1124) سوره عبس (80) آیه 38 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (تدبر)

 

تدبر

1) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ»

کلمه «مُسْفِرَةٌ» به معنای چیزی است که پرده از رویش کنار رفته و زیبایی و درخشش آشکار شده است؛ و از این رو از همان ابتدا مفسران «مسفرة» را به «مشرقة» و «مضیئه» (= نورانی) تفسیر کرده‌اند (مثلا: التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص278[1]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص668[2]؛ و نیز ابن عباس، به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص317[3]).

بعد از اینکه در آیات قبل فرمود در آن روز هرکسی از نزدیک‌ترین نزدیکان خود فرار می‌کند و هرکس مشغولیتی دارد که وی را از توجه به غیر بی‌نیاز کرده است، در این آیه دسته‌بندی‌ای از انسانها در آن صحنه به عمل می‌آورد: دسته اول کسانی‌اند که چهره‌هایشان تابان است، و معلوم است اینان انسانهایی بودند که اهل ایمان و تقوی بودند.

البته در این آیه تصریحی به اینکه اینان اهل ایمان و تقوی بودند، نشده؛ اما این نکته از تقابل این آیه با آیه 42 نتیجه می‌شود؛ زیرا در آن آیه گروه مقابل اینها را «کفره فجره» (کفرپیشگان اهل فجور) معرفی کرد؛ پس اینان در مقابل آن کفر، ایمان؛ و در مقابل فجور، تقوی دارند.

این آیه بخوبی نشان می‌دهد که ایمان و تقوا، که ویژگی‌هایی ناظر به جان و روح آدمی است؛ در بدن و ظاهر آدمی هم تاثیر می‌گذارد و اینان در قیامت با چهره‌هایی درخشان و تابان ظاهر می‌شوند؛ و با توجه به اینکه هرچه در آخرت است، ظهور باطن همین دنیاست؛ معلوم می‌شود که این نور همین الان در چهره این افراد واقعا وجود دارد (حدیث9)؛ و البته این نورانی بودن ذومراتب است؛ اما برخی مراتب آن در برخی از اولیاء الله چنان است که در همین دنیا نیز بسیاری از انسانها متوجه نورانی بودن چهره آنان می‌شوند؛ اما آنجا که پرده‌ها کنار می‌رود حقیقت این نورانیت هم در اینان و هم در بقیه افرادی که این قدر نورانیت شدید نداشته‌اند جلوه‌ای انکار‌ناپذیر دارد.

 

2) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ»

چرا اولین نکته‌ای که درباره اینها گفت تابان بودن چهره‌هایشان بود. البته یک احتمال این است که خود «وجوه» کنایه از صاحبان این وجوه باشد؛ چنانکه در خصوص دو وصفی که در ادامه و به عنوان صفات بعدی این «وجوه» آمده (ضحک و استبشار) مفسران گفته‌اند که مقصود خندانو شاد بودن صاحبان این چهره‌هاست (التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص278[4]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص668[5])؛ اما احتمال قوی‌تر این است که نورانی و تابان بودن خود وجوه مد نظر باشد؛ آنگاه چرا از نورانی بودن وجوه سخن گفت؛ ونه مثلا از نورانی بودن کل وجودشان یا ...؟

الف. چهره و صورت، اولین محلی است که در مواجهه با افراد به چشم می‌آید. شاید می‌خواهد به شدت معروف و آشکار بودن اینان به نورانیت اشاره کند که با اینکه سیمایشان تابان است مطلب را آغاز کرد (اقتباس از المیزان، ج‏20، ص210[6]) ویا بدین جهت که فرشتگان با دیدن چهره‌شان آنها را تشخیص دهند و بین این مومنان با کافران تفاوت بگذارند (التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص278[7]).

ب. چون صورت آینه قلب است در خوشحالی و ناراحتی (المیزان، ج‏20، ص210[8])؛‌ یعنی خوشحالی و ناراحتی در درجه اول در رخسار شخص نمایان می‌شود.

ج. این آیات، مردم را در قیامت به دو دسته تقسیم می‏کند: اهل سعادت و اهل شقاوت، که هر دو گروه با سیما و چهره‏شان شناخته می‏شوند (تفسیر نور، ج‏10، ص391).

ج. ...

 

3) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ»

این آیه می‌فرماید چهره‌هایی در آن روز تابناک [نمایان و درخشان] است. اما چرا آنان چنین‌اند؟

در احادیث به برخی از امور که موجب نورانیت چهره شده اشاره شده است؛ مانند: جزء اولیاء خاص الله بودن (حدیث1)، شیعه واقعی پیامبر ص و امیرالمومنین ع بودن (احادیث2-5)، و عالِم حقیقی و درآورنده انسانها از ظلمت جهل بودن (حدیث6)، زایر امام حسین ع، بلکه زیارت کننده برادر دینی و اهل دوستی در راه خدا بودن (احادیث 7-8)، اهل نماز شب بودن (حدیث8)، با دیگران مدارا کردن و سخت‌گیری نکردن بر بدهکار (حدیث9) و ... .

به نظر می‌رسد اینها نه موارد انحصاری بلکه نمونه هایی از جهت‌گیریها و کارهای خوبی است که چون در وجود افراد مستقر بوده در قیامت ظهور می‌کند. در واقع، چه‌بسا بتوان گفت باطن نیکی‌ها نور است؛ که این نور در قیامت که محل ظهور باطن است در چهره افراد صاحب آن نیکی‌ها ظهور می‌کند.

برخی مفسران عوامل دیگری را هم برای این نورانیت چهره‌ها مطرح کرده‌اند؛ مانند اثر وضو (ضحاک، به نقل مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص61؛ که این مطلب چه‌بسا از حدیث11 هم قابل استنباط باشد)، یا اینکه خلاصی از علائق دنیا و تبعات آن اتصال به عالم قدس و منازل رضوان و رحمت منجر به این تابناکی می‌شود (مفاتیح الغیب، ج‏31، ص61)، یا این جبران غبارهایی است که در راه خدا در دنیا بر چهره‌شان می‌نشست (به نقل مفاتیح الغیب، ج‏31، ص61[9])؛ و ...؛ که به نظر می‌رسد در راستای همان مطلب فوق قابل تحلیل باشد.

 

 

 


[1] . ثم قسم تعالی احوال العصاة و المؤمنین، فقال (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ) أی مکشوفة مضیئة، فالاسفار الکشف عن ضیاء من قولهم: أسفر الصبح إذا أضاء، و سفرت المرأة إذا کشفت عن وجهها، و منه السفر، لأنه یکشف عن أمور تظهر به، قال توبة الحمیری: «و کنت إذا فاجأت لیلی تبرقعت / فقد رابنی منها الغداة سفورها» أی کشفها قناعها.

[2] . ثم قسم سبحانه أحوال الناس فی ذلک الیوم فقال «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» أی مشرقة مضیئة

[3] . و أخرج ابن أبی حاتم و ابن المنذر من طریق علی عن ابن عباس فی قوله مُسْفِرَةٌ قال مشرقة

[4] . و قوله «ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» أی من فرحها بما أعددنا لها من الثواب تکون ضاحکة مسرورة. و الضحک [و] الاستبشار و إن أضیف إلی الوجه، فالمراد به أصحاب الوجوه،

[5] . «ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» من سرورها و فرحها بما أعد لها من الثواب و أراد بالوجوه أصحاب الوجوه.

[6] . قوله تعالی: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» بیان لانقسام الناس یومئذ إلی قسمین: أهل السعادة و أهل الشقاء، و إشارة إلی أنهم یعرفون بسیماهم فی وجوههم و إسفار الوجه إشراقه و إضاءته فرحا و سرورا و استبشاره تهلله بمشاهدة ما فیه البشری.

[7] . فأما الاسفار و الاشراف فیجوز ان یکون للوجوه خاصة بما جعل اللَّه فیها من النور، لتفرق الملائکة بین المؤمنین و الکفار.

[8]  . و قد بین حال الطائفتین فی الآیات الأربع ببیان حال وجوههما لأن الوجه مرآة القلب فی سروره و مساءته.

[9] . فوصف السعداء بقوله تعالی: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39) مسفرة مضیئة متهللة، من أسفر الصبح إذا أضاء، و عن ابن عباس من قیام اللیل لما روی من کثرت صلاته باللیل، حسن وجهه بالنهار، و عن الضحاک، من آثار الوضوء، و قیل: من طول ما اغبرت فی سبیل اللّه، و عندی أنه بسبب الخلاص من علائق الدنیا و الاتصال بعالم القدس و منازل الرضوان و الرحمة ضاحکة، قال الکلبی: یعنی بالفراغ من الحساب مستبشرة فرحة بما نالت من کرامة اللّه و رضاه، و اعلم أن قوله: مسفرة إشارة إلی الخلاص عن هذا العالم و تبعاته/ و أما الضاحکة و المستبشرة، فهما محمولتان علی القوة النظریة و العملیة، أو علی وجدان المنفعة و وجدان التعظیم.

 


1124) سوره عبس (80) آیه 38 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (احادیث

 

ب.3. زائران امام حسین ع بلکه هر مومنی که به زیارت مومنی برود

8) الف. از امام سجاد روایتی طولانی نقل شده که بعد از شهادت امام حسین ع حضرت زینب برای دلداری ایشان واقعه‌ای را از قول ام ایمن حکایت کردند که یکبار پیامبر اکرم ص به منزل حضرت فاطمه می‌آید و اصحاب کساء در آنجا جمع بودند و حکایاتی بین ایشان رد و بدل می‌شود تا به اینجا که جبرئیل حکایت به شهادت رسیدن امام حسین ع را برای پیامبر نقل می‌کند و توضیح می‌دهد تا به این فراز می‌رسد که:

پس فرشتگان بدن‌هاى ایشان را با آن آبهای بهشتی شستشو داده و حلّه‌های بهشتی را به تن آنها کرده و با آن عطرها حنوطشان نموده و صف به صف بر ایشان نماز مى‌خواند؛ سپس خداوند گروهى از امّتت را که کفار ایشان را نمى‌شناسند و در خون این شهداء نه به گفتار و نه به کردار و نه به نیت نقشی نداشته‌اند برمی‌انگیزاند تا بدنهای آنان را دفن، و براى قبر سیّد الشّهداء در آن سرزمین علامتی نصب کنند تا براى اهل حق نشانه‌اى و براى اهل ایمان سببى براى رستگارى باشد و در هر روز و شب از هر آسمانى صد هزار فرشته گرداگرد آن طواف کرده و بر آن حضرت صلوات فرستند و نزد قبرش تسبیح خدا گفته و براى زائرین آن جناب طلب آمرزش کرده و اسامى هرکسی از امّتت را که با قصد قربت به سوی خدا و به سویی تو [=پیامبر]  برای زیارت آن حضرت می‌آیند ثبت کنند و نیز اسامی پدران و خویشاوندان و شهرهاى ایشان را، و در صورتهاى ایشان با قلمی از نور عرش الهى نقش زنند: این شخص زائر قبر بهترینِ شهداء و فرزند بهترینِ انبیاء مى‌باشد. چون روز قیامت شود، در چهره‌های آنها، از اثر این قلم نورى ساطع شود که چشم‌ها را بپوشاند و بدان شناخته ‌شوند، و گویا تو اى محمّد را می‌بینم بین من و میکائیلی، و علىّ پیشاپیش ماست و همراهمان ملائکة الله هستند، در حدی که تعدادشان به شماره نیاید و بوسیله همین نورى که در صورت‌هاى ایشان هست، آنها را از بین خلائق دریافته و جدا مى‌کنیم تا خداوند ایشان را از هول و سختى‌هاى آن روز نجات مى‌دهد و این حکم خدا و عطای اوست در حق کسانى که قبر تو اى محمّد باشند یا قبر برادرت یا قبر دو سبط‍ [= نوه]‌ تو، و در این زیارت جز خداى عز و جلّ‌ را قصد نکرده باشند.

و البته گروهى از مردم که مستحق لعنت و غضب الهى هستند خواهند آمد که در محو کردن این قبر مى‌کوشند تا اثری از آن باقی نماند ولى خداوند تبارک و تعالی راهی برای ایشان بدین مقصود قرار نداده است.

کامل الزیارات، ص265

حَدَّثَنِی أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عِیسَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِلَالٍ الطَّائِیُّ الْبَصْرِیُّ ره قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عُثْمَانَ سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَّامِ بْنِ یَسَارٍ [سَیَّارٍ] الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عِیسَى بْنُ أَبِی شَیْبَةَ الْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنِی نُوحُ بْنُ دَرَّاجٍ قَالَ حَدَّثَنِی قُدَامَةُ بْنُ زَائِدَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع‏: ... حَدَّثَتْنِی أُمُّ أَیْمَنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص زَارَ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ ع فِی یَوْمٍ مِنَ الْأَیَّام‏ ... إِذْ هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّد ...

...  فَغَسَّلُوا جُثَثَهُمْ بِذَلِکَ الْمَاءِ وَ أَلْبَسُوهَا الْحُلَلَ وَ حَنَّطُوهَا بِذَلِکَ الطِّیبِ وَ صَلَّتِ الْمَلَائِکَةُ صَفّاً صَفّاً عَلَیْهِم‏ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ قَوْماً مِنْ أُمَّتِکَ لَا یَعْرِفُهُمُ الْکُفَّارُ لَمْ یَشْرَکُوا فِی تِلْکَ الدِّمَاءِ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ وَ لَا نِیَّةٍ فَیُوَارُونَ أَجْسَامَهُمْ وَ یُقِیمُونَ رَسْماً لِقَبْرِ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ بِتِلْکَ الْبَطْحَاءِ یَکُونُ عَلَماً لِأَهْلِ الْحَقِّ وَ سَبَباً لِلْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْفَوْزِ وَ تَحُفُّهُ مَلَائِکَةٌ مِنْ کُلِّ سَمَاءٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ- وَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یَطُوفُونَ عَلَیْهِ وَ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ عِنْدَهُ وَ یَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لِمَنْ زَارَهُ وَ یَکْتُبُونَ أَسْمَاءَ مَنْ یَأْتِیهِ زَائِراً مِنْ أُمَّتِکَ مُتَقَرِّباً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَیْکَ بِذَلِکَ وَ أَسْمَاءَ آبَائِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ یُوسِمُونَ فِی وُجُوهِهِمْ بِمِیسَمِ نُورِ عَرْشِ اللَّهِ: هَذَا زَائِرُ قَبْرِ خَیْرِ الشُّهَدَاءِ وَ ابْنِ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ سَطَعَ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ ذَلِکَ الْمِیسَمِ نُورٌ تُغْشَى مِنْهُ الْأَبْصَارُ- یَدُلُّ عَلَیْهِمْ وَ یُعْرَفُونَ بِهِ وَ کَأَنِّی بِکَ یَا مُحَمَّدُ بَیْنِی وَ بَیْنَ مِیکَائِیلَ وَ عَلِیٌّ أَمَامَنَا وَ مَعَنَا مِنْ مَلَائِکَةِ اللَّهِ مَا لَا یُحْصَى عَدَدُهُمْ وَ نَحْنُ نَلْتَقِطُ مِنْ ذَلِکَ الْمِیسَمِ فِی وَجْهِهِ مِنْ بَیْنِ الْخَلَائِقِ حَتَّى یُنْجِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ هَوْلِ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ شَدَائِدِهِ وَ ذَلِکَ حُکْمُ اللَّهِ وَ عَطَاؤُهُ لِمَنْ زَارَ قَبْرَکَ یَا مُحَمَّدُ أَوْ قَبْرَ أَخِیکَ أَوْ قَبْرَ سِبْطَیْکَ لَا یُرِیدُ بِهِ غَیْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏؛ وَ سَیَجْتَهِدُ أُنَاسٌ مِمَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَةُ مِنَ اللَّهِ وَ السَّخَطُ- أَنْ یَعْفُوا رَسْمَ ذَلِکَ الْقَبْرِ وَ یَمْحُوا أَثَرَهُ فَلَا یَجْعَلُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُمْ إِلَى ذَلِکَ سَبِیلا.

ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که برادرش را در راه خدا و به خاطر خدا زیارت کند روز قیمت می‌آید در حالی که در لباسهایی از نور قدم برمی‌دارند و بر چیزی نمی‌گذرند مگر اینکه او را روشن می‌کنند تا اینکه در پیشگاه خداوند بایستند. پس خداوند عز و جل فرماید: آفرین! آفرین! و هنگامی که خداوند آفرین گوید، عطیه خاص خود را بر آنان مبذول می‌دارد.

الکافی، ج‏2، ص177

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النَّهْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِی اللَّهِ وَ لِلَّهِ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَخْطِرُ بَیْنَ قَبَاطِیَّ مِنْ نُورٍ وَ لَا یَمُرُّ بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا أَضَاءَ لَهُ حَتَّى یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: مَرْحَباً! وَ إِذَا قَالَ مَرْحَباً، أَجْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْعَطِیَّة.

 

ب.4. اهل نماز شب

9) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

کسی که نمازش در شب زیاد باشد [= زیاد نماز شب بخواند] چهره اش در روز نیکو می‌شود.

من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص474

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ کَثُرَ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهَارِ.

ب. مطلب فوق بدین صورت هم از پیامبر اکرم ص روایت شده است که فرموده باشند:

کسی که نماز شب بخواند چهره اش در روز نیکو می‌شود.

علل الشرائع، ج‏2، ص363؛ تهذیب الأحکام، ج‏2، ص119؛ المحاسن، ج‏1، ص53

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ رَفَعَهُ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ صَلَّى بِاللَّیْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهَارِ.

مطلب فوق به همین صورت اخیر در المقنع (للصدوق)، ص131 از امام صادق ع روایت شده است.[1]

 

ب.5. سایر اعمال صالح

10) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

روز قیامت جماعتی تحت سایه عرش برانگیخته می‌شوند در حالی که چهره‌هایشان از نور و جامه‌هایشان هم از نور است. پس خلایق به محضر آنان مشرف می‌شوند و می‌گویند: اینان پیامبرند؟!

منادی‌ای از تحت عرش ندا می‌دهد: اینان پیامبر نیستند.

و می‌گویند: اینان شهدایند؟!

منادی‌ای از تحت عرش ندا می‌دهد: اینان شهدا نیستند؛ ولیکن اینان مردمانی بودند که [در حساب و کتاب کردن] بر مومنان آسان می‌گرفتند و به شخص بدهکاری که در تنگنا قرار گرفته مهلت می‌دادند تا گشایشی برایش حاصل شود.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص145؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص154

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَوْمٌ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ وَ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ رِیَاشُهُمْ مِنْ نُورٍ جُلُوسٌ عَلَى کَرَاسِیَّ مِنْ نُورٍ.

قَالَ فَتَشَرَّفَ لَهُمُ الْخَلَائِقُ فَیَقُولُونَ: هَؤُلَاءِ الْأَنْبِیَاءُ؟!

فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَنْ لَیْسَ هَؤُلَاءِ بِأَنْبِیَاءَ!

قَالَ: فَیَقُولُونَ: هَؤُلَاءِ شُهَدَاءُ؟

فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ: لَیْسَ هَؤُلَاءِ بِشُهَدَاءَ؛ وَ لَکِنْ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَانُوا یُیَسِّرُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ یُنْظِرُونَ الْمُعْسِرَ حَتَّى یُیَسَّرَ.

 

11) الف. از امام صادق ع روایتی نقل شده که دعاهای امیرالمومنین ع هنگام وضو را بیان می‌کنند. در فرازی از آن روایت آمده است:

سپس صورتش را شست و فرمود: خدایا صورتم را سفید گردان روزی که چهره‌ها در آن سیاه می‌شوند و چهره‌ام را سیاه مکن روزی که چهره‌ها در آن سفید می‌شوند...

الکافی، ج‏3، ص70-71؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص69

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ قَاسِمٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَاعِدٌ وَ مَعَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ إِذْ قَالَ یَا مُحَمَّدُ ائْتِنِی بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ ...[2]

ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ بَیِّضْ‏ وَجْهِی‏یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوهُ ...[3]

ب. البته این فراز از دعای وضو در سند دیگری از این روایت به صورت زیر نقل شده است:

سپس صورتش را شست و فرمود: خدایا صورتم را سفید گردان «روزی که چهره‌هایی سفید می‌شوند و چهره‌هایی سیاه»  (آل عمران/106)، و چهره‌ام را سیاه مکن «روزی که چهره‌هایی سفید می‌شوند و چهره‌هایی سیاه»  (آل عمران/106)،

المحاسن، ج‏1، ص: 45

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَاعِدٌ وَ مَعَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ إِذْ قَالَ یَا مُحَمَّدُ ایتِنِی بِإِنَاءٍ فِیهِ مَاءٌ أَتَوَضَّأْ مِنْهُ ...[4]

ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» ...[5]

توجه شود که روایات فروانی داریم درباره اینکه چهره بهشتیان در بهشت نورانی است؛ اما چون آیه ناظر به موقف قیامت است آنها را در اینجا نیاوردیم.[6]

 


[1] . قال أبو عبد الله- علیه السلام-: من صلى باللیل حسن وجهه بالنهار

[2] . فَأَتَاهُ بِهِ فَصَبَّهُ بِیَدِهِ الْیُمْنَى عَلَى یَدِهِ الْیُسْرَى ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی‏ جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً ثُمَّ اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِی وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِی وَ حَرِّمْهَا عَلَى النَّارِ ثُمَّ اسْتَنْشَقَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُحَرِّمْ عَلَیَّ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَشَمُّ رِیحَهَا وَ طِیبَهَا وَ رَیْحَانَهَا ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ أَنْطِقْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَرْضَى عَنْهُ.

[3] . ثُمَّ غَسَلَ یَمِینَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی کِتَابِی بِیَمِینِی وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِی‏ ثُمَّ غَسَلَ شِمَالَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُعْطِنِی کِتَابِی بِشِمَالِی وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِی وَ أَعُوذُ بِکَ‏ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ عَفْوِکَ‏ ثُمَّ مَسَحَ عَلَى رِجْلَیْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ‏ قَدَمَیَّ عَلَى الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ وَ اجْعَلْ سَعْیِی فِیمَا یُرْضِیکَ عَنِّی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى مُحَمَّدٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ تَوَضَّأَ بِمِثْلِ مَا تَوَضَّأْتُ وَ قَالَ مِثْلَ مَا قُلْتُ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ کُلِّ قَطْرَةٍ مَلَکاً یُقَدِّسُهُ وَ یُسَبِّحُهُ وَ یُکَبِّرُهُ وَ یُهَلِّلُهُ وَ یَکْتُبُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِکَ.

[4] . لِلصَّلَاةِ فَأَکْفَأَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً ثُمَّ اسْتَنْجَى فَقَالَ اللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِی وَ أَعِفَّهُ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِی وَ حَرِّمْنِی عَلَى النَّارِ ثُمَّ تَمَضْمَضَ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَقِّنِّی حُجَّتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ وَ أَنْطِقْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ ثُمَّ اسْتَنْشَقَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنِی رِیحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَشَمُّ رِیحَهَا وَ طِیبَهَا.

[5] . ثُمَّ غَسَلَ یَدَهُ الْیُمْنَى فَقَالَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی کِتَابِی بِیَمِینِی وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِی ثُمَّ غَسَلَ یَدَهُ الْیُسْرَى فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُعْطِنِی کِتَابِی بِیَسَارِی وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِی وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ ثُمَّ مَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ عَفْوِکَ ثُمَّ مَسَحَ عَلَى قَدَمَیْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَى الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ الْأَقْدَامُ وَ اجْعَلْ سَعْیِی فِیمَا یُرْضِیکَ عَنِّی ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى مُحَمَّدٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ تَوَضَّأَ مِثْلَ وُضُوئِی وَ قَالَ مِثْلَ قَوْلِی خَلَقَ‏ اللَّهُ لَهُ مِنْ کُلِّ قَطْرَةٍ مَلَکاً یُقَدِّسُهُ وَ یُسَبِّحُهُ وَ یُکَبِّرُهُ فَیَکْتُبُ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ ذَلِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة.

[6] . از باب نمونه: «حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جَنَاح‏ عَنْ عَوْفٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ جُرْدٌ مُرْدٌ مُکَحَّلِینَ مُکَلَّلِینَ مُطَوَّقِینَ مُسَوَّرِینَ مُخَتَّمِینَ نَاعِمِینَ مَحْبُورِینَ مُکَرَّمِینَ یُعْطَى أَحَدُهُمْ قُوَّةَ مِائَةِ رَجُلٍ فِی الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الْجِمَاعِ قُوَّةُ غِذَائِهِ قُوَّةُ مِائَةِ رَجُلٍ فِی الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ یَجِدُ لَذَّةَ غِذَائِهِ مِقْدَارَ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ لَذَّةَ عَشَائِهِ مِقْدَارَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَدْ أَلْبَسَ اللَّهُ وُجُوهَهُمُ النُّورَ وَ أَجْسَادَهُمُ الْحَرِیرَ بِیضَ الْأَلْوَانِ صُفْرَ الْحُلِیِّ خُضْرَ الثِّیَابِ.« (الإختصاص، ص358)

 


1124) سوره عبس (80) آیه 38 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (احادیث

 

 

5) الف. از امام باقر ع روایت شده است که:

رسول الله ص فرمودند: همانا بر سمت راست عرش جماعتی هستند که چهره‌هایشان نورانی است بر منابری از نور که پیامبران به حال آنان غبطه می‌خورند در حالی که پیامبر و شهید نیستند.

گفتند: ای پیامبر خدا! و چه چیزی مایه قرب بیشتر آنان به خدا شده است در حالی که از پیامبران و شهدا نیستند؟

فرمودند: آنان شیعیان علی ع هستند و علی ع امامشان است.

ب. این حدیث با سند دیگری هم آمده با این عبارت که فرمودند: پیامبران و رسولان به حال آنان غبطه می‌خورند.

گفته شد: چقدر منزلت اینان عظیم است!

فرمودند: اینان به خدا سوگند شیعیان علی ع هستند و او امامشان است.

المحاسن، ج‏1، ص181-182

الف. عَنْهُ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ.

فَقَالُوا: یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ مَا ازْدَادُوا هَؤُلَاءِ مِنَ اللَّهِ إِذَا لَمْ یَکُونُوا أَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ إِلَّا قُرْباً مِنَ اللَّهِ؟

قَالَ: أُولَئِکَ شِیعَةُ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ إِمَامُهُمْ.

ب. عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ اخْتَلَفَ فِیهِ بَعْضُ لَفْظِهِ:

قَالَ: یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ وَ الْمُرْسَلُونَ.

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَعْظَمَ مَنْزِلَةً هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ!

فَقَالَ: هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ شِیعَةُ عَلِیٍّ وَ هُوَ إِمَامُهُم‏.

ج. و در حدیث دیگری امام صادق ع روایت کرده‌اند که:

رسول الله ص فرمودند: در دست راست خدا - و خداوند هر دو دستش راست است- و در سمت راست عرش جماعتی هستند که چهراه‌هایشان از نور است؛ لباسهایشان از نور است؛ بر کرسی‌هایی از نور.

علی ع گفت: یا رسول الله ص! اینان چه‌کسانی‌اند؟

فرمود: شیعیان ما؛ و تو امامشان هستی.

قرب الإسناد، ص61

حَدَّثَنِی السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ‏عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: عَنْ یَمِینِ اللَّهِ- وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ- عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْمٌ عَلَى وُجُوهِهِمْ نُورٌ، لِبَاسُهُمْ مِنْ نُورٍ، عَلَى کَرَاسِیَّ مِنْ نُورٍ.

فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ هَؤُلَاءِ؟

فَقَالَ لَهُ: شِیعَتُنَا وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ.

د. در فرازی از دعای ندبه (که این دعا را امام صادق ع به شیعیان یاد داده‌اند؛ ر.ک: جمال الأسبوع، ص553[1] و زاد المعاد، ص303[2]) آمده است که:

... سپس پیامبر اکرم ص به حضرت علی ع فرمودند: و تو برادر و وصی من هستی؛ گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من است؛ صلح با تو صلح با من و جنگ با تو جنگ با من است و ایمان با گوشت و خون تو آمیخته همان گونه که با گوشت و خون من آمیخته است؛ و فردا تو بر سر حوض همراه من خواهی بود و تو جانشین من هستی و تو دین [= بدهی] مرا ادا می‌کنی و وعده هایم را محقق می‌گردانی؛ و شیعیان تو بر مبنرهایی از نور هستند، چهره‌هایشان سفید، پیرامون من در بهشت در حالی که همسایگان من اند؛ و ای علی! اگر تو نبودی مومنان بعد از من شناخته نمی‌شدند....

المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 577؛ جمال الأسبوع، ص553

... ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی، وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی، وَ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ، کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ مَعِی، وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی، وَ لَوْ لَا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی...

