340) سوره بلد (90) آیه 11 فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم

340) سوره بلد (90) آیه 11   

فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

ترجمه

ولی نخواست آن گردنه را درنوردد.

ایام شهادت مظلومترین بانوی عالم، که یار مظلومترین مقتدر عالم بود، تسلیت باد

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست                 تا فاطمه زنده است، علی خانه نشین نیست

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس                  افلاک در افلاک، تو را جایگزین نیست

در کوچه ی مسجد تو زمین خوردی و در ما            جز پینه ی چون زانوی اشتر، به جبین نیست

انصار هم از خطبه ی تو شرم نکردند                    کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

غصب فدک این بود که نام تو نباشد                     پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا                      تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست

جایی که علی هست، معاویه چکاره است               قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش                  زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست                المنّة للّه که این است و جز این نیست

(شاعر: مهدی جهاندار)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اقْتَحَمَ»

از ماده «قحم» است. این ماده در اصل دلالت دارد بر ورود در چیزی با شدت و مشقت و سختی (مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص61؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص200). کلمه «اقتحام» به «اقدام» کردن بسیار نزدیک است با این تفاوت که در زبان عربی، «اقدام» در مورد جایی است که انسان خود را به انجام کاری که از آن کراهت دارد، وادار می‌سازد؛ اما «اقتحام»، «اقدام» بر امری است که سخت و شدید و بامشقت باشد (الفروق فی اللغة، ص106)

از این ماده، علاوه بر مورد فوق، یکبار هم به صورت اسم فاعل («مُقْتَحِم»: اقدام‌کننده در کار پرمشقت)‌ (ص/59) در قرآن کریم به کار رفته است.


«الْعَقَبَةَ»

از ماده «عقب» گرفته شده است. برخی گفته‌اند این ماده در دو معنا به کار رفته است. یکی در معنای اینکه چیزی بعد از چیز دیگر بیاید، و دیگری در معنای بلندی و شدت و سختی (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص77؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص576)

در معنای دوم فقط کلمه «عَقَبة» در قرآن کریم (بلد/11-12) به کار رفته است [و فقط همین دوبار] ؛ که معنایش، راه صعب‌العبور در کوه (= گردنه) می‌باشد که پیمودنش پرمشقت است (مجمع‌البیان، ج10، ص746؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص576)

اما در معنای اول (عَقَب = پشت)، 78 بار در قرآن کریم آمده است که کلماتی که در این معنا به کار رفته، عبارتند از:

«عَقِب: پشت پا» (بقره/143)،

«عَقِب: فرزند و دودمان (جمع آن: اعقاب) (آل‌عمران/144)،

«عاقبت: سرانجام کار» (اعراف/144) ،

«عُقبی: سرانجام و پایان» (شمس/15)

همچنین از کاربردهای آن در ابواب ثلاثی مزید می‌‌توان به باب تفعیل «تعقیب: پیگری کردن [غالبا با تاکید بر اینکه بخواهد انجام دهنده کار را عقوبت کند]» اشاره کرد که غیر از فعل آن (نمل/10)، اسم فاعل «مُعَقِّب: پیگیری کننده‌‌» (رعد/41 و 11) هم از آن در قرآن به کار رفته است.

و نیز باب مفاعله (معاقبه: پی کاری را گرفتن، مواخذه و عتاب کردن، جزای کار بد را دادن» که غیر از فعل آن (حج/60)، به صورت مصدر «عقاب» (بقره/196) هم به کار رفته است؛

به نظر می‌رسد در این دو باب، به ویژه باب مفاعله، دو معنای مذکور (در پی بودن، و شدت و سختی) با همدیگر لحاظ شده است، زیرا که غالبا این دو باب، در عاقبت‌های بد و سختگیرانه (عذاب) به کار می‌رود.


حدیث

1) ابان بن تغلب می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایت شوم؛ «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ: ولی نخواست آن گردنه را درنوردد» ؟!

فرمود: کسی که خداوند با [برخورداری از نعمت] ولایت ما او را اکرام بخشید، قطعا از آن گردنه عبور کرده است؛ و ما همان گردنه‌ای هستیم که کسی که ما را درنوردد، نجات می‌یابد.

سپس سکوت کرد، بعد فرمود:

آیا نمی‌خواهی مطلبی به تو بدهم که از دنیا و آنچه در آن است بهتر باشد؟

گفتم: فدایت شوم، چرا نخواهم؟!

