سفارش تبلیغ
صبا ویژن

453) سوره مزّمّل (73) آیه 8 وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

453) سوره مزّمّل (73) آیه 8 

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً 

26 رمضان 1438

ترجمه

و اسم پروردگارت را یاد کن و به سوی او منقطع شو، انقطاعی کامل.

نکات ترجمه

«تَبَتَّلْ» «تَبْتیلاً»

ماده «بتل» در اصل به معنای جدا شدن چیزی از غیر خود است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص195) و «تبتّل» به معنای انقطاع الی الله و کاملا خالص شدن برای عبادت خداست (مفردات ألفاظ القرآن، ص107) و حضرت زهرا س را بتول گویند چون خود را برای عبادت خدا از همه منقطع نموده بود. (مجمع البیان، ج‏10، ص568).[1]

این ماده در قرآن کریم تنها در همین آیه به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که از رسول خدا ص درباره اسم اعظم خدا سوال شد، فرمودند: هر اسمی از اسماءالله، اعظم است؛ تو دلت را از هر آنچه ما سوای اوست فارغ دار و او را با هر اسمی که خواستی بخوان؛ که این گونه نیست که برای خداوند در حقیقت، یک اسمی و نه اسمی دیگر، در کار باشد؛ بلکه او خداوند واحد قهار است.

[= او واحد محض و فوق و چیره بر همه چیز است و گمان نکنید با یک اسم خاص می‌توانید او را در احاطه ذهنی خود بیاورید]

مصباح الشریعة، ص: 133

قَالَ الصَّادِقُ ع وَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقَالَ ص کُلُّ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ أَعْظَمُ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ مَا سِوَاهُ وَ ادْعُهُ تَعَالَى بِأَیِّ اسْمٍ شِئْتَ فَلَیْسَ لِلَّهِ فِی الْحَقِیقَةِ اسْمٌ دُونَ اسْمٍ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.[2]

 

2) از امام صادق ع روایت شده است:

ادب دعا را رعایت کن و ببین چه کسی را می‌خوانی و چگونه می‌خوانی و برای چه می‌خوانی؛

و عظمت خداوند و کبریای او را در وجودت بنشان، و به دلت بنمایان آگاهی او را از آنچه در ضمیرت می‌گذرد و اطلاع او را بر اسرارت و آنچه را که از حق و باطل که در آن بسر می‌بری؛

و راههای نجات و هلاکتت را بشناس که مبادا از خداوند چیزی را بخواهی که چه‌بسا مایه هلاکتت باشد و تو می‌پنداری که نجاتت در آن است؛ که خداوند متعال می‌فرماید: «و انسان با درخواست خیر، شر را طلب می‌کند و انسان بسیار عجول است» (اسراء/11)

 و بیندیش که چه درخواست می‌کنی و چه مقدار درخواست می‌کنی و برای چه درخواست می‌کنی؛

و [حقیقت] دعا آن است که سراسر وجودت لبیک‌گوی حق باشد و جان خود را در مشاهده پروردگار ذوب کنی و دلخواه‌ها را یکسره رها سازی و همه امور را در ظاهر و باطن به خداوند متعال تسلیم بداری؛

که اگر شرط دعا را ادا نکردی منتظر اجابت نباش، چرا که «او سرّ و آنچه مخفی است را می‌داند»  (طه/7) و چه‌بسا او را به چیزی می‌خوانی که او در درون تو از خلاف آن خبر دارد ...

[سپس حضرت توضیحاتی می‌دهند از جمله حدیث قبل را نقل می‌کنند و در ادامه می‌فرمایند]

پیامبر خدا ص فرمودند: بدرستی که خداوند دعایی که از دل غافل سر بزند را استجابت نمی‌کند؛

[سپس خود] امام صادق ع [ادامه دادند و] فرمودند: هرگاه هر یک از شما می‌خواهد از خداوند چیزی را مسألت ننماید مگر اینکه [حتما] به او بدهد، پس از همه مردم ناامید شود و رجاء و امیدش جز به خداوند عز و جل نباشد؛ اگر خداوند متعال این را در دل او یافت، چیزی نیست که از او درخواست شود مگر اینکه اعطاء فرماید.

پس هرگاه آنچه را از شرایط دعا برایت برشمردم انجام دادی و سرّ و ضمیرت را برای او خالص ساختی پس تو را بشارت باد به یکی از این سه:

یا آنچه درخواست کرده‌ای شتابان به تو می‌رسد؛

یا برایت چیزی که از آ« بهتر است ذخیره می‌شود؛

ویا از تو بلایی دور می‌گردد که اگر به تو می‌رسید هلاکت می‌کرد.

مصباح الشریعة، ص132-134

قَالَ الصَّادِقُ ع:

احْفَظْ أَدَبَ الدُّعَاءِ وَ انْظُرْ مَنْ تَدْعُو کَیْفَ تَدْعُو وَ لِمَا ذَا تَدْعُو وَ حَقِّقْ عَظَمَةَ اللَّهِ وَ کِبْرِیَاءَهُ وَ عَایِنْ بِقَلْبِکَ عِلْمَهُ بِمَا فِی ضَمِیرِکَ وَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّکَ وَ مَا تَکُونُ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ اعْرِفْ طُرُقَ نَجَاتِکَ وَ هَلَاکِکَ کَیْلَا تَدْعُوَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَیْ‏ءٍ عَسَى فِیهِ هَلَاکُکَ وَ أَنْتَ تَظُنُّ أَنَّ فِیهِ نَجَاتَکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا وَ تَفَکَّرْ مَا ذَا تَسْأَلُ وَ کَمْ تَسْأَلُ وَ لِمَا ذَا تَسْأَلُ وَ الدُّعَاءُ اسْتِجَابَةُ الْکُلِّ مِنْکَ لِلْحَقِّ وَ تَذْوِیبُ الْمُهْجَةِ فِی‏ مُشَاهَدَةِ الرَّبِّ وَ تَرْکُ الِاخْتِیَارِ جَمِیعاً وَ تَسْلِیمُ الْأُمُورِ کُلِّهَا ظَاهِراً وَ بَاطِناً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ لَمْ تَأْتِ بِشَرْطِ الدُّعَاءِ فَلَا تَنْتَظِرِ الْإِجَابَةَ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى فَلَعَلَّکَ تَدْعُوهُ بِشَیْ‏ءٍ قَدْ عَلِمَ مِنْ سِرِّکَ خِلَافَ ذَلِک‏ ...[3]

و َ قَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ الدُّعَاءَ مِنْ قَلْبٍ لَاهٍ.[4]

 قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ لَا یَسْأَلَ رَبَّهُ‏ إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَا یَکُنْ رَجَاؤُهُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یَسْأَلْهُ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَإِذَا أَتَیْتَ بِمَا ذَکَرْتُ لَکَ مِنْ شَرَائِطِ الدُّعَاءِ وَ أَخْلَصْتَ سِرَّکَ لِوَجْهِهِ فَأَبْشِرْ بِإِحْدَى ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ یُعَجِّلَ لَکَ مَا سَأَلْتَ وَ إِمَّا أَنْ یَدَّخِرَ لَکَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ وَ إِمَّا أَنْ یَصْرِفَ عَنْکَ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَوْ أَرْسَلَهُ إِلَیْکَ لَهَلَکْتَ.

 

3) از امام باقر ع درباره «تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» روایت شده است که:

می‌فرماید خود را برای او کاملا خالص کن.

تفسیر القمی، ج‏2، ص392

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: «تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» یَقُولُ أَخْلِصْ إِلَیْهِ إِخْلَاصا.

 

4) از امام باقر و امام صادق ع درباره سخن خداوند که می‌فرماید «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» روایت شده است که «تبتل»  در اینجا به معنای بلند کردن دستها در هنگام نماز است؛ و نیز ابوبصیر روایت کرده که آن عبارت است از بالا بردن دست به سوی خدا و تضرع به در گاه او.

مجمع البیان، ج‏10، ص571؛ فقه القرآن، ج‏1، ص109.[5]

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» أَنَّ التَّبَتُّلَ هُنَا رَفْعُ الْیَدَیْنِ فِی الصَّلَاةِ.[6]

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی بَصِیرٍ هُوَ رَفْعُ یَدِکَ إِلَى اللَّهِ وَ تَضَرُّعُکَ إِلَیْهِ.

 

5) فضل بن شاذان در محضر امام رضا ع علل و فلسفه بسیاری از احکام را فرا گرفت و در حدیثی طولانی برای دیگران روایت نمود. در فرازی از آن روایت آمده است:

اگر کسی گفت که چرا هنگام تکبیر دستها را بلند می‌کنند؛ [در پاسخش] گفته ‌شود که بالا بردن دستها نوعی ابراز زاری و «تَبَتُّل» و تضرع است، و خداوند دوست دارد که بنده در هنگام ذکر او اهل زاری و «تبتل» و تضرع باشد؛ و نیز چون بلند کردن دستها زمینه می‌شود برای خاطرجمعی و اقبال دل به آنچه می‌گوید و قصد می‌کند.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص: 111

حَدَّثَنِی عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِی‏؛

وَ حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَمِّهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَان‏ یَقُول‏ ...

فَإِنْ قَالَ فَلِمَ یَرْفَعُ الْیَدَیْنِ فِی التَّکْبِیرِ قِیلَ لِأَنَّ رَفْعَ الْیَدَیْنِ هُوَ ضَرْبٌ مِنَ الِابْتِهَالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ الْعَبْدُ فِی وَقْتِ ذِکْرِهِ لَهُ مُتَبَتِّلًا مُتَضَرِّعاً مُبْتَهِلًا وَ لِأَنَّ فِی رَفْعِ الْیَدَیْنِ إِحْضَارَ النِّیَّةِ وَ إِقْبَالَ الْقَلْبِ عَلَى مَا قَالَ وَ قَصَدَهُ.

تدبر

1) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ»

مقصود از اینکه اسم پروردگارت را یاد کن، چیست؟

الف. خدا را با اسم‌هایی که هنگام عبادت با آن خدا را خطاب می‌کنند، بخوان (مجمع‌البیان، ج10، ص571)

ب. ظاهرا مى‏خواهد نماز شب را توصیف کند، و به منزله عطف تفسیرى براى جمله «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا» است، و بر این اساس، مراد از «ذکر اسم رب» ذکر زبانى با رعایت مطابقت آن با قلب مى‏باشد (المیزان، ج20، ص64)

ج. تأکید به تذکر و یاد پروردگار است در همه وقت شب و روز از طریق تسبیح و حمد و قرائت آیات قرآنى و یا قیام به نماز شب. (انوار التنزیل، ج5، ص256؛ انوار درخشان، ج17، ص157) در واقع، به نحوی عطف به دستور نماز شب و مصداق ذکر عام بعد از خاص است؛ در آنجا دستور به قیام شب برای عبادت داده بود و این آیه بر ذکر همیشگی خدا دستور می‌دهد. (روح المعانی، ج15، ص119)

د. مقصود بسم الله الرحمن الرحیم است در ابتدای نماز. (مجمع‌البیان، ج10، ص571)

ه. اینکه میان اسماء مختلف خداوند - که هریک مظهر حقیقتی است - اسم «رب» یاد کن و به ربوبیت او توجه ویژه‌ای داشته باش. (درباره اهمیت ربوبیت خداوند در میان اسماء و صفات وی، در جلسه350، تدبر2 توضیح داده شد.  http://yekaye.ir/al-alaq-96-1/ )

و. ...[7]

 

2) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»

چرا به جای اینکه بگوید «خدایت را یاد کن» (مثلا: «وَ اذْکُرْ رَبَّک»‏ آل‌عمران/41؛ اعراف/205؛ کهف/24) از یاد کردن «اسم رب» سخن به میان آورد[8]؟

الف. مقصود ذکر زبانی است نه صرفا ذکر قلبی. (المیزان، ج20، ص64) و چه‌بسا اینکه بلافاصله فرمود «به سوی او منقطع شو، انقطاعی کامل» می خواهد از لزوم توام بودن ذکر زبان و ذکر قلب سخن بگوید که هردو با هم لازم‌اند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا درباره اهمیت «زبان» در زندگی خاص انسان سخن گفته‌ایم و خصوصا اینکه برتری انسان بر فرشتگان با «تعلیم اسماء» رخ داد (جلسه221، تدبر3 http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ).

اگر این نکته جدی گرفته شود می‌توان فهمید که اگرچه ذکر حقیقی آن است که صرفاً لقلقه زبان نباشد و قلب انسان هم با زبان همراهی کند؛ اما بسیار خطاست که ذکر حقیقی را صرفاً در ساحت قلب بدانیم و نقش زبان را انکار کنیم. لفظ مسیری برای حرکت به سوی معناست، اما نه مسیری که در مرتبه زندگی دنیوی انسان، کنارگذاشتنی باشد؛ همان گونه که کنار گذاشتن زبان از زندگی انسان ممکن نیست. اگر این مساله درست مورد توجه قرار گیرد بسیاری از شبهات مربوط به شریعت (مانند اینکه دلت پاک باشد، چه نیازی هست که نماز بخوانی) براحتی پاسخ داده می‌شود.

ب. مقصود گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است در ابتدای نماز. (مجمع‌البیان، ج10، ص571)

ج. ...

 

3) «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»

درباره اینکه مقصود از «تَبَتُّل» چیست؟ این دیدگاه‌ها مطرح شده، که همگی می‌تواند مد نظر بوده باشد.

الف. اخلاص ورزیدن (حدیث3، و نیز ابن‌عباس، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص571)

ب. بریدن از هر غیر خدایی و انقطاع الی الله (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص571)

ج. توکل کامل بر خدا (شقیق، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص571)

د. تحصیل فراغت [= خلوت‌گزیدن] برای عبادت (ابن‌زید، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص571)

ه. در حدیثی نهی از تبتل مطرح شده که در آنجا به معنای رهبانیت و کناره‌گیری از مردم است .(مجمع البیان، ج‏10، ص571) شاید این آیه می‌خواهد نشان دهد که منع از رهبانیت، منع از این است که رهبانیت به عنوان برنامه همیشگی زندگی باشد وگرنه کناره‌گیری از مردم به طور موقت (همانند اعتکاف) برای سلوک الی الله مورد قبول است.

و. در ادبیات دینی، برای دعا و تضرع به درگاه الهی کلمات متعددی مانند: تضرع، رغبة، رهبة، ابتهال، تبتّل، بصبصة، قنوت، و ... به کار رفته است، که اگر چه غالبا همه را به همان راز و نیاز ترجمه می‌کنند، اما ظاهرا اینها هریک حالت خاص بدنی‌ای دارد چنانکه الان با شنیدن کلمه «قنوت گرفتن»، حالت خاصی از دعا کردن در ذهن ما شکل می گیرد؛ و در برخی از احادیث اینها توضیح داده شده است. در این فضا «تبتل» همراه با بلند کردن دست است که این گاه به معنای حالت بلند کردن دست در هنگام تکبیرهای نماز (حدیث4) و یا مطلق دست به دعا بلند کردن است (حدیث5) و در بسیاری از احادیث به معنای اشاره کردن با انگشتان بویژه انگشت سبابه، و ... دانسته شده است. (الکافی، ج‏2، ص479-481؛ معانی الأخبار، ص370)[9]

که برخی از اهل ذوق، معانی استعاری‌ای برای برخی از این حرکات مطرح نموده‌اند (مثلا شرح الکافی (مازندرانی)، ج‏10، ص217)[10]

ز. ...

 

4) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»

یاد و ذکر واقعی خداوند نیازمند بریدن از ما سوای اوست.

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh232/

 

5) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»

به نظر می‌رسد این آیه، آیه کانونی این سوره است. در آیات قبل، پیامبر را خطاب قرار داد و وظایف شب و روزش را به وی گوشزد کرد. در آیات بعد از این هم وی را به صبر و تحمل اذیتها دعوت می‌کند و عاقبت تکذیب‌کنندگان را اشاره می‌کند و دوباره از قیام شبانه به عبادت، این بار نه‌تنها برای پیامبر، بلکه توسط پیامبر و مومنان، سخن می گوید

این آیه می خواهد بگوید اما محور در شب و روزت باید این باشد که یاد خدا را در دل و زبانت زنده نگهداری و دائما از همه ما سوی جدا شوی و به او فقط بپیوندی.

در واقع، تمام وظیفه انسان در دنیا وهمه آنچه تمام شرایع الهی آورده اند، یک چیز بیشتر نیست: منقطع شو به سوی خدا انقطاعی کامل.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

انسان با فطرتی الهی و قلبی سلیم وارد دنیا و در واقع وارد اسفل سافلین (تین/5) می‌شود.‌

از ابتدای کودکی دائما با وابستگی به این و آن شروع می‌کند تا تماما به اطراف خود وابسته می‌شود.

از اینجا به بعد سیر صعودی انسان شروع می‌شود. اکنون باید خودش بکوشد و از همه وابستگی‌ها رها شود و فقط به خدا متصل گردد.

اگر کسی در فلسفه خلقت نیندیشد، این را چه‌بسا کاری عبث بشمرد؛ اما اگر کسی در حقیقت خویش خوب بیندیشد و به برتری مقام انسان بر مقام فرشتگان توجه کند و اینکه مزیت انسان این است که اختیار دارد و خودش قرار است از اسفل سافلین تا اعلی علیین را بپیماید، می‌فهمد که این کار نه تنها عبث نیست، بلکه معنابخش همه حقایق عالم است.

نکته تخصصی برای مخاطبان رشته جامعه‌شناسی و فلسفه تربیت

اساساً مفهوم «جامعه‌پذیری یا اجتماعی‌شدن» به عنوان مهمترین وظیفه تربیتی خانواده و دولت در دنیای مدرن، یعنی همان افزایش وابستگی‌ها و کاملا در تار و پود جامعه و وابستگی‌ها و اعتبارات آن قرار گرفتن.

این غایت نظام‌های تربیت غربی است؛ اما غایت نظام ترتبیتی اسلام نیست؛ بلکه تنها مقدمه‌ای برای شروع حرکت اصلی انسان است. اینکه «جامعه‌پذیری» نمی‌تواند هدف نهایی زندگی انسان باشد و اگر ورای آن خبری نباشد، وجود انسان را از پوچ، و زندگی‌اش را نهایتا بی‌معنی می‌کند، مطلبی است که مکاتب اگزیستانسیالیست متوجه شده‌اند؛ اما از آنجا که خدا را در عالَم جدی نگرفته‌اند (و آنهایی هم که خداباورند، از یک شریعت آسمانی اصیل بی‌بهره بوده‌اند) آرمان‌هایشان بیشتر به سمت معنویت‌های ساختگی، آزادی‌های بی‌ضابطه و نهایتا هواپرستی و آنارشیسم (هرج و مرج) کشیده می‌شود.

اینجاست که می‌توان به عظمت پیام اسلام پی برد که چگونه بین نظم (عدل) و رشد (قرب خدا) جمع کرده و چگونه در عین اینکه «اجتماعی شدن» را در مجموع پذیرفته، اما راه انقطاع الی الله را نیز کاملاً مهیا نموده است.

برای تامل بیشتر

اگر به جایگاه زبان در فرایند «اجتماعی شدن» توجه داشته کنیم، اینکه ذکر «اسم» رب را در کنار انقطاع کامل (تبتل) گذاشت بسیار معنی‌دار می‌شود. (یعنی «یاد رب» هم بر اساس یک سلسله «اسماء معین» (زبان، قالب اجتماعی) انجام می‌شود نه بی‌ضابطه و صرفا بر اساس دل و دلخواه)

 

6) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»

«تَبْتیلاً» به لحاظ نحوی در جایگاه مفعول مطلق است و مفعول مطلق با فعل اصلی جمله باید همسان باشد، اما چرا به جای اینکه بگوید «تَبَتُّلاً» فرمود «تَبْتیلاً»

الف. می‌خواهد بفرماید همان طور که خدا تو را از سایر مخلوقات جدا کرد و به مقام پیامبری برگزید، تو هم خودت را از غیر خدا جدا کن و فقط به عبادت او بپرداز. (مجمع البیان، ج‏10، ص571) [توضیح: «تبتل» فعل لازم و دارای معنای مطاوعه (پذیرش) است؛ یعنی انقطاع را بپذیر؛ اما «تبتیل» متعدی است یعنی منقطع کردن؛ در واقع می‌خواهد بفرماید: بپذیر انقطاع الی الله را در برابر انقطاع کردنی که خدا در مورد تو انجام داد)

 ب. از باب مراعات پایان آیه با سایر آیات (مجمع البیان، ج‏10، ص571؛ الکشاف، ج4، ص639)

ج. ...

 

 


[1] . البته «تبتل» را به معنای شبیه به رهبانیت (که به معنای انقطاع از نکاح و کناره‌گیری کامل از مردان باشد) نیز دانسته‌اند (و حدیثی از پیامبر ص روایت کرده‌اند که  «لَا رَهْبَانِیَّةَ وَ لَا تَبَتُّلَ فِی الْإِسْلَامِ» و گفته‌اند تعبیر بتول درباره حضرت مریم ع از این جهت بوده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص107)

اما این معنا با این آیه هیچ مناسبتی ندارد و لذا در متن نیاوردیم.

[2] . این حدیث قبلا در جلسه350، حدیث5 آمده بود. همچنین در روایات متعددی بر این نکته که دعا با ذکر اسماء پروردگار شروع شود تاکید شده است از جمله:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً مَنْ دَعَا اللَّهَ بِهَا اسْتَجَابَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ. (التوحید (للصدوق)، ص195)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُمَا اللَّهُ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اشْتِقَاقِهَا فَقَالَ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ إِلَهٌ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَکَ وَ عَبَدَ الِاثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِیدُ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ قَالَ قُلْتُ زِدْنِی قَالَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً فَلَوْ کَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَکَانَ کُلُّ اسْمٍ مِنْهَا هُوَ إِلَهاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْنًى یُدَلُّ عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ کُلُّهَا غَیْرُهُ یَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْکُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَافِرُ أَعْدَاءَنَا وَ الْمُلْحِدِینَ فِی اللَّهِ وَ الْمُشْرِکِینَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرَهُ «2» قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ نَفَعَکَ اللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَکَ یَا هِشَامُ قَالَ هِشَامٌ فَوَ اللَّهِ مَا قَهَرَنِی أَحَدٌ فِی التَّوْحِیدِ حِینَئِذٍ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِی هَذَا. (التوحید (للصدوق)، ص221)

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا طَلَبَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُثْنِ عَلَى رَبِّهِ وَ لْیَمْدَحْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا طَلَبَ الْحَاجَةَ مِنَ السُّلْطَانِ هَیَّأَ لَهُ مِنَ الْکَلَامِ أَحْسَنَ مَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَإِذَا طَلَبْتُمُ الْحَاجَةَ فَمَجِّدُوا اللَّهَ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ وَ امْدَحُوهُ وَ أَثْنُوا عَلَیْهِ تَقُولُ- یَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ یَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ یَا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً یَا مَنْ یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ وَ یَقْضِی مَا أَحَبَّ یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ یَا سَمِیعُ یَا بَصِیرُ وَ أَکْثِرْ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ أَسْمَاءَ اللَّهِ کَثِیرَةٌ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قُلِ اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ مَا أَکُفُّ بِهِ وَجْهِی وَ أُؤَدِّی بِهِ عَنْ أَمَانَتِی وَ أَصِلُ بِهِ رَحِمِی وَ یَکُونُ عَوْناً لِی فِی الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ قَالَ إِنَّ رَجُلًا دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَجَّلَ الْعَبْدُ رَبَّهُ وَ جَاءَ آخَرُ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ أَثْنَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَلْ تُعْطَ. (الکافی، ج‏2، ص485)

[3] . َ قَالَ بَعْضُ الصَّحَابَةِ لِبَعْضِهِمْ أَنْتُمْ تَنْتَظِرُونَ الْمَطَرَ بِالدُّعَاءِ وَ أَنَا أَنْتَظِرُ الْحَجَرَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ أَمَرَنَا بِالدُّعَاءِ لَکَانَ إِذَا أَخْلَصْنَا الدُّعَاءَ تَفَضَّلَ عَلَیْنَا بِالْإِجَابَةِ فَکَیْفَ وَ قَدْ ضَمِنَ ذَلِکَ لِمَنْ أَتَى بِشَرَائِطِ الدُّعَاءِ وَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقَالَ ص کُلُّ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ أَعْظَمُ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ مَا سِوَاهُ وَ ادْعُهُ تَعَالَى بِأَیِّ اسْمٍ شِئْتَ فَلَیْسَ لِلَّهِ فِی الْحَقِیقَةِ اسْمٌ دُونَ اسْمٍ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ و

[4] . این مضمون در احادیث متعددی آمده است از جمله:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ بِالْإِجَابَةِ. (الکافی، ج‏2، ص473)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُعَاءَ قَلْبٍ لَاهٍ. (الکافی، ج‏2، ص473)

[5] . ایشان این حدیث را با تعبیر «وَ رَوَى جَمَاعَةٌ عَنِ الْبَاقِرِ وَ الصَّادِقِ ع» آورده است.

