سفارش تبلیغ
صبا ویژن

348) سوره بلد (90) آیه 19 وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا

بسم الله الرحمن الرحیم

348) سوره بلد (90) آیه 19 

وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ

ترجمه

و کسانی که به نشانه‌های ما کفر ورزیدند، آنان همنشینان شومی و بی‌برکتی‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

الْمَشْئَمَةِ

از ماده «شأم» گرفته شده است. اصل معنای این کلمه را به معنای «دست چپ» دانسته‌اند و به منطقه سوریه، «شام» گفته شده، از این جهت که در سمت چپ قبله قرار دارد؛ و «مشئمة» نقطه مقابل «میمنة»، و «شُؤْم» [که در فارسی «شوم» گفته می‌شود] نقطه مقابل «یُمْن‏» است (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص239؛ کتاب الماء، ج‏2، ص697) و درنتیجه، برخی گفته‌اند: از آنجا که «یمن» به معنای برکت و قوت است، شوم به معنای خواری‌ای است که با ضعف توام باشد؛ و «دست چپ» را هم از این جهت «مشئمة» گویند چون در مقابل دست راست، غالبا ضعیف‌تر و ناتوان‌تر است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص8)

یادآوری می‌شود که، وزن «مفعل» از وزن‌هایی است که به عنوان ظرف و اسم مکان به کار برده می‌شود و «ة» آن دلالت بر مبالغه می‌کند؛ لذا «مشئمة» محلی است که سراسر شومی و بی‌برکتی است.

و همانند «اصحاب المیمنة»، دو معنا برای «أصْحابُ الْمَشْئَمَة» مطرح بوده است. کسانی که از سمت چپ نامه عملشان را دریافت می‌کنند و برخی کسانی که برای خودشان هم شومی و بدبختی به ارمغان می‌آورند. (مجمع البیان، ج‏10، ص751) و بعید نیست که هر دو معنا در این تعبیر لحاظ شده باشد، چرا که آنان که نامه عملشان را به دست چپشان می‌دهند همانانی‌اند که اهل بدبختی همیشگی، و همنشینان شومی و بی‌برکتی خواهند بود.

حدیث

1) حدیثی از امام باقر ع درباره اصناف انسان‌ها در جلسه قبل (حدیث1) مطرح شد. در ادامه آن حدیث آمده است:

و اما «اصحاب مشئمت» [همنشینان شومی و بی‌برکتی]؛ پس از جمله آنهاست اهل کتابی که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «کسانی که به آنان کتاب دادیم، او [= پیامبر اکرم ص] را می‌شناسند، آن طور که فرزندانشان را می‌شناسند، و همانا برخی از آنان حق را کتمان می‌کنند در حالی که می‌دانند؛ حق از جانب پروردگارت است، پس مباش از آن شک‌کنندگان» (بقره/146-147) که رسول خدا ص و وصی بعد از او را شناختند، ولی آنچه را از حق شناخته بودند، از روی ستم و حسد مخفی کردند؛ پس، روح ایمان از آنها سلب شد و برایشان سه روح قوت و شهوت و بدن باقی ماند؛ پس آنها را به چارپایان منسوب کرد و فرمود: «آنها نیستند مگر چارپایان، بلکه از آنها هم گمراه‌ترند» چرا که حیوان با روح قوت بار می‌برد و با روح شهوت می‌چَرَد و با روح بدن حرکت می‌کند.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص448-449 ؛ الکافی، ج‏2، ص284 [1]

حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِیِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرُّوحِ قَالَ ...

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ أَصْحَابَ الْمَشْئَمَةِ فَمِنْهُمْ أَهْلُ الْکِتَابِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ عَرَفُوا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْوَصِیَّ مِنْ بَعْدِهِ وَ کَتَمُوا مَا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ بَغْیاً وَ حَسَداً فَیَسْلُبُهُمْ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ جَعَلَ لَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِیرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ.[2]


2) از امام صادق ع حکایتی طولانی از یک اعرابی که نزد پیامبر ص آمده بود روایت شده است. بعد از گفتگوهایی که بین پیامبر ص و او رد و بدل می‌شود، پیامبر ص در عبارتی مختصر جمع‌بندی‌ای از احکام خرافی‌ای که وجود داشته و اسلام آنها را باطل اعلام کرده است، ارائه می‌دهند:

بدان که نه «عَدوی» [یک مشکل را به حساب مشکل دیگر گذاشتن] اعتبار دارد و جایز است، و نه فال بد زدن، و نه [بدبیاریِ] جغد، و نه شوم بودن، و نه صَفَر (1)، و نه شیر دادن [برای مَحرَم شدن] بعد از اینکه بچه را از شیر گرفتند، و نه اینکه کسی بعد از هجرت [و سکونت در بلاد اسلام] به بلاد کفر [برای زندگی کردن] برگردد، و نه روزه سکوت گرفتن، و نه قبل از ازدواج طلاق دادن (2)، و نه آزاد کردن قبل از تحت ملکیت قرار گرفتن (3)، و نه یتیمی‌ای بعد از پا به سن گذاشتن (4).

توضیح برخی مطالب حدیث:

(1) اینکه مقصود از «صَفر» چیست، دو مطلب بیان شده: یکی اینکه اهل جاهلیت گمان می‌کردند که درون شکم ماری هست که وقتی گرسنه می‌شود، انسان را بیمار و اذیت می‌کند؛ و حدیث در مقام رد چنین باوری است؛ دوم اینکه همان عمل «نسیء» (توبه/37) بوده که گاهی ماههای حرام را جابجا می‌کردند و به جای محرّم، ماه صفر را ماه حرام اعلام می‌نمودند (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏3، ص35)

(2) ظاهرا این است که شخص بگوید هرگاه با فلانی ازدواج کنم حتما بلافاصله طلاق داده خواهد بود.

(3) ظاهرا یعنی غلام شخص دیگری را، بدون اینکه پولش را بدهد و او را بخرد، آزاد اعلام کند.

(4) که بخواهد فرزندخوانده شود و ... .

الکافی، ج‏8، ص196

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ أَخْبَرَنَا النَّضْرُ بْنُ قِرْوَاشٍ الْجَمَّالُ عن أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع ...

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا عَدْوَى وَ لَا طِیَرَةَ وَ لَا هَامَةَ وَ لَا شُؤْمَ وَ لَا صَفَرَ وَ لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِصَالٍ وَ لَا تَعَرُّبَ بَعْدَ هِجْرَةٍ وَ لَا صَمْتَ یَوْماً إِلَى اللَّیْلِ وَ لَا طَلَاقَ قَبْلَ النِّکَاحِ وَ لَا عِتْقَ قَبْلَ مِلْکٍ وَ لَا یُتْمَ بَعْدَ إِدْرَاک‏.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

فال بد بر اساس آن چیزی که [به خودت] تلقین کرده‌ای رخ می‌دهد؛ اگر آسانش بگیری، بر تو آسان می‌شود و اگر سخت بگیری بر تو سخت می‌شود؛ و اگر آن را اصلا به حساب نیاوری، هیچ چیزی نخواهد بود.

الکافی، ج‏8، ص198

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

 الطِّیَرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَیْئاً لَمْ تَکُنْ شَیْئا.

تدبر

1) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

در این سوره، با سوگندهایی تاکید کرد که انسان در سختی آفریده شده و گردنه‌ای پیش روی اوست و انسان باید کارهای خاصی انجام دهد، ایمان داشته باشد و روابط اجتماعی خود را بدرستی مدیریت کند، تا موفق به عبور از این گردنه شود و کسی که این گونه بود انسان خوش‌یُمنی است.

اما در این آیه سراغ کسانی می‌رود که نقطه مقابل چنان انسان‌هایی هستند؛ و همه ویژگی آنها را در یک عبارت خلاصه می‌کند:

کفرورزیدن نسبت به نشانه‌های خدا.

در جلسه 229[3] بویژه در تدبرهای 3 و 4 (اینکه مسیر انسان نشانه‌گذاری شده وباید «نشانه‌شناسی» و شناخت آیه‌ای را جدی گرفت) توضیحاتی گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود. (به لینک زیر مراجعه کنید)

http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/


2) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

چرا از کفر به نشانه‌های خدا سخن گفت، نه از کفر به خود خدا؟

الف. شاید چون کفر به خدا در دنیا همواره در کفر نسبت به آیات و نشانه‌های خدا بروز می‌کند.

نکته تخصصی دین‌شناسی

بسیاری از انسانها - بویژه در دوره مدرن- مدعی‌اند که ما خدا را قبول داریم، اما این را که خدا پیامبری فرستاده باشد، ویا اینکه آیاتی که پیامبر ص آورده عین سخن خدا باشد، قبول نداریم.

از منظر قرآن کریم، بیان این گونه ادعاها، ریشه در مشکلات خداشناسی آنها دارد (انعام/91) و کسی که خداشناسی‌اش مشکل دارد، در حقیقت، کسی را که به عنوان خدای خود می‌شناسد، که خدای واقعی نیست؛ و ظاهرا به همین جهت، کفر به آیات خدا در حقیقت مصداق کاربردی و عینیِ کفر به خداست.[4]


ب. شاید چون بحث عبور از آن گردنه (العَقَبة) مطرح بود. یعنی کسی که می‌خواهد گردنه صعب‌العبوری را درنوردد، باید راه را بلد باشد و نشانه‌های راه را جدی بگیرد؛ کسی که نشانه‌هایی را خدا برای عبور او فرستاده، انکار می‌کند، هیچگاه از چنان گردنه‌ای عبور نخواهد کرد.

ج. ...


3) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

در مورد کسانی که از آن گردنه عبور می‌کردند، هم ایمان مطرح شد و هم انجام یک سلسله کارهای خیرخواهانه نسبت به دیگران. اما برای نقطه مقابل، فقط به کفرورزی آنها بسنده شد. چرا؟

الف. شاید بدین جهت که کسی که کفر می‌ورزد، دیگر حاضر نیست که واقعا نسبت به دیگران خیرخواه باشد و اگر خیرخواهی‌ای هم داشته باشد، صرفا از حیث منافعی است که در دنیا نصیبش می‌شود (مانند شهرت و امنیت و ...)، پس معلوم است که آن گونه کارهای خیرخواهانه را انجام نمی‌دهد. (یعنی اگر هم کار خوبی انجام دهد، در شرایط عادی و صرفا ناشی از تحریک احساساتش است؛ لذا در شرایط بحرانی، مثلا زمانه قحطی (یوم ذی‌مسغبة) ، فقط به فکر خویش خواهد بود)

ب. شاید بدین جهت است که اگر کسی کافر باشد، عملش پوچ و بی‌ارزش است، (چنانکه در آیات دیگر تصریح کرد که اعمال خوب اینها مانند سراب است (نور/39) و روز قیامت همه اعمال خوب‌شان «هباءاً منثوراً» (فرقان/23) و نیست و نابود خواهد شد) ؛ لذا همین که کافرند، کافی است که دیگر سخنی از عملشان به میان نیاید.

ج. ...


4) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

بر اساس آیات قرآن کریم می‌دانیم که انسانها منحصر در دو دسته (کسانی که به سهولت از گردنه قیامت عبور می‌کنند، و کسانی که قطعا جهنمی هستند) نمی‌باشند، بلکه بین این دو گروه‌های متعددی وجود دارند. چرا خداوند در این سوره فقط این دو دسته را ذکر کرد؟[5]

الف. اینها دو سر طیف‌اند و در مقام تشویق به خوبی و انذار نسبت به بدی، تاکید بر دو سر طیف موثرتر است.

ب. کسی که می‌خواهد وارد وادی دین شود، نیاز به جدیت فراوان دارد. اگر کسی از آن گردنه در قیامت بسهولت عبور نکند، بسیار اذیت خواهد شد، لذا اصلا انسان نباید ذهنیتش را به این سمت ببرد که «ما که ایمان داریم ولی چنان اعمالی را انجام نداده‌ایم، بالاخره نهایتش به بهشت می‌رویم» در واقع، این مسیر و سختی‌هایش بقدری هولناک است که برای یک انسان عاقل، نیاز نیست این گزینه سوم مطرح شود.

ج. ...


5) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

کسی که به آیات خدا کفر می‌ورزد، با شومی و بدبختی همنشین شده است

«شوم» بودن امور: بحثی تخصصی در جهان‌شناسی و انسان‌شناسی

آیا از منظر اسلام، «شوم» و «بدیُمن» بودن برخی امور واقعیت دارد؟

در احادیث متعددی، صریحا باورهای خرافی نسبت به شوم و بدیُمن بودن اشیاء و امور مختلف مورد نکوهش واقع شده (حدیث2) و در مواردی صریحا تاثیر این گونه امور، ناشی از تلقین معرفی گردیده است (حدیث3).

با این حال، در این آیه، همنشین «شومی و بدبختی» بودنِ عده‌ای از انسانها مورد اذعان قرار گرفته، و در برخی از احادیث معتبر هم از شوم بودن برخی امور سخن گفته شده است؛

اما دقت در همه این موارد نشان می‌دهد: شومی و بداقبالی به باورهای و اعمال خود انسانها برمی‌گردد.

در این آیه صریحا کسانی که باورهایشان نسبت به عالَم (+ آیات خدا) دچار مشکل است، همنشینِ «شومی» معرفی شده‌اند؛

و در روایات هم، شوم بودنِ آنچه شوم دانسته شده، نه ناشی از خود آن اشیاء و امور، بلکه ناشی از عمل بدی که همنشین آن است، معرفی شده است؛ مثلا خانه‌ای که همسایه بدی دارد، یا زنی که مهریه سنگین می‌گذارد، و ...[6]

در ادبیات ما اگر چه آن تلقی خرافی گاه رواج دارد، اما نزد برخی از کسانی که با معارف قرآن انسی داشته‌اند واضح بوده که شومی در گروی باورها و اعمال ناصواب است، چنانکه ملای رومی در جایی می‌گوید:

زشتی اعمال و شومی جحود

راه توبه بر دل او بسته بود

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar2/sh34/


6) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»

کسی که به آیات خدا کفر می‌ورزد، با شومی و بدبختی همنشین است؛ چرا؟

الف. شاید از این جهت که با انکار حقیقت، عملاً نظام عالم را درست درک نمی‌کند و لذا دائما وقایع برخلاف انتظار و دلخواهش رخ می‌دهد؛ پس همه چیز را شوم و بدبیاری می‌بیند.

ب. شاید از این جهت که با انکار نشانه‌هایی که راه صحیح را نشان می‌دهند، دائما به بیراهه می‌افتد و زمین می‌خورد و لذا دائما با شومی و بداقبالی مواجه می‌شود.

ج. ...




[1] . فراز ابتدایی این روایت بر اساس نقل کافی در پاورقی جلسه قبل تقدیم شد. ادامه‌اش بدین صورت است:

 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْغَنَوِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص فَقَالَ‏ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ ...فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص ...

فَأَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ فَهُمُ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ‏ یَعْرِفُونَهُ‏ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ‏ یَعْرِفُونَ مُحَمَّداً وَ الْوَلَایَةَ فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ فِی مَنَازِلِهِمْ- وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ‏ أَنَّکَ الرَّسُولُ إِلَیْهِمْ- فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‏  فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذَلِکَ فَسَلَبَهُمْ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ أَسْکَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ‏ إِنْ هُمْ‏ إِلَّا کَالْأَنْعامِ‏  لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِیرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَحْیَیْتَ قَلْبِی بِإِذْنِ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.

[2] . این روایت با تفصیلاتی متفاوت در بصائر الدرجات، ج‏1، ص450 نیز آمده است که فراز ابتدایی آن در پاورقی جلسه قبل اشاره شد:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنِ ابْنِ هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ ... فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع ...

وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ فَهُمُ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ فِی مَنَازِلِهِمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ الرَّسُولُ مِنَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذَلِکَ الذَّمِّ فَیَسْلُبُهُمْ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ أَسْکَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِیرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَحْیَیْتَ قَلْبِی بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى.

[3] . وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ؛ بقره/39

[4] . گر ترا اشکال آید در نظر                    پس تو شک داری در انشق القمر

تازه کن ایمان نی از گفت زبان                  ای هوا را تازه کرده در نهان

تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست                کین هوا جز قفل آن دروازه نیست

کرده‌ای تاویل حرف بکر را                      خویش را تاویل کن نه ذکر را

بر هوا تاویل قرآن می‌کنی                       پست و کژ شد از تو معنی سنی

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh59/

[5]  . قبلا در جلسه 229 نیز احتمالاتی در این زمینه ذکر شد http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

[6] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ الْأَدَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عُثْمَانُ بْنُ عِیسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ: تَذَاکَرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَهُ فَقَالَ الشُّؤْمُ فِی ثَلَاثَةٍ فِی الْمَرْأَةِ وَ الدَّابَّةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَکَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقُوقُ زَوْجِهَا وَ أَمَّا الدَّابَّةُ فَسُوءُ خُلُقِهَا وَ مَنْعُهَا ظَهْرَهَا وَ أَمَّا الدَّارُ فَضِیقُ سَاحَتِهَا وَ شَرُّ جِیرَانِهَا وَ کَثْرَةُ عُیُوبِهَا. (الأمالی( للصدوق)، ص239)

 


347) سوره بلد (90) آیه 18 أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ

بسم الله الرحمن الرحیم

347) سوره بلد (90) آیه 18 

أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ

ترجمه

آنان ملازمان وادی یُمن و برکت‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أصْحاب»

از ماده «صحب» است که در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود که همراهی‌شان زیاد باشد و درباره این واژه در جلسه229 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

«الْمَیْمَنَة»

از ماده «یمن» گرفته شده است. غالبا اصل معنای این کلمه از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانسته‌اند که بعدا به مناسبت‌های مختلف در معانی «قدرت» (چون دست راست غالبا قویتر از دست چپ است)، «یُمن» و برکت (چون عرب سمت راست را غالبا به فال نیک می‌گرفت)، و «سوگند خوردن» (چون هنگام هم‌قسم شدن غالبا دست راست را در دست هم می‌گذاشتند) به کار رفته است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص158؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص893) هرچند عده‌ای معتقدند دو مفهوم ««دست راست» و «سوگند خوردن»، اگرچه با معنای اصلی این کلمه در زبان عربی نسبتی دارد؛ اما در اصل از زبان‌های عبری و سریانی وارد شده،  اصل معنای این ماده در همان معنای «یُمن» و برکت (نقطه مقابل «شوم») است که مشتمل بر سه مولفه «قوت» در مسیر «خوبی» همراه با نوعی «فزونی» است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏14، ص270)

برخی بعد از اینکه به کاربرد «یمین» در معنای «یُمن» و برکت اشاره کرده‌اند، گفته‌اند «میمنة» به معنای سمت و ناحیه «یمین» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص894). درواقع، وزن «مفعل» از وزن‌هایی است که به عنوان ظرف و اسم مکان به کار برده می‌شود و «ة» آن دلالت بر مبالغه می کند؛ لذا «میمنة» محلی است که در آن یمن و برکت فراوان است.

البته از قدیم دو معنا برای «أصْحابُ الْمَیْمَنَة» مطرح بوده است. برخی تاکید را بر معنای «دست راست» گذاشته و می‌گفته‌اند کسانی که از سمت راست نامه عملشان را دریافت می‌کنند (جبائی) و برخی می‌گفته‌اند که منظور اهل یُمن و برکت می‌باشند (حسن بصری و ابومسلم) (مجمع البیان، ج‏10، ص751) و بعید نیست که هر دو معنا در این تعبیر لحاظ شده باشد، چرا که آنان که نامه عملشان را به دست راستشان می‌دهند همانانی‌اند که اهل سعادت و در وادی یمن و برکت خواهند بود.

حدیث

1) جابر جعفی می‌گوید: از امام باقر ع در مورد روح سوال کردم. فرمود:

جابر! بدرستی که خداوند مردم را بر سه دسته آفرید و در سه مرتبه جای داد:

... و اما «اصحاب میمنت» [= ملازمان وادی یُمن و برکت‌] آنان‌اند که مومنان حقیقی‌اند؛ خداوند در آنها چهار روح قرار داد: روح ایمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن؛

و بنده دائما با این ارواح چهارگانه کارش را انجام می‌دهد تا اینکه قصد گناه کند. هنگامی که قصد گناه کند، روح شهوت آن گناه را برایش زینت می‌دهد و روح قوت وی را بر آن کار تشجیع می‌کند [= شجاعت می‌دهد] و روح بدن او را به جلو می‌راند تا اینکه در آن گناه بیفتد؛‌

هنگامی که با گناه تماس برقرار کرد، از ایمان کم می‌شود و ایمان از او کم می‌شود؛ پس اگر توبه و بازگشت کرد خدا به او بازگشت می دهد؛

و گاه بر بنده حالاتی عارض می‌شود که برخی از این چهارتا از او کم شود؛ و این همان سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: «و از شما برخی به سرازیری عمر بازگردانیده شود تا چنان شود که در پی دانایی، [دیگر] چیزی نداند» (حج/5) پس، از روح قوتش کم می‌شود و دیگر توان جهاد با دشمن و تامین معیشت را ندارد، و از روح شهوتش کم می‌شود به طوری که اگر زیباترین دختران از مقابلش عبور کنند، میلی بدانها پیدا نمی‌کند، و در او روح ایمان و روح بدن باقی می‌ماند؛ پس با روح ایمان خدا را می‌پرستد، و با روح بدن راه می‌رود و جابجا می‌شود تا اینکه فرشته مرگ سر رسد. ...

بصائر الدرجات، ج‏1، ص448 ؛ الکافی، ج‏2، ص282 [1]؛ و ج1، ص272[2]

حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِیِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرُّوحِ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ...[3]

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَةِ فَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً جَعَلَ فِیهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ وَ لَا یَزَالُ الْعَبْدُ مُسْتَعْمِلًا بِهَذِهِ الْأَرْوَاحِ الْأَرْبَعَةِ حَتَّى یَهُمَّ بِالْخَطِیئَةِ فَإِذَا هَمَّ بِالْخَطِیئَةِ زَیَّنَ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ شَجَّعَهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ قَادَهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى یُوقِعَهُ فِی تِلْکَ الْخَطِیئَةِ فَإِذَا لَامَسَ الْخَطِیئَةَ انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ انْتَقَصَ الْإِیمَانُ مِنْهُ فَإِنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ قَدْ یَأْتِی عَلَى الْعَبْدِ تَارَاتٌ یَنْقُصُ مِنْهُ بَعْضُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً فَتَنْتَقِصُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ لَا یَسْتَطِیعُ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ وَ لَا مُعَالَجَةَ الْمَعِیشَةِ وَ یَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَحْسَنُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ یَحِنَّ إِلَیْهَا وَ تَبْقَى فِیهِ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ رُوحُ الْبَدَنِ فَبِرُوحِ الْإِیمَانِ یَعْبُدُ اللَّهَ وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ یَدِبُّ وَ یَدْرُجُ حَتَّى یَأْتِیَهُ مَلَکُ الْمَوْت‏.


2) سلمان فارسی روایت کرده است:

در مریضی‌ای که پیامبر ص جان به جان‌آفرین تسلیم کرد، بر ایشان وارد شدم و در مقابلشان نشستم. حضرت فاطمه س هم وارد شد؛ و هنگامی که حال و روز ایشان را دید، بغض گلویش را گرفت و اشک از دیدگانش جاری شد.

چون نگاه پیامبر ص به او افتاد،‌ فرمود: دخترکم! چرا گریه می‌کنی؟

گفت: و چگونه نگریَم در حالی شما را در این حال و روز می‌بینم. ای رسول خدا ! بعد از تو چه کسی را خواهیم داشت؟

فرمود: خدا را دارید؛ بر او توکل کنید و صبر پیشه سازید همان گونه که پدرانت که پیامبر بودند، و مادرانت که همسران آنها بودند، صبر پیشه می‌کردند.

فاطمه جان! آیا نمی‌دانستی که خداوند تبارک و تعالی پدرت را انتخاب کرد و او را نبی قرار داد و به رسالت فرستاد؛ سپس علی ع را به همسری تو درآورد و او را وصی قرار داد به طوری که او بعد از پدرت بیشترین حق را بر مسلمانان دارد و پیش از همه اسلام آورد و بیش از همه خطر کرد و اخلاقش از همه نیکوتر بود و برای خدا و برای من شدیدتر از همه غضبناک شد و قلبش از همه شجاعتر بود و ثابت‌قدم‌تر و سینه‌فراختر و گشاده‌دست‌ترینِ اشخاص بود؟

حضرت فاطمه س بسیار خوشحال شد؛ رسول خدا ص فرمود: دخترکم! آیا خوشحالت کردم؟

گفت: ‌بله ای رسول خدا ! شادم کردی و غمگینم کردی.

فرمود: دنیا این گونه است که شادی‌اش با غم آمیخته است.

آیا دلت می‌خواهد که درباره همسرت باز هم از خوبی‌هایش بگویم؟

گفت: بله ای رسول خدا !

فرمود: همانا علی ع اولین کسی است که به خدا [و من] ایمان آورد و او پسرعموی رسول خداست و برادر رسول و وصی رسول و همسر دختر رسول الله ص است و دو فرزندش نوه‌های دوست داشتنی رسول الله ص است و عمویش [حمزه] سیدالشهدا، عموی رسول الله ص است؛ و برادرش جعفر است که در بهشت پرواز می‌کند و پسر عموی رسول الله ص است؛ و مهدی‌ای که پشت سرش حضرت عیسی ع نماز می‌گذارد، از تو و اوست؛

اینها ویژگی‌هایی است که پیش و پس از وی به هیچکس داده نشده، ای دخترکم! آیا خوشحالت کردم؟

گفت: بله ای رسول خدا !

فرمود: آیا دلت می‌خواهد که درباره همسرت باز هم از خوبی‌هایش بگویم؟

گفت: بله!

فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی خلایق را دو دسته کرد و من و همسرت را در آن دسته بهتر قرار داد؛ و این سخن خداوند عز و جل است که: «اصحاب میمنت، و اصحاب میمنت چیست» (واقعه/8)؛ ‌سپس این دوتا را سه‌تا کرد و من و شوهرت را در بهترینِ این سه‌تا قرار داد و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید: «وسبقت‌گیرندگان سبقت‌گیرندگان، آنان‌اند که مقربان‌اند در بهشت‌های نعمت» (واقعه/10-12)

[ظاهرا مقصود این است که در یک تقسیم انسانها را در دو دسته «اصحاب میمنت و اصحاب مشئمت» قرار داد (در سوره بلد/19-20) و سپس در تقسیم دیگر، همین اصحاب میمنت را به دو دسته اصحاب یمین و السابقون تقسیم کرد (در سوره واقعه/8-11)]

تفسیر فرات الکوفی، ص464-465

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ یَقُولُ:

لَمَّا أَنْ مَرِضَ النَّبِیُّ ص الْمَرْضَةَ الَّتِی قَبَضَهُ اللَّهُ فِیهَا دَخَلْتُ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ دَخَلَتْ عَلَیْهِ فَاطِمَةُ [الزَّهْرَاءُ] ع فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِهِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّى فَاضَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدَّیْهَا فَلَمَّا أَنْ رَآهَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ مَا یُبْکِیکِ یَا بُنَیَّةِ؟

قَالَتْ وَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَرَى مَا بِکَ مِنَ الضَّعْفِ فَمَنْ لَنَا بَعْدَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ

قَالَ لَهَا لَکُمُ اللَّهُ فَتَوَکَّلِی عَلَیْهِ وَ اصْبِرِی کَمَا صَبَرَ آبَاؤُکِ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُمَّهَاتِکِ مِنْ أَزْوَاجِهِمْ یَا فَاطِمَةُ أَ وَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اخْتَارَ أَبَاکِ فَجَعَلَهُ نَبِیّاً وَ بَعَثَهُ رَسُولًا ثُمَّ عَلِیّاً فَزَوَّجَکِ إِیَّاهُ وَ جَعَلَهُ وَصِیّاً فَهُوَ أَعْظَمُ النَّاسِ حَقّاً عَلَى الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ أَبِیکِ وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَعَزُّهُمْ خَطَراً وَ أَجْمَلُهُمْ خَلْقاً وَ أَشَدُّهُمْ فِی اللَّهِ وَ فِیَّ غَضَباً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَثَبْتَهُمْ وَ أَرْبَطُهُمْ جَأْشاً وَ أَسْخَاهُمْ کَفّاً

فَفَرِحَتْ بِذَلِکَ فَاطِمَةُ [الزَّهْرَاءُ] ع فَرَحاً شَدِیداً فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص هَلْ سَرَرْتُکِ یَا بُنَیَّةِ؟

قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ سَرَرْتَنِی وَ أَحْزَنْتَنِی

قَالَ کَذَلِکَ أُمُورُ الدُّنْیَا یَشُوبُ سُرُورُهَا بِحُزْنِهَا قَالَ أَ فَلَا أَزِیدُکِ فِی زَوْجِکِ مِنْ مَزِیدِ الْخَیْرِ کُلِّهِ

قَالَتْ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ

قَالَ إِنَّ عَلِیّاً أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ زَوْجُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَاهُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ عَمُّهُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخُوهُ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یُصَلِّی عِیسَى خَلْفَهُ مِنْکِ وَ مِنْهُ فَهَذِهِ خِصَالٌ لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا أَحَدٌ بَعْدَهُ یَا بُنَیَّةِ هَلْ سَرَرْتُکِ؟

قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ

قَالَ أَ وَ لَا أَزِیدُکِ [فِی زَوْجِکِ‏] مَزِیدَ الْخَیْرِ کُلِّهِ

قَالَتْ بَلَى

قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ قِسْمَیْنِ فَجَعَلَنِی وَ زَوْجَکِ فِی أَخْیَرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِکِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ثُمَّ جَعَلَ الِاثْنَیْنِ ثَلَاثاً فَجَعَلَنِی وَ زَوْجَکِ فِی أَخْیَرِهِمَا ثُلُثاً وَ ذَلِکِ قَوْلُهُ «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ».

تدبر

1) «أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»

کسانی که با ایمان و اقدامات آن چنانی (آزاد کردن برده، اطعام در قحطی، سفارش متقابل به صبر و رحمت) از آن گردنه عبور کردند، در روز قیامت نامه عملشان به دست راستشان داده می‌شود و می‌یابند که آن ایمان و اعمالشان سراسر یمن و برکت برایشان به ارمغان آورده است. (المیزان، ج20، ص239)


2) «أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»

نسبت اصحاب میمنه با اصحاب یمین و سابقون:

ظاهرا (با توجه به حدیث2)، در قرآن کریم، وقتی که «اصحاب میمنت» به طور مطلق در مقابل «اصحاب مشئمت» (شوم) می‌آید (مانند: بلد/18-19)، شامل همه خوبان می‌شود و منحصر در «اصحاب یمین» (واقعه/27 و 38) نمی‌باشد؛ اما وقتی که در کنار اصحاب میمنت، از «سابقون» هم سخن به میان می‌آید (واقعه/8-10)، آنگاه اصحاب میمنت فقط اصحاب یمین‌اند (واقعه/88-92).

شاید بدین جهت است که برخی مفسرانی که عمدتا بر اساس روایات تفسیر می‌کرده‌اند، با اینکه حضرت علی ع جزء سابقون است، با این حال، در اینجا مصداق اصلی اصحاب میمنت را امیرالمومنین ع معرفی کرده‌اند. (تفسیر قمی، ج2، ص423)


3) «أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»

اصل اعتقاد به «یُمن» و خوش‌یُمن بودن، یک امر خرافی نیست؛ امری حقیقی است؛ آنچه خرافه است این است که یُمن را به اموری خیالی و توهمی و شانس و اقبال نسبت دهیم؛

این آیات صراحت دارند که عده‌ای از انسان‌ها خوش‌یُمن‌اند، اما این خوش‌یُمنی آنها، نه به خاطر شانس و اقبال، بلکه در گروی ایمان و اعمال صالح خودشان است.


4) «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛ أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»

ایمان و صبر و رحمت آوردن به دیگران، مایه برکت است. (تفسیر نور، ج10، ص491)



[1] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْغَنَوِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص فَقَالَ‏: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ ثَقُلَ عَلَیَّ هَذَا وَ حَرِجَ مِنْهُ صَدْرِی حِینَ أَزْعُمُ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ یُصَلِّی صَلَاتِی وَ یَدْعُو دُعَائِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص صَدَقْتَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ وَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِ کِتَابُ اللَّهِ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْکِتَابِ‏ فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ‏  ...

ثُمَّ ذَکَرَ أَصْحَابَ‏ الْمَیْمَنَةِ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا بِأَعْیَانِهِمْ جَعَلَ اللَّهُ فِیهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَلَا یَزَالُ الْعَبْدُ یَسْتَکْمِلُ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى تَأْتِیَ عَلَیْهِ حَالاتٌ فَقَالَ الرَّجُلُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا هَذِهِ الْحَالاتُ فَقَالَ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَهُوَ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً  فَهَذَا یَنْتَقِصُ مِنْهُ جَمِیعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَیْسَ بِالَّذِی یَخْرُجُ مِنْ دِینِ اللَّهِ لِأَنَّ الْفَاعِلَ بِهِ رَدَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لَا یَعْرِفُ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ لَا یَسْتَطِیعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّیْلِ وَ لَا بِالنَّهَارِ وَ لَا الْقِیَامَ فِی الصَّفِّ مَعَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِیمَانِ وَ لَیْسَ یَضُرُّهُ شَیْئاً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الْقُوَّةِ فَلَا یَسْتَطِیعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لَا یَسْتَطِیعُ طَلَبَ الْمَعِیشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ یَحِنَّ إِلَیْهَا  وَ لَمْ یَقُمْ وَ تَبْقَى رُوحُ الْبَدَنِ فِیهِ فَهُوَ یَدِبُّ وَ یَدْرُجُ حَتَّى یَأْتِیَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَهَذَا الْحَالُ خَیْرٌ  لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْفَاعِلُ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ فَیَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَیُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ یُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ یَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوْقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ تَفَصَّى مِنْهُ‏  فَلَیْسَ یَعُودُ فِیهِ حَتَّى یَتُوبَ فَإِذَا تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ فَأَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ...

[2] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ ... وَ جَعَلَ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَةِ رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی بِهِ یَذْهَبُ النَّاسُ وَ یَجِیئُونَ.

[3] . وَ بَیَّنَ‏ ذَلِکَ فِی کِتَابِهِ حَیْثُ قَالَ فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‏ فَأَمَّا مَا ذَکَرَ مِنَ السَّابِقِینَ فَهُمْ أَنْبِیَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَیْرُ مُرْسَلِینَ جَعَلَ اللَّهُ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ وَ بَیَّنَ ذَلِکَ فِی کِتَابِهِ حَیْثُ قَالَ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثُمَّ قَالَ فِی جَمِیعِهِمْ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِیَاءَ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ وَ بِرُوحِ الْقُدُسِ عَلِمُوا جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ وَ بِرُوحِ الْإِیمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَایِشَهُمْ وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذَّةَ الطَّعَامِ وَ نَکَحُوا الْحَلَالَ مِنَ النِّسَاءِ وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ یَدِبُّ وَ یَدْرُجُ

 


346) سوره بلد (90) آیه 17 ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُو

بسم الله الرحمن الرحیم

346) سوره بلد (90) آیه 17 

ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ

ترجمه

سپس از کسانی باشد که ایمان آوردند و [همدیگر را] به صبر سفارش، و به رحمت توصیه نمودند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ثُمَّ کانَ ...» «ثم» حرف عطف است که دلالت بر «تراخی» (= این پس از آن) می‌کند؛ و تذکر داده‌اند که این تراخی، صرفا دلالت بر ترتیب در مقام «إخبار» (خبر دادن) دارد نه در مقام «مخبر» (آنچه از آن خبر داده شده است) (التبیان فی إعراب القرآن، ص390) یعنی نمی‌خواهد بفرماید مومن بودن بعد از آن انجام شود که فک رقبه انجام داد و ...؛ بلکه خبر می‌دهد که او فک رقبه انجام داد و ... مومن هم بود.

اما اینکه فعل «کان» عطف به چیست، چند حالت قابل فرض است:

- عطف است به «اقْتَحَمَ»، یعنی «نه از آن گردنه عبور کرد ... و نه از کسانی بود که ایمان آوردند» (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏30، ص334 ؛ المیزان، ج20، ص293)

- عطف است به «فکَّ رقبةً» در صورتی که قرائت «فک» به صورت «فعل» در نظر گرفته شود (نه به صورت «فکُّ» که مصدر است)، یعنی «بنده‌ای آزاد کرد .. و البته از کسانی بود که ایمان آوردند» (مجمع البیان، ج‏10، ص745)

- عطف است به «فکُّ رقبةٍ» (به همین قرائت مصدری) و در واقع عطف به معنای آن است، یعنی «آزاد کردن بنده‌ای ... و علاوه بر انجام این کارها، از کسانی بوده باشد که ایمان آوردند» (مجمع البیان، ج‏10، ص751)


«مَرْحَمَةِ»

مصدر میمی از ماده «رحم» است که به معنای «رحمت» می‌باشد. (در زبان فارسی نیز تعبیر «مرحمت فرمایید» متداول است.) (أمالی المرتضی، ج‏2، ص291)

شأن نزول[1]

حدیث

1) امام باقر ع از پدرانشان از از رسول خدا ص روایت کرده‌اند:

هنگامی که روز قیامت شود، خداوند همه خلایق را در عرصه‌ای واحد گرد می‌آورد و منادی‌ای از جانب خداوند ندایی می‌دهد که آخرینشان همانند اولینشان می‌شنود، که می‌گوید: اهل صبر کجایند؟

جماعتی از مردم بلند می‌شوند و گروهی از فرشتگان به استقبالشان می‌روند و بدانها می‌گویند: این صبری که شما داشتید چه بود؟

می‌گویند: بر انجام طاعت خدا صبر کردیم و از انجام معصیت خدا صبر کردیم.

پس منادی‌ای از جانب خداوند ندا می‌دهد: راهشان را باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.

سپس منادی‌ای از جانب خداوند ندایی می‌دهد، که آخرینشان همانند اولینشان می‌شنود، که می‌گوید: اهل فضل کجایند؟

جماعتی از مردم بلند می‌شوند و گروهی از فرشتگان به استقبالشان می‌روند و بدانها می‌گویند: آن فضلی که به خاطرش شما را ندا دادند چه بود؟

می‌گویند: در دنیا با ما جاهلانه برخورد می‌کردند و ما تحمل می‌کردیم؛ و در حق ما بدی می‌کردند و ما عفو می‌کردیم.

پس منادی‌ای از جانب خداوند ندا می‌دهد: راهشان را باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.

منادی‌ای از جانب خداوند ندایی می‌دهد، که آخرینشان همانند اولینشان می‌شنود، که می‌گوید: آنان که در جوار خداوند در خانه‌اش می‌باشند کجایند؟

جماعتی از مردم بلند می‌شوند و گروهی از فرشتگان به استقبالشان می‌روند و بدانها می‌گویند: شما چه عملی داشتید که به خاطر آن در جوار خدا قرار گرفتید؟

می‌گویند: ما در راه خدا همدیگر را دوست داشتیم، در راه خدا به هم بذل و بخشش می‌کردیم و در راه خدا بار همدیگر را به دوش می‌کشیدیم.

پس منادی‌ای از جانب خداوند ندا می‌دهد: راهشان را باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.

سپس امام باقر ع فرمودند: اینان در جوار خدا هستند، مردم می‌ترسند و اینها نمی‌ترسند، مردم مورد محاسبه واقع می‌شوند از اینها حساب کشیده نمی‌شود.

الأمالی (للطوسی)، ص103؛ الکافی، ج2، ص75 و 108 و 126[2]

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ‏ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، قَالَ:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ، وَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، یُسْمِعُ آخِرَهُمْ کَمَا یُسْمِعُ أَوَّلَهُمْ، یَقُولُ: أَیْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ، فَتَسْتَقْبِلُهُمْ زُمْرَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَیَقُولُونَ لَهُمْ: مَا کَانَ صَبْرُکُمْ هَذَا الَّذِی صَبَرْتُمْ فَیَقُولُونَ: صَبَّرْنَا أَنْفُسَنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، وَ صَبَّرْنَاهَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ. قَالَ: فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ: صَدَقَ عِبَادِی، خَلُّوا سَبِیلَهُمْ لِیَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ.

قَالَ: ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ آخَرُ، یُسْمِعُ آخِرَهُمْ کَمَا یُسْمِعُ أَوَّلَهُمْ، فَیَقُولُ: أَیْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ. فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ، فَتَسْتَقْبِلُهُمْ زُمْرَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، فَیَقُولُونَ: مَا فَضْلُکُمْ هَذَا الَّذِی نُودِیتُمْ بِهِ فَیَقُولُونَ: کُنَّا یُجْهَلُ عَلَیْنَا فِی الدُّنْیَا فَنَحْتَمِلُ وَ یُسَاءُ إِلَیْنَا فَنَعْفُو. قَالَ: فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (تَعَالَى): صَدَقَ عِبَادِی، خَلُّوا سَبِیلَهُمْ لِیَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ.

قَالَ: ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، یُسْمِعُ آخِرَهُمْ کَمَا یُسْمِعُ أَوَّلَهُمْ، فَیَقُولُ: أَیْنَ جِیرَانُ اللَّهِ (جَلَّ جَلَالُهُ) فِی دَارِهِ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ، فَتَسْتَقْبِلُهُمْ زُمْرَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، فَیَقُولُونَ لَهُمْ: مَا ذَا کَانَ عَمَلُکُمْ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَصِرْتُمْ بِهِ الْیَوْمَ جِیرَانَ اللَّهِ (تَعَالَى) فِی دَارِهِ فَیَقُولُونَ: کُنَّا نَتَحَابُّ فِی اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ). وَ نَتَبَاذَلُ فِی اللَّهِ، وَ نَتَوَازَرُ فِی اللَّهِ. فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ: صَدَقَ عِبَادِی خَلُّوا سَبِیلَهُمْ لِیَنْطَلِقُوا إِلَى جِوَارِ اللَّهِ فِی الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ: فَیَنْطَلِقُونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): فَهَؤُلَاءِ جِیرَانُ اللَّهِ فِی دَارِهِ، یَخَافُ النَّاسُ وَ لَا یَخَافُونَ، وَ یُحَاسَبُ النَّاسُ وَ لَا یُحَاسَبُونَ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا مومنی از شما در روز قیامت هست که شخصی از مقابل او عبور می‌کند در حالی که دستور وارد کردن او به /اتش صادر شده است، پس به آن مومن می‌گوید: فلانی، به فریادم برس؛ من در دنیا در حق تو نیکی کرده‌ام. آن مومن به فرشته‌اش می‌گوید راهش را باز کن! و خداوند به آن فرشته دستور می‌دهد که به سخن این مومن گوش بده و فرشته [عذاب] راه او را باز می‌کند.

المحاسن، ج‏1، ص185

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ عَنْ مُیَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیَمُرُّ عَلَیْهِ بِالرَّجُلِ وَ قَدْ أُمِرَ بِهِ إِلَى النَّارِ فَیَقُولُ لَهُ یَا فُلَانُ أَغِثْنِی فَقَدْ کُنْتُ أَصْنَعُ إِلَیْکَ الْمَعْرُوفَ فِی الدُّنْیَا فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ لِلْمَلَکِ خَلِّ سَبِیلَهُ فَیَأْمُرُ اللَّهُ الْمَلَکَ أَنْ أَجِزْ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَیُخَلِّی الْمَلِکُ سَبِیلَه‏.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا من بر سه نفر رحم می کنم و سزاوار است که بر آنان رحم شود:

عزیزی که بعد از عزتش به ذلتی گرفتار آمده است؛

ثروتمندی که بعد از ثروتمندی، نیازمند شده؛

عالمی که خانواده و جاهلان او را کوچک می‌شمرند.

الأمالی( للصدوق)، ص12

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبَانٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنِّی لَأَرْحَمُ ثَلَاثَةً وَ حَقٌّ لَهُمْ أَنْ یُرْحَمُوا عَزِیزٌ أَصَابَتْهُ مَذَلَّةٌ بَعْدَ الْعِزِّ وَ غَنِیٌّ أَصَابَتْهُ حَاجَةٌ بَعْدَ الْغِنَى وَ عَالِمٌ یَسْتَخِفُّ بِهِ أَهْلُهُ وَ الْجَهَلَةُ.[3]


4) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا مسلمان برادر مسلمان است؛ بر او ظلم نمی‌کند و او را خوار نمی‌دارد و در حقش خیانت نمی‌کند؛

و بر مسلمانان سزاوار است که بکوشند در اینکه به هم برسند و همکاری کنند در عطوفت‌ورزی متقابل و برادری کردن نسبت به نیازمندان و به مشکلات همدیگر رسیدگی کردن، تا آن گونه باشید که خداوند عز و جل بدان دستور داده است: «رحم کنندگان در میان همدیگر» (فتح/29) یعنی نسبت به هم رحمت می‌آورند، و غمگین‌اند از اینکه آن وضعیتی که عمده انصار در زمان رسول خدا ص نسبت به هم داشتند، از میانشان غایب است.

الکافی، ج‏2، ص174

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَخْذُلُهُ وَ لَا یَخُونُهُ وَ یَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى تَکُونُوا کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- رُحَمَاءَ بَیْنَکُمْ مُتَرَاحِمِینَ مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[4]

تدبر

1) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ... ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

برای عبور از آن گردنه، اگرچه دل کندن از مال و انجام انفاق‌های سنگین مالی، مانند آزاد کردن برده ویا اطعام یتیم و مسکین در زمانه قحطی، لازم است، اما کافی نیست. بلکه شخص باید ایمان داشته باشد و روابط متقابلی با مومنان داشته باشد که در این روابط همدیگر را به صبر و رحمت آوردن بر دیگران سفارش کنند.


2) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ... ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا ...»

یکی از ضروریات برای عبور از آن گردنه صعب‌العبور، از مومنان بودن است. چرا؟

الف. ایمان، یعنی باوری که پشتوانه عمل است؛ کسی قیامت و گردنه‌هایش را جدی می‌گیرد و برایش می‌کوشد که ایمان داشته باشد.

ب. ایمان، یک جهت‌گیری به سوی آخرت است. کسی به چیزی می‌رسد که نسبت به آن جهت‌گیری کرده باشد و قصد انجام آن را داشته باشد. کسی که بدون قصد و از سر اتفاق کاری را انجام دهد، آن کار، اثر مثبت و ثمره‌ای در باطن و حقیقت وی نخواهد داشت.

ج. ...


3) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ... وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

یک شرط مهم برای عبور از گردنه‌های قیامت، توصیه همدیگر به صبر و رحمت است. چرا؟

الف. چون انسان در «سختی»‌ آفریده شده است (بلد/4؛ جلسه333). اگر انسان در سختی آفریده شده، پس باید هم صبر و استقامت در پیمودن این مسیر را جدی گرفت و هم سختی‌های این مسیر را با رحمت متقابل باید آسان نمود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

مقدمه1: (قبلا تبیین شد که) انسان در سختی آفریده شده است (جلسه333، تدبر2).

مقدمه2. انسان موجودی اجتماعی است.

نتیجه: روابط اجتماعی انسان باید به نحوی تنظیم شود که بتواند بر سختی‌های این راه غلبه کند؛ و برای تحقق این امر دو مولفه لازم است:

اولا: اگر بناچار در زندگی سختی پیش می‌آید انسان باید خود را برای تحمل سختی آماده کند.

ثانیا: سختی همواره از جنس ناملایمات است، پس برای غلبه بر آن باید نقطه مقابلش را در روابط اجتماعی تقویت کرد و آن، ‌همان ملایمت و رحمت و عطوفت است.

در واقع، انسان‌شناسی‌ای که وجود سختی را جدی می‌گیرد، این گونه نیست که به ناامیدی و یاس از زندگی منجر شود، بلکه از انسان، ابتدا ایمان طلب می‌کند، و آنگاه از افراد جامعه ایمانی می‌خواهد که دائما هم خود را برای تحمل سختی‌های لاعلاج آماده سازند، و هم با تقویت روابط عاطفی قوی،‌ تا حد امکان بر آن ناملایمات غلبه نمایند و همان ناملایمات را بستری برای زندگی‌ای پر از شادی معنوی قرار دهند.


4)‌ «... تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

رابطه مومنان با همدیگر، بسیار برتر از عدالت است؛ رابطه آنها بر مدار «رحمت» است؛ نه فقط اینکه خودشان بر دیگران رحمت آورند، بلکه سفارش کردن و دعوت همدیگر به رحمت.

نکته تخصصی جامعه‌شناسی

برخی جامعه‌شناسان از تعبیر «روابط گرم» و «روابط سرد» در جامعه سخن گفته‌اند که آنچه قوام‌بخش اصلی جامعه است، روابط گرم است. روابط سرد آنجاست که همه چیز بر مدار قانون و اجرای عدالت است، و روابط گرم آنجاست که امور بر اساس عواطف و محبت می‌گردد.

اگر دقت کنید برای عبور از گردنه‌های قیامت، تقریبا تمام آنچه در این آیات گذشت، از جنس روابط گرم بود:

آزاد کردن برده، اطعام نیازمند در روزگار قحطی، توصیه به صبر و توصیه به رحمت. هیچیک از این مولفه‌ها، عناصری نیست که با زور قانون بتوان در جامعه پیاده کرد. همگی مبتنی بر آن است که در بین آحاد جامعه روابط گرم برقرار باشد.[5]


5) «... الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

انسان‌های مومن هم بی‌نیاز از سفارش و توصیه نیستند. (قرائتی، تفسیر نور، ج10، ص490)


6) «فَکُّ رَقَبَةٍ ...؛ ثُمَّ ... وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

بعد از رحمت آوردن بر دیگران، باید دیگران را هم به رحمت آوردن دعوت و سفارش کرد (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص491)


7) « تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»

«توصوا» از باب تفاعل است و در جایی به کار می‌رود که اقدام متقابل و طرفینی در کار باشد. در واقع «تواصوا» هم توصیه کردن است و هم توصیه شنیدن.

نکته اخلاقی

بسیاری از ما با دیدن کوچکترین خطایی در دیگران، باب توصیه و نصیحت را باز می‌کنیم، که لزوما کار بدی نیست. اما مهمتر از آن اینکه، آیا همان گونه که اهل توصیه کردن هستیم، آماده توصیه شنیدن هم هستیم؟

اگر خطایی را در دیگران دیدیم و به آنها توصیه کردیم که راه صحیح را در پیش گیرند، اگر کسی در ما خطایی دید و توصیه‌ای کرد، چه مواجهه‌ای با خواهیم داشت؟



[1] . رَوَى ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عَلِیِّ بْنِ رِفَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ یَقُولُ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع. (بحار الأنوار، ج‏36، ص166؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص120)

 قَوْلُهُ تَعَالَى وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ ع. (کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص320؛ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، ص381)

[2] . سه فراز مختلف این روایت در کافی با سه سند مختلف آمده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیَأْتُونَ بَابَ الْجَنَّةِ فَیَضْرِبُونَهُ فَیُقَالُ لَهُمْ مَنْ أَنْتُمْ فَیَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ فَیُقَالُ لَهُمْ عَلَى مَا صَبَرْتُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقُوا أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب‏ (الکافی، ج‏2، ص75)

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ‏ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ- قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ وَ مَا کَانَ فَضْلُکُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِی مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا قَالَ فَیُقَالُ لَهُمْ صَدَقْتُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ. (الکافی، ج‏2، ص108)

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى یُسْمِعُ النَّاسَ فَیَقُولُ أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ إِلَى أَیْنَ فَیَقُولُونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ قَالَ فَیَقُولُونَ فَأَیُّ ضَرْبٍ أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ فَیَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ قَالَ فَیَقُولُونَ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ قَالُوا کُنَّا نُحِبُّ فِی اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِی اللَّهِ قَالَ فَیَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِین‏. (الکافی، ج‏2، ص126)

[3] . وَ عَنْهُ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ آبَائِهِ: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ:  «ارْحَمُوا عَزِیزاً ذَلَّ، وَ غَنِیّاً افْتَقَرَ، وَ عَالِماً ضَاعَ فِی زَمَانِ جُهَّالٍ» (قرب الإسناد، ص66)

[4] . دو روایت زیر هم به این آیه مرتبط است. اولی از ابن‌عباس است که اگرچه احتمال این هست که از پیامبر ص یا امیرالمومنین ع گرفته باشد اما چون نام نبرده در روایات متن نیاوردیم و دومی هم نمونه‌ای است از تواصی به صبر توسط امام صادق ع:

(1) حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْغَنِیِّ عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ جریح [جُرَیْجٍ‏] عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ عَلَى فَرَائِضِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ لَا یُقْبَلُ هَذَا إِلَّا مِنْ مُؤْمِنٍ‏ (تفسیر القمی، ج‏2، ص423)

(2) رَوَیْنَاهَا بِإِسْنَادِنَا الَّذِی ذَکَرْنَا مِنْ عِدَّةِ طُرُقٍ إِلَى جَدِّی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ عَنِ الْمُفِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ‏ عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ رَوَیْنَاهَا أَیْضاً بِإِسْنَادِنَا إِلَى جَدِّی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ مُوسَى الْأَهْوَازِیِّ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطِرَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ أَیُّوبَ الْخَثْعَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ عَنْ عَطِیَّةَ بْنِ نَجِیحِ بْنِ الْمُطَهَّرِ الرَّازِیِّ وَ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالا مَعاً:

إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع کَتَبَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حِینَ حُمِلَ هُوَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ یُعَزِّیهِ عَمَّا صَارَ إِلَیْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِلَى الْخَلَفِ الصَّالِحِ وَ الذُّرِّیَّةِ الطَّیِّبَةِ مِنْ وُلْدِ أَخِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ أَمَّا بَعْدُ فَلَئِنْ کُنْتَ تَفَرَّدْتَ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَیْتِکَ مِمَّنْ حُمِلَ مَعَکَ بِمَا أَصَابَکُمْ مَا انْفَرَدْتَ بِالْحُزْنِ وَ الْغِبْطَةِ وَ الْکَآبَةِ وَ أَلِیمِ وَجَعِ الْقَلْبِ دُونِی فَلَقَدْ نَالَنِی مِنْ ذَلِکَ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْقَلَقِ وَ حَرِّ الْمُصِیبَةِ مِثْلُ مَا نَالَکَ وَ لَکِنْ رَجَعْتُ إِلَى مَا أَمَرَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بِهِ الْمُتَّقِینَ مِنَ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْعَزَاءِ حِینَ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ ص وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ حِینَ یَقُولُ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ وَ حِینَ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ ص حِینَ مُثِّلَ بِحَمْزَةَ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ وَ صَبَرَ ص وَ لَمْ یُعَاقِبْ وَ حِینَ یَقُولُ وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏ وَ حِینَ یَقُولُ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ وَ حِینَ یَقُولُ إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ حِینَ یَقُولُ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ وَ حِینَ یَقُولُ عَنْ مُوسَى وَ قَالَ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ حِینَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ حِینَ یَقُولُ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ وَ حِینَ یَقُولُ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ وَ حِینَ یَقُولُ وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ وَ حِینَ یَقُولُ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ حِینَ یَقُولُ وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ أَمْثَالُ ذَلِکَ مِنَ الْقُرْآنِ کَثِیرٌ وَ اعْلَمْ أَیْ عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یُبَالِ بِضُرِّ الدُّنْیَا لِوَلِیِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَا شَیْ‏ءَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الضُّرِّ وَ الْجَهْدِ وَ الْأَذَى مَعَ الصَّبْر... (إقبال الأعمال، ج‏3، ص82-84)

[5] . بنی آدم اعضای یکدیگرند                   که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار                دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی                   نشاید که نامت نهند آدمی

http://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab1/sh10/

 


345) سوره بلد (90) آیه 16 أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

345) سوره بلد (90) آیه 16 

أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ

ترجمه

[طعام دادن در روز قحطی، به یتیمی خویشاوند] یا مستمندی زمین‌گیر؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ذا مَتْرَبَةٍ»

ماده «ترب» در دو معنا به کار می‌رود:

یکی در معنای «تراب: خاک» (17 مورد در قرآن کریم)؛ و تعبیر «تَرِبَ الرجل» به معنای آن است که چنان فقیر شد که از شدن فقر به خاک افتاده و زمین‌گیر و خاک‌نشین شده است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص346) و از همین ماده نقطه مقابلش «أَتْرَبَ الرجل» به معنای ثروتمند شد؛ گویی مال و دارایی‌اش به اندازه خاک است‏ (مفردات ألفاظ القرآن، ص165)؛

و «مَتْرَبَة» (که فقط همین یکبار در قرآن آمده) به همین ترتیب به معنای کسی است که از شدت نیاز و بیچارگی، به زمین چسبیده است؛ ‌البته برخی هم گفته‌اند «ذامتربة» به معنای «دارای عیال؛ عیال‌وار» است؛ و در هر صورت، حرف «ة» در پایان این کلمه برای «مبالغه» [= شدت زمین‌گیر شدن] است. (أمالی المرتضی، ج‏2، ص291)

کاربرد دیگر ماده‌ی «ترب» در معنای «تساوی دو چیز» است که در این معنا دو کلمه در قرآن کریم آمده است:

یکی «ترائب» (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ؛ طارق/7) است که جمع «تَریبة‏» به معنای «سینه» ویا «استخوان سینه» است [ظاهرا از این جهت که در دو ردیف مساوی هم قرار دارد] ؛

و دیگری کلمه «أتراب» (در وصف زنان بهشتی: ص/52؛ واقعه/56؛ نبأ/33)، جمع «تِرب» است که آن را به معنای «دوست و رفیق» ویا «افراد هم‌سن و سال و هم‌بازی» دانسته‌اند[1] (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص347؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص165).

بدین ترتیب، از این ماده جمعا 22 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که مومنی را به خاطر مسکین بودنش ویا غیر آن، خوار بشمارد، خداوند عز و جل او را تحقیر کند و درهم بکوبد تا زمانی که وی از تحقیری که در حق او کرده برگردد.

الکافی، ج‏2، ص351

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْکِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاه‏.


2) امیرالمومنین ع در فرازی از عهدنامه‌ای که برای انتصاب مالک اشتر به مصر نوشتند، فرموده‌اند:

سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره‏اى ندارند، [و عبارتند] از مسکینان، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در این طبقه محروم گروهى خویشتن‌دارى کرده، و گروهى به گدایى دست نیاز بر مى‏دارند؛

پس براى خدا پاسدار حقّى باش که خداوند براى این طبقه معیّن فرموده است: بخشى از بیت المال، و بخشى از غلّه‏هاى زمین‏هاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیک‏ترین آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن مى‏باشى.

مبادا سرمستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیّت‏هاى کوچک‏تر نخواهد بود.

همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ویژه امور کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمى‏آیند و دیگران آنان را کوچک مى‏شمارند و کمتر به تو دسترسى دارند. براى این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خداترس و فروتن‌اند فردى را انتخاب کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه‏اى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى، زیرا این گروه در میان رعیّت بیشتر از دیگران به انصاف نیازمندند، و حق آنان را به گونه‏اى بپرداز که در نزد خدا معذور باشى؛

و به یتیمان و سالخوردگان که راه چاره‏اى ندارند و دست نیاز بر نمى‏دارند، پیوسته توجه داشته باش؛ که این بر زمامداران سنگین است، اگر چه حق، تمامش سنگین است امّا خدا آن را بر مردمى آسان مى‏کند که آخرت مى‏طلبند، نفس را به شکیبایى وا مى‏دارند، و به وعده‏هاى پروردگار اطمینان دارند.

نهج البلاغه، نامه53

... ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ‏] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَى وَ کُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ وَ لَا یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّکَ لَا تُعْذَرُ [بِتَضْیِیعِ التَّافِهِ‏] بِتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لِإِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَى اللَّهِ [سُبْحَانَهُ‏] یَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الْإِنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ کُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِی تَأْدِیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ‏ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِیلَةَ لَهُ وَ لَا یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِکَ عَلَى الْوُلَاةِ ثَقِیلٌ وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ وَ قَدْ یُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ...


3) از امام حسین ع روایت شده است که:

کدام از این دو را بیشتر دوست داری؟ کسی که قصد جان مسکین ضعیفی کرده، و آن مسکین را از دست او برهانی؛ یا ناصبی‌ای (دشمن و منکر امامت اهل بیت ع) قصد گمراهی مومن مسکینی از شیعیان ضعیف [= ضعیف‌الایمان] نموده، بابی [از معرفت] بر آن [مومن ضعیف‌الایمان] باز کنی که آن مسکین بر او توانا گردد و او را با حجت‌های الهی مغلوب سازد؟

گفت: بلکه نجات دادن این مومن مسکین از دست آن ناصبی؛ که خداوند متعال می‌فرماید: و کسی که یک نفر را زنده کند گویی مردم را زنده کرده است» (مائده/32) یعنی کسی که او را زنده کند و از کفر به ایمان راهنمایی نماید، گویی که همه مردم را زنده کرده است قبل از اینکه آنها را با شمشیرهای آهنین به قتل برساند.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص348

قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع لِرَجُلٍ: أَیُّهُمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ رَجُلٌ یَرُومُ قَتْلَ مِسْکِینٍ قَدْ ضَعُفَ، تُنْقِذُهُ مِنْ یَدِهِ أَوْ نَاصِبٌ یُرِیدُ إِضْلَالَ مِسْکِینٍ [مُؤْمِنٍ‏] مِنْ ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا تَفْتَحُ عَلَیْهِ مَا یَمْتَنِعُ [الْمِسْکِینُ‏] بِهِ مِنْهُ- وَ یُفْحِمُهُ وَ یَکْسِرُهُ بِحُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى.

قَالَ: بَلْ إِنْقَاذُ هَذَا الْمِسْکِینِ الْمُؤْمِنِ مِنْ یَدِ هَذَا النَّاصِبِ. إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً» [أَیْ‏] وَ مَنْ أَحْیَاهَا وَ أَرْشَدَهَا مِنْ کُفْرٍ إِلَى إِیمَانٍ، فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْتُلَهُمْ بِسُیُوفِ الْحَدِیدِ.[2]

 تدبر

1) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»

برای عبور از آن گردنه، یک کار مهم آن است که یک راهکار این است که انسان در زمانه قحطی و گرسنگی اطعام دهد، یا به یتیمی از خویشاوندان ویا به مسکینی که از فرط بیچارگی، زمین‌گیر و خاک‌نشین شده است.

تاکید بر چنین مسکینی شاید بدین جهت که:

الف. تاکید کند که مخصوصا در زمانه قحطی، نیازمندان واقعی را شناسایی کنید؛ نه هر که گدایی می‌کند.

ب. کسانی را که نیازمندترند، در اولویت قرار دهیم.

ج. ...


2) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»

همانند آنچه در مورد یتیم گفته شد (جلسه قبل، تدبر2) مسکین هم  منحصر نیست به کسی که دارایی مادی‌اش را از دست داده؛ بلکه کسی که دارایی معنویش کم باشد یا در معرض از دست دادن قرار گرفته باشد، نیز مسکین است؛

و اگر توجه کنیم که عالم معنا بمراتب برتر از عالم ماده، و سعادت اخروی بسیار عمیق‌تر و گسترده‌تر ازسعادت دنیوی است، درخواهیم یافت که چرا ارزش حمایت از چنین مسکینی (و دستگیری از مومنان در مقابل شبهات معاندان) بمراتب ارزشمندتر از حمایت از نیازمندان مالی است. (حدیث3)


3) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»

یکی از اقدامات برای عبور از آن عقبه (گردنه) در قیامت، دستگیری از مسکینان واقعی است.

با توجه به اینکه قرآن کریم، برای «امت‌»ها و جوامع هم اصالت و هویتی اذعان دارد، همان طور که هر فردی در زندگی‌اش باید از گردنه‌ای عبور کند، به نظر می‌رسد بتوان در مورد هر جامعه (و مسؤولان آن که باید حرکت این جامعه در آن گردنه را مدیریت کنند) نیز این سخن را مطرح کرد.

لذا سران جامعه، علاوه بر مسئولیت فردی خود در قبال مسکینان - که از این جهت همچون سایر افراد جامعه مسئولیت دارند- از حیث جایگاهی که دارند، نیز در این زمینه مسئولند؛

به تعبیر دیگر، در قبال حمایت از ایتام و مسکینان، هم تک‌تک افراد جامعه مسئولند، و هم حکومت (حدیث2) و البته کم‌کاری یکی، دلیل موجهی برای کم‌کاری دیگری نمی‌شود.



[1] . تعبیر راغب اصفهانی درباره «اتراب» چنین است:

یعنی بچه‌هایی که از شیرخوارگی با همدیگر و یکسان بزرگ می‌شوند ویا از این شباهت استخوان‌های سیته‌شان که آنها را هم‌هیکل کرده ویا از این جهت که از بچگی با هم روی خاک بازی می کرده‌اند (لدات، تنشأن معا تشبیها فی التساوی و التماثل بالترائب التی هی ضلوع الصدر، أو لوقوعهنّ معا على الأرض، و قیل: لأنهنّ فی حال الصبا یلعبن بالتراب معا.)

[2] . این روایت هم مضمونش به روایت فوق نزدیک است:

وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ کَانَ هَمُّهُ فِی کَسْرِ النَّوَاصِبِ عَنِ الْمَسَاکِینِ الْمُوَالِینَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یَکْسِرُهُمْ عَنْهُمْ، وَ یَکْشِفُ عَنْ مَخَازِیهِمْ وَ یُبَیِّنُ عَوْرَاتِهِمْ وَ یُفَخِّمُ أَمْرَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ص، جَعَلَ اللَّهُ هِمَّةَ «6» أَمْلَاکِ الْجِنَانِ فِی بِنَاءِ قُصُورِهِ وَ دُورِهِ، یَسْتَعْمِلُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِنْ‏ حُرُوفِ حُجَجِهِ عَلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ- أَکْثَرَ مِنْ [عَدَدِ] أَهْلِ الدُّنْیَا أَمْلَاکاً، قُوَّةُ کُلِّ وَاحِدٍ تَفْضُلُ عَنْ حَمْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ، فَکَمْ مِنْ بِنَاءٍ وَ کَمْ مِنْ [نِعْمَةٍ، وَ کَمْ مِنْ‏] قُصُورٍ لَا یَعْرِفُ قَدْرَهَا إِلَّا رَبُّ الْعَالَمِین‏ (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص350)

 


344) سوره بلد (90) آیه 15 یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

344) سوره بلد (90) آیه 15 

یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ

ترجمه

[طعام دادن در روز قحطی،] به یتیمی خویشاوند

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ذا مَقْرَبَةٍ»

«مَقْرَبَة» از ماده «قرب» است که این ماده در اصل به معنای نزدیکی (در مقابل بُعد: دوری) می‌باشد.

عموما «ذا مقربة» را به ‌معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانسته‌اند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب می‌شوند (المصباح المنیر، ج‏2، ص495؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص664؛ أمالی المرتضی، ج‏2، ص291)

اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است (کتاب العین، ج‏5، ص154؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص81)‏ و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش به‌هم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مسکینا ذامتربة: مسکینی که زمین‌گیر شده) می‌گردد از این جهت که هر دو دلالت می‌کنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است. (أمالی المرتضی، ج‏2، ص291)[1]

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

در حق بازماندگان دیگران نیکی کنید تا در بازماندگانتان جبران شود.

نهج البلاغه، حکمت264

وَ قَالَ ع:

أَحْسِنُوا فِی عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظُوا فِی عَقِبِکُم.


2) از امام حسن عسکری ع روایت شده است که: همانا پیامبر خدا ص فرمود: خداوند عز و جل به نیکی کردن در حق یتیمان تشویق کرد، چرا که آنها از پدرانشان جدا افتاده‌اند؛ پس هر که از آنها صیانت کند خدا از او صیانت فرماید و هرکه اکرامشان کند، خداوند اکرامش کند، و کسی که از روی محبت دستی بر سر یتیمی بکشد، خداوند در بهشت به ازای هر مویی که زیر دست وی قرار گرفته، قصری گسترده‌تر از دنیا و آنچه در دنیاست قرار می‌دهد، که در آن است «آنچه نفوس بدان میل دارند و چشم‌ها از دیدنش لذت می‌برند و آنها در آن جاودانه‌اند.» (زخرف/71)

سپس امام حسن عسگری ادامه داد: و از یتیمیِ چنین یتیمی شدیدتر، یتیمی است که از امامش جدا افتاده و توانایی رسیدن به او را ندارد و نمی‌داند در آنچه از دستورات دینی بدان مبتلاست، تکلیفش چیست.

بدانید! هرکه از شیعیان ما، عالم به علوم ما باشد، [بداند] که چنان شخصی که جاهل به احکام شریعت ماست و از دیدن ما جدا افتاده، یتیمی در دامن اوست، پس هرکه او را هدایت و ارشاد کند و شریعت و احکام ما را به او یاد دهد، همراه ما در جایگاه بالای بهشت است؛

این مطلبی است که پدرم از پدرانش از رسول خدا ص روایت کرده است.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص338-339 ؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص16[2]

وَ قَالَ الْإِمَامُ ع‏ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: حَثَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى بِرِّ الْیَتَامَى- لِانْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمْ. فَمَنْ صَانَهُمْ صَانَهُ اللَّهُ، وَ مَنْ أَکْرَمَهُمْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ، وَ مَنْ مَسَحَ یَدَهُ بِرَأْسِ یَتِیمٍ رِفْقاً بِهِ- جَعَلَ اللَّهُ لَهُ فِی الْجَنَّةِ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ تَحْتَ یَدِهِ قَصْراً- أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِی‏ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ‏، وَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ‏ .

وَ قَالَ الْإِمَامُ ع‏ وَ أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ هَذَا الْیَتِیمِ، یَتِیمٌ [یَنْقَطِعُ‏] عَنْ إِمَامِهِ لَا یَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَیْهِ، وَ لَا یَدْرِی کَیْفَ حُکْمُهُ فِیمَا یُبْتَلَى بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِینِهِ. أَلَا فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِعُلُومِنَا، وَ هَذَا  الْجَاهِلُ بِشَرِیعَتِنَا- الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا یَتِیمٌ‏  فِی حِجْرِهِ، أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ أَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَرِیعَتَنَا- کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى. حَدَّثَنِی بِذَلِکَ أَبِی، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏.


3) از امام حسن عسکری ع روایت شده است که امام حسین ع فرمود:

برتریِ کسی که یتیم آل محمدص را - که از سرپرستان [= امامان] خود جدا افتاده‌، و در نادانی و بی‌خبری غوطه‌ور است - سرپرستی می‌کند و از جهالت بیرونش می‌آورد و آنچه بر وی مشتبه شده را برایش آشکار می‌سازد، بر کسی که یتیمی را آب و غذا می‌دهد، مانند برتری خورشید بر ستاره سها است.

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص16؛ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص341

حَدَّثَنِی بِهِ السَّیِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِیُّ بْنُ أَبِی حَرْبٍ الْحُسَیْنِیُّ الْمَرْعَشِیُ‏  رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ الصَّدُوقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدُّورْیَسْتِیُ‏  رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی‏ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ  قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ السَّعِیدُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُ‏  رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْأَسْتَرْآبَادِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَعْقُوبَ یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ  وَ کَانَا مِنَ الشِّیعَةِ الْإِمَامِیَّةِ قَالا حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ ع قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ‏:

فَضْلُ کَافِلِ‏ یَتِیمِ‏ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْقَطِعِ عَنْ مَوَالِیهِ النَّاشِبِ فِی رُتْبَةِ الْجَهْلِ‏  یُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ وَ یُوضِحُ لَهُ مَا اشْتَبَهَ عَلَیْهِ عَلَى فَضْلِ کَافِلِ‏ یَتِیمٍ‏ یُطْعِمُهُ وَ یَسْقِیهِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى السُّهَا.[3]


4) عبدالرحمن بن حجاج می گوید: یکبار امام کاظم ع وصیت‌نامه امیرالمومنین ع را به من نشان داد که:

بسم الله الرحمن الرحیم ... [در فرازی از این وصیت‌نامه آمده است:]

خدا را ! خدا را در مورد یتیمان در نظر بگیرید! مبادا گرسنه بمانند و دیر به دیر دهانشان پر شود؛ و مبادا که شما حاضر باشید و اوضاعشان خراب باشد، که از رسول خدا ص شنیدم که می‌فرمود: هرکه سرپرستی یتیمی را برعهده گیرد تا او را بی‌نیاز کند، خداوند عز و جل بدین سبب بهشت را بر او واجب می‌سازد همان طور که بر کسی که مال یتیم را می‌خورد آتش را لازم کرده است.

الکافی، ج‏7، ص51

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع بِوَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ وَ قَضَى بِهِ فِی مَالِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ ...

اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّى یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ الْجَنَّةَ کَمَا أَوْجَبَ لآِکِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّار.

تدبر

1) «إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ، یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ»

برای عبور از آن گردنه، یک کار مهم آن است که یک راهکار این است که انسان در زمانه قحطی و گرسنگی اطعام دهد، این کار را باید از یتیمان شروع کند، آن هم یتیمی که خویشاوند است.

شاید بدین جهت که:

الف. یتیم، بسیار آسیب‌پذیرتر است؛ و اگر آن یتیم جزء خویشاوندان شخص باشد، مسئولیت وی در قبال او بیش از دیگران است.

ب. ...


2) «إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ؛ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ»

یتیم، در درجه اول، کسی است که در کودکی پدر ظاهریش را از دست داده است؛ اما در ادبیات دینی، یتیم، و به تبع آن، «اطعام یتیم» که عامل عبور از گردنه قیامت می‌شود، معانی و مصادیق دیگری هم دارد؛ مانند:

الف. امامان به منزله پدران این امت‌اند (احادیث جلسه332)؛ کسی که امام را نمی‌شناسد ویا امامش در غیبت است، مانند یتیمی است که پدرش بالای سرش نیست؛

طعام هم شامل طعام روح (علم) هم می‌شود؛

پس «اطعام یتیم» شامل دستگیری معرفتی از مسلمانان و شیعیانی هم می‌شود که در معرض شبهات دشمنان دین قرار گرفته‌اند. (حدیث2 و 3)

ب. پیامبر اکرم ص یتیم بوده و یتیم بودنش در قرآن مورد توجه قرار گرفته است (ضحی/6) آنگاه یکی از معانی «یتیم دارای خویشاوند» حضرت محمد ص و اهل بیت ایشان می‌باشد. (جلسه334، حدیث2) آنگاه احتمالا «اطعام یتیم» را باید اضافه به فاعل در نظر گرفت، نه اضافه به مفعول. (طعام دادن او، نه طعام دادن به او)؛ چنانکه در برخی روایات مصداق اطعام‌کننده را خود اهل بیت دانسته‌اند (جلسه قبل، حدیث3)

ج. ...


3) «یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ»

شبهه

چرا خدا عده‌ای را در کودکی یتیم می‌کند؟ مگر آنها چه گناهی کرده‌اند که باید چنین مجازات شوند؟

پاسخ

کسی که یتیم می‌شود معنایش این نیست که مجازات می‌شود. یتیم شدن یک سختی‌ای است که برای انسان پیش می‌آید؛ بلکه وقوع سختی در جهان، لازمه خلقت انسان است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ» (جلسه333، تدبر2)

علت طرح این شبهه این است که ما انتظار نداریم که خدا انسان را در سختی قرار دهد. شاید همین که برترین پیامبرش در کودکی نه‌تنها پیش از تولد پدرش را، بلکه در 6 سالگی مادرش، و در 8 سالگی، سرپرست بعدی، ‌یعنی پدربزرگش را از دست داد، بهترین شاهد است که یتیم شدن به هیچ عنوان به معنای بی‌اعتنایی خدا به یک نفر نیست.



[1] . فأما «مقربة» فمعناه یتیما ذا قربی؛ من قرابة النسب و الرّحم؛ و هذا حضّ علی تقدیم ذی النسب و القربی المحتاجین علی الأجانب فی الإفضال... و قد یمکن فی مَقْرَبَةٍ أن یکون غیر مأخوذ من القرابة و القربی؛ بل هو من القرب، الّذی هو من الخاصرة، فکأن المعنی أنه یطعم من انطوت خاصرته و لصقت من شدة الجوع و الضر؛ و هذا أعم فی المعنی من الأول و أشبه بقوله ذا مَتْرَبَةٍ؛ لأن کل ذلک مبالغة فی وصفه بالضّرّ؛ و لیس من المبالغة فی الوصف بالضرّ أن یکون قریب النّسب. و اللّه أعلم بمراده.

[2] متن حدیث در احتجاج اندکی متفاوت است:

حَدَّثَنِی بِهِ السَّیِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِیُّ بْنُ أَبِی حَرْبٍ الْحُسَیْنِیُّ الْمَرْعَشِیُ‏  رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ الصَّدُوقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدُّورْیَسْتِیُ‏  رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی‏ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ  قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ السَّعِیدُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُ‏  رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْأَسْتَرْآبَادِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَعْقُوبَ یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ  وَ کَانَا مِنَ الشِّیعَةِ الْإِمَامِیَّةِ قَالا حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ الْیَتِیمِ الَّذِی انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ یُتْمُ یَتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَیْهِ وَ لَا یَدْرِی کَیْفَ حُکْمُهُ فِیمَا یُبْتَلَى بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِینِهِ أَلَا فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِعُلُومِنَا وَ هَذَا الْجَاهِلُ بِشَرِیعَتِنَا- الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا یَتِیمٌ فِی حَجْرِهِ أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ أَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَرِیعَتَنَا کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى‏ .

[3] این روایت هم همگی درباره کافل ایتام آل محمد ص است:

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ [اسناد حدیث3] عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِشَرِیعَتِنَا فَأَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِیعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِی حَبَوْنَاهُ بِهِ‏  جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ یُضِی‏ءُ لِجَمِیعِ أَهْلِ الْعَرَصَاتِ وَ حُلَّةٌ لَا تَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْکٍ مِنْهَا الدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ یَا عِبَادَ اللَّهِ هَذَا عَالِمٌ مِنْ تَلَامِذَةِ بَعْضِ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِی الدُّنْیَا مِنْ حَیْرَةِ جَهْلِهِ فَلْیَتَشَبَّثْ بِنُورِهِ لِیُخْرِجَهُ مِنْ حَیْرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نُزْهَةِ الْجِنَانِ فَیُخْرِجُ کُلَّ مَنْ کَانَ عَلَّمَهُ فِی الدُّنْیَا خَیْراً أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَةٍ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص16)

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ قَالَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع‏: مَنْ کَفَلَ لَنَا یَتِیماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مَحَبَّتُنَا بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِی سَقَطَتْ إِلَیْهِ حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیُّهَا الْعَبْدُ الْکَرِیمُ الْمُوَاسِی لِأَخِیهِ أَنَا أَوْلَى بِالْکَرَمِ مِنْکَ اجْعَلُوا لَهُ یَا مَلَائِکَتِی فِی الْجِنَانِ بِعَدَدِ کُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ‏ قَصْرٍ وَ ضُمُّوا إِلَیْهَا مَا یَلِیقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النَّعِیمِ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص16)

وَ عَنْهُ ع بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع‏: فَقِیهٌ وَاحِدٌ یُنْقِذُ یَتِیماً مِنْ أَیْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِینَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِیمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَیْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ‏  عَابِدٍ لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وَ هَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَوَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَ إِمَائِهِ لِیُنْقِذَهُمْ مِنْ یَدِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ فَلِذَلِکَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدَةٍ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص17)

وَ عَنْهُ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع‏: یُقَالُ لِلْعَابِدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نِعْمَ الرَّجُلُ کُنْتَ- هِمَّتُکَ ذَاتُ نَفْسِکَ وَ کَفَیْتَ مَئُونَتَکَ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ أَلَا إِنَّ الْفَقِیهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَیْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ وَفَّرَ عَلَیْهِمْ نِعَمَ جِنَانِ اللَّهِ تَعَالَى وَ حَصَّلَ لَهُمْ رِضْوَانَ اللَّهِ تَعَالَى وَ یُقَالُ لِلْفَقِیهِ یَا أَیُّهَا الْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِمْ وَ مُوَالِیهِمْ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ أَوْ تَعَلَّمَ مِنْکَ فَیَقِفُ فَیُدْخِلُ الْجَنَّةَ مَعَهُ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً  حَتَّى قَالَ عَشْراً وَ هُمُ الَّذِینَ أَخَذُوا عَنْهُ عُلُومَهُ وَ أَخَذُوا عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ وَ عَمَّنْ أَخَذَ عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَانْظُرُوا کَمْ صُرِفَ مَا بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ‏. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص17)

وَ عَنْهُ ع قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْجَوَادُ ع‏: مَنْ تَکَفَّلَ بِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْقَطِعِینَ عَنْ إِمَامِهِمْ- الْمُتَحَیِّرِینَ فِی جَهْلِهِمْ الْأُسَارَى فِی أَیْدِی شَیَاطِینِهِمْ وَ فِی أَیْدِی النَّوَاصِبِ مِنْ أَعْدَائِنَا فَاسْتَنْقَذَهُمْ مِنْهُمْ وَ أَخْرَجَهُمْ مِنْ حَیْرَتِهِمْ وَ قَهَرَ الشَّیَاطِینَ بِرَدِّ وَسَاوِسِهِمْ وَ قَهَرَ النَّاصِبِینَ بِحُجَجِ رَبِّهِمْ وَ دَلَائِلِ أَئِمَّتِهِمْ- لِیَحْفَظُوا عَهْدَ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ بِأَفْضَلِ الْمَوَانِعِ بِأَکْثَرَ مِنْ فَضْلِ السَّمَاءِ عَلَى الْأَرْضِ وَ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ وَ الْحُجُبِ عَلَى السَّمَاءِ وَ فَضْلُهُمْ عَلَى الْعِبَادِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ عَلَى أَخْفَى کَوْکَبٍ فِی السَّمَاءِ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص17)

وَ عَنْهُ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع‏ لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ عَنْهُ ع قَالَ: یَأْتِی عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا الْقَوَّامُونَ بِضُعَفَاءِ مُحِبِّینَا وَ أَهْلِ وَلَایَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ الْأَنْوَارُ تَسْطَعُ مِنْ تِیجَانِهِمْ عَلَى رَأْسِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تَاجُ بَهَاءٍ قَدِ انْبَثَّتْ تِلْکَ الْأَنْوَارُ فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ وَ دُورِهَا مَسِیرَةَ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ فَشُعَاعُ تِیجَانِهِمْ یَنْبَثُّ فِیهَا کُلِّهَا فَلَا یَبْقَى هُنَاکَ یَتِیمٌ قَدْ کَفَلُوهُ وَ مِنْ ظُلْمَةِ الْجَهْلِ عَلَّمُوهُ وَ مِنْ حَیْرَةِ التِّیهِ أَخْرَجُوهُ إِلَّا تَعَلَّقَ بِشُعْبَةٍ مِنْ أَنْوَارِهِمْ فَرَفَعَتْهُمْ إِلَى الْعُلُوِّ حَتَّى تُحَاذِیَ بِهِمْ فَوْقَ الْجِنَانِ ثُمَّ یُنْزِلُهُمْ عَلَى مَنَازِلِهِمُ الْمُعَدَّةِ فِی جِوَارِ أُسْتَادِیهِمْ وَ مُعَلِّمِیهِمْ وَ بِحَضْرَةِ أَئِمَّتِهِمُ الَّذِینَ کَانُوا إِلَیْهِمْ یَدْعُونَ وَ لَا یَبْقَى نَاصِبٌ مِنَ النَّوَاصِبِ یُصِیبُهُ مِنْ شُعَاعِ تِلْکَ التِّیجَانِ إِلَّا عَمِیَتْ عَیْنُهُ وَ أَصَمَّتْ أُذُنُهُ وَ أَخْرَسَ لِسَانُهُ وَ تَحَوَّلَ عَلَیْهِ أَشَدَّ مِنْ لَهَبِ النِّیرَانِ فیَحْمِلُهُمْ حَتَّى یَدْفَعَهُمْ إِلَى الزَّبَانِیَةِ فَیَدْعُونَهُمْ‏  إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص18)

قَالَ ع‏ وَ حَضَرَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع فَقَالَتْ: إِنَّ لِی وَالِدَةً ضَعِیفَةً- وَ قَدْ لُبِسَ عَلَیْهَا فِی أَمْرِ صَلَاتِهَا شَیْ‏ءٌ، وَ قَدْ بَعَثَتْنِی إِلَیْکِ أَسْأَلُکِ. فَأَجَابَتْهَا فَاطِمَةُ ع عَنْ ذَلِکَ، ثُمَّ ثَنَّتْ،  فَأَجَابَتْ، ثُمَّ ثَلَّثَتْ [فَأَجَابَتْ‏] إِلَى أَنْ عَشَّرَتْ فَأَجَابَتْ، ثُمَّ خَجِلَتْ مِنَ الْکَثْرَةِ، فَقَالَتْ: لَا أَشُقُّ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ. قَالَتْ فَاطِمَةُ ع: هَاتِی وَ سَلِی عَمَّا بَدَا لَکِ، أَ رَأَیْتِ مَنِ اکْتُرِىَ یَوْماً یَصْعَدُ إِلَى سَطْحٍ بَحَمْلٍ ثَقِیلٍ، وَ کِرَاؤُهُ مِائَةُ أَلْفِ دِینَارٍ، أَ یَثْقُلُ عَلَیْهِ فَقَالَتْ: لَا. فَقَالَتْ: اکْتُرِیتُ أَنَا لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ- بِأَکْثَرَ مِنْ مِلْ‏ءِ مَا بَیْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا یَثْقُلَ عَلَیَّ، سَمِعْتُ أَبِی [رَسُولَ اللَّهِ‏] ص یَقُولُ: إِنَّ عُلَمَاءَ شِیعَتِنَا یُحْشَرُونَ، فَیُخْلَعُ عَلَیْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْکَرَامَاتِ- عَلَى قَدْرِ کَثْرَةِ عُلُومِهِمْ، وَ جِدِّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّهِ، حَتَّى یُخْلَعَ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ- أَلْفُ أَلْفِ خِلْعَةٍ  مِنْ نُورٍ. ثُمَّ یُنَادِی مُنَادِی رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: أَیُّهَا الْکَافِلُونَ‏ لِأَیْتَامِ‏ آلِ‏ مُحَمَّدٍ، النَّاعِشُونَ‏  لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ- الَّذِینَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ، هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُکُمْ- وَ الْأَیْتَامُ الَّذِینَ کَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ- فَاخْلَعُوا عَلَیْهِمْ [کَمَا خَلَعْتُمُوهُمْ‏]  خِلَعَ الْعُلُومِ فِی الدُّنْیَا. فَیَخْلَعُونَ عَلَى کُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِکَ الْأَیْتَامِ- عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِیهِمْ- یَعْنِی فِی الْأَیْتَامِ- لَمَنْ یُخْلَعُ عَلَیْهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ  وَ کَذَلِکَ یَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَیْتَامِ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ. ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: أَعِیدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ- الْکَافِلِینَ لِلْأَیْتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا لَهُمْ خِلَعَهُمْ، وَ تُضَعِّفُوهَا. فَیُتِمُّ لَهُمْ مَا کَانَ لَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلَعُوا عَلَیْهِمْ، وَ یُضَاعَفُ لَهُمْ، وَ کَذَلِکَ مَنْ بِمَرْتَبَتِهِمْ‏  مِمَّنْ یُخْلَعُ عَلَیْهِ عَلَى مَرْتَبَتِهِمْ. وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع: یَا أَمَةَ اللَّهِ- إِنَّ سِلْکاً مِنْ تِلْکِ الْخِلَعِ- لَأَفْضَلُ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ‏  أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ، وَ مَا فَضَلَ‏  فَإِنَّهُ مَشُوبٌ بِالتَّنْغِیصِ‏  وَ الْکَدَرِ. (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص340)

وَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع‏ مَنْ کَفَلَ لَنَا یَتِیماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مِحْنَتُنَا  بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِی سَقَطَتْ إِلَیْهِ- حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: یَا أَیُّهَا الْعَبْدُ الْکَرِیمُ الْمُوَاسِی- إِنِّی أَوْلَى بِالْکَرَمِ‏  اجْعَلُوا لَهُ یَا مَلَائِکَتِی فِی الْجِنَانِ‏ بِعَدَدِ کُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ قَصْرٍ، وَ ضَمُّوا إِلَیْهَا مَا یَلِیقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النِّعَمِ‏ (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص342)

 


343) سوره بلد (90) آیه 14 أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَس

بسم الله الرحمن الرحیم

343) سوره بلد (90) آیه 14 

أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ

ترجمه

یا طعام دادنی در ایام قحطی و گرسنگی،

اختلاف قرائت

در تمام قرائاتی که آیه قبل به صورت «فَکَّ رَقَبَةً» روایت کرده بودند، این آیه را هم به صورت

أَوْ أطْعَمَ ...

(ترجمه: یا اطعام کرد...)

قرائت کرده‌اند (مجمع‌البیان، ج10، ص744؛ أمالی المرتضی، ج‏2، ص290، الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص594)[1]

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ذی مَسْغَبَةٍ»

ماده «سغب» که در قرآن فقط همین یکبار آمده، در اصل بر معنای «گرسنگی» دلالت می‌کند و برخی گفته‌اند گرسنگی‌ای است که همراه با سختی کشیدن باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص77؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص412) و برخی افزوده‌اند که گرسنگی‌ای است که دسترسی به غذا کم شده باشد و مردم در تنگنا قرار گرفته باشند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص135) که همان «قحطی» می‌شود.

«مَسْغَبَة» مصدر میمی از ماده «سغب» می‌باشد که در انتهایش «ة» برای مبالغه افزوده است (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏30، ص335) یعنی «گرسنگی شدید»

«ذی مَسْغَبَةٍ» یعنی «دارای گرسنگی شدید، دارای قحطی» که در اینجا وصف «یوم» است (اطعام کردن در روزی که آن روز دارای قطحی و گرسنگی شدید است)؛ اما در قرائت حسن بصری (از قرائات شاذة) «ذی مَسْغَبَةٍ» را به صورت «ذا مَسْغَبَةٍ» قرائت شده است (مجمع‌البیان، ج10، ص744)؛ که در این صورت، نه وصف «یوم»، بلکه در جایگاه مفعول قرار می‌گیرد (اطعام کرد روزی، گرسنه‌ای را) ویا آن گونه که برخی از اهل لغت گفته‌اند به عنوان صفت برای «یتیما» و «مسکینا» (که در آیات بعد آمده و مفعول‌اند) می‌باشد، یعنی تقدیر کلام چنین بوده است: «اطعام کرد روزی یتیم گرسنه یا مسکین گرسنه‌ای را» (معانی القرآن (فراء)، ج3، ص265)

حدیث

1) معمر بن خلاد می گوید: امام رضا ع این گونه بود که هرگاه که می‌خواست غذا بخورد سینی‌ای می‌آوردند و کنار سفره‌ قرار می‌دادند و از بهترین هر طعامی که آماده شده بود مقداری بر می‌داشت و در آن سینی می‌گذاشت و می‌فرمود این را به مساکین بدهید؛ سپس این آیه را تلاوت می‌کرد: «پس به درنوردیدن گردنه اقدام نکرد» سپس می‌فرمود: خداوند عز و جل می دانست که چنین نیست که هر انسانی توانایی آزاد کردن برده داشته باشد، پس با اطعام طعام راهی به سوی بهشت برایشان قرار داد.

المحاسن، ج‏2، ص: 392؛ الکافی، ج‏4، ص52؛

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: کَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِذَا أَکَلَ أُتِیَ بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ بِقُرْبِ مَائِدَتِهِ فَیَعْمِدُ إِلَی أَطْیَبِ الطَّعَامِ مِمَّا یُؤْتَی بِهِ فَیَأْخُذُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَیْئاً فَیَضَعُ فِی تِلْکَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ یَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاکِینِ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ- فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ثُمَّ یَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَیْسَ کُلُّ إِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَی عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْجَنَّةِ بِإِطْعَامِ الطَّعَام‏.


2) محمد بن عمر روایت کرده است که به امام رضا ع عرض کردم که دو پسر به من داده شد که از دستم رفت و برایم فقط پسری خردسال مانده است.

فرمود: از جانب او صدقه بده!

سپس وقتی زمان رفتنم شد، فرمود:

از بچه‌ات بخواه که صدقه دهد با دست خودش با شکستن و در دست گرفتن و هرچیزی که اندک هم بود؛ چرا که هر چیزی که با انجام آن، [تقرب به سوی] خدا خواسته شود - هرچقدر هم کوچک باشد - در صورتی که با نیت صادقانه باشد، عظیم است؛ که همانا خداوند عز و جل می‌فرماید: « پس هرکه به اندازه ذره‌ای خوبی انجام دهد آن را می‌بیند؛ و هرکه به اندازه ذره‌ای بدی انجام دهد، آن را می‌بیند» (زلزله/7-8) و می‌فرماید: «پس به عبور از گردنه اقدام نکرد، و چه چیزی آگاهت کرد که گردنه چیست؟ گشودن گردنی [از یوق بندگی] ، یا طعام دادنی در روز قحطی، به یتیمی از خویشاوندان، یا مسکینی زمین‌گیر» (بلد/11-16) خداوند عز و جل می دانست که هرکسی توانایی آزاد کرده برده را ندارد؛ پس اطعام طعام به یتیم و مسکین را مثل آن قرار داد.

الکافی، ج‏4، ص4

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: أَخْبَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنِّی أُصِبْتُ بِابْنَیْنِ وَ بَقِیَ لِی بُنَیٌّ صَغِیرٌ فَقَالَ تَصَدَّقْ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ حِینَ حَضَرَ قِیَامِی مُرِ الصَّبِیَّ فَلْیَتَصَدَّقْ بِیَدِهِ بِالْکِسْرَةِ وَ الْقَبْضَةِ وَ الشَّیْ‏ءِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ یُرَادُ بِهِ اللَّهُ وَ إِنْ قَلَّ بَعْدَ أَنْ تَصْدُقَ النِّیَّةُ فِیهِ عَظِیمٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» وَ قَالَ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ فَکُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ» عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ کُلَّ أَحَدٍ لَا یَقْدِرُ عَلَی فَکِّ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ إِطْعَامَ الْیَتِیمِ وَ الْمِسْکِینِ مِثْلَ ذَلِکَ تَصَدَّقْ عَنْهُ.


3) از امام صادق ع درباره آیه «فَکّ رَقَبَة: آزاد کردنی گردنی [از یوغ آتش]» فرمود: به وسیله ماست که گردن‌ها آزاد می‌شود و با معرفت ماست که چنین می‌شود و ماییم اطعام‌کنندگان در روز گرسنگی که همان «مسغبة» است.

تفسیر القمی، ج‏2، ص423

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ: فَکُّ رَقَبَةٍ قَالَ: بِنَا تُفَکُّ الرِّقَابُ وَ بِمَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْمُطْعِمُونَ فِی یَوْمِ الْجُوعِ وَ هُوَ الْمَسْغَبَة.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که مسلمانی را اطعام کند تا اینکه او را سیر سازد هیچکس نمی‌داند که خداوند چه اندازه در آخرت برای او اجر قرار داده است، نه فرشته مقربی، و نه پیامبر فرستاده‌شده‌ای، مگر خود خداوندی که پروردگار جهانهاست.

سپس فرمود: از موجبات بهشت و مغفرت، اطعام طعام است؛ و آنگاه این آیات را خواند: «یا طعام دادنی در ایام قحطی و گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان، یا مسکینی زمین‌گیر، سپس از کسانی باشد که ایمان آوردند...» (بلد/13-17)

المحاسن، ج‏2، ص389؛ الکافی، ج‏2، ص201؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص137

عَنْهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَطْعَمَ مُسْلِماً حَتَّى یُشْبِعَهُ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْآخِرَةِ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

ثُمَّ قَالَ مِنْ مُوجِبَاتِ الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ إِطْعَامُ الطَّعَامِ السَّغْبَانَ ثُمَّ تَلَا قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا.[2]

تدبر

1) «أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ»

برای عبور از آن گردنه، یک کار مهم آن است که انسان دیگران را اطعام کند؛ اما تاکید کرد «در زمانه قحطی و گرسنگی».

چرا؟

شاید بدین جهت که:

الف. آن زمانی است که واقعا افراد نیاز دارند؛ و گداپروری نمی‌شود.

ب. در زمانه قحطی، نگرانی و دغدغه ذخیره کردن بیشتر می‌شود. کسی که در چنین زمانه‌ای دیگران را اطعام می‌کند، در واقع، دارد از ذخیره غذایی آینده خودش به دیگران می‌دهد؛ چنین کسی وعده خدا را به‌جد باور داشته که حاضر به چنین اقدامی شده است.

ج. ...


2) «أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ»

نفرمود «دستگیری و کمک به دیگران در قحطی»، بلکه فرمود «طعام دادن در قحطی». چرا؟

شاید بدین جهت که:

الف. واقعا به نیازمند می‌رسد؛ چرا که شخصی که گرسنه است و سیر می‌شود.

ب. رابطه انسانی در طعام دادن شدیدتر است.

ج. انسان ثمره کار خود را بالعیان می‌بیند و لذا بیشتر به انجام کار خیر تشویق می‌شود. (وقتی طعام می‌دهد می‌بیند که او گرسنه بود و الان سیر شده است)

د. ...


3) «فَکُّ رَقَبَةٍ؛ أَوْ إِطْعامٌ فی‏ یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ»

با اینکه می‌توانست از تعبیر عام «انفاق فی سبیل الله» استفاده کند، از مصادیق خاصی از انفاق (آزاد کردن برده و اطعام در قحطی) نام برد.

چرا؟

شاید بدین جهت که:

الف. برخی انفاق‌ها موضوعیت دارند و باید به نحو خاص مورد توجه قرار بگیرند و انجام آنها جدی‌تر گرفته شود.

ب. قرآن با این بیانش انفاق‌های ما را هم جهت‌دار می‌کند؛ به نحوی آموزش می‌دهد که چه اولویت‌هایی را در انفاق مد نظر قرار دهید.

ج. اینها مواردی است که انفاق کردنش سنگین‌تر و دشوارتر است و لذا «گردنه» (عقبه) است و آیه در مقام برشمردن کارهایی است که «گردنه» محسوب می‌شوند؛ نه کارهای خوب عادی.

د. ...



[1]  حسن بصری (از قرائات شاذة) «ذی مَسْغَبَةٍ» را به صورت «ذا مَسْغَبَةٍ» قرائت کرده است؛ تفاوتش این است که اگر «ذی مَسْغَبَةٍ» باشد، مضاف‌الیه برای «یوم» است (اطعام کرد در روزِ دارای گرسنگی، یعنی در ایام قحطی) اما اگر «ذا مَسْغَبَةٍ» باشد مفعول می‌شود (اطعام کرد گرسنه‌ای را در روزی)

[2] . فی الحدیث عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله ص من أشبع جائعا فی یوم سغب أدخله الله یوم القیامة من باب من أبواب الجنة لا یدخلها إلا من فعل مثل ما فعل (مجمع البیان، ج‏10، ص751)

 


342) سوره بلد (90) آیه 13 فَکُّ رَقَبَةٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

342) سوره بلد (90) آیه 13 

فَکُّ رَقَبَةٍ

ترجمه

گشودن گردنی  [از یوغ بردگی]

نکات ترجمه‌ای و نحوی

قرائت فوق از این آیه، قرائت عاصم و حمزه (برخی از اهل کوفه) و اهل مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) است؛ اما این آیه در برخی از قرائات سبعه - از جمله قرائت کسائی و اهل مکه (ابن‌کثیر) و بصره (ابوعمرو) - و نیز در قرائات شاذه (ابن‌محیصن، یزیدی، حسن، مجاهد، ابورجاء) به صورت:

«فَکَّ رَقَبَةً»

(ترجمه: گردنی را [از یوغ اسارت و بردگی] گشود)

نیز قرائت شده است (مجمع‌البیان، ج10، ص744؛ أمالی المرتضی، ج‏2، ص290، الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص594)

نکته‌ای درباره قرائات مختلف قرآن کریم

قرآن کریم توسط پیامبر اکرم ص به چندین قرائت خوانده شده است که همگی این قرائات، توسط فرشته وحی از جانب خداوند سبحان نازل شده است. در این میان، قرائات سبعه (هفتگانه) یا قرائات عشر (دهگانه) شهرت بسیار بیشتری پیدا کرده‌اند. حکایت از این قرار است که عثمان (خلیفه سوم)، از مصحفی که در زمان خودش یکسان‌سازی کرد، یکی را برای رونویسی همگان در مسجدالنبی در مدینه قرار داد و چهارتا را به چهار شهر اصلی آن زمان فرستاد (یعنی جمعا پنج شهر اصلی مدینه، مکه، کوفه، بصره، و شام) و اساتیدی به کار تدریس قرائت قرآن دقیقا آن گونه که از اساتید خود یاد گرفته بودند، مشغول بودند، که در غیر کوفه، قرائت رایج در هریک از آن شهرها، بعدها به نام یکی از افرادی به تدریس خاصی از قرائت‌های نازل شده بر پیامبر اکرم ص اشتغال داشت، معروف شد (مدینه: نافع؛ مکه: ابن‌کثیر؛ بصره: ابوعمرو؛ شام: ابن‌عامر). اما در کوفه، به علت مخالفت‌های ابن‌مسعود با یکسان‌سازی مصاحف توسط عثمان، و نفوذ وی و شاگردانش، تا مدتها مصحفی که خود ابن‌مسعود (براساس قرائاتی که خودش از پیامبر شنیده بود) نوشته بود، رواج داشت؛ تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی که بشدت با اینها مقابله کرد و مصحف عثمانی را رواج داد، و شاید به خاطر رواج قرائات مختلف در این شهر است که در میان قراء مشهور، اسم سه نفر در کوفه مطرح می‌شود (عاصم و‌ حمزه و کسائی) که در جایی که قرائت اینها یکسان باشد، تعبیر «قرائت اهل کوفه» گفته می‌شود.

در حقیقت، ابن‌مجاهد[1] در قرن چهار، اسم این هفت نفر[2] را به عنوان شاخص قرائات آن شهرها بسیار مورد تاکید کرد و آنها را به عنوان «قراء سبعه» مشهور ساخت؛ ولی بعدها برخی مانند ابن‌جزری بر او و پیروانش خرده گرفتند که اهمیت قرائت کسانی مانند یعقوب بن اسحاق حضرمی (بصره) ابن‌قعقاع مخزومی (مدینه) و خلف بن هشام (شاگرد حمزه، کوفه) از این سه کمتر نیست[3] و تعبیر «قراء عشر» را رایج ساختند.

از نظر قاطبه‌ی علمای شیعه و سنی در قرون متمادی، تمامی این قرائات سبعه (و از نظر برخی، بلکه: قرائات عشره) که به اسم این افراد معروف شده، متواتر می‌باشند[4] و همگی از شخص رسول خدا ص نقل شده است و ائمه شیعه ع هم بر آنها صحه گذاشته‌اند و علمای شیعه و سنی در کتب تفسیری‌شان مکررا به این قرائات اشاره می‌کنند؛ و برخلاف تشکیکاتی که برخی از بزرگان معاصر درباره تواتر این قرائات مطرح کرده‌اند، حتی شیخ حر عاملی، اخباریِ معروف و صاحب کتاب وسائل الشیعه (متوفی1104) کتابی در اثبات تواتر قرائات سبعه تا زمان خودش نگاشته است.

لازم به ذکر است که خود این قاریان، قرائات مختلفی را به شاگردان خود یاد می‌دادند، به طوری که اکنون، از هریک از قراء سبعه، دو قرائت مختلف (با توجه به اسم معروفترین شاگردشان) به نحو متواتر روایت شده است (چهارده روایت)[5] ولی قرائات قرآن به آنچه از طریق این ده نفر (که هریک غالبا دو شاگرد معروف دارند که دو قرائت مختلف را به وی آموخته‌اند) رسیده، خلاصه نمی‌شود و برخی از قرائاتی که از پیامبر ص بوده، اما به نحو غیرمتواتر نقل شده، به نام «قرائات شاذة» معروف است که معروفترینشان در میان متاخران، ابن‌محیصن، حسن بصری، یزیدی (یحیی بن مبارک) و اعمش است (که با ده قرائت قبلی، به «قرائات اربعة عشر» [چهارده‌گانه] مشهور شده)؛ اما در میان قدما (یعنی از قرن4 و 5 به قبل)، قرائات ابن‌مسعود، ابوالدرداء، ابی‌بن‌کعب، مجاهد، قتاده، و ... نیز به عنوان قرائات شاذه شناخته می‌شده است،[6] ولی آنچه به نحو متواتر به ما رسیده است، همان‌ قرائات سبعه (یا قرائات عشر) است.

در زمان امپراطوری عثمانی (698-1340ق) که با صنعت چاپ آشنا شدند، به دلایلی[7] قرآن بر اساس قرائت «حفص» از «عاصم» را در بلاد تحت حکومت خود قرآنی در تیراژ گسترده چاپ و منتشر کردند؛ و بلاد شیعی - مانند ایران - هم در این راستا همراهی کردند، اما در بلاد مغرب اسلامی (مانند الجزایر و مراکش و ...) قرآن با قرائت «ورش» از «نافع» (قرائت اهل مدینه) منتشر شد و هم‌اکنون در آن مناطق آن قرائت شیوع دارد؛ و در هر حال، هنوز در میان بسیاری از مسلمانان، توجه به همه این قرائات مطرح است؛ چنانکه در سایت زیر، قرآن کریم را بر اساس قرائات عشر و روایات مختلفی که از هر یک متواتراً نقل شده، با صوت قراء معروف مصری می‌توانید مشاهده کنید.

http://www.nquran.com/quranplayer/


حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هر کس دوست دارد از دنیا خارج شود در حالی که - شبیه طلایی که خالص باشد - از گناهان خلاص شده باشد، و هیچکس از او به خاطر ظلمی طلبکار نباشد [ظاهرا یعنی: هرکه می‌خواهد خداوند توفیقش دهد که هنگام مرگ، حق‌الناس و حق الله بر گردنش نباشد] بعد از نمازهای پنج‌گانه، نَسَبِ [= شناسنامه] خداوند عز و جل را بخواند:

دوازده مرتبه [سوره] قل هو الله أحد،

سپس دستانش را بگشاید و بگوید:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ الطَّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبَارَکِ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ وَ سُلْطَانِکَ الْقَدِیمِ یَا وَاهِبَ الْعَطَایَا یَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى یَا فَکَّاکَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ أَخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیَا آمِناً وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ سَالِماً وَ اجْعَلْ دُعَائِی أَوَّلَهُ فَلَاحاً وَ أَوْسَطَهُ نَجَاحاً وَ آخِرَهُ صَلَاحاً إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ

[خدایا ! تو را به آن اسم نهان و در خزانه که طاهر و پاک و مبارک است سوگند می‌دهم و از تو به حق آن اسم عظیم و سلطنت همیشگی‌ات درخواست می‌کنم، ای بخشنده عطیه‌ها ! ای آزاد کننده اسیران! ای رها کننده گردن‌ها از آتش! بر محمد و آل محمد درود فرست و گردن مرا از آتش رها کن، و مرا از دنیا ایمن بیرون بر و سالم وارد بهشت کن؛ و دعایم، اولش را رستگاری، و میانه‌اش را به مطلوب رسیدن، و پایانش را صلاح قرار بده، که تنها تویی که داننده‌ی همه غیب‌هایی.]

سپس فرمود: این از آن اسراری است که رسول خدا ص به من آموخت و مرا دستور داد که آن را به حسن ع و حسین ع بیاموزم.

معانی الأخبار، ص140

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ الْإِسْکَافِ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا وَ قَدْ خَلَصَ مِنَ الذُّنُوبِ کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ الَّذِی لَا کَدَرَ فِیهِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ یُطَالِبُهُ بِمَظْلِمَةٍ فَلْیَقْرَأْ فِی دُبُرِ الصَّلَاةِ الْخَمْسِ نِسْبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ یَبْسُطُ یَدَیْهِ وَ یَقُولُ

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ الطَّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبَارَکِ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ وَ سُلْطَانِکَ الْقَدِیمِ یَا وَاهِبَ الْعَطَایَا یَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى یَا فَکَّاکَ الرِّقَابِ مِنَ النَّارِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ أَخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیَا آمِناً وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ سَالِماً وَ اجْعَلْ دُعَائِی أَوَّلَهُ فَلَاحاً وَ أَوْسَطَهُ نَجَاحاً وَ آخِرَهُ صَلَاحاً إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ

ثُمَّ قَالَ ع هَذَا مِنَ الْمَخْبِیَّاتِ مِمَّا عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمَرَنِی أَنْ أُعَلِّمَهُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ.[8]


2) از امام باقر ع روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

هر که مسلمانی را آزاد کند، خداوند عز و جل به ازای هر عضو او، عضوی را از آتش آزاد خواهد کرد.

الکافی، ج‏6، ص180

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَعْتَقَ مُسْلِماً أَعْتَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْواً مِنَ النَّارِ.[9]


3) عرب بادیه‌نشینی خدمت پیامبر ص آمد و عرض کرد:

کاری یادم بده که مرا به بهشت داخل سازد.

فرمود: اگر کوتاه سخن گفتی، اما مطلبت را خوب بیان کردی! «نَسَمه‌» [= جان، نفس] ای را آزاد کن یا گردنی را [از یوغ بردگی] بگشای!

گفت: آیا این دو یکی نیست؟

فرمود: خیر! آزاد کردن «نَسَمه‌» [= جان، نفس] یعنی بتنهایی به آزادی‌اش اقدام کن؛ اما گشودن گردن آن است که در [ادای] قیمتش کمک کنی ...

مجمع‌البیان، ج10، ص750 ؛ الفائق فی غریب الحدیث (زمخشری)، ج‏3، ص105

روی مرفوعا عن البراء بن عازب قال: جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلى اللّه علیه و آله و سلم فقال: عَلِّمْنِی عَمَلًا یُدْخِلُنِی الْجَنَّة؛ فقال: لَئنْ کنت أَقْصَرْتَ الخُطبة لقد أَعْرَضْتَ المسأَلة؛ أعْتِق النَّسَمة، و فُکّ الرَّقَبة: قال: أَ و لَیْسَا واحداً؟ قال: لا؛ عتق النَّسَمة: أن تُفْرَد بِعِتْقها. و فَکُّ الرقبة. أن تُعینَ فی ثمنها ...[10]


4) از امام صادق ع روایت شده است که منظور از «رها کردن گردنی [از یوغ آتش]» (بلد/13)، ولایت امیرالمومنین ع است، که آن است که گردن را رها می‌کند.

الکافی، ج‏1، ص422

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ یُونُسَ قَالَ أَخْبَرَنِی مَنْ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ. فَکُّ رَقَبَةٍ» یَعْنِی بِقَوْلِهِ «فَکُّ رَقَبَةٍ» وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَإِنَّ ذَلِکَ فَکُّ رَقَبَة.[11]

تدبر

1) «فَکُّ رَقَبَةٍ»

درباره اینکه منظور از این آیه چیست، معانی زیر گفته شده (که همه آنها می‌تواند درست باشد و با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» قبول یکی، به معنای نادرستی بقیه نیست)

الف. آزاد کردن یک برده در راه خدا (حدیث3)

ب. آزاد کردن گردن خود از آتش جهنم با التزام به ولایت کسانی که خداوند دستور به تولی آنها داده است (اهل بیت ع) (حدیث4) و (جلسه340، حدیث1) (تفسیر قمی، ج2، 422)

ج. آزاد کردن گردن خود از گناهان. (عکرمه، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص750)

د. آزاد کردن گردن خود از عقاب اخروی با انجام طاعات (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص750) و (حدیث1)

ه. ...


2) «فَکّ رَقَبَة»

دقت کنید که فرمود «فَکّ رَقَبَة: رها کردن یک گردن» و صریحا نفرمود «عتقُ عبدٍ: آزاد کردن یک برده»

ظاهرا تعبیر «فک رقبة» گسترده‌تر است از «عتق عبد» چنانکه در بسیاری از ادعیه از خدا می‌خواهیم که «گردن ما را از آتش رها کند»: ما هیچگاه برده جهنم نمی‌شویم، بلکه به خاطر گناهانمان، در بند آتش می‌شویم و آزادی از این بند را می‌خواهیم.

به همین ترتیب، شاید بتوان مصادیق دیگری را هم برای «فَکّ رَقَبَة» برشمرد:

آیا ادای دین یک بدهکار و رها کردن او از دست طلبکارانش (یا از زندان)، قرض‌الحسنه دادن به کسی رباخواران می‌خواهند او را به بند خود کشند، کمک به رهایی مردم مظلومی که امثال داعش و صهیونیستها شهرهای آنها را در بند کشیده‌اند، رها کردن مردمی که به خاطر حقوقی ناچیز در بند نظام سرمایه‌داری افسارگسیخته افتاده‌اند، و ... نمی‌تواند مصداق «آزاد کردن گردنی [از بند]» باشد؟


3) «فَکّ رَقَبَة»

نسبت این آیه (و آیات بعدی که عطف به این هستند)  با آیات قبل چند حالت دارد (که با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» همه آنها می‌تواند درست باشد):

الف. این (و آیات بعدی) نمونه‌ای از «درنوردیدن آن گردنه‌»ای است که در آیات قبل، انسان به خاطر عدم عبور از آن مواخذه شد. (یعنی: آن گردنه‌ای که باید درمی‌نوردید، «فک رقبه و ...» است) (أمالی المرتضی، ج‏2، ص290؛ المیزان، ج20، ص293)

ب. این آیه (و آیات بعدی)، دلیل (یا علت) «عدم عبور از آن گردنه» است؛ (یعنی: از آن گردنه عبور نکرد، زیرا گردنی را [از یوغ بندگی] نگشود و ...)

ج. این آیه (و آیات بعدی) نمونه دیگری است در ردیف «مبادرت نکردن به عبور از عقبه» یعنی فرموده: او از گردنه عبور نکرد، و رقبه‌ای را هم نگشود، و ... (مخصوصا بر اساس قرائتی که به صورت «فَکَّ رَقَبَةً» می‌خواند، یعنی چنین باید ترجمه کرد: «نه چنین بود که آن گردنه را درنوردد و گردنی را بگشاید و ...» تفسیر کنزالدقائق، ج14،‌ص288)[12]

د. ...


4) «فَکّ رَقَبَة»

این سوره از سوره‌های مکی است؛ یعنی هنوز اغلب احکام شریعت نیامده است؛ اما جالب است که از اولین اهتمام‌های اسلام، آزادی بردگان بود. اما چرا آزادی بردگان (ویا سیر کردن گرسنگان در قحطی و ...) این اندازه اثر دارد که راهکار رهایی از گردنه صعب‌العبور قیامت شمرده شده است؟

الف. شاید بدین جهت که در بسیاری از کارهای خیر (مانند راستگویی، حسن خلق و ...) ، اثر آن کار در همین دنیا مستقیما به خود شخص برمی‌گردد؛ اما در مسائل مالی سنگین (مانند این آیه، و آیات بعدی) شخص غالبا هزینه‌ای می‌کند که در ظاهر همه‌اش برای دیگران است: اگر برده‌ای را می‌خرید، وی کارهایش را برایش انجام می‌داد؛ اما وقتی آن برده را آزاد می‌کند، دیگر آن برده کاری به کار وی ندارد؛ یا وقتی در قحطی، گرسنگان را سیر می‌کند (آیه بعد) و یا ...

ب. شاید از این جهت است که زندگی ما بشدت با مساله «مال» گره خورده (جلسه335، تدبر3) و دل کندن از «مال» مهمترین عامل نجات انسان است؛ چنانکه از انسانی که در این آیات مورد مذمت است، تنها دغدغه‌ای که ذکر شد، این بود «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً: می‌گوید مال فراوانی هدر دادم».

ج. ...


5) «فَکّ رَقَبَة»

آزادی بردگان از اولین شعارها و دغدغه‌های اسلام بوده است.

نکته تخصصی اسلام‌شناسی (مساله بردگی)

از شبهاتی که گاه علیه اسلام مطرح می‌شود این است که برده‌داری را قبول کرده است.

حقیقت این است که اسلام در دوره‌ای از تاریخ پا به عرصه گذاشت که برده‌داری در بین جوامع کاملا رایج بود؛ و اصلا زندگی بدون بردگان قابل تصور نبود. در این شرایط، اسلام برای اصلاح این فضا چند کار را با هم انجام داد.

از مهمترین برنامه‌های خود را آزادی بردگان قرار داد؛ نه‌تنها افراد را بشدت به این کار تشویق کرد، بلکه کفاره بسیاری از گناهان را آزاد کردن برده قرار داد؛ و بسیاری از احکام را به گونه‌ای قرار داد که با نقل و انتقال یا مردن ارباب، فرد خودبخود آزاد می‌شد (مثلا کنیزی از صاحبش بچه‌دار می‌شد). درواقع، کار حذف برده‌داری را به صورت تدریجی و عمدتا تشویقی آغاز کرد.

حقوقی برای بردگان قرار داد و دیگر ارباب حق نداشت هر بلایی سر برده‌اش بیاورد و به لحاظ کار کشیدن هم محدودیتهایی برای اربابان تعیین کرد.

امکان اینکه برده‌ای بتواند خودش برای خرید و آزادی خودش اقدام کند، قرار داد (اصطلاحا: عبد مکاتب)؛ در حالی که تا پیش از آن، بردگان نمی‌توانستند مالک چیزی شوند و همه چیزشان در اختیار اربابشان بود.

آزادی بردگان را به صورتی قرار نداد که خودشان لطمه بخورند. (بسیاری از بردگان در صورت آزاد شدن، توانایی گرداندن زندگی خود به طور مستقل را نداشتند؛ لذا در بسیاری از روایاتی که درباب آزادی بردگان آمده تاکید شده که اولویت را به آزادی کسانی بدهید که می‌توانند زندگی خود را مستقل بگردانند و حتی در بسیاری موارد تاکید شده که اگر کسی برده‌ای را آزاد کرد که می‌تواند زندگی اش را بگرداند، موظف است تا زمانی که او به این توانایی برشسد از او حمایت (مالی و ...)‌ کند (الکافی، ج‏6، ص181)[13]

اکثر راههای برده‌گیری (مانند دزدیدن افراد، برده کردن در ازای بدهکاری، و ...)‌را ممنوع کرد، و تنها راه مجازی را هم که باقی گذاشت، عملا مشکلات اجتماعی فراوانی را حل می کرد (توضیح در تدبر بعدی)


6) «فَکّ رَقَبَة»

شبهه

اگر اسلام با برده‌داری مخالف بود، چرا برده گرفتن از کفار را مجاز شمرده است؟

پاسخ

اسلام تمام راههای برده‌گیری (مانند دزدیدن افراد، برده کردن در ازای بدهکاری، و ...)‌را ممنوع کرد، و تنها راه مجاز را برده کردن دشمنان غیرمسلمان که به جنگ با مسلمانان وارد شده بودند (نه هر کافری، بلکه کافر حربی، یعنی کافری که به جنگ با جامعه اسلامی آمده) قرار داد؛

این اقدام دست کم دو جهت مهم داشت:

اولا مقابله به مثل بود (چون آنها هم مسلمانانی را که می‌گرفتند برده می‌کردند)؛

ثانیا و شاید مهمتر اینکه عملا یک معضل اجتماعی مهمی را که امروزه به نام «معضل اسیران جنگی» در جهان مطرح است به ساده‌ترین وجه حل نمود:

نکته تخصصی: بحثی درباره معضل اسیران جنگی

در قبال اسیران جنگی چه باید کرد:

یک گزینه کشتن آنهاست که کاملا غیر انسانی است؛

گزینه دیگری که امروزه بر آن اصرار می‌شود نگهداری آنان در زندانهای تحت‌الحفظ است. اما مشکل اینجاست که نگهداری آنان در این زندان‌ها، هم برای حکومت‌ هزینه‌های فراوانی را تحمیل می‌کند، هم در قبال اسیران، به منزله مانع شدن از تمام فعالیت‌هایی است که رشد یک انسان را در پی دارد و نیز محروم کردن آنهاست از بسیاری از نیازهای طبیعی و انسانی مانند ازدواج و تحصیل و ... . بویژه در نظر بگیرید جنگهایی که سالهای سال ادامه می‌یابد؛ و تمام هم و غم اینها فرار از زندان است که اگر هم فرار کنند دوباره به دشمن می‌پیوندند.

در مقابل، راهکار اسلام این بوده که این عده را با رعایت شرایطی به دست خانواده‌های مسلمان بسپارد و اندک‌اندک آنها را با اسلام آشنا کند و در عین حال، وقتی دیگر او تعلقش به جامعه کفر از بین رفت و رها کردنش خطری برای جامعه اسلامی ندارد، با انواع بهانه‌ها راه آزادی اینها را مهیا سازد؛ و البته با حقوقی که برای بردگان قرار داده (تا آنجا که ارباب، نه فقط در قبال خوراک و پوشاک و سرپناه، بلکه در قبال ازدواج وی هم مسئول است) عملا وضعیت بهتری از ماندن در چهاردیواری زندان را برای آنها رقم می‌زند.

[شهید مطهری گفتارهایی درباره مساله بردگی در اسلام دارد که چند سال پیش آنها را مورد بحث قرار داده‌ام. برای دریافت فایل صوتی و پاورپوینت آن جلسه و جلسات دیگر بحث و بررسی آثار شهید مطهری به لینک زیر مراجعه کنید: http://www.souzanchi.ir/about-motahhary/ )



[1] . از بزرگان اهل سنت است.

[2] . که دو نفرشان قطعا شیعه‌اند و سه نفر دیگر هم احتمال زیاد شیعه‌اند. (ویکی‌پدیا: از میان قرّاء سبعه پنج نفر اصالتاً ایرانی هستند و دو نفر عرب بوده‌اند و همچنین پنج نفر از بزرگان قراء سبعه (عاصم، نافع، حمزه، کسائی و ابوعمرو) از مذهب تشیع بوده‌اند و دو نفر بقیّه «ابن عامر و ابن کثیر) از اهل تسنن می‌باشند) البته ابن‌مجاهد به هیچ وجه به شیعه تمایل نداشته است و به نظر می‌رسد هدف اصلی ابن مجاهد این بوده که قرائات خاص شیعه و در واقع، قرائات بر اساس مصحف‌های غیر مصحف عثمانی به فراموشی سپرده شود.

[3] . یزیدبن قیقاع مدنی، درگذشته به سال 132 هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: عیسی بن وردان و ابوالربیع سلیمان بن مسلم.

 یعقوب بن اسحاق حضرمی، متوفی به سال 185 هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: رویس (محمد متوکل) و روح بن عبدالمؤمن (عبدالمنعم).

 خلف بن هشام، درگذشته به سال 229 هـ. ق. راویانش عبارت بودند از: اسحاق وراق و ادریس حداد. (به نقل از ویکی‌پدیا)

[4] . علامه حلی تواتر هفت تا تا زمان خودش را تاکید می‌کند و شهید اول تواتر ده‌تا تا زمان خودش را تاکید می‌کند و

[5] . ابن کثیر مالکی: راویانش قنبل و بزّی می‌باشند.

 نافع مدنی: راویانش قالون و ورش می‌باشند.

 عاصم کوفی: راویانش ابوبکر شعبة بن عیاش و حفص می‌باشند.

 حمزه کوفی: راویانش خلف و خلاد هستند.

 کسایی کوفی: راویانش دوری و ابوالحارث هستند.

 ابوعمرو بن علاء بصری: روایانش دوری و السّوسی می‌باشند.

 ابن عامر: روایانش هشام و ابن ذکوان هستند.

[6] . و آنچه در برخی از روایات شیعی، از قول برخی از ائمه ع آمده نیز از همین دسته است.

[7] . از جمله حنفی بودن آنها و ارتباط ابوحنیفه با عاصم

[8] . نمونه دیگری از این دعاها که در بسیاری از کتب روایت شده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ شِئْتَ فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ وَ اذْکُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ لْیَکُنْ مِنْ قَوْلِکَ: اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏ (الکافی، ج‏4، ص469)

[9] . این هم نمونه‌ای از آزاد کردن بردگان توسط حضرت علی ع:

وَ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ کَانَ یَعْمَلُ بِیَدِهِ وَ یُجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَأْخُذُ فَیْئَهُ وَ لَقَدْ کَانَ یُرَى وَ مَعَهُ الْقِطَارُ مِنَ الْإِبِلِ عَلَیْهَا النَّوَى فَیُقَالُ لَهُ مَا هَذَا یَا أَبَا الْحَسَنِ فَیَقُولُ نَخْلٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَیَغْرِسُهُ فَمَا یُغَادِرُ مِنْهُ وَاحِدَةً وَ أَقَامَ عَلَى الْجِهَادِ أَیَّامَ حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُذْ قَامَ بِأَمْرِ النَّاسِ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ وَ کَانَ یَعْمَلُ فِی ضِیَاعِهِ مَا بَیْنَ ذَلِکَ فَأَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوکٍ کُلُّهُمْ مِنْ کَسْبِ یَدِهِ ع. (دعائم الإسلام، ج‏2، ص302)

[10] . ادامه روایت چنین است:

و المنحةُ الوَکوف، و الفی‏ءُ على ذی الرحم الظالم فإن لم یکن ذلک فأطعم الجائع و اسق الظمآن و أمر بالمعروف و أنه عن المنکر فإن لم تطق ذلک فکف لسانک إلا من الخیر.

[11] . و علاوه بر روایاتی که در جلسه 340 (حدیث1 و پاورقی‌هایش) آمد، این روایت نیز در همین مضمون است:

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا «فَکُّ رَقَبَةٍ»؟ قَالَ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ غَیْرَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ اللَّهَ فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا [بِوَلَایَتِکُمْ‏] أَهْلَ الْبَیْتِ. (تفسیر فرات الکوفی، ص559)

[12] . فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) ... فَکُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (14) یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ (16)

و لتعدّد المراد بها حسن وقوع «لا» موقع «لمّا»، فإنّها لا تکاد تقع إلّا مکرّرة، إذ المعنى: فلا فکّ رقبة، و لا أطعم یتیما أو مسکینا.

[13] . احادیث1 و 3 از «بَابُ عِتْقِ الصَّغِیرِ وَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ وَ أَهْلِ الزَّمَانَات‏»

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُعْتِقُ غُلَاماً صَغِیراً أَوْ شَیْخاً کَبِیراً أَوْ مَنْ بِهِ زَمَانَةٌ وَ مَنْ لَا حِیلَةَ لَهُ فَقَالَ مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوکاً لَا حِیلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَیْهِ أَنْ یَعُولَهُ حَتَّى یَسْتَغْنِیَ عَنْهُ وَ کَذَلِکَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِیلَةَ لَهُ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتَقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ.

 


341) سوره بلد (90) آیه 12 وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ

بسم الله الرحمن الرحیم

341) سوره بلد (90) آیه 12 

وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ

ترجمه

و چه چیزی آگاهت کرد [= می‌تواند آگاهت کند] که آن گردنه چیست؟

نکات ترجمه‌ای و نحوی

ترکیب «ما أَدْراکَ» را بسیاری از مترجمان «چه می‌دانی» ترجمه کرده‌اند که ترجمه دقیقی نیست و معادل «ما تدری» می‌باشد و درباره این ترکیب در جلسه98 توضیح داده شد، خصوصا اینکه ماده «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد و اینکه این ترکیب دلالت بر عظمت مطلب مورد اشاره می‌کند. http://yekaye.ir/al-qad0r-097-02/

درباره «الْعَقَبَة» نیز در جلسه قبل توضیح داده شد.

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

بدرستی که پیش روی شما گردنه صعب‌العبوری است که گرانباران از آن عبور نتوانند کرد؛ و من می‌خواهم برای آن گردنه سبک‌بار شوم.

أمالی المرتضی، ج‏2، ص289؛ المستدرک علی الصحیحین، ج4،‌ص574[1]

روی عن النبی صلی اللّه علیه و آله أنه قال: إن أمامکم عقبة کئودا لا یجوزها المثقلون، و أنا أرید أن أتخفف لتلک العقبة.[2]


2) از رسول خدا ص روایت شده است که می‌فرمود:

ای جماعت مسلمان! آستین بالا زنید، که کار بسیار جدی است؛

و آماده شوید که سفر نزدیک است؛

و توشه برگیرید که راه دور است؛

و بارتان را سبک سازید که در ورای شما گردنه‌ای صعب‌العبور است که جز سبکباران از آن گذر نکنند؛

بدرستی که پیش روی قیامت، اموری شدید و ترس‌هایی عظیم و زمانه‌ای دشوار خواهد بود:

ظلمت فراگیر شود و فاسقان در مصدر امور آیند، امر به معروف‌کنندگان را پهلو شکنند و نهی از منکرکنندگان را خوار دارند؛

پس برای آن زمان، ایمان به خدا مهیا سازید و به عمل صالح روی آرید و بر نفس خود سخت بگیرید و در سختی‌ها و ضررها صبر پیشه کنید تا به نعیم جاودان برسید.

الاربعون الودعانیة الموضوعة ص13، حدیث33

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ  ص یَقُولُ:

 یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ شَمِّرُوا فَإِنَّ الأَمْرَ جَدٌّ، وَتَأَهَّبُوا فَإِنَّ الرَّحِیلَ قَرِیبٌ، وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِیدٌ، وَخَفِّفُوا أَثْقَالَکُمْ فَإِنَّ وَرَاءَکُمْ عَقَبَةً کَئُودًا لا یَقْطَعُهَا إِلا الْمُخَفِّفُونَ، إِنَّ بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ أُمُورًا شُدُدًا، وَأَهْوَالا عِظَامًا، وَزَمَانًا صَعْبًا یَتَمَلَّکُ فِیهِ الظَّلَمَةُ، وَیَتَصَدَّرُ فِیهِ الْفَسَقَةُ، فَیُضْطَهَدُ فِیهِ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیُضَامُ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَأَعِدُّوا لَذَلِکَ الإِیمَانَ بِاللَّهِ، وَالْجَئُوا إِلَی صَالِحِ الْعَمَلِ وَأَکْرِهُوا عَلَیْهِ النُّفُوسَ، وَاصْبِرُوا عَلَی الضَّرَّاءِ تُفْضُوا إِلَی النَّعِیمِ الدَّائِمِ.


3) از رسول خدا ص درباره سخن خداوند که می‌فرماید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد» روایت شده است:

بدرستی که بالای صراط، گردنه صعب‌العبوری است که مسافتش سه هزار سال است: هزار سال هبوط و سرازیری؛ و هزار سال خار و سنگلاخ و عقرب‌ها و مارها، و هزار سال صعود و سربالایی؛ همانا من اولین کسی هستم که آن گردنه را می‌پیماید، و دومین کسی که از آن گردنه می‌گذرد، [حضرت] علی بن ابی‌طالب است؛

و بعد از مطالب دیگری که گفت، فرمود: جز محمد ص و اهل بیتش کسی از آن بی‌مشقت نمی گذرد.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص155

مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الزَّعْفَرَانِیُّ عَنِ الْمُزَنِیِّ عَنِ الشَّافِعِیِّ عَنْ مَالِکٍ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسٍ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» إِنَّ فَوْقَ الصِّرَاطِ عَقَبَةً کَئُوداً طُولُهَا ثَلَاثَةُ آلَافِ عَامٍ أَلْفُ عَامٍ هُبُوطٌ وَ أَلْفُ عَامٍ شَوْکٌ وَ حَسَکٌ وَ عَقَارِبُ وَ حَیَّاتٌ وَ أَلْفُ عَامٍ صُعُودٌ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَقْطَعُ تِلْکَ الْعَقَبَةَ وَ ثَانِی مَنْ یَقْطَعُ تِلْکَ الْعَقَبَةَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ قَالَ بَعْدَ کَلَامٍ لَا یَقْطَعُهَا فِی غَیْرِ مَشَقَّةٍ إِلَّا مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ.


4) از امام باقر ع درباره سخن خداوند متعال که می‌فرماید «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد»، سوال شد.

حضرت دستی به سینه‌اش زد و فرمود: ما آن گردنه‌ای هستیم که کسی که به درنوردیدنش اقدام کند، نجات یابد.

تفسیر فرات الکوفی ، ص557

قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ‏] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

قَالَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.


5) امیرالمومنین ع در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین نامه‌ای خطاب به امام حسن ع نوشت که به وصیت‌نامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع معروف شده است و از مطالب بسیار خواندنی نهج‌البلاغه می‌باشد. فرازی از آن در جلسه 313 (حدیث3 http://yekaye.ir/al-hajj-22-8/ ) گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:

و بدان که پیشاپیش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز؛

و تو بی‏نیاز نیستی در این تکاپو، از جستجو کردن به طرزی نیکو.

توشه خود را به اندازه گیر چنانکه تو را رساند و پشتت سبک ماند، و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه که سنگینی آن بر تو گران آید؛

و اگر مستمندی یافتی که توشه‏ات را تا به قیامت برد، و فردا که بدان نیازمندی، تو را به کمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار؛ و اگر توانایی‌اش را داری، توشه او را بیشتر کن، که چه‌بسا او را بجویی و نیابی [شاید اشاره به دوره ظهور است که انسان کسی را نمی‌یابد که به او صدقه دهد]،

و غنیمت دان آن را که در حال بی‏نیازیت از تو قرض گیرد تا در روز تنگدستی‏ات بپردازد،

و بدان که پیشاپیش تو گردنه‏ای دشوار است:

«سبک‌بار» در بر شدن بدان، آسوده‏تر از «سنگین‏بار» است؛

و «کندرونده» در پیمودن آن، زشت‌حال‌تر از «شتابنده»؛

و فرود آمدن تو بناچار در آن خواهد بود، یا بر بهشت یا در آتش.

پس پیش از فرود آمدنت برای خویش آذوقه‌ای روانه ساز و پیش از رسیدنت خانه را بپرداز،

که پس از مرگ، نه جای عذر خواستن است، و نه راه به دنیا بازگشتن.

نهج‌البلاغه، نامه31 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص301)؛ خصائص الأئمة علیهم السلام، ص116[3]

و من [وصیته‏] وصیة له ع للحسن بن علی ع کتبها إلیه بحاضرین‏ عند انصرافه من صفین‏

... وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَی بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ [مَهْبِطَهَا بِکَ‏] مَهْبِطَکَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّةٍ أَوْ عَلَی نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ...


تدبر

1) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»

درباره اینکه این گردنه‌ای که باید از آن عبور کرد، چیست، دیدگاه‌های زیر بیان شده است:

الف. خود ائمه ع (تفسیر قمی، ج2، ص422) ویا ولایت اهل بیت ع است. (حدیث2؛ و جلسه340، حدیث1)

ب. همان مطالبی است که در ادامه آیه آمده (آزاد کردن برده و اطعام در قحطی)؛ و از این جهت که خیلی کار سختی است از آن به گردنه تعبیر شده است. (به نقل از سید مرتضی، أمالی، ج‏2، ص290)

ج. تمثیلی است از جایی که انسان باید با نفس و شهواتش مقابله کند که از شدت دشواری به «گردنه صعب‌العبور» ‌تشبیه شده (مجمع‌البیان، ج10، ص750)

د. همان «صراط» است، از این جهت که صراط برای مومنان حقیقی کاملا باز و پیمودنش راحت، و برای دیگران بسیار تنگ و سخت است (ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج‏2، ص113) یا ازین جهت که راهی طولانی و پرمشقت است (نظر مجاهد و ضحاک و کلبی، مجمع‌البیان، ج10، ص750)[4]

ه. موقف خاصی در جهنم است که انجام اعمالی که در آیات بعد آمده، موجب درنوردیدن آن می‌شود. (سید مرتضی، أمالی، ج‏2، ص289) به تعبیر دیگر، یک گردنه واقعی در جهنم است که قبل از پل صراط قرار دارد و باید از آن عبور کرد. (حسن بصری و قتاده، به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص750)

و. خود آتش جهنم است. (سید مرتضی، أمالی، ج‏2، ص290؛ ابن‌عباس، به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص750)

ز. حجت‌ها و دلایلی است که بین بهشتیان و جهنمیان تفاوت می‌گذارد (به نقل از متشابه القرآن، ج‏2، ص113)

ح عباداتی که انسان را به خدا می‌رساند (به نقل از متشابه القرآن، ج‏2، ص113).

ط. محبت امیرالمومنین است (به نقل از متشابه القرآن، ج‏2، ص113)

ی. چه‌بسا مراحل قبل از قیامت (مانند دوره ظهور ویا رجعت) باشد. (اقتباس از حدیث2)

ک. ...

جمع‌بندی

به نظر می‌آید تقریبا همه این دیدگاه ها می‌تواند صحیح باشد با این توضیح که آخرت باطن دنیاست؛ پس این «عقبه» یک وضعیتی در دنیاست که در آخرت تجلی می‌کند؛ این وضعیت هرچه هست، وضعیتی بسیار دشوار است که پیمودنش برای رسیدن به سعادت ضروری است:

به یک معنا، ولایت اهل بیت ع است که پشتوانه تمام اعمال شریعت است،

و به یک معنا خود اعمالی است که خداوند متعال در شریعتش توسط پیامبر اکرم ص و با شرح معتبر ائمه اطهار ع (نه برداشت‌های دل‌بخواهی افراد) در اختیار ما قرار داده است؛

و به یک معنا جلوه آنها در قیامت است؛

و نکته اساسی این است که انتظار نداشته باشیم که اقدام به این کارها، (و در حقیقت، اقدام به دینداری اصیل) کاری کاملا ساده و بی‌دردسر باشد.


2) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»

قبلا اشاره شد (جلسه98، تدبر1http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/ ) که تعبیر «ما ادراک» (چه چیزی آگاهت کرد) 13 بار در قرآن کریم آمده که یکی در مورد «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/2) است و 12 بار آن درباره قیامت و احوالات آن است که عبارتند از «الْحَاقَّةُ» (حاقه/3) ، «سَقَر» (مدثر/27) ، «یَوْمُ الْفَصْلِ» (مرسلات/14) «‏یَوْمُ الدِّینِ‏» (انفطار/17-18) «سِجِّین» (مطففین/8) ، «عِلِّیُّونَ‏» (مطففین/19) ، «الطَّارِقُ» (طارق/2) ، «الْعَقَبَةُ» (بلد/12) ، «الْقارِعَةُ» (قارعه/3) ، «هاویة» (قارعه/10)

چرا در همه اینها یکدفعه نفرمود «مَا ...؟ : فلان چیز چیست»؟ و فرمود «وَ ما أَدْراکَ ما ...: و چه چیزی آگاهت کرد [= می‌تواند آگاهت کند] که ... چیست»؟

الف. می‌خواهد کمال اهمیت و نهایت بزرگی (فخیم بودن) مطلب را بفهماند. (المیزان، ج19، ص392) یعنی تو به کُنه و عظمت آن علم نداری؛ و از بس که آن مطلب عظیم و شدید است، عقل و وهم کسی توان درک آن را ندارد، و هرچه درباره‌اش تصور کنی، مطلب بزرگتر از آن است (الکشاف، ج‏4، ص599)

ب. برای ترساندن و نشان دادن ابهت مطلب (التهویل) است، یعنی تا خود آن و هول و هراس آن را نبینی، گویی از آن اصلا اطلاعی پیدا نکرده‌ای (مجمع‌البیان، ج10، ص516)

ج. در قرآن کریم، هرجا مطلب معلوم است و از آن خبر داده‌اند، تعبیر «ما أدراک» (= چه چیزی آگاهت کرد) می‌آید و هر جا مطلب معلوم نیست و از آن خبر نداده‌اند، تعبیر «ما یدریک» (= چه چیزی آگاهت می‌کند) می‌آید[5]؛ و از این جهت، خطاب به کسی که مطلبی را می‌داند، «ما أدراک» می‌گویند که: آن را [نه مستقیم و بالعیان، بلکه] فقط با توصیفش می‌شناسد. (سفیان ثوری، به نقل از مجمع‌البیان، ج10، ص516 و 750) یعنی گویی وقتی می‌فرماید «ما أدراک»، به کنایه فرموده که «نمی‌دانی»؛ و وقتی می‌فرماید «ما یدریک»، به تصریح فرموده که «نمی‌دانی». (ابن‌عباس، به نقل المیزان، ج19، ص392) [6]

د. برخی چیزهاست که ما نمی‌دانیم، اما باید بدانیم. در عین حال به گونه‌ای هستند که با مدل‌های محاسباتی‌ رایج نمی‌توانیم آنها را بفهمیم. در واقع، ابتدا باید این سوال به طور جدی پیش آید که «چه چیزی می‌توانست تو را آگاه سازد که چیست ...؟»، و تا جواب این سوال را پیدا نکنیم، جواب سوالِ «عقبه چیست»‌ را پیدا نمی‌کنیم. به تعبیر دیگر، شاید می‌خواهد بفرماید اگر با روش‌های عادی کسب معرفت (مشاهده و استدلال‌هایی که بدان انس داشته‌اید) دنبال یافتن پاسخ این سوالید، بدانید که به پاسخ نمی‌رسید.

نکته تخصصی فلسفی

یکی از بحث‌های پردامنه در فلسفه این است که آیا معرفت‌شناسی مقدم است یا وجودشناسی؟ شاید این آیات می‌خواهند هشدار دهند که لزوما پاسخ این سوال، در هر عرصه‌ای یکسان نیست؛ یعنی، حتی اگر به سبک فیلسوفان صدرایی، به نحو کلی، وجودشناسی را مقدم بر معرفت‌شناسی بدانیم؛ اما لااقل، حوزه‌هایی در متن واقعیت وجود دارد که در آن حوزه ابتدا باید مساله معرفت‌شناسی و امکان و چگونگی شناخت در آن حوزه حل شود، تا نوبت به بحث از شناخت هستی و خود آن واقعیت برسد.

اگر دقت شود، چه مواردی که مربوط به وقوع قیامت، و احوالات و مواقف آن است، و چه شب قدر، هیچیک نه‌تنها با حس و تجربه عادی دست‌یافتنی نیست، بلکه براهین فلسفی در فلسفه‌های متعارف قبل از اسلام در قبال آنها ساکت بوده‌اند؛ و هنوز هم رسیدن به بسیاری از اینها (از جمله همین که: موقف خاصی به نام «عقبه» وجود دارد) با برهان‌های رایج فلسفی و حتی شهودات رایج عرفا دست‌نیافتنی می‌نماید؛ اما همین که نه‌تنها خدا از آنها خبرداده، بلکه پیامبر ص و امامان اهل بیت ع هم در شرح و بسط آن سخن گفته‌اند، و در این سخن‌ها ما را مخاطب قرار داده‌اند، یعنی اینها شناختنی است؛ و فقط قبل از هر نظر دادنی، ابتدا باید با استمداد از همانها که از اینها خبر دارند، تاملی کرد که «چه چیزی می‌تواند تو را آگاه کند که اینها چیستند»


3) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»

شبهه

از طرفی گفته‌اند که این شریعت سمحه و سهله (آسان‌گیر و آسان) است و خداوند متعال نخواسته ما را با این احکام به سختی بیندازد (وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر؛ بقره/185) و حَرَج و مشقتی در دین نیست (ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ حج/78)؛ از طرفی می‌گویند «گردنه دشواری در پیش روست» و این گردنه باطن همان اعمال و وظایف دینی است که بسیار دشوار است. (تدبر1)

چگونه این دو سخن با هم جمع می‌شود؟

پاسخ

الف. در دین، به عنوان برنامه الهی، سخت‌گیری و به زحمت انداختن در کار نیست؛ اما این به معنای نادیده گرفتن سختی‌های واقعی نیست. حکایت ما مانند کوهنوردی است که می‌خواهد به قله صعب‌العبوری برسد؛ و اگر نرسد، همه‌چیزش را از دست می‌دهد؛ دین ساده‌ترین برنامه و سهل‌الوصول‌ترین مسیر ممکن برای این سفر، که انسان را به سلامت به مقصد برساند، پیش می‌نهد؛ اما معنایش این نیست که مسیرهای صعب‌العبور، خطرها و پرتگاه‌های مسیر را نادیده بگیرد و کوهنورد را در مورد تک‌تک آنها هشدار ندهد و با ورزش‌های تخصصی، او را برای گذر از اینها آماده نکند.

در یک کلام، به سختی و تکلف انداختن، غیر از نشان دادن و آماده کردن برای سختی‌های مسیر است.

شاید به این جهت است که ابتدا بر اینکه انسان توام در رنج و سختی آفریده شده، تاکید کرد، بعد از «عقبه» و گردنه صعب‌العبور سخن گفت.

ب. دینداری مراتب دارد، و از هر انسانی به قدر توانش انتظار می‌رود. همان گونه که کسی را که در کلاس اول است، برای انجام یک جمع و تفریق ساده، تشویق می‌کنند، ولی یک دانشجوی دکترای ریاضی را به خاطر اشتباه در حل یک معادله دیفرانسیل مذمت می‌کنند؛ آسان‌گیری و سخت‌گیری متناسب با افراد مختلف، متفاوت می‌شود.

ج. ...



[1] . این حدیث را در منابع شیعه نیافتم. اما در منابع اهل سنت فراوان نقل شده است که با عین این تعبیر توسط ابوالدرداء آمده است.

حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثَنَا الرَّبِیعُ بْنُ سُلَیْمَانَ، ثَنَا أَسَدُ بْنُ مُوسَى، ثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ مُحَمَّدُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ مُسْلِمٍ، وَهُوَ الصَّغِیرُ، عَنْ هِلالِ بْنِ یِسَافٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قُلْتُ لأَبِی الدَّرْدَاءِ: أَلا تَبْتَغِی لأَضْیَافِکَ مَا یَبْتَغِی الرِّجَالُ لأَضْیَافِهِمْ؟ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآَلِهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: " إِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُودٌ، لا یَجُوزُهَا الْمُثْقِلُونَ "، فَأُحِبُّ أَنْ أَتَخَفَّفَ لِتِلْکَ الْعَقَبَةِ.

[2] . همچنین در منابع اهل سنت این حدیث هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است.


[3] . متن نامه در خصائص الائمه اندکی متفاوت است. این فقره در آن کتاب چنین روایت شده است:

و من جملة وصیته لابنه الإمام أبی محمد الحسن بن علی ع‏

وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَشَقَّةٍ بَعِیداً وَ هَوْلًا شَدِیداً وَ أَنَّکَ لَا غِنَى بِکَ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُهُ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ ذَلِکَ فَیُوَافِیکَ بِهِ حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ تغتنمه [فَاغْتَنِمْهُ‏] وَ اغْتَنِمْ مَا أَقْرَضْتَ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً مَهْبِطُهَا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَف‏

لازم به ذکر است که شیخ صدوق در من لایحضره الفقه، ج4،‌ص385-393، این نامه را خطاب به محمد حنفیه دانسته‌اند [نه امام حسن] که البته نقل آن هم تفاوت‌هایی با این نامه دارد که چه‌بسا دو نامه بوده باشد.

[4] . نظر این سه نفر آن گونه که مرحوم سبرسی نقل کرده، بسیار با عبارات حدیث 3 سازگار است:

ما روی عن مجاهد و الضحاک و الکلبی أنها الصراط یضرب على جهنم کحد السیف مسیرة ثلاثة آلاف سهلا و صعودا و هبوطا و إن فی جنبیه کلالیب و خطاطیف کأنها شوک السعدان فمن بین مسلم و ناج و مخدوش فی النار منکوس فمن الناس من یمر علیه کالبرق الخاطف و منهم من یمر علیه کالریح العاصف و منهم من یمر علیه کالفارس و منهم من یمر علیه کالرجل یعدو و منهم من یمر علیه کالرجل یسیر و منهم من یزحف زحفا و منهم الزالون و الزالات و منهم من یکردس فی النار و اقتحامه على المؤمن کما بین صلاة العصر إلى العشا.

[5] . تعبیر « ما یُدْریکَ» سه بار در قرآن کریم آمده و هربار بعدش تعبیر «لعلّ: شاید که» دارد:

الأحزاب/63: یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً

الشورى/17: اللَّهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمیزانَ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَریبٌ‏

عبس/3: وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى‏

[6] . علامه طباطبایی بعد از اینکه مطلب مذکور در بند الف را فرموده، مطلبی را به ابن عباس نسبت می‌دهد که تا حدودی شبیه سخن ثوری است و لذا در اینجا آورده شد. متن سخن ایشان چنین است: هذا التعبیر کنایة عن کمال أهمیة الشی‏ء و بلوغه الغایة فی الفخامة و لعل هذا هو المراد مما نقل عن ابن عباس: أن ما فی القرآن من قوله تعالى: «ما أَدْراکَ» فقد أدراه و ما فیه من قوله: «ما یُدْرِیکَ» فقد طوى عنه، یعنی أن «ما أَدْراکَ» کنایة و «ما یُدْرِیکَ» تصریح.

 


340) سوره بلد (90) آیه 11 فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم

340) سوره بلد (90) آیه 11   

فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

ترجمه

ولی نخواست آن گردنه را درنوردد.

ایام شهادت مظلومترین بانوی عالم، که یار مظلومترین مقتدر عالم بود، تسلیت باد

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست                 تا فاطمه زنده است، علی خانه نشین نیست

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس                  افلاک در افلاک، تو را جایگزین نیست

در کوچه ی مسجد تو زمین خوردی و در ما            جز پینه ی چون زانوی اشتر، به جبین نیست

انصار هم از خطبه ی تو شرم نکردند                    کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

غصب فدک این بود که نام تو نباشد                     پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا                      تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست

جایی که علی هست، معاویه چکاره است               قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش                  زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست                المنّة للّه که این است و جز این نیست

(شاعر: مهدی جهاندار)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اقْتَحَمَ»

از ماده «قحم» است. این ماده در اصل دلالت دارد بر ورود در چیزی با شدت و مشقت و سختی (مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص61؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص200). کلمه «اقتحام» به «اقدام» کردن بسیار نزدیک است با این تفاوت که در زبان عربی، «اقدام» در مورد جایی است که انسان خود را به انجام کاری که از آن کراهت دارد، وادار می‌سازد؛ اما «اقتحام»، «اقدام» بر امری است که سخت و شدید و بامشقت باشد (الفروق فی اللغة، ص106)

از این ماده، علاوه بر مورد فوق، یکبار هم به صورت اسم فاعل («مُقْتَحِم»: اقدام‌کننده در کار پرمشقت)‌ (ص/59) در قرآن کریم به کار رفته است.


«الْعَقَبَةَ»

از ماده «عقب» گرفته شده است. برخی گفته‌اند این ماده در دو معنا به کار رفته است. یکی در معنای اینکه چیزی بعد از چیز دیگر بیاید، و دیگری در معنای بلندی و شدت و سختی (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص77؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص576)

در معنای دوم فقط کلمه «عَقَبة» در قرآن کریم (بلد/11-12) به کار رفته است [و فقط همین دوبار] ؛ که معنایش، راه صعب‌العبور در کوه (= گردنه) می‌باشد که پیمودنش پرمشقت است (مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص576)

اما در معنای اول (عَقَب = پشت)، 78 بار در قرآن کریم آمده است که کلماتی که در این معنا به کار رفته، عبارتند از:

«عَقِب: پشت پا» (بقره/143)،

«عَقِب: فرزند و دودمان (جمع آن: اعقاب) (آل‌عمران/144)،

«عاقبت: سرانجام کار» (اعراف/144) ،

«عُقبی: سرانجام و پایان» (شمس/15)

همچنین از کاربردهای آن در ابواب ثلاثی مزید می‌‌توان به باب تفعیل «تعقیب: پیگری کردن [غالبا با تاکید بر اینکه بخواهد انجام دهنده کار را عقوبت کند]» اشاره کرد که غیر از فعل آن (نمل/10)، اسم فاعل «مُعَقِّب: پیگیری کننده‌‌» (رعد/41 و 11) هم از آن در قرآن به کار رفته است.

و نیز باب مفاعله (معاقبه: پی کاری را گرفتن، مواخذه و عتاب کردن، جزای کار بد را دادن» که غیر از فعل آن (حج/60)، به صورت مصدر «عقاب» (بقره/196) هم به کار رفته است؛

به نظر می‌رسد در این دو باب، به ویژه باب مفاعله، دو معنای مذکور (در پی بودن، و شدت و سختی) با همدیگر لحاظ شده است، زیرا که غالبا این دو باب، در عاقبت‌های بد و سختگیرانه (عذاب) به کار می‌رود.


حدیث

1) ابان بن تغلب می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایت شوم؛ «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی نخواست آن گردنه را درنوردد» ؟!

فرمود: کسی که خداوند با [برخورداری از نعمت] ولایت ما او را اکرام بخشید، قطعا از آن گردنه عبور کرده است؛ و ما همان گردنه‌ای هستیم که کسی که ما را درنوردد، نجات می‌یابد.

سپس سکوت کرد، بعد فرمود:

آیا نمی‌خواهی مطلبی به تو بدهم که از دنیا و آنچه در آن است بهتر باشد؟

گفتم: فدایت شوم، چرا نخواهم؟!

فرمود: اینکه خداوند در ادامه‌اش فرمود «آزاد کردن گُرده‌ای [= یک برده‌]» (بلد/13)، همه مردم برده و در بند آتش‌اند غیر از تو و هم‌مسلکی‌هایت، که همانا خداوند عز و جل با [تن دادن شما به] ولایت ما اهل بیت، گُرده شما از آتش را رها کرد.

فضائل الشیعة (للصدوق)، ص26؛ الکافی[1]، ج‏1، ص431؛ تفسیر فرات الکوفی[2]، ص558 ؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین[3]، ص455

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبَّادُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَقَالَ مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَکَتَ ثُمَّ قَالَ هَلَّا أُفِیدُکَ حَرْفاً فِیهَا خَیْراً مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قَالَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَکُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏.


2) از امام باقر ع روایت شده است:

امیرالمومنین ع وقتی در کوفه بود، بعد از اقامه نماز عشاء سه بار مردم را نداد می‌داد تا همه اهل مسجد بشنوند که:

ای مردم! بار بربندید - خداوند رحمتش را ارزانی‌تان دارد - که در میان شما بانگ رحیل (= اعلام حرکت کاروان) بلند شده است؛ و بعد از اینکه بانگ رحیل سر داده‌اند، این دل بستن[4] به دنیا چیست؟!

بار بربندید - خداوند رحمتش را ارزانی‌تان دارد - و به آنجایی که پیش روی شماست با بهترین زاد و توشه کوچ کنید که این زاد همان تقواست؛

و بدانید که راهتان به سوی معاد است و گذرتان بر صراط، و عرصه‌ای بشدت دهشت‌آور پیش رویتان است، و در مسیرتان گردنه‌ای صعب‌العبور و منزلگاه‌هایی دهشت‌آور و مخوف است که چاره‌ای جز عبور از آنها و وقوف بدانها نیست؛ خواه با رحمتی از جانب خداوند و نجات یافتن از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشم‌انداز و شدت امتحان‌هایش، و خواه با هلاکتی که دیگر بعدش راه جبرانی نیست.

الأمالی( للصدوق)، ص498؛ الأمالی (للمفید)، ص199؛

این حدیث با اندکی تفاوت در برخی عبارات در نهج‌البلاغه(خطبه204)[5]، خصائص الأئمة ع (ص98)[6] و الإرشاد شیخ مفید (ج‏1، ص234)[7] نیز آمده است.

حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالْکُوفَةِ إِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ یُنَادِی النَّاسَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى یُسْمِعَ أَهْلَ الْمَسْجِدِ أَیُّهَا النَّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ فَمَا التَّعَرُّجُ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَ نِدَاءٍ فِیهَا بِالرَّحِیلِ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ انْتَقِلُوا بِأَفْضَلِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ هُوَ التَّقْوَى وَ اعْلَمُوا أَنَّ طَرِیقَکُمْ إِلَى الْمَعَادِ وَ مَمَرَّکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَکُمْ وَ عَلَى طَرِیقِکُمْ عَقَبَةٌ کَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَکُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ فَنَجَاةٌ مِنْ هَوْلِهَا وَ عِظَمِ خَطَرِهَا وَ فَظَاعَةِ مَنْظَرِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَکَةٍ لَیْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ.


3) کسی امام سجاد ع را دشنام داد.

حضرت فرمود: ای جوان! در پیش روی ما گردنه صعب‌العبوری است که اگر از آن رد شوم برایم اهمیت ندارد که چه گفتی، و اگر در آن سرگردان بمانم، من، از آنچه گفتی، بدترم.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص157

    شَتَمَهُ [زَیْنَ الْعَابِدِینَ ع] رجلٌ فَقَالَ ع یَا فَتَى إِنَّ بَیْنَ أَیْدِینَا عَقَبَةً کَئُوداً فَإِنْ جُزْتُ مِنْهَا فَلَا أُبَالِی بِمَا تَقُولُ وَ إِنْ أَتَحَیَّرْ فِیهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا تَقُولُ.


تدبر

1) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

«لا» در این آیه می‌تواند به معنای «نفی» باشد، یعنی خبر می‌دهد که به عبور از این گردنه اقدام نکرد؛

ویا می‌تواند در معنای استفهام انکاری باشد یعنی مواخذه می‌کند که «[آیا] به عبور از این گردنه اقدام نکرد؟» (أمالی المرتضى، ج‏2، ص289)[8]


2) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

در آیات قبل بیان شد که انسان در سختی و مشقت آفریده شد. (بلد/4) چرا که او از ابتدا با ظرفیت بی‌نهایت آفریده شده و خودش قرار است این ظرفیت را شکوفا کند (جلسه333، تدبر2) و اگر این نگاه واقع‌بینانه به زندگی را نداشته باشد، سرمایه‌های خود را بیهوده در راه رسیدن به رفاه دنیوی هدر خواهد داد. (جلسه333، تدبر3) و اگر این نگاه را داشته باشد، هیچگاه در کوران حوادث ناامید نخواهد شد.

اکنون می‌افزاید که یکی از سختی‌هایی که باید در زندگی‌اش جدی بگیرد این است  که در مسیرش گردنه صعب‌العبوری هست.

انسانی که باور نکند که در رنج آفریده شده، هیچگاه برای درنوردیدن این گردنه اقدام نخواهد کرد.

اما آیا این گردنه را می‌شناسیم؟

آیا آن را جدی گرفته‌ایم؟

آیا برای عبور از این گردنه زاد و توشه کافی و امکانات لازم برداشته‌ایم؟ (حدیث2)


3) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

کسی که این گردنه را جدی بگیرد، نه‌تنها مشکلات دنیا، بلکه حتی زخم زبان‌ها و دشنام‌ها و آزار مردم هم برایش سهل می‌شود. (حدیث3)

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم      سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/

  حکایت

شخصی به ابوذر گفت: تو همانی که فلانی تو را از سرزمینت تبعید کرد؛ اگر خیری در تو بود، هیچگاه تبعیدت نمی‌کردند.

گفت: برادرزاده! در پیش روی من، گردنه صعب‌العبوری است که اگر از آن نجات یابم، آنچه گفتی [= اینکه مرا به چنین بیابان بی‌آب و علفی تبعید کرده‌اند] ضرری به من نمی‌زند؛ و اگر از آن نجات نیابم، من [شایسته] بدتر از آنم که تو درباره‌ام گفتی.[9]

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص308


4) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

موجودی که قرار است مسیر معینی را در زمانی معین بپیماید، سرعتش را می‌توان محاسبه کرد و نیز توانی را که برای رسیدن به آن سرعت هم محاسبه‌پذیر است و با منطق عادی جور درمی‌آید.

اما به انسان عمر محدود داده شده، ولی مسیری که قرار است طی کند، نامحدود است، علی‌القاعده با محاسبات عادی پیمودنی نیست. شاید همین است که از آن به گردنه تعبیر شده است. یعنی راه عادی نیست، بلکه بس صعب‌العبور است که شنیدنش انسان را دچار ترس می‌کند، چه رسد به پیمودنش.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان چون ظرفیت و توان بی‌نهایت دارد، می‌تواند به پیمودن راهی بی‌نهایت در زمانی محدود اقدام کند؛ و چون انسان آفریده شده، باید بدان اقدام کند؛ وگرنه، آن انسانی که قرار بود که باشد (یعنی همان که خدا وعده‌اش را به فرشتگان داد که در زمین خلیفه قرار می‌دهم)، حاصل نخواهد شد؛ و اگر این موجود با این ظرفیت عظیم، این گردنه را نپیماید و بخواهد ظرفیتش را در همین‌جا خرج کند، هیچ حیوانی در بدی و خونریزی و فساد، به گرد او نخواهد رسید؛ همان چیزی که فرشتگان نگرانش بودند. (بقره/30) http://yekaye.ir/2-baqare-030/


5) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

عبور از هر گردنه صعب‌العبوری نیازمند راهنمایی است که نه فقط به نقشه راه (قرآن کریم) را کاملا آشنا باشد، بلکه دست انسان را بگیرد و مانع سقوط وی در پرتگاه باشد.

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کَنَد

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/

شاید به همین جهت است که در بسیاری از روایات، این گردنه، همان ولایت اهل بیت ع معرفی شده است (حدیث1، و احادیث جلسه بعد).

پس، قبول ولایت اهل بیت ع، صرفا یک ادعای زبانی ویا شناسنامه‌ای نیست؛ گردنه‌ای است که اگر کسی ادعای رفتنش را کند، باید دستش را به امامش بدهد؛ کاری بسیار «صعب مستصعب» (جلسه220، حدیث5 http://yekaye.ir/2-baqare-030/ ؛  جلسه184، حدیث5 http://yekaye.ir/an-nisa-004-100/ ؛ جلسه 279، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hegr-15-40/) که به‌سختی امتحانش می‌کنند، و باید رحمت خدا (که در قالب دستگیری ائمه جلوه می‌کند) شامل حالش شود تا بتواند «از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشم‌انداز و شدت امتحان‌هایش» نجات یابد (حدیث3)

نکته تخصصی در شناخت جامعه اسلامی

امروز سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود. امت بعد از رحلت پیامبر ص آزمون تاریخی‌ای از سر گذراند، که قبر مخفی تنها یادگار پیامبر ص، بهترین دلیل بر رفوزه شدن اغلب مردم آن زمان از آن آزمون است، و بخوبی نشان می‌دهد چند نفر برای عبور از این گردنه حاضرند دستشان را در دست راهنما بگذارند.

تحمل نشدن حکومت عدل امیرالمومنین ع توسط مردمی که از تبعیض‌ها و پارتی‌بازی‌های خلیفه قبل ناراضی شده بودند و برپایی سه جنگ بزرگ در مدت پنج سال، علیه کسی که حتی غیرمسلمانان او را «صوت العدالة الانسانیة» نامیدند، شاهد دیگری است بر اینکه انسان‌ها، چه اندازه، آمادگی عبور از این گردنه را دارند.

تحمیل صلح بر امام حسن ع و به شهادت رساندن امام حسین ع به دست همین مردم، و در یک کلام، تاریخی که بر اهل بیت گذشت، و نهایت غیبت امام زمان ع همگی شواهدی است که نشان می‌دهند آمادگی انسانها برای درنوردیدن این عقبه چه اندازه بوده است.

آیا انقلاب ما، اعلام آمادگی مردم برای عبور از این گردنه بوده است؟

این مردم تاکنون و با دیدن این همه منافق داخلی - که حتی در رده‌های مختلفی از مسئولان نظام هم حضورشان ملموس است - و فشارهای دشمن خارجی و تبلیغات معاویه‌صفت رسانه‌هایشان، و با اینکه هنوز امامش را ندیده که دست در دست او بگذارد، در این وانفسای غیبت، بر اساس توصیه‌های همان امامان، حرکت خود را آغاز کرده و دست خود را در دست نایب عام ایشان گذاشته‌، و بر عبور از این گردنه اصرار دارد؛ و لذاست که سختی‌های آن را تحمل کرده است؛ بدین امید که برسد روزی که دستش را در دست خود امام بگذارد.

اما آیا همچنان پای سختی‌های این گردنه می‌ایستند؟

تاریخ قضاوت خواهد کرد.

 



[1] . سند و متن روایت در کافی چنین است: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُهُ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَکَتَ فَقَالَ لِی فَهَلَّا أُفِیدُکَ حَرْفاً خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُهُ فَکُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ اللَّهَ فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ

[2] . در این کتاب سه روایت با سندهای مختلف و به همین مضمون آمده است:

(1) قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا] [فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ‏] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ‏] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.

(2) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ یُوسُفَ بْنِ بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَانٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ یَا أَبَانُ بَلَغَکَ عَنْ أَحَدٍ فِیهَا شَیْ‏ءٌ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ یَا أَبَانُ نَحْنُ الْعَقَبَةُ وَ لَا یَصْعَدُ إِلَیْنَا إِلَّا مَنْ کَانَ مِنَّا ثُمَّ قَالَ أَ لَا أَزِیدُکَ حَرْفاً هُوَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ النَّاسُ مَمَالِیکُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ غَیْرَ أَصْحَابِکَ فُکِکْتُمْ مِنْهَا قُلْتُ بِمَا ذَا [جُعِلْتُ فِدَاکَ‏] فُکِکْنَا مِنْهَا قَالَ بِوَلَایَتِکُمْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع.

(3) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ [الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ‏] عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى [عَلَى‏] صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ سَکَتَ فَقَالَ لِی أَ فَلَا أُفِیدُکَ کَلِمَةً هِیَ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى قَالَ فَکُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ مَا خَلَا نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا فَبِنَا فَکَّ اللَّهُ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ.

[3] . در نقل دیلمی، پایانش مطلب اضافه‌ای هم دارد:

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنِ انْتَحَلَ وَلَایَتَنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ فَنَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ قَالَ مَهْلًا أُفِیدُکَ حَرْفاً هُوَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قَوْلَهُ تَعَالَى «فَکُّ رَقَبَةٍ» إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَأْتِی بِذُنُوبٍ مِثْلِ رَمْلِ عَالِجٍ لَشَفَعْنَا فِیهِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَلَکُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

[4] . تعرج: محکم بستن مرکب هنگام توقف طولانی مدت.

[5] . و من کلام له ع کان کثیرا ما ینادی به أصحابه‏

تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ [الْعَرْجَةَ] عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِیَّةِ نَحْوَکُمْ [دَائِبَةٌ] دَانِیَةٌ وَ کَأَنَّکُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِیکُمْ وَ قَدْ دَهِمَتْکُمْ مِنْهَا مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ [مُضْلِعَاتُ‏] مُعْضِلَاتُ الْمَحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْیَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَى.

[6] . وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ ع تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ هَائِلَةً مَخُوفَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاظَتِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ کَرَاهَةِ مَنْظَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَکَةٍ لَیْسَ بَعْدَهَا نَجَاةٌ فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى کُلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّة

[7] . مَا رَوَاهُ الْعُلَمَاءُ بِالْأَخْبَارِ وَ نَقَلَةُ السِّیرَةِ وَ الْآثَارِ أَنَّهُ کَانَ ع یُنَادِی فِی کُلِّ لَیْلَةٍ حِینَ یَأْخُذُ النَّاسُ مَضَاجِعَهُمْ لِلْمَنَامِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کَافَّةُ أَهْلِ الْمَسْجِدِ وَ مَنْ جَاوَرَهُ مِنَ النَّاسِ تَزَوَّدُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا یَحْضَرُکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ بِهَا وَ الْوُقُوفِ عَلَیْهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاعَتِهَا وَ إِمَّا هَلَکَةٌ لَیْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ یَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ تُؤَدِّیهِ أَیَّامُهُ إِلَى شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ وَ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر

[8] . فأما قوله تعالى: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ففیه وجهان:

أحدهما أن یکون فَلَا بمعنى الجحد و بمنزلة «لم»، أى فلم یقتحم العقبة؛ و أکثر ما یستعمل هذا الوجه بتکریر لفظ «لا»؛ کما قال سبحانه: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى؛ [القیامة: 31] أى لم یصدّق و لم یصلّ، و کما قال الحطیئة:

         و إن کانت النّعماء فیهم جزوا بها             و إن أنعموا، لا کدّروها و لا کدّوا

 و قلّما یستعمل هذا المعنى من غیر تکریر لفظ؛ لأنهم لا یقولون: لا جئتنى و زرتنى؛ یریدون: ما جئتنى؛ فإن قالوا: لا جئتنى و لا زرتنى صلح؛ إلا أن فى الآیة ما ینوب مناب التکرار و یغنى عنه، و هو قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا؛ فکأنه قال: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، و لا آمن؛ فمعنى التکرار حاصل.

و الوجه الآخر: أن تکون «لا» جاریة مجرى الدعاء؛ کقولک: لا نجا و لا سلم، و نحو ذلک.

و قال قوم: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ أى فهلّا اقتحم العقبة! أو أ فلا اقتحم العقبة! قالوا: و یدل على ذلک قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ، و لو کان أراد النفى لم یتصل الکلام.

و هذا الوجه ضعیف جدا، لأن قوله تعالى: فَلَا خال من لفظ الاستفهام، و قبیح حذف حرف الاستفهام فى مثل هذا الموضع، و قد عیب على عمر بن أبى ربیعة قوله:

         ثمّ قالوا: تحبّها؟ قلت: بهرا             عدد القطر و الحصى و التراب

 فأما الترجیح بأن الکلام لو أرید به النفى لم یتصل فقد بیّنا أنه متصل، مع أنّ المراد به النفى؛ لأن قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا معطوف على قوله: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، أى فلا اقتحم العقبة، ثم کان من الذین آمنوا. و المعنى أنه ما اقتحم العقبة و لا آمن؛ على ما بینا.

[9] . قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ- أَنْتَ الَّذِی نَفَاکَ فُلَانٌ مِنَ الْبَلَدِ- لَوْ کَانَ فِیکَ خَیْرٌ مَا نَفَاکَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی إِنَّ قُدَّامِی عَقَبَةً کَئُوداً إِنْ نَجَوْتُ مِنْهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا قُلْتَ وَ إِنْ لَمْ أَنْجُ مِنْهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا قُلْتَ لِی.

 


339) سوره بلد (90) آیه 10 وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَ

بسم الله الرحمن الرحیم

339) سوره بلد (90) آیه 10   

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ

ترجمه

و او را به دو مکان برجسته (جای رفیع) ره نمودیم؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

 «النَّجْدَیْنِ»

تثنیه از کلمه «النجد» است. «نجد» در اصل به معنای علوّ و برتری‌ای است که همراه با قوت و شدت باشد؛ و از بارزترین مصادیقش «زمین مرتفع» و «راه مرتفع»ی است که محکم باشد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص391؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36) تا حدی که برخی از اهل لغت، اولین معنای آن را «هر جایی از زمین که برآمده و از اطرافش بلندتر باشد» دانسته‌اند (کتاب العین، ج6، ص83؛ مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص791). به «پستان» زن هم از این جهت که حالت برآمدگی دارد «نجد» گفته می‌شود. (تاج العروس، ج5، ص270) همچنین به مرد شجاع «نجد» و به انسان جنگجو «مُناجد» می‌گویند از این جهت که با قدرت خویش بر همانندهای خویش برتری می‌جوید (معجم المقاییس اللغة[1]، ج‏5، ص391؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36)


اینکه مقصود از «النَّجْدَیْنِ: دو نجد» چیست؛ دیدگاههای متعددی بیان شده است:

-         بسیاری گفته‌اند منظور دو راه خیر و شر است (روایتی از امیرالمومنین، و نظر ابن‌عباس، قتاده، مجاهد؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص748؛ أمالی (للمرتضى)، ج‏2، ص288 و نیز: مفردات ألفاظ القرآن، ص791)[2]، آنگاه درباره چرایی این چنین تعبیری سه دیدگاه مطرح شده است (مجمع البیان، ج‏10، ص748؛ أمالی (للمرتضى)، ج‏2، ص288): یا از این جهت است که دو راهی است که دائما پیش چشم انسان رخ می‌نماید و کاملا آشکار است (گویی برتر از اطرافش است)؛ و یا از باب «تغلیب» است (در زبان عربی، در مورد کلماتی که از وجهی به هم مرتبط باشند کلمه اول را به صورت مثنی ذکر می‌کنند؛ مثلا گاه به خورشید و ماه «قمرین» گویند [یا کاظمین که اشاره است به امام کاظم و امام جواد] و در واقع، «طریق الخیر: راه خوبی» است که راهی مرتفع است؛ اما از باب تغلیب، به «طریق الخیر و طریق الشر» «النجدان» گفته‌اند)؛ و یا از این جهت که «راه شر» هم امری است که با توجه به (و البته اجتناب کردن از) آن می‌تواند به رفعت رسید.

-         برخی هر دو نجد را دارای بار معنایی مثبت قلمداد کرده‌اند؛ در این میان هم اقوال متعددی وجود دارد: برخی آن را طریق حق در دنیا و طریق حق در آخرت دانسته‌اند که باطنشان یکی است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص37)؛ و برخی «نجدان» را به معنای «دو پستان» مادر دانسته‌اند. (نظر سعید بن مسیب و ضحاک، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص748)[3]

این ماده در قرآن کریم فقط در همین آیه آمده است.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره معنای آیه « و او را به دو مکان برجسته [= شاهراه] ره نمودیم» سوال شد.

فرمودند: مکان برجسته [= شاهراه] خیر و شر است.

الکافی، ج‏1، ص163؛ التوحید (للصدوق)، ص411؛ الأمالی (للطوسی[4])، ص660

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» قَالَ نَجْدَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ.[5]


2) فضل بن یونس می‌گوید امام کاظم ع به من فرمود:

مطلب خیر را ابلاغ کن و سخن خوب بگو؛ و «إِمَّعَةُ» [= «منم با شما» ، حزب باد] نباش.

گفتم: «إِمَّعَةُ» چیست؟

فرمود: نگو من با مردمم [هرچه دیگران بگویند] و منم یکی از مردم؛ چرا که رسول خدا ص فرمود: بدانید که دو تا مکان برجسته [= دوتا شاهراه] در کار است: شاهراه خیر و شاهراه شر؛ پس این گونه نباشد که شاهراه شر برایتان دوست‌داشتنی‌تر باشد از شاهراه خیر.

تحف العقول، ص413

عن الإمام الکاظم ع،

قَالَ لِفَضْلِ بْنِ یُونُسَ أَبْلِغْ خَیْراً وَ قُلْ خَیْراً وَ لَا تَکُنْ إِمَّعَةً[6] !

قُلْتُ وَ مَا الْإِمَّعَةُ؟

قَالَ لَا تَقُلْ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ؛ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَلَا یَکُنْ نَجْدُ الشَّرِّ أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْر.


3) روایت شده است که امام باقر ع درباره «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ: آیا برایش قرار ندادیم دو چشم؛ و  زبانی و دو لب، و او را به دو مکان برجسته (دو شاهراه) ره نمودیم» فرمودند:

«الْعَیْنَان» (دو چشم) رسول خدا ص است؛ و «اللِّسَان» (زبان) امیرالمومنین ع است و «الشَّفَتَان» (دو لب) امام حسن ع و امام حسین ع می‌باشند و «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (او را به دو مکان برجسته ره نمودیم) ولایت همگی آنها، و برائت جستن از همگی دشمنان آنهاست.

غرر الأخبار (دیلمی)[7]، ص157

أَبِی یَعْقُوبَ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ قَالَ قَالَ الْعَیْنَانِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ اللِّسَانِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الشَّفَتَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ إِلَى وَلَایَتِهِمْ جَمِیعاً وَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ جَمِیعاً.


4) از امام سجاد روایت شده است:

... پس ای بندگان خدا تقوای الهی در پیش گیرید و بیندیشید و بدانید که برای چه آفریده شده‌اید؛

چرا که خداوند شما را بیهوده نیافرید و شما را به حال خود رها نکرد؛

خودش را به شما شناساند و رسولش را به جانبتان فرستاد و کتابش را بر شما نازل کرد که در آن است حلال و حرامش و حجت‌ها و مَثَل‌هایش؛

پس تقوای الهی پیشه کنید چرا که پروردگارتان بر شما احتجاج کرد و فرمود: «آیا برایش دو چشم قرار ندادیم؟ و زبانی و دو لب؟ و دو مکان برجسته (دو شاهراه) را به او نمودیم.» (بلد/8-10) و این حجتی علیه شماست...

تحف العقول، ص274

و روی عن الإمام سید العابدین علی بن الحسین ع‏

... فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ تَفَکَّرُوا وَ اعْمَلُوا لِمَا خُلِقْتُمْ لَهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى قَدْ عَرَّفَکُمْ نَفْسَهُ وَ بَعَثَ إِلَیْکُمْ رَسُولَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ فِیهِ حَلَالُهُ وَ حَرَامُهُ وَ حُجَجُهُ وَ أَمْثَالُهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَقَدِ احْتَجَّ عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ فَقَالَ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ. وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ. وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» فَهَذِهِ حُجَّةٌ عَلَیْکُم‏.


5) امیرالمومنین ع فرمودند:

شما را بینا کردند، اگر ببینید؛

و هدایتتان کردند، اگر هدایت شوید؛

و به گوشتان رساندند، اگر گوش دهید.

نهج البلاغه، حکمت157

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع

قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ قَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.

تدبر

1) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

منظور از دو «نجد»، و هدایت به آن، چیست؟

الف. معنایش شبیه است به آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: پس به او دریدگی‌اش و خودنگهداری‌اش را الهام کرد» (شمس/8؛‌ جلسه135 http://yekaye.ir/ash-shams-091-08/)؛ یعنی خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده که دو راه خوبی و بدی را می‌شناسد (حدیث1 و 2) و بدین گونه حجت را بر انسان تمام کرده است. (حدیث4)

ب. تبعیت از پیامبر ص و اهل بیت ایشان، و برائت از دشمنان ایشان است، که باطن این دو، دو مقام رفیعی که خداوند برای انسان قرار داده و در قیامت جلوه‌گر می‌شود. (حدیث3)

ج. دو انسان بلندمرتبه‌ای (امام حسن و حسین علیهماالسلام) است (جلسه334، حدیث2) که سبک زندگی آنها مکمل همدیگر برای تصمیم‌گیری در شرایط مختلف است. و هدایت، در اینجا به معنای هدایت تشریعی است.

د. دو جایگاه رفیع و استوار است در زندگی دنیا و در آخرت، چرا که اساسا سعادت اخروی، باطن سعادتی است که در دنیا کسب شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36)

ه. در نکات ترجمه اشاره شد که یکی از معانی «نجد» پستان مادر است؛ در این صورت، آیه در ادامه نعمتهای خدا بر انسان، که به او دو لب داده، می‌فرماید که او را در همان ابتدای ولادت، به سوی پستان مادر هدایت کردیم.

و. ...



2) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

حکایت

هشام بن حکم (از اصحاب خاص امام صادق ع) وارد بصره شد و در حلقه درس عمرو بن عبید حاضر شد در حالی که عمرو او را نمی‌شناخت. به عمرو گفت: آیا خدا برایت دو چشم قرار نداده است؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه با آن در ملکوت آسمانها و زمین بنگرم و عبرت گیرم.

گفت: و برایت دهانی قرار داده؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه غذا بخورم و جواب دیگران را بدهم.

و همین طور یک‌یک حواس را شمرد؛ سپس گفت: و برایت قلبی قرار داده؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه حواس آنچه ادراک کرده‌اند را به او برسانند و او بین آنها تمییز گذارد. [امروزه مرکز ادراکات را مغز می‌دانند، اما قدما آن را قلب می‌دانستند.]

گفت: در مورد تو، پروردگارت رضایت نداد که حواس پنجگانه را بیافریند مگر اینکه برایش امامی قرار داد که همه بدان رجوع کنند؛ آیا رضایت می‌دهد برای این خلایقی که عالم اینها را این اندازه متلاطم کرده است، امامی قرار ندهد که به او رجوع کنند؟

أمالی المرتضى، ج‏1، ص176-177[8]


مطلب زیر صرفا طرح یک احتمال ذوقی است و لذا در کانال نگذاشتم

3) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

«نجد» در اصل به معنای مکان مرتفع است و قرآن می‌فرماید «ما انسان را به دو مکان مرتفع هدایت کردیم.» همه موارد مذکور در تدبر قبل می‌توانند مصادیقی از این دو مکان مرتفع باشند. در واقع، اینکه یکی از آنها را به وضوح نام نبرد و تعبیر «نجد» که به معنای مکان مرتفع است به کار برد، شاید بدین جهت است که اشاره کند بر این خصلت انسان که همواره کمال طلب است. و همه مصادیق فوق یکی از نمونه‌های رفعتی است که انسان با آن مواجه است.

اما چرا از دو «نجد» سخن گفت؟

شاید اشاره باشد به اینکه خداوند همه چیز را زوج آفریده است و به همین جهت در کمال انسان هم نوعی دوئیت وجود دارد.



[1] . و «النجدة» در مقام تقاضای کمک کردن [شبیه «کمک!» «نجاتم دهید» در فارسی] است از این جهت که انسان را در موضع برتری قرار دهد نسبت به دشمن و تهدیدی که متوجه شخص شده است

[2] . راغب اصفهانی تفصیل داده، و گفته‌ است: دو راه حق و باطل در اعتقاد، صدق و کذب در سخن گفتن، و خوب و بد در اعمال است.

[3] . هم مرحوم طبرسی و هم سید مرتضی این وجه را آورده اما این مطلب را هم به حضرت امیر ع نسبت داده است که:

عن ابن عباس روى أنه قیل لأمیر المؤمنین علیّ علیه السلام: إن ناسا یقولون فى قوله: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ: إنهما الثدیان، فقال علیه السلام: لا، إنهما الخیر و الشر. (مجمع البیان، ج‏10، ص749؛ أمالی المرتضى، ج‏2، ص288)

[4] . البته سند ایشان تا امام متفاوت است: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْهُنَائِیُّ الْبَصْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ الزَّعْفَرَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ أَبُو جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)

[5] . این دو روایت هم موید همین روایت است:

عن علی (ع): «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» أی سبیل الخیر و سبیل الشر (مجمع البیان، ج‏10، ص749)

قال الحسن بلغنی أن رسول الله ص قال یا أیها الناس هما نجدان نجد الخیر و نجد الشر فما جعل نجد الشر أحب إلیکم من نجد الخیر (مجمع البیان، ج‏10، ص749)

[6] . «الإِمَّعَة» بکسر الهمزة و تشدید المیم: الذى لا رأى له، فهو یتابع کل أحد على رأیه، و الهاء فیه للمبالغة. و یقال فیه إِمَّع أیضا. و لا یقال للمرأة إِمَّعَة، و همزته أصلیة؛ لأنه لا یکون أفعل وصفا. و قیل هو الذى یقول لکل أحد أنا معک. و منه‏ حدیث ابن مسعود رضى اللّه عنه «لا یکوننّ أحدکم إِمَّعَة، قیل و ما الإِمَّعَة؟ قال الذى یقول أنا مع الناس»  (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏1، ص67)

[7] . منابع زیر همگی از وی نقل کرده‌اند با این عبارت (الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الدَّیْلَمِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ حَدِیثاً مُسْنَداً یَرْفَعُ إِلَى أَبِی یَعْقُوبَ الْأَسَدِیِّ...) تأویل الآیات الظاهرة، ص772؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص664؛ بحار الأنوار، ج‏24، ص280


[8] . روى أن هشام بن الحکم قدم البصرة فأتى حلقة عمرو بن عبید فجلس فیها و عمرو لا یعرفه، فقال لعمرو: أ لیس قد جعل اللّه لک عینین؟ قال: بلى، قال: و لم؟ قال: لأنظر بهما فى ملکوت السموات و الأرض فأعتبر، قال: و جعل لک فما؟ قال: نعم، قال: و لم؟ قال: لأذوق الطعوم «5»، و أجیب الداعى؛ ثم عدّد علیه الحواس کلها، ثم قال: و جعل لک قلبا؟ قال: نعم: قال: و لم؟ قال: لتؤدى إلیه الحواسّ ما أدرکته، فیمیز بینها، قال: فأنت لم یرض لک ربّک تعالى إذ خلق لک خمس حواس حتى جعل لها إماما ترجع إلیه؛ أ یرضى لهذا الخلق الذین جشأ بهم العالم ألّا یجعل لهم إماما یرجعون إلیه؟ فقال له عمرو: ارتفع حتى ننظر فى مسألتک، و عرفه؛ ثم دار هشام فى حلق البصرة فما أمسى حتى اختلفوا.