341) سوره بلد (90) آیه 12 وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ
بسم الله الرحمن الرحیم
341) سوره بلد (90) آیه 12
وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ
ترجمه
و چه چیزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] که آن گردنه چیست؟
نکات ترجمهای و نحوی
ترکیب «ما أَدْراکَ» را بسیاری از مترجمان «چه میدانی» ترجمه کردهاند که ترجمه دقیقی نیست و معادل «ما تدری» میباشد و درباره این ترکیب در جلسه98 توضیح داده شد، خصوصا اینکه ماده «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد و اینکه این ترکیب دلالت بر عظمت مطلب مورد اشاره میکند. http://yekaye.ir/al-qad0r-097-02/
درباره «الْعَقَبَة» نیز در جلسه قبل توضیح داده شد.
حدیث
1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
بدرستی که پیش روی شما گردنه صعبالعبوری است که گرانباران از آن عبور نتوانند کرد؛ و من میخواهم برای آن گردنه سبکبار شوم.
أمالی المرتضی، ج2، ص289؛ المستدرک علی الصحیحین، ج4،ص574[1]
روی عن النبی صلی اللّه علیه و آله أنه قال: إن أمامکم عقبة کئودا لا یجوزها المثقلون، و أنا أرید أن أتخفف لتلک العقبة.[2]
2) از رسول خدا ص روایت شده است که میفرمود:
ای جماعت مسلمان! آستین بالا زنید، که کار بسیار جدی است؛
و آماده شوید که سفر نزدیک است؛
و توشه برگیرید که راه دور است؛
و بارتان را سبک سازید که در ورای شما گردنهای صعبالعبور است که جز سبکباران از آن گذر نکنند؛
بدرستی که پیش روی قیامت، اموری شدید و ترسهایی عظیم و زمانهای دشوار خواهد بود:
ظلمت فراگیر شود و فاسقان در مصدر امور آیند، امر به معروفکنندگان را پهلو شکنند و نهی از منکرکنندگان را خوار دارند؛
پس برای آن زمان، ایمان به خدا مهیا سازید و به عمل صالح روی آرید و بر نفس خود سخت بگیرید و در سختیها و ضررها صبر پیشه کنید تا به نعیم جاودان برسید.
الاربعون الودعانیة الموضوعة ص13، حدیث33
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ:
یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ شَمِّرُوا فَإِنَّ الأَمْرَ جَدٌّ، وَتَأَهَّبُوا فَإِنَّ الرَّحِیلَ قَرِیبٌ، وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِیدٌ، وَخَفِّفُوا أَثْقَالَکُمْ فَإِنَّ وَرَاءَکُمْ عَقَبَةً کَئُودًا لا یَقْطَعُهَا إِلا الْمُخَفِّفُونَ، إِنَّ بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ أُمُورًا شُدُدًا، وَأَهْوَالا عِظَامًا، وَزَمَانًا صَعْبًا یَتَمَلَّکُ فِیهِ الظَّلَمَةُ، وَیَتَصَدَّرُ فِیهِ الْفَسَقَةُ، فَیُضْطَهَدُ فِیهِ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیُضَامُ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَأَعِدُّوا لَذَلِکَ الإِیمَانَ بِاللَّهِ، وَالْجَئُوا إِلَی صَالِحِ الْعَمَلِ وَأَکْرِهُوا عَلَیْهِ النُّفُوسَ، وَاصْبِرُوا عَلَی الضَّرَّاءِ تُفْضُوا إِلَی النَّعِیمِ الدَّائِمِ.
3) از رسول خدا ص درباره سخن خداوند که میفرماید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد» روایت شده است:
بدرستی که بالای صراط، گردنه صعبالعبوری است که مسافتش سه هزار سال است: هزار سال هبوط و سرازیری؛ و هزار سال خار و سنگلاخ و عقربها و مارها، و هزار سال صعود و سربالایی؛ همانا من اولین کسی هستم که آن گردنه را میپیماید، و دومین کسی که از آن گردنه میگذرد، [حضرت] علی بن ابیطالب است؛
و بعد از مطالب دیگری که گفت، فرمود: جز محمد ص و اهل بیتش کسی از آن بیمشقت نمی گذرد.
