- ناظر به بلند کردن صدا نزد پیامبر ص
1) الف. از انسبنمالک نقلشده: هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس ناپدید شد. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) سراغش را گرفت؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از حال او باخبر ساختند؛ حضرت ثابت را نزد خویش فرا خوانده و از او [دربارهی علّت ناپدید شدنش] پرسید.
گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، میترسم که عملم نابود شود [بههمینخاطر در محضر شما حاضر نمیشوم]».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».
تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص150
عَنْ أَنَسٍ: لَمَّا نَزَلَتِ الْآیة فَقَدَ ثَابِتٌ، فَتَفَقَّدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَأُخْبِرَ بِشَأنِهِ .فَدَعَاهُ فَسَأَلَهُ.
فَقَالَ: یا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَقَدْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیة وَ إِنِّی رجل جهیر [جَهُورِی] الصَّوْتِ. فَأَخُافُ أَنْ یکُونَ عَمَلِی قَدْ حَبِطَ!
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): لَسْتَ هُنَاکَ؛ إِنَّکَ تَعِیشُ بِخَیرٍ وَ تَمُوتُ بِخَیرٍ وَ إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.
ب. همین مطلب با دو سند مختلف از قول خود ثابت بن قیس چنین نقل شده است:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس گفت: من بودم که صدایم را از صدای رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فراتر برده [و در برابر او بلند سخن میگفتم؛ اعمال من نابود شد؛ پس] من اهل دوزخم.
این مطلب به گوش رسولخدا (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرتفرمود: [چنین نیست] او از اهل بهشت است.
أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص402
أخبرنا أحمد بن إبراهیم المُزَکَّی، قال: أخبرنا عبید اللَّه بن محمد الزاهد، قال: أخبرنا أبو القاسم البغوی، قال حدَّثنا قَطَن بن نُسَیر، قال: حدَّثنا جعفر بن سلیمان الضبعی، قال: حدَّثنا ثابت عن أنس، قال:
لما نزلت هذه الآیة «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی» قَالَ ثَابِتُبْنُقَیسٍ: أَنَا الَّذِی کُنْتُ أَرْفَعُ صَوْتِی فَوْقَ صَوْتِ النبی (صلی الله علیه و آله) وَ [أَجْهَرُ لَهُ بِالْقَوْلِ؛ حَبِطَ عَمَلِی] أَنَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ.
فَذُکِرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: هُوَ مِنْ أَهْلِ الجنة.
رواه مسلم عن قطن بن نُسَیر.
2) از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده است:
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، بسیاری از مهاجر و انصار اطراف وی جمع میشدند و پیوسته مراجعات مردم به ایشان افزایش مییافت و او را با لقبهای شایسته و بزرگمنشانه مورد خطاب قرار میدادند و این بدان جهت بود که خداوند متعال به آنان دستور داده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگویید، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/1).
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت به آنها مهربان و برای آنان دلسوز بود و پیوسته میکوشید که آنان به گناه نیفتند، بهطوریکه به حال هرکسی که باو صحبت میکرد مینگریست و میکوشید صدای خود را از او بلندتر نماید مبادا آن مؤمن مشمول تهدید خداوند در خصوص حبط عمل قرار گیرد.
تا جایی که یکبار عربی بادیهنشین از پشت دیوار با صدایی بلند ایشان را صدا زده گفت: یا محمّد (صلی الله علیه و آله)!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم با صدای بلندتری او را پاسخ داد که میخواست آن عرب بادیه نشین به خاطر بلند نمودن صدایش به گناه دچار نگردد.
آن بادیهنشین پرسید: به من از توبه بگو، که تا کی پذیرفته میشود؟
رسول الله ص فرمود: ای برادر عرب! باب توبه برای فرزند آدم باز است و بسته نمیشود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پارهای از آیات پروردگارت بیاید؟ روزی که پارهای از آیات پروردگارت آید« که منظور همان طلوع خورشید از مغرب است «کسی را ایمانش سودی نمی بخشد که قبلًا ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد. بگو: «منتظر باشید که ما [هم] منتظریم.» (انعام/158)
التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص477-478
قَالَ الْإِمَامُ ع: قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَةَ کَثُرَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، وَ کَثُرَتْ عَلَیهِ الْمَسَائِلُ، وَ کَانُوا یخَاطِبُونَهُ بِالْخِطَابِ الشَّرِیفِ الْعَظِیمِ الَّذِی یلِیقُ بِهِ ص، وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی کَانَ قَالَ لَهُمْ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا- لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ- أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ».
وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِمْ رَحِیماً، وَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً، وَ فِی إِزَالَةِ الْآثَامِ عَنْهُمْ مُجْتَهِداً حَتَّی إِنَّهُ کَانَ ینْظُرُ إِلَی کُلِّ مَنْ یخَاطِبُهُ، فَیعْمَلُ عَلَی أَنْ یکُونَ صَوْتُهُ ص مُرْتَفِعاً عَلَی صَوْتِهِ لِیزِیلَ عَنْهُ مَا تَوَعَّدَهُ اللَّهُ [بِهِ] مِنْ إِحْبَاطِ أَعْمَالِهِ، حَتَّی إِنَّ رَجُلًا أَعْرَابِیاً نَادَاهُ یوْماً وَ هُوَ خَلْفَ حَائِطٍ بِصَوْتٍ لَهُ جَهْوَرِی: یا مُحَمَّد! فَأَجَابَهُ بِأَرْفَعَ مِنْ صَوْتِهِ، یرِیدُ أَنْ لَا یأْثَمَ الْأَعْرَابِی بِارْتِفَاعِ صَوْتِهِ.
فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِی: أَخْبِرْنِی عَنِ التَّوْبَةِ إِلَی مَتَی تُقْبَلُ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صیا أَخَا الْعَرَبِ! إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لِابْنِ آدَمَ لَا یسَدُّ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: «هَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یأْتِی رَبُّکَ أَوْ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ، یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ» وَ هُوَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا «لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیرا».
3) الف. از امام محمد باقر ع روایت شده است:
وقتی امام حسن مجتبی ع در بستر احتضار افتاد وصیتهایی به امام حسین ع فرمودند ... [از جمله اینکه]:
بدان که از جانب عایشه مصیبتی به من رسد که مردم از آن زشتی کردار او و دشمنی اش با خدا و رسولش و دشمنیاش با ما اهل بیت ع را دریابند.
پس چون امام حسن ع قبض روح شد، آن حضرت را بر روی تختی گذاشتند و به مصلّای رسول الله ص، که آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز میخواند، بردند و بر آن حضرت نمازگزاردند. چون از نماز بر او فارغ شدند، پیکر مطهر ایشان را برداشتند و به مسجد رسول صلی الله علیه و آله آوردند. هنگامی که آن حضرت را را کنار قبر رسول خدا ص گذاشتند، خبر به عائشه رسید و به او گفتند که اینها حسن بن علی ع را آوردهاند تا در کنار رسول خدا ص دفن کنند.
پس عائشه پیشاپیش همه سوار بر استری زیندار بیرون آمد، ... پس ایستاد و گفت: پسرتان را از خانه من دور کنید؛ که چیزی نباید در آن دفن شود، و نباید پرده رسول خدا صلی الله علیه و آله دریده و هتک حرمت شود!
امام حسین ع به عایشه فرمود: سالهاست که تو و پدرت، پرده رسول الله ص را دریده و هتک حرمتش کردهاید؛ و در خانه آن حضرت ص کسی را داخل کردی که رسول الله ص نزدیکی او را دوست نمیداشت. و قطعا خداوند تو را در این باره مورد سؤال قرار خواهد داد. ای عایشه! همانا برادرم به من دستور داد که او را به نزد پدرش رسول الله ص ببرم تا عهدی با وی تازه کند؛ و بدان که برادرم آگاهترین مردم به خدا و رسولش بود، و به تأویل کتاب او آگاهتر از این بود که پرده رسول الله ص را بدرد و حرمتش را هتک کند؛ که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردهاند، داخل حجرههای پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» (احزاب/53) و تو مردانی را بدون اذن رسول الله ص در حجره وی وارد کردی! و نیز خداوند فرموده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/1). و به جان خودم سوگند که تو برای پدرت و فاروق او [یعنی: عمر] کنار گوش رسول خدا ص کلنگها زدی ... .
ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد؛ ان شاء الله تعالی.
الکافی، ج1، ص302-303[1]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیمَانَ الدَّیلَمِی عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ:
لَمَّا احْتُضِرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی ع قَالَ لِلْحُسَینِ: یا أَخِی إِنِّی أُوصِیکَ بِوَصِیةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَهَیئْنِی ثُمَّ وَجِّهْنِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِی إِلَی أُمِّی فَاطِمَةَ ع ثُمَّ رُدَّنِی فَادْفِنِّی بِالْبَقِیعِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَیصِیبُنِی مِنَ الْحُمَیرَاءِ مَا یعْلَمُ النَّاسُ مِنْ صَنِیعِهَا وَ عَدَاوَتِهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ عَدَاوَتِهَا لَنَا أَهْلَ الْبَیتِ.
فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ع وَ وُضِعَ عَلَی سَرِیرِهِ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَی مُصَلَّی رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِی کَانَ یصَلِّی فِیهِ عَلَی الْجَنَائِزِ فَصَلَّی عَلَی الْحَسَنِ ع. فَلَمَّا أَنْ صَلَّی عَلَیهِ حُمِلَ فَأُدْخِلَ الْمَسْجِدَ. فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص بَلَغَ عَائِشَةَ الْخَبَرُ وَ قِیلَ لَهَا: إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی لِیدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ.
فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَی بَغْلٍ بِسَرْجٍ - فَکَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَکِبَتْ فِی الْإِسْلَامِ سَرْجاً - فَوَقَفَتْ وَ قَالَتْ: نَحُّوا ابْنَکُمْ عَنْ بَیتِی! فَإِنَّهُ لَا یدْفَنُ فِیهِ شَیءٌ وَ لَا یهْتَکُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ!
فَقَالَ لَهَا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا: قَدِیماً هَتَکْتِ أَنْتِ وَ أَبُوکِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَدْخَلْتِ بَیتَهُ مَنْ لَا یحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ! وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُکِ عَنْ ذَلِکِ، یا عَائِشَةُ! إِنَّ أَخِی أَمَرَنِی أَنْ أُقَرِّبَهُ مِنْ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیحْدِثَ بِهِ عَهْداً؛ وَ اعْلَمِی أَنَّ أَخِی أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِهِ مِنْ أَنْ یهْتِکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سِتْرَهُ، لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یقُولُ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ»؛ وَ قَدْ أَدْخَلْتِ أَنْتِ بَیتَ رَسُولِ اللَّهِ ص الرِّجَالَ بِغَیرِ إِذْنِهِ. وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی»؛ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ ضَرَبْتِ أَنْتِ لِأَبِیکِ وَ فَارُوقِهِ عِنْدَ أُذُنِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَعَاوِلَ ...
4) الف. مفضل بن عمر از امام صادق ع درباره نحوه ظهور و رجعت سوالی میپرسد؛ و امام ع در روایتی طولانی وقایع پس از ظهور و رجعت را شرح میدهند؛ تا در فرازی از این روایت به رجعت امیرالمؤمنین ع و شکایتی که ایشان در خصوص ظلمهایی که از امت بر ایشان وارد شد میپردازند که در آن آمده است:
امیرالمؤمنین ع فرمود: یا رسول الله ص! به خدا سوگند به تکذیب من و بیعتشکنی و مخالفت و جنگیدن با من و حلال شمردن خونم و لعنت فرستادن بر من بسنده نکردند؛ ...
[سپس شروع میکنند برخی از این تهمتهایی که به ایشان زده شد مانند اینکه به ایشان تهمت زدند که در زمان پیامبر شرابفروشی میکرده! یا اینکه تمام غنیمتهای جنگی را برای خودش برمیداشته! و...؛ تا به اینجا میرسند که:]
و هیچ تهمت و شبهه و فحشایی نبود مگر اینکه به من نسبت دادند؛
و گمان کردند که اگر من سزاوار خلافت بودم نباید در زمان حیاتتان ابوبکر را در نماز بر من مقدم میداشتید؛
در حالی که شما ای رسول الله ص میدانید که در حالی که شما در اوج مریضیتان بودید عایشه به بلال - وقتی که بلال برای نماز ندا داده بود - دستوری داد، عایشه در دروغ بستن بر شما ای رسول الله ص شتاب ورزید و [به بلال] گفت که همانا رسول الله ص به تو دستور داده که ابوبکر را پیشنماز قرار دهی. بلال ابتدا نپذیرفت تا اینکه دیگرانی هم همین سخن را به او گفتند؛ پس به مسجد برگشت و گفت: خبردهندهای از قول رسول الله به من خبر داده که ای ابوبکر تو به عنوان پیشنماز بایستی. وعایشه از مقابل درب [به داخل حجره] برگشت گویی که اتفاقی نیفتاده بود.
اما ای رسول الله ص تو به او فرمودی: وای بر تو ای حمیراء [=لقب عایشه]! این چه خطای عظیمی بود که مرتکب شدی؟! آیا از جانب من دستور دادی که پدرت را پیشنماز قرار دهند؟!