[6] . در تفسیر القمی، ج‏2، ص392 آمده است:

قَوْلُهُ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا قَالَ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ تَحْرِیکُ السَّبَّابَتَیْن‏

[7] . این قول هم مطرح شده که چون معلوم نبود چگونه از آیه استنباط شده، در متن نیاوردم: یعنی در هر کاری خدا را در نظر داشته باش. (مجمع‌البیان، ج10، ص571)

[8] . شبیه این سوال در جلسه350، تدبر3 درباره آیه اقرا باسم ربک مطرح شد که: چرا نفرمود «پروردگارت را بخوان»، و فرمود «اسم پروردگارت را بخوان»؟ در آنجا این موارد مطرح شد:

الف. بزرگداشتِ اسم، بزرگداشتِ مسمی (کسی که اسم بر او نهاده شده) است؛ و انسانی به «اسمِ» کسی احترام می‌گذارد، که به عظمت و احترام آنکه این اسم اوست پی برده و نسبت به او معرفت پیدا کرده باشد. (مجمع‌البیان، ج10، ص780)

ب. مقصود از این تعبیر، شروع کردن هر کار با «خواندن» (= گفتن) «بسم الله ...» است. (المیزان، ج20، ص323)

ج. تنها راهی که برای توجه به خدا داریم، خواندن او به اسمش است تا از این اسم، به مسمی توجه شود؛ چرا که حقیقت خداوند برتر از هر درک، و منزه (صافات/159) و برتر از هر توصیفی است

[9] . در برخی روایات «تبتل» به نوع خاصی از حرکت دست در دعا اطلاق شده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرَّغْبَةُ أَنْ تَسْتَقْبِلَ بِبَطْنِ کَفَّیْکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ الرَّهْبَةُ أَنْ تَجْعَلَ ظَهْرَ کَفَّیْکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَوْلُهُ «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» قَالَ الدُّعَاءُ بِإِصْبَعٍ وَاحِدَةٍ تُشِیرُ بِهَا وَ التَّضَرُّعُ تُشِیرُ بِإِصْبَعَیْکَ وَ تُحَرِّکُهُمَا وَ الِابْتِهَالُ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ تَمُدُّهُمَا وَ ذَلِکَ عِنْدَ الدَّمْعَةِ ثُمَّ ادْعُ. (الکافی، ج‏2، ص479)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی خَالِدٍ عَنْ مَرْوَکٍ بَیَّاعِ اللُّؤْلُؤِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ذَکَرَ الرَّغْبَةَ وَ أَبْرَزَ بَاطِنَ رَاحَتَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ  وَ هَکَذَا الرَّهْبَةُ وَ جَعَلَ ظَهْرَ کَفَّیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ هَکَذَا التَّضَرُّعُ وَ حَرَّکَ أَصَابِعَهُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ هَکَذَا التَّبَتُّلُ وَ یَرْفَعُ أَصَابِعَهُ مَرَّةً وَ یَضَعُهَا مَرَّةً وَ هَکَذَا الِابْتِهَالُ وَ مَدَّ یَدَهُ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ إِلَى الْقِبْلَةِ وَ لَا یَبْتَهِلُ حَتَّى تَجْرِیَ الدَّمْعَةُ. (الکافی، ج‏2، ص480)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ مَرَّ بِی رَجُلٌ وَ أَنَا أَدْعُو فِی صَلَاتِی بِیَسَارِی فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ بِیَمِینِکَ فَقُلْتُ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَقّاً عَلَى هَذِهِ کَحَقِّهِ عَلَى هَذِهِ وَ قَالَ الرَّغْبَةُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَ تُظْهِرُ بَاطِنَهُمَا وَ الرَّهْبَةُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَ تُظْهِرُ ظَهْرَهُمَا وَ التَّضَرُّعُ تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُمْنَى یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ التَّبَتُّلُ تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُسْرَى تَرْفَعُهَا فِی السَّمَاءِ رِسْلًا وَ تَضَعُهَا  وَ الِابْتِهَالُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَ ذِرَاعَیْکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ الِابْتِهَالُ حِینَ تَرَى أَسْبَابَ الْبُکَاءِ. (الکافی، ج‏2، ص480)

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ‏ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدُّعَاءِ وَ رَفْعِ الْیَدَیْنِ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ أَمَّا التَّعَوُّذُ فَتَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ بِبَاطِنِ کَفَّیْکَ وَ أَمَّا الدُّعَاءُ فِی الرِّزْقِ فَتَبْسُطُ کَفَّیْکَ وَ تُفْضِی بِبَاطِنِهِمَا إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَّا التَّبَتُّلُ فَإِیمَاءٌ بِإِصْبَعِکَ السَّبَّابَةِ وَ أَمَّا الِابْتِهَالُ فَرَفْعُ یَدَیْکَ تُجَاوِزُ بِهِمَا رَأْسَکَ وَ دُعَاءُ التَّضَرُّعِ أَنْ تُحَرِّکَ إِصْبَعَکَ السَّبَّابَةَ مِمَّا یَلِی وَجْهَکَ وَ هُوَ دُعَاءُ الْخِیفَةِ. (الکافی، ج‏2، ص481)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالا قُلْنَا لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع کَیْفَ الْمَسْأَلَةُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَالَ تَبْسُطُ کَفَّیْکَ قُلْنَا کَیْفَ الِاسْتِعَاذَةُ قَالَ تُفْضِی بِکَفَّیْکَ‏  وَ التَّبَتُّلُ الْإِیمَاءُ بِالْإِصْبَعِ وَ التَّضَرُّعُ تَحْرِیکُ الْإِصْبَعِ وَ الِابْتِهَالُ أَنْ تَمُدَّ یَدَیْکَ جَمِیعاً. (الکافی، ج‏2، ص481)

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ  قَالَ حَدَّثَنِی الْعَمْرَکِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: التَّبَتُّلُ أَنْ تُقَلِّبَ کَفَّیْکَ فِی الدُّعَاءِ إِذَا دَعَوْتَ وَ الِابْتِهَالُ أَنْ تَبْسُطَهُمَا وَ تُقَدِّمَهُمَا وَ الرَّغْبَةُ أَنْ تَسْتَقْبِلَ بِرَاحَتَیْکَ السَّمَاءَ وَ تَسْتَقْبِلَ بِهِمَا وَجْهَکَ وَ الرَّهْبَةُ أَنْ تُکْفِئَ کَفَّیْکَ فَتَرْفَعَهُمَا إِلَى الْوَجْهِ وَ التَّضَرُّعُ أَنْ تُحَرِّکَ إِصْبَعَیْکَ وَ تُشِیرَ بِهِمَا- وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ إِنَّ الْبَصْبَصَةَ أَنْ تَرْفَعَ سَبَّابَتَیْکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ تُحَرِّکَهُمَا وَ تَدْعُوَ. (معانی الأخبار، ص370)

[10] . التبتل الانقطاع و المتبتل المنقطع إلیه تعالى المعرض عما سواه یناسب حاله ذلک للاشعار بأنه لیس له سواء و لا مرجع الا ایاه و فى خبر یأتى «یحرک السبابة الیسرى الى السماء بالتأنی و یضعها» قیل: لعل السر فیه هو الاشارة الى أن الروح یجرنى ألیک و التعلق الجسمانى یجرنى الى السفل و لا یمکننى الانقطاع ألیک الا بجذباتک‏

 


452) سوره مزّمّل (73) آیه 7 إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَ

بسم الله الرحمن الرحیم

452) سوره مزّمّل (73) آیه 7 

إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً

25رمضان 1438

ترجمه

البته تو را در روز کار و دغدغه‌ای طولانی است.

نکات ترجمه

«سَبْحاً»[1]

در مورد ماده «سبح» برخی گفته‌اند این ماده در اصل بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» می گویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدی‌ای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطه‌ور شدن و شنا کردن در آب است. (معجم المقاییس اللغة‏3 /125)

در مقابل دیگران خواسته‌اند این دو معنا را بهم برگردانند:

برخی گفته‌اند اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هواست (شنا کردن و شناور شدن) و به همین جهت، به حرکت ستارگان در آسمان، «سَبَحَ» گفته شده است: «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ‏» (أنبیاء/33) و این تعبیر در مورد اسبانی که با سرعت و روان حرکت می‌کنند «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً» (نازعات/3) نیز گفته می‌شود؛ و در آیه محل بحث (مزمل/7) هم منظور حرکت سریع در انجام کارهاست. بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص393)

در طرف مقابل برخی گفته‌اند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و اینکه در مورد شنا و غوطه‌ور شدن یا حرکت اسبها یا کثرت اعمال انسان به کار می‌رود همگی مصادیقی از این باب است که متناسب با موضوع بحث بوده است؛ مثلا در معنای شنا کردن آن حرکتی است که نظم و سیر معنی دارد و از انحراف و .. دور است؛ و ...؛ و تفاوت «سَبْح» و «تَسْبِیح» در این است که اولی فعل لازم است و بر جریان و تنزه طبیعی شیء دلالت می‌کند؛ اما دومی متعدی است و بر اینکه چیزی را در جریان قرار دهیم و او را تنزیه کنیم، می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص21-23)

این ماده و مشتقاتش 92 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام باقر ع درباره آیه «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا» روایت شده است که:

می‌فرماید فراغتی طولانی داری برای خواب و نیازهایت.

تفسیر القمی، ج‏2، ص392

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا یَقُولُ فَرَاغاً طَوِیلًا لِنَوْمِکَ وَ لِحَاجَتِکَ[2]


2) امیرالمومنین ع در خطبه معروف به «خطبه متقین»، در ادامه وصف آنان (که در جلسه قبل، حدیث2 گذشت) می‌فرمایند:

و اما به هنگام روز، بردبارانی عالِم‌اند و نیکوکارانی پرهیزگار.

خوف [از خدا]  آنان را همچون تیری تراشیده [= لاغر کرده] است.

چون کسى بدانها نگرد، پندارد بیمارند، امّا بیمار نیستند؛

گویند: [اینها] درهم‌آمیخته‌اند [= دیوانه‏اند، به زبان عامیانه: قاطی کرده‌اند] در حالى که امرى عظیم با آنان درآمیخته است.

به اعمال اندک خشنود نمى‏شوند، و زیاد را زیاد نمی‌دانند؛ آنان بشدت خود را متّهم شمارند و از کرده‏هاى خویش بیم دارند.

نهج‌البلاغه، خطبه193؛ الأمالی(للصدوق)، ص571

من خطبة له ع یصف فیها المتقین‏

وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون‏.


3) در فرازی از حدیث معروف «عنوان بصری» (که علمای اخلاق و عرفان، مداومت بر خواندن آن را برای سیر و سلوک بسیار توصیه کرده‌اند) آمده است:

به امام صادق ع گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت عبودیت چیست؟

فرمود: سه چیز ... [سوم اینکه:] سراسر اشتغالاتش به آن چیزی باشد که خداوند متعال بدان امر کرده ویا از آن نهی فرموده است؛ چرا که ... هنگامی که بنده به آنچه خدا بدان امر ویا از آن نهی کرده، مشغول شود، فرصتی برای پرداختن به جدال و فخرفروشی نسبت به مردم برایش باقی نمی‌ماند.

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص327

عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ عن جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع

قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟

قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ ...[3]وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ ...[4] وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاس‏.


4) از رسول الله ص روایت شده است:

همانا خداوند تبارک و تعالی به بنده‌ای که قضای نماز شب خود را در روز بجا می‌آورد، مباهات می‌کند و می‌فرماید: ای فرشتگانم! بنگرید به بنده‌ام که قضای چیزی را بجا می‌آورد که بر او واجب نکرده‌ام. شما را شاهد می گیرم که من او را مورد مغفرت قرار دادم.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص498

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُبَاهِی مَلَائِکَتَهُ بِالْعَبْدِ یَقْضِی صَلَاةَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ فَیَقُولُ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی یَقْضِی مَا لَمْ أَفْتَرِضْهُ عَلَیْهِ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ.[5]

تدبر

1) «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»

مقصود از "برای تو در روز «سبحا طویلا» است" چیست؟

الف. برای تو در روز رفت و برگشتی در برآورده ساختن نیازهایت هست (قتاده) یعنی رفت و آمد و مشغله‌هایت در روز فراوان است و نیازمند پرداختن به تبلیغ رسالت و دعوت خلق و تعلیم واجبات و مستحبات و تدبیر معیشت خود و خانواده‌ات هستی؛ و در شب است که فراغتی برای ذکر و قرائت قرآن و ... برایت حاصل می‌آید. (مجمع البیان، ج‏10، ص571) در واقع، سبح به معنای غوطه‌ور شدن و شنا کردن سریع در آب است و کنایه است از فرو رفتن در اشتغالات روزمره (المیزان، ج20، ص64)

ب. «سبح» به معنای «فراغت» هم هست، یعنی در روز برای رفع نیازها و حتی خواب فراغتی داری (حدیث1، و نیز المیزان، ج20، ص64) (در این باره در تدبر3 توضیحی خواهد آمد.)

ج. «سبح» به معنای «فراغت» است، اما به این معنا که اگر به هر دلیلی (خواب ماندن، بیماری و ...) نتوانستی به نماز شب اقدام کنی، در فرصت روز آن را جبران کن؛ و از این جهت مفادش شبیه مفاد آیه62 سوره فرقان[6] است. (المیزان، ج20، ص64) چنانکه در روایات بر اینکه حتما قضای نماز شب انجام شود بسیار تاکیده شده است (حدیث4) [7]

د. ... [8]


2) «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»

عبادت و راز و نیاز و خلوت شبانه با خداوند بقدری اهمیت دارد، که بلافاصله بعد از اینکه دستور به نماز شب و قیام شبانه برای عبادت داد، متذکر می‌شود که تو در روز به اندازه کافی گرفتاری و دلمشغولی داری؛ پس حتما باید وقتی را برای خلوت با خدا خالی کنی.

نکته انسان‌شناسی

منِ انسان در زمین نیامده‌ام که بخورم وبخوابم و زناشویی کنم و بچه‌دار شوم و بعد بمیرم و تمام. این زندگی، زندگی حیوان است، نه انسان. منِ انسان آمده‌ام که ظرفیت خلیفة‌اللهی را در خود شکوفا کنم. آمده‌ام تا:

بار دیگر از مَلَک پَرّان شوم

و آنچه اندر وهم ناید آن شوم

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh187/

همه حقیقت و ارزش انسان در ارتباط با خداست؛ اگر  این ارتباط را در خود زنده نگهدارد:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh18/

اما در این مسیر شیطانی هست که او را از این گوهر عظیم وجودی غافل می کند؛ اما یادمان باشد که او انسان است، که چون حریف شیطان می‌شود برتر از فرشته شده:

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

البته انسان، فرشته نیست که خور و خواب و نیازهای مادی نداشته باشد و بتواند بدون هیچ اشتغال و درگیری‌ای در مسائل معیشت، فقط به رابطه با خدا بپردازد؛ روز را برای همین کارها گذاشته‌اند؛ اما مهم این است که این اشتغالات او را چنان مشغول نکند که از هدف اصلی خویش بازماند.

ته که ناخوانده‌ای علم سماوات

ته که نابرده‌ای ره در خرابات

ته که سود و زیان خود ندانی

به یاران کی رسی هیهات هیهات

https://ganjoor.net/babataher/2beytiha/sh4/


3) «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»

عبادت و راز و نیاز شبانه بقدری اهمیت دارد، که در برخی احادیث و تفاسیر یکی از معانی این آیه را این دانسته‌اند که تو در روز تو فرصت و فراغتی برای کارهایت، و بلکه برای خواب داری! (حدیث1) یعنی در روز اندکی بخواب تا برای عبادت شبانه توانی به دست آری (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص315)

تبصره

واضح است که معنای این سخن، آن نیست که انسان روز بخوابد و شب عبادت کند. اینکه انسان روز باید مشغول کار و فعالیت شود واضح است. مقصود این است که عبادت شب را به‌حدی جدی بگیر، که اگر فکر می‌کنی نمی‌توانی برای نماز شب بیدار شوی، اندکی در روز استراحت کن. ظاهرا چیزی شبیه خواب قیلوله، که در روایت است که همان گونه که از خوردن سحری برای روزه کمک بگیرید، از خواب قیلوله برای بیدار شدن شب کمک بگیرید. (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص136)[9]


4) «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»

در دو آیه قبل به نماز شب دستور داد و از اهمیتش سخن گفت، در این آیه می‌فرماید: البته تو را در روز کار و دغدغه‌ای طولانی است. چه ارتباطی دارد؟

الف. چون در روز فرصت نداری و دلمشغولی‌های فراوان داری، شب را به خلوت با خدا بپرداز. (تدبر1)

ب. قیام شب نوعی سوخت و موتور محرکه برای تلاش طاقت‌فرسای روز است. (دریافتی از یکی از اعضای کانال)

ج. وقتی پیامبر را با چنان اشتغالات روزانه‌ای به نماز شب دستور می‌دهند، معلوم می‌شود گرفتاری‌های روز، حتی اگر برای انجام وظایف کاملا دینی مانند تعلیم و تعلم و تبلیغ دین باشد، عذر موجهی برای نپرداختن به نماز شب نیست. (مجمع البیان، ج‏10، ص571)‌

د. در روز باید برنامه‌مان را چنان بر اساس تعالیم شریعت تنظیم کنیم که شب توفیق عبادت از ما سلب نشود.

نقل شده که آیت‌الله بهجت می‌فرمودند:

ما برای اوقات خواب خود افسوس می خوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم.

در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!

اگر در بیداری به توجّه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجّد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا می کردیم.

http://www.hawzah.net/fa/article/view/93048

ه. ...




[1] . در قرائات شاذه «سبخا» هم قرائت شده است، کنایه از پراکندگی خاطر: و قرأ الجمهور: سَبْحاً: أی تصرّفا و تقلبا فی المهمات، کما یتردّد السابح فی الماء. و قرأ ابن یعمر و عکرمة و ابن أبی عبلة: سبخا بالخاء المنقوطة و معناه: خفة من التکالیف، و التسبیخ: التخفیف، و هو استعارة من سبخ الصوف إذا نفشه و نشر أجزاءه، فمعناه: انتشار الهمة و تفرّق الخاطر بالشواغل. (البحر المحیط فى التفسیر، ج‏10، ص316)

[2] . در موارد دیگر هم سبح را به معنای فراغت هم به کار برده‌اند مثلا:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یُسَافِرُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مَعَهُ جَارِیَةٌ لَهُ فَلَهُ أَنْ یُصِیبَ مِنْهَا بِالنَّهَارِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَعْرِفُ حُرْمَةَ شَهْرِ رَمَضَانَ إِنَّ لَهُ فِی اللَّیْلِ سَبْحاً طَوِیلا. (الکافی، ج‏4، ص134)

چنانکه در معنای کثرت اشتغالات هم آمده:

الغیبة للنعمانی، ص287

هَوْذَةَ الْبَاهِلِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِالطَّوَافِ فَنَظَرَ إِلَیَّ وَ قَالَ لِی یَا مُفَضَّلُ مَا لِی أَرَاکَ مَهْمُوماً مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ نَظَرِی إِلَى بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْ هَذَا الْمُلْکِ وَ السُّلْطَانِ وَ الْجَبَرُوتِ فَلَوْ کَانَ ذَلِکَ لَکُمْ لَکُنَّا فِیهِ مَعَکُمْ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ أَمَا لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا سِیَاسَةُ اللَّیْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ  وَ أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِلَّا فَالنَّارُ  فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْکُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَیْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا.

[3] . أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً

[4] . فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا

[5] . این مضمون با سند متصل صحیح از امام صادق ع درباره کل نمازهای نافله آمده است:

وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ یَقُومُ فَیَقْضِی النَّافِلَةَ فَیُعَجِّبُ الرَّبُّ مَلَائِکَتَهُ مِنْهُ فَیَقُولُ مَلَائِکَتِی عَبْدِی یَقْضِی مَا لَمْ أَفْتَرِضْهُ عَلَیْهِ. (تهذیب الأحکام، ج‏2، ص164)

[6] . وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُور.

[7] . در روایات برای کسی که می‌داند نمی‌تواند نیمه شب به بعد برای نماز شب بلند شود، اجازه داده‌اند قبل از نیمه شب بخواند، اما همانها هم تاکید کرده‌اند که اگر قضایش را بخواند بهتر است؛ مثلا:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ مِنْ صُلَحَائِهِمْ شَکَا إِلَیَّ مَا یَلْقَى مِنَ النَّوْمِ وَ قَالَ إِنِّی أُرِیدُ الْقِیَامَ إِلَى الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ فَیَغْلِبُنِی النَّوْمُ حَتَّى أُصْبِحَ وَ رُبَّمَا قَضَیْتُ صَلَاتِیَ الشَّهْرَ مُتَتَابِعاً وَ الشَّهْرَیْنِ أَصْبِرُ عَلَى ثِقَلِهِ فَقَالَ قُرَّةُ عَیْنٍ لَهُ وَ اللَّهِ قَالَ وَ لَمْ یُرَخِّصْ لَهُ فِی الصَّلَاةِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَ قَالَ الْقَضَاءُ بِالنَّهَارِ أَفْضَلُ قُلْتُ فَإِنَّ مِنْ نِسَائِنَا أَبْکَاراً الْجَارِیَةَ تُحِبُّ الْخَیْرَ وَ أَهْلَهُ وَ تَحْرِصُ عَلَى الصَّلَاةِ فَیَغْلِبُهَا النَّوْمُ حَتَّى رُبَّمَا قَضَتْ وَ رُبَّمَا ضَعُفَتْ عَنْ قَضَائِهِ وَ هِیَ تَقْوَى عَلَیْهِ أَوَّلَ اللَّیْلِ فَرَخَّصَ لَهُنَّ فِی الصَّلَاةِ أَوَّلَ اللَّیْلِ إِذَا ضَعُفْنَ وَ ضَیَّعْنَ الْقَضَاءَ. (الکافی، ج‏3، ص447)

[8] . ابوحیان علاوه بر ذکر سه قول فوق، توضیح داده که این آیه به صورت «سبخا» هم قرائت شده است که در این صورت  به معنای پراکندگی خاطر است (سبخ الصوف به به زدن پشم و حلاجی کردن گویند) (البحر المحیط، ج10، ص315)

[9] . قَالَ النَّبِیُّ ص تَعَاوَنُوا بِأَکْلِ السَّحُورِ عَلَى صِیَامِ النَّهَارِ وَ بِالنَّوْمِ عِنْدَ الْقَیْلُولَةِ عَلَى قِیَامِ اللَّیْلِ.

 


451) سوره مزّمّل (73) آیه 6 إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَ

بسم الله الرحمن الرحیم

451) سوره مزّمّل (73) آیه 6 

إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً

 24 رمضان 1438

ترجمه

بدرستی که اقدام شبانه است که [به لحاظ قدم نهادن] پابرجاتر، و در مقام سخن استوارتر است.

