1087) سوره عبس (80) آیه 2 أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى
21 ذیالحجه 1444
ترجمه
[از این] که آن نابینا پیش او آمد.
اختلاف قرائت
أَن ...
در اغلب قراءات این جمله با حرف «أنْ» (فقط یک همزه) آمده است؛ که برخی آن را به معنای «إذ» (هنگامی که آن نابینا سراغش آمد) و برخی آن و متعلقاتش را مفعول له دانستهاند (به خاطر اینکه آن نابینا سراغش آمد)؛
اما در برخی قراءات اربعه عشر (حسن) و برخی قراءات غیرمشهور (زید بن علی و أبوعمران جونی و عیسى) قبل از آن همزه استفهام آمده است، و برای جداشدن این دو همزه بین آنها الف فصل آمده است به صورت «أآن»؛
البته بر اساس قرائت أبی بن کعب و أبوالمتوکل و روایتی از قراءات حسن و أبوعمران و عیسى، این دو همزه در هم ادغام شده و به صورت «آن» قرائت شده است؛
البته در روایتی دیگر از قرائت حسن و عیسی به صورت «آأْن» هم آمده است؛
و در قراءت ابن مسعود و ابن سمیفع، فقط همزه استفهام به اولش اضافه شده است و دو همزه پشت هم آمده است به صورت «أأن». که در همه این موارد، باید جمله را به صورت استفهام انکاری خواند و معنای آیه این میشود: «آیا به خاطر اینکه نابینایی سراغش آمد، [او اخم کرد و رویگردان شد]؟»
معجم القراءات ج 10، ص301-302[1]؛ مجمع البیان، ج10، ص662[2]؛ المغنی فی القراءات، ص1889[3]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص53[4]
جَاءَهُ[5]
الْأَعْمَى[6]
نکات ادبی
الْأَعْمی
قبلا بیان شد که ماده «عمی» در اصل در مورد پوشاندن و از معرض دید مخفی کردن به کار میرود، چنانکه به ابر بسیار انبوه «عَمَاء» و به تکهای از آن «عَمَاءة» گفته میشود. معنای بسیار رایج و پرکاربرد این کلمه «فقدان بینایی» است، و بقدری این معنا شیوع دارد که برخی گفتهاند اصل این ماده درباره عدم بینایی است، اعم از عدم بینایی چشم (بَصَر) ویا عدم بینایی دل (بصیرة).
دو کلمه «عَمی» و «أَعْمى» به معنای کور و نابینا، و مفرد است (أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى؛ عبس/2) ؛ و جمعِ مکسر آن به صورت «عُمْی» (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ؛ بقره/18) و «عُمْیَان» (لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً؛ فرقان/73) میباشد؛ و جمع سالم آن به صورت «عمون» و «عمین» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ؛أعراف/64).
البته کلمه «عَمى» به عنوان مصدر (به معنای «کوری و نابینایی») هم به کار میرود (ْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى، فصلت/17؛ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى، فصلت/44).
چنانکه اشاره شد «عمی» هم برای فقدان «بَصَر» (چشم ظاهر) به کار میرود و هم برای فقدان «بصیرة» (چشم باطن، چشم دل)؛ و برخی خواستهاند شبیه تفاوت بین «بصر» و «بصیرة» را در مورد ماده «عمی» نیز بیابند (به صورت «عَمْی» و «أَعْمَى» و ...) اما به نظر میرسد این ماده در هر دو مورد به کار میرود و مانند «بصر» و «بصیرة» نیست که صرفاً از روی لفظ آن بتوان معنا را تفکیک کرد؛ مثلا در آیه «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (حج/46) فعل «عمی» ابتدا در مورد چشم و سپس در مورد دل به کار رفته؛ و یا در آیه «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» (إسراء/72) میتوان دید که کلمه «أعمی» ابتدا در مورد کورباطنی، و سپس درباره کوری ظاهری به کار رفته است.
تعبیر «عَمِیَ علیه» به معنای آن است که امر بر شخص مشتبه شد چنانکه گویی در قبال آن امر، او نابیناست (فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ، ص/66؛ وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ، هود/28)؛ و برخی این را به همان معنای اصلی «پوشیده و ملتبس شدن» امر بر شخص برگرداندهاند.
جلسه 719 https://yekaye.ir/al-fater-35-19/
شأن نزول
همه مفسران اتفاق نظر دارند که این فرد نابینایی که آیه در موردش نازل شد ابن أم مکتوم بوده است که برای سوالی خدمت پیامبر ص مشرف شده بود. توضیحات تفصیلی بیشتر درباره شأن نزول این آیات ذیل آیه 1 بیان شد.[7]
حدیث
1) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
بلال و ابن ام مکتوم برای پیامبر ص [و در زمان حیات ایشان] اذان میگفتند؛ ابن ام مکتوم که نابینا بود شب [= برای نمازهای مغرب و عشاء] اذان میداد؛ و بلال هنگام طلوع فجر.
الکافی، ج4، ص98[8]
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع ...[9] قَالَ:
وَ کَانَ بِلَالٌ یُؤَذِّنُ لِلنَّبِیِّ ص وَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ کَانَ أَعْمَى یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ وَ یُؤَذِّنُ بِلَالٌ حِینَ یَطْلُعُ الْفَجْرُ ...[10]
ب. از امام صادق ع روایت شده است:
اینکه شخص نابینا اذان بدهد، در صورتی که محکمکاری میکند [یعنی واقعا بر اساس زمانی که معلوم است اذان میدهد] هیچ اشکالی ندارد؛ ابن ام مکتوم نابینا بود و برای رسول الله ص اذان میداد.
دعائم الإسلام، ج1، ص147
وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ:
لَا بَأْسَ بِأَذَانِ الْأَعْمَى إِذَا سُدِّدَ وَ قَدْ کَانَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ أَعْمَى یُؤَذِّنُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص.
2) الف. روایت شده است که یکبار ابن ام مکتوم [درب خانه پیامبر ص را زد و] از پیامبر اجازه ورود خواست و عایشه و حفصه نزد پیامبر ص بودند. پیامبر ص به آن دو فرمود: بلند شوید و داخل اتاق بروید.
آن دو گفتند: او نابیناست.
فرمود: اگر او شما دو نفر را نمیبیند شما که او را میبینید.
الکافی، ج5، ص534
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ[11] قَالَ:
اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا: قُومَا فَادْخُلَا الْبَیْتَ.
فَقَالَتَا: إِنَّهُ أَعْمَى.
فَقَالَ: إِنْ لَمْ یَرَکُمَا فَإِنَّکُمَا تَرَیَانِه.
ب. شبیه این واقعه در منابع شیعه و سنی در خصوص ام سلمه نیز روایت شده است که در جلسه 542 حدیث 3 گذشت: http://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/
ج. از امام صادق ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است:
یکبار فاطمه دختر رسول الله ص نزد ایشان بود و نابینایی برای ورود به منزل اجازه خواست؛ و حضرت زهرا در پس پرده رفت.
پیامبر ص فرمود: چرا در پس پرده رفتی، او که تو را نمیبیند؟
فرمود: یا رسول الله ص! اگر او مرا نمیبیند من که او را میبینم؛ و او بو را متوجه میشود [ظاهرا کنایه از اینکه متوجه حضور من در اینجا میشود].
پیامبر ص فرمود: شهادت میدهم که تو را پاره تن من هستی.
الجعفریات (الأشعثیات)، ص95
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ:
أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص اسْتَأْذَنَ عَلَیْهَا أَعْمَى فَحَجَبَتْهُ. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ص: لِمَ حَجَبْتِهِ وَ هُوَ لَا یَرَاکِ؟
فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ لَمْ یرانی [یَرَنِی] فَأَنَا أَرَاهُ وَ هُوَ یَشَمُّ الرِّیحَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی.
توضیح:
بسیاری از متاخران این روایات را از جنس توصیه به رعایت پوشش زن دانستهاند؛ گویی توصیه شده است که زن حتی در مقابل نابینا حجاب بر سر کند؛ اما قبلا هم ذیل آیه 53 سوره احزاب (تدبر 4 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/) و هم مستقلا (https://www.souzanchi.ir/a-mistake-in-understanding-an-hadith-related-to-hijab/ به تفصیل توضیح داده شد که به نظر میرسد عدم دقت در تفاوت کاربرد کلمه «حجاب» در قرآن و روایات با ادبیات عمومی متاخر موجب این سوءبرداشت شده است. کلمه حجاب در قرآن و روایات به معنای پرده است، نه پوشش زن؛ و در سوره احزاب خداوند درباره زنان پیامبر ص میفرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ: و هنگامی که از زنان او متاعی میخواهید از پشت پرده درخواستتان از آنها را مطرح کنید که این برای پاک ماندن دلهای شما و دلهای آنها بهتر است». در واقع، یکی از دستورات اختصاصی پیامبر ص که در اواخر عمر ایشان نازل شد این است که ارتباط مردم با زنان پیامبر ص باید از پشت پرده باشد. این آیه به خاطر وجود کلمه «حجاب» از همان صدر اسلام، به «آیه حجاب» معروف شده است؛ و حجاب در این آیه قطعا به معنای پرده، دیوار، و هر چیزی است که فاصلهای بین دو کس یا دو چیز بیندازد؛ و با «حجاب» در ادبیات امروز، که به معنای پوشش خاصی است که رعایتش بر زنان واجب است، متفاوت میباشد. در ادبیات دینی، غالبا به جای «حجاب»ی که ما امروز به کار میبریم از کلمه «ستر: پوشش» استفاده میشود و وقتی در ادبیات امروزی میگوییم آیه حجاب، منظورمان آیاتی است مانند: «قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ ... لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ ...: به زنان با ایمان بگو ... زینتهایشان را جز آنچه ظاهر است، آشکار نسازند و با روسریهایشان گریبان را نیز بپوشانند و ...» (نور/31) یا «قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِن ...: به همسرانت و دخترانت و زنان مومنین بگو چادرهایشان را به خویش نزدیک کنند ...» (احزاب/59).
با این توضیح معلوم میشود که روایات فوق میگویند هنگام ورود شخص نابینا پیامبر ص به زنان خود دستور میدهند که در این مورد هم در پشت پرده قرار بگیرند، نه اینکه چادر بر سر کنند؛ و بر پردهنشینی زنان پیامبر ص و عدم اختلاط آنان با مردان بیگانه اصرار دارد؛ زیرا برخلاف پوشش واجب زن، که هدفش مانع شدن از مشاهده مردان است و اگر مردی نابینا باشد دیگر ضرورتی ندارد، این آیه محدودیت ارتباط را در دو طرف برقرار میکند؛ چنانکه در پایان آیه هم صرفاً نمیفرماید: «این حکم برای نلغزیدن دلهای مردان» بهتر است؛ بلکه میفرماید هم برای دلهای مردان است و هم برای دلهای شما زنان پیامبر ص.
به نظر میرسد این حکم، بیش از اینکه از جنس حکم پوشش ضروری برای زنان باشد، یک نوع حرمت خاص قرار دادن برای زنان پیامبر ص، در عین محدود کردن نقشآفرینی اجتماعی آنان است، که در جریان جنگ جمل، اهمیت این حکم و مضرات تخطی از آن بر همگان آشکار شد؛ و این پاک ماندن قلوب طرفین، بیشتر ناظر به پاک ماندن از سوءاستفاده سیاسی است، تا سوءاستفاده شهوانی.
البته اصل اینکه زن حتی در مقابل نامحرم - حتی اگر نابینا باشد - حریم را رعایت کند به لحاظ ذوق و سلیقه دینی، چیز بدی نیست؛ ولی بحث این است که مقصود از این روایات چه بوده است. حضرت زهرا س هم، چهبسا از باب اینکه به خاطر کلمه «نساءکم» در آیه مباهله (آل عمران/61)، مصداق «نساء النبی» قلمداد میشده، بر چنین اقدامی تاکید ورزیده است؛ و لذا برخلاف واقعههای نقل شده در خصوص زنان پیامبر ص، خود حضرت زهرا س بدین کار اقدام کرد نه اینکه پیامبر ص به او دستور بدهد؛ به علاوه این را مطرح فرمود که او از بوی من حضورم را متوجه میشود، که همین تعبیر نشان میدهد که مساله، پشت پرده رفتن و فاصله را حفظ کردن بوده، وگرنه صرف رعایت پوشش سر که مانع استشمام بو نمیشود.
تدبر
1) «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»
با توجه به اینکه این آیه اشاره به یک واقعه معین (درباره ابن ام مکتوم) دارد، درباره اینکه چرا اسم وی را نیاورد و به وصف وی (نابینا بودنش) اشاره کرد، اغلب مفسران چنین توضیح دادهاند که این آیه در مقام نکوهش کسی است که فردی را بخاطر نابینا بودنش جدی نمیگیرد و مورد بیاعتنایی قرار دهد.
اما سوالی که اینجا پیش میآید این است که اگر چنین است چرا کلمه «أعمی» را به صورت معرفه آورد و نفرمود: «أَنْ جاءَهُ أَعْمىً: از اینکه نابینایی نزد او آمد»؟
الف. برخی «إن» را نه به معنای مفعول له، بلکه به معنای «إذ: هنگامی که» دانستهاند (مثلا: ابن خالویه، به نقل از التبیان فى تفسیر القرآن، ج10، ص268[12]). اگر چنین باشد چون به جای اسم، از وصف استفاده کرده، همین دلالت مورد نظر (نکوهش کسی که فردی را بخاطر نابینا بودنش جدی نمیگیرد) دارد؛ و چون در مقام گزارش یک واقعه است طبیعی است که الف و لام معرفه بیاید. به تعبیر دیگر، اشکال فوق تنها در صورتی وارد است که «إن» را در کارکرد مفعول له ببینیم. (بر اساس قرائتهایی که حرف استفهام انکاری در ابتدای جمله آمده نیز اشکال فوق مطابق با همین بیان، مرتفع میگردد).
ب. چهبسا میخواهد نشان دهد که این نابینا یک فرد خاص و محترمی بوده که نادیده گرفتن او و اخم کردن بر او مایه مذمت است؛ نه هر نابینایی.
ج. ...
2) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى؛ أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»
[مذمتی که در این آیه درباره برخوردی که رخ داده مطرح شده، نشان میدهد] نقص عضو نشانه نقص شخصیّت نیست (تفسیر نور، ج10، ص384).
3) «عَبَسَ وَ تَوَلَّى؛ أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»
انتقاد به خاطر چهره درهم کشیدن و عبوس کردن در برابر نابینایى که براى او خنده و ترشرویى فرقى ندارد، نشان دهنده حساسیت اسلام در برخورد با طبقه محروم است (تفسیر نور، ج10، ص383).
[1] . قراءة الجمهور «أنْ» بهمزة واحدة ، أی : لأن جاء...، وقیل هو بمعنى: إذ ، وقیل : هو مفعول من أجله.
وقرأ زید بن علی والحسن وأبو عمران الجونی وعیسى «أآن» بهمزة ومدة بعدها. قال الشهاب: «قراءة زید وغیره بهمزتین بینهما ألف للفصل بینهما، وذکر هذا الزمخشری.
. وقرأ ابن مسعود وابن السمیفع «أأن» بهمزتین.
قال أبو حیان: «والهمزة فی هاتین القراءتین للاستفهام، وفیهما یقف على «تولّى» ، والمعنى: ألِأَن جاءه کان کذا وکذا»، وأخذ هذا عن الزمخشری
.وقرأ الحسن وعیسى «آأْن» بمدة ثم همزة وتخریجها کالقراءتین السابقتین.
وقرأ أبی بن کعب وأبو المتوکل وأبو عمران وعیسى والحسن «آن» بالمد. وقال ابن عطیة: «... بمدة تقریر وتوقیف والوقف على هذه القراءة على تولّى، وهذه قراءة عیسى».
[2] . و فی الشواذ قراءة الحسن «آن جاءه». الحجة: و من قرأ «آن جاءه» بلفظ الاستفهام فتقدیره ألِأَن جاءه الأعمى و کان ذلک منه فعلق أن یفعل بمحذوف دل علیه «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» و أما على القراءة المشهورة فإن جاءه فی موضع نصب بتولی لأنه الفعل الأقرب منه فکأنه قال تولى لمجیء الأعمى و هو مفعول به.
[3] . قراءة المعروفة «أَنْ جاءَهُ» بهمزة مقصورة علی الخبر؛ الحسن و عیسی بن عمر: بهمزة ممدودة علی الاستفهام؛ وقرئ بهمزتین مقصورتین.
[4] . أن جاءه منصوب بتولى أو بعبس على اختلاف المذهبین فی إعمال الأقرب أو الأبعد و معناه عبس، لأن جاءه الأعمى، و أعرض لذلک، و قرئ أآن جاءه بهمزتین، و بألف بینهما وقف على عَبَسَ وَ تَوَلَّى ثم ابتدأ على معنى الآن جاءه الأعمى، و المراد منه الإنکار علیه.
[5] . أمال الألف حمزة وابن ذکوان. وإذا وقف حمزة فله وجهان فی الهمز: 1 - التسهیل مع المد والقصر. 2 - إبدال الهمزة ألفاً مع المد والقصر. وتقدمت الإمالة والوقف مراراً ، وانظر الآیة / 87 من سورة البقرة والآیة / 43 من سورة النساء. (معجم القراءات ج 10، ص302)
[6] . الإمالة فیه کالإمالة فی «تولَّى» فی الآیة السابقة، وکذلک رؤوس الآیات مما یأتی (معجم القراءات ج 10، ص302).
[7]. این نقل مجاهد که در الدر المنثور، ج6، ص315 آمده است را میتوان به نحوی در اینجا اضافه کرد:
و أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر عن مجاهد فی قوله أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى قال رجل من بنى فهر اسمه عبد الله بن أم مکتوم أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى عتبة بن ربیعة و أمیة بن خلف
[8] . در همان صفحه این روایت هم قابل توجه است؛ هرچند متن آن عجیب به نظر میرسد زیرا ابتدایش میگوید ابن ام مکتوم اذان صبح میداد ولی پیامبر ص تصحیح میکند که وی اذانهای شب را میدهد؛ و اگر اذان عشاء هم باشد فاصله زمانیاش تا وقت سحری خوردن خیلی زیاد است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَذَّنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ لِصَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ مَرَّ رَجُلٌ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَتَسَحَّرُ فَدَعَاهُ أَنْ یَأْکُلَ مَعَهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ لِلْفَجْرِ فَقَالَ إِنَّ هَذَا ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ هُوَ یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ فَإِذَا أَذَّنَ بِلَالٌ فَعِنْدَ ذَلِکَ فَأَمْسِکْ.
[9] . عَنِ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ فَقَالَ بَیَاضُ النَّهَارِ مِنْ سَوَادِ اللَّیْلِ
[10] . فَقَالَ النَّبِیُّ ص إِذَا سَمِعْتُمْ صَوْتَ بِلَالٍ فَدَعُوا الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ.
[11] . أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ همان احمد بن محمد بن خالد برقی (راوی معروف شیعه در قرن سوم و از اصحاب امام جواد و امام هادی ع) است. مرحوم مجلسی در مرآة العقول (ج20، ص373) به خاطر اینکه نام معصومی که برقی از وی روایت کرده نیامده، آن را مرسل خوانده است؛ اما پدرش در روضة المتقین (ج8، ص357) از این حدیث با عبارت «و فی الصحیح عن البرقی» یاد کرده است و مرحوم فیض که تقریبا معاصر وی بوده نیز در وافی (ج22، ص816) آن را از امام صادق ع میداند و مطلب را این طور روایت کرده است: «العدة، عن البرقی، عن أبی عبد اللَّه ع». یک احتمال هست که در نسخهای از کافی که نزد این بزرگان بوده عبارت «عَنْ أَحْمَد بن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ» به صورت «عَنْ أَحْمَد عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ» بوده است که در ناسخان بعدی (از جمله نسخهای که دست ما و مرحوم مجلسی رسیده) کلمه «عن» به صورت «بن» ثبت شده باشد.
[12] . و قوله «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» معناه عبس لأن جاءه الأعمى، و قال ابن خالویه: تقدیره إذ جاءه الأعمى، و الأعمى المراد به عبد اللَّه بن أم مکتوم فی قول ابنعباس و مجاهد و قتادة و الضحاک و ابن زید؛ و قال الفراء: کانت أم مکتوم أم أبیه. و قال غیره: کانت أمه. و قال ابن خالویه أبوه یکنى أبا السرج.