فرمود: اینکه خداوند در ادامه‌اش فرمود «آزاد کردن گُرده‌ای [= یک برده‌]» (بلد/13)، همه مردم برده و در بند آتش‌اند غیر از تو و هم‌مسلکی‌هایت، که همانا خداوند عز و جل با [تن دادن شما به] ولایت ما اهل بیت، گُرده شما از آتش را رها کرد.

فضائل الشیعة (للصدوق)، ص26؛ الکافی[1]، ج‏1، ص431؛ تفسیر فرات الکوفی[2]، ص558 ؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین[3]، ص455

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبَّادُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَقَالَ مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَکَتَ ثُمَّ قَالَ هَلَّا أُفِیدُکَ حَرْفاً فِیهَا خَیْراً مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قَالَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَکُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏.


2) از امام باقر ع روایت شده است:

امیرالمومنین ع وقتی در کوفه بود، بعد از اقامه نماز عشاء سه بار مردم را نداد می‌داد تا همه اهل مسجد بشنوند که:

ای مردم! بار بربندید - خداوند رحمتش را ارزانی‌تان دارد - که در میان شما بانگ رحیل (= اعلام حرکت کاروان) بلند شده است؛ و بعد از اینکه بانگ رحیل سر داده‌اند، این دل بستن[4] به دنیا چیست؟!

بار بربندید - خداوند رحمتش را ارزانی‌تان دارد - و به آنجایی که پیش روی شماست با بهترین زاد و توشه کوچ کنید که این زاد همان تقواست؛

و بدانید که راهتان به سوی معاد است و گذرتان بر صراط، و عرصه‌ای بشدت دهشت‌آور پیش رویتان است، و در مسیرتان گردنه‌ای صعب‌العبور و منزلگاه‌هایی دهشت‌آور و مخوف است که چاره‌ای جز عبور از آنها و وقوف بدانها نیست؛ خواه با رحمتی از جانب خداوند و نجات یافتن از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشم‌انداز و شدت امتحان‌هایش، و خواه با هلاکتی که دیگر بعدش راه جبرانی نیست.

الأمالی( للصدوق)، ص498؛ الأمالی (للمفید)، ص199؛

این حدیث با اندکی تفاوت در برخی عبارات در نهج‌البلاغه(خطبه204)[5]، خصائص الأئمة ع (ص98)[6] و الإرشاد شیخ مفید (ج‏1، ص234)[7] نیز آمده است.

حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالْکُوفَةِ إِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ یُنَادِی النَّاسَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى یُسْمِعَ أَهْلَ الْمَسْجِدِ أَیُّهَا النَّاسُ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ فَمَا التَّعَرُّجُ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَ نِدَاءٍ فِیهَا بِالرَّحِیلِ تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ انْتَقِلُوا بِأَفْضَلِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ هُوَ التَّقْوَى وَ اعْلَمُوا أَنَّ طَرِیقَکُمْ إِلَى الْمَعَادِ وَ مَمَرَّکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَکُمْ وَ عَلَى طَرِیقِکُمْ عَقَبَةٌ کَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَکُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ فَنَجَاةٌ مِنْ هَوْلِهَا وَ عِظَمِ خَطَرِهَا وَ فَظَاعَةِ مَنْظَرِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَکَةٍ لَیْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ.


3) کسی امام سجاد ع را دشنام داد.

حضرت فرمود: ای جوان! در پیش روی ما گردنه صعب‌العبوری است که اگر از آن رد شوم برایم اهمیت ندارد که چه گفتی، و اگر در آن سرگردان بمانم، من، از آنچه گفتی، بدترم.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص157

    شَتَمَهُ [زَیْنَ الْعَابِدِینَ ع] رجلٌ فَقَالَ ع یَا فَتَى إِنَّ بَیْنَ أَیْدِینَا عَقَبَةً کَئُوداً فَإِنْ جُزْتُ مِنْهَا فَلَا أُبَالِی بِمَا تَقُولُ وَ إِنْ أَتَحَیَّرْ فِیهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا تَقُولُ.


تدبر

1) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

«لا» در این آیه می‌تواند به معنای «نفی» باشد، یعنی خبر می‌دهد که به عبور از این گردنه اقدام نکرد؛

ویا می‌تواند در معنای استفهام انکاری باشد یعنی مواخذه می‌کند که «[آیا] به عبور از این گردنه اقدام نکرد؟» (أمالی المرتضى، ج‏2، ص289)[8]


2) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

در آیات قبل بیان شد که انسان در سختی و مشقت آفریده شد. (بلد/4) چرا که او از ابتدا با ظرفیت بی‌نهایت آفریده شده و خودش قرار است این ظرفیت را شکوفا کند (جلسه333، تدبر2) و اگر این نگاه واقع‌بینانه به زندگی را نداشته باشد، سرمایه‌های خود را بیهوده در راه رسیدن به رفاه دنیوی هدر خواهد داد. (جلسه333، تدبر3) و اگر این نگاه را داشته باشد، هیچگاه در کوران حوادث ناامید نخواهد شد.

اکنون می‌افزاید که یکی از سختی‌هایی که باید در زندگی‌اش جدی بگیرد این است  که در مسیرش گردنه صعب‌العبوری هست.

انسانی که باور نکند که در رنج آفریده شده، هیچگاه برای درنوردیدن این گردنه اقدام نخواهد کرد.

اما آیا این گردنه را می‌شناسیم؟

آیا آن را جدی گرفته‌ایم؟

آیا برای عبور از این گردنه زاد و توشه کافی و امکانات لازم برداشته‌ایم؟ (حدیث2)


3) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

کسی که این گردنه را جدی بگیرد، نه‌تنها مشکلات دنیا، بلکه حتی زخم زبان‌ها و دشنام‌ها و آزار مردم هم برایش سهل می‌شود. (حدیث3)

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم      سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/

  حکایت

شخصی به ابوذر گفت: تو همانی که فلانی تو را از سرزمینت تبعید کرد؛ اگر خیری در تو بود، هیچگاه تبعیدت نمی‌کردند.

گفت: برادرزاده! در پیش روی من، گردنه صعب‌العبوری است که اگر از آن نجات یابم، آنچه گفتی [= اینکه مرا به چنین بیابان بی‌آب و علفی تبعید کرده‌اند] ضرری به من نمی‌زند؛ و اگر از آن نجات نیابم، من [شایسته] بدتر از آنم که تو درباره‌ام گفتی.[9]

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص308


4) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

موجودی که قرار است مسیر معینی را در زمانی معین بپیماید، سرعتش را می‌توان محاسبه کرد و نیز توانی را که برای رسیدن به آن سرعت هم محاسبه‌پذیر است و با منطق عادی جور درمی‌آید.

اما به انسان عمر محدود داده شده، ولی مسیری که قرار است طی کند، نامحدود است، علی‌القاعده با محاسبات عادی پیمودنی نیست. شاید همین است که از آن به گردنه تعبیر شده است. یعنی راه عادی نیست، بلکه بس صعب‌العبور است که شنیدنش انسان را دچار ترس می‌کند، چه رسد به پیمودنش.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان چون ظرفیت و توان بی‌نهایت دارد، می‌تواند به پیمودن راهی بی‌نهایت در زمانی محدود اقدام کند؛ و چون انسان آفریده شده، باید بدان اقدام کند؛ وگرنه، آن انسانی که قرار بود که باشد (یعنی همان که خدا وعده‌اش را به فرشتگان داد که در زمین خلیفه قرار می‌دهم)، حاصل نخواهد شد؛ و اگر این موجود با این ظرفیت عظیم، این گردنه را نپیماید و بخواهد ظرفیتش را در همین‌جا خرج کند، هیچ حیوانی در بدی و خونریزی و فساد، به گرد او نخواهد رسید؛ همان چیزی که فرشتگان نگرانش بودند. (بقره/30) http://yekaye.ir/2-baqare-030/


5) «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»

عبور از هر گردنه صعب‌العبوری نیازمند راهنمایی است که نه فقط به نقشه راه (قرآن کریم) را کاملا آشنا باشد، بلکه دست انسان را بگیرد و مانع سقوط وی در پرتگاه باشد.

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کَنَد

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh255/

شاید به همین جهت است که در بسیاری از روایات، این گردنه، همان ولایت اهل بیت ع معرفی شده است (حدیث1، و احادیث جلسه بعد).

پس، قبول ولایت اهل بیت ع، صرفا یک ادعای زبانی ویا شناسنامه‌ای نیست؛ گردنه‌ای است که اگر کسی ادعای رفتنش را کند، باید دستش را به امامش بدهد؛ کاری بسیار «صعب مستصعب» (جلسه220، حدیث5 http://yekaye.ir/2-baqare-030/ ؛  جلسه184، حدیث5 http://yekaye.ir/an-nisa-004-100/ ؛ جلسه 279، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hegr-15-40/) که به‌سختی امتحانش می‌کنند، و باید رحمت خدا (که در قالب دستگیری ائمه جلوه می‌کند) شامل حالش شود تا بتواند «از دهشت آن و بزرگی خطرش و وحشتناک بودن چشم‌انداز و شدت امتحان‌هایش» نجات یابد (حدیث3)

نکته تخصصی در شناخت جامعه اسلامی

امروز سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود. امت بعد از رحلت پیامبر ص آزمون تاریخی‌ای از سر گذراند، که قبر مخفی تنها یادگار پیامبر ص، بهترین دلیل بر رفوزه شدن اغلب مردم آن زمان از آن آزمون است، و بخوبی نشان می‌دهد چند نفر برای عبور از این گردنه حاضرند دستشان را در دست راهنما بگذارند.

تحمل نشدن حکومت عدل امیرالمومنین ع توسط مردمی که از تبعیض‌ها و پارتی‌بازی‌های خلیفه قبل ناراضی شده بودند و برپایی سه جنگ بزرگ در مدت پنج سال، علیه کسی که حتی غیرمسلمانان او را «صوت العدالة الانسانیة» نامیدند، شاهد دیگری است بر اینکه انسان‌ها، چه اندازه، آمادگی عبور از این گردنه را دارند.

تحمیل صلح بر امام حسن ع و به شهادت رساندن امام حسین ع به دست همین مردم، و در یک کلام، تاریخی که بر اهل بیت گذشت، و نهایت غیبت امام زمان ع همگی شواهدی است که نشان می‌دهند آمادگی انسانها برای درنوردیدن این عقبه چه اندازه بوده است.

آیا انقلاب ما، اعلام آمادگی مردم برای عبور از این گردنه بوده است؟

این مردم تاکنون و با دیدن این همه منافق داخلی - که حتی در رده‌های مختلفی از مسئولان نظام هم حضورشان ملموس است - و فشارهای دشمن خارجی و تبلیغات معاویه‌صفت رسانه‌هایشان، و با اینکه هنوز امامش را ندیده که دست در دست او بگذارد، در این وانفسای غیبت، بر اساس توصیه‌های همان امامان، حرکت خود را آغاز کرده و دست خود را در دست نایب عام ایشان گذاشته‌، و بر عبور از این گردنه اصرار دارد؛ و لذاست که سختی‌های آن را تحمل کرده است؛ بدین امید که برسد روزی که دستش را در دست خود امام بگذارد.

اما آیا همچنان پای سختی‌های این گردنه می‌ایستند؟

تاریخ قضاوت خواهد کرد.

 



[1] . سند و متن روایت در کافی چنین است: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُهُ «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَکَتَ فَقَالَ لِی فَهَلَّا أُفِیدُکَ حَرْفاً خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُهُ فَکُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ اللَّهَ فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ

[2] . در این کتاب سه روایت با سندهای مختلف و به همین مضمون آمده است:

(1) قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا] [فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ‏] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع [سُئِلَ‏] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا.

(2) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ یُوسُفَ بْنِ بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلَ أَبَانٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ قَالَ یَا أَبَانُ بَلَغَکَ عَنْ أَحَدٍ فِیهَا شَیْ‏ءٌ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ یَا أَبَانُ نَحْنُ الْعَقَبَةُ وَ لَا یَصْعَدُ إِلَیْنَا إِلَّا مَنْ کَانَ مِنَّا ثُمَّ قَالَ أَ لَا أَزِیدُکَ حَرْفاً هُوَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ النَّاسُ مَمَالِیکُ النَّارِ غَیْرَکَ وَ غَیْرَ أَصْحَابِکَ فُکِکْتُمْ مِنْهَا قُلْتُ بِمَا ذَا [جُعِلْتُ فِدَاکَ‏] فُکِکْنَا مِنْهَا قَالَ بِوَلَایَتِکُمْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع.

(3) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ [الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ‏] عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى [عَلَى‏] صَدْرِهِ فَقَالَ نَحْنُ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ سَکَتَ فَقَالَ لِی أَ فَلَا أُفِیدُکَ کَلِمَةً هِیَ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قُلْتُ بَلَى قَالَ فَکُّ رَقَبَةٍ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَبِیدُ النَّارِ مَا خَلَا نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا فَبِنَا فَکَّ اللَّهُ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ.

[3] . در نقل دیلمی، پایانش مطلب اضافه‌ای هم دارد:

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فَقَالَ مَنِ انْتَحَلَ وَلَایَتَنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ فَنَحْنُ تِلْکَ الْعَقَبَةُ الَّتِی مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا ثُمَّ قَالَ مَهْلًا أُفِیدُکَ حَرْفاً هُوَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا قَوْلَهُ تَعَالَى «فَکُّ رَقَبَةٍ» إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَکَّ رِقَابَکُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَأْتِی بِذُنُوبٍ مِثْلِ رَمْلِ عَالِجٍ لَشَفَعْنَا فِیهِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَلَکُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

[4] . تعرج: محکم بستن مرکب هنگام توقف طولانی مدت.

[5] . و من کلام له ع کان کثیرا ما ینادی به أصحابه‏

تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ [الْعَرْجَةَ] عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِیَّةِ نَحْوَکُمْ [دَائِبَةٌ] دَانِیَةٌ وَ کَأَنَّکُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِیکُمْ وَ قَدْ دَهِمَتْکُمْ مِنْهَا مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ [مُضْلِعَاتُ‏] مُعْضِلَاتُ الْمَحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْیَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَى.

[6] . وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ ع تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ هَائِلَةً مَخُوفَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاظَتِهَا وَ شِدَّةِ مُخْتَبَرِهَا وَ کَرَاهَةِ مَنْظَرِهَا وَ إِمَّا بِهَلَکَةٍ لَیْسَ بَعْدَهَا نَجَاةٌ فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى کُلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّة

[7] . مَا رَوَاهُ الْعُلَمَاءُ بِالْأَخْبَارِ وَ نَقَلَةُ السِّیرَةِ وَ الْآثَارِ أَنَّهُ کَانَ ع یُنَادِی فِی کُلِّ لَیْلَةٍ حِینَ یَأْخُذُ النَّاسُ مَضَاجِعَهُمْ لِلْمَنَامِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کَافَّةُ أَهْلِ الْمَسْجِدِ وَ مَنْ جَاوَرَهُ مِنَ النَّاسِ تَزَوَّدُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا یَحْضَرُکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْمَمَرِّ بِهَا وَ الْوُقُوفِ عَلَیْهَا فَإِمَّا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ نَجَوْتُمْ مِنْ فَظَاعَتِهَا وَ إِمَّا هَلَکَةٌ لَیْسَ بَعْدَهَا انْجِبَارٌ یَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ تُؤَدِّیهِ أَیَّامُهُ إِلَى شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ وَ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر

[8] . فأما قوله تعالى: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ ففیه وجهان:

أحدهما أن یکون فَلَا بمعنى الجحد و بمنزلة «لم»، أى فلم یقتحم العقبة؛ و أکثر ما یستعمل هذا الوجه بتکریر لفظ «لا»؛ کما قال سبحانه: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى؛ [القیامة: 31] أى لم یصدّق و لم یصلّ، و کما قال الحطیئة:

         و إن کانت النّعماء فیهم جزوا بها             و إن أنعموا، لا کدّروها و لا کدّوا

 و قلّما یستعمل هذا المعنى من غیر تکریر لفظ؛ لأنهم لا یقولون: لا جئتنى و زرتنى؛ یریدون: ما جئتنى؛ فإن قالوا: لا جئتنى و لا زرتنى صلح؛ إلا أن فى الآیة ما ینوب مناب التکرار و یغنى عنه، و هو قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا؛ فکأنه قال: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، و لا آمن؛ فمعنى التکرار حاصل.

و الوجه الآخر: أن تکون «لا» جاریة مجرى الدعاء؛ کقولک: لا نجا و لا سلم، و نحو ذلک.

و قال قوم: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ أى فهلّا اقتحم العقبة! أو أ فلا اقتحم العقبة! قالوا: و یدل على ذلک قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ، و لو کان أراد النفى لم یتصل الکلام.

و هذا الوجه ضعیف جدا، لأن قوله تعالى: فَلَا خال من لفظ الاستفهام، و قبیح حذف حرف الاستفهام فى مثل هذا الموضع، و قد عیب على عمر بن أبى ربیعة قوله:

         ثمّ قالوا: تحبّها؟ قلت: بهرا             عدد القطر و الحصى و التراب

 فأما الترجیح بأن الکلام لو أرید به النفى لم یتصل فقد بیّنا أنه متصل، مع أنّ المراد به النفى؛ لأن قوله تعالى: ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا معطوف على قوله: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، أى فلا اقتحم العقبة، ثم کان من الذین آمنوا. و المعنى أنه ما اقتحم العقبة و لا آمن؛ على ما بینا.

[9] . قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ- أَنْتَ الَّذِی نَفَاکَ فُلَانٌ مِنَ الْبَلَدِ- لَوْ کَانَ فِیکَ خَیْرٌ مَا نَفَاکَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی إِنَّ قُدَّامِی عَقَبَةً کَئُوداً إِنْ نَجَوْتُ مِنْهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا قُلْتَ وَ إِنْ لَمْ أَنْجُ مِنْهَا فَأَنَا شَرٌّ مِمَّا قُلْتَ لِی.