه در ذیل آیات قبل که این عبارت را داشته است، توضیحی نیامده است و در برخی آیات قبل به صورت «چه خوب می‌دانی که ...» ترجمه کرده (مثلا 7/122) که نشاندهنده این است که ظاهرا دقت جدی‌ای در کار نبوده است.

[2] . حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی الْمُهَاجِرِ عَنْ أَبِی الْهُذَیْلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ: یَا أَبَا الْهُذَیْلِ إِنَّا لَا یَخْفَى عَلَیْنَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ یَطُوفُونَ‏  بِنَا فِیهَا.

[3] . این روایت ذیل هم به لحاظ مضمونی به روایت فوق نزدیک است و مهم این است که حضرت در این روایت نه مقدرات سال بلکه مقدرات تا روز قیامت به شب قدر وابسته می‌کند. شاید وجهش این است که هرسال که مقدرات تغییر کند به تبع خود مقدرات عالم تا قیامت را تغییر می دهد:

 حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی السَّرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ الْکِنَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ أَ تَدْرِی مَا مَعْنَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقُلْتُ لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدَّرَ فِیهَا مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَکَانَ فِیمَا قَدَّرَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَایَتُکَ وَ وَلَایَةُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

معانی الأخبار، ص315

[4] . أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا [الشَّکُّ مِنْ أَبِی الْقَاسِمِ‏]

[5] . احادیث زیر هم احادیثی است که به فهم حقیقت شب قدر کمک می‌کند:

1) حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِیشٍ‏ أَنَّهُ عَرَضَهُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْقَلْبَ الَّذِی یُعَایِنُ مَا یَنْزِلُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ لَعَظِیمُ الشَّأْنِ قُلْتُ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَیُشَقُّ وَ اللَّهِ بَطْنُ ذَلِکَ الرَّجُلِ ثُمَّ یُؤْخَذُ إِلَى قَلْبِهِ‏  وَ یُکْتَبُ عَلَیْهِ بِمِدَادِ النُّورِ فَذَلِکَ جَمِیعُ الْعِلْمِ ثُمَ‏ یَکُونُ الْقَلْبُ مُصْحَفاً لِلْبَصَرِ وَ یَکُونُ اللِّسَانُ مُتَرْجِماً لِلْأُذُنِ إِذَا أَرَادَ ذَلِکَ الرَّجُلُ عِلْمَ شَیْ‏ءٍ نَظَرَ بِبَصَرِهِ وَ قَلْبِهِ فَکَأَنَّهُ یَنْظُرُ فِی کِتَابٍ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَ کَیْفَ الْعِلْمُ فِی غَیْرِهَا أَ یُشَقُّ الْقَلْبُ فِیهِ أَمْ لَا قَالَ لَا یُشَقُّ لَکِنَّ اللَّهَ یُلْهِمُ ذَلِکَ الرَّجُلَ بِالْقَذْفِ فِی الْقَلْبِ حَتَّى یُخَیَّلَ إِلَى الْأُذُنِ أَنَّهُ تَکَلَّمَ بِمَا شَاءَ اللَّهُ [مِنْ‏] عِلْمِهِ‏ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص224-223

2)وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ- لَیْلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْیَا وَ لَقَدْ خَلَقَ فِیهَا أَوَّلَ نَبِیٍّ یَکُونُ وَ أَوَّلَ وَصِیٍّ یَکُونُ وَ لَقَدْ قَضَى أَنْ یَکُونَ فِی کُلِّ سَنَةٍ لَیْلَةٌ یَهْبِطُ فِیهَا بِتَفْسِیرِ الْأُمُورِ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ مَنْ جَحَدَ ذَلِکَ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَهُ لِأَنَّهُ لَا یَقُومُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الرُّسُلُ وَ الْمُحَدَّثُونَ إِلَّا أَنْ تَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّةٌ بِمَا یَأْتِیهِمْ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ مَعَ الْحُجَّةِ الَّتِی یَأْتِیهِمْ بِهَا جَبْرَئِیلُ ع قُلْتُ وَ الْمُحَدَّثُونَ أَیْضاً یَأْتِیهِمْ جَبْرَئِیلُ أَوْ غَیْرُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ ع قَالَ أَمَّا الْأَنْبِیَاءُ وَ الرُّسُلُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَلَا شَکَّ وَ لَا بُدَّ لِمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ خُلِقَتْ فِیهِ الْأَرْضُ إِلَى آخِرِ فَنَاءِ الدُّنْیَا أَنْ تَکُونَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ حُجَّةٌ یَنْزِلُ ذَلِکَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ إِلَى مَنْ أَحَبَّ مِنْ عِبَادِهِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ نَزَلَ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِکَةُ بِالْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ عَلَى آدَمَ وَ ایْمُ اللَّهِ مَا مَاتَ آدَمُ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ وَ کُلُّ مَنْ بَعْدَ آدَمَ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قَدْ أَتَاهُ الْأَمْرُ فِیهَا وَ وَضَعَ لِوَصِیِّهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنْ کَانَ النَّبِیُّ لَیُؤْمَرُ فِیمَا یَأْتِیهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص أَنْ أَوْصِ إِلَى فُلَانٍ- وَ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً- وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ‏ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ إِلَى قَوْلِهِ‏ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏  یَقُولُ أَسْتَخْلِفُکُمْ لِعِلْمِی وَ دِینِی وَ عِبَادَتِی بَعْدَ نَبِیِّکُمْ کَمَا اسْتَخْلَفَ وُصَاةَ آدَمَ مِنْ بَعْدِهِ حَتَّى یَبْعَثَ النَّبِیَّ الَّذِی یَلِیهِ- یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً یَقُولُ یَعْبُدُونَنِی بِإِیمَانٍ لَا نَبِیَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص فَمَنْ قَالَ غَیْرَ ذَلِکَ- فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ فَقَدْ مَکَّنَ وُلَاةَ الْأَمْرِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ بِالْعِلْمِ وَ نَحْنُ هُمْ فَاسْأَلُونَا فَإِنْ صَدَقْنَاکُمْ فَأَقِرُّوا وَ مَا أَنْتُمْ بِفَاعِلِینَ- أَمَّا عِلْمُنَا فَظَاهِرٌ وَ أَمَّا إِبَّانُ أَجَلِنَا الَّذِی یَظْهَرُ فِیهِ الدِّینُ مِنَّا حَتَّى لَا یَکُونَ بَیْنَ النَّاسِ اخْتِلَافٌ فَإِنَّ لَهُ أَجَلًا مِنْ مَمَرِّ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ إِذَا أَتَى ظَهَرَ وَ کَانَ الْأَمْرُ وَاحِداً وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ قُضِیَ الْأَمْرُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ اخْتِلَافٌ وَ لِذَلِکَ جَعَلَهُمْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ لِیَشْهَدَ مُحَمَّدٌ ص عَلَیْنَا وَ لِنَشْهَدَ عَلَى شِیعَتِنَا وَ لِتَشْهَدَ شِیعَتُنَا عَلَى النَّاسِ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ فِی حُکْمِهِ اخْتِلَافٌ أَوْ بَیْنَ أَهْلِ عِلْمِهِ تَنَاقُضٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَضْلُ إِیمَانِ الْمُؤْمِنِ بِجُمْلَةِ- إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ بِتَفْسِیرِهَا عَلَى مَنْ لَیْسَ مِثْلَهُ فِی الْإِیمَانِ بِهَا کَفَضْلِ الْإِنْسَانِ عَلَى الْبَهَائِمِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیَدْفَعُ بِالْمُؤْمِنِینَ بِهَا عَنِ الْجَاحِدِینَ لَهَا فِی الدُّنْیَا لِکَمَالِ عَذَابِ الْآخِرَةِ لِمَنْ عَلِمَ أَنَّهُ لَا یَتُوبُ مِنْهُمْ مَا یَدْفَعُ بِالْمُجَاهِدِینَ عَنِ الْقَاعِدِینَ وَ لَا أَعْلَمُ أَنَّ فِی هَذَا الزَّمَانِ جِهَاداً إِلَّا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ وَ الْجِوَارَ.

الکافی ج‏1، ص251-250

3) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ حَسَّانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ الْتَمِسْهَا فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ أَوْ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.

الکافی، ج‏4، ص156

4) أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عَلَامَةِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ عَلَامَتُهَا أَنْ تَطِیبَ رِیحُهَا وَ إِنْ کَانَتْ فِی بَرْدٍ دَفِئَتْ‏  وَ إِنْ کَانَتْ فِی حَرٍّ بَرَدَتْ فَطَابَتْ قَالَ وَ سُئِلَ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ تَنْزِلُ فِیهَا الْمَلَائِکَةُ وَ الْکَتَبَةُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَکْتُبُونَ مَا یَکُونُ فِی أَمْرِ السَّنَةِ وَ مَا یُصِیبُ الْعِبَادَ وَ أَمْرُهُ عِنْدَهُ مَوْقُوفٌ لَهُ وَ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ

الکافی، ج‏4، ص156

5) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَتِ التَّوْرَاةُ فِی سِتٍّ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الْإِنْجِیلُ فِی اثْنَتَیْ عَشْرَةَ لَیْلَةً مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الزَّبُورُ فِی لَیْلَةِ ثَمَانِیَ عَشَرَةَ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الْقُرْآنُ‏ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ.

الکافی، ج‏4، ص158

6) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ کَانَتْ أَوْ تَکُونُ فِی کُلِّ عَامٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ رُفِعَتْ لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَرُفِعَ الْقُرْآنُ‏ .

الکافی، ج‏4، ص160

7) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْلَةُ الْقَدْرِ هِیَ أَوَّلُ السَّنَةِ وَ هِیَ آخِرُهَا .

الکافی، ج‏4، ص160

8)حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِیهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَدَقَةَ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَنْصَارِیُّ الْکَجِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ الْحَسَنَ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیَّ یَقُولُ‏ قَدِمَ سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ عَلَى الْمَأْمُونِ فَأَکْرَمَهُ وَ وَصَلَهُ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ إِنَّ ابْنَ عَمِّی عَلِیَّ بْنَ مُوسَى‏ ...

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ قَوْماً سَأَلُوا أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الْبَدَاءِ فَقَالَ وَ مَا یُنْکِرُ النَّاسُ مِنَ الْبَدَاءِ وَ أَنْ یَقِفَ اللَّهُ قَوْماً یُرْجِیهِمْ لِأَمْرِهِ‏  قَالَ سُلَیْمَانُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنْ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ أُنْزِلَتْ قَالَ الرِّضَا یَا سُلَیْمَانُ- لَیْلَةُ الْقَدْرِ یُقَدِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا مَا یَکُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ مِنْ حَیَاةٍ أَوْ مَوْتٍ أَوْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قَدَّرَهُ مِنْ تِلْکَ اللَّیْلَةِ فَهُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ سُلَیْمَانُ الْآنَ قَدْ فَهِمْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَزِدْنِی قَالَ ع یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُقَدِّمُ مِنْهَا مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ- یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ یَکُونُ وَ لَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِکَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ‏  یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ‏ مَا یَشَاء

التوحید (للصدوق)، ص: 444 و عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص: 182

9) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: إِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ الْقَدْرِ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ الَّذِینَ هُمْ سُکَّانُ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ فِیهِمْ جَبْرَئِیلُ وَ مَعَهُ أَلْوِیَةٌ فَیُنْصَبَ لِوَاءٌ مِنْهَا عَلَى قَبْرِی وَ لِوَاءَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ لِوَاءٌ عَلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ لِوَاءٌ عَلَى طُورِ سَیْنَاءَ وَ لَا یَدَعُ مُؤْمِناً وَ لَا مُؤْمِنَةً إِلَّا وَ یُسَلِّمُ عَلَیْهِ إِلَّا مُدْمِنَ الْخَمْرِ وَ آکِلَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ الْمُضَمَّخِ بِالزَّعْفَرَانِ‏ .