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص155
مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الزَّعْفَرَانِیُّ عَنِ الْمُزَنِیِّ عَنِ الشَّافِعِیِّ عَنْ مَالِکٍ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسٍ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» إِنَّ فَوْقَ الصِّرَاطِ عَقَبَةً کَئُوداً طُولُهَا ثَلَاثَةُ آلَافِ عَامٍ أَلْفُ عَامٍ هُبُوطٌ وَ أَلْفُ عَامٍ شَوْکٌ وَ حَسَکٌ وَ عَقَارِبُ وَ حَیَّاتٌ وَ أَلْفُ عَامٍ صُعُودٌ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَقْطَعُ تِلْکَ الْعَقَبَةَ وَ ثَانِی مَنْ یَقْطَعُ تِلْکَ الْعَقَبَةَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ قَالَ بَعْدَ کَلَامٍ لَا یَقْطَعُهَا فِی غَیْرِ مَشَقَّةٍ إِلَّا مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ.
4) از امام باقر ع درباره سخن خداوند متعال که میفرماید «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی به [عبور از] آن گردنه اقدام نکرد»، سوال شد.
حضرت دستی به سینهاش زد و فرمود: ما آن گردنهای هستیم که کسی که به درنوردیدنش اقدام کند، نجات یابد.
تفسیر فرات الکوفی ، ص557
قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»
قَالَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.
5) امیرالمومنین ع در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین نامهای خطاب به امام حسن ع نوشت که به وصیتنامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع معروف شده است و از مطالب بسیار خواندنی نهجالبلاغه میباشد. فرازی از آن در جلسه 313 (حدیث3 http://yekaye.ir/al-hajj-22-8/ ) گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:
و بدان که پیشاپیش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز؛
و تو بینیاز نیستی در این تکاپو، از جستجو کردن به طرزی نیکو.
توشه خود را به اندازه گیر چنانکه تو را رساند و پشتت سبک ماند، و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه که سنگینی آن بر تو گران آید؛
و اگر مستمندی یافتی که توشهات را تا به قیامت برد، و فردا که بدان نیازمندی، تو را به کمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار؛ و اگر تواناییاش را داری، توشه او را بیشتر کن، که چهبسا او را بجویی و نیابی [شاید اشاره به دوره ظهور است که انسان کسی را نمییابد که به او صدقه دهد]،
و غنیمت دان آن را که در حال بینیازیت از تو قرض گیرد تا در روز تنگدستیات بپردازد،
و بدان که پیشاپیش تو گردنهای دشوار است:
«سبکبار» در بر شدن بدان، آسودهتر از «سنگینبار» است؛
و «کندرونده» در پیمودن آن، زشتحالتر از «شتابنده»؛
و فرود آمدن تو بناچار در آن خواهد بود، یا بر بهشت یا در آتش.
پس پیش از فرود آمدنت برای خویش آذوقهای روانه ساز و پیش از رسیدنت خانه را بپرداز،
که پس از مرگ، نه جای عذر خواستن است، و نه راه به دنیا بازگشتن.
نهجالبلاغه، نامه31 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص301)؛ خصائص الأئمة علیهم السلام، ص116[3]
و من [وصیته] وصیة له ع للحسن بن علی ع کتبها إلیه بحاضرین عند انصرافه من صفین
... وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَی بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَی ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً الْمُخِفُّ فِیهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَیْهَا أَقْبَحُ [أَمْراً] حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ [مَهْبِطَهَا بِکَ] مَهْبِطَکَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَی جَنَّةٍ أَوْ عَلَی نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَی الدُّنْیَا مُنْصَرَفٌ...
تدبر
1) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»
درباره اینکه این گردنهای که باید از آن عبور کرد، چیست، دیدگاههای زیر بیان شده است:
الف. خود ائمه ع (تفسیر قمی، ج2، ص422) ویا ولایت اهل بیت ع است. (حدیث2؛ و جلسه340، حدیث1)
ب. همان مطالبی است که در ادامه آیه آمده (آزاد کردن برده و اطعام در قحطی)؛ و از این جهت که خیلی کار سختی است از آن به گردنه تعبیر شده است. (به نقل از سید مرتضی، أمالی، ج2، ص290)
ج. تمثیلی است از جایی که انسان باید با نفس و شهواتش مقابله کند که از شدت دشواری به «گردنه صعبالعبور» تشبیه شده (مجمعالبیان، ج10، ص750)
د. همان «صراط» است، از این جهت که صراط برای مومنان حقیقی کاملا باز و پیمودنش راحت، و برای دیگران بسیار تنگ و سخت است (ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج2، ص113) یا ازین جهت که راهی طولانی و پرمشقت است (نظر مجاهد و ضحاک و کلبی، مجمعالبیان، ج10، ص750)[4]
ه. موقف خاصی در جهنم است که انجام اعمالی که در آیات بعد آمده، موجب درنوردیدن آن میشود. (سید مرتضی، أمالی، ج2، ص289) به تعبیر دیگر، یک گردنه واقعی در جهنم است که قبل از پل صراط قرار دارد و باید از آن عبور کرد. (حسن بصری و قتاده، به نقل مجمعالبیان، ج10، ص750)
و. خود آتش جهنم است. (سید مرتضی، أمالی، ج2، ص290؛ ابنعباس، به نقل مجمعالبیان، ج10، ص750)
ز. حجتها و دلایلی است که بین بهشتیان و جهنمیان تفاوت میگذارد (به نقل از متشابه القرآن، ج2، ص113)
ح عباداتی که انسان را به خدا میرساند (به نقل از متشابه القرآن، ج2، ص113).
