سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (10. ادامه احادیث-فراز آخر)

29) ابوعمرو زبیری می‌گوید: خدمت امام صادق ع عرض کردم: لطفا بفرمایید که دعوت به خدا و جهاد در راه او، آیا فقط برای برخی افراد رواست و جز کسی که از آنها باشد حق ندارد بدان قیام کند، یا برای هرکسی که خداوند را به توحید می‌شناسد و به پیامبرش ایمان آورده است مباح است و هرکس چنین باشد حق دارد که دیگران را به خداوند عز و جل و طاعت وی بخواند و در راهش جهاد کند؟

فرمودند: فقط برای برخی افراد رواست و جز کسی که از آنها باشد حق ندارد بدان قیام کند.

گفتم: آنان چه کسانی‌اند؟

فرمودند: کسی که به شرایطی که خداوند عز و جل در قتال و جهاد بر مجاهدان قرار داده قیام نماید؛‌چنین کسی در دعوت به سوی خداوند عز و جل مأذون است؛ و کسی که پای این شرایط نایستد اذن به جهاد و دعوت به خداوند ندارد تا زمانی که بر خویشتن آن شرایط جهاد که خداوند بر آن عهد گرفته را مستقر نماید.

گفتم: خداوند شما را رحمت کند! لطفا برایم تبیین نمایید.

فرمودند:همانا خداوند تبارک و تعالی در کتابش از دعوت‌کنندگان به خویش خبر داد و وصف آنان را بیان کرد و برایشان درجاتی معلوم نمود که با همدیگر شناخته می‌شوند و از برخی به وجود برخی دیگر استدلال می‌شود:

پس همانا خبر داد که خودش اولین کسی است که به خویش و به طاعت خویش و پیروی کردن از دستور خویش دعوت کرده است؛ پس از خودش شروع کرد و فرمود: «و خداوند به سوى سرای سراسر سلامتی دعوت مى‏کند، و هر کس را بخواهد به راهى راست هدایت مى‏کند» (یونس/25).

سپس دومین را رسولش شمرد و فرمود: «به سوى راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کن و با آنان به نیکوترین وجه مجادله نما» (نحل/125)، یعنی با قرآن؛ و کسی که با امر خدا مخالفت کرد و به سوی او دعوت کند بر اساس چیزی غیر از آنچه در کتابش بدان دستور داده و نیز برخلاف کسی که دستور داده که جز با او دعوتی انجام نشود، چنین کسی واقعا دعوت کننده به سوی خدا نیست. و باز در مورد پیامبرش فرمود: «و تو قطعا به صراطی مستقیم هدایت می‌کند» (شوری/52) یعنی دعوت می‌کنی.

سپس سومین دعوت کننده به خویش را کتابش معرفی کرد و فرمود: «حقّا که این قرآن به آنچه که استوارترین است هدایت مى‏کند، و مؤمنانى را که پیوسته عمل‏هاى صالح بجا مى‏آورند بشارت مى‏دهد که براى آنها پاداشى بزرگ است» (اسراء/9).

سپس از کسی یاد کرد که بعد از خودش و بعد از رسولش در کتابش به وی اجازه داد که به سوی او دعوت کند و فرمود: «و باید از شما گروهى باشند که به سوى خیر دعوت نمایند و به کار نیک امر کنند و از کار زشت بازدارند، و آنهایند که رستگارانند» (آل عمران/104). سپس از این امت خبر داد و اینکه آنها چه کسانی‌اند و اینکه از ذریه ابراهیم و اسماعیل از ساکنان حرم هستند (بقره/127-128)[1]، از آن کسانی که هیچگاه غیر خدا را نپرستیدند (بقره/133)[2]، همان کسانی که خداوند هرگونه پلیدی را از آنان برد و آنان را کاملا تطهیر کرد (احزاب/33)، همان کسانی که آنان را پیش از این در وصف امت ابراهیم توصیف فرمود (آل عمران/68[3]؛ نساء/125[4]؛ حج/78[5])، همان کسانی که در مقصود خداوند در آیه «من از روی بصیرت به سوى خدا دعوت مى‏کنم و نیز و کسی که پیرو من است» (یوسف/108) همین‌ها بود، یعنی اولین کسی که در ایمان آوردن به وی وتصدیق آنچه از جانب خداوند عز و جل آورده بود از وی پیروی کرد، از همان امتی که خداوند در آن و از آن و به سوی آن پیش از آفرینش برانگیخته بود، از آن کسانی که هرگز به خداوند شرک نورزیدند و ایمانشان را به ظلم - که همان شرک است - نیالودند (انعام/82)[6].

سپس یاد کرد از پیروان پیامبرش و پیروان این امتی که در کتاب خویش با ویژگی امر به معروف و نهی از منکر آنان را توصیف کرد و آنان را دعوت‌کننده به سوی خویش قرار داد و به آنها نیز برای دعوت به خویش اجازه داد و فرمود: «اى پیامبر، براى تو کافى است خداوند و مؤمنانى که از تو پیروى کرده‏اند‏» (انفال/64). سپس پیروان پیامبرش از این مومنان را توصیف کرد و فرمود: «محمّد فرستاده خداست، و کسانى که همراه اویند در برابر کفّار سرسخت و در میان خودشان مهربانند، آنها را همواره در حال رکوع و سجود مى‏بینى که پیوسته فضل خداوند و خشنودى او را مى‏طلبند، نشانه آنها در اثر سجده در رخسارشان پیداست؛ این صفت آنهاست در تورات، و صفت آنها در انجیل ...» (فتح/29) و فرمود: «روزى که خداوند، پیامبر و کسانى را که با او ایمان آورده‏اند خوار نمى‏کند، نور آنها از پیشاپیش و از جانب راستشان در حرکت است‏» (تحریم/8) یعنی آن مومنان؛ و فرمود: «قطعا مومنان رستگار شدند» (مومنون/2). سپس آنان را آراست و چنان توصیفشان کرد که جز کسی که از آنان است کسی در الحاق بدانان طمع نکند و در زمره اموری که آنان را آراست و توصیف فرمود این بود که: «آنان که در نمازشان فروتنند؛ و آنان که از هر بیهوده رویگردانند؛ و آنان که زکات را پرداخت‏کننده‌اند [یا: به تزکیه نفس عامل‌اند]؛ و آنان که نگهدارنده نیروى شهوت خویش‏اند ... و آنان که امانت‏هاى خود و پیمان‏هاى خود را رعایت‏کننده‏اند؛ و آنان که بر نمازهایشان محافظت مى‏نمایند؛ آنانند که میراث برانند؛ همانان که بهشت برین را به ارث مى‏برند و آنها در آنجا جاویدانند» (مومنون/3-11) و باز در آراستن و توصیف ایشان فرمود: «و آنان که معبود دیگرى با خداوند نمى‏خوانند، و نفسى را که خدا محترم و مصون داشته، جز به حق نمى‏کشند، و زنا نمى‏کنند، و کسى که چنین کند به کیفرى برخورد نماید؛ عذاب او در روز قیامت دو برابر شود و در آن همیشه به خوارى بماند» (فرقان/68-69) سپس خیر داد که همانا خداوند از این مومنان و کسانی که به وصف ایشان‌اند «جان‏ها و مال‏هایشان را خریدارى کرده به بهاى آنکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خدا مى‏جنگند پس مى‏کشند و کشته مى‏شوند؛ [این] وعده حقّى بر عهده اوست در تورات و انجیل و قرآن» سپس از وفای آنان به عهد و بیعتش برای خداوند یاد کرد و فرمود: «و چه کسى وفادارتر به عهد خود از خداست؟ پس شادمان باشید به این داد و ستدى که انجام داده‏اید، و این است کامیابى بزرگ» (توبه/111).

پس هنگامی که این آیه «حقّا که خداوند از مؤمنان جان‏ها و مال‏هایشان را خریدارى کرده به بهاى آنکه بهشت از آن آنها باشد» (توبه/111) نازل شد شخصی خدمت پیامبر ص عرض کرد:‌ ای پیامبر خدا! آیا به نظر شما اگر شخصی شمشیر بردارد و بجنگد تا کشته شود اما برخی از این محرمات را انجام می‌دهد آیا او شهید است؟

پس خداوند [آیه بعدی را] بر پیامبرش نازل کرد که: «همان توبه‏کنندگان، عبادت‏کنندگان، حمد و سپاس‏گویان، سیاحت‌کنندگان، رکوع‏کنندگان، سجده کنندگان، فرمان‏دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و نگهبانان مرزهاى خدا، و بشارت ده این مؤمنان را» (توبه/112). پس پیامبر ص مجاهدان از مومنان را با کسانی که وصفشان چنین و ریوزشان شهادت و بهشت است تفسیر کرد و فرمود: آنان توبه‏کنندگان از گناهان‌اند، عبادت‏کنندگانی‌اند که جز خدا را نمی‌پرستند و چیزی را شریک او قرار نمی‌دهند، حمد و سپاس‏گویانی‌اند که خداوند را در هر حال، در شدت و آسایش حمد گویند، سیاحت‌کنندگان که همان روزه‏داران‌اند، رکوع‏کنندگان و سجده کنندگانی‌اند که بر نمازهای پنجگانه مراقبت دارند و نگهبانان آن‌اند و با رکوع و سجودش و خشوع در آن و در اوقات آن بر آن محافظت می‌کنند، بعد از آن فرمان‏دهندگان به معروف و عاملان آن هستند، و بازدارندگان از منکر و خودشان از آن بازمی‌ایستند. سپس فرمود پس به شهادت و بهشت بشارت بده کسی را که در حالی که این شرایط را رعایت می‌کند کشته شود.

سپس خداوند تبارک و تعالی خبر داد که دستور به قتال و جنگ نداده است مگر به کسانی که واجد این شروطند و فرمود: «به آنان که جنگ بر آنها تحمیل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زیرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر یارى آنها کاملا تواناست؛ همانان که از خانه‏هاى خود به ناحق اخراج شدند جز آنکه مى‏گفتند: پروردگار ما الله است‏» (حج/39-40) و این بدان سبب است که جمیع آنچه بین آسمان و زمین است از آن خداوند عز و جل است و رسول او و پیروان ایشان، یعنی مومنانی که دارای این ویژگی باشند؛ پس آنچه از دنیا در دست مشرکان و کافران و ظالمان و فاجران است، که مخالف رسول الله ص و رویگردان از طاعت خدا و رسول هستند در به دست آوردن اینها بر مومنانی که چنین صفاتی را دارند ستم کرده و بر مومنان در خصوص «آنچه را خداوند بر فرستاده خود [به عنوان فى‏ء] بازگردانده» (حشر/6) غلبه کرده‌اند؛ پس این حق خداوند است که به آنان به عنوان فیء واگذار کرده و بدانان برگردانده است [در اینجا حضرت معنای فیء را با آیات دیگر توضیح می‌دهند که این فراز قبلا در ذیل آیه 9 (حدیث83 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-09/#_ftnref23) گذشت.] و این همان است که خداوند فرمود: «به آنان که جنگ بر آنها تحمیل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد»، که مومنان بدان سزاوارتر و محق‌تر بودند.

و فقط به مومنانی که به این شرایط ایمان که توصیف کردیم متعهدند اجازه [جهاد] داده شده؛ و این بدان سبب است که وی ماذون به جهاد نیست مگر اینکه مظلوم باشد؛‌و مظلوم نیست مگر اینکه مومن باشد؛ و مومن نیست مگر اینکه به این شرایط ایمان که خداوند متعال بر مومنان و مجاهدان شرط نموده پابرجا باشد. پس کسی که این شرایط خداوند عز و جل در او کامل شد مومن است و همین که مومن شد مظلوم واقع می‌شود و همین که مظلوم بود به وی اجازه جهاد داده می‌شود

زیرا خداوند عز و جل فرمود: «به آنان که جنگ بر آنها تحمیل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زیرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر یارى آنها کاملا تواناست» (حج/39). و اگر دربردارنده همه این شرایط ایمان نباشد [در صورتی که اقدام به جهاد کند] از آن ظالمانی است که از حد خود تجاوز کرده و جهاد با او واجب است تا توبه کند؛ و چنین کسی ماذون در جهاد و دعوت به سوی خداوند عز و جل نیست؛ ‌زیرا از آن مومنان مظلومی که خداوند در قرآن به آنان اجازه جنگیدن داده نمی‌باشد. پس هنگامی که آیه «به آنان که جنگ بر آنها تحمیل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد» در مورد مهاجرانی که اهل مکه آنان را از سرزمین و دارایی‌هایشان اخراج کرده بودند نازل شد، ‌جهاد با آنان را به خاطر ظلمی که بر ایشان کرده بودند مباح شمرد و به آنان اجازه جنگیدن داده شد. [سپس پرسش و پاسخی بین وی و امام در خصوص همین جهاد این مومنان اولیه درمی‌گیرد؛ سپس امام ع ادامه می‌دهد] و کسی که دارای این ویژگیها نباشد وی ظالم است و از مظلومین نیست و به او اجازه جنگیدن و نهی از منکر و امر به معروف داده نشده است زیرا وی اهل این نیست و به وی اجازه دعوت به سوی خداوند عز و جل داده نشده است؛ زیرا وی حق ندارد با کسی که مثل خودش است بجنگد و دستور داده شده که خود وی به سوی خداوند دعوت شود؛‌و کسی که مومنان به جهاد با او امر شده‌اند که نمی‌تواند مجاهد باشد و جهاد بر او ممنوع است و از او منع شده؛ و کسی که وی را باید به سوی توبه و حق و کار نیک دعوت کرد و از کار بد بازداشت که نمی‌شود خودش دعوت‌کننده به خداوند باشد؛ و کسی که باید به وی دستور داد که باید اطاعت کند، خودش امر به معروف نمی‌کند؛ و کسی که باید وی را نهی از منکر کرد، خودش نهی از منکر نمی‌کند.

پس کسی که این شرایطی را که خداوند اهل آن در میان اصحاب پیامبر ص را بدان توصیف کرد در خود جمع کند و مظلوم باشد، وی در جهاد ماذون است همان طور که به اصحاب پیامبر اذن داده شد؛ زیرا حکم خداوند در مورد گذشتگان و آیندگان و نیز واجباتش در میان آنها یکسان است مگر در جایی که علت یا واقعه خاصی رخ داده باشد [یعنی جایی که حکم ثانوی در کار باشد]؛ و گذشتگان و آیندگان در خصوص این وقایع خاص که حکم را عوض می‌کند نیز شبیه هم‌اند و واجبات بر آنان یکسان است؛ از آیندگان در مورد ادای واجبات همان سوالی می‌شود که از گذشتگان سوال وشود؛ و در همان چیزهایی باید حساب پس دهند که آنان حساب پس دادند؛ و خلاصه اینکه کسی که ویژگی آن مومنان که خداوند برای جهاد بدانان اجازه داده را نداشته باشد اذن جهاد ندارد تا اینکه به همه آنچه خداوند شرط کرده برگردد؛‌و اگر همه آن شرایط در وی جمع شد آنگاه از کسانی است که اذن جهاد دارند.

پس هر بنده‌ای باید تقوای الهی در پیش گیرد و به آرزوهایی فریفته نشود که خداوند از آنها نهی کرد، یعنی از این مطالب دروغی که افراد بر قرآن دروغ می‌بندند [که اذن جهاد را برای حاکمانی همچون حاکمان اموی و عباسی به رسمیت می‌شناسند] و از اینها و از حاملان و راویان آن تبری بجوید و بر اساس شبهات و امور مشتبه کسی را بر خدا مقدم نکند که عذری در آن نخواهد داشت زیرا ورای کسی که متعرض قتل در راه خدا شود منزلتی که بتوان بدان در پیشگاه خداوند رسید نیست؛ و آن غایت اعمال است در عظمت قدر و قیمتش؛ پس هرکس بر خویش حکم کند و کتاب خدا را ببیند و خود را بر او عرضه کند که هیچکس از خود شخص به خویش آگاهتر نیست. پس اگر خود را برپادارنده آن شرایطی که خداوند برای جهاد لازم شمرد دانست به جهاد اقدام کند؛ و اگر تقصیر و کوتاهی‌ای در خویش یافت به اصلاح آن بپردازد و آن گونه که خداوند بر وی واجب کرده آن را برپا دارد و زمانی به جهاد اقدام کند که پاک و مطهر از هر پلیدی‌ای باشد که بین او و جهاد فاصله می‌اندازد.

و ما در مورد کسی که می‌خواهد به جهاد برود و دارای این ویژگیهایی نیست که خداوند برای مومنان و مجاهدان برشمرد نمی‌گوییم که جهاد نکنید؛‌بلکه می‌گوییم ما به شما شرایطی را آموختیم که خداوند عز و جل برای اهل جهادی که با آنها بیعت کرد و از آنان جان و مالشان را به بهای بهشت خریده است معین فرموده؛ پس هرکس خودش آن کوتاهی‌هایی که در این زمینه می‌بیند اصلاح کند و خود را بر رایط خداوند عرضه بدارد؛ اگر دید این شرایط در او کامل شده بداند که از کسانی است که اذن جهاد بدانان داده شده است.

اما اگر همچنان علی‌رغم اصرار بر گناهان و محرماتی که دارد از اینکه مجاهد باشد و به جهاد اقدام کند دست برنداشت و خواست با خبط و خلط و کوری قدم بردارد و جاهلانه و به اتکای روایات دروغین بر کار خدا وارد شود به جان خودم سوگند که مصداق این حدیث [نبوی] است که درباره عمل چنین کسی فرمود: «همانا خداوند عز و جل همواره این دین را با اقوامی که بهره‌ای [از انسانیت و دیانت] ندارند یاری می‌کند»! پس هرکس باید تقوای الهی در پیش گیرد و از اینکه در زمره چنین کسانی باشد برحذر باشد؛ که همانا مطلب را برای شما بیان کردم و بعد از بیان بهانه جاهل بودن پذیرفتنی نیست؛ و هیچ نیرویی جز به واسطه خداوند نیست و خداوند ما را کافی است که بر او توکل کردیم و سرانجام سوی اوست.

الکافی، ج‏5، ص13-19؛ تهذیب الأحکام، ج‏6، ص127-134

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِی عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ، أَ هُوَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا یَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ؟ أَمْ هُوَ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آمَنَ بِرَسُولِهِ ص، وَ مَنْ کَانَ کَذَا فَلَهُ أَنْ یَدْعُوَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى طَاعَتِهِ وَ أَنْ یُجَاهِدَ فِی سَبِیلِهِ؟

فَقَالَ: ذَلِکَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ؛ وَ لَا یَقُومُ بِذَلِکَ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ.

قُلْتُ: مَنْ أُولَئِکَ؟

قَالَ: مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقِتَالِ وَ الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ، فَهُوَ الْمَأْذُونُ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ، فَلَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِی الْجِهَادِ وَ لَا الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ، حَتَّى یَحْکُمَ فِی نَفْسِهِ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ شَرَائِطَ الْجِهَادِ.

قُلْتُ: فَبَیِّنْ لِی یَرْحَمُکَ اللَّهُ.

قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ [نَبِیَّهُ‏] فِی کِتَابِهِ الدُّعَاءَ إِلَیْهِ وَ وَصَفَ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ فَجَعَلَ ذَلِکَ لَهُمْ دَرَجَاتٍ یُعَرِّفُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ یُسْتَدَلُّ بِبَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ:

فَأَخْبَرَ أَنَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوَّلُ مَنْ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ وَ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ فَقَالَ: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (یونس/25).

ثُمَّ ثَنَّى بِرَسُولِهِ فَقَالَ: «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/125) یَعْنِی بِالْقُرْآنِ؛ وَ لَمْ یَکُنْ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَیْهِ بِغَیْرِ مَا أُمِرَ [بِهِ‏] فِی کِتَابِهِ وَ الَّذِی أَمَرَ أَنْ لَا یُدْعَى إِلَّا بِهِ. وَ قَالَ فِی نَبِیِّهِ ص «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (شوری/52) یَقُولُ: تَدْعُو.

ثُمَّ ثَلَّثَ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ بِکِتَابِهِ أَیْضاً فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ أَیْ یَدْعُو وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ» (اسراء/9).

ثُمَّ ذَکَرَ مَنْ أَذِنَ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْهِ بَعْدَهُ وَ بَعْدَ رَسُولِهِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران/104). ثُمَّ أَخْبَرَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مِمَّنْ هِیَ، وَ أَنَّهَا مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِسْمَاعِیلَ، مِنْ سُکَّانِ الْحَرَمِ مِمَّنْ لَمْ یَعْبُدُوا غَیْرَ اللَّهِ قَطُّ، الَّذِینَ وَجَبَتْ لَهُمُ الدَّعْوَةُ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ الَّذِینَ أَخْبَرَ عَنْهُمْ فِی کِتَابِهِ: أَنَّهُ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً، الَّذِینَ وَصَفْنَاهُمْ قَبْلَ هَذَا فِی صِفَةِ أُمَّةِ إِبْرَاهِیمَ ع، الَّذِینَ عَنَاهُمُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی قَوْلِهِ «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» (یوسف/108)، یَعْنِی أَوَّلَ مَنِ اتَّبَعَهُ عَلَى الْإِیمَانِ بِهِ وَ التَّصْدِیقِ لَهُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، مِنَ الْأُمَّةِ الَّتِی بُعِثَ فِیهَا وَ مِنْهَا وَ إِلَیْهَا قَبْلَ الْخَلْقِ، مِمَّنْ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ قَطُّ وَ لَمْ یَلْبِسْ إِیمَانَهُ بِظُلْمٍ وَ هُوَ الشِّرْکُ.

ثُمَّ ذَکَرَ أَتْبَاعَ نَبِیِّهِ ص وَ أَتْبَاعَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّتِی وَصَفَهَا فِی کِتَابِهِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَعَلَهَا دَاعِیَةً إِلَیْهِ وَ أَذِنَ لَهَا فِی الدُّعَاءِ إِلَیْهِ فَقَالَ: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (انفال/64). ثُمَّ وَصَفَ أَتْبَاعَ نَبِیِّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ ...» (فتح/29). وَ قَالَ: «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» (تحریم/8) یَعْنِی أُولَئِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَالَ: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مومنون/2). ثُمَّ حَلَّاهُمْ وَ وَصَفَهُمْ کَیْ لَا یَطْمَعَ فِی اللَّحَاقِ بِهِمْ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ فَقَالَ فِیمَا حَلَّاهُمْ بِهِ وَ وَصَفَهُمْ «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» إِلَى قَوْلِهِ «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (مومنون/3-11) وَ قَالَ فِی‏ صِفَتِهِمْ وَ حِلْیَتِهِمْ أَیْضاً: «الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً» (فرقان/68-69) ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّهُ «اشْتَرَى مِنْ» هَؤُلَاءِ «الْمُؤْمِنِینَ» وَ مَنْ کَانَ عَلَى مِثْلِ صِفَتِهِمْ «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ» ثُمَّ ذَکَرَ وَفَاءَهُمْ لَهُ بِعَهْدِهِ وَ مُبَایَعَتِهِ فَقَالَ «وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه/111).

فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» قَامَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! أَ رَأَیْتَکَ الرَّجُلُ یَأْخُذُ سَیْفَهُ فَیُقَاتِلُ حَتَّى یُقْتَلَ إِلَّا أَنَّهُ یَقْتَرِفُ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ أَ شَهِیدٌ هُوَ؟

فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رَسُولِهِ: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (توبه/112). فَفَسَّرَ [فبشر] النَّبِیُّ ص الْمُجَاهِدِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ وَ حِلْیَتُهُمْ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ وَ قَالَ: التَّائِبُونَ مِنَ الذُّنُوبِ الْعابِدُونَ الَّذِینَ لَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا یُشْرِکُونَ بِهِ شَیْئاً الْحامِدُونَ الَّذِینَ یَحْمَدُونَ اللَّهَ عَلَى کُلِّ حَالٍ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ السَّائِحُونَ وَ هُمُ الصَّائِمُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الَّذِینَ یُوَاظِبُونَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَ الْحَافِظُونَ لَهَا وَ الْمُحَافِظُونَ عَلَیْهَا بِرُکُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ فِی الْخُشُوعِ فِیهَا وَ فِی أَوْقَاتِهَا الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ بَعْدَ ذَلِکَ وَ الْعَامِلُونَ بِهِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْمُنْتَهُونَ عَنْهُ. قَالَ: فَبَشِّرْ مَنْ قُتِلَ وَ هُوَ قَائِمٌ بِهَذِهِ الشُّرُوطِ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ.