این فراز از گفتگوی پیامبر ص با امام علی ع که در دعای ندبه آمده مستقلا از طریق جابر بن عبدااله انصاری نیز چنین روایت شده است:

هنگامی که حضرت علی ع بعد از فتح خیبر بر رسول الله ص وارد شدند پیامبر اکرم ص به او فرمودند: اگر خوف این نبود که طوایفی از امتم آنچه نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند درباره تو بگویند امروز چیزی درباره‌ات می‌گفتم که از جماعتی رد نشوی مگر اینکه خاک زیر پایت و باقیمانده آبی که از دستت می‌چکد را برگیرند و بدان شفا جویند. ولیکن همین برای تو بس که تو از منی و من از تو؛ تو از من ارث می‌بری و من از تو؛ و همانا تو نسبت به من به منزله هارون به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست و تو هستی که ذمه مرا بری می‌کنی [= قرضهای مرا ادا می‌کنی] و بر سنت من مبارزه می‌نمایی و فردا تو بر سر حوض تو جانشین من هستی و اول کسی هستی که در کنار حوض بر من وارد می‌شود و تو اول کسی هستی که همراه با من خلعت بر تن می‌کند و اولین کس از امتم هستی که وارد بهشت می‌شود و همانا شیعیان تو بر مبنرهایی از نور هستند، با چهره‌هایشان سفید، پیرامون من که شفاعتشان می‌کنم؛ و فردا در بهشت همسایگان من‌اند؛ و همانا صلح با تو صلح با من است و سرّ تو سرّ من است و آشکار تو آشکار من است و خلوص سینه‌ات همچون خلوص من است و فرزندانت فرزندان من‌اند و همانا تو وعده مرا به انجام می‌رسانی و همانا حق با توست و حق بر زبان و قلب و بین دیدگان توست؛ و ایمان با گوشت و خونت آمیخته همان طور که با گوشت و خون من آمیخته است و همانا کسی که بغض تو را داشته باشد بر من در کنار حوض وارد نشود و کسی که تو را دوست داشته باشد هرگز از آن [= آمدن کنار حوض‌] محروم نماند تا اینکه همراه تو بر حوض وارد شود.

پس حضرت علی ع به سجده افتاد و سپس فرمود: حمد و سپاس خدایی را که با اسلام بر من منت گذاشت و قرآن را به من آموخت و مرا محبوب بهترین مووجودات خاتم پیامبران و سرور رسولان قرار داد که این هم از احسان و تفضل او بر من بود.

پس پیامبر ص فرمود: اگر تو نبودی مومنان بعد از من شناخته نمی‌شدند.

الأمالی( للصدوق)، ص96-97

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْبَغْدَادِیُّ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَوَابٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ کَادِحٍ یَعْنِی أبی [أَبَا] جَعْفَرٍ الْبَجَلِیَّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ یَعْنِی ابْنَ زِیَادٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ یَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:

لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِفَتْحِ خَیْبَرَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى لِلْمَسِیحِ عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ رِجْلَیْکَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِکَ یَسْتَشْفُوا بِهِ. وَ لَکِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَکُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تَرِثُنِی وَ أَرِثُکَ وَ أَنَّکَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ أَنَّکَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِی وَ أَنَّکَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یُکْسَى مَعِی وَ أَنَّکَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِی وَ أَنَّ شِیعَتَکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أَشْفَعُ لَهُمْ وَ یَکُونُوا غَداً فِی الْجَنَّةِ جِیرَانِی وَ أَنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ أَنَّ سِرَّکَ سِرِّیَ وَ عَلَانِیَتَکَ عَلَانِیَتِی وَ أَنَّ سَرِیرَةَ صَدْرِکَ کَسَرِیرَتِی وَ أَنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی وَ أَنَّکَ‏ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ أَنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ أَنَّ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِکَ وَ قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنَّهُ لَنْ یَرِدَ عَلَیَّ الْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَکَ وَ لَنْ یَغِیبَ عَنْهُ مُحِبٌّ لَکَ حَتَّى یَرِدَ الْحَوْضَ مَعَکَ.

قَالَ: فَخَرَّ عَلِیٌّ ع سَاجِدا؛ً ثُمَّ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیَّ بِالْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنِی الْقُرْآنَ وَ حَبَّبَنِی إِلَى خَیْرِ الْبَرِیَّةِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ إِحْسَاناً مِنْهُ وَ فَضْلًا مِنْهُ عَلَیَّ.

قَالَ: فَقَالَ النَّبِیُّ ص: لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی.

این حدیث را عینا ابن هلال ثقفی (م283) با سند نزدیکتری در کتاب المعرفه خود (که سند و متن آن در مقدمه چاپ جدید الغارات (‏ج‏1، ص61) آمده است)[3] و طبری آملی (م326) در المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، (ص633-634)[4] و ابن حیون (م363) در شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏2، ص381- 382 و ص412 و بعد از شیخ صدوق (م391) نیز امثال کراجکی (م449) و دیگران نیز با سند متصل خویش از غیر طریق شیخ صدوق در کنز الفوائد (ج‏2، ص179)[5] و ... آورده‌اند.[6]

 

ب. برخی مصادیق دیگر

ب.1. علمای هدایتگر

6) از امام حسن عسکری روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:

هرکس از شیعیان ما که عالم به شریعت ما باشد و ضعفای شیعه را از ظلمت جهلشان به سوی نور علمی که ما وی را بدان مفتخر کرده‌ایم بیرون آورد روز قیامت بیاید در حالی که بر سرش تاجی از نور است که همگان را در آن عرصه‌ها روشن کند و به او خلعتهایی داده شود که کمترین آنها را کسی با دنیا بتمامه حاضر نیست معاوضه کند.

سپس منادی‌ای از جانب خداوند ندا می‌دهد ای بندگان خدا! این عالِم از زمره شاگردان آل محمد ص است؛ پس هرکه را که در دنیا از حیرت جهالت بیرون آورده، به نور او تشبُّث جوید، تا وی را از حیرت ظلمات این عرصه‌ها به تفرجگاه بهشت ببرد.

پس هرکس را که در دنیا خیری به او تعلیم داده بود یا از دلش قفل جهالتی را گشوده بود یا شبهه‌ای را برای وی واضح کرده بود، از آن ظلمات بیرون بَرَد.

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص16؛ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص339

حَدَّثَنِی بِهِ السَّیِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِیُّ بْنُ أَبِی حَرْبٍ الْحُسَیْنِیُّ الْمَرْعَشِیُ‏ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ الصَّدُوقُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدُّورْیَسْتِیُ‏ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی‏ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ السَّعِیدُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُ‏ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْأَسْتَرْآبَادِیُ‏ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَعْقُوبَ یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ وَ کَانَا مِنَ الشِّیعَةِ الْإِمَامِیَّةِ قَالا حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ ع قَال‏: قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع:

مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِشَرِیعَتِنَا، وَ أَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِیعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِی حَبَوْنَاهُ [بِهِ‏] جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ یُضِی‏ءُ لِأَهْلِ جَمِیعِ تِلْکَ الْعَرَصَاتِ، وَ [عَلَیْهِ‏] حُلَّةٌ لَا یَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْکٍ مِنْهَا الدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا.

ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ [مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏]: یَا عِبَادَ اللَّهِ هَذَا عَالِمٌ مِنْ بَعْضِ تَلَامِذَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِی الدُّنْیَا مِنْ حَیْرَةِ جَهْلِهِ فَلْیَتَشَبَّثْ بِنُورِهِ، لِیُخْرِجَهُ مِنْ حَیْرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نَزْهِ الْجِنَانِ.

فَیُخْرِجُ کُلَّ مَنْ کَانَ عَلَّمَهُ فِی الدُّنْیَا خَیْراً، أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا، أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَة.[7]

 

ب.2. دوستداران در راه خدا

7) الف. همانا کسانی که در راه خدا همدیگر را دوست دارند روز قیامت بر منابری از نور خواهند بود که نور چهره‌هایشان و نور پیکرهایشان و نور منبرهایشان همه چیز را روشن می‌کند تا حدی که بدان شناخته می‌شوند؛ گفته می‌شود اینان دوستداران در راه خدا بودند.

الکافی، ج‏2، ص125

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

إِنَّ الْمُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قَدْ أَضَاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَ نُورُ أَجْسَادِهِمْ وَ نُورُ مَنَابِرِهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُعْرَفُوا بِهِ؛ فَیُقَالُ: هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.

عین همین حدیث را جابر بن یزید جعفی از امام باقر ع (الأصول الستة عشر، ص223[8]؛ المحاسن، ج‏1، ص265[9]) و حسن بن علی بن فضال از امام کاظم ع (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص152[10]) روایت کرده‌اند.

و اما احادیثی دیگر با همین مضمون:

ب. از امام باقر ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

همانا کسانی که در راه خدا همدیگر را دوست دارند روز قیامت بر زمینی از زبرجد سبز در سایه عرش خداوند در سمت راست او - که هر دو دستش راست است- خواهند بود؛‌چهره هایشان بسیار درخشان و نروانی‌تر از خورشیدی که طلوع کرده، هر فرشته مقرب و پیامبر مرسلی به حال آنان غبطه خورد. مردم می‌گویند: اینان کیانند؟ گفته می‌شود: اینان دوستداران در راه خدا هستند.

الکافی، ج‏2، ص126؛ المحاسن، ج‏1، ص264

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عُمَرَ بْنِ جَبَلَةَ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى أَرْضِ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ - وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ - وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ؛ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ. یَقُولُ النَّاسُ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَیُقَالُ: هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.

ج. ابن ابی منصور روایت کرده که: من و عبدالله بن طلحه و ابن بی یعفور در محضر امام صادق ع بودیم که ایشان خودشان شروع به صحبت کردند و فرمودند: ابن ابی یعفور! رسول الله ص فرمود: شش خصلت هست که در هر کس باشد در پیشگاه خداوند عز و جل و سمت راست خداوند باشد.

ابن ابی یعفور گفت: فدایتان شوم آنها چیستند؟

فرمود: شخص مسلمان برای برادرش آنچه را دوست داشته باشد که برای عزیزترینِ خانواده‌اش دوست دارد؛ و برای او چیزی را ناخوش بدارد که برای عزیزترینِ خانواده ناخوش می‌دارد؛ و در ولایت خیرخواه او باشد.

ابن ابی یعفور گریست و گفت: و چگونه در ولایت خیرخواه او باشد؟

فرمود: ابن ابی یعفور! هنگامی که نسبت به او چنان باشد هم و غم وی او را برمی انگیزاند؛ اگر او خوشحال باشد به خوشحالی او خوشحال شود؛ و اگر او ناراحت باشد به ناراحتی او ناراحت شود؛ و اگر نزد وی چیزی باشد که بتواند مشکل اورا رفع کند اقدام کند وگرنه برایش دعا می‌کند.

سپس امام صادق ع فرمود: سه تا برای شما و سه تا برای ما. اینکه فضل ما را بشناسید و پشت سر ما گام بردارید و منتظر عاقبت کار ما باشید. پس هرکس چنین باشد در پیشگاه خداوند عز و جل خواهد بود و به نور ایشان کسانی که پایین‌تر از ایشانند نور خواهند گرفت؛ و اما کسانی که در سمت راست خداوندند اگر کسانی که پایین‌تر از ایشانند آنها را ببینند به خاطر فضل و برتری‌ای که در اینها می‌بینند زندگی دیگر گوارایشان نخواهد بود!

ابن ابی یعفور گفت: چگونه آنها را نمی‌بینند در حالی که در سمت راست خداوند هستند؟!

فرمود: ابن ابی یعفور! آنان محجوب به نور خداوندند! آیا حدیث رسول الله ص به تو نرسیده است که می‌فرمود: همانا خداوند را در سمت راست عرش در پیشگاه خداوند و سمت راست خداوند آفریده‌هایی است که چهره‌هایشان از برف سفیدتر و از خورشید ظهرهنگام نورانی‌تر است؛ کسی پرسید: آنان کیستند؟ فرمود: آنان دوستداران در [مسیر]جلال خداوندند.

الکافی، ج‏2، ص172-173

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عِیسَى بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ طَلْحَةَ؛ فَقَالَ ابْتِدَاءً مِنْهُ: یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ! قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: سِتُّ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ‏.

فَقَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ: وَ مَا هُنَّ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟

قَالَ: یُحِبُّ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ یَکْرَهُ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِیهِ مَا یَکْرَهُ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ یُنَاصِحُهُ الْوَلَایَةَ.

فَبَکَى ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ وَ قَالَ: کَیْفَ یُنَاصِحُهُ الْوَلَایَةَ؟

قَالَ: یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ! إِذَا کَانَ مِنْهُ بِتِلْکَ الْمَنْزِلَةِ بَثَّهُ هَمَّهُ‏ فَفَرِحَ لِفَرَحِهِ إِنْ هُوَ فَرِحَ وَ حَزِنَ لِحُزْنِهِ إِنْ هُوَ حَزِنَ وَ إِنْ کَانَ عِنْدَهُ مَا یُفَرِّجُ عَنْهُ فَرَّجَ عَنْهُ وَ إِلَّا دَعَا اللَّهَ لَهُ.

قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: ثَلَاثٌ لَکُمْ‏ وَ ثَلَاثٌ لَنَا. أَنْ تَعْرِفُوا فَضْلَنَا وَ أَنْ تَطَئُوا عَقِبَنَا وَ أَنْ تَنْتَظِرُوا عَاقِبَتَنَا؛ فَمَنْ کَانَ هَکَذَا کَانَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِهِمْ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُمْ؛ وَ أَمَّا الَّذِینَ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّهُمْ یَرَاهُمْ مَنْ دُونَهُمْ لَمْ یَهْنِئْهُمُ الْعَیْشُ مِمَّا یَرَوْنَ مِنْ فَضْلِهِمْ.

فَقَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ: وَ مَا لَهُمْ لَا یرَوْنَ وَ هُمْ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ؟

فَقَالَ: یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ! إِنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ بِنُورِ اللَّهِ! أَ مَا بَلَغَکَ الْحَدِیثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ: إِنَّ لِلَّهِ خَلْقاً عَنْ یَمِینِ‏ الْعَرْشِ‏ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ وُجُوهُهُمْ‏ أَبْیَضُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ یَسْأَلُ السَّائِلُ: مَا هَؤُلَاءِ؟ فَیُقَالُ: هَؤُلَاءِ الَّذِینَ تَحَابُّوا فِی جَلَالِ اللَّهِ.

 


[1] . و اما دعاى ندبه‏ که مشتملست بر عقاید حقّه و تاسّف بر غیبت حضرت قائم بسند معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که سنت است این دعاى ندبه را در چهار عید بخوانند ...

[2] . وَ أَمَّا دُعَاءُ النُّدْبَةِ الْمُشْتَمِلُ عَلَى الْعَقَائِدِ الْحَقَّةِ وَ التَّأَسُّفِ عَلَى غَیْبَتِهِ (عج) فَمَرْوِیٌّ بِسَنَدٍ مُعْتَبَرٍ عَنِ الْإِمَامِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذْ إِنَّ قِرَاءَتَهُ مَسْنُونَةٌ فِی الْأَعْیَادِ الْأَرْبَعَةِ أَیْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمَ عِیدِ الْفِطْرِ وَ یَوْمَ عِیدِ الْأَضْحَى وَ یَوْمَ عِیدِ الْغَدِیرِ، وَ هُوَ:

[3] . فقد ذکر أبو إسحاق إبراهیم بن سعید الثّقفیّ فی کتاب المعرفة: حدّثنی الحسن بن الحسین المغربیّ و کان صالحا، قال: حدّثنا کادح بن جعفر البجلیّ و کان من الأبدال، عن أبی لهیعة، عن عبد الرّحمن بن زیاد؛ عن مسلم بن یسار عن جابر بن عبد اللَّه الأنصاریّ قال: لمّا قدم علیّ علیه السّلام على رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بفتح خیبر قال له رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: لو لا أن تقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النّصارى فی عیسى بن مریم لقلت فیک الیوم قولا لا تمرّ بملإ إلّا أخذوا من تراب رجلیک و من فضل طهورک فیستشفون به و لکن حسبک أن تکون منّی و أنا منک، ترثنی و أرثک، و أنت منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبیّ بعدی، و انّک تؤدّی عنّی، و تقاتل على سنّتی، و انّک فی الآخرة غدا أقرب النّاس منّی، و انّک غدا على الحوض خلیفتی، و انّک أوّل من یرد علیّ الحوض غدا، و انّک أوّل من یکسى معی، و انّک أوّل من یدخل الجنّة من امّتى، و انّ شیعتک على منابر من نور مبیضّة وجوههم حولی، أشفع لهم و یکونون فی الجنّة جیرانی، و انّ حربک حربی، و انّ سلمک سلمی، و انّ سرّک سرّی، و انّ علانیتک علانیتی، و انّ سریرة صدرک کسریرة صدری، و انّ ولدک ولدی؛ و انّک منجز عدتی و انّ الحقّ معک، و انّ الحقّ على لسانک و فی قلبک و بین عینیک، و انّ الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی، و انّه لا یرد علیّ الحوض‏ مبغض لک، و لا یغیب عنه محبّ لک غدا حتّى یرد الحوض معک.

فخرّ علیّ علیه السّلام ساجدا ثمّ قال: الحمد للَّه الّذی منّ علیّ بالإسلام، و علّمنی القرآن، و حبّبنى إلى خیر البریّة خاتم النّبیّین و سیّد المرسلین؛ إحسانا منه إلیّ و فضلا منه علیّ.

فقال له النّبیّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم عند ذلک: لو لا أنت یا علیّ لم یعرف المؤمنون بعدی.

[4] . وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْعُرَنِیُّ عَنْ کَادِحِ [بْنِ جَعْفَرٍ] عَنْ [عَبْدِ اللَّهِ‏] بْنِ لَهِیعَةَ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ، قَالَ:

لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِفَتْحِ خَیْبَرَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَخَذُوا مِنْ تُرَابِ رِجْلَیْکَ وَ فَضْلِ طَهُورِکَ یَسْتَشْفُونَ بِهِ، وَ لَکِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَکُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تَرِثُنِی وَ أَرِثُکَ، وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ أَنَّکَ تُؤَدِّی ذِمَّتِی، وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِی، وَ أَنَّکَ غَداً فِی الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّی، وَ أَنَّکَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ غَداً، وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یُکْسَى مَعِی، وَ أَنَّکَ أَوَّلُ دَاخِلٍ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی، وَ أَنَّ شِیعَتَکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أَشْفَعُ لَهُمْ، وَ یَکُونُونَ فِی الْجَنَّةِ جِیرَانِی، وَ أَنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ سِرَّکَ سِرِّی وَ عَلَانِیَتَکَ عَلَانِیَتِی، وَ سَرِیرَةَ صَدْرِکَ کَسَرِیرَةِ صَدْرِی وَ أَنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی، وَ أَنَّکَ مُنْجِزٌ عِدَاتِی، وَ أَنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِی وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ، وَ أَنَّ الْإِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنَّهُ لَا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ غَداً مُبْغِضٌ لَکَ، وَ لَنْ یَغِیبَ عَنْهُ مُحِبٌّ لَکَ غَداً حَتَّى یَرِدَ الْحَوْضَ مَعَک‏.

[5] . وَ حَدَّثَنِی الْقَاضِی السُّلَمِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو حَفْصٍ الْعَتَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَافِظُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو حُصَیْنٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیُ‏ قِرَاءَةً قَالَ حَدَّثَنَا عُبَادَةُ بْنُ زِیَادٍ الْأَزْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا کَادِحُ بْنُ جَعْفَرٍ الْعَابِدُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ لَهِیعَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زِیَادٍ الْإِفْرِیقِیِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِفَتْحِ خَیْبَرَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی الْمَسِیحِ ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِکَ فَاسْتَشْفَوْا بِهِ وَ لَکِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَکُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ وَ تَرِثَنِی وَ أَرِثَکَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ أَنَّکَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِی وَ أَنْتَ غَداً فِی الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّی وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ أَنَّکَ عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یُکْسَى مَعِی وَ أَنَّکَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِی وَ أَنَّ شِیعَتَکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أَشْفَعُ لَهُمْ وَ یَکُونُونَ غَداً فِی الْجَنَّةِ جِیرَانِی وَ أَنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ أَنَّ سَرِیرَتَکَ سَرِیرَتِی وَ عَلَانِیَتَکَ عَلَانِیَتِی وَ أَنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی وَ أَنَّکَ مُنْجِزٌ عِدَاتِی وَ أَنَّکَ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْأُمَّةِ یَعْدِلُکَ عِنْدِی وَ أَنَّ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ وَ أَنَّ الْإِیمَانَ خَالَطَ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنَّهُ لَا یَرِدُ عَلَى الْحَوْضِ مُبْغِضٌ لَکَ وَ لَنْ یَغِیبَ عَنْهُ مُحِبٌّ لَکَ «1» حَتَّى یَرِدَ عَلَیَّ الْحَوْضَ مَعَکَ یَا عَلِیُّ فَخَرَّ عَلِیٌّ ع سَاجِداً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیَّ بِالْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنِی الْقُرْآنَ وَ حَبَّبَنِی إِلَى خَیْرِ الْبَرِیَّةِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ إِحْسَاناً مِنْهُ إِلَیَّ وَ فَضْلًا مِنْهُ عَلَیَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ مِنْ بَعْدِی‏

[6] . احادیث با این مضمون که شیعیان با وجوه نورانی در قیامت محشور می‌شوند بسیار زیاد است که موارد فوق تنها مشتی از نمونه خروار بود و برخی دیگر ذیل آیه «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ‏» (آل عمران/106) ان شاء الله خواهد آمد؛ و از باب نمونه برخی دیگر در اینجا تقدیم می‌شود:

مثلا در خطبه الوسیله:

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 25

 

همچنین در بشارة المصطفى لشیعة المرتضى (ط - القدیمة)، النص، ص: 155

[7]. این حدیث قبلا در جلسه 966، حدیث2 نیز گذشت: https://yekaye.ir/an-nesa-4-36/

[8] . قَالَ جَعْفَرٌ: وَ حَدَّثَنِی حُمَیْدُ بْنُ شُعَیْبٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إِنَّ الْمُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قَدْ أَضَاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَ نُورُ أَجْسَادِهِمْ وَ نُورُ مَنَابِرِهِمْ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُعْرَفُونَ بِهِ، فَیُقَالُ: هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.

[9] . عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ مُرْسَلًا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قَدْ أَضَاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ [وَ] أَجْسَادِهِمْ وَ نُورُ مَنَابِرِهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُعْرَفُوا بِالْمُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ

[10] . أَبِی ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ المتحابین [الْمُتَحَابُّونَ‏] فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قَدْ أَضَاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ وَ نُورُ مَنَابِرِهِمْ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُعْرَفُوا أَنَّهُمُ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

 


1124) سوره عبس (80) آیه 38 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (قسمت ا

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ

3 شعبان 1445 24/11/1402

ترجمه

چهره‌هایی [رخسارهایی] در آن روز تابناک [نمایان و درخشان] است؛

 

اختلاف قرائت

مُسْفِرَةٌ [1]

نکات ادبی

وُجُوهٌ 

قبلا بیان شد که ماده «وجه» در اصل دلالت دارد بر مقابل چیزی قرار گرفتن؛ «مواجهه» یعنی وجه یک نفر در مقابل وجه دیگری قرار بگیرد، و «وِجهَة» (وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ؛ بقره/148) آن سمت و جهتی است که از آن سمت با اشیاء و امور روبرو می‌شویم؛ و اصل کلمه‌ی «جهت» همان «وجهة» بوده که واو اول آن افتاده است. البته برخی اصل «وجه» را در مورد «صورت» (عضوی از اعضای بدن) دانسته‌اند و گفته‌اند چون انسان به هر چیزی بخواهد روی آورد و توجه کند با صورتش به آن رو می‌کند، کلمه «وجه» ابتدا به معنای «جهتی که هر چیزی با آن جهت به چیزی رو می‌آورد»، و سپس به معنای بُعد شریفتر هر چیزی، به کار رفته است، چنانکه تعبیر «وجه النهار» (آل‌عمران/72) بدین معناست؛ و به «مقصد» هم وجه و جهت و وجهة می‌گویند از این جهت که انسان بدان رو می‌آورد، و کلمه «جاه» (که در اصل به معنای حرمت و منزلت و آبروست) را هم مقلوب شده از کلمه «وجه» دانسته‌اند با این تفاوت که «وجه» را برای «صورت» هم به کار می‌برند اما «جاه» را فقط برای حظ و بهره‌ای که انسان دارد به کار می‌برند.

«وجه» هر چیزی به حَسَب خودش است؛ لذا در امور مجرد و خصوصا خداوند، وجه به معنای «صورت» نیست بلکه تعبیر «وجه الله» یعنی آن بُعدی که هنگامی که انسان با دل خود به خدا روی می‌آورد از آن بُعد به خدا روی می‌آورد یا خداوند از آن جهت به انسان توجه می‌کند.

جلسه 249 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/

همچنین اشاره شد که سید مرتضی در امالی (ج1، ص159) بعد از اینکه معانی مختلف درباره وجه را می‌آورد می‌گوید یکی از معانی وجه «خود ذات شخص» است چنانکه در آیات «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص/88) یعنی هر چیزی جز خدا هلاک می‌شود و یا در آیه «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام‏» (الرحمن/26-27) یعنی فقط پروردگارت باقی می‌ماند (جلسه 381 https://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/#_ftn8). بر همین اساس، اینکه وجوه چنین درخشان و نورانی است، می‌تواند به معنای ذات شخص باشد، نه فقط رخسار او.

یَوْمَئِذٍ

درباره کلمه «یوم» و ترکیب آن با «إذ» ذیل آیه 34 (جلسه 1120) توضیحاتی گذشت.

مُسْفِرَةٌ

درباره ماده «سفر» در آیه 15 همین سوره توضیح داده شد؛ جلسه 1101 https://yekaye.ir/ababsa-80-15/

حدیث

ذیل آیه 28 (جلسه 1114 حدیث7 https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانسته‌اند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کرده‌اند. که در آنجا آمد:

سپس خداوند عز و جل کسانی که تولای امیرالمومنین را پذیرفتند و از دشمنانش تبری جستند را یاد کرد و فرمود: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ؛ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ». حتی اگر این مطلب سخن خود مرحوم قمی باشد مویدات روایی فراوانی در کلمات معصومین ع دارد که در احادیث 2 تا 6 به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

همچنین حدیث4 ذیل آیه 37 (جلسه 1123 https://yekaye.ir/ababsa-80-37) مربوط به این آیه هم می‌باشد. اما احادیث دیگر:

الف. مصداق اصلی آن: پیامبر ص و اهل بیت ع و پیروان راستین ایشان

1) از انس‌بن‌مالک روایت شده است که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) درباره‌ی آیه: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» پرسیدم.

فرمود: «ای انس! آن، چهره‌های ما فرزندان عبدالمطلّب است، من و علی (علیه السلام) و حمزه (رحمة الله علیه) و جعفر (رحمة الله علیه) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)؛ از قبرهایمان بیرون می‌آییم درحالی‌که نور چهره‌ی ما در روز قیامت مانند آفتاب نیمروز است. خداوند می‌فرماید: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ یعنی با نور در صحنه‎ی قیامت روشنایی می‌دهد....

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص423

أَخْبَرَنَا عَقِیلُ بْنُ الْحُسَیْنِ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجُمَحِیُّ بِمَکَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْبَغَوِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ:

سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ قَوْلِهِ: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ قَالَ: یَا أَنَسُ هِیَ وُجُوهُنَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ، نَخْرُجُ مِنْ قُبُورِنَا وَ نُورُ وُجُوهِنَا کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» یَعْنِی مُشْرِقَةٌ بِالنُّورِ فِی أَرْضِ الْقِیَامَةِ ...

ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد.

ب. ابان بن تغلب در روایتی از امام صادق ع درباره وجه تسمیه حضرت زهرا به «زهراء» (که به معنای درخشنده و تابناک است) می‌پرسد.

امام صادق ع توضیحاتی می‌دهند که درخشنده و تابناک بودن ایشان را عمدتا ناظر به نوری معرفی می‌کنند که از نماز و معنویت حضرت زهرا س در صبح و ظهر و شب از محراب عبادتشان برای امیرالمومنین ساطع می‌شد و برخی از مردم هم آن را می‌دیدند؛ و نهایتا می‌فرمایند:

و همچنان این نور در چهره آن حضرت بود تا وقتى که حضرت امام حسین علیه السّلام هم متولّد شدند؛ و آن نور در چهره‌‌هاى ما امامان می‌گردید از این امام به آن امام، تا روز قیامت.

علل الشرائع، ج‏1، ص180

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ سَهْلٍ الصَّیْقَلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الدَّارِمِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهُرْمُزَانِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَتِ الزَّهْرَاءُ ع زَهْرَاءَ؟

فَقَالَ« لِأَنَّهَا تَزْهَرُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی النَّهَارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بِالنُّورِ کَانَ یَزْهَرُ نُورُ وَجْهِهَا صَلَاةَ الْغَدَاةِ ...[2]

فَلَمْ یَزَلْ ذَلِکَ النُّورُ فِی وَجْهِهَا حَتَّى وُلِدَ الْحُسَیْنُ ع فَهُوَ یَتَقَلَّبُ فِی وُجُوهِنَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فِی الْأَئِمَّةِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِمَامٍ بَعْدَ إِمَامٍ.

 

2) الف. ابان بن تغلب روایت کرده است که امام صادق ع فرمودند:

همانا خداوند شیعیان ما را روز قیامت علی‌رغم گناهان و عیوبی که دارند [که بابت آنها در جای خود باید جوابگو باشند] برمی‌انگیزاند در حالی که چهره‌هایشان روشن و شرمگاههایشان پوشیده، و از هر ترس و هراسی ایمن‌اند؛ راه برایشان هموار گردیده و شداید از ایشان رخت بربسته، بر مرکبهایی یاقوت‌نشان سوارند و همچنان در بهشت رهسپارند و بند کفشهایی از نور دارند که می‌درخشد؛ سفره‌ها برایشان پهن شده و در حال خوردن‌اند در حالی که مردم در حال حساب پس دادن‌اند؛ و این همان سخن خداود تبارک و تعالی است که فرمود: البته کسانى که از ما براى آنها نیکى رقم خروده، آنان از آن آتش به دور نگاه داشته خواهند بود؛ آنها اندک صداى آن را هم نمى‏شنوند و در آنچه جان‏هایشان بدان میل کند جاودانند» (انبیاء/101-102).

المحاسن، ج‏1، ص179؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص324[3]؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص842[4]

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الدُّهْنِیِ‏ وَ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ شِیعَتَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى مَا فِیهِمْ مِنْ ذُنُوبٍ أَوْ غَیْرِهِ [/ وَ عُیُوبٍ][5] مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ مَسْتُورَةً عَوْرَاتُهُمْ آمِنَةً رَوْعَتُهُمْ [/ رَوْعَاتُهُمْ] قَدْ سَهُلَتْ لَهُمُ الْمَوَارِدُ وَ ذَهَبَتْ عَنْهُمُ الشَّدَائِدُ یَرْکَبُونَ نُوقاً مِنْ یَاقُوتٍ فَلَا یَزَالُونَ یَدُورُونَ خِلَالَ الْجَنَّةِ عَلَیْهِمْ شُرُکٌ [شراک] مِنْ نُورٍ یَتَلَأْلَأُ، تُوضَعُ لَهُمُ الْمَوَائِدُ فَلَا یَزَالُونَ یَطْعَمُونَ وَ النَّاسُ فِی الْحِسَابِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی کِتَابِهِ «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون‏»

در روایت فوق که از طریق برقی روایت شده چنانکه مشاهده می‌شود تعبیر «مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ» آمده است و به همین صورت در شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام (ج‏3، ص442)[6] از امام باقر ع نیز روایت شده است.

اما این روایت را برخی دیگر از علما از طریق شیخ صدوق نیز از جمیل بن دراج روایت کرده‌اند که در نقل تفسیر البرهان از شیخ، تعبیر «مسفرة وُجُوهُهُمْ» است که کاملا با این آیه تناسب دارد؛ هرچند در نقل تاویل الآیات از شیخ، این تعبیر به صورت «مُنْتَضَرةً وُجُوهُهُمْ» آمده است.

شبیه این مطلب در گفتگویی بین سماعة و امام صادق ع نیز آمده است:

ب. سماعه بن مهران روایت کرده است که:

امام صادق ع به من فرمودند: سماعه! محبتت به برادران [دینی] ات چگونه است؟

گفتم: فدایت شوم! به خدا سوگند که آنان را دوست دارم و بدانان مودت می‌ورزم.

فرمود: سماعه! اگر دیدی که مردی نسبت به برادران [دینی] اش محبت شدید دارد بدان که در دینش هم همین طور است. سماعه! همانا خداوند شیعیان ما را روز قیامت علی‌رغم عیوبی که در آنهاست و گناهانی که دارند [که بابت آنها در جای خود باید جوابگو باشند] برمی‌انگیزاند در حالی که چهره‌هایشان روشن و شرمگاههایشان پوشیده، و از هر ترس و هراسی ایمن‌اند؛ راه برایشان هموار گردیده و شداید از ایشان رخت بربسته، مردم ناراحتند و آنان ناراحت نیستند، مردم به فزع درآمده‌اند و آنان احساس فزع نکنند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «و آنها در آن روز از فزع در امانند» (نمل/89).

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏3، ص436

 [سماعة] بن مهران، قال: قال لی أبو عبد اللّه علیه السلام:

یا سماعة، کیف حبک لا خوانک؟

قلت: جعلت فداک، و اللّه انی احبهم و أودهم.

قال: یا سماعة إذا رأیت الرجل شدید الحبّ لاخوانه فهکذا هو فی دینه.

یا سماعة إن اللّه یبعث شیعتنا یوم القیامة على ما فیهم من عیوب، و لهم من ذنوب، مبیضة وجوههم، مستورة عوراتهم، آمنة روعاتهم قد سهلت مواردهم و ذهبت عنهم الشدائد، یحزن الناس و لا یحزنون، یفزع الناس و لا یفزعون، و ذلک قوله تعالى «مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»

شبیه این مطلب احادیث دیگری از سایر اهل بیت ع نیز آمده است؛ مثلا از رسول الله ص در المحاسن (ج‏1، ص179)[7]، از امیرالمومنین ع قرب الإسناد (ص102)[8]، از امام باقر ع در بشارة المصطفى لشیعة المرتضى (ص47)[9]. در اینجا فقط یک مورد دیگر که توسط تعدادی از امامان روایت شده است تقدیم می‌شود:

ج. امام صادق ع از پدرشان از جدشان روایت کرده‌اند که:

رسول الله ص به علی ع فرمودند: یا علی! همانا امتم در گِل برایم متمثل شدند و من ارواح کوچک و بزرگشان را پیش از اینکه اجسادشان آفریده شود دیدم؛ و من بر تو و شیعیانت عبور کردم و برایتان استغفار نمودم.

علی ع فرمود: یا رسول الله ص! در مورد آنها باز هم برایم بگو!

فرمود: باشد علی جان! تو و شیعیانت از قبرهایتان بیرون می‌آیید در حالی که چهره‌هایتان همچون ماه شب چهارده است و شداید از شما رخت بربسته و غمها از شما رفته است؛ تحت سایه عرش سایه می‌گیرید؛ مردم می‌ترسند و نمی‌ترسید و مردم ناراحتند و ناراحت نیستید؛ و برای شما سفره‌ای پهن می‌شود در حالی که مردم مشغول حساب و کتابشان‌اند.

فضائل الشیعة، ص31

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ: یَا عَلِیُّ لَقَدْ مُثِّلَتْ إِلَیَّ أُمَّتِی فِی الطِّینِ حِینَ رَأَیْتُ صَغِیرَهُمْ وَ کَبِیرَهُمْ أَرْوَاحاً قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ أَجْسَادُهُمْ وَ إِنِّی مَرَرْتُ بِکَ وَ شِیعَتِکَ فَاسْتَغْفَرْتُ لَکُمْ.

فَقَالَ عَلِیٌّ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ زِدْنِی فِیهِمْ.

قَالَ: نَعَمْ یَا عَلِیُّ تَخْرُجُ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ مِنْ قُبُورِکُمْ وَ وُجُوهُکُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ قَدْ فُرِّجَتْ عَنْکُمُ الشَّدَائِدُ وَ ذَهَبَتْ عَنْکُمُ الْأَحْزَانُ تَسْتَظِلُّونَ تَحْتَ الْعَرْشِ تَخَافُ النَّاسُ وَ لَا تَخَافُونَ وَ تَحْزَنُ النَّاسُ وَ لَا تَحْزَنُونَ وَ تُوضَعُ لَکُمْ مَائِدَةٌ وَ النَّاسُ فِی الْمُحَاسَبَةِ.

 

3) در برخی منابع اهل سنت درباره برخی از افراد با چهره نورانی در قیامت حدیثی آمده است که متاسفانه در اغلب منابع دیگر اهل سنت، اسم آن افراد حذف شده است:

الف. ابوهریره روایت کرده است که رسول الله ص فرمودند:

همانا در میان بندگان خداوند بندگانی هستند که پیامبران به حال آنان غبطه می‌خورند؛ همدیگر را به واسطه روح و رحمت خداوند و نه به خاطر مال یا چیزی از زندگی دنیا، دوست دارند؛ چهره‌هایشان سراسر نور است؛ هنگامی که [در عرصه قیامت] همه می‌ترسند آنان ترسی ندارند؛ و هنگامی که همه ناراحتند آنان ناراحتی‌ای ندارند. آیا می‌دانید آنان کیانند؟

گفتند: خیر؛ یا رسول الله ص!

فرمودند: آنان علی بن ابی‌طالب و حمزه فرزند عبدالمطلب و جعفر و عقیل [فرزندان ابوطالب] هستند؛ سپس رسول الله ص این آیه را قرائت کردند: «همانا اولیاء‌ الله نه ترسی ندارند و نه ناراحت نمی‌شوند» (یونس/62).

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص354

أَخْبَرَنَا عَقِیلٌ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِیٌّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْجُمَحِیِّ بِمَکَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْبَغَوِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ مِنَ الْعِبَادِ عِبَاداً یَغْبِطُهُمُ الْأَنْبِیَاءُ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ مَالٍ وَ لَا عَرَضٍ مِنَ الدُّنْیَا، وُجُوهُهُمْ نُورٌ، لَا یَخَافُونَ إِذَا خَافَ النَّاسُ، وَ لَا یَحْزَنُونَ إِذَا حَزِنُوا، أَ تَدْرُونَ مَنْ هُمْ؟

قُلْنَا: لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ: [هُمْ‏] عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرٌ وَ عَقِیلٌ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».

ب. اما ابی‌داوود این واقعه را با سندی متفاوت از قول عمر ین خطاب چنین روایت کرده است:

پیامبر ص فرمودند: همانا در میان بندگان خداوند مردمانی هستند که پیامبر ص و شهید نیستند اما روز قیامت پیامبران و شهداء به حال آنان به خاطر جایگاهشان در پیشگاه خداوند غبطه می‌خورند.

به ایشان گفته شد: یا رسول الله! به ما خبر بده که آنان کیانند؟

فرمودند: آنان همدیگر را به واسطه روح و رحمت خداوند و نه به خاطر اینکه خویشاوندی‌ای میانشان باشد یا مالی به دست آورند دوست دارند؛ به خدا سوگند چهره‌هایشان سراسر نور است و آنان بر نورند؛ هنگامی که [در عرصه قیامت] همه می‌ترسند آنان ترسی ندارند؛ و هنگامی که همه ناراحتند آنان ناراحتی‌ای ندارند. و این آیه را قرائت کردند: «همانا اولیاء‌ الله نه ترسی ندارند و نه ناراحت نمی‌شوند» (یونس/62).

سنن أبی داود، ج3، ص311

حَدَّثَنَا زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ وَعُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ ، قَالَا: نَا جَرِیرٌ ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ الْقَعْقَاعِ ، عَنْ أَبِی زُرْعَةَ بْنِ عَمْرِو بْنِ جَرِیرٍ ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ:

 قَالَ النَّبِیُّ ص: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللهِ لَأُنَاسًا مَا هُمْ بِأَنْبِیَاءَ وَلَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمُ الْأَنْبِیَاءُ وَالشُّهَدَاءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِمَکَانِهِمْ مِنَ اللهِ. قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ. تُخْبِرُنَا مَنْ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ قَوْمٌ ‌تَحَابُّوا ‌بِرُوحِ ‌اللهِ عَلَى غَیْرِ أَرْحَامٍ بَیْنَهُمْ، وَلَا أَمْوَالٍ یَتَعَاطَوْنَهَا، فَوَاللهِ إِنَّ وُجُوهَهُمْ لَنُورٌ وَإِنَّهُمْ لعَلَى نُورٍ، لَا یَخَافُونَ إِذَا خَافَ النَّاسُ، وَلَا یَحْزَنُونَ إِذَا حَزِنَ النَّاسُ، وَقَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»

ج. و جالبتر اینکه بیهقی عین همین روایت را از همان ابوهریره بدین صورت روایت کرده است:

رسول الله ص فرمودند: خداوند عز و جل می‌فرماید: همانا در میان بندگانم بندگانی هستند که پیامبران و شهداء به حال آنان غبطه می‌خورند.

به ایشان گفته شد: یا رسول الله! آنان کیانند؟ که ما هم دوستشان بداریم؟

فرمودند: آنان همدیگر را به واسطه روح و رحمت خداوند و نه به خاطر مال یا خویشاوندی، دوست دارند؛ چهره‌هایشان سراسر نور است بر منابری از نور؛ هنگامی که [در عرصه قیامت] همه می‌ترسند آنان ترسی ندارند سپس این آیه را قرائت کردند: «همانا اولیاء‌ الله نه ترسی ندارند و نه ناراحت نمی‌شوند» (یونس/62).

شعب الإیمان، ج6، ص485

أخبرنا ‌حمزة بن عبد العزیز بن محمد الصیدلانی قال: نا عبد الله بن محمد بن منازل قال: نا أسماعیل بن قتیبة قال: نا (عبید) الله بن یعیش قال: نا محمد بن فضیل عن أبیه عن عمارة بن القعقاع عن أبی زرعة عن أبی هریرة قال:

قال رسول الله ص: «یقول الله عز وجل: إن من عبادی لعبادا یغبطهم الأنبیاء والشهداء».

قیل: من هم یا رسول الله لعلنا نحبهم؟

قال: هم قوم ‌تحابوا ‌بروح ‌الله على غیر أموال ولا أنساب وجوههم نور على منابر من نور لا یخافون إذا خاف الناس ثم تلا هذه الآیة: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون».

برای مشاهده شواهد دیگری از این مطلب در منابع اهل سنت، به پایان روایت 4 مراجعه شود.

 

4) الف. از امام صادق ع از پدرشان از جدشان از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

خداوند روز قیامت بندگانی را برمی‌انگیزاند که نور در چهره‌هایشان موج می‌زند، بر آنان لباسی از نور است، روی منبرهایی از نور، به دستشان عصایی از نور، در سمت راست و چپ عرش، به منزله پیامبران در حالی که پیامبر نیستند؛ و به منزله شهدا در حالی که شهید نیستند.

شخصی برخاست و گفت: یا رسول الله ص! من از آنهایم؟

فرمود: خیر.

شخص دیگری برخاست و گفت: یا رسول الله ص! من از آنهایم؟

فرمود: خیر.

گفت: آنان کیستند یا رسول الله؟

حضرت دست بر شانه علی ع گذاشت و فرمود: این و شیعیانش.

قرب الإسناد، ص102

الْحَسَنُ بْنُ ظَرِیفٍ، عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

یَبْعَثُ اللَّهُ عِبَاداً یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَهَلَّلُ وُجُوهُهُمْ نُوراً، عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ مِنْ نُورٍ، فَوْقَ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، بِأَیْدِیهِمْ قُضْبَانٌ مِنْ نُورٍ، عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ وَ عَنْ یَسَارِهِ، بِمَنْزِلَةِ الْأَنْبِیَاءِ وَ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ، وَ بِمَنْزِلَةِ الشُّهَدَاءِ وَ لَیْسُوا بِشُهَدَاءَ.

فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا مِنْهُمْ؟

فَقَالَ: لَا.

فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا مِنْهُمْ؟

فَقَالَ: لَا.

فَقَالَ: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟

قَالَ: فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى مَنْکِبِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامَ فَقَالَ: هَذَا، وَ شِیعَتُهُ»

ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

در سمت راست عرش جماعتی هستند بر منبرهایی از نور که چهره‌هایشان نورانی است، پیامبران و شهدا به حال آنان غبطه می‌خورند در حالی که نه از پیامبرانند و نه از شهدا.

ابوبکر گفت: یا رسول الله ص! آنان کیستند؟ حضرت پاسخی نداد.

عمر گفت: آنان کیستند یا رسول الله ص؟ حضرت پاسخی نداد.

علی ع گفت: آنان کیستند یا رسول الله؟

حضرت فرمود: آنان شیعیان تو‌ هستند و تو امامشان هستی.

الأصول الستة عشر، ص315

خَلَّادٌ رَفَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، قَالَ:

إِنَّ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ یَغْبِطُهُمُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ.

فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ! مَنْ هُمْ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ.

فَقَالَ عُمَرُ: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ.

فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟

قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: هُمْ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ.

ج. از ابن عباس روایت شده که رسول الله ص فرمود: محبت علی ع بدیها را می‌بلعد و از بین می‌برد چنانکه آتش هیزم را می‌بلعد.

و از عامر جُهَنی روایت شده که رسول الله ص وارد مسجد شدند در حالی که ما در گوشه‌ای از مسجد نشسته بودیم و در میانمان ابوبکر و عمر و عثمان و علی ع بودند. پیامبر ص آمدند و همان سمتی که علی ع بود، نشستند؛ نگاهی به چپ و راست انداختند و فرمودند:

در سمت راست عرش و در سمت چپ عرش، مردانی هستند بر منبرهایی از نور، که نور در چهره‌هایشان موج می‌زند.

ابوبکر برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله ص! من از آنهایم؟ فرمود: بنشین.

سپس عمر برخاست و مثل همین را گفت و پیامبر ص فرمود: بنشین.

ابن مسعود که چنین دید برخاست و کاملا ایستاد و گفت: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله ص! آنها را برایمان توصیف کنید که آنها را از روی وصفشان بشناسیم

حضرت بر شانه علی ع زد و فرمود: این شیعیانش؛ آنان‌اند که رستگارانند.

فضائل الشیعة، ص12-13

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ أَیُّوبَ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَأْکُلُ [الذُّنُوبَ‏] السَّیِّئَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُسْتَفَادِ بْنِ مُحْیِی قَالَ حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَى بْنِ أَبَانٍ الْقِسْطَاطُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ عَامِرٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ:

دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ وَ نَحْنُ جُلُوسٌ وَ فِینَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَلِیٌّ ع فِی نَاحِیَةٍ فَجَاءَ النَّبِیُّ ص فَجَلَسَ إِلَى جَانِبِ عَلِیٍّ ع فَجَعَلَ یَنْظُرُ یَمِیناً وَ شِمَالًا؛ ثُمَّ قَالَ:

إِنَّ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ وَ عَنْ یَسَارِ الْعَرْشِ لَرِجَالًا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ تَتَلَأْلَأُ وُجُوهُهُمْ نُوراً.

قَالَ فَقَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْهُمْ؟ قَالَ: اجْلِسْ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ عُمَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِکَ؛ فَقَالَ لَهُ: اجْلِسْ!

فَلَمَّا رَأَى ابْنُ مَسْعُودٍ مَا قَالَ لَهُمَا النَّبِیُّ ص، قَامَ حَتَّى اسْتَوَى قَائِماً عَلَى قَدَمَیْهِ؛ ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْهُمْ لَنَا نَعْرِفْهُمْ بِصِفَتِهِمْ.

قَالَ: فَضَرَبَ عَلَى مَنْکِبِ عَلِیٍّ ع ثُمَّ قَالَ: هَذَا وَ شِیعَتُهُ هُمُ الْفَائِزُونَ.

د. از امام صادق ع از پدرشان از جدشان از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

چون روز قیامت شود جماعتی را می‌آورند، برمنبرهایی از نور که چهره‌هایشان می‌درخشد همچون ماه شب چهارده؛ و اولین و آخرین به حال آنان غبطه می‌خورند. سپس ساکت شدند و سه بار این کلام را تکرار کردند.

عمر گفت: پدر و مادرم فدایت! آیا آنان شهدایند؟

فرمود: آنان شهدایند؛ و نه آن شهدایی که گمان می‌کنید.

گفت: آنان اوصیائند؟

فرمود: آنان اوصیائند؛ و نه آن اوصیائی که گمان می‌کنید.

گفت: آنان از اهل آسمانند یا از اهل زمین؟

فرمود: آنان از اهل زمین‌اند.

گفت: به من خبر دهید که آنان کیستند؟

حضرت با دست اشاره‌ای به حضرت علی ع کرد و فرمود: این و شیعیانش؛ کسی نیست که بغض او را به دل داشته باشد در میان قریش، مگر اهل قتل و زنا باشد؛ و در میان انصار، مگر یهودی باشد؛ و در میان عرب، مگر حرامزاده باشد؛ و در میان سایر مردم، مگر شقاوتمند باشد. ای عمر! دروغ می‌گوید کسی که گمان می‌کند مرا دوست دارد و از علی ع بدش می‌آید.

فضائل الشیعة، ص30

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِأَقْوَامٍ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ تَتَلَأْلَأُ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ یَغْبِطُهُمُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ؛ ثُمَّ سَکَتَ؛ ثُمَّ أَعَادَ الْکَلَامَ ثَلَاثاً.

فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی هُمُ الشُّهَدَاءُ؟

قَالَ: هُمُ الشُّهَدَاءُ وَ لَیْسَ هُمُ الشُّهَدَاءُ الَّذِینَ تَظُنُّونَ!

قَالَ: هُمُ الْأَوْصِیَاءُ؟

قَالَ: هُمُ الْأَوْصِیَاءُ وَ لَیْسَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ الَّذِینَ تَظُنُّونَ.

قَالَ: فَمِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ أَوْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ؟

قَالَ: هُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ.

قَالَ: فَأَخْبِرْنِی مَنْ هُمْ؟

قَالَ: فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ: هَذَا وَ شِیعَتُهُ؛ مَا یُبْغِضُهُ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا سِفَاحِیٌّ وَ لَا مِنَ الأنهار (کذا) [الْأَنْصَارِ] إِلَّا یَهُودِیٌّ وَ لَا مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا دَعِیٌّ وَ لَا مِنْ سَائِرِ النَّاسِ إِلَّا شَقِیٌّ. یَا عُمَرُ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُ عَلِیّاً.

ه. از امام باقر ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

روز قیامت جماعتی را می‌آورند که لباسهایی که بر تن دارند از نور است و چهره‌هایشان پر از نور است؛ به آثار سجود شناخته می‌شوند، از یکایک صفوف می‌گذرند تا در پیشگاه پروردگار عالمین قرار می‌گیرند و پیامبران و فرشتگان و شهدا و صالحان به حال آنان غبطه می‌خورند.

عمر گفت: یا رسول الله! اینان چه کسانی‌اند که پیامبران و فرشتگان و شهدا و صالحان به حال آنان غبطه می‌خورند.

فرمود: اینان شیعیان مایند و علی ع امامشان است.

فضائل الشیعة، ص31

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ وَ عَامِرِ بْنِ السِّمْطِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَوْمٌ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ مِنْ نُورٍ عَلَى‏ وُجُوهِهِمْ نُورٌ یُعْرَفُونَ بِآثَارِ السُّجُودِ یَتَخَطَّوْنَ صَفّاً بَعْدَ صَفٍّ حَتَّى یَصِیرُوا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ الْعَالَمِینَ یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ وَ الْمَلَائِکَةُ وَ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ.

قَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَنْ هَؤُلَاءِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الَّذِینَ یَغْبِطُهُمُ النَّبِیُّونَ وَ الْمَلَائِکَةُ وَ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ؟

قَالَ: أُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ عَلِیٌّ إِمَامُهُمْ.

این مضمون که پیامبر ص از کسانی در قیامت نام بردند که انبیاء به حال آنان غبطه می‌خورند و عمر این سوال را کرد در منابع اهل سنت از قول خود عمر و دیگران هم روایت شده هرچند تعبیر شیعه را ندارد. مثلا:

و. عمر بن خطاب گفته است که شنیدم رسول الله ص می‌فرمود: همانا در میان بندگان خداوند بندگانی هستند که از پیامبران و شهدا نیستند ولی پیامبران و شهدا به خاطر جایگاهشان در پیشگاه خداوند متعال در روز قیامت به حال آنان غبطه می‌خورد.

گفته شد: یا رسول الله ص به ما خبر بده که آنها کیستند و چه کاری انجام داده‌اند که ما هم آنها را دوست بداریم.

فرمود: آنان جماعتی‌اند که در راه خداوند همدیگر را دوست دارند بدون اینکه رابطه خویشاوندی‌ای بینشان باشد و قرار باشد به مالی از همدیگر دست پیدا کنند؛ پس به خدا سوگند چهره هایشان سراسر نور است و بر منابری از نور هستند؛ نمی‌ترسند وقتی که مردم می‌ترسند و ناراحت نمی‌شوند وقتی که مردم ناراحتند. سپس این آیه را تلاوت کردند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس/62).

الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج8، ص357

قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِی هَذِهِ الْآیَةِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یقول: إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ عِبَادًا مَا هُمْ بِأَنْبِیَاءَ وَلَا شُهَدَاءَ ‌تَغْبِطُهُمُ ‌الْأَنْبِیَاءُ وَالشُّهَدَاءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِمَکَانِهِمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى

قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، خَبِّرْنَا مَنْ هُمْ وَمَا أَعْمَالُهُمْ فَلَعَلَّنَا نُحِبُّهُمْ.

قَالَ: هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا فِی اللَّهِ عَلَى غَیْرِ أَرْحَامٍ بَیْنَهُمْ وَلَا أَمْوَالٍ یَتَعَاطَوْنَ بِهَا فَوَاللَّهِ إِنَّ وُجُوهَهُمْ لَنُورٌ وَإِنَّهُمْ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ لَا یَخَافُونَ إِذَا خَافَ النَّاسُ وَلَا یَحْزَنُونَ إِذَا حَزِنَ النَّاسُ. ثُمَّ قَرَأَ: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ».

شبیه همین مضمون با اندک تفاوتی در عبارات در دو کتاب «مسند» (ص6)[10] و «الزهد والرقائقِ» (ص248) [11] نوشته ابن المبارک (م181) یا «الجامع» معمر بن راشد (ج11، ص201)[12] و «مسند أحمد» (ج37، ص530)[13] و با عباراتی متفاوت‌تر در «مسند أحمد» (ج36، ص399)[14] و «سنن الترمذی» (ج4، ص597)[15] و «صحیح ابن حبان» (ج1، ص473)[16] و «المعجم الکبیر للطبرانی» (ج3، ص290)[17] و ... آمده است.

 

 


 

[5] . در محاسن به جای «و عیوب» عبارت «أَوْ غَیْرِهِ» آمده است که به احتمال زیاد اشتباه ناسخ است؛ هرچند که در بحار هم به همین صورت از محاسن نقل شده است..

 


1123) سوره عبس (80) آیه 37 لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ... (تدبر)

 

تدبر

1) «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»

در قیامت، هرکس به فکر نجات خویش است و فرصت برای پرداختن به کار دیگران نیست. (تفسیر نور، ج‏10، ص390)

یعنی برای هرکس کار عظیم و درگیری مهمی هست که وی را از اینکه به حال و روز نزدیکانش توجهی داشته باشد باز می‌دارد و گرفتاری خودش چنان مشغولش می‌کند که وقت و فرصت و حال اضافه‌ای ندارد که بخواهد به کس دیگری بپردازد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص277[1]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص668[2])

حال چرا از تعبیر «یُغْنِیهِ» (بی‌نیازش می‌کند) برای این وضعیت استفاده کرد؟

الف. فاعل «یغنی»، شأن باشد و ضمیر «ه» به «امرء» برگردد؛ یعنی این شأن او را از دیگران بی‌نیاز می‌دارد؛ آنگاه:

الف.1. «یغنیه» در اینجا به معنای «یصرفه و یصده: وی را برمی‌گرداند و مانعش می‌شود» است؛ یعنی صرفا دلالت بر دلمشغولی شدید دارد و شواهدی بر این معنا در شعر عرب وجود دارد (ابن قتیبه، به نقل مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص62[3]).

الف.2. «یغنیه» در همان معنای بی‌نیاز کردن است؛ اما یک استعاره زیبا به کار رفته است، یعنی آن دلمشغولی‌اش به کار خویش تمام سینه وی را پر از همّ و غمّ کرده است و جایی برای غیر نگذاشته، شبیه ثروت و مال کثیری که تمام عرصه زندگی صاحبش را پر می‌کند (به نقل مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص62[4]).

الف.3. «یغنیه» در همان معنای بی‌نیاز کردن است؛ اما به‌ویژه اگر با توجه به آیات قبل مورد توجه قرار گیرد شاید به نکته لطیفی می‌خواهد اشاره کند: اگر توجه کنیم که نیازهای ما صرفا نیازهای مادی نیست متوجه می‌شویم عموم ما حتی وقتی که به کار نزدیکان و عزیزان خویش رسیدگی می‌کنیم و حاجت آنها را برآورده می‌سازیم، در حقیقت و باطن امر، داریم برای خود کاری می‌کنیم و یکی از نیاز درونی خود را اشباع می‌کنیم؛ ولی وقتی شأنی بیاید و همه نیازهای مرا اشباع کند، دیگر برای رسیدگی به دیگران هم اقدام نمی‌کنیم.

