1131) سوره ممتحنة (60) آیه 1 (6. تدبر)
تدبر
1) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ»
این آیه از آیاتی است که ترکیب نحوی آن ظرفیت چندین معنای متفاوت را برای آن ایجاد کرده است؛ که همگی میتواند مد نظر بوده باشد و هریک ثمرهای و نکتهای دارد. خداوند خطاب به مومنین میکند و میفرماید:
الف. ناظر به دو جمله اول (لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ + تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ):
الف.1. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید از این جهت که به آنان ابراز دوستی کنید، ...؛ یعنی خود ابراز دوستی کردن یک نوع قبول ولایت آنان است. یعنی آیه میخواهد بفرماید « جامعه ایمانی حق ندارد با دشمنان خدا، رابطه دوستانه و صمیمانه داشته باشد؛ و ایمان به خداوند با برقراری پیوند دوستی با دشمن خدا سازگار نیست.» (تفسیر نور، ج9، ص573)
الف.2. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید که به آنان ابراز دوستی کنید، ...؛ یعنی از ثمرات تن دادن به ولایت آنان، ابراز دوستی با آنان و دوست شدن با آنان است.
الف.3. ...
ب. ناظر به نسبت جمله سوم [قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ] با دو جمله قبل:
ب.1. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید در حالی که بدانچه از حق که به سوی شما آمده، کفر ورزیدند؛ یعنی کفر ورزیدن عدهای دلیل کافی است که شما به ولایت آنان تن ندهید.
ب.2. به آنان ابراز دوستی نکنید، در حالی که بدانچه از حق که به سوی شما آمده، کفر ورزیدند؛ یعنی کفر ورزیدن عدهای دلیل کافی است که شما با آنان طرح دوستی نریزید و ابراز دوستی نکنید.
ب.3. دشمنی کفّار با شما به خاطر ایمان شما به خداست (تفسیر نور، ج9، ص574).
ب.4. ...
ج. ناظر به جمله چهارم [یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ ...] نسبت به جملات قبل
ج.1. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید در حالی که پیامبر و شما را بیرون میکنند که به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ یعنی اخراج پیامبر ص و شما دلیل کافی است که شما به ولایت آنان تن ندهید.
ج.2. به آنان ابراز دوستی نکنید، در حالی که پیامبر و شما را بیرون میکنند که به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ یعنی اخراج پیامبر ص و شما دلیل کافی است که شما با آنان طرح دوستی نریزید و ابراز دوستی نکنید.
ج.3. بدانچه از حق که به سوی شما آمده، کفر ورزیدند در حالی که پیامبر و شما را بیرون میکنند که به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ یعنی علامت کفرورزی آنها نسبت به حق همین اخراج پیامبر ص و شماست.
ج.4. ...
د. ناظر به دو فراز خود جمله چهارم [یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ + أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ]
د.1. شما و رسول را [از شهر و دیارتان] اخراج میکنند به خاطر اینکه به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید.
د.2. شما و رسول را اخراج میکنند از اینکه به خداوند، پروردگارتان، ایمان آورید! یعنی مانع میشوند از اینکه ایمان به خداوند بیاورید.
د.3. شما و رسول را اخراج میکنند تا به خداوند، پروردگارتان، ایمان نیاورید.
د.4. کفّار تنها در عقیده مخالف شما نیستند، بلکه کمر به حذف شما بستهاند (تفسیر نور، ج9، ص574).
د.5. ...
ه. جمله پنجم [إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی] میتواند ناظر به جملات قبل باشد؛ یا مقدم باشد برای جملات بعد؛ که صورت دوم را ذیل فرازهای بعدی بررسی میکنیم؛ اما در صورت اول (که ناظر به جملات قبل باشد) این معانی متصور است:
ه.1. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید.
ه.2. به آنان ابراز دوستی نکنید، اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید.
ه.3. پیامبر و شما را بیرون میکنند که به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید. یعنی همین که ببینند شما برای جهاد خدا و طلب رضایت او گام برمیدارید شما را از شهر و دیارتان [یا از باقی ماندن بر ایمانتان] بیرون میکنند
ه.4. ...
و. جمله ششم [تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ] نسبت به جملات قبل:
و.1. اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید، پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید! یعنی در مقام مواخذه است که چگونه از طرفی ادعای میکنید برای جهاد و طلب رضایت خدا بیرون آمدهاید و از طرف دیگر با آنان سر و سرّ دوستانه دارید.(این بر آن مبناست که جمله «إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ ...» ناظر به بعدش باشد).
و.2. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید ... که پنهانی بدانان ابراز دوستی کنید! (یعنی تاکیدی بر جمله دوم باشد)
و.3. تفسیر جمله دوم باشد؛ یعنی ابتدا فرمود «تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ: به آنان ابراز دوستی میکنید» بعد در برابر این اعتراض که ما کی و کجا چنین کاری کردیم، میفرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» یعنی پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید! وما از این پنهاکاری شما باخبریم.
و.4. پیامبر و شما را بیرون میکنند ... در حالی که شما پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید؛ که کاملا در مقام مواخذه است.
و.5. شما به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید در عین حال پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید؛ که کاملا در مقام مواخذه است.
و.6. ...
ز. نسبت جمله هفتم [وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ] با جملات قبل؛ ظهور اولیهاش این است که ناظر به جمله قبلی است اما میتواند ناظر به جملات دیگر هم باشد؛ لذا این معانی برایش متصور است:
ز.1. پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید! درحالی که در حالی که من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم.
ز.2. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید ... درحالی که در حالی که من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم.
ز.3. به آنان ابراز دوستی میکنید ... در حالی که من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم.
ز.4. اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید، ... در حالی که من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم.
ز.5. ...
ح. مرجع ضمیر «ه« در جمله آخر [مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ]
ح.1. دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید ... و هرکس از شما که این کار را بکند پس قطعا که از راه راست گمراه شده است.
ح.2. به آنان ابراز دوستی میکنید ... و هرکس از شما که این کار را بکند پس قطعا که از راه راست گمراه شده است.
ح.3. پنهانی بدانان ابراز دوستی میکنید ... و هرکس از شما که این کار را بکند پس قطعا که از راه راست گمراه شده است
ح.4. ...
2) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ»
در تدبر قبل، حدود 25 احتمال برای معنای این آیه مطرح شد؛ یعنی خداوند در این آیه حداقل 25 مطلب متفاوت را در یک فراز بیان کرده، که اگر میخواست آنها را یکی یکی و مستقل بیان کند حجم بسیار بیشتری اختصاص مییافت و دست کم باید این گونه میفرمود:
دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید که به آنان ابراز دوستی کنید، خواه این ابراز دوستی نتیجه آن ولایت باشد یا ریشه آن ولایت؛ و دلیلی هم برای اینکه به ولایت آنان تن ندهید و هم برای اینکه به آنان ابراز دوستی نکنید این است که اولا آنان بدانچه از حق که به سوی شما آمده، کفر ورزیدند؛ و ثانیا آنان پیامبر و شما را بیرون میکنند که به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ والبته یک علامت کفرورزی آنها نسبت به آن حق، همین اخراج پیامبر ص و شماست. آنان هم شما و رسول را [از شهر و دیارتان] اخراج میکنند به خاطر اینکه به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید؛ هم مانع میشوند از اینکه ایمان به خداوند بیاورید؛ بلکه اساسا شما و رسول را اخراج میکنند تا به خداوند، پروردگارتان، ایمان نیاورید.
بدین ترتیب شما اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید، باید نه دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار دهید؛ و نه به آنان ابراز دوستی کنید؛ هرچند آنان همین که ببینند شما برای جهاد خدا و طلب رضایت او گام برمیدارید شما را از شهر و دیارتان [یا از باقی ماندن بر ایمانتان] بیرون میکنند.
اما چگونه از طرفی ادعای میکنید برای جهاد و طلب رضایت خدا بیرون آمدهاید و از طرف دیگر با آنان سر و سرّ دوستانه دارید؛ آیا وقتی به شما هشدار دادم که به آنان ابراز دوستی نکنید، میگویید ما کی و کجا چنین کاری کردیم؟ شما پنهانی بدانان ابراز دوستی کردید! و نمیشود که از سویی ادعا کنید که به خداوند، که پروردگارتان است، ایمان میآورید در عین حال پنهانی بدانان ابراز دوستی کنید؛ درحالی که من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم؛ هم نسبت به این ابراز دوستیتان و هم نسبت به اینکه دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار میدهید و هم نسبت به اینکه آیا واقعا برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمدهاید یا خیر؛ که در هر صورت من بدانچه مخفی کردید و آنچه آشکارا انجام میدادید داناترم؛ و هرکس از شما که هریک این کارها (تن دادن به ولایت دشمن من و خودتان، یا ابراز دوستی آشکار یا پنهان نسبت به آنان) را انجام دهد پس قطعا که از راه راست گمراه شده است.
تازه،ه اینها در حد احتمالاتی بود که صرفا بر اساس روابط نحوی به ذهن نگارنده رسید؛ وگرنه اگر از حیث خود واژگان و کاربردهای محتمل برای هریک اضافه شود که بسیار بیشتر میشود. و این یکی از ظرافتهای قرآن کریم است که توانسته معانی بسیار فراوانی را در حجمی اندک به مخاطب منتقل کند.
3) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»
خداوند به مومنان میفرماید دشمن من و دشمن خودتان را ولیّ قرار ندهید. این عطف در این آیه چه معنایی دارد؟
الف. غالبا ترکیب عطفی در جایی میآید که مطلب دوم غیر از مطلب اول باشند؛ مثلا وقتی میگوییم با زید و عمر ولیّ نگیرید؛ عمرو غیر از زید است، یعنی نه رابطه ولایی با عمرو برقرار کنید و نه با زید. در این صورت، با توجه به اینکه هیچ آدم عاقلی به ولایت دشمن خودش تن نمیدهد در مرتبه دوم آوردن «دشمن خودتان» چهبسا دلالت دارد که میخواهد هشدار دهد که دشمن خدا از دشمن خودتان برای شما بدتر است.
ب. گاهی ترکیب عطفی برای جایی میآید که هردو با هم مد نظرند. مثلا وقتی گفته شود اشکال ندارد با زید بتنهایی یا با عمرو بهتنهایی دوست شوی اما با زید و عمرو (وقتی با هم هستند) دوست نشو؛ احتمال این کاربرد در این آیه تقریبا منتفی است؛ یعنی قطعا خدا نمیگوید اگر کسی فقط دشمن خدا باشد اشکال ندارد با وی رابطه ولایی برقرار کنی و تنها در صورتی رابطه ولایی برقرار کن که دشمن خودت هم باشد!
ج. اما احتمال قویتر که چهبسا ظهور اصلی آیه، که با شأن نزول هم تناسب دارد، این است که عطف در اینجا عطف تفسیری است؛ یعنی نباید با دشمن خدا رابطه ولایی داشته باشید زیرا که دشمن خدا در حقیقت دشمن شما مؤمنان نیز هست. البته برخی از اینکه کلمه «عَدُوِّی» قبل از «عَدُوَّکُمْ» آمده است، نتیجه گرفتهاند که: گرچه کفّار دشمن ما هستند، ولی دلیل اصلی متارکه ی ما با آنان، دشمنی آنها با خداست. (تفسیر نور، ج9، ص573).
اما چه کسی واقعا دشمن خدا و دشمن ماست؟ برای پاسخ درست به این سوال بهتر است بحثی درباره کاربردهای این کلمه در قرآن کریم داشته باشیم:
دشمن در قرآن کریم
در نکات ادبی گذشت که ماده «عدو» 106 بار در قرآن کریم به کار رفته است. اگر از کاربردهای آن در باب افتعال (اعتداء، معتدی) و تفعل (تعدی) و برخی کاربردهای ثلاثی مجرد آن (مانند: «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُ») - که بیشتر دلالت بر تجاوز کردن از حد دارد تا دشمنی ورزیدن- و برخی صیغههای خاص (مانند العادیات، که به معنای اسبهایی است که با سرعت حرکت میکنند) صرف نظر کنیم، این ماده در کلماتی که معنای دشمنی در آنها پررنگتر است (مانند «عدو» و «عداوة» و فعل «عادی» و ...) 71 بار به کار رفته است؛ که از این موارد هم بسیاری یا ناظر به کسی است که در جبهه حق و دشمن بدکاران است، مانند آیه: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» (قصص/8)، که تخصصا از بحث ما خارج است، یا صرف اقدامات در برابر دشمن یا اصل وجود دشمن است که وجود دشمن را مفروض میگیرد و از خود آن نمیتوان فهمید چه کسی دشمن است، مانند آیه: «فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا» (توبه/83). همچنین در قرآن کریم از دشمنیهایی بین انسانها سخن به میان آمده که صرفا خبر از وقوع یک رابطه دشمنی است و لزوما ناظر به تشخیص دشمن نیست، مانند: «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ» (بقره/36 و اعراف/24)[1]
اما در خصوص دشمنهایی که باید دشمنی آنان را جدی گرفت در یک تقسیم کلی میتوان سراغ مواردی رفت که برخی به عنوان «دشمن خدا» مطرحاند و برخی به عنوان «دشمن انسان» (اعم از اینکه دشمن عموم انسانها معرفی شده باشند یا دشمن مومنان یا ...)؛ البته غیر از همین آیه محل بحث (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ؛ ممتحنه/1) آیه دیگری داریم که این دو دشمن در کنار هم مطرح شدهاند:
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60)
و آیهای داریم که دشمن خدا و دشمن حضرت موسی ع یکی معرفی شده است:
أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی وَ عَدُوٌّ لَهُ (طه/39)
که این دو آیه اخیر قرینه خوبی است که این عطف در آیه محل بحث هم عطف تفسیری است.
الف. مواردی که به عنوان دشمن خدا مطرح شدهاند:
- همگی اینها کافراناند؛ اعم از کافران عنود جهنمی:
§ فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُود ... فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ... وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُون ... وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى ... وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (فصلت/13-19)
§ وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ؛ فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ؛ ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (فصلت/26-28)
§ وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ (توبه/114)
§ قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ ... مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ (بقره/97-98)
- یا کافرانی که از روی جهل و نفهمی به دشمنی با خدا روی آوردهاند:
§ وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام/108)
ب. مواردی که به عنوان دشمن انسان مطرح شدهاند:
ب.1. شیطان:
مهمترین دشمنی که در قرآن کریم مطرح است شیطان است؛ که:
- گاهی به صورت کلی به اصل دشمنی وی هشدار داده شده است:
§ یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (بقره/168)
§ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (بقره/208)
§ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (انعام/142)
§ أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (یس/60)
§ وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (زخرف/62)
§ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (اعراف/22)
§ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (فاطر/6)
§ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً (کهف/50)
- و گاه به برخی از مکرها و فتنهگریهای وی اشاره کرده و به این دشمنی هشدار داده است:
§ قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ (یوسف/5)
§ وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً (اسراء/53)
§ فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (طه/117)
§ وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً (انعام/112)
ب.2. بتها و معبودهای دروغین
§ قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؛ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ؛ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ (شعراء/75-77)
§ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون؛ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ (احقاف/5-6)
ب.3. کافران
- کافران در یک آیه دشمن آشکار مومنان معرفی شدهاند [و جالب است که چنانکه دیدیم در 8 مورد شیطان «عدو مبین» معرفی شده و تنها 1 مورد کافران با این وصف معرفی شدهاند:]
§ وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبیناً (نساء/101)
- و در آیات دیگر از انواع دشمنی کافران (که در ادبیات قرآن ظالم و مجرم هستند) با مومنان سخن گفته است؛ که در این میان برخی به صورت کلی است مانند:
§ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ (توبه/120)
§ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ ... إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (ممتحنه/1-2)
§ وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ ... وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمینَ (بقره/190-193)
§ وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا ... وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیراً؛ وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَة ...(فرقان/27-32)
- وبرخی به صورت مصداقی؛ چنانکه گاه از مشرکان نام برده شده:
§ لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (مائده/82)
- گاه از اقوام مختلف مانند قوم حضرت ابراهیم ع:
§ قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً (ممتحنه/4)
- ویا فرعون و فرعونیان:
§ قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (اعراف/129)
§ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (اعراف/150)
§ وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ (یونس/90)
§ یا بَنی إِسْرائیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى (طه/80)
- یا در میان خود بنیاسرائیل:
§ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ (صف/14)
- و یا اهل کتاب نسبت به مومنان:
§ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُریدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبیل؛ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفى بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفى بِاللَّهِ نَصیراً (نساء/44-45)
§ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ ... وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ؛ وَ تَرى کَثیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (مائده/60-62)
ب.4. منافقان
§ إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُون ... یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (منافقون/4)
ج.5. برخی از نزدیکان
- یک ضابطه کلی دیگر هم هست که ممکن است بسیاری از نزدیکان ما در باطن دشمن ما باشند ولو خودشان متوجه نباشند؛ در این زمینه دست کم دو آیه وجود دارد که نشان می دهد هرگونه دوستی و رابطهای اگر بر مدار تقوا نباشد میتواند در باطن و حقیقت خویش دشمنی باشد:
§ الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ (زخرف/67)
§ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (تغابن/14)
اگر بخواهیم آیات فوق را در چند جمله خلاصه کنیم: مهمترین دشمنی که باید دشمنی وی را جدی گرفت و با او دشمنی ورزید شیطان است و در میان انسانها کسانی که به عنوان دشمن خدا معرفی شدهاند کافراناند و در معرفی آنان که به عنوان دشمن ما مطرحاند، صرف نظر از معبودهای دروغین و شیطان، بیش از همه با تعبیر کافران مواجهیم (که البته در ادبیات قرآنی، کافر منحصر به افراد مشرک یا ملحد نیست، بلکه هرکس زیر بار حق و حقیقت دینی نرود از جمله بسیاری از اهل کتاب کافر محسوب میشوند) و سپس منافقان (که منافقان هم در جایی مصداق کسانی که به خدا و رسولش کفر میورزند معرفی شدهاند: «فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ ... وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواء» (نساء/88-89)، «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً؛ بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً» (نساء/137-138) «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى» (توبه/54) «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ ... لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ» (توبه/64-66) « إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ ... ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (منافقون/1-3))؛ و غیر از اینها یکجا اشاره کرده که هر دوستیای که بر مبنایی غیر از تقوا باشد روز قیامت که باطن امور آشکار میشود دشمنی خواهد بود؛ و احتمالا به همین مناسبت است که هشدار داده که مواظب باشید که برخی از همسران و فرزندان شما هم دشمن شما هستند.
پس در یک کلام، در پاسخ این سوال که چه کسی واقعا دشمن خدا و دشمن ماست و باید او را دشمن حساب کرد، باید گفت هرکس که کفر بورزد ویا دوستی و ارتباطی که با او برقرار میکنیم در مسیری غیر از مسیر تقوای الهی باشد.
خداوند در این آیه ما را از تن دادن به ولایت این گونه اشخاص و ابراز دوستی بدانان نهی میکند؛ و البته این بدان معنا نیست که امکان دوستی با آنها کاملا منتفی است؛ بلکه در همین سوره تذکر داده خواهد شد که چهبسا خداوند خودش بین شما و آنها دوستی برقرار کند؛ که واضح است که با آن همه انکار علی القاعده مقصود این است که خداوند توفیق دهد آنان از کفرورزی و مسیر غیرتقوا بیرون آیند و همین موجب مغفرت آنان و جواز دوستی با آنان شود:
عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (ممتحنه/7)
که ان شاء الله درباره این مطلب ذیل همین آیه بحث تفصیلی ارائه خواهد شد.
تبصره
لازم به ذکر است که در احادیث نبوی علاوه بر شیاطین و کافران و ... که بیرون از انسان هستند، نفس اماره انسان هم به عنوان یک دشمن درونی که از همه دشمنان خطرناکتر است معرفی شده است (أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک؛ عدة الداعی، ص314)؛ که اگر مناط دشمنی با دیگران کفرورزی و عدم تقوا در آنها باشد واضح است که علت این دشمنترین دشمن معرفی شدن آن این است که اوست که انسان را به سمت کفرورزی و عدم رعایت تقوا سوق میدهد.