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 791

 


7) سوره قدر (97) آیه1 ‏ بِسْمِ اللَّهِ... إِنَّا أَنْزَلْناه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ  


7) سوره قدر (97) آیه1

18 رمضان 1437

ترجمه

به نام خداوند رحمان رحیم؛ بدرستی که ما در شب قدر نازلش کردیم.[1]

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أَنْزَلْنا» از ریشه «نزل» می‌باشد که به معنای حرکت از بالا به پایین (المصباح المنیر‏2/ 601) و هبوط و مستقر شدن در محل مورد نظر (حلول) است (معجم المقاییس اللغة5/  417 ؛ لسان العرب11/ 656) و تفاوت «نزول» با «هبوط» در این است که هبوط، نزولی است که ادامه دارد (الفروق فی اللغة12/ 86)؛ به تعبیر دیگر، در «نزول»، اصل حرکت رو به پایین بیشتر مد نظر است؛ اما در «هبوط»، استقراری که بعد از این حرکت انجام می‌شود، بیشتر مورد توجه است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏12/ 88).

فعل «نزل» لازم است که با حرف اضافه (مثلا نزل بـ) یا همزه (أنزل) یا تشدید (نزّل) متعدی می‌شود. (المصباح المنیر‏2/ 601) درباره اینکه آیا بین «أنزل» با «نزّل» تفاوتی هست یا نه، برخی به این نظر متمایلند که تفاوت مهمی بین این دو نیست (لسان العرب‏11/ 656) اما برخی بین این دو تفاوت دیده و شواهدی از قرآن هم بر این تفاوت ارائه کرده‌اند.

امروزه معروفترین تفاوت، آن طور که در اغلب حواشی دو تفسیر کشاف و بیضاوی آمده (تاج العروس‏15/ 729)، این است که «نزّل» دلالت بر نزول تدریجی می‌کند، اما «أنزل» دلالت بر نزول دفعی دارد. البته مطلب ظاهرا دقتی بیش از این دارد. راغب اصفهانی چنین توضیح داده که «نزّل» در جایی است که فروفرستادن، جداجدا و یکی پس از دیگری انجام شده باشد؛ اما «أنزل» معنای عامی دارد و هم این حالت و هم حالتی را که یکجا فرو فرستاده شده باشد شامل می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن/ 799) چیزی که می‌تواند موید خوبی برای اعم بودن معنای أنزل باشد این است که در قرآن کریم بارش باران علاوه بر اینکه با تعبیر «نزّل» آمده (عنکبوت/63 ؛ زخرف/11)، مکررا با تعبیر «أنزل» هم آمده است (مثلا انعام/99 ؛ ) اما تنها جایی که ظاهرا این ضابطه را در خصوص کلمه «نزّل» ممکن است به چالش بکشد این آیه است که «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَة» (فرقان/32) و چون نقل قول سخن کافران است لزوما چالشی ایجاد نمی‌کند زیرا ممکن است آیه با بلاغت تمام در مقام بیان پارادوکس مستتر در کلام کافران باشد (که از طرفی انتظار نزول دفعی (جمله واحده) دارند و از طرف دیگر انتظار خود را با تعبیر نزّل بیان می‌کنند). در خصوص نزول قرآن کریم، گاه در یک آیه هر دو تعبیر با هم آمده است که توجه به این تفاوت ظرافت خاصی به معنی آیه می‌بخشد؛ مثلا : «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم» (نحل/44) یا آیه «لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ، فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ» (محمد/20) که راغب اصفهانی تحلیل زیبایی از این تفاوت در تعبیر دارد که منافقان پیشنهاد می‌دادند که آیات جهاد کم‌کم نازل شود تا امکان سرپیچی برایشان مهیا باشد اما وقتی سوره‌ای یکجا نازل شد، عمل نکردند» (مفردات ألفاظ القرآن/ 800)[2]. و اتفاقا یکی از نکات جالب این است که قرآن وقتی در مقام بیان موضع منافقان (که منطق‌شان «نومن ببعض و نکفر ببعض» بوده) برمی‌آید، تعبیر «أنزل»‌را به کار می‌برد که نشان می‌دهد قرآن کریم در کلیتش بوده که برای آنها چالش ایجاد می‌کرده است. وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (نساء/ 61)

برخی هم بر این باورند که تفاوت این دو تعبیر در این است که در «أنزل»، صدور فعل از فاعل، بیشتر مورد عنایت است؛ اما در «نزّل» خود فعل از جهت وقوع و تعلق گرفتن آن به متعلَقش، بیشتر مورد توجه است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم12/ 88)

ضمنا در تفاوت وزن «تنزّل» با این دو هم گفته شده، که چون وزن «تفعّل» دلالت بر نوعی حالت قبول کردن از روی طوع و رغبت (= مطاوعه) دارد (برخلاف وزن انفعال، که نوعی قبول اجباری و قهری را القا می‌کند)، پس «تنزّل» در جایی است که موجودی که قرار است نازل شود، نسبت به این حالت نزول، حالت آمادگی دارد و از روی اختیار این نزول را انجام می‌دهد.

«الْقَدْرِ»: به معنای «اندازه» و مقدار است (مفردات ألفاظ القرآن/ 658) و اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند و به همین جهت به قضای الهی که امور را به نهایت مقدر شده برایشان می‌رساند، قَدَر گویند (معجم المقاییس اللغة‏5/ 62) در برخی کتب لغت، اولین معادل آن را مبلغ (= حد بلوغ و غایت شیء) قرار داده‌اند (معجم المقاییس اللغة‏5/ 62) که به نظر می‌رسد معنای متعارف «مبلغ» (به معنای قیمت) هم ظاهرا به همین «قَدْر» (= اندازه) برمی‌گردد.

حدیث

1) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَوْذَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ‏  عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی یَحْیَى الصَّنْعَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ قَالَ لِی أَبِی مُحَمَّدٌ:

قَرَأَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ‏ ع‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ عِنْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ

فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ یَا أَبَتَاهْ کَأَنَّ بِهَا مِنْ فِیکَ حَلَاوَةً

فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنِی إِنِّی أَعْلَمُ فِیهَا مَا لَا تَعْلَمُ إِنَّهَا لَمَّا نَزَلَتْ بُعِثَ إِلَى جَدِّکَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَرَأَهَا عَلَیَّ ثُمَّ ضَرَبَ عَلَى کَتِفِیَ الْأَیْمَنِ وَ قَالَ یَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَلِیَّ أُمَّتِی بَعْدِی وَ حَرْبَ أَعْدَائِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ هَذِهِ السُّورَةُ لَکَ مِنْ بَعْدِی وَ لِوُلْدِکَ مِنْ بَعْدِکَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَحْدَثَ إِلَیَّ أَحْدَاثَ أُمَّتِی فِی سُنَّتِهَا وَ إِنَّهُ لَیَحْدُثُ ذَلِکَ إِلَیْکَ کَأَحْدَاثِ النُّبُوَّةِ وَ لَهَا نُورٌ سَاطِعٌ فِی قَلْبِکَ وَ قُلُوبِ أَوْصِیَائِکَ إِلَى مَطْلَعِ فَجْرِ الْقَائِمِ ع.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص794

از امام صادق ع روایت شده که پدرم امام باقر ع برایم تعریف کردند که یکبار حضرت علی ع «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» را می‌خواند و امام حسن ع و امام حسین ع نزد ایشان بودند.

امام حسین ع فرمود: پدرجان! گویی این شیرینی خاصی برای شما دارد؟

فرمود: ای پسر رسول خدا و ای پسرم! بدرستی که من در مورد آن چیزی می دانم که نمی‌دانی.

وقتی که نازل شد، جدت رسل خدا مرا احضار کرد و آن را بر من قرائت فرمود و بر شانه راستم زد و فرمود:

ای برادرم و ای جانشینم و ای کسی که بعد از من ولیّ امتم هستی و با دشمنانم تا روز ی که مبعوت می‌شوند در ستیزی! این سوره بعد از من برای توست و بعد از تو برای فرزندان توست، چرا که جبرئیل - برادرم در میان فرشتگان - برای من از شیوه‌ای که امتم بعد از من پایه‌گذاری می‌کنند خبر داد و همانا آن برای تو هم همانند خبرهایی که به پیامبران آورده می‌شود خبرهایی می‌آورد [یا: همان طور که سختی‌هایی برای نبوت پیش آمد برای تو هم سختی‌هایی پیش می‌آید] و این سوره نوری تابان در قلب تو و قلوب جانشینان تو تا طلوع فجر قائم ع خواهد بود.

2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِیشٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ عَنْ سُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ وَیْلَکَ سَأَلْتَ عَنْ عَظِیمٍ إِیَّاکَ وَ السُّؤَالَ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَقَامَ الرَّجُلُ.

قَالَ فَأَتَیْتُهُ یَوْماً فَأَقْبَلْتُ عَلَیْهِ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏ نُورٌ عِنْدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ لَا یُرِیدُونَ حَاجَةً مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا ذَکَرُوهَا لِذَلِکَ النُّورِ فَأَتَاهُمْ بِهَا ...

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص280

امام باقر ع می‌فرمایند:

شخصی از امام صادق ع از سوره قدر سوال کرد.

فرمود: وای بر تو که از امر عظیمی سوال کردی. تو را برحذر می‌دارم که از چنین اموری سوال کنی! او بلند شد و رفت.

سپس روزی من خدمت ایشان رسیدم و از ایشان سوال کردم.

فرمود «إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏» نوری است نزد پیامبران و جانشینان‌شان که هیچ حاجتی در آسمان و زمین ندارند مگر اینکه آن را نزد این نور یاد می‌کنند و او برایشان آن را می‌آورد ...

3) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ جَرِیشٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

 إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏ نُورٌ کَهَیْئَةِ الْعَیْنِ عَلَى رَأْسِ النَّبِیِّ ص وَ الْأَوْصِیَاءِ لَا یُرِیدُ أَحَدٌ مِنَّا عِلْمَ أَمْرٍ مِنْ أَمْرِ الْأَرْضِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ إِلَى الْحُجُبِ الَّتِی بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ الْعَرْشِ إِلَّا رَفَعَ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِکَ النُّورِ فَرَأَى تَفْسِیرَ الَّذِی أَرَادَ فِیهِ مَکْتُوباً.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص443

امام صادق ع فرمود:

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏» نوری است به صورت چشمی بر سر [یا: چشمه‌ای بالای سر] پیامبر ص و جانشینانش؛ هیچ یک از ما علم امری از امور زمین و آسمان تا امور مربوط به حجابهایی که بین خدا و عرش اوست، نمی‌خواهد مگر اینکه با عطف توجه به بالا، نگاهش را متوجه آن نور می کند و آنگاه تفسیر آنچه را که اراده کرده بود، به صورت نوشته شده در آن می‌بیند.

4) حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ یُکْتَبُ مَا یَکُونُ مِنْهَا فِی السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ أَوْ مَوْتٍ أَوْ حَیَاةٍ أَوْ مَطَرٍ وَ یُکْتَبُ فِیهَا وَفْدُ الْحَاجِّ ثُمَّ یقضى [یُفْضَى‏]  ذَلِکَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَقُلْتُ إِلَى مَنْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَقَالَ إِلَى مَنْ تَرَى.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلوات الله علیهم، ج‏1، ص220

ابن‌بکیر از از امام صادق ع روایت کرده است که:

همانا در شب قدر آنچه از خیر و شر و مرگ و حیات و باران تا سال بعد قرار است واقع شود، و نیز اسامی حاجیان، ثبت می‌شود سپس [این حکم] به اهل زمین صادر می‌گردد.

سوال کردم: به چه کسی از اهل زمین؟

فرمود: به کسی که [جلویت ایستاده و] می‌بینی!

5) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

 التَّقْدِیرُ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ الْإِبْرَامُ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ الْإِمْضَاءُ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.[3]

الکافی ج‏4، ص160

از امام صادق ع روایت شده است که:

«تقدیر» (= معلوم کردن اندازه‌ها؛ سرنوشت‌) در شب نوزدهم است؛ و «ابرام» (محکم‌کاری) در شب بیست و یکم است و «امضاء» (= قطعی شدن امور) در شب بیست و سوم است.

تدبر

توجه: چون درباره «بسم الله الرحمن الرحیم» در اولین جلسه بحثی شده است دوباره بدان نمی‌پردازیم و از انا انزلناه شروع می‌کنیم:

1) چرا فرمود «أنزلناه» و نفرمود: «نزّلناه»؟ (تفاوت این دو تعبیر در «نکات ترجمه» گذشت)

ظاهرا چون سخن از نزول کل قرآن در یک شب است. این قرآنی که بیش از 6000 آیه دارد و آیاتش هم غالبا متناسب و ناظر به شرایط مختلف اجتماعی نازل شده، یکجا در یک شب هم نازل شده است، نزولی جمعی و دفعی؛ و این نزول در شبی واقع شده که جایگاهی برتر از هزار ماه دارد. این سوره با آیه‌ای شروع می‌شود که مدل محاسباتی ما را می‌شکند. (مومنون/115، جلسه دیروز، تدبر1)

امشب احتمال دارد شب قدر باشد (حدیث5) امشب مدل محاسباتی تغییر کرده است؛ نکند باز با مدل‌های قبلی دنبال استفاده از این شب باشیم. (البته اعمال این شب همگی درصدد است به ما در استفاده از مدل محاسباتی این شب کمک کند.) ان‌شاءالله آنها را جدی بگیریم و این فرصت عظیم را از دست ندهیم و از ثواب‌های عظیم آنها تعجب نکینم.

2) چرا فرمود «انزلناه» و نفرمود: «انزلنا القرآن»؛ خصوصا اینکه وقتی ضمیری می‌آید باید قبلش اسم ظاهر آمده باشد؛ اما در این سوره هیچ اسم ظاهری قبلش وجود ندارد؟

اغلب که مفسران مرجع ضمیر «ه» را «قرآن کریم» دانسته‌اند، دو دلیل ذکر کرده‌اند:

الف. دلالت سیاق آیات سوره

ب.آیه‌ای که می‌فرماید «وَ الْکِتابِ الْمُبین‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» (دخان/2-3).[4]

اما شاید علت اینکه کلمه «قرآن» نیامده و ضمیر آمده، این است که علاوه بر قرآن، اشاره‌ای نیز باشد به حقایق آن سال که هرساله یکجا بر قلب پیامبر و امام نازل می‌شود؛ اما چگونه؟

الف. سیاق آیات بعد، بویژه آیه 4 نشان می‌دهد که شب قدر هرسال تکرار می‌شود و روایات فراوانی آمده است که در شب قدر، همه حقایق سال یکجا بر قلب پیامبر ص یا امام هر زمان نازل می‌شود (مثلا حدیث4، و  ان‌شاءالله در روزهای آینده در بحث از آیه4، احادیث دیگری نیز خواهد آمد)[5]

ب. آیا کتاب مبین، «قرآن نازل شده» است یا حقیقتی ماورایی است که باطن این قرآن است و این قرآن از آن سرچشمه گرفته است؟ تعبیر «کتاب مبین» در پنج آیه آمده است (یوسف/1 ؛ شعراء/2 ؛ قصص/2 ؛ زخرف/2 ؛ دخان/2) که در دومی و سومی، در ادامه‌اش توضیحی ندارد، ولی در اولی در آیه بعدی‌اش فرموده «انا انزلناه قرآنا عربیا»؛ و در چهارمی در آیه بعدی‌اش فرموده: «انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام‌الکتاب لدینا لعلی حکیم» و در پنجمی هم در آیه بعدی‌اش فرموده «انا انزلناه فی لیله مبارکه». اگر «کتاب مبین» اشاره به سرچشمه‌ی قرآن باشد آنگاه این ضمیر «ه» در این آیه سوره قدر می‌تواند اشاره به همان سرچشمه‌ای می‌کند که هم قرآن و هم حقایق سال که هرساله یکجا بر قلب پیامبر و امام نازل می‌شود، از آن نازل می‌شود.

ج. قبلا اشاره شد که قرآن کریم حاوی همه حقایق است که البته توان استخراج همه حقایق از آن کار هرکسی نیست (اسراء/82، جلسه93 حدیث6 و تدبر1). شاید با توجه به دو نکته فوق، استفاده از ضمیر «ه» به جای «قرآن» برای این باشد که در این شب، آن مقدار از حقیقت قرآن که تفصیل کل وقایع سال است، یکباره بر قلب پیامبر و امام نازل می‌شود؛ با این توضیح، هم نزول هرساله حقایق را شرح می‌دهد و هم نوعی از نزول هرساله باطن جمعیِ قرآن را.[6]

(شاید احادیث 1-3 در مقام بیان همین معنا باشند.)

3) «... فی‏ لَیْلَةِ ...»: چرا بر «شب» قدر تاکید است؟ چرا وقایع مهم در دنیا در شب رخ می‌دهد؟ و مهمترین توصیه‌ها برای عبادت و راز و نیاز در شب است. مثلا:

«واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعینَ لَیْلَة» (بقره/51) و (اعراف/42)

«یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْل» (آل‌عمران/113)و (زمر/9)

«فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» (هود/81) و (حجر/65)

«أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً» (اسراء/1)

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ» (اسراء/79)

« أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا» (مریم/10)

«فَأَسْرِ بِعِبادی لَیْلاً» (دخان/23)

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ» (ق/40) و (طور/49)

«کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ» (ذاریات/17)

«قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً» (مزمل/2)

«إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَک» (مزمل/20)

«إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً» (مزمل/6)

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً» (انسان/26)

«وَ لَیالٍ عَشْرٍ» (فجر/2)

اگر به تقابل این تعبیر، با تعبیر «یوم» - که تمام وصفهای قیامت با عنوان «یوم» بیان شده (یَوْمَ الْقِیامَة ، یَوْمِ الدِّین‏ ، یَوْمَ الْحَسْرَةِ، و ...) - توجه شود، می‌توان به نتایجی رسید؛ خصوصا اگر توجه کنیم که آنچه در این دنیا در باطن است در روز قیامت آشکار می‌شود.

4) از ترکیب دو آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن‏» (بقره/185) نتیجه می‌شود شب قدری که قرآن در آن نازل شد، در ماه رمضان بوده است.

نکته: اما اینکه شب قدر در هر سال دقیقا همان شبی باشد که در سالهای قبل بوده، امر مشخص و واضحی نیست؛ و شاید بدین جهت است که در روایات، شب‌های مختلفی به عنوان شب قدر احتمال داده شده و حتی در برخی روایات ایامی غیر از ماه رمضان هم به عنوان شب قدر احتمال داده شده است.

این نکته صرفا در حد یک احتمال است لذا در کانال نگذاشتم

5) چرا فرمود «انا انزلناه» و نفرمود «انی انزلته». اگرچه کاربرد جمع در اینجا اصطلاحا از باب متکلم معظم لنفسه است اما ظاهرا در قرآن کریم زمانی که خدا کار خود را با صیغه جمع به خود نسبت می‌دهد مواردی است که اسباب و علل هم در اینجا نقشی داشته‌اند. «در انزال قرآن ملائکه نقش داشته‌اند و با واسطه آنها انجام شده و لذا ضمیر جمع آمده است» (تفسیر نور10/ 543)



[1] . سوره مبارکه قدر یا انا انزالنا تعداد آیات آن 5 آیه است. دارای 30 کلمه و 114 حرف است. به ترتیب مصحف نود و هفتمین و به ترتیب نزول بیست و پنجمین سوره قرآن و مکی است. از نظر حجم از «‌مفصلات‌» و از گروه اوساط و از سوره‌های کوچک قرآن است که در ردیف سوره‌های جزء عم و در پایان حزب سوم جزء سی ام قرار دارد.

[2] . فإنَّما ذَکَرَ فی الأوّلِ «نُزِّلَ»، و فی الثانی «أُنْزِلَ» تنبیهاً أنّ المنافقین یَقْتَرِحُونَ أن یَنْزِلَ شَیْ‏ءٌ فَشَیْ‏ءٌ من الحثِّ على القِتَال لِیَتَوَلَّوْهُ، و إذا أُمِرُوا بذلک مَرَّةً واحدةً تَحَاشَوْا منه فلم یفعلوه، فهم یَقْتَرِحُونَ الکثیرَ و لا یَفُونَ منه بالقلیل

[3] . و نیز:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ رَبِیعٍ الْمُسْلِیِّ وَ زِیَادِ بْنِ أَبِی الْحَلَّالِ ذَکَرَاهُ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ التَّقْدِیرُ وَ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ الْقَضَاءُ وَ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ إِبْرَامُ مَا یَکُونُ فِی السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا لِلَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ فِی خَلْقِهِ‏ .

الکافی، ج‏4، ص: 160

[4] . توجه شود اینکه آیا کتاب مبین، خود قرآن است یا حقیقتی ماورایی است که باطن قرآن است و قرآن از آن سرچشمه گرفته است، نیز جای بحث وجود دارد. این تعبیر در پنج مورد آمده است (یوسف/1 ؛ شعراء/2 ؛ قصص/2 ؛ زخرف/2 ؛ دخان/2) که در اولی در آیه بعدی‌اش دارد «انا انزلناه قرآنا عربیا» و در چهارمی در آیه بعدی‌اش دارد: «انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام‌الکتاب لدینا لعلی حکیم» و در پنجمی هم در آیه بعدی‌اش دارد «انا انزلناه فی لیله مبارکه». اگر این دومی (یعنی فقط اشاره به سرچشمه) باشد آنگاه این ضمیر «ه» در این آیه سوره قدر می‌تواند هم بر قرآن تطبیق شود و هم بر حقایق سال که هرساله یکجا بر قلب پیامبر و امام نازل می‌شود


[5] . همچنین در کتاب بصائرالدرجات1/ 220-225، فقط در یک باب، 17 حدیث درباره شب قدر آورده که در 13 مورد آن به این مساله تصریح شده است

 


96) سوره مؤمنون (23) آیه 115 أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناک

بسم الله الرحمن الرحیم

96) سوره مؤمنون (23) آیه 115 

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‏

17 رمضان 1437

ترجمه

پس آیا [چنین] حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«حَسِبْتُمْ»: معنای «حساب کردن» معنای بسیار آشنایی است، با این حال، با رجوع به 55 ترجمه معلوم شد که هیچ‌یک از مترجمان در ترجمه این آیه، از این تعبیر استفاده نکرده و از دو تعبیر «پنداشتید» یا «گمان کردید» استفاده کرده‌اند. چرا؟

در اغلب کتب لغت اشاره شده که فعل «حسب»، علاوه بر معنای «عدّ» (حساب کردن، شمردن) به معنای «ظن» هم به کار می‌رود. در تعیین معیار تمایز، برخی گفته‌اند که هرگاه از وزن «حَسَبَ» (مصدر: حِساب) استفاده شود به معنای حساب کردن است و هرگاه از وزن «حَسِبَ» (مصدر: حُسبان) استفاده شود به معنای «ظن» است [فعل مضارع هر دو «یحسَب» است لذا در بحث ثمره‌ای ندارد] (المصباح المنیر‏2/ 134؛ مجمع البحرین‏2/ 40) برخی ضمن پذیرش این تفاوت، توضیح داده‌اند که وقتی تعبیر «حسِب» به کار می‌بریم به این جهت معنای «ظن» را می‌دهد که در واقع گفته‌ایم «حساب می‌کنم که از اموری باشد که رخ می‌دهد» (معجم المقاییس اللغة‏2/ 59) در واقع، معنای «ظن»، اذغان به وقوع یک مطلب بر اساس حساب و کتاب است، و به همین جهت است که «حسِب» را به معنای «ظن» دانسته‌اند. نکته‌ای که این برداشت را تقویت می‌کند این است که برخی در تفاوت معنای «ظن» و «حُسبان» توضیح داده‌اند که ظن، حکایتگر از نوعی اعتقاد درونی است، در حالی که در معنای حسِب،‌ عنصر اعتقاد نقشی ندارد؛ در واقع حُسبان، همان «حساب کردن وقوع یک حالت» بوده که به خاطر کثرت استفاده در امور ظنی، کم‌کم به معنای ظن کار رفته است. (الفروق فی اللغة/92).