ثُمَّ أَخْبَرَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنَّهُ لَمْ یَأْمُرْ بِالْقِتَالِ إِلَّا أَصْحَابَ هَذِهِ الشُّرُوطِ؛ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» (حج/39-40) وَ ذَلِکَ أَنَّ جَمِیعَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَتْبَاعِهِمَا [لِأَتْبَاعِهِ] مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَةِ؛ فَمَا کَانَ مِنَ الدُّنْیَا فِی أَیْدِی الْمُشْرِکِینَ وَ الْکُفَّارِ وَ الظَّلَمَةِ وَ الْفُجَّارِ مِنْ أَهْلِ الْخِلَافِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْمُوَلِّی عَنْ طَاعَتِهِمَا مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِیهِمْ ظَلَمُوا فِیهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَاتِ وَ غَلَبُوهُمْ عَلَیْهِ مِن [ب‍]«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ» (حشر/6) فَهُوَ حَقُّهُمْ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَدَّهُ إِلَیْهِمْ ...[7] [در اینجا حضرت معنای فیء را با آیات دیگر توضیح می‌دهند که این فراز قبلا در ذیل آیه 9 (حدیث83 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-09/#_ftnref23) گذشت.] فَذَلِکَ قَوْلُهُ «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ أَحَقَّ بِهِ مِنْهُمْ؛

وَ إِنَّمَا أُذِنَ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ قَامُوا بِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ الَّتِی وَصَفْنَاهَا؛ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَا یَکُونُ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْقِتَالِ حَتَّى یَکُونَ مَظْلُوماً؛ وَ لَا یَکُونُ مَظْلُوماً حَتَّى یَکُونَ مُؤْمِناً؛ وَ لَا یَکُونُ‏ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ قَائِماً بِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ الَّتِی اشْتَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ. فَإِذَا تَکَامَلَتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ مُؤْمِناً؛ وَ إِذَا کَانَ مُؤْمِناً کَانَ مَظْلُوماً؛ وَ إِذَا کَانَ مَظْلُوماً کَانَ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْجِهَادِ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ». وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مُسْتَکْمِلًا لِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ فَهُوَ ظَالِمٌ مِمَّنْ یَبْغِی وَ یَجِبُ جِهَادُهُ حَتَّى یَتُوبَ وَ لَیْسَ مِثْلُهُ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لِأَنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الْمَظْلُومِینَ الَّذِینَ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْقُرْآنِ فِی الْقِتَالِ. فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» فِی الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أَخْرَجَهُمْ أَهْلُ مَکَّةَ مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ، أُحِلَّ لَهُمْ جِهَادُهُمْ بِظُلْمِهِمْ إِیَّاهُمْ، وَ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْقِتَالِ. ...[8] وَ مَنْ کَانَ عَلَى خِلَافِ ذَلِکَ فَهُوَ ظَالِمٌ وَ لَیْسَ مِنَ‏ الْمَظْلُومِینَ وَ لَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِی الْقِتَالِ وَ لَا بِالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ لِأَنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ وَ لَا مَأْذُونٍ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ لِأَنَّهُ لَیْسَ یُجَاهِدُ مِثْلُهُ وَ أُمِرَ بِدُعَائِهِ إِلَى اللَّهِ وَ لَا یَکُونُ مُجَاهِداً مَنْ قَدْ أُمِرَ الْمُؤْمِنُونَ بِجِهَادِهِ وَ حَظَرَ الْجِهَادَ عَلَیْهِ وَ مَنَعَهُ مِنْهُ، وَ لَا یَکُونُ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أُمِرَ بِدُعَاءِ مِثْلِهِ إِلَى التَّوْبَةِ وَ الْحَقِّ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُؤْمَرَ بِهِ، وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُنْهَى عَنْهُ.

فَمَنْ کَانَتْ [کان] قَدْ تَمَّتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی وُصِفَ بِهَا أَهْلُهَا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ص وَ هُوَ مَظْلُومٌ، فَهُوَ مَأْذُونٌ لَهُ فِی الْجِهَادِ کَمَا أُذِنَ لَهُمْ فِی الْجِهَادِ؛ لِأَنَّ حُکْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ فَرَائِضَهُ عَلَیْهِمْ سَوَاءٌ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ أَوْ حَادِثٍ یَکُونُ؛ وَ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ أَیْضاً فِی مَنْعِ الْحَوَادِثِ شُرَکَاءُ، وَ الْفَرَائِضُ عَلَیْهِمْ وَاحِدَةٌ، یُسْأَلُ الْآخِرُونَ عَنْ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ عَمَّا یُسْأَلُ عَنْهُ الْأَوَّلُونَ، وَ یُحَاسَبُونَ عَمَّا بِهِ یُحَاسَبُونَ؛ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَى صِفَةِ مَنْ أَذِنَ اللَّهُ لَهُ فِی الْجِهَادِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ مِنْ أَهْلِ الْجِهَادِ وَ لَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِیهِ حَتَّى یَفِی‏ءَ بِمَا شَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ. فَإِذَا تَکَامَلَتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ فَهُوَ مِنَ الْمَأْذُونِینَ لَهُمْ فِی الْجِهَادِ.

فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدٌ وَ لَا یَغْتَرَّ بِالْأَمَانِیِّ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا مِنْ هَذِهِ الْأَحَادِیثِ الْکَاذِبَةِ عَلَى اللَّهِ الَّتِی یُکَذِّبُهَا الْقُرْآنُ وَ یَتَبَرَّأُ مِنْهَا وَ مِنْ حَمَلَتِهَا وَ رُوَاتِهَا وَ لَا یَقْدَمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشُبْهَةٍ لَا یُعْذَرُ بِهَا فَإِنَّهُ لَیْسَ وَرَاءَ الْمُتَعَرِّضِ لِلْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَنْزِلَةٌ یُؤْتَى اللَّهُ مِنْ قِبَلِهَا وَ هِیَ غَایَةُ الْأَعْمَالِ فِی عِظَمِ قَدْرِهَا فَلْیَحْکُمِ امْرُؤٌ لِنَفْسِهِ وَ لْیُرِهَا کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ، فَإِنَّهُ لَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِالْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ. فَإِنْ وَجَدَهَا قَائِمَةً بِمَا شَرَطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی الْجِهَادِ فَلْیُقْدِمْ عَلَى الْجِهَادِ؛ وَ إِنْ عَلِمَ تَقْصِیراً فَلْیُصْلِحْهَا وَ لْیُقِمْهَا عَلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهَا مِنَ الْجِهَادِ، ثُمَّ لْیُقْدِمْ بِهَا وَ هِیَ طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ مِنْ کُلِّ دَنَسٍ یَحُولُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ جِهَادِهَا.

وَ لَسْنَا نَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ الْجِهَادَ وَ هُوَ عَلَى خِلَافِ مَا وَصَفْنَا مِنْ شَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ: «لَا تُجَاهِدُوا»؛ وَ لَکِنْ نَقُولُ: قَدْ عَلَّمْنَاکُمْ مَا شَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَهْلِ الْجِهَادِ الَّذِینَ بَایَعَهُمْ وَ اشْتَرَى مِنْهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِالْجِنَانِ؛ فَلْیُصْلِحِ امْرُؤٌ مَا عَلِمَ مِنْ نَفْسِهِ مِنْ تَقْصِیرٍ عَنْ ذَلِکَ وَ لْیَعْرِضْهَا عَلَى شَرَائِطِ اللَّهِ؛ فَإِنْ رَأَى أَنَّهُ قَدْ وَفَى بِهَا وَ تَکَامَلَتْ فِیهِ فَإِنَّهُ مِمَّنْ أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِی الْجِهَادِ.

فَإِنْ أَبَى أَنْ لَا یَکُونَ مُجَاهِداً عَلَى مَا فِیهِ مِنَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَعَاصِی وَ الْمَحَارِمِ وَ الْإِقْدَامِ عَلَى الْجِهَادِ بِالتَّخْبِیطِ وَ الْعَمَى وَ الْقُدُومِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْجَهْلِ وَ الرِّوَایَاتِ الْکَاذِبَةِ، فَلَقَدْ لَعَمْرِی جَاءَ الْأَثَرُ فِیمَنْ فَعَلَ هَذَا الْفِعْلَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْصُرُ هَذَا الدِّینَ بِأَقْوَامٍ لَا خَلَاقَ لَهُمْ». فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ امْرُؤٌ وَ لْیَحْذَرْ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ، فَقَدْ بَیَّنَ لَکُمْ وَ لَا عُذْرَ لَکُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ فِی الْجَهْلِ؛ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، وَ حَسْبُنَا اللَّهُ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.

 


 

 

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (8. ادامه احادیث-6)

 

د. وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ

26) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

پیامبر ص عده‌ای را به سریه‌ای* فرستاد. وقتی برگشتند به آنان فرمود: مرحبا به کسانی که جهاد کوچکتر را انجام دادند ولی جهاد بزرگتر باقی مانده است.

گفتند: یا رسول الله! جهاد اکبر چیست؟

فرمودند: جهاد با نفس.

* سریه: به جنگ‌هایی گویند که در زمان پیامبر ص با مشرکان انجام می‌شد و خود پیامبر ص در آن حضور نداشتند.

الکافی، ج‏5، ص12

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنَّ النَّبِیَّ ص بَعَثَ بِسَرِیَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِیَ الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ.

قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکْبَرُ؟

قَالَ: جِهَادُ النَّفْسِ.

 

27) فضیل بن عیاض گوید: از امام صادق ع پرسیدم که جهاد واجب است یا مستحبّ‌؟

فرمودند: جهاد بر چهار گونه است: دو جهاد فرض [= لازم و واجب] است و یک جهاد، سنت [= مستحبّ] است که جز با واجب اقامه نشود و یک جهاد سنت [= مستحبّ] است.

امّا آن دو جهاد که فرض و واجب هستند: یکى جهاد شخص با نفس خویش است از انجام معاصی خداوند عز و جل، و آن از بزرگترین جهادهاست؛ و دیگرى جهاد با کافرانى است که در پیش‌روی شمایند.

امّا آن جهاد که سنت [= مستحبّ]ی است که جز با واجب اقامه نشود، جهاد با دشمن است که: بر هم? امّت واجب است و اگر آن را ترک نمایند عذاب بر آنها فرود آید و این عذاب شامل امّت می‌شود؛ ولی بر شخص امام بتنهایی مستحب است که همراه با امت به میدان بیاید و با دشمنان بجنگد.

و امّا آن جهادى که سنت [= مستحبّ] است، هر سنتی است که انسان آن را برپا دارد و برای اقامه و به سرانجام رسیدن و احیاى آن مجاهده کند؛ پس کار و تلاش در این خصوص از بهترین اعمال است؛ زیرا احیاى سنّت است و پیامبر خدا ص فرمود: «هر کس بنیانگذار سنتی نیکو باشد، هم پاداش آن را دارد و هم پاداش هم? آنان که تا روز رستاخیز به آن عمل نمایند، بى‌آن که از پاداش انجام دهندگانش چیزى کاسته شود».

الکافی، ج‏5، ص9؛ الخصال، ج‏1، ص240؛ تهذیب الأحکام، ج‏6، ص124

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِهَادِ سُنَّةٌ أَمْ فَرِیضَةٌ؟

فَقَالَ: الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ؛ فَجِهَادَانِ فَرْضٌ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ لَا یُقَامُ إِلَّا مَعَ الْفَرْضِ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ[1].

فَأَمَّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَمُجَاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ فَرْضٌ.

وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِی هُوَ سُنَّةٌ لَا یُقَامُ إِلَّا مَعَ فَرْضٍ فَإِنَّ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلَى جَمِیعِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ تَرَکُوا الْجِهَادَ لَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ وَ هَذَا هُوَ مِنْ عَذَابِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الْإِمَامِ وَحْدَهُ أَنْ یَأْتِیَ الْعَدُوَّ مَعَ الْأُمَّةِ فَیُجَاهِدَهُمْ؛

وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِی هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّةٍ أَقَامَهَا الرَّجُلُ وَ جَاهَدَ فِی إِقَامَتِهَا وَ بُلُوغِهَا وَ إِحْیَائِهَا فَالْعَمَلُ وَ السَّعْیُ فِیهَا مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ لِأَنَّهَا إِحْیَاءُ سُنَّةٍ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ء».

 

28) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرد؛ پس چهاد مرد هزینه کردن از مال و جانش است تا حدی که در راه خداوند شهید شود؛ و جهاد زن این است که بر آزار و اذیتی که از جانب شوهرش و غیرت‌ورزی‌اش به وی می‌رسد صبر کند.

الکافی، ج‏5، ص9

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

کَتَبَ اللَّهُ الْجِهَادَ عَلَى الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ؛ فَجِهَادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مَالِهِ وَ نَفْسِهِ حَتَّى یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ أَنْ تَصْبِرَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ أَذَى زَوْجِهَا وَ غَیْرَتِهِ.

 

 


[1]. عبارت « وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ » در نسخه‌ای از کافی که آدرس دادیم نیامده است؛ اما در کافی طبع دار الحدیث (ج‏9، ص371) و در سایر منابعی که آدرس دادیم و تقریبا تمام متون مهمی که از کافی روایت کرده‌اند آمده است که نشان می‌دهد اشتباه چاپی رخ داده است.

[2] . وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (128).

[3] . أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون‏

[4] . إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنین‏

[5] . وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا

[6] . وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی‏ هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

[7] . الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏.

 

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (7. ادامه احادیث-5: ثم لم یرتابوا)

 

ج. ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا

در کتاب شریف کافی بابی با عنوان «باب الشک» آمده که در آن 9 روایت است که 8 حدیث اول آن به فهم عمیق این فراز از آیه کمک می‌کند و در ادامه تقدیم می‌شود؛ و نهایتا فرازی از وصیت نامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع، درباره اینکه اگر کسی بخواهد به تحقیق در باب دین بپردازد چگونه باید اقدام کند که کارش مصداق شک‌ورزی و مایه هلاکت وی نشود.

21) الف. حسین بن حکم می‌گوید: به عبد صالح [= امام کاظم ع] نامه نوشتم و عرضه داشتم: من دچار شک هستم و حضرت ابراهیم هم فرمود: پروردگارا به من نشان بدهد که چگونه مرده را زنده می‌کنی» (بقره/260) [کنایه از اینکه حضرت ابراهیم هم دچار شک شده بود] و دوست دارم که چیزی به من نشان دهید [که از شک درآیم و به یقین برسم].

امام ع در پاسخ نوشتند: حضرت ابراهیم ع مومن بود و دوست داشت که ایمانش زیاد شود؛‌ولی تو اهل شک هستی و کسی که اهل شک است خیری در او نیست.

و نیز نوشتند: همانا شک آن است که یقین نیامده باشد؛ اما وقتی یقین آمد دیگر شک کردن مجاز نیست.

و نوشتند: همانا خداوند عز و جل می‌فرماید: «و براى بیشتر آنان هیچ گونه تعهدى نیافتیم، و حقیقت این است که بیشتر آنها را بسى نافرمان یافتیم» (اعراف/102) و این در مورد شکاکان نازل شد.

الکافی، ج‏2، ص399

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ:

کَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع أُخْبِرُهُ: أَنِّی شَاکٌّ، وَ قَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ ع: «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى»؛ وَ أَنِّی أُحِبُّ أَنْ تُرِیَنِی شَیْئاً.

فَکَتَبَ ع: إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ مُؤْمِناً وَ أَحَبَّ أَنْ یَزْدَادَ إِیمَاناً؛ وَ أَنْتَ شَاکٌّ وَ الشَّاکُّ لَا خَیْرَ فِیهِ.

وَ کَتَبَ: إِنَّمَا الشَّکُّ مَا لَمْ یَأْتِ الْیَقِینُ فَإِذَا جَاءَ الْیَقِینُ لَمْ یَجُزِ الشَّکُّ.

وَ کَتَبَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ». قَالَ: نَزَلَتْ فِی الشَّاکِّ.

ب. این گفتگو را مرحوم عیاشی چنین روایت کرده است:

حسین بن حکم واسطی می‌گوید: به برخی از صالحان نامه‌ای نوشتم و از اینکه به شک مبتلا شده‌ام گلایه کردم.

در پاسخ نوشتند: همانا شک در آن چیزی است که شناخته نمی‌شود؛ اما وقتی یقین آمد دیگر شکی نیست [یعنی وقتی مطلبی به نحو یقینی می‌تواند بررسی شود جایی برای ادعای گرفتار شک بودن نمی‌ماند]. خداوند عز و جل می‌فرماید: «و براى بیشتر آنان هیچ گونه تعهدى نیافتیم، و حقیقت این است که بیشتر آنها را بسى نافرمان یافتیم» (اعراف/102) و این در مورد شکاکان نازل شد.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص23

قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ الْوَاسِطِیُّ کَتَبْتُ إِلَى بَعْضِ الصَّالِحِینَ أَشْکُو الشَّکَّ.

فَقَالَ: إِنَّمَا الشَّکُّ فِیمَا لَا یُعْرَفُ، فَإِذَا جَاءَ الْیَقِینُ فَلَا شَکَّ؛ یَقُولُ اللَّهُ: «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ»؛ نَزَلَتْ فِی الشُّکَّاک‏.

 

22) الف. روایت شده که حضرت امیر ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خویش فرمودند:

تردید و دو دلى نورزید، که به شک افتید؛ و شک نکنید، که کافر شوید.

الکافی، ج‏2، ص399

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْخُرَاسَانِیِّ قَالَ:

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: لَا تَرْتَابُوا فَتَشُکُّوا وَ لَا تَشُکُّوا فَتَکْفُرُوا.

ب. مرحوم کلینی متن کاملتر این فراز را با سند دیگری در جای دیگری از کافی آورده‌اند که تقدیم می‌شود:

اى مردم! وقتى دانستید به آنچه که مى‌دانید عمل کنید؛ امید است که هدایت شوید. قطعا عالمى که بر خلاف علمش عمل کند چون جاهل سرگردانى است که از جهل خویش به هوش نیاید بلکه حجت بر او تمامتر و حسرت این عالمى که از علم خویش جدا شده بیشتر است از حسرتآن  جاهل سرگردان در جهالت خویش دائمی‌تر است؛‌ و هر دو سرگردان و هلاک‌شدنی‌اند.

تردید و دو دلى نورزید، که به شک افتید، و شک نکنید، که کافر شوید؛ و به خود اجازه هرکاری ندهید (= از خود سلب مسئولیت نکنید)، که سست شوید؛ و در کار حق سست نشوید، که زیان بینید.

از جمله حق این است که تفقه [فهم عمیق در دین] پیدا کنید؛ و از جمله تفقه این است که مغرور نشوید [فریب نخورید]. و همانا خیرخواه ترین شما نسبت به خود، فرمانبردارترین شماست نسبت به پروردگار خود؛ و غل و غش‌دار‌ترین شما نسبت به خود، نافرمان‌ترین شما به پروردگار خویش؛ و هرکس خدا را فرمان برد ایمن گردد و بشارت یابد و آن که خدا را نافرمانى کند ناامید و پشیمان شود.

الکافی، ج‏1، ص45

ضمنا متن کامل این حدیث که به خطبه دیباج معروف است در تحف العقول (ص149-154) آمده است.[1]

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی کَلَامٍ لَهُ خَطَبَ بِهِ عَلَى الْمِنْبَرِ:

أَیُّهَا النَّاسُ! إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ. إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ عَنْ جَهْلِهِ؛ بَلْ قَدْ رَأَیْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَیْهِ أَعْظَمُ، وَ الْحَسْرَةَ أَدْوَمُ عَلَى هَذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ مِنْهَا عَلَى هَذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَیِّرِ فِی جَهْلِهِ، وَ کِلَاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ.

لَا تَرْتَابُوا فَتَشُکُّوا وَ لَا تَشُکُّوا فَتَکْفُرُوا؛ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَتُدْهِنُوا وَ لَا تُدْهِنُوا فِی الْحَقِّ فَتَخْسَرُوا.

وَ إِنَّ مِنَ الْحَقِّ أَنْ تَفَقَّهُوا، وَ مِنَ الْفِقْهِ أَنْ لَا تَغْتَرُّوا. وَ إِنَّ أَنْصَحَکُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُکُمْ لِرَبِّهِ وَ أَغَشَّکُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاکُمْ لِرَبِّهِ. وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ یَأْمَنْ وَ یَسْتَبْشِرْ، وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ یَخِبْ وَ یَنْدَمْ.

 

23) الف. ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که فرمود: «کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلمى ملبس نکردند...» (انعام/82).

فرمودند:‌ یعنی به شک.

ب. محمد بن مسلم روایت کرده است که: من سمت چپ و زراره سمت راست امام صادق ع نشسته بودیم که ابوبصیر وارد شد و گفت: یا اباعبدالله! در مورد کسی که در خدا شک کند چه می‌فرمایید؟

امام صادق ع فرمودند: کافر است!

گفت:‌و اگر در رسول الله ص شک کند چطور؟

فرمودند: ‌کافر است.

سپس رو کردند به زراره و فرمودند: البته تنها در صورتی کافر است که لجاجت و انکار بورزد.

ج. از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

همراه با شک، و انکار از روی لجاجت، عمل سودی ندارد.

د. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که بعد از اینکه بر اساس فطرت به دنیا آمد در خداوند شک بورزد هرگز به هیچ خیری نخواهد رسید.

ه.  از امام صادق ع روایت شده که فرمودند: شک ورزیدن و گناه کردن جایشان در آتش جهنم است؛ نه از مایند و نه به سوی ما.*

* پی‌نوشت: «نه از مایند» ظاهرا یعنی ما توصیه‌ای به شک ورزیدن نمی‌کنیم و اگر کسی این را به ما نسبت داد بدانید که دروغ گفته؛ و «نه به سوی ما» ظاهرا یعنی کسی با شک‌ورزی به سوی ما رهنمون نخواهد شد و به غایت هدایتی که ما نشان داده‌ایم نخواهد رسید.

الکافی، ج‏2، ص400

الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ».

قَالَ: بِشَکٍّ.

ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً عَنْ یَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ یَمِینِهِ؛ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو بَصِیرٍ فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِیمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ؟

فَقَالَ: کَافِرٌ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ!

قَالَ: فَشَکَّ فِی رَسُولِ اللَّهِ؟

فَقَالَ: کَافِرٌ!

قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ: إِنَّمَا یَکْفُرُ إِذَا جَحَدَ.

ج. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَا یَنْفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ.

د. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ بَعْدَ مَوْلِدِهِ عَلَى الْفِطْرَةِ لَمْ یَفِئْ إِلَى خَیْرٍ أَبَداً.

ه. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الشَّکَّ وَ الْمَعْصِیَةَ فِی النَّارِ، لَیْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَیْنَا.

 

24) در فرازی از وصایایی که امام صادق ع به مفضل فرمودند آمده است:

کسی که شک بورزد یا اهل گمان باشد و بر یکی از این دو پافشاری کند خداوند عمل وی را نیست و نابود می‌کند. همانا حجت خداوند حجتی آشکار است.

الکافی، ج‏2، ص400

[عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:][2] فِی وَصِیَّةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

مَنْ شَکَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ؛ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِیَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ.

 

25) در فرازی از وصیت‌نامه معروف امیرالمومنین ع به امام حسن ع آمده است:

و بدان پسرم! بهترین چیزی که دوست دارم از وصیتم به کار بندى، تقوای الهی است، و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده کردن، و رفتن به راهى که پدرانت پیمودند و پارسایان خاندانت بر آن راه بودند؛ چه آنان از نگریستن در کار خویش باز نایستادند، چنانکه تو مى‏نگرى؛ و نه از اندیشیدن، چنانکه تو مى‏اندیشى؛ و انجام کار چنانشان کرد که آنچه را شناختند برگرفتند، و از بند آنچه بر عهده‏شان نبود بازایستادند. و اگر نفس تو پذیرفتن چنین نتواند، و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس بکوش تا جستجوى تو از روى فهمیدن عمیق و آموختن باشد نه به غوطه‌ور شدن در ورطه شبهه‏ها و آویختن به مناقشه‌ها. و پیش از این که این راه را بپویى باید از خداى خود یارى جویى و براى توفیق خود روى بدو آرى و هر شائبه‌ای که تو را به شبهه‏اى دچار سازد یا به گمراهى‏ات در اندازد، واگذارى.

پس هرگاه یقین کردى که دلت صفا یافت و [در برابر حق و حقیقت] خاشع شد، و اندیشه‏ات به تمامیت رسید و از پراکندگی رها شد، و همّت تو همّ واحدی گردید، در آنچه برایت روشن ساختم بنگر. و اگر آنچه که دوست دارى از خویشتن و از آسودگى فکر و اندیشه‏ات، برایت حاصل نشد، بدان! در راهى که درست نمى‏بینى گام می‌نهی، و در ورطه تاریکى‌ها ره می‌سپاری، و طالب دین کسی نیست که در تاریکی گام نهد یا [حق و باطل را] درهم‌آمیزد؛ و در چنین حال بازداشتن خویش از این کار بهتر است.

نهج البلاغة، نامه 31 (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهیدى، ص298-299)؛ تحف العقول، ص71

سید بن طاووس سندهای متعددی برای این روایت را در کشف المحجة لثمرة المهجة، ص218-220 ذکر کرده و این فراز را عینا در ص 224 آورده است.

و من وصیة له ع للحسن بن علی ع کتبها إلیه بحاضرین عند انصرافه من صفین‏

... وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ [افْتَرَضَ] عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ [أَهْلِ مِلَّتِکَ]. فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا [یَنْظُرُوا] لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ؛ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا.

فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ [غُلُوِّ] الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ [أَدْخَلَتْ عَلَیْکَ شُبْهَةً] أَوْ [و] أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلَالَةٍ.

فَإِنْ [وَ إِذَا] أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ. وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ [مِنْ] فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ‏ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ [خَبْطَ] الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ [وَ لَا] خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ....

 


[1] . خطبته ع المعروفة بالدیباج‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ الْخَلْقِ وَ خَالِقِ الْإِصْبَاحِ وَ مُنْشِرِ الْمَوْتَى وَ بَاعِثِ‏ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ بِرُسُلِهِ وَ مَا جَاءَتْ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ‏ وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِقَامَةُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ فَإِنَّهَا فَرِیضَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ الْعُمْرَةُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یُکَفِّرَانِ الذَّنْبَ وَ یُوجِبَانِ الْجَنَّةَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا ثَرْوَةٌ فِی الْمَالِ‏ وَ مَنْسَأَةٌ فِی الْأَجَلِ وَ تَکْثِیرٌ لِلْعَدَدِ وَ الصَّدَقَةُ فِی السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطَأَ وَ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ الصَّدَقَةُ فِی الْعَلَانِیَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَةَ السَّوْءِ وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ السَّوْءِ وَ أَفِیضُوا فِی ذِکْرِ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ‏ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ وَ هُوَ أَمَانٌ مِنَ النِّفَاقِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ تَذْکِیرٌ لِصَاحِبِهِ عِنْدَ کُلِّ خَیْرٍ یَقْسِمُهُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَهُ دَوِیٌّ تَحْتَ الْعَرْشِ‏ وَ ارْغَبُوا فِیمَا وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فَإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ أَصْدَقُ الْوَعْدِ وَ کُلُّ مَا وَعَدَ فَهُوَ

آتٍ کَمَا وَعَدَ فَاقْتَدُوا بِهَدْیِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَشْرَفُ السُّنَنِ وَ تَعَلَّمُوا کِتَابَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ أَبْلَغُ الْمَوْعِظَةِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ‏ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْقَصَصِ- وَ إِذا قُرِئَ‏ عَلَیْکُمْ‏ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‏ وَ إِذَا هُدِیتُمْ لِعِلْمِهِ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ مِنْهُ‏ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏ فَاعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ‏ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ وَ الْحَسْرَةُ أَدْوَمُ عَلَى هَذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ مِثْلُ مَا عَلَى هَذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَیِّرِ فِی جَهْلِهِ وَ کِلَاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ مُضِلٌّ مَفْتُونٌ مَبْتُورٌ ما هُمْ فِیهِ‏ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْتَابُوا فَتَشُکُّوا وَ لَا تَشُکُّوا فَتَکْفُرُوا وَ لَا تَکْفُرُوا فَتَنْدَمُوا وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَتَدْهَنُوا وَ تَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ فَتَهْلِکُوا وَ لَا تُدَاهِنُوا فِی الْحَقِّ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَتَخْسَرُوا خُسْراناً مُبِیناً عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنَ الْحَزْمِ أَنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنَّ مِنَ الْعِصْمَةِ أَلَّا تَغْتَرُّوا بِاللَّهِ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لَهُ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّهُ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ یَأْمَنْ وَ یَسْتَبْشِرْ وَ مَنْ یَعْصِهِ یَخِبْ وَ یَنْدَمْ وَ لَا یَسْلَمْ عِبَادَ اللَّهِ سَلُوا اللَّهَ الْیَقِینَ فَإِنَّ الْیَقِینَ رَأْسُ الدِّینِ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ فِی الْعَافِیَةِ فَإِنَّ أَعْظَمَ النِّعْمَةِ الْعَافِیَةُ فَاغْتَنِمُوهَا لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ فِی التَّوْفِیقِ فَإِنَّهُ أُسٌ‏

وَثِیقٌ‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّ خَیْرَ مَا لَزِمَ الْقَلْبَ الْیَقِینُ وَ أَحْسَنَ الْیَقِینِ التُّقَى وَ أَفْضَلَ أُمُورِ الْحَقِّ عَزَائِمُهَا وَ شَرَّهَا مُحْدَثَاتُهَا وَ کُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَ کُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ بِالْبِدَعِ هَدْمُ السُّنَنِ الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ دِینَهُ وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِینُهُ وَ حَسُنَ یَقِینُهُ وَ السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ عِبَادَ اللَّهِ اعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ وَ أَنَّ إِخْلَاصَ الْعَمَلِ الْیَقِینُ وَ الْهَوَى یَقُودُ إِلَى النَّارِ وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ اللَّهْوِ یُنْسِی الْقُرْآنَ وَ یُحْضِرُ الشَّیْطَانَ وَ النَّسِی‏ءَ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ وَ أَعْمَالَ الْعُصَاةِ تَدْعُو إِلَى سَخَطِ الرَّحْمَنِ وَ سَخَطَ الرَّحْمَنِ یَدْعُو إِلَى النَّارِ وَ مُحَادَثَةَ النِّسَاءِ تَدْعُو إِلَى الْبَلَاءِ وَ تُزِیغُ الْقُلُوبَ وَ الرَّمْقَ لَهُنَّ یَخْطَفُ نُورَ أَبْصَارِ الْقُلُوبِ‏ وَ لَمْحَ الْعُیُونِ مَصَائِدُ الشَّیْطَانِ وَ مُجَالَسَةَ السُّلْطَانِ یُهَیِّجُ النِّیرَانَ عِبَادَ اللَّهِ اصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّادِقِینَ وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ وَ إِنَّ الصَّادِقَ عَلَى شَرَفِ مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ وَ الْکَاذِبَ عَلَى شَفَا مَهْوَاةٍ وَ هَلَکَةٍ وَ قُولُوا الْحَقَّ تُعْرَفُوا بِهِ وَ اعْمَلُوا بِهِ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهِ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا وَ صِلُوا أَرْحَامَ مَنْ قَطَعَکُمْ وَ عُودُوا بِالْفَضْلِ عَلَى مَنْ حَرَمَکُمْ وَ إِذَا عَاقَدْتُمْ فَأَوْفُوا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ إِذَا ظُلِمْتُمْ فَاصْبِرُوا وَ إِذَا أُسِی‏ءَ إِلَیْکُمْ‏ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا کَمَا تُحِبُّونَ أَنْ یُعْفَى عَنْکُمْ وَ لَا تَفَاخَرُوا بِالْآبَاءِ- وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ‏ وَ لَا تَمَازَحُوا وَ لَا تَغَاضَبُوا وَ لَا تَبَاذَخُوا - وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ-

کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ وَ أَفْشُوا السَّلَامَ فِی الْعَالَمِ وَ رُدُّوا التَّحِیَّةَ عَلَى أَهْلِهَا بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ ارْحَمُوا الْأَرْمَلَةَ وَ الْیَتِیمَ وَ أَعِینُوا الضَّعِیفَ وَ الْمَظْلُومَ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ‏ وَ الْمُکَاتَبَ وَ الْمَسَاکِینَ وَ انْصُرُوا الْمَظْلُومَ وَ أَعْطُوا الْفُرُوضَ‏ وَ جاهِدُوا أَنْفُسَکُمْ‏ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ فَإِنَّهُ‏ شَدِیدُ الْعِقابِ* وَ جَاهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اقْرُوا الضَّیْفَ‏ وَ أَحْسِنُوا الْوُضُوءَ وَ حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ‏ الْخَمْسِ فِی أَوْقَاتِهَا فَإِنَّهَا مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ بِمَکَانٍ- وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ‏- فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ‏ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏ وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْأَمَلَ یُذْهِبُ الْعَقْلَ وَ یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَةِ وَ یُورِثُ الْحَسْرَةَ فَاکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ إِنَّ صَاحِبَهُ مَأْزُورٌ فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ وَ الرَّهْبَةِ فَإِنْ نَزَلَتْ بِکُمْ رَغْبَةٌ فَاشْکُرُوا وَ اجْمَعُوا مَعَهَا رَغْبَةً فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ تَأَذَّنَ لِلْمُسْلِمِینَ بِالْحُسْنَى‏ وَ لِمَنْ شَکَرَ بِالزِّیَادَةِ فَإِنِّی لَمْ أَرَ مِثْلَ الْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا وَ لَا أَکْثَرَ مُکْتَسِباً مِمَّنْ کَسَبَهُ الْیَوْمَ تُذْخَرُ فِیهِ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَى فِیهِ السَّرَائِرُ وَ إِنَّ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ وَ مَنْ لَا یَسْتَقِیمُ بِهِ الْهُدَى تَضُرُّهُ الضَّلَالَةُ وَ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ الْیَقِینُ یَضُرُّهُ الشَّکُّ وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ‏ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ-

أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ طُولُ الْأَمَلِ وَ اتِّبَاعُ الْهَوَى أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِلَاعٍ‏ أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ آذَنَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ‏ وَ السِّبَاقَ غَداً أَلَا وَ إِنَّ السُّبْقَةَ [السَّبَقَةَ] الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّارُ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ مَهَلٍ مِنْ وَرَائِهِ‏ أَجَلٌ یَحُثُّهُ الْعَجَلُ فَمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عَمَلَهُ فِی أَیَّامِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لمْ یَضُرَّهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ فِی أَیَّامِ مَهَلِهِ ضَرَّهُ أَجَلُهُ وَ لَمْ یَنْفَعْهُ عَمَلُهُ عِبَادَ اللَّهِ افْزَعُوا إِلَى قِوَامِ دِینِکُمْ‏ بِإِقَامِ الصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ فِی حِینِهَا وَ التَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ وَ خَوْفِ الْمَعَادِ وَ إِعْطَاءِ السَّائِلِ وَ إِکْرَامِ الضَّعَفَةِ وَ الضَّعِیفِ‏ وَ تَعَلُّمِ الْقُرْآنِ وَ الْعَمَلِ بِهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِذَا اؤْتُمِنْتُمْ- وَ ارْغَبُوا فِی ثَوَابِ اللَّهِ وَ ارْهَبُوا عَذَابَهُ وَ جَاهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ‏ وَ تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ وَ اعْمَلُوا بِالْخَیْرِ تُجْزَوْا بِالْخَیْرِ یَوْمَ یَفُوزُ بِالْخَیْرِ مَنْ قَدَّمَ الْخَیْرَ أَقُولُ قَوْلِی وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ.

[2]. این فراز از سند بر اساس نقل شیخ حر عاملی است در وسائل الشیعة، ج‏27، ص156.

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (6. ادامه احادیث-4)

 

 

12) الف. از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:

هر که از نیکی خود شادمان و از بدی خویش بدحال گردد، او مؤمن است.

ب. . از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:

همانا مؤمن کسی است که چون خشم کند، خشمش وی را از حق بیرون نبرد، و چون راضی و خشنود گردد، خوشحالی‌اش وی را در باطل وارد نکند و چون قدرت یابد، بیشتر از حق خود نگیرد.

ج. از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:

همانا مؤمن کسی است که چون راضی و خرسند باشد، رضایتش او را به گناه و باطلی وارد نکند و چون خشمگین شود خشمش از سخن حق خارجش نکند، و کسی است که چون قدرت یابد، قدرتش او را به آنچه حق ندارد نکشاند.

د. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

سه خصلت است که اگر در کسی جمع شود حصلتهای ایمان در او کامل شود:

چون راضی و خرسند باشد، رضایتش او را به باطلی وارد نکند و چون عصبانی شود غضبش وی را از حق خارج نکند، و چون قدرت یابد، سراغ چیزی که از آن او نیست نرود.

الکافی، ج‏2، ص233-234 و 239

الف. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ‏ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.

ب عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ وَ إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی بَاطِلٍ وَ إِذَا قَدَرَ لَمْ یَأْخُذْ أَکْثَرَ مِمَّا لَهُ‏ .

ج. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ وَ إِذَا سَخِطَ لَمْ یُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ وَ الَّذِی إِذَا قَدَرَ لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَى التَّعَدِّی إِلَى مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍّ.

د. عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

 ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ اسْتَکْمَلَ خِصَالَ الْإِیمَانِ: إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی بَاطِلٍ وَ إِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ الْغَضَبُ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا قَدَرَ لَمْ یَتَعَاطَ مَا لَیْسَ لَهُ.

 

13) مرحوم کلینی در بابی که مربوط به صفات مؤمن است روایات متعددی آورده که هریک وصفی از اوصاف مؤمن را شرح می‌دهد. برخی از آنها در اینجا تقدیم می‌شود.

الف. [از امام صادق علیه السّلام از پدرانشان از امیرالمؤمنین ع، ر.ک: الجعفریات، ص170[1]] روایت شده که فرمودند: مؤمنان نرم و سهل‌اند، مانند شتر نری که مهار در بینی دارد، چون او را بکشند، به راه افتد، و اگر بر صخره‏ئی بخوابانند، بخوابد [کنایه از اینکه در امور شرعی رام و منقاد است و سرکشی و امتناع ندارد، اگر چه ذاتا شتر نر است و نیرومند، ولی نیروی ایمان او را از سرپیچی جلوگیر است].

ب. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

سه چیز از علامات مؤمن است: شناخت خدا و هر که را خدا دوست دارد و هر که را دوست ندارد.

ج. باز از امام صادق علیه السّلام روایت شده که رسول الله صلی اللَّه علیه و آله فرمودند:

مؤمن مانند درختی است که برگش در زمستان و تابستان نریزد.

گفتند: یا رسول اللَّه آن چه درخت است؟

فرمود: درخت خرما.

د. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن بردباری است که نادانی نورزد، و اگر نسبت به او نادانی ورزند، بردباری کند؛ و ستم نکند و اگر به او ستم کنند ببخشد؛ و بخل نورزد و اگر نسبت به او بخل ورزند صبر کند.

ه. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن کسی است که کسبش پاکیزه و اخلاقش نیکو و باطنش سالم باشد، و زیادی مالش را انفاق کند و زیادی سخنش را نگهدارد، و مردم از شرش محفوظ باشند و انصاف را در قبال آنها نگه دارد.

و. از امام سجاد علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

از جمله اخلاق مؤمن انفاق [بر اهل و عیال] است به قدر تنگدستی، و توسعه دادن به قدر توسعه‏ای [که خدا به او داده است] و انصاف دادن به مردم، و پیشی گرفتن به سلام بر آنها.

ز. از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن از کوه محکمتر است، زیرا از کوه چیزی کم شود، ولی‏ از دین مؤمن چیزی کم نشود.

ح. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن یاری کردنش نیکو و خرجش سبک است، زندگیش را خوب اداره می‌کند، و از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود.

الکافی، ج‏2، ص234 و 235 و 241

الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِ‏ رَفَعَهُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

الْمُؤْمِنُونَ هَیْنُونَ لَیْنُونَ‏ کَالْجَمَلِ الْأَنِفِ إِذَا قِیدَ انْقَادَ وَ إِنْ أُنِیخَ عَلَى صَخْرَةٍ اسْتَنَاخَ‏ .

ب. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

ثَلَاثَةٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یَکْرَهُ‏ .

ج. وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

 الْمُؤْمِنُ کَمِثْلِ شَجَرَةٍ لَا یَتَحَاتُّ وَرَقُهَا فِی شِتَاءٍ وَ لَا صَیْفٍ.

قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا هِیَ؟

قَالَ: النَّخْلَةُ .

د. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ الْأَعْجَمِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ حَلِیمٌ لَا یَجْهَلُ وَ إِنْ جُهِلَ عَلَیْهِ یَحْلُمُ وَ لَا یَظْلِمُ وَ إِنْ ظُلِمَ غَفَرَ وَ لَا یَبْخَلُ وَ إِنْ بُخِلَ عَلَیْهِ صَبَرَ .

ه. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُنْذِرِ بْنِ جَیْفَرٍ عَنْ آدَمَ أَبِی الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ مَنْ طَابَ مَکْسَبُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ صَحَّتْ سَرِیرَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلَامِهِ وَ کَفَى النَّاسَ شَرَّهُ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.

و. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْإِنْفَاقُ عَلَى قَدْرِ الْإِقْتَارِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ وَ إِنْصَافُ النَّاسِ وَ ابْتِدَاؤُهُ إِیَّاهُمْ بِالسَّلَامِ عَلَیْهِمْ.

ز. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ‏ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ شَیْ‏ءٌ.

ح. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ خَفِیفُ الْمَئُونَةِ جَیِّدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ لَا یُلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ‏ .

 

14) از امام صادق ع روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

برای اهل دین علاماتی است که بدان شناخته شوند:

راستگوئی و اداء امانت و وفای به عهد و صله ارحام و ترحم بر ضعیفان و کمی توجه به زنان- یا فرمود کمی همراهی با زنان- و بذل نیکی و حسن خلق و گشاده‌رویی و پیروی از علم و آنچه به خدای عز و جل نزدیک سازد.

طوبی از آن اینهاست [خوشا به حال آنان] و چه سرانجام خوبی دارند، و طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانه پیامبر اکرم، حضرت محمد صلی اللَّه علیه و آله است و مؤمنی نیست جز آنکه شاخه‏ئی از آن درخت در خانه اوست، در دلش میل به هر چه پیدا شود، آن درخت برایش بیاورد، و اگر سواری با جدیت صد سال در سایه آن راه پیماید، از سایه آن بیرون نرود، و اگر از پایینش کلاغی پرواز کند حتی تا زمانی که از پیری از پا بیفتد به بالایش نرسد. هان! پس بدین رغبت کنید.

همانا مؤمن به خود مشغول است و مردم از او در آسایش‌اند، چون شب بر او پرده افکند، رخسارش را بگستراند و با اعضاء شریف بدنش برای خدای عز و جل سجده کند، و با خدایی که او را آفریده در باره آزادی‌اش (از آتش دوزخ) مناجات کند، هان! پس این گونه باشید.

الکافی، ج‏2، ص239-240

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏:

إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا: صِدْقَ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْمُرَاقَبَةِ لِلنِّسَاءِ أَوْ قَالَ قِلَّةَ الْمُوَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ سَعَةَ الْخُلُقِ وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ وَ مَا یُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زُلْفَى.

طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ!‏ وَ طُوبَى شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِی دَارِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ ص وَ لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِی دَارِهِ غُصْنٌ مِنْهَا لَا یَخْطُرُ عَلَى قَلْبِهِ شَهْوَةُ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَتَاهُ بِهِ ذَلِکَ وَ لَوْ أَنَّ رَاکِباً مُجِدّاً سَارَ فِی ظِلِّهَا مِائَةَ عَامٍ مَا خَرَجَ مِنْهُ وَ لَوْ طَارَ مِنْ أَسْفَلِهَا غُرَابٌ مَا بَلَغَ أَعْلَاهَا حَتَّى یَسْقُطَ هَرِماً أَلَا فَفِی هَذَا فَارْغَبُوا.

إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ إِذَا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ افْتَرَشَ وَجْهَهُ وَ سَجَدَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَکَارِمِ بَدَنِهِ یُنَاجِی الَّذِی خَلَقَهُ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِهِ؛ أَلَا فَهَکَذَا کُونُوا.

 

15) از امام رضا علیه السّلام روایت شده می‌فرمودند:

مؤمن، مؤمن نباشد مگر زمانی که سه خصلت در او بوده باشد: سنتی از پروردگارش و سنتی از پیغمبرش و سنتی از ولیّ و امامش:

اما سنت پروردگارش، کتمان سرّ خود است، خدای عز و جل فرماید: «خدا عالم به غیب است و کسی را برغیب خود آگاه نکند جز رسولی را که بپسندد« (جن/26-27)،

و اما سنت پیغمبرش، مدارا با مردم است که خدای عز و جل پیغمبرش صلی اللَّه علیه و آله را به مدارا با مردم دستور داد و فرمود: «گذشت را پیش گیر و به نیکی دستور ده» (اعراف/199)؛

و اما سنت امامش، «صبر کردن در سختی و ضرر است» (بقره/177).

الکافی، ج‏2، ص241

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَهْلِ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الدِّلْهَاثِ مَوْلَى الرِّضَا ع قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ:

لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ:

فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ، فَکِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «عالِمُ الْغَیْبِ‏ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏»؛

وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ، فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِیَّهُ ص بِمُدَارَاةِ النَّاسِ، فَقَالَ‏: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»؛

وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ، فَالصَّبْرُ «فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّا»ءِ.

 

16) ابوصلت می‌گوید: از امام رضا ع درباره ایمان پرسیدم. فرمود:

«ایمان معرفت با قلب و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است؛ و ایمان جز این گونه نیست.

معانی الأخبار، ص186

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْخُرَاسَانِیِّ قَالَ:

سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْإِیمَانِ؟

فَقَالَ: الْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ؛ لَا یَکُونُ الْإِیمَانُ إِلَّا هَکَذَا.

مضمون حدیث فوق با اندک تفاوتی در عبارات (یعنی به صورت: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»)، از روایات معروف سلسلة الذهب است؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) آن را با سند متصل از پدرانشان از رسول الله ص روایت کرده‌اند. ابوحاتم و احمد بن حنبل (هردو از بزرگان اهل سنت) گفته‌اند اگر این سند بر مجنون خوانده شود عقلش برگردد. در نقل فوق مرحوم صدوق این حدیث را مستقیم از خود امام رضا ع آورده؛ اما در کتاب دیگرش (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص226-227)[2] برخی از آن نقلهای مشتمل بر سلسلة الذهب را همراه با عبارات ابوحاتم و احمد حنبل آورده است. با این توضیح واضح است که این حدیث در منابع اهل سنت هم مکرر آمده است؛ از جمله، ر.ک: الدر المنثور، ج‏6، ص 100[3].

 

17) از امام صادق علیه السّلام روایت شده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند:

ایمان به آراستن [ظاهر] و به آرزواندیشی نیست، لکن ایمان آن است که در دل خالص شود، و کردار انسان به آن گواهی ‏دهد.

معانی الأخبارص187

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

لَیْسَ الْإِیمَانُ بِالتَّحَلِّی وَ لَا بِالتَّمَنِّی وَ لَکِنَّ الْإِیمَانَ مَا خَلُصَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَهُ الْأَعْمَالُ.

 

18) از امام صادق از پدرش علیهما السّلام روایت نموده که رسول الله صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند:

ایمان گفتار و عمل است، [که اینها] دو برادر شریک هم هستند.

معانی الأخبارص187

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

الْإِیمَانُ قَوْلٌ وَ عَمَلٌ أَخَوَانِ شَرِیکَانِ.

 

19) از امام صادق علیه السّلام روایت شده است:

روزی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم به حارثة بن نعمان أنصاری رسید، به او فرمود: چگونه صبح کردی؟

عرض کرد:‌ ای پیامبر خدا! صبح کردم در حالی که حقیقتا مؤمن‌‏ام.

 پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: همانا هر ایمانی دارای حقیقتی است، حقیقت ایمان تو چیست؟

گفت: نفسم به دنیا بی‏رغبت گشته‏است، و شب را برای عبادت بیدار مانده، و روزها [را در أثر روزه] تشنگی می‌‏کشم؛ گویی عرش پروردگار را می‌‏بینم که برای حساب آماده گشته، گویی اهل بهشت را می‌‏نگرم که در آن در رفت و آمدند، و اهل جهنّم را که در آن معذبند.

پس پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرمود: تو مؤمنی هستی که خداوند ایمان را در دلت روشن ساخته است، بر این حال که‏ دارای پایدار باش، که خداوند تو را پایدار بدارد.

آنگاه حارثه عرض کرد:‌ ای رسول الله من بر نفس خودم از هیچ چیز به اندازه دیده‌ام ترس ندارم.

پس پیغمبر خدا دعایش نمود، و دیده‌اش را از دست داد.*

*پی‌نوشت:

مقصود از اینکه از «دیده‌ام» می‌ترسم و پیامبر ص دعا کرد که دیده‌اش را از دست بدهد ظاهرا نه مربوط به چشم دنیوی بلکه ناظر به چشم برزخی (باطن‌بین) باشد که با آن در همینجا بهشتی و جهنمی بودن افراد را می‌دیده، و تحمل آن را نمی‌توانسته بکند و از ایشان خواسته که آن را از وی بگیردموید این مطلب آن است که ماجرای این ملاقات با سندی دیگر از امام صادق ع و البته با همین مضامین در الکافی (ج‏2، ص53؛ و نیز در الجعفریات، ص77 و النوادر (للراوندی)، ص20) آمده (که قبلا در جلسه 804، تدبر 8 حکایتش گذشت: https://yekaye.ir/ya-seen-36-56/) و در پایان آن نقل آمده است که وی از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله خواست تا دعا فرماید که شهادت در رکاب پیامبر ص نصیبش گردد، و هم برایش دعا کرد و اندکی بعد در یکی از غزوات پیامبر به شهادت رسید (و به همین صورت در منابع اهل سنت هم آمده است؛ ر.ک: تفسیر عبد الرزاق، ج3، ص224[4])؛ و این با اینکه وی کور شده باشد منافات دارد. بویژه که درخواست اینکه انسان بخواهد چشمش نابینا شود خلاف عقل و شرع است، چه رسد به اینکه پیامبر ص هم آن را تایید کند.

معانی الأخبارص187

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِیِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْماً حَارِثَةَ بْنَ النُّعْمَانِ الْأَنْصَارِیَّ فَقَالَ لَهُ: کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا حَارِثَةُ؟

قَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُؤْمِناً حَقّاً.

قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ إِیمَانٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ إِیمَانِکَ؟

قَالَ: عَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ أَسْهَرْتُ لَیْلِی وَ أَظْمَأْتُ نَهَارِی فَکَأَنِّی بِعَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ قَرُبَ لِلْحِسَابِ وَ کَأَنِّی بِأَهْلِ الْجَنَّةِ فِیهَا یَتَرَاوَدُونَ وَ أَهْلِ النَّارِ فِیهَا یُعَذَّبُونَ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَنْتَ مُؤْمِنٌ نَوَّرَ اللَّهُ الْإِیمَانَ فِی قَلْبِکَ؛ فَاثْبُتْ ثَبَّتَکَ اللَّهُ.

فَقَالَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَنَا عَلَى نَفْسِی مِنْ شَیْ‏ءٍ أَخْوَفَ مِنِّی عَلَیْهَا مِنْ بَصَرِی.

فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَذَهَبَ بَصَرُهُ.

 

20) از امام باقر علیه السّلام روایت شده است:

یکبار رسول الله صلّی اللَّه علیه و آله در سفر بود، گروهی سواره به آن بزرگوار برخوردند، و عرض کردند: سلام بر تو ‌ای پیامبر خدا ص.

حضرت جواب سلام داد و به آنان فرمود: شما کیستید؟

عرضه داشتند: ما گروهی مؤمن هستیم.

فرمود: حقیقت ایمان شما به چیست؟

عرض کردند: رضایت به قضای پروردگار، و تسلیم بودنمان به امر خدا، و واگذاری همه چیز به خداوند متعال.

فرمود: [اینها که شما بیان کردید صفات] عالمان و حکیمان است که نزدیک است از حکمت، به مرتبه انبیاء برسند. اگر راست‏ می‌‏گویید سرایی را که در آن ساکن [ماندگار] نخواهید بود بنا نکنید، و اندوخته‏ای را که نمی‌‏خورید فراهم نیاورید، و تقوای خدایی را در پیش گیرید که به سوی او بازمی‏گردید.

معانی الأخبارص187

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِیَهُ رَکْبٌ، فَقَالُوا: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!

فَقَالَ: مَا أَنْتُمْ؟

قَالُوا: نَحْنُ مُؤْمِنُونَ.

قَالَ: فَمَا حَقِیقَةُ إِیمَانِکُمْ؟

قَالُوا: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى.

فَقَالَ: عُلَمَاءُ حُکَمَاءُ کَادُوا أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْحِکْمَةِ أَنْبِیَاءَ؛ فَإِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْکُنُونَ وَ لَا تَجْمَعُوا مَا لَا تَأْکُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.

 


[1] . وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُؤْمِنُونَ هَیِّنُونَ لَیِّنُونَ کَالْجَمَلِ الْأَنُوفِ إِنِ اسْتَنَخْتَهُ [استحنه‏] أَنَاخَ.

[2] . این روایات چنین‌اند:

1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْقُرَشِیُّ الْحَاکِمُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ الْحَسَنِ‏ المُطَّوِّعِیُّ الْبُخَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی دَاوُدَ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَرْبٍ الْمُلَائِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ.

2- حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبُنْدَارُ بِفَرْغَانَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْحَمَّادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ مَنْصُورٍ الْبَلْخِیُ‏ بِمَکَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو یُونُسَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجُمَحِیُ‏ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ‏ صَالِحٍ الْهَرَوِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ.

3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ ع الْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ لَا یَکُونُ‏ الْإِیمَانُ‏ إِلَّا هَکَذَا.

4- أَخْبَرَنِی سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ اللَّخْمِیُ‏ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ مِنْ أَصْبَهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ وَ مُعَاذُ بْنُ الْمُثَنَّى قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیٍّ ع‏ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ.

5- حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع بِقُمَّ فِی رَجَبٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ دَاوُدُ بْنُ سُلَیْمَانَ الْغَازِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ‏ بِالْأَرْکَانِ- قَالَ حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی حَاتِمٍ یَقُولُ و سمعت أبی یقول و قد روى هذا الحدیث عن أبی الصلت الهروی عبد السلام بن صالح عن علی بن موسى الرضا ع بإسناده‏ مثله قال أبو حاتم لو قرئ هذا الإسناد على مجنون لبرأ.

6- حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْقِلٍ الْقِرْمِیسِینِیُ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاهِرٍ قَالَ: کُنْتُ وَاقِفاً عَلَى‏ رَأْسِ أَبِی وَ عِنْدَهُ أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِیُّ وَ إِسْحَاقُ بْنُ رَاهَوَیْهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَنْبَلٍ فَقَالَ أَبِی لِیُحَدِّثْنِی کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِحَدِیثٍ فَقَالَ أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِیُّ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع وَ کَانَ وَ اللَّهِ رِضًى کَمَا سُمِّیَ عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْإِیمَانُ قَوْلٌ وَ عَمَلٌ- فَلَمَّا خَرَجْنَا قَالَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَنْبَلٍ مَا هَذَا الْإِسْنَادُ فَقَالَ لَهُ أَبِی هَذَا سَعُوطُ الْمَجَانِینِ إِذَا سُعِطَ بِهِ الْمَجْنُونُ أَفَاقَ.

[3] . و أخرج ابن ماجة و ابن مردویه و الطبرانی و البیهقی فی شعب الایمان عن على بن أبى طالب قال قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالأرکان.

[4] . عَنِ الثَّوْرِیِّ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ قَیْسٍ الْمُلَائِیِّ ، عَنْ زَیْدٍ السُّلَمِیِّ ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِلْحَارِثِ بْنِ مَالِکٍ: «‌کَیْفَ ‌أَصْبَحْتَ ‌یَا ‌حَارِثُ ‌بْنَ ‌مَالِکٍ؟» قَالَ: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ، قَالَ: «اعْلَمْ مَا تَقُولُ» قَالَ: مُؤْمِنٌ حَقًّا ، قَالَ: «فَإِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَتَهُ فَمَا حَقِیقَةُ ذَلِکَ؟» قَالَ: " أَظْمَأْتُ نَهَارِی ، وَأَسْهَرْتُ لِیَلِیَ ، وَعَزَفْتُ عَنِ الدُّنْیَا ، حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى الْعَرْشِ حِینَ جَاءَ بِهِ ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَذَابِ أَهْلِ النَّارِ فِی النَّارِ وَتَزَاوُرِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ ، قَالَ: «عَرَفْتَ یَا حَارِثُ بْنَ مَالِکٍ فَالْزَمْ ، عَبْدًا نَوَّرَ اللَّهُ الْإِیمَانَ فِی قَلْبِهِ» ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ، ادْعُ اللَّهَ لِی بِالشَّهَادَةِ ، فَدَعَا لَهُ ، قَالَ: فَأُغِیرَ عَلَى سَرْحِ الْمَدِینَةِ فَخَرَجَ فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ.

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (5. ادامه احادیث-3)

 

 

6) محمد بن مسلم گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم ایمان چیست‌؟

فرمود: شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست [و اینکه محمد فرستاده خداست] و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آمده و تصدیقى بر آن که در دلها مستقر گشته است.

عرض کردم: مگر شهادت عمل نیست‌؟

فرمود: چرا.

عرض کردم: عمل جزء ایمان است‌؟

فرمود: آرى، ایمان جز با عمل نباشد، و عمل از آن ست و ایمان جز به وسیله عمل ثابت و پا بر جا نشود.

الکافی، ج‏2، ص38

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ أَوْ غَیْرِهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِیمَانِ.

فَقَالَ: شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ [وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‏] وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا اسْتَقَرَّ فِی الْقُلُوبِ مِنَ التَّصْدِیقِ بِذَلِکَ.

قَالَ قُلْتُ: الشَّهَادَةُ أَ لَیْسَتْ عَمَلًا؟

قَالَ: بَلَى.

قُلْتُ: الْعَمَلُ مِنَ الْإِیمَانِ؟

قَالَ: نَعَمْ الْإِیمَانُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ وَ لَا یَثْبُتُ الْإِیمَانُ إِلَّا بِعَمَلٍ.

مرحوم کلینی همین حدیث را با سند دیگری از جمیل بن دراج هم روایت کرده است.[1]

 

7) محمد بن حفص خارجه گوید: شنیدم مردی از امام صادق علیه السّلام از سخن مرجئه راجع به کفر و ایمان پرسید و عرض کرد: مرجئه بر ما احتجاج می‌کنند و می‌گویند: چنان که کسی را که ما کافر می‌دانیم، نزد خدا هم کافر است. همچنین در مورد مؤمن هم زمانی که به ایمانش اقرار کرد او را نزد خدا مؤمن می‌‏دانیم.

حضرت فرمود، سبحان اللَّه! چگونه این دو برابرند؟! در صورتی که کفر فقط اقرار بنده است و پس از اقرارش از او گواه و دلیلی نخواهند؛ ولی ایمان ادعایی است که جز با دلیل ثابت نشود، و دلیل مؤمن عمل و نیت او است که اگر هردو جمع شدند بنده نزد خدا مؤمن است. و کفر به هر یک از این سه جهت نیت و قول و عمل ثابت می‌‏شود؛ ولی احکام طبق گفتار و کردار جاری می‌‏شود؛ پس چه بسا شخصی که مؤمنین به ایمانش شهادت دهند و احکام مؤمنین را بر او جاری کنند ولی او نزد خدا کافر باشد و کسی هم که از روی ظاهر گفتار و کردارش احکام مؤمنین را بر او جاری کرده، کار درستی کرده است.

الکافی، ج‏2، ص40

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏حَفْصِ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ قَوْلِ الْمُرْجِئَةِ فِی الْکُفْرِ وَ الْإِیمَانِ وَ قَالَ: إِنَّهُمْ یَحْتَجُّونَ عَلَیْنَا وَ یَقُولُونَ: کَمَا أَنَّ الْکَافِرَ عِنْدَنَا هُوَ الْکَافِرُ عِنْدَ اللَّهِ فَکَذَلِکَ نَجِدُ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَقَرَّ بِإِیمَانِهِ أَنَّهُ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ.

فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! وَ کَیْفَ یَسْتَوِی هَذَانِ؟ وَ الْکُفْرُ إِقْرَارٌ مِنَ الْعَبْدِ فَلَا یُکَلَّفُ بَعْدَ إِقْرَارِهِ بِبَیِّنَةٍ؛ وَ الْإِیمَانُ دَعْوَى لَا تَجُوزُ إِلَّا بِبَیِّنَةٍ، وَ بَیِّنَتُهُ عَمَلُهُ وَ نِیَّتُهُ؛ فَإِذَا اتَّفَقَا فَالْعَبْدُ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ؛ وَ الْکُفْرُ مَوْجُودٌ بِکُلِّ جِهَةٍ مِنْ هَذِهِ الْجِهَاتِ الثَّلَاثِ مِنْ نِیَّةٍ أَوْ قَوْلٍ أَوْ عَمَلٍ، وَ الْأَحْکَامُ تَجْرِی عَلَى الْقَوْلِ وَ الْعَمَلِ؛ فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یَشْهَدُ لَهُ الْمُؤْمِنُونَ بِالْإِیمَانِ وَ یَجْرِی عَلَیْهِ أَحْکَامُ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ کَافِرٌ وَ قَدْ أَصَابَ مَنْ أَجْرَى عَلَیْهِ أَحْکَامَ الْمُؤْمِنِینَ بِظَاهِرِ قَوْلِهِ وَ عَمَلِهِ.

 

8) امام صادق علیه السّلام فرمود: مؤمن را سزاوار است که دارای هشت صفت باشد:

در گرفتاریهای سخت باوقار و سنگین باشد. هنگام بلا شکیبا باشد. در نعمت و آسایش سپاس‏گزار باشد. به آنچه خدا روزیش کرده قانع باشد. به دشمنان ستم نکند و به خاطر دوستان مرتکب گناه نشود. تنش از او در زحمت باشد و مردم از او در آسایش باشند.

همانا دانش دوست مؤمن است و بردباری وزیر او، و شکیبائی سرلشکرش، و مدارا برادر و نرمخویی پدرش.

الکافی، ج‏2، ص230-231

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ ثَمَانُ خِصَالٍ: وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ لَا یَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا یَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ.

إِنَّ الْعِلْمَ خَلِیلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِیرُهُ وَ الصَّبْرَ أَمِیرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اللِّینَ وَالِدُهُ.

 

9) از امام سجاد علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن سکوت می‌کند تا سالم ماند، و سخن می‌گوید تا سود برد، چیزی که نزدش امانت گذاشته‌اند را به دوستانش نمی‌گوید [چه رسد به غریبه‌ها]، و گواهی به حق را از بیگانگان دریغ ندارد، هیچ کار خیری را از روی ریا انجام نمی‌دهد، و از روی شرم و حیا ترک ننماید. اگر او را بستایند از گفته آنها هراس کند [که مبادا نزد خدا چنان نباشد] و از آنچه ستایندگان ندانند از خدا آمرزش خواهد، سخن کسی که او را نشناخته [می‌ستاید] فریبش ندهد و از شمارش گناهی که مرتکب شده می‌ترسد.

الکافی، ج‏2، ص231

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ یَصْمُتُ لِیَسْلَمَ وَ یَنْطِقُ لِیَغْنَمَ؛ لَا یُحَدِّثُ أَمَانَتَهُ الْأَصْدِقَاءَ وَ لَا یَکْتُمُ شَهَادَتَهُ مِنَ الْبُعَدَاءِ وَ لَا یَعْمَلُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ رِیَاءً وَ لَا یَتْرُکُهُ حَیَاءً. إِنْ زُکِّیَ خَافَ مِمَّا یَقُولُونَ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَا لَا یَعْلَمُونَ. لَا یَغُرُّهُ قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَخَافُ إِحْصَاءَ مَا عَمِلَهُ.

 

10) از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند:

مؤمن را قوتی است در امر دین، و دوراندیشی‌ای است‏ در نرمی، و ایمانی است در یقین، و حرص زدنی است در [تحصیل] فقه، و نشاطی در هدایت‏، و نیکوکاری‌ای در استقامت، و علمی در خویشتن‏داری، و زیرکی‌ای در ملایمت و مدارا، سخاوتی در [راه] حق، و میانه‌روی در زمان توانگری، و حفظ ظاهر خوب در زمان ناداری، و عفو و بخشش در زمان قدرت، و اطاعت از خدا در هنگام نصیحت و خیرخواهی، و در حال شهوت باز ایستد و در زمان رغبت خویشتن‌داری کند و در امر جهاد حریص است و در گرفتاری‌ها اهل نماز و در سختی شکیبا باشد و در پیش‏آمدهای سنگین باوقار است و در ناگواریها بردبار و در آسایش و نعمت سپاس‏گزار.

پشت سر مردم بد نگوید و تکبر نورزد و قطع رحم ننماید، نه سست است و نه خشن و نه سنگدل، دیده‏اش بر او پیشی نگیرد [فکر نکرده به جائی ننگرد] و شکمش او را رسوا نکند، و آلت شهوتش بر او چیره نشود و بر مردم حسد نبرد، سرزنشش کنند و او سرزنش نکند، و اسراف نورزد. مظلوم را یاری کند و بر مستمند ترحم نماید، خودش از خویش در رنج است و مردم از او در آسایش، در عزت دنیا رغبت نکند و از ذلت آن بیتابی ننماید. کار مهمی که پیش آید به آن روی آورند و او را کار مهمی است که بدان مشغول است [مردم به فکر دنیا و او مشغول آخرت است]، در قضاوتش نقصی دیده نشود و در رأیش سستی نباشد و در دینش امر ضایع‌شدنی‌ای نیست. مشورت‏کننده را ارشاد کند و کمک‏کننده [کمک خواه‏] را کمک نماید، و از هرزه گوئی و نادانی بگریزد.

الکافی، ج‏2، ص231

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ وَ إِیمَانٌ فِی یَقِینٍ وَ حِرْصٌ فِی فِقْهٍ وَ نَشَاطٌ فِی هُدًى وَ بِرٌّ فِی اسْتِقَامَةٍ وَ عِلْمٌ فِی حِلْمٍ وَ کَیْسٌ فِی رِفْقٍ وَ سَخَاءٌ فِی حَقٍّ وَ قَصْدٌ فِی غِنًى وَ تَجَمُّلٌ فِی فَاقَةٍ وَ عَفْوٌ فِی قُدْرَةٍ وَ طَاعَةٌ لِلَّهِ فِی نَصِیحَةٍ وَ انْتِهَاءٌ فِی شَهْوَةٍ وَ وَرَعٌ فِی رَغْبَةٍ وَ حِرْصٌ فِی جِهَادٍ وَ صَلَاةٌ فِی شُغُلٍ وَ صَبْرٌ فِی شِدَّةٍ وَ فِی الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ.

وَ لَا یَغْتَابُ وَ لَا یَتَکَبَّرُ وَ لَا یَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ لَیْسَ بِوَاهِنٍ وَ لَا فَظٍّ وَ لَا غَلِیظٍ وَ لَا یَسْبِقُهُ بَصَرُهُ وَ لَا یَفْضَحُهُ بَطْنُهُ وَ لَا یَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَ لَا یَحْسُدُ النَّاسَ یُعَیَّرُ وَ لَا یُعِیِّرُ وَ لَا یُسْرِفُ. یَنْصُرُ الْمَظْلُومَ وَ یَرْحَمُ الْمِسْکِینَ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ لَا یَرْغَبُ فِی عِزِّ الدُّنْیَا وَ لَا یَجْزَعُ مِنْ ذُلِّهَا لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَیْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ لَا یُرَى فِی حُکْمِهِ نَقْصٌ وَ لَا فِی رَأْیِهِ وَهْنٌ وَ لَا فِی دِینِهِ ضَیَاعٌ‏ یُرْشِدُ مَنِ اسْتَشَارَهُ وَ یُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ وَ یَکِیعُ عَنِ الْخَنَا وَ الْجَهْلِ‏ .

 

11) از امام باقر ع یا امام صادق ع روایت شده است:

امیر المؤمنین علیه السّلام به مجلسی از مردم قریش گذشت که جامه‏های سفید پوشیده بودند و رنگ و روی شادابی داشتند و بسیار می‌‏خندیدند و به هر که از آنجا می‌‏گذشت با انگشت اشاره می‌‏کردند. سپس به مجلسی از اوس و خزرج گذشت و آنها را دید با پیکر فرسوده و گردن باریک و رنگ زرد، که با فروتنی سخن می‌گفتند.

علی علیه السلام از این دو مجلس در شگفت شد و خدمت رسول الله صلی اللَّه علیه و آله آمد و گفت:

پدر و مادرم به قربانت، من به انجمن آل فلان گذشتم و حال آنها را بیان کرد، و به مجلس اوس و خزرج گذشتم و حال آنها را گفت. سپس عرض کرد: و همه آنها مؤمنند. ‌ای رسول الله ص! صفت مؤمن را برایم بازگو.

رسول الله صلی اللَّه علیه و آله اندکی سر به زیر انداخت و سپس سر بلند کرد و فرمود:

بیست خصلت در مؤمن است که اگر نداشته باشد ایمانش کامل نیست.

ای علی! از اخلاق مؤمنان است که: 1- در نماز جماعت حاضرند. 2- در پرداخت زکات شتابان. 3- مستمندان را اطعام کنند. 4- بر سر یتیم دست نوازش کشند. 5- لباسهای خود را پاکیزه دارند. 6- بند زیر جامه را به کمر بندند [لباس‌هایی می‌پوشند که کاملا وقار و حیا را حفظ کند]. آنان چنان‌اند که 7- اگر خبر دهند دروغ نگویند. 8- اگر وعده کنند خلف وعده ننمایند. 9- چون امانت گیرند خیانت نکنند. 10- چون سخن گویند راست گویند. 11- عابدان شب‌اند. 12- شیران روزند. 13- روزها روزه دارند. 14- شبها (برای عبادت) بپاخیزند. 15- همسایه را نیازارند و 16- همسایه از آنها آزار نبیند. آنان چنان‌اند که 17- راه رفتنشان بر زمین به نرمی است. 18- و مسیرشان به سمت خانه‏های بیوه زنان است [به منظور کمک و مساعدت] و 19- برای تشییع جنازه.20- خدا ما و شما را از جمله متقین قرار دهد [شاید کنایه از اینکه صفت بیستم آنها تقوی است].

الکافی، ج‏2، ص232

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:

مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِمَجْلِسٍ مِنْ قُرَیْشٍ فَإِذَا هُوَ بِقَوْمٍ بِیضٍ ثِیَابُهُمْ‏ صَافِیَةٍ أَلْوَانُهُمْ کَثِیرٍ ضِحْکُهُمْ یُشِیرُونَ بِأَصَابِعِهِمْ إِلَى مَنْ یَمُرُّ بِهِمْ‏ ثُمَّ مَرَّ بِمَجْلِسٍ لِلْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ فَإِذَا قَوْمٌ بُلِیَتْ مِنْهُمُ الْأَبْدَانُ وَ دَقَّتْ مِنْهُمُ الرِّقَابُ وَ اصْفَرَّتْ مِنْهُمُ الْأَلْوَانُ وَ قَدْ تَوَاضَعُوا بِالْکَلَامِ.

فَتَعَجَّبَ عَلِیٌّ ع مِنْ ذَلِکَ وَ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنِّی مَرَرْتُ بِمَجْلِسٍ لآِلِ فُلَانٍ ثُمَّ وَصَفَهُمْ، وَ مَرَرْتُ بِمَجْلِسٍ لِلْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ فَوَصَفَهُمْ. ثُمَّ قَالَ: وَ جَمِیعٌ مُؤْمِنُونَ فَأَخْبِرْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ بِصِفَةِ الْمُؤْمِنِ.

فَنَکَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: عِشْرُونَ خَصْلَةً فِی الْمُؤْمِنِ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ لَمْ یَکْمُلْ إِیمَانُهُ.

إِنَّ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیُّ الْحَاضِرُونَ الصَّلَاةَ وَ الْمُسَارِعُونَ إِلَى الزَّکَاةِ وَ الْمُطْعِمُونَ الْمِسْکِینَ الْمَاسِحُونَ رَأْسَ الْیَتِیمِ الْمُطَهِّرُونَ أَطْمَارَهُمْ‏ الْمُتَّزِرُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمُ‏ الَّذِینَ إِنْ حَدَّثُوا لَمْ یَکْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدُوا لَمْ یُخْلِفُوا وَ إِذَا ائْتُمِنُوا لَمْ یَخُونُوا وَ إِذَا تَکَلَّمُوا صَدَقُوا رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَارِ صَائِمُونَ النَّهَارَ قَائِمُونَ اللَّیْلَ‏ لَا یُؤْذُونَ جَاراً وَ لَا یَتَأَذَّى بِهِمْ جَارٌ. الَّذِینَ مَشْیُهُمْ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنٌ وَ خُطَاهُمْ إِلَى بُیُوتِ الْأَرَامِلِ وَ عَلَى أَثَرِ الْجَنَائِزِ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الْمُتَّقِینَ.

 


[1] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ أَ لَیْسَ هَذَا عَمَلٌ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَالْعَمَلُ مِنَ الْإِیمَانِ قَالَ لَا یَثْبُتُ لَهُ‏ الْإِیمَانُ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ.

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (4. ادامه احادیث-2)

 

 

2) امیرالمومنین ع هنگامی که خواست برای مبارزه با معاویه به سمت شام حرکت کند خطبه‌ای خواند و مردم را به شرکت در این جهاد دعوت کرد. فراز پایانی این خطبه چنین است:

بشنوید آنچه از کتاب خداوند که بر پیامبرش نازل شده است بر شما تلاوت می‌کنم تا از آن پند گیرید، که به خدا سوگند سراسرش موعظه است؛ پس از موعظه‌های خداوند بهره گیرید و از معصیت او دوری کنید که خداوند شما را به وسیله [حکایت احوال] دیگران موعظه می‌کند:

به پیامبرش فرمود: «آیا ننگریستى به آن گروه از سران بنى اسرائیل پس از موسى هنگامی که به پیامبر خود گفتند: براى ما فرمانروایى برانگیز تا در راه خدا پیکار کنیم. گفت: آیا احتمال نمى‏دهید که اگر پیکار بر شما نوشته و مقرر شد نجنگید؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم در حالى که از میان خانه‏ها و فرزندانمان بیرون شده‏ایم؟! پس هنگامى که کارزار بر آنها مقرر گردید جز اندکى از آنان پشت کردند، و خداوند به ستمکاران داناست. و پیامبرشان به آنان گفت: همانا خداوند طالوت را براى شما به عنوان فرمانروا برانگیخت. گفتند: چگونه او را بر ما فرمانروایى است در حالى که ما به فرمانروایى از او سزاوارتریم، و به او وسعت مالى داده نشده؟! گفت: بى‏تردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و جسم فزونى بخشیده، و خدا مُلک خود را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و خدا وسعت‌بخش و داناست. (بقره/246-247)

ای مردم! همانا برای شما در این آیات عبرت است تا بدانید که خداوند متعال خلافت و امارت بعد از انبیاء را در نسل آنان قرار داد و اینکه او را طالوت را برتری داد و وی را بر آن جماعت مقدم داشت و در علم و جسم فزونی‌اش بخشید. آیا خداوند بنی‌امیه را بر بنی‌هاشم برگزید و معاویه را بر من از حیث علم و جسم فزونی داد؟

پس تقوای الهی پیشه کنید‌ای بندگان خدا و در راه خدا جهاد کنید پیش از آنکه خشم او به خاطر عصیانتان دامن‌گیرتان شود که خداوند سبحان می‌فرماید: «کسانى از بنى اسرائیل که کفر ورزیدند، به زبان داود و عیسى بن مریم لعنت شدند. این به خاطر آن بود که نافرمانى کردند و پیوسته [از حدود الهى] تجاوز مى‏نمودند. آنها از هیچ کار زشتى که انجام مى‏دادند باز نمى‏ایستادند؛ حقّا که بد بود آنچه مى‏کردند.» (مائده/78-79). «در حقیقت مؤمنان فقط کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیده‌اند و با اموالشان و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند؛ آنان هستند که راستگویان‌اند.» (‌حجرات/15). «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذابى دردناک نجات بخشد؟ به خدا و فرستاده‏اش ایمان بیاورید و در راه خدا با مال‏ها و جان‏هایتان جهاد کنید، این براى شما بهتر است اگر بدانید. تا گناهانتان را ببخشاید و شما را به بهشت‏ها و باغ‏هایى که از زیر آنها نهرها جارى است و در مسکن‏هایى پاکیزه و دلپسند در بهشت‏هایى جاوید درآورد، این است کامیابى بزرگ.» (صف/10-12)

بندگان خدا! تقوای الهی در پیش گیرید و بر جهاد همراه با امامتان بشتابید که اگر مرا از میان شما جماعتی به عدد اهل بدر بود که وقتی بدانان امر می‌کردم اطاعتم می‌کردم و وقتی آنان را به قیام می‌خواندم همراه من قیام می‌کردند به واسطه آنان از بسیاری از شما بی‌نیاز می‌شدم و به سرعت برای جنگ با معاویه و اصحابش می‌شتافتم که همانا این جهادِ واجب است.