نکات ترجمه

«ناشِئَةَ»

از ماده «نشأ» است که درباره این ماده قبلا توضیح داده شد که به معنای ایجاد کردن و پدید آوردن است که با نوعی رفعت بخشیدن همراه است (جلسه170 http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/)

«ناشِئَةَ اللَّیْلِ» را به معنای قیام و راست ایستادن برای نماز شب دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص429؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص807) البته درباره این تعبیر دیدگاه‌های دیگری هم مطرح شده است؛ مانند اینکه مقصود از آن ساعات شب است از این جهت که پشت سر هم پدید می‌آیند؛ یا مقصود کل شب است از این جهت که بعد از روز پدید می‌آید (ابن‌عباس)؛ یا اینکه به زبان حبشی به معنای «قیام به عبادت شبانه» است (ابن‌مسعود و سعید بن جبیر) ویا بیدار شدن بعد از خوابیدن است (عایشه) یا زمان بعد از نماز عشاست (حسن و قتاده، و روایتی از امامان باقر ع و صادق ع هم در همین مضمون آمده است.) (مجمع البیان، ج‏10، ص570)

«وَطْئاً»

از ماده «وطأ» می‌باشد که قبلا توضیح داده شد که در اصل به معنای آماده‌سازی چیزی برای انجام کاری می‌باشد و در معنای آن نوعی استعلاء و تحت نفوذ قرار دادن لحاظ شده است و استفاده از کلمه «وطئ» در معنای «قدم نهادن» متداول است. (جلسه445 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-27/)

ظاهرا تعبیر «أَشَدُّ وَطْئاً» می‌خواهد بگوید این کار جای پای محکمتری برای قدم گذاشتن است.

از آنجا که در کلمه «وط» بنوعی معنای استعلا نهفته است، بسیاری از مفسران و مترجمان «أشد وطئا» ‌را به معنای کاری که انجامش سخت‌تر و دارای زحمت و مشقت بیشتر است» دانسته‌اند از این جهت که انجام نماز شب سخت‌تر است از نمازهای روزانه (مجمع البیان، ج‏10، ص570)

از آنجا که کلمه «مواطأة» به معنای موافقت و هماهنگی بوده،[1]برخی از مترجمان این تعبیر را به معنای امری که بیشتر باعث موافقت دل و زبان می‌شود، ترجمه کرده‌اند؛ یعنی انسان در قیام شبانه برای عبادت، چون اشتغالات کمتری دارد، چشم و گوشش بیشتر با دلش همراهی می‌کند و حضور قلب بهتری خواهد داشت. (مجمع البیان، ج‏10، ص570)

و برخی هم بین دو سخن فوق این گونه جمع کرده‌اند که منظور امری است که موافقت با آن از موافقت با دستورات خداوند در نمازهای روزانه سخت‌تر است. (ترجمه حلبی)

«أَقْوَمُ»

از ماده «قوم» است که قبلا توضیح داده شد که اصل این ماده به معنای برخاستن و به کاری اقدام کردن است. «أقوم» صفت تفضیل از کلمه «قیام» است؛ و قیام به معنای «عزم به کاری» ویا به معنای اسم برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه می‌زنند» (جلسه366 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-1/) و لذا أقوم را می‌توان به معنای «استوارتر» دانست؛ چنانکه این کلمه در آیه دیگری هم ظاهرا به همین معناست: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم‏» (اسراء/9). برخی آن را به معنای «أخلص استقامة: استقامتش خالصانه‌تر است) دانسته‌اند (مجمع البیان، ج‏10، ص567) که این معنا با حدیثی که ان‌شاءالله در ادامه خواهد آمد سازگارتر است.

«قیلاً»

از ماده «قول» است که به معنای سخن و گفته می‌باشد.

(لازم به ذکر است که این ماده غیر از ماده «قیل» است که در معنای خواب نیمروز (قیلوله) به کار می‌رود (کتاب العین، ج‏5، ص215) وهیچیک از اهل لغت، «قیل» در اینجا را از ماده «ق‌ی‌ل» ندانسته‌اند).

حدیث

1) در مورد «ناشئة الیل» از امام باقر و امام صادق ع روایت شده است که منظور قیام در آخر شب برای نماز شب است.

و از امام صادق ع درباره «و أقوم قیلا» روایت شده است که منظور آن است که شخص از بسترش برمی‌خیزد و فقط خدا را قصد کرده است و غیر خدا را مد نظر ندارد.

-         «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ» .... عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا:

قَالا هِیَ الْقِیَامُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ إِلَى صَلَاةِ اللَّیْل‏. (مجمع البیان، ج‏10، ص570)[2]

-         مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا» قَالَ:

یَعْنِی بِقَوْلِهِ «وَ أَقْوَمُ قِیلًا» قِیَامَ الرَّجُلِ عَنْ فِرَاشِهِ یُرِیدُ بِهِ اللَّهَ لَا یُرِیدُ بِهِ غَیْرَهُ.( الکافی، ج‏3، ص446)[3]


2) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه معروف به «خطبه متقین» در وصف آنان می‌فرمایند:

امّا شب هنگام! براى عبادت برپا ایستاده‌اند، جزءجزء قرآن را تلاوت کنند و به ترتیل می‌خوانند، چه ترتیلی؛ خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، و داروى دردشان را از آن برگیرند.

و اگر به آیه‏اى گذشتند که تشویقى در آن است، حریصانه بدان روی آرند و جانهاشان از شوق برآن مشرف گردد و گمان برند که در مقابل دیدگانشان است.

و اگر از آیه‏اى گذشتند که در آن بیم دادنى است، گوش دلهاى خویش بدان نهند، آنسان که پندارى بانگ بر آمدن و فروشدن آتش دوزخ را مى‏شنوند؛ پشت خود را [به رکوع] خم کرده؛ و پیشانیها و دست‏ها و زانوها و کناره‏هاى پا را [به سجود] بر زمین گسترانیده‌اند، از خدا مى‏خواهند طوق [جهنم] از گردن‌شان بردارد.

نهج‌البلاغه، خطبه193؛ الأمالی(للصدوق)، ص571

من خطبة له ع یصف فیها المتقین‏

رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ ع عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَال‏...

أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.


3) از امام حسن عسگری ع روایت شده است:

وصول به خداوند عز و جل سفری است که جز با مَرکَب شب به دست نمی‌آید.

بحار الأنوار، ج‏75، ص380

قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِیُّ ع إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل‏ (أَعلام الدین [نسخه خطی])


4) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

من بشدت ناراحت می‌شوم از شخصی که نزد من می‌آید و درباره عمل رسول الله ص از من سوال می‌کند، بعد می‌گوید من اضافه بر این انجام دهم؟! گویی به نظرش می‌آید که رسول الله در کاری کوتاهی کرده است!

و نیز بشدت ناراحت می‌شوم از شخصی که قرآن خوانده است؛ و شب از خواب بیدار می‌شود اما از جایش بلند نمی‌شود [و صبر می‌کند] تا اینکه صبح ‌شود و برای نماز صبحش بلند شود.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص479

وَ رَوَى الْحَسَنُ الصَّیْقَلُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنِّی لَأَمْقُتُ الرَّجُلَ یَأْتِینِی فَیَسْأَلُنِی عَنْ عَمَلِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَیَقُولُ أَزِیدُ کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَصَّرَ فِی شَیْ‏ءٍ وَ إِنِّی لَأَمْقُتُ الرَّجُلَ قَدْ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ مِنَ اللَّیْلِ فَلَا یَقُومُ حَتَّى إِذَا کَانَ عِنْدَ الصُّبْحِ قَامَ یُبَادِرُهُ بِصَلَاتِهِ.

توضیح

مقصود از «شخصی که قرآن خوانده است» ظاهرا اشاره به همین آیات سوره مزمل درباره توصیه به نماز شب است و حضرت ظاهرا می‌خواهند بفرمایند او از تاکید قرآن بر نماز شب خبر دارد، اما به آن عمل نمی‌کند.[4]

تدبر

1) «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً»

مقدمه

در این آیه سه تعبیر «ناشِئَةَ اللَّیْلِ» ،  «أَشَدُّ وَطْئاً» و «أَقْوَمُ قیلاً» به کار رفته که هر سه تعابیری ویژه‌اند که تنها یکبار در قرآن کریم به کار رفته‌اند، اما ظرفیت معنایی گسترده‌ای دارند و در احادیث و اقوال مفسران در مورد هریک دیدگاههای متنوعی مطرح گردیده است. با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چندین معنا» اینکه همه آنها (و بلکه معانی دیگری که اینان بدان توجه نکرده‌اند) مد نظر باشند، بعید نیست؛ و قبول هریک به معنای نفی سایر معانی نیست؛ و از هر معنایی که انتسابش به آیه درست باشد، می‌توان نکات خاصی استنباط کرد، که همه این استنباط‌ها (در صورتی که شرایط استنباط رعایت شده باشد) می‌تواند درست باشد؛ و برای نشان دادن صحت یک انتساب نیازی نیست بقیه دیدگاه‌ها را مردود بشمریم.

به عنوان مقدمه تدبر در این آیه، اشاره‌ای به اهم این اقوال خواهیم داشت:

(1) «ناشئه لیل» گاه به معنای «وقت خاصی» دانسته شده، گاه «اقدام خاصی» و گاه «نماز خاصی»؛ و در هر مورد نیز دیدگاههای متنوعی مطرح گردیده است:

الف. اشاره به وقت خاصی است.

الف.1. ساعات شب، از این جهت که پشت سر هم پدید می‌آیند. (طبرسی، بیضاوی)

الف.2. کل شب است از این جهت که بعد از روز پدید می‌آید (ابن‌عباس)

الف.3. ساعات تهجد در شب. (مجاهد)

الف.3. زمان بعد از نماز عشاست (حسن و قتاده و ابن‌عباس)

الف.4. ساعات اولیه شب (ابن‌عباس، کسائی) (چون «نشأ» به معنای «ابتدا کردن» هم می‌باشد، بیضاوی)

الف.5. واقعه و پدیده شب (المیزان، ج20، ص64)

الف.6. بین مغرب و عشاء (امام سجاد، انس بن مالک، ابن‌عمر)

ب. اشاره به اقدام خاصی است.

ب.1. قیام و ایستادن شبانه (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص429؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص807) به زبان حبشی به معنای «قیام به عبادت شبانه» است (ابن‌مسعود و سعید بن جبیر)

ب.2. قیام در آخر شب برای نماز شب (حدیث1)

ب.3. بیدار شدن بعد از خوابیدن است (عایشه)

ب.4. خود عمل برخاستن از بستر به سمت عبادت (بیضاوی)

ب.5. عبادتی که در شب پدید آید. (بیضاوی)

ج. اشاره به نماز خاصی است.

ج.1. نماز شب (حدیث1) از این جهت که مستلزم قدم را بر زمین گذاشتن است (طباطبایی)

ج.2. دو رکعت نماز خاصی که از امام سجاد ع روایت شده که بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود (رکعت اول: حمد و آیات54-56 سوره اعراف و آیات163-164 سوره بقره و 15 بار سوره توحید؛ رکعت دوم: حمد و آیة‌الکرسی و آیات آخر سوره بقره (از لله ما فی السموات تا آخر) و 15 بار سوره توحید) (الکافی، ج‏3، ص449).[5]


(2) در مورد مراد از تعبیر «أَشَدُّ وَطْئاً» این دیدگاهها بیان شده است:

الف. پرمشقت‌تر و سنگین‌تر (طبرسی)

ب. انجامش سخت‌تر و تکلف‌آمیزتر (در مقایسه با نمازهای یومیه) (بیضاوی، ابوحیان)

ج. ثابت‌قدم‌تر (به خاطر صفای روح که به دلیل عدم مشغولیتهای روزانه، در شب حاصل می‌شود) (طباطبایی)

د. موافق‌تر و هماهنگ‌تر از حیث هماهنگی چشم و گوش با دل (یعنی انسان در قیام شبانه برای عبادت، چون اشتغالات کمتری دارد، چشم و گوشش بیشتر با دلش همراهی می‌کند و حضور قلب بهتری خواهد داشت)

ه. دارای نشاط بیشتری برای نماز و عبادت (کلبی)


(3) در مورد مراد از تعبیر «أَقْوَمُ قِیلًا» این دیدگاهها بیان شده است:

الف. خالصانه‌تر بودن قیام شبانه (حدیث1)

ب. راست‌ترین سخن (تفسیر قمی، ج2، ص392)

ج. «قرائت صحیح‌تر و با توجه به عدم اشتغالات روزانه، برای حضور قلب موثرتر است» (انس، مجاهد، ابن‌زید) ثابت‌تر و صواب‌تر بودن سخن به خاطر دوری از اشتغالت روزانه که مانع حضور قلب می‌شود (طباطبایی و بیضاوی)

د. سخن محکمتر است (بیضاوی)

ه. دارای نشاط و اخلاص و برکت بیشتری است (عکرمه)

و. اجابت در آن سریعتر است (ابن‌شجره)

ز. سزاوارتر است برای قاری قرآن تفقه و اندیشه کردن (زید بن اسلم)


منابع دیدگاه‌های مطرح شده، در غیر مواردی که به منبع تصریح شده است:

مجمع البیان (طبرسی) ج‏10، ص570؛ أنوار التنزیل (بیضاوی) ج‏5، ص256؛ البحر المحیط (ابوحیان)، ج10، ص314؛ المیزان (طباطبایی) ج20، ص64.


2) «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً»

نماز شب و شب‌زنده‌داری، انسان را در مسیر وصول الی الله ثابت‌قدم‌تر (أشد وطئا) می‌کند (همچنین حدیث3) و هم حضور قلب بیشتری برای انسان هست که سخنانی که می‌گوید (اعم از خواندن قرآن و نماز و دعا) با توجه به معانی است ولذا در دل رسوخ بیشتری می‌کند و همین دوباره انسان را در سیر الی الله ثابت‌قدم‌تر می‌گرداند.

به طور خلاصه،

«نماز شب، عامل ثبات قدم و تقویت عقیده مومن می‌شود» (تفسیر نور (قرائتی) ج10، ص268)


3) «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً»

نماز شب و شب‌زنده‌داری، انسان را در مسیر وصول الی الله ثابت‌قدم‌تر (أشد وطئا) می‌کند.

متقین کسانی‌اند که اهتمام جدی به نماز و تلاوت قرآن در شب دارند (حدیث2) و به ما گفته‌اند که جز با سوار شدن بر مَرکَبِ شب نمی‌توان مسیر وصول الی الله را پیمود. (حدیث3)

تاملی با خویش

بسیاری از ما، با اینکه اینها را می‌دانیم، اما چندان جدی نمی‌گیریم (حدیث4)

چرا؟

شخصی خدمت امیرالمومنین ع آمد و گفت: من چرا از نماز شب محروم هستم؟

حضرت فرمود: تو شخصی هستی که گناهانت تو را به بند کشیده است. (أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ؛ علل الشرائع، ج‏2، ص363)[6]

و در میان گناهان هم به طور خاص، امام صادق ع از اثر دروغ گفتن در اینکه مانع از نماز شب شود، سخن گفته‌اند. (علل الشرائع، ج‏2، ص363)[7]


4) «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ ... أَقْوَمُ قیلاً»

انسان مومن باید سخن محکم و استوار بگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً» (احزاب/70)

اما این امر پشتوانه می‌خواهد.

شاید به همین جهت است که گفته‌اند شب‌زنده داری و نماز شب، انسان را به سخن أقوم (قائم و استوارتر) می‌رساند.


5) «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً»

از اصرار قرآن کریم بر قیام و عبادت شبانه و تاکید بر تاثیر آن در ثابت‌قدم‌تر کردن انسان می توان نتیجه گرفت:

الف. در عبادت، عنصر زمان موثر است. (تفسیر نور، ج10، ص268)

ب. بعضی از فیوضات و برکات، تنها در شب به دست می‌آید (تفسیر نور، ج10، ص268)، چنانکه بالاترین رشد انسان در «شب قدر» حاصل می‌شود که ارزش و اثری بیش از هزار ماه دارد. (همچنین جلسه97، تدبر3)

ج. تاریکی شب زمینه بهتری برای عبادت بی‌ریا همراه با خضوع و خشوع فراهم می‌کند. (تفسیر نور، ج10، ص268)

د. عبادت شبانه تاثیر ماندگارتری در روح دارد. (تفسیر نور، ج10، ص268)

ه. در عالم دنیا، اساساً وقایع مهم عالم در شب رخ می‌دهد. (توضیح در جلسه97، تدبر3)

و. ...



[1] . در قرائت ابوعمرو (بصره) و ابن‌عامر (شام) (و در قرائات شواذ: ابن‌محیصن، یزیدی، و حسن به روایت خلف) به صورت «وِطاءً» خوانده شده (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص574؛ مجمع‌البیان، ج10، ص567) که «وطاء» هم‌معنی «مواطاة» است (مصدر باب مفاعله، به صورت «فِعال» هم می‌آید) اما ابوحیان مطلب را به طور دیگری نقل کرده که ظاهرا اشتباهی رخ داده است:

و قرأ الجمهور: و طاء بکسر الواو و فتح الطاء ممدودا. و قرأ قتادة و شبل، عن أهل‏ مکة: بکسر الواو و سکون الطاء و الهمزة مقصورة. و قرأ ابن محیصن: بفتح الواو ممدودا، و المعنى أنها أشد مواطأة، أی یواطى‏ء القلب فیها اللسان، أو أشد موافقة لما یراد من الخشوع و الإخلاص‏ (البحر المحیط، ج10، ص315)

[2] البته در روایات دیگر زمان‌ها و نمازهای دیگری هم مطرح شده است که در اولین تدبر (مقدمه اشاره خواهد شد)

[3] . و نیز در من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص472

[4] . احادیثی درباره نماز شب در سایت

 

[5] . وَ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع کَانَ یُصَلِّی بَیْنَ الْعِشَاءَیْنِ وَ یَقُولُ أَ مَا سَمِعْتُمْ‏ قَوْلَ اللَّهِ إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هَذِهِ ناشئة اللَّیْلِ. (فقه القرآن (راوندی)، ج‏1، ص171)

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بَعْضِهِمْ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا قَالَ هِیَ رَکْعَتَانِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ تَقْرَأُ فِی أَوَّلِ رَکْعَةٍ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَ عَشْرٍ مِنْ أَوَّلِ الْبَقَرَةِ وَ آیَةِ السُّخْرَةِ (اعراف/54-56) وَ مِنْ قَوْلِهِ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَى قَوْلِهِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (بقره/163-164) وَ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ آخِرَ الْبَقَرَةِ مِنْ قَوْلِهِ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ إِلَى أَنْ تَخْتِمَ السُّورَةَ وَ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُمَّ ادْعُ بَعْدَ هَذَا بِمَا شِئْتَ قَالَ وَ مَنْ وَاظَبَ عَلَیْهِ کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ صَلَاةٍ سِتُّمِائَةِ أَلْفِ حَجَّةٍ. (الکافی، ج‏3، ص449؛ تهذیب الأحکام، ج‏3، ص188؛ فلاح السائل و نجاح المسائل، ص246)

[6] . أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّیْلِ قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ.

[7] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْکِنْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ الْکَذِبَةَ فَیُحْرَمُ بِهَا صَلَاةَ اللَّیْلِ فَإِذَا حُرِمَ صَلَاةَ اللَّیْلِ حُرِمَ بِهَا الرِّزْقَ.

 


450) سوره مزّمّل (73) آیه 5 إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً

بسم الله الرحمن الرحیم

450) سوره مزّمّل (73) آیه 5

إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً

23 رمضان 1438

ترجمه

در حقیقت ما بزودی بر تو گفتاری سنگین القا می‌کنیم؛

حدیث 

1) از امیرالمومنین ع در بحث از نزول سوره مائده، روایت شده است:

این سوره بر پیامبر ص نازل شد در حالی که بر استری سفید سوار بود؛ و وحی چنان بر او سنگین آمد که استر ایستاد و شکمش پایین آمد تا حدی که دیدم نزدیک است نافش به زمین برسد؛ و رسول الله از حال رفت به طوری که دستش را روی پیشانی شیبه بن وهب جمحی گذاشت؛ سپس این حالت از ایشان مرتفع گردید و سوره مائده را بر ما قرائت فرمود و ...

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص288

عن عیسى بن عبد الله عن أبیه عن جده عن علی ع قال ...

لقد نزلت [سورة المائدة] علیه و هو على بغلة الشهباء و ثقل علیه الوحی حتى وقفت و تدلى بطنها حتى رأیت سرتها تکاد تمس الأرض و أغمی على رسول الله ص حتى وضع یده على ذؤابة شیبة بن وهب الجمحی، ثم رفع ذلک عن رسول الله ص فقرأ علینا سورة المائدة ...[1]


2) رسول خدا ص در حجه‌الوداع در مسجد خیف خطبه‌ای خواندند. در فرازی از این خطبه فرمودند:

من جلوتر از شما [از دنیا] می‌روم و شما در حوض [کوثر] بر من وارد خواهید شد؛ ... بدانید که من در میان شما دو امر ثقیل [گران‌سنگ] را جانشین ساختم: ثِقل اکبر قرآن است و ثِقل اصغر، عترت و اهل بیتم است. این دو ریسمان الهی است که بین شما و خداوند عز و جل کشیده شده است؛ مادامی که به آن تمسک ورزید هرگز گمراه نخواهید شد؛ یک سر آن به دست خداست و سر دیگرش به دست شماست؛ همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که آن دو هرگز جدایی‌ نپذیرند تا اینکه در آن حوض بر من وارد شوند؛ مانند این دو انگشتم (و دو انگشت سبابه‌شان را کنار هم قرار دادند) و نمی‌گویم مثل این دو انگشت (و دو انگشت سبابه و وسطی را کنار هم قرار دادند) که یکی بر دیگری برتری جوید.

 الغیبة للنعمانی، ص43

قال ص فی خطبته المشهورة التی خطبها فی مسجد الخیف فی حجة الوداع:

إِنِّی فَرَطُکُمْ وَ إِنَّکُمْ وَارِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ حَوْضاً عَرْضُهُ مَا بَیْنَ بُصْرَى إِلَى‏ صَنْعَاءَ فِیهِ قِدْحَانٌ [أَقْدَاحٌ‏] عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَ إِنِّی مُخْلِفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ الْقُرْآنُ وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی هُمَا حَبْلُ اللَّهِ مَمْدُودٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا سَبَبٌ مِنْهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ بِأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ نَبَّأَنِی أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَإِصْبَعَیَّ هَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْهِ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ.

أَخْبَرَنَا بِذَلِکَ عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ الْمَوْصِلِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ ذَکَرَ الْخُطْبَةَ بِطُولِهَا وَ فِیهَا هَذَا الْکَلَامُ.

وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِمِثْلِهِ.

وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع بِمِثْلِهِ.[2]


3) شخصی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و می‌گوید در کتاب خداوند شک کرده‌ام و آیاتی را بیان می‌کند که از نظر خودش با هم ناسازگار است و حضرت پاسخ ایشان را یکی یکی می‌دهد که فرازهای متعددی از آن قبلا گذشت.[3]

حضرت در میانه بحث، تذکر مهمی می‌دهند:

پس مبادا که قرآن را بر اساس رای و نظر خودت تفسیر کنی مگر اینکه آن را از عالمان [راستین] عمیقا فهمیده باشی؛ چرا که گاه متن قرآن شبیه کلام بشر است، در حالی که این کلام خداست و تاویل آن شبیه کلام بشر نیست؛ همان گونه که هیچیک از مخلوقاتش شبیه او نیست، همین طور فعل خداوند تبارک و تعالی نیز شبیه هیچ فعلی از افعال بشری نیست؛ و کلام او هم شبیه کلام بشر نیست؛ کلام خداوند تبارک و تعالی وصف اوست ولی کلام بشر افعالش است؛ پس کلام خدا را به کلام بشر تشبیه نکن که به هلاکت و گمراهی می‌افتی ...

التوحید (للصدوق)، ص264

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ بَکْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَیْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ أَبِی بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِیِّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لَهُ ع‏...

