1122) سوره عبس (80) آیه 36 وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (قسمت سوم: تد
تدبر
سه تدبر نخستی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، ناظر به این آیه هم میباشد. نکات دیگر:
1) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ صاحِبَتِهِ ...»
یکی از کسانی که انسان روز قیامت از او فرار میکند همسرش است؛ جالب اینجاست که شدیدترین مصداق دوست داشتن، عشق است که بین زن و مرد رخ میدهد و آن عشقی که از منظر دینی مورد تأیید و تأکید است عشق زن و شوهر است؛ شاید این تعبیر نشان میدهد که شدت هول و ترس قیامت به نحوی است که کسانی که در دنیا چهبسا عاشق همدیگر هم بودهاند، هم از هم فرار میکنند.
البته این در جایی است که این عشق در مسیر الهی قرار نگرفته باشد؛ وگرنه اگر این پیوند عمیق در مسیر عبودیت قرار گرفته باشد افراد مشمول این آیه نمیشوند؛ چنانکه در مورد خانواده چهار نفره امیرالمومنین ع و حضرت زهرا و حسن و حسین ع، قرآن کریم صریحا میفرماید که به خاطر اخلاص و عبودیتشان در جریان اطعام مسکین و یتیم و اسیر (انسان/7-9) خداوند آنان را از شر آن روز ایمن فرمود: « فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورا» (انسان/11)؛ و این مطلب جزء قطعیات معارف قرآنی است که عدهای از مومنان (اولیاء الله، مخلَصین) به مقامی میرسند که هیچ ترس و اندوهی از مواقف قیامت متوجه آنان نمیشود: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ؛ لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (یونس/64)، چرا که اصلا آنان را در آن موقف احضار نمیکنند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» (صافات/128)؛ و معلوم است که در مورد کسی که در قیامت هیچ ترس و نگرانی ندارد و اصلا در آن موقف احضار نشود، فرار از همسر و فرزند معنا ندارد.
البته فرار از همسر و فرزند، به معنای همسر و فرزندی که اساسا در مسیر خدا نبوده حتی در مورد چنین اشخاصی فرض دارد (همانند حضرت نوح؛ ر.ک: جلسه 1120، حدیث3 https://yekaye.ir/ababsa-80-34/#_ftnref15 )؛ که آن هم منافاتی ندارد با اینکه گفته شود برای حضرت نوح هیچ ترس و نگرانیای در صحرای محضر نیست و او را آنجا احضار نمیکنند. (توضیح بیشتر در تدبر 2 خواهد آمد).
2) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ صاحِبَتِهِ ...»
در قرآن کریم برای اشاره به همسر انسان، هم از تعبیر «زوج» استفاده شده است و هم از تعبیر «صاحبة» (البته در حالتی که فقط زن بودن آن همسر مورد توجه بوده است از تعبیر «امرأة» [امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ؛ تحریم/10] و در حالت جمع از تعبیر «نساء» [مانند: نِساءَ النَّبِیِّ؛ احزاب/30] هم استفاده شده است).
در این آیه که بحث فرار و جدایی از همسر در قیامت مطرح است (و نیز در جایی که شخص حاضر میشود همسرش را فدای خودش کند تا نجات یابد؛ معارج/12) از تعبیر «صاحبة» استفاده شد؛
اما در موارد دیگری که همراهی بین زوجین در مرتبه وجودی قیامت مد نظر است از تعبیر «زوج» استفاده شده است، چه این همراهی، قبل از دنیا باشد: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة» (بقره/39؛ اعراف/19)؛ یا بعد از دنیا، خواه هردو جهنمی باشند: «احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ» (صافات/22)، خواه بهشتی: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» (رعد/23)، «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» (غافر/8)، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ» (زخرف/70)؛
و اساسا از همسران بهشتی (اعم از اینکه همسر دنیوی شخص بوده، یا نبوده و در آخرت به تزویج انسان درآمده: وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عین؛ دخان/54 و طور/20)، همواره با تعبیر «زوج» یاد شده است: «لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» (بقره/25)، «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ» (یس/56)؛ و برای اشاره به همسران بهشتی از تعابیری همانند صاحبة و امرأة و نساء و ... استفاده نشده است (البته این غیر از استفاده از تعابیری است که بر ویژگی خاصی از آنان تاکید دارد، مانند: حُورٌ عین؛ قاصِراتُ الطَّرْف، فُرُشٍ مَرْفُوعَة و ... ).
