458) سوره قلم (68) آیه34 إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ
بسم الله الرحمن الرحیم
458) سوره قلم (68) آیه34 إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم
ترجمه
به یقین برای تقویپیشگان نزد پروردگارشان بهشتهای نعیم [= سراسرنعمت] است.
تبریک عید سعید فطر
عید سعید فطر، عید بندگی و عبودیت را به همه بندگان خوب خدا تبریک عرض میکنم.
ماه رمضان ماه روزه بود، ماهی برای تقوا و عبودیت؛ و امروز روز عید است و زمان به ثمر نشستن تقوا، و امید بستن به رحمت و بخشش خدا. به نظر رسید چهبسا بهتر باشد امروز را به یکی از آیات ناظر به وعدههای خدا به متقین اختصاص دهیم و از فردا بحث قبل را، که درباره عذاب الهی برای تکذیبکنندگان بود، ادامه دهیم.
در سال قبل فرازی از دعای وداع امام سجاد ع با ماه رمضان (دعای 45 صحیفه سجادیه) را همراه با ترجمه سادهای از آن تهیه کرده بودم که همان را امسال در کانال گذاشتم (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-6/)؛؛ اما شبهنگام شعری در وداع این ماه یافتم و متناسب با متن دعا، آن را تغییر دادم و ابیاتی به آن افزودم که اکنون میتواند تاحدودی به منزله ترجمه فقراتی از آن دعا قلمداد شود و به جای متن سال قبل این را در اینجا میگذارم
خداحافظ ا? ماه پروردگار! خداحافظ ا? محفل انس ?ار!
خداحافظ ای عید پرشور و حال خداحافظ ای لحظههای وصال
خداحافظ ای بهترین همنشین تو ای برترین در زمان و زمین
خداحافظ ای محفل آرزو فزایندهی نیکیِ خلق و خو
خداحافظ ای همدم بس رفیع فراقت الیم و غیابت فجیع[1]
خداحافظ ای مونس خوشخرام چه موحِش بُوَد رفتن تو مدام
خداحافظ ای رقّتُ القلبِ من سحرهای تو صبح تطهیر من
خداحافظ ای ماه ! ای ماه ِ ماه خداحافظ ای شانهات تکیهگاه
خداحافظ ای مومنان را دلیل ولی نزد نامحرمان بس طویل
خداحافظ ای ماه شبهای قدر خداحافظ ای برتر از هر چقدر!
خداحافظ ای از همه جا سلام در ایام، بس برتر از کاف و لام
خداحافظ ای برکت سفرهها تو شویندهی زشتی و ثُلمهها
نه از روزههایت ملالی رسید نه اندر وداعت شوم ناامید
خداحافظ و الوداع ای نگار خداحافظ ای ماه شب زندهدار[2]
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَّ
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ، وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ
السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ، وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ!
السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ!
السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ، وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ!
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیَّام السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ
السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ، وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ
السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ، وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ
السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً.
السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا
السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ، وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.
السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ...
نکات ترجمه
«النَّعیم»
از ماده «نعم» است که اصل آن دلالت بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور دارد. (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص446) از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است:
«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِی النَّعْمَةِ» (مزمل/11) «وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ» (دخان/27)؛ برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانستهاند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد) اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت میتواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/18) ؛ «و اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» آلعمران/103) «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/49) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص178)[3]
کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته میشود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع کثرت است و در مورد افراد کثیر به کار میرود: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/20) و دیگری به صورت «أنْعُم» جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از دهتا به کار میرود «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/112) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص179)
«نَعِیم» را برخی صفت مشبهه دانستهاند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص179)و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کردهاند «جَنَّاتُ النَّعِیمِ» (قلم/34) (مفردات ألفاظ القرآن، ص815)
«نَعَّمَ، تنعیم» به معنای دیگری را در نعمت قرار دادن است «فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ» (فجر/15)
«أنعَمَ، إِنْعَام» نیکی رساندن به دیگران است و تنها در مورد نیکی رساندن به انسانها به کار میرود «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» (فاتحة/7)
«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده میکند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ» (هود/10) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص179)
«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/8) (کتاب العین، ج2، ص161)
«نَعَم» را برخی به معنای شتر معرفی دانسته، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفتهاند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار میبرند «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/142) و تاکید کردهاند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار میرود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص815) ؛ اما به نظر میرسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/95) را مختص شتر ندانستهاند؛ و دیگران هم این کلمه را شامل حال همه بهائم دانستهاند. (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص446)
«نِعْمَ» کلمهای است که برای «مدح» کردن به کار میرود و در مقابل «بِئْسَ» میباشد و گویی میخواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/44)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» زمر/74) (مفردات ألفاظ القرآن، ص815) برخی توضیح دادهاند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به حاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است...) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص181)
«نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ» (بقره/271)
«نَعَمْ» هم کلمهای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار میرود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل «آری» استفاده میکنیم. البته «نَعَم» با «بَلی» این تفاوت را دارد که «نَعَم» همواره برای تایید مضمون سوال است، اگر سوال مثبت باشد که واضح است «فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا: نَعَمْ» (أعراف/44)؛ اما وقتی سوال به صورت منفی باشد، با کلمه «بَلی» آن مطلب منفی رد میشود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى: آیا من پروردگار شما نبودم؟ بله، بودی» (أعراف/172) در حالی که با کلمه «نَعَم» همچنان مضمون منفی تایید میشود (یعنی اگر در این آیه پاسخ میدادند: نعم، معنایش این میشد: آری، تو پروردگار ما نبودی!) (مفردات ألفاظ القرآن، ص146)
ماده «نعم» و مشتقات آن جمعاً 144 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«إِنَّ لِلْمُتَّقینَ ... جَنَّاتِ النَّعیم»
در این عبارت، «جنات» اسم إنّ است و «للمتقین» که در مقام خبر است، بر آن مقدم شده؛ و این مقدم شدن، اگر دلالت بر حصر نداشته باشد (= فقط برای متقین، نزد پروردگار جنات نعیم هست)، حداقل دلالت بر تاکید شدید دارد: برای متقین است که نزد پروردگارشان جنات نعیم است.
حدیث
1) از امام باقر ع روایت شده است:
ما در کتاب [نوشتهای از] حضرت علی ع یافتهایم که: [این آیه که میفرماید] «مسلّما زمین از آن خداست، به هر کس بخواهد به میراث مىدهد و سرانجام از آن تقویپیشگان است» من هستم و اهل بیت من که زمین را به ارث خواهیم برد؛ و ماییم آن «تقویپیشگان»؛ و زمین تمامش برای ما خواهد بود...
الکافی، ج5، ص279
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ کُلُّهَا لَنَا...[4]
2) از امام صادق ع سوال شد درباره آیه «مَثَلِ بهشتی که وعده داده شده است به تقویپیشگان»؛ فرمودند: این آیه درباره حضرت علی ع و اولاد و شیعیان اوست؛ آناناند تقویپیشگان؛ و آناناند اهل بهشت و مغفرت.
تفسیر فرات الکوفی، ص417
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَحْمَسِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَحْیَى الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَابِرٍ عَنْ طُعْمَةَ الْجُعْفِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
سُئِلَ سَیِّدِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» قَالَ هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ أَوْلَادِهِ وَ شِیعَتِهِمْ هُمُ الْمُتَّقُونَ وَ هُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ.[5]
3) جابر میگوید که امام باقر ع به من فرمود:
جابر! آیا کسی که ادعای شیعه بودن دارد کافی است که بگوید که ما اهل بیت را دوست دارد؟
به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که تقوای الهی در پیش گیرد و او را اطاعت کند؛
و آنها شناخته نمیشوند مگر به تواضع و خشوع و امانتداری و زیاد به یاد خدا بودن و روزه و نماز و نیکی با والدین و رسیدگی به همسایگانِ نیازمند و مسکین و بدهکار و یتیم و راستگویی و تلاوت قرآن و نگهداشتن زبانشان در مورد مردم جز بخوبی، و اینکه طائفهشان آنها را امین خود بدانند.
گفتم: یَا ابْنَ رسولِ اللَّه! امروزه من هیچکس را با این اوصاف نمیشناسم!
فرمود: جابر! راه و روشهای مختلف تو را حیران نکند که گمان کنی که کافی است کسی بگوید علی ع را دوست دارم و ولایت او را پذیرفتهام و با این حال اهل عمل نباشد! و اگر میگفت رسول الله ص را دوست دارم - چرا که رسول الله ص برتر از حضرت علی ع است - و در عین حال از سیره او پیروی نمیکرد و به سنت او عمل نمینمود، آن محبتش ذرهای او را سود نمیبخشید. پس تقوای الهی پیشه کنید و به طاعت او عمل نمایید.
جابر! به خدا سوگند کسی جز با اطاعت خداوند تبارک و تعالی تقرب نمییابد؛ و ما با خود برائتنامهای از آتش نداریم؛ و هیچکس بر خدا هیچ حجتی ندارد:
کسی که مطیع خداوند باشد اوست که ولایت ما را پذیرفته و ولیّ و دوست ماست؛ و کسی که نسبت به خداوند معصیتکار باشد، او دشمن ماست؛
و به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل و خویشتنداری.
الکافی، ج2، ص74
أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ لِی یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ کَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاءِ.
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ!
فَقَالَ یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ ص خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ ع ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
4) یونس و مفضل و ابیسلمه و حسین بن ثویر گفتهاند: ما نزد امام صادق ع بودیم که فرمود:
گنجینههای زمین و کلیدهایش نزد ماست و اگر بخواهم با یکی از پاهایم اشاره کنم که آنچه از طلا داری بیرون بریز، چنین خواهد کرد. سپس با یکی از پاهایش اشاره کرد و خطی روی زمین کشید و زمین شکاف برداشت و سپس با دست اشاره کرد و تکه طلایی به اندازه یک وجب بیرون افتاد. آن را برداشت و فرمود: خوب و هوشیار نگاه کنید که شک نکنید؛ سپس فرمود به زمین بنگرید؛ و بناگاه تکههای فراوانی روی زمین افتاده بود که روی همدیگر ریخته شده و میدرخشیدند.
برخی از ما گفتند: فدایتان شویم. اینها به شما داده شده است در حالی که شیعیان شما نیازمندند؟!
فرمود: همانا خداوند بین ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت جمع خواهد کرد و آنها را وارد بهشتهای نعیم [= سراسر نعمت] میکند، و دشمنمان را وارد حجیم [= آتش فرزوان].
بصائر الدرجات، ج1، ص374؛ الکافی، ج1، ص474
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ [ِالْخَیْبَرِی] عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ قَالُوا:
کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَنَا خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ مَفَاتِیحُهَا وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ بِإِحْدَى رِجْلَیَّ أَخْرِجِی مَا فِیکِ مِنَ الذَّهَبِ لَأَخْرَجَتْ قَالَ فَقَالَ بِإِحْدَى رِجْلَیْهِ فَخَطَّهَا فِی الْأَرْضِ خَطّاً فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ فَأَخْرَجَ سَبِیکَةَ ذَهَبٍ قَدْرَ شِبْرٍ فَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ انْظُرُوا فِیهَا حِسّاً حَسَناً لَا تَشُکُّوا ثُمَّ قَالَ انْظُرُوا فِی الْأَرْضِ فَإِذَا سَبَائِکُ فِی الْأَرْضِ کَثِیرَةٌ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ یَتَلَأْلَأُ فَقَالَ لَهُ بَعْضُنَا جُعِلْتُ فِدَاکَ أُعْطِیتُمْ کُلَّ هَذَا وَ شِیعَتُکُمْ مُحْتَاجُونَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سَیَجْمَعُ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ وَ یُدْخِلُ عَدُوَّنَا الْجَحِیمَ.
تدبر
1) «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»
منظور از جنات نعیم چیست؟
الف. بهشتهایی که در آن جز تنعم خالص نیست. (تفسیر الصافی، ج5، ص213) در واقع، این اضافه شدن «نعیم» به بهشتها نشان میدهد که در این بهشتها فقط نعمت است و خبری از نقمت نیست. (المیزان، ج19، ص381) برخلاف باغهای دنیوی که بالاخره زحمت و مشقتی در آنها هست (مجمعالبیان، ج10، ص509)
ب. مقصود «نعمتهای بهشتها»ست و این معکوس کردنش برای نشان دادن کثرت و مبالغه در این نعمتهاست (تفسیر الصافی، ج4، ص140)
ج. هرگاه «نعیم» در قرآن کریم به صورت مطلق بیاید مقصود نعمت ولایتِ [پیامبر ص و اهل بیت ع] است، از آن جهت که مسیری است برای دریافت تمامی نعمتها و نیز راه استفاده صحیح از نعمتها، که این استفاده صحیح است که موجب میشود نعمت واقعا برای انسان نعمت شود، نه نقمت. (المیزان، ج19، ص381؛ و ج20، ص354)؛ پس بهشتهای نعیم، بهشتهایی است که در اثر پیروی از ولایت پیامبر ص و اهل بیت ع به دست میآید (حدیث4)
د. بالاترین مرتبههای بهشت است که از آنِ «مقربین» است به دلالت آیات 10-12 سوره واقعه: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ؛ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم»
ه. ...
2) «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»
«جنات نعیم» «اسم إن» است و جایگاه عادیش این است که بلافاصله بعد از «إن» بیاید؛ اما در این آیه در آخر کلام آمده است؛ که همین تاکیدی را بر کلمات قبلی ایجاد میکند. بسته به اینکه تاکید را بر کدام فراز بگذاریم معانی متعددی از آیه قابل استنباط است که همگی میتواند مد نظر بوده باشد:
الف. «برای متقین» است که خداوند جنات نعیمی را نزد خود مهیا فرموده است.
ب. آنچه خاص متقین است این است که پروردگارشان «نزد خود» برایشان جنات نعیمی معیا فرموده است.
ج. بهشتی که برای متقین نزد پروردگارشان مهیا شده، نه یک بهشت، بلکه بهشتها، آن هم «بهشتهای نعیم» است
د. ...
3) «إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم»
اگر توجه کنیم که:
مقدمه1: با تقوا است که میتوان به «جنات نعیم» رسید (همین آیه)؛ و
مقدمه2. «جنات نعیم» جایگاهی است که برای مقربان در نظر گرفته شده است (الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم؛ واقعه/11-12)؛ و
مقدمه3. «تقوی» و «متقی شدن» با همین اعمال ساده شریعت مانند روزه (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ بقره/183) و ایمان و نماز و کمک به نیازمندان و وفای به عهد و صبر (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ ... وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ... وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ ... وَ الصَّابِرینَ ... أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُون؛ بقره/177) به دست میآید؛
نتیجه:
درمییابیم که راه رسیدن به بالاترین مقامات قرب، با عمل به همین تعالیم ساده شریعت حاصل میشود؛ و نیازی نیست به درصدد راههای عجیب و غریب برآمدن و پیروی از برخی مدعیانی که از باطن آنها کسی جز خدا خبر ندارد.
حکایت1
معروف بود که هرکس نزد مرحوم آیت الله خوشوقت - که دستی در سیر و سلوک داشت - میرفت، و از ایشان دستورالعمل میخواست، ایشان میفرمود: انجام واجب و ترک محرمات. همین!
یکبار از ایشان در این باره سوال شد. فرمودند: این حرف من نیست؛ سخن خداست. خداوند فرموده است «تقوی» داشته باشید تا به همه چیز برسید. تقوی هم یعنی عمل به دستورات خدا؛ دستورات خدا هم یعنی انجام واجب و ترک حرام.
حکایت2
مهمترین توصیه مرحوم آیت الله بهجت به اغلب کسانی که برای گرفتن دستور سیر و سلوک به ایشان مراجعه میکردند این بود که: «به آنچه میدانید عمل کنید، آنچه نمیدانید را خدا به شما خواهد آموخت.» یعنی نیازی نیست دنبال ذکر و ورد و کارهای عجیب و غریب باشید؛ همان را که خدا گفته و شما میدانید عمل کنید؛ خود راه بگویدت که چون باید رفت.
[1] . فراقت الیم است و فقدت فجیع / فراقت الیم و نبودت فجیع
[2] . اصل شعری که پیدا کردم این بود. دو متن از آن پیدا کردم که با هم تلفیق کردم: http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/
[3] . البته در تفاوت اینها اقوال دیگری هم گفته شده است که به نظر میرسید قول فوق تناسب بیشتری با آیات داشته باشد. قول دیگر یکی نظر راغب است که ویژگی اصلی «نَعمت» (و تفاوتش با «نِعمت») را در این دانستهاند که وزن «فَعله» دلالت بر یکباره بودن (مرّة) دارد (مانند ضَربت) اما «نِعمة» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «حالت» دارد (مانند: جِلسة) و به معنای «حالت نیکو»، و آن حالتی است که انسان در آن حالت واقع شده است: (مفردات ألفاظ القرآن، ص814) ابنفارس هم پس از اینکه «نَعمت» را مصدر دانسته، درباره «نِعمت» میگوید عبارت است از آنچه خداوند بر بندهاش اعطا فرموده است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص446)
[4] . http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/
[5] . این مضمون که حضرت علی ع و پیروانش مصداق متقیناند در روایات فراوانی آمده است از جمله: http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/