سفارش تبلیغ
صبا ویژن

491) سوره قلم (68) آیه 25 وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ

بسم الله الرحمن الرحیم

491) سوره قلم (68) آیه 25

وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ

ترجمه

در حالی که توانا بودند بر منع [نیازمندان] صبح کردند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«غَدَوْا»

ماده «غدو» در اصل به معنای مقطعی از زمان (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص415) است، یعنی ابتدای روز؛ و نقطه مقابل آن در قرآن «اصل، آصال» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ؛ أعراف/205) و «عشاء، عشِیّ» (بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ؛ أنعام/52)  است که به معنای شب  وآخر شب می‌باشد. البته «غَد» (سَیَعْلَمُونَ غَداً؛ قمر/26) به معنای «فردا» می‌باشد. این ماده وقتی به صورت فعل به کار می‌رود، به معنای «صبح کردن» و یا اقدامی را در صبح انجام دادن می‌باشد. «غداء» به معنای غذایی است که در صبح خورده می‌شود (صبحانه) (آتِنا غَداءَنا؛ کهف/62) (مفردات ألفاظ القرآن، ص603)

این ماده و مشتقاتش جمعا 16 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«حَرْدٍ»

ماده «حرد» در اصل بر سه معنای مختلف دلالت دارد: «قصد»، «غضب» و «رویگردان شدن» (تنحّی) (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص51؛ مجمع البیان، ج‏10، ص505[1]) و در این آیه ظاهراً به معنای «قصد» می‌باشد یعنی همان قصد منع کردن نیازمندان (همان؛ و نیز: مجمع‌البیان، ج10، ص506؛ البحر المحیط، ج10، ص243) برخی معتقدند که دو معنای اول با هم در این ماده لحاظ شده و در واقع به معنای منع کردنی است که همراه با شدت و غلظت باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص227) برخی هم بر این باورند که معنای اصلی آن «رویگردان شدن» (تنحی) همراه با شدّت و حدّت است و در این آیه هم به همین معنا به کار رفته است؛ یعنی صبح کردند در حالی که قصدشان این بود که از نیازمندان رویگردان شوند و اگر به آنها مواجه شدند با شدت و حدت آنها را کنار بزنند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص190)

اقوال مفسران درباره معنای این تعبیر در این آیه بسیار متعدد است که ان‌شاءالله در قسمت تدبر اشاره خواهد شد.

ماده «حرد» تنها همین یکبار در قرآن کریم آمده است.

«غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍقادِرینَ»

«قادرین» حال برای فعل «غدوا» می‌باشد (صبح کردند در حالی که توانا بودند [یا: خود را توانا می‌دیدند])؛

اما «علی حرد» را به لحاظ نحوی، هم می‌توان متعلق به فعل «غدوا» دانست (با قصد منع نیازمندان صبح کردند) و هم متعلق به «قادرین» (بر منع نیازمندان توانا بودند [یا: خود را توانا می‌دیدند])

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است: شخصی خدمت امیرالمومنین ع آمد و گفت: یا امیرالمومنین! به چه چیزی خدایت را شناختی؟

فرمود: به برهم زدن تصمیم‌های قطعی، و مانع شدن از اهتمام‌ها؛ هنگامی که به امری اهتمام ورزیدم، بین من و اهتمامم قرار گرفت؛ و تصمیمی قطعی گرفتم اما قضا و قدر الهی با تصمیم من مخالفت کرد؛ پس دانستم که تدبیرکننده امور، غیر من است.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص30؛

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:

قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا ذَا عَرَفْتَ رَبَّکَ؟

قَالَ ع: بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ مَنْعِ الْهِمَّةِ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ بِأَمْرٍ فَحَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَ هِمَّتِی وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی عَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیْرِی‏.[2]


2) ابان بن تغلب می‌گوید: امام صادق ع به حسین صحاف فرمود:

حسین! خداوند نعمت‌هایش را بر هیچ بنده‌ای آشکار نکرد مگر اینکه مؤونه مردم را هم بر او آشکار کرد؛ پس هر که بر مردم صبر کرد و کار مردم را راه انداخت، خداوند در نعمت هایش بر او نزد آنان بیفزاید؛ و کسی که بر ایشان صبر نکرد و کارشان را راه نیانداخت، خداوند عز و جل آن نعمت را از او زایل گرداند.

 الکافی، ج‏4، ص37

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِحُسَیْنٍ الصَّحَّافِ یَا حُسَیْنُ مَا ظَاهَرَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ النِّعَمَ حَتَّى ظَاهَرَ عَلَیْهِ مَئُونَةَ النَّاسِ فَمَنْ صَبَرَ لَهُمْ وَ قَامَ بِشَأْنِهِمْ زَادَهُ اللَّهُ‏ فِی نِعَمِهِ عَلَیْهِ عِنْدَهُمْ وَ مَنْ لَمْ یَصْبِرْ لَهُمْ وَ لَمْ یَقُمْ بِشَأْنِهِمْ أَزَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ تِلْکَ النِّعْمَةَ.[3]

تدبر

1) «وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ»

مراد از «علی حرد»، و به تبع آن، مراد از کل آیه چیست؟

الف. «قصد منع فقرا»، یعنی با قصد اینکه نیازمندان را از رسیدن به محصولات منع کنند صبح کردند و با خود گمان می‌کردند که توانایی دارند که آنها را منع کنند و خودشان تمام محصولات را بردارند. (مجمع البیان، ج‏10، ص506؛ المیزان، ج19، ص374)

ب. به همان معنای «قصد منع فقرا» است اما منظور از آیه این است که آنها قصد داشتند فقرا را منع کنند و خودشان تمام محصول را بردارند، اما صبح کردند در حالی که فقط بر منع فقرا توانایی داشتند. (کنزالدقائق، ج13، ص387)

ج. به همان معنای «قصد منع فقرا» است اما منظور از آیه این است که صبح کردند در حالی که تنها بر منع فقرا توانایی داشتند به جایی اینکه بر بهره‌مند کردن فقرا توانایی داشته باشند (کنزالدقائق، ج13، ص387)

(در این دو حالت «ب» و «ج»، ظاهرا نکته‌اش در این است که با توجه به تقدم «علی حرد» بر «قادرین»، این را به عنوان دلالت بر حصر مورد توجه قرار داده است)

د. «با جدّ و جهدی که در کارشان داشتند»؛ یعنی با جد و جهدی که در کارشان داشتند صبح کردند و خود را بر کارشان توانا می‌دیدند (مجاهد، قتاده و ابوالعالیه، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص506)

ه. «بر جدیت در منع» (تا حدودی شبیه معنای الف) (ابوعبیده، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص506)

و. «با غیط و غضب نسبت به فقرا» (سفیان، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص506)

ز. «با غیظ و غضب نسبت به همدیگر» یعنی صبح کردند در حالی که - با توجه به اینکه باغشان سوخته بود- تنها بر غیظ و غضب نسبت به خودشان توانایی داشتند (سفیان و سدی، به نقل البحر المحیط، ج‏10، ص243) یعنی مضمونی شبیه آیه30 همین سوره که می‌فرماید: همدیگر را ملامت می‌کردند. (کنزالدقائق، ج13، ص387)

ح. «حرد» به معنای «قصد» است اما نه قصد منع، بلکه قصد چیدن میوه‌ها در صبحدم؛ یعنی صبح کردند در حالی که فکر می‌کردند بر قصد چیدن میوه‌ها در صبحدم - که قبلا با هم توافق کرده بودند- توانایی دارند. (ابومسلم، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص506) به تعبیر دیگر، صبح کردند در حالی که به سرعت قصد باغشان را کردند با گمان اینکه توانایی بر چیدن میوه‌ها را دارند (ابن‌عباس، به نقل البحر المحیط، ج‏10، ص243)

ط. «حرد» به معنای «رویگردان شدن همراه با شدت و حدّت» است؛ یعنی صبح کردند با این قصد که از نیازمندان رویگردان شوند و با آنها خشونت به خرج دهند در حالی که توانا بودند که در حق آنها خوبی کنند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص190) (بر این اساس که «علی حرد» متعلق به «غدوا» است و ربطی به «قادرین» ندارد.)

ی. ...[4]


2) «وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ»

با نعمتی که خداوند به صاحبان باغ بخشیده بود، در ابتدا قدرت داشتند که هم خودشان استفاده کنند و هم به دیگران نفعی رسانند؛ اما همین که تصمیم گرفتند دیگران را از این نعمت بازدارند، قدرتشان به همین «منع کردن» محدود شد و قدرتی برای استفاده خودشان هم باقی نماند.

در واقع، خداوند با دادن نعمت، به آنها قدرتی داد، اما با تصمیم غلط خودشان (بخل ورزیدن) و عدم استفاده از این قدرت در راهی که خدا دستور داده، قدرت خود را چنان محدود کردند که خودشان هم بی‌بهره ماندند. (حدیث2)


3) «وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ»

انسان محاسبه و تدبیر می‌کند و خود را بر انجام کاری توانا می‌بیند، اما همواره تدبیری فوق او در کار است.

نکته انسان‌شناسی و خداشناسی

بسیار می‌شود که انسان محاسبه و تدبیر می‌کند و بر اساس محاسبات خود، خود را کاملا بر انجام کاری توانا می‌بیند، اما خدا امورات عالم را به نحو دیگری تدبیر کرده است

از این به هم خوردن تدبیر، هم به نقص و نیاز خود باید بیشتر آگاه شذ و هم می‌توان به وجود مدبری که فوق تدبیر ماست ره برد. (حدیث1)

همچنین مراجعه کنید به جلسه486، حدیث1، و تدبر3


4) «وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ»

انسان خود را بر انجام بسیاری از کارها توانا می‌بیند، اما چون به همه چیز احاطه ندارد، امور به طور دیگری رخ می‌دهد و ناتوانی وی برملا می‌گردد.


5) «وَ غَدَوْا عَلى‏ حَرْدٍ قادِرینَ»

یکی از علل تصمیم‌های ناروا و زمین خوردن‌ها این است که انسان فقط ظواهر امور را دیده و با تحلیلی ظاهربینانه خود را بر انجام کاری توانا دیده است.

اگر کسی خدا را شناخته باشد می‌فهمد که اگر خدا نخواهد، انسان توانایی بر هیچ کاری ندارد، هرچند همه ظواهر به نفع وی باشد.



[1] البته تعبیر سه معنا به صورت فوق، عبارت ابن‌فارس است وگرنه مرحوم طبرسی چنین می‌گوید: و الحرد المنع من قولهم حاردت السنة إذا منعت قطرها و حاردت الناقة إذا منعت لبنها قال الکمیت:

و حاردت المکد الجلاد و لم یکن               بعقبة قدر المستعیرین معقب‏

 و یروى النکد و هی النوق الغزیرات الألبان

و قیل إن أصل الحرد القصد قال:

أقبل سیل جاء من عند الله                       یحرد حرد الجنة المغلة

 أی یقصد و حرد یحرد حردا

و قیل الحرد الغضب و الحنق قال الأشهب بن رمیلة:

أسود شرى لاقت أسود خفیة                    تساقوا على حرد دماء الأساود

[2] . در نهج البلاغه، حکمت250 آمده است:

وَ قَالَ ع عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ‏.

[3] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْمَدَنِیِّ مَوْلَى بَنِی هَاشِمٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ عَبْدٍ تَظَاهَرَتْ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ نِعْمَةٌ إِلَّا اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَیْهِ فَمَنْ لَمْ یَقُمْ لِلنَّاسِ بِحَوَائِجِهِمْ فَقَدْ عَرَضَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَالِ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَنْ یَقْدِرُ أَنْ یَقُومَ لِهَذَا الْخَلْقِ بِحَوَائِجِهِمْ فَقَالَ إِنَّمَا النَّاسُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ وَ اللَّهِ الْمُؤْمِنُونَ. (الکافی، ج‏4، ص37)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَظُمَتْ عَلَیْهِ النِّعْمَةُ اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَیْهِ فَإِنْ هُوَ قَامَ بِمَئُونَتِهِمْ اجْتَلَبَ زِیَادَةَ النِّعْمَةِ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَقَدْ عَرَضَ النِّعْمَةَ لِزَوَالِهَا. (الکافی، ج‏4، ص37)

[4] . اقوال دیگری هم مطرح شده که هیچ دلیلی بر آنها وجود ندارد مانند اینکه برخی گفته‌اند «علی حرد» یعنی «علی انفراد» یعنی تنهایی و بدون اینکه مسکینی همراهی‌شان کند صبح به راه افتادند؛ یا اینکه ازهری گفته‌ «حرد» اسم روستا، و سدی گفته که اسم باغشان بوده است؛ یعنی صبح به سراغ روستا (یا باغشان) رفتند در حالی که خود را توانا می‌دیدند؛ یا اینکه «قادرین» از «قدر» به معنای «تنگ گرفتن» باشد (شبیه آیه وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ) یعنی در حالی که بر مسکینان تنگ گرفته بودند. (به نقل البحر المحیط، ج‏10، ص243)

 


458) سوره قلم (68) آیه34 إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

458) سوره قلم (68) آیه34    إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم  


ترجمه

به یقین برای تقوی‌پیشگان نزد پروردگارشان بهشت‌های نعیم [= سراسرنعمت] است.

تبریک عید سعید فطر

عید سعید فطر، عید بندگی و عبودیت را به همه بندگان خوب خدا تبریک عرض می‌کنم.

ماه رمضان ماه روزه بود، ماهی برای تقوا و عبودیت؛ و امروز روز عید است و زمان به ثمر نشستن تقوا، و امید بستن به رحمت و بخشش خدا. به نظر رسید چه‌بسا بهتر باشد امروز را به یکی از آیات ناظر به وعده‌های خدا به متقین اختصاص دهیم و از فردا بحث قبل را، که درباره عذاب الهی برای تکذیب‌کنندگان بود، ادامه دهیم.

در سال قبل فرازی از دعای وداع امام سجاد ع با ماه رمضان (دعای 45 صحیفه سجادیه) را همراه با ترجمه ساده‌ای از آن تهیه کرده بودم که همان را امسال در کانال گذاشتم (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-6/)؛؛ اما شب‌هنگام شعری در وداع این ماه یافتم و متناسب با متن دعا، آن را تغییر دادم و ابیاتی به آن افزودم که اکنون می‌تواند تاحدودی به منزله ترجمه فقراتی از آن دعا قلمداد شود و به جای متن سال قبل این را در اینجا می‌گذارم

خداحافظ ا? ماه پروردگار!                     خداحافظ ا? محفل انس ?ار!

خداحافظ ای عید پرشور و حال                خداحافظ ای لحظه‌های وصال

خداحافظ ای بهترین همنشین                   تو ای برترین در زمان و زمین

خداحافظ ای محفل آرزو                        فزاینده‌ی نیکیِ خلق و خو

خداحافظ ای همدم بس رفیع                   فراقت الیم و غیابت فجیع[1]

خداحافظ ای مونس خوش‌خرام                چه موحِش بُوَد رفتن تو مدام

خداحافظ ای رقّتُ القلبِ من                     سحرهای تو صبح تطهیر من

خداحافظ ای ماه ! ای ماه ِ ماه                   خداحافظ ای شانه‌ات تکیه‌گاه

خداحافظ ای مومنان را دلیل                     ولی نزد نامحرمان بس طویل

خداحافظ ای ماه شب‌های قدر                  خداحافظ ای برتر از هر چقدر!

خداحافظ ای از همه جا سلام                   در ایام، بس برتر از کاف و لام

خداحافظ ای برکت سفره‌ها                      تو شوینده‌ی زشتی و ثُلمه‌ها

نه از روزه‌هایت ملالی رسید                     نه اندر وداعت شوم ناامید

خداحافظ و الوداع ای نگار                      خداحافظ ای ماه شب زنده‌دار[2]


السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَّ

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ، وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ!

السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ!

السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ، وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ!

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیَّام‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ

السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ، وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ، وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ

السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً.

السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا

السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ، وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.

السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ...

نکات ترجمه

«النَّعیم»

از ماده «نعم» است که اصل آن دلالت بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور دارد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص446) از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است:

«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِی النَّعْمَةِ» (مزمل/11) «وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ‏» (دخان/27)؛ برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانسته‌اند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد) اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت می‌تواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/18) ؛ «و اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ‏» آل‌عمران/103) «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/49) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص178)[3]

کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته می‌شود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع کثرت است و در مورد افراد کثیر به کار می‌رود: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/20) و دیگری به صورت «أنْعُم» جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از ده‌تا به کار می‌رود «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/112) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص179)

«نَعِیم» را برخی صفت مشبهه دانسته‌اند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص179)و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کرده‌اند «جَنَّاتُ النَّعِیمِ‏» (قلم/34) (مفردات ألفاظ القرآن، ص815)

«نَعَّمَ، تنعیم» به معنای دیگری را در نعمت قرار دادن است «فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ‏» (فجر/15)

«أنعَمَ، إِنْعَام» نیکی رساندن به دیگران است و تنها در مورد نیکی رساندن به انسانها به کار می‌رود «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏» (فاتحة/7)

«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده می‌کند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‏» (هود/10) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص179)

«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/8) (کتاب العین، ج‏2، ص161)

«نَعَم» را برخی به معنای شتر معرفی دانسته، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفته‌اند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار می‌برند «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/142) و تاکید کرده‌اند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار می‌رود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص815) ؛ اما به نظر می‌رسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/95) را مختص شتر ندانسته‌اند؛ و دیگران هم این کلمه را شامل حال همه بهائم دانسته‌اند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص446)

«نِعْمَ» کلمه‌ای است که برای «مدح» کردن به کار می‌رود و در مقابل «بِئْسَ» می‌باشد و گویی می‌خواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/44)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏» زمر/74) (مفردات ألفاظ القرآن، ص815) برخی توضیح داده‌اند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به حاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است...) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص181)

«نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ» (بقره/271)

«نَعَمْ» هم کلمه‌ای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار می‌رود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل‌ «آری» استفاده می‌کنیم. البته «نَعَم» با «بَلی» این تفاوت را دارد که «نَعَم» همواره برای تایید مضمون سوال است، اگر سوال مثبت باشد که واضح است «فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا: نَعَمْ» (أعراف/44)؛ اما وقتی سوال به صورت منفی باشد، با کلمه «بَلی» آن مطلب منفی رد می‌شود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى: آیا من پروردگار شما نبودم؟ بله، بودی‏» (أعراف/172) در حالی که با کلمه «نَعَم» همچنان مضمون منفی تایید می‌شود (یعنی اگر در این آیه پاسخ می‌دادند: نعم، معنایش این می‌شد: آری، تو پروردگار ما نبودی!) (مفردات ألفاظ القرآن، ص146)

ماده «نعم» و مشتقات آن جمعاً 144 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«إِنَّ لِلْمُتَّقینَ ... جَنَّاتِ النَّعیم»

در این عبارت، «جنات» اسم إنّ است و «للمتقین» که در مقام خبر است، بر آن مقدم شده؛ و این مقدم شدن، اگر دلالت بر حصر نداشته باشد (= فقط برای متقین، نزد پروردگار جنات نعیم هست)، حداقل دلالت بر تاکید شدید دارد: برای متقین است که نزد پروردگارشان جنات نعیم است.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

ما در کتاب [نوشته‌ای از] حضرت علی ع یافته‌ایم که: [این آیه که می‌فرماید] «مسلّما زمین از آن خداست، به هر کس بخواهد به میراث مى‏دهد و سرانجام از آن تقوی‌پیشگان است» من هستم و اهل بیت من که زمین را به ارث خواهیم برد؛ و ماییم آن «تقوی‌پیشگان»؛ و زمین تمامش برای ما خواهد بود...

الکافی، ج‏5، ص279

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ کُلُّهَا لَنَا...[4]


2) از امام صادق ع سوال شد درباره آیه «مَثَلِ بهشتی که وعده داده شده است به تقوی‌پیشگان»؛ فرمودند: این آیه درباره حضرت علی ع و اولاد و شیعیان اوست؛ آنان‌اند تقوی‌پیشگان؛ و آنان‌اند اهل بهشت و مغفرت.

تفسیر فرات الکوفی، ص417

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَحْمَسِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَحْیَى الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَابِرٍ عَنْ طُعْمَةَ الْجُعْفِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

سُئِلَ سَیِّدِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ‏» قَالَ هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ أَوْلَادِهِ وَ شِیعَتِهِمْ هُمُ الْمُتَّقُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ.[5]


3) جابر می‌گوید که امام باقر ع به من فرمود:

جابر! آیا کسی که ادعای شیعه بودن دارد کافی است که بگوید که ما اهل بیت را دوست دارد؟

به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که تقوای الهی در پیش گیرد و او را اطاعت کند؛

و آنها شناخته نمی‌شوند مگر به تواضع و خشوع و امانت‌داری و زیاد به یاد خدا بودن و روزه و نماز و نیکی با والدین و رسیدگی به همسایگانِ نیازمند و مسکین و بدهکار و یتیم و راستگویی و تلاوت قرآن و نگه‌داشتن زبانشان در مورد مردم جز بخوبی، و اینکه طائفه‌شان آنها را امین خود بدانند.

گفتم: یَا ابْنَ رسولِ اللَّه! امروزه من هیچکس را با این اوصاف نمی‌شناسم!

فرمود: جابر! راه و روش‌های مختلف تو را حیران نکند که گمان کنی که کافی است کسی بگوید علی ع را دوست دارم و ولایت او را پذیرفته‌ام و با این حال اهل عمل نباشد! و اگر می‌گفت رسول الله ص را دوست دارم - چرا که رسول الله ص برتر از حضرت علی ع است - و در عین حال از سیره او پیروی نمی‌کرد و به سنت او عمل نمی‌نمود، آن محبتش ذره‌ای او را سود نمی‌بخشید. پس تقوای الهی پیشه کنید و به طاعت او عمل نمایید.

جابر! به خدا سوگند کسی جز با اطاعت خداوند تبارک و تعالی تقرب نمی‌یابد؛ و ما با خود برائت‌نامه‌ای از آتش نداریم؛ و هیچکس بر خدا هیچ حجتی ندارد:

کسی که مطیع خداوند باشد اوست که ولایت ما را پذیرفته و ولیّ و دوست ماست؛ و کسی که نسبت به خداوند معصیت‌کار باشد، او دشمن ماست؛

و به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل و خویشتن‌داری.

الکافی، ج‏2، ص74

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ لِی یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ کَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاءِ.

قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ!

فَقَالَ یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ ص خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ ع ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ‏ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.


4)  یونس و مفضل و ابی‌سلمه و حسین بن ثویر گفته‌اند: ما نزد امام صادق ع بودیم که فرمود:

گنجینه‌های زمین و کلیدهایش نزد ماست و اگر بخواهم با یکی از پاهایم اشاره کنم که آنچه از طلا داری بیرون بریز، چنین خواهد کرد. سپس با یکی از پاهایش اشاره کرد و خطی روی زمین کشید و زمین شکاف برداشت و سپس با دست اشاره کرد و تکه طلایی به اندازه یک وجب بیرون افتاد. آن را برداشت و فرمود: خوب و هوشیار نگاه کنید که شک نکنید؛ سپس فرمود به زمین بنگرید؛ و بناگاه تکه‌های فراوانی روی زمین افتاده بود که روی همدیگر ریخته شده و می‌درخشیدند.

برخی از ما گفتند: فدایتان شویم. اینها به شما داده شده است در حالی که شیعیان شما نیازمندند؟!

فرمود: همانا خداوند بین ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت جمع خواهد کرد و آنها را وارد بهشت‌های نعیم [= سراسر نعمت] می‌کند، و دشمن‌مان را وارد حجیم [= آتش فرزوان].

بصائر الدرجات، ج‏1، ص374؛ الکافی، ج‏1، ص474

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ [ِالْخَیْبَرِی‏] عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ قَالُوا:

کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَنَا خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ مَفَاتِیحُهَا وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ بِإِحْدَى رِجْلَیَّ أَخْرِجِی مَا فِیکِ مِنَ الذَّهَبِ لَأَخْرَجَتْ قَالَ فَقَالَ بِإِحْدَى رِجْلَیْهِ فَخَطَّهَا فِی الْأَرْضِ خَطّاً فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ فَأَخْرَجَ سَبِیکَةَ ذَهَبٍ قَدْرَ شِبْرٍ فَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ انْظُرُوا فِیهَا حِسّاً حَسَناً لَا تَشُکُّوا ثُمَّ قَالَ انْظُرُوا فِی الْأَرْضِ فَإِذَا سَبَائِکُ فِی الْأَرْضِ کَثِیرَةٌ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ یَتَلَأْلَأُ فَقَالَ لَهُ بَعْضُنَا جُعِلْتُ فِدَاکَ أُعْطِیتُمْ کُلَّ هَذَا وَ شِیعَتُکُمْ مُحْتَاجُونَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سَیَجْمَعُ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ وَ یُدْخِلُ عَدُوَّنَا الْجَحِیمَ.

تدبر

1) «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»

منظور از جنات نعیم چیست؟

الف. بهشت‌هایی که در آن جز تنعم خالص نیست. (تفسیر الصافی، ج‏5، ص213)  در واقع، این اضافه شدن «نعیم» به بهشت‌ها نشان می‌دهد که در این بهشت‌ها فقط نعمت است و خبری از نقمت نیست. (المیزان، ج19، ص381) برخلاف باغ‌های دنیوی که بالاخره زحمت و مشقتی در آنها هست (مجمع‌البیان، ج10، ص509)

ب. مقصود «نعمت‌های بهشت‌ها»ست و این معکوس کردنش برای نشان دادن کثرت و مبالغه در این نعمت‌هاست (تفسیر الصافی، ج‏4، ص140)

ج. هرگاه «نعیم» در قرآن کریم به صورت مطلق بیاید مقصود نعمت ولایتِ [پیامبر ص و اهل بیت ع] است، از آن جهت که مسیری است برای دریافت تمامی نعمت‌ها و نیز راه استفاده صحیح از نعمت‌ها، که این استفاده صحیح است که موجب می‌شود نعمت‌ واقعا برای انسان نعمت شود، نه نقمت. (المیزان، ج19، ص381؛ و ج20، ص354)؛ پس بهشت‌های نعیم، بهشت‌هایی است که در اثر پیروی از ولایت پیامبر ص و اهل بیت ع به دست می‌آید (حدیث4)

د. بالاترین مرتبه‌های بهشت است که از آنِ «مقربین» است به دلالت آیات 10-12 سوره واقعه: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ؛ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم»

ه. ...


2) «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»

«جنات نعیم» «اسم إن» است و جایگاه عادیش این است که بلافاصله بعد از «إن» بیاید؛ اما در این آیه در آخر کلام آمده است؛ که همین تاکیدی را بر کلمات قبلی ایجاد می‌کند. بسته به اینکه تاکید را بر کدام فراز بگذاریم معانی متعددی از آیه قابل استنباط است که همگی می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. «برای متقین» است که خداوند جنات نعیمی را نزد خود مهیا فرموده است.

ب. آنچه خاص متقین است این است که پروردگارشان «نزد خود» برایشان جنات نعیمی معیا فرموده است.

ج. بهشتی که برای متقین نزد پروردگارشان مهیا شده، نه یک بهشت، بلکه بهشت‌ها، آن هم «بهشت‌های نعیم» است

د. ...


3)‌ «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»

اگر توجه کنیم که:

مقدمه1: با تقوا است که می‌توان به «جنات نعیم» رسید (همین آیه)؛ و

مقدمه2. «جنات نعیم» جایگاهی است که برای مقربان در نظر گرفته شده است (الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم؛ واقعه/11-12)؛ و

مقدمه3. «تقوی» و «متقی شدن» با همین اعمال ساده شریعت مانند روزه (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ بقره/183) و ایمان و نماز و کمک به نیازمندان و وفای به عهد و صبر (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ ... وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ... وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ ... وَ الصَّابِرینَ ... أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُون؛ بقره/177) به دست می‌آید؛

نتیجه:

درمی‌یابیم که راه رسیدن به بالاترین مقامات قرب، با عمل به همین تعالیم ساده شریعت حاصل می‌شود؛ و نیازی نیست به درصدد راه‌های عجیب و غریب برآمدن و پیروی از برخی مدعیانی که از باطن آنها کسی جز خدا خبر ندارد.

حکایت1

معروف بود که هرکس نزد مرحوم آیت الله خوشوقت - که دستی در سیر و سلوک داشت - می‌رفت، و از ایشان دستورالعمل می‌خواست، ایشان می‌فرمود: انجام واجب و ترک محرمات. همین!

یکبار از ایشان در این باره سوال شد. فرمودند: این حرف من نیست؛ سخن خداست. خداوند فرموده است «تقوی» داشته باشید تا به همه چیز برسید. تقوی هم یعنی عمل به دستورات خدا؛ دستورات خدا هم یعنی انجام واجب و ترک حرام.

حکایت2

مهمترین توصیه مرحوم آیت الله بهجت به اغلب کسانی که برای گرفتن دستور سیر و سلوک به ایشان مراجعه می‌کردند این بود که: «به آنچه می‌دانید عمل کنید، آنچه نمی‌دانید را خدا به شما خواهد آموخت.» یعنی نیازی نیست دنبال ذکر و ورد و کارهای عجیب و غریب باشید؛ همان را که خدا گفته و شما می‌دانید عمل کنید؛ خود راه بگویدت که چون باید رفت.



[1] . فراقت الیم است و فقدت فجیع / فراقت الیم و نبودت فجیع

[2] . اصل شعری که پیدا کردم این بود. دو متن از آن پیدا کردم که با هم تلفیق کردم: http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/

[3] . البته در تفاوت اینها اقوال دیگری هم گفته شده است که به نظر می‌رسید قول فوق تناسب بیشتری با آیات داشته باشد. قول دیگر یکی نظر راغب است که ویژگی اصلی «نَعمت» (و تفاوتش با «نِعمت») را در این دانسته‌اند که وزن «فَعله» دلالت بر یکباره بودن (مرّة) دارد (مانند ضَربت) اما «نِعمة» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «حالت» دارد (مانند: جِلسة) و به معنای «حالت نیکو»، و آن حالتی است که انسان در آن حالت واقع شده است: (مفردات ألفاظ القرآن، ص814) ابن‌فارس هم پس از اینکه «نَعمت» را مصدر دانسته، درباره «نِعمت» می‌گوید عبارت است از آنچه خداوند بر بنده‌اش اعطا فرموده است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص446)

[4] . http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/

[5] . این مضمون که حضرت علی ع و پیروانش مصداق متقین‌اند در روایات فراوانی آمده است از جمله: http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/

 

 


457) سوره مزّمّل (73) آیه 12 إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

457) سوره مزّمّل (73) آیه 12 

إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً

30 رمضان 1438

ترجمه

که همانا نزد ما قید و بندها و جهنمی [= آتشی بشدت فروزان] است

نکات ترجمه

«أَنْکالاً»

ماده «نکل» در اصل دلالت می‌کند بر مانع شدن، و ناتوانی از انجام کاری. «نَکل» به قید و بندی که بر چارپایان می‌زنند، و نیز به طور خاص به آهنِ لجامِ (حدیدة اللِّجام‏) گفته می‌شود از این جهت که مانع آزادی عمل حیوان می‌گردد و مهار وی را کاملا به دست سوارش می‌دهد و «أنکال» (مزمل/12) جمع آن می‌باشد.

تعبیر «نَکَّلَ» را در جایی به کار می‌برند که مانعی برای دیگری ایجاد کنند (وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً؛ نساء/84) که اسم این کار را «نَکال» گویند: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها» (بقرة/66)، «جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ‏» (مائدة/38) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏؛ نازعات/25) [و ظاهرا به خاطر همین خاصیت بازدارندگی‌اش است که این تعبیر را گاه به «مایه عبرت» ترجمه می‌کنند] (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص473؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص825)

این ماده در قرآن کریم در همین 5 مورد آمده است.


«جَحیماً»

ماده «جحم» در اصل برای حرارت بسیار زیاد و شدت التهاب آتش به کار می‌رود و «جاحم» به مکان بسیار داغ گفته می‌شود و «جحیم» صیغه مبالغه از آن است  لذا به جهنم گفته می‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص429؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص187) تفاوتش با «سعیر» و «حریق» و «جهنم» در این است که «سعیر» فقط در مورد وضعیت آتش در همان لحظات اشتعال به کار می‌رود؛ و «حریق» به وضعیت آتش در حالی که دارد اشیای دیگر را نابود می‌کند؛ اما «جحیم» آتش بسیار شدیدی است که گویی آتش روی آتش است و دلالت بر شدت التهاب و شعله‌ور بودن آتش دارد؛ و «جهنم» دلالت بر عمق بسیار شدید دارد (الفروق فی اللغة، ص307)

از این ماده تنها به صورت کلمه «جحیم» در قرآن به کار رفته که موارد آن جمعا 26 مورد می‌باشد.

حدیث

روایت شده است که پیامبر اکرم ص آیه «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً» را که قرائت کردند، بیهوش شدند.

[در برخی نقل‌ها آمده که از شخصی دیگر که این آیه را قرائت می‌کرد، شنیدند و از هوش رفتند. الدر المنثور، ج‏6، ص279][1]

رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ج‏1، ص45؛ تفسیر طبری، ج‏29، ص86[2]

و روى حمزة عن حمران بن أعین أن النبی صلّى اللّه علیه و آله قرأ «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً» فصعق.


2) حضرت امیر ع در روایتی طولانی به ریشه‌های و شاخه‌های کفر و نفاق اشاره کرده‌اند که فراز مربوط به نفاق آن در جلسه 431، حدیث1 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-12/ گذشت. در پایان این حدیث فرموده‌اند:

پس هر که توبه کند هدایت شود؛ و آنکه در فتنه افتاد گمراه شود مادامی که به سوی خدا توبه نکرده و به گناه خویش اعتراف ننموده باشد؛ و هلاکت هیچکس برعهده خدا نیست مگر کسی که خود مسیر هلاکت را بپیماید.

پس خدا را [در نظر بگیرید!] خدا را [در نظر بگیرید!] که چه اندازه وسیع است آن توبه و رحمت و بشارت و بردباری عظیمی که دارد؛ و چه اندازه دست و پا گیر است آن قید و بندها (أنکال) و آتش بشدت فروزان (جحیم) و در چنگال قهر او گرفتار آمدن (بطش شدید)؛ پس هرکه با اطاعت خدا به پیروزی رسید کرامت او را به خود جلب نموده و هر که داخل در معصیت او شد عواقب سخت و دشوار آن را خواهد چشید «و حتما تا اندکی دیگر پشیمان خواهند شد» (مومنون/40)

الکافی، ج‏2، ص395

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ: بُنِیَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ... وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ ...

فَمَنْ تَابَ اهْتَدَى وَ مَنِ افْتُتِنَ غَوَى مَا لَمْ یَتُبْ إِلَى اللَّهِ وَ یَعْتَرِفْ بِذَنْبِهِ وَ لَا یَهْلِکُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا هَالِکٌ اللَّهَ اللَّهَ فَمَا أَوْسَعَ مَا لَدَیْهِ مِنَ التَّوْبَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْبُشْرَى وَ الْحِلْمِ الْعَظِیمِ وَ مَا أَنْکَلَ مَا عِنْدَهُ مِنَ الْأَنْکَالِ وَ الْجَحِیمِ وَ الْبَطْشِ الشَّدِیدِ فَمَنْ ظَفِرَ بِطَاعَتِهِ اجْتَلَبَ کَرَامَتَهُ وَ مَنْ دَخَلَ فِی مَعْصِیَتِهِ ذَاقَ وَبَالَ نَقِمَتِهِ «وَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ».


3) در فرازی از یکی از دعاهای منسوب به امام سجاد ع آمده است:

خدایا ! بهشتت را آفریدی برای کسی که اطاعتت کند؛ و در آن وعده داده‌ای چیزهایی را که به دل کسی خطور نکند؛ و من به عمل خودم نگاه کردم و - ای مولای من - آن را ضعیف دیدم؛ و به محاسبه نفس پرداختم، و نیافتم که به شکر آنچه بر من نعمت داده‌ای قیام کرده باشم؛

و آتشی را آفریدی برای کسی که عصیانت کند؛ و در آن قید و بندها (أنکال) و آتشی بشدت فروزان (جحیم) و عذابی را وعده دادی؛ و می‌ترسم - ای مولای من - که مستوجب آن شده باشم، به خاطر گستاخی فراوانم، و جرم عظیمم، و بدی‌های دور و درازم؛

اما به هیچ وجه در محضر تو بزرگ نباشد آن گناهی را که تو برمن بخشی و نه در مورد کسی که جرمش از من بیشتر باشد؛ چرا که هم جایگاه من در مُلک تو بس خُرد است، و هم از یقین من به تو و توکل و امیدم به خودت خبر داری.

بحار الأنوار، ج‏91، ص141

أَقُولُ وَجَدْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ هَذَا الدُّعَاءَ مَنْسُوباً إِلَى سَیِّدِ السَّاجِدِینَ ع وَ هُوَ فِی الْمُنَاجَاةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...

إِلَهِی خَلَقْتَ جَنَّتَکَ لِمَنْ أَطَاعَکَ وَ وَعَدْتَ فِیهَا مَا لَا یَخْطُرُ بِالْقُلُوبِ وَ نَظَرْتُ إِلَى عَمَلِی فَرَأَیْتُهُ ضَعِیفاً یَا مَوْلَایَ وَ حَاسَبْتُ نَفْسِی فَلَمْ أَجِدْ أَنْ أَقُومَ بِشُکْرِ مَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ خَلَقْتَ نَاراً لِمَنْ عَصَاکَ وَ وَعَدْتَ فِیهَا أَنْکالًا وَ جَحِیماً وَ عَذَاباً وَ قَدْ خِفْتُ یَا مَوْلَایَ أَنْ أَکُونَ مُسْتَوْجِباً لَهَا لِکَبِیرِ جُرْأَتِی وَ عَظِیمِ جُرْمِی وَ قَدِیمِ إِسَاءَتِی فَلَا یَتَعَاظَمُکَ ذَنْبٌ تَغْفِرُهُ لِی وَ لَا لِمَنْ هُوَ أَعْظَمُ جُرْماً مِنِّی لِصِغَرِ خَطَرِی فِی مُلْکِکَ مَعَ یَقِینِی بِکَ وَ تَوَکُّلِی وَ رَجَائِی لَدَیْک‏.

تدبر

1) «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً»

در آیه قبل فرمود کار تکذیب‌کنندگان را به من واگذار و به آنها مهلت بده!

حالا به خدا واگذار کردیم؛ با آنها چه می‌کند؟

می فرماید: همانا نزد ما قید و بندها و جهنمی [= آتشی بشدت فروزان] است.

یعنی

اگر خدا به تکذیب‌کنندگان خوشگذران مهلتی می‌دهد، نشانه رضایت او نیست؛ بلکه غل و زنجیرها و آتشی برافروخته در انتظارشان است. (تفسیر نور، ج10، ص271)


2) «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً»

«انکال» چیست؟

الف. از شعیبی نقل شده: غل و زنجیرهایی است که به پا می‌بندند؛ که بیش از آنکه برای این باشد که مانع فرار آنها شود، به نحوی سنگین است که مانع حرکت کردن آنها می‌شود (البحر المحیط، ج‏10، ص317)

ب. از مجاهد و قتاده نقل شده: غل و زنجیرهایی در آخرت است که هیچگاه باز نمی‌شود. (مجمع البیان، ج‏10، ص573)

ج. ...

تاملی با خویش

پیامبر اکرم ص که معصوم است، وقتی این آیات را می‌خواند یا می‌شنید از هوش می‌رفت (حدیث1)؛

امیرالمومنین ع با آن مقامات عالی‌اش در دعای کمیل فریاد می‌زند «این عذابی است که آسمان‌ها و زمین تحملش را ندارند، من چه کنم؟» (هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ بِی‏)؛

امام سجاد ع که جز بندگی خدا را نکرد، از این غل و زنجیرها به خدا پناه می‌برد (حدیث3)

ما چطور؟

امروز ماه رمضان - ماهی که درهای جهنم را بر روزه‌داران بسته و شیاطین را در غل و زنجیر کرده بودند (الأمالی (للمفید)، ص230)[3]، تمام شد.

و البته به ما وعده داده‌اند در شب و روز عید فطر به اندازه کل کسانی که در ماه مبارک رمضان مورد مغفرت قرار گرفته، از آتش رها می‌شوند.

از خداوند بخواهیم که ما را هم جزء آنان قرار دهد و ما را چنان در مسیر خود ثابت‌قدم گرداند که درهای جهنم همچنان بر روی ما بسته بماند؛ که وقتی امیرالمومنین ع می‌گوید که تحمل عذاب آن را ندارد، ما چه بگوییم؟


3) «إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً»

نزد خداوند، نه‌تنها بهشت و خوشی‌های بی‌پایان هست؛ بلکه غل و زنجیرها و آتشی سوزان هم هست؛ و اینها با رحمانیت خداوند منافاتی ندارد.

نکته خداشناسی

خدا را نباید مطابق هوا و هوس خود بشناسیم و تصویر کنیم؛ بلکه بر اساس آنچه واقعا هست و آنچه خودش خود را معرفی کرده باید بشناسیم. در اینکه خداوند رحمان است و رحمتش همه عالم را فراگرفته تردیدی نیست؛ اما معنای این رحمت فراگیر، یک مهربانی صرفاً احساساتی و بی‌منطق نیست؛ بلکه رحمتی است که غضب را هم در دل خود دارد؛ چنانکه:

ترحم بر پلنگ تیزدندان

ستمکاری بود بر گوسفندان[4]

درباره اینکه عذاب چگونه ناشی از رحمانیت خداوند است، قبلا در جلسه 325، تدبر1 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-hajj-22-20/



[1] . و أخرج أبو عبید فی فضائله و أحمد فی الزهد و ابن أبى الدنیا فی نعت الخائفین و ابن جریر و ابن أبى داود فی الشریعة و ابن عدى فی الکامل و البیهقی فی شعب الایمان من طریق حمران ابن أعین عن أبى حرب بن أبى الأسود ان النبی صلى الله علیه و سلم سمع رجلا یقرأ إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً فصعق‏

[2] . این حدیث به همین ترتیب در تفسیر ثعلبی، ج‏10، ص64 ؛ تفسیر قرطبی، ج‏19، ص47؛ تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج‏10، ص3380 نیز آمده است. البته در همه این منابع اهل سنت، این روایت بعد از عبارت «وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ» و همانند حدیث فوق از حمران آمده است و در مجمع البیان، ج‏10، ص573 این روایت بعد از عبارت «وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ» و به نقل حمران از ابن‌عمر آمده است.

[3] . حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّمَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّاهِدُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی مُسْلِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جلیس [حُلَیْسٍ‏] الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَکَمِ الْعُرَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ الْوَلِیدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سُلَیْمَانَ السَّدُوسِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السِّیرَافِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الضَّحَّاکُ بْنُ مُزَاحِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّهُ سَمِعَ‏ النَّبِیَّ ص یَقُولُ ... یَقُولُ لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا رِضْوَانُ افْتَحْ أَبْوَابَ الْجِنَانِ یَا مَالِکُ أَغْلِقْ أَبْوَابَ الْجَحِیمِ عَنِ الصَّائِمِینَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ یَا جَبْرَئِیلُ اهْبِطْ إِلَى الْأَرْضِ فَصَفِّدْ مَرَدَةَ الشَّیَاطِینِ وَ غُلَّهُمْ بِالْأَغْلَال

[4] . و به قول سعدی:

رحم آوردن بر بدان ستمست بر نیکان، عفو کردن از ظالمان جورست بر درویشان

خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی    به دولت تو گنه می‌کند به انبازی

https://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab8/sh7/

 


456) سوره مزّمّل (73) آیه 11 وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

456) سوره مزّمّل (73) آیه 11

وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً

29 رمضان 1438

ترجمه

و تکذیب‌کنندگانِ غرق در نعمت را به من واگذار و آنان را اندکی مهلت ده!

شأن نزول[1] 

حدیث

1) محمد بن فضیل خدمت امام کاظم ع مشرف می‌شود و درباره برخی از آیات قرآن از ایشان سوال می‌کند. از جمله اینکه:

سوال کردم درباره آیه: «و شکیبا باش بر آنچه می‌گویند» (مزمل/10-11)

فرمود: «می‌گویند» درباره تو «و از آنان به شیوه‌ای زیبنده دوری گزین. و به من واگذار تکذیب‌کنندگانِ» وصی‌ات را «که غرق در نعمت‌اند و آنان را اندکی مهلت ده!»

گفتم: واقعا [منظور] قرآن این است؟

فرمود: بله.

الکافی، ج‏1، ص434،  تأویل الآیات الظاهرة، ص707؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏3، ص39[2]

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... قُلْتُ «وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ» قَالَ یَقُولُونَ فِیکَ «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا. وَ ذَرْنِی» یَا مُحَمَّدُ «وَ الْمُکَذِّبِینَ» بِوَصِیِّکَ «أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا» قُلْتُ إِنَّ هَذَا تَنْزِیلٌ قَالَ نَعَم‏.[3]


2) ابوحمزه ثمالی می‌گوید از امام باقر ع شنیدم که می‌فرمود: «و کسی که بعد از مورد ظلم قرار گرفتنش انتقام گیرد» (شوری/41) منظور حضرت قائم ع و اصحابش است «هیچ ایرادی بر ایشان نیست» (شوری/41) و قائم ع هنگامی که قیام کند، خودش و اصحابش، از بنی‌امیه و از تکذیب‌کنندگان و ناصبی‌ها انتقام می‌گیرند؛ و این سخن خداوند است «همانا ایراد بر کسانی است که به مردم ظلم می‌کنند و در زمین بناحق تجاوزگری می‌نمایند که آنان را عذابی دردناک است.» (شوری/42)

تفسیر القمی، ج‏2، ص: 278؛ تفسیر فرات الکوفی، ص399[4]

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْکَرِیمِ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

«وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ» یَعْنِی الْقَائِمَ ع وَ أَصْحَابَهُ «فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ» وَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ انْتَصَرَ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ وَ النُّصَّابِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم‏».


3) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. توضیحاتی درباره این نامه و فرازهایی از آن در جلسه175، حدیث2 http://yekaye.ir/sad-38-28/ و جلسه202، حدیث1 http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/  گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:

پس به طاعت خدا عمل کنید و از معصیتش اجتناب ورزید و بدانید که هیچیک از مخلوقات، شما را از خداوند بی‌نیاز نکند، نه هیچ فرشته مقربی، و نه پیامبر فرستاده شده‌ای و نه کمتر از آنها؛ پس هر که دوست دارد که شفاعت شفاعت‌کنندگان نزد خدا او را سودی بخشد، باید از خدا آن را طلب کند که خدا از او راضی شود؛ و بدانید که هیچیک از خلائق به رضای خدا دست نیابد مگر با اطاعت او و اطاعت از پیامبر او و اطاعت از اولی‌الامر از آل محمد ص؛ و معصیت آنها معصیت خداست، و هیچ فضیلت کوچک و بزرگی از آنها را انکار نکند؛ و بدانید که انکارکنندگان همان تکذیب‌کنندگان‌اند و تکذیب‌کنندگان منافقان‌اند و خداوند عز و جل درباره منافقان چنین فرموده - و فرموده او حق است - که: «همانا منافقان در پایین‌ترین مرتبه آتش‌اند و هیچ یاروری برایشان نمی‌یابی.»  (نساء/145)

الکافی، ج‏8، ص11

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِیهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَکَانُوا یَضَعُونَهَا فِی مَسَاجِدِ بُیُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِیهَا؛

قَالَ وَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْکُوفِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِهِ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْد ...

فَاعْمَلُوا بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ اجْتَنِبُوا مَعَاصِیَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ یُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ شَیْئاً لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَنْ دُونَ ذَلِکَ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ تَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یَرْضَى عَنْهُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ لَمْ یُصِبْ رِضَا اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةِ وُلَاةِ أَمْرِهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ مَعْصِیَتُهُمْ مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُنْکِرْ لَهُمْ فَضْلًا عَظُمَ أَوْ صَغُرَ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْمُنْکِرِینَ هُمُ الْمُکَذِّبُونَ وَ أَنَّ الْمُکَذِّبِینَ هُمُ الْمُنَافِقُونَ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِلْمُنَافِقِینَ وَ قَوْلُهُ الْحَقُّ «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً»

تدبر

1) «وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً»

در آیات قبل، از پیامبر ص (و در واقع از هر کسی که می‌خواهد کار فرهنگی دینی انجام دهد) خواست که بر تکذیب‌ها و زخم‌زبان‌های دشمنان صبر کنند.

این آیه ظاهرا توضیح می‌دهد که فکر نکن که اینکه به تو گفتیم صبر کن به این معناست که کاری به کار آنها نداریم! خیر؛ گفتیم صبر کن، یعنی اندک مهلتی به آنها بده و کارشان را به منِ خدا واگذار کن.

چقدر این آیه به آدمی که در راه خدا قدم برمی‌دارد، دلگرمی و قوت قلب می‌دهد.

تمثیل

اگر پدرمان آدم قدرتمندی باشد و به ما کاری را بسپرد و بگوید: تو کارت را انجام بده؛ و از زخم‌زبان‌ها و مزاحمت‌ها ناراحت نشو؛ تکلیف همه‌شان با من!

حالا خدایی که همه قدرتها دست اوست و مغلوب هیچکس واقع نمی‌شود، چنین سخنی به ما می‌گوید!


2) «الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ»

«تکذیب‌کنندگان» را با وصف «صاحبان نعمت» (کنایه از افرادی که غرق در نعمت‌اند) تعبیر کرد. چرا؟

الف. می‌خواهد اشاره کند به علت عذابی که در آیات بعد برای آنها مهیا کرده است؛ یعنی آنها دارای نعمت بودند اما با تکذیبشان کفران نعمت کردند لذا سزاوار عذاب شدند. (المیزان، ج20، ص67)

ب. معمولاً تکذیب‌کنندگان از طبقات مرفه و خوشگذران بوده‌اند. (تفسیر نور، ج10، ص271)

ج. شاید می‌خواهد بفرماید اگر دیدی دشمنان دین صاحب قدرت و ثروت و ... هستند، ترسی به دل راه مده! همه را از همان خدایی گرفته‌اند که تو را سراغ آنان فرستاده است.

د. شاید می‌خواهد به طور ضمنی هشداری دهد که نعمت فراوان، اگر انسان ظرفیتش را در خود ایجاد نکند، طغیان می‌آورد. (شبیه مضمون: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏؛ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏؛ علق/6-7)

ه. شاید هشداری است که مراقب باشید که برخورداری از این نعمتها به خودی خود، علامت این نیست که انسان مورد لطف و عنایت ویژه خداست؛ بلکه اینها صرفا برای امتحان است. (شبیه مضمون: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن‏ ... کَلّا؛ فجر/15-17)

لذا در سوره حمد هم از خدا «راه همه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای» را طلب نمی‌کنیم؛ بلکه دو تا وصف برایشان می‌آوریم: نعمت دادی و بر آنها غضب نکردی و ازگمراهان هم نبودند (صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّین‏؛ حمد/7).

و. ...


3) «مَهِّلْهُمْ قَلیلاً»

این مهلت اندک تا چه موقع است؟

الف. این مهلت تا زمانی است که خداوند به پیامبرش اجازه جهاد با مشرکان را داد، یعنی جنگ بدر (مجمع‌البیان، ج10، ص573)

ب. با توجه به آیات دیگر (معراج/7؛ آل‌عمران/197) تا پایان عمرشان است (المیزان، ج20، ص67).

ثمره اخلاقی

تا پایان عمر، مهلتی کوتاه است.

مواظب مهلتی که به ما داده شده باشیم.

ج. این مهلت تا قیام امام زمان ع است. (حدیث2؛ و جلسه قبل، حدیث1)

د. ....[5]


4) «فَاتَّخِذْهُ وَکیلا ... وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ»

کسی که خدا را وکیل بگیرد، مخالفان هرزه‌گو را به خدا وامی‌گذارد (تفسیر نور، ج10، ص271)

حکایتی از شهید بهشتی

 بهش می‌گفتند انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار.

دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟

می‌گفت مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید «ان الله یدافع عن الذین امنوا». یعنی وظیفه من این است که ایمان بیاورم؛ کار خدا این است که از من دفاع کند. دعا کن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم؛ خدا کارش را خوب بلد است...


5) «وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ»

اگر شما قادر به مقابله با صاحبان قدرت و ثروت نبودید، نگران نباشید، چون خداوند قادر به مقابله با آنان است. (تفسیر نور، ج10، ص271)


6) «الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً»

مهلت دادن به مخالفان جزء سنت‌های الهی است؛ اما این مهلت اندک است و دوره تکذیب حق و خوشگذرانی زیاد طول نمی کشد. (تفسیر نور، ج10، ص271)


7) «وَ ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ»

در آیات قبل خدا را در موضع غایب نشاند (وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّک‏ ... رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ) و اینجا از موضع خود خداوند (از موضع متکلم وحده: «ذرنی») سخن می‌گوید. چرا؟

الف. چه‌بسا برای شدید کردن تهدید است (المیزان، ج20، ص67) یعنی فرق است که گفته شود خدایت با آنان چنین و چنان می‌کند؛ تا خود خدا بگوید من با آنها چنین و چنان می کنم.

ب. علاوه بر تشدید، مایه قوت قلب بیشتر پیامبر ص (و هر کسی که در مقام تبلیغ دین نشسته) نیز هست. (تدبر1)

ج. ...




[1] . دو گونه شأن نزول برای این آیه آمده، که هر دو با نزولش در مدینه سازگارتر است؛ یکی درباره کافران:

«وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا» ... قال مقاتل نزلت فی المطعمین ببدر و هم عشرة ذکرناهم فی الأنفال و قیل نزلت فی صنادید قریش و المستهزءین (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص573)

و دیگری درباره منافقان:

عن السیّد الثقة الجلیل الفقیه السیّد نعمة اللّه الجزائری رحمه اللّه فی بعض مؤلّفاته عن ابن عبّاس قال: لمّا صارت الخلافة إلى أمیر المؤمنین علیه السّلام و سیّد الوصیّین و قائد الغرّ المحجّلین علی بن أبی طالب علیه السّلام، فلمّا کان فی الیوم الثالث أقبل رجل فی ثیاب خضر و وقف على باب المسجد، و کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جالسا فی المسجد و الناس حوله یمینا و شمالا فقال: السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و مهبط الحقّ. فقال له أمیر المؤمنین: و علیک السلام یا بیهس بن صاف بن حاف بن لامو بن بیهس. فقال... أخبرنی عن قول اللّه تعالى ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی‏ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا قال: نعم، التیمی و العدوی و الأموی الذین لم یصدّقوا رسول اللّه و اتّهموه. فقال: إنّ لدنیا أنکالا و جحیما و طعاما ذا غصّة و عذابا ألیما. (إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج‏1، ص107)

[2] . عبارت مناقب چنین است:

 وَ عَنْهُ ص فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ فِیکَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ بِوَصِیِّکَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا.

البته لحن این احادیث (بویژه عبارت إِنَّ هَذَا تَنْزِیلٌ) به گونه‌ای است که گویی از روایات ناظر به اختلاف قرائات است، نه روایات صرفاً تفسیری.

[3] . أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ الْآیَةَ قَالَ هُوَ وَعِیدٌ تَوَعَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَنْ کَذَّبَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص203)

[4] . سند وی متفاوت است و در عباراتش تعبیر «و اصحابه» را ندارد: [فُرَاتٌ‏] قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ طَلْحَةَ الْخُرَاسَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ قَالَ الْقَائِمُ وَ أَصْحَابُهُ قَالَ اللَّهُ [تَعَالَى‏] فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ قَالَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ انْتَصَرَ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ الْمُکَذِّبِینَ وَ النُّصَّابِ وَ هُوَ قَوْلُهُ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ.

[5] . چه‌بسا این احتمال را هم بتوان مطرح کرد که این مهلت تا رجعت است. (چنانکه در زیارت آل‌یس زمانی که دیگر ایمان آوردن فایده‌ای ندارد، زمان رجعت معرفی شده است)

 


455) سوره مزّمّل (73) آیه 10 وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ وَ ا

بسم الله الرحمن الرحیم

455) سوره مزّمّل (73) آیه 10

وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً

28 رمضان 1438

ترجمه

و بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و از آنان به شیوه‌ای زیبنده دوری گزین.

نکات ترجمه

«اهْجُرْهُمْ» «هَجْراً»

ماده «هجر» در اصل به معنای «قطع کردن» و نقطه مقابل «وصل» است (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص34) خواه این قطع ارتباط با بدن باشد یا با زبان یا با دل؛ چنانکه « وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ: آنان را در بستر رها کنید» (نساء/34) منظور جدایی جسمانی است؛ ولی در آیه «إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/30) منظور جدایی و رها کردن قلبی (شاید هم قلبی و هم زبانی) است؛ و در آیه محل بحث (وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلا) به نظر می‌رسد هر سه مد نظر باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص833) برخی که دقت بیشتری در این واژه داشته‌اند تذکر داده‌اند که این ماده دلالت دارد بر رها کردن و جدایی در جایی که ارتباطی بین آنها وجود داشته است؛ چنانکه «مهاجر» کسی است که از سرزمینی که مدتها در آن زندگی کرده جدا شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص240)

همچنین کلمه «هَجر» به معنای «هذیان گفتن» و سخنان بیهوده و ناسزا بر زبان راندن هم به کار می‌رود (مُسْتَکْبِرینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُون‏؛ مومنون/67) و گفته‌اند از این باب است که انسان به خاطر مرض یا عصبانیت و ... حالت طبیعی خود را ترک کرده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص240)

این ماده و مشتقاتش 31 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره سخن خداوند متعال که می‌فرماید «بر آنچه می‌گویند شکیبا باش» روایت شده است:

یعنی ای محمد! [شکیبا باش] بر اینکه تو را تکذیب می‌کنند؛ چرا که من از آنها انتقام خواهم گرفت با مردی از [تبار] تو و او همان «قائم» من است که او را بر [ریختن] خون ظالمان مسلط می‌گردانم.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 492

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ» یَا مُحَمَّدُ مِنْ تَکْذِیبِهِمْ إِیَّاکَ فَإِنِّی مُنْتَقِمٌ مِنْهُمْ بِرَجُلٍ مِنْکَ وَ هُوَ قَائِمِی الَّذِی سَلَّطْتُهُ عَلَى دِمَاءِ الظَّلَمَةِ.


2) حفص به غیاث از امام صادق ع روایت کرده که فرمودند:

ای حفص! همانا کسی که صبر و شکیبایی می‌ورزد، اندکی صبر می‌کند؛ و کسی هم که جزع و بی‌تابی می‌کند، این بی‌تابی و جزعش اندک است [ظاهرا اشاره به موقت بودن دنیاست].

سپس فرمود: بر تو باد به شکیبایی در تمام کارهایت چرا که خداوند عز و جل [وقتی] حضرت محمد ص را مبعوث کرد به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود: «و بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و از آنان به شیوه‌ای زیبنده دوری گزین. و تکذیب‌کنندگانِ صاحب نعمت [و ثروت] را به من واگذار!» (مزمل/10-11)؛

و نیز فرمود: «[بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع کن، آن گاه کسى که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى یک‏دل مى‏گردد و و این [خصلت‏] را جز کسانى که شکیبا بوده‏اند نمى‏یابند، و آن را جز کسى که سهم بزرگى [از کمال انسانیت] دارد، نخواهد یافت.» (فصلت/34-35).

پس رسول الله ص شکیبایی ورزید تا جایی که آزار‌های عظیمی در حقش روا داشتند و او را مورد هجوم قرار دادند، که سینه‌اش به تنگ آمد، و خداوند عز و جل نازل فرمود: «و قطعاً مى‏دانیم که سینه تو از آنچه مى‏گویند تنگ مى‏شود؛ پس با ستایشِ پروردگارت، تسبیح گوى؛ و از سجده کنندگان باش.» (حجر/97-98).

باز هم او را تکذیب کردند و هدف قرار دادند و اندهگین شد و خداوند عز و جل به همین دلیل نازل فرمود: «به یقین، مى‏دانیم که آنچه مى‏گویند تو را سخت غمگین مى‏کند. در واقع آنان تو را تکذیب نمى‏کنند، بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مى‏کنند. و پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند، ولى بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایى کردند تا یارى ما به آنان رسید» (انعام/32-33)؛

اما آنان نشستند و خداوند تبارک و تعالی را هم به بدی یاد کردند و او را تکذیب نمودند و رسول الله ص فرمود: من در مورد خودم و خانواده‌ام و آبرویم شکیبایی ورزیدم اما بر اینکه خدا را چنین یاد کنند صبر ندارم؛ پس خداوند عز و جل نازل کرد: «و به یقین آسمان‏ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو است در شش روز آفریدیم و هیچ رنج و خستگى به ما نرسید؛ پس بر آنچه می‌گویند شکیبا باش» (ق/38-39).

پس پیامبر ص در جمیع این احوال شکیبایی ورزید و سپس در مورد امامان از عترت و اهل بیتش بشارت داده شد و آنها هم به صبر و شکیبایی توصیف شدند و خداوند - جل ثناؤه - فرمود: «و از آنان امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مى‏کردند، از آن رو که صبر ورزیدند و به آیات ما را یقین داشتند.» (سجده/24).

در اینجا بود که [پیامبر ص] فرمود: «صبر نسبت به ایمان همانند سر نسبت به بدن است»

و خداوند عز و جل از او تشکر کرد و نازل فرمود: «و به گروهى که همواره ضعیف شمرده مى‏شدند، قسمتهای شرق و غربِ آن سرزمین را- که در آن برکت قرار داده بودیم- به ارث دادیم و سخن نیک پروردگارت بر بنى اسرائیل [=وعده پیروزى آنها] به پاداش صبر آنان کاملا تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم.» (اعراف/137) و پیامبر ص فرمود: همانا این هم بشارت و هم انتقام است، پس خداوند عز و جل مبارزه با مشرکان را بر او مباح فرمود و نازل کرد: «مشرکان را در هر کجا یافتید با آنها مبارزه کنید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید» (توبه/5) «و هر جا آنان را یافتید با آنها بجنگید» (بقره/192) پس خداوند آنان را به دست رسول الله ص و دوستانش به هلاکت رساند، و برای او ثواب صبرش را قرار داد همراه با آنچه برایش در آخرت ذخیره کرده است؛

پس هرکه صبر کند و به حساب خدا بگذارد از دنیا خارج نمی‌شود تا اینکه خداوند چشم او را در مورد [خواری و هلاکت] دشمنانش روشن سازد، علاوه بر اجری که در آخرت برای او ذخیره شده است.

تفسیر القمی، ج‏1، ص197؛ الکافی، ج‏2، ص88

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

یَا حَفْصُ إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِیلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِیلًا ثُمَّ قَالَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ فَقَالَ‏ «وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ‏ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ‏ أُولِی النَّعْمَةِ» وَ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ «ادْفَعْ‏ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ [السَّیِّئَةَ] فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‏» فَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى نَالُوهُ بِالْعَظَائِمِ وَ رَمَوْهُ بِهَا فَضَاقَ صَدْرُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ‏ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ‏ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» ثُمَّ کَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُ فَحَزِنَ لِذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ‏ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ‏ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ‏ یَجْحَدُونَ‏ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ‏ مِنْ قَبْلِکَ‏ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا» فَأَلْزَمَ النَّبِیُّ ص نَفْسَهُ الصَّبْرَ فَقَعَدُوا وَ ذَکَرُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِالسُّوءِ وَ کَذَّبُوهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏[1] قَدْ صَبَرْتُ فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ عِرْضِی وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَى ذِکْرِ إِلَهِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ‏ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ‏ فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ‏» فَصَبَرَ النَّبِیُّ ص فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ ثُمَّ بُشِّرَ فِی عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّةِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ‏ «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ ص الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَشَکَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ لَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ‏ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ‏ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ‏» فَقَالَ ص إِنَّهُ بُشْرَى وَ انْتِقَامٌ فَأَبَاحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ قِتَالَ الْمُشْرِکِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ‏ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ‏ وَ احْصُرُوهُمْ‏ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ» «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» فَقَتَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَحِبَّائِهِ وَ جَعَلَ لَهُ ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یُقِرَّ اللَّهُ لَهُ عَیْنَهُ فِی أَعْدَائِهِ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ فِی الْآخِرَةِ.


3) از امیرالمومنین ع درباره منافقان در زمان رسول الله ص روایت شده است:

و رسول الله ص [از باب مدارا و جلب دلهای آنان] دائما با آنها الفت برقرار می‌کرد و آنها را به خود نزدیک می‌کرد و آنان را در چپ و راست خود می‌نشاند تا اینکه خداوند عز و جل در مورد دور ساختن آنان به وی اجازه داد با این سخن که «و از آنان به شیوه‌ای زیبنده دوری گزین» (مزمل/10) و با این سخن که «چه شده است که آنان که کفر ورزیده‏اند، به سوى تو شتابان‌اند؛ گروه گروه، از راست و از چپ؛ آیا هر یک از آنان طمع مى‏بندد که در بهشت پر نعمت درآورده شود؛ نه چنین است. ما آنان را از آنچه [خود] مى‏دانند آفریدیم» (معارج/36-39) و همچنین است سخن خداوند عز و جل که فرمود: «روزی را که هر مردمی را به امامشان می‌خوانیم» (اسراء/71) ولی آنها را با اسم خودشان و اسم پدر و مادرشان نام نبرد؛ ...

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص253

جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع ...

وَ مَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُقَرِّبُهُمْ وَ یُجْلِسُهُمْ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ حَتَّى أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی إِبْعَادِهِمْ بِقَوْلِهِ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ بِقَوْلِهِ‏ «فَما لِلَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ. عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ. أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ. کَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ»‏ وَ کَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏» وَ لَمْ یَسُمِّ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِم‏.


4) امیرالمومنین ع فرمودند:

نمی‌شود که شخص صبور پیروز نشود، هر چند زمانش طولانی گردد.

نَهْجِ الْبَلَاغَه، حکمت153

عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع:

لَا یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.

تدبر

1) «وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»

کسی که وظیفه تبلیغ دین خدا و رهبری دینی جامعه را برعهده می‌گیرد، هم باید خود را برای سخنان ناروا تکذیب‌ها و زیر بار حق نرفتن‌ها و طعنه و کنایه‌ها آماده کند و هم وقتی می‌خواهد از آنها کناره‌گیری کند باید این عمل را به نحوی که زیبنده یک ولیّ خداست انجام دهد.

پس،

صبر بر اذیت‌ها و آمادگی در برابر زخم‌زبان‌ها و تهمت‌ها، و سعه صدر و خوش‌خلقی و مدارا، شرط یک مبلغ واقعی (مجمع‌البیان، ج10، ص571)؛ بلکه از شرایط رهبر دینی است. (تفسیر نور، ج10، ص270)

به قول صائب تبریزی

نیست از زخم زبان پروا دل بی‌تاب را

مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را

https://ganjoor.net/saeb/divan-saeb/ghazalkasa/sh12/


2) «وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ»

مواجه شدن با زخم‌زبان‌ها و تهمت‌ها و ... برای کسی که می‌خواهد در راه خدا گام بردارد، یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر است، به طوری که خداوند چهار بار در قرآن کریم پیامبرش را با تعبیر «اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ» به شکیبایی در برابر این سخنان فراخوانده است. (طه/130؛ ص/17؛ ق/39؛ مزمل/10)[2]

از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را

بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟

https://ganjoor.net/saeb/divan-saeb/ghazalkasa/sh806/

جالب اینجاست که اگرچه ظاهرا تمام این آیات در سوره‌های مکی آمده است، اما در برخی روایات، این تعبیر مورد به منافقان هم دانسته شده است (حدیث3) و در تاریخ اسلام هم زخم‌زبان‌هایی که اولیای دین، از درون جامعه اسلامی خورده‌اند به هیچ وجه کمتر از آزارهایی که از کافران دیده‌اند نبوده است.

مروری بر تاریخ

امام خمینی در «منشور روحانیت» بعد از اصرار بر نقش‌آفرینی روحانیت متعهد، فرمودند:

البته بدان معنا نیست که ما از هم? روحانیون دفاع کنیم، چرا که‏ ‎‏روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه های علمیه‏‎ ‎‏هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. ... اولین‏‎ ‎‏و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست بود ... علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر‏‎ ‎‏تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.‏‎ ‎‏اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در‏‎ ‎‏15 خرداد 42 مقابله با گلول? تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود. بلکه علاوه بر آن، از داخل جبه? خودی، گلول? حیله و مقدس‌مآبی و تحجر بود؛‏‎ ‎‏گلول? زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را‏‎ ‎‏می سوخت و می‌درید. ... آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر‏‎ ‎‏نخورده است و نمون? بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که در تاریخ‏‎ ‎‏روشن است.

بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم.

تاملی با خویش

اگر مدعی کار فرهنگی هستید، خود را برای زخم‌زبان‌ها و تهمت‌ها آماده کنید!


3) «فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً؛ وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ»

لازمه واگذار کردن کار خود به خدا، صبر و شکیبایی بر تکذیب‌ها و سخنان ناروا و طعنه و کنایه‌هاست. (المیزان، ج20، ص67)[3]

تاملی با خویش

ضابطه فوق نشان می‌دهد چقدر در ادعای «توکل» و «مبلغ واقعی بودن» صادق‌ایم.


4) «وَ اذْکُرِ ... وَ تَبَتَّلْ، فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً، وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ»

یاد خداوند، بریدن از دیگران، و توکل بر خدا، زمینه‌ساز صبر در برابر ناملایمات است. (تفسیر نور، ج10، ص270)

نیست از زخم زبان غم عاشق بی‌باک را

سیل می روبد ز راه خود خس و خاشاک را

https://ganjoor.net/saeb/divan-saeb/ghazalkasa/sh103/


5) «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»

مراد از «هجر جمیل» چیست؟

الف. خوش‌خلقی و خیرخواهی هنگام دعوت دیگران به دین خدا، و پرهیز از مقابله به مثل هنگام مواجهه با برخوردهای نامناسب. (المیزان، ج20، ص67)

ب. اظهار جدایی و کنارکشیدن است بدون اینکه دست از دعوت خیرخواهانه به حق بردارد؛ که چنین برخورد همراه با مدارایی، اثر بیشتری در اینکه مورد اجابت قرار گیرد می‌گذارد. (مجمع‌البیان، ج10، ص571)

ج. کنار زدن دیگران به شکلی زیبا و در شأن رهبر جامعه اسلامی. (تفسیر نور، ج10، ص270)

د. «هجر» به معنای جدا شدن و کنار کشیدن است؛ و زیبایی در کنار کشیدن، یعنی وقتی در قبال دعوت افراد به دین حق، با برخورد بدی مواجه می‌شود، طوری خود را کنار بکشد که تحسین هر بیننده‌ای را برانگیزاند. شبیه مفاد آیه «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً: و هنگامی که نادانان ایشان را خطاب قرار می‌دهند، سلامی می‌گویند» (فرقان/63)

ه. ...


6) «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»

گاهی لازم است رهبر جامعه اسلامی، افراد یا گروه‌هایی را بایکوت کند و از آنها کناره بگیرد. (تفسیر نور، ج10، ص270)


7) «وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»

صبر را مقدم بر هجر مطرح نمود، شاید بتوان نتیجه گرفت ابتدا باید صبر کرد و در گام بعد باید کناره‌گیری کرد. (تفسیر نور، ج10، ص270)


8) «فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً، ... وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً»

کسی که خداوند را به عنوان وکیل خود برگزیند، براحتی می‌تواند از دیگران کناره‌گیری کند. (تفسیر نور، ج10، ص270)

 

 


[1] . در کافی به جای عبارت «فَقَعَدُوا- وَ ذَکَرُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِالسُّوءِ وَ کَذَّبُوهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏» نوشته شده: «فَتَعَدَّوْا فَذَکَرَ اللَّهَ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ کَذَّبُوهُ فَقَالَ ص»

[2] . طه/130: فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى‏

ص/17: اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ‏

ق/39: فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ‏

[3] . برای تو فدا کردیم جان‌ها        کشیده بهر تو زخم زبان‌ها

شنیده طعنه‌های همچو آتش         رسیده تیرِ کاری زان کمان‌ها

اگر دل را برون آریم پیشت         ببخشایی بر آن پرخون نشان‌ها

https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh111/

 


454) سوره مزّمّل (73) آیه 9 رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا

بسم الله الرحمن الرحیم

 

454) سوره مزّمّل (73) آیه 9

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً

27 رمضان 1438

ترجمه

پروردگار مشرق و مغرب، خدایی جز او نیست، پس او را وکیل بگیر.

فردا روز قدس است

برخی گمان می‌کنند مساله راهپیمایی هیچ ربطی به دین و دینداری و آخرت انسانها ندارد؛

در حالی که کنار هم گذاشتن دو آیه قرآن کریم نشان می‌دهد:

نه‌تنها مقاومت مردم فلسطین در برابر رژیم غاصب صهیونیستی ثواب عظیمی دارد،

بلکه حضور در این راهپیمایی و برداشتن هر قدم در این راهپیمایی یک عمل صالح محسوب می‌شود:

1? آن دسته از «اهل کتاب» (= یهودیان و مسیحیان) که دشمن اسلام‌اند «کافر»ند (بقره/105)، و در این میان، شدیدترین دشمنی را یهودیان دارند (أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ؛ مائده/82).

2? نه‌تنها به ازای تحمل هر سختی‌ در راه خدا (مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ)، بلکه به ازای هر قدمی که خشم «کافران» را برمی‌انگیزاند (یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ)، عمل صالحی برایتان ثبت می‌شود. (توبه/120)

بی‌تردید،

امروزه مردم مظلوم و مقاوم فلسطین را می‌توان مصداق کسانی دانست که «به خاطر خدا در مخمصه قرار گرفته‌اند»؛ و

قدم برداشتن راهپیمایان در راهپیمایی روز قدس را «برداشتن قدم‌هایی که کافران را به خشم می‌آورد.».

به امید دیدار همدیگر در راهپیمایی روز قدس و آزادی سریعتر مسجدالاقصی

نکات ترجمه

جایگاه نحوی «رَبُّ  الْمَشْرِقِ[1] و ...»:

می‌تواند خبر باشد برای مبتدای محذوف، (هو ربُّ ...)؛ یا

مبتدا باشد و جمله لا اله الا هو» خبر آن باشد. (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص39)

البته این کلمه در قرائت شام (ابن‌عامر) و اغلب اهل کوفه غیر از حفص (یعنی شعبه از عاصم، و نیز حمزه و کسائی) و برخی از قرائات عشر (یعقوب و خلف) و شاذه (ابن‌محیصن و اعمش) به صورت «ربِّ» قرائت شده است (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص574؛ مجمع البیان، ج‏10، ص566) که در این صورت بدل می‌شود از «ربک» در آیه قبل.[2]

«وَکیلاً»

از ماده «وکل» است که اصل این ماده دلالت دارد بر اعتماد و تکیه کردن به دیگری در کار خود. و درباره‌اش در جلسه422 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-3/

شأن نزول[3]

حدیث

1) زندیق [= کافر] ی از مصر آمد تا با امام صادق ع مناظره کند ... در فرازی از این گفتگو امام صادق ع به او فرمود:

آیا می‌دانی زمین زیر و رویی دارد؟

گفت: بله.

فرمود: آیا در اعماق زمین وارد شده‌ای؟

گفت: خیر.

فرمود: چه می‌دانی که در آن اعماق چیست؟

گفت: نمی‌دانم جز اینکه گمان می‌کنم خبری نباشد.

فرمود: گمان کردن نشان دهنده ناتوانی کسی است که یقین ندارد.

سپس فرمود آیا در آسمان بالا رفته‌ای؟

گفت: خیر.

فرمود: آیا می‌دانی در آنجا چه خبر است؟

گفت: نه.

فزمود: عجبا از تو! نه به مشرق رسیده‌ای و نه به مغرب، نه در عمق زمین رفته‌ای و نه در اوج آسمان، و نه از اینها عبور کرده‌ای که بدانی پشت سر آنها چیست؛ آنگاه در مورد آنچه که درون اینهاست انکار می‌ورزی؟ آیا عاقل چیزی را که نمی‌داند منکر می‌شود؟!

الکافی، ج‏1، ص73

أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: قَالَ لِی هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ کَانَ بِمِصْرَ زِنْدِیقٌ تَبْلُغُهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَشْیَاءُ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِینَةِ لِیُنَاظِرَهُ...

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلزِّنْدِیقِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً؟

قَالَ نَعَمْ.

قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا؟

قَالَ لَا.

قَالَ فَمَا یُدْرِیکَ مَا تَحْتَهَا؟

قَالَ لَا أَدْرِی إِلَّا أَنِّی أَظُنُّ أَنْ لَیْسَ تَحْتَهَا شَیْ‏ءٌ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالظَّنُّ عَجْزٌ لِمَا لَا تَسْتَیْقِنُ؛ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ فَصَعِدْتَ السَّمَاءَ؟

قَالَ لَا.

قَالَ أَ فَتَدْرِی مَا فِیهَا؟

قَالَ لَا.

قَالَ عَجَباً لَکَ! لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلِ الْأَرْضَ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَاکَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ بِمَا فِیهِنَّ وَ هَلْ یَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا یَعْرِف‏.


2) اصبغ بن نباته می‌گوید یکبار امیرالمومنین ع بر منبر کوفه فرمود: ای مردم از من سوال کنید که سینه‌ام مملو از علم است. ابن‌الکواء بلند شد و سوالاتی کرد؛ از جمله اینکه گفت: امیرالمومنین! من یافته‌ام که کتاب خدا قسمتهایی از آن قسمتهای دیگری را نقض می‌کند.

فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ابن‌الکواء! کتاب خدا هر قسمتش قسمت دیگر را تصدیق می‌کند و هیچگاه قسمتی از آن قسمت دیگر را نقض نمی‌کند؛ حالا چه سوالی برایت پیش آمده؟

گفت: یا امیرالمومنین! در یک آیه می‌فرماید: «پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها» (معارج/40)؛ در آیه دیگری می‌فرماید «پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» (الرحمن/17) ؛ و در آیه دیگری می‌فرماید: «پروردگار مشرق‌ و مغرب‌» (مزمل/9؛ شعراء/28).

فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ابن‌الکواء! این مشرق است و این مغرب؛ اما «پروردگارِ دو مشرق و پروردگار دو مغرب»، زیرا مشرقِ زمستان [= موقعیت طلوع آفتاب در زمستان] در جای خودش است و مشرقِ تابستان در جای خود؛ آیا با توجه به نزدیکی و دوری خورشید از این مطلب خبر نداشتی؟ [موقعیتی که خورشید در آسمان طلوع می‌کند، با توجه به تغییر زاویه تابش خورشید در تابستان و زمستان تفاوتش کاملا واضح است] و اما اینکه فرمود «پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها»؛ چرا که خورشید 360 برج [محل طلوع و غروب] دارد که هر روز در یک برج طلوع می‌کند و در برجی دیگر غایب می‌شود و تا همان روز در سال بعد به آن برج برنمی گردد. ...

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص: 259

وَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی فَإِنَّ بَیْنَ جَوَانِحِی عِلْماً جَمّاً فَقَامَ إِلَیْهِ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ ... یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَجَدْتُ کِتَابَ اللَّهِ یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً

قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ کِتَابُ اللَّهِ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ

قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ «رَبُّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» وَ قَالَ فِی آیَةٍ أُخْرَى «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» وَ قَالَ فِی آیَةٍ أُخْرَى «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»

قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ هَذَا الْمَشْرِقُ وَ هَذَا الْمَغْرِبُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» فَإِنَّ مَشْرِقَ الشِّتَاءِ عَلَى حِدَةٍ وَ مَشْرِقَ الصَّیْفِ عَلَى حِدَةٍ أَ مَا تَعْرِفُ بِذَلِکَ مِنْ قُرْبِ الشَّمْسِ وَ بُعْدِهَا؟ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «رَبُّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» فَإِنَّ لَهَا ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ بُرْجاً تَطْلُعُ کُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُرْجٍ وَ تَغِیبُ فِی آخَرَ فَلَا تَعُودُ إِلَیْهِ إِلَّا مِنْ قَابِلٍ فِی ذَلِکَ الْیَوْم‏ ...

توجه

درباره توکل بر خدا و وکیل قرار دادن او در جلسه 422 هم احادیث و هم نکاتی مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌شود http://yekaye.ir/al-ahzab-33-3/

تدبر

1) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»

مشرق تا مغرب عالم تحت ربوبیت خدایی واحد است؛ آیا سزاوار است که برای انجام شدن کارهایمان سراغ غیر او برویم؟

توضیح منطقی

به نظر می‌رسد این جملات هریک مقدمه و دلیلی است برای جمله بعدی:

«او پروردگار مشرق و مغرب» یعنی ربوبیت همه عالم به دست اوست؛

پس

«معبودی جز او نیست» زیرا کسی سزاوار پرستش است که رب باشد

پس

«او را وکیل بگیر» زیرا کسی که ربوبیت همه چیز دست اوست و غیر از او هم معبودی نیست، پس تنها اوست که می‌تواند کار هر کسی را راه بیندازد. (اقتباس از المیزان، ج20، ص65-66)


2) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»

مراد از رب مشرق و مغرب چیست؟

الف. یعنی «پروردگار آنچه بین شرق و غرب است» یعنی پروردگار کل عالم. (مجمع البیان، ج‏10، ص571)

ب. منظور پروردگار طلوع و غروب آفتاب، یعنی تمام زمان در کف ربوبیت اوست. (مجمع البیان، ج‏10، ص571)

ج مالک و صاحب اختیار شرق و غرب عالم. (مجمع البیان، ج‏10، ص571)

د. ...


3) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»

در آیات قبل درباره دستورالعمل‌هایی برای روز و شب سخن گفت. از آنجا که شب و روز، به اشراق و غروب آفتاب برمی‌گردد، در این آیه می‌فرماید او پروردگار مشرق و مغرب است (المیزان، ج20، ص65) یعنی اگر برای اوقات شما برنامه‌ای داد بدانید که تمام این اوقات و زمانها در کف ربوبیت اوست. پس می‌سزد که کار را به او واگذار، و تنها بر او اعتماد کنی.


4) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»

با اینکه در آیه قبل از تعبیر «ربک» استفاده کرد (اذکر اسم ربک) چرا دوباره بر اینکه او رب مشرق و مغرب است تاکید نمود؟

الف. می‌خواهد بفرماید اگر به تو دستور داده شده که به یاد خدا باش، نه صرفا برای این است که او فقط خدای توست (آن گونه که بت‌پرستان هر یک بتی داشت و آن بت را خدای خود می دانست و دیگری هم بتی دیگر و خدایی دیگر!) بلکه از این جهت پروردگارت را یاد کن که او پروردگار کل عالم است. (المیزان، ج20، ص65)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

از مهمترین و در عین حال ساده‌ترین معارف ادیان توحیدی این است که پروردگار ما پروردگار همه عالم است. اگر کسی این مساله برایش حل شود،‌ باور می‌کند که فقط کارهایش را به خدا واگذار کند؛

یعنی فقط خدا را بپرستد و فقط از او کمک بگیرد (ایاک نعبد و ایاک نستعین)

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh187/

تاملی با خویش

اگر ما در برآورده شدن کارهایمان به این و آن چشم دوخته‌ایم، شاید ناشی از این است که هنوز باور نکرده‌ایم خدای ما خدای همه چیز است و همه کارها به دست اوست.

ب. ...


5) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»

مقصود از اینکه «او را وکیل بگیر» چیست؟

الف. وکالت، دیگری را به جای خود قرار دادن است به نحوی که اراده‌اش جای اراده شخص شود و عملش جای عمل شخص. وکیل گرفتن خدا یعنی انسان همه امور را به او واگذار کند: در امور خارجی و تکوینی یعنی برای خودش و هیچ سببی از اسباب تاثیر مستقلی نبیند و همه را از او ببیند؛ و در امور تشریعی هم همه باید و نبایدهای زندگی را به او واگذار کند. (المیزان، ج20، ص66)

ب. ...



[1] . در قرائت ابن‌مسعود و ابن‌عباس «المشارق و المغارب» قرائت شده است: (الجمهور: المشرق و المغرب موحدین و عبد اللّه و أصحابه و ابن عباس: بجمعهم (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص316)

[2] . البته زمخشری(کشاف، ج4، ص639) این را قرائت را به ابن‌عباس هم نسبت داده و از قول وی مجرور بودن آن را از باب قسم (که حرف قسم مضمر باشد) گرفته که ابوحیان به بیان زیر (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص316) این تحلیل را زیر سوال برده است:

و قال الزمخشری، و عن ابن عباس: على القسم، یعنی: خفض رب بإضمار حرف القسم، کقولک: اللّه لأفعلن، و جوابه: لا إله إلا هو، کما تقول: و اللّه لا أحد فی الدار إلا زید. انتهى. و لعل هذا التخریج لا یصح عن ابن عباس، إذ فیه إضمار الجار فی القسم، و لا یجوز عند البصریین فی لفظة اللّه، و لا یقاس علیه. و لأن الجملة المنفیة فی جواب القسم إذا کانت اسمیة فلا تنفی إلا بما وحدها، و لا تنفی بلا إلا الجملة المصدرة بمضارع کثیرا و بماض فی معناه قلیلا، نحو قول الشاعر:

         ردوا فو اللّه لا زرناکم أبدا             ما دام فی مائنا ورد لورّاد

 و الزمخشری أورد ذلک على سبیل التجویز و التسلیم، و الذی ذکره النحویون هو نفیها بما نحو قوله:

         لعمرک ما سعد بخلة آثم             و لا نأنأ یوم الحفاظ و لا حصر (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص316)

[3] . روایتی در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص325 آمده است که:

وَ رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ ع تَمَنَّتْ وَکِیلًا عِنْدَ غَزَاةِ عَلِیٍّ ع فَنَزَلَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا.

با توجه به اینکه این سوره مکی است این روایت بسیار بعید به نظر می‌رسد مگر اینکه چنانکه برخی گفته‌اند تمام آیات این سوره مکی نباشد و برخی مدنی باشد؛ یا اینکه روایت در مقام جری و تبیق باشد نه شأن نزول، چنانکه عموما هم این را به عنوان شأن نزول ندانسته‌اند.