سفارش تبلیغ
صبا ویژن

205) سوره فرقان (25) آیه50 وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَ

بسم الله الرحمن الرحیم

205) سوره فرقان (25) آیه50 

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً

ترجمه

و براستی که آن را بین آنها [از حالتی به حالت دیگر] بازگرداندیم تا اینکه متذکر شوند اما اکثر مردم جز کفران [کفر به حق] نکردند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«صَرَّفْناه» = «صرَّف + نا + ه». «صرّف» از ماده «صرف» است که اصل این ماده دلالت دارد بر: از حالتی به حالت دیگر برگشتن و تبدیل کردن چیزی به چیز دیگر (مفردات ألفاظ القرآن، ص483؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص232) و در واقع، نوعی معنای «رجوع» در این ماده نهفته است چنانکه کلمه «انصراف» از همین ماده است و نیز در قرآن کریم به معنای «توبه» (فرقان/19) هم به کار رفته و به محلی که پولی را به پول دیگر تبدیل می‌کنند «صیرفی» (در فارسی: صرافی) گفته می‌شود. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص342-343) وقتی این ماده به باب تفعیل می‌رود (که «صرّف» از همین باب است) دلالت بر کثرت می‌کند و در این حالت بویژه برای برگرداندن شیء از حالتی به حالت دیگر و از امری به امر دیگر به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص483)

ضمیر «ه» در «صرفناه» مفعول است؛ اما اینکه مرجع ضمیر چیست، اغلب مرجع ضمیر را «آبی که خدا از آسمان فرو می‌فرستد» دانسته‌اند که مقصود این است که این باران از قومی به قوم دیگر و از محلی به محل دیگر در رفت و برگشت است و به این نحو نیست که برای یک قوم یکباره ببارد که نابودشان کند و بر قوم دیگر اصلا نبارد و از قحطی بمیرند (المیزان، ج15، ص228؛ مجمع البیان، ج‏7، ص27) اما برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که منظور خود این بیانات خاص درباره باد و باران است که آنگاه منظور از «بینهم» را برخی این دانسته‌اند که این مطالب در بین قرآن و کتب آسمانی مختلف به تعابیر مختلف بیان شده است (الصافی، ج4، ص18؛ الکشاف، ج3، ص285) و برخی هم منظور را «بین مردم» دانسته‌اند به این معنا که قرآن این مطالب گوناگون را به عنوان دلایل مختلف در بین مردم مطرح می‌کند (مفاتیح‌الغیب، ج24، ص473) و این احتمالات همگی با آیات دیگر قرآن سازگار است زیرا در قرآن کریم هم در مورد گردش بادها (بقره/164؛ جاثیه/5) تعبیر «تصریف» آمده و هم برای ارائه انواع وعیدها (طه/113) ویا مَثَل‌ها (اسراء/89) در خود قرآن تعبیر «صرفنا» به کار رفته است.

«فأبی» = فـ + «أبی»: «أبی» به معنای امتناع و سر باز زدن از انجام کاری است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص45) و برخی گفته‌اند واژه «اباء» دلالت بر شدت امتناع می‌کند به طوری که هر ابایی امتناع هست اما هر امتناع و مانع تراشی‌ای «اباء» نیست (مفردات ألفاظ القرآن، ص58) (در فارسی این تعبیر بدون همزه پایانی‌اش متداول است: زید از انجام فلان کار ابا دارد)

کُفُور: از ماده «کفر» است که دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ به کشاورز »کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست. مفردات/716]؛ و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص191؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص714 و 717)

در خصوص این مطلب اخیر، راغب اصفهانی توضیح داده که در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود و «کُفُور» (که در آیه حاضر آمده است) در هر دو با هم به کار می‌رود.

بر اساس توضیحات ایشان اگر بخواهیم با توجه به این دو معنای ناسپاسی (کفران نعمت) و بی‌دینی، مشتقات این ماده را دسته بندی کنیم باید بگوییم:

الف. «کفران» غالبا برای ناسپاسی نعمت به کار می‌رود، و کسی که زیاد کفران نعمت می‌کند، «کَفور» است و«کَفّار» بلیغ‌تر از «کَفور» است، و غالبا برای جمع بستن کسی که کفران نعمت می‌کند از تعبیر «کَفَرَة» استفاده می‌شود.

ب. «کُفر» غالبا برای بی‌دینی به کار می‌رود، و کسی که منکر خدا یا نبوت یا شریعت است «کافر» است که جمع آن «کُفّار» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص714-716)

و توجه شود که اینها معانی پراستعمال است وگرنه چنانکه اشاره شد برای «زارع» و کشاورز هم تعبیر «کافر» به کار می‌رود و لذا «کُفّار» که جمع «کافر» است در آیه 20 سوره حدید، می‌تواند به معنای «زُرّاع» (کشاورزان)‌ باشد و می‌تواند به همان معنای مخالفان اسلام باشد.

لازم به ذکر است که اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/256) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/137-138؛ منافقون/1-3). همچنین قبلا حدیثی گذشت که توضیح داده بود که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار) [که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن]، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت (جلسه159، حدیث1)

تکمله‌ای درباره معنای «کٌفُور»: در اغلب کتب لغت توضیح داده‌اند که «کَفْر» به معنای زمینی است که از مردم دور باشد و کسی در آنجا پیاده نشود و کسی از آن گذر نکند و اگر کسانی در چنین جایی زندگی کنند به آنها «اهل کُفور» می‌گویند و گفته‌اند اهالی کُفور در مقابل اهالی شهرها شبیه مردگان در برابر زندگان می‌باشند (کتاب العین، ج‏5، ص357) از این جهت که چون از اهل علم و فرهنگ دور بوده‌اند جهالت و بی‌خبری بر آنها غلبه دارد (تاج‌العروس، ج7، ص453-456) و برخی گفته‌اند «کَفر» از زبان سریانی وارد شده و به معنای «قریه: سرزمینی که عده‌ای در آن جمع می‌شوند» است (توضیح «قریه» در جلسه172) و «کُفُور» به معنای قریه‌ها (روستاها) می‌باشد (لسان العرب، ج‏5، ص150؛ تاج‌العروس، ج7، ص453)

در هر صورت، تردیدی نیست که (چنانکه راغب اصفهانی هم گفت) بین کَفور و کُفور تفاوت است و در اینکه «کَفور» به معنای ناسپاس است، بحثی نیست؛ اما در میان اهل لغت، هر کسی که از تعبیر «کُفور» ‌بحث کرده آن را به همین معنای سرزمینی دانسته با این توضیح که یا انسان در آن نیست یا اگر باشد غالبا مردمانش از فرهنگ و تمدن به دور بوده‌اند (علاوه بر دو کتاب فوق، همچنین: معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص192؛ المصباح المنیر، ج2، ص535؛ فرهنگ ابجدی، ص723) آن مقدار که جستجو شد تنها راغب اصفهانی (ویا کسانی که از ایشان نقل قول کرده‌اند مانند تاج‌العروس، ج5، ص451) است که «کُفور» را به معنای جمع بین کافر و کفران (هم ناسپاس و هم منکر دین) معرفی کرده است و استناد ایشان هم تنها به دو آیه قرآن (یکی همین آیه محل بحث و دیگری آیه «فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً» (إسراء/99) است (که اصطلاحا مستلزم دور است). با توجه به این نکته آیا ترجمه دیگری برای این آیه نباید در نظر گرفت؟ (با جستجو در 55 ترجمه فارسی، هیچیک معنایی غیر از ناسپاسی و یا کفر به حق در نظر نگرفته بودند)[1]

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که:

بر اهل دنیا از زمانی که خداوند عز و جل آن را آفرید روزی نگذشته است مگر اینکه آسمان در آن بارش داشته اشت و خداوند عز و جل هرجا که خواسته آن را قرار داده است.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص525

قَالَ النَّبِیُّ ص مَا أَتَى عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا یَوْمٌ وَاحِدٌ مُنْذُ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا وَ السَّمَاءُ فِیهَا تَمْطُرُ فَیَجْعَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ حَیْثُ یَشَاءُ.

2) از امام باقر ع روایت شده است:

هیچ سالی باران [مجموع بارانی که روی زمین می‌بارد] کمتر از سال دیگری نیست ولی خداوند آن را هر جا که بخواهد قرار می‌دهد. بدرستی که خداوند عز و جل، هنگامی که قوم و جماعتی به معصیت روی آورند آن مقدار بارانی را که در آن سال برایشان مقدّر فرموده بود به جانب مردم دیگر و بیابانها و دریاها و کوهها برمی‌گرداند؛ و خداوند سوسک [یا: سوسمار] را که می‌تواند به جایی غیر از محلی که اهل معصیت هستند برود [و نمی‌رود] با نفرستادن باران بر زمینی که او در آنجا زندگی می‌کند به خاطر گناهان کسانی که در آنجایند، در لانه‌اش عذاب می‌کند؛ «پس عبرت بگیرید ای اهل بصیرت» (حشر/2)

الکافی، ج‏2، ص272؛ المحاسن، ج‏1، ص117؛ الأمالی( للصدوق)، ص308

ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَیَافِی وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَیُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِی جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِی هِیَ بِمَحَلِّهَا بِخَطَایَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِیلَ فِی مَسْلَکٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِی قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ.[2]

تدبر

1) «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً»

اینکه «صرفناه» مربوط به گردش باد و باران در جوامع مختلف یا ارائه انواعی از مطالب در قرآن باشد دو احتمالی است که هر دو با آیات دیگر قرآن سازگار است زیرا در قرآن کریم هم در مورد گردش بادها (بقره/164؛ جاثیه/5) تعبیر «تصریف» آمده و هم برای ارائه انواع وعیدها (طه/113) ویا مَثَل‌ها (اسراء/89) در خود قرآن تعبیر «صرفنا» به کار رفته است.

هر دوی اینها، یعنی هم اینکه خداوند باران را در میان جوامع مختلف می‌گرداند و این گونه نیست که یکجا همواره ببارد و جای دیگر اصلا نبارد، و هم این انواع مطالبی که به بیان‌های گوناگون درباره تدبیرهای خداوند در عالم مطرح شده، هر دو باید عاملی شود که ما رحمت و عنایت خدا به خویش را جدی بگیریم؛ اما این گونه عنایات خداوند بقدری در زندگی ما زیاد است که برایمان عادی شده و جدی نمی‌گیریم.

2) «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ»

اگر گردش و توزیع بارش در جوامع مختلف به عنایت الهی است، و اگر خداوند در همین دنیا نیز گاه ثمرات کار خوب و بد انسانها را به آنها می‌چشاند، پس طبیعی است که گناهان و طاعات ما در بهره‌مندی بیشتر و کمتر ما از بارش نزولات آسمانی موثر باشند. (حدیث2)

3) تعبیر «فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً: ابا و امتناع کردند اکثر مردم جز اینکه کفور باشند» را می‌توان این گونه ساده کرد که «اکثر مردم متمایل بودند که فقط کفور باشند» با توجه به نکته2 که در بحث نکات ترجمه گذشت، شاید بتوان گفت این آیه نه‌فقط در مقام مواخذه ناسپاسی انسانها، بلکه در مقام بیان ریشه‌ این ناسپاسی‌هاست:

اینکه اکثر مردم از مواجهه با این آیات الهی متذکر نمی‌شوند، ریشه در این دارد که متمایلند همچون انسانهای جاهل و بی‌تمدن که به علت زندگی به دور از آبادی، درک مناسبی از جایگاه انسان در عالم ندارند، باشند و همانند آنها، بدون هیچ عبرت گرفتنی، با پدیده‌های عالم مواجه شوند.



[1] . با توجه به این نکته آیا در ترجمه این آیه نباید گفت که منظور این بوده که «اکثر مردم ابا داشتند از اینکه جز مانند افراد بی‌تمدن و به دور از آب و آبادی زندگی کنند»

جالب اینجاست که در میان قرائات مشهوره و شاذه‌ای که به ما رسیده، هیچیک قرائت «کَفور» نیست.

[2] . در تفاسیر اهل سنت (الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏5، ص7) قریب به این مضمون از ابن‌عباس و ابن‌مسعود نقل شده که احتمالا روایتی را پیامبر اکرم ص شنیده‌اند:

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا مِنْ عَامٍ بِأَقَلَّ مَطَراً مِنْ عَامٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَصْرِفُهُ حَیْثُ یَشَاءُ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا و أخرج الخرائطى فی مکارم الأخلاق عن ابن مسعود مثله‏

 


205) سوره فرقان (25) آیه50 وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَ

بسم الله الرحمن الرحیم

205) سوره فرقان (25) آیه50 

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً

ترجمه

و براستی که آن را بین آنها [از حالتی به حالت دیگر] بازگرداندیم تا اینکه متذکر شوند اما اکثر مردم جز کفران [کفر به حق] نکردند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«صَرَّفْناه» = «صرَّف + نا + ه». «صرّف» از ماده «صرف» است که اصل این ماده دلالت دارد بر: از حالتی به حالت دیگر برگشتن و تبدیل کردن چیزی به چیز دیگر (مفردات ألفاظ القرآن، ص483؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص232) و در واقع، نوعی معنای «رجوع» در این ماده نهفته است چنانکه کلمه «انصراف» از همین ماده است و نیز در قرآن کریم به معنای «توبه» (فرقان/19) هم به کار رفته و به محلی که پولی را به پول دیگر تبدیل می‌کنند «صیرفی» (در فارسی: صرافی) گفته می‌شود. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص342-343) وقتی این ماده به باب تفعیل می‌رود (که «صرّف» از همین باب است) دلالت بر کثرت می‌کند و در این حالت بویژه برای برگرداندن شیء از حالتی به حالت دیگر و از امری به امر دیگر به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص483)

ضمیر «ه» در «صرفناه» مفعول است؛ اما اینکه مرجع ضمیر چیست، اغلب مرجع ضمیر را «آبی که خدا از آسمان فرو می‌فرستد» دانسته‌اند که مقصود این است که این باران از قومی به قوم دیگر و از محلی به محل دیگر در رفت و برگشت است و به این نحو نیست که برای یک قوم یکباره ببارد که نابودشان کند و بر قوم دیگر اصلا نبارد و از قحطی بمیرند (المیزان، ج15، ص228؛ مجمع البیان، ج‏7، ص27) اما برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که منظور خود این بیانات خاص درباره باد و باران است که آنگاه منظور از «بینهم» را برخی این دانسته‌اند که این مطالب در بین قرآن و کتب آسمانی مختلف به تعابیر مختلف بیان شده است (الصافی، ج4، ص18؛ الکشاف، ج3، ص285) و برخی هم منظور را «بین مردم» دانسته‌اند به این معنا که قرآن این مطالب گوناگون را به عنوان دلایل مختلف در بین مردم مطرح می‌کند (مفاتیح‌الغیب، ج24، ص473) و این احتمالات همگی با آیات دیگر قرآن سازگار است زیرا در قرآن کریم هم در مورد گردش بادها (بقره/164؛ جاثیه/5) تعبیر «تصریف» آمده و هم برای ارائه انواع وعیدها (طه/113) ویا مَثَل‌ها (اسراء/89) در خود قرآن تعبیر «صرفنا» به کار رفته است.

«فأبی» = فـ + «أبی»: «أبی» به معنای امتناع و سر باز زدن از انجام کاری است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص45) و برخی گفته‌اند واژه «اباء» دلالت بر شدت امتناع می‌کند به طوری که هر ابایی امتناع هست اما هر امتناع و مانع تراشی‌ای «اباء» نیست (مفردات ألفاظ القرآن، ص58) (در فارسی این تعبیر بدون همزه پایانی‌اش متداول است: زید از انجام فلان کار ابا دارد)

کُفُور: از ماده «کفر» است که دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ به کشاورز »کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست. مفردات/716]؛ و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص191؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص714 و 717)

در خصوص این مطلب اخیر، راغب اصفهانی توضیح داده که در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود و «کُفُور» (که در آیه حاضر آمده است) در هر دو با هم به کار می‌رود.

بر اساس توضیحات ایشان اگر بخواهیم با توجه به این دو معنای ناسپاسی (کفران نعمت) و بی‌دینی، مشتقات این ماده را دسته بندی کنیم باید بگوییم:

الف. «کفران» غالبا برای ناسپاسی نعمت به کار می‌رود، و کسی که زیاد کفران نعمت می‌کند، «کَفور» است و«کَفّار» بلیغ‌تر از «کَفور» است، و غالبا برای جمع بستن کسی که کفران نعمت می‌کند از تعبیر «کَفَرَة» استفاده می‌شود.

ب. «کُفر» غالبا برای بی‌دینی به کار می‌رود، و کسی که منکر خدا یا نبوت یا شریعت است «کافر» است که جمع آن «کُفّار» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص714-716)

و توجه شود که اینها معانی پراستعمال است وگرنه چنانکه اشاره شد برای «زارع» و کشاورز هم تعبیر «کافر» به کار می‌رود و لذا «کُفّار» که جمع «کافر» است در آیه 20 سوره حدید، می‌تواند به معنای «زُرّاع» (کشاورزان)‌ باشد و می‌تواند به همان معنای مخالفان اسلام باشد.