فَإِیَّاکَ أَنْ تُفَسِّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِکَ حَتَّى تَفْقَهَهُ عَنِ الْعُلَمَاءِ فَإِنَّهُ رُبَّ تَنْزِیلٍ یُشْبِهُ کَلَامَ الْبَشَرِ وَ هُوَ کَلَامُ اللَّهِ وَ تَأْوِیلُهُ لَا یُشْبِهُ کَلَامَ‏ الْبَشَرِ کَمَا لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنْ خَلْقِهِ یُشْبِهُهُ کَذَلِکَ لَا یُشْبِهُ فِعْلُهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى شَیْئاً مِنْ أَفْعَالِ الْبَشَرِ وَ لَا یُشْبِهُ شَیْ‏ءٌ مِنْ کَلَامِهِ کَلَامَ الْبِشْرِ فَکَلَامُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى صِفَتُهُ وَ کَلَامُ الْبَشَرِ أَفْعَالُهُمْ فَلَا تُشَبِّهْ کَلَامَ اللَّهِ بِکَلَامِ الْبَشَرِ فَتَهْلِکَ وَ تَضِل‏؛ ...


4) جابر بن یزید جعفی می‌گوید: از امام باقر ع یک مطلب تفسیری را سوال کردم و جوابی به من دادند. دوباره سوال کردم، جواب دیگری دادند.

گفتم: فدایت شوم! در این مساله قبلا جوابی غیر از این جواب فرمودید.

فرمودند: جابر! همانا قرآن بطن [= درون، باطن] ای دارد و بطنش هم بطنی دارد؛ و ظَهر [= رو، ظاهر] ای دارد و ظَهرش هم ظَهری دارد. جابر چیزی به اندازه تفسیر قرآن، دورتر [=دیریاب‌تر] برای عقلهای مردان نیست. همانا آیه‌ای هست که اولش درباره چیزی است و آخرش درباره چیزی دیگر؛ و این یک کلام متصل است که به وجوه متعددی بازمی‌گردد.

المحاسن، ج‏2، ص300

 أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ شُرَیْسٍ الْوَابِشِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنَ التَّفْسِیرِ فَأَجَابَنِی ثُمَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ ثَانِیَةً فَأَجَابَنِی بِجَوَابٍ آخَرَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کُنْتَ أَجَبْتَنِی فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ بِجَوَابٍ غَیْرِ هَذَا قَبْلَ الْیَوْمِ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ یَا جَابِرُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ إِنَّ الْآیَةَ یَکُونُ أَوَّلُهَا فِی شَیْ‏ءٍ وَ آخِرُهَا فِی شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ کَلَامٌ مُتَّصِلٌ مُنْصَرِفٌ عَلَى وُجُوه.‏


تدبر

1) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

مقصود از «قول ثقیل» چیست؟ و از چه جهت ثقیل است؟

کلمه ثقل و سنگینی به طور عادی برای اجسام به کار می‌رود؛ وقتی برای معانی و گفتار به کار رود کاربردی استعاری است، ویا از این جهت است که تحمل آن معانی برای نفس سنگین است که هرکسی توان فهم و درک آن را ندارد؛ یا از جهت وزانت خود آن معانی است؛

و قرآن کریم به هر دو معنا ثقیل است:

هم کلام الهی است که از ساحت کبریایی نازل شده و مشتمل بر ظاهر و باطن و تاویل و ... است و جز نفسی که از هر امری ماسوی الله پاک و خالص شده باشد، کسی نمی‌تواند آن را دریافت کند، و این امر بر نفس طاهر پیامبر اکرم ص هم سنگین بوده است، چنانکه روایات در هنگام نزول وحی بر این معنا دلالت دارد (حدیث1)؛

و هم از این حیث که متضمن حقایق و تکالیف عظیمی است که تحقق آن حقایق و انجام آن تکالیف و مداومت بر آن دشوار است؛ و بر این معنای دوم، هم بسیاری از آیات دلالت دارد که اگر قرآن بر کوه نازل می‌شد، آن را خاشع و تکه‌تکه می‌کرد (حشر/21)[4] و یا اینکه این قرآنی است که با آن می‌توان کوه‌ها را جابجا کرد یا زمین را شکافت یا مرده زنده کرد (رعد/31)[5] و هم انواع سختی‌ها و مشکلاتی که پیامبر ص و مسلمانان در راه اسلام و برای اجرای قرآن متحمل شدند. (المیزان، ج20، ص62)

مرحوم طبرسی دیدگاه‌های متعددی درباره منظور از «ثقیل» بودن قرآن مطرح کرده (مجمع البیان، ج‏10، ص570) که علامه طباطبایی در کلام فوق، اغلب آنها را با هم جمع نموده است.


2) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

قرآن هم بر پیامبر سنگین است و هم بر امت؛ بر پیامبر ص از این جهت که تبلیغ آن، مستلزم تحمل سختی‌ها و اذیت‌هاست و وی در این راه باید ملازم نماز شب باشد و از خود راحتی خود چشم بپوشد؛ بر امت از جهت امر و نهی‌ها و تکالیفی که بر دوش آنها می‌گذارد. (قتاده، مقاتل، حسن، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص570)


3) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

این سنگین بودن قرآن، سنگین بودنی مبارک است؛ چون قرآن کریم همان طور که در دنیا سنگین است، در آخرت هم باعث سنگینی ترازوی عمل می‌شود. (ابن‌زید، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص570)


4) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

قرآن کریم سنگین است، یعنی وزین است در نقطه مقابل سبکی و خفّت، چون کلام خداوند- جلت عظمته - است. (فراء) به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص570) یعنی کلامی عظیم‌الشان و متین است؛ و وقتی در جایگاهش قرار می‌گیرد کاملا وزن دارد. (مجمع البیان، ج‏10، ص570)


5) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

کلام خداوند چون کلام خداست، نه کلام بشر، بی‌اندازه بر بشر ثقیل است (حدیث3) و جز دلی که توفیقات الهی شامل حالش شود و با مؤید به توحید باشد نمی‌تواند آن را بر دوش کشد. (مجمع البیان، ج‏10، ص570)

و این سنگینی حتی در هنگام نزولش هم اثر می گذارد چنانکه در روایات متعددی داریم که وقتی قرآن نازل می‌شد، حال پیامبر متغیر می‌شد و عرق می‌ریخت و ... (حدیث1)


6) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

سنگین بودن قرآن کریم چه‌بسا کنایه است از اینکه همواره در بستر دهر باقی است، چرا که امری که سنگین است یعنی نمی‌توان آن را جابجا و زایل نمود. (نقل شده در المیزان، ج20، ص63)

موید این برداشت، احادیثی است که تاکید دارد قرآن کلامی است که تغییرات زمان توان تغییر و زوال آن را ندارد. (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص87[6] و ص130[7])


7) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

ممکن است منظور از این کلام ثقیل، علاوه بر قرآن، دعوت به مساله امامت و ولایت اهل بیت ع باشد که در کلام نبوی با همدیگر «ثقلین» نامیده شده‌اند. (حدیث2)


8) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

چون قرآن باطن و بلکه باطن‌های تودرتو دارد (حدیث4) فهم و درکش برای انسان ثقیل و سنگین است.

پس،

در عین حال که باید در قرآن تدبر کنیم،

اما

هنگام نسبت دادن قطعی مطلبی به کلام خداوند بسیار باید احتیاط عمل کنیم، تا مبادا تفسیر به رای شود.


9) « قُمِ اللَّیْلَ ... إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

این آیه در مقام بیان علت دستور «قیام به شب‌زنده‌داری» است؛ یعنی ای پیامبر! اگر به تو دستور دادیم نیمی از شب، یا اندکی کمتر یا بیشتر آن را به عبادت مشغول شو، چون قرار است گفتار سنگینی بر تو نازل کنیم که برای تحمل و ادای آن باید آمادگی روحی لازم را کسب کنی. (المیزان، ج20، ص62)

در نتیجه،

انسان باید کار سنگین را پیش‌بینی و خود را برایش آماده کند (تفسیر نور، ج10، ص266)

نکته تخصصی تربیتی

این آیه جزء اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص است؛ یعنی پیامبر ص هم، با آن همه پاکی و خلوص معنوی، اگر می‌خواهد پیام خدا را به دل مردم برساند، باید حدود نیمی از شب را به تهجد مشغول باشد. اگر خداوند پیامبر ص را اسوه ما معرفی فرموده، پس کسی که می‌خواهد یک مسئولیت فرهنگی و معنوی برعهده گیرد، باید به لحاظ معنوی خود را تقویت کند.

سخنی صمیمانه با دغدغه‌مندان فرهنگ جامعه

متاسفانه گاه مشاهده می‌شود که دلسوزان فرهنگ جامعه، از اهمیت و ضرورت پرداختن معنوی به خود غافل‌اند و اهمیت رفتن در میان نوجوانان و جوانان و گرم گرفتن با آنان و ... به منظور اثرگذاری بر آنان چنان فکر و ذکرشان را به خود مشغول داشته که تمام وقت آنها را گرفته، فکر می‌کنند همین مقدار که دغدغه اصلاح دیگران را دارند کافی است و عبادت شبانه را صرفا به عنوان یک کار حاشیه‌ای که اگر انجام نشد چنان اولویتی ندارد، قلمداد می‌کنند. در حالی که نمی‌توان ادعای انجام کار فرهنگی داشت، اما اهل نماز شب و تهجد و راز و نیاز شبانه و در خلوت نبود؛ و وقتی که انسان برای عبادت شبانه صرف می‌کند، باید جزء زمان‌بندی و برنامه اصلی کار فرهنگی او باشد، نه امری حاشیه‌ای، که اگر نشد، نشد.

اگر دست خودمان از معنویت تهی شد، چگونه می‌خواهیم به دیگران معنویت برسانیم؟!

به قول امیرالمومنین ع: کَیْفَ یُصْلِحُ غَیْرَهُ مَنْ لَا یُصْلِحُ نَفْسَهُ: چگونه دیگری را اصلاح می‌کند کسی که خودش را اصلاح نکرده است؟ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص235)

ذات نایافته از هستی بخش

چون تواند که بود هستی بخش

https://ganjoor.net/jami/7ourang/7-4/sh19/


10) «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً؛ إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

مگر قول ثقیل همان قرآن نیست؟ پس چرا در آیه قبل فرمود قرآن را به ترتیل تلاوت کن؛ و اکنون می‌فرماید بزودی بر تو قول ثقیلی القا می‌کنیم؟

الف. تلاوت هر بخشی از قرآن، مقدمه‌ای برای بخش‌های دیگر می‌شود (تفسیر نور، ج10، ص266)

ب. قرآن حقیقتی عظیم و گسترده است که تدریجا بر قلب پیامبر ص نازل شد؛ و این آیه جزء اولین آیات است که دارد به او خبر می‌دهد که:

تو که با اولین نزول قرآن، «مزمل» (خود را در پارچه پیچیده) شدی، آمادگی خود را خیلی بیشتر کن که مطلب خیلی سنگین‌تر از آن چیزی است که تاکنون دیدی.

ج. شاید این آیه آماده‌سازی پیامبر ص باشد برای نزول دفعی قرآن کریم. (می‌دانیم که قرآن کریم علاوه بر نزول تدریجی‌اش، نزولی دفعی در شب قدر هم داشته است. جلسه97، تدبر1)

د. ...


11)  برای تاملی بیشتر

آیا تا به حال بین قرآن و قیامت مقایسه کرده‌اید؟

  • قرآن گفتار ثقیلی است «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً» (مزمل/5)؛ وقتی هم در مورد لنگر انداختن قیامت هم می‌پرسند پاسخ داده می‌شود امری است که بر آسمانها و زمین ثقیل است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَة» (اعراف/187)
  • قرآن اگر بر کوه‌ها نازل شود آنها را خاشع و متلاشی می‌سازد « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏» (حشر/21)؛ در قیامت هم کوهها بمانند پشم حلاجی شده می‌گردند. «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش‏» (قارعه/5)
  • قرآن می‌تواند کوه‌ها را به حرکت درآورد، زمین را بشکافد و مرده‌ها را زنده کند «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» (رعد/31) در قیامت هم کوهها به راه می‌افتند «وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ» (کهف/47) «وَ تَسیرُ الْجِبالُ سَیْرا» (طور/10) زمین شکاف برمی‌دارد «یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ» (ق/44) و مردگان زنده می‌شوند و سخن می‌گویند «یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (هود/105)
  • قرآن در شب قدر نازل شد (لیلة القدر)؛ قیامت همواره به عنوان «روز» مطرح شده (یوم‌القیامة)؛ گویی شب قدر نقطه مقابل و همتای روز قیامت است (جلسه98، تدبر1)
  • قرآن کتاب تدوین است که هیچ چیزی از آن فروگذار نشده: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین‏» (انعام/59)؛ قیامت هم کتاب گذاشته می‌شود که هیچ چیزی در آن فروگذار نشده است «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/49)
  • بسیاری از مردم قرآن را مهجور گذاشتند «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/30) همان طور که از آخرت هم غافلند «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ» (روم/7)
  • قرآن بر اساس حکمت نازل شده «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ» (نمل/6) و قیامت هم اگر نباشد نظام عالم حکیمانه نخواهد بود «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115)
  • پیامبر ص هم دو انگشت سبابه‌شان را در کنار هم قرار داد و فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ کَهَاتَیْنِ» (الأمالی (للمفید)، ص188)‏.


به علت زیاد شدن مطالب این را در کنال نگذاشتم:

12) «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»

قرآن کریم بر کفار ثقیل است، به خاطر این است که پرده از جهل و ضلالت و خیالبافی‌ها و زشتی اعمالشان برمی‌دارد. (مجمع البیان، ج‏10، ص570)



[1] در این مضمون روایات متعددی وارد شده است؛ از جمله:

سأل الحرث بن هشام رسول الله ص فقال یا رسول الله کَیْفَ یَأْتِیکَ الْوَحْیُ فَقَالَ ص أَحْیَاناً یَأْتِینِی مِثْلَ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ وَ هُوَ أَشَدُّهُ عَلَیَّ فَیْفْصِمُ عَنِّی فَقَدْ وَعَیْتُ مَا قَالَ وَ أَحْیَاناً یَتَمَثَّلُ لِیَ الْمَلَکُ رَجُلًا [فَیُکَلِّمُنِی] فَأَعِی مَا یَقُولُ. (مجمع البیان، ج‏10، ص570؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص43)

قالت عائشة أنه کان لیوحى إلى رسول الله ص و هو على راحلته فیضرب بجرانها قالت و لقد رأیته ینزل علیه فی الیوم الشدید البرد فیفصم عنه و إن جبینه لیرفض عرقا (مجمع البیان، ج‏10، ص570)

رُوِیَ- أَنَّهُ کَانَ یَنْزِلُ عَلَیْهِ الْوَحْیُ فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْبَرْدِ فَیْفِصُم عَنْهُ وَ أَنَّ جَبِینَهُ لَیَنْفَصِدُ عَرَقاً (مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص43)

رُوِیَ أَنَّهُ کَانَ إِذَا نَزَلَ عَلَیْهِ کَرْبٌ لِذَلِکَ وَ یَرْبَدُّ وَجْهُهُ وَ نَکَسَ رَأْسَهُ وَ نَکَسَ‏ أَصْحَابَهُ رُءُوسَهُمْ مِنْهُ وَ مِنْهُ یُقَالُ بَرْحَاءُ الْوَحْیِ (مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص43)

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ کَانَ النَّبِیُّ ع إِذَا نَزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ تَلَقَّاهُ بِلِسَانِهِ وَ شَفَتَیْهِ کَانَ یُعَالِجُ مِنْ ذَلِکَ شِدَّةً فَنَزَلَ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ وَ کَانَ إِذَا نَزَلَ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَجَدَ مِنْهُ أَلَماً شَدِیداً وَ یَتَصَدَّعُ رَأْسُهُ وَ یَجِدُ ثِقْلًا قَوْلُهُ «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا» (مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص44)

فی بیان نزول سورة المنافقین‏... فَمَا سَارَ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى أَخَذَ رَسُولَ اللَّهِ ص مَا کَانَ یَأْخُذُهُ مِنَ الْبُرَحَاءِ عِنْدَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ- فَثَقُلَ حَتَّى کَادَتْ نَاقَتُهُ أَنْ تَبْرَکَ مِنْ ثِقْلِ الْوَحْیِ، فَسُرِّیَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَسْکُبُ الْعَرَقَ عَنْ جَبْهَتِه‏ (تفسیر القمی، ج‏2، ص369)

[2] . این روایت قریب به متواتر است. دو نقل دیگرش را در اینجا می‌آوریم:

در بصائر الدرجات، ج‏1، ص414 هم این مضمون از جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل شده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ الثَّقَلَ الْأَکْبَرَ وَ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَبَدَّلُوا وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ أَنْ لَا یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأُعْطِیتُ ذَلِکَ. قَالُوا وَ مَا الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ وَ مَا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ قَالَ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ کِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِی وَ أَهْلُ بَیْتِی.

در الخصال، ج‏1، ص65-67 هم از خذیفه آورده و هم راوی از امام باقر ع سوال کرده و حضرت تایید فرموده

متن حدیث در http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-5/

قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ هَذَا الْکَلَامَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ صَدَقَ أَبُو الطُّفَیْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْکَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع وَ عَرَفْنَاهُ

وَ حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ

وَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ

وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِیثِ سَوَاءً.

[3] . فرازهایی از این روایت در جلسه86، حدیث3 http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛ جلسه132، حدیث5 http://yekaye.ir/yunus-010-007/؛ جلسه193، حدیث2 http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ ؛ و جلسه381، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/  ؛ و جلسه 429، حدیث2 گذشت.

[4] . «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»

[5] . «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏»

[6] . حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ أَبِی ذَکْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ الْعَبَّاسِ یُحَدِّثُ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ الْقُرْآنِ لَا یَزْدَادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَ الدِّرَاسَةِ إِلَّا غَضَاضَةً فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

[7] . حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: ذَکَرَ الرِّضَا ع یَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّةَ فِیهِ وَ الْآیَةَ وَ الْمُعْجِزَةَ فِی نَظْمِهِ قَالَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ لَا یَخْلُقُ عَلَى الْأَزْمِنَةِ وَ لَا یَغِثُّ عَلَى الْأَلْسِنَةِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّةَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص130)

 


449) سوره مزّمّل (73) آیه 4 أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْ

بسم الله الرحمن الرحیم

449) سوره مزّمّل (73) آیه 4 

أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً

 22 رمضان 1438

ترجمه

یا بر آن بیفزا؛ و قرآن را، آن گونه که سزاوار است، به ترتیل [= با تأنی و رعایت ترتیب] تلاوت کن!

نکات ترجمه

«رَتِّل ... تَرْتِیلًا»

ماده «رتل» در اصل به معنای خوب نظم و نسق دادن و کنار هم چیدن می باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص51) چنانکه به شخصی که دندان‌های منظم و مرتبی دارد «رَتِلُ الاسنان‏» می‌گویند؛ و «ترتیل» در مورد کلام به معنای این است که سخن راحت و البته محکم (بسهولة و استقامة) ادا شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص341)؛ به تعبیر دیگر، یعنی با تأنی و بدون عجله بیان کردن کلمات (المصباح المنیر، ج‏2، ص218)

لازم به ذکر است که این کلمه در قرآن کریم، غیر از معنای شایع امروزی «ترتیل» است که سبک خاصی از قرائت می‌باشد و در عرض «تحقیق» و «تحدیر» و «تدویر» به کار می‌رود و بعدا پیدا شده است؛ و در واقع، کسانی که بعدها چنین نام‌گذاری‌ای کرده‌اند، خواسته‌اند بگویند این مدل قرائت، مدلی است که «ترتیل» قرآن در آن، بیشتر رعایت می‌شود.[1]

این ماده تنها 4 بار و همواره در همین باب تفعیل در قرآن کریم به کار رفته است، که دوبار آن در آیه فوق؛ و دوبار دیگر در آیه32 سوره فرقان است: «رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً».

توجه

برخی از دوستان پیشنهاد می‌دادند که در پایان هر بحثی، جمع‌بندی آن بحث در یک فایل صوتی ارائه شود.

از امروز به مدت چهار روز در مسجد دانشگاه باقرالعلوم ع مرور مختصری خواهم داشت بر آنچه از مباحث سوره احزاب که در روزهای گذشته مطرح شد؛ که ان‌شاءالله فایل‌هایش به صورت روزانه در اینجا بارگذاری می‌شود.

http://www.souzanchi.ir/we-and-battle-of-the-trench/

چون امروز در آستانه شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان هستیم؛ مطلب با بحثی درباره شب قدر شروع شده است. در این لیالی ارزشمند از همگان التماس دعا دارم.

حدیث

1) از امام صادق علیه السّلام از پدر و اجداد خود، از علی علیه السّلام روایت شده که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مورد «و رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا: قرآن را به ترتیل تلاوت کن» سوال شد.

فرمود: قرآن را واضح و محکم بخوانید، مانند شن‌های پراکنده آن را به هم نریزید [ظاهرا کنایه از افراط در کُند خواندن]، و مانند شعر خواندن با عجله و سرعت قرائت نکنید؛

در کنار عجایب آن توقّف کنید؛

دلهای‌تان را با آن به حرکت درآورید؛

و همّ و غم‌ّتان رسیدن به پایان سوره نباشد.

الجعفریات (الأشعثیات)، ص180؛ النوادر (للراوندی)، ص30

وَ بِإِسْنَادِهِ [= أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا فَقَالَ ص تُثَبِّتُهُ تَثْبِیتاً [بَیِّنْهُ تِبْیَاناً] لَا تَنْثُرُهُ نَثْرَ الرَّمْلِ وَ لَا تَهُذُّهُ هَذَّ الشِّعْرِ قِفُوا عِنْدَ عَجَائِبِهِ حَرِّکُوا بِهِ الْقُلُوبَ وَ لَا یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ.

این حدیث در الکافی، ج‏2، ص614؛ مجمع البیان، ج‏10، ص569 از قول خود امیرالمومنین ع با اندک تفاوتی در عبارات روایت شده است.[2]


2) روایت شده است که ابوبصیر به امام صادق ع عرض کرد: فدایت شوم! آیا قرآن را در ماه رمضان در یک شب ختم بکنم؟

فرمود: خیر.

گفت: در دو شب؟

فرمود: خیر.

گفت: در سه شب.

حضرت با دست اشاره‌ای کردند و فرمودند: بله. سپس فرمودند:  ابامحمد! بدرستی که ماه رمضان حق و حرمتی دارد که هیچ یک از ماه‌های دیگر همانند او نیست؛ و اصحاب حضرت محمد ص روالشان این بود که هریک قرآن را در یک ماه یا کمتر قرائت می‌کرد. نباید قرآن را تندتند خواند بلکه به ترتیل تلاوت شود:

هنگامی که از آیه‌ای عبور کردی که در آن یادی از بهشت است، نزد آن بایست و از خداوند عز و جل بهشت را مسألت نما ! و هنگامی که آیه‌ای را مرور کردی که در آن حکایت جهنم است، آنجا ابیست و از آتش به خداوند پناه ببر!

الکافی، ج‏2، ص617

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَةٍ؟

فَقَالَ لَا.

قَالَ فَفِی لَیْلَتَیْنِ؟

قَالَ لَا.

قَالَ فَفِی ثَلَاثٍ؟

قَالَ هَا، وَ أَشَارَ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ لِرَمَضَانَ حَقّاً وَ حُرْمَةً لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الشُّهُورِ وَ کَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ص یَقْرَأُ أَحَدُهُمُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرٍ أَوْ أَقَلَّ إِنَّ الْقُرْآنَ لَا یُقْرَأُ هَذْرَمَةً وَ لَکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتِیلًا فَإِذَا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ الْجَنَّةِ فَقِفْ عِنْدَهَا وَ سَلِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ النَّارِ فَقِفْ عِنْدَهَا وَ تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ.

این حدیث با سند و عباراتی متفاوت در الکافی، ج‏2، ص618-619 نیز روایت شده است.[3]


3) از امام صادق ع روایت شده است ترتیل عبارت است از اینکه: در آن مکث کنی و با صدای نیکو آن را بخوانی.