الإرشاد، ج‏1، ص262-263؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص172

و من کلامه ع لما عمل على المسیر إلى الشام لقتال معاویة بن أبی سفیان

...[1]اسْمَعُوا مَا أَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِیِّهِ الْمُرْسَلِ لِتَتَّعِظُوا فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ عِظَةٌ لَکُمْ فَانْتَفِعُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ ازْدَجِرُوا عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَقَدْ وَعَظَکُمُ اللَّهُ بِغَیْرِکُمْ:

فَقَالَ لِنَبِیِّهِ ص: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا؟ قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا؟ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ. وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً. قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ؟ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ».

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لَکُمْ فِی هَذِهِ الْآیَاتِ عِبْرَةً لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْخِلَافَةَ وَ الْإِمْرَةَ مِنْ بَعْدِ الْأَنْبِیَاءِ فِی أَعْقَابِهِمْ وَ أَنَّهُ فَضَّلَ طَالُوتَ‏ وَ قَدَّمَهُ عَلَى الْجَمَاعَةِ بِاصْطِفَائِهِ إِیَّاهُ وَ زِیَادَتِهِ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ فَهَلْ تَجِدُونَ اللَّهَ اصْطَفَى بَنِی أُمَیَّةَ عَلَى بَنِی هَاشِمٍ وَ زَادَ مُعَاوِیَةَ عَلَیَّ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ؟

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَنَالَکُمْ سَخَطُهُ بِعِصْیَانِکُمْ لَهُ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ تَحَاثُّوا عَلَى الْجِهَادِ مَعَ إِمَامِکُمْ فَلَوْ کَانَ لِی مِنْکُمْ عِصَابَةٌ بِعَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ إِذَا أَمَرْتُهُمْ أَطَاعُونِی وَ إِذَا اسْتَنْهَضْتُهُمْ نَهَضُوا مَعِی لَاسْتَغْنَیْتُ بِهِمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْکُمْ وَ أَسْرَعْتُ النُّهُوضَ إِلَى حَرْبِ مُعَاوِیَةَ وَ أَصْحَابِهِ فَإِنَّهُ الْجِهَادُ الْمَفْرُوضُ.

 

3) در منابع اهل سنت از ابوسعید خدری روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

مومنان در دنیا سه قسم‌اند: «آنان که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیده‌اند و با اموالشان و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند» (‌حجرات/15)؛ و کسی که مردم در خصوص اموال و جان خویش از او ایمن‌اند؛ و سپس کسی که بر طمعی مشرف می‌شود [= موقعیتی برای سوء‌استفاده دنیوی پیدا می‌کند] ولی به خاطر خداوند عز و جل آن را ترک می‌گوید.

مسند أحمد، ج17، ص102

حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ غَیْلَانَ، حَدَّثَنَا رِشْدِینُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ، عَنْ أَبِی السَّمْحِ، عَنْ أَبِی الْهَیْثَمِ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ:

الْمُؤْمِنُونَ فِی الدُّنْیَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ: الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ، ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا، وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللهِ، وَالَّذِی یَأْمَنُهُ النَّاسُ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ، ثُمَّ الَّذِی إِذَا أَشْرَفَ عَلَى طَمَعٍ تَرَکَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ.

 

ب. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ (درباره مومن حقیقی)

در ابتدای بحث احادیث در آیه قبل، توضیحی درباره احادیثی که از کتب کافی و معانی‌الاخبار گزینش شده بود بیان و اشاره شد که برخی از احادیث مذکور به دلیل تناسب بیشتری که با آیه 15 حاضر دارد اینجا تقدیم می‌شود. از آنچه که در ادامه می‌آید شماره‌های 4 تا 15 احادیث کافی است و بقیه احادیثی است که شیخ صدوق در معانی الاخبار در «باب معنى الإسلام و الإیمان‏» آورده، البته غیر از حدیث اول آن باب که شبیه حدیث شماره 8 جلسه قبل بود[2]، ونیز حدیث پایانی‌اش که در شماره 12 جلسه قبل آمد.

 

4) الف. ابی‌الصلاح کنانی از امام باقر ع روایت کرده است که:

به امیرالمؤمنین ع گفته شد: کسی که شهادت دهد که خدایی جز الله نیست و اینکه حضرت محمد ص رسول اوست، مؤمن است؟

فرمودند: پس فرایض الهی کجاست؟!

وباز روایت کرده که امام باقر ع می‌فرمود:

حضرت علی ع همواره می‌فرمود: اگر ایمان [فقط] کلام بود در موردش نه روزه‌ای نازل می‌شد و نه نمازی و نه حلال و حرامی.

و باز روایت کرده که به امام باقر ع عرض کردم: همانا نزد ما کسانی هستند که می‌گویند اگر کسی شهادت دهد که خدایی جز الله نیست و اینکه حضرت محمد ص رسول اوست، مؤمن است.

فرمود: پس چرا حد بر آنان زده می‌شود و دستشان قطع می‌گردد، در حالی که خداوند مخلوقی ارزشمندتر از مؤمن نیافریده است زیرا که فرشتگان خادمان مؤمنین‌اند و همجواری خداوند برای مؤمنان است و بهشت برای مؤمنان است و حور العین برای مؤمنانا است.

سپس فرمود: اگر چنان است پس چرا اگر کسی واجبات را انکار کند کافر می‌باشد؟

ب. سلّام جعفی گوید: از امام صادق ع درباره ایمان سوال کردم.

فرمودند: ایمان آن است که خداوند اطاعت شود و دیگر عصیان نشود.

الکافی، ج‏2، ص33

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص کَانَ مُؤْمِناً! قَالَ: فَأَیْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ؟

قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ: لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ کَلَاماً لَمْ یَنْزِلْ فِیهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ!

قَالَ: وَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً یَقُولُونَ: إِذَا شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص فَهُوَ مُؤْمِنٌ!

قَالَ: فَلِمَ یُضْرَبُونَ الْحُدُودَ وَ لِمَ تُقْطَعُ أَیْدِیهِمْ؟! وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ، لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّ الْحُورَ الْعِینَ لِلْمُؤْمِنِینَ.

ثُمَّ قَالَ: فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ کَانَ کَافِراً؟!

ب. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ سَلَّامٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِیمَانِ؟

فَقَالَ: الْإِیمَانُ أَنْ یُطَاعَ اللَّهُ فَلَا یُعْصَى.

 

5) ابوعمرو زبیری روایت کرده که به امام صادق ع عرض کردم:‌ ای عالم! به من بفرما که کدامین اعمال نزد خداوند افضل است؟

فرمود: آنچه خداوند چیزی را جز بدان قبول نکند.

گفتم: و آن چیست؟

ایمان به خدایی که جز او خدایی نیست بلندمرتبه‌ترین اعمال به لحاظ درجه و باشرافت‌ترین به لحاظ منزلت و نورانی‌ترین آنها به لحاظ حظ و بهره است.

گفتم: آیا در مورد ایمان برایم خبر می‌دهید که سخن است و عمل، یا سخن بدون عمل؟

فرمود: ایمان تمامش عمل است و سخن هم قسمتی از آن عمل است به عنوان واجبی از جانب خداوند که در کتابش تبیین فرموده و نورش را آشکار گردانده و حجتش را ثابت فرموده است؛ به این مطلب کتاب خدا شهادت می‌دهد و بدان می‌خواند.

گفتم: برایم توضیح دهید چنانکه مطلب را خوب بفهمم.

فرمود: ایمان حالات و درجات و طبقات و منزلگاههایی است؛ برخی از آن چنان تمام است که به نهایت تمامیت خویش رسیده و برحی چنان ناقص است که نقصانش آشکار است و برخی چنان رجحان دارد که رجحانش زیادی می‌کند.

گفتم: آیا ایمان تمام و نقص دارد و زیاد شدنی است؟

فرمود: بله.

گفتم: چگونه؟

فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اعضا و جوارح فرزند آدم واجب و بر آنها تقسیم و بین آنها پخش کرد؛‌ پس هیچ عضوی از اعضا نیست مگر اینکه ایمانی بر عهده‌اش گذاشته شد غیر از ایمانی که برعهده عضو دیگر گذاشته شد؛

از آنهاست قلبی که تعقل و تفقه می‌کند و می‌فهمد و آن امیر بدنش است که اعضا و جوارج جز به نظر و امر او نه می‌روند و نه می‌آیند؛ و از آن جمله است دو چشم وی که بدانها می‌بیند و دو گوشش که بدانها می‌شنود و دو دستانش که بدانها کاری انجام می‌دهد و دو پایش که بدانها راه می‌رود و عضو جنسی‌اش که روابط جنسی از قِبَلِ آن انجام می‌شود و زبانش که با آن سخن می‌گوید و سرش که صورتش در آن است؛

پس هیچیک از اینها نیست مگر اینکه ایمانی بر عهده‌اش گذاشته شد غیر از ایمانی که برعهده عضو دیگر گذاشته شد به واجبی از جانب خداوند - تبارک اسمه - که کتابش درباره آن سخن می‌گوید و بر آن شهادت می‌دهد: پس آنچه بر دل واجب شده غیر از آن چیزی است که بر شنوایی واجب شده، و آنچه بر سمع واجب شده غیر از آن چیزی است که بر دو چشم واجب شده، و آنچه بر دو چشم واجب شده غیر از آن چیزی است که بر دستها واجب شده، و آنچه بر دستها واجب شده غیر از آن چیزی است که بر پاها واجب شده، و آنچه بر پاها واجب شده غیر از آن چیزی است که بر عضو جنسی واجب شده، و آنچه بر عضو واجب شده غیر از آن چیزی است که بر رخسار واجب شده است.

سپس حضرت شروع می‌کنند یک یک وظایف این اعضا و جوارح را با استناد به آیات قرآن بیان می‌کنند که فرازهایی از آن به شرح ذیل قبلا تقدیم شد:

فراز مربوط به گوش در جلسه140 حدیث4 http://yekaye.ir/az-zumar-039-18/

فراز مربوط به زبان در پاورقی 5 جلسه 338 http://yekaye.ir/al-balad-90-9/

و فراز مربوط به دستها و پاها در حدیث4 جلسه 814 (و پاورقی‌اش) https://yekaye.ir/ya-seen-36-65/

فراز پایانی آن که جواب این سوال راوی است که: «مقصود از نقصان ایمان و تمام بودن آن را فهمیدم. اما زیاد شدنش به چه دلیل؟» در جلسه 594 حدیث4 https://yekaye.ir/al-kahf-18-13/

الکافی، ج‏2، ص33-37

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَیُّهَا الْعَالِمُ أَخْبِرْنِی أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ مَا لَا یَقْبَلُ اللَّهُ شَیْئاً إِلَّا بِهِ.

قُلْتُ وَ مَا هُوَ؟

قَالَ: الْإِیمَانُ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَعْلَى الْأَعْمَالِ دَرَجَةً وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً وَ أَسْنَاهَا حَظّاً.

قَالَ قُلْتُ: أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِیمَانِ أَ قَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ؟

فَقَالَ: الْإِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِکَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ بَیَّنَ فِی کِتَابِهِ وَاضِحٍ نُورُهُ‏ ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ یَشْهَدُ لَهُ بِهِ الْکِتَابُ‏ وَ یَدْعُوهُ إِلَیْهِ.

قَالَ قُلْتُ: صِفْهُ لِی جُعِلْتُ فِدَاکَ حَتَّى أَفْهَمَهُ.

قَالَ: الْإِیمَانُ‏ حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَى تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ رُجْحَانُهُ.

قُلْتُ: إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَ یَنْقُصُ وَ یَزِیدُ؟!

قَالَ: نَعَمْ.

قُلْتُ: کَیْفَ ذَلِکَ؟

قَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَى جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا.

فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا وَ یَدَاهُ اللَّتَانِ یَبْطِشُ بِهِمَا وَ رِجْلَاهُ اللَّتَانِ یَمْشِی بِهِمَا وَ فَرْجُهُ الَّذِی الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ رَأْسُهُ الَّذِی فِیهِ وَجْهُهُ؛

فَلَیْسَ مِنْ هَذِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ یَنْطِقُ بِهِ الْکِتَابُ لَهَا وَ یَشْهَدُ بِهِ عَلَیْهَا. فَفَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ وَ فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْعَیْنَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعَیْنَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ وَ فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ غَیْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْوَجْهِ. ...[3]

مرحوم کلینی فراز اول این روایت را با سند دیگری به عنوان روایت 7 در ص38-39 نیز آورده است که این تلخیص، آن گونه که مرحوم مجلسی تذکر داده، چه‌بسا مخل به مقصود شده است.[4]

 


 

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (3. شان نزول و احادیث)

 

شأن نزول

در شأن نزول این آیه:

- در تفسیر القمی (ج‏2، ص322) صرفا آمده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع نازل شده است.[1]

- در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل (ج‏2، ص259) با سند متصل از قول ابن‌عباس روایت شده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع و حمزه و جعفر طیار نازل شده است که خداوند و رسولش را تصدیق کردند و هرگز در ایمانشان شک وارد نشد.[2]

- در تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (ص587) با سند دیگری از ابن عباس روایت کرده که درباره این آیه گفته است که حضرت علی ع شرف و فضل آن را بُرد (ذَهَبَ عَلِیٌّ ع بِشَرَفِهَا وَ فَضْلِهَا)[3].[4]

اما در هیچیک از آنها به واقعه خاصی اشاره نشده است. تنها موردی که واقعه‌ای ذکر شده نقل رجال کشی است که روایتی از امام صادق ع در شأن نزول این آیه و آیه 17 نقل می‌کند؛ که البته همین مطلب در خصوص شأن نزول آیه 17 (اما در خصوص حفر خندق؛ نه بنا کردن مسجد) را دیگران هم نقل کرده‌اند و ذیل آیه مربوطه خواهد آمد:

- از امام صادق ع روایت شده است:

رسول الله ص و علی ع و عمار در حال ساخت و تعمیر بنای مسجد بودند که عثمان با حالتی تکبرآلود از کنارشان گذشت. امیرالمومنین ع فرمود: رجزی برایش بخوان. عمار چنین سرود:

مساوی نیست کسی که مسجدی را تعمیر کند که رکوع‌کننده و سجده‌کننده زیر سایه آن پناه گیرند با کسی که وی را با عناد و عنادورزی می‌بینی و دائما از اینکه غباری بر رویش بنشیند دوری می‌کند.

وی سراغ پیامبر ص رفت و گفت؛ ما اسلام نیاوردیم که آبروی ما را ببرند و به ما دشنام بگویند.

رسول الله ص فرمود: می‌خواهی [اسلام آوردنت را] پس بگیری؟!

آنگاه این دو آیه نازل شد که «بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند ...» (‌حجرات/17-18).

سپس پیامبر ص به علی ع فرمود: این را هم در خصوص رفیقت بنویس. و فرمود این آیه را بنویسد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند ...» (‌حجرات/15).

 رجال الکشی، ص31-32؛ بحار الأنوار، ج‏30، ص238[5]

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیُّ، وَ الْعَمْرَکِیُّ بْنُ عَلِیٍّ الْبُوفَکِیُّ النَّیْسَابُورِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِیٌّ وَ عَمَّارٌ یَعْمَلُونَ مَسْجِداً فَمَرَّ عُثْمَانُ فِی بِزَّةٍ لَهُ یَخْطِرُ. فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) ارْجُزْ بِهِ!

فَقَالَ عَمَّارٌ: «لَا یَسْتَوِی مَنْ یَعْمُرُ الْمَسَاجِدَا / یَظَلُّ فِیهَا رَاکِعاً وَ سَاجِداً / وَ مَنْ تَرَاهُ عَانِداً مُعَانِداً / عَنِ الْغُبَارِ لَا یَزَالُ حَائِداً»

 قَالَ، فَأَتَى النَّبِیَّ (ص) فَقَالَ: مَا أَسْلَمْنَا لِتُشْتَمَ أَعْرَاضُنَا وَ أَنْفُسُنَا!

فَقَالَ‏ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَ فَتُحِبُّ أَنْ تُقَالَ؟! فَنَزَلَتْ آیَتَانِ: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا- الْآیَةَ.

ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ (ص) لِعَلِیٍّ (ع): اکْتُبْ هَذَا فِی صَاحِبِکَ، ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ (ص) اکْتُبْ هَذِهِ الْآیَةَ: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ...».

حدیث

الف. ناظر به کل آیه

1) امام باقر ع روایت کامل خطبه‌ای را که رسول الله در روز غدیر برای منصوب کردن امیرالمومنین ع خواندند[6]، نقل فرموده‌اند. در فرازی از این نقل آمده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:

ای مردم! بر من به خاطر اسلامتان منت نگذارید؛ بلکه بر خداوند منت نگذارید که علمتان حبط و نابود می‌شود و خداوند بر شما خشم می‌گیرد و شما را به عذابی از جانب خویش [نقل دیگر: «به شعله‏اى از آتش و پاره‏هاى مس گداخته» الرحمن/35)] مبتلا می‌سازد که «بی‌تردید پروردگارت واقعاً به کمین‌گاه است.» (فجر/14)

مردم! بعد از من امامانی خواهند آمد که مردم را به آتش جهنم می‌خوانند و روز قیامت یاری نخواهند شد. مردم! همانا خداوند و من از آنان بیزاریم.‌ای مردم! همانا ایشان و پیروان و یاران و تابعانشان در درک اسفل [= پایین‌ترین مرتبه] جهنم خواهند بود و بد جایگاهی برای متکبران است. همانا آنان همان اصحاب صحیفه‌اند؛ پس هریک از شما در صحیفه خویش بنگرد- امام باقر ع در اینجا فرمودند: اغلب مردم، جز تعداد انگشت‌شماری، امر صحیفه را متوجه نشدند. [حکایت این صحیفه ذیل آیه 13 همین سوره (تدبر 18، حکایت3 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13/#_ftnref37 ) گذشت؛ و متن کامل صحیفه مذکور در پاورقی همانجا تقدیم شد].

ای مردم! من این را امامت و وراثتی در خاندانم قرار دادم تا روز قیامت؛ و ابلاغ کردم آنچه را که با تبلیغ آن مامور شده بودم تا حجتی باشد بر همه حاضران و غایبان، و بر هر کسی که شاهد بود یا نبود، زاده شده یا هنوز زاده نشده؛ پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان برسانند تا روز قیامت. و بعد از من امامت را به سلطنت تبدیل خواهند کرد و به زور غصب خواهند نمود؛ هشدار که لعنت خدا بر غصب‌کنندگان و زورگویان؛ و آن هنگام است که «بزودی به شما خواهیم پرداخت‌ای دو جماعت عظیم» (الرحمن/31) پس «بر سَرِ شما شراره‏هایی از آتش و مس گداخته فروفرستاده خواهد شد، و [از کسی‏] یاری نتوانید طلبید.» (الرحمن/35).

ای مردم! «همانا خداوند عز و جل «قرار  نبوده است که شما را بر این [حال و روزی] که شما بر آن هستید رها سازد، تا اینکه خبیث را از طیّب [= پاک] جدا کند و خداوند قرار نیست که شما را بر غیب مطلع سازد.» (آل عمران/179)

ای مردمان! هیچ دیاری نبوده مگر اینکه خداوند اگر که رو به تکذیب آورده‌اند آنان را به هلاکت رسانده است؛ و این چنین است که خداوند هلاک می‌کند دیاری را در حالی که ظالم است (هود/102) همان گونه که خداوند متعال ذکر کرد؛ و این علی ع امام شما و ولیّ‌تان و مظهر وعده‌های خداوند است [نقل دیگر: و این چنین دیار شما را پیش از قیامت هلاک خواهد کرد و هلاک‌‌کننده‌اش امام مهدی است] [که او از من واز صلب من است] و خداوند آن وعده‌هایی را که داده محقق سازد.

ای مردم! «و به یقین، پیش از اینان، بیشترِ پیشینیان گمراه شدند» (صافات/71) و خداوند بود که پیشینیان را هلاک کرد و اوست که هلاک‌کننده پسینیان است که خداوند متعال فرمود: «مگر پیشینیان را هلاک نکردیم؟ سپس از پی آنان پسینیان را می‏بریم. با مجرمان چنین می‏کنیم. وای از آن روز بر تکذیب‏کنندگان» (مرسلات/17-21).

سپس فرمود:‌ ای مردم! همانا خداوند به من امر و نهی فرمود و من بر اساس دستور او به علی ع امر و نهی کردم؛ پس علم به امر و نهی [= دستورات الهی] نزد اوست؛ پس به امر او گوش دهید و تسلیم باشید تا هدایت شوید و از آنچه شما را از آن نهی می‌کند برحذر باشید تا رشد یابید و به سوی خواسته وی حرکت کنید «و راهها [ی مختلف] شما را از راه او متفرق نگرداند» (اقتباس از: انعام/153).‌ای مردم! من آن صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به پیروی از آن دستور داده است (انعام.53)؛‌سپس علی بعد از من است و سپس فرزندانم از صلب او همان امامان هدایت که «به حق هدایت می‌کند و به سمت آن میل می‌نمایند» (اعراف/181).

سپس سوره حمد را قرائت کردند و فرمودند: این درباره من نازل شد و به خدا سوگند درباره آنان نازل شد و شامل آنان می‌شود و فقط مختص و دربردارنده آنان است. آنان همان «اولیاء الله هستند که نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند» (یونس/62). «بدانید که آنان همان حزب الله هستند که رستگارانند». (مجادله/22).

بدانید که دشمنان علی همان اهل شقاق و نفاق و دشمنان (در نقل دیگر: سفیهان و گمراهان) هستند و آنان همان تجاوزکاران و «برادران شیطان‌اند» (اسراء/27) که «به همدیگر سخنان آراسته را برای فریب القا می‌کنند» (انعام/112)

همانا اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «گروهى را که به خدا و روز واپسین ایمان دارند نمى‏یابى که با کسانى که با خدا و رسولش دشمنى دارند دوستى نمایند، هر چند پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. آنها هستند که خداوند ایمان را در دل‏هایشان ثابت کرده‏ است» (مجادله/22). بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمى نیامیختند؛ آنهایند که برایشان ایمنى است، و آنها هدایت‏یافتگانند.» (انعام/82). بدانید اولیای ایشان «همان کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیده‌اند» (‌حجرات/15). بدانید اولیای ایشان همان کسانی هستند که داخل بهشت می‌شوند «با سلام در حالی که ایمن‌اند» (حجر/46) و «فرشتگان به استقبال آنان می‌روند» (انبیاء/103) با سلام؛ و می‌گویند «سلام بر شما؛ خوش آمدید. پس جاودانه وارد شوید» (زمر/73). بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند عز و جل درباره‌شان فرمود: «داخل بهشت می‌شوند و در آنجا بی‌حساب روزی دریافت می‌کنند.» (غافر/40).

همانا دشمنان ایشان کسانی‌اند که «آتش شدید را می‌چشند» (نساء/10). همانا دشمنان ایشان کسانی‌اند که «صدای دلخراش جهنم را می‌شنوند در حالی که دارد فوران می‌کند» (ملک/7). و ناله‌هایی برایش می‌بینند (اقتباس از هود/106). همانا دشمنان ایشان کسانی‌اند که درباره‌شان گفته شده است که «هر گاه که گروهى وارد شوند همکیشان خود را لعنت کنند» (اعراف/38)

بدانید که دشمنان ایشان کسانی‌اند که خداوند عز و جل درباره‌شان فرمود: «هر گاه گروهى در آن افکنده شوند نگهبانانش از آنها مى‏پرسند: آیا شما را بیم‏دهنده‏اى نیامد؟ مى‏گویند: چرا، براى ما بیم‏دهنده‏اى آمد، ولى تکذیب کردیم و گفتیم: خدا چیزى نازل نکرده؛ شما جز در گمراهى بزرگى نیستید. و گویند: اگر ما مى‏شنیدیم یا مى‏اندیشیدیم هرگز در زمره اهل آتش فروزان نبودیم.پس به گناهشان اعتراف مى‏کنند؛ و مرگ و دورى [از رحمت خدا] باد بر اهل آتش فروزان.» (ملک/8-11) بدانید اولیای ایشان «کسانی‌اند که از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند، که آنها را آمرزش و پاداشى بزرگ است.» (ملک/12)

ای مردم! چه فاصله‌ای است بین آتش فروزان و پاداش بزرگ بهشت؛ دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت فرموده است؛ و ولیّ ما کسی است که خداوند او را دوست دارد و مدح فرموده است.

ای مردم! بدانید که من بیم‌دهنده‌ام و علی ع بشارت‌دهنده؛‌ای مردم! بدانید که من انذار‌دهنده‌ام و علی ع هدایت‌کننده [اقتباس از آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ رعد/7] ؛‌ای مردم! بدانید که من پیامبرم و علی ع جانشین؛‌ای مردم! بدانید که من رسول [خدا] هستم و علی ع امام و امامان از او و از فرزندان اویند و من پدر آنانی هستم که از صلب او بیرون می‌آیند؛ بدانید که خاتم امامان از ماست همان قائم مهدی؛ بدانید که تنها او پیروز‌شونده بر دین است [اقتباس از آیه: ِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ: تا او را بر هر دینی همگی‌شان پیروز گرداند؛ ‌صف/9]؛ بدانید که تنها او انتقام‌گیرنده از ظالمین است؛ بدانید که تنها او فتح‌کننده دژها و درهم‌کوبنده آنهاست؛ بدانید که تنها او کُشنده تمامی جماعات اهل شرک و درهم‌کوبنده آنهاست؛ بدانید که تنها او انتقام خون همه اولیاء الله را خواهد گرفت؛ بدانید که تنها او نصرت‌کننده دین خداست؛ بدانید که تنها او فرورونده در دریای عمیق [علم] است [یا:  چراغ هدایت در دریای عمیق [حیرت] است]؛ بدانید که تنها اوست که بر هر صاحب فضلیتی نشان فضیلت و بر هر جاهلی نشان جهل می‌گذارد؛ بدانید که تنها او برگزیده خداوند و انتخاب‌شده‌ی اوست؛ بدانید که تنها او وارث هر علم و محیط بر آن است؛ بدانید که تنها او خبردهنده از پروردگار خویش و آگاهی دهنده به امر ایمان به اوست؛ بدانید که تنها او شخص رشدیافته محکم و استوار است؛ بدانید که تنها اوست که امور به او واگذار شده است؛ بدانید که اوست که از نسلها قبل به آمدنش بشارت داده‌اند؛ بدانید که تنها او باقیمانده از حجت خداست و حجتی ورای او نیست و حق جز با او نیست و نور جز نزد او نیست؛ بدانید که هیچکس غلبه‌کننده و پیروز بر او نخواهد بود؛ بدانید که تنها او ولی خدا بر زمین و حکم خداوند در میان آفریدگانش و امین خداوند در سر و آشکارش است. ...

ای مردم! قطعا برایتان بیان کردم و به شما تفهیم نمودم؛ و بعد از من این علی ع است که به شما تفهمی می‌کند.

هان که در پایان این خطبه‌ام از شما می‌خواهم که دست بیعت به او بدهید و بعد از اینکه من به او دست بیعت دادم بدان اقرار کنید.

بدانید که من با خداوند بیعت کرده‌ام و علی ع با من بیعت کرده‌ است و من بیعت شما برای او را از جانب خداوند عز و جل اخذ می‌کند: «همانا کسانى که با تو بیعت مى‏کنند جز این نیست که با خدا بیعت مى‏کنند؛ دست خدا بالاى دست‌های آنهاست، پس هر کس پیمان شکند جز این نیست که به زیان خود مى‏شکند، و کسى که بدانچه بر آن با خدا معاهده نموده وفا نماید زودا که پاداش بزرگى به او بدهد.» (فتح/10). ...

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص62-64[7]؛‌ الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین (سید بن طاووس)، ص354-358[8]؛ روضة الواعظین (نیشابوری)، ج‏1، ص96-97[9]؛ العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة (علامه حلی)، ص176-179[10]

توجه: متون فوق با هم اندک تفاوتهایی داشت؛ در متن زیر عمدتا مبنا متون سیدبن طاووس و مرحوم طبرسی است که سند روایت را به طور کامل آورده‌اند و از تفاوتهای مختصر صرف نظر شد؛ فقط در مواردی که تفاوت معنایی ایجاد می‌شد، داخل [کروشه] و در مواردی که دو عبارت کاملا متفاوت در کار بود یک عبارت دیگر را داخل {آکولاد = ابرو} گذاشته شد. متن هر چهار کتاب هم به طور جداگانه در پاورقی آمده است.

همچنین سید بن طاووس متن خطبه کامل فوق را با سند متصل به نقل از شاهد مستقیم واقعه (زید بن ارقم) نیز در کتاب دیگر خود (التحصین لأسرار ما زاد من کتاب الیقین، ص578-590) آورده است؛ که صرف نظر از اختلاف‌های جزیی (که بین روایتهایی که از امام باقر ع هم نقل شده این تفاوتها به چشم می‌خورد) تفاوت آن با نقل امام باقر ع بیشتر ناظر به ترتیب مطالب است و فرازهای شبیه فرازهایی که در اینجا تقدیم شده در ص586-589[11] آن کتاب آمده است.

لازم به ذکر است که مرحوم مجلسی اول در کتاب روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ج‏13، ص247-261[12]) این خطبه رسول الله را با سند سید بن طاووس روایت کرده و در پایان می‌گوید که شیخ مفید هم این روایت طولانی را آورده است؛ که ما به متن شیخ مفید دست نیافتیم.

سند مرحوم طبرسی: حَدَّثَنِی السَّیِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِیُّ بْنُ أَبِی حَرْبٍ الْحُسَیْنِیُّ الْمَرْعَشِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ‏  قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ الشَّیْخِ السَّعِیدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیِ‏  رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ السَّعِیدُ الْوَالِدُ أَبُو جَعْفَرٍ  قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَن أَبِی مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیِ‏  قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ‏  قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِیٌّ السُّورِیُ‏  قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُ‏  مِنْ وُلْدِ الْأَفْطَسِ وَ کَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنَا سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ  وَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ  جَمِیعاً عَنْ قَیْسِ بْنِ سِمْعَانَ‏  عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِ‏  عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَال‏:

سند سید بن طاووس: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ أَبُو مُحَمَّدٍ الدِّینَوَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ قَیْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ:

شروع متن: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِیعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَیْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیل‏ ...

شروع فراز مورد نظر: مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ بِإِسْلَامِکُمْ‏ [بَلْ لَا تَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ فَیَحْبَطَ عَمَلُکُمْ وَ] فیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ وَ یُصِیبَکُمْ‏ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ [= یَبْتَلِیَکُمْ بِشُوَاظٍ مِنْ نَارٍ وَ نُحَاسٍ] إِنَّ رَبَّکُمْ‏ لَبِالْمِرْصادِ.

مَعَاشِرَ النَّاسِ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ‏. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِیئَانِ مِنْهُمْ. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُمْ وَ أَشْیَاعهمْ وَ أَنْصَارهمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ بِئْسَ‏ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ‏. أَلَا إِنَّهُمْ أَصْحَابُ‏ الصَّحِیفَةِ. مَعَاشِرَ النَّاسِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ فِی صَحِیفَتِهِ. - قَالَ: فَذَهَبَ عَلَى النَّاسِ إِلَّا شِرْذِمَةً مِنْهُمْ أَمْرُ الصَّحِیفَةِ-.

مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلَى کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ. فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ‏ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. وَ سَیَجْعَلُونَ‏ الْإِمَامَةَ بَعْدِی مُلْکاً وَ اغْتِصَاباً أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الْغَاصِبِینَ وَ الْمُغْتَصِبِینَ وَ عِنْدَهَا «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ»‏ فَ«یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ».

مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَکُنْ لِیَذَرَکُمْ‏ «عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ».

مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ مَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ اللَّهِ مُهْلِکُهَا بِتَکْذِیبِهَا {«وَ کَذَلِکَ یُهْلِکُ الْقُرَى‏ وَ هِیَ ظالِمَةٌ» کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى وَ هَذَا عَلِیٌّ إِمَامُکُمْ وَ وَلِیُّکُمْ وَ هُوَ مَوَاعِیدُ اللَّهِ} [= وَ کَذَلِکَ یُهْلِکُ قَرْیَتَکُمْ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ مُهْلِکُهَا الْإِمَامُ الْمَهْدِیُّ] [وَ هُوَ مِنِّی وَ مِنْ صُلْبِی] وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ.

مَعَاشِرَ النَّاسِ «قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ‏ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ‏» وَ اللَّهُ لَقَدْ أَهْلَکَ الْأَوَّلِینَ [بِمُخَالَفَةِ أَنْبِیَائِهِمْ] وَ هُوَ مُهْلِکُ الْآخِرِینَ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ. ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ. کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ. وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ».

ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی وَ نَهَانِی وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَ نَهَیْتُهُ بِأَمْرِهِ فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ لَدَیْهِ فَاسْمَعُوا الْأَمْرَ مِنْهُ تَسْلَمُوا وَ أَطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا عَمَّا یَنْهَاکُمْ عَنْهُ تَرْشُدُوا [وَ صَیِّرُوا إِلَى مُرَادِهِ] وَ لَا تَتَفَرَّقُ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِیلِهِ. مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا الصِّرَاطُ [اللَّهِ] الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أَمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ الْهُدَى‏ «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ».

وَ [=ثُمَّ] قَرَأَ سُورَةَ الْحَمْدِ وَ قَالَ: فِیَّ نَزَلَتْ وَ فِیهِمْ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ وَ لَهُمْ شَمِلَتْ و إِیَّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ. أُولَئِکَ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ «لَّذِینَ‏ «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».‏ «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [الْغالِبُونَ]‏.

أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِیٍّ هُمْ {أَهْلُ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ الْحَادُّونَ} [السُّفَهَاءُ و الْغَاوُونَ] وَ هُمُ الْعَادُّونَ وَ «إِخْوَانُ الشَّیَاطِینِ» الَّذِینَ‏ «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً».

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ [هُمُ الْمُؤْمِنُونَ] الَّذِینَ ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ‏ فَقَالَ‏: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ [وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ]»‏ الْآیَةَ. أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ‏ «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ».‏ أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَرْتَابُوا». أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ «بِسَلامٍ آمِنِینَ» وَ «تَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ» بِالتَّسْلِیمِ یَقُولُونَ:‏ «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ». أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ [قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ] «یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ».

أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ «یَصْلَوْنَ سَعِیراً». أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ‏ «شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ» وَ یَرَوْنَ لَهَا «زَفِیراً». [أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ قَالَ فِیهِمْ] «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها».

أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏: «کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها: أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؟ قالُوا: بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ. فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا: ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ. [وَ قالُوا: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ. فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ] فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیر.» أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ‏ «الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.»

مَعَاشِرَ النَّاسِ شَتَّانَ مَا بَیْنَ السَّعِیرِ وَ الْأَجْرِ الْکَبِیرِ [=الْجَنَّةِ] عَدُوُّنَا مَنْ‏ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ وَ وَلِیُّنَا مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَدَحَهُ.

مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا إِنِّی النَّذِیرُ وَ عَلِیٌّ الْبَشِیرُ؛ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی‏ مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌ‏ هادٍ؛ [مَعَاشِرَ النَّاسِ] أَلَا إِنِّی النَّبِیُّ وَ عَلِیٌّ الْوَصِیُّ؛ [مَعَاشِرَ النَّاسِ] أَلَا إِنِّی الرَّسُولُ وَ عَلِیٌّ الْإِمَامُ [وَ الْأَئِمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ؛ أَلَا وَ إِنِّی وَالِدُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ]؛ أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ؛ أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ أَلَا إِنَّهُ فَاتِحٌ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا، أَلَا إِنَّهُ قَاتِلُ کُلِّ قَبِیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ [وَ هَادِمُهَا]؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُدْرِک لِکُلِّ ثَارَ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ فی [= الْمُجْتَازُ مِنْ/ الْمِصْبَاحُ مِنَ] بَحْرٍ عَمِیقٍ؛ أَلَا إِنَّهُ یَسِمُ‏ [= الْمُجَازِی / الْوَاسِمُ] کُلَّ ذِی فَضْلِ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذِی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ؛ أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتَارُهُ؛ أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِیطُ بِهِ [= بِکُلِّ فَهْمٍ]؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ وَ الْمُنَبِّهُ بِأَمْرِ إِیمَانِهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ؛ أَلَا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَهُ وَ لَا حَقَّ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا نُورَ إِلَّا عِنْدَهُ؛ أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ.

مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَ أَفْهَمْتُکُمْ [فَهَّمْتُکُمْ] وَ هَذَا عَلِیٌّ یُفْهِمُکُمْ بَعْدِی أَلَا وَ إِنِّی عِنْدَ انْقِضَاءِ خُطْبَتِی أَدْعُوکُمْ إِلَى مُصَافَقَتِی‏ عَلَى بَیْعَتِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ ثُمَّ مُصَافَقَتِهِ بَعْدِی. أَلَا وَ إِنِّی قَدْ بَایَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِیٌّ قَدْ بَایَعَنِی وَ أَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «[إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ] فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً». ...

 

 

 

 


جلسه 1080) آیه 15 سوره حجرات (2. نکات ادبی)

ادامه نکات ادبی

 

جاهَدُوا

درباره ماده «جهد»[1]، خلیل وقتی می‌خواهد توضیح دهد، بیان می‌کند که این ماده وقتی انسان گرفتار مرض یا امر شاقی می‌شود به کار می‌رود و ادامه می‌دهد که «جُهْد» آن چیز اندکی است که شخص فقیر با آن بر «جَهْد» معیشت زندگی‌اش را می‌گذراند؛ و «جَهْد» هم رسیدن به غایت امری است که بدون جهد بدان غایت نتوان رسید و «أجهد» هم تحمیل کردن مشقتی بر کسی است که از همین باب تعبیر «أَجْهَدَ القوم علینا فی العداوة: آن قوم در دشمنی مشقتی بر ما وارد کردند» به کار رفته و «جاهَدْتُ العدو» به معنای جنگیدن و قتال با او استفاده شده است (کتاب العین، ج‏3، ص386[2]).

بر همین اساس ابن‌فارس اصل این ماده را به معنای «مشقت» دانسته که چیزهای شبیه آن هم بتدریج بر آن حمل شده‌اند و «جُهْد» را به معنای «طاقت» دانسته‌ است؛ و توضیح داده «مجهود» آن ماستی است که چربی‌اش گرفته شده و این جز با مشقت و زحمت حاصل نمی‌شود؛ و «جَهاد» به معنای زمین صلب است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص486-487[3]).

راغب هم همین تحلیل را ادامه داده، یعنی ابتدا این ماده با دو کلمه «جَهْد» و «جُهْد» را به معنای «مشقت و طاقت» گرفته، و اشاره کرده که برخی بر این باورند که «جَهد» به معنای «مشقت»، و «جُهد» به معنای «وسع» [«طاقت»، تاب و توان] است؛ و بر همین اساس «اجتهاد» به معنای این است که انسان تمام توان خود را به کار بگیرد و هر مشقتی را تحمل کند و «جِهَاد» و «مُجَاهَدَة» هم به کار بستن تمام توان و تلاش خویش است برای دفع دشمن (مفردات ألفاظ القرآن، ص208[4]).

مرحوم مصطفوی نیز اگرچه بر اینها اعتراض می‌کند که تعابیری همچون وسع و طاقت و مشقت و غایت و ... از لوازم این معنا هستند نه اصل معنا، اما خودش هم عملا در همین راستا تحلیل می‌کند؛ یعنی اصل این ماده را به معنای به کار بستن نهایت توان و سعی خود برای رسیدن به نهایت ممکن و غایت وسع خویش می‌داند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص128[5]).

اما تحلیل حسن جبل به نظر عمیقتر می‌آید؛ وی بر این باور است که معنای محوری این ماده عبارت است از بیرون راندن قوت و قوام چیزی که در باطن است به نحوی که آن چیز خشک و چلوسیده شود[6]؛ چنانکه این معنا در خصوص «زمین جَهاد» که رطوبتش را کامل از دست داده و سخت شده، ویا کاربردش برای کسی که بیماری وی را رنجور ساخته و یا شیری که ماست و چربی‌اش را می‌گیرند واضح است. از نظر وی «جهاد عدو» هم که به معنای بذل طاقت و به کار بستن نهایت توان در دفع اوست نیز به همین مناسبت بوده است چنانکه اجتهاد در علم و در طلب هر کاری هم به کنایه از این فشار زیادی است که شخص تمام توان خود را برای طلب آن امر بر خود وارد می‌کند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص349).

این ماده در حالت ثلاثی مجرد فقط به صورت «جَهد» و «جُهد» به کار رفته است؛ هر 5 بار کاربرد قرآنی کلمه «جَهد» فقط در عبارت «أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» بوده، و تنها کاربرد قرآنی کلمه «جُهد» در آیه «الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» (توبه/79) است؛ درباره این دو کلمه به نظرات خلیل و راغب اشاره شد، فقط می‌افزاییم که مرحوم مصطفوی توضیح می‌دهند که احتمالا «جُهد» مصدر، و «جَهد» اسم مصدر است (شبیه غُسل و غَسل) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص128[7]).

اما در ابواب ثلاثی مجرد، درباره کلمات «اجتهاد» و «جهاد» و «مجاهده» - علاوه بر نکاتی که اشاره شد - مرحوم مصطفوی تذکر می‌دهد که به خاطر باب ابواب آنها، اولی دلالت بر تلاشی دارد که با طوع و رغبت انجام می‌شود؛ ولی «جهاد» و «مجاهده» (باب مفاعله) در جایی است که این جهد و تلاش ادامه‌دار باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص128[8]) که البته این کلمه در باب افتعال در قرآن به کار نرفته؛ و در باب مفاعله هم فقط به صورت فعل (مثلا: وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ؛ عنکبوت/6)، مصدر (مثلا: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه؛ حج/78؛ َ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً؛ فرقان/52) ویا اسم فاعل (وَ الْمُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً؛ نساء/95) به کار رفته است.

لازم به ذکر است که کلمه «جهاد» به «قتال»[9] نزدیک است؛ تفاوتش ان این است که در «قتال» بر کشتن و به قتل رساندن تأکید می‌شود؛ اما «جهاد» بر به کار بستن تمام توان و تلاش خود؛ و چون از باب مفاعله است و این باب برای امری که طرف مقابل داشته باشد به کار می‌رود، کاربرد آن در خصوص جنگیدن با دشمن (به کار بستن تمام توان و تلاش خود برای دفع دشمن) بسیار شایع شده (مثلا: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَر، توبه/81؛ وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ، توبه/86)؛ اما لزوما به معنای جنگیدن و قتال نیست چنانکه قرآن کریم برای اشاره به تلاش فراوان برخی والدین برای بی‌دین کردن فرزندان خود از این تعبیر استفاده کرده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/8) «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» (لقمان/15).

ماده «جهد» و مشتقات آن 41 بار در قرآن کریم به کار رفته است

بِأَمْوالِهِمْ

برخی کلمه «مال» را از ماده «میل» (که در اصل بر انحراف از چیزی به سمت و جانبی از همان چیز دلالت دارد) دانسته و در وجه تسمیه «مال» و ثروت گفته‌اند که چون دائما میل به این سو و آن سو پیدا می‌کند و از دست می‌رود چنین نامیده شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص784[10])[11]. اما عموما کلمه «مال» را از ماده «مول» دانسته، و حداکثر این احتمال را داده‌اند که اینها در اشتقاق کبیر به هم مربوط باشند، خواه با توضیح فوق، یا با این توضیح که در «مال» و دارایی دنیوی، یک میل به این هست که در یکجا نماند از دست کسی خارج شود و به دیگری برسد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص219[12]).

در هر صورت عموما این را از ماده «مول» دانسته‌اند و برخی تأکید کرده‌اند که فقط همین کلمه از این ماده در عربی به کار رفته است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص285-286[13])؛ و تنها کلمه دیگری که برخی درباره این ماده مطرح کرده‌اند کلمه «مولة» است که به معنای عنکبوت باشد؛ اما بسیاری در اینکه واقعا این کلمه - که در اشعار جاهلی آمده- به معنای عنکبوت باشد تردید کرده‌اند (لسان العرب، ج‏11، ص636[14]).

به لحاظ ریشه لغوی هم تحلیل خاصی از این ماده وجود ندارد؛ حداکثر این است که گفته‌اند اصل این ماده دلالت دارد بر «هر آنچه که انسان بتواند مالک آن شود اعم از پول و دام و ... » (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص216[15]) ویا «ماده پول و هزینه‌ای که در معامله استفاده می‌شود و از خرید و فروش یا ارث یا اجرت عمل به دست می‌آید.» (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص2107). برخی توضیح داده‌اند که مال در اصل بر آنچه انسان از طلا و نقره مالک می‌شد اطلاق می‌گردید و سپس بر هرچیزی که به دست آورد و مالک شود؛ و در عرب عمدتا بر شتر اطلاق می‌شده زیرا اکثر اموال آنان شتر بوده است (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏4، ص373[16])؛ از این رو، غالبا وقتی کلمه «مال» را به کار می‌برند مقصودشان چهارپایانی است که در ملکیت دارند و برای طلا و نقره (پول) عموما از کلمه «نقد» (جمع آن: نقود) استفاده می‌کنند (الفروق فی اللغة، ص169[17])؛ اما در کاربردهای قرآنی این کلمه عموما همین معنای عام مد نظر است، نه خصوص احشام؛ مثلا: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ» (بقره/188)، «إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً» (نساء/10)، «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی‏ أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39).

در تفاوت «مال» و «ملک» هم گفته‌اند در ملک خود تسلط و استقرار چیزی در دست انسان لحاظ می‌شود؛ اما در مال ارزش و قیمت آن مورد توجه است؛ از این رو می‌گویند این اشیاء‌ اموالند و مالیت دارند بدون اینکه مالک خاصی داشته باشند؛‌و از آن سو می‌گویند سلطان مالک امور مردم و مملکت است و یا فلانی مالک خویشتن است در حالی که درباره امور و خویشتن تعبیر «مال» به کار نمی‌رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص216[18]).

از این ماده، فعل «مالَ» و «تموّلَ» درست شده که به معنای صاحب مال شدن است و اگر کسی دیگری را صاحب مال کند از تعبیر «موّل» استفاده می‌شود (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏4، ص373[19]) که «تمویل» (بخشیدن مال به کسی و کسی را دارای اموال کردن) به «تخویل» نزدیک است؛ تفاوت این دو در آن است که ماده «خول»[20] در اصل به معنای متعهد شدن نسبت به چیزی بوده است؛ که این ماده بیشتر برای چوپانی کردن استفاده می‌شده و بدین مناسبت کلمه «خَوَل» به معنای حیوانات یا کسانی (همانند برده و کنیز) است که تحت سرپرستی و مراقبت شخص هستند؛ و بدین مناسبت فعل «خوّل» (انعام/94) به معنای «اعطاء خَوَل» و اعطای چیزی که نگهداری آن نیاز به مراقبت از آن دارد به کار رفته است (معجم المقاییس اللغة، ج‏،2، ص230-231[21]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص305[22]) و کم‌کم در مورد هرگونه «اعطاء» و «تملیک»ی استفاده شده است؛ گویی هرچیزی که به ملک شخص درمی‌آید نیازمند مراقبت است (الفروق فی اللغة، ص169[23])؛ اما «تمویل» صرفا دادن مال به کسی و وی را صاحب مال کردن استفاده می‌شود. البته در قرآن کریم ماده «مول» فقط به صورت اسم (مفرد: مال؛ یا جمع: اموال) به کار رفته است و برای اشاره به یا دادن مال به کسی ویا صاحب مال شدن از کلماتی همچون ایتاء (آتُوا الْیَتامى‏ أَمْوالَهُمْ، نساء/2؛ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُم‏، نور/33) و انفاق (‏الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُم‏؛ بقره/265) و تخویل (تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُم‏؛ انعام/94) و جمع (الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ؛ همزه/2) و اقتراف (أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها؛ توبه/24) و ... استفاده شده است.

ماده «مول» در قرآن کریم جمعا 86 بار ‌(25 بار مفرد و 61 بار جمع) به کار رفته است.

أَنْفُسِهِمْ

قبلا بیان شد که اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار می‌رود، اما درباره خاستگاه این کلمه اختلاف است:

ابن‌فارس معنای اصلی این ماده را «خروج هوا» (خواه در درون بدن یا در محوطه بیرون) دانسته‌ که «تنفس» به معنای خروج هوا از درون محوطه خالی [سینه] است و ... چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده می‌شود.

مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت می‌کند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش می‌شود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود؛ و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این می‌داند که در صورت خروجش، انسان جان می‌دهد. در همین راستاست سخن راغب که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باور است که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفته‌اند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، ‌روح از بدن منقطع می‌شود.

علامه طباطبایی نیز بر این باور است که این کلمه ابتدا حالت تأکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، ...، به معنای خود انسان، خود سنگ، ... بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق ‌شد، حتی به خود خدا (انعام/12؛ آل‌عمران/28؛ مائده/116)؛ و تدریجا استفاده‌اش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع می‌شد، مانند «کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع می‌کند؛ نحل/111)؛ و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمی‌برای سایر موجودات ذی‌شعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار می‌رود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است.

برای «نَفْس»، دو جمع مکسر معروف است: «نُفوس» (رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی‏ نُفُوسِکُمْ، اسراء/25؛ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، تکویر/7) و «أنفُس» (إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْل، بقره/54؛ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ، آل عمران/61؛ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، اعراف/23). مرحوم مصطفوی بر این باور است که اولی برای جمع کثرت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد زیاد باشد)، و دومی‌ برای جمع قِلّت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد کم باشد) است؛ و البته به نظر می‌رسد در تعبیر «أنفس» مفهوم «خود» (که برای تأکید به کار می‌رود) پررنگ‌تر از مفهوم نفس به معنای روح است؛ و شاید از این روست که در قرآن کریم مواردی که کاملا کثرت در کار بوده، اما تأکید بر «خود» (و نه «روح») بوده از تعبیر «أنفس» استفاده شده است؛ مثلا: «إِنْ تُبْدُوا ما فی‏ أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّه» (بقره/284) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک» (نساء/64) «الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یؤْمِنُونَ» (انعام/12 و 20) و ....(یادآوری می‌شود که جمع «نَفَس»، «أنفاس» می‌باشد؛ که البته تعبیر أنفاس در قرآن به کار نرفته است).

در مورد نفس آدمی، چهار کلمه روح، نفس، مهجة و ذات به کار می‌رود. در تفاوت اینها گفته‌اند:

«مهجة» به معنای خون خالص انسان است که با خروجش روح از بدن خارج شود؛ و نظر خلیل این است که مهجة، خونی است که در قلب جریان دارد.

«نفس» به معنای مطلق «خود» است که هم برای اشاره به روح (در موجودات دارای روح) و هم برای اشاره به ذات و هم برای تأکید بر خویشتن هرچیزی به کار می‌رود؛ که این از قرائن کلام فهمیده می‌شود مثلا وقتی گفته می‌شود «خرجت نفسه» یعنی روحش از بدن مفارقت کرد؛ اما وقتی گفته می‌شود «جائنی زیدٌ نفسه» یعنی زید، خودش نزد من آمد؛ و در واقع، وقتی تعبیر نفس به کار می‌رود که به یک نحوه، بُعد اختصاصی چیزی مد نظر باشد.

اما کلمه «ذات» به کلمه «شیء» (چیز) خیلی نزدیک است با این تفاوت که اصل در ذات آن بوده که به صورت مضاف به کار رود (ذات انسان، ذات جوهر، و ...)

و در کلمه «روح» مفهوم حیات خیلی پررنگ است.

جلسه 926 https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/

سَبیلِ

در ماده «سبل» اتفاق نظر هست که یک نحوه امتداد و ارسال نهفته است؛ چنانکه کاربرد این ماده در کلماتی مانند سبیل (راه و مسیر)، مُسْبِل (تیر پنجم در شرط‌بندی تیراندازی)، سَبَلَة (موی انبوه بالای لب؛ که در فارسی «سِبیل» می‌گویند)، سَبَل (باران)، سبولة (سنبله ذرت و برنج)، أَسْبَلَ (هم به معنای سنبله دادن (أَسْبَلَ الزرع) و هم به معنای آویزان و رها بودن؛ چنانکه در خصوص اسب می‌گویند: الفرس أَسْبَلَ ذَنَبَهُ؛ ویا زنی که دامنش آویزان و رها باشد می‌گویند: أَسْبَلَتْ ذیلها) (کتاب العین، ج‏7، ص263[24]) بخوبی این معنا را نشان می‌دهد.

همین نکته هم در تحلیل اغلب علمای لغت مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلا ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر ارسال چیزی از بالا به پایین ویا بر امتداد یافتن دلالت دارد (معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص129[25])؛ مرحوم مصطفوی معنای محوری آن را ارسال چیزی با طول دادن [کش دادن] دانسته (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص52[26]) و حسن جبل آن را امتدادی به سمت پایین با حفظ اتصال قلمداد نموده است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص952).

پرکاربردترین کلمه از این ماده در قرآن کلمه «سبیل» است که به صورت «سُبُل» جمع بسته می‌شود. ابن فارس وجه تسمیه راه به «سبیل» را این می‌داند که یک نحوه امتداد در آن هست (معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص130[27]) و راغب معنای «سبیل» را راهی می‌داند که در آن یک نحوه سهولت باشد  (مفردات ألفاظ القرآن، ص395[28]) و در همین راستا مرحوم مصطفوی نیز سبیل را آنچه امتداد و ارسال دارد و از نقطه‌ای آغاز می‌شود دانسته و فرق کلمه «سبیل» را با کلماتی همچون طریق و صراط در این می‌داند که سبیل راه‌های سهل و طبیعی‌ای است که شخص را به مقصد و نقطه معینی می‌رساند؛ اما «طریق» که از ماده «طرق» (به معنای کوبیدن و ضربه زدن) گرفته شده، راهی است که پیمودن آن نیازمند تلاش و زحمت است؛ و «صراط» به معنای راه گسترده و واضح است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص44[29])؛ البته عسگری اگرچه در این زمینه که «طریق» اقتضای سهولت ندارد با وی هم‌نظر است؛ اما صراط را به معنای راه سهل و آسان می‌داند؛ و سبیل را معنای عامی می‌دانند که بر طریق و غیرطریق اطلاق می‌شود (الفروق فی اللغة، ص295[30]). با اینکه کلمه «سبیلة» هم برای مونث «سبیل» در عربی وجود دارد، اما کلمه «سبیل» از کلماتی است که هم به صورت مذکر: «وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ‏ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ‏ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ‏ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ‏ سَبِیلًا «(اعراف/46) و هم به صورت مونث «قُلْ هذِهِ‏ سَبِیلِی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ» (یوسف/108) به کار می‌رود؛ وحتی برخی بر این باورند که کاربرد مونث آن شایعتر است (تاج العروس، ج‏14، ص325[31]).

سبیل برای هر چیزی که وسیله رسیدن به چیزی (خوب یا بد) بشود به کار می‌رود؛ و هم به مقصد و هدف اضافه می‌شود (ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ،؛ نحل/ 125) هم به کسی که افراد را در مسیر حرکت می‌دهد (قُلْ هذِهِ سَبِیلِی‏؛ یوسف/108) و هم به کسانی که آن راه را می‌پیمایند (لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ،؛ أنعام/55؛ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ، اعراف/142) [و هم به کارکردی که خود آن راه می‌تواند داشته باشد، مانند:‌ «وَ ما أَهْدیکُم‏ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ» (غافر/29) «یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/16)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص395[32])؛ و بقدری این معنای «وسیله» بودن گاه در آن پررنگ است که برخی یکی از معانی این کلمه را سبب و آنچه مایه وصول است معرفی کرده و کاربردش در آیه «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» را از این باب دانسته‌اند (تاج العروس، ج‏14، ص330[33]).

برخی بر این باورند که وقتی این کلمه بدون اضافه و به صورت مطلق می‌آید اسم جنس و لذا مختص به راه حق است؛ مانند: «لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ»‏ (لزخرف/37)، «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ‏» (عبس/20) (مفردات ألفاظ القرآن، ص395[34]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص44-46[35])؛ و واضح است که منظورشان از اضافه، شامل مواردی نیز می‌شود که این اضافه با حرف جر «الی» انجام می‌شود: «إِلى‏ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» (إسراء/42). اما به نظر می‌رسد این ادعا قابل مناقشه است؛‌ اولاً مواردی همانند: «‏ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ» (توبه/91)؛ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ‏» (غافر/11)، «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیل؛ إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاس‏» (شوری/41-42)، «وَ تَرَى الظَّالِمینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبیل‏» (شوری/44)؛ مگر اینکه چنین توجیه کنند که «ال» در «السبیل» آیه 42 سوره شوری هم الف و لام عهد است نه جنس، و در بقیه موارد هم، یا کلمه «سبیل» ‌به صورت مجازی به کار رفته یا لااقل حرف تنوین آن دلالت بر محذوف دارد.‌ ثانیاً خود اینکه اسم جنس لزوما دلالت بر سبیل حق داشته باشد نیز محل مناقشه است؛ چنانکه زبیدی توضیح داده که در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ‏ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/9) واضح است که کلمه سبیل در معنای اسم جنس به کار رفته، و اتفاقا به همین جهت شامل راه انحرافی هم شده است (تاج العروس، ج‏14، ص325-326[36]).

از این کلمه تعبیر «ابن السبیل» به صورت یک اصطلاح معروف شده است: «آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ» (اسراء/26؛ روم/38) و مقصود مسافری است که از منزلش دورافتاده و در راه مانده و نیازمند کمک دیگران شده است؛ و بدین جهت وی را به راه نسبت داده‌اند که چون در منزل خود نیست و در راه است گویی همواره ملازم راه شده است؛ ویا اینکه چون راه وی را به این محل آورده؛ و یا چون راه بر وی بسته شده و وی در راه متوقف گشته است (تاج العروس، ج‏14، ص326[37]).

از کاربردهای قرآنی معروف این کلمه کاربرد آن در ترکیب «سبیل الله» است (یعنی 65 مورد؛ که اگر مواردی که به جای الله از کلمات دیگری مانند رب و ... استفاده شده را هم اضافه کنیم شاید بتوان گفت شامل نیمی از کاربردهای این کلمه در قرآن شود). درباره آن گفته‌اند هر امر خوبی که خداوند بدان دستور داده، مصداق «سبیل الله» می‌شود و البته بیشتر کاربردهای آن ناظر جهاد است (تاج العروس، ج‏14، ص326[38]).

از دیگر کلماتی که با اینکه ظاهرش یک کلمه رباعی است اما اغلب اهل لغت آن را برگرفته از همین ماده می‌دانند کلمه «سنبل» (در فارسی: سنبله) است (فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی‏ سُنْبُلِهِ؛ یوسف/47) که گفته‌اند «سَبَل» و «سنبل» به یک معنا هستند و وجه تسمیه‌اش را همین امتداد داشتن آن دانسته‌اند. جمع این کلمه هم به صورت جمع مکسر (کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ؛ بقره/261) و هم جمع سالم (سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ؛ یوسف/43 و 46) معروف است (معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص130[39]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص396[40]).

اگر این 5 مورد کاربرد کلمه «سنبل» را هم از مصادیق کاربرد ماده «سبل» بدانیم، باید گفت ماده سبل و مشتقات آن جمعا 181 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ

به لحاظ تحلیل نحوی «أُولئِکَ» مبتداست و «هُم» می‌تواند ضمیر فصل باشد و «الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک»؛ و می‌تواند مبتدای دوم باشد که «الصَّادِقُونَ» خبر آن باشد و کل این جمله دوم «هُمُ الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک» (اعراب القرآن و بیانه، ج‏9، ص278[41]) و تفاوت چندانی در معنا ندارد و در هر دو صورت چون حرف «ال» روی خبر نهایی (الصادقون) آمده جمله دلالت بر حصر دارد.

اما جایگاه نحوی خود این جمله را نیز چندگونه می‌توان تحلیل کرد که تفاوتهای ظریفی در معنا را موجب می‌شود:

الف. خبر برای کلمه «المومنون»؛ که در این صورت:

الف.1. عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا ...» صفت برای مومنون باشد (مجمع البیان، ج‏9، ص208[42])؛ که ترجمه‌اش چنین می‌شود: «مؤمنانی که ایمان آوردند به ...، آنان هستند که راستگویان‌اند.»

الف.2. عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا ...» خبر اول برای مومنون باشد و جمله فوق خبر دوم باشد؛ که ترجمه‌اش چنین می‌شود: «مؤمنان فقط کسانی‌اند که ایمان آوردند به ...؛ و مومنان فقط آنان هستند که راستگویان‌اند.»

ب. این جمله، جمله مستأنفه باشد (که صرفا با ارجاع ضمیر «اولئک» به مومنون با جمله قبل مرتبط می‌شود) و لذا محلی از اعراب ندارد و فقط مضمون خبر قبل تأکید می‌کند؛ و فقط «الذین آمنوا ...» خبر برای «المومنون» باشد (الجدول فى اعراب القرآن، ج‏26، ص295[43]؛ اعراب القرآن الکریم (دعاس و ...)، ج‏3، ص254[44]) که متن حاضر بر این اساس ترجمه ‌شد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانی‌اند که ایمان آوردند به ...؛ آنان هستند که راستگویان‌اند.»

 


1080) سوره حجرات (49)، آیه 15 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آ

 

1080) سوره ‌حجرات (49)، آیه 15

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ

1 شوال 1444

ترجمه

در حقیقت مؤمنان فقط کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیده‌اند و با اموالشان و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند؛ آنان هستند که راستگویان‌اند.

اختلاف قرائت

المؤمنون / المؤمنون [1]

نکات ادبی

إنّ / إِنَّمَا

در زمان عربی دو حرف «إنّ» و «أنّ» اصطلاحا حروف مشبهه بالفعل گفته می‌شوند؛ اغلب علمای نحو همانند سیبویه و فرّاء و مبرّد و ابن سّراج و ابن هشام بر این باورند که اصل، «إنّ» بوده، و «أنّ» فرع و برگرفته از آن است؛ اما برخی همچون شیخ بهایی اینها را دو اصل مستقل می‌دانند (الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص822[2]). اینها حروفی‌اند که برای تأکید در ابتدای جمله اسمیه می‌آیند و مبتدا را منصوب و خبر را مرفوع می‌گردانند و تفاوت آنها در این است که «إنّ» اولی بر جمله مستقل وارد می‌شود ولی «أنّ» بر جمله‌ای که به مثابه مفرد در نظر گرفته می‌شود و محلا سه اعراب رفع و نصب و جر را می‌پذیرد (مانند: «أعجبنی أَنَّک تخرج»، و «علمت أَنَّکَ تخرج»، و «تعجّبت من أَنَّک تخرج») (مفردات ألفاظ القرآن، ص92[3]).

به لحاظ نحوی گفته‌اند که «انّما» (به دو حالت مفتوح و مکسور) در اصل همان «انّ» بوده است که به خاطر اضافه شدن «ما» از عاملیت افتاده است (یعنی دیگر اسم بعد از خود را منصوب نمی‌کند).

البته کلمه «انّما» در زبان عربی دو گونه به کار رفته است: یکی به عنوان یک کلمه واحد، مانند «إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ» (نساء/171) و «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ» (هود/12)؛ و دوم به عنوان ترکیب منفصلی که می‌تواند جداگانه نوشته شود، که در این حالت تأکید کرده‌اند که «ما»ی آن، «ما»ی موصوله است؛ مانند «إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ» (طه/69) و «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ» (عنکبوت/25)؛ که امروزه در سم الخط عربی رایج شده است که این حالت دوم را کاملا جداگانه می‌نویسند (مثلا به صورت «إِنَّ ما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ»؛ اما در رسم قرآن کریم غیر از چهار آیه [«إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ»‏ (أنعام/134) و «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ» (حج/62 و لقمان/30) و «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ» (لقمان/27)] همواره این حالت دوم هم متصل نوشته شده است و از ثمرات این نگارش متصل، مواردی است که کلام ظرفیت هر دو معنا را دارد، چنانکه مثلا زمخشری در خصوص اولین «إِنَّما» در آیه «قُلْ إِنَّما یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (انبیاء/108) هر دو احتمال را مطرح کرده؛ یعنی مقصود آیه هم می‌تواند این باشد که: «بگو فقط به من وحی می‌شود که ...» یا «بگو همانا آنچه به من وحی می‌شود این است که ...» (الکشاف، ج‏3، ص139[4]).

در حالت اول («انّما» به مثابه کلمه واحد)، که محل بحث ماست اغلب تحلیل این است که این نیز در اصل، ترکیبی بوده از کلمه «انّ» برای اثبات و «ما»ی نافیه برای نفی، که [همان طور که ترکیب حرف نفی و «إلا» دلالت بر حصر می‌کند، «انما» هم] دلالت بر حصر دارد (مفاتیح الغیب، ج‏5، ص191-192[5])؛ یعنی آنچه بعد از خود می‌آید را اثبات، و ماسوای آن را نفی می‌کند (تهذیب اللغة، ج‏15، ص384[6]). و تفاوت اصلی «أنّما» و «إنّما» نیز همانند تفاوت «إنّ» و «أنّ» در کارکرد نحوی آنهاست که اولی بر جمله مستقل وارد می‌شود و دومی بر جمله‌ای که به مثابه مفرد در نظر گرفته می‌شود.

بدین ترتیب اغلب علمای نحو توضیح داده‌اند که «انّما» (چه مفتوح و چه مکسور) دلالت بر حصر دارد، خواه حصر حکمی بر چیزی مانند: «إنما زید قائم: فقط زید ایستاده است»، خواه حصر چیزی بر حکمی مانند: «إنما یقوم زید: زید فقط ایستاده است»؛ چنانکه در آیه «قُلْ إِنَّما یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» (انبیاء/108) هردو به کار رفته است: جمله «إِنَّما یُوحى‏ إِلَیَّ» شبیه «إنما یقوم زید» است، و جمله «أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» همچون «إنما زید قائم»؛‌ یعنی آیه می‌فرماید وحی به پیامبر در این خلاصه می‌شود که وحدانیت فقط مال خداوند است [= به من فقط وحی می‌شود که فقط خدای شما خدای واحد است] (الکشاف، ج‏3، ص139[7]). اما در این زمینه (یعنی در خصوص دلالت «انما» بر حصر) سوء تفاهمی برای ابوحیان (عالم بزرگ نحوی و تفسیری) رخ داده که چون ممکن است این سوء تفاهم برای بسیاری از افراد پیش آید مناسب است که نظر وی و نقد سخنانش به تفصیل بیان شود.

در واقع، شاید تنها مخالف مهم ادعای حصر، ابوحیان [و گاهی هم فخر رازی] است. از نظر وی، «أنما» برای حصر نیست و «ما»یی که به آن اضافه شده شبیه «ما» در «کأنّما» و «لعلّما»ست که زائده است و دلالت خاصی در کلام ایجاد نمی‌کند، یا به معنای مای موصوله است که باز دلالت بر حصر نمی‌کند. وی همچنین با شباهت «أنما» به «إنما» مخالفت کرده، و مدعی است که بحث از دلالت «انما» بر حصر، فقط در مورد «إنما» پیاده می‌شود؛ چرا که این دو متفاوتند «إنما» بر جمله مستقل وارد می‌شود اما «أنّما»  بر عبارتی وارد می‌شود که به منزله مفرد است؛ و شاهدی هم که برای ادعای اصلی خود (= انکار دلالت بر حصر) آورده، مناقشه در همین مثال زمخشری است و می‌گوید می‌دانیم که وحی‌ای که به پیامبر شده منحصر در بیان توحید نمی‌شود و بسیاری از معارف دیگر هم به ایشان وحی شده است (البحر المحیط، ج‏7، ص473[8]).

اما ابن هشام و دیگران ضمن نقد ابوحیان از زمخشری دفاع کرده‌اند؛ یعنی گفته‌اند که حصر در هر دو «أنما» و «إنما» برقرار است؛ و در همین آیه سوره انبیاء هم حصر مقید است؛ یعنی خطاب با مشرکان بوده که خداوند به پیامبرش می‌فرماید بگو بر من فقط توحید وحی می‌شود نه دعوت به شرک؛ و این نوع حصر را اصطلاحا «قصر قلب» گویند؛ یعنی می‌خواهد حصری بیاورد که آنچه مورد انتظار مخاطب است را منقلب و رد کند؛ و اگر قرار باشد ما این گونه حصرها را حصر به حساب نیاوریم در برخی از آیاتی که صریحا ادات حصر (حرف نفی + إلا) به کار رفته نیز باید منکر حصر شویم؛ مثلا خداوند می‌فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» (آل عمران/144) در حالی که پیامبر اکرم ص غیر از وصف رسالت اوصاف دیگری هم داشت؛ اما این آیه در مقام نفی انتظارات مشرکان از پیامبر ص است نه نفی مطلق اوصاف دیگر از ایشان (مغنی اللبیب، ج‏1، ص39-40[9])[10]

در واقع، یک نکته‌ای را که در کاربردهای حصر (اعم از اینکه با ترکیب «نفی» و «إلا» باشد، یا با کلمه واحد مثل «انما»، یا با مقدم داشتن آنچه باید موخر باشد، ویا ...) باید توجه داشت این است که گاهی حصر، حصر واقعی است؛ یعنی یک موضوعی منحصر در یک امری می‌شود ولاغیر؛ مانند «إِلَیْهِ تُرْجَعُون» (بقره/28) که رجوع همگان فقط و فقط به سوی خداست (التحریر و التنویر، ج‏1، ص371-372[11])؛ ولی اغلب اوقات حصر (یا به اصطلاح فنی‌تر در علم نحو: «قصر»)، حصر اضافی (نسبی) است که برای تصحیح فهم مخاطب انجام می‌شود، نه برای حصر مطلق؛ چنانکه در خصوص آیه محل بحث هم برخی تأکید کرده‌اند که حصر اینجا حصر اضافی است؛‌ یعنی می‌خواهد بفرماید مومنان کسانی‌اند که چنین صفاتی را دارند، نه آن اعراب؛ و آن اعراب چون مجموع این صفات را ندارند ایمان از آنان نفی شده است؛ نه اینکه حقیقت ایمان فقط و فقط در گروی این چند صفت باشد (التحریر و التنویر، ج‏26، ص223[12]).

حصر (یا به تعبیر فنی:‌ قصر) سه حالت دارد: إفراد، قلب، و تعیین.

- اگر مخاطب چنین تصوری داشته که چیزی مشترک است (خواه چند موصوف، وصف مشترکی دارند و یا موصوفی چند صفت دارد) و متکلم بخواهد تخصیصی ایجاد و این اشتراک [یعنی برخی از افرادی که ادعا شده آن صفت را دارند، یا برخی از صفات ادعا شده برای آن فرد] را انکار کند، آن را «قصر افراد» گویند (کتاب المطول، ص207[13])؛ مثلا به کسانی که می‌پندارند سه خدا هست گفته شود که فقط یک خدا هست: «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ: نگویید سه [خدا]؛ [از این ادعا] دست بردارید که برای شما بهتر است؛ همانا الله خدای واحدی است» ویا فراز قبلی همین آیه «لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ، إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْه‏» که آنها برای حضرت عیسی صفات متعددی همچون پسر خدا بودن و اتحاد با خدا و ... نیز معتقد بودند، اما خداوند می‌فرماید وی فقط رسول خدا و کلمه خداست که بر مریم القا شده و روحی دمیده شده از جانب خداست (التحریر و التنویر، ج‏4، ص330-331[14]).

- اگر مخاطب معتقد به وجود (و یا انحصار) یک ویژگی در فردی باشد و گوینده بخواهد عکس نظر او را ثابت کند، این شیوه سخن گفتن را «قصر قلب» می‌نامند؛ زیرا متکلم حکم مخاطب را قلب و عکس کرده و علاوه بر آنکه حکم خود را اثبات می‌کند، باور مخاطب را نفی می‌کند (کتاب المطول، ص207-208[15])؛ مثلا در آیه «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْما» قصر قلب است؛ یعنی آنان می‌پندارند که این مهلتی که به آنها داده شده فقط به نفع آنان است؛ و خداوند می‌فرماید خیر؛ این بالعکس است و ‌فقط برای این است که گناهشان زیادتر شود (التحریر و التنویر، ج‏3، ص291-292[16]) و به نظر می‌رسد در آیه 10 همین سوره که فرمود «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» می‌خواهد با انحصار رابطه مومنان در رابطه برادری، رابطه نزاع و خصومت بین آنها را نفی کند، نه مطلق روابط را.

- زمانی که مخاطب در حکمی تردید دارد، مثلاً نمی‌داند که کدام ویژگی واقعا از آنِ موضوع مورد نظر است و متکلم با منحصر کردن، ویژگی مورد نظر را معلوم کند «قصر تعیین» گویند (کتاب المطول، ص208[17])؛ مثلا این سخنان ولید که خداوند از او نقل کرده که: «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ: این نیست مگر سحری که از کلمات مأثور گذشتگان گرفته است» (مدثر/24)، وی می‌خواهد در میان گزینه‌هایی که کفار به پیامبر نسبت می‌دادند بگوید سخن پیامبر نه شعر است و نه کهانت، بلکه سحر است؛ و با جمله «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر» (مدثر/25)‌ می‌خواهد بگوید از میان انواع سحر (عملی و قولی)، این سحر قولی است (التحریر و التنویر، ج‏29، ص288[18]). (البته این جمله اخیر را می‌توان قصر قلب هم گرفت؛ ‌بدین بیان که مخاطبش در اینجا مؤمنان - نه مشرکان- باشد و بخواهد بگوید برخلاف شما که ادعا می‌کنید این قول خداوند است، این قول بشر است).