او گفت: تا حدودی!
ای رسول الله ص! آنگاه بلند شدی در حالی که دست راستت در دست من و دست چپت به دست فضل بن عباس بود؛ و عجله داشتی در حالی که پاهایت روی زمین قرار و آرام نداشت؛ تا اینکه داخل مسجد شدی و به ابوبکر که در جایگاه تو ایستاده بود رسیدی؛ پس او را از آنجا بیرون کردی و خودت با مردم نماز گزاردی!
اما به خدا سوگند که منافقان برای فضیلت ابوبکر سخنها گفتند که از جمله آنها این بود که در زمان تو ای رسول الله ص او پیشنماز قرار گرفت؛ پس من چون دیدم که بعد از رحلت شما چنین ادعایی را اظهار داشتند، با آنان احتجاج کردم و برایشان هیچ نقطه اتکا و راه فرار و دلیلی که بتوانند بدان تکیه کنند باقی نگذاشتم و گفتم:
اگر میپندارید که رسول الله ص ابوبکر را پیشنماز قرار داد چون وی را برترین امت نزد خویش میدانست، پس چرا وی را از این فضیلتی به وی داده بود بیرون کرد؟
واگر میپندارید که رسول الله ص در حالی که از بلند شدن ناتوان بود بدین امر کرد؛ اما وقتی حق را دریافت، شتافت و دیگر سزاوار نبود که بنشیند؛ که در این صورت این حجتی علیه توست در [ضرورت] ساقط کردن ابوبکر؛
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در سمت راست خود نگه داشت (نه اینکه به عقب به داخل صفوف بفرستد) و رسول الله ص و ابوبکر در این نماز با همدیگر امام جماعت بودند که این که اصلا شدنی نیست؛
و اگر میپندارید که او را در سمت چپ خود گذاشت و ابوبکر امام رسول الله ص بود، زیرا وقتی امام فقط با یک نفر جماعت را بپا میدارد او باید در سمت راستش بایستد نه در سمت چپش؛ [که در این صورت باید خلاف آیه قرآن عمل کرده باشند که کسی را بر رسول الله ص مقدم کردهاند]
و اگر میپندارید که او را بین خودش و صف اول قرار داد به نحوی که رسول الله ص امام ابوبکر بود و ابوبکر امام مسلمانان؛ این که اصلا شدنی نیست، در یک نماز که جز یک امام نمیتواند نماز را اقامه کند [مثلا اگر امام اول حمد و سوره را بخواند؛ امام دوم که ماموم هم هست چکار کند؟ اگر بخواند که دیگر ماموم نیست و اگر نخواند که نمیتواند امام دیگران باشد]
و اگر میپندارید که وی را در صف اول قرار داد، پس برتری او بر سایر افراد صف اول چیست؟
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در صف اول قرار داد که وی صدای تکبیرش را بلند بگوید زیرا صدای پیامبر به خاطر بیماریاش آهسته بود و لازم بود که ابوبکر صدایش را بلند کند که بقیه اهل مسجد بشنوند؛ که در این صورت همه اعمال ابوبکر را نابود کرده و وی را مبتلا به حبط عمل دانستهاید زیرا خداوند عز و جل میفرماید: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگویید، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/2).
و به خدا سوگند که ای رسول الله ص! اینها نبود جز اینکه من در میان مسلمانان یاوری برای نصرت دین خدا پیدا نکردم در حالی که آنان را دعوت کردم ...
[و سپس حکایت اینکه شبانه با حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین ع به خانه مهاجریان و انصار رفتند و چند بار آنان وعده دادند و خلف وعده کردند را به تفصیل بیان میکنند].
الهدایة الکبری، ص411-412
قَالَ الْحُسَینُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیبِی حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیانِ عَنْ أَبِی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَیدِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یوَقِّتَ لَهُ وقت [وَقْتاً] أَوْ تُوَقِّتَ شِیعَتُنَا، قَالَ: قُلْتُ یا مَوْلَای وَ لِمَ ذَلِک ...
یقُولُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَامُ) وَ اللَّهِ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا رَضُوا بِتَکْذِیبِی وَ نَقْضِ بَیعَتِی وَ الْخِلَافِ عَلَی وَ قِتَالِی وَ اسْتِحْلَالِ دَمِی وَ لَعْنِی ...[2]
وَ لَمْ یبْقُوا عَضِیهَةً وَ لَا شُبْهَةً وَ لَا فَاحِشَةً إِلَّا نَسَبُوهَا إِلَی؛
وَ زَعَمُوا أَنِّی لَوِ اسْتَحْقَیتُ الْخِلَافَةَ لَمَا قَدَّمْتَ عَلَی فِی حَیاتِکَ أَبَا بَکْرٍ فِی الصَّلَاةِ!
وَ لَقَدْ عَلِمْتَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ عَائِشَةَ أَمَرَتْ بِلَالًا وَ أَنْتَ فِی وَعْکِ مَرَضِکَ وَ قَدْ نَادَی بِلَالٌ فِی الصَّلَاةِ؛ فَأَسْرَعَتْ کَاذِبَةً عَلَیکَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یأْمُرُکَ أَنْ تُقَدِّمَ أَبَا بَکْرٍ.
فَرَاجَعَ بِذَلِکَ بِلَالٌ وَ کُلٌّ یقُولُ لَهُ مِثْلَ قَوْلِهَا فَرَجَعَ بِلَالٌ إِلَی الْمَسْجِدِ فَقَالَ إِنَّ مُخْبِراً أَخْبَرَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَنَّهُ أَمَرَ بِتَقْدِیمِکَ یا أَبَا بَکْرٍ فِی الصَّلَاةِ.
وَ رَجَعَتْ عَائِشَةُ مِنَ الْبَابِ نَکِرَتْ؛ وَ قُلْتُ لَهَا یا رَسُولَ اللَّهِ: وَیلَکِ یا حُمَیرَاءُ مَا الَّذِی جَنَیتِ؟ أَمَرْتِ عَنِّی بِتَقْدِیمِ أَبِیکِ فِی الصَّلَاةِ؟
فَقَالَتْ قَدْ کَانَ بَعْضُ ذَلِکَ! یا رَسُولَ اللَّهِ فَقُمْتَ وَ یدُکَ الْیمْنَی عَلَی وَ الْیسْرَی عَلَی الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ مُعَجِّلًا لَا تَسْتَقِرُّ قَدَمَاکَ عَلَی الْأَرْضِ حَتَّی دَخَلْتَ الْمَسْجِدَ وَ لَحِقْتَ أَبَا بَکْرٍ قَدْ قَامَ مَقَامَکَ فِی الصَّلَاةِ فَأَخْرَجْتَهُ وَ صَلَّیتَ بِالنَّاسِ.
فَوَاللَّهِ لَقَدْ تَکَلَّمَ الْمُنَافِقُونَ بِفَضْلِ أَبِی بَکْرٍ حَتَّی تَقَدَّمَ لِلصَّلَاةِ بِعَهْدِکَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَاحْتَجَجْتُ عَلَیهِمْ لَمَّا أَظْهَرُوا ذَلِکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَلَمْ أَدَعْ لَهُمْ فِیهَا اعْتِلَالًا وَ لَا مَذْهَباً وَ لَا حُجَّةً ینْقُلُونَ بِهَا وَ ثَنَّیتُ وَ قُلْتُ:
إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) مِنْ تَقْدِیمِ أَبِی بَکْرٍ فِی الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ أَفْضَلُ الْأُمَّةِ عِنْدَهُ فَلِمَا خَرَّجَهُ عَنْ فَضْلٍ نَدَبَهُ إِلَیهِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَمَرَ بِذَلِکَ وَ هُوَ مُثْقِلٌ عَنِ النَّهْضَةِ فَلِمَا وَجَدَ الْحَقَّ فَسَارَعَ فَلَمْ یسَعْهُ الْقُعُودُ فَالْحُجَّةُ عَلَیکَ فِی إِسْقَاطِ أَبِی بَکْرٍ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَوْقَفَهُ عَنْ یمِینِهِ دُونَ الصُّفُوفِ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُو بَکْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ فِی تِلْکَ الصَّلَاةِ فَهَذَا لَا یکُونُ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَدْ کَانَ أَبُو بَکْرٍ إِمَامَ رَسُولِ اللَّهِ لِأَنَّ الْإِمَامَ إِذَا صَلَّی بِرَجُلٍ وَاحِدٍ فَمَقَامُهُ عَنْ یمِینِهِ لَا عَنْ شِمَالِهِ!
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ بَینَهُ وَ بَینَ الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِمَامَ أَبِی بَکْرٍ وَ أَبُو بَکْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ وَ هَذَا الْأَمْرُ لَا یکُونُ وَ لَا یقُومُ رَجُلٌ وَاحِدٌ فِی الصَّلَاةِ إِلَّا إِمَامَ الصَّلَاةِ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَقَامَهُ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَمَا فَضْلُهُ عَلَی جَمِیعِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَقَامَهُ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ مُسْمِعاً فِیهِ التَّکْبِیرَ فِی الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ کَانَ فِی حَالِ ضِیقِهِ مِنَ الْعِلَّةِ لَا یسْمِعُ سَائرَ مَنْ فِی الْمَسْجِدِ فَقَدْ کَفَّرْتُمْ أَبَا بَکْرٍ وَ حَبَطْتُمْ عَمَلَهُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»
وَ اللَّهِ مَا ذَاکَ یا رَسُولَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّنِی لَمْ أَجِدْ نَاصِراً مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی نُصْرَةِ دِینِ اللَّهِ وَ لَقَدْ دَعَوْتُهُمْ ...[3]
برخوردهای بیادبانه از جانب عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عمر) با پیامبر در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است؛ در اینجا نمونهای که عینا هم در مورد عایشه و هم در مورد حفصه نقل شده را ذکر میکنیم:
ب. ابنعبّاس گوید: رسول خدا ص با حفصه نشسته بود که بین ایشان مشاجرهای حاصل شد پیامبر ص به حفصه فرمود: «آیا مایلی بین من و تو یک مرد حکم نماید».
گفت: «بله».
پیامبر ص فرمود: «پدرت اینکار را انجام دهد». لذا دنبال عمر فرستاد.
چون او بر ایشان داخل شد به دخترش گفت: «تو صحبت کن».
و او به پیامبر ص گفت: «ای رسول خدا! تو سخن بگو و جز حق بر زبان جاری نسازی».
پس عمر دستش را بالا برد و دو بار به صورت حفصه زد پیامبر ص فرمود: «ای عمر کافی است».
و او به حفصه گفت: «ای دشمن خدا! پیامبر ص غیر حق سخن نمیگوید. قسم به خدایی که پیامبر ص را به رسالت برگزید اگر در محضر رسول خدا ص نبود دست از تو برنمیداشتم تا اینکه کشته شوی».
پیامبر ص از جای بلند شده و به حجرهی خویش رفت و تا یک ماه با هیچیک از زنانش همنشینی ننمود تا اینکه آیهی شریفهی «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها» تا «لَطِیفاً خَبِیراً» نازل شد...
تفسیر القرآن العظیم (للطبرانی)، ج5، ص188-189؛ التفسیر الوسیط (للواحدی) ج3، ص467
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُطَّوِّعِی، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْحَافِظُ، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذٍ الأَهْوَازِی، نا ابْنُ حُمَیدٍ، نا جَرِیرٌ، عَنْ أَشْعَثَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی الْمُغِیرَةِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضی اللّه عنهما قَالَ: کَانَ رسول اللّه ص جَالِساً مَعَ حَفْصَة فَتَشَاجَرَا فیما بَینَهُمَا فَقَالَ لَهَا: هَلْ لَکِ أَنْ تَجْعَلِی بَینِی وَ بَینَکِ رَجُلًا؟
قَالَتْ نَعَمْ.
قَالَ أَبُوکِ إِذاً. فَأَرْسَلَ إِلَی عُمَرَ رضی اللّه عنه.
فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ عَلَیهَا قَالَ: تَکَلَّمِی.
قَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ تَکَلَّمْ وَ لَا تَقُلْ إِلَّا حَقّاً!
فَرَفَعَ عُمَرُ یدَهُ فَوَجّی وَجْهَهَا ثُمَّ رَفَعَ یدَهُ فَوَجّی وَجْهَهَا فَقَالَ لَهُ النَّبِی ص کُفَّ.
فَقَالَ عُمَرُ یا عَدُوَّة اللَّهِ أو یقُولُ رسول اللّه إِلَّا حَقّاً وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَوْ لَا مَجْلِسُهُ مَا رَفَعْتُ یدِی حَتَّی تَمُوتِی.
فَقَامَ النَّبِی ص فَصَعِدَ إِلَی غُرْفةٍ فَمَکَثَ فِیهَا شَهْراً لَا یقْرَبُ شَیئاً مِنْ نِسَائِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها» إِلَی قَوْلِهِ «لَطِیفاً خَبِیراً»...
ج. شبیه همین مطلب در منابع اهل سنت از قول عایشه نیز روایت شده است که:
الثالث من مشیخة ابن حیویه، ص16
أَخْبَرَنَا أَبُو اللَّیثِ نَصْرُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ نَصْرٍ الْفَرَائِضِی، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْخُشُوعِی، سَنَةَ أَرْبَعِینَ وَمِائَتَینِ، ثَنَا یعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ الْحَضْرَمِی، ثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ بْنُ سَعِیدٍ الْعَنْبَرِی:
حَدَّثَتْنِی عَائِشَةُ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ، أَنَّهُ کَانَ بَینَهَا وَبَینَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم کَلامٌ.
فَقَالَ لَهَا: «مَنْ تَرْضَینَ بَینِی وَبَینَکِ؟ أَتَرْضَینَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ؟»
قَالَتْ: لا أَرْضَاهُ؛ عُمَرُ غَلِیظٌ.
فَقَالَ: «أَتَرْضَینَ بِأَبِیکِ بَینِی وَبَینِکِ؟»
قَالَتْ: نَعَمْ.
قَالَ: فَبَعَثَ إِلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم، فَجَاءَ، فَقَالَ: «وَإِنَّ هَذِهِ مِنْ أَمْرِهَا کَذَا، وَمِنْ أَمْرِهَا کَذَا» .
قَالَتْ: قُلْتُ: اتَّقِ اللَّهَ، وَلا تَقُلْ إِلا حَقًّا.
قَالَتْ: فَرَفَعَ أَبُو بَکْرٍ یدَهُ، فَرَثَمَ بِهِ أَنْفَهَا، وَقَالَ: أَنْتِ لا أُمَّ لَکِ، یا ابْنَةَ أُمِّ رُومَانَ تَقُولِینَ الْحَقَّ وَأَبُوکِ، وَلَا یقُولُهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم!
قَالَتْ: فَابْتَدَرَتْ مِنْخَرَاهَا کَأَنَّهَا غَزْلا، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «الْبَیتَ» .
وَجَعَلَ یضْرِبُهَا بِهَا، فَقَامَتْ هَارِبَةً مِنْهُ، فَلَزِقَتْ بِظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم.
قَالَتْ: حَتَّی قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم: «أَقْسَمْتُ عَلَیکَ، لَمَّا خَرَجْتَ، فَإِنَّا لَمْ نَدْعُکَ لِهَذَا»
غزالی در إحیاء علوم الدین، ج2، ص43 همین واقعه را با عبارات دیگری روایت کرده است.[4]
این گونه بیادبیها از جانب عایشه نسبت به پیامبر ص که بقدری در منابع اهل سنت زیاد است که وقتی در مقام پاسخ به این اشکال برآمدهاند که «آیا اینها مصداق اذیت کردن پیامبر ص توسط عایشه نیست؟» به هیچ عنوان در اصل وقوع آنها تردید نکردهاند و مهمترین توجیهشان این است که بگویند عایشه سنش کم بود! یا اینکه این گونه برخوردها از جانب زنان با شوهر در زنان امری طبیعی است! ر.ک: https://www.islamweb.net/ar/fatwa/202675/
- مصداق فاجعهآمیز صدا بلند کردن بر سر پیامبر در تاریخ
5) واقعهای درباره بلند کردن صدا در محضر پیامبر ص نقل شده که منجر به مانع شدن از انجام دستور پیامبر ص شد. این واقعه در بسیاری از معتبرترین کتب اهل سنت آمده و قریب به متواتر است؛ چنانکه با یک جستجوی ساده معلوم شد که در صحیح بخاری حداقل هفت بار (ج1، ص54؛ ج2، ص1155؛ ج3، ص1111؛ ج4، ص1612؛ ج6، ص9 و ص2680؛ تحقیق مصطفی البغا)، در صحیح مسلم حداقل سه بار (ج3، ص1257-1259)[5] و در مسند احمد بن حنبل حداقل شش بار (ج3، ص408-409[6]؛ ج4، ص512[7]؛ ج5، ص134-135[8]؛ ج5، ص222[9]؛ ج5، ص351[10]؛ ج23، ص68[11]) با اسناد مختلف آمده است؛ و وقتی در چنین کتابهایی این اندازه روایت شده میتوان پیشبینی کرد که تعداد نقل این واقعه در کتب اهل سنت به چه عددی میرسد. تازه، این مواردی که اشاره شد همگی فقط روایت داستان از قول ابنعباس است؛ وگرنه این واقعه در این کتب و کتب دیگر اهل سنت، از قول افراد دیگری از صحابه هم روایت شده است؛ مثلا فقط طبرانی (م230) در الطبقات الکبیر (ج2، ص213-215) با 9 سند مختلف این واقعه را علاوه بر ابنعباس، از قول امام علی ع، عمر بن الخطاب، جابر بن عبدالله انصاری نیز روایت کرده است[12]؛ و از این رو آیا متواتر بودن آن فقط با منابع اهل سنت کاملا محتمل نیست؟
در اینجا مطلب بر اساس نقل صحیح بخاری، که بعد از قرآن کریم معتبرترین کتاب نزد اهل سنت است، تقدیم میشود:
عبیدالله بن عبدالله روایت کرده که ابنعباس گفت:
وقتی پیامبر ص در بستر مرگ افتاده بود و در خانه عدهای از مردان، از جمله عمر بن خطاب، بودند، پیامبر ص فرمود:
بیایید تا نوشتهای برایتان بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.
عمر گفت: قطعا پیامبر ص طوری است که حتما درد بر او غلبه کرده است؛ و نزد شما قرآن هست؛ همان کتاب الله ما را بس است.
پس اهل خانه اختلاف کردند و درگیری پیش آمد؛ برخی میگفتند چیزی بیاورید که پیامبر ص برایتان نوشتهای بنویسد که هرگز پس از آن گمراه نشوید؛
و برخی هم همان چیزی را میگفتند که عمر گفت.
چون نزاع و اختلاف نزد پیامبر زیاد شد رسول الله ص فرمود: بلند شوید!
[این فراز در نقل دیگر چنین است: پس اختلاف کردند و صدای همهمه بسیار زیاد شد. پیامبر ص فرمود: پس از نزد من بلند شوید [=بروید) که همانا نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست؛ ج1، ص54]
عبیدالله میگوید: و ابنعباس همواره میگفت: قطعا آن مصیبتی که همه مصیبتهاست، این است که مانع شدند از اینکه رسول خدا برایشان آن نوشته را بنویسد، به خاطر درگیریشان و همهمهشان.
صحیح البخاری، ج5، ص2146 (تحقیق مصطفی البغا)
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ،
وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ: أَخْبَرَنَا معمر،
عَنِ الزُهری، عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الله، عن ابن عباس رضی الله عَنْهُمَا قَالَ:
لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَفِی الْبَیتِ رِجَالٌ، فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، قَالَ النَّبِی صهَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ.
فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِی ص قَدْ غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ.
فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ: قرِّبوا یکْتُبْ لَکُمُ النَّبِی ص کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ.
فَلَمَّا أَکْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِی ص، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صقُومُوا.
[این فراز در نقل دیگر چنین است: فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ. قَالَ: فَقُومُوا عَنِّی، وَلَا ینْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ؛ ج1، ص54]
قَالَ عُبَیدُ اللَّهِ: فَکَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ یقُولُ: إِنَّ الرَّزیة کُلَّ الرَّزیة مَا حَالَ بَینَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَبَینَ أَنْ یکْتُبَ لَهُمْ ذَلِکَ الْکِتَابَ، مِنَ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
یادآوری میکنم که بخاری در اینجا (و نیز در ج1، ص54[13] و نیز در ج6، ص2680[14]) که اسم عمر به عنوان گوینده آن عبارات در مخالفت با پیامبر را آورده، (و نیز در ج4، ص1612[15]) جمله او را به صورت عبارت «درد بر او غلبه کرده» تعبیر کرده؛ ولی در برخی از مواردی که اسم گوینده این سخنان را نیاورده و از تعبیر «قالوا: گفتند» به جای «قال عمر» استفاده کرده، جمله اصلی او را (که دلالت بر شدت بیادبی او نسبت به پیامبر میکند) چنین نقل کرده است که به پیامبر اکرم (ص) در مقابل این درخواست و نگرانیش برای آینده امت، نسبت هذیانگویی داده است:
قَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ- گفتند رسول خدا هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج3، ص1111[16]؛
قَالُوا: مَا لَهُ أَهَجَرَ - گفتند او را چه شده که هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج2، ص1155[17]؛
قَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ - گفتند برای او چه اتفاقی افتاده که هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج4، ص1612 و ج6، ص9[18]
وقتی انسان با چنین واقعهای مواجه میشود میتواند بفهمد که چرا خداوند متعال در این آیه دوم سوره حجرات، بلند کردن صدا در محضر پیامبر را مایه حبط تمامی اعمال معرفی فرمود.
[1] . متن حدیث زیر بدون ترجمه در جلسه 542 آمد https://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/