و از ام‌سلمه روایت شده است که رسول الله ص روالش این بود که در قرائتش هر آیه را از آیه دیگر جدا می‌کرد.

مجمع البیان، ج‏10، ص569

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی‏ [الترتیل] هُوَ أَنْ تَتَمَکَّثَ فِیهِ وَ تُحَسِّنَ بِهِ صَوْتَکَ.[4]

و روی عن أم سلمة أنها قالت کان رسول الله ص یقطع قراءته آیة آیة[5]


4) از رسول الله روایت شده است:

به همنشین [و قاری] قرآن [در روز قیامت] گفته می‌شود: بخوان و بالا برو و به ترتیل ادا کن، آن گونه که در دنیا به ترتیل ادا می‌کردی، که همانا جایگاه [نهایی] ات نزد آخرین آیه‌ای است که قرائت کنی.

الکشف و البیان فی التفسیر (ثعلبی)، ج10، ص60؛ مجمع البیان، ج‏10، ص569 ؛ الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج19، ص38

أخبرنی ابن فنجویه قال: حدّثنا ابن مالک، قال: حدّثنا عبد الله، قال: حدثنی أبی، قال: حدّثنا عبد الرحمن عن سفیان عن عاصم عن زر عن عبد الله بن عمرو قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] و سَلَّمَ:

یُقَالُ لصاحِبِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَارَتْقِ وَرَتِّلْ کَمَا کُنْتَ تُرَتِّلُ فِی الدُّنْیَا، فَإِنَّ مَنْزِلَکَ عِنْدَ آخِرِ آیَةٍ تَقْرَؤُهَا.

تدبر

1) «أَوْ زِدْ عَلَیْهِ»

در آیات قبل از پیامبر ص خواست که به شب‌زنده‌داری برای نماز و عبادت اهتمام ورزد، و دوبار تخفیف داد: یکی در همان ابتدا با تعبیر «قلیلاً»، و سپس در آیه بعد که هم این «قلیلاً» را تا حد «نیمی از شب» مجاز کرد و هم با تعبیر «انقص منه قلیلاً» اجازه داد از این مقدار هم کمتر باشد.

در این آیه، می‌فرماید «یا بر آن بیفزا».

شاید چون:

الف. می‌خواهد تشویق ‌کند که این اختیاری را که به تو برای تغییر مدت قیام شب دادیم، صرفاً در راستای کم کردن در پیش نگیر؛ بلکه اگر حال داشتی، چه بهتر که بیش از نیمی از شب را به قیام به عبادت مشغول شوی.

نکته تخصصی تربیتی

همان طور که در زمینه‌هایی سهل‌گیری و مدارا یک نکته تربیتی است که امکان رشد صحیح را مهیا می‌سازد؛ اما اشتباه است که گمان شود همواره اصل بر سهل‌گیری است؛ اتفاقاً رشد غالبا در سخت‌گیری بر نفس حاصل می‌شود؛ و این تنها در مورد خودمان نیست؛ بلکه در مقام تربیت و کمک به رشد دیگران هم باید این را در نظر داشته باشیم که جایی که شخص ظرفیتش را دارد، سخت‌گیری به رشد او کمک می‌کند؛ که نمونه بارزش را در تمرین‌های ورزشی می‌توان دید.

ب. ...


2) «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»

مقصود از به ترتیل خواندن قرآن کریم چیست؟

الف. کاملا آشکار و روان و شمرده  و آیه‌آیه خواندن (حدیث1)[6]

ب. کلام خدا را به گوش جان رساندن و دل را با کلام خدا به حرکت درآوردن و خاشع کردن (حدیث1)[7]

ج. دغدغه «فهمیدن» و «اثر پذیرفتن» را بر دغدغه «رفع تکلیف» یا «صرفاً ثواب بردن» ترجیح دادن (اقتباس از اینکه: تندتند نخوانید؛ هم و غم شما رسیدن به آخر سوره نباشد، حدیث1 و حدیث2)

د. همراه کردن قرائت با تدبر و تامل در معانی آیات و جدی گرفتن آنها (در عجایب آن توقف نما، حدیث1؛ به آیه بهشت رسیدی، توقف کن و از خدا بهشت بخواه، و به آیات عذاب رسیدی، توقف کن و به خدا پناه ببر، حدیث3)

ه. قرآن را با صدای نیکو (حدیث3)، و بویژه با صوت حزین (غمگین) خواندن (عوالی اللئالی، ج‏2، ص50؛ مجمع البیان، ج‏10، ص569)

و. احتمال دارد مراد ترتیل در نماز، بلکه خود نماز خواندن باشد، چنانکه گاه برای اشاره به نماز خواندن، از تعبیر قرآن خواندن (قُرْآنَ الْفَجْرِ؛ إسراء/78) استفاده شده است (المیزان، ج20، ص61)[8]

ز. ...


3) «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»

قرآن بر پیامبر اکرم به صورت «ترتیل» و شمرده شمرده نازل شده است  تا دل او بر این کلام الهی تثبیت شود: «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلا: و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: چرا قرآن یک جا بر او فرو فرستاده نشده؟ این چنین است، تا قلب تو را بدان ثبات و استحکام بخشیم و آن را به ترتیل برخواندیم» (فرقان/32)

شاید به همین جهت است که به او دستور داده شده که تو هم به صورت ترتیل بخوان.

نکته تخصصی دین‌شناسی

برخی از به‌اصطلاح روشنفکران چنین توهم کرده‌اند که قرآن کریم همچون مکاشفات عرفا بوده است که خودشان آن را در قالب کلام می‌ریخته‌اند؛ و این الفاظ از شخص پیامبر ص است.

گذشته از اینکه این ادعا صرفا یک گمانه‌زنی سلیقه‌ای بوده و با هیچ دلیلی همراه نشده، وجود این گونه تعابیر بشدت این تلقی را زیر سوال می‌برد. در قرآن کریم، الفاظ هم موضوعیت دارند تا حدی که نه‌تنها درباره شمرده‌شمرده خواندن و با لحن زیبا خواندن آنها هم توصیه شده است؛ بلکه بیان شده که مطلب بر شخص پیامبر ص هم همین طور القا شده است. آیا درباره مطالعه هیچ کتاب عرفانی‌ای دیده‌اید توصیه‌ای درباره چگونه تلفظ کردن الفاظش مطرح شود؟


4) «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً ... أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»

مقدمه1. تعبیر «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً» کاملا در همان سبک و سیاق تعبیر « قُمِ اللَّیْلَ» و عطف به آن آمده است.

مقدمه2. در احادیث پیامبر ص و اهل بیت ع، و از نظر عموم مفسران، خطابِ «به ترتیل بخوان» خطابی برای هر مسلمان مومنی است که بخواهد قرآن بخواند.

نتیجه: پس قیام شبانه به عبادت نیز صرفاً یک دستوری به پیامبر ص نیست؛

حداکثر این است که بگوییم نماز شب بر پیامبر ص واجب، و برای بقیه مستحب است؛ اما به هر حال، اگر عبارت «رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً» را خطاب به خود می‌بینیم، عبارت «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً ... أَوْ زِدْ عَلَیْهِ» را نیز خطاب به خود ببینیم. (جلسه قبل، تدبر4)


5) «أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»

در ادامه قیام شبانه، که کنایه از نماز شب است، از ترتیل قرآن سخن گفت.

این تعبیر قرینه‌ای است که این توصیه به ترتیل قرآن در شب، توصیه‌ای است به قرائت قرآن در نمازهای شب؛ چنانکه در برخی از احادیث نیز وقتی سوال از «قیام شبانه به تلاوت قرآن» مطرح می‌شده، اهل بیت ع با «چنین نماز بخواند» پاسخ می‌داده‌اند؛ مثلا «إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ بِالْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ أَبْشِرْ! مَنْ صَلَّی مِنَ اللَّیْلِ ...» (ثواب الأعمال، ص44)[9]


6) «أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً»

یکبار سه آیه گذشته را مرور کنیم:

«قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً،

نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً،

أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً:

شب را جز اندکی به‌ پا خیز!

نصف آن را، یا بکاه از آن اندکی؛

یا بر آن بیفزا، و قرآن را، آن گونه که سزاوار است، به ترتیل تلاوت کن!»

اگر دست ما بود، احتمالا این دو نکته دو آیه اخیر را با هم در یک آیه ترکیب می‌کردیم و سپس جمله آخر را در یک آیه مستقل می‌آوردیم. (چنانکه اغلب مفسران در شرح آیه این گونه عمل کرده‌اند)

یعنی بعد از آنکه بیان شد «شب را جز اندکی به‌ پا خیز!»،

ابتدا می‌گفتیم: «نصف آن را، یا بکاه از آن اندکی، یا بر آن بیفزا»

سپس می‌گفتیم «و قرآن را به ترتیل تلاوت کن»

اما اگرچه در مواردی درباره اینکه محدوده یک آیه کجا بوده، اختلاف‌نظر هست (جلسه446، بحث تعداد آیات سوره) اما در خصوص اینکه این دو آیه به همین صورت توسط پیامبر ص متمایز گشته، هیچ اختلافی نیست.

این جدا کردن «یا بر آن بیفزا» از آیه قبل، و گذاشتن آن در کنار عبارت «و قرآن را به ترتیل تلاوت کن» چه نکته‌ای دارد؟

الف. عملا ما را متوجه سازد نسبت به دو نکته «تسامح بعد از ابلاغ تکلیف» (جلسه قبل، تدبر1) و «سخت‌گیری برای رشد صاحبان ظرفیت‌های بالاتر» (تدبر1)

ب. نشان دهد که افزودن بر میزان عبادات، نباید به نحوی باشد که فهم و حضور قلب در عبادت را تحت‌الشعاع قرار دهد. (تدبر2)

ج. نشان دهد همان طور که ترتیل خواندن توضیه‌ای صرفاً به پیامبر ص نیست، قیام نیمی از شب، با کم و بیش آن هم، صرفاً برای پیامبر نیست (تدبر4)

د. تاکید کند که توصیه به خواندن قرآن در شب،‌ در درجه اول، توصیه به خواندن قرآن در نماز شب است. (تدبر5)

ه. ...



[1] . در صدر اسلام هم بیشتر این تعبیر را در مقابل کسانی که با عجله قرآن را قرائت می‌کرده و حق حروف و کلمات را ادا نمی‌کرده‌اند به کار می‌رفته است:

«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا» أی بینه بیانا و اقرأه على هینتک ثلاث آیات و أربعا و خمسا عن ابن عباس قال الزجاج و البیان لا یتم بأن تعجل فی القرآن إنما یتم بأن تبین جمیع الحروف و توفی حقها من الإشباع قال أبو حمزة قلت لابن عباس إنی رجل فی قراءتی و فی کلامی عجلة فقال ابن عباس لأن أقرأ البقرة أرتلها أحب إلی من أن أقرأ القرآن کله و قیل معناه ترسل فیه ترسلا عن مجاهد و قیل معناه تثبت فیه تثبتا عن قتادة و روی عن أمیر المؤمنین (ع) فی معناه أنه قال بینه بیانا و لا تهذه هذ الشعر و لا تنثره نثر الرمل و لکن أقرع به القلوب القاسیة و لا یکونن هم أحدکم آخر السورة و عن أبی عبد الله (ع) قال إذا مررت بآیة فیها ذکر الجنة فاسأل الله الجنة و إذا مررت بآیة فیها ذکر النار فتعوذ بالله من النار و قیل الترتیل هو أن تقرأ على نظمه و توالیه و لا تغیر لفظا و لا تقدم مؤخرا و هو مأخوذ من ترتل الأسنان إذا استوت و حسن انتظامها و ثغر رتل إذا کانت أسنانه مستویة لا تفاوت فیها و قیل رتل معناه ضعف و الرتل اللین عن قطرب قال و المراد بهذا تحزین القرآن أی اقرأه بصوت حزین و یعضده ما رواه أبو بصیر عن أبی عبد الله (ع) فی هذا قال هو أن تتمکث فیه و تحسن به صوتک و روی عن أم سلمة أنها قالت کان رسول الله ص یقطع قراءته آیة آیة و عن أنس قال کان یمد صوته مدا و عن عبد الله بن عمر قال قال رسول الله ص یقال لصاحب القرآن اقرأ و ارق و رتل کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منزلتک عند آخر آیة تقرؤه (مجمع البیان، ج‏10، ص569)

[2] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا» قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص بَیِّنْهُ تِبْیَاناً وَ لَا تَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ وَ لَا تَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ وَ لَکِنْ أَفْزِعُوا قُلُوبَکُمُ الْقَاسِیَةَ وَ لَا یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ.

[3] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ:

سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی لَیْلَةٍ فَقَالَ لَا فَقَالَ فِی لَیْلَتَیْنِ فَقَالَ لَا حَتَّی بَلَغَ سِتَّ لَیَالٍ فَأَشَارَ بِیَدِهِ فَقَالَ هَا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص کَانَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرٍ وَ أَقَلَّ إِنَّ الْقُرْآنَ لَا یُقْرَأُ هَذْرَمَةً وَ لَکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتِیلًا إِذَا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ النَّارِ وَقَفْتَ عِنْدَهَا وَ تَعَوَّذْتَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ فَقَالَ أَبُو بَصِیرٍ أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی رَمَضَانَ فِی لَیْلَةٍ فَقَالَ لَا فَقَالَ فِی لَیْلَتَیْنِ فَقَالَ لَا فَقَالَ فِی ثَلَاثٍ فَقَالَ هَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ نَعَمْ شَهْرُ رَمَضَانَ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الشُّهُورِ لَهُ حَقٌّ وَ حُرْمَةٌ أَکْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ مَا اسْتَطَعْتَ.

[4] . البته در عوالی اللئالی، ج‏2، ص50 به این صورت روایت شده است: وَ رَوَی أَبُو بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: هُوَ أَنْ تَقْرَأَ بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ تُحَسِّنَ بِهِ صَوْتَک‏.

[5] . مرحوم طبرسی در ادامه آورده است: و عن أنس قال کان یمد صوته مدا

همچنین مرحوم فیض و مرحوم مجلسی هردو نقل کرده‌اند:

قال أمیر المؤمنین ع فی قوله تعالی «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا» أَنَّهُ حِفْظُ الْوُقُوفِ وَ أَدَاءُ الْحُرُوفِ. (الوافی، ج‏8، ص: 837 ؛ تفسیر الصافی، ج‏1، ص: 71؛ بحار الأنوار، ج‏64، ص323)

[6] . این معنایی است که بیش از همه مورد توجه صحابه بوده است: مرحوم طبرسی (مجمع البیان، ج‏10، ص569) اقوال صحابه و تابعین را در این زمینه چنین گزارش می‌کند:

«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا» أی بینه بیانا و اقرأه على هینتک ثلاث آیات و أربعا و خمسا عن ابن عباس

قال الزجاج و البیان لا یتم بأن تعجل فی القرآن إنما یتم بأن تبین جمیع الحروف و توفی حقها من الإشباع

قال أبو حمزة قلت لابن عباس إنی رجل فی قراءتی و فی کلامی عجلة فقال ابن عباس لأن أقرأ البقرة أرتلها أحب إلی من أن أقرأ القرآن کله

و قیل معناه ترسل فیه ترسلا عن مجاهد

و قیل معناه تثبت فیه تثبتا عن قتادة

[7] . این هم مطلبی است که در اقوال برخی صحابه دیده می‌شود؛ مثلا:

أخرج ابن أبى شیبة عن طاوس قال سئل رسول الله صلى الله علیه و سلم أى الناس أحسن قراءة قال الذی إذا سمعته یقرأ رأیت انه یخشى الله

و أخرج ابن أبى شیبة عن الحسن قال مر رجل من أصحاب النبی صلى الله علیه و سلم على رجل یقرأ آیة و یبکى و یرددها فقال ألم تسمعوا إلى قول الله وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا هذا الترتیل (الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏6، ص277)

[8] این روایات هم درباره آداب خواندن قرآن قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ الضَّبِّیِّ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْأَرْمَنِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَّ قَوْماً إِذَا ذَکَرُوا شَیْئاً مِنَ الْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ صَعِقَ أَحَدُهُمْ حَتَّی‏ یُرَی أَنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ قُطِعَتْ یَدَاهُ أَوْ رِجْلَاهُ لَمْ یَشْعُرْ بِذَلِکَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ذَاکَ مِنَ الشَّیْطَانِ مَا بِهَذَا نُعِتُوا إِنَّمَا هُوَ اللِّینُ وَ الرِّقَّةُ وَ الدَّمْعَةُ وَ الْوَجَلُ. (الکافی، ج‏2، ص617)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ: سَمِعْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لِرَجُلٍ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَسَکَتَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ بَعْدَ سَاعَةٍ یَا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ لِیَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَی قَدْرِ آیَاتِ الْقُرْآنِ یُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَیَقْرَأُ ثُمَّ یَرْقَی قَالَ حَفْصٌ فَمَا رَأَیْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَی نَفْسِهِ مِنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ لَا أَرْجَی النَّاسِ مِنْهُ وَ کَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَکَأَنَّهُ یُخَاطِبُ إِنْسَاناً. (الکافی، ج‏2، ص606)

 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی فَأَقْرَؤُهُ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ.  (الکافی، ج‏2، ص614)

[9] . أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اللَّیْثِ عَنْ جَابِرِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ قِیَامِ اللَّیْلِ بِالْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ أَبْشِرْ مَنْ صَلَّی مِنَ اللَّیْلِ عُشْرَ لَیْلَةٍ لِلَّهِ مُخْلِصاً ابْتِغَاءَ ثَوَابِ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ اکْتُبُوا لِعَبْدِی هَذَا مِنَ الْحَسَنَاتِ عَدَدَ مَا أَنْبَتَ اللَّهُ مِنَ النَّبَاتَاتِ فِی اللَّیْلِ مِنْ حَبَّةٍ وَ وَرَقَةٍ وَ شَجَرَةٍ وَ عَدَدَ کُلِّ قَصَبَةٍ وَ حوطة [خُوطٍ] وَ مَرْعًی وَ مَنْ صَلَّی تُسْعَ لَیْلَةٍ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَشْرَ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٍ وَ أَعْطَاهُ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ* یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ صَلَّی ثُمُنَ لَیْلَةٍ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ شَهِیدٍ صَابِرٍ صَادِقِ النِّیَّةِ وَ شُفِّعَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَنْ صَلَّی سُبُعَ لَیْلَةٍ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ یَوْمَ یُبْعَثُ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ مَعَ الْآمِنِینَ وَ مَنْ صَلَّی سُدُسَ لَیْلَةٍ کُتِبَ مَعَ الْأَوَّابِینَ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ صَلَّی خُمُسَ لَیْلَةٍ زَاحَمَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ اللَّهِ فِی قُبَّتِهِ وَ مَنْ صَلَّی رُبُعَ لَیْلَةٍ کَانَ أَوَّلَ الْفَائِزِینَ حَتَّی یَمُرَّ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَ لَیْلَةٍ لَمْ یَلْقَ مَلَکاً إِلَّا غَبَطَهُ بِمَنْزِلَتِهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قِیلَ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ شِئْتَ- وَ مَنْ صَلَّی نِصْفَ لَیْلَةٍ فَلَوْ أُعْطِیَ مِلْ‏ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً سَبْعِینَ أَلْفَ مَرَّةٍ لَمْ یَعْدِلْ أَجْرُهُ جَزَاءً وَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ رَقَبَةً یُعْتِقُهَا مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ صَلَّی ثُلُثَیْ لَیْلَةٍ کَانَ لَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ قَدْرُ رَمْلِ عَالِجٍ أَدْنَاهَا حَسَنَةٌ أَثْقَلُ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ صَلَّی لَیْلَةً تَامَّةً تَالِیاً لِکِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذِکْرُهُ رَاکِعاً وَ سَاجِداً وَ ذَاکِراً أُعْطِیَ مِنَ الثَّوَابِ أَدْنَاهَا أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الذُّنُوبِ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ یُکْتَبُ لَهُ عَدَدَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ مِثْلَهَا دَرَجَاتٌ وَ یَثْبُتُ لَهُ النُّورُ فِی قَبْرِهِ وَ یُنْزَعُ الْإِثْمُ وَ الْحَسَدُ مِنْ قَلْبِهِ وَ یُجَارُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ یُعْطَی بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ یُبْعَثُ مِنَ الْآمِنِینَ وَ یَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی أَحْیَا لَیْلَةً ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی أَسْکِنُوهُ الْفِرْدَوْسَ- وَ لَهُ فِیهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِینَةٍ فِی کُلِّ مَدِینَةٍ جَمِیعُ مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ مَا لَا یَخْطُرُ عَلَی بَالٍ سِوَی مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ الْکَرَامَةِ وَ الْمَزِیدِ وَ الْقُرْبَةِ.

 


448) سوره مزّمّل (73) آیه 3 نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلا

بسم الله الرحمن الرحیم

448) سوره مزّمّل (73) آیه 3

نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً  

 21 رمضان 1438

ترجمه

[به‌ پا خیز شب را به جز اندکی] ؛ نصف آن را یا بکاه از آن اندکی؛

نکات ترجمه

جایگاه نحوی کلمه «نِصْفَهُ» از مطالبی است که معرکه آراء علمای ادبیات شده است؛ عبارت قبل از آن چنین بوده است: «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً». اگر «قلیلا» در آیه قبل را ناظر به «تعداد شب»، نه «مقدار شب» بدانیم، تحلیل معنایی آیه ساده می‌شود: «قیام کن شبها را جز اندکی از شبها، هر شب هم به اندازه نیمی از شب، قیام کن که می‌توانی این مقدار را کم کنی [یا زیاد کنی]. (ملاذ الأخیار، ج‏4، ص517)

اما بر اساس اینکه «قلیلا» مربوط به «مقدار شب» باشد اشکالی پیش می‌آید و آن اینکه در آیه قبل گفت شب را جز اندکی قیام کن، و در این آیه دوباره می‌گوید: اگر خواستی از قیام شب کم کن؛ و چنین معنایی تکرار غیرفصیح است که از ساحت قرآن کریم دور است. (البحر المحیط، ج‏10، ص312)[1]

اما این آیه را به چند صورت نحوی می‌توان تحلیل کرد که معنا کاملا روان باشد و چنین تکرار غیرفصیحی رخ ندهد:

الف. «نِصْفَهُ» بدل است برای «قلیلاً»؛ یعنی معنای «قلیلا» را توضیح می‌دهد. یعنی شب را قیام کن مگر به اندازه نیمی از آن را؛ آنگاه مرجع ضمیر «منه» [اُنقُص منه] و «علیه» [در آیه بعد: «زِد علیه»] ، به امر واحدی برمی‌گردد؛ و درواقع، سه گونه زمان را تعیین می‌کند: دقیقا نصف، کمتر از نصف یا بیشتر از نصف (الکشاف، ج4، ص637)[2]؛ که با توجه به آیه آخر این سوره که از بیدار ماندن نصف یا یک سوم یا دوسوم سخن گفته، چه‌بسا میزان این کم یا زیاد کردن هم اشاره شده است. (مجمع البیان، ج‏10، ص569)[3]

ب. «نِصْفَهُ» «بدل» است از «اللیل»، بدل جزء از کل، مانند اینکه گفته می‌شود: «ضُرِبَ زیدُ رأسُه: زید را زدند، سرش را» (زجاج، به نقل از فقه القرآن (راوندی)، ج‏1، ص125) در این صورت، مفاد استثنای «الا قلیلا» درباره همین «نصف اللیل» خواهد بود؛ یعنی قیام کن شب را، [یعنی] نیمی از شب را، مگر اندکی از آن نیمه را.

چیزی که موید این برداشت است آن است که زمان نماز شب از نیمه شب به بعد است؛ یعنی آیه با خواب قبل از نیمه شب کار ندارد، بلکه سخنش درباره خواب نیمه شب تا صبح است؛ که می‌فرماید از این مدت فقط اندکی را بخواب.

