سفارش تبلیغ
صبا ویژن

338) سوره بلد (90) آیه 9 وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ

بسم الله الرحمن الرحیم

338) سوره بلد (90) آیه 9  

وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ

ترجمه

و زبانی و دو لب [برایش قرار نداده‌ایم؟!]

حدیث

1) از رسول خدا ص روایت شده است:

خداوند تبارک و تعالی به فرزند آدم می‌فرماید:

اگر چشمت با تو نزاع کرد که می‌خواست برخی از آنچه را بر تو حرام کرده‌ام ببیند، بدان که تو را با دو طَبَق (سرپوش) علیه او یاری کردم؛ پس طَبَقش را بگذار و نگاه نکن؛

و اگر زبانت با تو نزاع کرد که می‌خواست به سراغ برخی از آنچه بر تو حرام کردم برود، بدان که تو را با دو طَبَق (سرپوش) علیه او یاری کردم؛ پس طَبَقش را بگذار و [دهانت را ببیند]؛ ...

الکافی، ج‏8، ص219؛ الدر المنثور[1]، ج‏6، ص353

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِابْنِ آدَمَ إِنْ نَازَعَکَ بَصَرُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَنْظُرْ وَ إِنْ نَازَعَکَ لِسَانُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَکَلَّمْ... [2]


2) اسود بن سعید می‌گوید: نزد امام باقر ع بودم، بدون اینکه سوالی از ایشان کرده باشم، فرمود:

ما حجت خدا هستیم، ما زبان خدا هستیم؛ ما وجه الله هستیم، ما چشم خدا در میان بندگانش هستیم؛ و ما والیان امر خدا در بندگانش هستیم.

الکافی، ج‏1، ص145

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ:

نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ.[3]


3) از امام سجاد ع روایت شده است که:

همانا زبان فرزند آدم هر روز صبح توجهی به بقیه اعضاء و جوارح می‌کند و می‌گوید: صبحتان به خیر؛ حالتان چطور است؟

می‌گویند: خوبیم، اگر تو بگذاری!

و سوگندش می‌دهند که: تو را به خدا، که ما را به دردسر نینداز؛

و می‌گویند: ما اگر به ثواب یا عقاب می‌رسیم، به خاطر تو است!

الکافی، ج‏2، ص115

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلَى جَمِیعِ جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ؟

فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا؛

وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ؛

وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِکَ.[4]


4) در فرازی از «رساله حقوق» امام سجاد ع آمده است:

و اما حق زبان آن است که کرامت او را از اینکه به خیانت کشیده شود، حفظ کنی؛

و او را به انجام خوبی عادت دهی،

و به ادب وادار سازی، و افسارش را نگهداری که حرکت نکند مگر در جایی که نیاز و منفعتی برای دین و دنیا دارد؛

و او را از ورود در مسائل اضافی شنیع و کم فایده‌ای که هم عایداتش اندک است و هم از ضررش ایمن نیستی، معاف بداری؛

و او را کمک‌کار عقل و راهنمای او قرار دهی؛

و زینت عاقل به عقلش، این است که در [استفاده از] زبانش سیره و اسلوب خوبی در پیش گیرد،

وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم.

تحف العقول، ص257

رسالته ع المعروفة برسالة الحقوق‏

... وَ أَمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فَإِکْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِیدُهُ عَلَى الْخَیْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ وَ إِجْمَامُهُ إِلَّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ الْقَلِیلَةِ الْفَائِدَةِ الَّتِی لَا یُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلَّةِ عَائِدَتِهَا وَ یُعَدُّ شَاهِدَ الْعَقْلِ وَ الدَّلِیلَ عَلَیْهِ وَ تَزَیُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِیرَتِهِ فِی لِسَانِهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم‏ ...[5]


5) از امام باقر ع روایت شده است که:

بدرستی که این زبان کلید هر خوبی و هر بدی‌ای است؛ پس برای مومن سزاوار است که بر زبانش مهر و بَستی باشد همان گونه که برای طلا و نقره‌اش مهر و بَست می‌گذارد که رسول خدا ص فرمود: خداوند رحمت کند مومنی را که زبانش را از هر شری نگه دارد که همانا این کار صدقه‌ای از جانب او برای خودش است.

سپس امام باقر فرمودند: کسی از گناهان سالم نمی‌ماند مگر اینکه زبانش را خزانه‌داری کند.

تحف العقول، ص298

روی عن الإمام الباقر قَالَ إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ کُلِّ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَیَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَخْتِمَ عَلَى لِسَانِهِ کَمَا یَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ رَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً أَمْسَکَ لِسَانَهُ مِنْ کُلِّ شَرٍّ فَإِنَّ ذَلِکَ صَدَقَةٌ مِنْهُ عَلَى نَفْسِهِ،

ثُمَّ قَالَ ع لَا یَسْلَمُ أَحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتَّى یَخْزُنَ لِسَانَهُ.[6]

تدبر

1) «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن»

یک زبان دادند و دو لب؛ در واقع، زبان را اساسا در محفظه‌ای به نام دهان قرار داده اند که دوتا لب هم همچون دو لنگه دو در جلویش قرار دارد. اصل در مورد هر محفظه‌ای که در دارد، بسته بودنش است (جایی که قرار است همواره باز باشد، برایش درب نمی‌گذارند)

شاید بدین جهت است که این اندازه در روایات، سکوت مدح شده و بر مزیت آن بر سخن گفتن تاکید شده است.


2) «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن»

اگر نیک دقت کنیم، شاید بتوان برخورداری انسان از «زبان» (به معنایی که توان «کلام» و ارتباط کلامی با دیگران به او می‌دهد) را مهمترین ممیزه انسان دانست (جلسه221، تدبر3)؛

و شاید بتوان گفت همین عامل است که «جامعه انسانی» ‌را از تمامی «جوامع دیگر» (خواه در حیوانات، و خواه در فرشتگان) متمایز کرده است؛

چنانکه در روایات، زبان را هم کلید همه خوبی‌ها و هم کلید همه بدیها دانسته‌اند (حدیث5).

نظام دنیا به گونه‌ای است که هر ابزاری که امکان حسن استفاده آن زیاد باشد، به همان اندازه امکان سوءاستفاده دارد.

شاید به همین جهت است که خداوند متعال به هر انسانی «یک» زبان داده است، اما آن را در داخل دهانی قرار داده که «دو لب» را مامور آن کرده است (حدیث1) تا انسان بداند اگر هر مقدار توان سخن گفتن دارد، دو برابرش باید نسبت به مراقبت از سخنی که قرار است از دهان بیرون آید اهتمام داشته باشد.

این زبان چون سنگ و هم آهن‌وش است

وانچه بجهد از زبان چون آتش است

سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف

گه ز روی نقل و گه از روی لاف

زانک تاریک است و هر سو پنبه‌زار

درمیان پنبه چون باشد شرار

ظالم آن قومی که چشمان دوختند

زان سخنها عالمی را سوختند

عالمی را یک سخن ویران کند

روبهان مرده را شیران کند

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh86//sh86/


3) «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن»

در جلسه قبل (تدبر1) اشاره شد که این آیه و آیات قبل و بعدش نوعی حجت تمام کردن بر انسان است.

اینکه چشم ابزاری در راستای هدایت انسان باشد، (که اگر از آن درست استفاده نکنیم و گمراه بمانیم، حق داشته باشند ما را مواخذه کنند) واضح است؛ اما زبان چطور؟

الف. زبان از این جهت مهم است که انسان چیزی را که دیگران ندیده‌اند به اطلاع آنها می‌رساند و درواقع، با آن دیگران را هدایت می‌کند (المیزان، ج20، ص292)

در واقع، بر اساس سخن فوق، این آیه در مقام اتمام حجت نسبت به «گمراه کردن» است، نه «گمراه شدن».

موید این برداشت آن است که در کنار زبان، روی «دو لب» تاکید شده است که می‌تواند مانع حرف زدن شود. (یعنی چرا با اینکه علاوه بر زبان، به تو دو تا لب دادیم که می‌توانستی با آنها جلوی حرف نابجا زدنِ زبان را بگیری، باز هم با حرفهای ناصوابت دیگران را گمراه کردی؟)

ب. شاید می‌خواهد توجه دهد که انسان دو مسیر ادراکی مهم دارد: یکی حواس و درک مستقیم، که مهمترینشان «مشاهده» و کار چشم است، دیگری «کلام» که در درجه اول کار زبان است؛ همان طور که نعمت «چشم» به عنوان نعمتی که در راستای هدایت شدن انسان مطرح شده، صرفا چشم ظاهری نیست (جلسه 337، تدبر2) ، «زبان» هم که یک نعمت ویژه انسان در مقام هدایت شدن اوست، صرفا این عضو مادی نیست (چرا که اغلب حیوانات هم این عضو را دارند)؛ بلکه از آن جهت مورد توجه است که امکان «کلام» را در انسان ایجاد کرده است که نقشی بسزا در هدایت شدن آدمی دارد.

نکته تخصصی انسان ‌شناختی

قبلا اشاره شد که برخورداری انسان از «زبان» (برخورداری از شناخت واقعیات با «اسم»، نه فقط با مشاهده) نقشی اساسی در تمایز انسان از سایر موجودات دارد. (جلسه221، تدبر3)

در واقع، اگر دقت کنیم، آن مقدار که ما به خاطر برخورداری از نعمت «زبان» و کلام، می‌توانیم به شناخت از پیرامون خود برسیم، بسیار بسیار بیشتر از آن مقداری است که با اعضاء و جوارحی به شناخت می‌رسیم که مستقیما از متن خارج، شناختی را کسب می‌کنند.

نکته بسیار جالب این است که:

اولا ما با «کلمات» است که می‌اندیشیم؛ نه حتی با تصورات و «صورت‌»های ذهنی (دقت شود: اندیشیدن در گروی استفاده از گزاره‌هاست و گزاره (تصدیق) چیزی بیش از مجموع تصورات است؛ و «گزاره» اساساً در جایی معنا دارد که «کلمات» و بویژه «حروف» (البته «حرف» به معنای «منطقی»، نه «نحوی») در کار باشد)

ثانیا اثر «کلام» در شناخت تا بدانجاست که بسیاری از اوقات، در حین سخن گفتن به دیگران، خود، به مطالب جدیدی پی می‌بریم که تاکنون خودمان هم بدانها توجه نداشته و حتی از آنها آگاه نبوده‌ایم! (بویژه کسانی که معلمی کرده‌اند بخوبی این مطلب را تجربه نموده‌اند)[7]


4) «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن»

در روایات تاویلی (مثلا: جلسه334، حدیث2) این «زبان»ی که خداوند به همه داده است، بر امیرالمومنین ع تطبیق گردیده است. (یعنی خداوند پیامبر ص را همچون چشمانی بینا و امیرالمومنین ع را همچون زبانی گویا برای ما قرار داد).

برخی این را همان اجابت دعای حضرت ابراهیم دانسته‌اند که از خداوند خواست که " وَ اجْعَلْ لی‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرین‏: برای من ««لسان صدق» (زبان راستی و درستی) در آیندگان قرار بده‌" (شعراء/84) و خداوند درخواست او را اجابت کرد و فرمود: "وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا: و برایشان «لسان صدق» را علی ع قرار دادیم" (مریم/50) (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص774)

توجه

متاسفانه اغلب مترجمان، به گمان اینکه نام حضرت علی ع در قرآن نیامده، آیه 50 سوره مریم را به صورت «برایشان ذکر خیر بلندی [یا: نام نیکوی پرآوازه‌ای] قرار دادیم» ترجمه کرده‌اند؛ در حالی که در زبان عربی، «لسان صدق»، نه به عنوان «نام نیکو» به کار رفته و نه به عنوان «ذکر خیر»[8]. در این باره که این آیه، از آیاتی است که بصراحت نام حضرت علی ع در آن آمده است، قبلا در مقاله زیر به تفصیل توضیح داده‌ام.

http://www.souzanchi.ir/imam-alis-name-in-holy-quran-2/


نکته دریافتی از یکی از اعضای کانال:

5) «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن»

زبان تنها عضوی است که خسته نمی‌شود

بطور معمول زبان پرکار ترین عضو بدن است

اگر انسان را یک واحد تولیدی فرض کنیم، بیشترین تولید آن از زبان است، و اثر گذار ترین.

از این روست که خداوند در سوره احراب آبات 70 و 71 فرموده: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا، یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا

بزرگی می‌فرمود: قول سدید یعنی سخن سنجیده و قابل دفاع

پس خداوند در این آیه می‌فرماید که سخن سدید بگویید، عمل تان را اصلاح می‌کند

حالا یا خداوند عمل را اصلاح می‌کند، یا کسی که عادت کند سخن سدید بگوید عملش هم اصلاح می‌شود، و یا هر دو، در هر دو حالت خدا می‌کند.

حال اگر به مثال فوق برگردیم، این طوری می‌شود که : این واحد تولیدی (انسان) که بیشترین تولیدش از طریق زبان است، لازم است که یک واحد کنترل کیفیت برای خود داشته باشد، تا قبل از خروج ، تولیدات کنترل کیفی شوند، وقتی این کار ملکه انسان شد، بطور خودکار تمام اعمال او (تولیدات دیگر) تحت نظارت واحد کنترل کیفیت قرار خواهند گرفت، چراکه مدیر همه تولیدات یکی است، ولی سالن تولید سخن فعال ترین آنهاست وهمواره پیشگام.[9]



[1] . أخرج ابن عساکر عن مکحول رضى الله عنه قال قال النبی صلى الله علیه و سلم یقول الله یا ابن آدم قد أنعمت علیک نعما عظاما لا تحصى عدها و لا تطیق شکرها و ان مما أنعمت علیک ان جعلت لک عینین تنظر بهما و جعلت لهما غطاء فانظر بعینک إلى ما أحللت لک فان رأیت ما حرمت علیک فأطبق علیهما غطاءهما و جعلت لک لسانا و جعلت له غلافا فانطق بما أمرتک و أحللت لک فان عرض لک ما حرمت علیک فأغلق علیک لسانک و جعلت لک فرجا و جعلت لک سترا فأصب بفرجک ما أحللت لک فان عرض لک ما حرمت علیک فأرخ علیک سترک ابن آدم انک لا تحمل سخطی و لا تستطیع انتقامی‏

[2] . وَ إِنْ نَازَعَکَ فَرْجُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَأْتِ حَرَاماً.

[3] . این دو حدیث هم درباره اینکه امامان «لسان» هستند برای ما و لذا به هر زبانی مسلط‌اند:

1) مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَیُّوبَ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ عَنْ أَبِی الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیِّهَانِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ فَقَال‏: ... وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی صَاحِبُکُمْ وَ الَّذِی بِهِ أُمِرْتُمْ وَ أَنِّی عَالِمُکُمْ وَ الَّذِی بِعِلْمِهِ نَجَاتُکُمْ وَ وَصِیُّ نَبِیِّکُمْ وَ خِیَرَةُ رَبِّکُمْ وَ لِسَانُ نُورِکُمْ وَ الْعَالِمُ بِمَا یُصْلِحُکُمْ فَعَنْ قَلِیلٍ رُوَیْداً یَنْزِلُ بِکُمْ مَا وُعِدْتُمْ وَ مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکُمْ وَ سَیَسْأَلُکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَئِمَّتِکُمْ مَعَهُمْ تُحْشَرُونَ وَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَداً تَصِیرُون‏ (الکافی، ج‏8، ص32؛ خُطْبَةُ الطَّالُوتِیَّةِ)

2) أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَیْ‏ءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِیهِ فِیهِ بِإِشَارَةٍ إِلَیْهِ لِتَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّةً وَ یُسْأَلُ فَیُجِیبُ وَ إِنْ سُکِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ یُخْبِرُ بِمَا فِی غَدٍ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَان‏ (الکافی، ج‏1، ص285)

[4] . روایات زیر هم درباره حفظ لسان قابل توجه است:

چون در این صفحه وبلاگ جا نشد حذف کردم

از طریق لینک زیر می توانید همه را ببینید http://yekaye.ir/al-balad-90-9/

[5] . این دو روایت هم درباره وظایف زبان و چشم قابل توجه است: (البته هر دو روایت همانند روایت حقوق، وظایف سایر اعضا را هم بیان کرده، اما چون در این دو آیه فقط به این دو پرداخته شده، به همین مقدار از آنها بسنده شد)

(1) قَالَ الصَّادِقُ ع عَلَى کُلِّ جُزْءٍ مِنْ أَجْزَائِکَ زَکَاةٌ وَاجِبَةٌ لِلَّهِ تَعَالَى بَلْ عَلَى کُلِّ مَنْبِتِ شَعْرٍ مِنْ شَعْرِکَ بَلْ عَلَى کُلِّ لَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِکَ زَکَاةٌ فَزَکَاةُ الْعَیْنِ النَّظْرَةُ بِالْعِبْرَةِ وَ الْغَضُّ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَا یُضَاهِیهَا ... وَ زَکَاةُ اللِّسَانِ النُّصْحُ لِلْمُسْلِمِینَ وَ التَّیَقُّظُ لِلْغَافِلِینَ وَ کَثْرَةُ التَّسْبِیحِ وَ الذِّکْرِ وَ غَیْرِهَا ... (مصباح الشریعة، ص51)

(2) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...الْإِیمَانُ‏  حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَى تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ رُجْحَانُهُ قُلْتُ إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَ یَنْقُصُ وَ یَزِیدُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَى جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا وَ یَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ بِهِمَا وَ رِجْلَاهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا وَ فَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ رَأْسُهُ الَّذِی فِیهِ وَجْهُهُ فَلَیْسَ مِنْ هَذِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ لَهَا وَ یَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا فَفَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ وَ فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْعَیْنَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعَیْنَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ‏ وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ‏ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ وَ فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْوَجْهِ فَأَمَّا ... فَرَضَ اللَّهُ عَلَى اللِّسَانِ الْقَوْلَ وَ التَّعْبِیرَ عَنِ الْقَلْبِ بِمَا عَقَدَ عَلَیْهِ وَ أَقَرَّ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً  وَ قَالَ- وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏  فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى اللِّسَانِ وَ هُوَ عَمَلُهُ ... وَ فَرَضَ عَلَى الْبَصَرِ أَنْ لَا یَنْظُرَ إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَانِ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ‏ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ‏  فَنَهَاهُمْ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَى عَوْرَاتِهِمْ وَ أَنْ یَنْظُرَ الْمَرْءُ إِلَى فَرْجِ أَخِیهِ وَ یَحْفَظَ فَرْجَهُ أَنْ یُنْظَرَ إِلَیْهِ وَ قَالَ‏ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ‏ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ‏  مِنْ أَنْ تَنْظُرَ إِحْدَاهُنَّ إِلَى فَرْجِ أُخْتِهَا وَ تَحْفَظَ فَرْجَهَا مِنْ أَنْ یُنْظَرَ إِلَیْهَا وَ قَالَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فِی الْقُرْآنِ مِنْ حِفْظِ الْفَرْجِ فَهُوَ مِنْ الزِّنَا إِلَّا هَذِهِ الْآیَةَ فَإِنَّهَا مِنَ النَّظَرِ

ثُمَّ نَظَمَ مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ وَ اللِّسَانِ وَ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ فِی آیَةٍ أُخْرَى فَقَالَ‏ وَ ما کُنْتُمْ‏ تَسْتَتِرُونَ‏ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ‏  یَعْنِی بِالْجُلُودِ الْفُرُوجَ وَ الْأَفْخَاذَ وَ قَالَ‏ وَ لا تَقْفُ‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا  فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْعَیْنَیْنِ مِنْ غَضِّ الْبَصَرِ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ عَمَلُهُمَا وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَانِ

... فَمَنْ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَافِظاً لِجَوَارِحِهِ مُوفِیاً کُلُّ جَارِحَةٍ مِنْ جَوَارِحِهِ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُسْتَکْمِلًا لِإِیمَانِهِ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَنْ خَانَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهَا أَوْ تَعَدَّى مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَاقِصَ الْإِیمَانِ قُلْتُ قَدْ فَهِمْتُ نُقْصَانَ الْإِیمَانِ وَ تَمَامَهُ فَمِنْ أَیْنَ جَاءَتْ زِیَادَتُهُ فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ‏ مَنْ یَقُولُ‏ أَیُّکُمْ زادَتْهُ‏ هذِهِ‏ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً- وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ‏ مَرَضٌ‏ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ‏  وَ قَالَ‏ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً‏  وَ لَوْ کَانَ کُلُّهُ وَاحِداً لَا زِیَادَةَ فِیهِ وَ لَا نُقْصَانَ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ فَضْلٌ عَلَى الْآخَرِ وَ لَاسْتَوَتِ النِّعَمُ فِیهِ وَ لَاسْتَوَى النَّاسُ وَ بَطَلَ التَّفْضِیلُ وَ لَکِنْ بِتَمَامِ الْإِیمَانِ دَخَلَ الْمُؤْمِنُونَ الْجَنَّةَ وَ بِالزِّیَادَةِ فِی الْإِیمَانِ تَفَاضَلَ الْمُؤْمِنُونَ بِالدَّرَجَاتِ عِنْدَ اللَّهِ وَ بِالنُّقْصَانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النَّارَ. (الکافی، ج‏2، ص34)

[6] مرحوم حرانی (مولف تحف العقول) احادیث را بدون سند آورده؛ ظاهرا اصل مستندش این بوده است:

وَ عَنْهُ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُول‏: یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ! إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ فَاخْتِمْ عَلَى فِیکَ کَمَا تَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِکَ وَ وَرِقِک‏ (الأصول الستة عشر، ص174)

[7] . در واقع همین نعمت «زبان و لب‌ها» - که به کمک همدیگر نقش مهمی در «ارتباط کلامی برقرار کردن» ایفا می‌کنند - نقش فراوانی در اندوخته معرفتی ما، و لذا هدایت شدن ما دارند؛ و لذا ظاهرا می‌توان گفت که در این آیه نیز (همانند آیه قبل) زبان و لب‌ها را در مقام اتمام حجت نسبت به هدایت شدن یا نشدن خود وی (نه گمراه کردن دیگران) برشمرده است.

[8] مثلا به این روایت بنگرید:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ یَحْیَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِسَانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ یَجْعَلُهُ اللَّهُ فِی النَّاسِ خَیْراً مِنَ الْمَالِ یَأْکُلُهُ وَ یُوَرِّثُه‏. (الکافی، ج‏2، ص154)

[9] . این روایت نیز درباره اینکه زبان را خداوند چگونه آفریده جای تامل دارد:

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عن الصادق ع:

... أَطِلِ الْفِکْرَ یَا مُفَضَّلُ فِی الصَّوْتِ وَ الْکَلَامِ وَ تَهْیِئَةِ آلَاتِهِ فِی الْإِنْسَانِ فَالْحَنْجَرَةُ کَالْأُنْبُوبَةِ لِخُرُوجِ الصَّوْتِ وَ اللِّسَانُ وَ الشَّفَتَانِ وَ الْأَسْنَانُ لِصِیَاغَةِ الْحُرُوفِ وَ النَّغْمِ أَ لَا تَرَى أَنَّ مَنْ سَقَطَتْ أَسْنَانُهُ لَمْ یُقِمِ السِّینَ وَ مَنْ سَقَطَتْ شَفَتُهُ لَمْ یُصَحِّحِ الْفَاءَ وَ مَنْ ثَقُلَ لِسَانُهُ لَمْ یُفْصِحِ الرَّاءَ وَ أَشْبَهُ شَیْ‏ءٍ بِذَلِکَ الْمِزْمَارُ الْأَعْظَمُ فَالْحَنْجَرَةُ تُشْبِهُ قَصَبَةَ الْمِزْمَارِ وَ الرِّئَةُ تُشْبِهُ الزِّقَّ الَّذِی یُنْفَخُ فِیهِ لِتَدْخُلَ الرِّیحُ وَ الْعَضَلَاتُ الَّتِی تَقْبِضُ عَلَى الرِّئَةِ لِیَخْرُجَ الصَّوْتُ کَالْأَصَابِعِ الَّتِی تَقْبِضُ عَلَى الزِّقِّ حَتَّى تَجْرِیَ الرِّیحُ فِی الْمَزَامِیرِ وَ الشَّفَتَانِ وَ الْأَسْنَانُ الَّتِی تَصُوغُ الصَّوْتَ حُرُوفاً وَ نَغْماً کَالْأَصَابِعِ الَّتِی تَخْتَلِفُ فِی فَمِ الْمِزْمَارِ فَتَصُوغُ صَفِیرَهُ أَلْحَاناً غَیْرَ أَنَّهُ وَ إِنْ کَانَ مَخْرَجُ الصَّوْتِ یُشْبِهُ الْمِزْمَارَ بِالْآلَةِ وَ التَّعْرِیفِ فَإِنَّ الْمِزْمَارَ فِی الْحَقِیقَةِ هُوَ الْمُشَبَّهُ بِمَخْرَجِ الصَّوْت‏ (توحید المفضل، ص62-63)

 


337) سوره بلد (90) آیه 8 أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْن

بسم الله الرحمن الرحیم

337) سوره بلد (90) آیه 8 

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ

ترجمه

آیا برایش دو چشم نگذاشته‌ایم؟!