جالب است که در مورد خداوند هم هرگاه بحث از این است که او همسری ندارد، از تعبیر «صاحبة» استفاده شده است، نه زوج: «أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ» (انعام/101)، «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» (جن/3).
اگر توجه کنیم که در کلمه «صاحبة» تأکید اصلی بر «مصاحبت و همنشینی» است (نکات ادبی همین آیه) اما کلمه «زوج» در اصل بر مقارنت و تداخل بین دو چیز به طوری که با هم مختلط و مرتبط و درهمتنیده شوند، به کار میرود (جلسه 784 http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/)؛ شاید بتوان نتیجه گرفت که ازدواجی که در این دنیا رخ میدهد دو گونه است: یکی ازدواجی که در حد مصاحبت و همنشینی میماند؛ که این گونه ازدواجهاست که در قیامت زن و شوهر از هم فرار میکنند و حاضرند برای نجات خود همدیگر را فدا کنند؛ و دوم ازدواجی که در آن پیوند روحی عمیقی بین زوجین برقرار میشود، که اگر این پیوند برقرار شد، وقتی پردهها کنار رفت معلوم میشود که این دو همواره با هم بودهاند؛ حتی در جهنم: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ ... وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/4).
بحث تخصصی خانوادهشناسی: محوریت خانواده بر «عشق» یا «مصاحبت بالمعروف»
اگرچه یک مولفه مهم و مطلوب در خانواده آن است که پیوند عمیق عاطفیای به نام عشق بین زوجین برقرار شود، و این در حد خویش میتواند یک زندگی شیرین دنیوی را رقم بزند و از نظر اسلام نیز وجود آن بین زوجین امری ممدوح است، و چهبسا در مواردی، ریشه پیدایش آن، همان لطف و عنایت الهی است که اگر کسی اقدام به ازدواج کند شامل حالش میشود: «جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة» (روم/21)؛ و چنین خانوادهای، اگر عبودیت را بتمامه رعایت کنند برترین خانواده خواهند بود (ر.ک: تدبر1)؛ اما از نظر اسلام، این رابطه برای ایجاد و بقای نهاد خانواده، اگرچه مفید است، لکن نه شرط لازم است و نه شرط کافی برای یک خانواده اسلامی؛ یعنی این گونه نیست که اگر رابطه به این حد نرسید یا در این حد نماند، پیوند خانوادگی بیارزش، و به هم زدن آن مطلوب شود:
شرط لازم نیست، زیرا ممکن است چنین پیوند عمیق روحی بین زن و شوهر برقرار نشود، یا اگر هم در اول برقرار شده، در ادامه از بین برود؛ در عین حال آنها بتوانند به مصاحبت با همدیگر و زندگی مشرکشان در دنیا ادامه دهند؛ و با توجه به قداست بنیاد خانواده، اصرار و ضرورتی برای گسستن این پیوند در دنیا نیست؛ و اساسا اینجاست که اسلام برای زن و شوهری که ارتباط روحی و عاطفی بینشان فروکش کرده و تمایل به جدایی از هم دارند، «امساک به معروف» را جدایی و فراق مقدم میکند: «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسان» (بقره/229)، «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (بقره/231) «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوف» (طلاق/2)؛ که اوج مصادیق چنین خانوادهای را - که علیرغم تضاد بنیادین زن و شوهر به طلاق منجر نشد - در نمونههایی همچون پیوندهای زناشویی حضرت نوح ع و حضرت لوط ع و فرعون (تحریم/10-11)، و چهبسا برخی همسران پیامبر اکرم ص (تحریم/3-5) و برخی همسران ائمه اطهار ع (مانند امام حسن ع و جعده، یا امام جواد ع و أمّ فضل) مشاهده میکنیم؛
و شرط کافی نیست، زیرا ممکن است چنین پیوند عمیق بین زن و شوهر برقرار باشد، اما هردو با هم جهنمی شوند: «احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ» (صافات/22)، که شاید مصداق معروف قرآنی آن ابولهب و همسرش باشند که با هم مسیر سقوط در جهنم را میپیمایند (مسد/1-4).
