سفارش تبلیغ
صبا ویژن

106) سوره اخلاص (112) آیه 3 لَم یَلِد و لَم یُولد

بسم الله الرحمن الرحیم

106)   سوره اخلاص (112) آیه 3 

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ 

27 رمضان 1437

ترجمه

نه [کسی را] زاده، و نه [از کسی] زاده شده است.

حدیث

1) حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ النَّهْدِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ أَخْبَرَنِی رَجُلٌ عَنْ عَمَّارِ بْنِ جَهْمٍ الزَّیَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَیٍّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ:

مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً فِی دُبُرِ الْفَجْرِ لَمْ یَتْبَعْهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ ذَنْبٌ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَانِ.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص129

از امیرالمومنین ع روایت شده است که:

کسی که بعد از نماز صبح یازده بار سوره توحید را بخواند در آن روز گناهی دنبالش نمی‌افتد ولو که [به همین جهت] لازم باشد که بینی شیطان به خاک مالیده شود.

نکته: از توصیه‌های آیت الله بهجت برای اینکه انسان توفیق پیدا کند که در روز مبتلا به گناه نشود، خواندن یازده بار سوره توحید بعد از نماز صبح بوده، که ظاهرا به استناد همین روایت می‌باشد.

2) رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع بِالْکُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ وَ کَأَنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ فَقَالَ ع:

... لَمْ یُولَدْ سُبْحَانَهُ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَ لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَ لَمْ یَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ یَتَعَاوَرْهُ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَان‏ ...[1]

نهج‌البلاغه، خطبه 182

از نوف بکالى روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) این خطبه را در کوفه بر ما خواند در حالی که بر سنگى ایستاده بود، که جعدة پسر هبیره مخزومى آن را بر پا داشته بود. جامه‏اى پشمین بر تن داشت و غلاف شمشیری از لیف خرما [به کمر]، و نعلینی از لیف در پا. نشان سجده بر پیشانى او، همچون داغ شتر بر سر زانو:

... زاده نشده است تا در عزّت، شریکی داشته باشد؛ و کسى را نزاده است تا هلاک‌شدنی و دارای میراث‌خوار باشد؛ نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمان؛ و نه زیادت بر او راه یابد و نه نقصان.

3) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِیُّ وَ حَدَّثَنِی الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ ع‏ أَنَّ أَهْلَ الْبَصْرَةِ کَتَبُوا إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَسْأَلُونَهُ عَنِ الصَّمَدِ فَکَتَبَ إِلَیْهِمْ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِی الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِیهِ وَ لَا تَتَکَلَّمُوا فِیهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ‏ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ لَمْ یَلِدْ لَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ کَثِیفٌ کَالْوَلَدِ وَ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ الْکَثِیفَةِ الَّتِی تَخْرُجُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ لَا شَیْ‏ءٌ لَطِیفٌ کَالنَّفْسِ وَ لَا یَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْبَدَوَاتُ کَالسِّنَةِ وَ النَّوْمِ وَ الْخَطْرَةِ وَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْبَهْجَةِ وَ الضَّحِکِ وَ الْبُکَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الرَّغْبَةِ وَ السَّأْمَةِ وَ الْجُوعِ وَ الشِّبَعِ تَعَالَى أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ أَنْ یَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ کَثِیفٌ أَوْ لَطِیفٌ- وَ لَمْ یُولَدْ لَمْ یَتَوَلَّدْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ شَیْ‏ءٍ کَمَا یَخْرُجُ الْأَشْیَاءُ الْکَثِیفَةُ مِنْ عَنَاصِرِهَا کَالشَّیْ‏ءِ مِنَ الشَّیْ‏ءِ وَ الدَّابَّةِ مِنَ الدَّابَّةِ وَ النَّبَاتِ مِنَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْیَنَابِیعِ وَ الثِّمَارِ مِنَ الْأَشْجَارِ وَ لَا کَمَا یَخْرُجُ الْأَشْیَاءُ اللَّطِیفَةُ مِنْ مَرَاکِزِهَا کَالْبَصَرِ مِنَ الْعَیْنِ وَ السَّمْعِ مِنَ الْأُذُنِ وَ الشَّمِّ مِنَ الْأَنْفِ وَ الذَّوْقِ مِنَ الْفَمِ‏  وَ الْکَلَامِ مِنَ اللِّسَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّمَیُّزِ مِنَ الْقَلْبِ‏  وَ کَالنَّارِ مِنَ الْحَجَرِ لَا بَلْ هُوَ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لَا فِی شَیْ‏ءٍ وَ لَا عَلَى شَیْ‏ءٍ مُبْدِعُ الْأَشْیَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْیَاءِ بِقُدْرَتِهِ یَتَلَاشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِیَّتِهِ وَ یَبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ‏  فَذَلِکُمُ‏ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِی‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ- عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ‏- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