لازم به ذکر است که اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/256) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/137-138؛ منافقون/1-3). همچنین قبلا حدیثی گذشت که توضیح داده بود که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار) [که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن]، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت (جلسه159، حدیث1)

تکمله‌ای درباره معنای «کٌفُور»: در اغلب کتب لغت توضیح داده‌اند که «کَفْر» به معنای زمینی است که از مردم دور باشد و کسی در آنجا پیاده نشود و کسی از آن گذر نکند و اگر کسانی در چنین جایی زندگی کنند به آنها «اهل کُفور» می‌گویند و گفته‌اند اهالی کُفور در مقابل اهالی شهرها شبیه مردگان در برابر زندگان می‌باشند (کتاب العین، ج‏5، ص357) از این جهت که چون از اهل علم و فرهنگ دور بوده‌اند جهالت و بی‌خبری بر آنها غلبه دارد (تاج‌العروس، ج7، ص453-456) و برخی گفته‌اند «کَفر» از زبان سریانی وارد شده و به معنای «قریه: سرزمینی که عده‌ای در آن جمع می‌شوند» است (توضیح «قریه» در جلسه172) و «کُفُور» به معنای قریه‌ها (روستاها) می‌باشد (لسان العرب، ج‏5، ص150؛ تاج‌العروس، ج7، ص453)

در هر صورت، تردیدی نیست که (چنانکه راغب اصفهانی هم گفت) بین کَفور و کُفور تفاوت است و در اینکه «کَفور» به معنای ناسپاس است، بحثی نیست؛ اما در میان اهل لغت، هر کسی که از تعبیر «کُفور» ‌بحث کرده آن را به همین معنای سرزمینی دانسته با این توضیح که یا انسان در آن نیست یا اگر باشد غالبا مردمانش از فرهنگ و تمدن به دور بوده‌اند (علاوه بر دو کتاب فوق، همچنین: معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص192؛ المصباح المنیر، ج2، ص535؛ فرهنگ ابجدی، ص723) آن مقدار که جستجو شد تنها راغب اصفهانی (ویا کسانی که از ایشان نقل قول کرده‌اند مانند تاج‌العروس، ج5، ص451) است که «کُفور» را به معنای جمع بین کافر و کفران (هم ناسپاس و هم منکر دین) معرفی کرده است و استناد ایشان هم تنها به دو آیه قرآن (یکی همین آیه محل بحث و دیگری آیه «فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً» (إسراء/99) است (که اصطلاحا مستلزم دور است). با توجه به این نکته آیا ترجمه دیگری برای این آیه نباید در نظر گرفت؟ (با جستجو در 55 ترجمه فارسی، هیچیک معنایی غیر از ناسپاسی و یا کفر به حق در نظر نگرفته بودند)[1]

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که:

بر اهل دنیا از زمانی که خداوند عز و جل آن را آفرید روزی نگذشته است مگر اینکه آسمان در آن بارش داشته اشت و خداوند عز و جل هرجا که خواسته آن را قرار داده است.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص525

قَالَ النَّبِیُّ ص مَا أَتَى عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا یَوْمٌ وَاحِدٌ مُنْذُ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا وَ السَّمَاءُ فِیهَا تَمْطُرُ فَیَجْعَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ حَیْثُ یَشَاءُ.

2) از امام باقر ع روایت شده است:

هیچ سالی باران [مجموع بارانی که روی زمین می‌بارد] کمتر از سال دیگری نیست ولی خداوند آن را هر جا که بخواهد قرار می‌دهد. بدرستی که خداوند عز و جل، هنگامی که قوم و جماعتی به معصیت روی آورند آن مقدار بارانی را که در آن سال برایشان مقدّر فرموده بود به جانب مردم دیگر و بیابانها و دریاها و کوهها برمی‌گرداند؛ و خداوند سوسک [یا: سوسمار] را که می‌تواند به جایی غیر از محلی که اهل معصیت هستند برود [و نمی‌رود] با نفرستادن باران بر زمینی که او در آنجا زندگی می‌کند به خاطر گناهان کسانی که در آنجایند، در لانه‌اش عذاب می‌کند؛ «پس عبرت بگیرید ای اهل بصیرت» (حشر/2)

الکافی، ج‏2، ص272؛ المحاسن، ج‏1، ص117؛ الأمالی( للصدوق)، ص308

ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَیَافِی وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَیُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِی جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِی هِیَ بِمَحَلِّهَا بِخَطَایَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِیلَ فِی مَسْلَکٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِی قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ.[2]

تدبر

1) «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً»

اینکه «صرفناه» مربوط به گردش باد و باران در جوامع مختلف یا ارائه انواعی از مطالب در قرآن باشد دو احتمالی است که هر دو با آیات دیگر قرآن سازگار است زیرا در قرآن کریم هم در مورد گردش بادها (بقره/164؛ جاثیه/5) تعبیر «تصریف» آمده و هم برای ارائه انواع وعیدها (طه/113) ویا مَثَل‌ها (اسراء/89) در خود قرآن تعبیر «صرفنا» به کار رفته است.

هر دوی اینها، یعنی هم اینکه خداوند باران را در میان جوامع مختلف می‌گرداند و این گونه نیست که یکجا همواره ببارد و جای دیگر اصلا نبارد، و هم این انواع مطالبی که به بیان‌های گوناگون درباره تدبیرهای خداوند در عالم مطرح شده، هر دو باید عاملی شود که ما رحمت و عنایت خدا به خویش را جدی بگیریم؛ اما این گونه عنایات خداوند بقدری در زندگی ما زیاد است که برایمان عادی شده و جدی نمی‌گیریم.

2) «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ»

اگر گردش و توزیع بارش در جوامع مختلف به عنایت الهی است، و اگر خداوند در همین دنیا نیز گاه ثمرات کار خوب و بد انسانها را به آنها می‌چشاند، پس طبیعی است که گناهان و طاعات ما در بهره‌مندی بیشتر و کمتر ما از بارش نزولات آسمانی موثر باشند. (حدیث2)

3) تعبیر «فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً: ابا و امتناع کردند اکثر مردم جز اینکه کفور باشند» را می‌توان این گونه ساده کرد که «اکثر مردم متمایل بودند که فقط کفور باشند» با توجه به نکته2 که در بحث نکات ترجمه گذشت، شاید بتوان گفت این آیه نه‌فقط در مقام مواخذه ناسپاسی انسانها، بلکه در مقام بیان ریشه‌ این ناسپاسی‌هاست:

اینکه اکثر مردم از مواجهه با این آیات الهی متذکر نمی‌شوند، ریشه در این دارد که متمایلند همچون انسانهای جاهل و بی‌تمدن که به علت زندگی به دور از آبادی، درک مناسبی از جایگاه انسان در عالم ندارند، باشند و همانند آنها، بدون هیچ عبرت گرفتنی، با پدیده‌های عالم مواجه شوند.



[1] . با توجه به این نکته آیا در ترجمه این آیه نباید گفت که منظور این بوده که «اکثر مردم ابا داشتند از اینکه جز مانند افراد بی‌تمدن و به دور از آب و آبادی زندگی کنند»

جالب اینجاست که در میان قرائات مشهوره و شاذه‌ای که به ما رسیده، هیچیک قرائت «کَفور» نیست.

[2] . در تفاسیر اهل سنت (الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏5، ص7) قریب به این مضمون از ابن‌عباس و ابن‌مسعود نقل شده که احتمالا روایتی را پیامبر اکرم ص شنیده‌اند:

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا مِنْ عَامٍ بِأَقَلَّ مَطَراً مِنْ عَامٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَصْرِفُهُ حَیْثُ یَشَاءُ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا و أخرج الخرائطى فی مکارم الأخلاق عن ابن مسعود مثله‏

 


204) سوره فرقان (25) آیه49 لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَ

بسم الله الرحمن الرحیم

204) سوره فرقان (25) آیه49 

  لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً

ترجمه

[از آسمان آبی بسیار پاک فروفرستادیم] تا با آن زمین مرده را زنده کنیم و چارپایان و انسانهای فراوانی را که آفریده‌ایم با آن سیراب کنیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

در[1] جمله «نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً»، ضمیر «ه» و «انعام» دو مفعول برای فعل «نسقی» می‌باشد[2]و عبارت «مما خلقنا» جار و مجروری است که اغلب آن را در مقام حال (یا وابسته به محذوفی که حال است) برای انعام دانسته‌اند (مجمع‌البیان، ج7، ص269؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏7، ص2؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج‏19، ص29) که بر همین اساس، ترجمه شد. اما اعراب دیگری که از این جمله ممکن است به ذهن خطور کند و حتی برخی هم این گونه اعراب کرده‌اند این است که «مما خلقنا» را متعلق به فعل «نسقی» بدانیم (إعراب القرآن الکریم، ج‏2، ص374) که در این صورت ترجمه آیه چنین می‌شود: «از آنچه آفریدیم، چارپایان و انسانهای فراوانی را با آن سیراب کردیم.»

تفاوت دو تحلیل این است که در دومی گویی سیراب کردن با آب در میان مخلوقات فقط مخصوص چارپایان و انسانها است اما در تعبیر اول صرفا اشاره شده که چارپایان و انسانها که سیراب می‌شوند عده‌ای از مخلوقات خدا هستند.

«أَناسِیَّ» جمع است و مفرد آن را هم «إنسیّ» (منسوب به إنس) و هم «انسان» دانسته‌اند و در حالت دوم گفته‌اند که «انسان» در اصل «انسیان» بوده (بدین دلیل که تصغیر انسان به «اُنَیسیان» در عرب متداول است) که وقتی جمع بسته شده به صورت اناسین در آمده (شبیه بستان و بساتین) و «ن» به «ی» تبدیل شده است (معانی القرآن، ج2، ص269) (اما اگر جمعِ «إنسی» باشد ابدالی صورت نگرفته است). البته اینکه خود کلمه «انسان» از «اُنس» (ماده أنس) گرفته شده یا از «نسیان» (از ماده نسی) دو دیدگاه وجود دارد که ان‌شاءالله توضیح بیشترش را در آیه‌ای دیگر خواهیم پرداخت.

به لحاظ نحوی، «اناسی» عطف به «انعام» است و دلیل اینکه چرا تنوین بر سر آن نیامده این است که جزء صیغه‌های جمع مکسر منتهی‌الجموع است که تنوین نمی‌گیرند (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏19، ص29) (در زبان عربی، برخی از صیغه‌های جمع دوباره جمع بسته می‌شود، مثلا: قول، اقول، اقاویل؛ که به اینها جمع‌الجمع یا منتهی‌الجموع گفته می‌شود؛ به جمع‌هایی که واقعا منتهی الجموع نیستند اما بر وزن‌های منتهی‌الجموع (مانند افاعل و افاعیل) به کار می‌روند «صیغه منتهی الجموع» گفته می‌شود و در هر دو صورت، جزء کلمات غیرمنصرف محسوب می‌شوند که تنوین بر آنها وارد نمی‌شود)

«کَثِیراً» عموما آن را صفت برای «اناسی» دانسته‌اند (که البته چون اناسی به «انعام» عطف شده، صفت برای آن هم محسوب می‌شود) که معنایش این است که «چارپایان و انسانهای بسیاری»؛ اما برخی آن را حال برای انعام و اناسی دانسته‌اند و چنین ترجمه کرده‌اند «چارپایان و مردم، در حالی که بسیارند» (حجة التفاسیر، ج5، ص41) و یا آن را حال برای «ما خلقنا» دانسته و چنین ترجمه کرده‌اند  «مخلوقات را که به وفور آفریده‏ایم چه انسان و چه حیوان، از آن بنوشانیم» (ترجمه صفارزاده) و در حد یک احتمال، چه‌بسا بتوان آن را متعلق به خود فعل «نسقی» هم دانست بدین معنا که «بسیار بنوشانیم»[3]

حدیث

1) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند: آب برترین نوشیدنی در دنیا و آخرت است.

دعائم الإسلام، ج‏2، ص127

وَ رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: الْمَاءُ سَیِّدُ الشَّرَابِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.[4]

2) از امام صادق ع روایت شده که پیامبر اکرم ص وقتی آب می‌نوشید می‌فرمود: حمد خدایی راست که ما را به واسطه رحمتش ما از آبی گوارا سیراب کرد و به خاطر گناهانمان آبی تلخ و شور به ما ننوشاند.

قرب الإسناد، ص21؛ الکافی، ج6، ص384؛ المحاسن، ج2، ص578

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ص یَقُولُ إِذَا شَرِبَ الْمَاءَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی سَقَانَا عَذْباً زُلَالًا بِرَحْمَتِهِ وَ لَمْ یَسْقِنَا مِلْحاً أُجَاجاً بِذُنُوبِنَا.

3) داوود رقی می‌گوید: خدمت امام صادق ع بودم که آبی خواست بنوشد. وقتی نوشید دیدم گریست و اشک در چشمانش حدقه زد، سپس به من فرمود:

داوود! خداوند قاتلان حسین ع را لعنت کند؛ هیچ بنده‌ای نیست که آب بنوشد و به یاد حسین ع و اهل بیتش بیفتد و قاتل او را لعنت کند مگر آنکه خداوند برای او ثوابهای فراوان در نظر می‌گیرد [که امام ع این ثوابها را توضیح می‌دهند] و روز قیامت او را محشور می‌کند در حالی که دلش خنک شده است.

الکافی، ج‏6، ص391 ؛ کامل الزیارات، ص106؛ الأمالی(للصدوق)، ص142

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَّانِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا اسْتَسْقَى الْمَاءَ فَلَمَّا شَرِبَهُ رَأَیْتُهُ قَدِ اسْتَعْبَرَ وَ اغْرَوْرَقَتْ عَیْنَاهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا دَاوُدُ- لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ ع وَ مَا مِنْ عَبْدٍ شَرِبَ الْمَاءَ فَذَکَرَ الْحُسَیْنَ ع وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَاد.

4) از امام صادق ع روایت شده است: هنگامی که یکی از شما آب می‌نوشد، اگر بگوید «بسم الله» سپس بنوشد و بعد دست نگه دارد و بگوید «الحمدلله»؛ سپس بنوشد و بگوید «بسم الله» بعد دست نگه دارد و بگوید «الحمدلله»؛ سپس بنوشد و بگوید «بسم الله» بعد دست نگه دارد و بگوید «الحمدلله» [یعنی آب را در سه جرعه بنوشد و هربار با «بسم الله» شروع کند و در پایان «الحمدلله» بگوید] آن آب مادامی که در شکم اوست تا خارج شود، تسبیح خواهد گفت.

  الکافی، ج‏6، ص384

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ عَمٍّ لِعُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ بِنْتِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِیهَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَرِبَ أَحَدُکُمُ الْمَاءَ فَقَالَ- بِسْمِ اللَّهِ ثُمَّ شَرِبَ ثُمَّ قَطَعَهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ثُمَّ شَرِبَ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ ثُمَّ قَطَعَهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ ثُمَّ شَرِبَ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ ثُمَّ قَطَعَهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَبَّحَ ذَلِکَ الْمَاءُ لَهُ مَا دَامَ فِی بَطْنِهِ إِلَى أَنْ یَخْرُجَ.

تدبر

1) «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً»

خداوند با آب است که زمین مرده را زنده می‌کند. اگرچه می‌دانیم زمین مرده که بخواهد با روییدن گیاهان زنده شود، باید حتما حاوی دانه‌های گیاهان باشد؛ اما نکته این است که هرچقدر دانه گیاه یا هر چیزی که ظرفیت حیات دارد، داشته باشیم، تا از جانب خداوند آب نازل نشود زندگی شکل نمی‌گیرد.

عبرت اخلاقی:

ما انسانها گاه ظرفیت‌های ذهنی و مهارتی و ... داریم که موجب غرور ما می‌شود. اما همه این ظرفیتها اگر مشمول باران رحمت الهی نباشد واقعا زندگی‌بخش نخواهد بود و به درد زندگی حقیقیِ ما (که در آخرت است) نخواهد خورد.

2) « ماءً طَهُوراً؛ لنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً»

 خداوند با «آب طهور» از حیوانات و انسانها رفع عطش می‌کند. پس تشنگیِ ما صرفا نیازمند آب نیست، بلکه نیازمند طهارت نیز هست. پس میل به پاکی در نهاد انسان و حیوان وجود دارد.

عبرت اخلاقی:

اگر طبیعت بدنی ما میل به پاکی دارد، آیا روح ما نیز فطرتا خواهان پاکی نیست؟ و اگر جسم ما برای سیراب شدن باید با آب پاک تغذیه شود، آیا نباید روحمان برای سیراب شدن فقط سراغ پاکی‌ها برود؟

3) «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً»

چرا با اینکه انسان از حیوان و هر دو از زمین متعالی‌تر و شریف‌ترند، ابتدا آب دادن به زمین و سپس به چهارپایان و آنگاه انسانها را نام برد؟

الف. چون حیات زمین سبب حیات چهارپایان و انسان است و چهارپایان هم از اسباب معیشت و حیات انسانها می‌باشند. (الکشاف، ج3، ص285؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏7، ص25) به تعبیر دیگر، چون  زندگى بشر مرهون نباتات و حیوانات است (قرائتی، تفسیر نور، ج8، ص264)

ب...

4) « ماءً طَهُوراً؛ لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً»

زنده شدن زمین و سیراب شدن چارپایان و انسان را نه ناشی از «آب»، بلکه ناشی از «آب طهور» معرفی کرد. طهارت آب چه نقشی در این زمینه دارد؟

الف. چون سیراب کردن انسان هم از فواید نزول آب بود، وصف «طهور» را از باب اکرام انسان مطرح کرد که نشان دهنده منتی از خدا باشد که وقتی برای آنها آب طهور می‌فرستد، آنها هم اهل طهارت باشند. (الکشاف، ج3، ص285)

ب. شاید طهارت آب واقعا هم در حیات و هم در سیرابی موثر است.

ج. ...

5)‌ «نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً»

چرا در میان حیوانات مختلفی که آب می‌نوشند، تنها چارپایان را برشمرد؟

الف. چون آنها در اختیار انسان‌اند و منافعشان به انسان می‌رسد و نعمت بخشیدن به آنها مصداقی از نعمت بخشیدن به انسانهاست و این آیه در مقام یادآوری نعمت‌ها به انسان است (الکشاف، ج3، ص285)

ب. چون پرندگان و حیوانات وحشی در طلب آب تا مسیرهای طولانی حرکت می‌کنند، برخلاف چارپایان که آب را باید بدانها رساند و آیه در مقام نعمت باران است که آب را از دریا به جاهای دور دست از دریا می‌رساند. (الکشاف، ج3، ص285)

ج. ...

6) «نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً» چرا انعام و اناسی را نکره و با وصف «کثرت» آورد؟ (توجه شود که اگر جمع با «الـ» می‌آورد دلالت بر شمول کامل می‌کرد، اما هم نکره آوردن و هم استفاده از تعبیر «کثیر» نشان می‌دهد که «همه» مد نظر نبوده است)

الف. چون گرو‌هایی از انسانها هستند که در کنار چشمه‌ها و رودخانه‌ها و دریاچه‌ها اقامت گزیده‌اند و در واقع بدون نیاز به نزول باران، نیاز آنها به آب عملا تامین می‌شده است. (الکشاف، ج3، ص285)

ب. ...