ط. محبت امیرالمومنین است (به نقل از متشابه القرآن، ج2، ص113)
ی. چهبسا مراحل قبل از قیامت (مانند دوره ظهور ویا رجعت) باشد. (اقتباس از حدیث2)
ک. ...
جمعبندی
به نظر میآید تقریبا همه این دیدگاه ها میتواند صحیح باشد با این توضیح که آخرت باطن دنیاست؛ پس این «عقبه» یک وضعیتی در دنیاست که در آخرت تجلی میکند؛ این وضعیت هرچه هست، وضعیتی بسیار دشوار است که پیمودنش برای رسیدن به سعادت ضروری است:
به یک معنا، ولایت اهل بیت ع است که پشتوانه تمام اعمال شریعت است،
و به یک معنا خود اعمالی است که خداوند متعال در شریعتش توسط پیامبر اکرم ص و با شرح معتبر ائمه اطهار ع (نه برداشتهای دلبخواهی افراد) در اختیار ما قرار داده است؛
و به یک معنا جلوه آنها در قیامت است؛
و نکته اساسی این است که انتظار نداشته باشیم که اقدام به این کارها، (و در حقیقت، اقدام به دینداری اصیل) کاری کاملا ساده و بیدردسر باشد.
2) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»
قبلا اشاره شد (جلسه98، تدبر1http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/ ) که تعبیر «ما ادراک» (چه چیزی آگاهت کرد) 13 بار در قرآن کریم آمده که یکی در مورد «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/2) است و 12 بار آن درباره قیامت و احوالات آن است که عبارتند از «الْحَاقَّةُ» (حاقه/3) ، «سَقَر» (مدثر/27) ، «یَوْمُ الْفَصْلِ» (مرسلات/14) «یَوْمُ الدِّینِ» (انفطار/17-18) «سِجِّین» (مطففین/8) ، «عِلِّیُّونَ» (مطففین/19) ، «الطَّارِقُ» (طارق/2) ، «الْعَقَبَةُ» (بلد/12) ، «الْقارِعَةُ» (قارعه/3) ، «هاویة» (قارعه/10)
چرا در همه اینها یکدفعه نفرمود «مَا ...؟ : فلان چیز چیست»؟ و فرمود «وَ ما أَدْراکَ ما ...: و چه چیزی آگاهت کرد [= میتواند آگاهت کند] که ... چیست»؟
الف. میخواهد کمال اهمیت و نهایت بزرگی (فخیم بودن) مطلب را بفهماند. (المیزان، ج19، ص392) یعنی تو به کُنه و عظمت آن علم نداری؛ و از بس که آن مطلب عظیم و شدید است، عقل و وهم کسی توان درک آن را ندارد، و هرچه دربارهاش تصور کنی، مطلب بزرگتر از آن است (الکشاف، ج4، ص599)
ب. برای ترساندن و نشان دادن ابهت مطلب (التهویل) است، یعنی تا خود آن و هول و هراس آن را نبینی، گویی از آن اصلا اطلاعی پیدا نکردهای (مجمعالبیان، ج10، ص516)
ج. در قرآن کریم، هرجا مطلب معلوم است و از آن خبر دادهاند، تعبیر «ما أدراک» (= چه چیزی آگاهت کرد) میآید و هر جا مطلب معلوم نیست و از آن خبر ندادهاند، تعبیر «ما یدریک» (= چه چیزی آگاهت میکند) میآید[5]؛ و از این جهت، خطاب به کسی که مطلبی را میداند، «ما أدراک» میگویند که: آن را [نه مستقیم و بالعیان، بلکه] فقط با توصیفش میشناسد. (سفیان ثوری، به نقل از مجمعالبیان، ج10، ص516 و 750) یعنی گویی وقتی میفرماید «ما أدراک»، به کنایه فرموده که «نمیدانی»؛ و وقتی میفرماید «ما یدریک»، به تصریح فرموده که «نمیدانی». (ابنعباس، به نقل المیزان، ج19، ص392) [6]
د. برخی چیزهاست که ما نمیدانیم، اما باید بدانیم. در عین حال به گونهای هستند که با مدلهای محاسباتی رایج نمیتوانیم آنها را بفهمیم. در واقع، ابتدا باید این سوال به طور جدی پیش آید که «چه چیزی میتوانست تو را آگاه سازد که چیست ...؟»، و تا جواب این سوال را پیدا نکنیم، جواب سوالِ «عقبه چیست» را پیدا نمیکنیم. به تعبیر دیگر، شاید میخواهد بفرماید اگر با روشهای عادی کسب معرفت (مشاهده و استدلالهایی که بدان انس داشتهاید) دنبال یافتن پاسخ این سوالید، بدانید که به پاسخ نمیرسید.
نکته تخصصی فلسفی
یکی از بحثهای پردامنه در فلسفه این است که آیا معرفتشناسی مقدم است یا وجودشناسی؟ شاید این آیات میخواهند هشدار دهند که لزوما پاسخ این سوال، در هر عرصهای یکسان نیست؛ یعنی، حتی اگر به سبک فیلسوفان صدرایی، به نحو کلی، وجودشناسی را مقدم بر معرفتشناسی بدانیم؛ اما لااقل، حوزههایی در متن واقعیت وجود دارد که در آن حوزه ابتدا باید مساله معرفتشناسی و امکان و چگونگی شناخت در آن حوزه حل شود، تا نوبت به بحث از شناخت هستی و خود آن واقعیت برسد.
اگر دقت شود، چه مواردی که مربوط به وقوع قیامت، و احوالات و مواقف آن است، و چه شب قدر، هیچیک نهتنها با حس و تجربه عادی دستیافتنی نیست، بلکه براهین فلسفی در فلسفههای متعارف قبل از اسلام در قبال آنها ساکت بودهاند؛ و هنوز هم رسیدن به بسیاری از اینها (از جمله همین که: موقف خاصی به نام «عقبه» وجود دارد) با برهانهای رایج فلسفی و حتی شهودات رایج عرفا دستنیافتنی مینماید؛ اما همین که نهتنها خدا از آنها خبرداده، بلکه پیامبر ص و امامان اهل بیت ع هم در شرح و بسط آن سخن گفتهاند، و در این سخنها ما را مخاطب قرار دادهاند، یعنی اینها شناختنی است؛ و فقط قبل از هر نظر دادنی، ابتدا باید با استمداد از همانها که از اینها خبر دارند، تاملی کرد که «چه چیزی میتواند تو را آگاه کند که اینها چیستند»
3) «وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ»
شبهه
از طرفی گفتهاند که این شریعت سمحه و سهله (آسانگیر و آسان) است و خداوند متعال نخواسته ما را با این احکام به سختی بیندازد (وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر؛ بقره/185) و حَرَج و مشقتی در دین نیست (ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ حج/78)؛ از طرفی میگویند «گردنه دشواری در پیش روست» و این گردنه باطن همان اعمال و وظایف دینی است که بسیار دشوار است. (تدبر1)
چگونه این دو سخن با هم جمع میشود؟
پاسخ
الف. در دین، به عنوان برنامه الهی، سختگیری و به زحمت انداختن در کار نیست؛ اما این به معنای نادیده گرفتن سختیهای واقعی نیست. حکایت ما مانند کوهنوردی است که میخواهد به قله صعبالعبوری برسد؛ و اگر نرسد، همهچیزش را از دست میدهد؛ دین سادهترین برنامه و سهلالوصولترین مسیر ممکن برای این سفر، که انسان را به سلامت به مقصد برساند، پیش مینهد؛ اما معنایش این نیست که مسیرهای صعبالعبور، خطرها و پرتگاههای مسیر را نادیده بگیرد و کوهنورد را در مورد تکتک آنها هشدار ندهد و با ورزشهای تخصصی، او را برای گذر از اینها آماده نکند.
در یک کلام، به سختی و تکلف انداختن، غیر از نشان دادن و آماده کردن برای سختیهای مسیر است.
شاید به این جهت است که ابتدا بر اینکه انسان توام در رنج و سختی آفریده شده، تاکید کرد، بعد از «عقبه» و گردنه صعبالعبور سخن گفت.
ب. دینداری مراتب دارد، و از هر انسانی به قدر توانش انتظار میرود. همان گونه که کسی را که در کلاس اول است، برای انجام یک جمع و تفریق ساده، تشویق میکنند، ولی یک دانشجوی دکترای ریاضی را به خاطر اشتباه در حل یک معادله دیفرانسیل مذمت میکنند؛ آسانگیری و سختگیری متناسب با افراد مختلف، متفاوت میشود.
ج. ...
[1] . این حدیث را در منابع شیعه نیافتم. اما در منابع اهل سنت فراوان نقل شده است که با عین این تعبیر توسط ابوالدرداء آمده است.
حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثَنَا الرَّبِیعُ بْنُ سُلَیْمَانَ، ثَنَا أَسَدُ بْنُ مُوسَى، ثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ مُحَمَّدُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ مُسْلِمٍ، وَهُوَ الصَّغِیرُ، عَنْ هِلالِ بْنِ یِسَافٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قُلْتُ لأَبِی الدَّرْدَاءِ: أَلا تَبْتَغِی لأَضْیَافِکَ مَا یَبْتَغِی الرِّجَالُ لأَضْیَافِهِمْ؟ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآَلِهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: " إِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُودٌ، لا یَجُوزُهَا الْمُثْقِلُونَ "، فَأُحِبُّ أَنْ أَتَخَفَّفَ لِتِلْکَ الْعَقَبَةِ.
[2] . همچنین در منابع اهل سنت این حدیث هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است.
[3] . متن نامه در خصائص الائمه اندکی متفاوت است. این فقره در آن کتاب چنین روایت شده است:
و من جملة وصیته لابنه الإمام أبی محمد الحسن بن علی ع
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَشَقَّةٍ بَعِیداً وَ هَوْلًا شَدِیداً وَ أَنَّکَ لَا غِنَى بِکَ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُهُ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ ذَلِکَ فَیُوَافِیکَ بِهِ حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ تغتنمه [فَاغْتَنِمْهُ] وَ اغْتَنِمْ مَا أَقْرَضْتَ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً مَهْبِطُهَا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ قَبْلَ نُزُولِکَ فَلَیْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْیَا مُنْصَرَف
لازم به ذکر است که شیخ صدوق در من لایحضره الفقه، ج4،ص385-393، این نامه را خطاب به محمد حنفیه دانستهاند [نه امام حسن] که البته نقل آن هم تفاوتهایی با این نامه دارد که چهبسا دو نامه بوده باشد.
[4] . نظر این سه نفر آن گونه که مرحوم سبرسی نقل کرده، بسیار با عبارات حدیث 3 سازگار است:
ما روی عن مجاهد و الضحاک و الکلبی أنها الصراط یضرب على جهنم کحد السیف مسیرة ثلاثة آلاف سهلا و صعودا و هبوطا و إن فی جنبیه کلالیب و خطاطیف کأنها شوک السعدان فمن بین مسلم و ناج و مخدوش فی النار منکوس فمن الناس من یمر علیه کالبرق الخاطف و منهم من یمر علیه کالریح العاصف و منهم من یمر علیه کالفارس و منهم من یمر علیه کالرجل یعدو و منهم من یمر علیه کالرجل یسیر و منهم من یزحف زحفا و منهم الزالون و الزالات و منهم من یکردس فی النار و اقتحامه على المؤمن کما بین صلاة العصر إلى العشا.
[5] . تعبیر « ما یُدْریکَ» سه بار در قرآن کریم آمده و هربار بعدش تعبیر «لعلّ: شاید که» دارد:
الأحزاب/63: یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً
الشورى/17: اللَّهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمیزانَ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَریبٌ
عبس/3: وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى
[6] . علامه طباطبایی بعد از اینکه مطلب مذکور در بند الف را فرموده، مطلبی را به ابن عباس نسبت میدهد که تا حدودی شبیه سخن ثوری است و لذا در اینجا آورده شد. متن سخن ایشان چنین است: هذا التعبیر کنایة عن کمال أهمیة الشیء و بلوغه الغایة فی الفخامة و لعل هذا هو المراد مما نقل عن ابن عباس: أن ما فی القرآن من قوله تعالى: «ما أَدْراکَ» فقد أدراه و ما فیه من قوله: «ما یُدْرِیکَ» فقد طوى عنه، یعنی أن «ما أَدْراکَ» کنایة و «ما یُدْرِیکَ» تصریح.