سفارش تبلیغ
صبا ویژن

339) سوره بلد (90) آیه 10 وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَ

بسم الله الرحمن الرحیم

339) سوره بلد (90) آیه 10   

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ

ترجمه

و او را به دو مکان برجسته (جای رفیع) ره نمودیم؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

 «النَّجْدَیْنِ»

تثنیه از کلمه «النجد» است. «نجد» در اصل به معنای علوّ و برتری‌ای است که همراه با قوت و شدت باشد؛ و از بارزترین مصادیقش «زمین مرتفع» و «راه مرتفع»ی است که محکم باشد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص391؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36) تا حدی که برخی از اهل لغت، اولین معنای آن را «هر جایی از زمین که برآمده و از اطرافش بلندتر باشد» دانسته‌اند (کتاب العین، ج6، ص83؛ مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص791). به «پستان» زن هم از این جهت که حالت برآمدگی دارد «نجد» گفته می‌شود. (تاج العروس، ج5، ص270) همچنین به مرد شجاع «نجد» و به انسان جنگجو «مُناجد» می‌گویند از این جهت که با قدرت خویش بر همانندهای خویش برتری می‌جوید (معجم المقاییس اللغة[1]، ج‏5، ص391؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36)


اینکه مقصود از «النَّجْدَیْنِ: دو نجد» چیست؛ دیدگاههای متعددی بیان شده است:

-         بسیاری گفته‌اند منظور دو راه خیر و شر است (روایتی از امیرالمومنین، و نظر ابن‌عباس، قتاده، مجاهد؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص748؛ أمالی (للمرتضى)، ج‏2، ص288 و نیز: مفردات ألفاظ القرآن، ص791)[2]، آنگاه درباره چرایی این چنین تعبیری سه دیدگاه مطرح شده است (مجمع البیان، ج‏10، ص748؛ أمالی (للمرتضى)، ج‏2، ص288): یا از این جهت است که دو راهی است که دائما پیش چشم انسان رخ می‌نماید و کاملا آشکار است (گویی برتر از اطرافش است)؛ و یا از باب «تغلیب» است (در زبان عربی، در مورد کلماتی که از وجهی به هم مرتبط باشند کلمه اول را به صورت مثنی ذکر می‌کنند؛ مثلا گاه به خورشید و ماه «قمرین» گویند [یا کاظمین که اشاره است به امام کاظم و امام جواد] و در واقع، «طریق الخیر: راه خوبی» است که راهی مرتفع است؛ اما از باب تغلیب، به «طریق الخیر و طریق الشر» «النجدان» گفته‌اند)؛ و یا از این جهت که «راه شر» هم امری است که با توجه به (و البته اجتناب کردن از) آن می‌تواند به رفعت رسید.

-         برخی هر دو نجد را دارای بار معنایی مثبت قلمداد کرده‌اند؛ در این میان هم اقوال متعددی وجود دارد: برخی آن را طریق حق در دنیا و طریق حق در آخرت دانسته‌اند که باطنشان یکی است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص37)؛ و برخی «نجدان» را به معنای «دو پستان» مادر دانسته‌اند. (نظر سعید بن مسیب و ضحاک، به نقل از مجمع البیان، ج‏10، ص748)[3]

این ماده در قرآن کریم فقط در همین آیه آمده است.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره معنای آیه « و او را به دو مکان برجسته [= شاهراه] ره نمودیم» سوال شد.

فرمودند: مکان برجسته [= شاهراه] خیر و شر است.

الکافی، ج‏1، ص163؛ التوحید (للصدوق)، ص411؛ الأمالی (للطوسی[4])، ص660

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» قَالَ نَجْدَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ.[5]


2) فضل بن یونس می‌گوید امام کاظم ع به من فرمود:

مطلب خیر را ابلاغ کن و سخن خوب بگو؛ و «إِمَّعَةُ» [= «منم با شما» ، حزب باد] نباش.

گفتم: «إِمَّعَةُ» چیست؟

فرمود: نگو من با مردمم [هرچه دیگران بگویند] و منم یکی از مردم؛ چرا که رسول خدا ص فرمود: بدانید که دو تا مکان برجسته [= دوتا شاهراه] در کار است: شاهراه خیر و شاهراه شر؛ پس این گونه نباشد که شاهراه شر برایتان دوست‌داشتنی‌تر باشد از شاهراه خیر.

تحف العقول، ص413

عن الإمام الکاظم ع،

قَالَ لِفَضْلِ بْنِ یُونُسَ أَبْلِغْ خَیْراً وَ قُلْ خَیْراً وَ لَا تَکُنْ إِمَّعَةً[6] !

قُلْتُ وَ مَا الْإِمَّعَةُ؟

قَالَ لَا تَقُلْ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ؛ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَلَا یَکُنْ نَجْدُ الشَّرِّ أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْر.


3) روایت شده است که امام باقر ع درباره «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ: آیا برایش قرار ندادیم دو چشم؛ و  زبانی و دو لب، و او را به دو مکان برجسته (دو شاهراه) ره نمودیم» فرمودند:

«الْعَیْنَان» (دو چشم) رسول خدا ص است؛ و «اللِّسَان» (زبان) امیرالمومنین ع است و «الشَّفَتَان» (دو لب) امام حسن ع و امام حسین ع می‌باشند و «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (او را به دو مکان برجسته ره نمودیم) ولایت همگی آنها، و برائت جستن از همگی دشمنان آنهاست.

غرر الأخبار (دیلمی)[7]، ص157

أَبِی یَعْقُوبَ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ قَالَ قَالَ الْعَیْنَانِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ اللِّسَانِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الشَّفَتَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ إِلَى وَلَایَتِهِمْ جَمِیعاً وَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ جَمِیعاً.


4) از امام سجاد روایت شده است:

... پس ای بندگان خدا تقوای الهی در پیش گیرید و بیندیشید و بدانید که برای چه آفریده شده‌اید؛

چرا که خداوند شما را بیهوده نیافرید و شما را به حال خود رها نکرد؛

خودش را به شما شناساند و رسولش را به جانبتان فرستاد و کتابش را بر شما نازل کرد که در آن است حلال و حرامش و حجت‌ها و مَثَل‌هایش؛

پس تقوای الهی پیشه کنید چرا که پروردگارتان بر شما احتجاج کرد و فرمود: «آیا برایش دو چشم قرار ندادیم؟ و زبانی و دو لب؟ و دو مکان برجسته (دو شاهراه) را به او نمودیم.» (بلد/8-10) و این حجتی علیه شماست...

تحف العقول، ص274

و روی عن الإمام سید العابدین علی بن الحسین ع‏

... فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ تَفَکَّرُوا وَ اعْمَلُوا لِمَا خُلِقْتُمْ لَهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى قَدْ عَرَّفَکُمْ نَفْسَهُ وَ بَعَثَ إِلَیْکُمْ رَسُولَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ فِیهِ حَلَالُهُ وَ حَرَامُهُ وَ حُجَجُهُ وَ أَمْثَالُهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَقَدِ احْتَجَّ عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ فَقَالَ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ. وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ. وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» فَهَذِهِ حُجَّةٌ عَلَیْکُم‏.


5) امیرالمومنین ع فرمودند:

شما را بینا کردند، اگر ببینید؛

و هدایتتان کردند، اگر هدایت شوید؛

و به گوشتان رساندند، اگر گوش دهید.

نهج البلاغه، حکمت157

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع

قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ قَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.

تدبر

1) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

منظور از دو «نجد»، و هدایت به آن، چیست؟

الف. معنایش شبیه است به آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: پس به او دریدگی‌اش و خودنگهداری‌اش را الهام کرد» (شمس/8؛‌ جلسه135 http://yekaye.ir/ash-shams-091-08/)؛ یعنی خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده که دو راه خوبی و بدی را می‌شناسد (حدیث1 و 2) و بدین گونه حجت را بر انسان تمام کرده است. (حدیث4)

ب. تبعیت از پیامبر ص و اهل بیت ایشان، و برائت از دشمنان ایشان است، که باطن این دو، دو مقام رفیعی که خداوند برای انسان قرار داده و در قیامت جلوه‌گر می‌شود. (حدیث3)

ج. دو انسان بلندمرتبه‌ای (امام حسن و حسین علیهماالسلام) است (جلسه334، حدیث2) که سبک زندگی آنها مکمل همدیگر برای تصمیم‌گیری در شرایط مختلف است. و هدایت، در اینجا به معنای هدایت تشریعی است.

د. دو جایگاه رفیع و استوار است در زندگی دنیا و در آخرت، چرا که اساسا سعادت اخروی، باطن سعادتی است که در دنیا کسب شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص36)

ه. در نکات ترجمه اشاره شد که یکی از معانی «نجد» پستان مادر است؛ در این صورت، آیه در ادامه نعمتهای خدا بر انسان، که به او دو لب داده، می‌فرماید که او را در همان ابتدای ولادت، به سوی پستان مادر هدایت کردیم.

و. ...



2) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

حکایت

هشام بن حکم (از اصحاب خاص امام صادق ع) وارد بصره شد و در حلقه درس عمرو بن عبید حاضر شد در حالی که عمرو او را نمی‌شناخت. به عمرو گفت: آیا خدا برایت دو چشم قرار نداده است؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه با آن در ملکوت آسمانها و زمین بنگرم و عبرت گیرم.

گفت: و برایت دهانی قرار داده؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه غذا بخورم و جواب دیگران را بدهم.

و همین طور یک‌یک حواس را شمرد؛ سپس گفت: و برایت قلبی قرار داده؟

گفت: بله.

گفت: برای چی؟

گفت: برای اینکه حواس آنچه ادراک کرده‌اند را به او برسانند و او بین آنها تمییز گذارد. [امروزه مرکز ادراکات را مغز می‌دانند، اما قدما آن را قلب می‌دانستند.]

گفت: در مورد تو، پروردگارت رضایت نداد که حواس پنجگانه را بیافریند مگر اینکه برایش امامی قرار داد که همه بدان رجوع کنند؛ آیا رضایت می‌دهد برای این خلایقی که عالم اینها را این اندازه متلاطم کرده است، امامی قرار ندهد که به او رجوع کنند؟

أمالی المرتضى، ج‏1، ص176-177[8]


مطلب زیر صرفا طرح یک احتمال ذوقی است و لذا در کانال نگذاشتم

3) «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»

«نجد» در اصل به معنای مکان مرتفع است و قرآن می‌فرماید «ما انسان را به دو مکان مرتفع هدایت کردیم.» همه موارد مذکور در تدبر قبل می‌توانند مصادیقی از این دو مکان مرتفع باشند. در واقع، اینکه یکی از آنها را به وضوح نام نبرد و تعبیر «نجد» که به معنای مکان مرتفع است به کار برد، شاید بدین جهت است که اشاره کند بر این خصلت انسان که همواره کمال طلب است. و همه مصادیق فوق یکی از نمونه‌های رفعتی است که انسان با آن مواجه است.

اما چرا از دو «نجد» سخن گفت؟

شاید اشاره باشد به اینکه خداوند همه چیز را زوج آفریده است و به همین جهت در کمال انسان هم نوعی دوئیت وجود دارد.



[1] . و «النجدة» در مقام تقاضای کمک کردن [شبیه «کمک!» «نجاتم دهید» در فارسی] است از این جهت که انسان را در موضع برتری قرار دهد نسبت به دشمن و تهدیدی که متوجه شخص شده است

[2] . راغب اصفهانی تفصیل داده، و گفته‌ است: دو راه حق و باطل در اعتقاد، صدق و کذب در سخن گفتن، و خوب و بد در اعمال است.

[3] . هم مرحوم طبرسی و هم سید مرتضی این وجه را آورده اما این مطلب را هم به حضرت امیر ع نسبت داده است که:

عن ابن عباس روى أنه قیل لأمیر المؤمنین علیّ علیه السلام: إن ناسا یقولون فى قوله: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ: إنهما الثدیان، فقال علیه السلام: لا، إنهما الخیر و الشر. (مجمع البیان، ج‏10، ص749؛ أمالی المرتضى، ج‏2، ص288)

[4] . البته سند ایشان تا امام متفاوت است: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْهُنَائِیُّ الْبَصْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ الزَّعْفَرَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ أَبُو جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)

[5] . این دو روایت هم موید همین روایت است:

عن علی (ع): «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» أی سبیل الخیر و سبیل الشر (مجمع البیان، ج‏10، ص749)

قال الحسن بلغنی أن رسول الله ص قال یا أیها الناس هما نجدان نجد الخیر و نجد الشر فما جعل نجد الشر أحب إلیکم من نجد الخیر (مجمع البیان، ج‏10، ص749)

[6] . «الإِمَّعَة» بکسر الهمزة و تشدید المیم: الذى لا رأى له، فهو یتابع کل أحد على رأیه، و الهاء فیه للمبالغة. و یقال فیه إِمَّع أیضا. و لا یقال للمرأة إِمَّعَة، و همزته أصلیة؛ لأنه لا یکون أفعل وصفا. و قیل هو الذى یقول لکل أحد أنا معک. و منه‏ حدیث ابن مسعود رضى اللّه عنه «لا یکوننّ أحدکم إِمَّعَة، قیل و ما الإِمَّعَة؟ قال الذى یقول أنا مع الناس»  (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏1، ص67)

[7] . منابع زیر همگی از وی نقل کرده‌اند با این عبارت (الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الدَّیْلَمِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ حَدِیثاً مُسْنَداً یَرْفَعُ إِلَى أَبِی یَعْقُوبَ الْأَسَدِیِّ...) تأویل الآیات الظاهرة، ص772؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص664؛ بحار الأنوار، ج‏24، ص280


[8] . روى أن هشام بن الحکم قدم البصرة فأتى حلقة عمرو بن عبید فجلس فیها و عمرو لا یعرفه، فقال لعمرو: أ لیس قد جعل اللّه لک عینین؟ قال: بلى، قال: و لم؟ قال: لأنظر بهما فى ملکوت السموات و الأرض فأعتبر، قال: و جعل لک فما؟ قال: نعم، قال: و لم؟ قال: لأذوق الطعوم «5»، و أجیب الداعى؛ ثم عدّد علیه الحواس کلها، ثم قال: و جعل لک قلبا؟ قال: نعم: قال: و لم؟ قال: لتؤدى إلیه الحواسّ ما أدرکته، فیمیز بینها، قال: فأنت لم یرض لک ربّک تعالى إذ خلق لک خمس حواس حتى جعل لها إماما ترجع إلیه؛ أ یرضى لهذا الخلق الذین جشأ بهم العالم ألّا یجعل لهم إماما یرجعون إلیه؟ فقال له عمرو: ارتفع حتى ننظر فى مسألتک، و عرفه؛ ثم دار هشام فى حلق البصرة فما أمسى حتى اختلفوا.