ب. فاعل «یغنی»، «امرء» باشد و ضمیر «ه» به شأن برگردد؛ یعنی او فقط این شأن را بی‌نیاز می‌کند. آنگاه:

ب.1. گویی آن شأن و کار، خودش یک نیازمندی است که وی با اهتمام بدان، به بی‌نیاز کردن آن اقدام کرده است؛ یعنی او فقط نیاز این شأن را برآورده می‌کند و به رفع نیاز کس دیگری، ولو از نزدیکترین افراد به او باشند، ابدا کاری ندارد.

ب.2. ...

ج. اگر قرائت دیگر این آیه «یعنیه» در نظر گرفته شود، آنگاه به نظر می‌رسد همین نکته که در (ب.1) ‌بیان شد به صورت صریح (یعنی بدون استعاره) مد نظر است؛ یعنی می‌خواهد بگوید وی فقط به این شأن عنایت دارد و به کس و چیز دیگری هیچ عنایت و توجهی ندارد.

د. ...

 

2) «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»

اگرچه در این آیه از فرار هر شخصی، از نزدیکترین نزدیکانش سخن گفته است؛ اما آیات دیگری و نیز روایات فراوانی داریم که به‌وضوح دلالت دارد که برخی افراد هستند که به دیگران توجه دارند. به نظر که نمونه بارز ایشان پیامبر اکرم ص است که چنانکه در حدیث 6 اشاره شد در روایات فراوانی که از شیعه و سنی و در آن واویلایی که هرکس فریاد می‌زند: «نفسی، نفسی» (خودم؛ خودم)، ایشان فریاد می‌زند: «أمتی، أمتی». چگونه بین این آیه و آن آیات و روایات می‌توان جمع کرد؟

الف. قیامت مواقف متعددی دارد؛ و این آیات و روایات ناظر به مواقف مختلف‌اند. مثلا:

الف.1. این موقف یک عمومیتی نسبت به همه دارد، اما در مواقف بعدی حال و روز افراد تفاوت می‌کند؛ و مثلا موقف گفتگوی اصحاب اعراف: «وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُون‏؛ أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُون‏» (اعراف/47-48).

الف.2. در این موقف چنان‌اند که هیچ توجهی به غیر ندارند؛ اما در مواقفی حساب و کتابشان چنان به هم گره خورده که بناچار با همدیگر بحث می‌کنند؛ همچون آیات زیر: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ‏؛ وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار» (بقره/166-167).

الف.3. ...

ب. برخی از انسانها به مقام مخلَصین می‌رسند؛ اینان در واقع تمام مراتب عالم را در همین دنیا درنوردیدند و پیش از اینکه به مرگ طبیعی بمیرند به مرگ ارادی وارد عوالم برتر شده‌اند؛ و عملا عرصه قیامت را پیشاپیش درنوردیده‌اندن و از این رو وقتی همه را در محضر احضار می‌کنند، اینان فوق محشرند و در زمره احضارشدگان قرار نمی‌گیرند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون‏؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین‏» (صافات/127-128) و از این رو، اضطراب و ترس و دلمشغولی‌ای که شامل حال عموم می‌شود، شامل اینان نمی‌شود، چنانکه از قبل بدیشان وعده داده شده که هیچ ترس و نگرانی‌ای نخواهند داشت: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» (یونس/62)؛ «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین‏؛ یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُون‏» (زخرف/67-68).

ج. در قیامت همه مشغول خویش‌اند؛ اما برخی از افراد زندگی‌شان در دنیا به نحوی بوده که لازمه این مشغولیتشان به خود، توجه و امداد نسبت به دیگران است؛ که این می‌تواند عاملی داشته باشد، مانند:

ج.1. چنان اهل معروف و کار خیر در حق دیگران بوده‌اند؛ که همین چنان در وجود آنها راسخ شده، که در قیامت تجلی می‌کند (احادیث7.الف تا 7.ج)

ج.2. حقی از جانب دیگران بر آنهاست؛ و این حق موجب می‌شود که وقتی به خود مشغول شوند ادای آن حق برعهده‌شان بیاید و از این باب، به دیگران توجه کنند (حدیث7.د)

ج.3. به خاطر هدایت‌گری‌ای که نسبت به دیگران داشته‌اند به مقام شفاعت می‌رسند؛ و شفاعت کردن آنان در حق دیگران، از جنس شفاعت رهبری است که بازتاب عمل خودشان است؛ نه امری خارج از وجودشان؛ از این رو هرکسی با امام خویش محشور می‌شود: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71)؛ که به این معنا، نه‌تنها دعوت‌کنندگان به سوی حق، بلکه امامان باطل نیز نوعی شفا‌عت‌گری برای وارد کردن پیروان خود به جهنم دارند؛ چنانکه خداوند در مورد فرعون می‌فرماید: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» (هود/98)

د. ...

 

 

 


[1] . و قوله (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ) فالمراد به الذکر من الناس و تأنیثه امرأة، فالمعنی إن کل انسان مکلف مشغول بنفسه لا یلتفت إلی غیره، من صعوبة الأمر و شدة أهواله. و الشأن الأمر العظیم، یقال: لفلان شأن من‏ الشأن أی له أمر عظیم، و أصله الواحد من شئون الرأس، و هو موضع الوصل من متقابلاته التی بها قوام أمره. و معنی (یغنیه) أی یکفیه من زیادة علیه أی لیس فیه فضل لغیره لما هو فیه من الامر الذی قد اکتنفه و ملأ صدره، فصار کالغنی عن الشی‏ء فی أمر نفسه لا تنازع الیه.

[2] . «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» أی لکل إنسان منهم أمر عظیم یشغله عن الأقرباء و یصرفه عنهم و معنی یغنیه یکفیه من زیادة علیه أی لیس فیه فضل لغیره لما هو فیه من الأمر الذی قد اکتنفه و ملأ صدره فصار کالغنی عن الشی‏ء فی أمر نفسه لا ینازع إلیه

[3] . و فی قوله: یُغْنِیهِ وجهان الأول: قال ابن قتیبة: یغنیه أی یصرفه و یصده عن قرابته و أنشد: « سیغنیک حرب بنی مالک عن الفحش و الجهل فی المحفل‏» أی سیشغلک، و یقال أغن عنی وجهک أی أصرفه.

[4] . الثانی: قال أهل المعانی: یغنیه أی ذلک الهم الذی بسبب خاصة نفسه قد ملأ صدره، فلم یبق فیه متسع لهم آخر، فصارت شبیها بالغنی فی أنه حصل عنده من ذلک المملوک شی‏ء کثیر.

 


) سوره عبس (80) آیه 37 لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ... (حدیث)

 

حدیث

ذیل آیه 28 (جلسه 1114 حدیث7 https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانسته‌اند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کرده‌اند. که در آنجا آمد: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» فرمود: مقصود مشغولیتی است که بواسطه آن از غیر آن مشغول می‌شود [= فرصت توجه به سایر امور و سایرین را پیدا نمی‌کند].

همچنین تمامی احادیثی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، و نیز حدیث1 ذیل آیه 36 (جلسه 1122 https://yekaye.ir/ababsa-80-36/) مربوط به این آیه هم می‌باشد. اما احادیث دیگر:

1) از سوده، یکی از همسران پیامبر ص روایت شده است که:

رسول الله ص فرمودند: در روز قیامت مردم پابرهنه و عریان و ختنه نشده [یا: در حالی که از دیگران دوری‌گزیده] برانگیخته می‌شوند؛ [اما در شدت ازدحام] تا حدی که عرق بر آنان لگام زده و به بناگوش رسیده است.

گفتم: ای رسول خدا! وای از این رسوایی! آیا عدّه‌ای از ما به عدّه‌ دیگر نگاه می‌کنند؟

حضرت فرمود: مردم از این امر [به کارهای مهمتر دیگری] مشغول‌اند [= هرکسی گرفتاری‌هایی دارد که فرصت توجه به دیگران را ندارد]؛ و سپس این آیه را تلاوت کردند: «برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند [یا: فقط بدان می‌پردازد]» (عبس/37).

مجمع البیان، ج‏10، ص668؛ مجموعة ورام، ج‏1، ص294؛ عدة الداعی و نجاح الساعی، ص175[1]

روی عن عطاء بن یسار عن سودة زوجة النبی ص قالت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یُبْعَثُ النَّاسُ [یَوْمَ الْقِیَامَةِ] عُرَاةً حُفَاةً غُرْلًا [عُزْلًا] یَلْجَمهُمُ الْعَرَقُ وَ یبلغ شحمة الْآذَانِ.

قَالَتْ [سَوْدَةُ زَوْجُ النَّبِیِّ ص رَاوِیَةُ الْحَدِیثِ] قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ [صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ] وَا سَوْأَتَاهْ! یَنْظُرُ بَعْضُنَا إلی بعض؟

فَقَالَ: شُغِلَ النَّاسُ عَنْ ذَلِکَ؛ و تلا رسول الله ص: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیه‏».

در منابع اهل سنت شبیه این گفتگو را علاوه بر سودة، از قول عایشه و ام سلمه هم مطرح کرده‌اند. رک: الدر المنثور، ج‏6، ص317[2]

 

2) از ابن‌عباس روایت شده که پیامبر ص به یهودیان خیبر نامه‌ای نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد. عالم ایشان به نام عبدالله بن سلام خدمت پیامبر ص آمد و سوالاتی پرسید که برخی از آنها قبلا ذکر شد.[3] از جمله اینکه:

عبدالله‌ بن ‌سلام گفت: به من بگو مردم در قیامت چگونه از گور برانگیخته می‌شوند؟

فرمود: «ای ابن سلام! برانگیخته می‌شوند در حالی که عریانند، پاها برهنه، شکمها خالی، دیده‌ها تیره و تار، و هراسان

گفت: آیا مردان به زنان می‌نگرند و زنان به مردان؟

فرمود: «برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند [یا: فقط بدان می‌پردازد]» (عبس/37) از شدت ترس و هراس قیامت.

بحار الأنوار، ج‏57، ص259

أقول وجدت فی بعض الکتب القدیمة هذه الروایة فأوردتها بلفظها و وجدتها أیضا فی کتاب ذکر الأقالیم و البلدان و الجبال و الأنهار و الأشجار مع اختلاف یسیر فی المضمون و تباین کثیر فی الألفاظ أشرت إلى بعضها فی سیاق الروایة و هی هذه: مَسَائِلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ کَانَ اسْمُهُ إِسْمَاوِیلَ فَسَمَّاهُ النَّبِیُّ ص عَبْدَ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:

لَمَّا بُعِثَ النَّبِیُّ ص أَمَرَ عَلِیّاً أَنْ یَکْتُبَ کِتَاباً إِلَی الْکُفَّارِ وَ إِلَی النَّصَارَی وَ إِلَی الْیَهُودِ فَکَتَبَ کِتَاباً أَمْلَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ ص فَکَتَبَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی یَهُودِ خَیْبَرَ أَمَّا بَعْدُ فَ«إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ ... وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» وَ السَّلامُ عَلی‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی‏ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ. ثُمَّ خَتَمَ الْکِتَابَ وَ أَرْسَلَهُ إِلَی یَهُودِ خَیْبَرَ فَلَمَّا وَصَلَ الْکِتَابُ إِلَیْهِمْ أَتَوْا إِلَی شَیْخِهِمْ ابْنِ سَلَام‏ ...

قَالَ: فَأَخْبِرْنِی کَیْفَ یَقُومُ الْخَلَائِقُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ الْقُبُورِ؟

قَالَ: یَا ابْنَ سَلَامٍ یَقُومُونَ عُرَاةً حُفَاةً أَبْدَانُهُمْ خَالِیَةٌ بُطُونُهُمْ مُظْلِمَةٌ أَبْصَارُهُمْ وَجِلَةٌ.

قَالَ: الرِّجَالُ یَنْظُرُونَ إِلَی النِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ یَنْظُرُونَ إِلَی الرِّجَالِ؟

قَالَ: هَیْهَاتَ یَا ابْنَ سَلَامٍ «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» مِنْ شِدَّةِ هَوْلِ الْقِیَامَةِ. ...

 

3)‌ حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابن‌مسعود آمده که مجموعه وصایایی است از ایشان خطاب به ابن‌مسعود؛ و در واقع، خطاب به تمامی مومنان. فرازهایی از آن قبلا گذشت.[4] در فرازی دیگر از آن حدیث آمده است:

ای ابن‌مسعود! آنچه تو را کفایت نکند از خود واگذار و بر تو باد به آنچه که تو را کفایت کند؛ چرا که خداوند متعال می‌فرماید: «برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند» (عبس/37).

مکارم الأخلاق، ص451

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ. فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِلَی مَتَی نَحْنُ عَلَی هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِیدَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ ...

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! دَعْ عَنْکَ مَا لَا یُغْنِیکَ وَ عَلَیْکَ بِمَا یُغْنِیکَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیه‏».

عبارت اول این حدیث در الوافی (ج‏26، ص212) به صورت «دع عنک ما لا یعنیک‏» (یعنی حرف «ع» به جای حرف «غ») آمده است؛ که ترجمه‌اش می‌شود: «آنچه را به تو مربوط نمی‌شود واگذار».

 

4) در فرازی از دعای امام سجاد ع در شبهای ماه مبارک رمضان که به دعای ابوحمزه ثمالی معروف است آمده است:

چه کسی از من بدحال‌تر است اگر با مثل چنین حالی که الان دارم به قبرم منتقل شوم، در حالی که آن را برای آرمیدنم آماده، و با عمل صالح برای دراز کشیدنم فرش نکرده‌ام؛ و چرا گریه نکنم در حالی که نمی‌دانم عاقبتم به کجا ختم می‌شود و نفسم را می‌بینم که به من خدعه می‌زند و روزگارم فریبم می‌دهد در حالی که بالهای مرگ را کنار سرم آماده پرواز است؛ پس چرا گریه نکنم؟ گریه می‌کنم برای بیرون شدن جانم؛ گریه می‌کنم برای ظلمت قبرم؛ گریه می‌کنم برای تنگی گورم؛ گریه می‌کنم برای سوالی که نکیر و منکر از من خواهند پرسید؛ گریه می‌کنم برای عریان و ذلیل بیرون آمدنم از قبرم درحالی‎که بار سنگینم را بر پشتم حمل می‎کنم، یک‌بار به‌سمت راستم و بار دیگر به‌سمت چپم نگاه می‎کنم، زمانی‎که خلایق در کاری غیر از کار من هستند؛ «برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند؛ روی‌هایی؛  چهره‏هایى در آن روز درخشان است؛ خندان و شادمان. و چهره‏هایى در آن روز بر آنها غبار و است؛ آن را پوشانده است تاریکی» (عبس/37) و ذلت.

مصباح المتهجد، ج‏2، ص591؛ إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج‏1، ص72-73؛ (ط - الحدیثة)، ج‏1، ص168؛ البلد الأمین، ص210؛ المصباح للکفعمی، ص596

رَوَی أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ ص یُصَلِّی عَامَّةَ اللَّیْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا کَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاء: إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِک‏ ...

فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَی مِثْلِ حَالِی إِلَی قَبْرِی، لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی؟! وَ مَا لِی لَا أَبْکِی وَ مَا أَدْرِی إِلَی مَا یَکُونُ مَصِیرِی، وَ أَرَی نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی، وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ؟! فَمَا لِی لَا أَبْکِی؟! أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی، أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی، أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی، أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ، أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَی ظَهْرِی، أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَی عَنْ شِمَالِی، إِذِ الْخَلَائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی، «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ، وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ، تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» وَ ذِلَّةٌ.

 

5) در فرازی از دعای 52 صحیفه سجادیه که امام سجاد هنگام اصرار بر درخواستی از خداوند می‌خواندند آمده است:

خدایا! از تو درخواست می‌کنم به آن حقت که بر جمیع آفریدگانت واجب کردی و به آن اسم عظیمی که به پیامبرت ص دستورت دادی که با آن تو را تسبیح گوید، و به جلال وجه کریمانه‌ات که نه فرسایش و تغییر در آن راه یابد و نه تحول و نابودی، که بر حضرت محمد ص و خاندانش درود فرستی، و مرا با عبادت خود از هر چیزی بی‌نیاز کنی، و نفسم را با ترس از خودت، نسبت به [مصیبتهای] دنیا تسلی دهی، و به رحمت خود مرا با مقدار فراوانی از کرامت خویش مورد توجه قرار دهی.

الصحیفة السجادیة، دعاء 52

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الْإِلْحَاحِ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی:

... إِلَهِی أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ الْوَاجِبِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ، وَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الَّذِی أَمَرْتَ رَسُولَکَ أَنْ یُسَبِّحَکَ بِهِ، وَ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ، الَّذِی لَا یَبْلَی وَ لَا یَتَغَیَّرُ، وَ لَا یَحُولُ وَ لَا یَفْنَی، أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُغْنِیَنِی عَنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ بِعِبَادَتِکَ، وَ أَنْ تُسَلِّیَ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا بِمَخَافَتِکَ، وَ أَنْ تُثْنِیَنِی بِالْکَثِیرِ مِنْ کَرَامَتِکَ بِرَحْمَتِکَ.

 

6) الف. روایت شده است که یکبار حضرت فاطمه س نشسته بود که پیامبر ص آمد و کنار ایشان نشست و به ایشان گفت: چه شده که تو را ناراحت و غمگین می‌بینم؟

حضرت زهرا س فرمود: پدرم و مادرم به فدایت یا رسول الله! چرا گریان و غمگین نباشم در حالی که تو قرار است از ما جدا شوی.

فرمود: فاطمه جان! گریه نکن و غمگین مباش چرا که چاره‌ای از این جدایی نیست.

پس گریه حضرت فاطمه س شدت گرفت و گفت: پدرجانم! [در محشر] کجا شما را ملاقات کنم؟

فرمود: بر روی تپه «حمد» در حالی که دارم شفاعت امتم را می‌کنم.

گفت پدرجانم.! اگر آنجا نیافتمتان؟

فرمود: در صراط در حالی که جبرئیل سمت راستم است و میکائیل سمت چپم، و اسرافیل دامن مرا گرفته است و فرشتگان پشت سرم هستند، و من ندا می‌دهم «امتم»؛ پس حساب بر آنان آسان شود. سپس چپ و راست به امتم می‌نگرم، در حالی که هر پیامبری در روز قیامت مشغول خویش‌ است و می‌گویند: «پروردگارا! خودم! خودم»، و من می‌گویم: «پروردگارا! امتم امتم». پس اولین کسانی که به من ملحق می‌گردند تو و علی ع و حسن ع و حسین ع هستید. پس پروردگار عز و جل فرماید: ای محمد! اگر امت تو گناهانی به اندازه کوهها با خود آورده باشند همگی را مورد مغفرت قرار خواهم داد، مادامی که به من شرک نورزیده باشند و به ولایت دشمن [من] تن نداده باشند.

الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص121

و بالإسناد أنه قال:

بینا فاطمة جالسة إذ أقبل أبوها ص حتى جلس إلیها. فقال لها: ما لی أراک حزینة؟

قالت: بأبی أنت و أمی یا رسول الله! و کیف لا أبکی و لا أحزن و ترید أن تفارقنی؟!

فقال لها: یا فاطمة لا تبکی و لا تحزنی؛ فلا بد من فراقک.

فاشتد بکاؤها و قالت: یا أبة أین ألقاک؟

قال: تلقنی على تل الحمد؛ أشفع لأمتی.

قالت: یا أبة و إن لم ألقک؟!

قال: تلقنی عند الصراط، جبرئیل عن یمینی و میکائیل عن شمالی، و إسرافیل آخذ بحجزتی، و الملائکة من خلفی، و أنا أنادی: أمتی، فیهون علیهم الحساب. ثم أنظر یمینا و شمالا إلى أمتی، و کل نبی یوم القیامة مشتغل بنفسه، یقول: یا رب نفسی نفسی. و أنا أقول: یا رب أمتی أمتی. فأول من یلحق بی أنت و علی و الحسن و الحسین. فیقول الرب عز و جل: یا محمد! إن أمتک لو أتونی بذنوب کأمثال الجبال، لغفرت لهم، ما لم یشرکوا بی شیئا و لم یوالوا عدوا.

شبیه این مضمون، از حیث توجه پیامبر ص به حضرت فاطمه در قسمت شأن نزول (روایت «ه») گذشت وبا سند متصل اما بدون این فراز که پیامبر می‌فرماید همه به فکر خویش‌اند و من به فکر امتم، در کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر (ص36-38[5]) آمده است؛ اما این فراز خاص که نشان می‌دهد پیامبر اکرم ص تنها کسی است که مشغولیت شدید روز قیامت، وی را به خود مشغول نکرده است، قبلا در حدیثی ذیل آیه 56 سوره واقعه (جلسه 1023، حدیث1 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/) گذشت؛  البته این مضمون در معتبرترین کتب اهل سنت ع هم آمده است؛ که در ادامه تقدیم می‌شود:

ب. در معتبرترین منابع اهل سنت روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:

 من سید مردم هستم در روز قیامت؛ و آیا می‌دانید چرا؟ وقتی همه مردم از اولین و آخرین در محلی واحد گرد آیند و صدای دعوت‌کننده الهی را بشنوند و دیدگانشان نافذ گردد و خورشید نزدیک شود، مردم از شدت غم و دردسر به حدی می‌رسند که تحمل و طاقتشان تمام شود؛ پس به هم می‌گویند: آیا نمی‌بینید اوضاع به چه حدی رسیده است؟ آیا کسی را نمی‌یابید که نزد پروردگارتان شفاعتتان کند؟

آنگاه برخی به برخی دیگر می‌گویند: سراغ آدم برویم. پس سراغ حضرت آدم ع می‌آیند و به او می‌گویند: تو پدر انسانها هستی و خداوند تو را به دست خویش آفرید و از روحش در تو دمید و به فرشتگان دستور داد که بر تو سجده کنند، شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم و حال و روزمان به چه حدی رسیده است؟

حضرت آدم ع می‌گوید: همانا پروردگارم امروز غضبی کرده که تاکنون چنین غضب نکرده بود و بعدا هم هرگز چنین غضبی نکند؛ و او مرا از خوردن میوه آن درخت نهی کرد اما من سرپیچی کردم. خودم؛ خودم؛ خودم [یعنی: وای بر من؛ و باید به کار خودم برسم]. سراغ غیر من بروید؛ ‌سراغ نوح بروید.

پس سراغ حضرت نوح ع می‌آیند و به او می‌گویند: تو اولین پیامبران به سوی اهل زمین هستی و خداوند تو را بنده شکور نامید؛ شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم؟

حضرت نوح ع می‌گوید: همانا پروردگارم امروز غضبی کرده که تاکنون چنین غضب نکرده بود و بعدا هم هرگز چنین غضبی نکند؛ و و اگر دعای مستجابی داشتم همان دعایی بود که علیه قوم خودم کردم. خودم؛ خودم؛ خودم. سراغ غیر من بروید؛ ‌سراغ ابراهیم ع بروید.

پس سراغ حضرت ابراهیم ع می‌آیند و به او می‌گویند: تو پیامبر خدا و خلیل او در میان اهل زمین هستی؛ شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم؟

حضرت ابراهیم ع می‌گوید: همانا پروردگارم امروز غضبی کرده که تاکنون چنین غضب نکرده بود و بعدا هم هرگز چنین غضبی نکند؛ و من در سه موقعیت ناچار دروغ گفتم. خودم؛ خودم؛ خودم. سراغ غیر من بروید؛ ‌سراغ موسی ع بروید.

پس سراغ حضرت موسی ع می‌آیند و به او می‌گویند: تو پیامبر خدا هستی و خداوند تو را به رسالات خویش و به هم‌صحبتی با خویش بر مردم برتری داد؛ شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم؟

حضرت موسی ع می‌گوید: همانا پروردگارم امروز غضبی کرده که تاکنون چنین غضب نکرده بود و بعدا هم هرگز چنین غضبی نکند؛ و من شخصی را به قتل رسانده‌ام که دستور به قتل رساندن وی را نداشتم؛ خودم؛ خودم؛ خودم. سراغ غیر من بروید؛ ‌سراغ عیسی ع بروید. الف.

پس سراغ حضرت عیسی ع می‌آیند و به او می‌گویند: ای عیسی! تو «پیامبر خدا و کلمه او که به مریم القا نموده و روحى از جانب او» (نساء/171) هستی و با مردم در کودکی در گهواره سخن گفتی؛ شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم؟

حضرت عیسی ع می‌گوید: همانا پروردگارم امروز غضبی کرده که تاکنون چنین غضب نکرده بود و بعدا هم هرگز چنین غضبی نکند؛ و گناهی را ذکر نمی‌کند، فقط می‌گوید: خودم؛ خودم؛ خودم. سراغ غیر من بروید؛ ‌سراغ حضرت محمد ع بروید. الف.

پس سراغ حضرت محمد ص می‌آیند و به او می‌گویند: ای محمد! تو رسول الله و آخرین پیامبرانی، و «خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزید» (فتح/2)؛ شفاعت ما را نزد پروردگارت بکن؛ آیا نمی‌بینی که در چه وضعیتی هستیم؟

پس راه می‌افتم و زیر سایه عرش می‌رسم و برای پروردگار عز و جل به سجده می‌افتم. سپس خداوند از محامد و حسن ثنای خویش ابوابی را بر من می‌گشاید که برای احدی پیش از من نگشوده بود. سپس می‌فرماید: ای محمد! سر بلند کن، بخواه، که به تو عطا شود، و شفاعت کن، که پذیرفته شود.

پس سرم را بلند می‌کنم و می‌گویم: امتم، پروردگارا! امتم، پروردگارا!

پس خطاب شود: ای محمد! از امتم هرکس را که حسابی بر آنان نیست از درب راست از درهای بهشت وارد کن، و آنان در سایر درها هم شریک مردمند [= می‌توانند از سایر درها هم وارد شوند].

سپس فرمود: به کسی که جانم به دست اوست بین دو لنگه از لنگه‌های [درهای] بهشت به اندازه بین مکه و حِمْیَر است؛ یا اینکه فرمود: بین مکه و بصره است.

صحیح البخاری، ج4، ص1745؛ صحیح مسلم، ج1، ص127[6]؛ مسند ابن المبارک، ص61[7]؛ مصنف ابن أبی شیبة، ج17، ص419[8]؛ مسند إسحاق بن راهویه، ج1، ص227[9]؛ سنن الترمذی، ج4، ص622[10]

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللهِ: أَخْبَرَنَا أَبُو حَیَّانَ التَّیْمِیُّ، عَنْ أَبِی زُرْعَةَ بْنِ عَمْرِو بْنِ جَرِیرٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ - رضی الله عنه قَالَ: «أُتِیَ رَسُولُ اللهِ ص بِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ، وَکَانَتْ تُعْجِبُهُ، فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً ثُمَّ قَالَ: أَنَا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَهَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَلِکَ؟ یُجْمَعُ النَّاسُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ، یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَیَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ، فَیَبْلُغُ النَّاسُ مِنَ الْغَمِّ وَالْکَرْبِ مَا لَا یُطِیقُونَ وَلَا یَحْتَمِلُونَ، فَیَقُولُ النَّاسُ: أَلَا تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَکُمْ، أَلَا تَنْظُرُونَ مَنْ یَشْفَعُ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ؟

فَیَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ: عَلَیْکُمْ بِآدَمَ، فَیَأْتُونَ آدَمَ علیه السلام فَیَقُولُونَ لَهُ: أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ، خَلَقَکَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلَائِکَةَ فَسَجَدُوا لَکَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَیَقُولُ آدَمُ: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ نَهَانِی عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَیْتُهُ، ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ.

فَیَأْتُونَ نُوحًا فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ، إِنَّکَ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاکَ اللهُ عَبْدًا شَکُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟

فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی عز وجل قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ کَانَتْ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِی، ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ.

فَیَأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ، فَیَقُولُونَ: یَا إِبْرَاهِیمُ، أَنْتَ نَبِیُّ اللهِ وَخَلِیلُهُ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟

فَیَقُولُ لَهُمْ: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّی قَدْ کُنْتُ کَذَبْتُ ثَلَاثَ کَذِبَاتٍ - فَذَکَرَهُنَّ أَبُو حَیَّانَ فِی الْحَدِیثِ- ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى.

فَیَأْتُونَ مُوسَى، فَیَقُولُونَ: یَا مُوسَى، أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، فَضَّلَکَ اللهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِکَلَامِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟

فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّی قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى عِیسَى.

فَیَأْتُونَ عِیسَى فَیَقُولُونَ: یَا عِیسَى، أَنْتَ رَسُولُ اللهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَکَلَّمْتَ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا، اشْفَعْ لَنَا، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟

فَیَقُولُ عِیسَى: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ یَذْکُرْ ذَنْبًا، ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی ‌نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ص.

فَیَأْتُونَ مُحَمَّدًا ص فَیَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ، أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، وَخَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ، وَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟

فَأَنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ الْعَرْشِ، فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّی عز وجل، ثُمَّ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئًا لَمْ یَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی، ثُمَّ یُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ.

فَأَرْفَعُ رَأْسِی فَأَقُولُ: ‌أُمَّتِی یَا رَبِّ، ‌أُمَّتِی یَا رَبِّ.

فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِکَ مَنْ لَا حِسَابَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْبَابِ الْأَیْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَکَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذَلِکَ مِنَ الْأَبْوَابِ.

ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إِنَّ مَا بَیْنَ الْمِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَحِمْیَرَ، أَوْ: کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَبُصْرَى.

 

7) در قیامت اگرچه همه مشغول خویش‌اند؛ اما برخی زندگی‌شان در دنیا به نحوی بوده که لازمه این مشغولیت‌شان به خود، توجه و امداد نسبت به دیگران است:

الف. از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:

اهل معروف در دنیا اهل معروف در آخرتند.

سوال شد: یا رسول الله! چگونه؟

فرمودند: با تفضل و کرامتی که از جانب او در حق آنان می‌شود مورد مغفرت قرار می‌گیرند و آنان حسنات خود را به مردم می‌دهند و بدین سبب وارد بهشت می‌شوند؛ پس آنان در دنیا و آخرت اهل معروف بودند.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص182

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ یَرْفَعُ الْحَدِیثَ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الْآخِرَةِ.

قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟

قَالَ: یُغْفَرُ لَهُمْ بِالتَّطَوُّلِ مِنْهُ عَلَیْهِمْ وَ یَدْفَعُونَ حَسَنَاتِهِمْ إِلَى النَّاسِ فَیَدْخُلُونَ بِهَا الْجَنَّةَ فَیَکُونُونَ أَهْلَ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

اهل معروف در دنیا اهل معروف در آخرتند. بدانها گفته می‌شود گناهان شما مورد مغفرت قرار گرفت، پس حسناتتان را به هرکس می‌خواهید ببخشید.

الکافی، ج‏4، ص29

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الْآخِرَةِو یُقَالُ لَهُمْ إِنَّ ذُنُوبَکُمْ قَدْ غُفِرَتْ لَکُمْ فَهِبُوا حَسَنَاتِکُمْ لِمَنْ شِئْتُمْ.

ج. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

اهل معروف در دنیا اهل معروف در آخرتند. بدانها گفته می‌شود؛ چون در آخرت حسنات برایشان زیاد می‌آید و آن را به گناهانکاران [ی که نیازمند ثوابی هستند تا ترازوی عملشان جبران شود] می‌بخشند.

الأمالی (للطوسی)، ص304

خَبَّرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْغَضَائِرِیُّ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْهَمْدَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ، عَن‏ أَبُی قَتَادَةَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ):

أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الدُّنْیَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِی الْآخِرَةِ، لِأَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ تَرْجَحُ لَهُمُ الْحَسَنَاتُ فَیَجُودُونَ بِهَا عَلَى أَهْلِ الْمَعَاصِی.

د. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

هنگامی که روز قیامت شد خداوند تبارک و تعالی دستور می‌دهد به منادی‌ای که در پیشگاه او ندا دهد: کجایند فقرا؟

پس گروهی از مردم سر بلند می‌کنند.

خطاب می‌آید: بندگانم!

می‌گویند: پروردگارا!

خطاب می‌آید: من شما را به خاطر اینکه نزد من خوار بودید فقیر نکردم؛ ولیکن شما را برای مثل چنین روزی برگزیدم؛ به چهره مردم بنگرید و هرکس در حق شما معروف و خوبی‌ای کرده است که این را فقط به خاطر من انجام داده از طرف من او را به بهشت ببرید.

الکافی، ج‏2، ص263-264؛ الزهد، ص32[11]

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عِیسَى الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُنَادِیاً یُنَادِی بَیْنَ یَدَیْهِ: أَیْنَ الْفُقَرَاءُ؟

فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ کَثِیرٌ.

فَیَقُولُ: عِبَادِی!

فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا!

فَیَقُولُ: إِنِّی لَمْ أُفْقِرْکُمْ لِهَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَ لَکِنِّی إِنَّمَا اخْتَرْتُکُمْ لِمِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ فَمَنْ صَنَعَ إِلَیْکُمْ مَعْرُوفاً لَمْ یَصْنَعْهُ إِلَّا فِیَّ فَکَافُوهُ عَنِّی بِالْجَنَّةِ.

 


[1] . در عدة الداعی بعد از این جملاتی دارد که در تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج17، ص390 آن را ادامه کلام پیامبر ص قلمداد کرده است؛ اما ظاهرا توضیحات مولف است نه ادامه حدیث؛ و هیچیک از تفاسیر روایی مثل برهان و نور الثقلین و کنز الدقائق این تتمه را نیاورده‌اند. آن عبارات چنین است:

وَ کَیْفَ وَ أَنَّی لَهُمْ بِالنَّظَرِ وَ مِنْهُمُ الْمَسْحُوقُ عَلَی وَجْهِهِ وَ الْمَاشِی عَلَی بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُوطَأُ بِالْأَقْدَامِ مِثْلُ الذَّرِّ [الدق‏] وَ مِنْهُمُ الْمَصْلُوبُ عَلَی شَفِیرِ النَّارِ حَتَّی یَفْرُغَ النَّاسُ مِنَ الْحِسَابِ وَ مِنْهُمُ الْمُطَوَّقُ بِشُجَاعٍ فِی رَقَبَتِهِ تَنْهَشُهُ حَتَّی یَفْرُغَ النَّاسُ مِنَ الْحِسَابِ وَ مِنْهُمْ مَنْ تَسَلَّطَ عَلَیْهِ الْمَاشِیَةُ ذَوَاتُ الْأَخْفَافِ فَتَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا وَ ذَوَاتُ الْأَظْلَافِ فَتَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا وَ تَطَؤُهُ بِأَظْلَافِهَا.

[2] . أخرج عبد بن حمید و الترمذی و الحاکم و صححاه و ابن مردویه و البیهقی فی البعث عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم قال تحشرون حفاة عراة غزلا فقالت زوجته أ ینظر بعضنا إلی عورة بعض فقال یا فلانة لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

و أخرج الطبرانی و الحاکم و صححه و ابن مردویه و البیهقی عن سودة بنت زمعة قالت قال النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم یبعث الناس حفاة عراة غرلا قد ألجمهم العرق و بلغ شحوم الأذان قلت یا رسول الله وا سوأتاه ینظر بعضنا إلی بعض قال شغل الناس عن ذلک و تلا یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

و أخرج الطبرانی عن سهل بن سعد عن النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم قال یحشر الناس یوم القیامة مشاة حفاة غرلا قیل یا رسول الله ینظر الرجال إلی النساء فقال لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

و أخرج الطبرانی فی الأوسط بسند صحیح عن أم سلمة سمعت رسول الله صلی الله علیه و [آله و] سلم یقول یحشر الناس یوم القیامة عراة حفاة قلت یا رسول الله وا سوأتاه ینظر بعضنا إلی بعض فقال شغل الناس قلت ما شغلهم قال نشر الصحائف فیها مثاقیل الذر و مثاقیل الخردل‏

و أخرج الحاکم و صححه و ابن مردویه عن عائشة رضی الله عنها ان النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم قال یبعث الناس یوم القیامة حفاة عراة غرلا قلت یا رسول الله فکیف بالعورات قال لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

[3]. در جلسه 77، پاورقی 1 https://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/

و جلسه 990، حدیث2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-23/

[4] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه68، حدیث1 http://yekaye.ir/nuh-071-21/

و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه77، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/

و جلسه136، حدیث1 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/

و جلسه 158، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/

و جلسه162، حدیث2 http://yekaye.ir/al-isra-017-018/

و جلسه 176، حدیث1 http://yekaye.ir/qiamat-75-5/

و جلسه 188، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/

و جلسه579، حدیث1 http://yekaye.ir/al-lail-92-19/

و جلسه589، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

و جلسه 609، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/

و جلسه 627، حدیث5 http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/

و جلسه 688، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/

و جلسه 694، حدیث5 http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/

و جلسه 710، حدیث2 http://yekaye.ir/al-fater-35-10/

و جلسه 729، حدیث1 http://yekaye.ir/al-fater-35-29/

و جلسه 759، حدیث3 http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/

و جلسه 814، حدیث3 http://yekaye.ir/ya-seen-36-65/

و جلسه 862، حدیث3 http://yekaye.ir/hood-11-75/

و جلسه 911، حدیث2 https://yekaye.ir/ale-imran-3-188/

 

 


1123) سوره عبس (80) آیه 37 لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ ... (شان نزو

 

شأن نزول

1) الف. در منابع اهل سنت از انس بن مالک روایت شده است که:

عایشه به رسول الله ص گفت: آیا روز قیامت ما عریان محشور می‌شویم؟

فرمود: بله!

گفت: وای از این رسوایی!

پس این آیه نازل شد: «برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند» (عبس/37)

اسباب نزول القرآن، ص472

أخبرنا أبو سعید بن أبی عمرو، أخبرنا الحسن بن أحمد الشَّیْبَانی، حدَّثنا عبد اللَّه بن محمد بن مسلم، حدَّثنا أبو جعفر محمد بن أحمد بن سِنَان، حدَّثنا إبراهیم بن هراسة، حدَّثنا عائد بن شُرَیح الکِنْدِی، قال: سمعت أنس بن مالک، قال:

قالت عائشة للنبی صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم: أَ نَحْشُرُ عُرَاةً؟

قال: نعم.

قالت: وا سَوْأَتَاهُ!

فأنزل اللَّه تعالی: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏».

ب. اصل این حدیث درمعتبرترین منابع اهل سنت آمده، اما نه به عنوان شأن نزول این آیه، بلکه صرفا به عنوان گفتگویی بین عایشه و پیامبر ص؛ و از ظاهر برخی از نقل‌های این حدیث هم معلوم می‌شود که ظاهرا واقعه به این صورت شأن نزولش نبوده است، بلکه پیامبر ص صرفا در پاسخ او بدین آیه استشهاد کرده‌اند (مثلا: ر.ک: البدایة والنهایة، ج19، ص375[1]). در هر صورت معتبرترین نقل این واقعه در متون اهل سنت این است که خود عایشه روایت کرده است:

رسول الله ص فرمود: شما پابرهنه و عریان و پوست‌نمایان[2] محشور می‌شوید.

گفتم: یا رسول الله! آیا مردان و زنان به همدیگر نگاه می‌کنند؟

گفت: اوضاع دشوارتر از این است که این برایشان اهمیتی داشته باشد

صحیح بخاری، ج5، ص2391؛ صحیح مسلم، ج8، ص156[3]

حَدَّثَنَا قَیْسُ بْنُ حَفْصٍ: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْحَارِثِ: حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ أَبِی صَغِیرَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ قَالَ: حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ: أَنَّ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم: تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا.

قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ؟

فَقَالَ: الْأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یُهِمَّهُمْ ذَاکِ.

نکته: آیا در حشر همگان عریان‌اند؟

در حدیث 2 ذیل آیه قبل (جلسه 1122 https://yekaye.ir/ababsa-80-36/ ) اشاره شد که از آن حدیث منقول از عایشه، با توجه به سایر احادیث نبوی‌ای که در خود منابع اهل سنت آمده، می‌توان فهمید مقصود پیامبر ص این بوده است که من در آن موقعیت برای تو کاری نمی‌کنم. حدیث فوق نیز که باز در معتبرترین منابع اهل سنت آمده موید همان مدعاست؛ زیرا در این حدیث صراحت دارد که عایشه هم از آن دسته افرادی است که عریان محشور می‌شود و پیامبر ص هم صرفا به اینکه همه در آنجا مشغول‌اند بسنده کرد و نفرمود که من کاری برای عریان نبودن تو می‌کنم؛ در حالی که در معتبرترین منابع اهل سنت، وقتی سخن از برهنه بودن همگان مطرح می‌شود بلافاصله تصریح می‌شود که ولی برخی پوشیده ظاهر می‌شوند؛ مثلا:

ج. از ابن عباس روایت شده است که پیامبر ص فرمودند:

رسول الله ص فرمود: همانا شما پابرهنه و عریان و پوست‌نمایان محشور می‌شوید. سپس این آیه را تلاوت کردند: «همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دوباره آن را بازمی‏گردانیم. وعده‏ای است بر عهده ما، که ما انجام دهنده آنیم.» (انبیاء/104). و روز قیامت اولین کسی که لباس بر او پوشیده می‌شود حضرت ابراهیم ع است؛ و همانا عده‌ای از اصحابم را از سمت چپ‌شان می‌گیرند [که راهی جهنم کنند]. من می‌گویم: اصحاب من! اصحاب من! پس گفته می‌شود: آنها همواره از زمانی که از آنها جدا شدی به پشت سر خویش برگشتند؛ پس من همان سخنی را می‌گویم که آن عبد صالح فرمود: «و مادامی که در میان آنها بودم بر آنها گواه بودم و چون مرا [به سوی خود] برگرفتی تو خود بر آنها مراقب بودی و تو بر همه چیز آگاه و دانایی؛ اگر آنها را عذاب کنی آنان بندگان تواند و اگر بر آنها ببخشایی ،همانا تو خود شکست‏ناپذیر و حکیمی» (مائده/117).

صحیح البخاری، ج3، ص1222و 1271[4]؛ ج4، ص1691[5] و1766[6]؛ ج5، ص2391[7]؛ صحیح مسلم، ج8، ص157[8]

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ: أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ: حَدَّثَنَا المغیرة بن النعمان قال: حدثنی سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم قال:

إنکم محشورون حفاة ‌عراة غرلا، ثم قرأ: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلین‏». وأول من یکسی یوم القیامة إبراهیم، وإن إناسا من أصحابی یؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول: أصحابی أصحابی، فیقول: إنهم لم یزالوا مرتدین علی أعقابهم منذ فارقتهم، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ [عیسی بن مریم]: «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ - إِلَی قَوْلِهِ - الْحَکِیم»[9]

د. و این گونه احادیث در منابع اهل سنت فراوان است چنانکه در حدیث دیگری که در «المعجم الأوسط للطبرانی» (ج4، ص171) می‌فرماید: اول از همه خلعت و لباسی برای حضرت ابراهیم ع می‌آورند، سپس برای خود پیامبر اکرم ص، و سپس برای حضرت علی ع[10]؛ و ...

از طرف دیگر با استناد به احادیث متواتر نبوی، شیعه و سنی بر وقوع شفاعت پیامبر در قیامت توافق دارند؛ و در همین راستا، در منابع روایی آمده است که همین سوال را دیگران (به طور خاص حضرت فاطمه زهرا س و فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین ع که سالها همچون مادر مراقبت از حضرت محمد ص در دوره طفولیت را برعهده داشت) از پیامبر ص می‌پرسند، و ایشان به هر دو وعده می‌دهد که با شفاعت حضرت ص، ایشان و برخی پیروان راستین اسلام در محشر پوشیده ظاهر می‌شوند:

اما در مورد حضرت فاطمه زهرا س:

ه. روایت شده است که روزی پیامبر اکرم ص نزد حضرت زهرا رفت و ایشان را محزون یافت. فرمود: دختر عزیز من! چرا ناراحتی؟

فاطمه گفت: پدرجان! به یاد محشر افتادم و اینکه مردم روز قیامت برهنه می‌ایستند.

رسول الله فرمود: آری آن روز روز بسیار بزرگی است. ولیکن جبرئیل از خداوند خداوند به من خبر داد که فرمود: اوّل کسی که روز قیامت از زمین خارج شود من هستم، بعد از من ابراهیم ع، بعد از او شوهرت علی بن ابی طالب ع، آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملک به سوی تو خواهد فرستاد، پس بر قبر تو هفت قب? نور نصب خواهد شد، سپس اسرافیل سه حل? نور برای تو می‌آورد و بالای سرت می‌ایستد و صدا می‌زند: ای دختر حضرت محمّد! بیا به محشر خویش در امنیت خاطر و در حالی که بدنت پوشیده است! اسرافیل آن حله‌ها را به تو می‌دهد و تو آنها را می‌پوشی ...

[سپس پیامبر ص به توصیف نحوه عبور حضرت زهرا در عرصه قیامت و شفاعت حضرت زهرا س در خصوص پیروان راستین خویش می‌پردازند تا به اینجا می‌رسند که]

سپس جبرئیل می‌گوید: فاطمه! حاجت خود را بخواه!

تو می‌گویی: پروردگارا! شیعیانم!

پس خداوند می‌فرماید: آنان را بخشیدم.

تو می‌گویی: خدایا! شیعیانِ فرزندانم!

پس خداوند می‌فرماید: آنان را هم بخشیدم.

تو می‌گویی: خدایا! شیعیانِ شیعیانم!

خداوند می‌فرماید: برو هر کدام از آنان را که دست به دامن تو شد، با تو در بهشت خواهد بود!

آن موقع است که خلایق آرزو می‌کنند که کاش از فاطمیون بودند. پس تو به راه می‌افتی همراه با شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمومنین در حالی که از هر نگرانی‌ای ایمن‌اند و عورت‌هایشان پوشیده شده، سختی‌های قیامت از آنان رخت بربسته و هول و هراس قیامت بر آنان آسان شده است؛ مردم ترسانند و آنان نمی‌ترسند؛ مردم تشنه‌اند و ایشان تشنه نمی‌شوند...

[در ادامه پیامبر چگونگی ورود حضرت زهرا س به بهشت و جایگاه ایشان را توصیف می‌کنند؛ و این حدیث از همان دسته احادیثی است که در پایانش پیامبر ص به حضرت زهرا س وعده می‌دهد که تو اولین کسی از اهل بیت من هستی که به می‌پیوندی.]

تفسیر فرات الکوفی، ص445-447

قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْعَطُوسِ مُعَنْعَنا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ [أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‏] عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ:

دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ عَلَی فَاطِمَةَ ع وَ هِیَ حَزِینَةٌ. فَقَالَ لَهَا: مَا حَزَنَکِ یَا بُنَیَّةِ؟

قَالَتْ: یَا أَبَتِ ذَکَرْتَ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النَّاسِ عُرَاةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

قَالَ: یَا بُنَیَّةِ إِنَّهُ لَیَوْمٌ عَظِیمٌ وَ لَکِنْ قَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ [ع‏] عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [أَنَّهُ‏] قَالَ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ [یَنْشَقُ‏] عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَا ثُمَّ [و] أَبِی إِبْرَاهِیمُ ثُمَّ بَعْلُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْکِ جَبْرَئِیلَ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ فَیَضْرِبُ عَلَی قَبْرِکِ سَبْعَ قِبَابٍ مِنْ نُورٍ. ثُمَّ یَأْتِیکِ إِسْرَافِیلُ بِثَلَاثِ حُلَلٍ مِنْ نُورٍ فَیَقِفُ عِنْدَ رَأْسَکِ فَیُنَادِیکِ: یَا فَاطِمَةُ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ قُومِی إِلَی مَحْشَرِکِ [فَتَقُومِینَ‏] آمِنَةً رَوْعَتَکِ مَسْتُورَةً عَوْرَتُکِ! فَیُنَاوِلُکِ إِسْرَافِیلُ الْحُلَلَ فَتَلْبَسِینَهَا ...[11]

ثُمَّ یَقُولُ جَبْرَئِیلُ ع: یَا فَاطِمَةُ سَلِی حَاجَتَکِ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَتِی فَیَقُولُ اللَّهُ قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَةَ وُلْدِی! فَیَقُولُ اللَّهُ قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَةَ شِیعَتِی فَیَقُولُ اللَّهُ انْطَلِقِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِکِ فَهُوَ مَعَکِ فِی الْجَنَّةِ فَعِنْدَ ذَلِکِ یَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ کَانُوا فَاطِمِیِّینَ فَتَسِیرِینَ وَ مَعَکِ شِیعَتُکِ وَ شِیعَةُ وُلْدِکِ وَ شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ آمِنَةً رَوْعَاتُهُمْ مَسْتُورَةً عَوْرَاتُهُمْ قَدْ ذَهَبَتْ عَنْهُمُ الشَّدَائِدُ وَ سَهُلَتْ لَهُمُ الْمَوَارِدُ یَخَافُ النَّاسُ وَ هُمْ لَا یَخَافُونَ وَ یَظْمَأُ النَّاسُ وَ هُمْ لَا یَظْمَئُونَ ...[12]

و. روایت شده است که حضرت علی ع از حضرت فاطمه س پرسید: آیا در میان سوالاتی که از پدرت داشتی از او پرسیدی که روز قیامت کجا او را ملاقات می‌کنی؟

حضرت زهرا س فرمود: بله؛ و به من فرمود: مرا کنار حوض [کوثر] بجوی! گفتم: اگر شما را آنجا نیافتم؟ فرمود: پس مرا سایه‌گزیده به سایه عرش پروردگارم می‌یابی و غیر من در آنجا سایه نگزیند. گفتم: باباجان! آیا مردم دنیا روز قیامت برهنه‌اند؟ فرمود: بله، دخترم. فرمود: آیا من هم؟ فرمود: بله و در آنجا کسی به دیگری توجه نمی‌کند.

حضرت فاطمه ادامه داد: در اینجا بود که گفتم: وای از این رسوایی آن روز در پیشگاه خداوند عز و جل.

اما هنوز از نزد وی بیرون نیامده بودم که به من فرمود: حضرت حبرئیل روح الامین بر من هبوط کرد و گفت: ای محمد! به فاطمه سلام برسان و او را آگاه کن که همانا از خداوند تبارک و تعالی حیا کرد پس خداوند هم از او حیا کرد و به او وعده داد که روز قیامت با دو حُلِّه از نور او را بپوشاند.

حضرت علی ع به حضرت فاطمه فرمود: پس ای کاش در مورد پسرعمویت هم سوال می‌کردی!

فرمود: چنین کردم؛ و پیامبر ص فرمود: همانا علی ع نزد خداوند گرامی‌تر از آن است که خداوند روز قیامت او را برهنه سازد.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص496-497؛ طرف من الأنباء و المناقب، ص529

رُوِیَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع لِفَاطِمَةَ سَأَلْتِ أَبَاکِ فِیمَا سَأَلْتِ أَیْنَ تَلْقِینَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟

قَالَتْ: نَعَمْ؛ قَالَ لِی: اطْلُبِینِی عِنْدَ الْحَوْضِ. قُلْتُ: إِنْ لَمْ أَجِدْکَ هَاهُنَا؟ قَالَ: تَجِدِینِّی إِذًا مُسْتَظِلًّا بِعَرْشِ رَبِّی وَ لَنْ یَسْتَظِلَّ بِهِ غَیْرِی. قَالَتْ فَاطِمَةُ: فَقُلْتُ: یَا أَبَهْ أَهْلُ الدُّنْیَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ یَا بُنَیَّةِ. فَقُلْتُ لَهُ: وَ أَنَا عُرْیَانَةٌ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ أَنْتِ عُرْیَانَةٌ وَ إِنَّهُ لَا یَلْتَفِتُ فِیهِ أَحَدٌ إِلَی أَحَدٍ.

قَالَتْ فَاطِمَةُ ع: فَقُلْتُ لَهُ: وَا سَوْأَتَاهْ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. فَمَا خَرَجْتُ حَتَّی قَالَ لِی: هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ الرُّوحُ الْأَمِینُ ع فَقَالَ لِی: یَا مُحَمَّدُ أَقْرِئْ فَاطِمَةَ السَّلَامَ، وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا اسْتَحْیَتْ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَاسْتَحَی اللَّهُ مِنْهَا؛ فَقَدْ وَعَدَهَا أَنْ یَکْسُوَهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ حُلَّتَیْنِ مِنْ نُورٍ.

قَالَ عَلِیٌّ ع: فَقُلْتُ لَهَا: فَهَلَّا سَأَلْتِیهِ عَنِ ابْنِ عَمِّکِ؟

فَقَالَتْ: قَدْ فَعَلْتُ،‌ فَقَالَ: إِنَّ عَلِیّاً أَکْرَمَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یَعْرِیَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

در مورد فاطمه بنت اسد:

ز. امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند:

به راستى فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نخستین زنى بود که به سوى رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) هجرت کرد و از مکه به مدینه با پاى پیاده آمد و از مهربانترین مردم بود نسبت به رسول خدا (صلّى الله علیه و آله).

یکبار شنید که رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) مى‌فرماید: همانا مردم روز رستاخیز برهنه محشور شوند همچون روزى که به دنیا آمدند.

گفت: واى از این رسوایى.

رسول الله (صلّى الله علیه و آله) فرمود: من از خدا مى‌خواهم که تو را پوشیده محشور کند.

و از آن حضرت شنید که از فشار قبر یاد مى‌فرمود، گفت: واى از آن ضعف و ناتوانى.

رسول الله (صلّى الله علیه و آله) به او فرمود: من از خدا درخواست مى‌کنم که تو را کفایت کند و از فشار قبر آسوده کند.

و روزى به رسول الله (صلّى الله علیه و آله) گفت: من مى‌خواهم این کنیز خود را آزاد کنم.

فرمود: اگر چنین کنى خدا به هر عضوى از او عضوى از تو را از دوزخ آزاد کند.

و چون بیمار شد به رسول الله (صلّى الله علیه و آله) وصیت کرد و سفارش کرد که خادم او را آزاد کند. زبانش بند آمده بود پس به اشاره با رسول الله (صلّى الله علیه و آله) سخن مى‌کرد و رسول الله (صلّى الله علیه و آله) وصیتش را پذیرفت.

در این میان روزى رسول الله (صلّى الله علیه و آله) نشسته بود، که امیر المؤمنین (علیه السّلام) گریان نزد او آمد. رسول الله (صلّى الله علیه و آله) فرمود: براى چه گریه مى‌کنى‌؟

عرض کرد: مادرم فاطمه مرد.

رسول الله (صلّى الله علیه و آله) فرمود: و به خدا سوگند مادر من هم. وشتابان برخاست تا وارد شد و نگاهى به پیکر او کرد و گریست.

سپس به زنها دستور داد او را غسل دهند و فرمود: چون از غسل او فارغ شدید تا مرا خبردار نکرده‌اید کارى نکنید.

چون فارغ شدند به ایشان خبر دادند و آن حضرت یکى از پیراهنهاى خود را که به تن مى‌پوشید داد تا او را در آن کفن کنند و به مسلمانان فرمود: چون دیدید من کارى مى‌کنم که پیش از آن با مرده‌اى نکردم سبب آن را از من بپرسید.

چون زنان از غسل و کفن او فارغ شدند، رسول الله (صلّى الله علیه و آله) آمد و جناز? او را بر دوش گرفت و زیر جناز? او بود تا او را به قبرش رسانید و او را در کنار قبرش نهاد. سپس خود وارد قبرش شد و در آن دراز کشید. سپس برخاست و با دست خود او را گرفت و در قبرش نهاد و بر او خم شد و مدتى طولانى با او نجواکنان سخن مى‌گفت. از جمله اینکه به او گفت: پسرت، پسرت، [پسرت] . سپس از قبرش برآمد و خشت بر آن چید و خود را روى قبرش انداخت و شنیدند که مى‌فرمود: «لا اله الا الله»، بار خدایا من او را به تو مى‌سپارم، سپس برگشت.

مسلمانان به آن حضرت گفتند: ما دیدیم شما کارهایى کردید که پیش از امروز نکرده بودید.

فرمود: امروز نیکوییِ ابوطالب را از دست دادم. چنین بود که اگر نزد او چیزى بود، مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى‌داشت. من روزى از قیامت یاد کردم و از این که مردم در آن برهنه محشور مى‌شوند، گفت: واى از این رسوائى! من ضمانت کردم که خدا او را با تنِ پوشیده محشور سازد. و من از فشار قبر یاد کردم، گفت: واى از ناتوانى! و من ضمانت کردم که خدا او را کفایت کند. پس بدین جهت بود که او را در پیراهنم کفن کردم و در قبرش خوابیدم. و بر او خم شدم و به او تلقین کردم آنچه را از او پرسش مى‌شد. از او پرسش شد از پروردگارش و پاسخ گفت: و پرسش شد از پیامبرش، و پاسخ گفت؛ و پرسش شد از ولیّ و امامش، زبانش به لکنت افتاد. من به او گفتم: پسرت، پسرت، [پسرت].

الکافی، ج‏1، ص453-454؛ خصائص الأئمة علیهم السلام، ص64-66؛ الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص90-[13]91؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص306

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ کَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ مَکَّةَ إِلَی الْمَدِینَةِ عَلَی قَدَمَیْهَا وَ کَانَتْ مِنْ أَبَرِّ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص.

فَسَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ یَقُولُ: إِنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً کَمَا وُلِدُوا.

فَقَالَتْ: وَا سَوْأَتَاهْ.

فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنِّی أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَبْعَثَکِ کَاسِیَةً.

وَ سَمِعَتْهُ یَذْکُرُ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ، فَقَالَتْ: وَا ضَعْفَاهْ!

فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنِّی أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَکْفِیَکِ ذَلِکِ.

وَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَوْماً: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُعْتِقَ جَارِیَتِی هَذِهِ.

فَقَالَ لَهَا: إِنْ فَعَلْتِ أَعْتَقَ اللَّهُ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهَا عُضْواً مِنْکِ مِنَ النَّارِ.

فَلَمَّا مَرِضَتْ أَوْصَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَرَتْ أَنْ یُعْتِقَ خَادِمَهَا وَ اعْتُقِلَ لِسَانُهَا؛ فَجَعَلَتْ تُومِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص إِیمَاءً. فَقَبِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَصِیَّتَهَا.

فَبَیْنَمَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ قَاعِدٌ إِذْ أَتَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هُوَ یَبْکِی. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا یُبْکِیکَ؟

فَقَالَ: مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: وَ أُمِّی وَ اللَّهِ! وَ قَامَ مُسْرِعاً حَتَّی دَخَلَ فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَ بَکَی.

ثُمَّ أَمَرَ النِّسَاءَ أَنْ یَغْسِلْنَهَا وَ قَالَ ص: إِذَا فَرَغْتُنَّ فَلَا تُحْدِثْنَ شَیْئاً حَتَّی تُعْلِمْنَنِی.

فَلَمَّا فَرَغْنَ أَعْلَمْنَهُ بِذَلِکَ؛ فَأَعْطَاهُنَّ أَحَدَ قَمِیصَیْهِ الَّذِی یَلِی جَسَدَهُ وَ أَمَرَهُنَّ أَنْ یُکَفِّنَّهَا فِیهِ؛ وَ قَالَ لِلْمُسْلِمِینَ: إِذَا رَأَیْتُمُونِی قَدْ فَعَلْتُ شَیْئاً لَمْ أَفْعَلْهُ قَبْلَ ذَلِکَ، فَسَلُونِی لِمَ فَعَلْتُهُ.

فَلَمَّا فَرَغْنَ مِنْ غُسْلِهَا وَ کَفْنِهَا دَخَلَ ص فَحَمَلَ جَنَازَتَهَا عَلَی عَاتِقِهِ، فَلَمْ یَزَلْ تَحْتَ جَنَازَتِهَا حَتَّی أَوْرَدَهَا قَبْرَهَا. ثُمَّ وَضَعَهَا وَ دَخَلَ الْقَبْرَ فَاضْطَجَعَ فِیهِ. ثُمَّ قَامَ فَأَخَذَهَا عَلَی یَدَیْهِ حَتَّی وَضَعَهَا فِی الْقَبْرِ. ثُمَّ انْکَبَّ عَلَیْهَا طَوِیلًا یُنَاجِیهَا وَ یَقُولُ لَهَا: ابْنُکِ ابْنُکِ [ابْنُکِ‏]. ثُمَّ خَرَجَ وَ سَوَّی عَلَیْهَا ثُمَّ انْکَبَّ عَلَی قَبْرِهَا فَسَمِعُوهُ یَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهَا إِیَّاکَ ثُمَّ انْصَرَفَ.

فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ: إِنَّا رَأَیْنَاکَ فَعَلْتَ أَشْیَاءَ لَمْ تَفْعَلْهَا قَبْلَ الْیَوْمِ.

فَقَالَ: الْیَوْمَ فَقَدْتُ بِرَّ أَبِی طَالِبٍ. إِنْ کَانَتْ لَیَکُونُ عِنْدَهَا الشَّیْ‏ءُ فَتُؤْثِرُنِی بِهِ عَلَی نَفْسِهَا وَ وَلَدِهَا؛ وَ إِنِّی‏ ذَکَرْتُ الْقِیَامَةَ وَ أَنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ عُرَاةً، فَقَالَتْ: وَا سَوْأَتَاهْ! فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَبْعَثَهَا اللَّهُ کَاسِیَةً؛ وَ ذَکَرْتُ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ: وَا ضَعْفَاهْ! فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَکْفِیَهَا اللَّهُ ذَلِکَ؛ فَکَفَّنْتُهَا بِقَمِیصِی وَ اضْطَجَعْتُ فِی قَبْرِهَا لِذَلِکَ وَ انْکَبَبْتُ عَلَیْهَا فَلَقَّنْتُهَا مَا تُسْأَلُ عَنْهُ؛ فَإِنَّهَا سُئِلَتْ عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتْ؛ وَ سُئِلَتْ عَنْ رَسُولِهَا فَأَجَابَتْ ؛وَ سُئِلَتْ عَنْ وَلِیِّهَا وَ إِمَامِهَا، فَأُرْتِجَ عَلَیْهَا فَقُلْتُ: ابْنُکِ ابْنُکِ [ابْنُکِ‏].

ح. این واقعه به طور مختصرتر در منابع اهل سنت به نقل از بریده چنین روایت شده است:

فاطمه بنت اسد از رسول الله ص شنید که می‌فرمود: مردم روز قیامت عریان محشور می‌شوند؛ پس گفت: وای از این رسوایی!

رسول الله ص به او فرمود: از خداوند می‌خواهم که تو را پوشیده برانگیزاند.

و از پیامبر ص شنید که از فشار قبر یاد می‌کرد، پس ‌گفت: وای از ضعف و ناتوانی!

پیامبر ص فرمود: از خداوند می‌خواهم که تو را از این امر کفایت کند.

و او زن صالحی بود که آب به خانه فاطمه علیه السلام می‌برد و برای کمک به آنان می‌رفت. و رسول الله ص بسیار می‌شد که به سراغش می‌رفت و در خانه‌اش استراحت می‌کرد.

و هنگامی که از دنیا رفت رسول الله ص پیراهن خود را بر او پوشاند و همراه او در قبر او دراز کشید؛ اصحابش گفتند: ندیدیم با کسی چنین کنی که با این زن کردی.

فرمود: بعد از ابوطالب کسی با من مهربانتر از او نبود؛ و همانا پیراهنم را بر تن او پوشاندم تا اینکه از حُلّه‌های بهشتی بر او پوشانده شود؛ و همانا همراه او در قبر دراز کشیدم تا خداوند فشار قبر را بر او آسان گرداند.

مرآة الزمان فی تواریخ الأعیان (ابن جوزی)، ج3، ص316-317

وقال بریدة: سمعتْ ‌فاطمةُ بنت أسد رسولَ الله ص یقول: یُحشَرُ النَّاس یومَ القِیامةِ ‌عُراةً، فقالت: واسوأتاه.

فقال لها رسول الله ص: إنَّی أَسأَلُ الله أَن یَبعَثَکِ کاسِیَةً.

قال: وسمعته یذکر ضَغطةَ القبر، فقالت: واضعفاه.

فقال: إنِّی أَسأَلُ الله أَنْ یَکفِیَکِ ذَاکَ.

وکانت صالحة تنقل الماء إلی بیت فاطمة علیها السلام ، وتذهب للحاجة. وکان رسول الله ص یزورها ویقیلُ فی بیتها.

ولما توفیت ألبسها رسول الله ص قمیصه، واضطجع معها فی قبرها، فقال له أصحابه: ما رأیناک صنعتَ بأحد مثل ما صنعتَ بهذه؟

فقال: إنَّه لم یَکُن بعدَ أبی طالبٍ أَحدٌ أبرَّ بی منها، وإِنَّما أَلْبَستُها قَمیصِی لِتُکسَی مِن حُلَلِ الجنَّةِ، وإنَّما اضطَجَعتُ مَعَها لِیُهوِّنَ اللهُ علیها ضَغْطَةَ القَبرِ.

همچنین فراز پایانی این واقعه (یعنی از آنجا که حضرت علی ع خبر رحلت مادرشان را به پیامبر ص عرض می‌کنند) از ابن عباس روایت شده است؛ که این روایت را علاوه بر بزرگان شیعه (همچون شیخ صدوق (م381) در الأمالی (ص314-315) با سند متصل[14]، و نیز فتال نیشابوری (م508) در روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص142[15]، و طبری آملی (م550) در بشارة المصطفی لشیعة المرتضی( ص241-242)[16] )[17]، اهل سنت نیز با سندهای متعدد در منابع فراوانی نقل کرده‌اند، مثلا در: سیر أعلام النبلاء، ج2، ص118[18]؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج4، ص1891[19]؛ مقاتل الطالبیین، ص28[20]؛ مناقب علی لابن المغازلی، ص131[21]؛ الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج2، ص39[22]؛ الجامع لما فی المصنفات الجوامع من أسماء الصحابة، ج6، ص350[23].

و در منابع اهل سنت هم این نقل منحصر به ابن عباس نیست، بلکه در منابع ایشان از قول دیگران نیز آورده‌اند مثلا در أسد الغابة فی معرفة الصحابة (ج7، ص212) علاوه بر ابن عباس با سند متصل از دیگران هم آورده است.[24]

 


[1] . وَقَالَ ابْنُ أَبِی الدُّنْیَا: حَدَّثَنَا أَبُو عَمَّارٍ الْحُسَیْنُ بْنُ حُرَیْثٍ، أَخْبَرَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُوسَى، عَنْ عَائِذِ بْنِ شُرَیْحٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: «سَأَلَتْ عَائِشَةُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کَیْفَ یُحْشَرُ الرِّجَالُ؟ فَقَالَ: " حُفَاةً عُرَاةً ". ثُمَّ انْتَظَرَتْ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کَیْفَ یُحْشَرُ النِّسَاءُ؟ قَالَ کَذَلِکَ، حُفَاةً عُرَاةً ". قَالَتْ: وَاسَوْأَتَاهْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَةِ. قَالَ: " وَعَنْ أَیِّ ذَلِکَ تَسْأَلِینَ؟ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَتْ عَلَیَّ آیَةٌ لَا یَضُرُّکِ کَانَ عَلَیْکِ ثِیَابٌ أَمْ لَا ". قَالَتْ: أَیُّ آیَةٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: {لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ} [عبس: 37].

[2] . در برخی نقل‌ها به صورت «غزلا» است که به معنای «ختنه نشده» است.

[3] . وَحَدَّثَنِی ‌زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ ، حَدَّثَنَا ‌یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ ، عَنْ ‌حَاتِمِ بْنِ أَبِی صَغِیرَةَ ، حَدَّثَنِی ‌ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ ، عَنِ ‌الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ ‌عَائِشَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: « یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حُفَاةً ‌عُرَاةً غُرْلًا. قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، النِّسَاءُ وَالرِّجَالُ جَمِیعًا یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؟ قَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یَا عَائِشَةُ، الْأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یَنْظُرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ .

[4] . حدثنا محمد بن یوسف: حدثنا سفیان، عن الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: تحشرون حفاة ‌عراة غرلا، ثم قرأ: {کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین}. فأول من یکسى إبراهیم، ثم یؤخذ برجال من أصحابی ذات الیمین وذات الشمال، فأقول: أصحابی، فَیُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ منذ فارقتهم، فأقول کما قال العبد الصالح عیسى بن مریم: {وکنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم وأنت على کل شیء شهید. إن تعذبهم فإنهم عبادک وإن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم}

[5] . «حدثنا أبو الولید: حدثنا شعبة: أخبرنا المغیرة بن النعمان قَالَ: سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عباس رضی الله عنهما قال: خطب رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال: (یا أیها الناس، إنکم محشورون إلى الله حفاة ‌عراة غرلا، ثم قال: {کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین}. إلى آخر الآیة، ثم قال: ألا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، ألا وإنه یجاء بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فأقول: یا رب أصیحابی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: {وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم وأنت على کل شیء شهید}. فیقال: إن هؤلاء لم یزالوا مرتدین على أعقابهم منذ فارقتهم)

[6] . «حدثنا سلیمان بن حرب: حدثنا شعبة، عن المغیرة بن النعمان، شیخ من النخع، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی الله عنهما قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فقال: (إنکم محشورون إلى الله حُفَاةً ‌عُرَاةً غُرْلًا: {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نعیده وعدا علینا إنا کنا فاعلین}. ثم إن أول من یکسى یوم القیامة إبراهیم، ألا إنه یجاء بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فأقول: یارب أصحابی، فیقال: لاتدری مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصالح: {وکنت علیهم شهیدا ما دمت - إلى قوله - شهید}. فیقال: إن هؤلاء لم یزالوا مرتدین على أعقابهم منذ فارقتهم)»

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ: حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

قَامَ فِینَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ فَقَالَ: (إنکم تحشرون حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا: {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نعیده}. الْآیَةَ، وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، وَإِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا ربَّ أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: (وکنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دمتُ فِیهِمْ - إِلَى قَوْلِهِ - الْحَکِیمُ). قَالَ: فَیُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أعقابهم)

[7] . حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ: حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

قَامَ فِینَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ فَقَالَ: (إنکم تحشرون حُفَاةً ‌عُرَاةً غُرْلًا: {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نعیده}. الْآیَةَ، وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، وَإِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا ربَّ أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: (وکنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دمتُ فِیهِمْ - إِلَى قَوْلِهِ - الْحَکِیمُ). قَالَ: فَیُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أعقابهم).

[8] . حَدَّثَنَا ‌أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ ، حَدَّثَنَا ‌وَکِیعٌ . (ح) وَحَدَّثَنَا ‌عُبَیْدُ اللهِ بْنُ مُعَاذٍ ، حَدَّثَنَا ‌أَبِی ، کِلَاهُمَا عَنْ ‌شُعْبَةَ . (ح) وَحَدَّثَنَا ‌مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، ‌وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ (وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى)، قَالَا: حَدَّثَنَا ‌مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ ، حَدَّثَنَا ‌شُعْبَةُ ، عَنِ ‌الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ ‌سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ ، عَنِ ‌ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: « قَامَ فِینَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا بِمَوْعِظَةٍ فَقَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّکُمْ تُحْشَرُونَ إِلَى اللهِ حُفَاةً ‌عُرَاةً غُرْلًا، {کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ} أَلَا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلَامُ، أَلَا وَإِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ، أَصْحَابِی. فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ. فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: {وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ} قَالَ: فَیُقَالُ لِی: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ». فِی حَدِیثِ وَکِیعٍ، وَمُعَاذٍ: فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ

[9] . این روایت ملحق نشدن اصحاب پیامبر ص به ایشان در همین صحیح بخاری با تعابیر دیگری آمده است که قبلا در جلسه 1067، ذیل تدبر 12 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-02/#_ftnref116 مصادیق دیگری از آن نقل شد.

 

 


1123) سوره عبس (80) آیه 37 لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ ش

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ

21 رجب 1445 13/11/1402

ترجمه

برای هر شخصی از آنان در آن روز کاری است که وی را کفایت کند [یا: فقط بدان می‌پردازد]

اختلاف قرائت

امْرِئٍ / امرِی[1]
شَأْنٌ / شانٌ

در اغلب قراءات مشهور به همین صورت «شَأْنٌ» (با همزه) قرائت شده است؛

اما در برخی قراءات سبع، یعنی برخی روایات از قراءات مدینه (ورش از نافع) و بصره (روایت سوسی از ابوعمرو) و کوفه (طریق شمونی از اعشی از روایت شعبه از عاصم)، و برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و برخی قراءات غیرمشهور (أزرق و أصبهانی) به صورت «شانٌ» (یعنی ابدال همزه به الف) قرائت شده است؛

و حمزه (یکی از قراء سبع در کوفه) نیز در حالت وقف به همین صورت قرائت کرده است.

معجم القراءات ج 10، ص314[2]

یُغْنیهِ / یُغْنیهِی / یَعْنِیه

در اغلب قراءات به صورت «یُغْنیهِ» یعنی از ماده «غنی» در باب افعال قرائت شده است که به معنای آن است که [گرفتاری خودش] وی را بی‌نیاز می‌کند [از توجه به غیر]؛ که در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) در هنگام وصل به صورت «یُغْنیهِی» قرائت می‌شود؛

اما در برخی قرائات اربعه عشر (ابن محیصن) و برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (زهری و ابن أبی عبلة و حمید و ابن سمیفع و [آله و] سلمی و أبو العالیة و ابن مقفع) به صورت «یَعْنِیه» یعنی از ماده «عنی» و به صورت فعل ثلاثی مجرد قرائت شده است که به معنای «یهمّه» است، یعنی [همان گرفتاری خودش] برایش اهمیت دارد.

که مرحوم طبرسی از ابن جنی در تفاوت این دو نقل کرده است که در این دومی تاکید بر توجه شخص به خودش است و اینکه با این وصف، درباره اینکه به دیگری کاری دارد یا نه ساکت است؛ اما در اولی تاکید بر این است که گرفتاری‌اش به نحوی است که وی را از هرگونه توجه به دیگری بی‌نیاز می‌کند.

معجم القراءات ج 10، ص314-315[3]؛ المغنی فی القراءات، ص1892[4]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص667[5]؛ البحر المحیط، ج‏10، ص411[6]

نکات ادبی

لِکُلِّ

درباره کلمه «کلّ» بیان شد که دو اصل مستقل برای ماده «کلل» مطرح شده است: یکی در کاربرد آن در معنای کُندی و ناتوانی (که کلمه «کلیل» در مورد شمشیر و زبان به کار می‌رود) و نقطه مقابل تیزی و شدت و حدت است؛ و «کَلّ» به معنای عیال نیز از این جهت که باری بر دوش شخص است؛ و به معنای یتیم به همین جهت ناتوانی و ضعف‌اش چنین نامیده شده)؛ که از بحث ما خارج است.

دیگری کاربرد آن در معنای «کُلّ» است؛ برخی آن را اساساً وارد شده از زبان‌های عبری و سریانی دانسته اند؛ اما اغلب توضیح داده‌اند که معنای آن احاطه و اینکه چیزی دور چیزی را دربرگیرد، می‌باشد چنانکه از این ماده «إکلیل» (=تاجی که روی سر می‌گذارند) است بدین جهت که بر سر احاطه پیدا می‌کند؛ و «کُلّ» را هم کل گویند چون بر مجموع اجزاء احاطه دارد؛ و حتی برخی «کلاله» را هم از این معنا دانسته اند بدین جهت که خویشاوندان گسترده‌تری است که به اصل نسب (فرزند و پدر و مادر) احاطه دارد؛ و یا همچون تاج (إکلیل) است که بر سر احاطه دارد اما از جنس سر نیست.

و برخی هم اصل معنای «کُلّ» را انضمام اجزای چیزی به همدیگر دانسته‌اند که:

- یا به معنای ضمیمه شدن به ذات شیء و احوال مختص بدان است و به معنای «تمامیت یک چیز» می‌باشد، چنانکه «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» (إسراء/29) یعنی دستت را بتمامه نگشا؛

- ویا به معنای افرادی است که به همدیگر ضمیمه می‌شود (معادل معنای «همه» و «هر» در فارسی)؛ که در این حالت دوم،

- گاه به کلمه جمع [یا در معنای جمع] دارای الف و لام اضافه می‌شود: «مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» (بقره/266 و اعراف/57) ویا به ضمیر جمع «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) «لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً» (یونس/99) «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» (حجر/30 و ص/73) «وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً» (مریم/95) [که در این صورت در فارسی به «همه» ترجمه می‌شود؛ که البته گاه به مفرد اضافه شده اما چون برای اشاره به امور متعدد است در فارسی «همه ترجمه می‌شود مانند «لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُن‏؛ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (زخرف/34-35) «الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها» (یس/36 و زخرف/12) «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ» (بقره/31)] ؛

- گاه به مفرد نکره: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ‏» (إسراء/13)، «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» (بقرة/29) «یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ» (اعراف/112) «وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ» (بقره/145)؛ و گاه به جمع [اسم جمع] نکره « یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» (اسراء/71) ً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» (بقره/60 و اعراف/160) [که در این دو حالت در فارسی به «هر» ترجمه می‌شود]

- و گاهی بدون اضافه و با تنوین می‌آید که در این حالت، مضاف الیه مقدری در کار است: «وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»‏ (یس/40)، «وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ»‏ (نمل/87)، «وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً» (مریم/95)، «وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ»‏ (أنبیاء/72)، «و کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ»‏ (أنبیاء/85)، «وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ‏» (فرقان/39) (مفردات ألفاظ القرآن، ص719).

جالب اینجاست که کلمه «کل» با الف و لام (الکلّ) در قرآن و اساساً در زبان عربی فصیح وجود ندارد، هرچند این تعبیر در کلمات فقها و متکلمان و ... شایع شده است.

جلسه 937 https://yekaye.ir/an-nesa-4-12/

امْرِئٍ

درباره ماده «مرأ» ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34/) توضیحاتی گذشت.

یَوْمَئِذٍ

درباره کلمه «یوم» و ترکیب آن با «إذ» ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34/) توضیحاتی گذشت.

ضمنا در این آیه یومئذ اشاره است به یوم «إِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» (مجمع البیان، ج‏10، ص667[7]).

شَأْنٌ

کلمه «شأن» را خلیل به معنای «خَطب» (کاری که به کس خاصی مربوط می‌شود) دانسته و «شُؤُون» (که جمع آن است) به معنای شیارها و خطوطی که در استخوانهای چهارگانه جمجمه است معرفی کرده است (کتاب العین، ج‏6، ص287[8])؛ و حسن جبل علاوه بر این، از کاربرد این کلمه در خصوص رگهایی که اشک را از سر به چشم می‌رسانند و نیز در مورد رگه‌هایی از خاک در شیارهای کوهها که در آن درختان خرما ویا درختی به نام نَبع کاشته می‌شود سخن گفته است، و به همین مناسبت معنای محوری آن را شاخه‌ها و یا انشعابات ظریفی که در اثنای چیزی امتداد دارند ویا از چیزی امتداد گرفته‌اند و به آن می‌رسند[9] دانسته است؛ و کاربرد آن در معنای «خَطب» و حال و أمر را از این باب دانسته که اینها شعبه‌ای از اموری خاص یا جاری هستند که از چیزی نشأت گرفته‌اند و این معنا را در تمام کاربردهای قرآنی این کلمه جاری می‌داند غیر از کاربردش در خصوص خداوند در آیه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ» (الرحمن/29) از این جهت که هیچ تغییر و حالی در مورد خداوند معنا ندارد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1175).

اما اغلب اهل لغت همان معنای «خَطب» را محور تحلیل قرار داده‌اند، هرچند در چگونگی تحلیل آن هم نظر واحدی ندارند:

ابن فارس بر این باور است که اصل این ماده دلالت بر درصدد چیزی برآمدن و چیزی را طلب کردن دارد و وقتی می‌گویند «ما هذا من شأنی» یعنی این مطلبی نیست که من دنبالش بودم؛ و وجه تسمیه شیارهای بین قطعات چهارگانه جمجمه به «شؤون» این است که گویی آنها مجاری اشک هستند و گویی اشک آنها را طلب می‌کند و همچون مسیر خود قرار می‌دهد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص238[10]).

راغب هم «شأن» را به معنای حال و امری که اتفاق می‌افتد و اصلاح می‌کند دانسته و تاکید دارد که صرفا در احوال و امور عظیم به کار می‌رود؛ و وجه کاربردش در خصوص شیارهای جمجمه هم این است که آن اتصالی بین اموری است که قوام انسان بدان ست (مفردات ألفاظ القرآن، ص470[11])

و مرحوم مصطفوی نیز اصل آن را ظهور امری و تجلی عملی از حالت باطنی دانسته و چنین توضیح داده است که برای انسان از جهت حضور و واقعیت حقه چهار مقام هست: (1) مقام رسوخ صفات در دل؛ (2) حضور معارف حقه در اثر آن صفات و جلای نفس؛ (3) ظهور حالات به اقتضای آن معارف و مشاهدات؛ (4) افاضات و اظهارات خارجی به اقتضای آن حالات؛ و این اظهارات از جهت انتسابشان به فاعل و از جهت صدور بر آنها کلمه «شأن» اطلاق می‌گردد؛‌و اگر از جهت انتسابشان به خارج و تحقق‌شان در عالم ماده و طبیعت مد نظر قرار گیرند بدانها «عمل» اطلاق می‌گردد[12]؛ و به همین اعتبار است که عالم امر و خلق در تکوین از هم متمایز می‌شوند چرا که عالم امر عالم افاضات است بدون نیاز به ماده؛ و و تقابل «شأن» و «عمل» در آیه «وَ ما تَکُونُ فی‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیه» (یونس/61)‌را موید این توضیح خویش دانسته است؛ و مقصود از «بعض شأنهم» در آیه «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» (نور/62) را «بعض أعمالهم» که اقتضای حالات و طبایع و امیال درونی آنهاست دانسته است، و بر همین اساس کاربرد آن در آیه «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» را اشاره به افاضات رحمانی و الطاف جاری در عالم بر حسب نیاز و درخواست وجودی اشیاء ‌معرفی کرده است و در خصوص آیه «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» (عبس/37) هم توضیح داده که شأن همان چیزی است که از آنان بروز می‌کند و اثر آن شداید است در حالات آنان که آنان را از توجه به غیر خویش بازمی‌دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص9-11[13]).

این ماده در قرآن کریم تنها در همین 4 مورد به کار رفته است.

چنانکه واضح است از کلماتی که به لحاظ معنا بدین کلمه بسیار نزدیک است کلمه «أمر» است که قبلا بیان شد که امثال ابن فارس اساسا بر این باور بود که ماده «أمر» در پنج معنای اصلی مستقلا به کار رفته است، که اولین آنها «شأن و حال» بود و جمع آن به صورت «امور» را در همین معنا می‌دانست (معانی دیگری که وی برای «أمر» برشمرد عبارت بود از «دستور» (ضد «نهی»)، که «إمارة» (حکمرانی) و «أمیر» را از همین باب دانست؛ «رویش» (نماء) و «برکت»، که «إمرأة» را از همین باب دانست از این جهت که بر همسرش مبارک است؛ علامت و محل قرار (أماره)؛ و «چیز عجیب») و فیومی هم یکی از دو معنای اصلی «أمر» را همین «شأن» دانست (که جمع آن «أمور»، و معنای دوم «دستور» است که جمعش «أوامر» است)؛ و مرحوم مصطفوی و راغب هم اصل معنای «أمر» را «دستور» دانستند و درباره نسبتش با «شأن» هم گفتند که «شأن» آن مطلب و کاری است که «باید» انجام و واقع شود و یا در شأن آن این است که در مورد آن دستوری صادر شود.

جلسه 652 https://yekaye.ir/al-kahf-18-71/

یُغْنیهِ

درباره ماده «غنی» ذیل آیه 9 (جلسه 1090 https://yekaye.ir/ababsa-80-05/) توضیحاتی گذشت

لِکُلِّ امْرِئٍ ... شَأْنٌ یُغْنیهِ

با توجه به ارجاع ضمیر در کلمه «یغنیه» دست کم دوگونه اعراب برای این تعبیر ممکن است که دو معنا می‌دهد و هر دو می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. فاعل «یغنی»، شأن باشد و ضمیر «ه» به «امرء» برگردد؛ یعنی این شأن او را از دیگران بی‌نیاز می‌دارد و به خود مشغول می‌سازد.

ب. فاعل «یغنی»، «امرء» باشد و ضمیر «ه» به شأن برگردد؛ یعنی او فقط بدین شأن می‌پردازد و این شأن را برآورده می‌کند.

 


[1] . یوقف لحمزة وهشام بخلاف عنه بإبدال الهمزة یاء ساکنة على القیاس «امرِی». وبیاء مکسورة بحرکة نفسها على مذهب التمیمیین، فإذا سکنت للوقف اتَّحد هذا الوجه مع السابق لفظاً وبوقف بالروم أیضاً. والوجه الثالث: التسهیل بَیْنَ بَیْنَ على روم الحرکة نفسها (معجم القراءات ج 10، ص314).

[2] . قرأ أبو عمرو بخلاف عنه وأبو جعفر والسوسی والأزرق وورش والأصبهانی ومحمد بن حبیب الشمونی عن الأعشى عن أبی بکر عن عاصم «شان» بإبدال الهمزة ألفاً .

- وقراءة حمزة فی الوقف کذلک بالإبدال.

- والباقون بالهمز.

[3] . قرأ الجمهور «یُغنیه» بضم الیاء والمعجمة من الإغناء، أی یغنیه عن النظر فی شأن غیره أو لا یهمه معه غیره.

وقرأ الزهری وابن محیصن وابن أبی عبلة وحمید وابن السمیفع والسلمی وأبو العالیة وابن المقفع «یَعْنِیه» بفتح الیاء، والعین المهملة، وذکروا أن هذا مما صحَّفه ابن المقفع فقرأه بالعین المهملة، کذا !! من قولهم : عنانی الأمر: قصدنی، وإذا عناه فقد أهمه، قال الزمخشری: «یعنیه أی یهمه».

. وقرأ ابن کثیر فی الوصل «یغنیهی» بوصل الهاء بیاء. وقراءة الجماعة «یغنیهِ» بکسرة مختلسة.

[4] . القراءة المعروفة: «شَأْنٌ یُغْنیهِ» بضم الیاء، و إسکان الغین المعجمة.

ابن محیصن و حمید و ابن ابی عبلة: بفتح الیاء و عین غیرمعجمة.

[5] . و فی الشواذ قراءة ابن محیصن یعنیه بالعین و فتح الیاء. الحجة: قال ابن جنی قوله یعنیه بالعین قراءة حسنة إلا أن قراءة الجماعة أقوى معنى فإن الإنسان قد یعنیه الشی‏ء و لا یغنیه عن غیره أ لا ترى أن من کان له ألف درهم فیؤخذ منها مائة درهم یعنیه أمرها و لا یغنیه عن بقیة ماله أن یهتم به و یراعیه فأما إذا أغناه الأمر عن غیره فإن ذلک أقوى فاعرفه.

[6] . و قرأ الجمهور: یُغْنِیهِ: أی عن النظر فی شأن الآخر من الإغناء؛ و الزهری و ابن محیصن و ابن أبی عبلة و حمید و ابن السمیفع: یعنیه بفتح الیاء و العین المهملة، من قولهم: عنانی الأمر: قصدنی.

[7] . الإعراب‏: «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» العامل فی الظرف فی قوله «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» أی ثبت لکل امرئ منهم ذلک فی وقت مجی‏ء الصاخة.

[8] . الشَّأْن: الخطب، و الجمیع: الشُّؤُون. و الشُّؤُون: نَمَانِمُ فی الجمجمة بین القبائل، أی: خطوط بین القبائل الأربع.

[9]  . فروع أو شعب دقیقة تمتد فی أثناء أو منها - مع وصل أو توصل.

[10] . الشین و الهمزة و النون أصلٌ واحد یدلُّ على ابتغاءٍ و طلب. من ذلک قولُ العرب: شَأنْت شأنَه، أى قصدت قصده. و أنشدوا: «یا طالِب الجُود إنّ الجُود مکرُمةٌ / لا البخلُ منک و لا من شأنک الجُودَا» قالوا: معناه و لا من طلبک الجودَ. و من ذلک قولُهم: ما هذا من شأنى، أى ما هذا مِن مَطلَبى و الذى أبتغیه. و أمّا الشئون فَمَا بینَ قبائل الرأس، الواحد شأن. و إنّما سمِّیتْ بذلک لأنّهَا مَجارِى الدَّمع، کأنّ الدّمع یطلبُها و یجعلُها لنفسه مَسِیلًا.

[11] . الشَّأْنُ: الحال و الأمر الذی یتّفق و یصلح، و لا یقال إلّا فیما یعظم من الأحوال و الأمور. قال اللّه تعالى: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏ [الرحمن/ 29]، و شَأْنُ الرّأس جمعه: شَؤُونٌ، و هو الوصلة بین متقابلاته التی بها قوام الإنسان.

[12] . همچنین قبلا بیان شد که این نظر مرحوم مصطفوی دقیقا معکوس راغب است؛ یعنی اینکه «عمل» را در اصل عبارت دانسته از آنچه از فعل در خارج ظاهر می‌شود؛ و بر این باورست که‌ به افاضات و اظهارات خارجیه‌ای که به اقتضای حالات باطنی رخ می‌دهد، اگر به لحاظ انتسابش به فاعل و از حیث صدورش نظر شود، «شأن»، و اگر از حیث وقوع و تحققش در خارج در نظر گرفته شود، «عمل» اطلاق می‌گردد؛ و توضیح داده که «فعل» آن حیث وقوع خارجی کار (=فعل)ی است؛ اما «فعل» صدور عمل است که با اختیار و از روی قصد انجام شده باشد؛ و «فعل» است که مخصوص انسان و حیوانات می‌باشد (جلسه 1067 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-02/)

[13] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ظهور أمر و تجلّی عمل عن حالة باطنیّة.

و توضیح ذلک: أنّ للإنسان من جهة الحضور و الواقعیّة الحقّة مقامات:

الأوّل- مقام رسوخ الصفات فی القلب.

الثانی- حضور المعارف الحقّة فی أثر تلک الصفات و جلاء النفس.

الثالث- ظهور الحالات على اقتضاء تلک المعارف و المشاهدات.

الرابع- الإفاضات و الإظهارات الخارجیّة على اقتضاء تلک الحالات.

و هذه الإظهارات من جهة أنّها منتسبة الى الفاعل و بلحاظ جهة الصدور: یطلق علیها الشأن. و إذا یلاحظ فیها جهة الانتساب الى وقوعها فی الخارج و تحقّقها فی عالم الطبیعة و المادّة: یطلق علیها العمل.

و بهذا الاعتبار یفترق عالم الأمر و عالم الخلق فی التکوین: فانّ عالم الأمر هو الإفاضات و النفخ من دون توجّه و حاجة الى المادّة.

. یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏- 55/ 29.یراد ظهور الإفاضات الرحمانیّة و الألطاف الجاریة على مقتضى السؤالات و الدعوات بألسنة حالیّة أو مقالیّة.و تنکیر الشأن: یدلّ على التنوّع و التبدّل و التغیّر، و على هذا لا یمکن أن یراد منه مقام الصفات و لا مقام العلم و الإدراک و لا مقام الحال، فانّ هذه المقامات لا تقبل التحوّل و التنوّع فی مقام الالوهیّة، و إن کانت اعتباریّة صرفة فی تلک المقام- و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه.و لمّا کانت من الصفات الراسخة صفة القدرة، و القدرة تلازم الاختیار و تنفی الاضطرار و الجبر: فیکون الشأن من اللَّه العزیز بالاختیار و الارادة، و هذا معنى قوله تعالى:. وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ- 5/ 64.فانّ الید تستعمل بمعنى القدرة. و المغلول هو المحدود فی مقابل المبسوط. قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

. یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ .... لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏- 80/ 37.أی ما یتظاهر منهم و ما یتراءى فی اثر شدائد حالاتهم: یغنیهم عن التوجّه الى ما سوى أنفسهم.و قلنا إنّ الشأن هو ما یتظاهر بمقتضى الحال، و ما یناسبه قهرا أو بالاختیار، و هذا حقیقة معنى الآیة الکریمة-. یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ.

. وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً- 10/ 61.ذکر الشأن فی مقابل العمل: یدلّ على أنّه غیره، و قلنا إنّ الشأن هو ما یتظاهر بمقتضى الحال و یلاحظ فیه جهة الصدور بالقهر أو بالاختیار. و أمّا الفعل فهو عمل‏ یصدر باختیار و یلاحظ فیه العمل من حیث هو أو من جهة الوقوع و التحقّق.

. فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ‏- 24/ 62.أی لبعض من أعمال لهم تقتضیها حالاتهم و طبائعهم و تشتهیها سرائرهم.


1122) سوره عبس (80) آیه 36 وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (قسمت سوم: تد

 

تدبر

سه تدبر نخستی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، ناظر به این آیه هم می‌باشد. نکات دیگر:

1) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ صاحِبَتِهِ ...»

یکی از کسانی که انسان روز قیامت از او فرار می‌کند همسرش است؛ جالب اینجاست که شدیدترین مصداق دوست داشتن، عشق است که بین زن و مرد رخ می‌دهد و آن عشقی که از منظر دینی مورد تأیید و تأکید است عشق زن و شوهر است؛ شاید این تعبیر نشان می‌دهد که شدت هول و ترس قیامت به نحوی است که کسانی که در دنیا چه‌بسا عاشق همدیگر هم بوده‌اند، هم از هم فرار می‌کنند.

البته این در جایی است که این عشق در مسیر الهی قرار نگرفته باشد؛ وگرنه اگر این پیوند عمیق در مسیر عبودیت قرار گرفته باشد افراد مشمول این آیه نمی‌شوند؛ چنانکه در مورد خانواده چهار نفره امیرالمومنین ع و حضرت زهرا و حسن و حسین ع، قرآن کریم صریحا می‌فرماید که به خاطر اخلاص و عبودیتشان در جریان اطعام مسکین و یتیم و اسیر (انسان/7-9) خداوند آنان را از شر آن روز ایمن فرمود: « فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورا» (انسان/11)؛ و این مطلب جزء قطعیات معارف قرآنی است که عده‌ای از مومنان (اولیاء الله، مخلَصین) ‌به مقامی می‌رسند که هیچ ترس و اندوهی از مواقف قیامت متوجه آنان نمی‌شود: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ؛ لَهُمُ الْبُشْری‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (یونس/64)، چرا که اصلا آنان را در آن موقف احضار نمی‌کنند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» (صافات/128)؛ و معلوم است که در مورد کسی که در قیامت هیچ ترس و نگرانی ندارد و اصلا در آن موقف احضار نشود، فرار از همسر و فرزند معنا ندارد.

البته فرار از همسر و فرزند، به معنای همسر و فرزندی که اساسا در مسیر خدا نبوده حتی در مورد چنین اشخاصی فرض دارد (همانند حضرت نوح؛ ر.ک: جلسه 1120، حدیث3 https://yekaye.ir/ababsa-80-34/#_ftnref15 )؛ که آن هم منافاتی ندارد با اینکه گفته شود برای حضرت نوح هیچ ترس و نگرانی‌ای در صحرای محضر نیست و او را آنجا احضار نمی‌کنند. (توضیح بیشتر در تدبر 2 خواهد آمد).

 

2) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ صاحِبَتِهِ ...»

در قرآن کریم برای اشاره به همسر انسان، هم از تعبیر «زوج» استفاده شده است و هم از تعبیر «صاحبة» (البته در حالتی که فقط زن بودن آن همسر مورد توجه بوده است از تعبیر «امرأة» [امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ؛ تحریم/10] و در حالت جمع از تعبیر «نساء» [مانند: نِساءَ النَّبِیِّ؛ احزاب/30] هم استفاده شده است).

در این آیه که بحث فرار و جدایی از همسر در قیامت مطرح است (و نیز در جایی که شخص حاضر می‌شود همسرش را فدای خودش کند تا نجات یابد؛ معارج/12) از تعبیر «صاحبة» استفاده شد؛

اما در موارد دیگری که همراهی بین زوجین در مرتبه وجودی قیامت مد نظر است از تعبیر «زوج» استفاده شده است، چه این همراهی، قبل از دنیا باشد: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة» (بقره/39؛ اعراف/19)؛ یا بعد از دنیا، خواه هردو جهنمی باشند: «احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ» (صافات/22)، خواه بهشتی: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» (رعد/23)، «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» (غافر/8)، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ» (زخرف/70)؛

و اساسا از همسران بهشتی (اعم از اینکه همسر دنیوی شخص بوده، یا نبوده و در آخرت به تزویج انسان درآمده: وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عین‏؛ دخان/54 و طور/20)، همواره با تعبیر «زوج» یاد شده است: «لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» (بقره/25)، «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی‏ ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ» (یس/56)؛ و برای اشاره به همسران بهشتی از تعابیری همانند صاحبة و امرأة و نساء و ... استفاده نشده است (البته این غیر از استفاده از تعابیری است که بر ویژگی خاصی از آنان تاکید دارد، مانند: حُورٌ عین‏؛ قاصِراتُ الطَّرْف‏، فُرُشٍ مَرْفُوعَة و ... ).

جالب است که در مورد خداوند هم هرگاه بحث از این است که او همسری ندارد، از تعبیر «صاحبة» استفاده شده است، نه زوج: «أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ» (انعام/101)، «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» (جن/3).

اگر توجه کنیم که در کلمه «صاحبة» تأکید اصلی بر «مصاحبت و هم‌نشینی» است (نکات ادبی همین آیه) اما کلمه «زوج» در اصل بر مقارنت و تداخل بین دو چیز به طوری که با هم مختلط و مرتبط و درهم‌تنیده شوند، به کار می‌رود (جلسه 784 http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/)؛ شاید بتوان نتیجه گرفت که ازدواجی که در این دنیا رخ می‌دهد دو گونه است: یکی ازدواجی که در حد مصاحبت و همنشینی می‌ماند؛ که این گونه ازدواجهاست که در قیامت زن و شوهر از هم فرار می‌کنند و حاضرند برای نجات خود همدیگر را فدا کنند؛ و دوم ازدواجی که در آن پیوند روحی عمیقی بین زوجین برقرار می‌شود، که اگر این پیوند برقرار شد، وقتی پرده‌ها کنار رفت معلوم می‌شود که این دو همواره با هم بوده‌اند؛ حتی در جهنم: «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ ... وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/4).

بحث تخصصی خانواده‌شناسی: محوریت خانواده بر «عشق» یا «مصاحبت بالمعروف»

اگرچه یک مولفه مهم و مطلوب در خانواده آن است که پیوند عمیق عاطفی‌ای به نام عشق بین زوجین برقرار شود، و این در حد خویش می‌تواند یک زندگی شیرین دنیوی را رقم بزند و از نظر اسلام نیز وجود آن بین زوجین امری ممدوح است، و چه‌بسا در مواردی، ریشه پیدایش آن، همان لطف و عنایت الهی است که اگر کسی اقدام به ازدواج کند شامل حالش می‌شود: «جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة» (روم/21)؛ و چنین خانواده‌ای، اگر عبودیت را بتمامه رعایت کنند برترین خانواده خواهند بود (ر.ک: تدبر1)؛ اما از نظر اسلام، این رابطه برای ایجاد و بقای نهاد خانواده، اگرچه مفید است، لکن نه شرط لازم است و نه شرط کافی برای یک خانواده اسلامی؛ یعنی این گونه نیست که اگر رابطه به این حد نرسید یا در این حد نماند، پیوند خانوادگی بی‌ارزش، و به هم زدن آن مطلوب شود:

شرط لازم نیست، زیرا ممکن است چنین پیوند عمیق روحی بین زن و شوهر برقرار نشود، یا اگر هم در اول برقرار شده، در ادامه از بین برود؛ در عین حال آنها بتوانند به مصاحبت با همدیگر و زندگی مشرکشان در دنیا ادامه دهند؛ و با توجه به قداست بنیاد خانواده، اصرار و ضرورتی برای گسستن این پیوند در دنیا نیست؛ و اساسا اینجاست که اسلام برای زن و شوهری که ارتباط روحی و عاطفی بین‌شان فروکش کرده و تمایل به جدایی از هم دارند، «امساک به معروف» را جدایی و فراق مقدم می‌کند: «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسان» (بقره/229)، «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (بقره/231) «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوف‏» (طلاق/2)؛ که اوج مصادیق چنین خانواده‌ای را - که علی‌رغم تضاد بنیادین زن و شوهر به طلاق منجر نشد - در نمونه‌هایی همچون پیوندهای زناشویی حضرت نوح ع و حضرت لوط ع و فرعون (تحریم/10-11)، و چه‌بسا برخی همسران پیامبر اکرم ص (تحریم/3-5) و برخی همسران ائمه اطهار ع (مانند امام حسن ع و جعده، یا امام جواد ع و أمّ فضل) مشاهده می‌کنیم؛

و شرط کافی نیست، زیرا ممکن است چنین پیوند عمیق بین زن و شوهر برقرار باشد، اما هردو با هم جهنمی شوند: «احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ» (صافات/22)، که شاید مصداق معروف قرآنی آن ابولهب و همسرش باشند که با هم مسیر سقوط در جهنم را می‌پیمایند (مسد/1-4).

ظاهرا شرط لازم و کافی برای ادامه دادن زندگی مشترک بین زن و شوهر، تراضی بالمعروف و معاشرت بالمعروف و در یک کلام مصاحبت بالمعروف است: «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوف» (بقره/233)، «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف» (نساء/19)، «وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ» (طلاق/6)، همان توصیه‌ای که در ارتباط با پدر و مادر (ولو مشرک باشند) شده است: «صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» (لقمان/15)؛ تعبیر دیگر این وضعیت، «صلح» و آشتی (أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْر؛ نساء /128) است که در میانه عشق‌ورزی و عدالت‌ورزی قرار دارد؛ طرفین چه‌بسا عاشق همدیگر نباشند، اما صرفا همچون دو شریک (شریک زندگی!) نیستند که بخواهند همه چیز را صرفا بر مدار عدالت جستجو کنند و اگر لازم شد با هر زور و ترفندی حق خود را از حلقوم طرف مقابل بیرون کشند؛ بلکه حقوق متقابل خود را در فضای «معروف» [= آنچه در عرف ستودنی و قابل احترام است] پی‌گیری می‌کنند: «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»‏(بقره/228) و مراتبی از گذشت را در قبال هم در پیش می‌گیرند؛ و اگر گاهی بین‌شان نزاعی رخ داد زود به آشتی رو می‌آورند.

البته تأکید می‌شود که اینکه این وضعیت «صلح» و آشتی - که نه به افق عشق‌ورزی می‌رسد و نه در حد عدالت‌ورزی خشک فروکاسته می‌شود - شرط لازم و کافی برای تداوم زندگی خانوادگی است، بدین معنا نیست که الگوی آرمانی خانواده در اسلام در همین حد باشد؛ الگوی آرمانی خانواده در اسلام آن است که زوجین بکوشند، زیر سایه عبودیت، مودت و رحمتی را که خداوند پس از خطبه عقد بدانان هدیه داد، روز به روز شکوفاتر کنند و به حد عشق‌ورزی برسانند. پس عشق بین اعضای خانواده، اگر در سایه عبودیت باشد، خانواده را آرمانی‌ترین خانواده در اسلام قرار می‌دهد، و به تبع خود، عالی‌ترین روابط را بین والدین و فرزندان رقم می‌زند؛ و بدین جهت است که الگوی برتر خانواده در اسلام همان اصحاب کساء هستند؛ که عمده توصیف بهشت در سوره انسان، بهشتی است که برای این خانواده میها شده است (همچنین: ر.ک: تدبر1).

تبصره:

اینکه برخی زوجین در جهنم با هم هستند بدین معنا نیست که در آنجا از باهم‌بودن خرسندند؛ بلکه احتمالا شبیه پیوند عمیق بین دوستان بسیار صمیمیِ غیرمتقی‌ای است که به دشمنی تبدیل می‌شود: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین‏» (زخرف/67) ویا شبیه پیوند عمیق بین پیشوایان و پیروان باطل، که در عین اینکه این پیوند عمیقشان در دنیا موجب شده که در قیامت نیز با هم‌ باشند و از هم جدا نشوند، اما از هم بیزاری می‌جویند و دلشان می‌خواهد بتوانند از هم جدا شوند: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ‏؛ وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» (بقره/167-168). از این رو، این آیه - چنانکه در تدبر 1 اشاره شد- می‌تواند شامل زن و شوهر جهنمی‌ای بشود که در همین دنیا در ضلالتشان با هم پیوند عمیق داشته‌اند؛ یعنی آنها هم آنجا می‌کوشند از هم فرار کنند، اما عملا با هم محشور می‌شوند.

 

3) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ بَنیهِ»

تعبیر «بنیه» را بسیاری از مترجمان (مثلا: مشکینی و فولادوند و گرمارودی) و تفاسیر (مثلا: التبیان، ج‏10، ص277؛ مجمع البیان، ج‏10، ص668) به همان معنای «پسران» (اولاد ذکور) دانسته‌اند؛ و البته بسیاری از مترجمان (مثلا: مکارم شیرازی و انصاریان و الهی قمشه‌ای) و تفاسیر (مثلا: مفاتیح الغیب، ج‏31، ص61؛ الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج‏20، ص225) به معنای مطلق فرزندان (اولاد)؛ و به نظر می‌رسد هر دو وجهی دارد و می‌تواند مستقلا هردو مراد شده باشد:

وجه اینکه مقصود «پسران» باشد این است که چرا از کلمه «بنیه»، که جمع «ابن» استفاده کرد که به معنای «پسر» است، نه «اولاده» که جمع «ولد» است و به مطلق فرزند (اعم از دختر یا پسر) اطلاق می‌شود؛ و در این معنا تاکید بر کمک خواستن است که انسانها غالبا در سختی‌ها وقتی می‌خواهند کمک بگیرند اگر سراغ فرزندشان هم بروند سراغ پسرانشان می‌روند.

و وجه اینکه مقصود «فرزندان» باشد این است که در بسیاری از اوقات، از باب تغلیب، در حالت جمع، کلمه مذکر به معنای اعم از مذکر و مونث به کار می‌رود که بارزترین مثال آن آیه «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» (نور/37) است؛ و در این معنا تاکید بر تعلق داشتن است؛ که انسان به مطلق فرزندانش تعلق خاطر دارد؛ و وقتی از فرزندش می‌گریزد نشان می‌دهد که چقدر مشغولیت و هراس در آنجا شدید است.

 

4) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ بَنیهِ»

آخرین کسی از نزدیکان که انسان از او فرار می‌کند فرزندانش است. به نظر می‌رسد دلبستگی هرکس به فرزندش بیش از بقیه باشد؛ و بسیاری از افراد فرزندان خویش را امتداد وجود خویش به حساب می‌آورند؛ لذا اینکه انسان فرزند خود را در دنیا بر خویش در زمینه‌های مختلف مقدم کند یک پدیده بسیار شایع در جوامع انسانی است؛ تا حدی که بسیاری از افراد را می‌بینیم که به لحاظ اخلاق اجتماعی بسیار بدکارند، آزار و اذیتشان را از کسی دریغ نمی‌کنند و برای منافع خویش هر بلایی را بر سر دیگران می‌آورند اما همین افراد وقتی نوبت به فرزندانشان می‌شود همه چیز خود را فدای فرزندان خویش می‌کنند (شاید نمونه بارز چنین افرادی معاویه باشد؛ که با آن همه ظلمی که در حق عموم جامعه انجام داد همه هم و غم‌اش این بود که حکومتش را به فرزندش برساند).

با این اوصاف، وقتی در عرصه قیامت بیان می‌شود که انسان از فرزند خویش هم فرار می‌کند می‌توان فهمید که چه اوضاع دشواری در پیش روست.

 

5) «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ»

در این آیات افرادی از نزدیکان، که انسان از آنها فرار می‌کند را به این ترتیب برشمرد: برادر، مادر، پدر، همسر، و فرزندان. فلسفه چنین برشمردنی چیست؟

الف. این ترتیب از باب مبالغه است (تفسیر الصافی، ج‏5، ص288[1])؛ یعنی هرچه جلوتر می‌رود میزان تعلق قلبی شدیدتر است؛ گویی آیه می‌خواهد بفرماید: روزی که آدمی فرار می‌کند از برادرش، بلکه از مادرش، بلکه از پدرش، بلکه از همسرش، بلکه از فرزندانش؛ بویژه که در آیه بعد، علت مساله را شدت گرفتاری و مشغولیت خود شخص معرفی کرد (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص61[2]؛ الکشاف، ج‏4، ص705[3]).

ب. می‌تواند این ترتیب، با لحاظ‌های مختلف باشد: اول برادر را گفت که در مقام معاونت و قوت بر همه مقدم است؛ بعد مادر را گفت که از جهت شدت تعلق مقدم است؛ و در آخر همسر و فرزندان را گفت که انسان به خاطر رفق و مدارایی که به آنها دارد آخر از همه مشکلاتش را با آنها در میان می‌گذارد (اقتباس از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص57[4]).

ج. چه‌بسا از حیث میزان مسئولیتش در قبال آنهاست، که هر چه جلوتر می‌رود مسئولیت در قبال آنها بیشتر می‌شود؛ و از آنها فرار می‌کند از این جهت که مبادا از وی عدم ادای حق خود را مطالبه کنند (اقتباس از مجمع البیان، ج‏10، ص668[5]).

د. اینان کسانی‌اند که انسان در دنیا از مشکلات به سوی اینها فرار می‌کرد، و بدین‌ها پناه می‌برد (مفاتیح الغیب، ج‏31، ص61)؛ در این پناه‌جویی، به‌ویژه در زمانه میان‌سالی، سراغ برادر رفتن، حتی بر مادر و پدر مقدم است، زیرا بسیاری از افراد شرم دارند از اینکه علی‌رغم این همه زحماتی که پدر و مادرشان در کودکی و نوجوانی برایشان کشیده‌اند در سنین بالا هم برای آنها مزاحمت ایجاد کنند، و با برادرشان راحت‌ترند؛ در مرتبه بعد مادر است که به خاطر مهربانی شدیدش، انسانها راحت‌تر از پدر می‌توانند با وی دردهای خود را به میان بگذارند؛ در مرحله بعد همسر است و آخرین مرحله فرزندان؛ چرا که انسان همواره حالت سرپرستی‌ای نسبت به فرزند خود احساس می‌کند و کسی که همواره تکیه‌گاه فرزندش بوده، شرم دارد از اینکه فرزندش تکیه‌گاه او شود. و این آیات می‌خواهد بفرماید روز قیامت همه چیز زیر و رو می‌شود؛‌ یعنی هرکس که در درجه اول به سوی او فرار می‌کرد، در قیامت اول از او فرار می‌کند!

ه. ...

 

 

 


[1] . وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لاشتغاله بشأنه و علمه بأنّهم لا ینفعونه او للحذر من مطالبتهم بما قصّر فی حقّهم و تأخیر الاحبّ فالاحبّ للمبالغة کأنّه قیل یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ بل من أُمِّهِ وَ أَبِیهِ بل من صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ.

[2] . المسألة الثانیة: المراد أن الذین کان المرء فی دار الدنیا یفر إلیهم و یستجیر بهم، فإنه یفر منهم فی دار الآخرة، ذکروا فی فائدة الترتیب کأنه قیل: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ بل من أبویه فإنهما أقرب من الأخوین بل من الصاحبة و الولد، لأن تعلق القلب بهما أشد من تعلقه بالأبوین. ثم إنه تعالى لما ذکر هذا الفرار أتبعه بذکر سببه...

[3] . یَفِرُّ منهم ... و لعلمه أنهم لا یغنون عنه شیئا، و بدأ بالأخ، ثم بالأبوین لأنهما أقرب منه، ثم بالصاحبة و البنین لأنهم أقرب و أحب، کأنه قال: یفرّ من أخیه، بل من أبویه، بل من صاحبته و بنیه.

[4] . یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ‏- 80/ 34.الترتیب بلحاظ المعاونة و القوّة، حیث إنّ الأخ أقدم، ثمّ الأم من جهة شدّة التعلّق، ثمّ الأب، ثمّ الصاحبة و البنون و الرفقة. و مع هذا یکون الفرار من الأخ فی المرتبة الاولى: فانّ یوم القیامة لا یشفع‏ أحد لأحد إلّا باذنه، و هو مالک یوم الدین، و الناس کلّهم فقراء محتاجون لا یملکون شیئا، و لا یدفعون عن نازلة.

[5] . و قیل یفر منهم حذرا من مطالبتهم إیاه بما بینه و بینهم من التبعات و المظالم و قیل لعلمه بأنهم لا ینفعونه و لا یغنون عنه شیئا.

 


1122) سوره عبس (80) آیه 36 وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (قسمت دوم: اح

 

حدیث

تمامی احادیثی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، مربوط به این آیه هم می‌باشد. اما احادیث دیگر:

1) مرحوم بحرانی در تفسیر روایی خود حدیثی را بدین صورت از کتاب بستان الواعظین آورده است:

[قتاده از حسن بصری روایت کرده که] یکی از همسران رسول الله ص از ایشان پرسید: یا رسول الله! آیا روز قیامت مردی به فکر نزدیکان صمیمی‌اش هست؟

فرمودند: سه موقعیت است که کسی از کسی یاد نکند: هنگام [برپا داشتن] ترازوی اعمال، تا ببیند که آیا ترازوی سنگین شد یا سبک؟ و هنگام [عبور از] صراط، تا ببیند از آن می‌گذرد یا خیر؟ و هنگام [دادن] نامه اعمال، تا ببیند آیا به دست راستش نامه عملش را می‌گیرد یا به دست چپ؟

پس این سه موقعیتی است که احدی یادی از دوست صمیمی و دوست نزدیک و خویشاوند و رفیق و فرزندان و والدینش نکند؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود: «برای هرکس از ایشان در آن روز گرفتاری‌ای است که او را کفایت کند» (عبس/37) که هر کسی از شدتی امور ترسناک عظیمی که می‌بیند از دیگری غافل و فقط به خود مشغول است؛ از خداوند متعال می‌خواهیم که این را به رحمتش بر ما سهل، و با مهربانی و لطفش بر ما آسان گرداند.

البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص586؛ بستان الواعظین، ص70[1]

[روی قَتَادَة عَن الْحسن الْبَصْرِیّ رَضِی الله] عن رسول الله (صلی الله علیه و آله)، أنه قال له بعض أهله، یا رسول الله، هل یذکر الرجل یوم القیامة حمیمه [هَل یفکر ... فِی حمیمه]؟

فَقَالَ رَسُول الله ص: ‌ثَلَاثَة ‌مَوَاطِن لَا یذکر فِیهَا أحد أحدا: عِنْد الْمِیزَان حَتَّی ینظر أیثقل مِیزَانه أم یخف؟ وَ عند الصِّرَاط حَتَّی ینظر أَیجوزُ أم لَا؟ وَعند الصُّحُف حَتَّی ینظر أبیمینه یَأْخُذ الصَّحِیفَة أم بِشمَالِهِ.

فَهَذِهِ ‌ثَلَاثَة ‌مَوَاطِن لَا یذکر فِیهَا أحد حمیمه وَلَا صدیقه وَلَا حَبِیبه وَلَا قَرِیبه وَلَا بنیه وَلَا وَالِدیهِ وَذَلِکَ قَول الله تبَارک وَتَعَالَی «لکل امْرِئ مِنْهُم یَوْمئِذٍ شَأْن یُغْنِیه» (عبس/37) [هُوَ] مشغول بنفسه عن غیره من شدة ما یری من الأهوال العظام [من شدَّة الْأَهْوَال الْعِظَام]، نسأل [أسأَل] الله تعالی أن یسهلها لنا برحمته، و یهونها علینا برأفته و لطفه.

اما به نظر می‌رسد از عبارت «فَهَذِهِ ‌ثَلَاثَة ‌مَوَاطِن: پس این سه موقعیتی است» به بعد، توضیحات ابن جوزی (مولف بستان الواعظین) باشد؛ نه ادامه حدیث نبوی؛ چرا که علاوه بر اینکه در سایر منابع اهل سنت، مانند تفسیر یحیی بن سلام (ج1، ص318[2]) و أصول السنة (لابن أبی زمنین؛ ص169[3]) این حدیث با عین همین روایات به عنوان گفتگوی بین عایشه و رسول الله ص تا همینجا روایت شده است؛ بلکه در سایر روایات نزدیک به این نیز مطلب تا همینجا آمده است؛ مثلا حدیث بعدی:

 

2) الف. روایت شده است که یکبار عایشه به یاد جهنم افتاد و گریست. پیامبر ص پرسید: چرا گریه می‌کنی؟

گفت: یا رسول الله! به یاد جهنم افتادم و گریه‌ام گرفت. آیا شما در روز قیامت همسرانت را یاد می‌کنی؟

فرمودند: سه موقعیت است که کسی از کسی یاد نکند: هنگامی که ترازوی اعمال گذاشته شود، تا وقتی که بداند آیا وزن اعمالش سنگین شد یا سبک؟ و هنگام [دادن] نامه [اعمال]، هنگامی که گفته شود «بیایید و کتابم را بخوانید» (حاقه/19) تا ببیند نامه [عمل] اش کجا قرار داده می‌شود: به دست راستش؟ یا به دست چپش؟ یا از پشت سرش؟ هنگام [عبور از] صراط، هنگامی که روی جهنم نهاده شود تا بفهمد که آیا نجات پیدا می‌کند یا خیر؟

سنن أبی داود، ج4، ص385؛ التبصرة (لابن الجوزی)، ج2، ص198-199[4]؛ الاعتقاد (للبیهقی)، ص210[5]

حَدَّثَنَا ‌یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ‌وَحُمَیْدُ بْنُ مَسْعَدَةَ أَنَّ ‌إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: أَخْبَرَنَا ‌یُونُسُ ، عَنِ ‌الْحَسَنِ ، عَنْ ‌عَائِشَةَ أَنَّهَا ذَکَرَتِ النَّارَ فَبَکَتْ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: مَا یُبْکِیکِ؟

قَالَتْ: ذَکَرْتُ النَّارَ فَبَکَیْتُ، فَهَلْ تَذْکُرُونَ أَهْلِیکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: أَمَّا فِی ‌ثَلَاثَةِ ‌مَوَاطِنَ فَلَا یَذْکُرُ أَحَدٌ أَحَدًا، ‌عِنْدَ ‌الْمِیزَانِ حَتَّی یَعْلَمَ أَیَخِفُّ مِیزَانُهُ أَوْ یَثْقُلُ؟ وَعِنْدَ الْکِتَابِ حِینَ یُقَالُ «هَاؤُمُ اقْرَءُوا کِتَابِیَهْ» حَتَّی یَعْلَمَ أَیْنَ یَقَعُ کِتَابُهُ أَفِی یَمِینِهِ، أَمْ فِی شِمَالِهِ، أَمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ؟ وَعِنْدَ الصِّرَاطِ إِذَا وُضِعَ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ [حَتَّی یَعْلَمَ أَیَنْجُو أَمْ لا یَنْجُو]؟

تبصره1: عبارت «حَتَّی یَعْلَمَ أَیَنْجُو أَمْ لا یَنْجُو» در سنن أبی داود و الاعتقاد بیهقی نیامده است؛ که احتمالا اشتباه ناسخ باشد. ضمنا این روایت با سند متفاوت و اندک تفاوتی در عبارات در التفسیر الوسیط واحدی (ج2، ص350-351)[6] و تفسیر السمعانی (ج2، ص166)[7] نیز آمده است.

تبصره2: اگر این نقل از عایشه درست باشد شاید بر اساس همان منابع اهل سنت مقصود پیامبر ص این بوده است که من در آن موقعیت برای تو کاری نمی‌کنم؛ زیرا:

  • اولا در حدیثی که در منابع معتبر اهل سنت آمده و بزرگان آنها (مانند البانی)‌به صحیح بودنش تصریح کرده‌اند آورده‌اند که پیامبر ص به برخی از افراد وعده داد که برای شفاعت کردن اتفاقا مرا در همین گونه مواقف جستجو کنید:

ب. انس بن مالک گوید: از رسول الله ص درخواست کردم که روی قیامت مرا شفاعت کند.

فرمود: این کار را خواهم کرد.

گفتم: یا رسول الله ص! کجا شما را بیابم؟

فرمود: اول جایی که خواستی دنبال من بگردی بر صراط باشد.

گفتم: اگر بر صراط شما را نیافتم؟

فرمود: پس در [جایی که] ترازوی اعمال [برپا می‌شود] مرا جستجو کن.

گفتم: اگر نزد ترازو نیافتم؟

فرمود: پس مرا در کنار حوض [کوثر] جستجو کن؛ که این سه موقفی است که حتما من در آنجا حضور خواهم داشت.

سنن الترمذی، ج4، ص621

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّبَّاحِ الهَاشِمِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا بَدَلُ بْنُ المُحَبَّرِ قَالَ: حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ مَیْمُونٍ الأَنْصَارِیُّ أَبُو الخَطَّابِ قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم أَنْ یَشْفَعَ لِی یَوْمَ القِیَامَةِ.

فَقَالَ: «أَنَا فَاعِلٌ».

قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَیْنَ أَطْلُبُکَ؟

قَالَ: «اطْلُبْنِی أَوَّلَ مَا تَطْلُبُنِی عَلَی الصِّرَاطِ».

قَالَ: قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ عَلَی الصِّرَاطِ؟

قَالَ: «‌فَاطْلُبْنِی ‌عِنْدَ ‌المِیزَانِ».

قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ أَلْقَکَ عِنْدَ المِیزَانِ؟

قَالَ: «فَاطْلُبْنِی عِنْدَ الحَوْضِ فَإِنِّی لَا أُخْطِئُ هَذِهِ الثَّلَاثَ المَوَاطِنَ.» [حکم الألبانی: صحیح].

  • ثانیا چنانکه قبلا به تفصیل و مستند به منابع اهل سنت بیان شد (https://yekaye.ir/about-the-wars-of-imam-ali/#_Toc111283934) پیامبر اکرم ص به عایشه هشدار شدید داده بودند که مبادا کسی باشی که سگان حوأب بر تو پارس کنند؛ و در جریان حرکت وی برای جنگ جمل این واقعه برای او رخ داد و او همواره از اینکه به جنگ با علی ع اقدام کرده بود ابراز پشیمانی می‌کرد؛
  • و باز در احادیث اهل سنت پیامبر اکرم هم برای صراط و هم برای میزان و هم برای حوض کوثر علی ع را حاضر و در مسیر درست معرفی کرده است؛ که در اینجا فقط دو مورد را که ناظر به حوض و صراط است و در دو حدیث مشترک است بر اساس منابع اهل سنت تقدیم شود:

ج. از سلمان فارسی روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

اولین کسی که روز قیامت بر سر حوض کوثر بر من وارد می‌شود همان است که اولین نفر از شما بود که اسلام آورد یعنی علی بن ابی‌طالب.

التاریخ الکبیر (لابن أبی خیثمة)، ص175

حَدثنَا عبد السَّلَام بن صَالح، قَالَ: نَا عبد الرَّزَّاق، قَالَ: أَنا الثَّوْریّ، عَن سَلمَة بن کهیل، عَن أبی صَادِق، عَن علیم الْکِنْدِیّ، عَن سلمَان قَالَ:

قَالَ رَسُول الله صلی الله عَلَیْهِ و [آله و] سلم: أول النَّاس ورودًا علی ‌الْحَوْض یَوْم الْقِیَامَة أولکم إسلاماً ‌عَلیّ ‌بن ‌أبی ‌طَالب.

ب. ابونعیم با چهار سند از حذیفه روایت کرده که از رسول الله پرسیدند: آیا علی ع را به جانشینی خود نمی‌گذاری؟

فرمود:‌ اگر ولایت علی ع را بپذیرید او را هدایت‌گری هدایت‌یافته خواهید یافت که شما را بر راه مستقیم حرکت خواهد داد.

و در نقل دیگر این طور است که پیامبر ص فرمودند:

اگر به خلافت علی ع تن دهید، که نمی‌بینم چنین کنید، او را هدایت‌گری هدایت‌یافته خواهید یافت که شما را بر راهی کاملا روشن حرکت خواهد داد.

حلیة الأولیاء، ج1، ص64

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ، ثَنَا أَبُو حُصَیْنٍ الْوَادِعِیُّ، ثَنَا یَحْیَی بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ، ثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، قَالَ: قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ أَلَا تَسْتَخْلِفُ عَلِیًّا؟ قَالَ: «إِنْ ‌تُوَلُّوا ‌عَلِیًّا ‌تَجِدُوهُ ‌هَادِیًا مَهْدِیًّا، یَسْلُکُ بِکُمُ الطَّرِیقَ الْمُسْتَقِیمَ»

رَوَاهُ النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ الْجَنَدِیُّ، عَنِ الثَّوْرِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ نَحْوِهِ.

حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ وُهَیْبٍ الْغَزِّیُّ، ثَنَا ابْنُ أَبِی السَّرِیِّ، ثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، ثَنَا النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ الْجَنَدِیُّ، عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم: «‌إِنْ ‌تَسْتَخْلِفُوا ‌عَلِیًّا، وَمَا أَرَاکُمْ فَاعِلِینَ، تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا، یَحْمِلُکُمْ عَلَی الْمَحَجَّةِ الْبَیْضَاءِ»

رَوَاهُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَرَاسَةَ، عَنِ الثَّوْرِیِّ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللهُ تَعَالَی عَنْهُ حَدَّثَنَا نَذِیرُ بْنُ جُنَاحٍ الْقَاضِی، ثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ، ثَنَا أَبِی، ثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَرَاسَةَ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم مِثْلَهُ

ابن جزری در مناقب الأسد الغالب علی بن أبی طالب (ص33) بعد از اینکه سند این حدیث را از خودش تا حذیفه نقل می‌کند تصریح می‌کند که تمام رجال این حدیث موثق‌اند.[8]

تبصره:‌ چگونگی جعل حدیث

کسانی که در فن حدیث کار کرده‌اند می‌دانند که یکی از روشهای مهم جعل حدیث این است که جاعل حدیث یک فرازی از سخن پیامبر ص که معتبر و معروف است را می‌آورده و فرازهای دیگری خودش بدان اضافه می‌کرده تا فرازهای جعلی هم مورد قبول واقع شود؛ و این حدیث از آن دسته احادیثی است که به طور واضح این بلا بر سرش آمده است و همین جعلیات است که نمی‌گذارد اهل سنت به واقع مطلب آگاه شوند.

حدیث فوق، ولو ابونعیم اصفهانی (م430) با سند متصل نقل کرده و ابن جوزی (م833) هم تمام رجال آن را مورد وثوق دانسته است، در منابع اهل سنت چندان بازتاب ندارد. در عوض حدیث دیگری در منابع اهل سنت بازتاب بیشتری دارد و حتی در مستدرک بر صحیحین حاکم نیشابوری (کتابی که احادیثی را که بر مبنای صحیح بخاری و صحیح مسلم معتبر است اما آن دو نیاورده‌اند) ذکر شده است که همین مطلب را دارد با دو فراز اضافیِ پیش از آن!

در مستدرک با سندی که از طریق فضیل بن مزروق به ابواسحاق واز او به زید بن یثیع و از او از قول علی ع مطلب این گونه بازگو شده است که گویی پیامبر چنین فرموده است:

اگر ولایت ابوبکر را بپذیرید او را زاهد در دنیا و مایل به آخرت خواهید یافت؛ و اگر ولایت عمر را بپذیرید او را شخصی قوی و امین خواهید یافت که در راه خدا از سرزنش سرزنش‌گران باکی ندارد؛ و اگر ولایت علی ع را بپذیرید او را هدایت‌گری هدایت‌یافته خواهید یافت که شما را بر راه مستقیم حرکت خواهد داد.

المستدرک علی الصحیحین (للحاکم) ج3، ص73

حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَفَّانَ، وَأَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجَوْهَرِیُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ خُزَیْمَةَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِیُّ، ثنا زَیْدُ بْنُ الْحُبَابِ، ثنا فُضَیْلُ بْنُ مَرْزُوقٍ الرُّوَاسِیُّ، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم:

«إِنْ تُوَلُّوا أَبَا بَکْرٍ تَجِدُوهُ زَاهِدًا فِی الدُّنْیَا، رَاغِبًا فِی الْآخِرَةِ، وَإِنْ تُوَلُّوا عُمَرَ تَجِدُوهُ قَوِیًّا أَمِینًا، لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ تَعَالَی لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَإِنْ ‌تُوَلُّوا ‌عَلِیًّا ‌تَجِدُوهُ ‌هَادِیًا مَهْدِیًّا یَسْلُکُ بِکُمُ الطَّرِیقَ».

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ " وَشَاهِدَهُ حَدِیثُ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ.

خود حاکم جمله آخر این حدیث را نیاورده اما در برخی منابع اهل سنت این جمله آخر را هم دارد: «وهرگز چنین نخواهید کرد.»

مسند البزار (البحر الزخار)، ج3، ص32

حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ عَمْرٍو الرَّبَالِیُّ، قَالَ: نا زَیْدُ بْنُ الْحُبَابِ، قَالَ: نا فُضَیْلُ بْنُ مَرْزُوقٍ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ ‌عَلِیِّ ‌بْنِ ‌أَبِی ‌طَالِبٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و [آله و] سلم: إِنْ تُوَلُّوا أَبَا بَکْرٍ تَجِدُوهُ زَاهِدًا فِی الدُّنْیَا رَاغِبًا فِی الْآخِرَةِ، وَإِنْ تُوَلُّوا عُمَرَ تَجِدُوهُ قَوِیًّا أَمِینًا لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَإِنْ تُوَلُّوا عَلِیًّا تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا یَسْلُکُ بِکُمُ ‌الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ، وَلَنْ تَفْعَلُوا.

اگر این نقل با نقل قبلی که ابونعیم و ابن جزری آورده بودند مقایسه شود مشاهده می‌شود که سند این روایت از همین فضیل بن مزروق (متوفی 160)، از سند آن دو جدا می‌شود. در سه سند مورد استفاده ابونعیم، راوی مطلب را از حذیفه نقل می‌کند و در یکی از خود حضرت علی ع است؛ و اتفاقا وقتی حاکم می‌خواهد بگوید این حدیث صحیحی است شاهد بر آن را حدیث حذیفه معرفی می‌کند، که ظاهرا بقدری مشهور بوده که حاکم نیاز ندیده به متن آن اشاره کند.

این فضیل بن مزروق - چنانکه ابن حبان (متوفی 354) که خودش از رجالیون اهل سنت است می‌گوید - از کسانی بوده است که احادیث صحیحی را از افراد مورد وثوق می‌گرفت و خودش در آن اضافاتی می‌کرد و جالب اینجاست که همین حدیث را به این صورت به عنوان نمونه‌ای از احادیث وی می‌آورد (فُضَیْل بن مَرْزُوق ... مُنکر الحَدِیث جدا کَانَ مِمَّن یخطئ علی الثِّقَات ...؛ المجروحین لابن حبان، ج2، ص209[9]).

به‌خوبی معلوم می‌شود که حدیث معروف نبوی که در ضرورت جانشینی حضرت علی ع بوده، و حتی پیش‌بینی شده مردم بدان تن نخواهند داد، در قرن اول بسیار مشهور بوده است؛ تا اینکه یک جاعل حرفه‌ای حدیث در قرن دوم - که اندکی بعد از زوال حکومت بنی‌امیه از دنیا رفته - این جعل را انجام می‌دهد، یعنی اولا نقل این مطلب را از خود حضرت علی ع به جای نقل از حذیفه قرار می‌دهد، که این نقل، کمتر از نقل حذیفه معروف بوده است (زیرا در زمان بنی‌امیه نقل از حضرت علی ع جرم بزرگی بود؛ و ابونعیم هم که در قرن 5 می‌زیسته سه سندش از طریق حذیفه است) و از این رو احتمالا محدثان خیلی کمتری آن را شنیده‌اند و لذا ظرفیت بیشتری برای دخل و تصرف دارد؛ و ثانیا با افزودن مطلب مذکور چنین وانمود می‌شود که اصلا خود حضرت علی ع از پیامبر ص حدیث آورده که پیامبر ص به نحوی به دست گرفتن ولایت توسط ابوبکر و عمر پیش از علی ع را مطرح کرده است[10] که این در فضای عمومی آن زمان که می‌خواسته‌اند فضاسازی کنند که علی ع هم خلافت شیخین را قبول داشته مقبولیت بیشتری پیدا می کرده است![11]

 


[1] . اختلافات مختصری بین دو متن هست که نسخه بستان را داخل کروشه قرار داده شده است.

[2] . نا سَعِیدٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنِ الْحَسَنِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَهْلِهِ، قَالَ یَحْیَى: أَخْبَرَنِی صَاحِبٌ لِی، عَنْ هِشَامٍ، عَنِ الْحَسَنِ أَنَّهَا عَائِشَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ ‌یَذْکُرُ ‌الرَّجُلُ ‌یَوْمَ ‌الْقِیَامَةِ حَمِیمَهُ؟ فَقَالَ: " ثَلاثَةُ مَوَاطِنَ لا یَذْکُرُ فِیهَا أَحَدٌ حَمِیمَهُ: عِنْدَ الْمِیزَانِ حَتَّى یَنْظُرَ أَیَثْقُلُ مِیزَانُهُ أَمْ یَخِفُّ، وَعِنْدَ الصِّرَاطِ حَتَّى یَنْظُرَ أَیَجُوزُ أَوْ لا یَجُوزُ، وَعِنْدَ الصُّحُفِ حَتَّى یَنْظُرَ أَیُعْطَى کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ أَمْ بِشِمَالِهِ.

[3] . وَحَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِی دَاوُدَ، عَنْ یَحْیَى قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِیِّ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَهْلِهِ: یَا رَسُول اَللَّهِ، أَیَذْکُرُ ‌اَلرَّجُلُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ حَمِیمَهُ؟ فَقَالَ: ‌ثَلَاثَةُ ‌مَوَاطِنَ لَا یَذْکُرُ فِیهَا أَحَدٌ حَمِیمَهُ، عِنْدَ اَلْمِیزَانِ حَتَّى یَنْظُرَ أَیَثْقُلُ مِیزَانُهُ أَوْ یَخِفُّ، وَعِنْدَ اَلصِّرَاطِ حَتَّى یَنْظُرَ أَیَجُوزُ أَمْ لَا یَجُوزُ، وَعِنْدَ اَلصُّحُفِ حَتَّى یَنْظُرَ أَبِیَمِینِهِ یَأْخُذُ صَحِیفَتَهُ أَمْ بِشِمَالِهِ»

[4] . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی طَاهِرٍ بِسَنَدِهِ عن یونس بن عبید عن الْحَسَنِ قَالَ: بَیْنَا عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ بَکَتْ [أنها ذکرت النارَ فبکت]؛ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: مَا یُبْکِیکِ؟

قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ تَذْکُرُونَ أَهْلِیکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: أَمَّا فِی ‌ثَلاثَةِ ‌مَوَاطِنَ فَلا یَذْکُرُ أَحَدٌ أَحَدًا: عِنْدَ الْمِیزَانِ حِینَ یُوضَعُ حَتَّى یَعْلَمَ أَتَثْقُلُ مَوَازِینُهُ أَمْ تَخِفُّ، وَعِنْدَ الْکِتَابِ حِینَ یُقَالُ {هَاؤُمُ اقرءوا کتابیه} حَتَّى یَعْلَمَ أَیْنَ یَقَعُ کِتَابَهُ فِی یَمِینِهِ أَوْ فِی شِمَالِهِ أَوْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ. وَعِنْدَ الصِّرَاطِ حِینَ یُوضَعُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَنْجُو أَمْ لا یَنْجُو.

[5] . أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ الرُّوذْبَارِیُّ، أنا أَبُو بَکْرِ بْنُ دَاسَةَ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، وَحُمَیْدُ بْنُ مَسْعَدَةَ، أَنَّ إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَهُمْ قَالَ: أنا یُونُسُ، وَقَالَ یَعْقُوبُ: عَنْ یُونُسَ، وَهَذَا حَدِیثُهُ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، وَعَنْ أَبِیهَا، أَنَّهَا ذَکَرَتِ النَّارَ فَبَکَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: ذَکَرْتُ النَّارَ فَبَکَیْتُ فَهَلْ تَذْکُرُونَ أَهْلِیکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " أَمَّا فِی ‌ثَلَاثَةِ ‌موَاطِنَ فَلَا یَذْکُرُ أَحَدٌ أَحَدًا ‌عِنْدَ ‌الْمِیزَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَخِفُّ مِیزَانُهُ أَمْ یَثْقُلُ، وَعِنْدَ الْکِتَابِ حِینَ یُقَالُ: {هَاؤُمُ اقْرءُوا کِتَابِیَهْ} حَتَّى یَعْلَمَ أَیْنَ یَقَعُ کِتَابُهُ أَفِی یَمِینِهِ أَمْ فِی شِمَالِهِ أَمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ، وَعِنْدَ الصِّرَاطِ إِذَا وُضِعَ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ.

[6] . «أَخْبَرَنَا مَنْصُورُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْبَزَّازُ، أنا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْحِیرِیُّ، أنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ، أنا عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، أنا أَبِی، أنا عِصَامُ بْنُ طُلَیْقٍ، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَائِمًا فِی حِجْرِی، فَقَطَرَتْ دُمُوعِی عَلَى خَدِّهِ فَاسْتَیْقَظَ، فَقَالَ: مَا یُبْکِیکِ؟ فَقُلْتُ: ذَکَرْتُ الْقِیَامَةَ وَهَوْلَهَا، فَهَلْ تَذْکُرُونَ أَهَالِیکُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَمَّا فِی ‌ثَلاثَةِ ‌مَوَاطِنَ لا یَذْکُرُ أَحَدٌ فِیهَا أَحَدًا إِلَّا نَفْسَهُ، ‌عِنْدَ ‌الْمِیزَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَخِفُّ مِیزَانُهُ أَمْ یَثْقُلُ، وَعِنْدَ الصُّحُفِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَأْخُذُ صَحِیفَتَهُ بِیَمِینِهِ أَمْ بِشِمَالِهِ، وَعِنْدَ الصِّرَاطِ حَتَّى یُجَاوِزَهُ.

[7] . ویروى عَن عَائِشَة - رَضِی الله عَنْهَا - أَنَّهَا قَالَت: " کَانَ رَسُول الله نَائِما ذَات یَوْم، وَرَأسه فِی حجری، فَبَکَیْت، فقطرت دموعی على خَدّه؛ فانتبه رَسُول الله فَقَالَ: مَالک؟ قلت: ذکرت الْقِیَامَة وأهوالها، فَهَل یذکر أحد أحدا یَوْمئِذٍ؟ فَقَالَ: أما فِی ثَلَاثَة مَوَاطِن فَلَا: عِنْد الْمِیزَان حَتَّى یعلم أیثقل مِیزَانه أم یخف، وَعند تطایر الصُّحُف حَتَّى یعلم أَن صَحِیفَته تُوضَع فِی یَمِینه أَو [فِی] شِمَاله، وعَلى الصراط.

[8]. قرئ على الشیخ أبی علی بن هبل الصالحی بجامع دمشق وأنا أسمع عن أبی الحسن بن البخاری أخبرنا أحمد بن محمد القاضی فی کتابه أنا أبو علی الحداد أنا أحمد بن عبد الله الحافظ حدثنا سلیمان بن أحمد أنا عبد الله بن وهیب أنا محمد بن أبی السری أنا عبد الرزاق أنا النعمان بن أبی شیبة الجندی عن سفیان الثوری عن أبی إسحاق عن زید بن یثیع عن حذیفة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم إن تستخلفوا علیا وما أراکم فاعلین تجدوه هادیا مهدیا یحملکم على المحجة البیضاء. حدیث حسن الإسناد رجاله موثقون. وقد رواه أیضا إبراهیم بن هراسة عن الثوری به ورواه شریک عن أبی الیقظان عن أبی وائل عن حذیفة قال قالوا یا رسول الله ألا تستخلف علینا قال إن ‌تولوا ‌علیا تجدوه هادیا مهدیا یسلک بکم الطریق ‌المستقیم.

[9] . فُضَیْل بن مَرْزُوق من أهل الْکُوفَة یروی عَن عَطِیَّة وَذَوِیهِ روى عَنهُ الْعِرَاقِیُّونَ مُنکر الحَدِیث جدا کَانَ مِمَّن یخطئ على الثِّقَات ویروی عَن عَطِیَّة الموضوعات وَعَن الثِّقَات الْأَشْیَاء المستقیمة فَاشْتَبَهَ أمره وَالَّذِی عِنْدِی أَن کل مَا روى عَن عَطِیَّة من الْمَنَاکِیر یلزق ذَلِک کُله بعطیة وَیبرأ فُضَیْل مِنْهَا وَفِیمَا وَافق الثِّقَات من الرِّوَایَات عَن الْأَثْبَات یکون محتجا بِهِ وَفِیمَا انْفَرد على الثِّقَات مَا لم یُتَابع عَلَیْهِ یتنکب عَنْهَا فِی الِاحْتِجَاج بهَا على حسب مَا ذَکرْنَاهُ من هَذَا الْجِنْس فِی کتاب شَرَائِط الْأَخْبَار وَأَرْجُو أَن فِیمَا ذکرت فِیهِ مَا یسْتَدلّ بِهِ على مَا وَرَاءه إِن شَاءَ الله سَمِعت الْحَنْبَلِیّ یَقُول سَمِعت أَحْمَد بْن زُهَیْر یَقُول سُئِلَ یَحْیَى بْن معِین عَن فُضَیْل بن مَرْزُوق فَقَالَ ضَعِیف قَالَ أَبُو حَاتِم رَوَى الْفُضَیْلُ بْنُ مَرْزُوقٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ إِنْ تُؤَمِّرُوا أَبَا بَکْرٍ تَجِدُوهُ أَمِینًا زَاهِدًا فِی الدُّنْیَا رَاغِبًا فِی الآخِرَةِ وَإِنْ تُؤَمِّرُوا عُمَرَ تَجِدُوهُ قَوِیًّا أَمِینًا لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ وَإِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِیًّا وَلا أَظُنُّکُمْ فَاعِلِینَ تَجِدُوهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا یَسْلُکُ بِکُمُ الطَّرِیقَ رَوَاهُ عَنْهُ زَیْدُ بْنُ الْحباب.

[10] . فقط این جاعل ناشی‌گری‌ای کرده و جمله «هرگز چنین نخواهید کرد» را در انتهایش گذاشته است که در نقل‌های بعدی توسط بقیه راویانی که حواسشان جمع بوده این فراز هم حذف شده که پارادوکسی در خود حدیث مشاهده نشود!

[11]. یک مدل دیگر از جعلی که روی این حدیث انجام شده بود را یافتم که دیگر فرصت بررسی آن نیست:

«مناقب الأسد الغالب علی بن أبی طالب لابن الجزری» (ص34):

«أخبرنا به على التمام شیخنا العلامة أبو بکر محمد بن أحمد بن محمد الشریشی مشافهة عن الإمام أبی جعفر أحمد بن إبراهیم بن الزبیر أنا أبو الحسن الغافقی إجازة أنا عبد الله بن محمد الحجری أنا محمد بن الحسین الحافظ ثنا أبو علی الصدفی أنا عبد الله بن محمد بن إسماعیل أنا أبو عمر الطلمنکی إجازة أنا أحمد بن محمد بن مفرج ثنا محمد بن أیوب بن الصموت ثنا أبو بکر أحمد بن عمرو الحافظ ثنا عبد الله بن وضاح الکوفی ثنا یحیى بن الیمان ثنا إسرائیل عن أبی الیقظان عن أبی الیقظان عن أبی وائل عن حذیفة قال قالوا یا رسول الله ألا تستخلف علینا قال إنی إن أستخلف علیکم فتعصون خلیفتی ینزل علیکم العذاب قالوا ألا تستخلف أبا بکر قال إن تستخلفوه تجدوه ضعیفا فی بدنه قویا فی أمر الله قالوا ألا تستخلف عمر قال إن تستخلفوه تجدوه قویا فی بدنه قویا فی أمر الله قالوا ألا تستخلف علیا قال إن تستخلفوه ولن تفعلوا یسلک بکم الطریق المستقیم وتجدوه هادیا مهدیا»