التوحید (للصدوق)، ص91

از امام صادق ع از امام باقر ع از پدرشان روایت شده است که:

اهل بصره به امام حسین ع [نامه‌ای] نوشتند و ایشان را از معنى صمد سؤال کردند. پس حضرت به ایشان نوشت که:

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اما بعد پس در قرآن به نحو باطل فرو مروید و در آن جدل نکنید و بدون علم در آن سخن مگوئید چرا که از جدم رسول خدا ص شنیدم که می‌فرمود هر که در [تفسیر] قرآن بدون علم سخن بگوید جاى خود را در آتش دوزخ مهیا گرداند؛

 و بدرستى که خداى سبحان صمد را تفسیر فرموده است. فرمود: اللَّه أَحد است و اللَّه الصَّمد است سپس آن را با عبارت «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» تفسیر کرد. «لم یلد» [یعنى] نه چیز متراکمی [= دارای جرم و بُعد، جسمانی] - مانند فرزند و سایر اشیای متراکمی که از مخلوقات خارج می‌شود - از او خارج شده، و نه چیز لطیفی [=غیرمتراکم و بدون جرم، مجرد]  همچون نفس، و نه عوارضی مانند چُرت و خواب و خطورات [قلبی] و غم و اندوه و شادمانی و خنده و گریه و ترس و امید و رغبت و دلتنگى و گرسنگى و سیرى از او شاخه دوانده است. برتر از آن است که چیزى از او خارج شود ویا چیز متراکم یا لطیفی از او متولد گردد.

«وَ لَمْ یُولَدْ» [یعنى] از چیزى متولد نشده، و از چیزى بیرون نیامده آن گونه که اشیای متراکم از اصل‌های خود، مثلا چیزی از چیزی، حیوان از حیوان، گیاه از زمین، آب از چشمها، میوه‏ها از درختها، بیرون می‌آیند؛ و نه چنان که امور لطیف از خاستگاه‌هاى خود، مثلا مشاهده از چشم، شنیدن از گوش، بوئیدن از بینى، چشیدن از دهان، سخن از زبان، و تمییز دادن [بین خوب و بد] از دل، ویا همچون‏ آتش [= جرقه] از سنگ بیرون می‌آید؛

نه! بلکه او خداى صمدی است که نه از چیزى است و نه در چیزى و نه بر چیزی، ایجاد کننده اشیاء و مخترع چیزها آفریننده آنها، و پدید آورنده اشیاء به قدرت خویش است؛ با مشیت‌اشد، آنچه که براى فناء آفرید،  متلاشی می‌شود؛ و با علم‌اش، آنچه که براى بقاء آفرید، باقى می‌ماند.

پس این است خداى صمدی که [کسی را] نزاده، و زاده نشده است، و داناى نهان و آشکار، و بزرگ و متعالی است؛ و هیچ کس هرگز همتای او نیست.

4) ... وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ

وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ؛

کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ ؛

مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ

 فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَةِ ...

 أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا

نهج‌البلاغه، خطبه 1

و کسی که خدا را قرین [چیزی] قرار داد، «دوئیت»ی ایجاد کرد، و کسی که دوئیت ایجاد کرد، خدا را دارای جزء کرد، و کسی که خدا را دارای جزء کرد، خدا را نشناخت، و کسی که خدا را نشاخت، به او اشاره کرد [او را قابل اشاره کردن دانست]، و کسی که به خدا اشاره کرد، او را محدود کرد، و کسی که او را محدود کرد، او را در شماره قرار داد [اینکه او یک باشد و دیگری دو باشد]

و کسی که گفت: او در چیست؟ پس او را در ضمن چیزی دانست؛ و کسی که گفت او بر چیست؟ پس جایی را از او خالی دانست؛

«بوده» است، اما نه از پدید آمدنی؛ و موجود است، اما نه [اینکه] از عدم [موجود شده باشد].

همراه هر چیزی است اما نه از باب مقارن بودن، و غیر از هر چیزی است اما نه به نحوی که از آن زایل شود [و خدا در آن حضوری نداشته باشد]

انجام دهنده [کارها] است اما نه با حرکات و ابزار ...

مخلوقات را ایجاد کردن چه ایجاد کردنی، و آفرینش آنها را آغاز کرد بدون اینکه فکری را در ذهن جولان دهد [= بدون اینکه بیندیشد و طرح ذهنی بدهد و سپس بیافریند] و یا از تجربه‌ای استفاده کند، و یا حرکتی [در خودش] پدید آورد ویا خاطر نفسانی‌ای در او تکان بخورد.

تدبر

1) «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» از مهمترین معارف توحیدی است که چون در آن نمی‌اندیشیم، برای برخی از ما بی‌اهمیت جلوه می‌کند. این آیه، (خصوصا با توجه به احادیث 3 و 4) نسبت خدا و عالم را شرح می‌دهد که ریشه بسیاری از شبهات در خداشناسی است.

مساله این است که آیا خدا در جهان است یا بیرون از جهان؛ و بویژه با توجه به معنای «صمد» (در مقابل «مجوف» [= توخالی] جلسه 104، حدیث 1 و 2) دشواری مساله بیشتر می‌شود: اگرخدا همه جا هست و هیچ عرصه‌ای از او خالی نیست، پس من و شما کجاییم و جهان کجاست؟! و خالقیت خدا به چه معناست؟

آیه پاسخ می‌دهد نسبت خدا و غیرخدا، از جنس «ولادت» و «تولید» نیست؛ یعنی نه خدا از جایی بیرون آمده و نه جهان از خدا بیرون آمده: چیزی از چیزی جدا نشده است.

تمام دغدغه کسانی که مساله «وحدت وجود» را مطرح می‌کردند، همین است:

«وحدت وجود» در معنی صحیحش،

توجه کردن است به اینکه خداوند، در «وجود» همتایی ندارد و «أحد» است: «یک»ی است که دومی برایش فرض ندارد؛ یعنی دقیقاً:

همه هرچه هستند از آن کمترند                 که با هستی‌اش نام «هستی» برند (جلسه103، تدبر2)

«وحدت وجود» حضور سایر اشیای عالم را نفی نمی‌کند یا آنها را نعوذبالله جزء خدا نمی‌داند، بلکه توجهی است به اینکه خدای سبحان، همراه هر چیزی هست اما نه مقارن آن، و غیر از هر چیزی است اما نه جدای از آن (حدیث4)؛ ‌و در عین حال، «صمد» است، یعنی واقعا برتر و متعالی از همه اینهاست. همه، همه‌چیزشان وابسته به اوست، و او هیچ وابستگی به غیر ندارد.

(توجه: آن وحدت وجودی که برخی از فقها حکم به کفرش داده‌اند، و درست هم گفته‌اند، «همه‌خدا انگاری» pantheism  است؛ به این معنا که کسی «خدا را مجموعه همه اشیاء» یا «همه چیز را خدا» بداند، که در برخی از صوفیان، چنین تلقی‌ای وجود داشته؛ و ربطی ندارد به این فهم عمیق از آیات قرآن کریم، که به ظرافت تمام، هم بر حضور همه‌جانبه خدای سبحان در عالم، و عدم هرگونه محدودیت برای او تاکید می‌ورزد، و هم ساحت مقدس او را از هرگونه آمیختگی با مخلوقات (حلول و اتحاد) مبرا می‌دارد، و به این معنا در فلسفه و عرفان اصیل مورد توجه قرار گرفته است.)[2]

2) اینکه من بدانم که «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» یا ندانم، چه فایده‌ای دارد؟

انسان بر اساس باورهایش زندگی خود را رقم می‌زند و همه رفتارهای ما با خود و با دیگران ریشه در باورهای عمیق ما دارد. اینکه باور داشتن یا نداشتن به وجود خدا در زندگی انسان چه تاثیری دارد، ظاهرا نیازی به توضیح ندارد، آنچه توضیح می‌خواهد این است که چرا برخی از کسانی که خود را خداپرست می‌دانند، زندگی و رفتارهایی گاه بسیار بدتر از برخی کافران دارند؟

شاید یکی از علل اینکه باور به خدا در زندگی خیلی از ما تاثیر آنچنانی که باید بگذارد، نمی‌گذارد، این است که شناخت درستی از خدا نداریم و مهمترینش این است که نفهمیده‌ایم که: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ»!

این آیه را وقتی در حد فهم عامیانه زاد و ولد می‌فهمیم، بله؛ اهمیت خاصی ندارد؛ اما وقتی توجه کنیم که دارد ربط و نسبت خدا با جهان را با چه دقت عقلی عجیبی توضیح می‌دهد (تدبر 1)، می‌بینیم ریشه همه مشکلات ما را در بی‌خاصیت شدن دینداری‌مان بیان می‌کند:

ما نسبت خدا را با جهان نشناخته‌ایم؛ خدا را حداکثر موجودی در عرض سایر موجودات - هرچند خیلی قوی‌تر - قلمداد می‌کنیم که خودش در بیرون جهان و اسباب و عللی است که آفریده؛ و لذا برای رفع مشکلات و نیازهای‌مان، این اسباب و علل را همه‌کاره، و در نتیجه، به قول یهودیان، دست خدا را بسته می‌دانیم! (مائده/64)

اگر باور می‌کردیم که خدا بیرون از جهان نیست: نه خودش از جای دیگر آمده است (لم یولد) و نه جهان از او جدا شده (لم یلد)، که نتوان سراغش رفت؛ بلکه در متن جهان حضور دارد، آن هم نه حضوری شرک‌آلود، که بتوان روی غیر خدا هم حساب کرد، بلکه حضور یک مافوقی که جایی از او خالی نیست (صمد)،

و در یک کلام، اگر می‌فهمیدیم که حضور خدا در متن جهان را نمی‌توان نادیده ویا دست کم گرفت؛

آنگاه، آیا ذره‌ای در محضر او ظلم و گناه می‌کردیم؟ و آیا اندکی به غیر او امید می‌بستیم؟ (زمر/36، جلسه102)

آیا امکان دارد کسی سوره توحید را واقعا بخواند و زندگی‌اش زیر و رو نشود ویا ظلم و گناهی از او سر زند؟

3) چرا فرمود «لَمْ یُولَدْ» (زاده نشده است) و نگفت « لَمْ یُخلَق» (آفریده نشده است)؟

ظاهرا می‌خواهد بر همین عدم نسبت «ولادت» و «جدا شدن» تاکید کند! اینکه بدانیم که خدا آفریده نشده، صرفا یک اطلاع درباره خداست؛ اما اینکه بدانیم که او هیچ گونه نسبت ولادتی با هیچ چیز ندارد، باوری است که حضور خدا در متن جهان و زندگی ما را خیلی جدی می‌کند (توضیح بیشتر در تدبر قبل)؛ لذا دو تعبیر «لَمْ یَلِدْ» و «لَمْ یُولَدْ» با همدیگر یک آیه (یعنی یک علامت و نشانه برای راه یافتن به خدا و وارد کردن خدا در متن زندگی) را در قرآن کریم شکل داده‌اند.



[1] . این فقرات در متون زیر به این صورتها آمده است:

1) لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْلُوداً وَ لَمْ یُولَدْ فَیَصِیرَ مَحْدُوداً جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ وَ طَهُرَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ

خطبه 186

2) حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَیْرِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَوْماً خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَکَرَ مِنْ تَعْظِیمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا قَالَ قَدْ کَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَیْنَا مِنْ کِتَابِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یَکُنْ‏  الَّذِی‏ لَمْ یُولَدْ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَ لَمْ‏ یَلِدْ فَیَکُونَ‏ مَوْرُوثاً هَالِکاً و ...