در قرآن کریم، اگرچه این کلمه در حالت فعل ماضی، فقط به صورت «حَسِبَ» به کار رفته، و در تمام موارد، احتمال اینکه معنای «ظن» مدنظر باشد منتفی نیست؛ اما به صورت مصدری به هر دو صورت «حساب» و «حسبان» استفاده شده است. نکته مهم این است که اگرچه - همان طور که اهل لغت گفته‌اند-  در تمام کاربردهای این کلمه در حالت «حساب»، هیچ اثری از معنای «ظن» وجود ندارد؛ اما جالب این است که در هیچیک از موارد استعمال کلمه «حسبان» نیز اثری از معنای «ظن» وجود ندارد (انعام/96؛ کهف/40؛ الرحمن/5) و این بدان معناست که اگرچه طبق توضیح فوق، ممکن است استفاده از «حسِب، حسبان» در امور ظنی رایج بوده، اما لااقل تا زمان ظهور قرآن، هنوز معنای «ظن» برای حُسبان (و لذا برای فعل حَسِبَ) قطعیت پیدا نکرده است و اصطلاحا هنوز به حدی نرسیده که لفظ «منقول» شود. به همین جهت بود که در ترجمه، علی‌رغم همه ترجمه‌های موجود، همان تعبیر «حساب کردن» (که قدر متیقن این واژه است) استفاده شد.


عبارت «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‏» را می‌توان هم عطف به «خَلَقْناکُمْ» دانست و هم عطف به «عَبَثاً» (إعراب القرآن و بیانه‏6/ 55) که به ترتیب معنا چنین می‌شود:

الف. آیا حساب کردید که اولا شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و ثانیا هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟

ب. آیا حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده و به نحوی که هرگز به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید، آفریده‌ایم؟

حدیث

قال امیرالمومنین ع:

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِأَعْمَالِکُمْ

وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ

وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ

وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ

وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى

وَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِ

وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِیرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ

وَ إِنَّ غَائِباً یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ لَحَرِیٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ

وَ إِنَّ قَادِماً یَقْدَمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ

فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تُحْرِزُونَ [تَجُوزُونَ‏] بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً

فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ

فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ

وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَهَا وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا

فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ

نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تُقَصِّرُ [تَقْتَصِرُوا] بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا کَآبَةٌ.

نهج البلاغه، خطبه 64

امیرالمومنین ع فرمودند:

بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید و پیش از رسیدن اجل به کار برخیزید؛

بدانچه از دستتان مى‏رود، آنچه را براى شما مى‏ماند، بخرید؛

بار بربندید که شما را به رفتن از آن واداشته‌اند، و آماده مرگ باشید که سایه خود بر شما افکنده است.

چون مردمى باشید که بانگ بر آنان زدند، پس بیدار گشتند و دانستند که دنیا برایشان خانه نمی‌شود، پس آن را [با بهتر از آن] معامله کردند؛

چرا که خداى سبحان شما را بیهوده نیافریده، و به حال خود رهایتان نکرده است.

میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله‌ای نیست جز مرگی که به هر حال سرمی‌رسد.

مدّت زمانى را که چشم بر هم زدنى کوتاهش سازد، و [گذر] ساعات آن را از بیخ و بن براندازد، واقعا بسیار کوتاه است؛

و غایبى [= مرگ] که گذشت شب و روز در پی اوست، سزاوار است که بسرعت سر رسد؛

 و پیکى که مژده رستگارى یا پیام نگونبختى همراه دارد، شایسته بهترین انتظار است.

پس، در دنیا از دنیا چندان توشه بردارید که فردا خود را بدان نگاه دارید.

پس، بنده باید تقوای الهی پیشه کند، خیرخواه خود باشد، توبه‌اش را از پیش فرستد و بر شهوتش غلبه کند؛

چرا که مهلت و اجلش از او پوشیده است و آرزوى دراز وى را فریبنده،

و شیطانی بر او گماشته شده که گناه را در دیده او مى‏آراید، تا خویش را بدان بیالاید، که: بکن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا؛ که وقتی که مرگ او سر رسد، وی در غفلت محض از او باشد.

ای حسرت بر آن غفلت‌زده‌ای که عمرش حجتی علیه او باشد و روزگارانش وی را به نگون‌بختی بسپارد.

از خداى سبحان خواهانیم که ما و شما را از کسانى بدارد که نعمت، آنان را به راه سرکشى در نیارد، و هیچ چیز آنها را از اطاعت پروردگارشان بازندارد، و پس از مرگ اندوه و پشیمانى به آنان روى نیارد.[1]

با اقتباس از ترجمه شهیدى، ص49-50


تدبر

1) «أَ فَحَسِبْتُمْ ...»: در قرآن تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته (که صرفا در وز‌نهای حسِب، یحسَب، و یحتسب می‌باشد) ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ به طوری که در همگی می‌توان کلمه «ظن» و «زعم» (گمان و پندار) با بار معنایی منفی را به کار برد. یعنی گویی یکی از مهمترین نکته‌های دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتاب‌های ما و پیش‌بینی‌هایی که بر اساس این حساب و کتاب‌ها انجام می‌دهیم درست نیست؛ و یکبار جدی باید در مدل محاسباتی‌مان در زندگی تجدید نظر کنیم.

شب قدر را در پیش رو داریم. شاید اینکه اصرار شده که در شب قدر: 1>30,000 (یک شب بزرگتر از هزار ماه است)، می‌خواهد مدل محاسباتی ما را بشکند و ما را متوجه مدل محاسباتی عظیمتری در عالم کند که تنها در آن مدل:

با اینکه فاصله محدود از نامحدود بی‌نهایت است، اما یک موجود محدود (انسان) می‌تواند خلیفه‌ی آن حقیقت نامحدود (خدا) شود.

برای اینکه مدل محاسباتی‌مان تغییر کند، ابتدا باید خودمان را جدی بگیریم (خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟!)و آنگاه مقصد نهایی (که بی‌نهایت است) را باور کنیم (أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون؟!) و آنگاه آماده حرکت شویم (حدیث1)

2) «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»

آیا ما آفرینشِ [و در نتیجه: هستیِ] خودمان را عبث نمی‌پنداریم؟

چیزی که عبث و بیهوده نباشد، حکیمانه است؛ هیچ مسخره‌بازی و لهو و لَعِبی در آن نیست (انبیاء/16-17) و کاملا خیلی جدی و حق است (دخان/38-39)

اگر کسی خودش را جدی بگیرد، چگونه زندگی می‌کند؟

آیا وقت «فراغت»ی برایش می‌ماند؟ (انشراح/7)

چرا این اندازه دنبال سرگرمی (چیزی که سرمان را گرم و ما را از خود غافل کند) هستیم؟

چرا گاه حوصله خودمان را هم نداریم؟ (طه/124)

آیا اینها علامتی نیست که راه را اشتباه رفته‌ایم؟ آیا دیگری را به جای خودمان نگرفته‌ایم؟

واقعا اگر ما را عبث نیافریدند، برای چه آفریدند؟ اگر بیهوده در عالم نیامده‌ایم، آمده‌ایم که چه کنیم؟

آیا زندگی کسی که در طول هفته زمانش را صرف می‌کند تا پول درآورد، و آخر هفته پولش را صرف می‌کند که زمان بگذراند، زندگی بیهود‌ای نیست؟ آیا ما در این چرخه باطل گرفتار نشده‌ایم؟

این ماه مبارک رمضان، فرصت مناسبی است که از دغدغه خوراک جسم به‌درآییم و به خوراک «جان»مان بیندیشم؛ بیندیشیم که واقعا:

آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می‌روم آخر؟

چه بودست مراد وی از این ساختنم؟

چقدر بدبخت و حقیر است انسانی که آخر عمر، سخنش این باشد:

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟!

آیا واقعا هیچکس به ما در این زمینه چیزی نگفت؟ آیا خدا در این زمینه دو کلمه با ما حرف نزد و پیامی نفرستاد؟

واقعا کسی که «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون» را جدی نگرفته، گوشش چگونه کر می‌شود؟! (بقره/171؛ انعام/32؛ انبیاء/45؛ نمل/80 و ...) و با این کر شدن، از همه جنبندگان عالم بدتر می‌شود (انفال/22) و واقعا از وجودش هیچ سودی به گردون نمی‌رسد!

آقای قرائتی کل این بحث را در یک جمله آورده: «زندگی بی‌آخرت، عبث و لغو است» (تفسیر نور8/ 137)

3) «أَ فَحَسِبْتُمْ ... أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»: «ترجعون» فعل مجهول است. نه اینکه حتما خودتان بر‌گردید بلکه در هر صورت شما را برمی‌گردانند! بنای حکیمانه بودن به این برگشت است؛ آن که می‌گوید «من دلم نمی‌خواهد»، یا در بیهودگی غوطه‌ور است، یا چنان خود را خراب کرده که اگر به محل حق برگردد، حالش از خودش به هم می‌خورد و دائم در عذاب خواهد بود.

اما چه بخواهیم، چه نخواهیم، به او برمی‌گردیم؛ پس چه بهتر که خودمان برگردیم، نه اینکه به زور ما را برگردانند: موتوا قبل ان تموتوا (بمیرید پیش از اینکه بمیرید).

4) فلسفه آفرینش

سوال از «فلسفه خلقت» سوال بسیار رایجی است.

واضح است که این سوال منطقا زمانی موجه است که خلقت، فلسفه‌ای داشته باشد؛ یعنی عبث نباشد.

عبث نبودن خلقت، در گروی این است که «إِلَیْنا تُرْجَعُون» (انبیاء/35، بحث دیروز، بویژه تدبر 4)، نه اینکه «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»

پس، پاسخگویی به سوال از فلسفه خلقت، در گروی تامل در این است که «به سوی خدا برمی‌گردیم»؛ و اگر کسی این گزینه را نداشته باشد، به پوچی می‌رسد.

یکبار دیگر آیه را بخوانید و ببینید چگونه کل جریان نهیلیسم (پوچ‌گرایی) را شرح داده و راه علاجش را بیان کرده است:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون

آیا پس [چنین] حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟



[1] . این احادیث هم با موضوع آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم:

1) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏...

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُلْهِیَنَّکَ الدُّنْیَا وَ شَهَوَاتُهَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ ...

مکارم الأخلاق، ص: 453

2) وَ رُوِیَ أَنَّهُ ع قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلَّا قَالَ أَمَامَ خُطْبَتِهِ:

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُوَ وَ لَا تُرِکَ سُدًى فَیَلْغُوَ وَ مَا دُنْیَاهُ الَّتِی تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الآْخِرَةِ الَّتِی قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الدُّنْیَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ کَالآْخَرِ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الآْخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.