نکته دیگری که در خصوص «انما» باید تذکر داد این است که اگر جمله‌ی بعد از «انما» را در ساختار یک جمله اسمیه در نظر بگیریم، وقتی می‌گوییم «انما» ادات حصر است، یعنی ادات حصر است برای منحصر کردن مبتدا در خبر، نه منحصر کردن خبر در مبتدا؛ یعنی «إنما الف ب» به معنای «لا الف إلا ب» است، نه ساختار «لا ب إلا الف»؛ چنانکه در قرآن کریم هم ترکیب «أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ» (آل عمران/92) در جای دیگر به صورت «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» (عنکبوت/18) آمده است. به تعبیر دیگر، «انما» می‌گوید تنها ویژگی مبتدا، این خبر است؛ اما درباره اینکه آیا این خبر منحصرا در این مبتدا یافت می‌شود یا خیر، ساکت است (در این آیه می‌فرماید که رسول وظیفه‌ای جز بلاغ مبین ندارد و تنها کاری که برعهده رسول است، بلاغ مبین است؛ نه اینکه: بلاغ مبین، تنها آن چیزی است که بر عهده رسول ما باشد و توسط او انجام شود)؛ و عدم توجه برخی از مفسران به این ضابطه ساده، موجب اشتباهاتی در برخی از تفاسیر شده است که نمونه‌ای از آن ذیل آیه 10 همین سوره (تدبر6 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-10/) اشاره شد.

بدین ترتیب ترجمه‌هایی از آیه حاضر نیز که حصر را روی «مومنان» برده (که می‌فرماید مومنان فقط کسانی‌اند که ...) ترجمه‌های درستی هستند؛ اما ترجمه‌هایی که حصر را روی خبر برده (که فقط کسانی که این طورند مومن‌اند) اشتباه است؛‌ مثلا ترجمه آیه به صورت «تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‏اند سپس تردید نورزیده‏اند» (گرمارودی)[19] و ... . یعنی در عین اینکه ممکن است این ترجمه به لحاظ معنایی مفاد درستی داشته باشد اما به عنوان ترجمه آیه ترجمه دقیقی نیست.

تبصره: تفاوت «فقط» و «تنها»، و تفاوت «آنهایی که» و «کسانی که» در زبان فارسی

برخی ترجمه‌ها مثل «مؤمنان تنها کسانى هستند که به خدا و فرستاده‏اش ایمان آورده‏اند، سپس تردید نکرده‏اند» (رضایی) به دو صورت ممکن است خوانده شوند؛ اگر کلمه «تنها» به «کسانی» متصل شود، معنای حصر خبر در مبتدا را می‌دهد و طبق توضیح فوق، اشکال را دارد؛ اما اگر هم قبل و هم بعد از کلمه «تنها» ویرگول گذاشته شود به معنای «فقط» می‌شود و آنگاه ترجمه درستی است؛ لذا کسانی که از کلمه «فقط» به جای کلمه «تنها» استفاده کرده‌اند (مثل ترجمه انصاریان: مؤمنان فقط کسانى‏اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده‏اند، ...‏)، یا از تعبیر «آنهایی» به جای کلمه «کسانی» استفاده کرده‌اند - که عملا کلمه تنها بدان نمی‌چسبد- (مثل ترجمه المیزان: مؤمنین تنها آنهایى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده و دیگر شک به خود راه ندادند) ترجمه‌شان بی‌ابهام درست است.

الْمُؤْمِنُونَ / آمَنُوا

در آیه قبل درباره ایمان و مؤمن توضیحات کافی ارائه شد.

لَمْ یرْتابُوا

درباره ماده «ریب» اغلب آن را در معنای شک و تردید دانسته‌اند؛ ابن‌فارس آن را ترکیبی از شک و خوف می‌داند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص463)؛ راغب آن را یک نحوه توهم می‌شمرد، یعنی توهم کنیم که چیزی به گونه خاصی است و بعد معلوم شود آن طور نبوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص368[20]) و مرحوم مصطفوی هم توهمی که همراه با شک و لذا غیرقابل اعتماد باشد معرفی کرده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص290[21]). اما از نظر حسن جبل معنای محوری این ماده آن است که بر یک چیزی که ساکن است و قرار دارد چیزی وارد شود که آن را به تکان و تزلزل درآورد و ناراحتش کند[22]؛ و شک و تردید را هم از بابت همین تزلزلی که در شخص ایجاد می‌کند که نمی‌داند آیا واقعا حق است یا باطل و احتمال می‌دهد که خدعه‌ای در کار باشد که پشت سرش نامعلوم باشد «ریب» نامیده‌اند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص742)؛ و چیزی که مؤید نظر وی است این است که کلمه «ریب» هم به معنای شک به کار رفته است و هم به معنای تغییر و رویگردانی زمانه و حدوث وضعیت جدید و تعبیر «رابنی من امر» را در جایی به کار می‌برند که انسان از عاقبت چیزی می‌ترسد و نسبت به آن شک و خوف دارد (کتاب العین، ج‏8، ص287-288[23]؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص463[24]).

در قرآن کریم کلمه «ریب» در تعبیر «لا ریب فیه» برای اشاره به دو مطلب به کار رفته است: 11 بار برای اشاره اینکه جای هیچ تردید و تزلزلی درباره قیامت و وقوع آن نیست (لیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ، آل‏عمران/9 و 25؛ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ، نساء/87 و انعام/12 جاثیه/26، جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَیْبَ فیهِ، اسراء/99؛ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها، کهف/21 جاثیه/32؛ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها، حج/7 و غافر/59؛ یوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ، شوری/7)؛ و 3 بار برای اشاره به اینکه هیچ شک و تردیدی در قرآن کریم راه ندارد (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ، بقره/2؛ تَفْصیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ، یونس/37؛ تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ، سجده/2). جالب اینجاست که فقط در همین دو مورد است که از اینکه یک عده‌ای دچار ریب می‌شوند سخن گفته و برای هر دو راهکار علاج داده (وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ، بقره/23؛ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ ِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ ...، حج/5) و از منافقان نیز به عنوان عده‌ای سخن گفته است که به خدا و قیامت ایمان ندارند و در وجودشان ریب هست و دائما در این ریب در رفت و آمدند: «إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» (توبه/45). البته کلمه «ریب» یکبار هم از جانب مشرکان به عنوان ویژگی مرگ (مرگی که برای پیامبر ص آرزو می‌کردند) به کار رفته است: «أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» (طور/30) که «منون» از ماده «منن» به معنای قطع کردن است و بر مرگ و بلایایی که زندگی را قطع کند اطلاق می‌شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص293[25]) و گفته‌اند وجه اضافه «ریب» به منون این است که برای عموم افراد در خصوص وقت حصول مرگ، شک و تردید است (مفردات ألفاظ القرآن، ص368[26]).

کلمه «ریب» مصدر ثلاثی مجرد است و اسم آن «ریبة» می‌شود به معنای دغل بودن و کمی یقین (مفردات ألفاظ القرآن، ص369[27]) که در قرآن کریم در خصوص همان منافقان که بنیان خود را بر ریبه در دلهایشان قرار داده‌اند به کار رفته است: «لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی‏ قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» (توبه/110).

این ماده در باب افتعال (ارتیاب) و افعال (إرابة) نیز در قرآن کریم به کار رفته است؛ البته در مورد اول هم به صورت فعل و هم به صورت اسم فاعل (مرتاب)؛ و در دومی فقط به صورت اسم فاعل (مُریب). برخی کاربرد این ماده در این دو باب را به یک معنا دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص368-369[28])؛ اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که اینها متفاوتند و تفاوت اینها در آن است که ارتیاب (باب افتعال) دلالت بر اختیار فعل و اینکه خود شخص آن را با میل و رغبت برگزیده دارد؛ ‌یعنی می‌خواهد بگوید این گونه نیست که «آنها دچار شک و تردید شوند» بلکه «خودشان شک می‌ورزند»؛ مانند: «أَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ» (نور/50)، «یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ ...» (حدید/14)؛ و به همین جهت است که ارتیاب از مومنان نفی شده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا ...» (‌حجرات/15)، «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ ...» (مدثر/31)؛ اما «ارابة» (باب افعال) دلالت بر اظهار و ایجاد فعل دارد و تأکید بر صدور فعل از فاعل است. به تعبیر دیگر، «مرتاب» برای افرادی به کار می‌رود که این ریب و تردید را در دل خود پذیرا شده‌اند: «وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی‏ شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (غافر/34)، اما «مریب» در جایی به کار می‌رود که کسی است که شک خود را اظهار می‌دارد و موجب ریب در دیگران می‌شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص292[29]).

اگرچه غیر از مواردی که ایشان به عنوان شاهد مثال آورده‌اند موارد دیگری نیز از کلمه «ارتیاب» وجود دارد که با توضیحات ایشان سازگار است، مانند: «إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» (توبة/45) و «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ»  (عنکبوت/48)؛ اما به نظر می‌رسد مواردی هم هست که چنین دلالتی (اختیاری بودن قبول شک) در آنان چندان پذیرفتنی نیست، مانند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ ... ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَرْتابُوا» (بقرة/282)، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ ... تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَری بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏» (مائدة/106) و «وَ اللاَّئی‏ یَئِسْنَ مِنَ الْمَحیضِ مِنْ نِسائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ»  (طلاق/4). شاید بتوان فرمایش ایشان را این طور تکمیل کرد که هروقت قرار باشد به عنوان وصف خود شخص (در معنای لازم: شک کردن) قرار گیرد به باب افتعال می‌رود، که البته گاه دلالت ضمنی‌ای هم دارد که خود آنها در این به شک افتادن خویش نقشی داشته‌اند؛ ولی وقتی به باب إفعال می‌رود تأکید بر معنای متعدی (به شک انداختن) است، چنانکه کلمه «مریب» - غیر از یک مورد که در وصف کافران آمده و که در آنجا نیز به قرینه «مناع للخیر» احتمال معنای متعدی برایش زیاد است: «أَلْقِیا فی‏ جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنیدٍ؛ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ» (ق/24-25) - در بقیه کاربردهای قرآنی‌اش وصف «شک»  و به صورت «شَکٍّ مُریبٍ» است، یعنی شکی که افراد را به تزلزل می‌اندازد و افراد به خاطر این تزلزل و تردیدی که در آنها پیدا شد ایمان نمی‌آورند و باور نمی‌کنند؛ اعم از افرادی که در قیامت تردید داشتند (وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فی‏ شَکٍّ مُریبٍ؛ ‌سبأ/54)، یا کسانی که در خصوص تعالیم پیامبران تردید داشتند، خواه کافران و منکران انبیاء (قالُوا یا صالِحُ ... إِنَّنا لَفی‏ شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریبٍ هود/62؛ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ ... جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ ... وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفی‏ شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُریبٍ، ابراهیم/9)، و خواه کسانی که ظاهرا به دین انبیاء متدین شده بودند اما به خاطر اختلافاتی که در دین پیدا شده بود دچار تزلزل و تردید شده بودند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ ... وَ إِنَّهُمْ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ، هود/110 و فصلت/45؛ وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ ... إِنَّ الَّذینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ، شوری/14).

دیدیم که در ماده «ریب» یک نحوه معنای شک نهفته است؛ در تفاوت «شک» و «ارتیاب» گفته‌اند که «ارتیاب» شک همراه با تهمت و اتهام زدن است؛ از این رو می‌گویند «من درباره اینکه امروز باران ببارد شک دارم، اما اینجا از ازتیاب استفاده نمی‌کنند؛ یا وقتی می‌گویند من نسبت به فلان کس مرتاب هستم یعنی در کار وی شک دارم و او را متهم می‌دانم (الفروق فی اللغة، ص92[30]). البته «ریبة» با «تهمت» هم متفاوت است؛ ریبه صرف بدگمانی است اما تهمت جایی است که این بدگمانی و اتهام اظهار و بیان شود (الفروق فی اللغة، ص92[31])

ماده «ریب» و مشتقات آن 36 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

 


1079) سوره حجرات (49)، آیه 14 (8. احادیث. قسمت ششم و آخر)

 

ب. إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیئاً

27) روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

یا از خداوند درخواست [= دعا] می‌کنید یا اینکه علیه شما حکم می‌کند [بر شما غضب می‌کند]. همانا خداوند را بندگانی است که اهل عمل‌اند پس بدانان عطا می‌کند؛ و دیگرانی هستند که صادقانه از او درخواست می‌کنند پس به آنان هم عطا می‌کند؛ سپس آنان را در بهشت گرد هم می‌آورد؛ پس آنان که اهل عمل بودند می‌گویند: پروردگارا! ما عمل انجام دادیم پس به ما در میان آنچه به اینان دادی چیزی دادی؟! [کنایه از اینکه آنچه به ما داده‌ای کمتر است از آنچه به اینان دادی]

پس جواب آید: آنان [هم] بندگان من‌اند؛ شما اجر و پاداشتان را گرفتید و از اعمالتان چیزی نکاستم؛ و آنان از من درخواست کردند و به آنان عطا کردم [و بی‌نیازشان نمودم] و این فضل من است که به هرکس بخواهم می‌دهم.

عدة الداعی و نجاح الساعی، ص42-43

مِنْ کِتَابِ الدُّعَاءِ لِمُحَمَّدِ بْنِ حَسَنٍ الصَّفَّارِ یَرْفَعُهُ إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ مِنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ الْأَسْوَدِ عَمَّنْ رَفَعَهُ قَالَ

قَالَ النَّبِیُّ ص: لَیُسْأَلَنَّ اللَّهُ [لتسلن الله‏] أَوْ لَیَقْضِیَنَّ [لَیَغْضَبَنَ‏] عَلَیْکُمْ؛ إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یَعْمَلُونَ فَیُعْطِیهِمْ، وَ آخَرِینَ یَسْأَلُونَهُ صَادِقِینَ فَیُعْطِیهِمْ. ثُمَّ یَجْمَعُهُمْ فِی الْجَنَّةِ.

فَیَقُولُ الَّذِینَ عَمِلُوا: رَبَّنَا عَمِلْنَا فَأَعْطَیْتَنَا فِیمَا أَعْطَیْتَ هَؤُلَاءِ؟

فَیَقُولُ: هَؤُلَاءِ عِبَادِی أَعْطَیْتُکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لَمْ أَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً، وَ سَأَلَنِی هَؤُلَاءِ فَأَعْطَیْتُهُمْ وَ [أَغْنَیْتُهُمْ‏] وَ هُوَ فَضْلِی أُوتِیهِ مَنْ أَشَاءُ.

 

ج. احادیث تأویلی (قالَتِ الْأَعْرابُ)

کلمات «عرب» و «أعراب» و «عجم» و سایر کلماتی که در نگاه اول یک دسته‌بندی نژادی است، یک معنای تاویلی هم دارند که در برخی از احادیث بدانها اشاره شده است و در تدبر 3 درباره‌اش توضیح خواهیم داد؛ و در همین احادیث خواهیم دید بی‌توجهی به کارکرد تأویلی این احادیث، می‌تواند سوء استفاده برای فهم نژادپرستانه از دین را مهیا کند:

28) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

ما [اهل بیت ع] بنی هاشم هستیم؛ و شیعیان ما «عرب» هستند و بقیه مردم «اعراب»اند.

ب. باز از ایشان روایت شده است:

ما [اهل بیت ع] قریش هستیم؛ و شیعیان ما «عرب» هستند و بقیه مردم «قلدرهای رومی»اند.

الکافی، ج‏8، ص166

الف. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَن‏ سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ أَوْ غَیْرِهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

نَحْنُ بَنُو هَاشِمٍ وَ شِیعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ الْأَعْرَابُ.

ب. سَهْلٌ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

نَحْنُ قُرَیْشٌ وَ شِیعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّومِ.

 

29) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

در دین فقیه شوید که هرکس در دین فقیه نشود [= به فهم عمیق در دین نرسد] اعرابی است؛ همانا خداوند در کتابش می‌فرماید: «برای اینکه در دین فقیه شوند و قومشان را انذار کنند وقتی که نزد آنان برگشتند؛ باشد که هشدار را بپذیرند» (توبه/122).

ب. وباز از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

بر شما باد به تفقه در دین و اینکه اعراب نباشید؛ چرا که هرکس که در دین تفقه نکند خداوند روز قیامت به وی ننگرد و علمش را برایش پاک نکند.

[دو جمله اخیر برگرفته از تعبیر مذکور در آیه 77 سوره آل عمران است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»‏].

الکافی، ج‏1، ص31؛ المحاسن، ج‏1، ص229؛ منیة المرید، ص112

الف. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِیٌّ؛ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».

ب. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللَّهِ وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً؛ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلًا.

 

30) الف. از امام کاظم ع روایت شده که فرمودند:

مردم سه قسم‌اند: عرب و موالی و قلدر! اما عرب ماییم؛ اما موالی کسانی‌اند که ولایت ما را پذیرفتند؛ و اما قلدر کسی است که از ما تبری جوید و با ما دشمنی ورزد.

ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

ما [اهل بیت ع] قریش هستیم؛ و شیعیان ما «عرب» هستند و دشمنان ما «عجم»اند.

ج. معمر بن خثیم از امام باقر ع روایت کرده که فرمودند:

ما عرب هستیم و شیعیان ما از مایند و بقیه مردم «همج»اند.

سوال کردم: همج چیست؟

فرمود: پشه [شپش].

د. یعقوب بن شعیب می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: دائما افرادی که ادعای پیوستن به ما [ادعای شیعه بودن] دارند به کسانی که خداوند با اسلام بر آنها منت گذاشته می‌گویند:‌ای نبطی! [نبطی‌ها آن دسته از اهل مصر بودند که طرفدار فرعون بودند در مقابل پیروان حضرت موسی].

فرمودند: ما اهل بیت هستیم و نبطی از ذریه حضرت ابراهیم؛ همانا آنها دو نبط [= آبی که ابتدا از چاه بیرون می‌کشند] بودند از نبطِ آب و گِل؛ و آن ضرری به ذریه‌اش نمی‌زد؛ آنان قومی بودند که علم را استنباط کردند؛ پس ما همانانیم.

ه. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

کسی که در اسلام زاده شود عرب است؛ و کسی که با رغبت به اسلام وارد شود برتر از کسی است که بناچار در آن وارد شده است؛ و موالی‌ای که در سرزمین خود اسیر و مسلمان شود همان موالی است.

و. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

حَسَب و نَسَب انسان رفتارش است و شرف مال است و کرامت تقوا.

ز. از امام باقر ع روایت شده است:

کسی که در سرزمین اسلام آزاد به دنیا بیاید عرب است؛ و کسی که عهدی بسته و بدان وفا کند موالی رسول الله ص است؛ و کسی که با رغبت به اسلام وارد شود وی مهاجر است.

معانی الأخبار، ص403-405

الف. أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: قَالَ:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَرَبِیٌّ وَ مَوْلًى وَ عِلْجٌ. فَأَمَّا الْعَرَبُ فَنَحْنُ وَ أَمَّا الْمَوْلَى فَمَنْ وَالانَا وَ أَمَّا الْعِلْجُ فَمَنْ تَبَرَّأَ مِنَّا وَ نَاصَبَنَا.

[ص404] د. وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ضُرَیْسِ‏ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

نَحْنُ قُرَیْشٌ وَ شِیعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ.

ب. وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ سَلَمَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعِیدِ بْنِ خُثَیْمٍ عَنْ أَخِیهِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: نَحْنُ الْعَرَبُ وَ شِیعَتُنَا مِنَّا وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ أَوْ هَبَجٌ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْهَمَجُ قَالَ الذُّبَابُ قُلْتُ وَ مَا الْهَبَجُ قَالَ الْبَقُّ.[1]

ج. أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: مَا یَزَالُ الرَّجُلُ مِمَّنْ یَنْتَحِلُ أَمْرَنَا یَقُولُ لِمَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْإِسْلَامِ یَا نَبَطِیُّ!

قَالَ فَقَالَ ع: نَحْنُ أَهْلُ الْبَیْتِ وَ النَّبَطِیُّ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّمَا هُمَا نَبَطَانِ مِنَ النَّبَطِ الْمَاءِ وَ الطِّینِ وَ لَیْسَ بِضَارِّهِ فِی ذُرِّیَّتِهِ شَیْ‏ءٌ فَقَوْمٌ اسْتَنْبَطُوا الْعِلْمَ فَنَحْنُ هُمْ.

د. أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَخِی دَارِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ‏سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

مَنْ وُلِدَ فِی الْإِسْلَامِ فَهُوَ عَرَبِیٌّ وَ مَنْ دَخَلَ فِیهِ طَوْعاً أَفْضَلُ مِمَّنْ دَخَلَ فِیهِ کَرْهاً وَ الْمَوْلَى هُوَ الَّذِی یُؤْخَذُ أَسِیراً مِنْ أَرْضِهِ وَ یُسْلِمُ فَذَلِکَ الْمَوْلَى.

[ص405] ه. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

الْحَسَبُ الْفِعَالُ وَ الشَّرَفُ الْمَالُ وَ الْکَرَمُ التَّقْوَى.

و. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْأَدَمِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَبْدِ رَبِّهِ بْنِ نَافِعٍ عَنِ الْحُبَابِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنْ وُلِدَ فِی الْإِسْلَامِ حُرّاً فَهُوَ عَرَبِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لَهُ عَهْدٌ فَخَفَرَ فِی عَهْدِهِ فَهُوَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَنْ دَخَلَ فِی الْإِسْلَامِ طَوْعاً فَهُوَ مُهَاجِرٌ.

 

حدیث زیر بخوبی نشان می‌دهد که چگونه این گونه احادیث مورد سوءاستفاده واقع می‌شده است:

31) روایت شده که شخصی به امام صادق ع عرض کرد: مردم می‌گویند کسی که عرب خالص ویا موالی صریح نباشد از فرومایگان است.

فرمودند: موالی صریح چیست؟

گفت: کسی که پدر و مادرش به اسارت و بردگی گرفته شده باشند. [یعنی چون اسیر یک طائفه خاصی از عرب شده‌اند، پس بدان طائفه ملحق می‌شوند].

فرمودند: چرا چنین می‌گویند؟

گفت: می‌گویند به خاطر این سخن رسول الله ص که: موالی هر قومی از همانها محسوب می‌شود.

فرمودند: سبحان الله! آیا این مطلب به تو نرسیده است که رسول الله ص فرمود: من مولای هرکسی هستم که مولایی ندارد؛ و من مولای هر مسلمان عرب و عجمی هستم؟ پس آیا کسی که موالی رسول الله ص است از خود رسول الله ص نیست؟

سپس فرمود: کدام شریف‌تر است؟ کسی که از نفس رسول الله ص است یا کسی که ملحق به اعرابی‌جِلفی می‌شود که پشت پای خود بول می‌کرد [کنایه از اینکه آداب اولیه طهارت و فرهنگ را هم رعایت نمی‌کرد].

سپس فرمودند: کسی که با رغبت وارد اسلام شود برتر از کسی است که از روی ترس وارد شود؛ و منافقان از روی ترس وارد شدند اما موالی با رغبت وارد شدند.*

*پی‌نوشت: بنی‌امیه می‌خواستند با استناد به این گونه احادیث نبوی نژادپرستی عربی خود را تقویت کنند و فقط عربهای اصیل و کسانی که به نحوی مستقیما توسط یک عرب اسیر گرفته شده و به جامعه اسلامی ملحق شده بودند مسلمان واقعی بدانند (شبیه نژادپرستی یهودیان که فقط کسانی که رابطه خویشاوندی با یهود برقرار کنند را یهودی محسوب می‌کنند)؛ و بدین ترتیب بسیاری از ایرانیان را که خودشان با طوع و رغبت مسلمان شده بودند فرودست قرار دهند. ظاهرا امام صادق ع با این بیان دارند توضیح می‌دهند که اسلام ایرانیانی که خودشان با رغبت مسلمان شده‌اند، بهتر است از اسلامِ این بنی‌امیه و سایر عربهای قریش، که بعد از فتح مکه و فقط از روی ترس مسلمان شدند.

معانی الأخبار، ص405

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِی یَحْیَى الْوَاسِطِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ قَالَ:

قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ مَنْ لَمْ یَکُنْ عَرَبِیّاً صَلْباً أَوْ مَوْلًى صَرِیحاً فَهُوَ سِفْلِیٌّ!

فَقَالَ: وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ الْمَوْلَى الصَّرِیحُ؟

فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: مَنْ مُلِکَ أَبَوَاهُ!

قَالَ: وَ لِمَ قَالُوا هَذَا؟

قَالَ: قَالُوا: لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص: «مَوْلَى الْقَوْمِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».

فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! أَ مَا بَلَغَکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: «أَنَا مَوْلَى مَنْ لَا مَوْلَى لَهُ وَ أَنَا مَوْلَى کُلِّ مُسْلِمٍ عَرَبِیِّهَا وَ عَجَمِیِّهَا»؟ فَمَنْ وَالَى رَسُولَ اللَّهِ ص، أَ لَیْسَ یَکُونُ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟!

ثُمَّ قَالَ: أَیُّهُمَا أَشْرَفُ؟ مَنْ کَانَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مَنْ کَانَ مِنْ نَفْسِ أَعْرَابِیٍّ جِلْفٍ بَائِلٍ عَلَى عَقِبَیْهِ؟

ثُمَّ قَالَ ص: مَنْ دَخَلَ فِی الْإِسْلَامِ رَغْبَةً خَیْرٌ مِمَّنْ دَخَلَ رَهْبَةً وَ دَخَلَ الْمُنَافِقُونَ رَهْبَةً وَ الْمَوَالِی دَخَلُوا رَغْبَةً.

 

 


[1] . در بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏64، ص181 از کتاب الاستدراک (از کتب شهید اول، که ظاهرا اصل آن امروزه موجود نیست این روایت از امام صادق ع آمده است:

کِتَابُ الْإِسْتِدْرَاکِ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ نَحْنُ الْعَرَبُ وَ شِیعَتُنَا الْمَوَالِی وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ.