345) سوره بلد (90) آیه 16 أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ
بسم الله الرحمن الرحیم
345) سوره بلد (90) آیه 16
أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ
ترجمه
[طعام دادن در روز قحطی، به یتیمی خویشاوند] یا مستمندی زمینگیر؛
نکات ترجمهای و نحوی
«ذا مَتْرَبَةٍ»
ماده «ترب» در دو معنا به کار میرود:
یکی در معنای «تراب: خاک» (17 مورد در قرآن کریم)؛ و تعبیر «تَرِبَ الرجل» به معنای آن است که چنان فقیر شد که از شدن فقر به خاک افتاده و زمینگیر و خاکنشین شده است (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص346) و از همین ماده نقطه مقابلش «أَتْرَبَ الرجل» به معنای ثروتمند شد؛ گویی مال و داراییاش به اندازه خاک است (مفردات ألفاظ القرآن، ص165)؛
و «مَتْرَبَة» (که فقط همین یکبار در قرآن آمده) به همین ترتیب به معنای کسی است که از شدت نیاز و بیچارگی، به زمین چسبیده است؛ البته برخی هم گفتهاند «ذامتربة» به معنای «دارای عیال؛ عیالوار» است؛ و در هر صورت، حرف «ة» در پایان این کلمه برای «مبالغه» [= شدت زمینگیر شدن] است. (أمالی المرتضی، ج2، ص291)
کاربرد دیگر مادهی «ترب» در معنای «تساوی دو چیز» است که در این معنا دو کلمه در قرآن کریم آمده است:
یکی «ترائب» (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ؛ طارق/7) است که جمع «تَریبة» به معنای «سینه» ویا «استخوان سینه» است [ظاهرا از این جهت که در دو ردیف مساوی هم قرار دارد] ؛
و دیگری کلمه «أتراب» (در وصف زنان بهشتی: ص/52؛ واقعه/56؛ نبأ/33)، جمع «تِرب» است که آن را به معنای «دوست و رفیق» ویا «افراد همسن و سال و همبازی» دانستهاند[1] (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص347؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص165).
بدین ترتیب، از این ماده جمعا 22 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که مومنی را به خاطر مسکین بودنش ویا غیر آن، خوار بشمارد، خداوند عز و جل او را تحقیر کند و درهم بکوبد تا زمانی که وی از تحقیری که در حق او کرده برگردد.
الکافی، ج2، ص351
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْکِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاه.
2) امیرالمومنین ع در فرازی از عهدنامهای که برای انتصاب مالک اشتر به مصر نوشتند، فرمودهاند:
سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چارهاى ندارند، [و عبارتند] از مسکینان، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در این طبقه محروم گروهى خویشتندارى کرده، و گروهى به گدایى دست نیاز بر مىدارند؛
پس براى خدا پاسدار حقّى باش که خداوند براى این طبقه معیّن فرموده است: بخشى از بیت المال، و بخشى از غلّههاى زمینهاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن مىباشى.
مبادا سرمستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیّتهاى کوچکتر نخواهد بود.
همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ویژه امور کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمىآیند و دیگران آنان را کوچک مىشمارند و کمتر به تو دسترسى دارند. براى این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خداترس و فروتناند فردى را انتخاب کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونهاى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى، زیرا این گروه در میان رعیّت بیشتر از دیگران به انصاف نیازمندند، و حق آنان را به گونهاى بپرداز که در نزد خدا معذور باشى؛
و به یتیمان و سالخوردگان که راه چارهاى ندارند و دست نیاز بر نمىدارند، پیوسته توجه داشته باش؛ که این بر زمامداران سنگین است، اگر چه حق، تمامش سنگین است امّا خدا آن را بر مردمى آسان مىکند که آخرت مىطلبند، نفس را به شکیبایى وا مىدارند، و به وعدههاى پروردگار اطمینان دارند.
نهج البلاغه، نامه53
... ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَى وَ کُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ وَ لَا یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّکَ لَا تُعْذَرُ [بِتَضْیِیعِ التَّافِهِ] بِتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لِإِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَى اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] یَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الْإِنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ کُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِی تَأْدِیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِیلَةَ لَهُ وَ لَا یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِکَ عَلَى الْوُلَاةِ ثَقِیلٌ وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ وَ قَدْ یُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ...
3) از امام حسین ع روایت شده است که:
کدام از این دو را بیشتر دوست داری؟ کسی که قصد جان مسکین ضعیفی کرده، و آن مسکین را از دست او برهانی؛ یا ناصبیای (دشمن و منکر امامت اهل بیت ع) قصد گمراهی مومن مسکینی از شیعیان ضعیف [= ضعیفالایمان] نموده، بابی [از معرفت] بر آن [مومن ضعیفالایمان] باز کنی که آن مسکین بر او توانا گردد و او را با حجتهای الهی مغلوب سازد؟
گفت: بلکه نجات دادن این مومن مسکین از دست آن ناصبی؛ که خداوند متعال میفرماید: و کسی که یک نفر را زنده کند گویی مردم را زنده کرده است» (مائده/32) یعنی کسی که او را زنده کند و از کفر به ایمان راهنمایی نماید، گویی که همه مردم را زنده کرده است قبل از اینکه آنها را با شمشیرهای آهنین به قتل برساند.
التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص348
قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع لِرَجُلٍ: أَیُّهُمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ رَجُلٌ یَرُومُ قَتْلَ مِسْکِینٍ قَدْ ضَعُفَ، تُنْقِذُهُ مِنْ یَدِهِ أَوْ نَاصِبٌ یُرِیدُ إِضْلَالَ مِسْکِینٍ [مُؤْمِنٍ] مِنْ ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا تَفْتَحُ عَلَیْهِ مَا یَمْتَنِعُ [الْمِسْکِینُ] بِهِ مِنْهُ- وَ یُفْحِمُهُ وَ یَکْسِرُهُ بِحُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى.
قَالَ: بَلْ إِنْقَاذُ هَذَا الْمِسْکِینِ الْمُؤْمِنِ مِنْ یَدِ هَذَا النَّاصِبِ. إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً» [أَیْ] وَ مَنْ أَحْیَاهَا وَ أَرْشَدَهَا مِنْ کُفْرٍ إِلَى إِیمَانٍ، فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَقْتُلَهُمْ بِسُیُوفِ الْحَدِیدِ.[2]
تدبر
1) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»
برای عبور از آن گردنه، یک کار مهم آن است که یک راهکار این است که انسان در زمانه قحطی و گرسنگی اطعام دهد، یا به یتیمی از خویشاوندان ویا به مسکینی که از فرط بیچارگی، زمینگیر و خاکنشین شده است.
تاکید بر چنین مسکینی شاید بدین جهت که:
الف. تاکید کند که مخصوصا در زمانه قحطی، نیازمندان واقعی را شناسایی کنید؛ نه هر که گدایی میکند.
ب. کسانی را که نیازمندترند، در اولویت قرار دهیم.
ج. ...
2) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»
همانند آنچه در مورد یتیم گفته شد (جلسه قبل، تدبر2) مسکین هم منحصر نیست به کسی که دارایی مادیاش را از دست داده؛ بلکه کسی که دارایی معنویش کم باشد یا در معرض از دست دادن قرار گرفته باشد، نیز مسکین است؛
و اگر توجه کنیم که عالم معنا بمراتب برتر از عالم ماده، و سعادت اخروی بسیار عمیقتر و گستردهتر ازسعادت دنیوی است، درخواهیم یافت که چرا ارزش حمایت از چنین مسکینی (و دستگیری از مومنان در مقابل شبهات معاندان) بمراتب ارزشمندتر از حمایت از نیازمندان مالی است. (حدیث3)
3) «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ»
یکی از اقدامات برای عبور از آن عقبه (گردنه) در قیامت، دستگیری از مسکینان واقعی است.
با توجه به اینکه قرآن کریم، برای «امت»ها و جوامع هم اصالت و هویتی اذعان دارد، همان طور که هر فردی در زندگیاش باید از گردنهای عبور کند، به نظر میرسد بتوان در مورد هر جامعه (و مسؤولان آن که باید حرکت این جامعه در آن گردنه را مدیریت کنند) نیز این سخن را مطرح کرد.
لذا سران جامعه، علاوه بر مسئولیت فردی خود در قبال مسکینان - که از این جهت همچون سایر افراد جامعه مسئولیت دارند- از حیث جایگاهی که دارند، نیز در این زمینه مسئولند؛
به تعبیر دیگر، در قبال حمایت از ایتام و مسکینان، هم تکتک افراد جامعه مسئولند، و هم حکومت (حدیث2) و البته کمکاری یکی، دلیل موجهی برای کمکاری دیگری نمیشود.
[1] . تعبیر راغب اصفهانی درباره «اتراب» چنین است:
یعنی بچههایی که از شیرخوارگی با همدیگر و یکسان بزرگ میشوند ویا از این شباهت استخوانهای سیتهشان که آنها را همهیکل کرده ویا از این جهت که از بچگی با هم روی خاک بازی می کردهاند (لدات، تنشأن معا تشبیها فی التساوی و التماثل بالترائب التی هی ضلوع الصدر، أو لوقوعهنّ معا على الأرض، و قیل: لأنهنّ فی حال الصبا یلعبن بالتراب معا.)
[2] . این روایت هم مضمونش به روایت فوق نزدیک است:
وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ کَانَ هَمُّهُ فِی کَسْرِ النَّوَاصِبِ عَنِ الْمَسَاکِینِ الْمُوَالِینَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یَکْسِرُهُمْ عَنْهُمْ، وَ یَکْشِفُ عَنْ مَخَازِیهِمْ وَ یُبَیِّنُ عَوْرَاتِهِمْ وَ یُفَخِّمُ أَمْرَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ص، جَعَلَ اللَّهُ هِمَّةَ «6» أَمْلَاکِ الْجِنَانِ فِی بِنَاءِ قُصُورِهِ وَ دُورِهِ، یَسْتَعْمِلُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ حُجَجِهِ عَلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ- أَکْثَرَ مِنْ [عَدَدِ] أَهْلِ الدُّنْیَا أَمْلَاکاً، قُوَّةُ کُلِّ وَاحِدٍ تَفْضُلُ عَنْ حَمْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ، فَکَمْ مِنْ بِنَاءٍ وَ کَمْ مِنْ [نِعْمَةٍ، وَ کَمْ مِنْ] قُصُورٍ لَا یَعْرِفُ قَدْرَهَا إِلَّا رَبُّ الْعَالَمِین (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص350)