نهج البلاغه، حکمت 370

3) و روی عن الإمام الراشد الصابر أبی الحسن علی بن محمد ع‏

إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى وَ لَا أَظْهَرَ حِکْمَتَهُ لَعِباً وَ بِذَلِکَ أَخْبَرَ فِی قَوْلِهِ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثا

تحف العقول، ص474

 


95) سوره أنبیاء (21) آیه 35 کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ

بسم الله الرحمن الرحیم

95) سوره أنبیاء (21) آیه 35 

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون‏ 

16 رمضان 1437

ترجمه

هر شخصی چشنده مرگ است؛ و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و [تنها] به سوی ما بازمی‌گردید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«نَفْس»: درباره خاستگاه این کلمه اختلاف نظر شدیدی بین اهل لغت وجود دارد[1] و البته همگان تاکید دارند که «نفس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار می‌رود. علامه طباطبایی بر این باور است که ریشه اصلی این کلمه در همین معناست؛ یعنی ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، ...، به معنای خود انسان، خود سنگ، ... بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق ‌شد، حتی به خود خدا (انعام/12؛ آل‌عمران/28؛ مائده/116) و تدریجا استفاده‌اش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع می‌شد مانند «کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع می‌کند؛ نحل/111) و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمی برای سایر موجدات ذی‌شعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار می‌رود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است.

«ذائِقَة» ذوق به معنای چشیدن است و اگرچه اصل آن در مورد چشیدن با دهان بوده است، اما در قرآن کریم در مورد درک‌های مربوط به لامسه (قمر/48، نبا/24) و حتی درکهای کاملا معنوی و غیرمادی (روم/36؛‌ طلاق/9) نیز به کار رفته است.  ذائقه اسم فاعل است (= چشنده) و و «الموت» مفعول آن است، و به لحاظ نحوی، چون در این آیه به جای فعل (تذوق الموت)، اسم فاعل آورد (ذائقه الموت)، دلالت بر دوام و همیشگی بودن این چشیدن می‌کند. پس آیه خبر از یک واقعه‌ای که یکبار رخ خواهد داد نمی‌دهد، بلکه خبر از واقعه‌ای می‌دهد که تدریجا و همواره در حال رخ دادن است!

«نبلو» از ریشه «بلو» است که به معنای «اختبار» (امتحان کردن به منظور خبر گرفتن و معلوم کردن یک وضعیت) می‌باشد. ریشه دیگری که مطرح شده، «بلی» است که به معنای کهنه شدن و پوسیدن می‌باشد. اینکه آیا واقعا اینها دو ماده مستقلند یا اینکه هردو به یکی برمی‌گردند، بین علمای لغت اختلاف است که این اختلاف در خصوص کلماتی مانند بلاء (که از کدام است) بیشتر آشکار می‌شود. تا حدی که برخی گفته‌اند حروف «ب‌ل‌ی‌و‌» دو اصل با دو معنا (امتحان کردن و پوسیدن) است و تفکیک نکرده‌اند که کدام کلمه از کدام ریشه گرفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة‏1/ 292-295). کسانی هم که یکی را اصل دانسته‌اند دو دسته‌اند: برخی اصل را بر معنای کهنه شدن و پوسیدن قرار داده، و گفته‌اند به این جهت به معنای امتحان کردن (اختبار) به کار می‌رود که گویی از کثرت امتحان و خبر گرفتن از او، او را پوساندم! و بلاء را هم از این جهت بلا گفته‌اند که جسم را می‌پوساند (مفردات ألفاظ القرآن/ 145) و برخی هم «ایجاد تحول به منظور رسیدن به نتیجه مطلوب» (که به معنای «امتحان کردن» نزدیکتر است) را معنای اصلی این ماده دانسته‌اند و آنگاه گفته‌اند لفظ «بَلِیَ» به خاطر کسره در عین‌الفعل بر «تحول رو به سقوط» دلالت دارد و به همین جهت است که معنای پوسیدن می‌دهد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏1/ 335-338)

«فِتْنَةً» درباره «فتنه» در جلسه 77 (حدید/14) توضیحاتی گذشت. برای جایگاه نحوی آن در این آیه چند حالت مطرح شده که با هر یک، معنای خاصی ایجاد می‌شود که همگی می‌تواند منظور آیه بوده باشد:

الف. مفعول له (شما را با خوبی و بدی مبتلا می‌کنیم برای اینکه سخت بیآزماییم)

ب. مصدر در جایگاه حال (شما را در حالی که گرفتار فتنه‌اید با خوبی و بدی می‌آزماییم)

ج. مفعول مطلق نائب از مصدری که فعل «نبلو» بر آن دلالت می‌کند، زیرا فتنه و بلاء به یک معنایند (شما را با خوبی و بدی می‌آزماییم چه آزمودنی) (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏7/ 73 ؛ إعراب القرآن و بیانه‏6/ 29 ؛ الجدول فی إعراب القرآن‏17/ 28)

«وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون» حرف واو را اغلب حرف عطف دانسته‌اند؛ اما برخی تذکر داده‌اند که علاوه بر آن، می‌تواند واو حالیه باشد (إعراب القرآن و بیانه‏6/ 29) ضمنا «الینا» جار و مجروری است که متعلق به «ترجعون» می‌باشد و چون مقدم آمده، دلالت بر حصر (یا لااقل: تاکید) دارد.[2]

شأن نزول

وقتی خداوند به پیامبرش خبر داد که بعد از او چه بر سر اهل‌بیتش خواهد آمد و چگونه دیگران مدعی خلافت می‌شوند، رسول خدا ص غمگین شد، پس خداوند متعال نازل فرمود «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؛ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ» [ما قبل از تو برای هیچکس جاودانگی قرار ندادیم؛ آیا اگر تو بمیری، آنها جاودان می‌مانند؟! هر شخصی چشنده مرگ است و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و تنها به سوی ما بازمی‌گردند] و رسول خدا را آگاه کرد که همه می‌میرند. [یعنی همان طور که تو می‌میری، کسانی هم که می‌آیند وظلم می‌کنند هم خواهند مرد و ظلم پایدار نخواهد ماند.][3]

تفسیر القمی، ج‏2، ص70

حدیث

1) هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ کَیْفَ یَتَوَفَّى الْجَنِینَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَ یَلِجُ عَلَیْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاکِنٌ مَعَهُ فِی أَحْشَائِهَا کَیْفَ یَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ یَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِه‏

نهج‌البلاغه، خطبه 112

امیرالمومنین ع در توصیف نحوه اقدام ملک‌الموت می‌فرماید:

آیا وقتی وارد خانه‌ای می‌شود، او را احساس می‌کنی؟ آیا وقتی کسی را متوفی می‌کند، او را می‌بینی؟ اصلا چگونه جنینی که در شکم مادرش هست را متوفی می‌سازد؟ آیا از برخی از جوارح مادر وارد می‌شود؟ یا [در بیرون ایستاده و] روح به اذن پروردگارش او را اجابت می‌کند؟ یا اینکه [از ابتدا] همراه جنین در امعاء و احشاء مادر ساکن است؟ چگونه کسی که از وصف مخلوقی مانند خود عاجز است می‌تواند خدا را وصف کند؟

2) فَضَالَةُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع:

مَا أَنْزَلَ الْمَوْتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ أَجَلِهِ[4]

الزهد (حسین بن سعید کوفی اهوازی، قرن3)، ص81

امیرالمومنین ع فرمود:

کسی که فردا را جزء مهلت عمرش بشمارد، مرگ را آن طور که باید و شاید، جدی نگرفته است!

3) فَضَالَةُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: قَالَ کَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع یَقُولُ

هَوْلٌ لَا تَدْرِی مَتَى یَلْقَاکَ مَا یَمْنَعُکَ أَنْ تَسْتَعِدَّ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَفْجَأَکَ

امام صادق ع فرمود: عیس بن مریم زیاد می‌گفت: حادثه عظیم و ترسناکی که نمی‌دانی چه وقت با تو روبرو می‌شود، چرا قبل از مواجهه با آن، آماده‌اش نمی‌شوی؟

الزهد، ص81 [5]               

4) أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع مَرِضَ فَعَادَهُ إِخْوَانُهُ فَقَالُوا

کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ

قَالَ بِشَرٍّ

فَقَالُوا سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا مِنْ کَلَامِ مِثْلِکَ

فَقَالَ ع یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً.

الجعفریات، ص233

از امام کاظم ع از پدرانشان نقل شده که یکبار امیرالمومنین ع مریض شد و برادران [دینی]شان به عیادتش رفتند و گفتند:

چگونه صبح کردی؟

فرمود: به شر [بدی] !

گفتند: سبحان الله، چنین سخنی از مثل تو بعید است!

فرمود: خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و به سوی ما بازمی‌گردید». «خیر» همان صحت و سلامت است و شر، مریضی است، و فقر، ابتلاء و امتحان است.

5) [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین ع] وَ قَدْ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ:

کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ نُنْزِلُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ- وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظَةٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ

نهج‌البلاغه، حکمت 122؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص71

امیرالمومنین ع در تشییع جنازه بود که صدای خنده مردی به گوشش خورد‌.

فرمود: گویی مرگ را در دنیا برای غیرما نوشته‌اند؛

گویی در دنیا حق را فقط بر دیگران واجب کرده‌اند؛

گویی آنچه از مدرگان می‌بینیم یک مسافرتی است که به زودی به نزدمان بازمی گردند!

آنها را در گورهایشان می‌گذارم و میراثشان را می خوریم، گویی که ما بعد از آنها جاودانه‌ایم!

هر موعظه‌ای را فراموش کرده و در هر بلا و آفتی پرتاب شده‌ایم![6]

تدبر

1) «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون»

حقیقت مرگ چیست که هرکسی آن را می‌چشد؟ و آیا یک واقعه‌ای است که در یک لحظه رخ می‌دهد یا امری است که تدریجی حاصل می‌شود (در «نکات ترجمه» درباره دلالت کلمه «ذائقه» بر استمرار، توضیحی داده شد)؟

امری که شاید در فهم این مطلب بتواند کمک کند قرار گرفتن عبارت «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» در میانه این آیه است که ظاهرا گمان می‌شود ربطی به قبل و بعدش ندارد؟ اما فهم ارتباط این سه جمله می‌تواند پاسخ سوال بالا را بدهد.

تاملی در هریک از سه جمله آیه، در نسبت با همدیگر:

1- حقیقت مرگ انتقال است از عالَمی به عالم دیگر؛ و این انتقال، صرفا یک انتقال مکانی مربوط به بدن‌مان نیست؛ بلکه از جنس چشیدن توسط جان آدمی است. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»

2- گذران ظاهرِ زندگی به خوردن و خوابیدن و ... است؛ اما گذرانِ باطن و حقیقت آن، بر اساس ابتلائات خوب و بدی است که برای ما رخ می‌دهد و در عمق‌وجودمان آنها را می‌چشیم و متناسب با آنها شخصیت‌مان را می‌سازیم. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»

3- شخصیت ما که محصول موفقیت یا ناکامی‌های ما در آزمایش‌های دنیاست، نهایتا در قیامت در قالب یک انسان بهشتی یا جهنمی به نزد خدا برمی‌گردد «وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون»

پس با هر ابتلائی یک مرحله از شخصیتی که قرار است در عالم دیگر محشور شود رقم می‌خورد: ذره‌ای از خودمان را در دنیا رها کرده، و ذره‌ای از وجودمان را در آخرت رقم زده‌ایم؛ پس در گذران زندگی، با هر ابتلایی گامی از مرگ را (انتقال از این عالم به عالم دیگر است) محقق ساخته‌ایم.

اگر این مطلب را بفهمیم،

درمی‌یابیم ارتباط عمیق ملک‌الموت با خود را (حدیث1)

درمی‌یابیم که مرگ هرلحظه با ماست و معلوم نیست فردا جزء مهلت ما باشد (حدیث2)

و همواره آماده مرگ هستیم (حدیث3 و 5) چون همواره با او زندگی می‌کنیم.

2) «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» مرگ‌ بسیار جدی است؛ برای همه هم جدی است (احادیث2و 3 و 5) نه فقط برای خودمان باید آن را بسیار جدی بگیریم؛ بلکه هنگام ارتباطات با سایرین (اگر که باید این ارتباطات را در پرتوی ارتباط با خدا قرار دهیم) نیز از اولین گام‌های‌مان باید توجه به مرگ باشد! آیا در این ایام ماه رمضان توجه کرده‌اید که در میان دعاهایی که بعد از هر نماز واجب توصیه شده، دعایی که کاملا به ارتباطات اجتماعی ما (دعا برای دیگران) توجه دارد با عبارت «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور» (خدایا سرور و خوشحالی بر کسانی که در قبرها هستند وارد کن) شروع می‌شود؟ (مفاتیح‌الجنان، فصل اول در اعمال مشترکه ماه رمضان)

3) «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»: ما را دائما با بدی‌ها و خوبی‌ها، مرض و سلامتی، فقر و ثروت، و ... می‌آزمایند. برخی وقتی در معرض خوبی ها قرار می‌گیرند، فکر می‌کنند مورد عنایت ویژه خدایند و وقتی در معرض بدی‌ها قرار می‌گیرند گمان می‌کنند خدا از آنها رویگردان شده است. اما این گونه نیست (فجر/15-17 ؛ معارج/20-21) همه ما به سمت خدای واحدی در حرکتیم و اینها زمینه‌های شکل‌گیری شخصیت ماست تا چگونه خود را بسازیم.

راستی، چرا شر را مقدم بر خیر آورد؟ شاید بدین جهت که ما وقتی با شرور آزمایش می‌شویم زودتر به یاد مرگ می‌افتیم و این آیه در مقام بیان نسبت ابتلائات و فتنه‌ها، با مرگ و حشر است.

4) اینکه عبارت « نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» بعد از عبارت «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آمده، به نوعی توضیح آن است و درواقع، دارد به فلسفه مرگ اشاره می‌کند: چرا انسانها می‌میرند؟ زیرا زندگی در دنیا هدف نبوده است: آمده‌اند آزمایش شوند. (المیزان14/278)

5) هرکاری بکنیم و هرجایی برویم، آخرش سر و کارمان با خدا خواهد بود: (إِلَیْنا تُرْجَعُون). اگر این را جدی بگیریم، مرگ را جدی می‌گیریم: (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ)؛ و کسی که مرگ را جدی بگیرد، برای آن آماده می‌شود و کسی که آماده مرگ باشد، از مرگ نمی‌ترسد، بلکه آن را دوست خواهد داشت چرا که حجاب بین او و خدایش را برمی‌دارد. بیهوده نیست که امیرالمومنین ع می‌فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏» (به خدا قسم، انس و علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیشتر است؛ نهج‌البلاغه، خطبه5) آنگاه است که در فتنه‌ها، هر اندازه هم که شر باشد، نمی‌لغزد؛ زیرا ابتلاء بودن فتنه‌های خیر و شر را باور کرده است: (نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً)

6) فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی:

سَیِّدِی

أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی

وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ

وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ

وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسِّوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی

فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ  لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی

وَ مَا لِی لَا أَبْکِی وَ مَا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی ‏وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ

فَمَا لِی لَا أَبْکِی

أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی

أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی

أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی

أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ

أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی...

مفاتیح‌الجنان، اعمال سحرهای ماه رمضان

سرورم!

محبت دنیا را از قلبم بیرون کن و بین من و مصطفی و خاندانش که از میان خلایق برگزیده‌ای و خاتم پیامبران قرار دادی، یعنی حضرت محمد صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ جمع کن

و مرا توفیق توبه و رجوع به خودت بده

و مرا به گریه بر حال زارم یاری فرما که عمرم را با امروز و فردا کردن‌ها و آرزوها هدر دادم و در جایگاهی قرار گرفته‌ام که دیگر امید خیری به من نمی‌رود

 پس بدحال‌تر از من کیست، اگر من با چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته‌ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام؟

و چرا گریه نکنم؟ و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، در حالی می‌بینم نفسم که با من نیرنگ می‌بازد، و روزگار را مشاهده می‌کنم که با من خدعه می‌ورزد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده؛

 پس چرا گریه نکنم؟

می‌گِریَم براى بیرون رفتن جان از بدنم،

می‌گِریَم براى تاریکى قبرم،

می‌گِریَم برای تنگى لحدم،

می‌گِریَم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

می‌گِریَم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى‌کشم ...



[1] . این اختلاف نظر از این دیدگاه شروع می‌شود که ریشه اصلی آن، خروج هوای ملایم است و از همین باب کلمه «نَفَس» به کار رفته و چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده می‌شود و نیز به معنای «خون»‌به کار رفته چون اگر خون از بدن انسان خارج شود «نفسش» را از دست می‌دهد و به زن حائض هم چون خونش خارج می‌شود نفاس و نفساء گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة‏5/ 460) تا این دیدگاه که برعکس دیدگاه فوق، اصل آن را به معنای «روح» می‌داند و معتقد است «نَفَس» را از این جهت نفَس گفته‌اند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، ‌روح از بدن منقطع می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن/818)

[2] . در میان ترجمه‌های موجود هیچیک این جمله را به صورت حال ترجمه نکرده و ضمنا فقط ترجمه رضایی به حصر توجه کرده است

[3] . روایت زیر می‌تواند موید این شان نزول باشد:

المنقبة الحادیة و العشرون‏

حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنِی أَیُّوبُ بْنُ نُوحٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْعَبَّاسُ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ أَبَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ قَالَ حَدَّثَنِی عِکْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ جَبْرَئِیلَ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَزَلَ عَلَیَّ مِنْ عِنْدِ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ إِنِّی  اشْتَقْتُ إِلَى لِقَائِکَ فَأَوْصِ بِخَیْرٍ وَ تَقَدَّمْ فِی أَمْرِکَ أَیُّهَا النَّاسُ (إِنِّی قَدِ اقْتَرَبَ) أَجَلِی وَ کَأَنِّی بِکُمْ وَ قَدْ فَارَقْتُمُونِی وَ فَارَقْتُکُمْ فَإِذَا فَارَقْتُمُونِی بِأَبْدَانِکُمْ فَلَا تُفَارِقُونِّی بِقُلُوبِکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ (إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ) لَّهِ نَبِیٌّ قَبْلِی خُلِّدَ فِی الدُّنْیَا فَأُخَلَّدَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ قَالَ «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» أَلَا وَ إِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِوَصِیَّتِکُمْ  أَلَا وَ إِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی أَنْ أَدُلَّکُمْ عَلَى سَفِینَةِ نَجَاتِکُمْ وَ بَابِ حِطَّتِکُمْ فَمَنْ أَرَادَ مِنْکُمُ النَّجَاةَ بَعْدِی وَ السَّلَامَةَ مِنَ الْفِتَنِ الْمُرْدِیَةِ فَلْیَتَمَسَّکْ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع «3» فَإِنَّهُ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ هُوَ إِمَامُ کُلِّ مُسْلِمٍ بَعْدِی [مَنْ أَحَبَّهُ وَ] اقْتَدَى بِهِ فِی الدُّنْیَا وَرَدَ عَلَیَّ حَوْضِی وَ مَنْ خَالَفَهُ لَمْ أَرَهُ وَ لَمْ یَرَنِی وَ اخْتَلَجَ دُونِی فَأُخِذَ بِهِ ذَاتَ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ [ثُمَّ قَالَ‏] أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ أَقُولُ قَوْلِی هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِیمَ لِی وَ لَکُمْ ثُمَّ أَخَذَ رَأْسَ عَلِیٍّ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ فَضْلُکَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصَى فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوِ اجْتَمَعَ الْخَلَائِقُ عَلَى مَحَبَّتِکَ وَ عَرَفَ حُقُوقَکَ مِنْکَ مَا یَلِیقُ بِکَ مَا خَلَقَ اللَّهُ النَّار.

مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة، ص44-45

[4] . وَ قَالَ عَلِیٌّ ع مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ وَ کَانَ یَقُولُ لَوْ رَأَى الْعَبْدُ أَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ إِلَیْهِ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ طَلَبَ الدُّنْیَا.

[5] . در همین راستا این چند حدیث هم قابل توجه است:

1) [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین ع] وَ قَدْ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ نُنْزِلُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ- وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظَةٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ

نهج‌البلاغه، حکمت 122؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص71 

2) مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَیْمَنَ عَنْ دَاوُدَ الْأَبْزَارِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: یُنَادِی مُنَادٍ کُلَّ یَوْمٍ ابْنَ آدَمَ لِدْ لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعْ لِلْفَنَاءِ وَ ابْنِ لِلْخَرَابِ.

الزهد، (حسین بن سعید کوفی اهوازی، قرن3) ص78

3) ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِّثْنِی بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَمَا أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا

الزهد، ص78

[6] . این دو روایت یکی در مردن همه عالمیان است و دیگری در بیان چگونگی مردن که به خاطر رعایت اختصار در کانال نگذاشتم

فَضَالَةُ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ قَالَ: حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ الْأَحْمَرُ قَالَ:

1) دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أُعَزِّیهِ بِإِسْمَاعِیلَ فَتَرَحَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّى نَبِیَّهُ ص بِنَفْسِهِ فَقَالَ إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ وَ قَالَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ أَنْشَأَ یُحَدِّثُ فَقَالَ إِنَّهُ یَمُوتُ أَهْلُ الْأَرْضِ حَتَّى لَا یَبْقَى أَحَدٌ ثُمَّ یَمُوتُ أَهْلُ السَّمَاءِ حَتَّى لَا یَبْقَى أَحَدٌ إِلَّا مَلَکُ الْمَوْتِ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ ثُمَّ یَجِی‏ءُ مَلَکُ الْمَوْتِ حَتَّى یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ بَقِیَ وَ هُوَ أَعْلَمُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لَمْ یَبْقَ إِلَّا مَلَکُ الْمَوْتِ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ فَیُقَالُ قُلْ لِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ فَلْیَمُوتَا فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ رَسُولَاکَ وَ أَمِینَاکَ فَیَقُولُ إِنِّی قَدْ قَضَیْتُ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ فِیهَا الرُّوحُ أَنْ تَمُوتَ ثُمَّ یَجِی‏ءُ مَلَکُ الْمَوْتِ حَتَّى یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ بَقِیَ وَ هُوَ أَعْلَمُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لَمْ یَبْقَ إِلَّا مَلَکُ الْمَوْتِ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ فَیُقَالُ لَهُ قُلْ لِحَمَلَةِ الْعَرْشِ فَلْیَمُوتُوا ثُمَّ یَجِی‏ءُ مَلَکُ الْمَوْتِ لَا یَرْفَعُ طَرْفَهُ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ بَقِیَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لَمْ یَبْقَ غَیْرُ مَلَکِ الْمَوْتِ فَیَقُولُ لَهُ مُتْ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ فَیَمُوتُ ثُمَّ یَأْخُذُ الْأَرْضَ بِشِمَالِهِ وَ السَّمَاوَاتِ بِیَمِینِهِ فَیَهُزُّهُنَّ هَزّاً مَرَّاتٍ ثُمَّ یَقُولُ أَیْنَ الَّذِینَ کَانُوا یَدْعُونَ مَعِی شُرَکَاءَ أَیْنَ الَّذِینَ کَانُوا یَجْعَلُونَ مَعِی إِلَهاً آخَرَ.

الزهد، ص80-81

2) کَیْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا کَانُوا یَجْهَلُونَ وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا مَا کَانُوا یَأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الآْخِرَةِ عَلَى مَا کَانُوا یُوعَدُونَ فَغَیْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمْرَهُ وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [یُنَعَّمُونَ‏] یَنْعَمُونَ فِیهَا وَ یَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ وَ الْعِبْ‏ءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ یَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمْرِهِ وَ یَتَمَنَّى أَنَّ الَّذِی کَانَ یَغْبِطُهُ بِهَا وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لَا یَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا یَسْمَعُ بِسَمْعِهِ یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ یَرَى حَرَکَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا یَسْمَعُ رَجْعَ کَلَامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ کَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ‏] فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَةً بَیْنَ أَهْلِهِ قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا یُسْعِدُ بَاکِیاً وَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ

نهج‌البلاغه، خطبه109 (معروف به خطبه الزهرا)

 


94) سوره طه (20) آیه 115 وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ

بسم الله الرحمن الرحیم


94) سوره طه (20) آیه 115

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما  

15 رمضان 1437 

میلاد مبارک کریم اهل بیت - که البته همه اهل بیت کریم‌اند - امام حسن مجتبی ع بر همه دوستداران ایشان و دلسوختگان عالم مبارک باد.

ترجمه

و به‌یقین، از پیش به آدم سفارشی کردیم، که فراموش کرد، و او را دارای عزمی [راسخ] نیافتیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«عهدنا»: ریشه لغوی عهد در اصل به معنای حفظ و مراعات چیزی است (مفردات ألفاظ القرآن/591؛ معجم المقاییس اللغة‏4/ 167) کلمه «عهد» وقتی با حرف «الی» متعدی شود به معنای «وصیت» (سفارش؛ برعهده گذاشتن) می‌شود و وقتی از عهد «بین دو نفر» سخن به میان آید به معنای «میثاق» (پیمان؛ برعهده گرفتن) می‌باشد (أساس البلاغة زمخشری/441) که البته در تفاوت «عهد» و «میثاق» گفته‌اند میثاق محکمتر از عهد است و نیز گفته شده وقتی «میثاق» گفته می‌شود از جانب یکی از طرفین مدنظر است اما وقتی «عهد» گفته می‌شود از جانب هردو طرف مد نظر است.

«عزماً»: عزم، عبارت است از آنچه انسان در درون خود تصمیم می‌گیرد که حتما انجامش دهد (کتاب العین‏1/ 364؛ معجم المقاییس اللغة‏1/ 363) شاید مهمترین ویژگی‌های عزم را بتوان «جدیت» و «قاطعیت» دانست. انسان کاری را جدی بگیرد، یعنی عزمش را بر انجام آن جزم کرده است.

«نَسِیَ» با اینکه معنای فراموش کردن برای کلمه «نسیان» خیلی متعارف است (کتاب العین7/ 304) اما برخی درباره ریشه «ن‌س‌ی» گفته‌اند بر دو معنای متفاوت دلالت دارد: فراموش کردن و ترک کردن؛ و برای معنای «ترک کردن» ‌به همین آیه استناد کرده‌اند (معجم مقائیس اللغة‌5/ 421) و روایتی از امام باقر ع نیز موید همین معناست: «فَنَسِیَ... إِنَّمَا یَعْنِی فَتَرَکَ» (بصائر الدرجات‏1/ 71؛ کافی‏2/ 8) و برخی هم توضیح داده‌اند که با توجه به اینکه «فراموشی» امری غیرارادی است، مواردی که «نسیان» در قرآن کریم مورد مواخذه قرار گرفته (بقره/274؛ طه/115؛ توبه/67) همگی به معنای «ترک» است چنانکه ما هم می‌گوییم «ما را از عطای خود فراموش نکن» (متشابه القرآن (لابن شهر آشوب)‏1/ 164). اما برخی بین این دو معنا چنین جمع کرده‌اند که: نسیان، ترک آن اموری است که قبلا انسان آنها را در قلب خود ثبت و ضبط کرده بود که می‌تواند ناشی از ضعف قلب ویا غفلت ویا حتی عمدی باشد (مفردات ألفاظ القرآن/803) ضمنا هم از ابن‌عباس (المعجم الصغیر للطبرانی2/ 140)[1] و هم از امام صادق ع (علل‌الشرائع1/ 15)[2] روایت شده که یکی از وجوه تسمیه انسان، به انسان این است که خداوند به او سفارشی کرد اما او نسیان کرد (البته انسان ظاهرا از ریشه «أنس» است و چنین مطلبی از باب اشتقاق کبیر است)

حدیث

1) روی عن الإمام السبط التقی أبی محمد الحسن بن علی صلوات الله علیهما

- کُلُّ مُعَاجَلٍ یَسْأَلُ النَّظِرَةَ وَ کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِیفِ.[3]

- وَ قَالَ ع اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ جِدُّوا فِی الطَّلَبِ وَ تُجَاهَ الْهَرَبِ وَ بَادِرُوا الْعَمَلَ قَبْلَ مُقَطَّعَاتِ النَّقِمَاتِ وَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ...

تحف العقول، ص236

از امام حسن مجتبی ع روایت شده است که:

- هرکسی که مهلتش تمام شده، تقاضای مهلت می‌کند، و هرکس که مهلت دارد، امروز و فردا می‌کند.

- ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید و در طلب و به سمت فرار [از شیطان] جدی باشید و به انجام عمل مبادرت ورزید قبل از اینکه آنچه سختی‌ها و لذت‌ها را یکجا با خود می‌برد [= مرگ] فرارسد...

2) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَالَ لآِدَمَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُ یَا آدَمُ لَا تَقْرَبْ هَذِهِ الشَّجَرَةَ قَالَ فَأَرَاهُ إِیَّاهَا فَقَالَ آدَمُ لِرَبِّهِ کَیْفَ أَقْرَبُهَا وَ قَدْ نَهَیْتَنِی عَنْهَا أَنَا وَ زَوْجَتِی قَالَ فَقَالَ لَهُمَا لَا تَقْرَبَاهَا یَعْنِی لَا تَأْکُلَا مِنْهَا فَقَالَ آدَمُ وَ زَوْجَتُهُ نَعَمْ یَا رَبَّنَا لَا نَقْرَبُهَا وَ لَا نَأْکُلُ مِنْهَا وَ لَمْ یَسْتَثْنِیَا فِی قَوْلِهِمَا نَعَمْ فَوَکَلَهُمَا اللَّهُ فِی ذَلِکَ إِلَى أَنْفُسِهِمَا وَ إِلَى ذِکْرِهِمَا قَالَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ فِی الْکِتَابِ «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَتَسْبِقَ مَشِیَّةُ اللَّهِ فِی أَنْ لَا أَفْعَلَهُ فَلَا أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أَفْعَلَهُ قَالَ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» أَیْ اسْتَثْنِ مَشِیَّةَ اللَّهِ فِی فِعْلِک‏

النوادر(للأشعری)، ص56؛ الکافی، ج‏7، ص448

از امام باقر ع درباره آیه «و به‌یقین، از پیش به آدم سفارشی کردیم، که فراموش کرد، و او را دارای عزمی [راسخ] نیافتیم» روایت شده است که:

همانا خداوند هنگامی که به آدم گفت «داخل بهشت شو»، به او گفت که به این درخت نزدیک نشو و آن را به او نشان داد؛ آدم به پروردگارش عرض کرد: چگونه نزدیک آن شوم در حالی که تو من و همسرم را از آن نهی کردی؟

امام فرمود: اینکه فرمود به آن نزدیک نشوید، یعنی از آن نخورید.

به هر حال آدم گفت: بله، پروردگارا، ما نزدیکش نمی‌شویم و از آن نمی‌خوریم؛ اما این «بله»شان را مشروط به خواست خدا نکردند (ان‌شاءالله نگفتند) پس خدا آنها را در این مطلب به خودشان و یاد [=حافظه] خودشان واگذاشت.

امام فرمود: در حالی که خدا در کتابش به پیامبرش گفته بود (کهف/23-24) که: «در مورد هیچ کاری نگو که من فردا انجامش می‌دهم؛ مگر اینکه خدا بخواهد» که آن را انجام ندهم؛ که در این صورت مشیت خدا بر اینکه من انجامش بدهم می‌چربد و نمی‌توانم که انجامش دهم. برای همین است که خداوند [در ادامه] فرمود: «و خدا را یاد کن وقتی دچار نسیان شدی» یعنی مشیت خدا را در کارت استثنا کن.

3) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» قَالَ:

عَهِدْنَا إِلَیْهِ فِی مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَتَرَکَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَزْمٌ أَنَّهُمْ هَکَذَا وَ إِنَّمَا سُمِّیَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِی الْعَزْمِ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَیْهِمْ فِی مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِیِّ وَ سِیرَتِهِ وَ أَجْمَعَ عَزْمُهُمْ عَلَى أَنَّ ذَلِکَ کَذَلِکَ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ.

الکافی، ج‏1، ص416؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص66؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص70؛ علل الشرائع، ج‏1، ص123؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص313   [4]

از امام باقر ع درباره آیه «و به‌یقین، از پیش به آدم سفارشی کردیم، که فراموش کرد، و او را دارای عزمی [راسخ] نیافتیم» روایت شده است که یعنی:

سفارش کردیم به او در مورد حضرت محمد ص و ائمه بهد از او، پس رها کرد (=جدی نگرفت) و او را عزمی نداشت بر اینکه آنها چنان‌اند؛ و [پیامبران] اولوالعزم را اولوالعزم نامیدند زیرا به آنها در مورد حضرت محمد ص و جانشینان بعد از او و حضرت مهدی و سیره او سفارش شد و آنها بر اینکه: آن، چنان است و بر اقرار به این مطلب، عزمشان را جزم کردند. [ظاهرا یعنی عزم کردند که چنان اقدام کنند که در اقدامشان، ثمراتی را که تا بعثت پیامبر ص و ظهور امام زمان ع بر کارشان مترتب می‌شود، جدی بگیرند][5]

‏تدبر

1) «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما»: خدا آدم را به عنوان خلیفه خود قرار داد. اما برای این مقام با او عهدی بست، و از او کاری خواست: «هرکاری می‌خواهی بکن، فقط این سراغ این درخت نرو» طبق روایات کمتر از یک روز طول کشید که با فریب شیطان آدم سراغ آن درخت رفت.

چرا؟ می‌خواست با خدا مخالفت کند؟

نه! بلکه فراموش کرد!

چرا؟

چون جدی نگرفته بود! چون عزم نداشت! به همین سادگی!

همه مشکلات ما و تمام راه‌های نفوذ شیطان به همین یک مساله ساده برمی‌گردد!

بیهوده نیست که امیرالمومنین ع فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه‏» (نهج‌البلاغه، حکمت47) و بیهوده نیست که همین میزان عزم است که پیامبران اولی‌العزم را از بقیه انسانها، بلکه حتی از بقیه پیامبران برتر کرده است؛ آن هم چه عزمی! نه فقط عزم اصلاح امت و مردم زمان خود را کردند؛ بلکه عزم کردند اقداماتی را تا زمان بعثت پیامبر خاتم، بلکه تا ظهور مهدی. (حدیث3)

اگر آدمی که در ابتدای تاریخ بود، عزم نداشت؛ اما آدم‌های پایان تاریخ، که در رکاب امام زمانشان خواهند بود، عزم دارند؛ چنانکه امام صادق ع در وصفشان فرمود: «وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ وَ لَوْ مَرُّوا بِجِبَالِ الْحَدِیدِ لَقَلَعُوهَا» قلب‌هایشان از قطعات عظیم آهن محکم‌تر است، به نحوی که اگر با کوه‌های آهن مواجه شوند، آن را از جا می‌کنند. (کمال الدین و تمام النعمة‏2/ 674)[6]

ما هم می‌توانیم از آنها باشیم.

فقط یک تصمیم جدی!

و این ماه رمضان بهترین فرصت برای چنین تصمیمی است.

2) به جای هر کلام دیگر، بهتر این دیدم که فرازی از دعای سحر (دعای ابوحمزه ثمالی) را بیاورم:

اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلَاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتِکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ

 مَا لِی؟!

کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ

سَیِّدِی!

لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی

أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی‏

فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَ مَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی‏ ...

خدایا! هربار که گفتم مهیا و آماده شده‌ام و برای نماز در مقابلت ایستاده‌ام و [می‌خواهم با تو] مناجات کنم، چرتی بر من عارض شد وقتی خواستم نماز بخوانم، و حال مناجات را از دست دادم وقتی خواستم مناجات کنم!

مرا چه می‌شود؟

هربار گفتم باطنم اصلاح شد و جایگاهم به جایگاه توبه‌کاران نزدیک شئ، به چیزی مبتلا شدم که قدم‌هایم را لرزاند و بین من و در خدمت تو بودن فاصله انداخت؟

سرورم!

شاید که مرا از درگاه خود رانده‌ای و از خدمت خود محروم کرده‌ای؟!

یا شاید که دیده‌ای که نسبت به حق تو سبکسرم پس مرا از خود دور کرده‌‌ای؟!

یا شاید که دیده‌ای از تو رویگردانم، و دیگر از من بدت می‌آید؟!

یا شاید که مرا در جایگاه دروغگویان یافته‌ای و مرا از خود رانده‌ای؟!

یا شاید دیده‌ای که شکرگزار نعمتهایت نیستم و مرا محروم کرده‌ای؟

یا شاید که دیده‌ای در مجلس علما حضور پیدا نمی‌کنم و مرا خوار کرده‌ای؟!

یا شاید مرا در میان غافلان دیده‌ای پس از رحمتت ناامیدم کرده‌ای؟

یا شاید دیده‌ای با مجالس اهل باطل و بیهوده‌کار انس دارم، پس مرا در میان آنها رها کرده‌ای؟!

یا شاید هم اصلا دعا کردن مرا دوست نداری و مرا از خود دور کرده‌ای؟

یا شاید به خاطر جرم و گناهم مکافاتم می‌کنی؟!

یا شاید به خاطر کم‌حیایی‌ام مجازاتم می‌کنی؟!

پس اگر ببخشی، بسیار شده که گناهکاران پیش از مرا بخشیده‌ای ...



[1] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَمْلَکٍ الْأَصْبَهَانِیُّ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عِصَامٍ الْأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا مِسْعَرُ بْنُ کِدَامٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِمٍ الْبَطِینِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: " إِنَّمَا سُمَیَّ الْإِنْسَانُ إِنْسَانًا لِأَنَّهُ عُهِدَ إِلَیْهِ فَنَسِیَ

[2] . حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُمِّیَ الْإِنْسَانُ إِنْسَاناً لِأَنَّهُ یَنْسَى وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ.

[3] . وَ قَالَ ع اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ جِدُّوا فِی الطَّلَبِ وَ تُجَاهَ الْهَرَبِ وَ بَادِرُوا الْعَمَلَ قَبْلَ مُقَطَّعَاتِ النَّقِمَاتِ وَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ فَإِنَّ الدُّنْیَا لَا یَدُومُ نَعِیمُهَا وَ لَا تُؤْمَنُ فَجِیعُهَا وَ لَا تُتَوَقَّى مَسَاوِئُهَا

[4] .و این احادیث هم در همین فضاست:

1) حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِیِّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَیْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِیناً مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ هُمْ فِیهِمْ کَالذَّرِّ یَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ یَدِبُّونَ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِی ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ قَالَ ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى النَّبِیِّینَ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالُوا بَلَى فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَلَا إِنِّی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی وَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِی وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ کَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا وَ شَهِدْنَا یَا رَبِّ وَ لَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ یُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِیِّ وَ لَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی فَتَرَکَ ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ فَقَالَ‏ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ یَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَدْ أَقَلْتُکُمْ اذْهَبُوا فَادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِیَةُ وَ الْوَلَایَةُ.

وَ رَوَاهُ أَیْضاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 71؛ الکافی، ج‏2، ص: 8

2) حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ کَلِمَاتٍ فِی مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ فَنَسِیَ هَکَذَا وَ اللَّهِ أُنْزِلَتْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 71؛ الکافی، ج‏1، ص416

3) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا سُمِّیَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِی الْعَزْمِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَصْحَابَ الْعَزَائِمِ وَ الشَّرَائِعِ وَ ذَلِکَ أَنَّ کُلَّ نَبِیٍّ کَانَ بَعْدَ نُوحٍ ع کَانَ عَلَى شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَى زَمَانِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ ع وَ کُلُّ نَبِیٍّ کَانَ فِی أَیَّامِ إِبْرَاهِیمَ وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَى شَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَى زَمَنِ مُوسَى ع وَ کُلُّ نَبِیٍّ کَانَ فِی زَمَنِ مُوسَى ع وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَى شَرِیعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَى أَیَّامِ عِیسَى ع وَ کُلُّ نَبِیٍّ کَانَ فِی أَیَّامِ عِیسَى ع وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَى مِنْهَاجِ عِیسَى وَ شَرِیعَتِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَى زَمَنِ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ ص فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ هُمْ أُولُو الْعَزْمِ وَ هُمْ أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ ع وَ شَرِیعَةُ مُحَمَّدٍ ص لَا تُنْسَخُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَمَنِ ادَّعَى بَعْدَ نَبِیِّنَا أَوْ أَتَى بَعْدَ الْقُرْآنِ بِکِتَابٍ فَدَمُهُ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ.

علل الشرائع، ج‏1، ص123

[5] . این دو روایت را هم برای رعایت اختصار نیاوردم:

1) قَالَ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا لَقِیتُ یَحْیَى بْنَ أَکْثَمَ فِی دَارِ الْعَامَّةِ فَسَأَلَنِی عَنْ مَسَائِلَ فَجِئْتُ إِلَى أَخِی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَارَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا حَمَلَنِی وَ بَصَّرَنِی طَاعَتَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ابْنَ أَکْثَمَ کَتَبَ یَسْأَلُنِی عَنْ مَسَائِلَ لِأُفْتِیَهُ فِیهَا فَضَحِکَ ع ثُمَّ قَالَ فَهَلْ أَفْتَیْتَهُ قُلْتُ لَا لَمْ أَعْرِفْهَا قَالَ ع وَ مَا هِیَ قُلْتُ کَتَبَ یَسْأَلُنِی عَن‏ ...

...و عَنْ قَوْلِهِ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ فَاشْتَهَتْ نَفْسُ آدَمَ ع أَکْلَ الْبُرِّ فَأَکَلَ وَ أَطْعَمَ وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ فَکَیْفَ عُوقِبَ؟...

قَالَ ع اکْتُبْ إِلَیْهِ قُلْتُ وَ مَا أَکْتُبُ قَالَ ع اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* وَ أَنْتَ فَأَلْهَمَکَ اللَّهُ الرُّشْدَ أَتَانِی کِتَابُکَ فَامْتَحَنْتَنَا بِهِ مِنْ تَعَنُّتِکَ لِتَجِدَ إِلَى الطَّعْنِ سَبِیلًا إِنْ قَصَرْنَا فِیهَا وَ اللَّهُ یُکَافِیکَ عَلَى نِیَّتِکَ وَ قَدْ شَرَحْنَا مَسَائِلَکَ فَأَصْغِ إِلَیْهَا سَمْعَکَ وَ ذَلِّلْ لَهَا فَهْمَکَ وَ اشْغَلْ بِهَا قَلْبَکَ فَقَدْ لَزِمَتْکَ الْحُجَّةُ وَ السَّلَامُ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَز ...

وَ أَمَّا الْجَنَّةُ فَإِنَّ فِیهَا مِنَ الْمَآکِلِ وَ الْمَشَارِبِ وَ الْمَلَاهِی مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَبَاحَ اللَّهُ ذَلِکَ کُلَّهُ لآِدَمَ ع وَ الشَّجَرَةُ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَنْهَا آدَمَ ع وَ زَوْجَتَهُ أَنْ یَأْکُلَا مِنْهَا شَجَرَةُ الْحَسَدِ عَهِدَ إِلَیْهِمَا أَنْ لَا یَنْظُرَا إِلَى مَنْ فَضَّلَ اللَّهُ عَلَى خَلَائِقِهِ بِعَیْنِ الْحَسَدِ فَنَسِیَ وَ نَظَرَ بِعَیْنِ الْحَسَدِ وَ لَمْ یَجِدْ لَهُ عَزْماً ....

تحف العقول، ص479-476

2) قَالَ الصَّادِقُ ع الصِّدْقُ نُورٌ مُتَشَعْشَعٌ فِی عَالَمِهِ کَالشَّمْسِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ بِمَعْنَاهَا مِنْ غَیْرِ نُقْصَانٍ یَقَعُ عَلَى مَعْنَاهَا وَ الصَّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذِی یُصَدِّقُ کُلَّ کَاذِبٍ بِحَقِیقَةِ صِدْقِ مَا لَدَیْهِ وَ هُوَ الْمَعْنَى الَّذِی لَا یَسَعُ مَعَهُ سِوَاهُ أَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ عَلَى نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ صَدَّقَ إِبْلِیسَ فِی کَذِبِهِ حِینَ أَقْسَمَ لَهُ کَاذِباً لِعَدَمِ مَا بِهِ مِنَ الْکَذِبِ فِی آدَمَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً لِأَنَّ إِبْلِیسَ أَبْدَعَ شَیْئاً کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَبْدَعَهُ وَ هُوَ غَیْرُ مَعْهُودٍ ظَاهِراً وَ بَاطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِکَذِبِهِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَفِعْ بِهِ مِنْ صِدْقِ آدَمَ ع عَلَى بَقَاءِ الْأَبَدِ وَ أَفَادَ آدَمُ ع بِتَصْدِیقِهِ کَذِبَهُ بِشَهَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِنَفْیِ عَزْمِهِ عَمَّا یُضَادُّ عَهْدَهُ فِی‏ الْحَقِیقَةِ عَلَى مَعْنًى لَمْ یَنْتَقِصْ مِنِ اصْطِفَائِهِ بِکَذِبِهِ شَیْئاً فَالصِّدْقُ صِفَةُ الصَّادِقِ وَ حَقِیقَةُ الصِّدْقِ یَقْتَضِی تَزْکِیَةَ اللَّهِ تَعَالَى لِعَبْدِهِ کَمَا ذَکَرَ عَنْ صِدْقِ عِیسَى ع فِی الْقِیَامَةِ بِسَبَبِ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ مِنْ صِدْقِهِ وَ هُوَ بَرَاءَةُ الصَّادِقِینَ مِنْ رِجَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ تَعَالَى هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَى بِهِ یَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی صِدْقِ مَعْنَاکَ وَ عَقْدِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى کَأَنَّکَ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِغَوْرِ دَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنع

مصباح الشریعة، ص34-35

[6] . حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  ع مَا کَانَ قَوْلُ لُوطٍ ع لِقَوْلِهِ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى‏ رُکْنٍ شَدِیدٍ» (هود/70) إِلَّا تَمَنِّیاً لِقُوَّةِ الْقَائِمِ ع وَ لَا ذَکَرَ إِلَّا شِدَّةَ أَصْحَابِهِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیُعْطَى قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ وَ لَوْ مَرُّوا بِجِبَالِ الْحَدِیدِ لَقَلَعُوهَا وَ لَا یَکُفُّونَ سُیُوفَهُمْ حَتَّى یَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.