التوحید (للصدوق)، ص31 (در کافی با این سند: ج‏1، ص141؛ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَیْرِهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ)

3)‌وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ: اللَّهُ أَحَدٌ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَدٍ اللَّهُ الصَّمَدُ بِلَا تَبْعِیضٍ بِهِ وَ لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ إِلَهاً مُشَارِکاً وَ لَمْ یُولَدْ فَیَکُونَ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص18

[2] . امام خمینی تصریح می‌کند که همه آنچه عرفا در این باره گفته‌اند چیزی بیش از مفاد سوره توحید و آیات ابتدایی سوره حدید نیست :

عارف به معارف حقّه ارباب معرفت و یقین و سالک طریق اصحاب قلوب و سالکین می داند که منتهای سلوک سالکان و غایت آمال عارفان، فهم همین یک آیة شریفه محکمه است [هو الاول والاخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیءٍ علیم] و به جان دوست قسم که تعبیری برای حقیقت توحید ذاتی و اسمائی بهتر از این تعبیر نیست، و سزاوار آن است که جمیع اصحاب معارف برای این عرفان تام محمدی صلی الله علیه و آله و کشف جامع احمدی و آیة محکمة الهی سجده کنند و در خاک افتند، و به حقیقت عرفان و عشق قسم که عارف مجذوب و عاشق جمال محبوب از شنیدن این آیة شریفه اهتزازی ملکوتی و انبساطی الهی برای او دست دهد که لباس بیان به قامت آن کوتاه و هیچ موجودی تحمّل آن ندارد.

فسبحان الله ما اعظم شأنه و اجلّ سلطانه و اکرم قدره و امنع عزّهُ و اعزّ جنابه!

آنها که به کلمات عرفای شامخ و علمای بالله و اولیای رحمان خرده گیری می کنند، خوب است ببینند کدام عارف ربّانی یا سالک مجذوبی بیشتر از آنچه این آیة شریفة تامه و نامة قدس الهی متضمن است بیانی کرده یا تازه ای به بازار معارف آورده؟ اینک این کریمة الهیّه و آن کتب مشحونه از عرفان عرفا. (شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 657) (و درباره سوره توحید در ص659)

«پیش عقل سلیم همانطوری که تصدیق بی تصوّر از اغلاط و قبایح اخلاقیّه بشمار می آید، تکذیب بی تصوّر نیز همینطور بلکه حالش بدتر و قُبحش افزون است. اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً «معنی وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمی دانستید و از عالِم آن علم و صاحب آن فنّ اخذ نکردید و تعلّم آن علم و مقدّمات آنرا نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدّس حق چه جوابی داریم بدهیم؟ جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم! و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمی مبادی و مقدّماتی دارد که بدون علم به مقدّمات، فهم نتیجه میسور نیست خصوصاً مثل چنین مسألة دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزای آن به حقیقت معلوم نشود. چیزی را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند تو می خواهی با مطالعة یک کتاب یا شعر مثنوی مثلاً با عقل ناقص خود ادراک آن کنی! البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد. «رحم الله امرءاً عرف قدره و لم یتعدّ طوره» [یعنی خداوند رحمت کند مردی را که اندازة خویش بداند و پا از گلیم خویش فرا ننهد.] و همچنین اگر از حکیمی متفلسف یا عارفی متکلّف سؤال شود: که تو که عالم فقیه را قشری خواندی و ظاهری گفتی و طعن به آنها زدی، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیّه که انبیاء ـ علیهم السلام ـ از جانب رب الارباب برای تکمیل نفوس بشریّه آورده بودند زدی و تکذیب و توهین از آنها نمودی، به چه جهت دینیّه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعی و عقلی جسارت به یک دسته از علماء و فقهاء را جایز دانستی؟ چه جوابی در محضر حق تبارک و تعالی دارد جز آنکه سر خجلت و انفعال را پیش افکند. در هر صورت از این مرحله بگذریم که ملالت آور است»

شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 389 ـ 390