[1] . «بَلْدَةً مَیْتاً» با اینکه «بلدة» مونث است چرا «میتة» گفته نشد؟ دو وجه ذکر کرده‌اند یکی اینکه کلمه «میت» هم برای مذکر و هم برای مونث به کار می‌رود (الجدول فی اعراب القرآن، ج19، ص28) و دوم اینکه «بلده» در معنای «بلد» است همانند آیه فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّت (فرقان/9) (الکشاف، ج3، ص284)

[2] .  برخی این دو مفعول را به همین ترتیب مفعول اول و دوم دانسته(إعراب القرآن الکریم، ج‏2، ص374) و برخی با توجه به معنا «ه» را مفعول دوم و «انعام» را مفعول اول دانسته‌اند (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏19، ص29) که تفاوت چندانی در معنا ندارد

[3] . از ظاهر ترجمه انصاریان و نیز ترجمه المیزان (ج15، ص306) شاید کسی چنین برداشت کند (آن را به مخلوقات خویش، چهارپایان و مردم بسیار بنوشانیم) البته به شرطی که ویرگول را بعد از کلمه مردم بگذاریم اما اگر ویرگول را بعد از کلمه بسیار بگذاریم همان دیدگاه اول می‌شود

[4] . این به معنای زیاد آب خوردن نیست که از آن مذمت شده است:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یَشْرَبْ أَحَدُکُمُ الْمَاءَ حَتَّى یَشْتَهِیَهُ فَإِذَا اشْتَهَاهُ فَلْیُقِلَّ مِنْهُ.

و عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ فَإِنَّهُ مَادَّةٌ لِکُلِّ دَاءٍ قَالَ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَقَلُّوا مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ لَاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُم‏ (المحاسن، ج‏2، ص: 571)

ضمنا برای خوردن آب آدابی است از جمله اینکه توصیه‌ شده که ایستاده آب ننوشند ویا یک جرعه ننوشد اما در کنار آن نقل هایی شده که گاه برخی اهل بیت ایستاده می‌نوشیدند یا یک جرعه می‌نوشیدند و حتی در مواردی فوایدی برای ایستاده آب خوردن ذکر شده که غالبا فقها اینها را به این معنا گرفته‌اند که ایستاده خوردن در روز کراهت دارد. اما روایتی هست که شاید خوب توجه می‌دهد که مضمونش این است که رعایت این آداب خوب است اما هم و غمّ شما نباید اینها باشد:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ الْمَلِکِ الْقُمِّیُّ فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَشْرَبُ الْمَاءَ وَ أَنَا قَائِمٌ فَقَالَ لَهُ إِنْ شِئْتَ قَالَ أَ فَأَشْرَبُ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ حَتَّى أَرْوَى قَالَ إِنْ شِئْتَ قَالَ فَأَسْجُدُ وَ یَدِی فِی ثَوْبِی قَالَ إِنْ شِئْتَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی وَ اللَّهِ مَا مِنْ هَذَا وَ شِبْهِهِ أَخَافُ عَلَیْکُمْ. (الکافی، ج‏6، ص383)

 


203) سوره فرقان (25) آیه48 وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاح

بسم الله الرحمن الرحیم

203) سوره فرقان (25) آیه48

وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً


ترجمه

و او کسی است که بادها را نویددهنده‌ای پیش روی رحمتش فرستاد و از آسمان آبی بسیار پاک فروفرستادیم.


نکات ترجمه‌ای و نحوی


«بُشر» از ماده «ب‌ش‌ر» است که این ماده دلالت بر «آشکار شدن همراه با حُسن و زیبایی» می‌کند و پوست بدن انسان را به همین جهت «بَشره» گویند و «بشارت» به خبر خوب و خوشایند می‌گویند که در مقابل «انذار» است که به خبر نگران‌کننده گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص251) و انسان را از جهت اینکه در میان موجودات خوش‌ظاهر‌ترین است «بَشَر» می‌گویند (الفروق فی اللغة، ص270) و کسی که بشارت می‌آورد «بشیر» یا «مُبَشِّر» گفته می‌شود. «بُشر» که در این آیه آمده جمع «بشیر» است (مجمع‌البیان، ج4، ص664).


جایگاه نحوی‌ «بُشر» در این جمله، حال برای «ریاح» است.


در زبان عربی، وابسته‌های نحویِ یک کلمه - مثلا صفت برای موصوف، خبر برای مبتدا، و انواع قیدها (مانند حال، تمییز  و ...) - به لحاظ مفرد و جمع بودن از چیزی که بدان وابسته‌اند تبعیت می‌کنند؛ اما در زبان فارسی غالبا وابسته‌ی نحوی به صورت مفرد می‌آید. مثلا: خدا گلها را زیبا (نه زیباها) آفرید، گلهای زیبایی دیدم، گلها زیبا هستند. لذا با اینکه «بُشر» جمع است اما در ترجمه آن به صورت مفرد تعبیر شد.


طهور: از ماده «طهر» به معنای پاکی و مبرا بودن از پلیدی می‌باشد و تفاوت «طهارت» با «نظافت» (که در فارسی هر دو را پاکیزگی ترجمه می‌کنیم) در این است که طهارت هم در امور جسمانی و هم در امور معنوی به کار می‌رود اما نظافت عمدتا ناظر به امور ظاهری (بدن و لباس و ...) می‌باشد (الفروق فی اللغة، ص259). «طهور» هم می‌تواند به عنوان مصدر در باب تفعل باشد (تطهّرت طهورا مانند توضأت وضوءا) و هم صفت [صیغه مبالغه] باشد (که در این آیه به صورت صفت به کار رفته) و برخی آن را به معنای «مُطَهِّر» (پاک کننده) گرفته‌اند که این مطلب ممکن است به لحاظ معنایی که بعدا رایج شده درست باشد اما به لحاظ ساختار لغوی چنین معنایی نمی‌دهد زیرا وزن فعول برای باب‌های افعال و تفعیل (مطُهّر باب تفعیل است) به کار نمی‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص526) هرچند نقل قولی هم از برخی از قدما مطرح شده که «طهور» به معنای چیزی است که هم خودش پاک است و هم پاک‌کننده می‌باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص428)


حدیث


1) از امام صادق ع روایت شده است:


هنگامی که تصمیم به طهارت و وضو گرفتی پس به جانب آب روی آور روی آوردنی به جانب رحمت خداوند متعال، که آب را کلید نزدیک شدن و مناجات خود و دلالتگری به جانب بساط خدمتش قرار داد و همان گونه که رحمت خدا گناهان بندگان را پاک می‌کند، نجاسات ظاهری را هم آب است که پاک می‌کند و خداوند متعال فرمود: «و او کسی است که بادها را نویددهنده‌ای پیش روی رحمتش فرستاد و از آسمان آبی بسیار پاک فروفرستادیم.» و فرمود: «و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم» پس همان گونه که هر نعمت دنیوی را با آن زنده گردانید، همین طور با رحمت و فضل خود، حیاتِ دل را در طاعات قرار داد؛


پس در زلالی و رقیق بودن و طهارت و برکت آب و اینکه بسادگی با هر چیزی درمی‌آمیزد بیندیش  و از آن استفاده کن در طهارت اعضایی که خداوند به تو دستور پاکیزه کردن آنها را داده و با ادای واجبات و مستحباتش تو را به عبودیت خود واداشته، که تحت هریک از آنها فواید فراوانی است؛ پس هنگامی که به دیده احترام از آن استفاده کردی، چشمه‌های فواید آن از نزدیک برایت خواهد جوشید؛


سپس با خلق خدا معاشرت کن همچون درآمیختن آب با اشیاء که حق هرکس را ادا می‌کند و از معنای [= کیفیت مایع] خود تغییر نمی‌کند و در این زمینه از سخن رسول خدا ص عبرت بگیر که: مَثَلِ مومن مخلص مَثَلِ آب است؛

و زلالی و بی‌پیراگی‌ات در تمامی طاعاتی که در محضر خدا انجام می‌دهی همچون زلالی آب باشد هنگامی که آن را از آسمان نازل نازل کرد و آن را «طهور» (بسیار پاک) نامید و هنگامی که اعضای بدنت را با آب طهارت می‌دهی دلت را با تقوی و یقین طهارت بده.


مصباح الشریعة، ص128-129


قَالَ الصَّادِقُ ع


إِذَا أَرَدْتَ الطَّهَارَةَ وَ الْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَى الْمَاءِ تَقَدُّمَکَ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ الْمَاءَ مِفْتَاحَ قُرْبَتِهِ وَ مُنَاجَاتِهِ وَ دَلِیلًا إِلَى بِسَاطِ خِدْمَتِهِ وَ کَمَا أَنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبَادِ کَذَلِکَ النَّجَاسَاتُ الظَّاهِرَةُ یُطَهِّرُهَا الْمَاءُ لَا غَیْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً» وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» فَکَمَا أَحْیَا بِهِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مِنْ نَعِیمِ الدُّنْیَا کَذَلِکَ‏ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ حَیَاةَ الْقَلْبِ بِالطَّاعَاتِ فَتَفَکَّرْ فِی صَفَاءِ الْمَاءِ وَ رِقَّتِهِ وَ طُهْرِهِ وَ بَرَکَتِهِ وَ لَطِیفِ امْتِزَاجِهِ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ اسْتَعْمِلْهُ فِی تَطْهِیرِ الْأَعْضَاءِ الَّتِی أَمَرَکَ اللَّهُ بِتَطْهِیرِهَا وَ تَعَبَّدَکَ بِأَدَائِهَا فِی فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ فَإِنَّ تَحْتَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا فَوَائِدَ کَثِیرَةً فَإِذَا اسْتَعْمَلَهَا بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَکَ عُیُونُ فَوَائِدِهِ عَنْ قَرِیبٍ ثُمَّ عَاشِرْ خَلْقَ اللَّهِ کَامْتِزَاجِ الْمَاءِ بِالْأَشْیَاءِ یُؤَدِّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَقَّهُ وَ لَا یَتَغَیَّرُ عَنْ مَعْنَاهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ الرَّسُولِ ص مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْمُخْلِصِ کَمَثَلِ الْمَاءِ وَ لْتَکُنْ صَفْوَتُکَ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى فِی جَمِیعِ طَاعَتِکَ کَصَفْوَةِ الْمَاءِ حِینَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ سَمَّاهُ طَهُوراً وَ طَهِّرْ قَلْبَکَ بِالتَّقْوَى وَ الْیَقِینِ عِنْدَ طَهَارَةِ جَوَارِحِکَ بِالْمَاء


2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است: اینکه «از آسمان آب فروفرستاد» یعنی باران فروفرستاد، که همراه با هر قطره‌ای فرشته‌ای نازل می‌شود که آن را در جایگاهی که خداوند عز و جل به او امر کرده است جای می‌دهد.


التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص150


ثُمَّ قَالَ ص: وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً یَعْنِی الْمَطَرَ یَنْزِلُ مَعَ کُلِّ قَطْرَةٍ مَلَکٌ- یَضَعُهَا فِی مَوْضِعِهَا الَّذِی یَأْمُرُهُ بِهِ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.


3) شخص زندیقی (= کافری) خدمت امام صادق ع آمد و سوالاتی کرد، از جمله سوالاتی که پرسید این بود که: حقیقت و جوهره باد چیست؟


فرمود: باد همان هواست که وقتی حرکت کند باد نامیده می‌شود و وقتی ساکن باشد هوا نامیده می‌شود و قوام دنیا بدان است که اگر سه روز از باد دریغ شود همه آنچه در سطح زمین است فاسد می‌شود و مطلب از این قرار است که باد به منزله پنکه‌ای است که فساد را از هر چیزی می‌زداید و دفع می‌کند و آن را پاک می‌گرداند، باد (ریح) به منزله روح در بدن است که هنگامی که از بدن خارج شود بدن می گندد و متغیر می‌شود، و آفرین بر خداوند احسن‌الخالقین.


 الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص350


وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ کَثِیرَةٍ أَنَّهُ قَال‏


... قَالَ فَأَخْبِرْنِی مَا جَوْهَرُ الرِّیحِ؟ قَالَ الرِّیحُ هَوَاءٌ إِذَا تَحَرَّکَ یُسَمَّى رِیحاً فَإِذَا سَکَنَ یُسَمَّى هَوَاءً وَ بِهِ قِوَامُ الدُّنْیَا وَ لَوْ کُفِتَ الرِّیحُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ لَفَسَدَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ نَتُنَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّیحَ بِمَنْزِلَةِ الْمِرْوَحَةِ تَذُبُّ وَ تَدْفَعُ الْفَسَادَ عَنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ تُطَیِّبُهُ فَهِیَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ إِذَا خَرَجَ عَنِ الْبَدَنِ نَتُنَ الْبَدَنُ وَ تَغَیَّرَ وَ تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین[1]


4) ابن‌عباس روایت کرده است: هیچگاه باد [شدیدی] نمی‌وزید مگر اینکه پیامبر اکرم ص دو زانو بر زمین می‌نشست و می‌گفت: خدایا آن را رحمت قرار بده و عذاب قرار نده؛ خدایا ! آن را «بادها» قرار بده و «باد» قرار نده.


بحار الأنوار، ج‏57، ص19 ؛ مسند الشافعی، ج1، ص174 [2]


عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا هَبَّتْ رِیحٌ قَطُّ إِلَّا جَثَا النَّبِیُّ ص عَلَى رُکْبَتَیْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَحْمَةً وَ لَا تَجْعَلْهَا عَذَاباً اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رِیَاحاً وَ لَا تَجْعَلْهَا رِیحا.


نکته: در قرآن کریم کلمه «الریاح: بادها» همواره در موارد رحمت به کار رفته، و کلمه «الریح: باد» یا صریحاً در مورد عذاب به کار رفته (ذاریات/41؛ اسراء/69؛ یا در مواردی که حالت تهدید به خود گرفته است (ابراهیم/18، حج/31؛ شوری/33) و یا در مورد «بادی که در اختیار سلیمان بود» به کار رفته (انبیاء/81؛ ص/36؛ سبأ/12) که می‌دانیم سرعت آن باد بسیار زیاد بوده که مسیری را که قافله‌ها در یک ماه می‌پیمودند (180 فرسخ، حدود 1350 کیلومتر) در یک صبح یا بعد از ظهر طی می‌کرده است (سبأ/12)


امروزه هم ظاهرا بر این باورند که اگر باد در یک جهت بوزد ویرانگر می‌شود و وقتی چند باد و در جهت‌های مختلف می‌وزند همدیگر را تعدیل می‌کنند؛ که اگر چنین باشد، این روایت بسیار جالب می‌شود.[3]


لازم به ذکر است که این نکته بدین صورت در احادیث نیست چنانکه در برخی احادیث هم برای رحمت و هم برای عذاب کلمه «ریاح» به کار رفته (کافی، ج8، ص92)، که اگر مطلب فوق درست باشد می‌تواند ناشی از بی‌دقتی راوی بوده باشد.


تدبر


1) «وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»:


اگر وجود خدا را جدی بگیریم و توجه کنیم که خداست که فرستنده باد و فروفرستنده آب از آسمان است، می‌فهمیم وقایع عالم طبیعت حوادثی مرده و فیزیکی محض نیست؛ یعنی:


اگر بادهایی می‌وزند و باران می‌بارد، هم این بادها «بشارت‌دهنده» هستند (یعنی پیامی را منتقل می کنند)؛ آن هم بشارت دهنده رحمتی که در راه است؛ و هم آن باران «رحمت» است (یعنی مهربانی خدا را ارزانی ما می‌دارد) و هم آن آب سراسر پاکی و مایه طهارت است.


2) «وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»:


خدای ما خدایی نیست که از تدبیر عالم کنار کشیده باشد یا تدبیرش در عالم فیزیکی، ربطی به ما انسان‌ها نداشته باشد؛ بلکه اگر بادی می‌وزد و بارانی می‌بارد اولا همه به دست اوست و ثانیا (= تدبر1) در ارتباط با انسان (بشارت، رحمت، طهارت) است


3) «وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ»:


خدا با کارهایی که در عالم انجام می‌دهد، با ما سخن می‌گوید: بادی می‌وزد پیام بشارت رحمت خدا را با خود دارد، در واقع همه عالم نشانه‌ها و پیام‌های خدا به انسان است (= آیه است) (جلسه 124، تدبر1؛ و جلسه132، تدبرهای 1و4)


4) «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»:


آبی که خدا از آسمان فرومی‌فرستاد بشدت پاک و مایه پاکی همه چیز است. واقعا همین نعمت ساده را چقدر جدی می‌گیریم؟ فرض کنید چنین نعمتی مدتی از ما دریغ شود؛ زندگی‌های ما چگونه خواهد شد؟ آیا قدر آن را می‌دانیم؟ و آیا با آن به عنوان یک نعمت الهی برخورد می‌کنیم؟ (حدیث1)


5) «وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»:


چرا فرستادن بادهای رحمت را به صیغه مفرد غایب (او می‌فرستد) بیان کرد ولی نزول باران را با صیغه متکلم مع‌الغیر (ما فروفرستادیم)؟


آن مقدار که در تفاسیر مختلف جستجو شد هیچ مفسری در این زمینه توضیحی نداده بود، با این حال:


الف. شاید کاربرد صیغه جمع درباره باران اشاره دارد به مامورانی که در این نزول دست اندر کارند (حدیث2)


ب. شاید وجه تغییر از غایب (هو ... أرسل) به حاضر (متکلم: انزلنا) این باشد که در اولی سخن از بشارت دادن است و بشارت مقدمه‌ای برای رحمت است، برای همین با تعبیر غایب از جانب کسی که بشارت از سوی او می‌آید تناسب دارد اما در دومی سخن از خود رحمتی است که توسط خدا به انسان داده شده و حضور خدا در دادن این رحمت اقتضای به کار بردن تعبیر حاضر (متکلم) دارد.


ج. ...







[1] . تَوْحِیدُ الْمُفَضَّلِ، قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع أُنَبِّهُکَ یَا مُفَضَّلُ عَلَى الرِّیحِ وَ مَا فِیهَا أَ لَسْتَ تَرَى رُکُودَهَا إِذَا رَکَدَتْ کَیْفَ یُحْدِثُ الْکَرْبَ الَّذِی یَکَادُ یَأْتِی عَلَى‏ النُّفُوسِ وَ یُحْرِضُ الْأَصِحَّاءَ وَ یَنْهَکُ الْمَرْضَى وَ یُفْسِدُ الثِّمَارَ وَ یُعَفِّنُ الْبُقُولَ وَ یُعْقِبُ الْوَبَاءَ فِی الْأَبْدَانِ وَ الْآفَةَ فِی الْغَلَّاتِ فَفِی هَذَا بَیَانُ أَنَّ هُبُوبَ الرِّیحِ مِنْ تَدْبِیرِ الْحَکِیمِ فِی صَلَاحِ الْخَلْقِ وَ أُنَبِّئُکَ عَنِ الْهَوَاءِ ... وَ مِنْهُ هَذِهِ الرِّیحُ الْهَابَّةُ فَالرِّیحُ تَرُوحُ عَنِ الْأَجْسَامِ وَ تُزْجِی السَّحَابَ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِیَعُمَّ نَفْعُهُ حَتَّى یَسْتَکْثِفَ فَیَمْطُرَ وَ تَفُضُّهُ حَتَّى یَسْتَخِفَّ فَیَتَفَشَّى وَ تُلْقِحُ الشَّجَرَ وَ تُسِیرُ السُّفُنَ وَ تُرْخِی الْأَطْعِمَةَ وَ تُبَرِّدُ الْمَاءَ وَ تَشُبُّ النَّارَ وَ تُجَفِّفُ الْأَشْیَاءَ النَّدِیَّةَ وَ بِالْجُمْلَةِ إِنَّهَا تُحْیِی کُلَّ مَا فِی الْأَرْضِ فَلَوْ لَا الرِّیحُ لَذَوَى النَّبَاتُ وَ مَاتَ الْحَیَوَانُ وَ حُمَّتِ الْأَشْیَاءُ وَ فَسَدَتْ.


