سفارش تبلیغ
صبا ویژن

366) سوره قیامت (75) آیه 1 لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ[1]

366) سوره قیامت (75) آیه 1

ترجمه

به نام خداوند رحمت‌گستر که رحمتش همیشگی است؛ سوگند می‌خورم به روز قیامت؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«لا أُقْسِمُ»

درباره این تعبیر قبلا در جلسه 136 (قیامت/2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/) و جلسه330 (بلد/1 http://yekaye.ir/al-balad-90-1/) توضیح داده شد.

«الْقِیامَةِ»

از ماده «ق‌وم» است. این ماده در زبان عربی در دو معنای اصلی به کار رفته است: یکی به معنای «جماعتی از مردم» [قوم و قبیله] و دیگری به معنای برخاستن (انتصاب) و عزم و تصمیم (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص43). برخی اصل این ماده را در معنای نقطه مقابل نسشتن (قعود)، یعنی برخاستن و به کاری اقدام کردن (فعلیة العمل)، دانسته و توضیح داده‌اند که معنای اول آن از زبان سریانی وارد عربی شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص341-344)

از این ماده مشتقات قرآنی فراوانی به کار رفته است:

«قیام» مصدر ثلاثی مجرد از این ماده است که انحای مختلفی دارد: یا «قیام به چیزی» است یا «قیام بر چیزی» و یا قیام به معنای «عزم به کاری» ویا به معنای اسم برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه می‌زنند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص690-691):

-         قیام به چیزی [همان معنای «ایستادن» می‌دهد] مانند  «مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ» (هود/100) ، «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها» (حشر/5) «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً» (آل عمران/191)

-         قیام بر چیزی، به معنای مراعات کردن و حفظ و مراقبت از آن چیز است، که در این صورت غالبا با حرف «علی» می‌آید؛ مثلا: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَت‏» (رعد/33) یا تعبیر «إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً» (آل عمران/75) که این دومی به معنای در طلب آن مطلب ثابت قدم ماندن است.

-       قیام به معنای تصمیم و عزم به انجام کاری، مانند «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» (مائده/6) ویا «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» (مائده/55) یعنی دائما آن را انجام می‌دهند و بر آن محافظت دارند؛ (بیتن تعبیر قیام به نماز و اقامه نماز تفاوتی هست که در ادامه توضیح داده می‌شود)

-       «قیام» و «قِوام» به معنای اسم برای چیزی که بدان تکیه زده می‌شود و موجب ایستاده ماندن چیز دیگری می‌شود و قوام‌بخش آن است؛ مانند : «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً» (نساء/5) ویا «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ‏» (مائده/97)

 «قیامة» (قیامت) که به معنای برپایی آن ساعت خاص است (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ روم/12)، از «قیام» به اضافه «ة» (که علامت «دفعه» است) درست شده، یعنی آنجایی است که انسان یکدفعه قیام می‌کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص691)

«مَقام» به معنای مکانی است که شخص در آن جا می‌ایستد، معادل کلمه «جایگاه» (لا مَقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا، أحزاب/13؛ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ‏، دخان/51)، که به «جایگاه» از آن جهت که در آن می‌ایستند «مقام»؛ و از آن جهت که در آن می‌نشینند «مَقعد» (فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر؛ قمر/55) گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص692)

«إِقامَة» در یک مکان هم به معنای ثابت ماندن در آنجاست، (عَذابٌ مُقِیمٌ؛ هود/39) و بر همین اساس «اقامة یک چیز» به معنای حق آن را به طور کامل ادا کردن می‌باشد «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ‏» (مائده/68) و «مُقَامَة» (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ‏؛ فاطر/35) هم به همان معنای «اقامت» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص692)

با این توضیح معلوم می‌شود که در مورد رفتن به سراغ نماز، اگر از مصدر «قیام» استفاده شود، صرفا به معنای به نماز ایستادن است و لزوما بار معنایی مثبت ندارد، مانند «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى‏» (نساء/ 142)؛ اما وقتی از مصدر «اقامه» استفاده می‌شود به معنای حق آن را به طور کامل ادا کردن است و لذا بار معنایی مثبت دارد، مانند: «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ» (إبراهیم/40) «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» (توبه/11). (مفردات ألفاظ القرآن، ص693). [2]

«قیّم» و «قیّوم» هم هر دو از قیام گرفته شده؛ «قَیّم» صفت است، به معنای کسی که دیگری به او تکیه داده و پابرجا گردیده و قوام کارش به اوست؛ مانند «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»[3] (یوسف/40) یا «فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ» (بینة/3) و «قیّوم» صیغه مبالغه در همین معنا می‌باشد (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم‏؛ بقره/214). (مفردات ألفاظ القرآن، ص691؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص343)

این ماده و مشتقات آن 660 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

کسی که بر خواندن [سوره] «لا أُقْسِمُ» مداومت بورزد و همواره بدان عمل نماید، خداوند عز و جل او را همراه با رسول خدا ص از قبرش در بهترین صورت برمی‌انگیزاند و به او بشارت می‌دهد و در روی او می‌خندد تا از صراط و میزان عبور کند.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص121؛ تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص399

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَن‏ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ لا أُقْسِمُ وَ کَانَ یَعْمَلُ بِهَا بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ قَبْرِهِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ یُبَشِّرُهُ وَ یَضْحَکُ فِی وَجْهِهِ حَتَّى یَجُوزَ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْمِیزَانِ.[4]


2) روایت شده که شخصی به نام یزید بن سلام سوالاتی را از پیامبر اکرم ص پرسید. از جمله اینکه:

گفت: از دنیا به من خبر بده که چرا دنیا نامیده شد؟

فرمود: دنیا ، دنی [پست]  است، و دونِ [= پایین‌تر و پست‌تر از] آخرت آفریده شد؛ و اگر همراه آخرت آفریده می‌شد اهل آن فانی نمی‌شدند همان طور که اهل آخرت فانی نمی‌شوند.

پرسید: پس، از قیامت به من بگو؛ که چرا قیامت نامیده شد؟

فرمود: چون در آن، قیام خلق برای حساب رخ می‌دهد.

گفت: پس چرا آخرت آخرت نامیده شد؟

فرمود: چون متاخر است، بعد از دنیا می‌آید؛ سالهایش وصف نمی‌شود و ایامش به شماره در نمی‌آید و ساکنانش نمی‌میرند.

علل الشرائع، ج‏2، ص470

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ یَحْیَى بْنِ ضُرَیْسٍ الْبَجَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ عُمَارَةُ السَّکُونِیُّ السُّرْیَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَاصِمٍ بِقَزْوِینَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ هَارُونَ الْکَرْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ سَلَّامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ سَلَّامٍ أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص ...[5]

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الدُّنْیَا لِمَ سُمِّیَتِ الدُّنْیَا؟

قَالَ الدُّنْیَا دَنِیَّةٌ خُلِقَتْ مِنْ دُونِ الْآخِرَةِ وَ لَوْ خُلِقَتْ مَعَ الْآخِرَةِ لَمْ یَفْنَ أَهْلُهَا کَمَا لَا یَفْنَى أَهْلُ الْآخِرَةِ.

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْقِیَامَةِ لِمَ سُمِّیَتِ الْقِیَامَةَ؟

قَالَ لِأَنَّ فِیهَا قِیَامَ الْخَلْقِ لِلْحِسَابِ.

قَالَ فَأَخْبِرْنِی لِمَ سُمِّیَتِ الْآخِرَةُ آخِرَةً؟

قَالَ لِأَنَّهَا مُتَأَخِّرَةٌ تَجِی‏ءُ مِنْ بَعْدِ الدُّنْیَا لَا تُوصَفُ سنیها [سِنِینُهَا] وَ لَا تُحْصَى أَیَّامُهَا وَ لَا یَمُوتُ سُکَّانُهَا.

تدبر

1) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ»

مقصود از «لا» در ابتدای «لا اقسم ...» چیست؟

الف. «لا» زائد (برای تاکید) است و معنایش این است که «سوگند می‌خورم به ...» (ابن عباس و سعید بن جبیر، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص597؛‌ تفسیر القمی، ج2، ص329)[6]

ب. «رد» بر کسانی است که منکر رستاخیز هستند[7]؛ گویی ابتدا می‌فرماید: نه چنین است که گمان می‌کنید، و سپس سوگند را شروع می‌کند؛ تا تفاوتی باشد بین سوگندی که ابتدا به ساکن انجام می‌شود با سوگندی که در مقابل کسانی که با مطلب مخالف‌اند اقامه می‌گردد. (مجمع البیان، ج‏10، ص597) و گفتن «لا» قبل از سوگند خوردن در عربی متداول است، مانند «لا واللّه» [در فارسی هم تعبیر «نه به خدا»‌ رایج است] (معانی القرآن، ج‏3، ص207)

ج. به معنای «سوگند نمی‌خورم» است و درباره چرایی این تعبیر هم دو نظر بیان شده است (مجمع البیان، ج‏10، ص597):

ج.1. چون مطلب با دلایل عقلی و نقلی بقدری واضح است که سوگند خوردن نیاز ندارد.

ج.2. چون شما آن را باور ندارید و بدان اقرار نمی‌کنید.

د. ...


2) «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ»

قبلا بارها بیان شد که وقتی در جایی سوگندی خورده می‌شود هم دلالت بر عظمت و اهمیت آن چیزی دارد که بدان سوگند خورده شده، و هم دلالت دارد بر اهمیت آن چیزی که به خاطر آن سوگند خورده شده (= جواب قسم).

در اینجا جواب قسم محذوف است و عموم مفسران اتفاق نظر دارند که سیاق آیات دلالت دارد که آن محذوف، عبارتِ «لَتُبعَثُنّ: حتما مبعوث خواهید شد» می‌باشد؛ و علت حذف را این داسنته‌اند که با این حذف کردن و نامش را نبردن، به نحو کنایه‌ای بر عظمت و بزرگی آن تاکید می‌شود (المیزان، ج‏20، ص104)

بدین ترتیب، معنای آیه چنین می‌شود:

«سوگند می‌خورم به روز قیامت که شما حتما برانگیخته خواهید شد»

اگر توجه کنیم که «قیامت» دلالت بر همان معنای رستاخیز و بپا خاستن دارد، آنگاه نکته جالب توجه این است که در اینجا، چیزی که بدان سوگند خورده شده، با چیزی که برای تاکید بر آن سوگند خورده شده، یکی است: سوگند به روز رستاخیز که شما رستاخیزی در پیش دارید.

اما چرا؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که مساله قیامت بقدری واضح و آشکار است، که با توجه دادن به آن، وجودش غیرقابل انکار خواهد بود. (قریب به مضمون «إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِنَ الْبَعْث‏ ...؛ حج/5» که می‌خواهد بفرماید برانگیخته شدن اصلا جای تردید ندارد. توضیح در جلسه310، تدبر7 http://yekaye.ir/al-hajj-22-5/)

ب. ...


3) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ»

گاه فضای انکار بقدری در میان ما آدمیان شدید است که:

خداوند رحمان و رحیم، اولا برای اینکه ما باور کنیم مجبور می‌شود سوگند یاد کند؛

و ثانیا قبل از اینکه سوگندش را هم بیان کند، مجبور است با تعبیر «لا» ابتدا با این انکار ما مخالفت کند و بفرماید چنین نیست که شما گمان می‌کنید!



[1] . قرأ القواس لأقسم و الباقون «لا أُقْسِمُ» و لم یختلفوا فی الثانی أنه «وَ لا أُقْسِمُ» (مجمع البیان، ج‏10، ص595) نحاس قرائت «لأقسم» را به حسن بصری و اعرج نسبت داده است (إعراب القرآن، ج‏5، ص51)

[2] . در باب وجه تسمیه «قیمت» و نسبت آن با ماده «قوم» توضیحی در کتب لغت نیافتم. البته اینکه «تقویم» به معنای «ارزیابی کردن» از مفهوم «تعیین قیمت» گرفته شده را همگی اشاره کرده اند، اما اینکه چرا «قیمت» را قیمت نامیدند چیزی گفته نشده است.

[3] . البته «قیّمة» در آیه «وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ» (بینة/5) مضاف الیه است نه صفت؛ و لذا گفته‌اند مقصود از آن امت قائم به قسط است که در آیاتی مانند «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» (آل عمران/110) و «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ‏» نساء/135) بدان اشاره شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص691)

[4] .  در تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص399 روایت زیر را هم در فضیلت این سوره ذکر کرده است:

فى حدیث أبىّ: و من قرأ سورة القیامة شهدت له أنا و جبرئیل یوم القیامة أنه کان مؤمنا بیوم القیامة.

در نفسیر برهان از کتاب خواص القران، علاوه بر نقل روایت فوق از رسول خدا ص، روایات زیر را هم در فضیلت این سوره ذکر کرده است:

و من (خواص القرآن): روی عن النبی (صلى الله علیه و آله) أنه قال: «من قرأ هذه السورة شهدت له أنا و جبرئیل یوم القیامة أنه کان موقنا بیوم القیامة، و خرج من قبره و وجهه مسفر عن وجوه الخلائق، یسعى نوره بین یدیه، و إدمان قراءتها یجلب الرزق و الصیانة و یحبب إلى الناس».

و قال الصادق (علیه السلام): «قراءتها تخشع و تجلب العفاف و الصیانة، و من قرأها لم یخف من سلطان، و حفظ فی لیله- إذا قرأها- و نهاره بإذن الله تعالى». (البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص533)

درباره خواندن این سوره و آداب آن روایات زیر قابل توجه است:

استحباب خواندن آن در رکعت اول نماز عشاء: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْقِرَاءَةُ فِی الصَّلَاةِ فِیهَا شَیْ‏ءٌ مُوَقَّتٌ قَالَ لَا إِلَّا الْجُمُعَةَ تُقْرَأُ بِالْجُمُعَةِ وَ الْمُنَافِقِینَ قُلْتُ لَهُ فَأَیُّ السُّوَرِ تُقْرَأُ فِی الصَّلَوَاتِ قَالَ أَمَّا الظُّهْرُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ تُقْرَأُ فِیهِمَا سَوَاءً وَ الْعَصْرُ وَ الْمَغْرِبُ سَوَاءً وَ أَمَّا الْغَدَاةُ فَأَطْوَلُ وَ أَمَّا الظُّهْرُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ- فَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ نَحْوُهُمَا وَ أَمَّا الْعَصْرُ وَ الْمَغْرِبُ- فَ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ وَ نَحْوُهُمَا وَ أَمَّا الْغَدَاةُ فَ عَمَّ یَتَساءَلُونَ وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ. (تهذیب الأحکام، ج‏2، ص95)

استحباب گفتن سبحانک اللهم بعد از قرائت آن: 5- حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَجَاءَ بْنَ أَبِی الضَّحَّاکِ یَقُول‏ ... وَ کَانَ [الرضا ع] إِذَا قَرَأَ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ  قَالَ عِنْدَ الْفَرَاغِ مِنْهَا سُبْحَانَک‏.

[5] . فَقَالَ لَهُ لِمَ سُمِّیَ الْفُرْقَانُ فُرْقَاناً قَالَ لِأَنَّهُ مُتَفَرِّقُ الْآیَاتِ وَ السُّوَرِ أُنْزِلَتْ فِی غَیْرِ الْأَلْوَاحِ وَ غَیْرُهُ مِنَ الصُّحُفِ وَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ الزَّبُورُ نَزَلَتْ کُلُّهَا جُمْلَةً فِی الْأَلْوَاحِ وَ الْوَرَقِ قَالَ فَمَا بَالُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ لَا یَسْتَوِیَانِ فِی الضَّوْءِ وَ النُّورِ قَالَ لَمَّا خَلَقَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَطَاعَا وَ لَمْ یَعْصِیَا شَیْئاً فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى جَبْرَئِیلَ ع أَنْ یَمْحُوَ ضَوْءَ الْقَمَرِ فَمَحَاهُ فَأَثَّرَ الْمَحْوُ فِی الْقَمَرِ خُطُوطاً سَوْدَاءَ وَ لَوْ أَنَّ الْقَمَرَ تُرِکَ عَلَى حَالِهِ بِمَنْزِلَةِ الشَّمْسِ وَ لَمْ یُمْحَ لَمَا عُرِفَ اللَّیْلُ مِنَ النَّهَارِ وَ لَا النَّهَارُ مِنَ اللَّیْلِ وَ لَا عَلِمَ الصَّائِمُ کَمْ یَصُومُ وَ لَا عَرَفَ النَّاسُ عَدَدَ السِّنِینَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی لِمَ سُمِّیَ اللَّیْلُ لَیْلًا قَالَ لِأَنَّهُ یُلَایِلُ الرِّجَالَ مِنَ النِّسَاءِ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُلْفَةً وَ لِبَاساً وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَمَا بَالُ النُّجُومِ تَسْتَبِینُ صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ مِقْدَارُهَا سَوَاءٌ قَالَ لِأَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ السَّمَاءِ الدُّنْیَا بَحْراً یَضْرِبُ الرِّیحُ أَمْوَاجَهَا فَلِذَلِکَ تَسْتَبِینُ صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ مِقْدَارُ النُّجُومِ کُلُّهَا سَوَاءٌ

[6] . این نظر با قرائت ابن‌کثیر که «لأقسم» خوانده نیز سازگار است «زاید» بودن به معنای این است که در إعراب و نحو جایگاهی ندارد، نه اینکه (آن گونه که نویسنده بیان المعانی، ج1، ص237 گمان کرده) به معنای زیادی و بی‌فایده باشد که بودنش در کلام خدا مورد انکار قرار بگیرد.

[7] یا منکر سخنان پیامبر درباره معاد هستند و پیامبر را در اخبار از معاد دروغگو می‌شمرند. (التبیان فی إعراب القرآن، ص381)