سفارش تبلیغ
صبا ویژن

733) سوره فاطر (35) آیه 33 جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

733) سوره فاطر (35) آیه 33

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ

ترجمه

بهشت‌هایی عدن [جاودان] که در آن داخل می‌شوند، در حالی که در آنجا با بازوبندهایی از طلا و با مروارید زیور می‌یابند، و لباسشان در آنجا پرنیان است.

نکات ادبی

«عَدْنٍ»

قبلا بیان شد که ماده «عدن» در اصل به معنای «اقامت» (در جایی قرار و آرام گرفتن) و ثبات است و «مَعْدِن‏» را از این جهت معدن گویند که محل استقرار جواهر و سنگ‌های قیمتی است.

جلسه 612 http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها ...»

به لحاظ نحوی، این عبارت را می‌توان خبر برای مبتدای محذوف گرفت که تفسیر «فضل بزرگ» در آیه قبل است (یعنی: آن فضلی بزرگ است، و آن عبارت است از بهشتهای جاودانی که ...) و می‌تواند بدل برای «الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» باشد (یعنی آن فضل بزرگ است، بهشتهایی جاودان است که ...) (مجمع البیان، ج‏8، ص637 و 639)

«أَساوِرَ»

قبلا بیان شد که این کلمه جمع‌الجمع است؛ یعنی این کلمه، جمع «إسوار» یا «أسوره» است، که این خود، جمعِ «سِوار» یا «سُوار» است؛ و اگرچه ماده «سور» در زبان عربی وجود دارد (و در جلسه76 درباره آن توضیح داده شد، http://yekaye.ir/al-hadeed-057-13/ )؛ اما کلمه «سوار» را «معرب» (برگرفته از کلمه فارسیِ «دستوار» [= دستبند زینتی، النگو]) دانسته‌اند.

جلسه 612 http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

حَریرٌ

در بحث از آیه 21 همین سوره اشاره شد که ماده «حرر» در معانی متعددی به کار رفته است. برخی کوشیده‌اند اینها را به دو معنای نهایی برگردانند: یکی حرارت و گرما در مقابل برودت و سرما؛ و دوم حُر و آزاد و بری از عیب و نقص بودن در برابر بردگی و بنده بودن. و برخی هم بر این باورند که معنای اصلی این ماده همان حرارت است، و حُر به معنای کسی است که متصف به حرارت و حرکت و عمل و فعالیت می‌شود و این در جایی است که شخص اختیاردار خویش و آزاد باشد.

از این ماده کلمه «حریر» (به معنای پارچه‌ای بسیار لطیف و نازک) در قرآن کریم به کار رفته است (لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ؛ حج/23 و فاطر/33) که گفته‌اند هر پارچه‌ای که از ابریشم و پرنیان درست شده باشد «حریر» گویند، و برخی با توجه به اینکه این کلمه به عنوان لباس بهشتیان مطرح شده (و نیز: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً؛ انسان/12) گفته‌اند که وجه تسمیه‌اش بدین جهت است که در این ماده اشاره‌ای است به حرکت و فعالیت مطلوب و تحولاتی که انسان بدانها مایل است؛

اما چه‌بسا احتمال قویتر این است که این کلمه از زبان دیگری وارد زبان عربی شده باشد و ربطی به ماده «حرر» در دو معنای فوق نداشته باشد.

جلسه 721 http://yekaye.ir/al-fater-35-21/

اختلاف قرائت[1]


عموما عبارت «یدخلونها» را به صورت فعل ثلاثی مجرد معلوم (یَدْخُلُونَها: در آن داخل می‌شوند) قرائت کرده‌اند اما در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) به صورت فعل ثلاثی مزید مجهول (یُدْخَلُونَها» در آن داخلشان می‌کنند) قرائت شده است که شبیه عبارت «یُحَلَّوْنَ» می‌شود. (مجمع البیان، ج‏8، ص637[2]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص33[3])

حدیث[4] 

1) به روایت امام باقر ع یکبار از رسول الله درباره بهشت و بهشتیان سوال می‌شود و رسول الله ص به تفصیل توضیحاتی می‌دهند. در فرازی از این روایت آمده است:

هنگامی که مومن به منزل‌هایی که در بهشت برایش مهیا شده وارد می‌شود و بر سرش تاج پادشاهی و کرامت می‌نهند، لباس‌هایی مزین به طلا و نقره و مروارید بر تنش می‌کنند و یاقوت‌های سرخ به ردیف در تاجش قرار دارد و انواعی از حریر‌های مختلف که با انواعی از بافت‌های زرین و سیمین و مروارید و یاقوت سرخ مزین شده بر تن می‌کند و این است سخن خداوند عز و جل که « در آن با دستبندهایی از طلا آراسته ‌شوند و لباس‌هایشان در آنجا از حریر است» (حج/23)

الکافی، ج‏8، ص97؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص247

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَدَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» ...

إِذَا أُدْخِلَ الْمُؤْمِنُ إِلَى مَنَازِلِهِ فِی الْجَنَّةِ وَ وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْمُلْکِ وَ الْکَرَامَةِ أُلْبِسَ حُلَلَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْیَاقُوتِ وَ الدُّرِّ الْمَنْظُومِ فِی الْإِکْلِیلِ‏  تَحْتَ التَّاجِ قَالَ وَ أُلْبِسَ سَبْعِینَ حُلَّةَ حَرِیرٍ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ ضُرُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ‏ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»[5]...


2) رازی می‌گوید: امام باقر ع به من فرمود: کسانی که پیرامون شما هستند درباره این سخن خداوند متعال چه می‌گویند که می‌فرماید « سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشتاز در خوبی‌ها بود به اذن خدا؛ آن است که همان تفضل بزرگ است. بهشتهای جاودانی که در آن داخل می‌شوند»؟

گفتم: می گویند این درباره اهل قبله [کل مسلمانان] نازل شده است.

فرمودند: همه‌شان؟

گفتم: همه‌شان!

فرمودند: پس لازم می‌آید که همه آنان مورد مغفرت قرار گرفته باشند؟!

گفتم: یا ابن رسول الله! پس در مورد چه کسی نازل شده است؟

فرمودند: درباره ما.

گفتم: پس شیعیانتان چطور؟

فرمود: برای هر کس از آنان که تقواپیشه کند و اصلاح کند بهشت است؛ به واسطه ماست که خداوند گناهانشان را می‌بخشد و به واسطه ماست که بدهکارهای‌هایشان ادا می‌شود؛ و ما «باب حِطّه» آنان هستیم همانند باب حطه بنی‌اسرائیل (دروازه‌ای که برای قبولی توبه‌شان باید سجده‌کنان از آن وارد می‌شدند و در سوره بقره آیه 58 و سوره اعراف آیه 161 بدان اشاره شده است)

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏3، ص472

الرازی، قال: قال أبو جعفر محمد بن علی علیه السلام: ما یقول من قبلکم فی هذه الآیة: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها» قال: قلت: یقولون: نزلت فی أهل القبلة. قال: کلّهم؟ قلت: کلّهم. قال: فینبغی أن یکونوا قد غفر لهم کلّهم. قلت: یا ابن رسول اللّه فیمن نزلت؟ قال: فینا. قلت: فما لشیعتکم؟ قال: لمن اتقى و أصلح منهم الجنة، بنا یغفر اللّه ذنوبهم و بنا یقضی دیونهم، و نحن باب حطتهم کحطة بنی اسرائیل.


3) جابر بن یزید جعفی می گوید: از امام باقر ع درباره این سخن خداوند سوال کردم که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشتاز در خوبی‌ها به اذن خدا» (فاطر/32)؟

فرمود: ظالم از ما کسی است که حق امام را نمی‌شناسد؛ و میانه‌رو کسی است که حق امام را می‌شناسد؛ و پیشتاز در خوبی‌ها به اذن خدا، همان امام است؛ «باغهای جاودانی که بدان داخل می‌شوند» یعنی پیشتاز و میانه‌رو.

معانی الأخبار، ص105

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السُّکَّرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ‏» فَقَالَ الظَّالِمُ مِنَّا مَنْ لَا یَعْرِفُ حَقَّ الْإِمَامِ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِحَقِّ الْإِمَامِ وَ السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ هُوَ الْإِمَامُ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یَعْنِی السَّابِقَ وَ الْمُقْتَصِدَ.


4) ابواسحاق سبیعی می‌گوید: به حج رفته بودم که امام باقر ع را ملاقات کردم. از او درباره این آیه پرسیدم که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32)؟

فرمود: قوم تو - یعنی اهل کوفه - در این باره چه می‌گویند؟

گفتم: می‌گویند این در وصف آنان است.

فرمود: پس اگر از اهل بهشت هستند، دیگر از چه چیزی می‌ترسند؟

گفتم: فدایتان شوم؛ شما چه می‌فرمایید؟

فرمود: ابواسحاق! این خاص ماست؛ اما «پیشتاز در خوبی‌ها» علی ع است و حسن و حسین و هر امامی از ما؛ و «میانه‌رو» آن است که روزها روزه می‌گیرد و شبها برای عبادت بیدار است؛ و «ظالم به خویش» در او همان چیزی است که در مردم هست و البته مورد مغفرت قرار می گیرد.

ای ابواسحاق! ؛ به واسطه ماست که خداوند گردنتان را [از یوغ گناهان] می‌رهاند و به واسطه ماست که خداوند گناهانتان را می‌آمرزد؛ و به ما آغاز می‌شود و به ما پایان می‌یابد و ما کهف شماییم همانند کهف اصحاب کهف؛ و ما کشتیِ شماییم همانند کشتیِ نوح؛ و ما «باب حِطّه» شما هستیم همانند باب حطه بنی‌اسرائیل (دروازه‌ای که برای قبولی توبه‌شان باید سجده‌کنان از آن وارد می‌شدند و در سوره بقره آیه 58 و سوره اعراف آیه 161 بدان اشاره شده است)

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص471

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَزِیدَ الْفَرَّاءِ عَنْ غَالِبٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ:

خَرَجْتُ حَاجّاً فَلَقِیتُ مُحَمَّدَ بْنُ عَلِیٍّ ع فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ‏ عِبادِنا» فَقَالَ مَا یَقُولُ فِیهَا قَوْمُکَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ یَعْنِی أَهْلَ الْکُوفَةِ قَالَ قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّهَا لَهُمْ قَالَ فَمَا یُخَوِّفُهُمْ إِذَا کَانُوا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ أَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ هِیَ لَنَا خَاصَّةً یَا أَبَا إِسْحَاقَ أَمَّا السَّابِقُونَ‏ بِالْخَیْرَاتِ فَعَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْإِمَامُ مِنَّا ع وَ الْمُقْتَصِدُ فَصَائِمٌ بِالنَّهَارِ وَ قَائِمٌ بِاللَّیْلِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ فَفِیهِ مَا فِی النَّاسِ وَ هُوَ مَغْفُورٌ لَهُ یَا أَبَا إِسْحَاقَ بِنَا یَفُکُّ اللَّهُ رِقَابَکُمْ وَ یُحِلُّ اللَّهُ وَثَاقَ الذُّلِّ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ وَ بِنَا یَغْفِرُ اللَّهُ ذُنُوبَکُمْ وَ بِنَا یَفْتَحُ وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ نَحْنُ کَهْفُکُمْ کَکَهْفِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ نَحْنُ سَفِینَتُکُمْ کَسَفِینَةِ نُوحٍ وَ نَحْنُ بَابُ حِطَّتِکُمْ کَبَابِ حِطَّةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ.

تدبر

1) «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها»

در آیه قبل از برگزیدگانی سخن گفت و سپس سه دسته را نام برد. اکنون از ورود عده‌ای در بهشت سخن می‌گوید. مقصود از اینان که در بهشت وارد شدند کدامند؟

الف. فقط پیشتازان در خوبی‌ها؛ تا بقیه را در مقام خوف نگهدارد. (الکشاف، ج3، ص613)

ب. فقط پیشتازان در خوبی‌ها و میانه‌روها. (حدیث3)

ج. هر سه گروه. (احادیث2 و 4، و بسیاری از احادیث جلسه قبل، و نظر بسیاری از صحابه و تابعین، به نقل از البحر المحیط، ج‏9، ص34[6])

توضیح

متناسب با معانی مختلفی که برای هریک از سه گروه فوق در جلسه قبل (تدبر6) گذشت، هر یک از گزینه‌های فوق می‌تواند مورد نظر بودده باشد. در بهشتی بودن پیشتازان در خوبی‌ها که تردیدی نیست. اما مثلا اگر میانه‌رو به معنای کسانی باشد که عمل خوب و بدشان مساوی است، آنگاه ممکن است وعده قطعی بهشت بدانها داده نشده باشد و گزینه الف مد نظر باشد. یا اگر مقصود از این سه گروه، سه گروه مذکور در سوره واقعه باشد، آنگاه گزینه ب می‌تواند مد نظر باشد (یعنی فقط سابقون و اصحاب یمین بهشتی‌اند، نه اصحاب شمال). بر اساس روایاتی هم که ظالم به خویش را گناهکارانی که فقط مرتکب گناهان صغیره شده‌اند ویا کسانی‌اند که مورد شفاعت قرار می‌گیرند و ... معرفی کرده‌اند، گزینه ج (که هر سه بهشتی باشند) می‌تواند مد نظر قرار گیرد.


2) «... یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ ...»

چنانکه در «نکات ترجمه» بیان شد: «أَساوِرَ» جمع‌الجمع است؛ یعنی این کلمه، جمع «أسوره» است، که این خود، جمعِ «سِوار» یا «سُوار» است. در قرآن کریم جمعا 5 بار به کار رفته که چهار مورد آن به صورت «أَساوِر» است و همگی درباره بهشت؛ و تنها یکبار آن به صورت «أسوره» است و آن هم درباره انتظار کافران در بهره‌مندی در دنیا. (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب: چرا این شخصی که می‌گوید پیامبر است دستبند‌هایی از طلا ندارد؟ زخرف/53)

شاید بتوان نتیجه گرفت که دنیاپرستی بقدری افق دید انسان‌ها را کوچک می‌کند که وقتی دنیامداران می‌خواهند ثروت فراوان را مطرح کنند تعبیر «أسورة من ذهب» را مطرح می‌کنند؛ اما آنچه به ازای این در بهشت به هر یک از بهشتیان داده می‌شود «أساور» و جمع «أسورة» است؛

و البته این گونه امور،

غیر از آن است که هرچه دلشان بخواهد و بیش از آن برایشان مهیاست (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ؛ ق/35)؛

غیر از پاداش‌هایی است که به مخیله کسی خطور نمی‌کند (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ؛ سجده/17)؛

غیر از  بهره‌مندی از رضایت خداست که  از هر چیزی بالاتر است (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر؛ توبه/72).[7]


3) «لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در بهشت هم انسان لباس دارد.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

اگر توجه کنیم که بهشت عرصه خلوص است و از هیچ رنج و مزاحمتی خبری نیست،

معلوم می‌شود که لباس برای انسان، یک امر زاید که صرفا برای حفظ او از گرما و سرما ویا جلوگیری از تعرض دیگران و ... باشد، نیست.

قبلا درباره اینکه لباس انسان از بهشت شروع شد و از این رو چه اندازه در انسان بودن انسان مهم است توضیحاتی ارائه شد در:

جلسه 246 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/

جلسه 247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/

اکنون می افزاییم اینکه افق لباس برای انسان نه تنها در مبدا، بلکه در معاد و ختم انسان نیز در کار است، تاکیدی دیگر بر آن مدعاست.


4) «لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در بهشت آنچه انسان می‌پوشد جنسش از حریر است؛ یعنی ابریشم خالص، لطیف‌ترین و زیباترین جنس لباس که انسان در دنیا می‌شناسد؛ شاید می‌خواهد بفرماید: در بهشت، حتی آنچه ظاهر انسان را دربرمی‌گیرد جذاب‌ترین امور است، چه رسد به آنچه دل وی را دربرمی گیرد.


5) «یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ ... لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

پاداش محرومیّت موقت، کامیابى دائمى است:

اگر طلا و ابریشم، در چند روز دنیا بر مردان حرام شد، در بهشت، از آن بهره‏‌مند مى‏شوند. (تفسیر نور، ج‏9، ص502)

 

 


[1] . در این آیه چند اختلاف قرائت دیگر هم بود:

الف. جناتُ / جناتَ / جنت، که چون اغلب اختلافات در قرائات غیرمشهور بود نیاوردیم:

جَنَّاتُ، قرأة الجمهور جمعا بالرفع، و یکون ذلک إخبارا بمقدار أولئک المصطفین. و قال الزمخشری، و ابن عطیة: جَنَّاتُ بدل من الْفَضْلُ. قال الزمخشری: فإن قلت: فکیف جعلت جَنَّاتُ عَدْنٍ بدلا من الْفَضْلُ الْکَبِیرُ الذی هو السبق بالخیرات المشار إلیه بذلک؟ قلت: لما کان السبب فی نیل الثواب نزل منزلة المسبب کأنه هو الثواب، فأبدلت عنه جنات عدن.انتهى.

و یدل على أنه مبتدأ قراءة الجحدری و هارون، عن عاصم. جناتَ، منصوبا على الاشتغال، أی یدخلون جنات عدن یدخلونها.

و قرأ رزین، و حبیش، و الزهری: جَنَّةُ على الأفراد. (البحر المحیط، ج‏9، ص33)

ب. یُحَلَّوْنَ / یَحْلَوْنَ؛ که چون این دومی غیرمشهور بود در متن نیاوردیم

و قرأ الجمهور: یُحَلَّوْنَ بضم الیاء و فتح الحاء و شد اللام، مبنیا للمفعول.

و قرى‏ء: بفتح الیاء و سکون الحاء و تخفیف اللام. (البحر المحیط، ج‏9، ص34)

ج. در تلفظ «لُؤْلُؤاً»، که چون ظاهرا در معنا اثری نداشت در متن نیاوردیم:

قرأ أهل المدینة و عاصم «وَ لُؤْلُؤاً» [فی سورة الحج] بالنصب و فی سورة فاطر مثله و الباقون بالجر فی الموضعین إلا یعقوب فإنه قرأ هاهنا (حج/23) بالنصب و فی فاطر بالجر و ترک أبو جعفر و أبو بکر و شجاع الهمزة الأولى منه فی جمیع القرآن (مجمع البیان، ج‏7، ص123)

و قرأ عاصم و نافع و الحسن و الجحدری و الأعرج و أبو جعفر و عیسى بن عمر و سلام و یعقوب وَ لُؤْلُؤاً هنا و فی فاطر بالنصب و حمله أبو الفتح على إضمار فعل و قدره الزمخشری و یؤتون لُؤْلُؤاً و من جعل مِنْ فی مِنْ أَساوِرَ زائدة جاز أن یعطف وَ لُؤْلُؤاً على موضع أَساوِرَ و قیل یعطف على موضع مِنْ أَساوِرَ لأنه یقدر و یُحَلَّوْنَ حلیا مِنْ أَساوِرَ.

و قرأ باقی السبعة و الحسن أیضا و طلحة و ابن وثاب و الأعمش. و أهل مکة و لؤلؤٍ بالخفض عطفا على أَساوِرَ أو على ذَهَبٍ لأن السوار یکون من ذهب و لؤلؤ، یجمع بعضه إلى بعض.

قال الجحدری: الألف ثابتة بعد الواو فی الإمام. و قال الأصمعی: لیس فیها ألف،

و روى یحیى عن أبی بکر همز الأخیر و إبدال الأولى [=لولؤ].

و روى المعلى بن منصور عنه ضد ذلک [لؤلو].

و قرأ الفیاض: «و لولیا» قلب الهمزتین واوا صارت الثانیة واوا قبلها ضمة، عمل فیها ما عمل فی أدل من قلب الواو یاء و الضمة قبلها کسرة.

و قرأ ابن عباس «و لیلیا» أبدل الهمزتین واوین ثم قلبهما یاءین اتبع الأولى للثانیة.

 و قرأ طلحة «و لولٍ» مجرورا عطفا على ما عطف علیه المهموز (البحر المحیط، ج‏9، ص34)

[2] . قرأ أبو عمرو یُدخَلونها بضم الیاء على ما لم یسم فاعله لیشاکل قوله «یُحَلَّوْنَ» و الباقون بفتح الیاء لأنهم إذا أدخلوا فقد دخلوا و قد ذکرنا اختلافهم فی «لُؤْلُؤاً» فی سورة الحج

[3] . و قرأ أبو عمرو: یُدخَلونها مبنیا للمفعول، و رویت عن ابن کثیر و الجمهور مبنیا للفاعل.

[4] . در ادامه حدیث 4 جلسه قبل توضیحاتی درباره بقیه آیه آمده است که چون هضم آن برای برخی سنگین است در متن نیاوردم:

یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها» یَعْنِی آلَ مُحَمَّدٍ یَدْخُلُونَ قُصُورَ جَنَّاتِ کُلِّ قَصْرٍ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ وَاحِدَةٍ لَیْسَ فِیهَا صَدْعٌ وَ لَا وَصْلٌ لَوِ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْإِسْلَامِ فِیهَا مَا کَانَ ذَلِکَ الْقَصْرُ إِلَّا سَعَةً لَهُمْ لَهُ الْقِبَابُ مِنَ الزَّبَرْجَدِ کُلُّ قُبَّةٍ لَهَا مِصْرَاعَانِ‏ الْمِصْرَاعُ طُولُهُ اثْنَا عَشَرَ مِیلًا یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» قَالَ: وَ الْحُزْنُ مَا أَصَابَهُمْ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْخَوْفِ وَ الشِدَّةِ.

[5] . متن کاملتری از این حدیث در جلسه 612 حدیث2 گذشت: http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

[6] . و الظاهر أن الضمیر المرفوع فی یدخلونها عائدا على الأصناف الثلاثة، و هو قول عبد اللّه بن مسعود، و عمر بن الخطاب، و عثمان بن عفان، و أبی الدرداء، و عقبة بن عامر، و أبی سعید، و عائشة، و محمد بن الحنیفة، و جعفر الصادق، و أبی إسحاق السبیعی، و کعب الأحبار.

[7] . این نکته در جلسه 612، تدبر2 نیز گذشت http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/

 


ادامه جلسه 732) سوره فاطر (35) آیه 32

 

حدیث

 

6) ابراهیم قمی از پدرش روایت کرده که خدمت امام کاظم ع عرض کردم: فدایت شوم: بفرمایید آیا پیامبر اکرم ص از همه پیامبران ارث برد؟

فرمود: از حضرت آدم تا وقتی که به خودش ختم شد. خداوند هیچ پیامبری را برنیانگیخت مگر اینکه حضرت محمد ص از او اعلم بود.

گفتم: همانا عیسی بن مریم به اذن خدا مرده زنده می‌کرد!

فرمود: درست است.

گفتم: و سلیمان بن داود سخن پرندگان را می‌فهمید! آیا رسول الله ص توانایی این امور را داشته است؟

فرمود: همانا سلیمان بن داود وقتی که هدهد را نیافت و در مورد او شک کرد گفت «مرا چه می‌شود که هدهد را نمی‌بینم، یا از غایبان است» و بر او عصبانی شد و گفت «حتما او را بشدت عذاب خواهم کرد یا او را ذبح می کنم مگر اینکه دلیل کاملا آشکاری بیاورد» و علت عصبانی‌شدن این بود که هدهد بود که او را به آب راهنمایی می‌کرد؛ و او پرنده ای بود که به او چیزی داده بودند که به سلیمان نداده بودند؛ در حالی که باد و مورچه و جن و انس شیاطین سرکش مطیع او بودند ولی این گونه نبود که آب را زیر آسمان ببیند و آن پرنده به وی نشان می‌داد؛ ولی خداوند تبارک و تعالی در کتابش می‌فرماید «و اگر قرآنى بود که کوه‏ها بدان سیر داده مى‏شد یا زمین بدان شکافته مى‏گردید یا با مردگان بدان سخن گفته مى‏شد؛ بلکه امر یکسره از آن خداست» (رعد/31) و ما این قرآن را به ارث برده‌ایم؛ پس در آن است آنچه بدان کوهها شکافته می‌گردد و سرزمین‌ها بدان پیموده می‌شود و مردگان بدان زنده می‌شوند و ما آب زیر آسمان را هم می‌شناسیم و همانا در کتاب خداوند آیاتی است که از آن امری اراده نشده است تا اینکه خداوند بدان اذن دهد به علاوه آنچه که در آن اذن خدا هست؛ پس خداوند هر آنچه را که برای گذشتگان نوشت، در ام‌الکتاب قرار داد که همانا خداوند در کتابش می فرماید «و هیچ پنهانى در آسمان و زمین نیست، مگر اینکه در کتابى روشن [درج‏] است» (نمل/75) سپس فرمود «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32) پس ما آن کسانی هستیم که خداوند ما را گلچین کرد و این چیزی را که در آن تبیان و توضیح هر چیزی است به ما به میراث داد.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص47-48 و ص115؛ الکافی، ج‏1، ص226[1]

 رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ أَخِیهِ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ النَّبِیِّ ص وَرِثَ مِنَ النَّبِیِّینَ کُلِّهِمْ.

قَالَ لِی نَعَمْ.

قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ‏ إِلَى نَفْسِهِ.

قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا وَ کَانَ مُحَمَّدٌ ص أَعْلَمَ مِنْهُ.

قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ کَانَ یُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ!

قَالَ صَدَقْتَ.

قُلْتُ وَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ کَانَ یَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ هَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ؟

قَالَ فَقَالَ إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِینَ فَقَدَهُ وَ شَکَّ فِی أَمْرِهِ فَقَالَ‏ «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ‏» وَ غَضِبَ عَلَیْهِ فَقَالَ‏ «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ»‏ وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَیْهِ لِأَنَّهُ کَانَ یَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَیْرٌ فَقَدْ أُعْطِیَ مَا لَمْ یُعْطَ سُلَیْمَانُ وَ قَدْ کَانَتِ الرِّیحُ وَ النَّمْلُ وَ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ الشَّیَاطِینُ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِینَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ یَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ فَکَانَ الطَّیْرُ یَعْرِفُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ‏ «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» وَ قَدْ وَرِثْنَا هَذَا الْقُرْآنَ فَفِیهِ مَا یُقَطَّعُ بِهِ الْجِبَالُ وَ یُقَطَّعُ الْمَدَائِنُ‏ بِهِ وَ یُحْیَا بِهِ الْمَوْتَى وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَآیَاتٍ مَا یُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَى أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ‏ بِهِ مَعَ مَا فِیهِ‏ إِذْنُ اللَّهِ فَمَا کَتَبَهُ لِلْمَاضِینَ جَعَلَهُ اللَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ‏ «ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏» ثُمَّ قَالَ‏ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» فَنَحْنُ الَّذِینَ اصْطَفَانَا اللَّهُ فَوَرَّثَنَا هَذَا الَّذِی فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

و شبیه این مضمون از امام باقر ع هم روایت شده است (تفسیر فرات الکوفی، ص145)[2]

 

7) ابوالدرداء روایت می‌کند شنیدم که رسول الله ص درباره این آیه می‌فرمود: اما آنکه پیشتاز است، بدون حسابرسی وارد بهشت می‌شود؛ و اما در مورد «میانه‌رو» «حسابرسی آسانی انجام می‌شود» (انشقاق/8) و اما ظالم در حق خویش پس مدتی در آن جایگاه محبوس می گردد سپس وارد بهشت می‌شود و اینان از کسانی‌اند که می‌گویند «حمد خدایی را که ناراحتی را از ما دور کرد» (فاطر/34)

مجمع البیان، ج‏8، ص638

عن أبی الدرداء قال سمعت رسول الله ص یقول فی الآیة:

أما السابق فیدخل الجنة بغیر حساب و أما المقتصد فیحاسب حسابا یسیرا و أما الظالم لنفسه فیحبس فی المقام ثم یدخل الجنة فهم الذین قالوا «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ»

 

8) روایتی از امام صادق ع روایت شده است که به فهم این آیه کمک می کند. چون متن روایت بسیار طولانی است، صرفا فرازهایی از آن در ادامه تقدیم می‌شود:

حضرت موسی ع به یوشع بن نون وصیت کرد؛ و یوشع به فرزندان هارون، نه به فرزند خودش و نه به فرزند موسی؛ همانا اختیار از آنِ خداست، هرکس را از هرکس بخواهد همان انتخاب می‌شود؛ و موسی ع یوشع را به مسیح بشضارت داد؛ پس هنگامی که خداوند عز و جل مسیح را برانگیخت، مسیح بدانان فرمود: همانا بعد از من پیامبری می‌آید به نام احمد، از سلاله اسماعیل ع، او به تصدیق من و تصدیق شما می‌آید و عذر من و غذر شما را تمام می‌کند؛ و این [سنت] بعد از او در میان حواریون در «مستحفظین» (= پاسداران) ادامه یافت و همانا خداوند آنان را مستحفظین نامید زیرا آنان از اسم اکبر پاسداری کردند و آن همان کتابی است که بواسطه آن علم هر آنچه همراه با پیامبران بود دانسته شود که خداوند متعال می‌فرماید «و همانا رسولانی فرستادیم ... و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم» (حدید/25) و کتاب همان اسم اکبر است ...

[سپس حضرت مراحلی که پیامبر بتدریج در جامعه سپری کرد و اقداماتی که در معرفی امیرالمومنین ع به عنوان جانشین خویش انجام داد را برمی‌شمرند تا بدینجا می‌رسند که]

سپس فرمود « و حق ذی‌القربی [خویشاوندان] را بده» (اسراء/26) و حق او، وصیتی بود که برایش قرار داده شده بود و نیز اسم اکبر بود و میراث علم و نشانه‌های علم نبوت؛ پس فرمود «بگو از شما پاداشی نمی‌خواهم مگر مودت و دوستی با خویشانم» (شوری/23)

[در ادامه برخی دیگر از آیاتی که در مورد حضرت علی ع نازل شده بود را برمی‌شمرند تا به داستان حجة‌الوداع و غدیر خم می‌رسند و وقایع را شرح می‌دهند تا بدینجا که]

سپس جبرئیل نزدش آمد و گفت: [خداوند می‌فرماید] ای محمد! تو نبوتت را انجام دادی و روزگارت را به پایان رساندی، پس اسم اکبر و میراث علم و نشانه‌های نبوت را نزد علی ع بگذار که من زمین را رها نکردم مگر اینکه در آن عالمی بود که به وسیله او [نحوه] اطاعت از من شناخته می‌شود و به وسیله او ولایت من را می‌شناسند؛ و حجتی است ر کسانی که در فاصله آمدن این پیامبر تا پیامبر بعدی به دنیا می‌آیند؛

پس به او اسم اکبر و میراث علم و نشانه‌های نبوت را وصیت کرد و نیز به او هزار کلمه و هزار باب وصیت کرد که از هر کلمه و از هر بابی هزار کلمه و هزار باب گشوده می‌شود.

الکافی، ج‏1، ص293-296

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ وَ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الدَّیْلَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْصَى مُوسَى ع إِلَى یُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى یُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى وَلَدِ هَارُونَ وَ لَمْ یُوصِ إِلَى وَلَدِهِ وَ لَا إِلَى وَلَدِ مُوسَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَهُ الْخِیَرَةُ یَخْتَارُ مَنْ یَشَاءُ مِمَّنْ یَشَاءُ وَ بَشَّرَ مُوسَى وَ یُوشَعُ بِالْمَسِیحِ ع فَلَمَّا أَنْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَسِیحَ ع قَالَ الْمَسِیحُ لَهُمْ إِنَّهُ سَوْفَ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی نَبِیٌّ اسْمُهُ أَحْمَدُ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ ع یَجِی‏ءُ بِتَصْدِیقِی وَ تَصْدِیقِکُمْ وَ عُذْرِی وَ عُذْرِکُمْ وَ جَرَتْ مِنْ بَعْدِهِ فِی الْحَوَارِیِّینَ فِی الْمُسْتَحْفَظِینَ وَ إِنَّمَا سَمَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى الْمُسْتَحْفَظِینَ لِأَنَّهُمُ اسْتُحْفِظُوا الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ هُوَ الْکِتَابُ الَّذِی یُعْلَمُ بِهِ عِلْمُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ الَّذِی کَانَ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ ص یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‏ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا ... وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ‏» الْکِتَابُ الِاسْمُ الْأَکْبَرُ ...[3]

ثُمَّ قَالَ‏ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏» فَکَانَ عَلِیٌّ ع وَ کَانَ حَقُّهُ الْوَصِیَّةَ الَّتِی جُعِلَتْ لَهُ وَ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ فَقَالَ‏ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»‏ ...[4]

ثُمَّ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدْ قَضَیْتَ نُبُوَّتَکَ وَ اسْتَکْمَلْتَ أَیَّامَکَ فَاجْعَلِ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ عِنْدَ عَلِیٍّ ع فَإِنِّی لَمْ أَتْرُکِ الْأَرْضَ إِلَّا وَ لِیَ فِیهَا عَالِمٌ تُعْرَفُ بِهِ طَاعَتِی وَ تُعْرَفُ بِهِ وَلَایَتِی وَ یَکُونُ حُجَّةً لِمَنْ یُولَدُ بَیْنَ قَبْضِ النَّبِیِّ إِلَى خُرُوجِ النَّبِیِّ الْآخَرِ قَالَ فَأَوْصَى إِلَیْهِ بِالاسْمِ الْأَکْبَرِ وَ مِیرَاثِ الْعِلْمِ وَ آثَارِ عِلْمِ النُّبُوَّةِ وَ أَوْصَى إِلَیْهِ بِأَلْفِ کَلِمَةٍ وَ أَلْفِ‏ بَابٍ‏ یَفْتَحُ کُلُّ کَلِمَةٍ وَ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ کَلِمَةٍ وَ أَلْفَ‏ بَابٍ‏.

مضمونی بسیار شببیه به این حدیث از امام باقر ع با سندی متفاوت در تفسیر فرات الکوفی، ص398[5] آمده است. ضمنا این مضمون که پیامبر ص پیش از شهادتشان برای حضرت علی ع هزار باب علم گشودند که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می‌شود با اسناد متفاوت در کتب شیعه و سنی آمده است تا حدی که می‌توان درباره‌اش ادعای تواتر کرد.[6]

 

9) روایت شده که شخصی خدمت امام باقر ع عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان. به واسطه چه چیزی شما بر سایر فرزندان پدرتان برتری داده شدید؟

فرمودند: به چهار چیز.

پرسید: آنها چیستند؟

فرمودند: طهارتی از جانب خداوند داریم؛ و این همان است که فرمود «جز این نیست که خداوند مى‏خواهد از شما اهل بیت هر گونه پلیدى را بزداید و شما را به همه ابعاد طهارت پاکیزه گرداند» (احزاب/33)

و ولادتی از جانب پیامبر ص داریم؛

و وراثتی از کتاب خدا داریم؛ و این همان است که فرمود «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32)

و انفال هم صرفاً از آن ماست؛ هیچکس آن را ادعا نکند مگر دروغگو باشد؛ و هیچکس ما را از آن منع نکند مگر ظالم باشد؛ و رسول الله ص فرمود: هیچ شخصی سرپرستی امتی را عهده دار نشود در حالی که در میان آنان داناتر از او باشد مگر اینکه کار آنان دائما رو به انحطاط گذارد تا اینکه بدانچه رها کرده‌اند برگردند.

المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص600

حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ:: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) فَقَالَ: بِأَبِی وَ أُمِّی أَنْتُمْ، بِمَ فُضِّلْتُمْ عَلَى غَیْرِکُمْ مِنْ بَنِی أَبِیکُمْ؟ قَالَ: بِأَرْبَعٍ، قَالَ: وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: لَنَا مِنَ اللَّهِ الطَّهَارَةُ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ [تَعَالَى‏]: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَ لَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ الْوِلَادَةُ، وَ لَنَا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ الْوِرَاثَةُ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»، وَ لَنَا الْأَنْفَالُ خَاصَّةً لَا یَدَّعِی فِیهَا إِلَّا کَذَّابٌ وَ لَا یَمْنَعُنَاهَا إِلَّا ظَالِمٌ، وَ قَدْ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهَا یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى یَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَکُوا.

 

10) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا عالمان وارثان پیامبران‌اند؛ و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دینار به ارث نگذاشتند؛ بلکه آنان احادیثی از احادیثشان را به ارث گذاشتند؛ پس هرکس از آن چیزی گرفت، بهره‌ وافری از آن گرفته است؛ پس بنگرید که این علمتان را از چه کسی می‌گیرید؛ که همانا در میان ما اهل بیت همواره در هر نسلی افراد عدالت‌پیشه‌ای وجود دارند که تحریف اهل غلوّ و جعلیات‌ باطل‌پیشگان و تاویل ناروای جاهلان را برملا می‌سازند و کنار می‌زنند.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص10؛ الکافی، ج‏1، ص32؛ الإختصاص، ص4[7]

حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ وَ سِنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَیْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ.

 

تدبر

 

6) «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»

مقصود از این سه گروه «ظالم به خویش ، میانه‌رو و پیشتاز در خوبی‌ها» به ترتیب چیست؟

الف. کسی از ما که حق امام ع را [به رسمیت] نمی‌شناسد، کسی که حق امام ع را می‌شناسد، و خود امام. (حدیث1 و2؛ و نیز مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ب. کسی از ما که هم عمل صالح دارد و هم عمل بد؛ فرد متعبد و کوشا در دین؛ ائمه اطهار علیهم‌السلام (امام باقر ع، نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص639)[8]

توضیحی درباره دو دیدگاه الف و ب

در روایات فوق، مقسم را «کسانی از «ما» که اینچنین باشند» دانسته و تاکید کرده نهایتا همگی اینها بهشتی‌اند؛ و درباره اینکه «ما» چه کسانی‌اند، ظاهر برخی از روایات، اولاد حضرت زهرا س است؛ یعنی هرکسی که در زمره فرزندان پیامبر ص به حساب آید، یعنی جمیع سادات؛ و و ظاهر برخی از روایات «شیعیان» است، یا صریحا (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص110)[9] ویا از این جهت که هرکس از اهل بیت پیروی کند در زمره آنان درمی‌آید. (الأصول الستة عشر، ص164)[10]

در هر صورت، بهشتی شدن دسته اول (ظالم لنفسه)، با این فرض است که در برزخ ویا در مواقف قیامت ویا با شفاعت، بتدریچ پاک می‌شوند و نهایتا شایسته ورود در بهشت می‌گردند؛ البته بویژه در مورد دیدگاه الف، با توجه به اینکه یقین داریم که گناهان برخی از فرزندان و نوادگان ائمه اطهار ع بسیار عظیم بوده، چرا که گاه در مقابل اهل بیت ع ادعای امامت و مهدویت کردند (مانند برخی از نوادگان امام حسن ع در زمان امام صادق ع، ویا جعفر کذاب، برادر امام حسن عسکری ع) و یا در به شهادت رساندن ائمه ع نقش جدی داشته‌اند (مانند محمد بن اسماعیل، برادرزاده امام کاظم ع، که حکایتش در جلسه 711، تدبر7 گذشت) چنین معنایی بسیار بعید به نظر می‌رسد و بدین جهت در برخی روایات، چنین افرادی را از مصداق این آیه خارج دانسته اند (حدیث2.ب).[11]

ضمنا این مطلب که مصداق «پیشتاز در خوبی‌ها» ائمه اطهار ع هستند در روایات بسیار زیادی آمده است. (فقط 15 روایت با سندهای مختلف در بصائر الدرجات، ج‏1، ص44-47)[12]

ج. کسی که به دور نفس خویش می‌چرخد و طواف می‌کند، کسی که به دور قلب خویش می‌چرخد؛ و کسی که به دور پروردگار خویش می چرخد (امام صادق ع، معانی الأخبار، ص104)[13]

د. کسی که ظاهرش بهتر از باطنش است؛ کسی که ظاهر و باطنش برابر است؛ و کسی که باطنش بهتر از ظاهرش است. (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ه. کسی که با انجام گناهان صغیره در حق خویش ظلم کرده، کسی که با انجام واجبات در حد متوسطی قرار گرفته؛ و کسی که با پیشتازی در خوبی‌ها به درجات عالی رسیده است (جعفر بن حرب، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638) یا به تعبیر دیگر، چون همه اینها برگزیده‌اند و میراث‌بر قرآن معرفی شده‌اند، پس همگی دست کم مسلمان و اهل قرآن‌اند، لکن برخی از آنان به هر حال گناهانی مرتکب شده و ظالم به خویش است، و برخی در میانه راه و برخی پیشتاز در خوبی‌ها که بدین سبب، امام دیگران می‌شود. (المیزان، ج17، ص46)

و. همان سه قسمی که در سوره واقعه مطرح شد که «وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً ...» (واقعه/7-10)، یعنی: اصحاب شمال؛ اصحاب یمین؛ السابقون. (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ز. گروه اول، منافقان‌اند و دو گروه بعدی از بقیه مردم (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ح. ...[14]

 

7) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»

ممکن است کسانی باشند که واقعا معارف کتب آسمانی را درک کرده باشند، با این حال به خود ظلم کنند و همه اینها به جای اینکه عامل سعادتشان شود وبال گردانشان گردد. شبیه بلعم باعورا که در موردش فرمود:‌ «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ: و بر آنها بخوان سرگذشت کسى را که آیات خود را به او دادیم، اما او از آنها تهى گشت، پس شیطان او را دنبال کرد و او عاقبت از گمراهان گردید» (اعراف/175)

 

8) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»

اینکه در این آیه، «بإذن الله» قید برای چه عبارتی باشد، می‌توان چند احتمال داد؛ که در هر احتمال نیز چند معنا ممکن است (و یادآوری می‌شود که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در معنا چه‌بسا همه اینها مستقلاً مد نظر بوده باشد)

الف. قید «سابق بالخیرات»، یعنی اینان به اذن خداوند بود که به مقامی رسیدند که پیشتاز در خیرات باشند. آنگاه:

الف.1. در مقابل «ظالم لنفسه» است و می‌خواهد توجه دهد که ظلم، از سوى خود انسان است، ولى توفیق سبقت در خوبى‏ها، به اذن خداست. (تفسیر نور، ج‏9، ص501) یعنی مضمونی شبیه «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک‏: آنچه از خوبی به تو می‌رسد از خداست و آنچه از بدی به تو می‌رسد از خودت است» (نساء/79)

الف.2. چه‌بسا اشاره باشد به مقام «مُخلَصین: خالص‌شدگان» که فراتر از مقام «مُخلِصین: خالص‌کنندگان» است (مخلِص، هنوز اخلاصش به عمل و تلاش خودش منسوب است؛ اما مخلَص، مقامی است که دیگر ورای مقام پاداش مبتنی بر عمل است، یعنی دیگر خدا او را خالص کرده است و گویی دیگر در برابر مشیت خداوند، هیچ‌کاره است).

ب. قید برای هر سه گروه؛ یعنی هرکسی هر کاری می‌کند: خوب یا بد، از مشیت خداوند خارج نیست و همه امور به اذن خدا رقم می‌خورد؛ و از این جهت شبیه باشد به مضمون آیه «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه‏: اگر خوبی‌ای به آنها برسد می گویند این از نزد خداست؛ و اگر بدی‌ای به آنان برسد می‌گویند این از نزد توست؛ بگو همگی از نزد خداست» (نساء/78)

ج. قید برای «اصطفینا»؛ که در این صورت، تاکیدی است بر گلچین کردن خداوند، و آنگاه:

ج.1. اینکه «پیشتازان در خوبی‌ها» را به نحو خاص برگزیدیم و آنان را امام دیگران قرار دادیم، تنها به اذن و مشیت خداوند بوده است. (المیزان، ج17، ص46)

ج.2. اینکه انتخاب کل این بندگان برای میراث‌برِ کتاب بودن، صرفاً ناشی از مشیت خداوند بوده و هیچکس دیگری در آن نقشی نداشته است.

ج. 3. ...

د. قید برای «اورثنا»؛ که در این صورت نیز، تاکیدی است بر ارث دادن کتاب از جانب خداوند، و اینکه این اقدام که کتاب آسمانی را به ارث برسانیم (یعنی مثلا اینکه نبوت و ارسال کتاب جدید را ختم کنیم و ادامه کار را با وصایت انجام دهیم) ناشی از مشیت خاص خداوند بوده است.

 

9) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ»

این گونه نیست که هرکس از معارف دین به طور صحیح بهره‌مند شود، حتماً به آن عمل کند و آدم خوبی شود.

معارف دین ظرفیت‌های انسان را چنان گسترش می‌دهد که:

برخی می‌توانند با تکیه بر آن از همگان در خوبی‌ها پیشی بگیرند؛

اما برخی همچنان، علی‌رغم برخورداری از اینها همانند دیگرانی که از این معارف برخوردار نیستند حالت بینابین دارند (مثل اغلب مردم عادی، نه خیلی خوب می‌شوند و نه خیلی بد)؛

و برخی هم با وجود این معارف، در حق خویش ظلم می‌کنند و به جای حسن استفاده از این معارف، از آنها سوءاستفاده می کنند و به جای اینکه این معارف عامل ارتقای آنان شود، وبال گردنشان می‌شود.

و نکته مهم این است که آن کسانی که هم معارف دین را فرامی‌گیرند، و هم پیشتاز در خوبی‌ها می‌شوند، مورد تفضل خاص الهی قرار گرفته‌اند:

به قول سعدی:

چو آید به کوشیدنت خیر پیش                  به توفیق حق دان نه از سعی خویش[15]

https://ganjoor.net/saadi/boostan/bab8/sh1/

 

10) «ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ»

همه چیز صرفا با تلاش ما به دست نمی‌آید. برخی چیزها تنها و تنها ناشی از فضل و عنایت خداست.

 

موارد زیر را چون حالت تخصصی پیدا کرده بود در کانال نگذاشتم

11) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»

مقصود از «کتاب» چیست؟

الف. قرآن (نظر اغلب مفسران)

ب. تورات (ابومسلم، به نقل از مجمع البیان، ج‏8، ص638)

ج. مطلق کتابهای آسمانی (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج‏8، ص638) یعنی هر کتاب آسمانی‌ای که به پیامبری وحی کردیم، بعدش چنین وضعیتی پیش آمد که وارثان این کتاب سه دسته شدند.

نکته تفسیری

برخی مفسران بعد از ذکر این اقوال، قول اول را ترجیح داده‌اند؛

اگر ناچار از پذیرش یک قول و رد اقوال دیگر باشیم، حق با ایشان است؛ و به ویژه تعبیر «اوحینا «الیک» من الکتاب» موید این ترجیح است؛ در حالی که با توجه به قاعده امکان اسفاده از یک لفظ در چند معنا، به نظر می‌رسد که نیازی به چنین ترجیحی نیست و همه این معانی مستقلا می‌تواند مد نظر بوده باشد. (مجمع البیان، ج‏8، ص638؛ المیزان، )

 

12) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ...»

چرا بعد از اینکه از دادن کتاب به عده‌ای از برگزیدگان سخن گفت، «ف» تفریع آورد و فرمود «پس، از آنان عده‌ای چنین‌اند و عده‌ای چنان‌اند ...»

الف. این موید آن است که برگزیدگان را تنها عده‌ای از «عبادنا» به حساب آوریم و مقسم را «عبادنا» بشمریم؛ یعنی می‌خواهد بفرماید علت اینکه ما برخی از بندگانمان را برگزیدیم و به آنان کتاب را به ارث دادیم این بود که بندگان ما سه قسم‌اند و تنها یک قسم لیاقت به ارث بردن کتاب را دارد. (المیزان، ج17، ص46)

ب. می‌تواند با همان معنای اینکه «من» تبیینیه باشد و همه «عبادنا» برگزیدگان باشند و مقسم هم «برگزیدگان» باشند، نیز جمع شود بدین بیان که ارث دادن کتاب، امری بود که نسبت به کل این عباد انجام شود؛ اما تنها برخی از اینان از ارث داده شده درست استفاده کردند و حق آن را ادا کردند؛ همان گونه که در آیات دیگر از ارث بردن کتاب توسط بنی‌اسرائیل، و سپس ظلم پاره‌ای از آنان در این میراث سخن گفته است: «وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ» (غافر/54) «وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ» (شوری/14) (المیزان، ج17، ص46)

ج. ...

 

13) «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ»

چرا ترتیب این سه را از بدتر به خوبتر قرار داد؟

الف. این یک رویه است که گاه وضعیت را از وضعیت پست‌تر به وضعیت برتر برمی‌شمرند و نظایر آن در قرآن باز هم آمده است، مانند «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ» (فاطر/13) یا «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ» (ملک/2) ویا «فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» (تغابن/2) (به نقل از مجمع البیان، ج‏8، ص639)

ب. ظالم را مقدم ذکر کرد تا از رحمت خدا مایوس نباشد و فرد پیشتاز را در آخر ذکر کرد تا دچار عجبو غرور نشود (به نقل از مجمع البیان، ج‏8، ص639)

ج. این ترتیب مقامات مردم است، چون احوال مردم سه گونه است: یکی حالت معصیت و غفلت است که در این حالت ظالم است؛ سپس توبه می‌کند که در این حالت میانه‌رو است؛ و سپس اگر توبه‌اش صحیح بود و به مجاهدت با نفس ادامه داد و به قرب خدا رسید در زمره پیشتازان قرار می‌گیرد. (به نقل از مجمع البیان، ج‏8، ص639)

 

14) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ»

فرمود آن است که همان تفضل بزرگ است. مقصود از «ذلک: آن» چیست؟

الف. به ارث دادن کتاب است. (المیزان، ج17، ص46) وبلکه هم گلچین کردن و هم به ارث دادن کتاب (مجمع‌البیان، ج7، ث639)

ب. رسیدن به مقام «پیشتاز در خوبی‌ها» بودن است.

ج. ...

 

 


[1] . عبارات کافی تفاوتهای بسیار اندکی دارد:

...

[2] . ...

[3] . ...

[4] . ثُمَّ قَالَ‏ ...

[5] ....

[6] در اینجا فقط به برخی از مواردی که این اقدام به عنوان وصیت و سرّ خاصی که به امیرالمومنین ع داده شد تعبیر شده اشاره می‌شود:

أَبَانٌ عَنْ سُلَیْمٍ قَالَ ... قال عَلِیٌّ ع: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَسَرَّ إِلَیَّ فِی مَرَضِهِ مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یُفَتِّحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب‏ (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص658)

...

[7] . همچنین در بصائر الدرجات، ج‏1، ص3؛ الکافی، ج‏1، ص34؛ الأمالی( للصدوق)، ص60 آمده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ السَّعِیدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ...إِنَّ الْعُلَمَاءَ لَوَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْمَ

[8] . وعن زیاد بن المنذر عن أبی جعفر (ع) قال و أما الظالم لنفسه منا فمن عمل عملا صالحا و آخر سیئا و أما المقتصد فهو المتعبد المجتهد و أما السابق بالخیرات فعلی و الحسن و الحسین (ع) و من قتل من آل محمد ص شهیدا

[9] . ... .

[10] . ...

در تفسیر العیاشی، ج‏1، ص70 هم این روایت آمده، اما بدین صورت شروع شده: عن عاصم بن حمید عن أبی عبد الله ع «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» یقول لا حرج عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما فنزلت هذه الآیة، فقلت: هی خاصة أو عامة ...)

[11] . مگر اینکه اینها را با توضیحات خاصی، تخصصا خارج از اولاد حضرت زهرا س بدانیم، نظیر آنچه در مورد خالد بن سعید گفته می‌شود که وی از بنی‌امیه بود و از شیعیان راستین امیرالمومنین ع بود و لعنی که در مورد بنی‌امیه بیان می‌شود شامل او نمی گردد؛ و مفاد حدیث 2.ب نیز ظاهرا چنین دلالتی دارد.

[12] ..

[13] . ..

[14] . برخی اقوال هم هست که چون هیچ دلیل و توجیهی ندارد ذکر نشد، مانند:

و عن عائشة أنها قالت کلهم فی الجنة أما السابق فمن مضى على عهد رسول الله ص و شهد له رسول الله ص بالجنة و أما المقتصد فمن اتبع أثره من أصحابه حتى لحق بهم و أما الظالم فمثلی و مثلکم؛

و روی عنها أیضا أنها قالت السابق الذی أسلم قبل الهجرة و المقتصد الذی أسلم بعد الهجرة و الظالم نحن؛

و روی عن عمر بن الخطاب أنه قال سابقنا سابق و مقتصدنا ناج و ظالمنا مغفور له؛

و قال الحسن السابقون هم الصحابة و المقتصدون هم التابعون و الظالمون هم المنافقون (مجمع‌البیان، ج8، ص638)

[15] . همو می‌گوید:

بیچاره‌ی توفیقند، هم صالح و هم طالح                     درمانده‌ی تقدیرند، هم عارف و هم عامی

https://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghazal2/sh56/

 


732) سوره فاطر (35) آیه 32 ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ

بسم الله الرحمن الرحیم

732) سوره فاطر (35) آیه 32

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ

ترجمه

سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشی‌گیرنده به همه خیرات [پیشتاز در خوبی‌ها] به اذن خدا؛ آن است که همان تفضل بزرگ است.

نکات ادبی

اصْطَفَیْنا

قبلا بیان شد که ماده «صفو» در اصل دلالت بر خلوص از هر گونه شائبه و آلودگی می‌کند و نقیض «کدر» است؛ و «صفوه» از هرچیزی، به معنای «خالصِ» آن چیز است و تفاوت «صافی» با «خالص» در این است که «خالص» آن چیزی است قبلا آلودگی داشته و اکنون پاک شده، اما «صافی» به چیزی هم که با هیچ آلودگی‌ای همراه نبوده است، گفته می‌شود.

«اصطفاء به معنای به دست آوردن «صفوه» چیزی است و « اصطفاء خدا بندگانش را» گاه به آن است که آنها را صاف و خالص از هر شائبه و آلودگی‌ای که در غیرشان است، بیافریند؛ و گاه به آن است که آنها را با اختیار و حکم خود از شائبه‌های موجود صاف کند که هرچند این هم به نحوی نیازمند همان حالت اول است.

و تفاوت «اصطفاء» و «اختیار» (برگزیدن) در این است «اصطفاء» در جایی است که خلوص و پاکی آن چیزی اختیار می‌شود مورد اهتمام است؛ اما «اختیار» صرف اینکه از نظر شخص انتخاب کننده، آن گزینه بهتر از (خیر) از گزینه‌های دیگر باشد، کافی است. با توجه به این ملاحظات به نظر می‌رسد علی‌رغم ترجمه تمام مترجمان، معنای «برگزید» ظرافت‌های کلمه «یَصْطَفی» را مورد غفلت قرار می‌دهد و از این رو عبارت «گلچین می‌کند» در ترجمه استفاده شد.

جلسه 123 http://yekaye.ir/al-hajj-022-75/

«مِنْ عِبادِنا»

حرف «من» به سه معنا ممکن است به کار رفته باشد:

«مِن» تبیین؛ که از این جهت شبیه است به آیه «وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏» (نمل/59) آنگاه مراد این است: آنان که گلچین کردیم که بندگانمان [حقیقی] ما هستند.

«مِن» ابتداء: آنانی را که از میان بندگانمان سراغشان رفتیم و آنان را گلچین کردیم؛

«مِن» تبعیض: برخی از بندگانمان که گلچین کردیم.(المیزان، ج17، ص45)

همچنین در حالت اول، اضافه «نا» به «عبادنا» اضافه تشریفیه است (المیزان، ج17، ص46) یعنی تعبیر «بندگان ما» بار معنایی مثبتی برای این بندگان ایجاد می‌کند و آنها را خاص و ممتاز از سایر بندگان می‌کند (لذا داخل کروشه تعبیر «حقیقی» اضافه شد) اما در دو حالت دوم، اضافه عادی (ملکیت یا ...) است.

 حدیث

1) روایت شده است که یکبار در مجلس مامون در مرو، حضرت امام رضا ع بود و جماعتی از علمای عراق و خراسان نیز بودند. مامون گفت: از معنای این آیه به من خبر دهید که: «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32). آن علما گفتند منظور خداوند عز و جل از این آیه همه امت است.

مامون به امام رضا ع رو کرد و گفت: یا اباالحسن! شما چه می‌فرمایید؟

امام فرمود: من مانند آنان نمی گویم، بلکه می‌گویم که منظور خداوند عترت پاک است.

مامون گفت: چگونه این را فقط مخصوص عترت، و نه بقیه امت، می‌دانی؟

فرمود: چون اگر منظور، امت بود آنگاه جمیع امت در بهشت بودند، زیرا خداوند تبارک و تعالی [در ادامه] می‌فرماید «پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشی‌گیرنده به همه خیرات به اذن خدا؛ آن است که همان تفضل بزرگ است.» سپس همگی اینان را در بهشت جمع کرد و فرمود «بهشت‌های عدن [پابرجا] که در آن وارد می‌شوند در حالی که در آنجا با دستبندهایی از طلا زینت می‌یابند» پس این بتنها برای عترت پاک است نه غیر ایشان.

مامون گفت: آن عترت پاک کیستند؟

فرمود: همانا که خداوند در کتابش آنان را توصیف کرد و فرمود «جز این نیست که خداوند مى‏خواهد از شما اهل بیت هر گونه پلیدى را بزداید و شما را به همه ابعاد پاکى پاکیزه گرداند» (احزاب/33) و همانها که پیامبر اکرم ص فرمود:

«همانا من در میان شما دو ثِقل گرانبها جانشین می‌گذارم: کتاب خداوند و عترتم همان اهل بیتم؛ و همانا این دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند و بنگرید که چگونه حق جانشینی مرا در مورد آنان رعایت می کنید؛ ای مردم: نخواهدی که به آنان چیزی بیاموزید چرا که آنان از شما عالم‌ترند.

آن علما گفتند: یا اباالحسن! بفرما ببینیم که آیا این عترت همان آل هستند یا غیر آل هستند؟

امام رضا ع فرمود: همان آل هستند.

علما گفتند: پس ما خبر معتبر از پیامبر ص داریم که فرمود «امت من آلِ من هستند» و نیز از طریق اصحابش خبر مستفیضی [خبری که بسیار نقل شده باشد اما به حد تواتر نرسد] روایت شده که نتوان آن را انکار کرد که «آل محمد ص همان امت اویند»

امام رضا ع فرمود: بفرمایید ببینم، آیا دقه بر آل محمد ص حرام است یا خیر؟

گفتند: بله.

فرمود: پس صدقه بر تمام امت حرام است!

گفتند: خیر.

فرمود: پس، معلوم شد که آل غیر از امت است؛ به کجا می‌روید؟ آیا از آن ذکر [+ قرآن] رویگردان شده اید یا اینکه شما قومی اسراف‌کار هستید؟[1]

آیا ندانستید که وراثت و طهارت بر آن گلچین‌شده‌های هدایت یافته گفته می‌شود و نه بر غیر آنها.

گفتند: یا اباالحسن! این را از کجا می‌گویید؟

فرمود: از این سخن خداوند عز و جل که فرمود: «و در حقیقت، نوح و ابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو، نبوّت و کتاب را قرار دادیم: برخی از آنها هدایت‌یافتگان‌اند، و برخی از آنان بدکار بودند.» (حدید/26) پس وراثت و طهارت از آن هدایت یافتگان بود نه از برای فاسقان. [2]

الأمالی( للصدوق)، ص522-524

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ:

حَضَرَ الرِّضَا ع مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِی مَجْلِسِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَانَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَخْبِرُونِی عَنْ مَعْنَى هَذِهِ الْآیَةِ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْأُمَّةَ کُلَّهَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ مَا تَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

فَقَالَ الرِّضَا ع لَا أَقُولُ کَمَا قَالُوا وَ لَکِنِّی‏ أَقُولُ أَرَادَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ الطَّاهِرَةَ

فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَ کَیْفَ عَنَى الْعِتْرَةَ مِنْ دُونِ الْأُمَّةِ

فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع إِنَّهُ لَوْ أَرَادَ الْأُمَّةَ لَکَانَتْ بِأَجْمَعِهَا فِی الْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» ثُمَّ جَمَعَهُمُ کُلَّهُمْ فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ» فَصَارَتِ الْوِرَاثَةُ لِلْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ لَا لِغَیْرِهِمْ

فَقَالَ الْمَأْمُونُ مَنِ الْعِتْرَةُ الطَّاهِرَةُ؟

فَقَالَ الرِّضَا ع الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ انْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ»

قَالَتِ الْعُلَمَاءُ أَخْبِرْنَا یَا أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْعِتْرَةِ أَ هُمُ الْآلُ أَوْ غَیْرُ الْآلِ

فَقَالَ الرِّضَا ع هُمُ الْآلُ

فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ ص یُؤْثَرُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ أُمَّتِی آلِی وَ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُهُ یَقُولُونَ بِالْخَبَرِ الْمُسْتَفَاضِ الذین [الَّذِی‏] لَا یُمْکِنُ دَفْعُهُ آلُ مُحَمَّدٍ أُمَّتُهُ

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَخْبِرُونِی هَلْ تَحْرُمُ الصَّدَقَةُ عَلَى الْآلِ

قَالُوا نَعَمْ

قَالَ فَتَحْرُمُ عَلَى الْأُمَّةِ

قَالُوا لَا قَالَ هَذَا فَرْقُ مَا بَیْنَ الْآلِ وَ الْأُمَّةِ وَیْحَکُمْ أَیْنَ یُذْهَبُ بِکُمْ أَ ضَرَبْتُمْ عَنِ الذِّکْرِ صَفْحاً أَمْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ وَقَعَتِ الْوِرَاثَةُ وَ الطَّهَارَةُ [الْوِرَاثَةُ رِوَایَةً وَ الطَّهَارَةُ فِی الظَّاهِرِ] عَلَى الْمُصْطَفَیْنَ الْمُهْتَدِینَ دُونَ سَائِرِهِمْ

قَالُوا وَ مِنْ أَیْنَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

قَالَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ فَصَارَتْ وِرَاثَةُ النُّبُوَّةِ وَ الْکِتَابِ لِلْمُهْتَدِینَ دُونَ الْفَاسِقِین.[3]

2)

الف. روایت شده که شخصی از امام باقر ع سوال کرد درباره این آیه که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش است، و از آنان میانه‌رو است، و از آنان پیشتاز در خوبی‌هاست به اذن خدا» (فاطر/32)

فرمودند: پیشتاز در خوبی‌ها، امام است؛ میانه‌رو کسی است که امام را می‌شناسد؛ و ظالم به خویش کسی است که امام را نمی‌شناسد.

ب. شخصی از امام رضا ع سوال کرد درباره این آیه که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32)

فرمودند: منظور فرزندان حضرت فاطمه س هستند؛ پیشتاز در خوبی‌ها، امام است؛ میانه‌رو کسی است که امام را می‌شناسد؛ و ظالم به خویش کسی است که امام را نمی‌شناسد.

ج. شخصی از امام صادق ع سوال کرد درباره این آیه که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» (فاطر/32)

فرمودند: شما چه می‌گویید؟

گفت: می گوییم درباره فاطمیون (فرزندان حضرت فاطمه س) است.

فرمودند: این گونه که پنداشتید، نیست؛ کسی که شمشیر بردارد و مردم را به خلاف بخواند [برای خودش ادعای امامت یا مهدویت کند] داخل در این نیست.

گفتم: پس «ظالم به خویش» کیست؟*

فرمود: کسی که در خانه‌اش نشسته و حق امام را نمی‌شناسد؛ و میانه‌رو کسی است که امام را می‌شناسد؛ و پیشتاز در خوبی‌ها، خود امام است.

*پی‌نوشت:

ظاهرا سوال‌کننده گمان می‌کرد که «ظالم بنفسه» چنین افرادی‌اند، و اینکه امام فرمود اینها مصداق «ظالم لنفسه» نیستند، منظورش این بود که ظاهر آیه بعدی این است که این افراد «ظالم لنفسه» نهایتا به بهشت می‌روند، اما کسی که ادعای امامت کند، هرچند از ذریه حضرت زهرا س باشد، جزء اینان نیست. (توضیح بیشتر در تدبر6)

الکافی، ج‏1، ص214-215

الف. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ عَنْ سَالِمٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» قَالَ السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ الْإِمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِی لَا یَعْرِفُ الْإِمَامَ.[4]

ب. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا الْآیَةَ قَالَ فَقَالَ وُلْدُ فَاطِمَةَ ع وَ السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ الْإِمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِالْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِی لَا یَعْرِفُ الْإِمَامَ.

ج. الْحُسَیْنُ عَنْ مُعَلًّى عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ‏ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» فَقَالَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ تَقُولُونَ أَنْتُمْ قُلْتُ نَقُولُ إِنَّهَا فِی الْفَاطِمِیِّینَ قَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ لَیْسَ یَدْخُلُ فِی هَذَا مَنْ أَشَارَ بِسَیْفِهِ وَ دَعَا النَّاسَ إِلَى خِلَافٍ فَقُلْتُ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ قَالَ الْجَالِسُ فِی بَیْتِهِ لَا یَعْرِفُ حَقَّ الْإِمَامِ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِحَقِّ الْإِمَامِ وَ السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ الْإِمَامُ.[5]

 

3) در کتب اهل سنت درباره این حدیث آمده است:

الف. از حضرت علی ع روایت شده که: از رسول الله ص درباره تفسیر این آیه پرسیدم. فرمودند:

آنان عبارتند از تو و ذریه تو؛ هنگامی که روز قیامت شود: از قبرهایشان سه گونه بیرون می‌آیند: «ظالم به خویش» یعنی کسی که بدون توبه مرده است؛ «میانه‌رو» یعنی کسانی از ذریه تو که نیکی‌ها و بدی‌هایش یکسان است؛ و «پیشتاز در خوبی‌ها» کسانی از ذریه تو هستند که خوبی‌هایشان بر بدی‌هایشان می چربد.

ب. ابوحمزه ثمالی می‌گوید: خدمت امام سجادع بودم که دو نفر از مردم عراق آمدند و گفتند: ما خدمت رسیده‌ایم تا برایمان توضیحی درباره برخی آیات قرآن بدهید.

فرمودند: کدام آیه؟

گفتند: این سخن خداوند متعال که «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان»

فرمود: ای عراقی‌ها! شما در این باره چه می گویید؟

گفتند: می‌گوییم این درباره امت محمد ص نازل شده است.

فرمودند: پس همه امت محمد ص در بهشت‌اند؟!

یکی از جمع حاضر گفت: یا ابن رسول الله! پس در مورد چه کسی نازل شده است؟

سه بار فرمودند: به خدا سوگند درباره ما اهل بیت نازل شده است.

من گفتم: پس بفرمایید چه کسی در میان شماست که «ظالم به خویش» باشد؟

فرمودند: کسی که خوبیها و بدی‌هایش برابر باشد؛ که او هم [نهایتا] در بهشت خواهد بود.

گفتم: و «میانه‌رو»؟

فرمودند: کسی که در خانه خویش خدا را عبادت می‌کند تا که مرگش در رسد.

گفتم: «پیشتاز در خوبی‌ها»؟

فرمودند: کسی که شمشیر کشیده [= علیه ظلم قیام کرده] و مردم را به راه پروردگارش می‌خواند.

ج. از زید بن علی [= برادر امام باقر ع که علیه بنی‌امیه قیام کرد و به شهادت رسید] روایت شده است که درباره این سخن خداوند متعال که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به ...» (فاطر/32) گفت: «ظالم در حق خویش» آن کس از ماست که با مردم درآمیخته، «میانه رو» شخص عبادت‌پیشه است؛ و «پیشتاز» آن است که شمشیر کشیده و مردم را به راه خپروردگارش می‌خواند.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص156-158

الف. أَخْبَرَنَا عَقِیلٌ، أَخْبَرَنَا عَلِیٌّ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ بْنِ زَبُورَا بِبَغْدَادَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی الدُّنْیَا حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ [الْفَضْلُ‏] بْنُ دُکَیْنٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ:

هُمْ ذُرِّیَّتُکَ وَ وُلْدُکَ، إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ خَرَجُوا مِنْ قُبُورِهِمْ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ: ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ یَعْنِی الْمَیِّتَ بِغَیْرِ تَوْبَةٍ، وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُ وَ سَیِّئَاتُهُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ، وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ‏ مَنْ زَادَتْ حَسَنَاتُهُ عَلَى سَیِّئَاتِهِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ‏.

ب. حَدَّثُونَا عَنْ أَبِی بَکْرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ صَالِحٍ السَّبِیعِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَسَنِ الْجَصَّاصُ [قَالَ:] أَخْبَرَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ أَبُو حَفْصٍ الْأَعْشَى‏ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، قَالَ:

إِنِّی لَجَالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ جَاءَهُ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ فَقَالا: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جِئْنَاکَ [کَیْ‏] تُخْبِرَنَا عَنْ آیَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ. فَقَالَ: وَ مَا هِیَ قَالا: قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا فَقَالَ: یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ وَ أَیْشٍ‏ یَقُولُونَ قَالا: یَقُولُونَ: إِنَّهَا نَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: أُمَّةُ مُحَمَّدٍ کُلُّهُمْ إِذاً فِی الْجَنَّةِ!! قَالَ: فَقُلْتُ مِنْ بَیْنِ الْقَوْمِ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ: نَزَلَتْ وَ اللَّهِ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قُلْتُ: أَخْبِرْنَا مَنْ فِیکُمُ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ‏ قَالَ: الَّذِی اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُ وَ سَیِّئَاتُهُ وَ هُوَ فِی الْجَنَّةِ فَقُلْتُ: وَ الْمُقْتَصِدُ قَالَ: الْعَابِدُ لِلَّهِ فِی بَیْتِهِ حَتَّى یَأْتِیَهُ الْیَقِینُ، فَقُلْتُ: السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ قَالَ: مَنْ شَهَرَ سَیْفَهُ وَ دَعَا إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ.[6]

ج. حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ [الْعُرَنِیُ‏] عَنْ یَحْیَى بْنِ مُسَاوِرٍ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍ‏ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ‏ [وَ سَاقَ الْآیَةَ إِلَى آخِرِهَا وَ] قَالَ:

الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الْمُخْتَلِطُ مِنَّا بِالنَّاسِ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَابِدُ وَ السَّابِقُ الشَّاهِرُ سَیْفَهُ یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ.[7]

 

4) از امام باقر ع روایت شده است در مورد این سخن خداوند متعال که می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان» فرمود: آنان آل محمد ص هستند. «پس، از آنان ظالم به خویش بود» و آن کسی است که هلاک می‌شود؛ «و از آنان میانه‌رو بود» و آن صالحان‌اند؛ «و از آنان پیشتاز در خوبی‌هاست به اذن خدا» و آن علی بن ابی‌طالب ع است، و خداوند عز و جل می‌فرماید «آن است که همان تفضل بزرگ است» یعنی قرآن. ... (ادامه حدیث در بحث از آیه بعد خواهد آمد)

تأویل الآیات الظاهرة، ص472

وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیِّ عَنْ کَثِیرِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى‏ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا قَالَ فَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ صَفْوَةُ اللَّهِ‏ فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ وَ هُوَ الْهَالِکُ‏ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ هُمُ الصَّالِحُونَ‏ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ فَهُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ یَعْنِی الْقُرْآنُ ...[8]

و این مطلب که حضرت علی ع مصداق بارز «پیشتاز در خوبی‌ها» است از جانب بسیاری از ائمه و صحابه روایت شده است.[9]

 

5) داود بن قاسم جعفری می‌گوید از امام حسن عسکری ع درباره این آیه سوال کردم که خداوند عز و جل می‌فرماید «سپس این کتاب را به میراث دادیم به آنان که گلچین کردیم از بندگانمان؛ پس، از آنان ظالم به خویش بود، و از آنان میانه‌رو بود، و از آنان پیشی ‌گیرنده به همه خیرات [پیشتاز در خوبی‌ها] به اذن خدا»

فرمود: همگی‌شان از خاندان محمد ص هستند. «ظالم به خویش» کسی است که به [امامت] امام اقرار نمی کند.

پس دیدگانم از اشک پر شد و داشتم با خود فکر می کردم درباره عظمتی که خداوند به خاندان حضرت محمد داده است، که بر محمد و آلش سلام؛ که امام ع نگاهی به من انداخت و فرمود: مطلب خیلی عظیمتر از آن چیزی است که در دلت درباره عظمت شأن آل محمد ص گذشت؛ پس حمد خدا را به جای آور که به ریسمان آنان درآویختی و روز قیامت که هر مردمی به امامشان فراخوانده می‌شوند، تو هم به سوی آنان فراخوانده می‌شوی؛ پس ای ابوهاشم، بشارت باد بر تو، که در راه خوبی هستی!

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص419

عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدِ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِی‏ لَا یُقِرُّ بِالْإِمَامِ قَالَ فَدَمَعَتْ عَیْنِی وَ جَعَلْتُ أُفَکِّرُ فِی نَفْسِی فِی عِظَمِ مَا أَعْطَى اللَّهُ آلَ مُحَمَّدٍ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ السَّلَامُ فَنَظَرَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِمَّا حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ مِنْ عَظِیمِ شَأْنِ آلِ مُحَمَّدٍ فَاحْمَدِ اللَّهَ فَقَدْ جُعِلْتَ مُتَمَسِّکاً بِحَبْلِهِمْ تُدْعَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِهِمْ إِذَا دُعِیَ کُلُّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَأَبْشِرْ یَا أَبَا هَاشِمٍ فَإِنَّکَ عَلَى خَیْرٍ.

به علت کثرت احادیث، بقیه احادیث در روز بعد در کانال گذاشته می‌شود

 

تدبر

1) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»

مقصود از کسانی که خداوند از میان بندگانش گلچین کرده، چه کسانی‌اند؟

الف. ذریه پیامبر اکرم ص که از فرزندان حضرت زهرا س هستند امامان معصوم علیهم‌السلام هستند (احادیث) چرا که آنان‌اند که عارف به تمام حقایق و دقایق قرآن هستند و علم کامل به قرآن تنها نزد آنان است. (مجمع‌البیان، ج8، ص638) و پیامبر هم در احادیث متعدد بهویژه در حدیث ثقلین، بر اینکه آنان ملازم قرآن‌اند و علم قرآن را از آنان بیاموزید تاکیدات فراوان داشته است؛ و این آیه مصداقی از «آل ابراهیم» است که در آیه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ» (آل عمران/3) بر این گلچین کردن آنها تاکید کرده بود (المیزان، ج17، ص45)

ب. علمای امت هستند از این جهت که در حدیث آمده که علما وارثان انبیاء هستند (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638) و از آنجا که عالمان حقیقی‌ای که هیچ جهلی در علمشان راه ندارد و پیامبر ص آنان را در عرض قرآن قرار داد (حدیث ثقلین) و تنها آنهایند که تمام حقیقت قرآن را بی‌هیچگونه خطایی می‌دانند، پس بازگشت این نظر هم به نظر قبلی می‌شود.

ج. پیامبران الهی‌اند که خداوند آنان را به رسالت و دریافت کتابهای آسمانی خویش برگزید. (جبائی، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638) (البته بر این دیدگاه می‌توان اشکال کرد که ظاهر این آیه، بویژه در مقایسه با آیه قبل به گونه‌ای است که گویی، آیه در مقام مقایسه پیامبران و جانشینان آنهاست؛ یعنی در آیه قبل آنچه از کتاب به پیامبران داده می‌شود را با تعبیر «وحی کردیم» اشاره کرد، پس این «به میراث دادیم»‌ ظهور در این دارد که همان کتاب‌هایی را که ما به پیامبران داده بودیم به صورت ارث به عده‌ای دیگر رساندیم)

د. همان گلچین‌شدگانی‌اند که خداوند آنان را چنین معرفی فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین‏» (آل‌عمران/33) آنگاه:

د.1. با توجه به اینکه حضرت آدم و حضرت نوح، پیامبر بوده‌اند نه میراث‌برِ پیامبران، منظور بنی‌اسرائیل است (ابومسلم، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638)

د.2. با توجه به اینکه تعبیر «آل‌عمران»، هم در مورد حضرت موسی ع (موسی بن عمران)، و هم در مورد حضرت عیسی (چون نام پدر حضرت مریم هم عمران بوده، تحریم/12)، و هم در مورد حضرت علی ع و خاندان ابوطالب (نام حضرت ابوطالب ع عمران بوده)، به کار رفته، کاملا محتمل است که آل‌عمران، علاوه بر پیامبران و اوصیای بنی‌اسرائیل، اشاره به حضرت علی ع و اولاد ایشان نیز باشد؛ بویژه که هم حضرت موسی ع و حضرت عیسی ع که از نوادگان حضرت اسحاق‌اند، و هم پیامبر اکرم ص و حضرت علی ع و امامان پس از ایشان که از نوادگان حضرت اسماعیل‌اند، هر دو مصداق آل ابراهیم ع نیز هستند. (همان بند الف)

ه. امت اسلام هستند از این جهت که خداوند آنان را میراث‌برِ تمامی کتاب‌های آسمانی قرار داده است. (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638) اما اگر «الـ» در «الکتاب» را الف و لام عهد بدانیم - که ظاهر آیه چنین است[10] -، آنگاه مقصود همان کتابی است که در آیه قبل اشاره شده (المیزان، ج17، ص44)، یعنی قرآن کریم، آنگاه موضوع آیه به ارث بردن قرآن است، نه کتاب‌های آسمانی گذشته.

و. ...

 

2) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»

چرا تعبیر «ارث دادیم» را به کار برد؟

الف. به معنای این است که حکم به آنها رسید و بدانها ختم شد، شبیه آن که در جای دیگر فرمود «وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها: و آن بهشتی است که آن را به شما به ارث دادیم» (زخرف/72) (مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ب. منظور این است که ایمان به کتاب‌های قبلی را از امت‌های قبلی به این امت دادیم؛ چرا که ارث بردن به معنای انتقال چیزی از قومی به قوم دیگر است. (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ج. اینکه چه کسانی علم و معارف قرآن را به دست آورند، یک امر دلبخواهی نیست؛ بلکه ناشی از یک نحوه عنایت ویژه خداست؛ گویی این ارثیه‌ای است که از پیامبران به آنان، به عنوان وارث مستقیم پیامبران می‌رسد.

د. ...

 

3) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»

در این آیه یک دسته‌بندی‌ای انجام شده است به سه گروه: ظالمان به خویش، میانه‌روها، و پیشتازان در خوبی‌ها.

مقسم این تقسیم چیست (یا به عبارت دیگر، مرجع ضمیر «منهم» چیست)؟

الف. «عبادنا» است؛ یعنی از میان بندگانمان که سه قسم‌اند، یک گروه را گلچین کردیم، که همان قسم سوم‌اند، چرا که بویژه معنی ندارد که آنان که ظالم به خویش‌اند جزء برگزیدگان باشند (ابن عباس، حسن، قتادة، سیدمرتضى، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص638) و بر اساس بسیاری از روایات، گروه سوم همان ائمه اهل بیت ع هستند.

ب. «الَّذینَ اصْطَفَیْنا» است، یعنی گلچین شده‌ها به این سه دسته تقسیم می‌شوند؛ آنگاه مراد این است که ما عده‌ای را امتیاز دادیم و برگزیدیم؛ اما اینان سه دسته شدند؛ آنگاه:

ب.1. همگی نجات می‌یابند (مجمع‌البیان، ج8، ص638)، که در مورد «ظالم به خویش» بدین جهت که مدتی در برزخ و مواقف قیامت معطل می‌شود تا پاک شود و وارد بهشت گردد (حدیث7).

ب.2. در مورد پیشتازان در خیرات، تردیدی نیست که بهشتی‌اند؛ میانه‌روها هم بهشتی می‌شوند بدین جهت که ممکن است کسانی باشند که اعمال خوب وبدشان برابر است (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً؛ توبه/102) ویا باید تفضل الهی و ... آنان را دربرگیرد تا بهشتی شوند (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ؛ توبه/106) و ...[11] اما آنان که ظالم به خویش‌اند، جهنمی‌ هستند (مجمع‌البیان، ج8، ص638)؛ و در این صورت، مقصود از برگزیده شدن، به معنای یک امتیاز و نعمت دنیوی است که مثلا موقعیتی ممتاز برای رشد آنان مهیا شده است؛ ولی معنایش این نیست که حتما آنان از این درست استفاده کردند؛ همان طور که در جایی در مورد بنی‌اسرائیل تعبیر «به شما نعمت دادیم و شما بر جهانیان برتری بخشیدیم» آمده است (بقره/47 و 122) در عین حال در جاهای دیگر همین‌ها مورد لعن قرار گرفتند. (مائده/78)

 

4) «إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا»

کسى حقّ انتخاب و اعطاى مسئولیّت‏هاى دینى را دارد که به حال بندگانش آگاهى عمیق داشته باشد. (تفسیر نور، ج‏9، ص501)

 

5) «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا ... سابِقٌ بِالْخَیْراتِ»

وقتی «الـ» بر کلمه «جمع» وارد شود، اصطلاحا الف و لام استغراق است و حاوی معنای «همه» است؛ «الخیرات» یعنی همه خوبی‌ها. با توجه به این نکته، می توان نتیجه گرفت:

شرط دریافت میراث قرآن، سبقت در همه‏ى کارهاى خیر است نه انجام بعضى. (تفسیر نور، ج‏9، ص501)

 

به علت کثرت تدبرها بقیه موارد را روز بعد در کانال می گذارم

 


[1] . ظاهرا اشاره‌ای است به آیه «أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفینَ: و آیا به [صِرفِ‏] اینکه شما قومى منحرفید [باید] قرآن را از شما بازداریم» (زخرف/5) و ممکن است در نوشتن تصحیف رخ داده و «أن» به صورت «ام» نوشته شده است.

[2] .. پاورقیها را در سایت بخوانید

 


731) سوره فاطر (35) آیه 31 وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ ال

بسم الله الرحمن الرحیم

731) سوره فاطر (35) آیه 31

وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ

ترجمه

و آنچه به تو از کتاب وحی کردیم خود حق است، و در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست؛ قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است.

نکات ادبی

«الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ»

در این جمله «الذی ...» مبتداست، و «الحق» خبر است و «هو» ضمیر فصل (الجدول فی اعراب القرآن، ج22، ص274)

خبر عموما نکره می‌آید؛ وفتی معرفه بیاید دلالت بر حصر می‌کند؛ و ضمیر فصل هم برای تاکید است؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید می‌فرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است. (توضیح بیشتر در تدبر1 خواهد آمد)

مُصَدِّقاً

قبلا بیان شد که ماده «صدق» به معنای راستگویی واژه‌ای کاملا آشناست؛ و وقتی به باب تفعیل می‌رود، اگر در مورد شخص به کار رود (صَدَّقْتُ فلانا)، به معنای نسبت صدق دادن به او و تایید راستگویی اوست؛ و اگر در مورد مطلبی به کار رود، به معنای اذعان به راست و درست بودن آن مطلب است، که این اذعان می‌تواند زبانی یا عملی باشد؛ و «تصدیق» در مورد هر چیزی که در آن تحقیق و بررسی‌ای انجام شده، به کار می‌رود.

در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلین، صافات/37؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا، صافات، 105؛ ٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْه، انعام/92) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» (مانند همین آیه، یا «صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/6؛ «صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها» تحریم/12؛ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آل‌عمران/39) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ؛ فاطر/31) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّه، سبأ/20).

جلسه 297 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-26/

خَبیرٍ

قبلا بیان شد که درباره ماده «خبر» برخی بر این باورند که در اصل در دو معنی به کار می‌رود یکی در معنای «علم» و دیگری در معنای «نرمی و سستی»، چنانکه به کشاورزی که زمین را شخم می‌زند هم «خبیر» گویند چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه می‌کند. اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفته‌اند علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و به کنه معلومات پی ببرد و کشاورز شخم‌زننده را هم از این جهت خبیر گفته‌اند که به زوایای پنهان مزرعه‌اش کاملا احاطه دارد و هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار می‌دهد.

بدین ترتیب «خُبْر» و «خِبْرَةً» مصدر این ماده و به معنای خبردار شدن است چنانکه در آیه «قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» (کهف/91) آن را به معنای علم و معرفت دقیق به حساب آورده‌اند.

«خَبَر» را به معنای وسیله اطلاع و رسیدن به علم دانسته‌اند: «سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ؛ نمل/7) به معنای این است که بتوانم علم و اطلاعی در این زمینه پیدا کنم.

«خبیر» اسم فاعل و یا صفت مشبهه از این ماده است و کاربرد آن در مورد خداوند به معنای کسی است که علم به باطن و حقایق امور دارد و البته برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که شاید «خبیر» در مورد خدا به معنای «مُخبِر:‌ خبر دهنده» باشد.

جلسه 524 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-34/

بَصیرٌ

درباره ماده «بصر» قبلا بیان شد که برخی گفته‌اند به معنای «چشم» ویا «قوه بینایی» است؛ و برخی گفته‌اند به معنای «علم به چیزی» است؛ و برخی هم این گونه بین این سخنان جمع کرده‌اند که: به معنای «علمی است که با نظر کردن (خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب) حاصل می‌شود»، علمی که مثل دیدن، کاملا آشکار است.

همچنین در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفته‌اند «چشم، ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست می‌گویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است.

«بصیر» بر وزن فعیل، و به معنای فاعل است (یعنی بیننده) است و مخصوصا وقتی به صورت «بصیرة» می‌آید دلالتش بر نظر کردن با قلب خیلی بیشتر می‌شود.

جمع «بَصَر»، «أبصار» است؛ و جمع «بصیرت»، «بصائر»؛ و هردو در قرآن کریم آمده است: (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ؛ انعام/103) و (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُم؛ انعام/104)

جلسه 91 http://yekaye.ir/yusuf-012-108/

حدیث

1) حارث اعور می‌گوید یکبار بر امیرالمومنین ع وارد شدم و گفتم: یا امیرالمومنین! ما وقتی خدمت شما هستیم مطالبی می‌شنویم که دینمان را محکم می‌سازد و هنگامی که از نزد شما بیرون می‌رویم چیزهای مختلف و پرابهامی می‌شنویم که نمی‌دانیم تکلیفمان چیست؟

فرمود: آیا واقعا چنین کرده‌اند؟ [= چنین امور پرابهامی برای شما ایجاد کرده‌اند]

گفتم: بله.

فرمود: از رسول الله ص شنیدم که فرمود: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: محمد! بزودی در امت تو فتنه‌ای رخ خواهد داد. پرسیدم: راه خروج از آن چیست؟ گفت: کتاب خدا؛ در آن است توضیح مطالبی که پیش از شما بوده و اخباری که پس از شما خواهد بود، و حکم [=قضاوت نهایی] در خصوص آنچه در بین شما می‌گذرد؛ و آن جداکننده است، شوخی نیست؛ هر صاحب قدرتی که خداوند او را به حکومت رساند و به غیر قرآن عمل کند خداوند او را درهم می‌شکند؛ و هر که هدایت را در غیر آن بجوید خداوند گمراهش سازد؛ و آن ریسمان محکم الهی است؛ ذکر حکیمانه است؛ صراط مستقیم است؛ هوا و هوس‌ها او را به انحراف نکشاند و زبان‌ها او را مشتبه نسازد؛ و کثرت مخالفتها آن را مندرس نسازد؛ عجایبش تمامی نپذیرد و عالمان از آن سیر [= دلزده] نشوند. این همان است که جنیان وقتی آن را شنیدند نتوانستند مخفی‌اش کنند هنگامی که گفتند «همانا ما قرآنی عجیبی شنیده‌ایم، که به راه رشد هدایت می‌کند» (جن/1-2) کسی که بدان سخن گوید تصدیق شود و کسی که بدان عمل کند پاداش داده شود و «کسی بدان پناه برد به صراط مستقیم هدایت شود» (آل‌عمران/101) و آن کتاب نفوذناپذیری است که باطل از پس و پیش بر او وارد نشود، نازل شده‌ای است از جانب [خداوند] حکیمِ ستوده» (فصلت/42)

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص3

عَنْ یُوسُفَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ رَفَعَهُ إِلَى الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّا إِذَا کُنَّا عِنْدَکَ سَمِعْنَا الَّذِی نَسُدُّ بِهِ دِینَنَا وَ إِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ سَمِعْنَا أَشْیَاءَ مُخْتَلِفَةً مَغْمُوسَةً لَا نَدْرِی مَا هِیَ!

قَالَ أَ وَ قَدْ فَعَلُوهَا؟

قُلْتُ نَعَمْ.

قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ سَیَکُونُ فِی أُمَّتِکَ فِتْنَةٌ قُلْتُ فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا فَقَالَ کِتَابُ اللَّهِ فِیهِ بَیَانُ مَا قَبْلَکُمْ مِنْ خَبَرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ مَا بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ مَنْ‏ وَلِیَهُ مِنْ جَبَّارٍ فَعَمِلَ بِغَیْرِهِ قَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى فِی غَیْرِهِ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ هُوَ الذِّکْرُ الْحَکِیمُ وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ لَا تُزیِغُهُ الْأَهْویةُ وَ لَا تُلَبِّسُهُ الْأَلْسِنَةُ وَ لَا یَخْلُقُ عَنِ [کثرة] الرَّدِّ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ وَ لَا یَشْبَعُ مِنْهُ الْعُلَمَاءُ هُوَ الَّذِی لَمْ تُکِنَّهُ الْجِنُّ إِذَ سَمِعَهُ أَنْ قَالُوا «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ» مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ وَ «مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» هُوَ الْکِتَابُ الْعَزِیزُ الَّذِی «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید.»[1]


2) حضرت زهرا س در فرازی از خطبه معروف فدکیه فرمودند:

عهد خداوند در میان شماست که به شما پیشکش شده، و باقیمانده‌ای است که برای شما گذاشته است: همان کتاب خدا که بصیرت‌هایش آشکار است؛ آیه و نشانه‌ای است که اسرارش منکشف گردیده؛ برهانی است که ظواهرش تجلی نموده؛ [لذت] شنیدنش برای جهانیان بادوام است؛ پیروانش را به رضوان [الهی] رهنمون می‌شود و دلدادگانش را به نجات می‌رساند. در آن، شرح و بیانی است از دلیلهاى روشن الهى و محرماتی که حرام فرموده و فضیلتهایش که تدوین شده و جملاتش که کفایت‌کننده است و اموری که از باب لطف و بخشش رخصت داده و واجباتی که قطعی نموده و دلایلی که کاملا آشکار است....

علل الشرائع، ج‏1، ص248

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع فِی خُطْبَتِهَا

لِلَّهِ فِیکُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ کِتَابُ اللَّهِ بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ وَ آیٌ مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ وَ بُرْهَانٌ مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُدِیمٌ لِلْبَرِیَّةِ اسْتِمَاعُهُ وَ قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ أَتْبَاعَهُ وَ مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ أَشْیَاعَهُ فِیهِ تِبْیَانُ حُجَجِ اللَّهِ الْمُنِیرَةِ وَ مَحَارِمِهِ الْمُحَرَّمَةِ وَ فَضَائِلِهِ الْمُدَوَّنَةِ وَ جُمَلِهِ الْکَافِیَةِ وَ رُخَصِهِ الْمَوْهُوبَةِ وَ شَرَائِعِهِ الْمَکْتُوبَةِ وَ بَیِّنَاتِهِ الْجَلِیَّة ...


3) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

سوره‌های طوال را در ازای تورات به من دادند؛

و مئین (صدتایی‌ها) را به ازای انجیل،

و مثانی (دوتایی‌ها) را به جای زبور؛

و با دادن هفتاد و هفت سوره «مفضل» مرا بر آنان برتری دادند.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص25

عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُعْطِیتُ الطِّوَالَ مَکَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِیتُ الْمِئِینَ مَکَانَ الْإِنْجِیلِ وَ أُعْطِیتُ الْمَثَانِیَ مَکَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ سَبْعٍ وَ سِتِّینَ سُورَةً.

توضیح:

سور طوال، یعنی سوره‌های طولانی، که مقصود بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و توبه است؛ و البته برخی یونس را به جای توبه دانسته‌اند.

درباره مثانی اختلاف است: سیوطی می‌گوید: «مثانی به سوره‌هایی می‌گویند که پس از مئین قرار می‌گیرند، و چون ترتیب سوره‌ها بر سبع طوال، آن‌گاه مئین و سپس مثانی است پس از سبع‌طوال نخستین مرتبه به مئین و مرتبه دوم به مثانی تعلق دارد؛ لذا به آن مثانی گفته‌اند». فراء می‌گوید: «مثانی، سوره‌هایی هستند که تعداد آیاتشان کمتر از یکصد آیه باشد». طبرسی می‌گوید: «مثانی، عبارت از سوره‌هایی است که پس از سبع‌طوال قرار دارند». برخی گفته‌اند سوره‌هایی که عدد آیات آن‌ها زیر یکصد باشد و نزدیک به بیست سوره‌اند، مثانی نامیده می‌شوند. چون این‌ها قابل تکرار و کوتاهند بیش از یک مرتبه تلاوت می‌شوند.

http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D8%B3%D9%8F%D9%88%D9%8E%D8%B1_%D9%85%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C

سور مئین سوره‌هایی است که آیات آن حدود 100 تاست و غالبا آنها را از اسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء و مومنون دانسته‌اند.

سوره‌های مفضل سوره‌های کوچک قرآن است که با ناس به پایان می‌رسند اما اینکه از کدام سوره شروع می‌شوند محل اختلاف است و دوازده نظر وجود دارد که معروفترین آنها شروع از «ق» است (بقیه نظرات شروع را از صافات؛ جاثیه؛ محمد؛ فتح؛ حجرات؛ الرحمن؛ صف؛ تبارک؛ دهر؛ اعلی و ضحی می‌دانند)

http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php/%D8%B3%D9%8F%D9%88%D9%8E%D8%B1_%D9%85%D9%81%D8%B5%D9%91%D9%84

توضیحی از علامه طباطبایی درباره این حدیث در لینک زیر

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=40915


4) و بدانید که این قرآن پندگویى است که فریب ندهد، و راهنمایى است که گمراه نکند، و حکایتگری است که دروغ نگوید.

کسى با قرآن ننشست جز اینکه چون برخاست، افزون شد یا از وى کاست: افزونى در رستگارى، و کاهش از کورى- و دل بیمارى-، و بدانید کسى را که با قرآن است نیاز نباشد؛ و بى‏قرآن بى‏نیاز نباشد.

پس بهبودى خود را از قرآن بخواهید، و در سختیها از آن طلب یارى نمایید، که قرآن درمان بزرگترین دردهاست و آن درد کفر و نفاق و بیراهه رفتن و گمراهى است.

پس از خدا با آن درخواست کنید، و به دوستى آن، بدو روى آرید، نه اینکه از مخلوقات با آن درخواست کنید، [= قرآن را وسیله تقرب به خدا قرار دهید نه وسیله تقرب به خلایق]

که همانا بندگان با وسیلتى مانند قرآن روى به خدا نکردند [= هیچکس با هیچ وسیله‌ای نتوانست به خدا تقرب جوید به اندازه‌ای که با قرآن، می توان تقرب جست]

و بدانید که قرآن شفاعت‌کننده‌ای است که شفاعتش پذیرفته شود، و سعایت‌کننده‌ای است که مورد تصدیق واقع شود. هر که را روز رستاخیز قرآن شفاعت کند، شفاعت شود، و آن را که سعایت کند، گواهیش به زیان او گیرند.

همانا روز رستاخیز منادى بانگ برآرد که: هر کشاورزی در کِشته‌ی خویش و عاقبت عملش گرفتار است مگر کسی که در کشتزار قرآن مشغول کِشت و کار بوده باشد؛ پس از کشاورزان کشتزار قرآن و از پیروانش باشید و قرآن را دلیل گیرید بر پروردگارتان [یا: بدان نزد پروردگارتان احتجاج کنید]، و آن را نصیحتگوى خود شمارید، و آراء خود را [که با قرآن سازگار نیست] متّهم دارید، و هواهای نفسانى خویش در مورد آن را خیانتکار انگارید.

نهج‌البلاغه، خطبه 176 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص182-183)

وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِیَادَةٍ فِی هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ‏ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُفِّعَ فِیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صُدِّقَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِی حَرثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ.


5) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل فرمود، و او راستگویی خیرخواه است؛ در آن حکایت شما و حکایت کسانی که قبل از شما بودند و حکایت کسانی که بعد از شما بودند و خبرهای آسمان و زمین هست، و اگر بیاید نزدتان کسی که شما را از آن خبرها باخبر می‌کند حتما تعجب خواهید کرد.

الکافی، ج‏2، ص599

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

إِنَّ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذَلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ.

تدبر

1) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ»

در نکات ادبی بیان شد که در این جمله «الذی ...» مبتداست، و «الحق» خبر است؛ و وقتی خبر، معرفه باشد دلالت بر حصر می‌کند؛ و «هو» هم ضمیر فصل است که برای تاکید می‌آید؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید می‌فرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است.

یعنی نه‌تنها آنچه خداوند در قرآن کریم وحی کرده است، سراسرش حق است؛ بلکه حق تنها و تنها همین است! و حق را در غیر قرآن نمی‌توان یافت!

مراد از این تعبیر چیست؟ آیا واقعا در هیچ کتاب و گفتار دیگری مطلب حقی یافت نمی‌شود؟

الف. این عبارت، برای تاکید است، نه برای حصر؛ آنگاه:

الف.1. می‌خواهد بفرماید این کتاب حقی است که هیچ باطلی در او راه ندارد (المیزان، ج17، ص44) وبه عبارت دیگر، در قرآن، سخن باطل، خرافه، گزافه و بى منطق وجود ندارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

الف.2. یعنی این چنان حق است که گویی در قبال او حق دیگری در کار نیست.

ب. منظور از حق، به تناسب کارکرد اصلی قرآن، هدایت کامل و بی‌عیب و نقص است (حدیث1)؛ یعنی شاید سخنان درستی در جای دیگر یافت شود؛ اما کتابی که بی‌خطا انسان را به نهایت درجه سعادت هدایت کند فقط قرآن است.

ج. می خواهد بگوید که میزان حقّانیّت هر کلام و کتابى، قرآن است. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

نکته تخصصی قرآن‌شناسی

قرآن به نص خود قرآن شامل همه حقایق عالم است: هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در آن آمده (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏؛ انعام/59) و بیانگر همه چیز است (نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ نحل/89) و بر همه کتب دیگر که پیش روی او باشد هیمنه و اشراف دارد (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه‏؛ مائده/48). چون این کتاب، نازل شده از لوح محفوظ و مخزن علم الهی، و در حقیقت، تدوینِ تمام نظام تکوین است، پس هر حقیقت دیگری که در هر کتاب دیگری یافت شود، در این کتاب است و در حقیقت، این کتاب سند حقانیت مطالب هر کتاب دیگری است: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ: تصدیق‌کننده هر چیزی که پیش روی اوست». پس حق تنها و تنها در این کتاب است و هر مطلب حق دیگری به خاطر نسبتی که در نفس‌الامر با حقیقت و باطنِ این کتاب برقرار کرده، از حقیقت برخوردار شده است.

تبصره

اگر یک کتابی مشتمل بر قوانین فیزیک کوانتوم باشد معنایش این نیست که هر کسی با سواد ابتدایی می‌تواند تطبیق آن قوانین بر نظام فیزیکیِ جهان را بفهمد. وقتی در یک کتابی که توسط یک انسان عادی تدوین شده مطلب بدین قرار باشد، واضح است که در قرآنی که تدوینگر آن خود خداوند متعال است، این مطلب با شدت بسیار بیشتری برقرار باشد؛ در نتیجه، اینکه قرآن مشتمل بر همه حقایق است، بدین معنا نیست که هرکسی هم با یک سواد عادی عربی می‌تواند همه حقایق را از آن استخراج کند. بله، در عالم همواره کسانی هستند که همه قرآن را فهمیدند (پیامبر ص و اهل بیت ایشان ع) و اگر آنها مطالب را از همین قرآن برای ما بیان کنند ما هم می‌فهمیم که واقعا پاسخ هر سوالی در قرآن هست (حدیث5)

د. ...


2) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»

مقصود از «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ: تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست» چیست؟

الف. هماهنگ و همراستا با کتب آسمانی گذشته است چون موافق است با آن بشارت‌هایی که در کتب قبلی درباره قرآن آمده بود. (مجمع‌البیان، ج8، ص638)

ب. هر حقیقتی در هر جا یافت شود، موید و تصدیق‌کننده اش قرآن کریم است. (توضیح در تدبر1، بندج)

ج. ...


3) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»

کتب آسمانى، مؤیّد یکدیگرند. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

ثمره در فلسفه دین (مغالطه پلورالیسم)

پیام‌های خدا برای بشر همگی موید همدیگرند؛ پس هرجا در میان کتب آسمانی ای که امروزه در دست ماست، اختلاف دیدیم، شبیه تعارضاتی است که در بین خود روایات دیده می‌شود، که این تعارضات، یا بر اساس فهم سطحی و اولیه بوده و با دقت معلوم می‌شود که واقعا تعارضی در کار نبوده است؛ و یا ناشی از تحریف و جعل احادیث و ... می‌باشد.

همان گونه که از تعارض بین احادیث منطقا نمی‌توان صحت همه آنها و پلورالیسم و کثرت‌گرایی را نتیجه گرفت، از تعارض بین شریعت‌های آسمانی امروز هم منطقا نمی‌توان به پلورالیسم رسید؛ بویژه که وقوع تحریف در کتب آسمانی گذشته مطلبی است که اصل آن را حتی بسیاری از پیروان آن کتابها نیز قبول دارند


4)‌ «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ»

اینکه «قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است» چه ارتباطی به جملات قبل دارد؟

الف. خداوند به لیاقت پیامبر براى دریافت وحى آگاه است. (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

یعنی اینکه خداوند در میان انسانها، به تو - ای پیامبر - قرآن را وحی کند، ناشی از این است که خداوند به احوال همه بندگانش آگاه است و می‌داند که در میان تمام بندگان تو هستی که توان دریافت و ابلاغ این حقیقت عظیم را داری.

ب. خداوند هم به نیاز بشر به وحى آگاه است (تفسیر نور، ج‏9، ص500)

به عبارت دیگر، خداوند چون به احوال و نیاز بندگانش آگاه بود و می‌دانست آنان چه اندازه مشتاق درک همه حقایق‌اند، همه حقایق را در این کتابش به تو وحی کرد تا همه این کتاب، عیار و تصدیق کننده همه حقایق باشد. (توضیح بیشتر در تدبر1، بند ج)

ج. ...


5) «وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ ...»

«از کتاب به تو وحی کردیم»

پس اصل و حقیقتِ قرآن، امری مکتوب است، نه لفظ!

نکته تخصصی قرآن‌شناسی

برداشت بسیاری از افراد این است که اصل و حقیقت قرآن الفاظی بوده که به پیامبر ص القاء شده و آنگاه وی اینها را بر مردم خوانده و در مصاحف ثبت و نوشته شده است.

اما ظاهر بسیاری از آیات این است که اصل اولیه قرآن کتابی بوده (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏؛ فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ؛ واقعه/77-78) که این الفاظ هم از روی آن خوانده شده است، بویژه که اولین آیاتی هم که بر پیامبر ص نازل شده فرمود «اقرأ: بخوان» و نفرمود «قل: بگو»؛ و می دانیم که خواندن در جایی است که متنی در کار باشد.

تبصره

واضح است که مقصود از «کتاب»، کاغذ مادی و مرکبی که روی کاغذ نوشته شود نیست؛ بلکه حقیقت کتابت مد نظر است، که این حقیقت در هر جا یافت شود کتاب است، هرچند نه کاغذی باشد و نه مرکبی؛ مانند کتاب‌های الکترونیکی، و یا نامه عمل انسان، و ... .



[1] . این حدیث هم درباره ماندگاری قرآن کریم قابل توجه است:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ رَجَاءُ بْنُ یَحْیَى الْعَبَرْتَائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ السِّکِّیتِ النَّحْوِیُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ): مَا بَالَ الْقُرْآنِ لَا یَزْدَادُ عَلَى النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلَّا غَضَاضَةً قَالَ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ، فَهُوَ فِی کُلِ‏ زَمَانٍ جَدِیدٌ، وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. (الأمالی (للطوسی)، ص580)