1082) سوره حجرات (49)، آیه17 (حدیث)
شأن نزول
درباره شأن نزول این آیه منابع شیعه و سنی دو مطلب کاملا متفاوت را روایت کردهاند؛ که اگرچه به نظر میرسد روایت سنی بیش از آنکه شأن نزول باشد، تطبیقی است که توسط راویان بر آیه انجام شده است هرچند این احتمال نیز منتفی نیست که وجود این دو گزارش ناشی از این باشد که این آیه دو بار و در دو موقعیت متفاوت نازل شده است:
1) گزارش شیعی شأن نزول این آیه را در جنگ خندق و در خصوص عثمان میداند که در چند روایت آمده است؛ یک روایت از آن ذیل آیه 15 همین سوره گذشت؛ در ادامه دو روایت دیگر از این گزارش تقدیم میشود:
الف. در کتاب مصباح الانوار شیخ طوسی با اسناد خویش روایتی از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که من هنگام کندن خندق نزد رسول الله بودم در حالی که مردم و حضرت علی ع هم مشغول کندن بودند. پس پیامبر ص خطاب به علی ع فرمود: پدرم فدای کسی باد که میکَنَد و جبرائیل خاکها را از پیش روی او جاروب میکند و میکائیل کمکش میکند در حالی که تا پیش از این به احدی از خلایق کمک نکرده بود.
سپس پیامبر رو به عثمان بن عفان کرد و فرمود: تو هم بکَن!
عثمان عصبانی شد و گفت: محمد ص به این راضی نشده که به دست وی اسلام آوردیم و حالا ما را به کارگری دستور میدهد.
پس خداوند بر پیامبرش نازل فرمود که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/17)
تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص588
ذَکَرَ الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ مِصْبَاحِ الْأَنْوَارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ یَرْفَعُهُ إِلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی حَفْرِ الْخَنْدَقِ وَ قَدْ حَفَرَ النَّاسُ وَ حَفَرَ عَلِیٌّ ع فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ: ص بِأَبِی مَنْ یَحْفِرُ وَ جَبْرَائِیلُ یَکْنُسُ التُّرَابَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ یُعِینُهُ مِیکَائِیلُ وَ لَمْ یَکُنْ یُعِینُ أَحَداً قَبْلَهُ مِنَ الْخَلْقِ.
ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ ص لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ: احْفِرْ! فَغَضِبَ عُثْمَانُ وَ قَالَ: لَا یَرْضَى مُحَمَّدٌ أَنْ أَسْلَمْنَا عَلَى یَدِهِ حَتَّى یَأْمُرَنَا بِالْکَدِّ.
فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
ب. علی بن ابراهیم قمی میگوید: این آیه در مورد عثمان در جنگ خندق نازل شد و قضیه از این قرار است که وی بر عمار گذشت در حالی که عمار مشغول کندن خندق بود و غبار از گودالی که او میکند برخاسته بود و عثمان آستین پیراهنش را جلوی بینیاش گرفت و عبور کرد و عمار این اشعار را سرود:
مساوی نیست کسی که مساجد را بنا میکند تا در آن رکوع و سجود انجام شود و کسی که از اینکه غبار رویش بنشیند دوری میگزیند و در حالی که منکر و معاند است رویگردان میشود.
عثمان به وی رو کرد و گفت: این فرزند زن سیاهپوست! مقصودت منم؟! سپس سراغ رسول الله ص رفت و به ایشان گفت: من به تو نیپوستیم که به ما دشنام دهند.
رسول الله ص فرمود: اگر میخواهی اسلامت را پس بگیر و برو. پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو با اسلامتان بر من منت نگذارید؛ بلکه خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر واقعا از راستگویانید» (حجرات/17) یعنی راستگو نیستید.