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند با مردم بر اساس آنچه بدانها داده و به آنها شناسانده، احتجاج می‌کند.

الکافی، ج‏1، ص163؛ التوحید (للصدوق)، ص411

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ غَیْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ ابْنِ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَ‏ اللَّهَ احْتَجَّ عَلَى النَّاسِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ.


2) از چندین تن از ائمه اطهار روایتی نقل شده است که حضرت امیرالمومنین ع در یک مجلس چهارصد باب از آنچه دین و دنیای انسان مسلمان را آباد می‌کند، به برخی از اصحابش آموخت. قبلا فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[1]، در یکی از فرازها می‌فرمایند:

در میان اعضاء و جوارح بدن، چیزی کم‌سپاس‌تر از چشم نیست، پس هرچه می‌خواهد به او ندهید که شما را از یاد خداوند عز و جل به خود مشغول می‌دارد.

به قول باباطاهر:

زدست دیده و دل هر دو فریاد                  که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد                   زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

http://ganjoor.net/babataher/2beytiha/sh23/

الخصال، ج‏2، ص: 629؛ عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص411

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاه‏:

... لَیْسَ فِی الْبَدَنِ [الْجَوَارِح‏] شَیْ‏ءٌ أَقَلَّ شُکْراً مِنَ الْعَیْنِ فَلَا تُعْطُوهَا سُؤْلَهَا فَتَشْغَلَکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ ...


3) امیرالمومنین ع فرمودند:

حق برای کسی که دو چشم دارد، چقدر واضح و آشکار است؛

و فرمودند:

صبح نورافشانی کرد برای کسی که دو چشم دارد.

قال أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین‏:

مَا أَبْیَنَ الْحَقَّ لِذِی عَیْنَیْن‏. (الأمالی( للصدوق)، ص312)

وَ قَالَ ع:

 قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِی عَیْنَیْن‏. (نهج البلاغه، حکمت 169، کشف المحجة لثمرة المهجة، ص266)


4) از امام صادق ع روایت شده است:

هیچ چشمی نیست مگر اینکه روز قیامت گریان است، به جز چشمی که از خوف خدا گریسته باشد؛ و هیچ چشمی از اشک از خشیت خداوند عز و جل مملو نشد، مگر اینکه خداوند عز و جل سایر [اعضای] بدنش را هم بر آتش حرام کرد؛ و هیچ [چنین] اشکی بر گونه سرازیر نشد که آن چهره دچار مضیقه و ذلت شود؛ و هیچ چیزی نیست مگر پیمانه‌ای برای [محاسبه] آن هست مگر قطره اشک، که همانا خداوند عز و جل با اندکی از آن، دریاهایی از آتش را خاموش می‌سازد؛ به طوری که اگر بنده‌ای در میان امتی [از خوف خدا] بگرید، خداوند عز و جل بر آن امت به خاطر گریه آن بنده، رحم می‌کند.

الکافی، ج‏2، ص482

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ وَ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ عَیْنٍ إِلَّا وَ هِیَ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْناً بَکَتْ مِنْ خَوْفِ اللَّهِ وَ مَا اغْرَوْرَقَتْ عَیْنٌ بِمَائِهَا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَائِرَ جَسَدِهِ عَلَى النَّارِ وَ لَا فَاضَتْ عَلَى خَدِّهِ فَرَهِقَ ذَلِکَ الْوَجْهَ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ کَیْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدَّمْعَةُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُطْفِئُ بِالْیَسِیرِ مِنْهَا الْبِحَارَ مِنَ النَّارِ فَلَوْ أَنَّ عَبْداً بَکَى فِی أُمَّةٍ لَرَحِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْکَ الْأُمَّةَ بِبُکَاءِ ذَلِکَ الْعَبْدِ.[2]


5) از امام صادق ع روایت شده است:

هر چشمی روز قیامت گریان است مگر سه چشم: چشمی که از آنچه خدا حرام کرده فروبسته شود، و چشمی که در طاعت خدا بیداری کشد و چشمی که در دل شب از ترس خدا بگرید.

الکافی، ج‏2، ص482

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِینٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ وَ غَیْرِهِمَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا ثَلَاثَةً عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ سَهِرَتْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ بَکَتْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ.[3]

تدبر

1) «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ»

این آیه و آیات بعد نوعی حجت تمام کردن بر انسان است. خداوند به انسان امکاناتی داده، و متناسب با امکاناتی که داده از او بازخواست می کند. (حدیث1)

خدا به انسان چشم داده است تا راه درست را تشخیص دهد و به بیراهه نیفتد. اگر کسی چشم داشت و به بیراهه رفت و جهنمی شد، تقصیر خودش است.


2) «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ»

خدا انسان را مواخذه می‌کند که آیا به او چشم ندادیم؟

علی‌القاعده، این چشم، نه فقط چشم ظاهر، بلکه چشم دل را هم شامل می‌شود؛

وقتی امیرالمومنین ع فرمود اگر کسی چشمش را باز کند، حق برایش واضح است؛ دارد از چشم دل سخن می‌گوید، نه فقط چشم سر. (حدیث3)

حتی این چشم می‌تواند پیامبری باشد که خدا به انسانها داد تا راه را به آنان نشان دهد، چنانکه در روایتی که در تاویل این آیات آمده بود، این را بر رسول خدا تطبیق داده‌ شده بود (جلسه334، حدیث2)


3) «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ»

 این که « آیا برایش دو چشم نگذاشته‌ایم؟!» بوضوح بوی مواخذه می‌دهد. مواخذه علی‌القاعده در جایی است که انسان از آن نعمتی که داده، استفاده درست نکند.

طبق فرمایش امیرالمومنین ع چشم در میان اعضای بدن، کم‌سپاس‌ترین عضو است (حدیث2)؛

و اگر توجه کنیم که سپاس هر نعمتی، استفاده از آن در مسیر صحیحش است، معلوم می‌شود انسان کمتر از هر نعمت دیگری از این عضو در مسیر صحیحش استفاده می کند.

اما مسیر صحیح استفاده از چشم چیست؟

چشم دو کار مهم انجام می دهد؛ یکی نگریستن است و دیگری گریستن؛ به تبع این دو، سه موقعیت مهم برای چشم پیش می‌آید: برای خدا بنگرد، برای خدا در جایی که نباید نگاه کند، ننگرد؛ و برای خدا بگرید.

شاید رمز اینکه چشمی که هر یک از این سه را انجام دهد، روز قیامت گریان نخواهد بود، این است که چنین چشمی وظیفه خود را درست انجام داده است. (حدیث5)


4) «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ»

خدا به انسان چشم داده است.

اگرچه یک کار مهم چشم، نگریستن است، اما به یاد داشته باشیم که یکی از ویژگی‌های خاص انسان توان «گریستن» است؛

و این ویژگی از مهمترین ابزارهای سلوک انسان به سوی خدا، و یکی از شکرهایی است که برای نعمت چشم باید ادا شود!

بحث تخصصی انسان‌شناسی

گاهی ما را مسخره می‌کنند و می‌گویند: شما ملت گریه هستید و شاد نیستید.

حقیقت این است که کسانی که چنین سخنی می‌گویند نه انسان را شناخته‌اند و نه عمق «شادی» را تجربه کرده‌اند!

«خنده» و «گریه» دو ممیزه خاص انسان است؛

و از این دو، آنکه پیوند عمیق‌تری با روح انسان برقرار می‌کند، گریه است.

شاهد ساده‌اش اینکه با گفتن یک لطیفه ظرف چند ثانیه می‌توان جماعتی را خنداند، اما برای اینکه یک مرد بگرید، یا مصیبت بسیار سنگینی باید بر وی وارد شده باشد یا روضه اباعبدالله ع یا حضرت زهرا س خوانده شود!

و اتفاقا، انسان در مجلسی باشد که زیاد بخندد، بعدش احساس کدورت و سنگینی می‌کند، اما اگر گریه کرده باشد، بعدش احساس سبکی و آرامش می‌کند.

درواقع، انسان قسی‌القلب است که نمی‌گرید، و گریه در جایی است که روح انسان کاملا با امری پیوند خورده باشد (مادری که بچه‌اش را از دست داده، روضه‌خوان نیاز ندارد)؛ و اوج چنین گریه‌ای گریه از خوف خداست، برای انسانی که نسبت خود با خدا را درست بفهمد و به قصور و تقصیر خود پی ببرد. اگر کسی واقعا از خوف خدا بگرید دریاهای آتشی که با گناهان خود ایجاد کرده، خاموش می‌کند و لذاست که چنین گریه‌ای قیمت‌گذاشتنی نیست (حدیث4)؛ زیرا گریه از خوف خدا، بازگشت انسان به خداست؛ و اگر کسی در اقیانوس رحمت الهی بیفتد، هر اندازه لجن‌مال هم که شده باشد، پاک می شود.

اما کجاست انسانی که به چنان لطافتی رسیده باشد که از خشیت خدا بگرید؟!

به همین جهت، برای ما راهی دیگر هم قرار داده‌اند که سهل‌الوصول‌تر است:

گریه برای اولیای خدا، که مصداق حقیقیِ خلیفة‌الله در عالم‌اند؛

آنها به خدا متصل‌اند و با این گریه، ما به آنها متصل شده، و اتصال ما به دریای رحمت الهی حاصل می‌شود.

بله، ما ملت گریه‌ایم؛ و به این امر افتخار می‌کنیم. ما مَردیم و می‌گرییم، گریه‌ای که روحمان را از آلودگی روزمرگی‌ها صیقل می‌دهد، و با این گریستن به شادی و اوج معنوی‌ای می‌رسیم که برتر از هزاران خنده است.

در محرم امسال، یک جلسه درباب چگونگی اثر گریه در ارتقای معنوی انسان سخن گفته‌ام که از طریق لینک زیر می‌توانید فایل صوتی آن را دریافت کنید.

www.souzanchi.ir/wp-content/uploads/2016/10/9-Donya.mp3

همچنین در جلسه پنجم دهه محرم سال قبل، بحثی درباره چگونگی استفاده از گریه برای هدایت انسانها داشته‌ام که خلاصه‌اش را از طریق لینک زیر می‌توانید مطالعه

http://www.souzanchi.ir/muslim-woman-in-society/

و از طریق لینک زیر فایل صوتی‌اش را دریافت کنید:

www.souzanchi.ir/wp-content/uploads/2015/10/940727-zeinab.mp3




[1] . جلسه90، حدیث3 http://yekaye.ir/hud-001-113/

جلسه 246، حدیث1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/

جلسه294، حدیث3 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-23/

[2] . این روایت هم به این مضمون نزدیک است:

و من دعائه ع اللهم ارزقنی عینین هطالتین تسقیان القلوب مذروف الدموع قبل أن یکون الدمع دما و قرع الضرس ندما. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏6، ص191)

[3] . این روایت هم به این مضمون نزدیک است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ غَیْرَ ثَلَاثٍ عَیْنٍ سَهِرَتْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَیْنٍ فَاضَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٍ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ. (الکافی، ج‏2، ص80)

 


336) سوره بلد (90) آیه 7 أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَ

بسم الله الرحمن الرحیم

336) سوره بلد (90) آیه 7 

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ

ترجمه

آیا حساب می‌کند که کسی او را ندیده است؟

حدیث

1) ابوذر یکبار پیامبر ص را تنها در کنار حضرت علی ع یافت و از ایشان تقاضای دستورالعمل سلوکی کرد. فرازی از  اواسط این روایت در جلسه 328، حدیث3 (http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/ ) گذشت. اولین فراز آن دستورالعمل چنین است:

ابوذر! خدا را چنان پرستش کن که گویی تو او را می‌بینی، که اگر تو چنان نیستی که او را ببینی، او قطعا تو را می‌بیند؛ و بدان که اولِ عبادتش، معرفت به اوست به اینکه او اول است قبل از هر چیزی، که هیچ چیزی قبل از او نیست؛ و او یگانه است و دومی‌ای همراهش نیست؛ باقی‌ای است که انتهایی ندارد؛ پدید آورنده‌ی آسمانهاست و زمین و آنچه در این دو و آنچه بین این دوست؛ و او است خداوند پر از لطف و بسیار آگاه؛ و او بر هر کاری تواناست؛

سپس ایمان به من و اقرار بدینکه خداوند عز و جل مرا بشارت‌ و هشداردهنده به جانب تمام مردم گسیل داشته، و دعوت‌کننده به سوی خدا به اذن خودش، و چراغی نورانی قرار داد؛

سپس محبت اهل بیتم، همان کسانی که خداوند هر گونه پلیدی‌ای را از آنها برد و آنها را کاملا پاک کرد ...

الأمالی (للطوسی)، ص526؛ مکارم الأخلاق (للطبرسی[1])، ص459

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الطُّوسِیُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ یَحْیَى بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَبَرْتَائِیُّ الْکَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ فِیهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی ذُبَیٍّ الْهُنَائِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیُّ، عَنْ أَبِیهِ أَبِی الْأَسْوَدِ، عن أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):

... یَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) یَرَاکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَتِهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ بِأَنَّهُ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَلَا شَیْ‏ءَ قَبْلَهُ، وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِیَ مَعَهُ، وَ الْبَاقِی لَا إِلَى غَایَةٍ، فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْ‏ءٍ، وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، ثُمَّ الْإِیمَانُ بِی وَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَرْسَلَنِی إِلَى کَافَّةِ النَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً، وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً، ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً...[2]

2) اسحاق بن عمار حکایتی از دیدارش با امام صادق ع روایت کرده است. در پایان این دیدار، امام فرمودند:

... اسحاق! از خدا بترس گویی که تو او را می‌بینی؛ که اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند. پس، اگر چنین می‌بینی که او تو را نمی‌بیند، قطعا کافر شده‌ای؛ و اگر چنین می‌دانی که قطعا او تو را می‌بیند، سپس گناهانت را از خلایق مخفی، و در مقابل او آشکار می‌سازی، پس او را در حد پست‌ترین کسانی که به تو می‌نگرند قرار داده‌ای. [3]

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص147

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ عَبَّادِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: ...[4] قَالَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَا إِسْحَاقُ فَخَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ اسْتَتَرْتَ عَنِ الْمَخْلُوقِینَ بِالْمَعَاصِی وَ بَرَزْتَ لَهُ بِهَا فَقَدْ جَعَلْتَهُ فِی حَدِّ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ إِلَیْکَ.[5]

3) از رسول خدا ص روایت شده است:

بنده در روز قیامت قدم از قدم برنمی‌دارد مگر اینکه از چهار چیز از او سوال می‌شود:

از عمرش، که در چه چیزی سپری کرده است؛ و

از مالش که از کجا جمع کرده و در چه راهی خرج کرده است؛ و

از عملش که چگونه عمل کرده است؛ و

از محبت ما اهل بیت.

مجمع البیان، ج‏10، ص74

روی عن ابن عباس عن النبی ص قال لا تزول قدما العبد حتى یسأل عن أربعة عن عمره فیما أفناه و عن ماله من أین جمعه و فیما ذا أنفقه و عن عمله ما ذا عمل به و عن حبنا أهل البیت.[6]

توجه

آیه 14 سوره علق (أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى: آیا نمی‌دانست که خداوند می‌بیند؟) (جلسه20) مضمونی نزدیک به آیه حاضر دارد و تقریبا تمامی احادیث و تدبرهای آن در اینجا نیز صدق می‌کند. (http://yekaye.ir/14-96-al-alaq/ )

و تا حدودی آیه 22 سوره فصلت (وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ: و شما این گونه نبودید که [هنگام ارتکاب گناه، خود را] از این که [مبادا] شنوایی‌تان و دیدگان‌تان و پوست‌های بدن‌تان [یا: اندام‌های جنسی‌تان] علیه شما شهادت دهند پوشیده دارید؛ ولیکن گمان می‌کردید که خداوند بسیاری از آنچه را که می‌کنید، نمی‌داند.) جلسه 194 (بویژه تدبرهای 2و3و5و6) (http://yekaye.ir/fussilat-041-22/ )

لذا آن نکات مجددا در اینجا تکرار نمی‌شود.

تدبر

1) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

خدا انسان را در رنج و سختی آفرید. (آیه4)

 آیا این انسان گمان می‌کند کسی بر او قدرت ندارد؟ (آیه5)

 آیا گمان می کند کسی او را زیر نظر نداشته؟ (آیه7)

این دو سوالی است که حالت توبیخی دارند، و در واقع نگرش انسان به زندگی و به خودش را به چالش می‌کشند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند در انسان روحی قرار داده که ظرفیتی اعظم از فرشتگان دارد، روحی که بقدری عظیم است که اگر به خود مشغول شود و از خدایش غفلت کند، چه‌بسا با دیدن خود، ادعایی خدایی کند! (جلسه 334، حدیث1)

این موجود عظیم در دو صورت رام، و طغیانش مهار می‌شود: یکی اینکه بداند که قدرتی فوق او هست که ممکن است آن قدرت بر او سخت بگیرد؛ دوم اینکه بداند کسی هست که او را زیر نظر دارد و کارهایش در عالم گم نمی‌شود.


2) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

بسیاری از اوقات، اگر بدانیم کسی ما را می‌بیند، خود را کنترل می‌کنیم و دست به هر کاری نمی‌زنیم؛ و نام این خصلت، «حیا»ست که یکی از امتیازات انسان است که دنیای مدرن می‌کوشد آن را از انسان بگیرد!

نکته تخصصی انسان‌شناسی

یکی از مواردی که انسانیت انسان و فراتر از عالم ماده بودنش را بخوبی نشان می‌دهد، برخورداری انسان از خصلت «حیا» است. شاید در حیوانات، چیزی شبیه غیرت وجود داشته باشد، اما «حیا» و اینکه انسان از انجام برخی کارها جلوی دیگران شرم داشته باشد، از ویژگی‌های خاص انسان‌هاست که دلالت بر وجود یک بُعد ماورایی در انسان دارد به نحوی که برای خود چنان «ارزش و اعتبار»ی باور دارد که انجام برخی کارها را «دون شأن خود» می‌شمرد و از انجامش در مقابل دیده دیگران «خجالت» می‌کشد..

متاسفانه، از انحطاط‌های تمدن مدرن این است این حیا و شرافت آدمی را، که واقعا برتری انسان بر حیوان را نشان می‌دهد، «تابو» (ممنوعیت ناشی از خرافه) نام می‌نهند، و آنگاه به «تابوشکنی» افتخار می‌کنند!

مثلا خداوند انسان را به پوشیدن لباس متمایز ساخته و لباس را مایه شرافت و حیای انسان قرار داده، آنگاه عده‌ای پیدا می‌شوند به اینکه در مقابل دیدگان همه خود را برهنه کنند، افتخار می‌کنند! (جلسه240، تدبر1)

عجیب است: از طرفی دم از اومانیسم (انسان‌گرایی) می‌زنند، از آن طرف، آنچه را در فطرت هر انسانی نهفته، و مایه برتری انسان بر حیوان می‌شود خرافه می‌خوانند، و می‌کوشند کاری کنند که دیگر نیازی نباشد انسان حساب کند که کسی او را نمی‌بیند!


3) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

در این آیه با ظرافت تمام، غفلت انسان از خدای خود را به چالش می‌کشد.

برای این به چالش کشیدن، نمی‌فرماید: مواظب باشد که خدا می‌بیندش؛

بلکه می‌فرماید: آیا این طور حساب کرده‌ که هیچکس نمی‌بیندش؟

در واقع، با یک علامت سوال، پای یک احتمال را باز می‌کند که اگر این احتمال جدی گرفته شود، زندگی انسان زیر و رو می‌شود.

تاملی درباره معرفت و دینداری در دوره مدرن

فضای دینداری ما به گونه‌ای بوده است که غالبا می‌کوشیم با معرفت یقینی همه چیز را جلو ببریم. اما دوره مدرن، بنای خود را بر شکاکیت گذاشته، و مقابله با فرد شکاک، دشوارتر است از مقابله با منکر خدا. کسی که به انکار برمی‌خیزد، امکان معرفت را می‌پذیرد، و همین که امکان معرفت را میسر دانست، می‌توان برهان صحیح برایش مطرح کرد؛ اما کسی که در موضع شکاکیت قرار گرفته، با گفتن «نمی‌دانم» و «از کجا معلوم؟» دائما ژست بی‌طرفی به خود می‌گیرد؛ و ظاهرا در هیچ نقطه‌ای نمی‌ایستد که بتوان از همان نقطه بحث را شروع کرد.

اما حقیقت این است که همین موضع، هم مبتنی بر یک حساب و کتاب خفی در باطن خویش است، و ظاهرا خداوند به همان سبک وی و با طرح یک سوال و مطرح کردن یک احتمال در جان و روان وی، موضع مخفی وی را به چالش می کشد: آیا تو که به شکاکیت تکیه کرده و از دین و دیانت فراری هستی، حساب کرده‌ای که کسی تو را نمی‌بیند و به حال خود رها شده‌ هستی؟ آیا هیچ احتمال نمی‌دهی که کسی تو را زیر نظر داشته باشد و با تو در این جهان کار داشته باشد؟


4) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

جدی گرفتن این جمله در موقعیت‌های متعددی، می‌تواند باعث اصلاح انسان شود.

مثلا:

1. بسیاری از ناهنجاری‌های جامعه ناشی از این است که کسی دلش می‌خواهد «دیده شود» و مورد توجه قرار بگیرد. به او بگوییم: اشتباه حساب نکن، کسی هست که تو را می‌بیند؛ و تو خود را برای او زینت ده، نه برای شغال‌صفتان بی‌مقدار؛ که اگر او از تو خوشش بیاید و به تو عنایت کند، از هرگونه محبوب شدنی لذت‌بخش‌تر است.

2. بسیاری از گناهان ناشی از این است که شخص به خیال خود حساب کرده که وقتی که این کار خلاف را انجام می‌دهد، کسی نمی‌بیند؛ به او بگوییم: اشتباه حساب نکن، کسی هست که تو را می‌بیند و جزای کارت را بتمامه کف دستت می‌گذارد.

3. برخی دلشان می‌خواهد اگر کار خوبی انجام می‌دهند دیده شوند، و اگر کارشان دیده نشود، رغبتی به کار ندارند، به او بگوییم ...

4. برخی افراد کاری انجام می‌دهند اما مورد بی‌توجهی واقع می‌شوند و کسی به آنها اعتنایی نمی‌کند و می‌روند که دلسرد شوند. به آنها بگوییم ...

5. ...


5) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

شخصی می‌گفت: وقتی وارد فضای مجازی می‌شوم، نمی‌توانم خودم را کنترل کنم و جاهایی می‌روم که نباید رفت.

به او گفتم: در کنار صفحه رایانه‌ و در مقابل دیدگانت بنویس «امام زمان ع مرا می‌بیند»، آنگاه هر جایی خواستی برو!

چند روز بعد آمد و گفت: دیدم نمی‌شود؛ آن نوشته را برداشتم!

واقعا،

«آیا حساب می‌کند که هیچکس او را ندیده است؟!»


6) حکایت

گفته‌اند

عالمی بوده که یکی از شاگردانش را بیشتر از سایر شاگردانش قدر و ارزش می‌نهاد.

او را سرزنش کردند که چرا او را بر دیگران ترجیح می‌دهد.

روزی به هر یک از آنان مرغی داد و گفت: این مرغان را ببرید و در جایی سر ببرید که هیچ کس نبیند.

همه بردند و در جای خلوتی مرغانشان را سر بریدند و آمدند. ولی آن جوان، مرغش را بدون که سرش را بریده باشد، بازگرداند.

از او پرسید: چرا مرغ را سر نبریدی؟

گفت: چون مرا امر نمودی که در جایی ذبح کنم که کس نبیند؛ ولی من مکانی نیافتم که در آن، خدای واحد و فرد و صمد مرا نبیند.


7) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

چرا در این آیه، فعل «لم یره: او را ندیده است؟» که مربوط به دیدن است، ماضی آورد، اما در آیه 5 ، فعل «لن یقدر علیه: بر او قدرت نخواهد داشت؟» را مضارع، و بلکه مستقبل؟

الف. شاید آن آیه هشداری است که کار را انجام نده، و در اینجا باید قدرت خدا را گوشزد کرد؛ اما این آیه توبیخی است از کاری که انجام داده، و در اینجا باید در منظر و مرآی خدا بودن را تذکر داد.

ب. ...

 

8) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

چه تفاوتی است بین تعبیر این آیه: «آیا چنین حساب می کند که کسی او را نمی‌بیند» با تعبیر آیه‌ی‌ «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى: آیا نمی‌دانست که خدا او را می‌بیند» (علق/14)؟

ظاهرا هر انسانی در هر موقعیتی ممکن است از خدا فاصله بگیرد و با هرکس به گونه‌ای باید سخن گفت؛ مثلا:

الف. یکبار انسان خدا را قبول دارد، اما دچار غفلت شده؛ به او هشدار می دهند «آیا نمی‌دانست که خدا او را می‌بیند؟»

اما یکبار مساله‌اش عنادورزیدن است، نه غافل بودن؛ او را عتاب می‌کنند که «آیا چنین حساب کرده که کسی او را نمی‌بیند؟»

ب. یکبار شخص خدا را قبول دارد، به او هشدار می دهند «آیا نمی‌دانست که خدا او را می‌بیند؟»

یکبار خدا را قبول ندارد، هشداری می‌دهند که متوجه خدا شود (تدبر3)

ج. یکبار کسی کار ناصوابی را مرتکب شده؛ مواخذه‌اش می کنند که «آیا نمی‌دانست که خدا او را می‌بیند؟»

یکبار می‌خواهد کار ناصواب را انجام دهد، هشدارش می‌دهند «آیا حساب می‌کند که خدا او را ندیده است؟»

د ...



9) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ»

یکی از تفاوت‌های مهم بین تعبیر این آیه: «آیا چنین حساب می‌کند که کسی او را ندیده است» با تعبیر آیه‌ی‌ «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى: آیا نمی‌دانسته که خدا او را می‌بیند» (علق/14) در این است که تعبیر آیه 7 سوره بلد، عام‌تر است؛ و با آن می‌توان، علاوه بر اینکه خدا عمل ما را می‌بیند، این مطلب را نیز مطرح کرد که عمل ما در مرآی و منظر کسان دیگری غیر از خدا هم هست؛ چنانکه آیه «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ... : و بگو کارتان را بکنید که خداوند و پیامبرش و آن مومنان، کار شما را خواهند دید...» (توبه/105) بر این دلالت دارد که اعمال ما را نه فقط خداوند، بلکه پیامبر و امامان هم مشاهده می‌کنند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

چنانکه اشاره شد، یکی از ویژگی‌هایی که انسان را از حیوان متمایز می‌کند، برخورداری از «حیا» است. (تدبر2)

جالب اینجاست که انسان، مشخصاً در مقابل هم‌نوع خود حیا دارد؛ چرا که «حیا» با نوعی درک متعالی گره خورده است؛ لذا یک انسان باحیا، جلوی انسان‌های دیگر مرتکب گناه ویا هر کاری که خلاف شأن یک انسان باشد، نمی‌شود، اما لزوماً جلوی حیوانات چنین نیست (مثلا از برهنه بودن در مقابل مورچه‌ای که روی دیوار حمام راه می‌رود، ابایی ندارد)؛ زیرا باورش این است که هر موجودی «درک اخلاقی» از حرمت انسان - به معنایی که یک انسان چنین درکی دارد - ندارد؛ همین طور است در مقابل انسانی که مطلقا چنین درکی نداشته باشد (مثلا طفل چند روزه)

اما همان طور که برخی موجودات، از بس در دیدگان انسان حقیرند، حیا در مقابلشان برایش معنی ندارد؛ در طرف مقابل، چون درک صحیحی از خدا ندارد، گاه با توجیهات مختلف (مثلا اینکه خدا مهربان است و گناه ما را نادیده می‌گیرد و ...)، در مقابل خدا هم عملا بی‌حیایی می‌کند و مرتکب گناه می‌شود.

شاید یکی از علل اینکه در آیات و احادیث، علاوه بر خدا، بر دیده شدن اعمال ما توسط پیامبر ص و برخی مومنان (مشخصا ائمه اطهار) هم تاکید شده است (توبه/105)، این باشد که آن گونه توجیهات، هنگامی که خود را پیش چشم یک انسان متعالی بدانیم، کنار می‌رود.

مثلا کسی که به چشم‌چرانی نسبت به اشخاص نامحرم ویا تماشای فیلم و تصاویر مستهجن، ویا خودنمایی در مقابل نامحرمان روی آورده، ممکن است با بهانه‌هایی مانند «خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد!» خود را فریب دهد، اما اگر به یاد آورد که یک انسان وارسته (مانند پیامبر ص و امام ع) در حین این عمل، او را می‌بیند، همه آن توجیهات رنگ می‌بازد. (تدبر6)

شاید یکی از عللی که خداوند اصرار دارد پیامبران از جنس خودمان باشند، همین است که در محضر آنها به عنوان یک انسان متعالی، باب بسیاری از توجیهات بسته می‌شود.




[1] . سند ایشان تا شیخ طوسی چنین است: یَقُولُ مَوْلَایَ أَبِی طَوَّلَ اللَّهُ عُمُرَهُ الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ هَذِهِ الْأَوْرَاقُ مِنْ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الَّتِی أَخْبَرَنِی بِهَا الشَّیْخُ الْمُفِیدُ أَبُو الْوَفَاءِ عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْرِئُ الرَّازِیُّ وَ الشَّیْخُ الْأَجَلُّ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا إِجَازَةً قَالا أَمْلَى عَلَیْنَا الشَّیْخُ الْأَجَلُّ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ قُدِّسَ سِرُّهُ وَ أَخْبَرَنِی بِذَلِکَ الشَّیْخُ الْعَالِمُ الْحُسَیْنُ بْنُ الْفَتْحِ الْوَاعِظُ الْجُرْجَانِیُّ فِی مَشْهَدِ الرِّضَا ع قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْإِمَامُ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ قُدِّسَ سِرُّه‏...

[2] . شبیه این فراز را پیامبر ص به ابن‌مسعود هم دارند:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا ابْنَ مَسْعُودٍ اخْشَ اللَّهَ تَعَالَى بِالْغَیْبِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ. ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ. (جامع الأخبار(للشعیری)، ص98؛ مکارم الأخلاق، ص457)

چون بحث خوف از خدا به تحوی که گویی خدا را می‌بینی مطرح شد، این وصیت پیامبر به امیرالمومنین ع هم شنیدنی است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ ص لِعَلِیٍّ ع أَنْ قَالَ یَا عَلِیُّ أُوصِیکَ فِی نَفْسِکَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا عَنِّی ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ أَمَّا الْأُولَى فَالصِّدْقُ وَ لَا تَخْرُجَنَّ مِنْ فِیکَ کَذِبَةٌ أَبَداً وَ الثَّانِیَةُ الْوَرَعُ وَ لَا تَجْتَرِئْ عَلَى خِیَانَةٍ أَبَداً وَ الثَّالِثَةُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ الرَّابِعَةُ کَثْرَةُ الْبُکَاءِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ یُبْنَى لَکَ بِکُلِّ دَمْعَةٍ أَلْفُ بَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ وَ الْخَامِسَةُ بَذْلُکَ مَالَکَ وَ دَمَکَ دُونَ دِینِکَ وَ السَّادِسَةُ الْأَخْذُ بِسُنَّتِی فِی صَلَاتِی وَ صَوْمِی وَ صَدَقَتِی أَمَّا الصَّلَاةُ فَالْخَمْسُونَ رَکْعَةً وَ أَمَّا الصِّیَامُ فَثَلَاثَةُ أَیَّامٍ فِی الشَّهْرِ- الْخَمِیسُ فِی أَوَّلِهِ وَ الْأَرْبِعَاءُ فِی وَسَطِهِ وَ الْخَمِیسُ فِی آخِرِهِ وَ أَمَّا الصَّدَقَةُ فَجُهْدَکَ حَتَّى تَقُولَ قَدْ أَسْرَفْتُ وَ لَمْ تُسْرِفْ وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ الزَّوَالِ وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ الزَّوَالِ وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ الزَّوَالِ وَ عَلَیْکَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ عَلَیْکَ بِرَفْعِ یَدَیْکَ فِی صَلَاتِکَ وَ تَقْلِیبِهِمَا وَ عَلَیْکَ بِالسِّوَاکِ عِنْدَ کُلِّ وُضُوءٍ وَ عَلَیْکَ بِمَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ فَارْکَبْهَا وَ مَسَاوِی الْأَخْلَاقِ فَاجْتَنِبْهَا فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَلَا تَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَکَ. (الکافی، ج‏8، ص79 ؛ المحاسن، ج‏1، ص: 17؛ الزهد، ص22)

[3] . این فراز قبلا در روایتی دیگر در جلسه 20 (http://yekaye.ir/14-96-al-alaq/ ) و جلسه 194 (حدیث3) (http://yekaye.ir/fussilat-041-22/ ) گذشت.

[4] . کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَیَأْتِینِی إِخْوَانٌ کَثِیرَةٌ وَ کَرِهْتُ الشُّهْرَةَ فَتَخَوَّفْتُ أَنْ أَشْتَهِرَ بِدِینِی فَأَمَرْتُ غُلَامِی کُلَّمَا جَاءَنِی رَجُلٌ مِنْهُمْ یَطْلُبُنِی قَالَ لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ فَحَجَجْتُ تِلْکَ السَّنَةَ فَلَقِیتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَأَیْتُ مِنْهُ ثِقْلًا وَ تَغَیُّراً فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الَّذِی غَیَّرَنِی عِنْدَکَ قَالَ الَّذِی غَیَّرَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا تَخَوَّفْتُ الشُّهْرَةَ وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ شِدَّةَ حُبِّی لَهُمْ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ لَا تَمَلَّ زِیَارَةَ إِخْوَانِکَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ مَرْحَباً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مَرْحَباً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَإِذَا صَافَحَهُ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَ إِبْهَامَیْهِمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لِأَشَدِّهِمْ حُبّاً لِصَاحِبِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا بِوَجْهِهِ فَکَانَ عَلَى أَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ أَشَدَّ إِقْبَالًا فَإِذَا تَعَانَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ فَإِذَا لَبِثَا لَا یُرِیدَانِ إِلَّا وَجْهَهُ لَا یُرِیدَانِ غَرَضاً مِنْ أَغْرَاضِ الدُّنْیَا قِیلَ لَهُمَا غَفَرَ اللَّهُ لَکُمَا فَاسْتَأْنِفَا فَإِذَا أَقْبَلَا عَلَى الْمُسَاءَلَةِ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَنَحَّوْا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا- قَالَ إِسْحَاقُ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا یکب [یُکْتَبُ‏] عَلَیْنَا لَفْظُنَا فَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ قَالَ فَتَنَفَّسَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص الصُّعَدَاءَ ثُمَّ بَکَى حَتَّى خَضَبَتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ وَ قَالَ یَا إِسْحَاقُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا نَادَى الْمَلَائِکَةَ أَنْ یَغِیبُوا عَنِ الْمُؤْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا إِجْلَالًا لَهُمَا فَإِذَا کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ لَا تَکْتُبُ لَفْظَهُمَا وَ لَا تَعْرِفُ کَلَامَهُمَا فَقَدْ عَرَفَهُ الْحَافِظُ عَلَیْهِمَا عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى

[5] . این سه روایت هم در همین حال و هواست:

(1) مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: ثَلَاثٌ مُنْجِیَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْمُنْجِیَاتُ قَالَ خَوْفُ اللَّهِ فِی السِّرِّ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ الْعَدْلُ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدُ فِی الْغِنَى وَ الْفَقْرِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا الْمُهْلِکَاتُ قَالَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‏ (الزهد، ص68 ؛ المحاسن، ج‏1، ص3)

 (2) وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ لَا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ لَیْسَ مِنِّی مَنْ شَرِبَ مُسْکِراً لَا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ؛ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَا تَقُومُ إِلَیْهَا مُتَکَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُسْتَعْجِلًا وَ لَا مُتَلَاهِیاً وَ لَکِنْ تَأْتِیهَا (عَلَى السُّکُونِ) وَ الْوَقَارِ وَ التُّؤَدَةِ وَ عَلَیْکَ الْخُشُوعُ وَ الْخُضُوعُ مُتَوَاضِعاً لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَخَاشِعاً عَلَیْکَ خَشْیَةٌ وَ سِیمَاءُ الْخَوْفِ رَاجِیاً خَائِفاً بِالطُّمَأْنِینَةِ عَلَى الْوَجَلِ وَ الْحَذَرِ فَقِفْ بَیْنَ یَدَیْهِ کَالْعَبْدِ الْآبِقِ الْمُذْنِبِ بَیْنَ یَدَیْ مَوْلَاهُ فَصُفَّ قَدَمَیْکَ وَ انْصِبْ نَفْسَکَ وَ لَا تَلْتَفِتْ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ تَحْسَبُ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ لَا تَعْبَثْ بِلِحْیَتِکَ وَ لَا بِشَیْ‏ءٍ مِنْ جَوَارِحِکَ وَ لَا تُفَرْقِعْ أَصَابِعَکَ وَ لَا تَحُکَّ بَدَنَکَ وَ لَا تُولَعْ بِأَنْفِکَ وَ لَا بِثَوْبِکَ وَ لَا تُصَلِّ وَ أَنْتَ مُتَلَثِّمٌ (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص101)

 

[6] . در روایات مختلف این چهار چیز بعضا مورد اختلاف بوده است. مثلا:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَسَدِیُّ الْبَرْدَعِیُّ قَالَ حَدَّثَتْنَا رُقَیَّةُ بِنْتُ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. (الأمالی( للصدوق)، ص39)

الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا یَزَالُ الْعَبْدُ قَائِماً یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَسْأَلَهُ عَنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ عُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْتَهُ وَ جَسَدِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَهُ وَ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ کَسَبْتَهُ وَ أَیْنَ وَضَعْتَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت‏ (الزهد، ص94)

 


335) سوره بلد (90) آیه 6 یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً

بسم الله الرحمن الرحیم

335) سوره بلد (90) آیه 6 

یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً

ترجمه

می‌گوید مال انبوهی را هدر دادم؛

نکات ترجمه‌

«لُبَد» ماده «ل‌ب‌د» در اصل دلالت دارد «جمع شدن چیزی بر روی هم» چنانکه وقتی عده‌ای برای مساله‌ای جمع شوند و ازدحام کنند این تعبیر را در مورد آنها به کار می‌برند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است «یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً: بر او جمع شده و ازدحام کردند» (جن/19) و مال «لُبَد» به معنای مال فراوانی است که روی هم انباشته شده باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص229؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص734)[1]

شأن نزول[2]

حدیث 

1) در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری آمده است که ایشان فرمودند:

از امیرالمومنین ع سوال شد که چه کسی شقاوتمندی‌اش بسیار عظیم است؟

فرمودند کسی که دنیا را به خاطر دنیا ترک کند، هم دنیا را از دست داده و هم در آخرت زیان کرده است؛ و آن کسی است که عبادت و تلاش می‌کند و روزه می‌گیرد اما برای ریاکاری در مقابل مردم؛ چنین کسی از لذات دنیا محروم شده و سختی‌ای را چشیده، که اگر خالصانه بود استحقاق ثواب داشت، پس وارد آخرت می‌شود و گمان می‌کند که اعمالی که انجام داده ترازویش را سنگین خواهد کرد، اما همه آنها را غباری پراکنده (فرقان/23) می‌یابد.

گفته شد: چه کسی حسرتش از این هم بیشتر است؟

فرمودند: کسی که مال و دارایی‌اش را در ترازوی شخص دیگر می‌بیند، خداوند به خاطر آن مال، وی را به جهنم می‌برد و وارثش را به بهشت وارد می‌کند.

گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است؟

فرمود: مانند حکایت آن کسی که یکی از برادران [دینی‌] ام برایم تعریف کرد که "شخصی در بازار بر او وارد شد و گفت: فلانی! نظرت چیست در مورد این صدهزاری که در این صندوق است و نه زکاتش را داده‌ام و نه با آن حق خویشاوندانم را ادا کرده‌ام! گفتم: پس برای چه جمع کرده‌ای؟ گفت: برای [نجات از] ستم [احتمالی] حاکمان، و برتری‌جویی بر خویشان [= چشم و همچشمی] ، و ترس از فقر اهل و عیال، و تنگناهای زمانه. اما هنوز از نزد من نرفته بود که عمرش بسر آمد."

سپس حضرت علی ع فرمود: حمد خدایی را که او را از دنیا خارج کرد در حالی که به خاطر مال حرامی که جمع کرده بود و حقی که ادا نکرده بود، شایسته ملامت است؛ آن را جمع کرد و ذخیره کرد و گره‌اش را محکم بست و به خاطر آن وادی‌های بی‌آب و علف و دریاهای عمیقی را پیمود؛ پس، ای کسی که [به تماشا] ایستاده‌ای! مواظب باش همانند همنشین دیروزی‌ات فریب نخوری، که همانا از شدیدترین حسرتها در روز قیامت حسرت کسی است که مالش را در ترازوی شخص دیگر می‌بیند، خداوند عز و جل آن دیگری را به خاطر آن مال به بهشت می‌برد و این را به خاطر همان مال به جهنم.

و امام صادق ع فرمود: و حسرت از این بزرگتر، حسرت کسی است که مال زیادی را با تلاش شدید و مواجهه با امور وحشتناک و ریسک کردن‌های فراوان به دست آوَرْد و سپس آن را در صدقات و امور خیر صرف نمود و جوانی و قوت‌اش را در عبادت و نماز بسر آوَرْد؛ با این حال حق حضرت علی ع را به رسمیت نمی‌شناسد و برای او در اسلام جایگاهی قبول ندارد، و کسی که در حد یک دهم و بلکه در حد یک صدم از یک دهم‌های او نیست را برتر از او می‌انگارد؛ به دلایل و حجت‌های واضح می‌رسد، اما در آن تامل نمی کند، و می‌کوشد علیه آنها با آیات و روایات دلیلی بتراشد؛ پس کاری نمی‌کند مگر فرو رفتن در گمراهی و تاریکی؛

چنین کسی حسرتش در روز قیامت از هرکسی بیشتر است؛ و صدقه‌هایش که به صورت افعی‌هایی که دائم او را نیش می‌زنند مجسم گردیده، و نمازها و عبادتهایش که به صورت شعله‌های آتش متمثل شده، او را به سوی جهنم می‌رانند، چه راندنی؛ می‌گوید: وای بر من! آیا من از نمازگزاران نبودم؟ آیا از زکات‌دهندگان نبودم؟ آیا نسبت به مال و ناموس مردم خویشتن‌داری نکردم؟ پس چرا به این خواری و وحشت افتاده‌ام؟

به او گفته می‌شود: بدبخت! علمت سودی برایت ندارد وقتی که بزرگترین فریضه‌ی بعد از توحید خداوند متعال و ایمان به نبوت حضرت محمد ص را ضایع کرده‌ای! تو وظیفه‌ات را در به رسمیت شناخت حق علی بن ابی‌طالب ع که ولیّ خداست و اینکه خداوند دستور داده بود که تن به امامت دشمن خدا ندهی، ضایع کردی. اگر به جای این اعمالت، تمام روزگار را از ابتدا تا انتهایش عبادت می‌کردی، و به جای این صدقه‌هایت، تمام اموال دنیا، بلکه کره زمین پر از طلا را صدقه می‌دادی، جز دوری بیشتر از رحمت خداوند متعال، و نزدیکی بیشتر به غضب خداوند عز و جل، چیزی عایدت نمی‌شد.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص39-41

وَ قَالَ [الإمام الحسن العسکری علیه السلام] : سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنِ الْعَظِیمُ الشَّقَاءُ قَالَ: رَجُلٌ تَرَکَ الدُّنْیَا لِلدُّنْیَا، فَفَاتَتْهُ الدُّنْیَا وَ خَسِرَ الْآخِرَةَ، وَ رَجُلٌ تَعَبَّدَ وَ اجْتَهَدَ وَ صَامَ رِئَاءَ  النَّاسِ فَذَاکَ الَّذِی حُرِمَ لَذَّاتِ الدُّنْیَا، وَ لَحِقَهُ التَّعَبُ الَّذِی لَوْ کَانَ بِهِ مُخْلِصاً لَاسْتَحَقَّ ثَوَابَهُ، فَوَرَدَ الْآخِرَةَ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ قَدْ عَمِلَ مَا یَثْقُلُ بِهِ مِیزَانُهُ، فَیَجِدُهُ هَبَاءً مَنْثُوراً.

قِیلَ: فَمَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَسْرَةً قَالَ: مَنْ رَأَى مَالَهُ‏ فِی‏ مِیزَانِ‏ غَیْرِهِ‏، وَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهِ النَّارَ، وَ أَدْخَلَ وَارِثَهُ‏  بِهِ الْجَنَّةَ. قِیلَ: فَکَیْفَ یَکُونُ هَذَا قَالَ: کَمَا حَدَّثَنِی بَعْضُ إِخْوَانِنَا عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَسُوقُ‏  فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا فُلَانٍ مَا تَقُولُ فِی مِائَةِ أَلْفٍ فِی هَذَا الصُّنْدُوقِ مَا  أَدَّیْتُ مِنْهَا زَکَاةً قَطُّ، وَ لَا وَصَلْتُ مِنْهَا رَحِماً قَطُّ قَالَ: فَقُلْتُ: فَعَلَامَ جَمَعْتَهَا قَالَ: لِجَفْوَةِ السُّلْطَانِ، وَ مُکَاثَرَةِ الْعَشِیرَةِ، وَ تَخَوُّفِ‏  الْفَقْرِ عَلَى الْعِیَالِ، وَ لِرَوْعَةِ الزَّمَانِ.

قَالَ: ثُمَّ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى فَاضَتْ نَفْسُهُ.

ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ ع: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَخْرَجَهُ مِنْهَا مَلُوماً [ملیما]  بِبَاطِلٍ جَمَعَهَا، وَ مِنْ‏  حَقٍّ مَنَعَهَا، جَمَعَهَا فَأَوْعَاهَا، وَ شَدَّهَا فَأَوْکَاهَا، قَطَعَ فِیهَا الْمَفَاوِزَ الْقِفَارَ، وَ لُجَجَ الْبِحَارِ أَیُّهَا الْوَاقِفُ لَا تُخْدَعْ کَمَا خُدِعَ صُوَیْحِبُکَ‏  بِالْأَمْسِ، إِنَّ [مِنْ‏] أَشَدِّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ رَأَى مَالَهُ فِی مِیزَانِ غَیْرِهِ، أَدْخَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا بِهِ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ هَذَا بِهِ النَّارَ .

قَالَ الصَّادِقُ ع‏ وَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا حَسْرَةً  رَجُلٌ جَمَعَ مَالًا عَظِیماً بِکَدٍّ شَدِیدٍ، وَ مُبَاشَرَةِ الْأَهْوَالِ، وَ تَعَرُّضِ الْأَخْطَارِ، ثُمَّ أَفْنَى مَالَهُ فِی صَدَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ، وَ أَفْنَى شَبَابَهُ وَ قُوتَهُ فِی عِبَادَاتٍ وَ صَلَوَاتٍ، وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ لَا یَرَى لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَقَّهُ‏ ، وَ لَا یَعْرِفُ لَهُ مِنَ‏  الْإِسْلَامِ مَحَلَّهُ، وَ یَرَى أَنَّ مَنْ لَا بِعُشْرِهِ وَ لَا بِعُشْرِ  عَشِیرِ مِعْشَارِهِ أَفْضَلُ مِنْهُ ع یُوقَفُ‏  عَلَى الْحُجَجِ فَلَا یَتَأَمَّلُهَا، وَ یُحْتَجُّ عَلَیْهِ بِالْآیَاتِ وَ الْأَخْبَارِ فَیَأْبَى إِلَّا تَمَادِیاً فِی غَیِّهِ، فَذَاکَ أَعْظَمُ مِنْ کُلِّ حَسْرَةٍ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ صَدَقَاتُهُ مُمَثَّلَةٌ لَهُ فِی مِثَالِ الْأَفَاعِیِّ تَنْهَشُهُ، وَ صَلَوَاتُهُ وَ عِبَادَاتُهُ مُمَثَّلَةٌ لَهُ فِی مِثَالِ الزَّبَانِیَةِ تَدْفَعُهُ حَتَّى تَدُعَّهُ إِلَى جَهَنَّمَ دَعّاً یَقُولُ: یَا وَیْلِی أَ لَمْ أَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ أَ لَمْ أَکُ مِنَ الْمُزَکِّینَ أَ لَمْ أَکُ عَنْ أَمْوَالِ النَّاسِ وَ نِسَائِهِمْ مِنَ الْمُتَعَفِّفِینَ، فَلِمَا ذَا دُهِیتُ بِمَا دُهِیتُ فَیُقَالُ لَهُ: یَا شَقِیُّ مَا نَفَعَکَ مَا عَمِلْتَ، وَ قَدْ ضَیَّعْتَ أَعْظَمَ الْفُرُوضِ بَعْدَ تَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْإِیمَانِ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ [رَسُولِ اللَّهِ‏ ] ص: ضَیَّعْتَ مَا لَزِمَکَ مِنْ مَعْرِفَةِ  حَقِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلِیِّ اللَّهِ، وَ الْتَزَمْتَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکَ مِنَ الِائْتِمَامِ‏  بِعَدُوِّ اللَّهِ. فَلَوْ کَانَ لَکَ بَدَلَ أَعْمَالِکَ هَذِهِ عِبَادَةُ الدَّهْرِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ، وَ بَدَلَ صَدَقَاتِکَ الصَّدَقَةُ بِکُلِّ أَمْوَالِ الدُّنْیَا بَلْ بِمِلْ‏ءِ الْأَرْضِ ذَهَباً، لَمَا زَادَکَ ذَلِکَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً، وَ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا قُرْباً . (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص39-41)


2) از امام رضا ع از پدرانشان روایت شده است که یکبار رسول خدا ص فرمود: کدامیک از شما اموال وارثش را بیش از اموال خودش دوست دارد؟

گفتند: هیچیک از ما این طور نیست.

فرمودند: چنین خیال می‌کنید! بلکه همه‌تان این طورید!

سپس فرمودند: آدمیزاده می‌گوید اموالم! اموالم! و آیا «مال» تو جز آن چیزی است که خوردی و از بین رفت، ویا پوشیدی و پوسید! ویا صدقه دادی و برای خود تثبیتش کردی؟ و غیر از اینها هرچه باشد، مال وارث است.

الأمالی (للطوسی)، ص519؛ مصباح الشریعة، ص84 [3]

حَدَّثَنَا أَبِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ. قَالَ الْمُجَاشِعِیُّ: وَ حَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِیهِ مُوسَى، عَنْ أَبِیهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): أَیُّکُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ؟

قَالُوا: مَا فِینَا أَحَدٌ یُحِبُّ ذَلِکَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ.

قَالَ: بِحَسْبِکُمْ، بَلْ کُلُّکُمْ یُحِبُّ ذَلِکَ.

ثُمَّ قَالَ: یَقُولُ ابْنُ آدَمَ: مَالِی مَالِی، وَ هَلْ لَکَ مِنْ مَالِکٍ إِلَّا مَا أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ، أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ، أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَیْتَ، وَ مَا عَدَا ذَلِکَ فَهُوَ مَالُ الْوَارِثِ.[4]

تدبر

1) «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً»

انسانی که حساب و کتابش درباره کار خدا با وی اشتباه بود (آیه قبل)، بر مال فراوانی که از دست داده است، تاسف می‌خورد.

در روایات تاریخی مختلف، این آیه بر افراد مختلفی تطبیق داده شده است.

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت، این آیه می‌تواند وضع حال انسان در دنیا یا در آخرت باشد:

 در دنیا، مصداق مهمش، یا کافری است که اموالش را در راه مقابله با دین حق (ویا در هر زمینه دیگری) خرج کرده و نهایتا کارهایش به ثمره دلخواهش نرسیده است؛ و یا منافقی که اموالی برای واجبات دینی (مانند خمس و زکات و جهاد) پرداخت می‌کند، اما انگار جانش به لب می‌آید و چون انفاقش از روی اخلاص نبوده، دائما غصه می‌خورد و اموال خود را هدر رفته می‌بیند.

در آخرت، مصداق مهمش، یا کسی‌ است که اساسا مالش را در مواردی که وظیفه داشته و به کار آبادانی آخرتش می‌آمده، مصرف نکرده و با مردنش همه را برای دیگران گذاشته و دستش خالی است و فقط باید پاسخگوی نحوه کسب آن اموال باشد؛ یا کسی که اموالش را در ظاهر برای دین، اما در حقیقت برای ریاکاری (حدیث1)، و یا بدون اینکه اعمالش پشتوانه صحیحی داشته باشد (حدیث2)، خرج کرده و در آنجا پوچ و بی‌محتوا بودن همه انفاق‌هایش برملا می‌گردد.


2) «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً»

کسی که دنیامدار است؛ گمان می‌کند تنها مالی را که برای دنیای خود ذخیره کرده ویا با خرج کردنش به منفعت دنیوی بیشتر رسیده،‌ واقعا «مال» اوست؛ اما انسان آخرت‌مداری که چشم باطن‌بینش باز شده، می‌داند که مالی را که برای دنیا هزینه کرده، در حقیقت هدر داده است؛ و مالی را که برای آخرتش انفاق می‌کند، در حقیقت، «مال» او می‌ماند.

اگر این حقیقت را دریابیم، آنگاه می‌فهمیم که چه کسانی در دنیا بر هدر دادن مالشان تاسف می‌خورند و چه کسانی در آخرت؟ و چرا؟ (تدبر1)


3) «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً»

در آیات قبل، اشاره شد که انسان در رنج و سختی آفریده شده است و لذا گمان نکند که خدا بر او سخت نمی‌گیرد. در کل این سوره، تنها دغدغه‌ای که از قول چنین انسانی مطرح گردیده، همین است که «می گوید مال فراوانی را به هدر دادم»؛ شاید این نشان‌دهنده مهمترین دغدغه‌ انسان در زندگی دنیوی‌ای است که رنج و سختی در تار و پودش تنیده شده است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان موجودی اجتماعی است، اما نه از جنس اجتماعات طبیعی و غریزی که در حیوانات هست، بلکه اجتماعی کاملا متفاوت با تمام اجتماعات حیوانی (توضیح در جلسه230، تدبر4 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/ )

یکی از ابعادی که این تفاوت عظیم انسان با سایر حیوانات اجتماعی را موجب می‌شود، توان انسان برای قرارداد کردن و اعتبار کردن امور مختلف است؛ و در میان این اعتبارات، شاید اعتبار «مالکیت» از بنیادی‌ترین اعتبارات بشری باشد. انسانها نمی‌توانند بتنهایی بر رنج و سختی‌های زندگی در دنیا غلبه کنند، و تقسیم کار هم در میان انسانها همچون زنبورها و موریانه‌ها و ... نیست که غریزه و نظام خلقت تقسیم کار را به طور کامل عهده‌دار شده باشد. پس انسان‌ها با هم توافق می‌کنند که کارها را مشترکا انجام دهند و هرکس چیزی که به دست آورد «مالِ» او باشد؛ آنگاه در یک توافقی دیگر، این «اموال» را با هم عوض می‌کنند (معامله) و بدین ترتیب، از سختی‌های زندگی می‌کاهند و به امکانات و وضع بهتری می‌رسند.

و چون نظام معامله، مهمترین عامل نقل و انتقال اموال است، هرچه انسان بخواهد امکانات بیشتری به دست آورد («مال» بیشتری داشته باشد)، ناچار است در عوض آن امکاناتی که از دیگران می‌گیرد، از آن «مال»ی که دارد، بدهد. پس، انسان دائما دارد «اموال»ی به دست می‌آورد، و آنگاه آن «اموال» را هزینه می‌کند تا امکانات بیشتری به دست آورد و به وضع بهتری برسد.

حال، اگر در این معامله، به ازای مالی که می‌دهد امکانات و وضع بهتری به دست آورد، و از سختی رهایی یافت، از هزینه کردن خود راضی است؛ اما اگر امکانات و وضع بهتری به دست نیاورد و در سختی باقی ماند، احساس می‌کند «مال»ش را هدر داده است.

شاید بدین جهت است که مهتمترین تاسف انسانی که در سختی آفریده شده، این است که اموالش هدر نرود.


4) «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً»

برخی مفسران این سخن را، نه تاسف خوردن، بلکه افتخار کردن دانسته‌اند، بدین بیان که «دشمن پیامبر افتخار می‌کند که چه اموالی علیه دین خرج کردم.» بویژه از این جهت که آیه بعد «آیا حساب کرده است که هیچکس او را نمی‌بیند» را بدین معنا دانسته‌اند که گویی متوجه نیست که خدا او را زیر نظر دارد و از او بازخواست خواهد کرد که آن مال را چگونه به دست آورده و در چه مسیری خرج کرده است. (مجمع‌البیان، ج10، ص748)

لازم به ذکر است که کلمه «هلاکت»، برخلاف زبان فارسی، در زبان عربی لزوما بار معنایی منفی ندارد؛ و با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» می‌تواند این معنا هم مد نظر بوده باشد.



[1] . و برخی تاکید کرده‌اند که این واژه، در مواردی استفاده می‌شود که این جمع شدن کاملا فشرده باشد و فاصله‌ای بین آنها نباشد (تجمّع مع التصاق‏؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص158)

[2] . در شأن نزول این آیه اقوال متعددی است.

(1) قیل هو الحرث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف و ذلک أنه أذنب ذنبا فاستفتى رسول الله ص فأمره أن یکفر فقال لقد ذهب مالی فی الکفارات و النفقات منذ دخلت فی دین محمد؛ عن مقاتل (مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏10، ص748؛ تفسیر الثعلبی، ج10، ص208)

(2) وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً قَالَ: هُوَ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ حِینَ عَرَضَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الْإِسْلَامَ یَوْمَ الْخَنْدَقِ وَ قَالَ: فَأَیْنَ مَا أَنْفَقْتُ فِیکُمْ مَالًا لُبَداً وَ کَانَ أَنْفَقَ مَالًا فِی الصَّدِّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ ع. (تفسیر القمی، ج‏2، ص422)

(4) یعنی: أبا جهل بن هشام یقول: أنفقت مالاً کثیراً فی عداوة محمد صلّى الله علیه وسلم، فلم ینفعنی ذلک، وهو أنه ضمن مالاً لمن یقتل محمدا صلّى الله علیه وسلم، ویقال: أنفق مالاً یوم بدر (تفسیر بحر العلوم للسمرقندی، ج3، ص583)

(5) {یَقُول} یعْنى کلدة بن أسید وَیُقَال الوید بن الْمُغیرَة {أَهْلَکْتُ مَالاً لُّبَداً} أنفقت مَالا کثیرا فى عَدَاوَة مُحَمَّد صلى الله عَلَیْهِ وَسلم فَلم یَنْفَعنِی ذَلِک شَیْئا (المقباس من تفسیر ابن عباس، ص511)

(6) أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی یَعْقُوبَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ یَعْنِی یَقْتُلُ فِی قَتْلِهِ بِنْتَ النَّبِیِّ ص یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً یَعْنِی الَّذِی جَهَّزَ بِهِ النَّبِیُّ ص فِی جَیْشِ الْعُشَیْرَةِ [العسرة] (تفسیر القمی، ج‏2، ص423) (متن کامل این حدیث، در جلسه 334، حدیث2 گذشت) اما این کسی بوده که تدارکاتی برای «لشکر عشیره» یا «جیش العسرة» [جیش العسرة لشکری است که برای جنگ تبوک فرستاده شد] تهیه کرد و بعد پشیمان شده کیست؟ حدیثی از امام صادق ع رسیده است که شاید ارتباطی با این نکته داشته باشد. ایشان درباره فرزندان پیامبر ص توضیحاتی می‌دهند تا می‌رسند به:

اما رقیه، او ابتدا با عتبة بن ابی‌لهب ازدواج کرد تا زمانی که وی از دنیا رفت. سپس با عثمان بن عفان ازدواج کرد و علت این ازدواج آن بود که رسول خدا ص در مدینه در میان اصحابش ندا داد که کسی که در تدارک «جَیش عسرت» و حفر چاه رومة (منطقه‌ای در مدینه) کمک کند و از مالش برای آن هزینه کند، خانه‌ای را نزد خداوند در بهشت برایش ضمانت می‌کنم.

عثمان بن عفان گفت من از مالم هزینه می‌کنم. آیا آن خانه در بهشت را برایم ضمانت می‌کنی؟

پیامبر ص فرمود عثمان! تو هزینه کن و من برایت نزد خدا خانه‌ای در بهشت ضمانت می‌کنم.

پس عثمان چنین کرد و در دلش افتاد که رقیه را از رسول خدا ص خواستگاری کند. این را با رسول خدا ص در میان گذاشت. رسول خدا ص پاسخ رقیه را چنین بیان کرد: رقیه می‌گوید «با تو ازدواج نمی‌کنم مگر اینکه آن خانه‌ای را که پیامبر ص در بهشت برای تو ضمانت کرده است مهریه‌ام قرار دهی»؛ یعنی من [=پیامبر] از ذمه تو بری شوم بدین صورت که تو آن را به رقیه واگذار کنی، به طوری که رقیه [بعد از عقد] زنده بماند یا بمیرد، این خانه برای او باشد.

عثمان گفت: قبول است. و رسول خدا وی را به همسری او درآورد و همان موقع بر عثمان شاهد گرفت که دیگر از ضمانت آن خانه برای عثمان مبرا شده و آن خانه برای رقیه خواهد بود و عثمان حق رجوع به رسول خدا ص در مورد آن خانه را ندارد، چه رقیه زنده بماند یا بمیرد.

سپس رقیه قبل از اینکه به مرحله عروسی با عثمان برسد، از دنیا رفت...

الهدایة الکبرى، ص39-40

قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخَصِیبِیُّ: حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَهْوَازِیِّ وَ کَانَ عَالِماً بِأَخْبَارِ أَهْلِ الْبَیْتِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ الزَّاهِرِیُّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، وَ هُوَ الْقَاسِمُ الْأَسَدِیُّ- لَا الثَّقَفِیُّ- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ: قَالَ: وُلِدَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنْ خَدِیجَةَ ابْنَةِ خُوَیْلِدٍ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) الْقَاسِمُ، وَ بِهِ یُکَنَّى، وَ عَبْدُ اللَّهِ، وَ الطَّاهِرُ، وَ زَیْنَبُ، وَ رُقَیَّةُ، وَ أُمُّ کُلْثُومٍ، وَ کَانَ اسْمُهَا آمِنَةَ، وَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ (عَلَیْهَا السَّلَامُ)، وَ إِبْرَاهِیمُ مِنْ مَارِیَةَ الْقِبْطِیَّةِ، وَ کَانَتْ أَمَةً أَهْدَاهَا الْمُقَوْقِسُ مَلِکُ الْإِسْکَنْدَرِیَّةِ.

فَأَمَّا رُقَیَّةُ: فَزُوِّجَتْ مِنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِی لَهَبٍ، فَمَاتَ عَنْهَا، فَزُوِّجَتْ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ. وَ کَانَ السَّبَبَ فِی ذَلِکَ‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) نَادَى فِی أَصْحَابِهِ بِالْمَدِینَةِ: مَنْ جَهَّزَ جَیْشَ الْعُسْرَةِ، وَ حَفَرَ بِئْرَ رُومَةَ، وَ أَنْفَقَ عَلَیْهَا مِنْ مَالِهِ ضَمِنْتُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ عِنْدَ اللَّهِ، فَقَالَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ: أَنَا أُنْفِقُ عَلَیْهَا یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ مَالِی، فَتَضْمَنُ لِیَ الْبَیْتَ فِی الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): أَنْفِقْ عَلَیْهَا یَا عُثْمَانُ، وَ أَنَا الضَّامِنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ.

فَأَنْفَقَ عُثْمَانُ عَلَى الْجَیْشِ وَ الْبِئْرِ مِنْ مَالِهِ طَمَعاً فِی ضَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ‏ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أُلْقِیَ فِی قَلْبِ عُثْمَانَ أَنْ یَخْطُبَ رُقَیَّةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَعَرَضَ ذَلِکَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: إِنَّ رُقَیَّةَ تَقُولُ لَکَ لَا تُزَوِّجُکَ نَفْسَهَا إِلَّا بِتَسْلِیمِ الْبَیْتِ الَّذِی ضَمِنْتُهُ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْجَنَّةِ تَدْفَعُهُ إِلَیْهَا بِصَدَاقِهَا، فَإِنِّی أَبْرَأُ مِنْ ضَمَانِی لَکَ الْبَیْتَ بِتَسْلِیمِهِ إِلَیْهَا إِنْ مَاتَتْ رُقَیَّةُ أَوْ عَاشَتْ، فَقَالَ عُثْمَانُ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أَشْهَدَ عَلَى عُثْمَانَ فِی الْوَقْتِ أَنَّهُ قَدْ بَرِئَ مِنْ ضَمَانِهِ الْبَیْتَ لَهُ، وَ أَنَّ الْبَیْتَ لِرُقَیَّةَ دُونَهُ، لَا رَجْعَةَ لِعُثْمَانَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِیهِ، إِنْ عَاشَتْ رُقَیَّةُ أَوْ مَاتَتْ. ثُمَّ إِنَّ رُقَیَّةَ تُوُفِّیَتْ قَبْلَ أَنْ تَجْتَمِعَ بِعُثْمَانَ، وَ لِهَذَا السَّبَبِ زَوَّجَتْ رُقَیَّةُ نَفْسَهَا..

[3] . . متن حدیث در مصباح الشریعه (ص82-84) طولانی‌تر است:

قَالَ الصَّادِقُ ع السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِیمَانِ وَ لَا یَکُونُ مؤمنا [مُؤمِنٌ‏] إِلَّا سَخِیّاً وَ لَا یَکُونُ سَخِیّاً إِلَّا ذُو یَقِینٍ وَ هِمَّةٍ عَالِیَةٍ لِأَنَّ السَّخَاءَ شُعَاعُ نُورِ الْیَقِینِ مَنْ عَرَفَ مَا قَصَدَ هَانَ عَلَیْهِ مَا بَذَلَ قَالَ النَّبِیُّ ص مَا جُبِلَ وَلِیُّ اللَّهِ إِلَّا عَلَى السَّخَاءِ وَ السَّخَاءُ مَا یَقَعُ عَلَى کُلِّ مَحْبُوبٍ أَقَلُّهُ الدُّنْیَا وَ مِنْ عَلَامَةِ السَّخَاءِ أَنْ لَا یُبَالِیَ مَنْ أَکَلَ الدُّنْیَا وَ مَنْ مَلَکَهَا مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ وَ مُطِیعٌ أَوْ عَاصٍ وَ شَرِیفٌ أَوْ وَضِیعٌ یُطْعِمُ غَیْرَهُ وَ یَجُوعُ وَ یَکْسُو غَیْرَهُ وَ یَعْرَى وَ یُعْطِی غَیْرَهُ وَ یَمْتَنِعُ مِنْ قَبُولِ‏ عَطَاءِ غَیْرِهِ وَ یُمَنُّ بِذَلِکَ وَ لَا یَمُنُّ وَ لَوْ مَلَکَ الدُّنْیَا بِأَجْمَعِهَا لَمْ یَرَ نَفْسَهُ فِیهَا إِلَّا أَجْنَبِیّاً وَ لَوْ بَذَلَهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ مَا مَلَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص السَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ وَ قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ وَ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعِیدٌ مِنَ النَّارِ وَ الْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ النَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ قَرِیبٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا یُسَمَّى سَخِیّاً إِلَّا الْبَاذِلُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ لِوَجْهِهِ وَ لَوْ کَانَ بِرَغِیفٍ أَوْ شَرْبَةِ مَاءٍ قَالَ النَّبِیُّ ص السَّخِیُّ بِمَا مَلَکَ وَ أَرَادَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَمَّا الْمُتَسَخِّی فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَحَمَّالُ سَخَطِ اللَّهِ وَ غَضَبِهِ وَ هُوَ أَبْخَلُ النَّاسِ لِنَفْسِهِ فَکَیْفَ لِغَیْرِهِ حَیْثُ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏

وَ قَالَ النَّبِیُّ ص یَقُولُ ابْنُ آدَمَ مِلْکِی مِلْکِی وَ مَالِی مَالِی یَا مِسْکِینُ أَیْنَ کُنْتَ حَیْثُ کَانَ الْمِلْکُ وَ لَمْ تَکُنْ وَ هَلْ لَکَ إِلَّا مَا أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَبْقَیْتَ إِمَّا مَرْحُومٌ بِهِ أَوْ مُعَاقَبٌ عَلَیْهِ فَاعْقِلْ أَنْ لَا یَکُونَ مَالُ غَیْرِکَ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنْ مَالِکَ فَقَدْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَا قَدَّمْتَ فَهُوَ لِلْمَالِکِینَ وَ مَا أَخَّرْتَ فَهُوَ لِلْوَارِثِینَ وَ مَا مَعَکَ لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِ سَبِیلٌ سِوَى الْغُرُورِ بِهِ کَمْ تَسْعَى فِی طَلَبِ الدُّنْیَا وَ کَمْ تَدَّعِی أَ فَتُرِیدُ أَنْ تُفْقِرَ نَفْسَکَ وَ تُغْنِیَ غَیْرَک

[4] . این دو روایت هم در همین راستا قابل توجهند:

(1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا بَلَا اللَّهُ الْعِبَادَ بِشَیْ‏ءٍ أَشَدَّ عَلَیْهِمْ مِنْ إِخْرَاجِ الدِّرْهَمِ. (الخصال، ج‏1، ص8)

(2) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏: قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ دِرْهَمٍ وَ دِینَارٍ ضُرِبَا فِی الْأَرْضِ نَظَرَ إِلَیْهِمَا إِبْلِیسُ فَلَمَّا عَایَنَهُمَا أَخَذَهُمَا فَوَضَعَهُمَا عَلَى عَیْنَیْهِ ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ صَرَخَ صَرْخَةً ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَنْتُمَا قُرَّةُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی مَا أُبَالِی مِنْ بَنِی آدَمَ إِذَا أَحَبُّوکُمَا أَنْ لَا یَعْبُدُوا وَثَناً وَ حَسْبِی مِنْ بَنِی آدَمَ أَنْ یُحِبُّوکُمَا. (الأمالی( للصدوق)، ص202)

 


334) سوره بلد (90) آیه 5 أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ

بسم الله الرحمن الرحیم

334) سوره بلد (90) آیه 5  

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ

ترجمه

آیا حساب می‌کند که هیچکس هرگز بر او قدرت نخواهد داشت؟ (یا: سخت نخواهد گرفت؟)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یَقْدِرَ عَلَیْهِ»

«یقدر» از ماده «قدر» است و قبلا توضیح داده شد که اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت می‌کند ولذا آن را به معنای «اندازه» و مقدار، و نیز به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانسته‌اند. جلسه 97 (لیلة‌القدر؛ قدر/1) و توضیحات تکمیلی در جلسه 122 (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه22؛ حج/74).

بر همین اساس، یک معنای «قَدَرَ علی» به معنای «تنگ گرفتن بر، در تنگنا قرار دادن» می‌باشد، یا از این جهت که «به «اندازه» کم به کسی چیزی داده شود» (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص63) ویا از این جهت که «اندازه چیزی که به شخص می‌خواهد برسد، محدود قرار داده شده، بر خلاف جایی که بی‌حساب به کسی چیزی ببخشند» که آیاتی مانند «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ‏: و کسی که روزی‌اش بر او تنگ گرفته شد» (طلاق/7) ، «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ: روزی را برای هر که بخواهد بسط می‌دهد یا تنگ می‌گیرد» (روم/37) ، و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ‏: [حضرت یونس] گمان کرد که بر او تنگ نگیریم» (انبیاء/87) همگی در این معنا می‌باشند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص659)

البته ماده «قدر» در معنای «قدرت داشتن بر کاری» هم به کار می‌رود؛ «قدرت» وضعیتی است که شخص توانایی و تمکن بر انجام کاری دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص658) و با توجه به اصل این ماده، ظاهرا «قدرت» (= توانایی) را از این جهت «قدرت» گفته‌اند که شخص را به آن غایتی که می‌خواهد می‌رساند و «رجلٌ ذو قُدرةٍ: شخص قدرتمند» یعنی کسی که توانایی‌هایش به گونه‌ای است که در کارهای مورد نظر، به آن حد و اندازه‌ای که دلش می‌خواهد، می‌رسد (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص63). بدین ترتیب تعبیر «قَدَرَ علی» می‌تواند به معنای «توانایی داشتن بر انجام کاری» هم باشد؛ چنانکه در قرآن کریم گاهی در این معنا هم به کار رفته است؛ مانند: «لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا: توانایی و قدرتی بر چیزی از آنچه به دست آورده‌اند، ندارند» (بقره/264) «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَة: خداوند تواناست بر این که آیه‌ای نازل کند که ...» (انعام/37) «عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ: برده مملوکی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/75) « أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ء: شخص لالی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/76)

در این آیه تقریبا تمامی مترجمان و نیز اغلب مفسران (از جمله مجمع‌البیان، ج10، ص748؛ المیزان، ج20، ص291) معنای دوم را مد نظر قرار داده‌اند؛ اما ظاهرا معنای اول هم کاملا با آیات قبل سازگار است.

«یَحْسَبُ» از ماده «حسب» است که درباره این ماده و استعمالات قرآنی آن در جلسه96 (http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/ ) و جلسه18 (http://yekaye.ir/39-33-al-ahzab/ ) توضیحاتی ارائه شد.

حدیث

1) عبداله بن فصل می‌گوید: از امام صادق ع سوال کردم که به چه علتی خداوند تبارک و تعالی ارواح را بعد از اینکه در ملکوت اعلی بودند در بدن‌ها قرار داد؟

فرمودند: بدرستی که خداوند تبارک و تعالی می‌دانست که ارواح در آن شرافت و علوّی که دارند، اگر به حال خود رها شوند، اکثرشان ادعای ربوبیت به جای خداوند عز و جل می‌کنند؛ پس به قدرت خود آنها را در بدن‌هایی که از ابتدای تقدیر برایشان مقدر کرده بود، قرار داد از باب لطف و رحمت خود؛ و آنها را نیازمند همدیگر ساخت و برخی را به برخی دیگر آویخت و برخی را بر برخی دیگر به درجاتی رفعت بخشید و برخی را کفایت‌کننده برخی دیگر قرار داد و رسولانش را به سوی آنها فرستاد و حجت‌های خود را به عنوان بشارت دهندگان و هشداردهندگان به آنان قرار داد که آنها وادارند به تن دادن به بندگی و کرنش کردن در برابر معبودشان، با انواع کارهایی که می‌شد بندگی را در آنان تقویت کرد؛ و برایشان عقوبات کوتاه‌مدت و درازمدت و نیز ثوابهای کوتاه‌مدت و درازمدتی قرار داد تا بدین سبب آنان را به خوبی راغب سازد و از بدی بیزار نماید، و با طلب معاش و دنبال کسب و کار رفتن، آنها را رام کرد تا بدانند که آنها تحت ربوبیت‌اند و بندگانی مخلوق‌اند و به عبادت خدا روی آورند تا بدان سبب مستحق نعمت ابدی و بهشت جاودان گردند و از کشیده شدن بدانچه که نسبت بدان حقی ندارند ایمن گردند.

سپس فرمود: ابن فضل! بدرستی که خداوند تبارک و تعالی نظرش به بندگانش بهتر از خود آنان است؛ آیا نمی‌بینی که در میان آنها نیست مگر کسی که برتری طلب است، تا جایی که برخی از آنها به ادعای ربوبیت سر می‌دهند و برخی به ادعای نبوت بناحق کشیده می‌شوند و برخی به ادعایامامت بناحق روی می‌آورند با اینکه در خویش می‌بینند این همه نقص و عجز و ضعف و سستی و نیاز و فقر و دردهایی را که پی در پی بر آنها وارد می‌شود و مرگی را که بر همه آنها غالب می‌گردد و بر جمیع آنان چیره می‌شود.

ابن فضل! بدرستی که خداوند تبارک و تعالی در حق بندگانش جز بهترین صلاح آنها را انجام نمی‌دهد و «به مردم ظلم نمی‌کند ولی این خود مردمند که به خویش ستم می‌کنند.» (یونس/44)

التوحید (للصدوق)، ص402-403

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ بْنِ أَیُّوبَ الْخَزَّازُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیُّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَیِّ عِلَّةٍ جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْأَرْوَاحَ فِی الْأَبْدَانِ بَعْدَ کَوْنِهَا فِی مَلَکُوتِهِ الْأَعْلَى فِی أَرْفَعِ مَحَلٍّ؟

فَقَالَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِی شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى تُرِکَتْ عَلَى حَالِهَا نَزَعَ أَکْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِیَّةِ دُونَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِی الْأَبْدَانِ الَّتِی قَدَّرَهَا لَهَا فِی ابْتِدَاءِ التَّقْدِیرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَةً بِهَا وَ أَحْوَجَ بَعْضَهَا إِلَى بَعْضٍ وَ عَلَّقَ‏ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ وَ رَفَعَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ وَ کَفَى بَعْضَهَا بِبَعْضٍ وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رُسُلَهُ وَ اتَّخَذَ عَلَیْهِمْ حُجَجَهُ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ یَأْمُرُونَهُمْ بِتَعَاطِی الْعُبُودِیَّةِ وَ التَّوَاضُعِ لِمَعْبُودِهِمْ بِالْأَنْوَاعِ الَّتِی تَعَبَّدَهُمْ بِهَا وَ نَصَبَ لَهُمْ عُقُوبَاتٍ فِی الْعَاجِلِ وَ عُقُوبَاتٍ فِی الْآجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِی الْعَاجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِی الْآجِلِ لِیُرَغِّبَهُمْ بِذَلِکَ فِی الْخَیْرِ وَ یُزَهِّدَهُمْ فِی الشَّرِّ وَ لِیُذِلَّهُمْ بِطَلَبِ الْمَعَاشِ وَ الْمَکَاسِبِ فَیَعْلَمُوا بِذَلِکَ أَنَّهُمْ مَرْبُوبُونَ وَ عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ وَ یُقْبِلُوا عَلَى عِبَادَتِهِ فَیَسْتَحِقُّوا بِذَلِکَ نَعِیمَ الْأَبَدِ وَ جَنَّةَ الْخُلْدِ وَ یَأْمَنُوا مِنَ النُزُوعِ إِلَى مَا لَیْسَ لَهُمْ بِحَقٍّ.

ثُمَّ قَالَ ع یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَحْسَنُ نَظَراً لِعِبَادِهِ مِنْهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ أَ لَا تَرَى أَنَّکَ لَا تَرَى فِیهِمْ إِلَّا مُحِبّاً لِلْعُلُوِّ عَلَى غَیْرِهِ حَتَّى إِنَّ مِنْهُمْ لَمَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِیَّةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَى دَعْوَى النُّبُوَّةِ بِغَیْرِ حَقِّهَا وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ نَزَعَ إِلَى دَعْوَى الْإِمَامَةِ بِغَیْرِ حَقِّهَا مَعَ مَا یَرَوْنَ فِی أَنْفُسِهِمْ مِنَ النَّقْصِ وَ الْعَجْزِ وَ الضَّعْفِ وَ الْمَهَانَةِ وَ الْحَاجَةِ وَ الْفَقْرِ وَ الْآلَامِ الْمُتَنَاوِبَةِ عَلَیْهِمْ وَ الْمَوْتِ الْغَالِبِ لَهُمْ وَ الْقَاهِرِ لِجَمِیعِهِمْ.

 یَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَفْعَلُ لِعِبَادِهِ إِلَّا الْأَصْلَحَ لَهُمْ «وَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».


2) از امام باقر ع حدیثی در تاویل آیات (5-12 و 15-16) سوره بلد روایت شده است:

«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ [آیا حساب می‌کند که کسی بر او قدرت ندارد]» یعنی اقدام می‌کند به کشتن دختر پیامبر ص؟! «یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً: [می‌گوید مال فراوانی را هدر دادم]» یعنی آن کسی که برای تجهیز لشکر عسرت [لشکری که برای جنگ تبوک فرستاده شد که در تاریخ به «جَیش عسرت» مشهور شد] هزینه کرد «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ [آیا حساب می‌کند که کسی او را نمی‌بیند]» یعنی فسادی را که در وی بود «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ [آیا برایش دو چشم قرار ندادیم]» یعنی رسول خدا ص «وَ لِساناً [و زبانی]» یعنی امیرالمومنین ع «وَ شَفَتَیْنِ [ و دو لب]» یعنی حسن ع و حسین ع «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ [و دو راه را به او نشان دادیم]» یعنی ولایت آن دو را «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ» [پس، به آن عَقَبه [= گردنه] مبادرت نکرد، و تو چه می‌دانی که آن عَقَبه چیست؟]» می‌فرماید: چه چیزی قرار است تو را آگاه کند در حالی که همه چیزی در قرآن هست؛ و تو چه می دانی که چه چیزی است که تو را آگاه می‌کند؛ «یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ [یتیمی دارای خویشاوندی]» یعنی رسول خدا؛ و مَقْرَبَة خویشاوندان اوست «أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ: [یا نیازمندی دارای «متربة»] یعنی امیرالمومنین ع که با علم پرورش و تربیت یافته است.

تفسیر القمی، ج‏2، ص423 ؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص663؛ بحار الأنوار، ج‏9، ص251

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی یَعْقُوبَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ یَعْنِی یَقْتُلُ [نعثل][1] فِی قَتْلِهِ بِنْتَ النَّبِیِّ ص یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً یَعْنِی الَّذِی جَهَّزَ بِهِ النَّبِیُّ ص فِی جَیْشِ الْعُشَیْرَةِ [العسرة] أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ قَالَ: فَسَادٌ کَانَ فِی نَفْسِهِ أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ یَعْنِی رَسَّولَ اللَّهِ ص وَ لِساناً یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ شَفَتَیْنِ یَعْنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ إِلَى وَلَایَتِهِمَا فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ یَقُولُ: مَا أَعْلَمَکَ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فِی الْقُرْآنِ ما أَدْراکَ فَهُوَ مَا أَعْلَمَکَ و یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْمَقْرَبَةُ قُرْبَاهُ أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مُتَرَّبا بِالْعِلْم‏.


3) امیرالمومنین ع فرمود:

خدا را در سست شدن اراده‌های قطعی و گشودن گره‌ها و به هم زدن تصمیم‌ها شناختم.

نهج‌البلاغه، حکمت250

وَ قَالَ امیرالمومنین ع

 عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ‏ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏.

تدبر

1) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ»

لزوما نظام جهان و کار و بار انسان، آن طور که خود شخص حساب و کتاب می‌کند پیش نمی‌رود!

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا توضیح داده شد که در قرآن کریم تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته (حسِب، یحسَب، و یحتسب) ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ یعنی گویی یکی از مهمترین نکته‌های دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتاب‌های ما و پیش‌بینی‌هایی که بر اساس این حساب و کتاب‌ها انجام می‌دهیم درست نیست؛ و باید به طور در مدل محاسباتی‌مان در زندگی تجدید نظر کنیم. (جلسه96، تدبر1)

یکی از این حساب و کتاب‌های اشتباه این است که وقتی اوضاع بر وفق مراد ما پیش می‌رود چنان مغرور می‌شویم که یادمان می‌رود خدایی هست و ما بنده‌ای بیش نیستیم؛ و گمان می‌کنیم کاری که برایش برنامه‌ریزی کرده و به خیال خود همه جوانب امور را حساب کرده‌ایم حتما عملی خواهد شد و کسی توان برهم زدن آن را نخواهد داشت.

بسیاری از افراد وقتی در چنین موقعیت‌هایی یکدفعه تمام رشته‌هایشان پنبه می‌شود، دچار یاس و ناامیدی شده، به زمین و زمان بد می‌گویند؛ اما کسی همچون امیر مومنان، همین را از مهمترین جاهایی که خداشناسی انسان را تقویت می‌کند برمی‌شمرد (حدیث3) و امام صادق ع از منظری انسان‌شناختی، چرایی پیش آمدن این چنین اموری را برای انسان توضیح می‌دهند (حدیث1).

2) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ»

غالبا با توجه به اینکه «احد» در سیاق نفی آمده (لن ... احد) آن را به معنای «هیچکس» دانسته‌اند؛ اما می‌دانیم که «احد» از اوصاف انحصاری خداوند نیز هست (قل هو الله احد).

 بر این اساس، برخی اینجا «احد» را به معنای خداوند گرفته‌اند و آیه را چنین ترجمه نموده‌اند: «آیا انسان تصوّر مى‏کند که خداوندِ احَد و واحِد بر او تسلّط ندارد؟» (ترجمه قرآن طاهره صفارزاده) که معنایی لطف‌تر از معنای مورد نظر دیگران (آیا انسان گمان می کند که هیچکس بر او تسلط ندارد؟) در بر دارد. در واقع، در این حالت تاکید بر این است که چنین انسانی از خدا غفلت کرده است؛ و بویژه اگر علاوه بر اینکه «احد» را به معنای «خداوند احد» بگیریم، «یقدر علیه» را هم به معنای «تنگ گرفتن بر» بدانیم، این معنا لطیف‌تر می‌شود: یعنی هشداری است به انسانها که به رحمت و ستاریت خداوند مغرور می‌شوند و گمان می‌کنند که گویی هیچگاه خداوند بر آنان سخت نخواهد گرفت.


3) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ»

گاه برخی افراد وقتی در تنگناها قرار می‌گیرند، می‌گویند خدا از ما روی گردانده است. در حالی که چنین سختی‌هایی لازمه رشد انسان است؛ و اگر از همان کودکی این را باور نکنیم، در بزرگسالی با گوچکترین فشاری خرد می‌شویم.

این آیه و نیز آیه قبل پاسخی به آنهاست:

خدا انسان را در سختی آفریده است. آیا انسان چنین حساب کرده که خدا بر او سخت نمی‌گیرد؟!

نکته تخصصی تربیتی

از تلقی‌های نادرستی که متاسفانه در فضای فرزندسالاری کنونی در حال گسترش است این است که همه امکانات راحتی فرزندمان را مهیا کنیم که مبادا کمترین رنجی ببیند.

در حالی که اگر کسی نظام عالم را درست بشناسد می‌داند چنین تربیت کردنی در آینده به ضرر خود بچه است. کسی که نداند زندگی در دنیا با رنج گره خورده و از کودکی برای مواجهه با سختی‌ها آماده نشود، در بزرگ‌سالی با کوچکترین فشاری خواهد شکست.

به نظر می‌رسد یکی از علل شیوع طلاق در جامعه ما همین است که از بچگی تحمل کردن سختی‌ها (از جمله تحمل کردن دیگران) ‌را ارزش نمی‌نهیم. بچه‌ای که از ابتدای تولد هرچه می‌خواسته برایش مهیا کرده‌اند طبیعی است که ظرفیت یک زندگی مشترک را - که گاه باید سلیقه و خواست دیگری را بر دلخواه خود ترجیح دهد - نخواهد داشت.

نکته زیر را در کانال نگذاشتم

4) «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ»

انسان گمان می‌کند که هیچکس بر او قدرت ندارد. قدرت بر چه کاری؟

برخی گفته‌اند «بر عقاب و مواخذه وی در قبال معصیتی که می‌کند»،‌ برخی گفته‌اند «بر اینکه مال و سایر دارایی‌هایی را که بدانها می‌بالد از دستش بیرون آورند» (مجمع البیان، ج‏10، ص748) برخی گفته‌اند «بر اینکه کاری برخلاف اراده و خواست او انجام شود» (المیزان، ج‏20، ص292) و ...

به نظر می‌رسد همین که قرآن ذکر نکرده «بر چه چیزی»، می‌خواهد بگوید بر همه اینها و نیز هر چیز دیگری که برای شخص غرور بیاورد.



[1] در البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص663 و بحار الأنوار، ج‏9، ص251 در نقل همین روایت از تفسیر قمی، کلمه «نعثل» ثبت شده است که به نظر درست‌تر می‌آید؛ البته در تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص: 580 و تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏14، ص: 286 همان کلمه «یقتل» ثبت شده است. ضمنا در ادامه روایت در هر چهار منبع مذکور که از تفسیر قمی نقل کرده‌اند عبارت «جَیْشِ العسرة» ثبت شده اما در متن فعلی تفسیر قمی «جَیْشِ الْعُشَیْرَةِ [العشرة]» ثبت شده که واضح است ناشی از تصحیف ناسخ بوده و همان «العسرة» درست‌تر است بویژه با توجه به روایتی که انشاءالله ذیل آیه بعد خواهد آمد.

 


333) سوره بلد (90) آیه 4 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَب

بسم الله الرحمن الرحیم

333) سوره بلد (90) آیه 4  

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ

ترجمه

که حقاً انسان را در رنج [و سختی] آفریدیم.

یا:

حقیقتا انسان را در وضعیت ایستاده و معتدل آفریدیم.

نکات ترجمه

«کَبَد»

ماده »کبد» در اصل دلالت بر شدت و قوت در چیزی می‌کند؛ و خود واژه «کَبَد» به معنای مشقت (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص153؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص695؛ مجمع‌البیان، ج10، ص747) ویا تحمل کردن سختی و مشقت می‌باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص15) و به جگر انسان هم کبد می‌گویند و به نحو استعاری در مورد وسط هر چیزی هم کبد آن چیز می‌گویند (مانند کبد کمان، کبد آسمان) (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص153)

همچنین برخی معنای «کبد» را «صاف ایستادن» (منتصبا معتدلا) دانسته‌اند (معانی‌القرآن (للفراء) ج3، ص264) و دیگران در توضیحش گفته‌اند مقصود آیه این است که انسان تنها موجودی است که بر سر دوپایش می‌ایستد ولی سایر حیوانات به نحو غیرایستاده (در حالی که سر رو به پایین است و دستها بر زمین است) حرکت می‌کنند؛ و یا اینکه در شکم مادر ابتدا به حالت ایستاده است و هنگامی که وقت تولدش می‌شود سرش پایی قرار می‌گیرد؛ اما ظاهرا بقیه حیوانات از ابتدا سرشان رو به پایین است و خلاف جهت مادرشان در شکم مادر هستند؛ و از «منذری» نقل شده که «کبد» به معنای ایستادن و استقامت ورزیدن (الاستواء و الاستقامة) است. (لسان العرب، ج‏3، ص376؛ مجمع‌البیان، ج10، ص748)[1]

البته کسانی که معنای «کبد» را «رنج و سختی» می‌دانند، معنای ایستادن (قام منتصبا) را از این جهت مرتبط با معنای «کبد» می‌دانند که انسان در اثر زیاد ایستادن است که خسته می‌شود (در حالی که در وضعیت‌های دیگر بدن مانند نشستن و خوابیدن، چنین خستگی‌ای در کار نیست) (معجم مقاییس، ج5، ص434)

حدیث 

1) در ضمن روایتی از امام صادق ع آمده است:

...و فرزند آدم در شکم مادرش به حالت ایستاده است و این همان سخن خداوند عز و جل است که می‌فرماید «همانا انسان را در وضعیت ایستاده آفریدیم.» (بلد/4) در حالی که غیر از انسان، سرش در پایین و پشت [مادرش] است و دستانش در [میانه] دستان اوست.

[اینکه یکی از معانی «کبد» «وضعیت ایستاده بودن» است در نکات ترجمه توضیح داده شد]

علل الشرائع، ج‏2، ص495

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قال أَبوعَبْدِ اللَّهِ ع ...[2]و ابْنُ آدَمَ مُنْتَصِبٌ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ وَ مَا سِوَى ابْنِ آدَمَ فَرَأْسُهُ فِی دُبُرِهِ وَ یَدَاهُ بَیْنَ یَدَیْهِ. [3]


2) دعای22 صحیفه سجادیه دعای هنگام مبتلا شدن به سختی‌ها و دشواری‌هاست. امام سجاد ع این دعا با این تعابیر آغاز فرموده‌اند:

خدایا! تو تکالیفی را درباره خودم بر دوشم نهاده‏اى که خودت از من درباره آنها صاحب‌اختیارتری، و قدرت تو بر آن و بر من از قدرت من بیش است. پس از من به من چیزی بده که تو را از من خشنود ‏گرداند و خشنودى خود از مرا در عافیت بخواه.

بار خدایا، مرا طاقت رنج نیست، و توان شکیبایى در بلا را ندارم، مرا توانی بر فقر نیست. پس روزى‌ام را از من دریغ مدار و مرا به مخلوقانت وامگذار؛ بلکه خودت نیازم را برآر و کفاف مرا بر عهده دار؛ و در من بنگر و در همه کارهایم مراقبم باش، که اگر مرا به نفسم واگذارى، از [صلاح] آن ناتوانم [یا: از اینکه از عهده نفسم برآیم ناتوانم] و آنچه مصلحتش است نتوانم بپا دارم. و اگر مرا به آفریدگانت واگذارى، بر من روى ترش کنند؛ و اگر مرا به پناه خویشاوندانم بفرستى، محرومم دارند؛ و اگر دهند، اندک دهند و بى‏مقدار، و بسى بر من منّت نهند و فراوان مرا مذمّت کنند.

بار خدایا، پس به فضل خود توانگرم گردان؛ و به عظمت خود مرتبتى بزرگم ده؛ و به توانگرى خود گشاده دستى‏ام عطا فرما و از آنچه نزد توست مرا کفایت کن....

الصحیفة السجادیة، (وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الْجَهْدِ وَ تَعَسُّرِ الْأُمُورِ) (ترجمه: اقتباس از ترجمه آیتی)

اللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی، فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی، وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ.

اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ، وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَى الْبَلَاءِ، وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَى الْفَقْرِ، فَلَا تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقِی، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى خَلْقِکَ، بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی، وَ تَوَلَّ کِفَایَتِی وَ انْظُرْ إِلَیَّ وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی، فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَى نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا، وَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَى خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی، وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَى قَرَابَتِی حَرَمُونِی، وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلًا نَکِداً، وَ مَنُّوا عَلَیَّ طَوِیلًا، وَ ذَمُّوا کَثِیراً فَبِفَضْلِکَ، اللَّهُمَّ، فَأَغْنِنِی، وَ بِعَظَمَتِکَ فَانْعَشْنِی، وَ بِسَعَتِکَ، فَابْسُطْ یَدِی، وَ بِمَا عِنْدَکَ فَاکْفِنِی....[4]


3) از امام صادق ع روایت شده است که می‌فرمود:

خداوند مومن را از [مبتلا شدن به] شداید تکان‌دهنده دنیا ایمن نکرده؛ ولی او را از کورباطنی در دنیا و شقاوت در آخرت ایمن نموده است.

الکافی، ج‏2، ص255

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَثْعَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُهْلُولٍ الْعَبْدِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

 لَمْ یُؤْمِنِ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ هَزَاهِزِ الدُّنْیَا وَ لَکِنَّهُ آمَنَهُ مِنَ الْعَمَى فِیهَا وَ الشَّقَاءِ فِی الْآخِرَةِ.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

بدرستی که مومن نزد خداوند بقدری کرامت دارد که بهشت و آنچه در آن است را از او بخواهد به او بدهد بدون اینکه اندکی از مُلکش کم شود؛

و بدرستی که کافر نزد خداوند این اندازه پست است که اگر دنیا و آنچه در آن است را از او بخواهد، به او بدهد بدون اینکه از مُلکش اندکی کم شود؛

و بدرستی که خداوند متعهد شده که بنده مومنش را به بلا مبتلا سازد همان گونه که شخص مسافر خود را متعهد می‌کند که برای خانواده‌اش سوغاتی بیاورد؛ و همانا خداوند او را با دنیا داغ می‌نهد [یا: از دنیا منع می‌کند] همان گونه که پزشک بر بیمار داغ می‌نهد [یا: مریض را پرهیز می‌دهد].

الکافی، ج‏2، ص258-259

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَکْرُمُ عَلَى اللَّهِ حَتَّى لَوْ سَأَلَهُ الْجَنَّةَ بِمَا فِیهَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ مُلْکِهِ شَیْئاً

وَ إِنَّ الْکَافِرَ لَیَهُونُ عَلَى اللَّهِ حَتَّى لَوْ سَأَلَهُ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ مُلْکِهِ شَیْئاً

وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَتَعَاهَدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کَمَا یَتَعَاهَدُ الْغَائِبُ أَهْلَهُ بِالطُّرَفِ وَ إِنَّهُ لَیَحْمِیهِ الدُّنْیَا کَمَا یَحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیضَ.

تدبر

1) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

این آیه به نحوی محوریت مباحث این سوره را عهده‌دار است؛ از سویی جواب قسم‌هایی است که در آیات قبل ارائه شد (سوگند به چه و چه، که انسان را در رنج آفریدیم)؛ و از سوی دیگر، مبنای هشدارها، و نیز ارائه دهنده‌ی معیاری برای مقایسه بین سبک‌زندگی‌هایی است که در آیات بعد ارائه می‌گردد.

2) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

خداوند انسان را در رنج و سختی آفریده است. چرا؟

الف. انسان با استعدادی برای طی مرتب کمال آفریده شده است؛

پس باید این مراتب کمال را با سعی و تلاش و تحمل مشقت‌ها به دست آورد؛

پس نمی‌شود انسان به جایگاه خود برسد مگر در پرتوی مشقت و سختی. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص16-17)[5]

نکته تخصصی انسان‌شناسی

فرشتگان جایگاهشان ثابت و تعیین‌شده است (وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم‏؛ صافات/164) و این ظاهرا بدان معناست که هر کمالی که می‌توانند داشته باشند، بالفعل دارند. ولی انسان موجودی است که کمالاتی  که می‌تواند داشته باشد، بالفعل دارا نیست؛ بلکه در او «ظرفیت بی‌نهایت»، و امکان حرکت به سمت کمالات نامتناهی را قرار داده‌اند؛ و در عین حال، به او اختیار داده‌اند که خودش این مسیر را طی کند؛ و معنای اینکه اختیار دارد، این است که گزینه دیگری هم پیش روی او ممکن است؛ و آن گزینه، عدم تلاش برای رسیدن به آن کمال برتر، و رضایت دادن به همین موقعیت کنونی است.

شاید بدین جهت است که امیرالمومنین ع (در خطبه 176 نهج‌البلاغه) از رسول خدا ص روایت می‌کند که راه بهشت محفوف به سختی‌هاست و راه جهنم محفوف به لذت‌ها[6]؛

و شاید به همین جهت است که مومن دائما در بلا و سختی است و کافر غالبا در خوشی و راحتی؛

و شاید به همین جهت است که گفته‌اند:

هر که در این دار مقرب‌تر است                جام بلا بیشترش می‌دهند

ب. ...


3) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

توجه به این واقعیت که «خداوند انسان را در رنج آفریده است»، واقع‌بینی‌ای به انسان می‌دهد که توان خود را بیهوده هدر ندهد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

در دنیای مدرن یکی از مهمترین مطلوب‌های بشر بهره‌مندی از رفاه و آسایش و خوشی معرفی می‌شود؛ و چنین وانمود می‌شود که بهره‌مندی از تکنولوژی می‌تواند این آرزو را محقق سازد؛ و انسان‌ها تشویق می‌شوند که هرچه بیشتر از سرمایه عمرشان خرج کنند تا درآمد بیشتری داشته باشند تا از تکنولوژی‌های به‌روزتری برخوردار شوند تا به رفاه و آسایش و خوشی بیشتری برسند.

اما آیا واقعا چنین معامله‌ای به‌صرفه است؟ آیا تکنولوژی و درآمدِ بیشتر، می‌تواند «رنج»‌ را از زندگی بزداید؟

پس چرا بیشترین آمار خودکشی در جهان، در میان قشر مرفه است؟!

در مقابل، کسی که عظمت انسان را باور دارد و می‌داند افق حیات انسان در دنیا تمام نمی‌شود؛ و دنیا فقط مزرعه‌ای است که ثمره‌اش را در جای دیگری باید برداشت کرد، کار و تلاش و سختی کشیدن در این مزرعه را امری طبیعی می‌شمرد و می‌داند هرچه بیشتر زحمت بکشد، برداشت بیشتری خواهد داشت؛ پس، توان خود را به جای اینکه در مسیر رها شدن از رنج و سختی در دنیا هدر دهد، صرفِ جایی می‌کند که واقعا در آنجا، آسایش حقیقی و خلاصی کامل از رنج و سختی ممکن است.


4) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

«خداوند انسان را در رنج آفریده است»؛ کسی که از رنج و سختی در دنیا فرار می‌کند، نهایتا به یاس و ناامیدی خواهد افتاد؛ اما کسی که می‌داند دنیا محل آسایش نیست، سختی‌های دنیا هیچگاه او را ناامید نخواهد کرد.

بدین جهت است که یک انسان مومن حتی اگر بلاها از آسمان و زمین بر سرش بریزیند، ناامید نمی‌شود، چرا که افق زندگی خود را در این دو روزه دنیا محدود نمی‌بیند؛ و لذاست که هیچگاه یک انسان مومن خودکشی نمی‌کند.


5) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

یکی از معانی «کبد» ایستاده بودن است (توضیح در نکات ترجمه).

برخی مفسران اساسا این آیه را بدین معنا دانسته‌اند که «انسان را ایستاده آفریدیم و هیچ چیزی را از این جهت مثل او نیافریدیم» (تفسیر القمی، ج‏2، ص422)[7] (همچنین حدیث1)

انسان در میان رده جانداران در میان پستانداران، قرار می‌گیرد؛ و در میان این رده، تنها موجودی است که در حالت عادی‌اش ایستاده راه می‌رود؛ یعنی سر او رو به بالاست؛ و سرش بالاتر از قلبش، و این دو بالاتر از شکم و اندام‌های جنسی‌اش قرار دارند؛ در حالی که عموم پستانداران، سرشان رو به پایین است؛ و سر و قلب و شکم و اندام‌های جنسی‌شان در یک راستاست.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

با توجه به وظایفی که این اعضاء برعهده دارند، آیا این نحوه خلقت خاص انسان، پیامی برای انسان ندارد؟ خصوصا اگر توجه کنیم که همه ما در زندگی‌مان در حال حرکت به سویی هستیم؛ و در این حرکت کردن‌مان قرار است انسان باشیم، نه فقط یک چارپای دوپا !


6) «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»

انسان همواره در سختی است و مشقت‌ها هیچگاه وی را رها نمی‌کنند، تا اینکه به «عَقَبة: [=گردنه]» برسد و از آن عبور کند (بلد/11-12)، آنگاه است که به سرای «قرار» خواهد رسید [و از این سختی‌ها و اضطراب‌ها و دلهره‌ها همیشه راحت خواهد شد.] (مفردات ألفاظ القرآن، ص696)[8]

پس مادام که کسی از آن گردنه عبور نکرده، بیهوده خیال «آسایش» در سر نپروراند. (ان‌شاءالله در آیات 11 به بعد درباره این عقبه بیشتر خواهیم اندیشید.)



[1] . «کبد» به معنای ایستاده بودن نه‌تنها در روایات ذیل این آیه آمده (که در قسمت احادیث خواهد آمد) بلکه در روایات دیگری هم کاملا در همین معنا به کار رفته است مانند این روایت توحیدی:

2- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَال‏ ‏...وَ هُوَ قَائِمٌ لَیْسَ عَلَى مَعْنَى انْتِصَابٍ وَ قِیَامٍ عَلَى سَاقٍ فِی کَبَدٍ کَمَا قَامَتِ الْأَشْیَاءُ وَ لَکِنْ قَائِمٌ یُخْبِرُ أَنَّهُ حَافِظٌ کَقَوْلِ الرَّجُلِ الْقَائِمُ بِأَمْرِنَا فُلَانٌ وَ اللَّهُ هُوَ الْقَائِمُ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَت‏...( التوحید (للصدوق) ص288؛ الکافی، ج1، ص121)

[2] . عبارت محذوف چنین است:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نَرَى الدَّوَابَّ فِی بُطُونِ أَیْدِیهَا الرُّقْعَتَیْنِ مِثْلَ الْکَیِّ فَمِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ ذَلِکَ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ مَنْخِرَیْهِ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ

[3] . این روایت هم در همین مضمون است ولی طولانی تر:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِمِنًى إِذَا أَقْبَلَ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَى حِمَارٍ لَهُ فَاسْتَأْذَنَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَذِنَ لَهُ فَلَمَّا جَلَسَ قَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُقَایِسَکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَیْسَ فِی دِینِ اللَّهِ قِیَاسٌ وَ لَکِنْ أَسْأَلُکَ عَنْ حِمَارِکَ هَذَا فِیمَ أَمْرُهُ قَالَ عَنْ أَیِّ أَمْرِهِ تَسْأَلُ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ هَاتَیْنِ النُّکْتَتَیْنِ اللَّتَیْنِ بَیْنَ یَدَیْهِ مَا هُمَا فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ خُلِقَ فِی الدَّوَابِّ کَخَلْقِ أُذُنَیْکَ وَ أَنْفِکَ فِی رَأْسِکَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع خَلَقَ اللَّهُ أُذُنِی لِأَسْمَعَ بِهِمَا وَ خَلَقَ عَیْنَیَّ لِأُبْصِرَ بِهِمَا وَ خَلَقَ أَنْفِی لِأَجِدَ بِهِ الرَّائِحَةَ الطَّیِّبَةَ وَ الْمُنْتِنَةَ فَفِیمَا خَلَقَ هَذَانِ وَ کَیْفَ نَبَتَ الشَّعْرُ عَلَى جَمِیعِ جَسَدِهِ مَا خَلَا هَذَا الْمَوْضِعَ فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَتَیْتُکَ أَسْأَلُکَ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ تَسْأَلُنِی عَنْ مَسَائِلِ الصِّبْیَانِ فَقَامَ وَ خَرَجَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ سَأَلْتَهُ عَنْ أَمْرٍ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ- لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ یَعْنِی مُنْتَصِباً فِی بَطْنِ أُمِّهِ مَقَادِیمُهُ إِلَى مَقَادِیمِ أُمِّهِ وَ مَآخِیرُهُ إِلَى مَآخِیرِ أُمِّهِ غِذَاؤُهُ مِمَّا تَأْکُلُ أُمُّهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُ أُمُّهُ تُنَسِّمُهُ تَنْسِیماً وَ مِیثَاقُهُ الَّذِی أَخَذَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ فَإِذَا دَنَا وِلَادَتُهُ أَتَاهُ مَلَکٌ یُسَمَّى الزَّاجِرَ فَیَزْجُرُهُ فَیَنْقَلِبُ فَیَصِیرُ مَقَادِیمُهُ إِلَى مَآخِیرِ أُمِّهِ وَ مَآخِیرُهُ إِلَى مَقَادِیمِ أُمِّهِ لِیُسَهِّلَ اللَّهُ عَلَى الْمَرْأَةِ وَ الْوَلَدِ أَمْرَهُ وَ یُصِیبُ ذَلِکَ جَمِیعَ النَّاسِ إِلَّا إِذَا کَانَ عَاتِیاً فَإِذَا زَجَرَهُ فَزِعَ وَ انْقَلَبَ وَ وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ بَاکِیاً مِنْ زَجْرَةِ الزَّاجِرِ وَ نَسِیَ الْمِیثَاقَ وَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ جَمِیعَ الْبَهَائِمِ فِی‏ بُطُونِ أُمَّهَاتِهَا مَنْکُوسِینَ مُقَدَّمُهَا إِلَى مُؤَخَّرِ أُمَّهَاتِهَا وَ مُؤَخَّرُهَا إِلَى مُقَدَّمِ أُمَّهَاتِهَا وَ هِیَ تربض [تَتَرَبَّصُ‏] فِی الْأَرْحَامِ مَنْکُوسَةً قَدْ أَدْخَلَ رَأْسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ یَأْخُذُ الْغِذَاءَ مِنْ أُمِّهِ فَإِذَا دَنَا وِلَادَتُهَا انْسَلَّتْ انْسِلَالًا وَ مَوْضِعُ أَعْیُنِهَا فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِهَا وَ هَاتَانِ النُّکْتَتَانِ اللَّتَانِ بَیْنَ أَیْدِیهَا کُلِّهَا مَوْضِعُ أَعْیُنِهَا فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِهَا وَ مَا فِی عَرَاقِیبِهَا مَوْضِعُ مَنَاخِیرِهَا لَا یَنْبُتُ عَلَیْهِ الشَّعَرُ وَ هُوَ لِلدَّوَابِ کُلِّهَا مَا خَلَا الْبَعِیرَ فَإِنَّ عُنُقَهُ طَالَ فَنَفَذَ رَأْسُهُ بَیْنَ قَوَائِمِهِ فِی بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَیُّمَا ظِئْرِ قَوْمٍ قَتَلَتْ صَبِیّاً لَهُمْ وَ هِیَ نَائِمٌ انْقَلَبَتْ عَلَیْهِ فَقَتَلَتْهُ فَإِنَّ عَلَیْهَا الدِّیَةَ مِنْ مَالِهَا خَاصَّةً إِنْ کَانَتْ إِنَّمَا ظَاءَرَتْ طَلَبَ الْعِزِّ وَ الْفَخْرِ وَ إِنْ کَانَتْ إِنَّمَا ظَاءَرَتْ مِنَ الْفَقْرِ فَإِنَّ الدِّیَةَ عَلَى عَاقِلَتِهَا (المحاسن، ج‏2، ص304-305)

[4] . ادامه این دعا چنین است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ، وَ احْصُرْنِی عَنِ الذُّنُوبِ، وَ وَرِّعْنِی عَنِ الْمَحَارِمِ، وَ لَا تُجَرِّئْنِی عَلَى الْمَعَاصِی، وَ اجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ، وَ رِضَایَ فِیمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکَ، وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ فِیمَا خَوَّلْتَنِی وَ فِیمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ، وَ اجْعَلْنِی فِی کُلِّ حَالاتِی مَحْفُوظاً مَکْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اقْضِ عَنِّی کُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَیَّ لَکَ فِی وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِکَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِکَ بَدَنِی، وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِی، وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِی، وَ لَمْ یَسَعْهُ مَالِی وَ لَا ذَاتُ یَدِی، ذَکَرْتُهُ أَوْ نَسِیتُهُ. هُوَ، یَا رَبِّ، مِمَّا قَدْ أَحْصَیْتَهُ عَلَیَّ وَ أَغْفَلْتُهُ أَنَا مِنْ نَفْسِی، فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ عَطِیَّتِکَ وَ کَثِیرِ مَا عِنْدَکَ، فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ، حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَیَّ شَیْ‏ءٌ مِنْهُ تُرِیدُ أَنْ تُقَاصَّنِی بِهِ مِنْ حَسَنَاتِی، أَوْ تُضَاعِفَ بِهِ مِنْ سَیِّئَاتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ یَا رَبِّ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لِآخِرَتِی حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی، وَ حَتَّى‏ یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ، وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً، وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً، وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ، وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ، وَ أَسْتَضِی‏ءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ، وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّى أَجِدَ لَذَّةَ مَا أَدْعُوکَ لَهُ، وَ کَأْبَةَ مَا أَسْتَجِیرُ بِکَ مِنْهُ

اللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً.

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکْرِ لَکَ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّقَمِ، حَتَّى أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَةَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یَجِبُ لَکَ فِیمَا یَحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ.

 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّى لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِکَ، وَ حَتَّى لَا أَرَى نِعْمَةً مِنْ نِعَمِکَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ تَقْوَى أَوْ سَعَةٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِکَ بِکَ وَ مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا، وَ الِاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّى أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلًا بِطَاعَتِکَ، مُؤْثِراً لِرِضَاکَ عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِی الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّى یَأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی، وَ یَیْأَسَ وَلِیِّی مِنْ مَیْلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَایَ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

[5] . و أمّا کون خلق الإنسان فی کبد: فانّ الإنسان مخلوق على کیفیّة خاصّة رکّب من موادّ عالم الطبیعة و من نفخة من عالم الروحانیّة، و له استعداد العروج الى مقامات عالیة.

و کلّما کانت القوى الاستعدادیّة فی شی‏ء کثیرة، و مقتضیات البلوغ الى‏ المراتب الکمالیّة قویّة: فلا بدّ فی مقام السیر الى الکمال و تحصیل مراتب الفعلیّة، من المجاهدة و السعى البلیغ و تحمّل المشاقّ فی رفع الموانع الموجودة و الحادثة.

و من المکابدة المستمرّة للإنسان: احتیاجه الى تأمین جهات الحوائج البدنیّة، و جهات روحانیّة لازمة، فلا بدّ من نظم و اعتدال و رعایة جهات توجب الائتلاف بینهما و تأدیة حقوق الجانبین.

و الى هذا المعنى یشار فی:. وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ- 29/ 6. یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ- 84/ 6. فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ- 42/ 15 فمسیر الإنسان فی حیاته: هو البلوغ الى أقصى مراتب الکمالات الروحانیّة، و النیل الى کسب المعارف و الحقائق الإلهیّة، و هذا السیر انّما یتحصّل و یتیسّر بمرکب البدن، بأن یجعل البدن و قواه وسیلة للسلوک الى المقصد، و لا یصحّ صرف الأیّام فی تأمین البدن الفانی الّذى هو المرکب و الوسیلة، و الغفلة عن السیر و المرحلة المقصودة الانسانیّة.

[6] . ِ ... فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَة ...

[7] . ِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ أَیْ مُنْتَصِباً وَ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلَهُ شَیْ‏ءٌ

[8] . و الْکَبَدُ: المشقّة. قال تعالى: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ [البلد/ 4] تنبیها أنّ الإنسان خلقه اللّه تعالى على حالة لا ینفکّ من المشاقّ ما لم یقتحم العقبة و یستقرّ به القرار، کما قال: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ [الانشقاق/ 19].

 


332) سوره بلد (90) آیه 3 وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ

بسم الله الرحمن الرحیم

332) سوره بلد (90) آیه 3 

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ

ترجمه

سوگند به والد [= پدر، صاحب فرزند] و آنچه فرزند آورد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«والِدٍ» و «وَلَدَ»

هر دو کلمه از ماده «ولد» هستند، اولی اسم فاعل است و دومی فعل ماضی.

ماده «ولد» به معنای فرزند است و آنچه از نسل شخصی ادامه پیدا کند. کلمه «وَلَد» (فرزند) را هم برای یک نفر یا بیشتر، و نیز هم برای پسر و دختر به کار می‌برند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص143؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص884)

وقتی «والد» در مقابل «والدة: مادر» (بقره/233؛ مریم/32) به کار رود، به معنای «پدر» است؛ اما وقتی «والد» بتنهایی بیاید، هم می‌تواند به معنای «پدر» باشد، و هم به معنای «کسی که فرزند دارد، اعم از پدر یا مادر» (لقمان/33). وقتی پدر و مادر با هم مد نظر باشد «والدان» (نساء/7) و «والدَین» (بقره/83؛ جمعا 17 مورد) گفته می‌شود.

برای به بچه‌ای که به دنیا آمده «مولود» (بقره/233) و مادام که طفل است و به سن بلوغ نرسیده «ولید» (شعراء/18) گفته می‌شود (تاج العروس، ج5، ص326).

با اینکه خود کلمه «وَلَد»، برای جمع هم به کار می‌رود (بقره/233)، اما برای جمع آن به نحو خاص کلمات «وِلدان» (مزمل/17؛ نساء/75 و 98 و 124) و «اولاد» (اسراء/64؛ جمعا 23 مورد در قرآن) و «وُلْد» (نوح/21؛ بنابر قرائت برخی از قراء سبعه: مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وُلْدُه‏) نیز استفاده شده است.

فعل «وَلَدَ» به معنای «فرزند آورد» (فعل پدر و مادر) است، نه به معنای «متولد شد» (فعل فرزند) چنانکه تعبیر «لم یلد: فرزند نیاورد» (توحید/3) و یا جمله مشرکان در مورد خدا «یقولون وَلَدَ اللَّهُ: می‌گویند خدا فرزند آورد» (صافات/152) ‌بخوبی این تفاوت را نشان می‌دهد؛ و وقتی بخواهند وضعیت فرزند را بیان کنند از صیغه «تولّد» استفاده می‌کنند. بدین ترتیب، وقتی این فعل به باب تفعیل می‌رود (ولّد) و متعدی می‌شود، منظور - نه فعل پدر و مادر، بلکه - فعل کسی است که در به دنیا آمدن بچه نقش‌ ایفا می‌کند (مثلا: ماما که بچه را از شکم مادر بیرون می‌آورد).

از این ماده در قرآن کریم جمعا 102 مورد استفاده شده است.

«وَ والِدٍ»

حرف «و» را اغلب حرف عطف (عطف به «هذا البلد» در آیه 1: سوگند به این سرزمین .. و به پدر و فرزند) قلمداد کرده‌، و حتی برخی تصریح کرده‌اند که این «واو» قسم نیست (إعراب القرآن (للنحاس)، ج‏5، ص142) ؛ اما دلیل این سخن‌شان معلوم نیست و می‌توان آن را ابتداءا واو قسم دانست؛ و تفاوتش در این است که اگر عطف بدانیم تمام حالاتی که درباره «لا اقسم» مطرح می‌شد (جلسه 330، نکات ترجمه) قابل اجرا خواهد بود؛ اما اگر واو قسم باشد؛ فقط یک معنا (سوگند خوردن) باقی می‌ماند.

«وَ ما وَلَدَ»

«ما» را غالبا به معنای «موصول» (چیزی که، آنچه) گرفته‌اند و به تبعِ آن بحثی پیش آمده که چرا با اینکه غالبا در مورد انسان از موصولِ «مَن: کسی که، آنکه» استفاده می‌شود، در اینجا از موصولِ «ما» استفاده شده؟ و به تبع این بحث، برخی این را «ما»ی نافیه دانسته‌اند که «ما وَلَدَ» به معنای «نزاد، فرزند نیاورد» می‌باشد، و آن را به معنای «شخصی که عقیم و بی‌فرزند است» دانسته‌اند (آنگاه معنای آیه چنین می‌شود: سوگند به کسی که فرزند دارد و کسی که فرزند ندارد)؛ و بعد برای اینکه عطف آن به قبلی درست شود یک «من» یا «ما»ی موصوله را در تقدیر فرض کرده‌اند: «آنکه فرزند نیاورد» (مجمع البیان، ج‏10، ص748)

حدیث

1) سلیم بن  قیس می‌گوید: از حضرت علی ع شنیدم که می‌فرمود: بدرستی که من و فرزتدانم که وصی من‌اند، امامانی هدایت شده‌ و همگی مُحَدّث (کسی که از عالم غیب با او سخن می‌گویند، اما پیامبر نیست) هستیم.

گفتم» امیرالمومنین ! آنها کیستند؟

فرمود: حسن ع و حسین ع، سپس فرزندم علی بن الحسین [= امام سجاد ع] (سلیم می‌گوید: و علی بن حسین در آن زمان طفلی شیرخواره بود) سپس هشت نفر بعد از او که یکی بعد از دیگری می‌آید؛ و آنان همان کسانی‌اند که خداوند بدانها سوگند خورد و فرمود: «سوگند به والد و آنچه فرزند آورد» (بلد/3) اما «والد» رسول خدا ص است و اما ـآنچه فرزند آورد» همین اوصیا می باشند.

گفتم: امیرالمومنین! آیا دو امام در یک زمان جمع می‌شود؟

فرمود: مگر اینکه یکی سکوت پیشه می‌کند و سخن نمی‌گوید تا وقتی زمان قبلی تمام شود.

الإختصاص (للمفید)، ص329؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص372 [1]؛ کتاب سلیم بن قیس، ج‏2، ص825؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏2، ص394 [2]

إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ یَسَارٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیُّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الشَّامِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً ع یَقُولُ إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی أَئِمَّةٌ مُهْتَدُونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ ابْنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ- قَالَ وَ عَلِیٌّ یَوْمَئِذٍ رَضِیعٌ- ثُمَّ ثَمَانِیَةٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ أَقْسَمَ اللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَمَّا الْوَالِدُ فَرَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَا وَلَدَ یَعْنِی هَؤُلَاءِ الْأَوْصِیَاءَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَجْتَمِعُ إِمَامَانِ فَقَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لَا یَنْطِقُ حَتَّى یَمْضِیَ الْأَوَّل‏.


2) از امام باقر ع درباره آیه «سوگند به والد و آنچه فرزند آورد» (بلد/3) سوال شد. فرمودند: یعنی [حضرت] علی ع و امامانی که از فرزندان ایشان‌اند.

و از امام صادق ع سوال شد درباره سخن خداوند که می‌فرماید: «و تو در این سرزمین جای گرفته‌ای» (بلد/2). فرمودند: منظور رسول خدا ص است. سوال شد: «سوگند به والد و آنچه فرزند آورد» (بلد/3)؟ فرمودند: «[حضرت] علی ع و فرزندان ایشان.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص771-772

عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ صَالِحٍ الْأَنْمَاطِیِّ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ قَالَ یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ ص قُلْتُ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ عَلِیٌّ وَ مَا وَلَدَ.[3]

مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَوْذَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَضِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ یَعْنِی عَلِیّاً وَ مَا وَلَدَ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع. (این روایت اخیر در این منابع هم آمده است: الکافی، ج‏1، ص414[4]؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص430[5])


3) از رسول خدا ص روایت شده است:

حق علی بر این امت همانند حق والد (پدر) بر فرزند است.

الأمالی (للطوسی)، ص54؛ فضائل أمیر المؤمنین (لابن شاذان)، ص77[6]؛ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص269 [7]

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مَاهَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ نَصْرُ بْنُ اللَّیْثِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُخَوَّلٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ الْمَکِّیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): حَقُّ عَلِیٍّ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ کَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَد.[8]

ابن‌شهر آشوب در کتاب مناقب آل أبی طالب ع (ج‏3، ص105) علاوه بر نقل‌های متعدد در شیعه، از علمای بزرگ اهل سنت، مانند ثعلبی در کتاب «رَبِیعِ الْمُذَکِّرِینَ» و خرکوشیّ در کتاب «شَرَفِ النَّبِیِّ»، و در کتاب «خصائص» یاد کرده که این روایت را از برخی دیگر از صحابه (عمار و ابوایوب انصاری و انس بن مالک) نیز نقل کرده‌‌اند.


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است که رسول خدا ص فرمود: علی! تو برادرم و وارث و وصی و جانشین من هستی، در خانواده‌ام و در امتم، چه در زندگی‌ام و چه بعد از مرگم؛ دوستدار تو دوستدار من است؛ و بدخواه تو، بدخواهِ من.

علی! من و تو پدران این امت هستیم

علی! من و تو و امامانِ از میان فرزندانت، بزرگان در دنیا و پادشاهان در آخرت‌ایم. کسی ما را بشناسد خدا را شناخته است و کسی که منکر ما شود منکر خداوند عز و جل شده است.

الأمالی( للصدوق)، ص657

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عِیسَى الْقُمِّیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَاجِیلَوَیْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَمَاتِی مُحِبُّکَ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی

 یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ

یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ سَادَةٌ فِی الدُّنْیَا وَ مُلُوکٌ فِی الْآخِرَةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.[9]


تدبر

1) «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»

درباره اینکه مقصود از «والد» و «فرزند [یا فرزندان]ش» کیست، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است.

معروفترین نظرات عبارتند از:

-         امیرالمومنین ع و فرزندان ایشان که امام‌اند. (احادیث1 و 2)

-         حضرت آدم ع و انبیا و اوصیاء که همگی از ذریه ایشان بوده‌اند (منسوب به امام صادق ع، تفسیر القمی، ج‏2، ص423؛ مجمع البیان، ج‏10، ص747)

-         حضرت آدم ع و همه انسانها که ذریه ایشان‌اند (نظر حسن بصری و مجاهد و قتادة، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص747) و موید این برداشت، آیه بعدی است که درباره وضعیت همه انسانها سخن می‌گوید (المیزان، ج20، ص291)

-         حضرت ابراهیم ع و حضرت اسماعیل ع، از این جهت که آنها بودند که با تجدید بنای کعبه، این سرزمین را احیا کردند؛ و این اقتضای تناسب آیه با آیات قبل است که به این سرزمین سوگند خورد؛ آنگاه مفاد این سه آیه، سوگند به سرزمین مکه است، و به پیامبر اکرم ص که الان (هنگام نزول آیه) در این سرزمین جای گرفته، و به ابراهیم ع و اسماعیل ع که سکونت در این سرزمین را پایه‌ریزی کردند. (المیزان، ج20، ص290)

-         حضرت ابراهیم ع و اولاد عرب ایشان که در این سرزمین ساکن شده‌اند (نظر ابن ابی‌عمران جونی، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص747)

-         حضرت آدم ع و اولاد صالحش (یا حضرت ابراهیم ع و اولاد صالحش) (این دو قول، اصلاحی در اقوال قبلی است از این جهت قید که انسانهای صالح‌اند که صلاحیت دارد به آنها سوگند خورده شود، نه همه انسانها) (المیزان، ج20، ص291)

-         پیامبر [و امیرالمومنین ع] و امت اسلام، از این جهت که پیامبر همانند پدری برای این امت است (حدیث4) (المیزان، ج20، ص291)

-         هر والد و فرزندی (ابن‌عباس و جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص747)

-         «ما» در «ما ولد» به معنای نفی باشد آنگاه یعنی «هرصاحب فرزند و هر بی‌فرزندی» (ابن‌جبیر، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص747) (توضیح این معنا در نکات ترجمه گذشت.)[10]

با توجه به قاعده امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، ممکن است همه اینها مد نظر بوده باشد؛ و اصلا همین که به جای اینکه اسم شخص خاصی را بیاورد، از عنوان کلی «والد» و «ولد» استفاده کرد، مویدی است که لزوما فقط یک شخص معین مد نظر نبوده، و قبول یکی از این اقوال، لزوما به معنای رد قول دیگر نمی‌باشد.

و آنگاه در مورد هریک، حالاتی که درباره معنای آیه قبل مطرح شد، در اینجا نیز قابل طرح است؛ مثلا بنا بر حالت اول، و اینکه مقصود از آیه قبل، هشدار به هتک حرمت پیامبر ص باشد، آنگاه منظور از این آیه این است که حال امیرالمومنین ع و امامان بعدی در این زمینه که حرمتشان هتک شد، همانند حال پیامبر است که حرمتش هتک شد. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص774) و به همین ترتیب، معانی دیگری از این چند آیه قابل برداشت است.


2) «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»

چرا «والد» را نکره آورد؟

الف. نکره آوردن «والد» مویدی است بر دیدگاهی که این آیه را به معنای «هر پدر و فرزندی» می داند.

ب. این نکره، ایجاد ابهام در کلام است که از باب تعظیم (بزرگ شمردن) و مدح است (لذا کسانی هم که منظور از «والد» را شخص خاص دانسته‌اند نظرشان نادرست نیست) (الکشاف، ج4، ص754؛ المیزان، ج‏20، ص290)

ج. ...


3) «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»

چرا به جای «من ولد: آنکه (کسی را که) به عنوان فرزند آورد» از تعبیر «ما ولد: آنچه (چیزی را که) به عنوان فرزند آورد» استفاده کرد؟

الف. این موید دیدگاهی است که «ما» را نافیه می‌دانست یعنی آیه می‌خواهد سوگند یاد کند به هر فرزنددار و هر بی‌فرزندی؛ که هر دو نشانه قدرت خداست و هریک سختی خاص خود را دارد (آیه بعد درباره «در سختی بودن» انسان است)

ب. کاربرد «ما: چیزی که» به جای «من: کسی که» دلالت بر «تعجب همراه با مدح» می‌کند (شبیه آیه ««وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ: خدا بهتر می‌داند که چه چیزی را وضع حمل کرد» آل‌عمران/36) ؛ و این با سیاق آیه که در مقام سوگند است سازگارتر است. (الکشاف، ج4، ص754؛ المیزان، ج‏20، ص290)

ج. ...


4) «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»

خداوند هم به والد (کسی که فرزند دارد) و هم به فرزندی که این شخص می‌آورد، سوگند خورد.

رابطه «والد و فرزند» از عظیم‌ترین آیات الهی است که بقدری برای ما عادی شده که اهمیتش را درک نمی‌کنیم.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

اگر چه حیوانات هم زاد و ولد دارند، اما رابطه «والد و فرزند» در انسان، بسیار متفاوت است. در حیوانات، این رابطه کاملا غریزی است و تنها در حدی است که فرزند بتواند به استقلالی برسد که غذایش را خودش تهیه کند و از جان خود مراقبت کند. اما رابطه والد و فرزند در انسان، اگرچه ابتدایش حالتی نسبتا غریزی دارد، اما در حقیقت، ادامه رابطه خاصی است که بین زوجین (با تعبیر «مودت و رحمت» در قرآن کریم) آغاز شده است.

از عجایب این رابطه آن است که در ابتدای کار محبت از جانب والدین به فرزندان بسیار شدیدتر است ( وظاهرا به همین جهت است که اسلام، برخلاف مکاتب غربی، تاکید اصلی‌اش را بر احترام و رعایت حقوق والدین قرار داده؛ چون با آن محبتی که از جانب والدین هست، توصیه به رعایت حقوق کودک (و حرکت دادن جامعه به سمت فرزندسالاری) چندان ضرورت ندارد) اما بعد از اینکه فرزندان دوره بلوغ را کامل سپری کردند و استقلالشان بیشتر شد، کم‌کم محبت در جانب فرزندان شدت می‌یابد، و در حالی که غالبا دیگر هیچ نیاز مادی‌ای به والدین ندارند، از دست دادن آنها برایشان بسیار مصیبت‌بار می‌نماید.

این نوع رابطه انسانی، یکی از مهمترین مولفه‌هایی است که طراحی مدل، احکام و قوانین خانواده را با سایر سازمان‌های اجتماعی ( که مبنای اولیه تشکیل‌شان، رسیدن به سود بیشتر برای طرافین است) متفاوت می‌کند و بی‌توجهی به این مبنای مهم، و اصرار بر تساوی افراد خانواده همانند افراد جامعه در مقام قانون‌گذاری، از مهمترین عواملی است که روند سست شدن نهاد خانواده در غرب (و به تبع آن در جوامع اسلامی) را تشدید می‌کند.

شاید قرآن کریم با این سوگند می‌خواهد هشداری به ما دهد که این رابطه را جدی بگیریم.

برای تفصیل این بحث، می توانید مقاله زیر را (که البته مساله را بیشتر از زاویه «زن و مرد» در خانواده مورد بررسی قرار داده‌ام؛ اما اغلب استدلالها در مورد والدین و فرزندان هم پیاده می‌شود) مطالعه کنید.

http://www.souzanchi.ir/islamic-paradigm-for-analyzing-problems-of-the-woman-and-family/



[1] عبارات ابتدای این کتاب اندک تفاوتی دارد: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ یَسَارٍ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیُّ عَنْ سُلَیْمٍ الشَّامِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً ع یَقُولُ إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ...

[2] نقل مطلب در این دو کتاب بدین صورت است: عَنْ أَبَانٍ قَالَ سَمِعْتُ سُلَیْمَ بْنَ قَیْسٍ یَقُول‏ ... قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... یَا سُلَیْمُ إِنَّ أَوْصِیَائِی أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی أَئِمَّةٌ هُدَاةٌ مَهْدِیُّونَ‏ کُلُّهُمْ مُحَدَّثُونَ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ هُمْ قَالَ ابْنِی هَذَا الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِی هَذَا الْحُسَیْنُ ثُمَّ ابْنِی هَذَا وَ أَخَذَ بِیَدِ ابْنِ ابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ رَضِیعٌ ثُمَّ ثَمَانِیَةٌ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ أَقْسَمَ اللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» فَالْوَالِدُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا وَ ما وَلَدَ یَعْنِی هَؤُلَاءِ الْأَحَدَ عَشَرَ وَصِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَیَجْتَمِعُ إِمَامَانِ قَالَ نَعَمْ إِلَّا أَنَّ وَاحِداً صَامِتٌ [لَا یَنْطِقُ‏] حَتَّى یَهْلِکَ الْأَوَّل‏

[3] . این دو روایت هم در همین راستا قابل توجه است:

قَالَ: أَبُو النَّضْرِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُصَیْرٍ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ: الْوَالِدُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ ما وَلَدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص430)

وَ رَوَى أَیْضاً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لِی یَا أَبَا بَکْرٍ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ والِدٍ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ما وَلَدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص772)

[4] . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا وَلَدَ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع.

[5] . حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْأَشْعَثِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ: عَلِیٌّ وَ مَا وَلَد

[6] . ابن عقدة، قال: حدّثنا عیسى بن عبد اللّه المحمّدی من ولد علیّ بن محمّد بن عمر بن علی، قال: حدّثنی أبی، عن أبیه‏ عن جدّه علیّ علیه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: «حقّ علیّ على المسلمین کحقّ الوالد على ولده»

[7] . قَالَ: حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: حَقُّ عَلِیٍّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ کَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِه‏

[8] . این روایت هم در همین راستا قابل توجه است:

وَ رَوَى أَبُو الْمَضَا صَبِیحٌ عَنِ الرِّضَا قَالَ النَّبِیُّ أَنَا وَ عَلِیٌّ الْوَالِدَانِ. (مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص105)

[9] . ابن‌شهر آشوب (متوفی588) در کتاب مناقب آل أبی طالب ع (ج‏3، ص105) نقل می‌کند که راغب اصفهانی (متوفی502) در کتاب «مفردات الفاظ القرآن» نقل کرده است که: «قَالَ النَّبِیُّ یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَحَقُّنَا عَلَیْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَیْ وِلَادَتِهِمْ فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ إِنْ أَطَاعُونَا مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِیَّةِ بِخِیَارِ الْأَحْرَارِ.» اما در کمال تعجب در نسخه‌های امروزین این کتاب فقط عبارت «رُوِیَ أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ لِعَلِیٍّ: أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» (ص58) مشاهده می‌شود.

[10] . حتی در معنای شیطان و ذریه شیطان هم می‌تواند به کار رود چنانکه در برخی از ادعیه آمده است:

الدعاء فی الوحدة: یَا أَرْضُ رَبِّی وَ رَبُّکِ اللَّهُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّکِ وَ شَرِّ مَا فِیکِ وَ شَرِّ مَا خُلِقَ فِیکِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یُحَاذَرُ عَلَیْکِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ کُلِّ أَسَدٍ وَ أَسْوَدَ وَ حَیَّةٍ وَ عَقْرَبٍ مِنْ سَاکِنِ الْبَلَدِ وَ مِنْ شَرِّ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُون‏ (مکارم الأخلاق، ص353)

أَنَّهُ ص قَالَ: إِذَا کَانَ فِی سَفَرٍ فَأَقْبَلَ اللَّیْلُ قَالَ أَرْضُ- رَبِّی وَ رَبُّکِ اللَّهُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّکِ وَ شَرِّ مَا فِیکِ وَ شَرِّ مَا یَدِبُّ عَلَیْکِ وَ أَعُوذُ بِکِ مِنْ أَسَدٍ وَ أَسْوَدَ وَ مِنَ الْحَیَّةِ وَ الْعَقْرَبِ وَ مِنْ سَاکِنِ الْبَلَدِ وَ مِنْ والِدٍ وَ ما وَلَدَ. (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏1، ص156)

 


331) سوره بلد (90) آیه 2 وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ

بسم الله الرحمن الرحیم

331) سوره بلد (90) آیه 2  

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ

ترجمه

و تو در این سرزمین جای گرفته‌ای

نکات ترجمه

«حِلّ»

از ماده «حلل» است. اصل این ماده را به معنای «گشودن» و «باز کردن» (باز کردن گره؛ طه/27) دانسته‌اند؛ و «حلال» (در مقابل «حرام») را از این جهت حلال گفته‌اند که وقتی چیزی حلال است، گویی گره آن را گشوده و در آن اجازه تصرف داده‌ شده است. «فرود آمدن و در جایی اقامت کردن» را هم «حلول» (و مکان آن را «محل») گویند از این جهت که وقتی مسافر در جایی فرود می‌آید بارهایش را باز می‌کند؛ و کم‌کم در مورد هر نزول و جای گرفتنی به کار رفته است. به زن و شوهر هم «حلیله» و «حلیل» (جمع آن: «حلائل»؛ نساء/23) می‌گویند از این جهت که هر یک بر دیگری حلال شده است[1]؛ و برخی گفته‌اند: علاوه بر زن و شوهر، به هر همنشینی حلیل و حلیله گویند از این جهت که در یک محل قرار گرفته‌اند. «محله» هم مکانی است که یک گروهی در آنجا جای گرفته‌اند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص20-22؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص251-252)

«الْبَلَدِ»

بسیاری از اهل لغت گفته‌اند به هر مکان معین شده‌ای از زمین «بلد» گفته می‌شود، خواه آباد باشد یا خیر، عده‌ای در آن ساکن باشند یا خیر (کتاب العین، ج‏8، ص42؛ المحیط فی اللغة، ج‏9، ص313؛ کتاب الماء، ج‏1، ص142) البته برخی آن را هر مکانی دانسته‌اند که محدود آن به خاطر اقامت عده‌ای که ساکن آن هستند، معین شده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص142)؛ و برخی بین این دو سخن جمع کرده، گفته‌اند که اصل «بلد» همان مطلب اول است، اما کم‌کم به شهرها از این جهت که محدوده معینی است که با سکونت عده‌ای حدودش معلوم شده «بلد» گفته شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص328) لذا بسیاری از مترجمان قرآن کریم کلمه «شهر» را (که غالبا برای ترجمه «مدینة» استفاده می‌شود) در ترجمه «بلد» استفاده کرده‌اند؛ که در این صورت باید آن را از حیث «شهر جغرافیایی» در نظر گرفت؛ اما از آنجا که استعمال کلمه «شهر» در فارسی، به نحوی است که غالبا در مقابل ده و روستا، به کار می‌رود، اما «بلد» در مورد ده و روستا هم صادق است، لذا ترجمه «سرزمین» را برای آن قرار دادیم. (هرچند کلمه «سرزمین» هم این مشکل را دارد که غالبا برای وسعت‌های خیلی زیاد استعمال می‌شود).

برخی اصل این کلمه را به معنای «صدر: سینه» دانسته‌اند؛ چنانکه «بلدة الناقة» به معنای «سینه شتر» است و «تبلّد الرجل» زمانی گفته می‌شود که شخصی هنگام تحیر در کاری، دست را روی سینه اش قرار دهد؛ و «بَلَد» هم یه سینه و مرکز شهرها گفته می‌شود (یا شهری که در مرکز شهرهای دیگر قرار دارد) (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص298)

این ماده 19 بار در قرآن کریم به کار رفته است که در تمام استعمالاتش در همان معنای «سرزمین» بوده است؛ ولو که گاه این سرزمین را برخی به معنای کنایه از نفس انسانی (نفوس پاک و خبیث) دانسته‌اند (جلسه قبل، تدبر2)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است: در جاهلیت [ماه] محرم را بزرگ می‌شمردند و [به خاطر شدت احترام آن] بدان سوگند نمی‌خوردند و همین طور ماه رجب را؛ و در این دو ماه متعرض هیچکس نمی‌شدند، چه کسی که می‌آمد و چه کسی که می‌رفت، حتی اگر آن کس پدرش را کشته بود؛ و همچنین متعرض هیچ حیوان و گوسفند و شتر و غیر اینها که از حرم خارج می‌شد، نمی‌شدند؛ در چنین اوضاع و احوالی خداوند به پیامبرش فرمود: «نه، سوگند می‌خورم به این سرزمین، در حالی که تو در این سرزمین جای گرفته‌ای» آنها از شدت جهالتشان به جایی رسیدند که [با اینکه در آن ماه‌ها سوگند نمی‌خوردند و همچنین در این ماه‌ها و در حرم، متعرض هیچکس نمی‌شدند] کشتن پیامبر ص را بر خود حلال کردند و ایام آن ماه [حرام] را این گونه بزرگ داشتند که در آن سوگند خوردند [که پیامبر ص را به قتل برسانند] و خواستند بدان وفا کنند!

الکافی، ج‏7، ص450

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ... وَ کَانَتِ الْجَاهِلِیَّةُ یُعَظِّمُونَ الْمُحَرَّمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ لَا بِشَهْرِ رَجَبٍ وَ لَا یَعْرِضُونَ فِیهِمَا لِمَنْ کَانَ فِیهِمَا ذَاهِباً أَوْ جَائِیاً وَ إِنْ کَانَ قَدْ قَتَلَ أَبَاهُ وَ لَا لِشَیْ‏ءٍ یَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ دَابَّةً أَوْ شَاةً أَوْ بَعِیراً أَوْ غَیْرَ ذَلِکَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» قَالَ فَبَلَغَ مِنْ جَهْلِهِمْ أَنَّهُمُ اسْتَحَلُّوا قَتْلَ النَّبِیِّ ص وَ عَظَّمُوا أَیَّامَ الشَّهْرِ حَیْثُ یُقْسِمُونَ بِهِ فَیَفُونَ.[2]

2) از رسول خدا ص در روز فتح مکه روایت شده است:

بدرستی که خداوند این سرزمین را از روزی که آسمانها و زمین را آفرید، حرمت نهاد و این حرمت خدا تا روز قیامت باقی است؛ و جنگ در آن برای هیچکس قبل و بعد از من حلال نشد، و برای من هم تنها ساعتی از روز حلال شد، پس این سرزمین حرام است به حرمت الهی تا روز قیامت ...

صحیح بخاری، ج3، ص14؛ ج4، ص104؛ مجمع البیان، ج‏10، ص747

حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ و عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آله و سَلَّمَ یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ:

إِنَّ هَذَا البَلَدَ حَرَّمَهُ اللَّهُ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ القِیَامَةِ، وَإِنَّهُ لَمْ یَحِلَّ القِتَالُ فِیهِ لِأَحَدٍ قَبْلِی، وَلَمْ یَحِلَّ لِی إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ القِیَامَةِ ...

تدبر

1) «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»

«حل» چنانکه در نکات ترجمه گذشت، هم به معنای «جای گرفتن» و «سکنی گزیدن» به کار می‌رود و هم در معنای «حلال» در مقابل «حرام».

این آیه از مصادیق بارز «استعمال یک لفظ در چند معنا»ست؛ چرا که مفسران شیعه و سنی، عموما هر دو معنا را برای این آیه گفته‌اند:

یک معنای آیه این است که «در حالی که کسی مثل تو در این سرزمین جای گرفته است»

و معنای دوم آن است که «در حالی که تو کسی هستی که این سرزمین برایت حلال شد»؛ که این معنا با توجه به آن است که خداوند به او برای فتح مکه اجازه جهاد داد؛ و با اینکه مکه «حرم» است و جنگیدن در آن حرام است، اما برای ایشان برای چند ساعتی جنگیدن حلال شد (حدیث2). (مجمع‌البیان، ج10، ص797؛ المیزان، ج20، ص219-220؛  الدر المنثور، ج6، ص351-352)


2) «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»

اینکه تو در این سرزمین جای گزیده‌ای به این سرزمین شرافت و ارزش می‌دهد (تفسیر بیضاوی، ج5، ص313؛ الطراز الأول، ج‏5، ص247)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسانی که در مسیر صحیح خود قرار گرفته باشد، به مقام خلیفة‌اللهی می‌رسد و بی‌تردید مهمترین مصداق خلیفة‌الله، شخص پیامبر اکرم ص می‌باشد. مکه محلی است که بیت الله الحرام در آن قرار داده شده؛ اما با همه عظمت و احترامی که این خانه دارد؛ حضور شخص پیامبر اکرم ص به آن شرافتی ویژه می‌دهد؛ تا جایی که اگر حرمت ایشان نادیده گرفته شود، دیگر این مکان حرمتی نخواهد داشت؛ چنانکه برخی معنای این دو آیه را این طور دانسته‌اند که «سوگند نمی‌خورم به این سرزمین، چون وقتی تو در این سرزمین هستی و حرمت تو را زیرپا گذاشتند، دیگر حرمتی برای این سرزمین نمانده است» (دیدگاه ابومسلم، و روایتی از امام صادق ع؛ به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص747)

پاسخ به یک شبهه وهابیت

وهابیت علیه شیعه اشکال می‌کند که شما به خاطر احترام و تقدسی که برای پیامبر ص و اهل بیت باور دارید، دچار شرک شده‌اید!

این آیه بخوبی نشان می‌دهد که نه‌تنها چنین باوری شرک نیست، بلکه کسانی که جای گرفتن یک ولیّ خدا در یک سرزمین را باعث قداست آن سرزمین نمی‌دانند، در مقابل نص قرآن ایستاده‌اند.


3) «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»

چرا فرمود «حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» و نفرمود «حِلٌّ فی ِهذَا الْبَلَدِ»؟



[1] و برخی گفته‌اند از این جهت هریک حق دارد لباس دیگری را بگشاید (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص20-22؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص251-252)

[2] علاوه بر حدیث1 جلسه 330 که مضمونی شبیه همین حدیث داشت، روایات زیر هم در همین مضمون می‌باشند:

(1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قَالَ أُعَظِّمُ إِثْمَ مَنْ یَحْلِفُ بِهَا قَالَ وَ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ قَالَ یُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ یَحْلِفُوا بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ فِیهِ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص. (الکافی، ج‏7، ص450)

(2) وَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ... وَ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» قَالَ یُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ یَحْلِفُوا بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِیهِ (النوادر(للأشعری)، ص171)

(3) قَالَ [الصادق] عَلَیْهِ السَّلَامُ: کَانَ الْجَاهِلِیَّةُ یُعَظِّمُونَ الْمُحَرَّمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ لَا بِشَهْرِ رَجَبٍ، وَ لَا یَعْرِضُونَ فِیهِمَا لِمَنْ کَانَ فِیهِمَا ذَاهِباً أَوْ جَائِیاً وَ إِنْ کَانَ قَتَلَ أَبَاهُ، وَ لَا لِشَیْ‏ءٍ یَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ دَابَّةٍ أَوْ شَاةٍ أَوْ بَعِیرٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ، فَقَالَ اللَّهُ لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة ع (للشیخ حر العاملی)، ج7، ص562.

 


330) سوره بلد (90) آیه 1 لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ


330) سوره بلد (90) آیه 1        

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ

ترجمه

به نام خداوند رحمت‌گستر و همواره رحیم

نه سوگند می‌خورم به این سرزمین؛

نکات ترجمه

درباره اینکه «لا» در ابتدای این گونه سوگندهای قرآنی چه معنایی دارد؛ دیدگاه های مختلفی ارائه شده است:

-         لا زائده است؛ یعنی معنای اضافی‌ای در جمله وارد نمی‌کند؛ و عبارت به همان معنای «سوگند می خورم» است. (ابن‌عباس و سعید بن جبیر، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341 ؛ ج10، ص576) و صرفا برای تاکید قسم است (الکشاف، ج4، ص658)

-         «لا» عکس‌العملی است به سخنانی که کفار در مقابل گفته بودند (یعنی: چنین نیست که شما گمان می‌کنید)؛ و سپس کلام از ادامه آن شروع می‌شود؛ مثلا جایی که «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ» است؛ یعنی «این گونه نیست که قیامت نباشد؛ بلکه سوگند به روز قیامت» (مجمع البیان، ج‏9، ص341؛ الکشاف، ج4، ص658)

-         «لا» به همان معنای نفی است، اما بدین معنا که لازم نیست به این مساله سوگند بخورم چون مطلب واضح‌تر از آن است که نیاز به سوگند داشته باشد. (ابومسلم، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341؛ ج10، ص576) به تعبیر دیگر، مطلب بقدری عظیم است که سوگند نخوردنم در حد سوگند خوردن است؛ دیگر چه رسد که بخواهم سوگند هم بخورم (الکشاف، ج4، ص658)

-         «لا» به معنای نفی است، اما بدین معنا که سوگند بدان نمی‌خورم چون شما بدان باور ندارید (به عنوان نظر ضعیفی که گوینده‌اش معلوم نیست در مجمع البیان، ج10، ص576 نقل شده است.)

(البته قبلا درباره «لا» قبل از قسم بحثی ارائه شده بود http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/ )

حدیث

1) از امام صادق ع درباره اینکه خداوند متعال می‌فرماید: «نه سوگند می‌خورم به این سرزمین؛ در حالی که تو در این سرزمین جای گرفته‌ای»؛ فرمودند:

همانا قریش حرمت این سرزمین را نگه می‌داشتند تا حدی که هنگامی که از حرم خارج می‌شدند شاخه‌های درخت آن را به گردن می‌آویختند [ظاهرا به علامت اینکه ما همچنان چیزی از حرم داریم و در پناه حرم هستیم]؛ اما در مورد پیامبر خدا هر گونه توهین و تکذیب را حلال شمردند و خداوند فرمود: «سوگند نخورم به این سرزمین؟ در حالی که تو در آن جای گرفته‌ای» یعنی آنها سرزمین را بزرگ می‌شمردند [که حتی حاضر نبودند بدان سوگند بخورند] ولی آنچه را که خداوند متعال حرمت نهاده بود بر خود حلال کردند!

تفسیر فرات الکوفی، ص557

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ الزُّهْرِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی یَحْیَى قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ قَالَ إِنَّ قُرَیْشاً کَانُوا یُحَرِّمُونَ الْبَلَدَ وَ یَتَقَلَّدُونَ اللِّحَاءَ الشَّجَرِ قَالَ حَمَّادٌ أَغْصَانَهَا إِذَا خَرَجُوا مِنَ الْحَرَمِ فَاسْتَحَلُّوا مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ ص الشَّتْمَ وَ التَّکْذِیبَ فَقَالَ لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ إِنَّهُمْ عَظَّمُوا الْبَلَدَ وَ اسْتَحَلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ [تَعَالَى‏].


2) از امام صادق ع روایت شده است: کسی که در قرائت نماز واجبش، [سوره] «لا اقسم بهذا البلد» را بخواند در دنیا چنین شناخته خواهد شد که از صالحان است؛ و در آخرت چنین شناخته خواهد شد که نزد خداوند جایگاهی دارد؛ و در روز قیامت از رفقای پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود [اشاره به آیه 65 سوره نساء]

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص123؛ مجمع البیان، ج‏10، ص743

بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ کَانَ قِرَاءَتُهُ فِی فَرِیضَةٍ لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ کَانَ فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً أَنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ وَ کَانَ فِی الْآخِرَةِ مَعْرُوفاً أَنَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَکَاناً وَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِین‏.[1]


3) از امام صادق ع روایت شده است:

«تُبَّع» [ظاهرا نام یکی پادشاهان یمن قبل از اسلام است که کشورگشایی‌هایی داشته] هنگامی که از جانب عراق [به سمت حجاز] می‌آمد و همراهش برخی از علما و فرزندان انبیا بودند، وقتی به وادی هذیل رسید، مردم برخی قبائل نزدش آمدند و گفتند: تو به سمت سرزمینی می‌روی که مدتهاست با مردم بازی می‌کنند و سرزمینشان را حرم قرار داده‌اند و بناهای‌شان را خدا قرار داده‌اند.

گفت: اگر مطلب این طور باشد که می‌گویید با آنها خواهم جنگید و زنان و فرزندانشان را اسیر خواهم کرد و بناهای‌شان را ویران می‌کنم.

بناگاه چشمانش سرازیر شد و روی گونه‌اش ریخت. علما و فرزندان انبیا را خبر کرد و گفت: مرا ببینید و بگویید چرا چنین چیزی بر من رخ داده است؟

آنها از بیان هر مطلبی خودداری کردند تا اینکه تهدیدشان کرد. گفتند: بگو چه مطلبی در ذهنت گذشته و چه تصمیمی با خود گرفته‌ای؟

گفت: تصمیم گرفته‌ام با اینها بجنگم و زنان و فرزندانشان را اسیر کنم و خانه‌هایشان را ویران سازم.

گفتند: ما عاملی برای این مشکل پیدا نمی کنیم جز همین.

گفت: آخر، چرا؟

گفتند: چون این سرزمین حرم الله است و خانه، خانه خداست و ساکنانش ذریه حضرت ابراهیم ع خلیل الرحمن می‌باشند.

گفت: راست گفتید. حالا راه نجات من از این مشکل چیست؟

گفتند تصمیمی غیر از آن تصمیم قبلی بگیر، امید است که خداوند آن را بر تو برگرداند.

پس تصمیم گرفت به اقدام خوب، و چشمانش به جای خود برگشت و در جای خود ثابت گردید. آنگاه آن کسانی که پیشنهاد تخریب مکه را داده بودند احضار کرد و دستور قتلشان را داد؛ سپس به بیت الله آمد و آن را پارچه‌ای پوشاند و سه روز در شهر اطعام داد، هر روز صد شتر تا حدی که مازاد گوشت‌های پخته شده را بیرون شهر ریختند تا خوراک درندگان بیابان شود؛ سپس از مکه به سمت مدینه رفت ...

الکافی، ج‏4، ص215

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَابِرٍ قَالَ: کُنْتُ فِیمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ أَنَا وَ صَاحِبٌ لِی فَتَذَاکَرْنَا الْأَنْصَارَ فَقَالَ أَحَدُنَا هُمْ نُزَّاعٌ مِنْ قَبَائِلَ وَ قَالَ أَحَدُنَا هُمْ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ قَالَ فَانْتَهَیْنَا إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ جَالِسٌ فِی ظِلِّ شَجَرَةٍ فَابْتَدَأَ الْحَدِیثَ وَ لَمْ نَسْأَلْهُ فَقَالَ إِنَّ تُبَّعاً لَمَّا أَنْ جَاءَ مِنْ قِبَلِ الْعِرَاقِ وَ جَاءَ مَعَهُ الْعُلَمَاءُ وَ أَبْنَاءُ الْأَنْبِیَاءِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى هَذَا الْوَادِی لِهُذَیْلٍ أَتَاهُ أُنَاسٌ مِنْ بَعْضِ الْقَبَائِلِ فَقَالُوا إِنَّکَ تَأْتِی أَهْلَ بَلْدَةٍ قَدْ لَعِبُوا بِالنَّاسِ زَمَاناً طَوِیلًا حَتَّى اتَّخَذُوا بِلَادَهُمْ حَرَماً وَ بُنْیَتَهُمْ رَبّاً أَوْ رَبَّةً فَقَالَ إِنْ کَانَ کَمَا تَقُولُونَ قَتَلْتُ مُقَاتِلِیهِمْ وَ سَبَیْتُ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ هَدَمْتُ بُنْیَتَهُمْ قَالَ فَسَالَتْ عَیْنَاهُ حَتَّى وَقَعَتَا عَلَى خَدَّیْهِ قَالَ فَدَعَا الْعُلَمَاءَ وَ أَبْنَاءَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ انْظُرُونِی وَ أَخْبِرُونِی لِمَا أَصَابَنِی هَذَا قَالَ فَأَبَوْا أَنْ یُخْبِرُوهُ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِمْ قَالُوا حَدِّثْنَا بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ حَدَّثْتَ نَفْسَکَ قَالَ حَدَّثْتُ نَفْسِی أَنْ أَقْتُلَ مُقَاتِلِیهِمْ وَ أَسْبِیَ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَهْدِمَ بُنْیَتَهُمْ فَقَالُوا إِنَّا لَا نَرَى الَّذِی أَصَابَکَ إِلَّا لِذَلِکَ قَالَ وَ لِمَ هَذَا قَالُوا لِأَنَّ الْبَلَدَ حَرَمُ اللَّهِ وَ الْبَیْتَ بَیْتُ اللَّهِ وَ سُکَّانَهُ ذُرِّیَّةُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ صَدَقْتُمْ فَمَا مَخْرَجِی مِمَّا وَقَعْتُ فِیهِ قَالُوا تُحَدِّثُ نَفْسَکَ بِغَیْرِ ذَلِکَ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْکَ قَالَ فَحَدَّثَ نَفْسَهُ بِخَیْرٍ فَرَجَعَتْ حَدَقَتَاهُ حَتَّى ثَبَتَتَا مَکَانَهُمَا قَالَ فَدَعَا بِالْقَوْمِ الَّذِینَ أَشَارُوا عَلَیْهِ بِهَدْمِهَا فَقَتَلَهُمْ ثُمَّ أَتَى الْبَیْتَ وَ کَسَاهُ وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ ثَلَاثِینَ یَوْماً کُلَّ یَوْمٍ مِائَةَ جَزُورٍ حَتَّى حُمِلَتِ الْجِفَانُ إِلَى السِّبَاعِ فِی رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ نُثِرَتِ الْأَعْلَافُ فِی الْأَوْدِیَةِ لِلْوُحُوشِ ثُمَّ انْصَرَفَ مِنْ مَکَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ ...


تدبر

1) «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»

قبلا (مقدمه تدبرهای جلسه 134 http://yekaye.ir/ash-shams-091-07/ ) اشاره شد سوگند خوردن به چیزی نشانه دهنده دو مطلب است: یکی، توجه دادن به اهمیت مطلبی که به خاطر آن سوگند می‌خورند (که در این سوره، آن مطلب در آیه 4 خواهد آمد)؛ و دوم، تقدس و ارزشمندی خود مطلبی که بدان سوگند خورده می‌شود؛ بدین جهت که مطلبی که بدان سوگند خورده شده بقدری اهمیت دارد که برای توجه دادن به مطلبی دیگر، بدان سوگند خورده‌اند.

طبق نظر اکثر مفسران، و نیز برخی احادیث (حدیث1)، در این آیه به سرزمین مکه سوگند خورده شده است. مکه سرزمینی است که حضرت ابراهیم ع از خدا خواسته که آن را سرزمینی امن قرار دهد (بقره/126؛ ابراهیم/35) و خداوند هم شرعا برای آن حرمتی قرار داده (آل‌عمران/97؛ نمل/91) و هر مسلمانی که استطاعت داشته باشد، موظف است دست کم یکبار در عمرش بدانجا برود (آل‌عمران/97).

وجود چنین مکانی و نیز واجباتی که در مورد این مکان وجود دارد، نشان می‌دهد که همه جای زمین به لحاظ معنوی یکسان نیست؛ و برخی زمین‌ها قداست ویژه‌ای دارند که حفظ حرمت‌شان لازم است.

پاسخ به یک شبهه

یکی از شبهاتی که در مورد زیارت قبور اهل بیت ع مطرح می‌کنند این است که برای اهل بیت چه تفاوتی دارد که کسی از راه دور به آنها سلام بدهد یا نزد قبرشان.

وجود مکه، و وجوب حج و زیارت بیت الله پاسخ واضحی به این سوال است. همان طور که برای خدا فرقی ندارد که ما در خانه‌مان نماز بخوانیم یا در مسجد؛ و باز برای خدا فرقی ندارد که در مسجد شهرمان نماز بخوانیم یا در بیت الله الحرام؛ و اگر تفاوتی هست، این تفاوت برای ماست که به خاطر حضور در آن سرزمین مقدس، اثراتی به ما می‌رسد که کسی که آنجا نرود از چنین اثراتی محروم می‌ماند؛ برای اهل بیت ع هم فرقی نمی‌کند که ما از کجا به آنها سلام دهیم؛ اما برای ما تفاوت دارد.


2) «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»

با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» ممکن است یکی از معانی سرزمین در این آیه، زمین جان آدمی باشد؛ زمینی که هرکس در آن سکنی دارد. بر اساس این معنا کل آیات بعدی هم معنای دیگری خواهد یافت.

این را در کانال نگذاشتم

3) «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»

چرا از تعبیر «این سرزمین» استفاده کرد و صریحا نفرمود «مکه».

الف. تعابیری مانند «این سرزمین» امکان «استعمال یک لفظ در چند معنا» را بیشتر می‌کند. علاوه بر «مکه» و معنایی که در تدبر2 اشاره شد، این چنین تعبیری ظرفیت این را دارد که حتی هر کسی متناسب با جایی که در یک موقعیت زمانی خاص هست، مطلب جدیدی از این آیه بیابد.

حکایت

شخصی می‌گفت:

در سفر پیاده‌روی اربعین (از نجف به کربلا) بعد از اذان صبح،‌ صدای قرآن می‌آمد و سوره بلد را می‌خواند. دیدم تمام آیات وصف حال من است و گویی خداوند مستقیما با من سخن می‌گوید: «نه، سوگند می خورم به این سرزمین؛ که تو در این جای گرفته‌ای؛ و سوگند به پدر [= امام علی ع، که از سمت نجف آمدیم] و پسر [امام حسین ع، که به سمت او می‌رویم]؛ قطعا که انسان را در سختی آفریدیم [اما سختی‌های این پیاده‌روی چه لذت‌بخش است، خصوصا که]، آیا گمان می‌کند که کسی او را نمی‌بیند [آیا جز این است که زیر نظر مستقیم امام این راه را می‌پوییم] ...

ب. ...



[1] . درباره فضیلت و ثواب این سوره، این روایات هم ذکر شده است:

(1) أبی بن کعب قال قال رسول الله ص من قرأها أعطاه الله الأمن من غضبه یوم القیامة (مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏10، ص: 743)

(2) و من (خواص القرآن): روی عن النبی (صلى الله علیه و آله) أنه قال: «من قرأ هذه السورة أعطاه الله تعالى الأمان من غضبه یوم القیامة، و نجاه من صعود العقبة الکؤود، و من کتبها و علقها على الطفل، أو ما یولد، أمن علیه من کل ما یعرض للأطفال». (البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص659)

(3) و قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): «من قرأها نجاه الله تعالى یوم القیامة من صعوبة العقبة، و من کتبها و علقها على مولود أمن من کل آفة و من بکاء الأطفال، و نجاه الله من أم الصبیان. (البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص659)

(4) و قال الصادق (علیه السلام): «إذا علقت على الطفل أمن من النقص، و إذا سعط من مائها أیضا برى‏ء مما یؤلم الخیاشم، و نشأ نشوءا صالحا». (البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص659)

 


جمعبندی آیات 1-24 سوره حج

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع‌بندی آیات 1-24 سوره حج

این آیات از هشدار انسان به برپایی قطعی قیامت آغاز شد و نحوه خلقت انسان را دلیلی قاطع بر وجود رستاخیز معرفی کرد. بدین ترتیب، با نیم‌نگاهی به «خلقت انسان»، افق هدف و غایتی را که برای انسان می‌تواند مطرح شود، پیش کشید، و تاکید کرد که وقوع قیامت و خروج انسانها از قبرها، مطلبی غیر قابل تردید است؛ و لذا در هر تحلیلی از انسان باید کاملا جدی گرفته شود؛

بدین ترتیب، بر اساس راهی که انسانها باید برای رسیدن به این هدف بپیمایند، گونه‌شناسی‌های متعددی از انسانها ارائه نمود:

یکی دسته‌بندی انسانها بود بر اساس موضع‌گیری فردی انسانها؛ که از این جهت در چهار دسته قرار گرفتند: «گمراه شده، گمراه‌کننده (که هر دوی‌شان در اینکه بدون علم درباره خدا بحث می‌کنند، مشترک بودند)، دیندار سطحی‌ای که در دنیا و آخرت زیانکار است، و مومن حقیقی‌ای که اهل عمل صالح است»؛ و در پایان هر دسته‌، وضعیت نهایی آنها را برشمرد؛ اولی به «عذاب سعیر» (شعله‌ور) می‌رسد؛ دومی به «عذاب حریق» (سوزان)، سومی به «خسران مبین» (ضرر آشکار)؛ ولی آخری را خدا در بهشت‌های آنچنانی وارد می‌سازد.

سپس هشداری داد که کسی که گمان کند جز خدا یاوری دارد، هر کاری می‌خواهد بکند، بکند؛ اما خواهد دید که هیچ سودی برایش ندارد؛ و همه چیز به دست خداوند است.

دوم دسته‌بندی‌ای بود بر اساس آنچه فرهنگ‌های مختلف، وضعیت انسانها را رقم می‌زند، با توجه به اینکه مهمترین عامل فرهنگی-هویتی در دسته‌بندی انسانها، دینی است که انسان‌ها خود را در چارچوب آن بازشناسی می‌کنند. بدین ترتیب، از مومنان، یهودیان، صابئیان، مسیحیان، و مشرکان سخن گفته شد؛ و اینکه خداوند همه اینها را به دقت در قیامت از هم جدا می‌کند و عدل را در مورد همه پیاده می‌سازد؛ و در واقع، معیار خوب و بد بودن و سودمندی یا زیانکاری پیروان این ادیان، وضعیتی است که در قیامت بدان خواهند رسید.

سوم دسته‌بندی‌ای بود بر اساس سجده کردن و تسلیم بودن موجودات عالم در قبال خداوند متعال. ابتدا فرمود همه موجودات سجده‌ می‌کنند؛ سپس در مورد انسانها فرمود که بسیاری سجده می‌کنند و بسیاری به عذاب می‌رسند.

در گام نهایی همه دسته‌بندی‌های انسانها را در دو گروه متخاصم قرار داد که موضوع نزاعشان پروردگارشان است؛ سپس عاقبت این دو گروه در جهنم و در بهشت را شرح داد.

ثمره تخصصی انسان‌شناسی

مهمترین مبنای دسته‌بندی انسانها، چه فردی و چه اجتماعی، موضعی است که در قبال غایت خود - و در واقع غایت عالم- در پیش می‌گیرند. برگرفتن این موضع، یا بدون علم است (گمراه شده و گمراه کننده) یا اگر اصل آن موضع، بنیان موجهی دارد، کسی که در آن موضع است، واقعا بر این بنیان تکیه نکرده و دینداریش صرفا شناسنامه‌ای مانده است (دینداری که خدا را بر حرفی عبادت می‌کند)؛ و تنها کسی بر موضع حق است که هم علم و ایمانش معتبر باشد و هم اهل عمل بوده باشد. کسی که چنین شد، در میان دین‌های گوناگون، دین حق را می‌یابد و بدان پای‌بند می‌ماند و کاملا تسلیم خداوند می‌گردد؛ و از دشمنی دنیاطلبانی که عاقبتشان - و در نگاه عمیق‌تر، باطن کنونی‌شان- جهنم است، نیز هراسی ندارد؛ چرا که هم به قول طیب ره‌یافته، و هم صراط خداوندی که همه چیزش ستودنی است، در پیش گرفته است.

در واقع، مهمترین مبنا برای دسته‌بندی انسانها، چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ جامعه‌شناختی، و مهمترین مبنا برای تصمیم‌گیری و اتخاذ یک موضع در زندگی، در پیش گرفتن افقی آخرت‌اندیشانه است؛ افقی که اگر خلقت انسان درست مورد توجه قرار گیرد، اندکی تردید در آن باقی نمی‌ماند (بویژه به جلسه310، تدبر7؛ و تدبرهای جلسه 312 توجه شود).

این یک پایه مهم در انسان‌شناسی اسلامی است که می‌تواند علوم انسانی اسلامی متفاوتی از علوم انسانی مدرن رقم بزند:

در تحلیل انسان، حتی در همین دنیا و کنش‌های فردی و اجتماعی‌اش، وی را در افق واقعیت اخروی در نظر بگیرید؛ نه صرفا در روابط ظاهری دنیوی‌اش.


توجه

ان‌شاءالله در ادامه وارد سوره بلد می‌شویم که به نکته مهمی در انسان‌شناسی می‌پردازد و آن تنیده شدن رنج و سختی در زندگی انسان است.