ظاهرا شرط لازم و کافی برای ادامه دادن زندگی مشترک بین زن و شوهر، تراضی بالمعروف و معاشرت بالمعروف و در یک کلام مصاحبت بالمعروف است: «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوف» (بقره/233)، «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف» (نساء/19)، «وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ» (طلاق/6)، همان توصیهای که در ارتباط با پدر و مادر (ولو مشرک باشند) شده است: «صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» (لقمان/15)؛ تعبیر دیگر این وضعیت، «صلح» و آشتی (أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْر؛ نساء /128) است که در میانه عشقورزی و عدالتورزی قرار دارد؛ طرفین چهبسا عاشق همدیگر نباشند، اما صرفا همچون دو شریک (شریک زندگی!) نیستند که بخواهند همه چیز را صرفا بر مدار عدالت جستجو کنند و اگر لازم شد با هر زور و ترفندی حق خود را از حلقوم طرف مقابل بیرون کشند؛ بلکه حقوق متقابل خود را در فضای «معروف» [= آنچه در عرف ستودنی و قابل احترام است] پیگیری میکنند: «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»(بقره/228) و مراتبی از گذشت را در قبال هم در پیش میگیرند؛ و اگر گاهی بینشان نزاعی رخ داد زود به آشتی رو میآورند.
البته تأکید میشود که اینکه این وضعیت «صلح» و آشتی - که نه به افق عشقورزی میرسد و نه در حد عدالتورزی خشک فروکاسته میشود - شرط لازم و کافی برای تداوم زندگی خانوادگی است، بدین معنا نیست که الگوی آرمانی خانواده در اسلام در همین حد باشد؛ الگوی آرمانی خانواده در اسلام آن است که زوجین بکوشند، زیر سایه عبودیت، مودت و رحمتی را که خداوند پس از خطبه عقد بدانان هدیه داد، روز به روز شکوفاتر کنند و به حد عشقورزی برسانند. پس عشق بین اعضای خانواده، اگر در سایه عبودیت باشد، خانواده را آرمانیترین خانواده در اسلام قرار میدهد، و به تبع خود، عالیترین روابط را بین والدین و فرزندان رقم میزند؛ و بدین جهت است که الگوی برتر خانواده در اسلام همان اصحاب کساء هستند؛ که عمده توصیف بهشت در سوره انسان، بهشتی است که برای این خانواده میها شده است (همچنین: ر.ک: تدبر1).
تبصره:
اینکه برخی زوجین در جهنم با هم هستند بدین معنا نیست که در آنجا از باهمبودن خرسندند؛ بلکه احتمالا شبیه پیوند عمیق بین دوستان بسیار صمیمیِ غیرمتقیای است که به دشمنی تبدیل میشود: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین» (زخرف/67) ویا شبیه پیوند عمیق بین پیشوایان و پیروان باطل، که در عین اینکه این پیوند عمیقشان در دنیا موجب شده که در قیامت نیز با هم باشند و از هم جدا نشوند، اما از هم بیزاری میجویند و دلشان میخواهد بتوانند از هم جدا شوند: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ؛ وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» (بقره/167-168). از این رو، این آیه - چنانکه در تدبر 1 اشاره شد- میتواند شامل زن و شوهر جهنمیای بشود که در همین دنیا در ضلالتشان با هم پیوند عمیق داشتهاند؛ یعنی آنها هم آنجا میکوشند از هم فرار کنند، اما عملا با هم محشور میشوند.
3) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ بَنیهِ»
تعبیر «بنیه» را بسیاری از مترجمان (مثلا: مشکینی و فولادوند و گرمارودی) و تفاسیر (مثلا: التبیان، ج10، ص277؛ مجمع البیان، ج10، ص668) به همان معنای «پسران» (اولاد ذکور) دانستهاند؛ و البته بسیاری از مترجمان (مثلا: مکارم شیرازی و انصاریان و الهی قمشهای) و تفاسیر (مثلا: مفاتیح الغیب، ج31، ص61؛ الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج20، ص225) به معنای مطلق فرزندان (اولاد)؛ و به نظر میرسد هر دو وجهی دارد و میتواند مستقلا هردو مراد شده باشد:
وجه اینکه مقصود «پسران» باشد این است که چرا از کلمه «بنیه»، که جمع «ابن» استفاده کرد که به معنای «پسر» است، نه «اولاده» که جمع «ولد» است و به مطلق فرزند (اعم از دختر یا پسر) اطلاق میشود؛ و در این معنا تاکید بر کمک خواستن است که انسانها غالبا در سختیها وقتی میخواهند کمک بگیرند اگر سراغ فرزندشان هم بروند سراغ پسرانشان میروند.
و وجه اینکه مقصود «فرزندان» باشد این است که در بسیاری از اوقات، از باب تغلیب، در حالت جمع، کلمه مذکر به معنای اعم از مذکر و مونث به کار میرود که بارزترین مثال آن آیه «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» (نور/37) است؛ و در این معنا تاکید بر تعلق داشتن است؛ که انسان به مطلق فرزندانش تعلق خاطر دارد؛ و وقتی از فرزندش میگریزد نشان میدهد که چقدر مشغولیت و هراس در آنجا شدید است.
4) «[یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ] ... وَ بَنیهِ»
آخرین کسی از نزدیکان که انسان از او فرار میکند فرزندانش است. به نظر میرسد دلبستگی هرکس به فرزندش بیش از بقیه باشد؛ و بسیاری از افراد فرزندان خویش را امتداد وجود خویش به حساب میآورند؛ لذا اینکه انسان فرزند خود را در دنیا بر خویش در زمینههای مختلف مقدم کند یک پدیده بسیار شایع در جوامع انسانی است؛ تا حدی که بسیاری از افراد را میبینیم که به لحاظ اخلاق اجتماعی بسیار بدکارند، آزار و اذیتشان را از کسی دریغ نمیکنند و برای منافع خویش هر بلایی را بر سر دیگران میآورند اما همین افراد وقتی نوبت به فرزندانشان میشود همه چیز خود را فدای فرزندان خویش میکنند (شاید نمونه بارز چنین افرادی معاویه باشد؛ که با آن همه ظلمی که در حق عموم جامعه انجام داد همه هم و غماش این بود که حکومتش را به فرزندش برساند).
با این اوصاف، وقتی در عرصه قیامت بیان میشود که انسان از فرزند خویش هم فرار میکند میتوان فهمید که چه اوضاع دشواری در پیش روست.
5) «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ»
در این آیات افرادی از نزدیکان، که انسان از آنها فرار میکند را به این ترتیب برشمرد: برادر، مادر، پدر، همسر، و فرزندان. فلسفه چنین برشمردنی چیست؟
الف. این ترتیب از باب مبالغه است (تفسیر الصافی، ج5، ص288[1])؛ یعنی هرچه جلوتر میرود میزان تعلق قلبی شدیدتر است؛ گویی آیه میخواهد بفرماید: روزی که آدمی فرار میکند از برادرش، بلکه از مادرش، بلکه از پدرش، بلکه از همسرش، بلکه از فرزندانش؛ بویژه که در آیه بعد، علت مساله را شدت گرفتاری و مشغولیت خود شخص معرفی کرد (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص61[2]؛ الکشاف، ج4، ص705[3]).
ب. میتواند این ترتیب، با لحاظهای مختلف باشد: اول برادر را گفت که در مقام معاونت و قوت بر همه مقدم است؛ بعد مادر را گفت که از جهت شدت تعلق مقدم است؛ و در آخر همسر و فرزندان را گفت که انسان به خاطر رفق و مدارایی که به آنها دارد آخر از همه مشکلاتش را با آنها در میان میگذارد (اقتباس از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص57[4]).
ج. چهبسا از حیث میزان مسئولیتش در قبال آنهاست، که هر چه جلوتر میرود مسئولیت در قبال آنها بیشتر میشود؛ و از آنها فرار میکند از این جهت که مبادا از وی عدم ادای حق خود را مطالبه کنند (اقتباس از مجمع البیان، ج10، ص668[5]).
د. اینان کسانیاند که انسان در دنیا از مشکلات به سوی اینها فرار میکرد، و بدینها پناه میبرد (مفاتیح الغیب، ج31، ص61)؛ در این پناهجویی، بهویژه در زمانه میانسالی، سراغ برادر رفتن، حتی بر مادر و پدر مقدم است، زیرا بسیاری از افراد شرم دارند از اینکه علیرغم این همه زحماتی که پدر و مادرشان در کودکی و نوجوانی برایشان کشیدهاند در سنین بالا هم برای آنها مزاحمت ایجاد کنند، و با برادرشان راحتترند؛ در مرتبه بعد مادر است که به خاطر مهربانی شدیدش، انسانها راحتتر از پدر میتوانند با وی دردهای خود را به میان بگذارند؛ در مرحله بعد همسر است و آخرین مرحله فرزندان؛ چرا که انسان همواره حالت سرپرستیای نسبت به فرزند خود احساس میکند و کسی که همواره تکیهگاه فرزندش بوده، شرم دارد از اینکه فرزندش تکیهگاه او شود. و این آیات میخواهد بفرماید روز قیامت همه چیز زیر و رو میشود؛ یعنی هرکس که در درجه اول به سوی او فرار میکرد، در قیامت اول از او فرار میکند!
ه. ...
[1] . وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لاشتغاله بشأنه و علمه بأنّهم لا ینفعونه او للحذر من مطالبتهم بما قصّر فی حقّهم و تأخیر الاحبّ فالاحبّ للمبالغة کأنّه قیل یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ بل من أُمِّهِ وَ أَبِیهِ بل من صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ.
[2] . المسألة الثانیة: المراد أن الذین کان المرء فی دار الدنیا یفر إلیهم و یستجیر بهم، فإنه یفر منهم فی دار الآخرة، ذکروا فی فائدة الترتیب کأنه قیل: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ بل من أبویه فإنهما أقرب من الأخوین بل من الصاحبة و الولد، لأن تعلق القلب بهما أشد من تعلقه بالأبوین. ثم إنه تعالى لما ذکر هذا الفرار أتبعه بذکر سببه...
[3] . یَفِرُّ منهم ... و لعلمه أنهم لا یغنون عنه شیئا، و بدأ بالأخ، ثم بالأبوین لأنهما أقرب منه، ثم بالصاحبة و البنین لأنهم أقرب و أحب، کأنه قال: یفرّ من أخیه، بل من أبویه، بل من صاحبته و بنیه.
[4] . یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ- 80/ 34.الترتیب بلحاظ المعاونة و القوّة، حیث إنّ الأخ أقدم، ثمّ الأم من جهة شدّة التعلّق، ثمّ الأب، ثمّ الصاحبة و البنون و الرفقة. و مع هذا یکون الفرار من الأخ فی المرتبة الاولى: فانّ یوم القیامة لا یشفع أحد لأحد إلّا باذنه، و هو مالک یوم الدین، و الناس کلّهم فقراء محتاجون لا یملکون شیئا، و لا یدفعون عن نازلة.
[5] . و قیل یفر منهم حذرا من مطالبتهم إیاه بما بینه و بینهم من التبعات و المظالم و قیل لعلمه بأنهم لا ینفعونه و لا یغنون عنه شیئا.