بحار الأنوار، ج‏57، ص7


[2] . این حدیث اگرچه در برخی کتب شیعه (مانند مجمع‌البیان، ج4، ص663) روایت شده، اما تنها در کتب اهل سنت دیدم که با سند روایت کرده‌اند. مرحوم مجلسی از الدر المنثور سیوطی نقل کرده اما در کتب متقدم‌تر هم آمده مانند مسند الشافعی، ج1، ص174:


(336)- [362] أَخْبَرَنَا مَنْ لا أَتَّهِمُ، أَخْبَرَنَا الْعَلاءُ بْنُ رَاشِدٍ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: مَا هَبَّتْ رِیحٌ قَطُّ إِلا جَثَا النَّبِیُّ عَلَى رُکْبَتَیْهِ، وَقَالَ: " اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَحْمَةً وَلا تَجْعَلْهَا عَذَابًا، اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رِیَاحًا وَلا تَجْعَلْهَا رِیحًا "


[3] . اگر دوستانی که در این زمینه تخصص دارند نفیا یا ایجابا با ارائه ارجاع‌های معتبر توضیخاتی ارائه کنند ممنون می‌شوم.



 


202) سوره آل‏ عمران (3) آیه31 قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

202) سوره آل‏ عمران (3) آیه31

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏

ترجمه

بگو اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است.[1]

حدیث

1) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بود که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. فرازی از این نامه در جلسه175، حدیث2 گذشت. فراز پایانی این نامه بدین بیان است:

و کسی که خوشحال می‌شود که بداند که خدا دوستش دارد پس به طاعت خدا عمل کند و از ما پیروی نماید، آیا سخن خداوند عز و جل به پیامبرش را نشنیده‌ای که «بگو اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد» و به خدا سوگند هیچگاه بنده‌ای اطاعت خدا را نمی‌کند مگر اینکه خدا در طاعتش او را در پیروی ما [در زمره پیروان ما] نیز داخل کند و به خدا سوگند که هیچگاه بنده‌ای پیروی ما را نکند مگر اینکه خدا او را دوست بدارد؛ و به خدا سوگند هیچکس هرگز پیروی ما را رها نکند مگر اینکه بغض ما را داشته باشد و به خدا سوگند هیچکس هیچگاه بغض ما را نداشته باشد مگر اینکه نافرمانی خدا کند و کسی که در حال نافرمانی خدا بمیرد خدا او را خوار گرداند و با صورت در آتش بیفنکند و الحمدلله رب العالمین.

الکافی، ج‏8، ص14

حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِیهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَکَانُوا یَضَعُونَهَا فِی مَسَاجِدِ بُیُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِیهَا

وَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْکُوفِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

... و مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّهُ فَلْیَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْیَتَّبِعْنَا أَ لَمْ یَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهِ لَا یُطِیعُ اللَّهَ عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی طَاعَتِهِ اتِّبَاعَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَتَّبِعُنَا عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَدَعُ أَحَدٌ اتِّبَاعَنَا أَبَداً إِلَّا أَبْغَضَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یُبْغِضُنَا أَحَدٌ أَبَداً إِلَّا عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ مَاتَ عَاصِیاً لِلَّهِ أَخْزَاهُ اللَّهُ وَ أَکَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّارِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین‏.[2]

2) حفص بن غیاث از امام صادق ع روایت کرده:

من برای کسانی از این امت که حق ما را به رسمیت شناختند، امید نجات دارم مگر سه کس: کسی که همنشین سلطان ستمگر است، هواپرست، و گناهکاری که علناً گناه می‌کند؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: «بگو اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد»

سپس فرمود: حفص! محبت برتر از ترس است.

سپس فرمود: به خدا سوگند دوست ندارد خدا را کسی که دنیا را دوست دارد و به ولایت غیر ما تن می‌دهد؛ و کسی که حق ما را به رسمیت شناخت و به ما محبت ورزید قطعا خداوند تبارک و تعالی او را دوست دارد.

[نکته: ظاهرا مقصود امام از عبارت «محبت برتر از ترس است» این است که دینداری‌ای که روی محبت خدا و اولیایش پایه‌ریزی شود برتر و عمیق‌تر از دینداری‌ای است که فقط روی ترس از جهنم پایه‌ریزی شود][3]

 الکافی، ج‏8، ص129

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ [وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ] عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنِّی لَأَرْجُو النَّجَاةَ لِمَنْ عَرَفَ حَقَّنَا مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا لِأَحَدِ ثَلَاثَةٍ صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ صَاحِبِ هَوًى وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِنِ ثُمَّ تَلَا «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» ثُمَّ قَالَ یَا حَفْصُ الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ وَالَى غَیْرَنَا وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّنَا وَ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏.

3) به امام صادق ع گفته شد: فدایت شوم! ما [بچه‌های خود را] به اسم شما و اسم پدران شما نام‌گذاری می‌کنیم؛ آیا این برایمان سودی دارد؟

فرمود: به خدا سوگند بله! و آیا دین جز محبت است؛ خداوند می‌فرماید: «اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد»

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص168

عن ربعی بن عبد الله قال قیل لأبی عبد الله ع: جعلت فداک إنا نسمی بأسمائکم و أسماء آبائکم فینفعنا ذلک فقال: إی و الله و هل الدین إلا الحب قال الله «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»[4]

4) عده‌ای از خراسان خدمت امام جواد ع رسیدند. نگاه ایشان به یکی از آنها افتاد که پاهایش از زخم شکاف برداشته بود؛ فرمود: چرا چنین شده است؟

گفت: به خاطر دوری راه است، یا ابن رسول الله! و به خدا سوگند مرا به اینجا نیاورد جز محبت شما اهل بیت.

امام جواد ع فرمود: بشارت باد که به خدا سوگند تو با ما محشور می‌شوی.

گفت: یا ابن رسول الله! با شما؟

فرمود: بله اگر بنده‌ای ما را دوست بدارد خداوند او را با ما محشور می‌کند؛ و آیا دین جز محبت است؟ خداوند عز و جل می‌فرماید: «بگو اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد.»

دعائم الإسلام، ج‏1، ص72

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ص أَنَّ قَوْماً أَتَوْهُ مِنْ خُرَاسَانَ فَنَظَرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ قَدْ تَشَقَّقَتَا رِجْلَاهُ فَقَالَ لَهُ مَا هَذَا فَقَالَ بُعْدُ الْمَسَافَةِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَ اللَّهِ مَا جَاءَ بِی مِنْ حَیْثُ جِئْتُ إِلَّا مَحَبَّتُکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ أَبْشِرْ فَأَنْتَ وَ اللَّهِ مَعَنَا تُحْشَرُ قَالَ مَعَکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ مَا أَحَبَّنَا عَبْدٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ.[5]

5) از یکی از معصومین [احتمالا پیامبر ص یا امیرالمومنین ع یا امام صادق ع] روایت شده است:

کسی که ادعای محبت ما را دارد ولی به سخن ما عمل نمی‌کند از ما نیست و ما از او نیستیم؛ آیا نشنیده‌اید که خداوند متعال از قول پیامبرش می‌فرماید: «بگو اگر چنین بوده‌اید که خدا را دوست دارید پس مرا پیروی کنید تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد.»

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص70

وَ قَالَ إِنَّ مَنِ ادَّعَى حُبَّنَا وَ هُوَ لَا یَعْمَلُ بِقَوْلِنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُ أَ مَا سَمِعُوا قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى یَقُولُ مُخْبِراً عَنْ نَبِیِّهِ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».[6]


تدبر

1) «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی ...»:

نمی‌شود کسی ادعا کند محبت خدا را دارد، بعد از کسی که خدا تعیین کرده پیروی نکند. (همچنین احادیث1 و 5).

در واقع، محبت، پیروی می‌آورد:

در این آیه، این سخن را بر جایی که خدا محبوب است، تطبیق داد؛ و در آیات 166-167 سوره بقره، (دو جلسه 200 و 201) آنهایی را که محبوبهای غیرخدایی برگزیدند پیرو آن محبوبها معرفی کرد.

2) «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»:

بنیان دینداری بر روابط محبت آمیز بین انسان، خدا و افرادی که خداوند تعیین کرده، می‌باشد (همچنین احادیث 1 و 4)

3) «اتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»

پیروی کردن از کسانی که خدا تعیین کرده، موجب محبوب شدن انسان نزد خداوند و آمرزش گناهان می‌شود.

4) چرا در این آیه، که بحث از رابطه محبت‌آمیز بین انسان و خداست، بر «وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم» تاکید کرد؟

الف. محبت خدا به انسان عاملی برای تقرب انسان به خدا و کناز زدن حجاب بُعد است؛ و بین انسان و خدا حجابی نیست مگر گناهان بنده (مطففین/1)، پس اگر محبت خدا بخواهد شامل حال انسان شود، چاره‌ای نیست جز اینکه مغفرت الهی، گناهی برای انسان باقی نگذارد. (المیزان، ج3، ص160)

ب. در مورد ما انسانهای عادی، طبیعی - البته، نه موجه- است که گاهی گناهی از ما سر بزند. شاید آوردن این تعابیر بدین جهت که می‌خواهد بفهماند اصل در فضای دینداری این است که خدا را دوست داشته باشیم و بر همین اساس از کسانی که خدا تعیین کرده پیروی کنیم. اگر چنین کردیم، گناهانی که احتمالا در زندگی‌مان پیش آید مورد مغفرت قرار می‌گیرد؛ بویژه اگر دقت کنیم که تعبیر «رحیم» را به کار برده که رحمتی است که شامل حال مومنان می‌شود (احزاب/43). به تعبیر دیگر، اگر با رابطه محبت‌آمیز و پیروی، مومن بودن خود را نشان دادیم مشمول رحیمیت خدا می‌شویم و در نتیجه گناهانی هم که گاه از سر غفلت از ما سر می‌زند، مورد مغفرت قرار می‌گیرد.

ج. ...

5) «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...»

آوردن «قل» در ابتدای آیه نشان می‌دهد که این مطلب که بنیان دینداری بر محبت است، جزء آموزه‌هایی است که باید در معرفی و ابلاغ آن به دیگران کوشید؛ باید به همه بگوییم که در اسلام، بنیان دین بر محبت است، البته محبت واقعی، که پیروی از محبوب را با خود دارد.



[1] . شان نزول این آیه گفته شده است:  قال محمد بن جعفر بن الزبیر نزلت الآیتان فی وفد نجران من النصارى لما قالوا إنا نعظم المسیح حبا لله (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص733)

[2] . در فرازی از خطبه معروف به خطبه وسیله که امیرالمومنین چند روز بعد از رحلت پیامبر ص ایراد کردند (قبلا در جلسه 167، حدیث2 توضیحی درباره این خطبه و فرازی از آن ارائه شد) آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ أَرْمَضَنِی اخْتِلَافُ الشِّیعَةِ فِی مَذَاهِبِهَا فَقَالَ یَا جَابِرُ أَ لَمْ أَقِفْکَ عَلَى مَعْنَى اخْتِلَافِهِمْ مِنْ أَیْنَ اخْتَلَفُوا وَ مِنْ أَیِّ جِهَةٍ تَفَرَّقُوا قُلْتُ بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَلَا تَخْتَلِفْ إِذَا اخْتَلَفُوا یَا جَابِرُ إِنَّ الْجَاحِدَ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ کَالْجَاحِدِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَیَّامِهِ یَا جَابِرُ اسْمَعْ وَ عِ قُلْتُ إِذَا شِئْتَ  قَالَ اسْمَعْ وَ عِ وَ بَلِّغْ حَیْثُ انْتَهَتْ بِکَ رَاحِلَتُکَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّه‏

... وَ لَا مُصِیبَةٌ عَظُمَتْ وَ لَا رَزِیَّةٌ جَلَّتْ کَالْمُصِیبَةِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص لِأَنَّ اللَّهَ خَتَمَ بِهِ الْإِنْذَارَ وَ الْإِعْذَارَ وَ قَطَعَ بِهِ الِاحْتِجَاجَ وَ الْعُذْرَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ بَابَهُ الَّذِی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عِبَادِهِ وَ مُهَیْمِنَهُ الَّذِی لَا یَقْبَلُ إِلَّا بِهِ- وَ لَا قُرْبَةَ إِلَیْهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ قَالَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» فَقَرَنَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِهِ وَ مَعْصِیَتَهُ بِمَعْصِیَتِهِ فَکَانَ ذَلِکَ دَلِیلًا عَلَى مَا فَوَّضَ إِلَیْهِ وَ شَاهِداً لَهُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَهُ وَ عَصَاهُ وَ بَیَّنَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعٍ مِنَ الْکِتَابِ الْعَظِیمِ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی التَّحْرِیضِ عَلَى اتَّبَاعِهِ وَ التَّرْغِیبِ فِی تَصْدِیقِهِ وَ الْقَبُولِ بِدَعْوَتِهِ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» فَاتِّبَاعُهُ ص مَحَبَّةُ اللَّهِ وَ رِضَاهُ غُفْرَانُ الذُّنُوبِ وَ کَمَالُ الْفَوْزِ وَ وُجُوبُ الْجَنَّة

الکافی، ج‏8، ص26

[3] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ الْمُکَتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْحَبَّالُ الطَّبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِحْصَنٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ رَهْبَةٌ وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ مِنَ الْآمِنِینَ. (الأمالی( للصدوق)، ص38)

[4] . همچنین به روایات زیر نیز توجه شود:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ وَ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ حَبِیبٍ قَالَ: قَالَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکُمْ إِنَّ النَّاسَ سَلَکُوا سُبُلًا شَتَّى مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْیِهِ وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ لِحَبِیبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا هَکَذَا وَ هَکَذَا فَطَائِفَةٌ أَخَذُوا بِأَهْوَائِهِمْ وَ طَائِفَةٌ قَالُوا بِآرَائِهِمْ وَ طَائِفَةٌ قَالُوا بِالرِّوَایَةِ وَ اللَّهُ هَدَاکُمْ لِحُبِّهِ وَ حُبِّ مَنْ یَنْفَعُکُمْ حُبُّهُ عِنْدَه‏

المحاسن، ج‏1، ص156

عن بشیر الدهان عن أبی عبد الله ع قال قد عرفتم فی منکرین کثیر و أحببتم فی مبغضین کثیر- و قد یکون حبا لله و فی الله و رسوله و حبا فی الدنیا- فما کان فی الله و رسوله فثوابه على الله، و ما کان فی الدنیا فلیس فی شی‏ء ثم نفض یده ثم قال: إن هذه المرجئة و هذه القدریة و هذه الخوارج لیس منهم أحد إلا یرى أنه على الحق، و إنکم إنما أحببتمونا فی الله، ثم تلا «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ و إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص167

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ زِیَادٍ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ لَهُ قَالَ یَا زِیَادُ وَیْحَکَ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ أَ وَ لَا تَرَى قَوْلَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ ص حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ قَالَ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّین‏

   المحاسن، ج‏1، ص263؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص167

عن الْبَاقِرُ ع فِی قَوْلِهِ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیهِمْ وَ ذَلِکَ حِینَ اجْتَمَعُوا فَقَالُوا لَئِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ لَمْ نَسْمَعْ لِعَلِیٍّ وَ لَا لِأَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص205)

[5] .  در تفسیر العیاشی، ج‏1، ص167 این روایت بدین صورت نقل شده است:

عن برید بن معاویة العجلی قال کنت عند أبی جعفر ع إذ دخل علیه قادم من خراسان ماشیا- فأخرج رجلیه و قد تغلفتا- و قال: أما و الله ما جاءنی من حیث جئت- إلا حبکم أهل البیت، فقال أبو جعفر ع: و الله لو أحبنا حجر حشره الله معنا، و هل الدین إلا الحب [إن الله یقول «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی- یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» و قال: «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» و هل الدین إلا الحب‏]

همچنین به این روایات توجه شود:

عَنْهُمْ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ وَ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی فُسْطَاطٍ لَهُ بِمِنًى فَنَظَرَ إِلَى زِیَادٍ الْأَسْوَدِ مُنْقَلِعَ الرِّجْلِ‏ فَرَثَى لَهُ فَقَالَ لَهُ مَا لِرِجْلَیْکَ هَکَذَا قَالَ جِئْتُ عَلَى بَکْرٍ لِی نِضْوٍ فَکُنْتُ أَمْشِی عَنْهُ عَامَّةَ الطَّرِیقِ فَرَثَى لَهُ وَ قَالَ لَهُ عِنْدَ ذَلِکَ زِیَادٌ إِنِّی أُلِمُّ بِالذُّنُوبِ حَتَّى إِذَا ظَنَنْتُ أَنِّی قَدْ هَلَکْتُ ذَکَرْتُ حُبَّکُمْ فَرَجَوْتُ النَّجَاةَ وَ تَجَلَّى عَنِّی- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» وَ قَالَ «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» وَ قَالَ «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّ الْمُصَلِّینَ وَ لَا أُصَلِّی وَ أُحِبُّ الصَّوَّامِینَ وَ لَا أَصُومُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکَ مَا اکْتَسَبْتَ وَ قَالَ مَا تَبْغُونَ وَ مَا تُرِیدُونَ أَمَا إِنَّهَا لَوْ کَانَ فَزْعَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَزِعَ کُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَى نَبِیِّنَا وَ فَزِعْتُمْ إِلَیْنَا.

الکافی، ج‏8، ص80

قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ الزُّهْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُفَلَّسِ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ وَ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ‏ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ وَ إِبْرَاهِیمَ الْأَحْمَرِیِّ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ زِیَادٌ الْأَحْلَامُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ یَا زِیَادُ مَا لِی أَرَى رِجْلَیْکَ مُتَعَلِّقَیْنِ قَالَ جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَى نِضْوٍ لِی عَامَّةَ الطَّرِیقِ وَ مَا حَمَلَنِی عَلَى ذَلِکَ إِلَّا حُبِّی لَکُمْ وَ شَوْقِی إِلَیْکُمْ ثُمَّ أَطْرَقَ زِیَادٌ مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ إِنِّی رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِی الشَّیْطَانُ فَیُذَکِّرُنِی مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِی فَکَأَنِّی آیِسٌ ثُمَّ أَذْکُرُ حُبِّی لَکُمْ وَ انْقِطَاعِی [إِلَیْکُمْ‏] وَ کَانَ مُتَّکِئاً لکم قَالَ یَا زِیَادُ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَاتِ الثَّلَاثَ کَأَنَّهَا فِی کَفِّهِ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ وَ قَالَ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ قَالَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ أَتَى رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أُحِبُّ الصَّوَّامِینَ وَ لَا أَصُومُ وَ أُحِبُّ الْمُصَلِّینَ وَ لَا أُصَلِّی وَ أُحِبُّ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ لَا أَتَصَدَّقُ [أَصَّدَّقُ‏] فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکَ مَا اکْتَسَبْتَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ لَوْ کَانَتْ فَزْعَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَزِعَ کُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فَزِعْتُمْ إِلَیْنَا.

تفسیر فرات الکوفی، ص430

وَ عَنْهُ ع أَنَّ زِیَاداً الْأَسْوَدَ دَخَلَ عَلَیْهِ فَنَظَرَ إِلَى رِجْلَیْهِ قَدْ تَشَقَّقَتَا فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ مَا هَذَا یَا زِیَادُ فَقَالَ یَا مَوْلَایَ أَقْبَلْتُ عَلَى بَکْرٍ لِی ضَعِیفٍ فَمَشَیْتُ عَامَّةَ الطَّرِیقِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ عِنْدِی مَا أَشْتَرِی بِهِ مُسِنّاً وَ إِنَّمَا ضَمَمْتَ شَیْئاً إِلَى شَیْ‏ءٍ حَتَّى اشْتَرَیْتُ هَذَا الْبَکْرَ قَالَ فَرَقَّ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ص حَتَّى رَأَیْنَا عَیْنَیْهِ تَرَقْرَقَتَا دُمُوعاً فَقَالَ لَهُ زِیَادٌ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی وَ اللَّهِ کَثِیرُ الذُّنُوبِ مُسْرِفٌ عَلَى نَفْسِی حَتَّى رُبَّمَا قُلْتُ قَدْ هَلَکْتُ ثُمَّ أَذْکُرُ وَلَایَتِی إِیَّاکُمْ وَ حُبِّی لَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَرْجُو بِذَلِکَ الْمَغْفِرَةَ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ ص عِنْدَ ذَلِکَ بِوَجْهِهِ وَ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» وَ قَالَ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» وَ قَالَ «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ أَعْرَابِیّاً أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أُحِبُّ الْمُصَلِّینَ وَ لَا أُصَلِّی وَ أُحِبُّ الصَّائِمِینَ وَ لَا أَصُومُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ یَعْنِی لَا أُصَلِّی وَ لَا أَصُومُ التَّطَوُّعَ لَیْسَ الْفَرِیضَةَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا الَّذِی تَبْغُونَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ وَقَعَ أَمْرٌ یَفْزَعُ لَهُ النَّاسُ مَا فَزِعْتُمْ إِلَّا إِلَیْنَا وَ لَا فَزِعْنَا إِلَّا إِلَى نَبِیِّنَا إِنَّکُمْ مَعَنَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا وَ اللَّهِ لَا یُسَوِّیکُمُ اللَّهُ وَ غَیْرُکُمْ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا کَرَامَةَ لَهُمْ.

دعائم الإسلام، ج‏1، ص72

عن بشیر عن أبی عبد الله ع قال: عنه کان یقول ما بین أحدکم و بین أن یغتبط- إلا أن تبلغ نفسه هاهنا و- أشار بإصبعه إلى حنجرته- قال: ثم تأول بآیات من الکتاب فقال: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» و «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» قال: ثم قال: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» فرسول الله إمامکم- و کم من إمام یوم القیامة یجی‏ء- یلعن أصحابه و یلعنونه‏

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص304

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّه‏

الخصال، ج‏1، ص: 21

[6] . وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْجَبَ عَلَیْکُمْ حُبَّنَا وَ مُوَالاتَنَا وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ طَاعَتَنَا أَلَا فَمَنْ کَانَ مِنَّا فَلْیَقْتَدِ بِنَا وَ إِنَّ مِنْ شَأْنِنَا الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءَ الضَّیْفِ وَ الْعَفْوَ عَنِ الْمُسِی‏ءِ وَ مَنْ لَمْ یَقْتَدِ بِنَا فَلَیْسَ مِنَّا (الإختصاص، ص242)

 


201) سوره بقره (2) آیه 167 وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

201) سوره بقره (2) آیه 167 

وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ

ترجمه

و کسانی که پیروی کردند گفتند کاش ما را هم بازگشتی بود تا از آنها بیزاری جوییم همان گونه که از ما بیزاری جستند، این گونه خداوند اعمالشان را مایه حسرتی به ایشان بنمایاند و [در حالی که] آنها بیرون‌رونده از آتش نیستند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«کرة» از ماده «کرر» به معنای رجوع برای بار دیگر (تکرار کردن) است. لذا برخی «کرة» را به معنای «رجعت» (بازگشت) معرفی کرده‌اند (المصباح المنیر، ج‏2، ص530) و برخی هم به معنای «مرة» (= دفعه دیگر، بار دیگر)، که تعبیر «کرّات» (دفعات) جمع آن است (لسان العرب، ج5، ص135)

«حسرات» جمع «حسرت» است و به لحاظ نحوی می‌تواند مفعول سوم (برای فعل یری) ویا حال محسوب شود (إعراب القرآن و بیانه، ج‏1، ص233). در حالت اول معنای جمله چنین می‌شود: «اعمالشان را به صورت چیزی که مایه حسرت است، بدانها نشان می‌دهد»؛ و در حالت دوم چنین می‌شود که «اعمالشان را که مایه حسرتشان است بدانها نشان می‌دهد»

حدیث

1) امام حسن عسکری در ادامه روایتی که به شرح این چند آیه اختصاص دارد (قسمت قبلی آن در جلسه دیروز حدیث1 گذشت) می‌فرمایند:

«و کسانی که پیروی کردند گفتند کاش ما را هم بازگشتی بود» آرزو می‌کنند که ای کاش رجوع و بازگشتی به دنیا داشتند «تا از آنها بیزاری جوییم» در آنجا، «همان گونه که از ما بیزاری جستند» در اینجا.

آنگاه خداوند عز و جل می‌فرماید: «این گونه» یعنی آنچنان که برخی از برخی دیگر بیزاری جستند «خداوند اعمالشان را مایه حسرتی به ایشان بنمایاند» و این بدان جهت است که آنها در دنیا اعمالشان را برای غیر خدا انجام می‌دادند یا به نحوی جز آن گونه که خدا دستور داده بود انجام می‌دادند. خداوند متعال می‌فرماید: «و آنها بیرون‌رونده از آتش نیستند» عذابشان همیشگی و دائمی است و گناهشان کفری است که شفاعت هیچ پیامبر و وصی پیامبر و هیچ‌یک از خوبانِ شیعه‌‌ی پیامبر و وصی‌اش  بدانها نمی‌رسد.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص579

وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الْأَتْبَاعُ لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً یَتَمَنَّوْنَ لَوْ کَانَ لَهُمْ کَرَّةٌ: رَجْعَةٌ إِلَى الدُّنْیَا فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ هُنَاکَ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا هَاهُنَا.

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: کَذلِکَ [کَمَا] تَبَرَّأَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ عَمِلُوا فِی الدُّنْیَا لِغَیْرِ اللَّهِ، فَیَرَوْنَ أَعْمَالَ غَیْرِهِمُ الَّتِی کَانَتْ لِلَّهِ- قَدْ عَظَّمَ اللَّهُ ثَوَابَ أَهْلِهَا، وَ رَأَوْا أَعْمَالَ أَنْفُسِهِمْ لَا ثَوَابَ لَهَا إِذْ کَانَتْ لِغَیْرِ اللَّهِ، أَوْ کَانَتْ عَلَى غَیْرِ الْوَجْهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ بِهِ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ کَانَ عَذَابُهُمْ سَرْمَداً دَائِماً، وَ کَانَتْ ذُنُوبُهُمْ کُفْراً، لَا تَلْحَقُهُمْ شَفَاعَةُ نَبِیٍّ، وَ لَا وَصِیٍّ، وَ لَا خَیِّرٍ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِم‏.

2) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل «این گونه خداوند اعمالشان را مایه حسرتی به ایشان بنمایاند» آمده است:

این شخصی است که مالش را باقی می‌گذارد و در مسیر طاعت خدا خرج نمی‌کند و می‌میرد و آن را می‌گذارد برای کسی که آن را در طاعت خدا یا به معصیت خدا خرج می‌کند:

اگر آن را در طاعت خدا خرج کند [روز قیامت، صاحب اولیه] آن را در ترازوی اعمال غیر خودش می‌بیند و آن مایه حسرتش می‌شود چون آن مال او بوده است؛

و اگر در راه معصیت خدا استفاده کرده، [از این جهت پشیمان می‌شود که] با آن مال وی را تقویت کرده تا بتواند در معصیت خداوند عز و جل کاری انجام دهد.

الکافی، ج‏4، ص43 ؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص73؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص62

أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ» قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَدَعُ مَالَهُ لَا یُنْفِقُهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ بُخْلًا ثُمَّ یَمُوتُ فَیَدَعُهُ لِمَنْ یَعْمَلُ فِیهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ أَوْ فِی‏ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَإِنْ عَمِلَ بِهِ فِی طَاعَةِ اللَّهِ رَآهُ فِی مِیزَانِ غَیْرِهِ فَرَآهُ حَسْرَةً وَ قَدْ کَانَ الْمَالُ لَهُ وَ إِنْ کَانَ عَمِلَ بِهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ قَوَّاهُ بِذَلِکَ الْمَالِ حَتَّى عَمِلَ بِهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[1]

3) از امام باقر ع درباره این آیه روایت شده است: «این گونه خداوند اعمالشان را مایه حسرتی به ایشان بنمایاند» هنگامی که در وقت مردن آن عذاب دردناکی را که برایشان مهیا شده است ببینند و آنها اصحاب «صحیفه» (عهدنامه) ای هستند که آن صحیفه را در مخالفت با علی ع نوشتند «و آنها بیرون‌رونده از آتش نیستند.»

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص213

عن الْبَاقِرُ ع فِی قَوْلِهِ «کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ» إِذَا عَایَنُوا عِنْدَ الْمَوْتِ مَا أَعَدَّ لَهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الصَّحِیفَةِ الَّذِینَ‏ کَتَبُوا عَلَى مُخَالَفَةِ عَلِیٍّ «وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ»[2]

4) امیرالمومنین ع می‌فرمایند از بزرگترین حسرتها در روز قیامت، حسرت شخصی است که مالی را در غیر طاعت خدا [= از راه حرام] کسب کرده و آن را به ارث برای شخصی گذاشته که او آن را در طاعت خدا خرج کرده، و این مال او را به بهشت، و شخص اول به جهنم داخل می‌کند.

نهج البلاغه، حکمت 429

وَ قَالَ ع: إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ کَسَبَ مَالًا فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ- [فَوَرَّثَهُ رَجُلًا] فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَأَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ وَ دَخَلَ الْأَوَّلُ بِهِ النَّار

تدبر

1) «وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ»:

پیشوایان ضلالت از پیروانشان بیزاری جستند، و پیروان با اینکه آرزو دارند که کاش آنها هم می‌توانستند از آن پیشوایان تبری بجویند، اما نمی‌توانند؛ و به همین جهت اعمالشان مایه حسرتشان می‌شود و راهی برای خروج از جهنم نمی‌یابند.

اما چرا پیشوایان توانستند بیزاری بجویند اما پیروان نمی‌توانند؟

بحث تخصصی

کسی که در موقعیت پیشوایی قرار گرفته و پیروانی دارد، بیزاری جستنش از پیروان صرفا بدین معناست که دیگر خود را در موقعیتی که بخواهد آنها را به سمت و سوی خاصی ببرد ویا برایشان کاری انجام دهد، نمی‌بیند؛ و این حقیقت در قیامت، در خصوص پیشوایان ضلالت محقق می‌شود؛ زیرا آنها از اینکه بتوانند مشکل جهنم رفتن پیروانشان را حل کنند ناتوانند، پس، از پیروان خود بیزاری می‌جویند چون دیگر کاری به کار آنها ندارند و نمی‌توانند کاری برای‌شان انجام دهند. به تعبیر دیگر، اگرچه پیشوایان عقوبت گمراه کردن دیگران را می‌چشند، اما این عقوبت مربوط به خودشان است، و این غیر از آن است که در آنجا بخواهند کاری برای پیروان انجام دهند؛ پس در جواب آن پیروان که به اینها محبت می‌ورزیدند می‌گویند ما به شما هیچ علاقه‌ای نداریم و کاری هم برایتان نمی‌توانیم انجام دهیم؛ و این بیزاری جستن، ربطی ندارد به عقوبت‌هایی که به خاطر گمراه کردن دیگران گریبانگیرش می‌شود.

اما کسی که در موقعیت پیروی قرار گرفته، پیروی کردنش عملی بوده که انجام داده، و این عمل همراه او در قیامت هست، و همین عمل او را جهنمی (و اگر رهبرش رهبر حق باشد، بهشتی) می‌کند. پس این پیروی به عنوان عمل او در روز قیامت ظاهر می‌شود؛ و او - بخواهد یا نخواهد - در آخرت به خاطر این پیرویش، به دنبال پیشوایش به جهنم می‌افتد؛ لذا او آرزو می‌کند که کاش به دنیا برگردد و این پیروی را در دنیا کنار بگذارد تا چنین عملی که در آخرت او را به جهنم می‌فرستد نداشته باشد.

2) «یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ... تَبَرَّءُوا مِنَّا، کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»:

از حسرت‌بارترین موقعیتها این است که انسان کسی را دوست داشته باشد و به خاطر او کارهایی انجام داده باشد، بعد در موقع نیاز، آن محبوب، نه‌تنها کاری برای انسان انجام ندهد، بلکه از انسان بیزاری بجوید.

پس،

در انتخاب دوست و محبت‌ورزی به این و آن بسیار دقت کنیم.

3) «الَّذینَ اتَّبَعُوا ... ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ»:

این گونه نیست که تنها پیشوایان ضلالت در جهنم جاودانه باشند. بلکه پیروان آنها هم از جهنم خارج نمی‌شوند؛ و پیرو بودن از بار گناه آنها نمی‌کاهد؛

شاید بدین جهت که اگر این پیروان نبودند هیچگاه آن پیشوایان ضلالت نمی‌توانستند پیشوایان حق را کنار بزنند و بر گرده مردم سوار شوند.

توجه: از اینکه پیروان حسرت می‌خورند معلوم می‌شود که آنها می‌توانستند پیروی نکنند و کردند؛ وگرنه کسی که از انجام دادن کاری ناتوان است معنی ندارد که بعدا حسرت آن را بخورد (مجمع‌البیان، ج1، ص458)

4) «وَ قالَ ... لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً ... کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»:

زندگی‌ای که در دنیا داریم دیگر تکرار نمی‌شود. پس مبادا به گونه‌ای زندگی کنیم که بعد از مرگ آرزوی تکرار شدن و برگشتن را داشته باشیم، و کرده‌هایمان تنها مایه حسرتمان باشد! اگر قرار است از مسیر اشتباهی که در پیش گرفته‌ایم برگردیم، تا فرصت هست اقدام کنیم.

5) «یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ... کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»:

محبت ورزیدن هم عملی است از اعمال انسان که در قیامت می‌تواند مایه حسرت ویا مایه سعادت انسان شود.

نکات زیر در کانال گذاشته نشد

6) «کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»:

به گزارش مرحوم طبرسی، مفسران درباره مقصود از اعمالی که مایه حسرت است، دیدگاه‌های متعددی گفته‌اند که البته همگی آنها می‌تواند مصداق آیه باشد (مجمع‌البیان، ج1، ص458):

1. گناهانی که انجام دادند و حسرت می خورند که کاش انجام نداده بودند (ربیع، ابن‌زید، جبائی، بلخی)

2. طاعاتی که انجام ندادند ویا تضییع کردند (سدی)

3. آنچه در روایات شیعه آمده که مالی که شخص به ارث می‌گذارد و وارث با آن عمل صالح انجام می‌دهد و او حسرت می‌خورد که چرا خودش از آن ثواب محروم شده (حدیث 2و4)

4. خداوند مقدار ثوابهای اعمال را نشان می‌دهد و افراد حسرت می‌خورند که چرا کوتاهی کرده‌اند.

[5. به نظر می‌رسد اقتضای سیاق آیه موردی باشد که در تدبر2 گذشت و عجیب است که در این اقوال مفسران بدان اشاره نشده]

7) «وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ»:

برخی خواسته‌اند «خلود در جهنم» را به معنای مدت طولانی معرفی کنند، اما تعبیر این آیه (که از آتش خارج نمی‌شوند) نشان می‌دهد که در مورد عده‌ای واقعا خلود به معنای جاودانه در آتش بودن در آخرت محقق می‌شود. (قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص255)



[1] این دو روایت هم در همین مضمون است:

الأمالی (للمفید)، ص205 : عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِی مَعْنَى قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ- کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ» قَالَ الرَّجُلُ یَکْسِبُ مَالًا فَیُحْرَمُ أَنْ یَعْمَلَ فِیهِ خَیْراً فَیَمُوتُ فَیَرِثُهُ غَیْرُهُ فَیَعْمَلُ فِیهِ عَمَلًا صَالِحاً فَیَرَى الرَّجُلُ مَا کَسَبَ حَسَنَاتٍ فِی مِیزَانِ غَیْرِهِ.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص458 : رواه أصحابنا عن أبی جعفر (ع) أنه قال هو الرجل یکتسب المال و لا یعمل فیه خیرا فیرثه من یعمل فیه عملا صالحا فیرى الأول ما کسبه حسرة فی میزان غیره

[2] . در ادامه‌ی روایتی که در تفسیر این آیات از پیامبر اکرم ص نقل شد (جلسه199، حدیث2) توضیحاتی آمده است که با آیه حاضر تناسب دارد:

ثُمَّ یَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُحْشَرَ الشِّیعَةُ الْمُوَالُونَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ آلِهِمَا ع مِمَّنْ کَانَ فِی تَقِیَّةٍ لَا یُظْهِرُ مَا یَعْتَقِدُهُ، وَ مِمَّنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ تَقِیَّةٌ، وَ کَانَ یُظْهِرُ مَا یَعْتَقِدُهُ.

فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: انْظُرُوا حَسَنَاتِ شِیعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ فَضَاعِفُوهَا.قَالَ: فَیُضَاعِفُونَ حَسَنَاتِهِمْ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً.

ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: انْظُرُوا ذُنُوبَ شِیعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ. فَیَنْظُرُونَ: فَمِنْهُمْ مَنْ قَلَّتْ ذُنُوبُهُ- فَکَانَتْ مَغْمُورَةً فِی طَاعَاتِهِ، فَهَؤُلَاءِ السُّعَدَاءُ مَعَ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَصْفِیَاءِ. وَ مِنْهُمْ مَنْ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ عَظُمَتْ، فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: قَدِّمُوا الَّذِینَ کَانُوا لَا تَقِیَّةَ عَلَیْهِمْ- مِنْ أَوْلِیَاءِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ، فَیُقَدَّمُونَ.

فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: انْظُرُوا حَسَنَاتِ عِبَادِی هَؤُلَاءِ النُّصَّابِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مِنْ دُونِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ مِنْ دُونِ خُلَفَائِهِمْ، فَاجْعَلُوهَا لِهَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ، لِمَا کَانَ‏ مِنِ اغْتِیَابِهِمْ لَهُمْ بِوَقِیعَتِهِمْ فِیهِمْ، وَ قَصْدِهِمْ إِلَى أَذَاهُمْ فَیَفْعَلُونَ ذَلِکَ، فَتَصِیرُ حَسَنَاتُ النَّوَاصِبِ لِشِیعَتِنَا الَّذِینَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِمْ تَقِیَّةٌ.

ثُمَّ یَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى سَیِّئَاتِ شِیعَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ، فَإِنْ بَقِیَتْ لَهُمْ عَلَى هَؤُلَاءِ النُّصَّابِ بِوَقِیعَتِهِمْ فِیهِمْ زِیَادَاتٌ، فَاحْمِلُوا عَلَى أُولَئِکَ النُّصَّابِ بِقَدْرِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لِهَؤُلَاءِ الشِّیعَةِ. فَیُفْعَلُ ذَلِکَ.

ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ائْتُوا بِالشِّیعَةِ الْمُتَّقِینَ لِخَوْفِ الْأَعْدَاءِ، فَافْعَلُوا فِی حَسَنَاتِهِمْ وَ سَیِّئَاتِهِمْ، وَ حَسَنَاتِ هَؤُلَاءِ النُّصَّابِ وَ سَیِّئَاتِهِمْ مَا فَعَلْتُمْ بِالْأَوَّلِینَ.

فَیَقُولُ النَّوَاصِبُ: یَا رَبَّنَا- هَؤُلَاءِ کَانُوا مَعَنَا فِی مَشَاهِدِنَا حَاضِرِینَ، وَ بِأَقَاوِیلِنَا قَائِلِینَ، وَ لِمَذَاهِبِنَا مُعْتَقِدِینَ! فَیُقَالُ: کَلَّا وَ اللَّهِ یَا أَیُّهَا النُّصَّابُ مَا کَانُوا لِمَذَاهِبِکُمْ مُعْتَقِدِینَ، بَلْ کَانُوا بِقُلُوبِهِمْ لَکُمْ إِلَى اللَّهِ مُخَالِفِینَ، وَ إِنْ کَانُوا بِأَقْوَالِکُمْ قَائِلِینَ، وَ بِأَعْمَالِکُمْ عَامِلِینَ لِلتَّقِیَّةِ مِنْکُمْ مَعَاشِرَ الْکَافِرِینَ، قَدِ اعْتَدَدْنَا لَهُمْ بِأَقَاوِیلِهِمْ وَ أَفَاعِیلِهِمُ- اعْتِدَادَنَا بِأَقَاوِیلِ الْمُطِیعِینَ وَ أَفَاعِیلِ الْمُحْسِنِینَ، إِذْ کَانُوا بِأَمْرِنَا عَامِلِینَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَعِنْدَ ذَلِکَ تَعْظُمُ حَسَرَاتُ النُّصَّابِ إِذَا رَأَوْا حَسَنَاتِهِمْ فِی مَوَازِینِ شِیعَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ رَأَوْا سَیِّئَاتِ شِیعَتِنَا عَلَى ظُهُورِ مَعَاشِرِ النُّصَّابِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِم‏

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص579-580

 


200) سوره بقره (2) آیه 166 إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُ

بسم الله الرحمن الرحیم

200) سوره بقره (2) آیه 166

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏‏

ترجمه

هنگامی که کسانی که پیروی شدند از کسانی که پیروی کردند بیزاری جستند و [در حالی که] عذاب را دیدند و رشته‌های بین آنها گسیخته شد (هر گونه اسباب و وسیله‌ای از آنها قطع شد)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«و» در عبارت «وَ رَأَوُا الْعَذابَ» را اغلب واو حالیه دانسته‌اند (إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص69؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج‏2، ص33) و برخی گفته‌اند می‌تواند واو حال یا واو عطف باشد. (اعراب القرآن و بیانه، ج1، ص233)

«أسباب» جمع «سبب» است. سبب در اصل به ریسمانی گفته می‌شود که با آن از درخت خرما بالا می‌رفتند (و بلکه هر ریسمانی که برای بالا رفتن از آن استفاده می‌شد) و به این مناسبت کم‌کم به هر چیزی که وسیله رسیدن به چیز دیگر باشد، سبب گفته شد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص391؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص262)

درباره اسبابی که در عبارت «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» مورد نظر است، مفسران صدر اسلام وجوه متعددی را احتمال داده‌اند:

1. آنچه مایه اتصال و پیوند آنها می‌شد (مجاهد و قتاده و ربیع)

2. خویشاوندی که با هم ارتباط داشتند (ابن عباس)

3. عهد‌هایی که بین آنها بود و مایه دوستی آنها می‌شد (ابن عباس)

4. اسباب و وسیله‌هایی که کارهایشان را بدان وسیله انجام می دادند (ابن‌زید و سدی)

5. اسباب نجات (ابوعلی)

مرحوم طبرسی بعد از نقل این دیدگاه‌ها تذکر می‌دهد که: «ظاهرا آیه با همه این دیدگاه‌ها سازگار است و لذا سزاوار است که آیه را به عموم خود باقی بگذاریم یعنی گویی گفته شده آنها هر سببی را که ممکن بود بدان درآویزند از دست می‌دهند و از هیچ گونه اسباب که نفعی به آنها دهد بهره‌ای نمی برند اعم از جایگاه و خویشاوندی و دوستی و عهد و پیمان و ... که در دنیا برایشان سودی می‌داد؛ که این نشان دهنده شدت ناامیدی آنهاست. (مجمع البیان، ج‏1، ص458)

حدیث

1) امام حسن عسکری در ادامه روایتی که به شرح این چند آیه اختصاص دارد (قسمت ابتدای آن در جلسه دیروز حدیث1 گذشت) می‌فرمایند:

سپس خداوند فرمود: «هنگامی که بیرازی جستند کسانی که پیروی شدند» [یعنی] اگر آن کفاری که همتایانی را برگزیدند می‌دیدند «هنگامی را که بیرازی جستند کسانی که پیروی شدند» که همان روساء هستند «از کسانی که پیروی کردند» [یعنی] از رعایا و پیروان»جستند «و رشته‌های بین آنها گسیخته شد» حیله‌هایشان بر باد رفت و برای نجات از عذاب خدا هیچ کاری نمی‌توانند بکنند ...

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص579

ثُمَّ قَالَ: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا لَوْ رَأَى هَؤُلَاءِ الْکُفَّارُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ حِینَ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الرُّؤَسَاءُ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الرَّعَایَا وَ الْأَتْبَاعَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ فَنِیَتْ حِیَلُهُمْ، وَ لَا یَقْدِرُونَ عَلَى النَّجَاةِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ بِشَیْ‏ءٍ.

2) از امام باقر ع روایت شده است:

غیر از خدا هیچ دوست صمیمی‌ای نگیرید که [در آن صورت] دیگر مومن نخواهید بود، چرا که هر سبب (رشته پیوند) و نَسَب و خویشاوندی و دوستی صمیمی و بدعت و شبهه‌ای قطع و مضمحل می‌شود - همان گونه که غباری که بر روی سنگ سخت است با باریدن باران سیل‌آسا مضمحل می‌شود - مگر آن مواردی که قرآن تثبیت کرده باشد.

الکافی، ج‏8، ص242

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَةً فَلَا تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِیجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ مُضْمَحِلٌّ کَمَا یَضْمَحِلُّ الْغُبَارُ الَّذِی یَکُونُ عَلَى الْحَجَرِ الصَّلْدِ إِذَا أَصَابَهُ الْمَطَرُ الْجَوْدُ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ.[1]

2) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که روز قیامت شود منادی‌ای از دل عرش ندا دهد: کجاست خلیفه خدا در زمینش؟

داوود پیامبر ع قیام می‌کند، اما ندایی از نزد خدای عز و جل می‌آید: تو را قصد نکردیم، اگر چه که تو هم خلیفه‌ای برای خدا بودی.

سپس دوباره منادی ندا می‌دهد: خلیفه خدا در زمینش کجاست؟

پس امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب ع قیام می‌کند؛ پس ندایی از جانب خدای عز و جل می‌آید که: ای جماعت خلائق! این علی بن ابی‌طالب ع است، خلیفه خدا در زمینش، و حجت او بر بندگانش، پس هر که در سرای دنیا به ریسمان او درآویخت امروز هم به ریسمان او درآویزد و از نورش روشنایی گیرد و او را تا بالاترین درجات بهشتها پیروی کند.

پس مردمی قیام می‌کنند که در دنیا به ریسمان او آویخته بودند، پس تا بهشت او را پیروی می‌کنند.

سپس ندایی از نزد خداوند عز و جل می‌آید: آگاه باشید! هرکه امامی را در سرای دنیا پیروی کرد، پس باید که الان به هرجا که می‌رود پیرویش کند، در این موقع است که بیزاری می‌جویند «کسانی که پیروی شدند از کسانی که پیروی کردند و [در حالی که] عذاب را دیدند و رشته‌های بین آنها گسیخته شد. و کسانی که پیروی کردند گفتند: ای کاش ما هم برگشتی داشتیم تا از آنها بیزاری بجوییم همان طور که آنان از ما بیزاری جستند. این گونه خداوند اعمال آنها را به عنوان مایه حسرت بدانها می‌نمایاند و آنها خارج‌شونده از آتش نخواهند بود.»

الأمالی (للطوسی)، ص64

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى) قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ:

أَیْنَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَیَقُومُ دَاوُدُ النَّبِیُّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ):

لَسْنَا إِیَّاکَ أَرَدْنَا، وَ إِنْ کُنْتَ لِلَّهِ خَلِیفَةً.

ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ ثَانِیاً: أَیْنَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَیَقُومُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ، هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِحَبْلِهِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَلْیَتَعَلَّقْ بِحَبْلِهِ فِی هَذَا الْیَوْمِ، یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِهِ، وَ لْیَتَّبِعْهُ إِلَى الدَّرَجَاتِ الْعُلَا مِنَ الْجِنَانِ.

قَالَ: فَیَقُومُ النَّاسُ الَّذِینَ قَدْ تَعَلَّقُوا بِحَبْلِهِ فِی الدُّنْیَا فَیَتَّبِعُونَهُ إِلَى الْجَنَّةِ.

ثُمَّ یَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): أَلَا مَنْ تَعَلَّقَ بِإِمَامٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَلْیَتَّبِعْهُ إِلَى حَیْثُ یَذْهَبُ بِهِ، فَحِینَئِذٍ یَتَبَرَّأُ «الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا: لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّار»[2]

تدبر

1) «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب»:

غالبا سران و روسایی که بر اساس اهداف دنیوی پیروی می‌شوند، بیشترْ مریدِ پیروانشان هستند تا پیروان نسبت به آنها؛ زیرا آنها برای در قدرت ماندن، خود را نیازمند پیرویِ پیروان می‌بینند.

اما در قیامت، وقتی که می‌بینند که پیرویِ پیروان، وبال گردن و مایه عذاب آنهاست (زیرا که در گمراه کردن آنها موثر بوده‌اند) و نیز آن رابطه‌های دنیوی بر باد رفته و پیروی آنها سودی برای ایشان ندارد، دیگر نه‌تنها دنبال جمع کردن پیرو نیستند، بلکه از همان پیروان قبلی خود هم بیزاری می‌جویند.

2) «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب»:

ما در دنیا غالبا با اسباب و روابطی سر و کار داریم که برای امورات مختلف زندگی‌مان به آنها اعتماد کرده و زندگی خود را بر مبنای باور به کارایی آنها تنظیم می کنیم. اما در روز قیامت معلوم می‌شود خداوندِ مسبب‌الاسباب، همه‌کاره بوده است و او اینها را سبب قرار داده؛ و اگر او نخواهد اینها هیچ خاصیتی ندارند؛ و چون قیامت مظهر بروز اراده الهی است و بدون اذن خدا هیچ امری رخ نمی دهد، سبب بودن آنها (آن گونه که ما می‌پنداشتیم) از دست ما گرفته می‌شود.

این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاست

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

دیده‌ای باید سبب سوراخ کن

تا حُجُب را بر کَنَد از بیخ و بن

تا مُسَبّب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اکساب و دکان

از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh63/

3) «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏‏»

ما انسانها در زندگی بشدت تحت تاثیر دیگران هستیم و میل داریم کسی باشد که از او پیروی کنیم. (جریاناتی مانند مدگرایی، ستاره شدن بازیگران، تعلق خاطر به احزاب، و ... همگی ناشی از وجود همین میل است)

اما اگر نیک بیندیشیم، کسی ارزش پیروی کردن دارد که در موقف قیامت و دیدن عذاب و قطع شدن اسباب و علل عادی، بتواند هوای پیروان خود را داشته باشد، نه اینکه در چنان وضعیتی از پیروانش بیزاری بجوید.



[1] . همچنین این روایت:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَةً فَلَا تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِیجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ.

الکافی، ج‏1، ص59

[2] . همچنین این روایت:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَوْمٍ ائْتَمُّوا بِإِمَامِهِمْ فِی الدُّنْیَا إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَلْعَنُهُمْ وَ یَلْعَنُونَهُ إِلَّا أَنْتُمْ وَ مَنْ کَانَ عَلَى مِثْلِ حَالِکُمْ

المحاسن، ج‏1، ص144

 


200) سوره بقره (2) آیه 166 إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُ

بسم الله الرحمن الرحیم

200) سوره بقره (2) آیه 166

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏‏

ترجمه

هنگامی که کسانی که پیروی شدند از کسانی که پیروی کردند بیزاری جستند و [در حالی که] عذاب را دیدند و رشته‌های بین آنها گسیخته شد (هر گونه اسباب و وسیله‌ای از آنها قطع شد)

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«و» در عبارت «وَ رَأَوُا الْعَذابَ» را اغلب واو حالیه دانسته‌اند (إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص69؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج‏2، ص33) و برخی گفته‌اند می‌تواند واو حال یا واو عطف باشد. (اعراب القرآن و بیانه، ج1، ص233)

«أسباب» جمع «سبب» است. سبب در اصل به ریسمانی گفته می‌شود که با آن از درخت خرما بالا می‌رفتند (و بلکه هر ریسمانی که برای بالا رفتن از آن استفاده می‌شد) و به این مناسبت کم‌کم به هر چیزی که وسیله رسیدن به چیز دیگر باشد، سبب گفته شد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص391؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص262)

درباره اسبابی که در عبارت «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» مورد نظر است، مفسران صدر اسلام وجوه متعددی را احتمال داده‌اند:

1. آنچه مایه اتصال و پیوند آنها می‌شد (مجاهد و قتاده و ربیع)

2. خویشاوندی که با هم ارتباط داشتند (ابن عباس)

3. عهد‌هایی که بین آنها بود و مایه دوستی آنها می‌شد (ابن عباس)

4. اسباب و وسیله‌هایی که کارهایشان را بدان وسیله انجام می دادند (ابن‌زید و سدی)

5. اسباب نجات (ابوعلی)

مرحوم طبرسی بعد از نقل این دیدگاه‌ها تذکر می‌دهد که: «ظاهرا آیه با همه این دیدگاه‌ها سازگار است و لذا سزاوار است که آیه را به عموم خود باقی بگذاریم یعنی گویی گفته شده آنها هر سببی را که ممکن بود بدان درآویزند از دست می‌دهند و از هیچ گونه اسباب که نفعی به آنها دهد بهره‌ای نمی برند اعم از جایگاه و خویشاوندی و دوستی و عهد و پیمان و ... که در دنیا برایشان سودی می‌داد؛ که این نشان دهنده شدت ناامیدی آنهاست. (مجمع البیان، ج‏1، ص458)

حدیث

1) امام حسن عسکری در ادامه روایتی که به شرح این چند آیه اختصاص دارد (قسمت ابتدای آن در جلسه دیروز حدیث1 گذشت) می‌فرمایند:

سپس خداوند فرمود: «هنگامی که بیرازی جستند کسانی که پیروی شدند» [یعنی] اگر آن کفاری که همتایانی را برگزیدند می‌دیدند «هنگامی را که بیرازی جستند کسانی که پیروی شدند» که همان روساء هستند «از کسانی که پیروی کردند» [یعنی] از رعایا و پیروان»جستند «و رشته‌های بین آنها گسیخته شد» حیله‌هایشان بر باد رفت و برای نجات از عذاب خدا هیچ کاری نمی‌توانند بکنند ...

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص579

ثُمَّ قَالَ: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا لَوْ رَأَى هَؤُلَاءِ الْکُفَّارُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ حِینَ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الرُّؤَسَاءُ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الرَّعَایَا وَ الْأَتْبَاعَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ فَنِیَتْ حِیَلُهُمْ، وَ لَا یَقْدِرُونَ عَلَى النَّجَاةِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ بِشَیْ‏ءٍ.

2) از امام باقر ع روایت شده است:

غیر از خدا هیچ دوست صمیمی‌ای نگیرید که [در آن صورت] دیگر مومن نخواهید بود، چرا که هر سبب (رشته پیوند) و نَسَب و خویشاوندی و دوستی صمیمی و بدعت و شبهه‌ای قطع و مضمحل می‌شود - همان گونه که غباری که بر روی سنگ سخت است با باریدن باران سیل‌آسا مضمحل می‌شود - مگر آن مواردی که قرآن تثبیت کرده باشد.

الکافی، ج‏8، ص242

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَةً فَلَا تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِیجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ مُضْمَحِلٌّ کَمَا یَضْمَحِلُّ الْغُبَارُ الَّذِی یَکُونُ عَلَى الْحَجَرِ الصَّلْدِ إِذَا أَصَابَهُ الْمَطَرُ الْجَوْدُ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ.[1]

2) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که روز قیامت شود منادی‌ای از دل عرش ندا دهد: کجاست خلیفه خدا در زمینش؟

داوود پیامبر ع قیام می‌کند، اما ندایی از نزد خدای عز و جل می‌آید: تو را قصد نکردیم، اگر چه که تو هم خلیفه‌ای برای خدا بودی.

سپس دوباره منادی ندا می‌دهد: خلیفه خدا در زمینش کجاست؟

پس امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب ع قیام می‌کند؛ پس ندایی از جانب خدای عز و جل می‌آید که: ای جماعت خلائق! این علی بن ابی‌طالب ع است، خلیفه خدا در زمینش، و حجت او بر بندگانش، پس هر که در سرای دنیا به ریسمان او درآویخت امروز هم به ریسمان او درآویزد و از نورش روشنایی گیرد و او را تا بالاترین درجات بهشتها پیروی کند.

پس مردمی قیام می‌کنند که در دنیا به ریسمان او آویخته بودند، پس تا بهشت او را پیروی می‌کنند.

سپس ندایی از نزد خداوند عز و جل می‌آید: آگاه باشید! هرکه امامی را در سرای دنیا پیروی کرد، پس باید که الان به هرجا که می‌رود پیرویش کند، در این موقع است که بیزاری می‌جویند «کسانی که پیروی شدند از کسانی که پیروی کردند و [در حالی که] عذاب را دیدند و رشته‌های بین آنها گسیخته شد. و کسانی که پیروی کردند گفتند: ای کاش ما هم برگشتی داشتیم تا از آنها بیزاری بجوییم همان طور که آنان از ما بیزاری جستند. این گونه خداوند اعمال آنها را به عنوان مایه حسرت بدانها می‌نمایاند و آنها خارج‌شونده از آتش نخواهند بود.»

الأمالی (للطوسی)، ص64

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى) قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ:

أَیْنَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَیَقُومُ دَاوُدُ النَّبِیُّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ):

لَسْنَا إِیَّاکَ أَرَدْنَا، وَ إِنْ کُنْتَ لِلَّهِ خَلِیفَةً.

ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ ثَانِیاً: أَیْنَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَیَقُومُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ، هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِحَبْلِهِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَلْیَتَعَلَّقْ بِحَبْلِهِ فِی هَذَا الْیَوْمِ، یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِهِ، وَ لْیَتَّبِعْهُ إِلَى الدَّرَجَاتِ الْعُلَا مِنَ الْجِنَانِ.

قَالَ: فَیَقُومُ النَّاسُ الَّذِینَ قَدْ تَعَلَّقُوا بِحَبْلِهِ فِی الدُّنْیَا فَیَتَّبِعُونَهُ إِلَى الْجَنَّةِ.

ثُمَّ یَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): أَلَا مَنْ تَعَلَّقَ بِإِمَامٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَلْیَتَّبِعْهُ إِلَى حَیْثُ یَذْهَبُ بِهِ، فَحِینَئِذٍ یَتَبَرَّأُ «الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا: لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّار»[2]

تدبر

1) «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب»:

غالبا سران و روسایی که بر اساس اهداف دنیوی پیروی می‌شوند، بیشترْ مریدِ پیروانشان هستند تا پیروان نسبت به آنها؛ زیرا آنها برای در قدرت ماندن، خود را نیازمند پیرویِ پیروان می‌بینند.

اما در قیامت، وقتی که می‌بینند که پیرویِ پیروان، وبال گردن و مایه عذاب آنهاست (زیرا که در گمراه کردن آنها موثر بوده‌اند) و نیز آن رابطه‌های دنیوی بر باد رفته و پیروی آنها سودی برای ایشان ندارد، دیگر نه‌تنها دنبال جمع کردن پیرو نیستند، بلکه از همان پیروان قبلی خود هم بیزاری می‌جویند.

2) «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب»:

ما در دنیا غالبا با اسباب و روابطی سر و کار داریم که برای امورات مختلف زندگی‌مان به آنها اعتماد کرده و زندگی خود را بر مبنای باور به کارایی آنها تنظیم می کنیم. اما در روز قیامت معلوم می‌شود خداوندِ مسبب‌الاسباب، همه‌کاره بوده است و او اینها را سبب قرار داده؛ و اگر او نخواهد اینها هیچ خاصیتی ندارند؛ و چون قیامت مظهر بروز اراده الهی است و بدون اذن خدا هیچ امری رخ نمی دهد، سبب بودن آنها (آن گونه که ما می‌پنداشتیم) از دست ما گرفته می‌شود.

این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاست

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

دیده‌ای باید سبب سوراخ کن

تا حُجُب را بر کَنَد از بیخ و بن

تا مُسَبّب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اکساب و دکان

از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh63/

3) «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏‏»

ما انسانها در زندگی بشدت تحت تاثیر دیگران هستیم و میل داریم کسی باشد که از او پیروی کنیم. (جریاناتی مانند مدگرایی، ستاره شدن بازیگران، تعلق خاطر به احزاب، و ... همگی ناشی از وجود همین میل است)

اما اگر نیک بیندیشیم، کسی ارزش پیروی کردن دارد که در موقف قیامت و دیدن عذاب و قطع شدن اسباب و علل عادی، بتواند هوای پیروان خود را داشته باشد، نه اینکه در چنان وضعیتی از پیروانش بیزاری بجوید.



[1] . همچنین این روایت:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَةً فَلَا تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِیجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ.

الکافی، ج‏1، ص59

[2] . همچنین این روایت:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَوْمٍ ائْتَمُّوا بِإِمَامِهِمْ فِی الدُّنْیَا إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَلْعَنُهُمْ وَ یَلْعَنُونَهُ إِلَّا أَنْتُمْ وَ مَنْ کَانَ عَلَى مِثْلِ حَالِکُمْ

المحاسن، ج‏1، ص144

 


199) سوره بقره (2) آیه 165 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخ

بسم الله الرحمن الرحیم

199) سوره بقره (2) آیه 165 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذاب‏

ترجمه

و از مردم کسانی هستند که در برابر خدا مثل و مانندهایی برمی‌گزینند که آنها را همانند دوستی خدا دوست دارند، و کسانی که ایمان آوردند محبشان به خدا شدیدتر است؛ و اگر [این] کسانی که ظلم کردند ببینند - هنگامی که عذاب را می‌بینند - که قدرت و نیرو همه از آن خداوند است و عذاب خدا شدید و سخت است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«کَحُبِّ اللَّهِ» در اینجا اضافه الله به حب، بیش از هر احتمالی، اضافه مفعولی به نظر می‌‌رسد اما همین اضافه مفعولی به دو معنا می‌تواند باشد: یا به معنای «آنچنان که باید خدا را دوست داشت» (= آنچنان که مومنان خدا را دوست دارند) یا به معنای «آنچنان که خدا را دوست دارند».[1]

«لَوْ یَرَى ...» برخی مفعولِ «یری»‌ را محذوف (= عذاب) دانسته و جواب لو را «أن القوه لله جمیعا» دانسته‌اند (ای کاش ظالمانی که [عذاب را] می‌بینند، [می‌دانستند] که همه قوت از آن خداست) (الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج2، ص329)، در حالی که اغلب بر این باورند که عبارت فوق در جایگاه مفعول برای «یری» باشد (یعنی ای کاش ظالمانی که می‌بینند که همه قوت از آن خداست) و آنگاه جواب لو را محذوف بدانیم که عبارتی بوده مانند اینکه «می‌فهمیدند که چه ضرر عظیمی کرده‌اند» (اعراب القرآن (للنحاس) ج1، ص88) یا «پشیمان می‌شدند» (کشاف، ج1، ص212) یا «تعجب می‌کردند» (اعراب القرآن الکریم، ج1، ص69) یا «در انتخاب چنین محبوبهایی احتیاط می‌کردند» (إعراب القرآن و بیانه، ج‏1، ص23)؛ این سبک حذف جواب «لو» در قرآن شایع است و دلالت بیشتری در مقام تهدید دارد (اعراب القرآن، ج1، ص88)

حدیث

1) از امام حسن عسگری روایت شده است: خداوند عز و جل، هنگامی که مومنان ایمان آوردند؛ و ولایت حضرت محمد ص و حضرت علی ع را عاقلان پذیرفتند، و دشمنان مانع از آن شدند، فرمود: «ازمردم» ای محمد! «کسانی هستند که در برابر خدا مثل و مانندهایی برمی‌گزینند» دشمنانی برمی‌گزینند که آنها را [به خیال خود] همتای خدا قرار می‌دهند «که آنها را همانند دوستی خدا دوست دارند» آن همتایانِ از بتها را دوست دارند همان اندازه که خدا را دوست دارند «و کسانی که ایمان آوردند محبشان به خدا شدیدتر است» از آنانی که آن همتایان را در کنار خدا قرار دادند، زیرا مومنان ربوبیت را تنها از آن خداوندی می‌دانند که واحد است و شریکی برایش قرار نمی‌دهند.

سپس فرمود: محمد! «و اگر [این] کسانی که» با قرار دادن بتها به عنوان همتایان و قرار دادن کافران و فاجران همتای حضرت محمد ص و حضرت علی ع «ظلم کردند، ببینند عذاب را» در آن هنگامی که «می‌بینند عذاب را» که بر آنان واقع می‌شود به خاطر کفر و عنادشان «که قدرت و نیرو همه از آن خداوند است» خواهند دانست که قوت از آن خداست هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و هر که را بخواهد اکرام می‌نماید و اینکه کافران هیچ نیرویی ندارند تا با آن از عذاب او جلوگیری کنند «و عذاب خدا شدید و سخت است» و خواهند دانست که عذاب خدا برای کسی که همتایانی برای خدا قرار دهد شدید است.

 التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص578

قَالَ الْإِمَامُ ع قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا آمَنَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ قَبِلَ وَلَایَةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ع الْعَاقِلُونَ، وَ صَدَّ عَنْهَا الْمُعَانِدُونَ وَ مِنَ النَّاسِ یَا مُحَمَّدُ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً أَعْدَاءً یَجْعَلُونَهُمْ لِلَّهِ أَمْثَالًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ یُحِبُّونَ تِلْکَ الْأَنْدَادَ مِنَ الْأَصْنَامِ کَحُبِّهِمْ لِلَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُتَّخِذِینَ الْأَنْدَادَ مَعَ اللَّهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ یَرَوْنَ الرُّبُوبِیَّةَ لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا یُشْرِکُونَ [بِهِ‏].

ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا بِاتِّخَاذِ الْأَصْنَامِ أَنْدَاداً- وَ اتِّخَاذِ الْکُفَّارِ وَ الْفُجَّارِ أَمْثَالًا لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ ع إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ الْوَاقِعَ بِهِمْ- لِکُفْرِهِمْ وَ عِنَادِهِمْ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً یَعْلَمُونَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ، وَ یُکْرِمُ مَنْ یَشَاءُ، لَا قُوَّةَ لِلْکُفَّارِ یَمْتَنِعُونَ بِهَا مِنْ عَذَابِهِ وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ لِمَنِ اتَّخَذَ الْأَنْدَادَ مَعَ اللَّهِ...[2]

2) از رسول خدا ص روایت شده که فرمودند:

هیچ بنده‌ای نیست که از ولایت ما خارج شود و با راه ما مخالفت کند و اوصاف ما و خوبان اهل بیت ما را - که خداوند ایشان را نگهدارنده دین و دنیایش قرار داده- وصف دیگران بشمرد و آن دیگران را سزاوار لقب‌های ما بداند و به این لقبی که به آنها می‌دهد معتقد باشد و کارش از روی تقیه و یا رعایت یک مصلحت دینی نباشد، مگر اینکه خداوند روز قیامت او را همراه با کسی مبعوث می‌کند که او را به جای خدا ولیّ خود قرار داد و شیاطینی که در گمراهی او می‌کوشیدند را هم به جانب او گسیل می‌دارد؛ و می‌فرماید: بنده من! آیا پروردگاری در عرض من هست؟ آنها را تو می‌پرستیدی و از اینها خواسته‌ات را می‌خواستی؟! اکنون هم پاداش کارهایی را که انجام داده‌ای از آنها بخواه، و عقاب جرم‌هایی که همراه آنها مرتکب شدی هم برعهده‌ات است.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص579

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مِنْ عَبْدٍ وَ لَا أَمَةٍ زَالَ عَنْ وَلَایَتِنَا، وَ خَالَفَ طَرِیقَتَنَا، وَ سَمَّى غَیْرَنَا بِأَسْمَائِنَا وَ أَسْمَاءِ خِیَارِ أَهْلِنَا- الَّذِی اخْتَارَهُ اللَّهُ لِلْقُیَّامِ بِدِینِهِ وَ دُنْیَاهُ، وَ لَقَّبَهُ بِأَلْقَابِنَا وَ هُوَ لِذَلِکَ یُلَقِّبُهُ مُعْتَقِداً، لَا یَحْمِلُهُ عَلَى ذَلِکَ تَقِیَّةُ خَوْفٍ، وَ لَا تَدْبِیرُ مَصْلَحَةِ دِینٍ، إِلَّا بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ کَانَ قَدِ اتَّخَذَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً، وَ حُشِرَ إِلَیْهِ الشَّیَاطِینُ الَّذِینَ کَانُوا یُغْوُونَهُ. فَقَالَ [لَهُ‏]: یَا عَبْدِی أَ رَبّاً مَعِی، هَؤُلَاءِ کُنْتَ تَعْبُدُ وَ إِیَّاهُمْ کُنْتَ تَطْلُبُ فَمِنْهُمْ فَاطْلُبْ ثَوَابَ مَا کُنْتَ تَعْمَلُ، لَکَ مَعَهُمْ عِقَابُ أَجْرَامک‏.[3]

3) ابورزین عقیلی سوال کرد: رسول خدا ! ایمان چیست؟

فرمود: اینکه خدا و رسولش را از ماسوای اینها بیشتر دوست داشته باشی.

... و در روایت دیگری: و حتی از خودش.

مجموعة ورام، ج‏1، ص223

قَالَ أَبُو رَزِینٍ الْعُقَیْلِیُّ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْإِیمَانُ؟

قَالَ ص: أَنْ یَکُونَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِمَّا سِوَاهُمَا.

... وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى: وَ مِنْ نَفْسِه‏[4]

4) از امام باقر ع و از امام صادق ع درباره این سخن خداوند که « و از مردم کسانی هستند که در برابر خدا مثل و مانندهایی برمی‌گزییند که آنها را همانند دوستی خدا دوست دارند، و کسانی که ایمان آوردند محبشان به خدا شدیدتر است» روایت شده است که آنها [که محبتشان به خدا شدیدتر است] آل محمد ص هستند [که در صلوات اسم آنها را کنار اسم پیامبر ذکر می‌کنیم].

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص72

عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبد الله ع قوله: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» قال: هم آل محمد ص‏

تدبر

1) «مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»:

از تقابل این دو گروه معلوم می‌شود کسی که محبوبی در عرض خدا دارد که آن را به اندازه خدا دوست دارد، حقیقتا به خدا ایمان نیاورده است.

2) «مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ... وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا»:

کسی که محبوبی در عرض خدا دارد که آن را به اندازه خدا دوست دارد، حقیقتا ظالم است.

3) «وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذاب»:

عده‌ای تا عذاب الهی و این را که همه قدرتها در اختیار خداست نبینند، دست از خطا و گناه و تمایلات غیرالهی‌شان برنمی‌دارند.

4) «الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»:

 برای مومن بودن نیازی نیست که انسان فقط خدا را دوست داشته باشد و غیر خدا هیچ چیز را دوست نداشته باشد. همین مقدار که خدا را بیش از همه چیز دوست داشته باشد کافی است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند انسان را دارای علائق گوناگونی نسبت به امور حقیقی و اعتباری (مانند علاقه و محبت به همسر و فرزند و شغل و مال و مقام و ...) آفریده که وجود این علائق برای اینکه زندگی انسان برپا شود و تداوم یابد ضروری است. اگر انسان به همسر و فرزند علاقه نداشته باشد، خانواده تشکیل نمی‌دهد؛ اگر علاقه به خوردنی‌ها نباشد، زحمت غذا درست کردن و خوردن و مشکلات بعدی‌اش را به جان نمی‌خرد، و ... . پس وجود این علائق و محبت‌ها به خودی خود، چیز بدی نیست و اسلام از انسان نمی‌خواهد همه علائق خود جز علاقه به خدا را کنار بگذارد، که این امر نه ممکن است و نه مطلوب.

مهم این است که محبت انسان به خدا فوق همه اینها باشد: اینها همه محبتهایی است که خدا قرار داده تا بتوانیم زندگی دنیوی را سپری کنیم و در این دنیا رشد معنوی و حقیقی خود را انجام دهیم و به سوی خدا برویم؛ اما اگر خود این علائق به عنوان هدف قرار گیرند (حتی اگر نه جایگزین خدا، که صرفا هدفی در عرض خدا [کحب الله]) سقوط انسان قطعی است؛ زیرا انسان موجود بی‌نهایت‌طلبی است (جلسه196، تدبر1)‌ که هدفْ قرار دادنِ هر امر محدودی، او را محدود کرده و وی را از حقیقت اصیل خود دور می‌کند؛ واگر کسی به حقیقت خود نرسد همواره در عذاب خواهد بود.

5) «الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»

آرمان‌گرایی اسلام کاملا همراه با واقع‌بینی است. کسی که «فقط آرمانگرا» باشد، احتمالا مومن را کسی می‌داند که «فقط خدا را دوست دارد» اما اسلام می‌داند که به لحاظ واقعیت انسانی، دوست داشتن دیگران هم در زندگی انسان امری گریزناپذیر است (تدبر4) لذا همین مقدار که دوستی آنها را بر دوستی خدا غلبه ندهد و محبت به خدا را فوق آن محبتها قرار دهد، برای مومن بودن کافی است.

6) «مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ... وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً»

نکته تخصصی علوم سیاسی: قدرت داشتن، محبوبیت می‌آورد؛ و انسان‌ها به خاطر دوست داشتن قدرتمندان، حاضرند ظلم کنند.

نحوه استنباط از آیه:

قرآن بر این اشخاصی که دنبال آن محبوب‌های دروغین هستند و لذا ظالم خوانده شدند (تدبر2) تاسف می‌خورد که ای کاش می‌دانستند همه قدرتمندی از آن خداست. پس آنها بدین جهت دنبال آن مطلوبها در عرض خدا می‌رفتند که فکر می‌کردند آنها هم قدرتی دارند.

7) « مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ...وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ... وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذاب»

آیه هشدار می دهد که ای کاش اینان می‌دانستند که خداوند شدید العذاب است.

تلقی نادرست از رحمانیت خدا موجب شده است که بسیاری از انسانها باورشان نشود که خداوند اهل عذاب کردن شدید باشد؛ لذا سراغ خدا را جدی نمی‌گیرند و سراغ محبوبهایی در عرض خدا می‌روند ویا اینکه ظلم می‌کنند.

پس معرفی کردن رحمانیت خدا به نحوی که شدیدالعذاب بودن خدا را انکار کند رویکردی خلاف تعالیم قرآن است.

8) «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»:

این آیه نشان می‌دهد دیدگاه کسانی که گمان می‌کنند «محبت فقط یک امر شهوانی است که فقط به امور مادی و جسمانی تعلق می‌گیرد، و انسان نمی‌تواند به خدا محبت بورزد و تعبیر محبت ورزیدن به خدا یک تعبیر مجازی است و صرفا به معنای اطاعت کردن از دستورات اوست» نادرست است.

وجه استدلال این است که محبت به خدا امری تشکیکی و دارای مراتب شدت و ضعف معرفی شده است، در حالی که اگر به معنای اطاعت کردن بود، می‌دانیم که اقدام مشرکان اصلا اطاعت کردن محسوب نمی‌شود که بخواهیم این را اطاعت ضعیف بدانیم (المیزان، ج‏1، ص40)

مورد زیر را در کانال نگذاشتم

9) خود تعبیر « مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً» بر پارادوکسیکال بودن و تناقض درونی رویکرد این افراد دلالت دارد:‌ زیرا از طرفی آن محبوبهای دروغین را «نِد» (= مثل و مانند) خدا قرار می دهند و از طرف دیگر خودشان هم می دانند که آنها «دون الله» (فروتر از خدا) هستند و کسی در عرض خدا نیست.



[1] . «یُحِبُّونَهُمْ» را هم می‌توان حال برای ضمیر مستتر در «یتخذ» دانست و هم می‌توان صفت برای «اندادا» در نظر گرفت (اعراب القرآن الکریم (للنحاس)، ج1، ص88) در حالت اول، این دوست داشتن، بیان حالت آن اشخاصی است که این معبودهای دروغین را دوست دارند و معنای جمله این است که: «کسانی در حالی که اینها را این چنین دوست دارند آنها را مثل و مانند خدا قرار می‌دهند» و در حالت دوم این دوست داشتن وصف آن معبودهای دروغین است و معنای جمله چنین است: «کسانی آنها را مثل و مانندهایی که مثل خدا دوستشان دارند، قرار می دهند».

[2][2] . ادامه روایت ادامه آیات را شرح می‌دهد بدین صورت:

ثُمَّ قَالَ: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا لَوْ رَأَى هَؤُلَاءِ الْکُفَّارُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ حِینَ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الرُّؤَسَاءُ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الرَّعَایَا وَ الْأَتْبَاعَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ فَنِیَتْ حِیَلُهُمْ، وَ لَا یَقْدِرُونَ عَلَى النَّجَاةِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ بِشَیْ‏ءٍ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الْأَتْبَاعُ لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً یَتَمَنَّوْنَ لَوْ کَانَ لَهُمْ کَرَّةٌ: رَجْعَةٌ إِلَى الدُّنْیَا فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ هُنَاکَ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا هَاهُنَا.

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: کَذلِکَ [کَمَا] تَبَرَّأَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ عَمِلُوا فِی الدُّنْیَا لِغَیْرِ اللَّهِ، فَیَرَوْنَ أَعْمَالَ غَیْرِهِمُ الَّتِی کَانَتْ لِلَّهِ- قَدْ عَظَّمَ اللَّهُ ثَوَابَ أَهْلِهَا، وَ رَأَوْا أَعْمَالَ أَنْفُسِهِمْ لَا ثَوَابَ لَهَا إِذْ کَانَتْ لِغَیْرِ اللَّهِ، أَوْ کَانَتْ عَلَى غَیْرِ الْوَجْهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ بِهِ.

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ کَانَ عَذَابُهُمْ سَرْمَداً دَائِماً، وَ کَانَتْ ذُنُوبُهُمْ کُفْراً، لَا تَلْحَقُهُمْ شَفَاعَةُ نَبِیٍّ، وَ لَا وَصِیٍّ، وَ لَا خَیِّرٍ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِمْ.

[3] . روایت زیر هم در همین راستاست که در منابع متعددی آمده است از جمله الکافی، ج‏1، ص374؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص72؛ الغیبة للنعمانی، ص132؛ الإختصاص، ص334: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ» قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِیَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلِذَلِکَ قَالَ «وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ. إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ» ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هُمْ وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْیَاعُهُمْ.

[4] . این روایت هم قابل توجه است:

فلاح السائل رَوَى الْحُسَیْنُ بْنُ سَیْفٍ صَاحِبُ الصَّادِقِ ع فِی کِتَابٍ أَصْلُهُ الَّذِی‏أَسْنَدَهُ إِلَیْهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَا یُمَحِّضُ رَجُلٌ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ وَ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ.

بحار الأنوار، ج‏67، ص25


198) سوره احزاب (33) آیه21 لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ الل

بسم الله الرحمن الرحیم

198) سوره احزاب (33) آیه21 

 لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا

ترجمه

قطعا برای شما در رسول خدا ص اسوه نیکویی است، برای کسی که همواره به خدا و روز آخرت امید دارد و خدا را زیاد یاد می‌کند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أُسْوَةٌ» را به معنای «قُدوه» (کسی که به او اقتدا می‌شود) و حالتی دانسته‌اند که انسان خود را در موقعیت تبعیت از دیگری قرار دهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص76). کلمه «اَسْو» به معنای معالجه جراحات با دوا و بخیه زدن می‌باشد (کتاب العین، ج7، ص333) و بر همین اساس، عده‌ای اصل ماده «أس‌و» را به معنای مداوا و اصلاح دانسته و وجه تسمیه «اُسوه» را این معرفی کرده‌اند که انسان با اقتدای به او می‌خواهد خود را مداوا و اصلاح (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص106) و ضعف خود را جبران کند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص91)

«کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» این عبارت هم به معنای اینکه «خود رسول خدا به گونه‌ای است که به خودی خود اسوه برای شماست» می‌تواند باشد و هم به معنای اینکه «در رسول خدا خصلتی هست که آن خصلت موجب می‌شود که او اسوه شما باشد» (الکشاف، ج3،ص531)

عبارت «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا...» بدل برای «لکم» است که می تواند بدل برای فصل (یعنی متمایز کند که کدام از شما) ویا بدل اشتمال (توضیح دهید حقیقت مخاطبان خود را، یعنی «شما» شامل چه کسانی است) باشد. (إعراب القرآن و بیانه، ج7، ص622)

«کانَ یَرْجُوا»: آمدن فعل «کانَ» قبل از فعل مضارع، چنانکه قبلا بیان شد (جلسه34) دلالت بر استمرار و وجود یک روال همیشگی در آن اشخاص دارد.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

خوش ندارم که مردی از دنیا برود و خوی و خصلتی از خوی‌های رسول خدا ص باشد که انجامش نداده باشد.

مکارم الأخلاق (للطبرسی)، ص40

عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ:

إِنِّی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یَمُوتَ وَ قَدْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلَالِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ یَأْتِ بِهَا.

2) از ابن مسعود روایت شده است: در مسجد کوفه بحثی پیش آمده بود که چرا امیرالمومنین همان گونه که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه درگیر شد با آن سه نفر درگیر نشد. خبر به حضرت علی ع رسید. دستور داد که ندا دهند تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. وقتی جمع شدند بر منبر رفت و حمد و ثنای خدا را گفت، سپس فرمود:

مردم! به من چنین و چنان خبر رسیده است.

گفتند درست است؛ ما چنین گفته‌ایم.

فرمود: من در آنچه انجام داده‌ام به سنت پیامبر ان عمل کرده‌ام که خداوند عز و جل در کتابش می‌فرماید: « قطعا برای شما در رسول خدا ص اسوه نیکویی است»

گفتند: امیرالمومنین! کدام پیامبران؟     

فرمود: اول آنها ابراهیم ع هنگامی که به قومش گفت: «و از شما و آنچه غیر خدا می‌خوانید کنار‌گیری می‌کنم» (مریم/48) اگر بگویید ابراهیم بدون اینکه هیچ کدورتی از قومش دیده بود از آنها کناره‌گیری کرد، که کفر ورزیده‌اید؛ و اگر بگویید به خاطر امور ناخوشایندی که از آنها دید از آنها کناره گرفت، پس عذر وصی در این زمینه بیشتر است؛

و نیز به پسر خاله‌اش لوط اقتدا کردم، هنگامی که به قومش گفت «اى کاش براى مقابله با شما نیرویى داشتم یا به تکیه‏گاهى محکم و استوار پناه مى‏بردم» (هود/80). اگر بگویید که لوط نیرویی برای مقابله با آنها داشت، که کفر ورزیده‌اید؛ و اگر بگویید نیرویی نداشت، عذر وصی موجه‌تر بود؛

و نیز اسوه من یوسف بود، هنگامی که گفت «پروردگارا ! زندان را از آنچه مرا بدان می‌خوانند بیشتر دوست دارم» (یوسف/33). اگر گفتید دعای یوسف به درگاه خدا و خواستن زندان برای خشمگین کردن پروردگارش بود، که کافر شده‌اید؛ و اگر بگویید که برای اینکه خدایش بر او خشم نگیرد آن دعا را کرد و زندان را خواست، که عذر وصی موجه‌تر است؛

و نیز موسی هم برایم اسوه بود، هنگامی که گفت: از شما [فرعونیان] فرار کردم هنگامی که از شما ترسیدم» (شعراء/21) اگر بگویید موسی از آن قوم فرار کرد بدون اینکه ترسی از آنها داشته باشد، که کافر شده‌اید؛ و اگرگفتید موسی از آنها ترسید، پس عذر وصی بیشتر است؛

و نیز من به برادرش هارون اقتدا کردم هنگامی که به برادر خود گفت: «پسر مادرم! همانا قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود که مرا به قتل برسانند» (اعراف/150) اگر گفتید که او را ضعیف نشمردند و آماده قتل وی نبودند، که کافر شده‌اید؛ و اگر بگویید که او را ضعیف شمردند و تا نزدیکی قتل وی پیش رفتند، و به همین جهت دربرابر آنها سکوت کرد، پس عذر وصی موجه‌تر است؛

و نیز اسوه من حضرت محمد ص است هنگامی که او قوم خود گریخت و از ترس آنها به غار پناه برد و مرا در بستر خود خواباند؛ اگر گفتید گریختن وی از قومش بدون هیچ ترسی از آنها بود، که کفر ورزیده‌اید؛ و اگر بگویید از آنها ترسید و مرا در بسترش خواباند و از ترس آنها بود که به غار گریخت، عذر وصی بیشتر است.

 علل الشرائع، ج‏1، ص149

حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ خَبَّابٍ الْجُمَحِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْحِمَّصِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الطَّائِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ:

احْتَجُّوا فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمْ یُنَازِعِ الثَّلَاثَةَ کَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَةَ وَ مُعَاوِیَةَ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیّاً ع فَأَمَرَ أَنْ یُنَادَى بِالصَّلَاةَ جَامِعَةً فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ:

مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ بَلَغَنِی عَنْکُمْ کَذَا وَ کَذَا قَالُوا صَدَقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ قُلْنَا ذَلِکَ قَالَ فَإِنَّ لِی بِسُنَّةِ الْأَنْبِیَاءِ أُسْوَةً فِیمَا فَعَلْتُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَوَّلُهُمْ إِبْرَاهِیمُ ع إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ اعْتَزَلَ قَوْمَهُ لِغَیْرِ مَکْرُوهٍ أَصَابَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ اعْتَزَلَهُمْ لِمَکْرُوهٍ رَآهُ مِنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِابْنِ خَالَتِهِ لُوطٍ أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى‏ رُکْنٍ شَدِیدٍ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ لُوطاً کَانَتْ لَهُ بِهِمْ قُوَّةٌ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ لَمْ یَکُنْ لَهُ قُوَّةٌ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِیُوسُفَ ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ یُوسُفَ دَعَا رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ السِّجْنَ لِسَخَطِ رَبِّهِ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ أَرَادَ بِذَلِکَ لِئَلَّا یَسْخَطَ رَبَّهُ عَلَیْهِ فَاخْتَارَ السِّجْنَ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِمُوسَى ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ بِلَا خَوْفٍ کَانَ لَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى خَافَ مِنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِأَخِی هَارُونَ ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِأَخِیهِ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَإِنْ قُلْتُمْ لَمْ یَسْتَضْعَفُوهُ وَ لَمْ یُشْرِفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمُ اسْتَضْعَفُوهُ وَ أَشْرَفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَلِذَلِکَ سَکَتَ عَنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِمُحَمَّدٍ ص أُسْوَةٌ حِینَ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ وَ لَحِقَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ وَ أَنَامَنِی عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قُلْتُمْ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ لِغَیْرِ خَوْفٍ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ خَافَهُمْ وَ أَنَامَنِی عَلَى فِرَاشِهِ وَ لَحِقَ هُوَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ.[1]

3) رسول خدا ص فرمود: کسی که ذکر خدا عز و جل را زیاد داشته باشد خدا او را دوست دارد و کسی که خدا را زیاد یاد کند دو برائت برای او نوشته می‌شود: برائتی از آتش و برائتی از نفاق.

الکافی، ج‏2، ص500

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً کُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ.

تدبر

1) پیامبر اسوه نیکوست، اما این اسوه برای کسی است که افق نگاهش محدود به دنیا نباشد، بلکه بخواهد بر اساس امید به خدا و آخرت زندگی‌خود را سامان دهد، و بخواهد حضور خدا در زندگی‌اش پررنگ باشد (ذکر کثیر)

2) اینکه تعبیر «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» را به عنوان بدل برای «لکم» آورد نشان می‌دهد اسوه قرار دادن رسول خدا، کاری نیست که هر مومنی لزوما انجام دهد، بلکه تنها کار آن دسته از مومنانی است که چنان حقیقت ایمان در آنها رسوخ کرده که امید به خدا و آخرت دارند (یعنی ایمانشان چنان به خدا و آخرت تعلق گرفته که آنها را به عمل صالح متناسب با آن وامی‌دارد) و به خاطر برخورداری از ذکر کثیر، هیچگاه از خدا غافل نمی‌شوند (المیزان، ج16، ص289)

3) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»:

چرا تعبیر «فی رسول الله» را آورد و نفرمود «رسول الله اسوه است»؟

الف. شاید بدین جهت که نه وضعیت کلی او، بلکه هر کاری و صفتی که «در او» یافت شود، سزاوار است اسوه قرار گیرد. (حدیث1)

ب. ...

4) «لَقَدْ کانَ ...»: الگو بودن پیامبر، امری قطعی و غیرقابل تردید و نیز همیشگی است. (قرائتی، تفسیر نور، ج9، ص345)

5) «... أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا ...»:

 نفرمود «لمن آمن» و حتی نفرمود «لمن یرجو»؛ بلکه فرمود «لمن کان یرجو». یعنی اسوه بودن پیامبر در همه زمینه‌ها (تدبر3) و برای همه زمانها (تدبر4) برای کسانی است که ایمان خدا و آخرت در آنها به حد رجاء دائمی رسیده باشد، یعنی اولا از حد باور درونی (ایمان) به خدا و آخرت فراتر رفته و بدانها دل‌بسته باشد (= رجاء و امید) و ثانیا این امید و دلبستگی او به خدا و آخرت به صورت یک روال جدی و مستمر در زندگی‌اش قرار گرفته باشد.

شاید به همین جهت است که تعبیر «ذکر الله کثیرا»‌را هم بر آن عطف کرد؛ اگر کسی واقعا به خدا  آخرت امید بسته باشد، یاد و حضور خدا در زندگیش پررنگ می‌باشد.

6) «... أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا»:

اینکه کسی واقعا دنبال خدا و آخرت و اهل ذکر کثیر باشد، بتنهایی کافی نیست، بلکه چنین کسی، نیاز به اسوه هم دارد.

اما چرا؟

بحث تخصصی انسان‌شناختی

اینکه در اسلام، علاوه بر دستورات دینی، اسوه هم قرار داده شده، یک دلیلش واقع‌بینی اسلام است. اسلام احکام و دستورات خود را برای شرایط عادی زندگی تنظیم کرده، با این حال اقتضای واقع‌بینی این است که بدانیم انسان گاه در شرایط غیرعادی و اضطراری قرار می‌گیرد. اینکه علاوه بر تعالیم کلی، اشخاصی وجود داشته باشند که تمام کارهای آنها مورد تایید خدا باشد و آنها را در جایگاه اسوه قرار دهد، موجب می‌شود افراد بتوانند هم آن قوانین کلی را ساده‌تر بر موقعیتهای مختلف تطبیق دهند و هم اینکه بتوانند در شرایط اضطراری با تاسی به اضطراراتی که برای آن اسوه پیش آمده و به نحو خاصی عمل کرده، وظیفه دینی خود را تشخیص دهند. (حدیث2)


[1] . این روایت هم از دعائم الإسلام، ج‏2، ص194 قابل توجه است:

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى تَرَکَ النِّسَاءَ وَ الطَّعَامَ الطَّیِّبَ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ تَعْظِیماً لِلَّهِ فَقَالَ ع أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ النِّسَاءِ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ‏ لِرَسُولِ اللَّهِ مِنْهُنَّ وَ أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ الطَّعَامِ الطَّیِّبِ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ الْعَسَلَ وَ أَمَّا قَوْلُکَ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَإِنَّمَا الْخُشُوعُ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْ ذَا یَکُونُ أَخْشَعَ وَ أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَمَا کَانَ یَفْعَلُ هَذَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِر»