سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1093) سوره عبس (80) آیه 8 وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى

 وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى

‏ 20 محرم 1445 16/5/1402

ترجمه

و اما کسی که دوان دوان سراغت آمد،

اختلاف قرائت

جاءک[1]
یسعى[2]

نکات ادبی

یَسْعى 

ماده «سعی»[3] در اصل دلالت دارد بر یک نحوه راه رفتنی که سریعتر از قدم زدن و کندتر از دویدن باشد (ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً، بقره/260؛ فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعى، طه/20؛ وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یَسْعى‏، قصص/20 و صافات/20؛ ِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ، حدید12 و تحریم/8؛ إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ، جمعه/9؛ وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى، ‏عبس/8) و آن را برای انجام دادن یک کار یا عمل هم به کار می‌برند (الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، کهف/104؛ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏، طه/15) (کتاب العین، ج‏2، ص202[4]؛ المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1011) و برخی گفته‌اند برای برای جدیت در کاری، چه کار خوب (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً، اسراء/19) و چه کار بد (مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فی‏ خَرابِها، بقره/114؛ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها، بقره/205؛ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادا، مائده/33)، به کار می‌رود، هرچند که کاربردش برای کار خیر شایعتر است، و به طور خاص برای «هروله کردن بین صفا و مروه» به صورت اصطلاح درآمده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص411[5]). البته برخی، ظاهرا با توجه به کاربردهای این در کلماتی مانند «سعایة» هم به معنای سخن‌چینی به کار می‌رود و هم به معنای هزینه‌هایی که یک برده متحمل می‌شود تا قیمت خود را پرداخت کند و آزاد شود،، و «ساعی» به معنای مامور جمع‌آوری زکات، و ... (کتاب العین، ج‏2، ص202[6])، بر این باورند که اساسا معنای اصلی و محوری آن مرتبه‌ای از جدیت است، که در هر چیزی به حسب خویش است، در راه رفتن، با جدیت و تند رفتن است، در کسب و تجارت به دقت و استقامت و مراقبت، در آزادی برده به تحصیل مقدمات مالی، و ...؛ و مفاهیمی مانند هروله‌کردن و تند راه رفتن و ... از مصادیق آن است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص132[7])؛ اما بقیه اینها را هم به نحوی به همان معنای تندر رفتن برگردانده و یا مجاز از آن دانسته‌اند؛ در هر صورت کاربردهای اینچنینی آن در قرآن فراوان است، که در بسیاری از اوقات برای جد و تلاش بسیار در امری به کار می‌رود مانند: «وَ الَّذینَ سَعَوْا فی‏ آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ» (سبأ/51) (مفردات ألفاظ القرآن، ص412[8]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص132-133[9]).

ماده «سعی» در قرآن کریم فقط به همین صورت فعل ثلاثی مجرد یا مصدر (سَعْی) و جمعا 30 بار به کار رفته است.

شأن نزول

به توضیحاتی که درباره شأن نزول این آیات ذیل آیه 1 بیان شد مراجعه کنید.

حدیث

درباره اقدام کردن یا نکردن به کمک به برادر دینی‌ای که سراغ انسان می‌آید ذیل آیه 6 احادیثی گذشت. موارد دیگری هم در ادامه تقدیم می‌شود:

1) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

مردی از شیعیان ما نیست که مردی از برادرانش سراغش بیاید و در حاجتی که دارد از او کمک بخواهد و در حالی که می‌تواند کمکش نکند، مگر اینکه خداوند او را مبتلا کند به اینکه حاجتهای افراد دیگری که از دشمنان ما هستند برآورده کند که خداوند به خاطر آن روز قیامت وی را عذاب کند.

الکافی، ج‏2، ص366

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ شِیعَتِنَا أَتَى رَجُلًا مِنْ إِخْوَانِهِ فَاسْتَعَانَ بِهِ فِی حَاجَتِهِ فَلَمْ یُعِنْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِأَنْ یَقْضِیَ حَوَائِجَ غَیْرِهِ مِنْ أَعْدَائِنَا یُعَذِّبُهُ اللَّهُ عَلَیْهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

 

2) از امام کاظم ع روایت شده است که فرمودند:

کسی که برادر مومنش برای حاجتی سراغش بیاید این همانا رحمتی از رحمت خداوند عز و جل است که خداوند به سوی وی سوق داده است؛ پس اگر آن را بپذیرد به ولایتش ما متصلش نماید که آن هم به ولایت خداوند عز و جل متصل است؛ و اگر در حالی که می‌تواند حاجت وی را برآورده نکند خداوند ماری از آتش را بر وی مسلط می‌کند که تا روز قیامت وی را در قبرش نیش می‌زند خواه [در مجموع] مورد مغفرت واقع شده باشد یا خیر؛ و اگر آن کسی که سراغش آمده بود عذر وی را قبول کند حال وی بدتر خواهد بود.

و باز فرمودند:

کسی که برادری از برادرانش دنبالش بیاید که برای رفع نیازی به وی پناه آورده باشد و وی با اینکه می‌تواند وی را پناه ندهد ولایت خداوند عز و جل را قطع نموده است.

الکافی، ج‏2، ص368

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ‏ جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ:

مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِی حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَاقَهَا إِلَیْهِ فَإِنْ قَبِلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایَتِنَا وَ هُوَ مَوْصُولٌ بِوَلَایَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً مِنْ نَارٍ یَنْهَشُهُ فِی قَبْرِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَغْفُورٌ لَهُ أَوْ مُعَذَّبٌ فَإِنْ عَذَرَهُ الطَّالِبُ کَانَ أَسْوَأَ حَالًا

قَالَ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

مَنْ قَصَدَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ مُسْتَجِیراً بِهِ فِی بَعْضِ أَحْوَالِهِ فَلَمْ یُجِرْهُ بَعْدَ أَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ فَقَدْ قَطَعَ وَلَایَةَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.

مرحوم کلینی فراز آخر این روایت را در الکافی، ج‏2، ص366-367 هم آورده است.

تدبر

1) «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى»

«یسعی» حال آن فرد نابیناست که نزد پیامبر ص آمد. مقصود از آن چیست؟

الف. همان معنای لغوی‌اش مد نظر است؛ یعنی اشاره‌ای است به اینکه وی با سرعت و شتاب داشت خدمت پیامبر ص می‌رسید؛ که کنایه است از حرص و علاقه وی برای دیدار پیامبر ص در قبال آن فردی که حالت استغنا و بی‌نیازی در قبال دعوت پیامبر داشت (التحریر و التنویر، ج‏30، ص96[10]).

ب. با توجه به مقام دلالت دارد بر اینکه شتابان می‌آید تا با معارف دین که از تو می‌آموزد متذکر و تزکیه شود (المیزان، ج‏20، ص201[11]).

ج. سعی غالبا برای کار خیر به کار می‌رود؛ و در اینجا مقصود این است که در حالی که می‌کوشید کار خوبی انجام دهد (مجمع البیان، ج‏10، ص665)، شبیه تعبیر «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ» (جمعة/9) (مفاتیح الغیب، ج‏31، ص54[12]).

د. ...

 

2) «الْأَعْمى‏ ... وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى»

 طبقه محروم با سرعت به سراغ اسلام مى‏آیند (تفسیر نور، ج‏10، ص384).

 

3) «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى»

یک راه مهم برای تزکیه و خودسازى، شتاب گرفتن برای درک محضر پیامبر ص و امام ع است (اقتباس از تفسیر نور، ج‏10، ص384[13]).

 

 

 


[1] . الإمالة فیه والوقف على آخره مثل «جاءه» فی الآیة /2 من هذه السورة (معجم القراءات ج 10، ص306).

[2] . . حالة فی الإمالة والتقلیل کحال «تولى» فی الآیة الأولى (معجم القراءات ج 10، ص306).

[3] . ظاهرا ابن فارس اصل این ماده را از «سعو» می‌داند. وی چنین توضیح داده است:

السین و العین و الحرف المعتل و هو الواو، کلمتان إن صحّتا. فذکر عن الکسائى: مضى سَعْوٌ من اللیل، أى قِطْع منه. و ذکر ابن درید أن السَّعْوَ الشَّمَع، و فیه نظر. [و المَسْعاة] فى الکرم و الجُود. و السِّعایة فى أخذ الصدقات. و سِعایة العَبد، إذا کُوتبَ: أن یسعى فیما یفُکُّ رقبتَه. و من الباب ساعَى الرّجلُ الأمَةَ، إذا فجَرَ بها، کأنَّه سعى فى ذلک و سَعَت فیه. قالوا: لا تکون المساعاة إلّا فى الإماء خاصّة (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص74).

[4] . السَّعْی: عَدْو لیس بشدید. و کل عمل من خیر أو شر فهو السَّعْی. یقولون: السَّعْی العمل، أی: الکسب. و المَسْعَاة فی الکرم و الجود.

[5] . السَّعْیُ: المشی السّریع، و هو دون العدو، و یستعمل للجدّ فی الأمر، خیرا کان أو شرّا، قال تعالى: وَ سَعى‏ فِی خَرابِها [البقرة/ 114]، و قال: نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ‏ [التحریم/ 8]، و قال: وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً [المائدة/ 64]، وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ‏ [البقرة/ 205]، وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ [النجم/ 39- 40]، إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى‏ [اللیل/ 4]، و قال تعالى: وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها [الإسراء/ 19]، کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً [الإسراء/ 19]، و قال تعالى: فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ‏ [الأنبیاء/ 94].و أکثر ما یستعمل السَّعْیُ فی الأفعال المحمودة، قال الشاعر: «إن أجز علقمة بن سعد سعیه / لا أجزه ببلاء یوم واحد» و قال تعالى: فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ‏ [الصافات/ 102]، أی: أدرک ما سعى فی‏ طلبه، و خصّ المشی فیما بین الصّفا و المروة بِالسَّعْیِ.

[6] . السَّاعِی: الذی یولى قبض الصدقات. و الجمع: سُعَاة قال: «سَعَى عقالا فلم یترک لنا سبدا /  فکیف لو قد سَعَى عمرو عقالین‏» و السِّعَایة: أن تَسْعَى بصاحبک إلى وال أو من فوقه. و السِّعَایة: ما یُسْتَسْعَى فیه العبد من ثمن رقبته إذا أعتق بعضه، و هو أن یکلف من العمل ما یؤدی عن نفسه ما بقی.

[7] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو مرتبة من الجهد، فانّ الجهد کما سبق هو السعی البلیغ الى أن ینتهی النهایة.

و هذا المعنى یختلف فی الموارد، ففی کلّ شی‏ء بحسبه: ففی المشی و السیر: إنّما یتحقّق بالتصمیم و تهیئة المقدّمات و عدم التساهل فی الحرکة. و فی الکسب و التجارة: بالدقّة و الاستقامة و المراقبة. و فی فکّ الرقبة: بتحصیل المقدّمات من المال و غیره. و هکذا السعی فی تحصیل الکمال و الوصول الى المقصود، و فی البلوغ الى العیش المادّیّ أو الاخرویّ، و فی سبیل الفساد و الخراب أو الإصلاح، فالجهد فی کلّ موضوع بحسب ما یناسبه. و لعلّ هذا مراد من یفسّرها: بالتصرّف فی کلّ عمل، أی بتغییرات و تحوّلات و تردّدات و مجاهدات حتّى یوفّق فی منظوره. و أمّا مفاهیم العدو و الهرولة و الذهاب و غیرها: فمن المصادیق. و أمّا السعوة: فکأنّها من مادّة السوع و الساعة بالتبدیل. و أمّا السعی بین الصفا و المروة: بالهرولة و الذهاب و الرجوع و غیرها فانّ هذا جهد بعد الإحرام و الطواف لیبلغ المقصود.

[8] . و خصّت السِّعَایَةُ بالنمیمة، و بأخذ الصّدقة، و بکسب المکاتب لعتق رقبته، و الْمُسَاعَاةُ بالفجور، و الْمَسْعَاةُ بطلب المکرمة، قال تعالى: وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ [سبأ/ 5]، أی: اجتهدوا فی أن یظهروا لنا عجزا فیما أنزلناه من الآیات.

[9] . وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ- 22/ 51.آیات اللّه لا بدّ و أن یتوقّف فیها و یتفکّر و یتذکّر و یتعقّل، لا أن یتردّد و یذهب و یجهد و یسعى فیها. وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً،. إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً.مضافا الى أنّ نیّتهم فی هذا السعی هو المعاجزة و تضعیف الآیات و تحقیرها.فکلمة مُعاجِزِینَ: حال. وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏- 53/ 39.. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا- 18/ 104.. وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً- 17/ 19.سبق فی سعد: أنّ السَّعَادَةَ لها ثلاث مراحل: سعادة ذاتیّة تکوینیّة، و سعادة مکتسبة تحصیلیّة، و سَعَادَةٌ متحصّلة اخرویّة، و کلّ منها إنّما ینتج و یؤثّر و یتحقّق له فعلیّة و ثبوت: إذا تحقّقت السعادة الاکتسابیّة، فانّ بهذه السعادة تتمّ السعادة الذاتیّة و تحیی الفطرة السلیمة و تتحقّق لها فعلیّة، و فی نتیجة هذا التحقّق فی هذه المرحلة: تتحقّق المرحلة الثالثة الاخرویّة، و إذا انتفت السعادة الاکتسابیّة و ضلّ السعی فی الحیاة الدنیا و اکتساب الأمور المادیّة: انتفت السعادة کلّا و لم یتحصّل منها شی‏ء. فلیس شی‏ء ینفع للإنسان فی الآخرة إلّا سعی سعى لها فی الدنیا، حتّى یحفظ فطرته الأصیلة السلیمة و یقوّیها و یکمّلها بالسعادة الاکتسابیّة. یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏- 79/ 35.. وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏- 53/ 40.. إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏- 20/ 15.. یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ‏- 57/ 12. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ‏- 66/ 8.فانّ المؤمن هو المنقطع عن العلائق النفسانیّة و المرتبط المتعلّق باللّه عزّ و جلّ، و من یرتبط به تعالى و یجعل نفسه خالصا طاهرا عن الشوائب و الحجب: استعدّ للاستفاضة و الاستنارة، و یکون جمیع أموره و أعماله و حرکاته على بصیرة و نور من اللّه تعالى، فیتجلّى نور وجوده، و یتظاهر أشعّة حیاته الخالصة الروحانیّة. وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها. و إطلاق السَّعْیِ فی هذا المورد: باعتبار شدّة تلألؤه و قوّة ظهوره أی النور، فی جمیع أموره و حرکاته المتوالیة. و المراد من النور فیما بین الأیدی و الأیمان: تلألؤه و تجلّیه فی طول المسیر و هو أمام السالک، و فی عرضه و هو جنبه. و ینطبق ما فی أمامه: على المعارف و الحقائق و المقامات الّتی فوق مقامه. و ما فی أیمان: على صفات کریمة و أعمال مرضیّة له.

[10] . و المراد: بمن جاء یسعى: هو ابن أم مکتوم، فحصل بمضمون هذه الجملة تأکید لمضمون عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ [عبس: 1- 2]. و السعی: شدة المشی، کنّی به عن الحرص على اللقاء فهو مقابل لحال من استغنى لأن استغناءه استغناء الممتعض من التصدّی له.

[11] . قوله تعالى: «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏ وَ هُوَ یَخْشى‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» السعی الإسراع فی المشی فمعنى قوله: «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏» بحسب ما یفیده المقام: و أما من جاءک مسرعا لیتذکر و یتزکى بما یتعلم من معارف الدین.

[12] . وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏؛ وَ هُوَ یَخْشى؛ أن یسرع فی طلب الخیر، کقوله: «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ» (جمعة: 9).

[13] . عبارت ایشان این بود: راه خودسازى، درک محضر پیامبر و یا استاد ربّانى است