آنگاه مرجع ضمیر «منه» [اُنقُص منه] و «علیه» [زِد علیه] نیز مربوط به مضمون «اقل من نصف اللیل» باشد؛ بدین ترتیب درباره «قیام شب» دو مطلب می‌فرماید: یکی اینکه این نیمی از شب را جز اندکی از آن قیام کن؛ دوم اینکه این مقدار (نیمی از شب جز اندکی)[4] را می‌توانی کم یا زیاد بکنی. (الکشاف، ج4، ص637)[5]

ج. «نِصْفَهُ» متعلق است به یک فعل محذوف؛ در واقع این طور بوده است: «قسم نصفه» (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص38) ظاهرا یعنی برای نماز شب قیام کن و با این قیام خود، اوقات شب خود را دو نیمه کن.

د. «نِصْفَهُ» متعلق است به یک فعل محذوف؛ اما آن فعل محذوف «قُم» بوده است. یعنی در آیه قبل، به قیام برای نمازها و عبادات واجب و مستحب شبانه (مانند نماز مغرب و عشاء و تعقیبات و مستحبات قبل از خواب است)؛ سپس درباره قیام بعد از خواب در نیمه شب [برای نماز شب] دستور می‌دهد ، آنگاه بقیه عبارت که می‌فرماید آن را کم یا زیاد کن، درباره تعیین این مقداری است که برای نماز شب می‌خواهد صرف کند که کمتر از نصف شدنش یعنی نیاز نیست که کل این نصف را به قیام مشغول باشی و زیادتر شدنش، یعنی زودتر از نصف بلند شو که مشغول مقدمات نماز (طهارت و مسواک و ...) شوی. (بحارالانوار، ج84، ص130)[6]

تدبر

1) «نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً»

در آیه قبل از پیامبر ص خواست که به شب‌زنده‌داری برای نماز و عبادت اهتمام ورزد، جز اندکی از آن. در این آیه می‌فرماید «نیمی از آن.» چه این تعبیر را بدل از «شب» بدانیم (یعنی: شب را قیام کن، نصفش را) و چه بدل از «اندکی» (یعنی: شب را قیام کن، جز اندکی، یعنی جز نصفش) (توضیح در نکات ترجمه)، در هر دو صورت، یک تخفیف قابل ملاحظه‌ای داده است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

ما غالبا گمان می‌کنیم که خوب است وقتی می‌خواهیم وظایف کسی را به او گوشزد کنیم، باید همواره مطلب را از کم به زیاد پیش ببریم. اما ظاهرا همیشه این طور نیست. اگرچه اقتضای در نظر گرفتن تاب و تحمل مخاطب، همان نکته است؛ اما گاه اقتضائات دیگری پیش می‌آید که لازم است از زیاد به کم شروع کرد!

این نوع بیان هم ممکن است اقتضائاتی داشته باشد، مانند:

الف. توجه دادن به اینکه وظیفه واقعی تو خیلی بیشتر بوده، و اگر الان این مقدار از تو انتظار داریم، به تو تخفیف داده‌ایم؛ که این بیان موجب می‌شود شخص در همان کار سخت هم احساس مطلوبی داشته باشد.

ب. نوعی لطف  و عنایت ویژه را می‌رساند: وظیفه‌ات بیشتر بود اما ما این وظیفه را از دوشت برداشتیم.

ج. ...


2) « قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً؛ نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً»

می دانیم که نماز شب بر پیامبر ص واجب بوده است؛ و این آیه نشان می‌دهد که این وجوب، در حدود قیام نیمی از شب بوده است.

وقتی کسی می‌خواهد مسئولیتی مانند مسئولیت نبوت را بر دوش بکشد، خداوند شب‌زنده‌داری را بر او واجب می‌کند، و بعد هم که تخفیف می‌دهد باز شب‌زنده‌داری و قیام به عبادت در حد نیمی از شب بر او واجب است.

این نشان می‌دهد که در مصدر تبلیغ دین خدا قرار گرفتن، چه اندازه پشتوانه معنوی می‌خواهد!

تاملی با خویش

اگر ما می‌خواهیم کار فرهنگی کنیم، چه اندازه تهیه پشتوانه معنوی برای خود را جدی گرفته‌ایم؟!

حکایت

رهبر انقلاب یکی از دیدارهایش گفتند

من یقین دارم، آن پیرمرد نورانی، معنوی، عالم، زاهد و عارف که این انقلاب با دست توانای او بنا، غرس، آبیاری و میوه‌چینی شد، اگر در جوانی، آن راز و نیازها و آن عبادتها، تفکّرها و توسّلها را نداشت و آن دل مؤمن و نورانی در او پدید نمی‌آمد، این کارهای بزرگ از او صادر نمیشد.

مرحوم آقای حاج میرزا جواد آقای تهرانی که از علمای بسیار مؤمن، زاهد و خالص بود و در مشهد، بسیاری ایشان را میشناختند، نزدیک سی سال پیش از این، به بنده گفت: «من در جوانی برای تحصیل به قم رفتم و آن زمان، امام را در حرم مطهّر دیدم. نمی‌شناختم ایشان کیست. دیدم که یک سیّد طلبه جوان و نورانی در حرم ایستاده، تحت الحنک را انداخته، نماز میخواند و اشک می‌ریزد و تضرّع می‌کند.» حاج میرزا جواد آقای تهرانی می‌گفت: «من او را نشناخته، مجذوبش شدم و از بعضی پرسیدم این آقای نورانی کیست؟ گفتند این آقا روح‌اللَّه خمینی است.»

وقتی آقا روح‌اللَّه، در دوره جوانی، آن سرمایه و ذخیره را پدید می‌آورند، آن وقت در سنّ هشتاد سالگی، امام و بنیانگذار حکومت جمهوری اسلامی می‌شوند.

  http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2776


3) «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً؛ نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً»

درباره اینکه آیا این دستور دلالت بر وجوب دارد یا نه، و مخاطب این دستور کیست، چند نظر مطرح شده است:

الف. این کار واجب است، و مخاطب آن، شخص پیامبر ص است؛ بویژه که خطاب مفرد است وقبل از آن هم با تعبیر «یا ایها المزمل» شخص پیامبر را مخاطب قرار داده بود. (مجمع‌البیان، ج10، ص569) و نیز اینکه در ادامه (آیه5) می‌خواهد این کار را مقدمه‌ای قرار دهد برای وظیفه‌ای که بر دوش پیامبر ص خواهد گذاشت (المیزان، ج20، ص62)

ب. این دستوری مستحبی است به عموم مومنان. (مجمع‌البیان، ج10، ص569) به قرینه آیه پایانی این سوره، که از طائفه‌ای از مومنان که نیمی از شب یا بیشتر یا کمتر همراه پیامبر به شب‌زنده داری مشغول‌اند سخن گفته است.

ج. این دستور، ابتدا بر همه مسلمانان واجب بوده است؛ اما پس از مدتی توسط آیه پایانی وجوبش نسخ شده است، و به حالت استحباب درآمده است. (این را حسن بصری و عکرمه گفته اند اما طبرسی بعد از نقل سخنشان می‌فرماید در این آیات هیچ قرینه‌ای نیست که نسخ یکی توسط دیگری را برساند؛ مجمع‌البیان، ج10، ص569)

د. ...


4) «نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً»

خدا دستور می‌دهد حدود نیمی از شب یا اندکی کمتر از آن را به شب‌زنده‌داری و عبادت مشغول شویم. اگرچه خطاب اصلی این آیه با پیامبر ص است، اما اگر قرار است همه‌جا خود را مخاطب کلام خداوند ببینیم، این خطاب متوجه ما هم هست (چنانکه طبق آیه آخر همین سوره، بسیاری از مومنان واقعی هم خود را مخاطب این کلام می‌دیدند)

تاملی با خویش

آیا واقعا ما این‌چنین‌ایم؟ یا کسانی را که این چنین اهل عبادت باشند را افراطی و دنیاگریز و ... می‌شمریم!

این شب‌های ماه مبارک رمضان، و بویژه شب‌هایی که احتمال دارد شب قدر باشند، فرصت خوبی است که اولا نگاهمان به دین را اصلاح کنیم، و ثانیا تمرین این کار را شروع نماییم.



[1] . تفصیل نظر ابوحیان بدین قرار است که در متن کوشش شد به نحوی توضیح داده شود که این اشکالات وارد نباشد:

و جوزوا فی نصفه أن یکون بدلا من اللیل و من قلیلا. فإذا کان بدلا من اللیل، کان الاستثناء منه، و کان المأمور بقیامه نصف اللیل إلا قلیلا منه. و الضمیر فی منه و علیه عائد على النصف، فیصیر المعنى: قم نصف اللیل إلا قلیلا، أو انقص من نصف اللیل قلیلا، أو زد على نصف اللیل، فیکون قوله: أو انقص من نصف اللیل قلیلا، تکرارا لقوله: إلا قلیلا من نصف اللیل، و ذلک ترکیب غیر فصیح ینزه القرآن عنه.

قال الزمخشری: نصفه بدل من اللیل، و إلا قلیلا استثناء من النصف، کأنه قال: قم أقل من نصف اللیل. و الضمیر فی منه و علیه للنصف، و المعنى: التخییر بین أمرین، بین أن یقوم أقل من نصف اللیل على البت، و بین أن یخنار أحد الأمرین، و هما النقصان من النصف و الزیادة علیه. انتهى. فلم یتنبه للتکرار الذی یلزمه فی هذا القول، لأنه على تقدیره: قم أقل من نصف اللیل کان قوله، أو انقص من نصف اللیل تکرارا. و إذا کان نِصْفَهُ بدلا من قوله: إِلَّا قَلِیلًا، فالضمیر فی نصفه إما أن یعود على المبدل منه، أو على المستثنى منه و هو اللیل، لا جائز أن یعود على المبدل منه، لأنه یصیر استثناء مجهول من مجهول، إذ التقدیر إلا قلیلا نصف القلیل، و هذا لا یصح له معنى البتة. و إن عاد الضمیر على اللیل، فلا فائدة فی الاستثناء من اللیل، إذ کان یکون أخصر و أوضح و أبعد عن الإلباس أن یکون الترکیب قم اللیل نصفه. و قد أبطلنا قول من قال: إلا قلیلا استثناء من البدل و هو نصفه، و أن التقدیر: قم اللیل نصفه إلا قلیلا منه، أی من النصف. و أیضا ففی دعوى أن نصفه بدل من إلا قلیلا، و الضمیر فی نصفه عائد على اللیل، إطلاق القلیل على النصف، و یلزم أیضا أن یصیر التقدیر: إلا نصفه فلا تقمه، أو انقص من النصف الذی لا تقومه، أو زد علیه النصف الذی لا تقومه، و هذا معنى لا یصح، و لیس المراد من الآیة قطعا.

و قال الزمخشری: و إن شئت جعلت نصفه بدلا من قلیلا، و کان تخییرا بین ثلاث: بین قیام النصف بتمامه، و بین قیام الناقص منه، و بین قیام الزائد علیه و إنما وصف النصف بالقلة بالنسبة إلى الکل. و إن شئت قلت: لما کان معنى قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ: إذا أبدلت النصف من اللیل، قم أقل من نصف اللیل، رجع الضمیر فی منه و علیه إلى الأقل من النصف، فکأنه قیل: قم أقل من نصف اللیل، و قم أنقص من ذلک الأقل أو أزید منه قلیلا، فیکون التخییر فیما وراء النصف بینه و بین الثلث، و یجوز إذا أبدلت نصفه من قلیلا و فسرته به أن تجعل قلیلا الثانی بمعنى نصف النصف و هو الربع، کأنه قیل: أو انقص منه قلیلا نصفه، و تجعل المزید على هذا القلیل، أعنی الربع نصف الربع، کأنه قیل: أو زد علیه قلیلا نصفه. و یجوز أن تجعل الزیادة لکونها مطلقة تتمة الثلث، فیکون تخییرا بین النصف و الثلث و الربع. انتهى. و ما أوسع خیال هذا الرجل، فإنه یجوز ما یقرب و ما یبعد، و القرآن لا ینبغی، بل لا یجوز أن یحمل إلا على أحسن الوجوه التی تأتی فی کلام العرب، کما ذکرناه فی خطبة هذا الکتاب. و ممن نص على جواز أن یکون نصفه بدلا من اللیل أو من قلیلا الزمخشری، کما ذکرنا عنه. و ابن عطیة أورده مورد الاحتمال، و أبو البقاء، و قال: أشبه بظاهر الآیة أن یکون بدلا من قلیلا، أو زد علیه، و الهاء فیهما للنصف. فلو کان الاستثناء من النصف لصار التقدیر: قم نصف اللیل إلا قلیلا، أو انقص منه قلیلا. و القلیل المستثنى غیر مقدر، فالنقصان منه لا یتحصل. انتهى.

و أما الحوفی فأجاز أن یکون بدلا من اللیل، و لم یذکر غیره.

و قال ابن عطیة: و قد یحتمل عندی قوله: إِلَّا قَلِیلًا أنه استثناء من القیام، فیجعل اللیل اسم جنس. ثم قال: إِلَّا قَلِیلًا، أی اللیالی التی تخل بقیامها عند العذر البین و نحوه، و هذا النظر یحسن مع القول بالندب. انتهى، و هذا خلاف الظاهر.

و قیل: المعنى أو نصفه، کما تقول: أعطه درهما درهمین ثلاثة، ترید: أو درهمین، أو ثلاثة. انتهى، و فیه حذف حرف العطف من غیر دلیل علیه.

و قال التبریزی: الأمر بالقیام و التخییر فی الزیادة و النقصان وقع على الثلثین من آخر اللیل، لأن الثلث الأول وقت العتمة، و الاستثناء وارد على المأمور به، فکأنه قال: قم ثلثی اللیل إلا قلیلا، ثم جعل نصفه بدلا من قلیلا، فصار القلیل مفسرا بالنصف من الثلثین، و هو قلیل من الکل. فقوله: أَوِ انْقُصْ مِنْهُ: أی من المأمور به، و هو قیام الثلث، قَلِیلًا: أی ما دون نصفه، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ، أی على الثلثین، فکان التخییر فی الزیادة و النقصان واقعا على الثلثین.

و قال أبو عبد اللّه الرازی: قد أکثر الناس فی تفسیر هذه الآیة، و عندی فیه وجهان ملخصان، و ذکر کلاما طویلا ملفقا یوقف علیه من کتابه.

[2] . «نِصْفَهُ» بدل است برای «قلیلاً»؛ و آنگاه بار معنایی خود را بر «قلیلاً» دومی هم که در متن آمده (انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً) وارد می‌کند؛ پس ابتدا می‌فرماید شب را قیام کن مگر به اندازه نصفش. سپس می‌فرماید: می‌توانی از این نصفه، نصفه‌اش [= ربع] را کم کنی یا یا بر آن بیفزایی. یعنی محدوده مجاز تو بین یک چهارم تا سه‌چهارم می‌شود. البته خود زمخشری که این را مطرح کرده مطلب را پیچانده به نحوی که نتیجه‌اش تخییر بین یک‌چهارم و یک سوم و یک دوم می‌شود که به قول مرحوم مجلسی کاملا تکلف‌آمیز است و لذا اصل این بحث را در متن نیاوردم.

[3] . این مقدار کم و زیاد کردن را به اندازه یک ششم کل شب می‌توان دانست یعنی یک ششم کمتر بخوابد تا در نتیجه دوسوم شب را قیام کند ( ) ؛ یا یک ششم بیشتر بخوابد تا در نتیجه یک‌سوم شب را قیام کند ( )

[4] . مرحوم طبرسی گفته یعنی آن نصف را می‌توانی کم یا زیاد کنی («نِصْفَهُ» هو بدل من اللیل فیکون بیانا للمستثنى منه أی قم نصف اللیل و معناه صل من اللیل النصف إلا قلیلا و هو قوله «أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا» أی من النصف «أَوْ زِدْ عَلَیْهِ» أی على النصف؛ مجمع البیان، ج‏10، ص569)؛ اما این گونه اعراب توسط ابوحیان به شدت مورد مناقشه واقع شده چرا که مستلزم آن است که قسمتی از مطلب کاملا تکراری باشد: بگوید از این نیمی از شب را جز اندکی قیام کن، بعد دوباره بگوید می‌توانی از این نیمی از شب کم کنی.

[5] یک حالت دیگر هم در اینجا می‌توان در نظر گرفت و آن اینکه مرجع ضمیرِ «منه» و «علیه»، «قلیلا» باشد؛ یعنی این مقدار قلیلی که به تو اجازه قیام نکردن داده شده، را می‌توانی کم یا زیاد بکنی.

زمخشری حالت دیگری را هم تصویر کرده است که وقتی «نصف» را بدل از «قلیل» بگیریم، آنگاه چنین توضیح داده است:

و یجوز إذا أبدلت نصفه من قلیلا و فسرته به أن تجعل قلیلا الثانی بمعنى نصف النصف: و هو الربع، کأنه قیل. أو انقص منه قلیلا نصفه. و تجعل المزید على هذا القلیل، أعنى الربع، نصف الربع کأنه قیل: أو زد علیه قلیلا نصفه. و یجوز أن تجعل الزیادة لکونها مطلقة تتمة الثلث، فیکون تخییرا بین النصف و الثلث و الربع

اما چون به قول مرحوم مجلسی کاملا تکلف‌آمیز است، (بحارالانوار، ج84، ص129) و حتی ابوحیان هم این را محصول خیال‌پردازی وی به حساب آورده (و ما أوسع خیال هذا الرجل، فإنه یجوز ما یقرب و ما یبعد؛ البحر المحیط، ج10، ص314) در متن نیاوردم.

[6] . یا اینکه بگوییم در اولی دستور به اصل قیام برای نماز شب می‌دهد و در دومی زمانش را (که نیمه شب است) تعیین می‌کند و آنگاه کم و زیاد کردن، ناظر به زودتر و دیرتر بودن باشد، یعنی شاید می‌خواهد بفرماید: برای نماز شب قیام کن و در نیمه شب قیام کن حالا اگر اندکی زودتر یا دیرتر شد مهم نیست.

 


446-447) سوره مزّمّل (73) آیات 1-2 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الر

بسم الله الرحمن الرحیم

446) سوره مزّمّل (73) آیات 1-2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ؛ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً

 20 رمضان 1438

ترجمه

به نام خداوند رحمت‌گستر هماره رحیم؛

ای جامه به خود پیچیده!

شب را جز اندکی به‌ پا خیز!

نکات ترجمه

«الْمُزَّمِّلُ»

از ماده «زمل» و در اصل «المتزمّل» بوده است که حرف تاء به خاطر اینکه مخرج ادای آن به حرف زاء نزدیک است در هم ادغام شده‌اند (مجمع البیان، ج‏10، ص567).

برخی اصل ماده «زمل» را به معنای «بار سنگینی از میان بارهای سنگین بر دوش کشیدن» دانسته‌اند (معجم مقاییس اللغة، ج‏3، ص25) و برخی توضیح داده‌اند که به معنای تحمل کردن [بار سنگین] ی است به نحوی که با ‌پیچیده شدن همراه باشد که هم در مورد امور جسمانی به کار می‌رود مانند اینکه کسی با لباس‌های ضخیم خود را بشدت بپیچد یا بر روی شتر چنان بار گذاشته شود که گویی وی را کاملا احاطه کرده و در خود غرق نموده، و هم در مورد امور معنوی مانند اینکه گفته شود که کثرت عیالات او را در خود پیچاند.  (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص368)

«ازدمال» به معنای کل چیزی را یکدفعه بر دوش کشیدن است و «زامله» شتری است که برای حمل غذا و کالا استفاده می‌شود (کتاب العین، ج‏7، ص371) «تزمیل» را به معنای «مخفی کردن» و «در پارچه پیچیدن»، و «تزمّل» را به معنای «درون چیزی پیچیده شدن» (تلفّف) دانسته‌اند (القاموس المحیط، ج‏3، ص535).

بدین ترتیب، تعبیر «متزمّل» به معنای کسی است که خود را در پارچه (لباس یا بستر خواب) پیچیده است، و گفته‌ شده که استعاره است برای کسی که به خاطر دشواری کار، گویی می‌خواهد از انجامش شانه خالی کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص383)

این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

شأن نزول

روایت شده است که پیامبر ص [بعد از دریافت اولین وحی الهی ار غار حرا برگشت و] بر حضرت خدیجه وارد شد در حالی که داشت از جا کنده می‌شد و فرمود «زمّلونى» در همین حال بود که جبرئیل او را ندا داد: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»

تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص382؛ البحر المحیط، ج‏10، ص311

و روى أنّه دخل على خدیجة و قد جئث[1] فرقا، فقال: زمّلونى، فبینا هو على ذلک إذ ناداه جبرئیل علیه السّلام: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»

حدیث

1) از امام باقر ع درباره اینکه خداوند می‌فرماید: «شب را جز اندکی به‌ پا خیز!» سوال شد؛

فرمودند: خداوند به او دستور داد که هر شب نماز بگذارد؛ مگر اینکه شبی از شبها بر او بیاید که [نتواند] هیچ نمازی در آن نماز بگذارد.

تهذیب الأحکام، ج‏2، ص335

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» قَالَ أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ یُصَلِّیَ کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَ عَلَیْهِ لَیْلَةٌ مِنَ اللَّیَالِی لَا یُصَلِّی فِیهَا شَیْئاً.

توضیح

 ظاهرا امام ع در این حدیث «قلیلا» را استثنا از تعداد شبها دانسته، نه از مقدار شب؛ یعنی هر شب نماز بگذار مگر اندکی از شبها که مثلا به خاطر بیماری و ... از انجام نماز شب معذوری. (ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج‏4، ص517)


2) عده‌ای از شیعیان به منظور تهنیت به مناسبت ولادت امام زمان ع خدمت امام حسن عسکری ع می‌رسند و سوالاتی هم می‌پرسند از جمله اینکه می‌گویند به نظر ما چنین رسیده که وقت نمازهای یومیه در قرآن نیامده است و پیامبر ص خود آنها را تعیین کرده است. حضرت توضیح می‌دهند که این زمانها در قرآن تعیین شده است تا می‌رسند به اینکه:

... و نماز شب را هم بیان کرد؛ و بیان این مطلب در این کلام خداوند آمد آنجایی که تعبیر «بعد از نماز عشاء» (نور/58) را آورد؛ و این را خداوند در کتابش یاد کرد که: بعد از آن، نماز شب است و فرمود: «ای جامه به خود پیچیده! شب را جز اندکی به‌ پا خیز! نصف آن یا اندکی کمتر یا بیشتر؛ و قرآن را به ترتیل بخوان» و این «نصف و بیشتر» را تبیین کرد و فرمود: «همانا پروردگارت مى‏داند که تو نزدیک به دو سوّم از شب یا نصف آن یا یک سوّم آن را [به نماز] برمى‏خیزی؛ و نیز گروهى از کسانى که با تواند، و خداست که شب و روز را اندازه‏گیرى مى‏کند» (مزمل/20) تا آخر سوره.

الهدایة الکبرى، ص348

عَنْ عِیسَى بْنِ مَهْدِیٍّ الْجَوْهَرِیِّ قَالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ الْحَسَنُ بْنُ مَسْعُودٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ عَتَّابٌ وَ طَالِبٌ ابْنَا حَاتِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ، وَ أَحْمَدُ بْنُ الْخَصِیبِ، وَ أَحْمَدُ بْنُ جِنَانِ مِنْ جُنْبُلَا إِلَى سَامَرَّا فِی سَنَةِ سَبْعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ ... فَلَمَّا دَخَلْنَا عَلَى سَیِّدِنَا أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بَدَأْنَا بِالْبُکَاءِ قَبْلَ التَّهْنِئَة ...

فَقَالَ سَیِّدُنَا إِنَّ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ وَ أَوْقَاتَهَا سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ لَا الْخَمْسُ مُنَزَّلَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ قَائِلٌ مِنَّا: رَحِمَکَ اللَّهُ مَا اسْتَسَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) إِلَّا مَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ: أَمَّا صَلَوَاتُ الْخَمْسِ فَهِیَ‏ عِنْدَ أَهْلِ الْبَیْتِ کَمَا فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ وَ هِیَ إِحْدَى وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی سِتَّةِ أَوْقَاتٍ أُبَیِّنُهَا لَکُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُه‏.

... وَ بَینَ صَلَاةِ اللَّیْلِ وَ قَدْ جَاءَ بَیَانُ ذَلِکَ فِی قَوْلِهِ «وَ مِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ» فَذَکَرَهَا اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ سَمَّاهَا وَ مِنْ بَعْدِهَا صَلَاةُ اللَّیْلِ حَکَى فِی قَوْلِهِ: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا وَ بَیَّنَ النِّصْفَ وَ الزِّیَادَةَ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

از جمله چیزهایی که رسول الله به حضرت علی ع سفارش کرد این بود که...

علی جان! مومن سه شادی در دنیا دارد:

دیدار برادران [دینی]

[رسیدن وقت] افطار در روزه؛

و تهجد (شب‌زنده‌داری برای عبادت) در آخر شب.

علل الشرائع، ج‏2، ص366

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ فِیمَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیّاً ع‏ ...

یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ الْإِفْطَارُ فِی الصِّیَامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّیْل.[2]

4) از امام سجاد ع سوال شد: چه می‌شود که کسانی که به تهجد در شب مشغول‌اند خوش‌سیماترین مردمانند؟

فرمود: چون آنها با خداوند خلوت کرده‌اند و خداوند خلعتی از نور خود بر آنها پوشاند.

علل الشرائع، ج‏2، ص366

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع‏ قَالَ:

سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مَا بَالُ الْمُتَهَجِّدِینَ بِاللَّیْلِ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً؟

قَالَ لِأَنَّهُمْ خَلَوْا بِاللَّهِ فَکَسَاهُمُ اللَّهُ مِنْ نُورِهِ.


5) از نوف بکالی روایت شده است که شبی نزد امیرالمومنین ع بیتوته کردم. او تمام شب را نماز گزارد و هر از چند یکبار بیرون می‌آمد و به آسمان نگاهی می‌کرد و قرآن تلاوت می نمود. مدتی که از تاریکی شب گذشته بود به من نزدیک شد و فرمود: نوف! خوابیده‌ای یا هنوز رمقی داری؟ گفتم: رمقی دارم و با چشمانم از تو رمق می‌گیرم یا امیرالمومنین!

فرمود: نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا و راغبان به آخرت؛ آنان‌اند که زمین را بساط، و خاکش را بستر، و آبش را پاکی، و قرآن را عبا [= روپوش، روانداز] ، و دعا را شعار خود قرار دادند؛ از دنیا کنده شدند همانند شیوه حضرت عیسی ع، که خداوند عز و جل به حضرت عیسی ع وحی کرد:

به بزرگان بنی‌اسرائیل بگو در خانه‌ای از خانه‌های من وارد نشوند مگر با دلهایی طاهر و چشمانی خاشع و دستانی پاک؛ وبگو که هرچه می‌خواهید دعا کنید که دعای هیچیک از شما را که بر عهده‌اش مظلمه‌ای از جانب خلایقم باشد، استجابت نمی‌کنم.

الخصال، ج‏1، ص338

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ نَوْفٍ قَالَ:

بِتُّ لَیْلَةً عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع فَکَانَ یُصَلِّی اللَّیْلَ کُلَّهُ وَ یَخْرُجُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ فَیَنْظُرُ إِلَى السَّمَاءِ وَ یَتْلُو الْقُرْآنَ قَالَ فَمَرَّ بِی بَعْدَ هُدُوءٍ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ یَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ قُلْتُ بَلْ رَامِقٌ أَرْمُقُکَ بِبَصَرِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ یَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ أُولَئِکَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ دِثَاراً وَ الدُّعَاءَ شِعَاراً وَ قُرِّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْرِیضاً عَلَى مِنْهَاجِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع قُلْ لِلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا یَدْخُلُوا بَیْتاً مِنْ بُیُوتِی إِلَّا بِقُلُوبٍ طَاهِرَةٍ وَ أَبْصَارٍ خَاشِعَةٍ وَ أَکُفٍّ نَقِیَّةٍ وَ قُلْ لَهُمُ اعْلَمُوا أَنِّی غَیْرُ مُسْتَجِیبٍ لِأَحَدٍ مِنْکُمْ دَعْوَةً وَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی‏ قِبَلَهُ مَظْلِمَةٌ.

تدبر

1) «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»

مقصود از این مخاطب قرار دادن پیامبر با این واژه چیست؟

الف. همان معنای ساده آن است «ای جامه به خود پیچیده» (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص568) از این جهت که وقتی از غار حرا برگشت، از شدت حالی که به ایشان دست داده بود خود را در جامه و پتو پیچیده بود.[3]

ب. یعنی ای کسی که عبای نبوت را به خود پیچیده‌ای، یعنی قرار است سنگینی بار این مسئولیت را تحمل کنی (عکرمه، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص568)

ج. این تعبیر گرفته شده از حالت هنگام خطاب است؛ عرب وقتی بخواهد با ملاطفت، و نه عتاب، کسی را خطاب قرار دهد، از حالتی که در آن است کلمه مشتق می‌سازد؛ و این مورد هم از همین باب است؛ همان گونه که یکبار پیامبر ص حضرت علی ع را دید که خوابیده و صورت بر خاک گذاشته و خطاب کرد «ابوتراب، بلند شو» (سهیلی، به نقل البحر المحیط، ج‏10، ص311)[4]

د. این عبارت، نه عتاب، بلکه تحسین ایشان است به وضعیتی که داشته، گویی دامن همت به کمر زده و لباسش را سخت به خود پیچیده و آماده انجام مسئولیت گردیده است. (فقه القرآن (راوندی)، ج‏1، ص170)[5]

ه. چه‌بسا ناشی از این باشد که پیامبر در ابتدای دعوتش که با تمسخر و اذیت مواجه شد، فشار غم بر ایشان چنان بوده که پتو به خود پیچیده که بخوابد تا اندکی از این فشارها بیاساید، و خطاب می‌شود: ای که چنین جامه بخود پیچیده‌ای بلند شو و نماز شب بخوان و با استعانت از نماز، بر صبر و استقامتت در این مسیر بیفزا؛ همان که در جای دیگر فرمود: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» (بقره/15) (المیزان، ج20، ص60)

و. ...


2) «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»

برخی از این آیه استفاده در سیر و سلوک کرده‌اند. مثلا ملاصدرا پس از اینکه توضیح می‌دهد اهل معرفت برای سیر و سلوک شروطی مطرح کرده‌اند که یکی از آنها خلوت است؛ و خلوت کامل آن است که نه تنها پیرامون شخص کسی نباشد بلکه همه‌جا هم تاریک باشد که چیزی توجه شخص را به خود جلب نکند؛ می‌گوید نمی‌بینی خداوند متعال گاه پیامبر ص را با تعابیر «مدثر» و «مزمل» خطاب قرار می داد. (شرح أصول الکافی، ج‏1، ص449)


3) «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ؛ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»

می‌دانیم که اگرچه این آیات مخاطبش پیامبر ص بوده، اما شأن نزول هیچگاه مضمون آیه را تخصیص نمی‌زند و ما هم باید خود را مخاطب قرآن بدانیم.

شاید برای شما هم پیش آمده است:

در فشار ناملایمات انسان گاه دلش می‌خواهد به رختخواب برود و با پیچیدن پتو به دور خود، بخوابد تا از ناملایمات بیاساید. چه‌بسا این تعبیر، می‌تواند خطاب کند که ای کسی که در ناملایمات قرار گرفته‌ای! به جای اینکه با پناه بردن به رختخواب بخواهی از ناملایمات زندگی خلاص شوی، بلند شو و در دل شب نماز و قرآن بخوان و از خدایت یاری و استعانت بجوی، که آن صرفا مُسکّن است و این دوای شفابخش. (اقتباس از المیزان، ج20، ص60)


4) «قُمِ اللَّیْلَ»

مراد از «قیام شب» چیست؟

الف. قیام برای خصوص «نماز شب» است. (المیزان، ج20، ص60)

ب. قیام برای نماز در شب، اعم از «نماز شب» به صورت خاص (یعنی همان یازده رکعتی که هشت‌تایش نافله شب است و دوتایش شع و یکی وتر) یا هر نماز د تهجد دیگری در شب. (المیزان، ج20، ص60؛ مجمع‌البیان، ج10، ص568)

ج. شب‌زنده‌داری به معنای عام، اعم از اقامه نماز یا قرآن یا دعا و مناجات و ... .

د. ...

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند                    گرد در و بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب بربندند                        الا در عاشقان که شب باز کنند

https://ganjoor.net/abusaeed/robaee-aa/sh260/ [6]


5) «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»

درباره استثنای «اندکی» از قیام شب حداقل دو معنا گفته شده است که با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا) همگی ممکن است مد نظر بوده باشد:

الف. استثناء از «کل شب» است، یعنی فقط اندکی از شب تا سحر را بخواب و بقیه‌اش به قیام بگذران. (مجمع‌البیان، ج10، ص568)

ب. استثناء از «کل شب‌ها» است، یعنی فقط اندکی از شب‌ها باشد که به قیام لیل اقدام نکنی (حدیث1)


6) «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً»

چرا این اندازه بر قیام شب تاکید شده است؟

الف. شاید بدین جهت که مشغولیت‌های انسان کمتر است؛ همان که در آیه 7 همین سوره تذکر می‌دهد که «روز گرفتاری‌ها و مشغله‌هایت فراوان است»

ب. چون شب همه به خواب می‌روند و انسان تنها می‌ماند و در خلوت راحت‌تر و خالصانه‌تر می‌تواند متوجه خدا شود.

ج. ...

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر کسی حقیقت ملکوتی خود را جدی بگیرد، می‌فهمد که دنیا مسیر گذر است، نه مقصد؛ پس برنامه دنیایی‌اش باید تابع هدف نهایی‌اش باشد، نه همّ و غمّ اصلی‌اش دنیا باشد. و هدف نهایی ما رسیدن به رضوان الله است؛ پس برقراری ارتباط با خدا باید محور برنامه‌های ما باشد، نه حاشیه آن.

تاملی با خویش

آیا این چنین‌ایم؟

راستی شبها چه اندازه زمان پای شبکه‌های مجازی و تلویزیون و ... می‌گذرانیم، و چه اندازه حال و رمق برای عبادت و نماز و دعا داریم؟

از خدا بخواهیم به حق این شبهای قدر دست ما را بگیرد و شب‌زنده‌داری این شبها پرتوی بر تمامی شب‌های سال‌مان بیفکند و برای ما مقدر کنند که ان‌شاءالله هر شب را مقداری به ارتباط خاص با خدا بپردازیم.




[1] . در نسخه الکترونیکی تفسیر التقلین (احتمالا به تبع نسخه چاپی) «جئت» آورده که قطعا اشتباه و بی‌معنی است، بلکه «جُئِثَ» بوده است که اصلا در الفایق فی غریب الحدیث، ج‏1، ص160 همین روایت را برای ذکر نمونه‌ای از کاربرد این کلمه آورده است.

[2] . روایات در باب نماز شب بسیار است. از باب تیمن و تبرک به برخی اشاره می شود:

وَ وَصَّى رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی الْوَصِیَّةِ الظَّاهِرَةِ إِلَیْهِ فَقَالَ فِیهَا وَ عَلَیْکَ یَا عَلِیُّ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ یَا عَلِیُّ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ یَا عَلِیُّ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ (المقنعة، ص119)

وَ قَالَ الصَّادِقُ ع لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَمْ یُصَلِّ صَلَاةَ اللَّیْل‏ (المقنعة، ص119)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هَارُونَ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَتَى أُصَلِّی صَلَاةَ اللَّیْلِ فَقَالَ صَلِّهَا آخِرَ اللَّیْلِ قَالَ فَقُلْتُ فَإِنِّی لَا أَسْتَنْبِهُ فَقَالَ تَسْتَنْبِهُ مَرَّةً فَتُصَلِّیهَا وَ تَنَامُ فَتَقْضِیهَا فَإِذَا اهْتَمَمْتَ بِقَضَائِهَا بِالنَّهَارِ اسْتَنْبَهْتَ. (تهذیب الأحکام، ج‏2، ص335)

[3] . از سدی هم این مطلب نقل شده است که: معناه یا أیها النائم و کان قد تزمل للنوم (مجمع البیان، ج‏10، ص568)

[4] سهیلی در ابتدای این توضیح اصرار دارد که این را نباید جزء اسامی پیامبر ص به شمار آورد، اما به نظر می‌رسد که چنین اصراری بی‌وجه است بویژه که در برخی از احادیث این به عنوان اسم حضرت آمده، [البته نه به معنای اسمی که در جامعه ایشان را این گونه خطاب قرار دهند، که احتمالا منظور سهیلی هم همین بوده است]

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَعْمَشَ بْنِ عِیسَى عَنْ حَمَّادٍ الطیافی [الطَّنَافِسِیِ‏] عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِی کَمْ لِمُحَمَّدٍ اسْمٌ فِی الْقُرْآنِ قَالَ قُلْتُ اسْمَانِ أَوْ ثَلَاثٌ فَقَالَ یَا کَلْبِیُّ لَهُ عَشَرَةُ أَسْمَاءَ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً وَ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ وَ یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ وَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ وَ یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ وَ یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا فَالذِّکْرُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ مُحَمَّدٍ ص وَ نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ فَاسْأَلْ یَا کَلْبِیُّ عَمَّا بَدَا لَکَ قَالَ فَأُنْسِیتُ وَ اللَّهِ الْقُرْآنَ کُلَّهُ فَمَا حَفِظْتُ مِنْهُ حَرْفاً أَسْأَلُهُ عَنْهُ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص512)

[5] . و قوله تعالى یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ لیس بتهجین بل هو ثناء علیه و تحسین لحاله التی کان علیها ثم أمره بأن یختار على الهجود التهجد و على التزمل التشمر لا جرم أن رسول الله ص أقبل على إحیاء اللیالی مع إصباحه حتى ظهرت السماء فی وجوههم

[6] . این شعر در آدرس فوق جزء رباعیات ابوسعید ابوالخیر ثبت شده است.

جالب اینجاست که با اندک تفاوتی همین شعر جزء‌رباعیات بابا افضل کاشانی هم ثبت شده است:

برخیز که عاشقان به شب راز کنند              گرد در و بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب در بندند            الا در عاشقان که شب باز کنند

http://ganjoor.net/babaafzal/robba/sh69/

 


کلیاتی درباره سوره مزمل

بسم الله الرحمن الرحیم

با توجه به اینکه فرازی از مباحث سوره احزاب به پایان رسید و از آیه 28 فراز جدیدی شروع می‌شود؛ فعلا پرداختن به مباحث سیاسی اجتماعی را به همین جا بسنده می‌کنیم و با توجه به حال و هوای ماه مبارک رمضان، ان‌شاءالله از امروز به سراغ سوره مزمل خواهیم رفت.


نکته علوم قرآنی: تعداد آیات سوره

درباره اینکه تعداد آیات این سوره چندتاست عدد 18 و 19 و 20 مطرح شده است. یکی از علل این تفاوت آن است که برخی دو آیه اول را مجموعاً یک آیه دانسته‌اند.

توضیح تخصصی علوم قرآنی

قبلا درباره یکسان‌ساری مصحف در زمان عثمان توضیح داده شد که وی «پنج مصحف» در شهرهای مدینه، مکه، کوفه، بصره و شام قرار داد، که «هفت قرائت»ی که امروزه رایج‌تر است، بر اساس همین پنج مصحف است (در کوفه سه قرائت رواج یافت). (در جلسه280 http://yekaye.ir/al-hegr-15-41/  و سپس جلسه342 http://yekaye.ir/al-balad-90-13/  و نیز در پاورقی اول جلسه356 http://yekaye.ir/al-alaq-96-9-10/#_ftn1  و جلسه375، تدبر4 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-17/ )

اما «درباره تعداد آیات قرآن، شش روایت» وجود دارد که دوتای آنها به عنوان روایت مدینه (مدنی اول، و مدنی اخیر) و چهار‌تای دیگر به عنوان روایت اهل کوفه، مکه، بصره و شام مطرح است. این روایت‌ها بر اساس این بوده است که در یک روایت گاه دو آیه را یک آیه به حساب می‌آورده‌اند یا معتقد بوده‌اند این دو آیه است؛ در مورد دو عدد مربوط به مدینه هم می‌دانیم که قاری اهل مدینه نافع بوده است و وی دو راوی داشته است: ورش و قالون. عدد «مدنی اول» همان است که قرائت قالون را بر اساس آن تنظیم می‌کنند و عدد «مدنی اخیر» آن است که قرائت «ورش» را بر اساس آن تنظیم می‌کنند.

به هر حال، امروزه دقیقا محل تفاوت این دیدگاهها معلوم است. بر این اساس درباره تعداد آیات قرآن این نظرات مطرح شده است:

مکتب کوفی: 6236 آیه

مکتب مکی: 6219

مکتب مدنی: (دو عدد دارد) 6000 و 6214 آیه

مکتب بصری: 6204 آیه

مکتب شامی: 6225 آیه.

شماره‌گذاری مصحف عثمانی (که اکنون رایج‌ترین مصحف است)‌ بر اساس عدد کوفی بوده است.[1] توضیح این بحث به زبان عربی در لینک زیر می‌توانید مطالعه کنید.

http://www.nquran.com/index.php?group=view&rid=21609 [2]

بر همین اساس، در سوره مزمل سه عدد مطرح شده است.

به نظر اهل کوفه و شام و «مدنی اول» 20 آیه است (چنانکه در مصحف کنونی چنین است.) که همگی «یا أیها المزمل» را یک آیه مستقل به حساب آورده‌اند.

به نظر اهل مکه هم 20 آیه است با این تفاوت که آنها نه این آیه، بلکه عبارت «إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً» در آیه 15 را یک آیه مستقل به حساب آورده‌اند.

به نظر اهل بصره 19 آیه است. چون هیچیک از این دو را مستقل ندانسته‌اند.

به نظر «مدنی اخیر» 18 آیه است. چون علاوه بر موارد فوق، آیه 17 (فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیبا) را هم مستقل ندانسته و آن را همراه با آیه بعد، یک آیه به حساب آورده است. (مجمع البیان[3]، ج‏10، ص565؛ التبیان فى تفسیر القرآن[4]، ج‏10، ص160)


سوره مزمل را از سوره‌های مکی، و برخی دومین سوره نازل شده (یعنی بلافاصله بعد از سوره علق) دانسته‌اند (شواهد التنزیل، ج‏2، ص414)[5] هرچند برخی معتقدند که مورد یکی دو‌ آیه آن در مدینه نازل شده است و بعدا [به دستور پیامبر ص] در این سوره قرار داده شده است. (از ابن‌عباس و قتاده در مورد آیه10، و از ثعلبی در مورد آیه20 چنین روایت شده است؛ الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج‏19، ص31)[6].

اهمیت قرائت سوره مزمل

1) از رسول خدا روایت شده است:

کسی که سوره مزمل را بخواد، تنگنا در دنیا و آخرت از او برداشته می‌شود.

مجمع البیان ، ج‏10، ص565

أبی بن کعب قال قال رسول الله ص:

و من قرأ سورة المزمل رفع عنه العسر فی الدنیا و الآخرة.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که سوره مزمل را در نماز عشاء یا در آخر شب بخواند شب و روز همراه با سوره مزمل براو شاهد خواهند بود و خداوند او را به حیات طیبه زنده کند و به مرگ طیب بمیراند.

ثواب الأعمال، ص120؛ مجمع البیان ، ج‏10، ص565؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا ع، ص343

بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ جَابِرٍ [حازم] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُزَّمِّلِ فِی الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَوْ فِی آخِرِ اللَّیْلِ کَانَ لَهُ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ شَاهِدَیْنِ مَعَ سُورَةِ الْمُزَّمِّلِ وَ أَحْیَاهُ اللَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ أَمَاتَهُ مِیتَةً طَیِّبَةً.



[1] . علامه طباطبایی در المیزان، ج13، ص232-233 چنین توضیح داده‌اند:

و أما عدد الآی فلم یرد فیه نص متواتر یعرف الآی و یمیز کل آیة من غیرها و لا شی‏ء من الآحاد یعتمد علیه، و من أوضح الدلیل على ذلک اختلاف أهل العدد فیما بینهم و هم المکیون و المدنیون و الشامیون و البصریون و الکوفیون.

فقد قال بعضهم: إن مجموع القرآن ستة آلاف آیة، و قال بعضهم: ستة آلاف و مائتان و أربع آیات، و قیل: و أربع عشرة، و قیل: و تسع عشرة، و قیل: و خمس و عشرون، و قیل: و ست و ثلاثون.

و قد روى المکیون عددهم عن عبد الله بن کثیر عن مجاهد عن ابن عباس عن أبی بن کعب، و للمدنیین عددان ینتهی أحدهما إلى أبی جعفر مرثد بن القعقاع و شیبة بن نصاح، و الآخر إلى إسماعیل بن جعفر بن أبی کثیر الأنصاری و روى أهل الشام عددهم عن أبی الدرداء، و ینتهی عدد أهل البصرة إلى عاصم بن العجاج الجحدری، و یضاف عدد أهل الکوفة إلى حمزة و الکسائی و خلف قال حمزة أخبرنا بهذا العدد ابن أبی لیلى عن أبی عبد الرحمن السلمی عن علی بن أبی طالب.

و بالجملة لما کانت الأعداد لا تنتهی إلى نص متواتر أو واحد یعبأ به و یجوز الرکون إلیه و یتمیز به کل آیة عن أختها لا ملزم للأخذ بشی‏ء منها فما کان منها بینا ظاهر الأمر فهو و إلا فللباحث المتدبر أن یختار ما أدى إلیه نظره.

و الذی روی عن علی (ع) من عدد الکوفیین معارض بأن البسملة غیر معدودة فی شی‏ء من السور ما خلا فاتحة الکتاب من آیاتها مع أن المروی عنه (ع) و عن غیره من أئمة أهل البیت (ع) أن البسملة آیة من القرآن و هی جزء من کل سورة افتتحت بها و لازم ذلک زیادة العدد بعدد البسملات.

و هذا هو الذی صرفنا عن إیراد تفاصیل ما ذکروه من العدد هاهنا، و ذکر ما اتفقوا على عدده من السور القرآنیة و هی أربعون سورة و ما اختلفوه فی عدده أو فی رءوس آیة من السور و هی أربع و سبعون سورة و کذا ما اتفقوا على کونه آیة تامة أو على عدم کونه آیة مثل «الر» أینما وقع من القرآن و ما اختلف فیه، و على من أراد الاطلاع على تفصیل ذلک أن یراجع مظانه.

البته اشکال ایشان در مورد بسم الله ظاهرا وارد نیست زیرا در روایات نفرموده اند که بسم الله آیه مستقلی است، در حالی که اینجا بحث بر سر استقلال آیه است.

[2] . توضیح المراد بالاختلاف فی عدّ الآی:

الاختلاف فی علم عدّ الآی یراد به الاختلاف فی تحدید موضع انتهاء الآیات، ولا یعنی زیادة آیات، أو نقصها، أو زیادة ألفاظ، فسورة الإخلاص مثلًا أربع آیات فی العد المدنی الأول، والعد المدنی الثانی، والعد البصری، والعد الکوفی، وخمس آیات فی العد المکی، والعد الشامی، وخلافهم  فی قوله تعالى:  {لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ} هل هی آیة أم آیتان؟ فمن عدّها آیة واحدة، فالسورة عنده أربع آیات، ومن عدها آیتین فالسورة عنده خمس آیات.

أهل العدد ستة، وهذ العدد موافق لعدد المصاحف التی وجه بها سیدنا عثمان بن عفان -رضی الله عنه- إلى الأمصار، وتفاصیلها کما یلی:

* العدّ المدنی الأول: وهو ما یرویه نافع، عن شیخیه أبی جعفر، وشیبة بن نصاح؛ ویرویه الکوفیون عنهم، دون تعیین أحد منهم بعینه، وهو العد الذی اعتمدناه لقالون، وأبی جعفر.

واختلف عنه فی "فعقروها" من قوله تعالى: {فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا}[الشمس: 14] ، وقد اعتمدنا عده له.

*  العدّ المدنی الأخیر: هو ما یرویه إسماعیل بن جعفر، وقالون، عن سلیمان بن مسلم بن  جماز، عن شیبة، وأبی جعفر، وهو العد الذی اعتمدناه لورش.  وقد وقع الخلاف بین أبی جعفر، وشیبة فی ستة مواضع، وبیانها:

 1- "تحبون" فی قوله تعالى:{لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ}[آل عمران: 92]، وقد اعتمدنا ترک عدها للمدنی الأول، وعدها للمدنی الأخیر.

2- "إبراهیم" فی قوله تعالى {فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ}[ آل عمران:97 ]، وقد اعتمدنا عدها للمدنی الأول، وترک عدها للمدنی الأخیر.

3- "لیقولون" فی قوله تعالى {وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ}[الصافات: 167]، وقد اعتمدنا ترک عدها للمدنی الأول، وعدها للمدنی الأخیر.

4- "نذیر" فی قوله تعالى {قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ}[الملک:9]، وقد اعتمدنا ترک عده للمدنی الأول، والأخیر.

5- "طعامه" فی قوله تعالى {فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ}[عبس: 24]، وقد اعتمدنا ترک عدها للمدنی الأول، وعدها للمدنی الأخیر.

6- "تذهبون" فی قوله تعالى {فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ}[التکویر: 26]، وقد اعتمدنا ترک عدها للمدنی الأول، وعدها للمدنی الأخیر.

 * العدّ المکی: ما رواه عبد الله بن کثیر، عن مجاهد بن جبر، عن ابن عباس -رضی الله عنه-، عن أبیّ بن کعب -رضی الله عنه-، عن رسول الله صلى الله علیه وسلم، وهو العد الذی اعتمدناه لابن کثیر.

- وقد اختلف عن المکی فی "المسلمین" من قوله تعالى: {وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ}[الحج: 78]، وقد اعتمدنا عدها له.

- واختلف عنه فی "قریبا" من قوله تعالى: {إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا}[النبأ: 40]، وقد اعتمدنا عدها له.

- واختلف عنه فی "فعقروها" من قوله تعالى: {فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا}[الشمس: 14]، وقد اعتمدنا عدها له.

 * العدّ البصری: ما یرویه عاصم الجحدری، وأیوب بن المتوکل، ویعقوب الحضرمی، وهو العد الذی اعتمدناه لأبی عمرو البصری، ویعقوب الحضرمی.

وقد اختلف عن البصری فی "أقول" من قوله تعالى: {قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ}[ص: 84]،  وقد اعتمدنا عدم عدها له.

 * العد الکوفی: ما رواه حمزة الزیات، عن ابن أبی لیلى، عن أبی عبد الرحمن السلمی، عن علی بن أبی طالب -رضی الله عنه-، وسفیان الثوری، عن عبد الأعلى، عن  أبی عبد الرحمن السلمی، عن علی بن أبی طالب -رضی الله عنه-، وهو العد الذی اعتمدناه لعاصم، وحمزة، والکسائی، وخلف فی اختیاره.

 * العدّ الدمشقی: وهو ما رواه یحیى بن الحارث الذماری، عن عبد الله بن عامر، عن أبی الدرداء -رضی الله عنه-، وهو العد الذی اعتمدناه لابن عامر.

 وبعضهم یزید عدًّا سابعًا هو العد الحمصی: وهو ما رواه شریح بن یزید، مسندًا إلى خالد بن معدان.

[3] . ثمانی عشرة آیة المدنی الأخیر و تسع عشرة بصری عشرون فی الباقین.

اختلافها: ثلاث آیات «الْمُزَّمِّلُ» کوفی شامی و المدنی الأول «شِیباً» غیر المدنی الأخیر «إِلَیْکُمْ رَسُولًا» مکی.

[4] . و هی عشرون آیة فی الکوفی و المدنی الاول و تسع عشرة فی البصری و ثمانی عشرة فی المدنی الأخیر

[5] . حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَبِیبٍ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغَوِیُّ بِهَا قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُلْقَانِیُّ حَدَّثَنَا الْمُطَهَّرُ بْنُ الْحَکَمِ الْکَرَابِیسِیُّ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ وَاقِدٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَوَّلُ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ بِمَکَّةَ بِلَا خِلَافٍ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» ثُمَّ «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ» [وَ سَاقَ الْکَلَامَ‏] إِلَى [قَوْلِهِ:]. وَ أَوَّلُ مَا نَزَلَ بِالْمَدِینَةِ الْبَقَرَةُ، ثُمَّ الْأَنْفَالُ إِلَى قَوْلِهِ: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ ثُمَّ آلُ عِمْرَانَ، ثُمَّ الْأَحْزَابُ، ثُمَّ الْمُمْتَحِنَةُ، ثُمَّ النِّسَاءُ، ثُمَّ إِذَا زُلْزِلَتْ ثُمَّ الْحَدِیدُ، ثُمَّ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ الرَّعْدُ، ثُمَّ الرَّحْمَنُ، ثُمَّ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ، ثُمَّ الطَّلَاقُ، ثُمَّ لَمْ یَکُنْ، ثُمَّ الْحَشْرُ.

[6] . سورة المزمل وهی سبع و- عشرون آیة مکیة کلها فی قول الحسن و- عکرمة و- عطاء و- جابر. و- قال ابن عباس و- قتادة: إلا آیتین منها: وَ- اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ [المزمل: 10] و- التی تلیها، ذکره الماوردی. و- قال الثعلبی: قوله تعالى: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى‏ [المزمل: 20] إلى آخر السورة، فإنه نزل بالمدینة.

البته شیخ طوسی (در تبیان، ج10، ص160) می‌گوید : «مکیة فی قول ابن عباس و الضحاک» و استثنای مذکور را نمی‌آورد اما لزوما منافاتی ندارد چون ابن‌عباس هم بقیه سوره را مکی می‌داند.

 


جمعبندی آیات 1-27 سوره احزاب

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت امیرالمومنین ع را تسلیت عرض می کنم

در سوره احزاب، خداوند متعال تذکر می‌دهد که انسان دو دل در سینه ندارد که دو جهت‌گیری ناسازگار را در دل خود جای دهد؛ لذا به پیامبرش [چه رسد به عموم مسلمانان] دستور داد از کافر و منافق اطاعت مکن و از وحی اطاعت کن و در این راه از چیزی نترس که اگر بر خدا توکل کنی خدا تو را کفایت می‌کند.

در این میان، پس از اینکه اعتبار رسومی مانند پدرخواندگی و یا اینکه زن همچون مادر باشد، را زیر سوال برد و فرمود که اینها فقط در حد لقلقه زبان است و ارزشی ندارد و معیار اصلی همان روابط واقعی والدین و فرزندان است (و البته تذکر داد اگر غیرعامدانه از این رسوم تبعیت کردید، زیاد عیبی ندارد؛ توبه کنید که خدا بخشنده است و به آنچه در دلتان می‌گذرد و عمداً می‌گویید بیشتر اهمیت می‌دهد)؛ اعتبار جدیدی را مطرح کرد و آن نسبتی است که پیامبر ص با امت برقرار می‌کند؛ که این نسبت از نسبت پدر-فرزندی بالاتر است.

سپس به سلسله تاریخی انبیاء اشاره کرد، که اگر سخن از اطاعت نکردن از کافر و منافق، مبارزه با سنتهای باطل، ولایت پیامبر بر مومنان، و خلاصه، تبعیت از وحی در تمام شئون زندگی است، تمام این سخنان ریشه در یک جریان واحد تاریخی دارند که توسط پیامبران برای بشر تبیین شده و خداوند در ابلاغ آن به بشر از همگی‌شان عهد گرفته و هدف این بوده که در این فراز و نشیب‌ها، راستگویان و کافران به نتیجه عمل خود برسند.

در ادامه به سراغ داستان جنگ احزاب می‌رود که نمونه‌ای عینی است از وضعیت دشوار مسلمانان و امداد الهی (یعنی همان که باید از کفار و منافقان اطاعت نکنند؛ و قبول کنند که خدا برایشان کافی است)، که چه‌بسا بتوان گفت آنچه در آیات قبل، در قالب یک بیانات کلی مطرح شد، در این آیات به نحو انضمامی و با گزارشی از واقعه‌ای عینی، ارائه می‌شود تا امکان فهم عینی‌تر آن دستورالعمل کلی بهتر مهیا شود.

سیر واقعه در سوره به این صورت است که ابتدا از یک هجوم همه‌جانبه دشمن و ابتلای شدید یاد می‌کند و آنگاه به تشریح موضع‌گیری دو جبهه حق و باطلی که درون جامعه دینی وجود دارد، می‌پردازد: در یک جبهه منافقان و بیماردلان بودند که وعده خدا و رسول را فریب شمردند و منطق‌شان دو کلمه بود: نمی‌توانیم، خودمان مشکلات مهمتری داریم و چه معنا دارد که برای ارزش‌های دینی این اندازه هزینه دهیم؛ و در طرف دیگر مومنان واقعی بودند که همین سختی‌ها بر ایمان و تسلیم آنها افزود.

قرآن کریم ریشه منطق منافقان و بیماردلان را دنیازدگی و غفلت از مساله مرگ دانست (که بالاخره مرگ یک واقعیت گریزناپذیر برای انسان است؛ و با فرار از جنگ، نمی‌توانید از مرگ فرار کنید) و هشدار داد که اگر خدا بدی یا رحمتی برای شما بخواهد، هیچکس نمی‌تواند جلوی او بگیرد.

آنگاه کالبدشکافی‌ای از وضعیت منافقان برای مخاطبان ارائه نمود که آنها سه ویژگی مهم دارند: مانع‌تراشی در کارها؛ پرمدعی و دارای نفوذ اجتماعی‌؛ و عافیت‌طلب؛ و سپس، این روحیه عافیت‌طلبی و منفعت‌طلبی آنان را تفصیل داد:

در مواجهه با شما زیاده‌خواه و خودخواه‌‌اند؛

در مواجهه با معرکه‌های سخت، هنگامی که ترس و خطر جدی است، از ترس نزدیک است قالب تهی کنند؛ اما همین که خطر دور و اوضاع تثبیت شد، طلبکار می‌شوند.

و توضیح داد که دلبستگی به زندگی و ترس از مرگ چگونه مدل محاسباتی آنها را دچار اختلال کرده و چه خیالاتی که در جان و روح آنها رقم می‌زند: شکست دشمن را حتی تا مدتی بعد از فرار دشمن، باور نمی‌کنند؛ و در مجموع، رفاه و امنیت در جامعه کفر را بر ماندن و مبارزه کردن با مشکلات در جامعه دینی ترجیح می‌دهند.

سپس سراغ مومنان واقعی رفت و بعد از اینکه تذکر داد که اسوه شما، نه این منافقان، بلکه پیامبر ص باید باشد، موضعگیری مومنان واقعی را این گونه معرفی کرد که این سختی‌ها تنها بر ایمان و تسلیم آنها می‌افزاید و تا پای جان عهدشان را نمی‌شکنند لذا با توجه به استمرار این آزمون‌های الهی در زندگی، مومنان واقعی نهایتا دو گروه می‌شوند: یا به شهادت می‌رسند و یا منتظر شهادت‌اند!

در نهایت نیز از ثمره این جنگ (به عنوان یک امتحان دشوار الهی) و هدف خداوند از همه مشکلاتی که برای جامعه دینی پیش می‌آورد، سخن گفت:

ثمره‌اش در درون جامعه دینی این است که از طرفی صداقت‌پیشگان نتیجه صدق خود را ببینند؛ و از طرف دیگر تکلیف منافقان معلوم شود: یا نفاق وجودی‌شان آنها را جهنمی کند ویا اینکه در این سختی‌ها تکانی بخورند توفیق توبه پیدا کنند

و ثمره‌اش در نسبت جامعه اسلامی با دشمنان بیرونی‌اش این است که بالاخره خداوند هوای مومنان را دارد: احزاب مشرک، در حالی که همچنان غیظ و غضبشان باقی بود، ناکام برگشتند؛ یهودیانی که پیمان‌شکنی کردند نیز مغلوب مسلمانان شدند و زمین و اموالشان به غنیمت به مسلمانان رسید.

خلاصه کلام

مهم این است که در جامعه اسلامی، عده‌ای مومن واقعی و یک‌دل باشند که اولا نظام محاسباتی و منطق زندگی خود را، نه بر اساس دنیامداری، بلکه بر اساس ایمان به وعده‌های الهی تنظیم کنند؛ و ثانیا با اتکاء به این وعده‌های الهی و الگو قرار دادن پیامبر ص و سیره ایشان، وظیفه خود را تشخیص داده، بی‌هراس از هر دشمنی به حرکت خود ادامه دهند؛ که در این صورت، حتی اگر عده‌ای منافق در میان جامعه باشد که دائماَ ساز مخالف بزند، باز خداوند نصرتش را، به طرز باورنکردنی‌ای، شامل حال جامعه دینی خواهد کرد.

مهم این است که در جامعه اسلامی، عده‌ای مومن واقعی و یک‌دل باشند که:

اولاً نظام محاسباتی و منطق زندگی خود را، نه بر اساس دنیامداری و تبعیت از منطق کافران و منافقان، بلکه بر اساس ایمان به وحی الهی تنظیم کنند؛

و

ثانیاً با اتکاء به وعده‌های الهی و الگو قرار دادن پیامبر ص و سیره ایشان، وظیفه خود را تشخیص داده، بی‌هراس از هر دشمنی به حرکت خود ادامه دهند؛

که در این صورت،

حتی اگر عده‌ای منافق در میان جامعه باشند که دائماَ ساز مخالف بزنند و کارشکنی کنند، باز خداوند نصرتش را، به طرز باورنکردنی‌ای، شامل حال جامعه دینی خواهد کرد!


445) سوره احزاب (33) آیه 27 وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَ

بسم الله الرحمن الرحیم

445) سوره احزاب (33) آیه 27

وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَءـُوها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیراً  

 19 رمضان 1438

ترجمه

و به ارث شما درآورد زمین‌های‌شان و خانه‌های‌شان و اموال‌شان و زمینی را که بر آن نتاخته‌اید؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکات ترجمه

«لَمْ تَطَءـُوها»

ماده «وطأ» در اصل به معنای آماده‌سازی چیزی برای انجام کاری می‌باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص120) و برخی گفته‌اند در معنای آن نوعی استعلاء و تحت نفوذ قرار دادن لحاظ شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص136)[1].

 «وطئ برِجلیه» به معنای گام نهادن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص875) و به نظر می‌رسد به خاطر کثرت استفاده آن در معنای «وطی برجله» کم‌کم «وطی» بتنهایی هم به معنای گام برداشتن به کار رفته است: «یَطَئوُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّار» (هر قدمی برمی‌دارند که کفار را به غیظ درآورد، توبه/120) چنانکه در آیه «لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تتَطَءـُوهُمْ» (فتح/25) هم به معنای زیر پا ماندن و پایمال کردن می‌باشد. و در آیه «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً» (مزمل/6) عبارت «أَشَدُّ وَطْئاً» به معنای «اثبت قیاما: استوارتر و ثابت‌قدم‌تر» می‌باشد (معانی القرآن، ج‏3، ص197)

«مُوَاطَأَةُ» به معنای «موافقت» و همانند هم کردن است (یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ‏، توبه/37) و گفته‌اند اصلش این بوده که کسی گام‌هایش را دقیقا در جای گام‌های رفیقش بگذارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص875)[2]

این ماده و مشتقاتش در قرآن 6 بار به کار رفته است.


عبارت «لَمْ تَطَءـُوها» در اصل به صورت «لم + تطئون + ها» بوده است که چون حرف «لم» بر «تطئون» وارد شده، آن را مجزوم کرده و حرف «ن» ساقط شده است. و جایگاه نحوی این عبارت «نعت» (= صفت) است برای «أرضاً».


«دیار»

از ماده «دور» و جمع «دار» (به معنای خانه) است که قبلا در جلسه161 درباره این کلمه توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-ankabut-029-64/

حدیث

1) روایت شده است که پیامبر ص اموال غیرمنقول (زمین‌ها و مزارع و ...) آنها [بنی‌قریظه] را برای مهاجران قرار داد.

انصار ابراز نارضایتی کردند، حضرت پاسخ داد که شما در منزل‌های خودتان هستید [شما ملک و زمین برای سکونت دارید، اما مهاجران خانه و کاشانه‌شان را رها کرده‌اند.].

عمر گفت: آیا [فقط] خمس آن را معلوم نمی‌کنی آن گونه که در جنگ بدر [فقط درباره خمس آن] چنین کردی [و بقیه را به عنوان غنیمت جنگی صرفا به خود رزمندگان واگذار نمودی؟]

فرمود: خیر، این [= سرزمینی که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده است] اختیارش کاملا به من داده شده است.

أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج‏4، ص230؛ کنز الدقائق، ج‏10، ص358

روی أنه علیه الصلاة و السلام جعل عقارهم للمهاجرین فتکلم فیه الأنصار فقال ص: إنکم فی منازلکم و قال عمر أما تخمس کما خمست یوم بدر فقال: لا إنما جعلت هذه لی طعمة.


2) از امام صادق ع درباره غنیمت سوال شد؛ فرمودند: خمس آن را باید جدا کنند [و به پیامبر ص و امام ص یا نایب آنها بدهند] و بقیه‌اش بین کسانی که در میدان جنگ حضور و مشارکت داشته‌اند تقسیم می‌شود؛ اما فیء و انفال [جاهایی که بدون جنگ به دست آمده] صرفاً از آن رسول خدا ص است.

تهذیب الأحکام، ج‏4، ص133

2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الْغَنِیمَةِ قَالَ یُخْرَجُ مِنْهَا الْخُمُسُ وَ یُقْسَمُ مَا بَقِیَ بَیْنَ مَنْ قَاتَلَ‏ عَلَیْهِ وَ وَلِیَ ذَلِکَ فَأَمَّا الْفَیْ‏ءُ وَ الْأَنْفَالُ فَهُوَ خَالِصٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص.


3) از امام صادق ع روایت شده است: انفال هرسرزمینی است که در آن خونی ریخته نشد یا قومی در مورد آن مصالحه کردند و به دست خودشان آن را تحویل دادند؛ و هر زمین غیرآباد یا صحراهای غیرمسکونی همگی آنها از فیء محسوب می‌شود؛ و انفال از آنِ خدا و رسول ص است (انفال/1) و هر آنچه از آنِ خدا باشد، از آنِ رسول ص است که آن را در هر جا که صلاح بداند، مصرف می‌کند.

تهذیب الأحکام، ج‏4، ص133

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَمِعَهُ یَقُولُ

إِنَّ الْأَنْفَالَ مَا کَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ یَکُنْ فِیهِ هِرَاقَةُ دَمٍ أَوْ قَوْمٍ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَیْدِیهِمْ فَمَا کَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِیَةٍ فَهَذَا کُلُّهُ مِنَ الْفَیْ‏ءِ وَ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ ص فَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلرَّسُولِ یَضَعُهُ حَیْثُ یُحِبُّ.


4) روایت شده است که رسول الله ص وقتی از جنگ خیبر فارغ شد، خداوند در دل اهالی فدک رعب انداخت و شخصی را نزد رسول خدا ص فرستادند و با ایشان در مورد نصف منطقه فدک مصالحه کردند؛ و فرستاده‌های آنها در خیبر یا در راه یا بعد از اینکه حضرت به مدینه رسید بر ایشان وارد شدند و حضرت از آنها پذیرفت؛ و لذا فدک، [نه جزء اموال عمومی‌ای که باید بین مسلمانان تقسیم شود، بلکه] صرفاً از آنِ رسول الله ص بود، چرا که هیچ سواره‌نظام و پیاده‌نظامی در آنجا گام ننهاد.

السقیفة و فدک، ص97؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏16، ص210

قال أبو بکر الزهری ‏و روى محمد بن إسحاق أیضا أن رسول الله ص لما فرغ من خیبر قذف الله الرعب فی قلوب أهل فدک فبعثوا إلى رسول الله ص فصالحوه على النصف من فدک فقدمت علیه رسلهم بخیبر أو بالطریق أو بعد ما أقام بالمدینة فقبل ذلک منهم و کانت فدک لرسول الله ص خالصة له لأنه لم یوجف علیها ب خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ.

تدبر

1) «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَئُوها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیراً»

مسلمانان در جنگ احزاب مورد هجومی همه‌جانبه قرار گرفتند، هم از جانب دشمن بیرونی، و هم از جانب هم‌پیمانان داخلی؛ اما با استقامتی که به خرج دادند، نه تنها هر دوی آنها شکست خوردند، بلکه خداوند آنها را وارث زمین‌ها و خانه‌ها و اموال آنها کرد؛ و حتی سرزمین‌هایی که برایش جنگی نکرده بودند نیز به دست آنها افتاد.

پس ببینید که خداوند بر انجام هر کاری تواناست.

ثمره اخلاقی- اجتماعی

در محاسباتتان صرفاً بر اساس معیارهای مادی نیندیشید. اگر وعده خدا را باور کنید، خدای که بر انجام هر کاری تواناست، قطعا می‌تواند به وعده‌اش عمل کند، هرچند تمام محاسبات ظاهری خلاف آن باشد.


2) «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ ... وَ أَرْضاً لَمْ تَطَئُوها»

درباره اینکه منظور از «زمینی که بر آن نتاخته‌اید» چیست، مفسران چند گونه نظر داده‌اند.

الف. به معنای اینکه «هنوز بر آن نتاخته‌اید و بعدا آن را فتح می‌کنید»؛ و آنگاه در اینکه منظور کجا بوده، چند نظر مطرح شده است:

الف.1. منظور جایی است که هنوز بر آن نتاخته‌اید، یعنی سرزمین‌های خیبر، که خداوند بعد از بنی‌قریظه آن را بر مسلمانان گشود. (ابن زید و یزید بن رومان و مقاتل؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص551)

الف.2. منظور مکه است. (قتادة؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص551)

الف.3. منظور سرزمین‌های ایران و روم است. (حسن بصری؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص551)

الف.4. منظور هر سرزمینی است که تا روز قیامت توسط مسلمانان فتح شود. عکرمة؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص551)

 ب. به معنی اینکه اساساً بدون اینکه بر آن بتازید و جنگی رخ دهد، به دست شما می‌افتد. (ابومسلم؛ به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص551) که در این صورت هم معنا می‌شود با مضمون «ما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکاب: براى [گرفتن] آن اسب و شترى نتاختید‏؛ حشر/7).

توجه

در میان اهل سنت، دیدگاه سومی هم مطرح شده، و آن اینکه کنایه از زنان آنها باشد! این سخن را ابن‌ابی‌الحدید به عنوان یکی از کنایه‌های قرآن ذکر کرده است: (شرح نهج البلاغة، ج‏5، ص16)[3] ولی برخی دیگر از اهل سنت، همانند زمخشری (الکشاف، ج‏3، ص534) و ابوحیان (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏8، ص: 47) چنین برداشتی را از بدعت‌های تفسیری دانسته‌اند.[4]



[1] . چنانکه در معنای «وطی کردن زن» که به صورت کنایه از «جماع» بوده - البته به خاطر کثرت استفاده امروزه به صورت تصریح درآمده است - نیز نوعی استعلاء نهفته است.

[2] . البته با توجه به اینکه تعبیر «وِطَاءَ» در مورد زمین صاف و همواری که هیچ پستی و بلندی ندارد به کار رفته است «لسان العرب، ج‏1، ص199) و وزن «فِعال» برای مصدر در باب مفاعله هم به کار می‌رود (مثلا جهاد و مجاهده) بعید نیست که معنای موافقت و یکسان شدن، از این کلمه «وطاء» به این فعل منتقل شده باشد.

[3] . و من کنایات الکتاب العزیز أیضا قوله تعالى «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها» کنى بذلک عن مناکح النساء. 

[4] . و من بدع التفاسیر: أنه أراد نساءهم