تفسیر القمی، ج2، ص322[1]
2) گزارش سنی شأن نزول این واقعه را درباره کسانی میداند که نزد پیامبر ص آمدند و از اینکه بدون جنگ مسلمان شده بودند بر پیامبر ص منت میگذاشتند که به دو روایت مختصر و مفصل از این واقعه اشاره میشود:
الف. ابن ابی اوفی میگوید: عدهای از عرب نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما اسلام آوردیم در حالی که با تو نجنگیدیم آنچنان که فلان و بهمان طایفه با تو جنگیدند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد که: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند...»
شبیه این مطلب را از قول ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن بصری آورده و قوم مذکور را طائفهای از بنی اسد و وقوع این واقعه را بعد از فتح مکه دانستهاند.
الدر المنثور، ج6، ص100-101[2]
ب. ابن کعب قرظی میگوید: ده رهط [«رهط» به گروههای سه تا ده نفریای گویند که اصل و نسب واحدی داشته باشند] از بنی اسد در اوایل سال نهم بر رسول الله ص وارد شدند و در میان آنان حضرمی بن عامر و ضرار بن أزور و وابصة بن معبد و قتادة بن قائف و سلمة بن حبیش و نقادة بن عبدالله بن خلف و طلیحة بن خویلد بودند در حالی که رسول الله ص در مسجد و در میان اصحابش بود. سلام دادند و سخنگویشان گفت:
یا رسول الله ص! ما شهادت میدهیم که خداوند واحد است و شریکی ندارد و اینکه تو بنده و رسول اویی؛ و نزد تو آمدیم در حالی که هیچ سپاهی علیه ما نفرستادی و ما در سلم و صلح هستیم با کسانی که در ورای ما هستند، پس خداوند نازل فرمود: «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند...»
الدر المنثور، ج6، ص101[3]
حدیث
1) فرازی از خطبه پیامبر اکرم ص در روز غدیر با این جمله شروع میشود که «معاشر الناس لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ» که چون متن آن به عنوان اولین حدیث ذیل آیه 15 (جلسه 1080 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15/) گذشت به همانجا مراجعه کنید.
2) امیرالمومنین ع هنگامی که به اقدام ایشان درخصوص برابرى در تقسیم غنائم اعتراض کردند خطبهای ایراد کردند که به عنوان حدیث 13 ذیل آیه 13 (جلسه 1078 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-2/) تقدیم شد که در فرازی از آن فرمودند: «یَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ أَ تَمُنُّونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ بِإِسْلَامِکُمْ وَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَیْکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». اما حضرت امیر در مقام اتمام حجت با طلحه و زبیر در همان ابتدای پذیرش خلافت نیز بدین آیات استشهاد کردند که احتمال دارد خطبه فوق مربوط به همین حادثه باشد. در هر صورت، در اینجا دو روایت دیگر از این واقعه تقدیم میشود:
الف. روایت مفصلی را شیخ طوسی با سندهای متعدد ذکر کرده که در آن وقایع بلافاصله بعد از پذیرش خلافت توسط امیرالمومنین ع و برخی از خطبهها و گفتگوهای بین حضرت و مخالفانشان در آن موقعیت را گزارش میکند. فراز ابتدایی این گفتگوها قبلا (به عنوان اولین حدیث در جلسه 921 https://yekaye.ir/ale-imran-3-199/) گذشت که در فرازی از آن حضرت تاکید میکند که من بیت المال را بالسویه تقسیم خواهم کرد زیرا معیار برتری در اسلام فقط تقواست و پاداش تقوا هم در آخرت است نه در دنیا:
پس شما ای مردم، بندگان مسلمان خدایید؛ و مال، مال خداست که بین شما به مساوات تقسیم خواهد شد؛ و هیچکس بر دیگری برتریای ندارد مگر به تقوا، و همانا برای تقواپیشگان نزد خداوند بهترین جزا و بهترین ثواب است؛ و خداوند دنیا را جزای تقواپیشگان قرار نداد «و آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است».
در ادامه روایت مذکور، و بعد از اینکه راوی گزارشی از بحثهایی که بین برخی از اصحاب امیرالمومنین ع و مخالفان امیرالمومنین ع درگرفت مطرح کرده[4]، آمده است:
پس عمار و ابوهیثم و رفاعه و ابوایوب و سهل بن حنیف جمع شدند و با مشورت به این نتیجه رسیدند که سراغ امیرالمومنین ع در قنات [= نام وادیای نزدیک مدینه] بروند و ایشان را از مواضع این افراد باخبر سازند. پس سوار شدند و سراغ ایشان رفتند و از جمع شدن آن افراد و شکایتهای آنان و ادعایشان در خصوص ناراحتی در قبال قتل عثمان به ایشان خبر دادند. ابوهیثم گفت: یا امیرالمومنین! در این امر تاملی فرما!
پس حضرت بر استر پیامبر ص سوار و وارد مدینه شد و بر منبر رفت و خداوند را حمد و ثنا گفت و خوبان و فضیلتمداران از اصحاب و مهاجران نزد ایشان گرد آمدند و به حضرت علی ع گفتند: آنان این پیشوا را خوش ندارند و امتیاز طلب میکنند و به خاطر این [مساواتی که برقرار کردی] خشمگیناند.
علی ع فرمود: هیچکس در این مال برتریای ندارد. این کتاب الله است بین ما و شما، و این هم پیامبرتان حضرت محمد ص و سیره او. سپس با صدای بلند فرمودند: ای جماعت انصار! آیا بر من [در نقل دیگری: بر خدا] به خاطر اسلامتان منت میگذارید؟! بلکه خداوند و رسولشاند که بر شما منت دارند، اگر واقعا راستگویید. من ابوالحسن مهترم*.
و از منبر پایین آمد و در گوشهای از مسجد نشست و فرستاد که طلحه و زبیر را نزد وی بخوانند ...
* پینوشت:
عبارت «من ابوالحسن مهترم» را در ترجمه «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ» برگزیدیم. معروف است که حضرت امیر ع وقتی عصبانی میشد و میخواست قاطعیت خود را در کاری نشان دهد از تعبیر «أَنَا أَبُو الْحَسَنِ» استفاده میکرد، و کلمه «قرم» هم به معنای شتر نر درشتاندام است که عرب آن را مجازا برای سرور و مهتر قوم به کار میبرد.
الأمالی (للطوسی)، ص731
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ (قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ، قَالَ:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیُّ أَبُو عَلِیٍّ مِنْ کِتَابِهِ فِی رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ سَبْعِینَ، وَ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى، قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْکَرِیمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِیُّ.
قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ: وَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَلَوِیُّ الْحَسَنِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ النَّعْجَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سُهَیْلٍ بْنُ مَالِکٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ، قَالَ: لَمَّا وَلِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) أَسْرَعَ النَّاسُ إِلَى بَیْعَتِهِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ جَمَاعَةُ النَّاس...
ثُمَّ الْتَفَتَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَ هُوَ یَقُول: ... فَأَنْتُمْ أَیُّهَا النَّاسُ، عِبَادُ اللَّهِ الْمُسْلِمُونَ، وَ الْمَالُ مَالُ اللَّهِ یُقْسَمُ بَیْنَکُمْ بِالسَّوِیَّةِ، وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى، وَ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ اللَّهِ خَیْرُ الْجَزَاءِ وَ أَفْضَلُ الثَّوَابِ، لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ الدُّنْیَا لِلْمُتَّقِینَ جَزَاءً وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ،...
... فَاجْتَمَعَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ وَ رِفَاعَةُ وَ أَبُو أَیُّوبَ وَ سَهْلُ بْنِ حُنَیْفٍ، فَتَشَاوَرُوا أَنْ یَرْکَبُوا إِلَى عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بِالْقَنَاةِ فَیُخْبِرُوهُ بِخَبَرِ الْقَوْمِ، فَرَکِبُوا إِلَیْهِ فَأَخْبَرُوهُ بِاجْتِمَاعِ الْقَوْمِ وَ مَا هُمْ فِیهِ مِنْ إِظْهَارِ الشَّکْوَى وَ التَّعْظِیمِ لِقَتْلِ عُثْمَانَ، وَ قَالَ لَهُ أَبُو الْهَیْثَمِ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، انْظُرْ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
فَرَکِبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ، وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، وَ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْمُهَاجِرِینَ، فَقَالُوا لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): إِنَّهُمْ قَدْ کَرِهُوا الْأُسْوَةَ، وَ طَلَبُوا الْأَثَرَةَ، وَ سَخِطُوا لِذَلِکَ.
فَقَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): لَیْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ فِی هَذَا الْمَالِ، وَ هَذَا کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ، وَ نَبِیِّکُمْ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ سِیرَتِهِ. ثُمَّ صَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، أَ تَمُنُّونَ عَلَیَّ بِإِسْلَامِکُمْ- قَالَ أَحْمَدُ: عَلَى اللَّهِ بِإِسْلَامِکُمْ- بَلْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَیْکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ، أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ.
وَ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ جَلَسَ نَاحِیَةَ الْمَسْجِدِ، وَ بَعَثَ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ فَدَعَاهُمَا ...[5]
ب. روایت دیگر این واقعه در دو کتاب وقعة الجمل و شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید آمده است، بدین بیان:
پس از آن عمار یاسر به نزد ابوهیثم و ابوایوب و سهل بن حنیف و گروهى از مهاجر و انصار آمد و گفت: «آگاه باشید که از این چند نفر خبرهایى چنین و چنان درباره مخالفت و طعن آنها بر امیر المؤمنین علیه السّلام به ما رسیده است». پس همگى برخاستند و نزد امیر المؤمنین علیه السّلام رفتند و گفتند: «اى امیر مؤمنان در کار خود بنگر و با این طایفه قریشیان با شدت برخورد کن [که بیعت تو را شکستهاند و با امر تو مخالفت کردهاند] و پنهانى ما را به رها کردن تو فرا مىخوانند [خداوند تو را به آن چه خشنود است هدایت کند و به طریق بندگیش ارشاد نماید]، این کار آنها به این جهت است که پیشوا را دوست ندارند و امتیازشان را از دست دادهاند، چون میان آنها و عجمان [غیر عربها] به برابرى رفتار کردهاى، ناخشنود شدند و با دشمنت به مشورت نشستند و او را بزرگ شمردند و براى پراکنده ساختن جماعت مسلمانان و جلب توجه گمراهان، به خونخواهى عثمان تظاهر کردند؛ [اینک رأى قاطع و محکمی درباره آنان صادر فرما و ما علیه هر سرکش معاندى همراه تو هستیم»].
امیر المؤمنین علیه السّلام بیرون آمد و به مسجد داخل شد در حالى که لباس یکسرهاى پوشیده و عباى قطرى بر دوش افکنده بود و شمشیرش را به کمر بسته و بر کمانش تکیه داشت و بر منبر رفت و بعد از حمد و ثناى خداى عز و جل و صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
«اى مردم! خداوند را سپاس گزاریم که پروردگار و معبود و ولىّ نعمت ماست، او که نعمتهایش را آشکار و پنهان بر ما ارزانى داشته، که این منتی از جانب اوست بدون آن که سخنى بر زبان رانده و یا توانى برای آن داشته باشیم، تا ببیند ما شکر میگزاریم یا کفران میورزیم. پس هر کس را که شکرش به جا آرد فزونى دهد و آن را که کفران کند عذابش نماید. از میان مردمان کسى نزد خداوند جایگاهش برتر و وسیلهاش نزدیکتر است که فرمان بردارترینشان نسبت به اوامر الهى و داناترین آنها به اطاعت پروردگار و مطیعترین آنان نسبت به سنت پیامبرش محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم باشد و کتاب خدا را بیش از همه زنده نگه مىدارد. هیچ کس نزد ما فضیلتى ندارد مگر به طاعت خدا و رسولش صلّى اللّه علیه و آله و سلم. این کتاب خداست که پیش روى ماست و وصیت و سیره رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلم در میان ماست، و فقط نادانى که با حق عناد مىورزد و راستى را انکار مىکند از آن بى خبر است خداى متعال مىفرماید: «ای مردم! همانا ما شما را از نری و مادهای آفریدیم و شما را نژادها (شعبهها) و قبیلههایی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید مسلماً باکرامتترین شما نزد خداوند باتقواترینتان است.» (حجرات/13). سپس با صداى بلند فریاد برداشت: «ای کسانی که ایمان آوردهاند! از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولى الامرى که از شماست» (نساء/59) «و اگر روى برتابید خداوند کافران را دوست ندارد» (آل عمران/32). سپس فرمود: اى گروه مهاجرین و انصار آیا با اسلام آوردنتان بر خدا [و بر رسول الله ص] منت مىگذارید؟! «بلکه خدا بر شما منت مىگذارد که به ایمان هدایتتان کرد اگر از صادقان باشید». (حجرات/16). سپس فرمود: من ابو الحسن هستم- و فقط وقتى به خشم مىآمد چنین مىگفت- و بدانید این دنیایى که در آرزوى آن هستید و به آن دل بستهاید و من به سبب آن بر شما خشم مىگیرم و خشنود مىشوم، خانه و منزلگاه شما نیست که براى آن آفریده شدهاید، زندگى دنیا شما را نفریبد که از آن بر حذر داشته شدهاید. پس با صبر بر طاعت الهى و گردن نهادن به حکمتهاى خداى- جلّ ثنائه- در پى کامل کردن نعمتهاى خداوندى بر خودتان باشید.
و امّا در این اموال کسى را بر کسى امتیازی نیست در حالی که خداوند تقسیم آن را معین فرموده و این مال خداست و شما بندگان مسلمان خدایید. این کتاب خداست که به آن اعتراف داریم و تسلیم او هستیم و وصیت پیامبر پیش روى ماست پس هر کس به آن راضى نشود به هر جا که خواهد رو کند زیرا بر کسی که به طاعت الهى گردن مىنهد و به احکام خداوند حکم مىکند حرجی نیست».
سپس از منبر پایین آمد و دو رکعت نماز گذارد.
وقعة الجمل، ص68؛ [نبرد جمل، ص63-65]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج7، ص39-40
اخبار الامام علی علیه السّلام بنقض القوم بیعتهم
فجاء عمّار بن یاسر الى ابی الهیثم و ابی ایوب و سهیل بن حنیف و جماعة من المهاجرین و الانصار، و قال: اعلموا ان هؤلاء النفر قد بلغنا عنهم ما هو کذا و کذا من الخلاف و الطعن على أمیر المؤمنین علیه السّلام، فقاموا و أتوا الیه، و قالوا: یا أمیر المؤمنین انظر فی أمرک و عاتب قومک هذا الحیّ من قریش فأنهم قد [نقضوا بیعتهم لک و خالفوا أمرک]، و قد دعونا فی السّرّ الى رفضک، [فهداک اللّه الى مرضاته و أرشدک الى عباده]، و ذلک لانهم کرهوا الاسوة، و فقدوا الأثرة، لما واسیت بینهم و بین الاعاجم، انکروا و استشاروا عدوّک و عظموه، و اظهروا الطلب فی دم عثمان فرقة للجماعة و تألیفا لاهل الضلالة، [فرأیک منهم سدید، و نحن معک على کل باغ عنید].
فخرج علیه السّلام و دخل المسجد مرتدیا بطاق، مؤتزرا ببرد قطری، متقلدا بسیفه، متنکبا على قوسه، فصعد المنبر، و قال بعد ان حمد اللّه عزّ و جلّ و اثنى علیه، و صلى على النبی صلّى اللّه علیه و اله و سلّم: اما بعد، ایها الناس، فإنا نحمد اللّه ربنا و الهنا و ولّینا و ولیّ النعم علینا، الذی اصبحت نعمته علینا ظاهرة، و باطنة امتنانا منه بغیر قول منّا و لا قوة لنشکر ام نکفر، فمن شکر زاده، و من کفر عذّبه، فأفضل النّاس عند اللّه منزلة و اقربهم من اللّه وسیلة اطوعهم لامره و اعلمهم بطاعته و اتبعهم لسنة [نبیه محمد رسوله] صلّى اللّه علیه و آله، و احیاهم لکتابه لیس لأحد عندنا فضل إلا بطاعة اللّه و طاعة رسوله صلّى اللّه علیه و اله و سلّم. هذا کتاب اللّه بین أظهرنا، و عهد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و سلّم و سیرته فینا، لا یجهل ذلک إلا جاهل معاند عن الحق منکر للصدق، قال اللّه تعالى: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ». ثم انّه علیه السّلام صاح بأعلى صوته: [«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا] أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ».
ثم قال: یا معشر المهاجرین و الانصار، أ تمنون على اللّه [و رسوله] باسلامکم «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». ثم قال علیه السّلام: انا ابو الحسن، (و کان لا یقولوها إلا اذا غضب). ثم قال: الا ان هذه الدنیا التی اصبحتم تتمنونها و ترغبون فیها، و اصبحت تغضبکم و ترضیکم لیست بدارکم و لا منزلکم الذی خلقتم له، فلا تغرّنکم [الحیوة الدّنیا] فقد حذرتموها فاستتموا نعم اللّه بالصبر لانفسکم على طاعة اللّه، و الذلّ لحکمه جلّ ثناؤه.
فأما هذا الفیء فلیس لاحد على أحد فیه أثرة و قد فرغ اللّه من قسمته فهو مال اللّه، و انتم عباد اللّه المسلمون، و هذا کتاب اللّه به أقررنا و له اسلمنا، و عهد نبینا بین أظهرنا فمن لم یرض به فلیتول کیف شاء فانّ العامل بطاعة اللّه و الحاکم بحکم اللّه لا وحشة علیه.
ثم انه علیه السّلام نزل عن المنبر و صلّى رکعتین
3) روایت شده است که بعد از ایراد یکی از خطبههای امیرالمومنین ع مردى برخاست و گفت ما را از فتنه خبر ده! آیا آن را از رسول الله (ص) پرسیدى؟
امام فرمود: چون خدا این آیت را فرستاد: «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»، دانستم تا رسول الله (ص) در میان ماست، فتنه نتواند برخاست. پرسیدم! اى رسول خدا، این فتنهاى که خدا تو را از آن خبر داده چیست؟
فرمود: «اى على! امّت من پس از من به زودى دچار فتنه گردند.»
گفتم: اى رسول خدا! روز احد که از مسلمانان گروهى به شهادت رسید، و شهادت نصیب من نگردید، بر من دشوار نمود، گفتى: اى على مژده باد تو را که شهادت به دنبالت خواهد بود. و به من فرمود: «سخن بدین منوال است، شکیبایى تو آن هنگام بر چه حال است؟» گفتم: اى رسول الله نه جاى شکیبایى کردن است، که جاى مژده شنیدن و شکر گزاردن است.
و فرمود: «اى على! پس از من، مردم به مالهاى خود فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منّت نهند. رحمت پروردگار آرزو کنند، در حالی که از سطوت او خود را ایمن میبینند. با شبهههاى دروغ و هوسهای غافلانهاى که در سر دارند حرام خدا را حلال شمارند: مى را نبیذ گویند، رشوه را هدیه خوانند و ربا را معامله دانند و [اینها را این گونه] حلال پندارند».
گفتم: یا رسول الله (ص)، آن زمان جایگاه آن مردم را چه بدانم؟ ارتداد یا فتنه؟
فرمود: فتنه!
نهج البلاغة، خطبه 156 (ترجمه شهیدى، ص156-157)
و قام إلیه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنا عن الفتنة، و هل سألت رسول اللّه- صلى اللّه علیه و آله عنها؟
فقال علیه السلام: إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَ أَظْهُرِنَا. فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِی أَخْبَرَکَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟
فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ أُمَّتِی سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی.
فَقُلْتُ: یَا رَسُولُ اللَّهِ! أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ، فَقُلْتَ لِی: أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِکَ؟ فَقَالَ لِی: إِنَّ ذَلِکَ لَکَذَلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؟ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْرِ.
وَ قَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ یَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ یَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْکَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِیَةِ فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِیذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَیْعِ.
قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَیِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِکَ؟ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ؟
فَقَالَ: بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة.
4) هشام بن سالم میگوید: من و ابن ابی یعفور و جماعتی از شیعیان مدینه قصد رفتن به حج کردیم و در ذی الحلیفه [= محل محرم شدن حاجیانی که از مدینه حرکت میکنند] آب نبود؛ پس در مدینه غسل کردیم و لباس احراممان را پوشیدیم و بر امام صادق ع وارد شدیم؛ فرمود که برای ما روغن [درخت] بان بیاورند و فرمود: این اشکالی ندارد؛ این یک نحوه مسح کردن است. پس با آن خود را چرب کردیم.
دُرُسْت [=راوی روایت] توضیح میدهد: آن عصارهای است که هیچ چیزی در آن نیست [=خالص است].
سپس امام صادق ع فرمود: پیاده میروید؟
گفتیم: بله.
فرمود: خداوند شما را بر پاهایتان میبَرَد و خستگیتان را تسکین میدهد، و چنین کرد و چنین کند. پس هنگامی که خسته شدید هروله بروید! که همانا رسول الله ص بدین امر فرمود. سپس فرمود: وقتی هریک از شما برخاست بلند شدنش با ناز و کرشمه، و برکشیدن خود نباشد که گویی بر خداوند منت میگذارد؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «بگو اسلامتان را بر من منت ننهید؛ بلکه [این] خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر که راستگویید» (حجرات/17).
و فرمود: به احدی از شما درد و رنجی نرسد ویا کوچکترین زخمی بر انگشتش واقع نشود مگر به خاطر گناهی [که مرتکب شده]، و آنچه خدا از آن درمیگذرد بیشتر است؛ سپس این آیه را تلاوت کردند: «و آنچه از مصیبتها به شما رسد به خاطر آن چیزی است که خودتان کسب کردهاید، و از بسیارى نیز درمىگذرد» (شوری/30).
الأصول الستة عشر، ص288
وَ حَدَّثَنِی عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِینَةِ نُرِیدُ الْحَجَّ، قَالَ: وَ لَمْ یَکُنْ بِذِی الْحُلَیْفَةِ مَاءٌ، قَالَ: فَاغْتَسَلْنَا بِالْمَدِینَةِ وَ لَبِسْنَا ثِیَابَ إِحْرَامِنَا وَ دَخَلْنَا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: فَدَعَا لَنَا بِدُهْنِ بَانٍ، ثُمَّ قَالَ: لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ هَذَا الْمَسِیحُ.
قَالَ: فَادَّهَنَّا بِهِ.
قَالَ دُرُسْتُ: هُوَ عِصَارٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌّ.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: تَمْشُونَ؟
قَالَ: قُلْنَا: نَعَمْ.
قَالَ: فَقَالَ: حَمَلَکُمُ اللَّهُ عَلَى أَقْدَامِکُمْ، وَ سَکَّنَ عَلَیْکُمْ عُرُوقَکُمْ، وَ فَعَلَ بِکُمْ وَ فَعَلَ، إِذَا أُعْیِیتُمْ فَانْسِلُوا؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ بِذَلِکَ، قَالَ: ثُمَّ قَالَ: إِذَا أَقَامَ أَحَدُکُمْ فَلَا یَتَمَطَّأَنَ کَأَنَّهُ یَمُنُّ عَلَى اللَّهِ، قَالَ: ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
قَالَ: قَالَ: وَ لَا یَضْرِبُ عَلَى أَحَدِکُمْ عِرْقٌ وَ لَا یَنْکُتُ إِصْبَعَهُ نَکْتَةً إِلَّا بِذَنْبٍ، وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ أَکْثَرُ، قَالَ: ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ».
5) علی بن سوید میگوید: از امام کاظم ع درباره عجب سوال کردم. فرمودند:
فرمودند: عجب درجاتی دارد؛ از جمله اینکه برای بنده کار بدش زینت داده میشود و وی دچار عجب میگردد و چنین حساب میکند که کار خوبی کرده است (اشاره به آیات 103-104 سوره کهف)[6]؛ و از آن جمله اینکه خداوند به پروردگارش ایمان میآورد و بر خداوند عز و جل منت میگذارد در حالی که خداوند در این امر بر او منت داشته است.
الکافی، ج2، ص313؛ معانی الأخبار، ص243
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ.
فَقَالَ: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً؛ وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ.
[1] . وَ قَوْلُهُ «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا» نَزَلَتْ فِی عَثْکَنَ یَوْمَ الْخَنْدَقِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ مَرَّ بِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ هُوَ یَحْفِرُ الْخَنْدَقَ وَ قَدِ ارْتَفَعَ الْغُبَارُ مِنَ الْحَفْرِ فَوَضَعَ کُمَّهُ عَلَى أَنْفِهِ وَ مَرَّ، فَقَالَ عَمَّارٌ: «لَا یَسْتَوِی مَنْ یَبْنِی الْمَسَاجِدَ / فَیُصَلِّی فِیهَا رَاکِعاً وَ سَاجِداً / کَمَنْ یَمُرُّ بِالْغُبَارِ حَائِداً / یُعْرِضُ عَنْهُ جَاحِداً مُعَانِداً»، فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عَثْکَنُ فَقَالَ: یَا ابْنَ السَّوْدَاءِ إِیَّایَ تَعْنِی، ثُمَّ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ: لَمْ نَدْخُلْ مَعَکَ لِتُسَبَّ أَعْرَاضُنَا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَدْ أَقَلْتُکَ إِسْلَامَکَ فَاذْهَبْ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» أَیْ لَسْتُمْ صَادِقِین.
[2] . أخرج ابن المنذر و الطبرانی و ابن مردویه بسند حسن عن عبد الله بن أبى أوفى ان أناسا من العرب قالوا یا رسول الله أسلمنا و لم نقاتلک کما قاتلک بنو فلان فانزل الله یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا الآیة
و أخرج النسائی و البزار و ابن مردویه عن ابن عباس قال جاءت بنو أسد إلى رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلّم فقالوا یا رسول الله أسلمنا و قاتلک العرب و لم نقاتلک فنزلت هذه الآیة یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا
و أخرج سعید بن منصور و عبد بن حمید و ابن المنذر و ابن مردویه و ابن جریر عن سعید بن جبیر قال أتى قوم من الاعراب من بنى أسد إلى النبی صلى الله علیه و [آله و] سلّم فقالوا جئناک و لم نقاتلک فانزل الله یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا
و أخرج ابن أبىحاتم و ابن مردویه عن الحسن قال لما فتحت مکة جاء ناس فقالوا یا رسول الله انا قد أسلمنا و لم نقاتلک کما قاتلک بنو فلان فانزل الله یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا.
[3] . و أخرج ابن سعد عن محمد بن کعب القرظی قال قدم عشرة رهط من بنى أسد على رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلّم فی أول سنة تسع و فیهم حضرمی بن عامر و ضرار بن الأزور و وابصة بن معبد و قتادة بن القائف و سلمة بن حبیش و نقادة بن عبد الله بن خلف و طلیحة بن خویلد و رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلّم فی المسجد مع أصحابه فسلموا و قال متکلمهم: یا رسول الله انا شهدنا ان الله وحده لا شریک له و انک عبده و رسوله و جئناک یا رسول الله و لم تبعث إلینا بعثا و نحن لمن وراءنا سلم. فانزل الله یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا الآیة.
[4] . برای مطالعه فراز ابتدایی همراه با ترجمه به https://yekaye.ir/ale-imran-3-199/#_ftnref7 مراجعه کنید. ادامه متن آنجا تا پیش از جملاتی که در متن آمده چنین است: