712) سوره فاطر (35) آیه 12 وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْب
بسم الله الرحمن الرحیم
712) سوره فاطر (35) آیه 12
وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
ترجمه
و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و تلخ؛ و از هر یک گوشتی تازه میخورید و زیورآلاتی بیرون میآورید که میپوشیدشان؛ و کشتیها را در آن شکافنده میبینی؛ تا از فضل او بجویید و شاید شکرگزار باشید.
نکات ادبی
عَذْبٌ
قبلا بیان شد که اصل ماده «عذب» در معانی بسیار متعددی به کار رفته است و با این تکثر معانی، برخی از اهل لغت، از اینکه یک اصل واحدی برای تمامی این معانی بیابند اظهار عجز کردهاند؛ با این حال، برخی سعی کردهاند دو معنای اصلی برای این واژه مطرح کنند، یکی معنای طیب و گوارا، و دیگری به معنای عذاب دادن، یا کتک زدن و شکنجه دادن، هرچند برخی این احتمال را هم دادهاند که اصل عذاب دادن هم به نحوی به «عَذب: گوارایی» برگردد بدین صورت که تعذیب به معنای «زایل کردن عَذب و گوارایی معیشت» باشد؛ و برخی هم گفتهاند معنای اصلی این واژه عبارت است از «آن چیزی که ملائم طبع و مقتضای حال باشد» که این معنا در مورد «گوارا» کاملا معلوم است، و در مورد «عذاب» هم این کلمه در مورد عقوبتها و امور ناخوشایندی به کار میرود که به نحوی مقتضای حال افراد گردیده است.
در هر صورت، از میان مشتقات مختلف این ماده، کاربرد قرآنی آن تنها در دو حالت است:
یکی در حالت ثلاثی مجرد (عذب) که به معنای طیب و گواراست، و در این حالت تنها 2 بار به کار رفته است: «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/53؛ فاطر/12) و دیگری وضعیت آن در باب تفعیل (371 بار) است که همواره به همان معنای عذاب کردن میباشد.
جلسه 499 http://yekaye.ir/al-qalam-68-33/
فُراتٌ
ماده «فرت» به معنای «گوارا» است؛ برخی بر این باورند که از این ماده فقط کلمه «فرات» در عربی رایج است و صرفا درباره آب گوارا به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص498) اما برخی مصدر «الْفُرُوتَة» و یا تعبیر «ماء فَرْت» را هم برشمردهاند. (کتاب العین، ج8، ص115)
در قرآن کریم این ماده و این کلمه کلمه تنها سه بار به کار رفته که دوبار آن همراه با کلمه «عذب» است «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/53؛ فاطر/12) که به همین معنای «گوارا» میباشد؛ و به همین جهت برخی گفتهاند تفاوت «فرات» با «عذب» در این است که کلمه «فرات» علاوه بر گوارا بودن، بر لطافتِ آب هم دلالت دارد؛ چنانکه در این آیه در مقابل «عذب» کلمه «ملح» را آورده که دلالت بر ناگوار بودن دارد، و در مقابل «فرات» کلمه «اجاج» را آورده که دلالت بر حدّت و شدت دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص42) مورد دیگر استعمال این کلمه درباره آبی است که از کوهها سرازیر میشود و به مصرف شرب میرسد: «وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً» (مرسلات/27)
سائِغٌ
ماده «سوغ» در اصل دلالت بر سهولت چیزی و استمرار داشتن آن میکند و کاربرد رایجش در مورد سهولت جاری شدن چیزی در حلق است (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص116؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص435) برخی هم گفتهاند اصل این ماده در مورد هر چیزی است که موافق میل و طبع باشد و چون نوشیدنی و خوردنیای که بسادگی در گلو فرو رود و راحت هضم شود با طبیعت و میل انسان هماهنگ است بدانها آب و طعام «سائغ» گویند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص267)
این ماده در قرآن کریم 3 بار آمده است که دوبار آن به صورت اسم فاعل (سائغ؛ نحل/66 و فاطر/12) و یکبار به صورت فعل (وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ؛ ابراهیم/17) میباشد.
اختلاف قرائت
این کلمه در قرائات شاذه (مثلا قرائت عیسی ثقفی) به صورت «سَیِّغ» و «سیغ» نیز قرائت شده است که دومی خفیفشده اولی است مانند «مَیِّت» و «مِیت». (مجمع البیان، ج8، ص630[1]؛ البحر المحیط، ج9، ص21[2])
سائِغٌ شَرابُهُ
این عبارت را به لحاظ نحوی دست کم دو گونه میتوان اعراب کرد:
الف. سائغ، خبر دیگری برای «هذا» باشد (این [دربا] عذب است و فرات است و سائغ است) و «شرابه» فاعلِ آن باشد. (الجدول فی إعراب القرآن، ج22، ص259)
ب. کل این عبارت یک جمله مستقل و در مقام صفت برای «عذب» باشد (توصیف «گوارا بودن» است: آشامیدنش براحتی از گلو پایین میرود)؛ آنگاه سائغ، خبر مقدم و «شرابه» مبتدای موخر است. (إعراب القرآن الکریم، ج3، ص79)
مِلْحٌ[3]
«مِلح» در معنای «نمک» معروف است و وقتی در مورد آب به کار برده میشود نقطه مقابل آب گواراست (کتاب العین، ج3، ص243) و به معنای آبی است که طعم نامطبوعی دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص774)
این ماده غیر از اینجا تنها در یک جای دیگر در قرآن کریم به کار رفته است و دوباره به همین صورت «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» (فرقان/53)
أُجاجٌ
قبلا در بحث از دو کلمه «یاجوج و ماجوج» اشاره شد که یک احتمال درباره این دو کلمه آن است که از ماده «أجج» باشند؛ و همانجا بیان شد که ماده «أجج» در اصل بر شدت و حدت دلالت دارد (التحقیق، ج1، ص36) که بویژه در مورد شدت در شوری و داغی به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص8).
اگر کلمه «یاجوج و ماجوج» را در نظر نگیریم، از این ماده فقط کلمه «أجاج» و سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (مِلْحٌ أُجاج، فرقان/53 و فاطر/12؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً، واقعه/70)
جلسه 676 http://yekaye.ir/al-kahf-18-94/
مَواخِرَ
ماده «مخر» در اصل به معنای شکافتن و گشودن است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص303) و «سفینة ماخرة» به معنای کشتیای است که آبها را میشکافد و در دریا پیش میرود و «مواخر» جمعِ «ماخرة» می باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص762)
از این ماده تنها همین کلمه «مواخر» و تنها 2 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (نحل/14؛فاطر/12)
لِتَبْتَغُوا
«تبتغون» صیغه جمع مخاطب در باب افتعال از ماده «بغی» است که به خاطر حرف «أن» مضمر (که بعد از لام تعلیل میآید) منصوب شده و به خاطر نصب، حرف «ن» انتهایی آن افتاده است. (إعراب القرآن الکریم، ج3، ص79)
قبلا بیان شد که ماده «بغی» در دو معنا به کار میرود: یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن» و دیگری به معنای فساد و تجاوز از حد؛ ولی وقتی به باب افتعال میرود ظاهرا تنها در معنای اولش رایج است.
در اینکه آیا میتوان این دو معنا را به یک معنا برگرداند، برخی گفتهاند که اصل این ماده به معنای «طلب خروج از حالت معمولی و میانه» است که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد خوب و ممدوح است و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و برخی گفتهاند که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود و یا قرینهای در کلام باشد، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد میکند.
جلسه196، http://yekaye.ir/al-kahf-018-108/
حدیث
1) از امام باقر روایت شده که درباره آیه «و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و اُجاج» فرمودند «اجاج» یعنی تلخ؛ و اینکه میفرماید «و کشتیها را در آن شکافنده میبینی» میفرماید که کشتیها با یک باد واحد در حال آمدن و رفتن هستند.
تفسیر القمی، ج2، ص208
فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» فَالْأُجَاجُ الْمُرُّ قَوْلُهُ «وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ» یَقُولُ الْفُلْکُ مُقْبِلَةٌ وَ مُدْبِرَةٌ بِرِیحٍ وَاحِدَةٍ.
2) روایت است که تیری به پیشانی ربیع بن زیاد حارثی اصابت کرد و هر سال زخمش باز میشد و عفونت میکرد.
حضرت علی ع به عیادتش آمد و فرمود: ابوعبدالرحمن! چطوری؟
گفت: حال و وضعم به گونهای است که اگر این حالم جز به قیمت از دست دادن چشمم بهبود نیابد حاضرم چشمم را بدهم.
حضرت فرمود: چشمت چقدر برایت میارزد؟
گفت: اگر دنیا از آنِ من باشد حاضرم در ازایش بدهم.
حضرت فرمود: پس ناگریز خداوند هم به همین اندازه به تو [ثواب] عطا خواهد کرد. همانا خداوند متعال به اندازه درد و مصیبت پاداش میدهد و البته چندین برابر هم اضافه میدهد.
ربیع گفت: یا امیرالمومنین! اجازه میدهید شکایت برادرم عاصم را بکنم؟
فرمود: مگر چه شده؟
گفت: عبایی به سر کشیده و لباس متعارف را ترک گفته و خانوادهاش را غمگین و فرزندانش را محزون ساخته است.
حضرت فرمود: عاصم را نزد من بخوانید.
وقتی که آمد حضرت چهره درهم کشید و فرمود:
وای برتو عاصم! آیا به نظرت آمده که خداوند لذاتی را بر تو مباح فرموده و در عین حال دوست ندارد که تو از آنها توشه برگیری؟ [در این صورت] تو از آنها نزد خداوند پستتری! آیا نشنیدهای که میفرماید «دو دریا درهم آمیختند» (الرحمن/19) سپس فرمود «از آن دو لولو و مرجان بیرون آورد» (الرحمن/22) و نیز فرمود «و از هر یک گوشتی تازه میخورید و زیورآلاتی بیرون میآورید که میپوشیدشان». اما به خدا سوگند قبول نعمتهای خدا در عمل [= استفاده عملی از نعمتها] برایم دوستداشتنیتر است از قبول آنها در گفتار [= اینکه به زبان نعمتهای او را ذکر کنم]، و حال آنکه همین ذکر زبانی را هم سفارش فرموده: «و اما درباره نعمت پروردگارت سخن بگو» (ضحی/11) و فرمود «بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده و روزیهای پاک و طیب را حرام کرده است» (اعراف/32) و خداوند در این زمینه مومنان را همان گونه خطاب قرار داده که پیامبران را؛ فرمود «ای کسانی که ایمان آوردید از طیباتی که روزیتان کردم بخورید» (بقره/172) و فرمود: «ای پیامبران از طیبات بخورید و کار شایستهای انجام دهید» (مومنون/51) و پیامبر ص به یکی از زنانش فرمود «برایت چه پیش آمده که تو را ژولیده و بدون سرمه و خضاب میبینم؟!»
عاصم گفت: یا امیرالمومنین! پس خودت چرا به لباس خشن و خوراک ناگوار بسنده کردهای؟
فرمود: چون خداوند بر پیشوایان عدل واجب فرموده که بر خودشان در حد رفع نیاز بسنده کنند [در مورد بیش از آن بر خود سخت بگیرند] تا فقیر، فقرش وی را به قلق و اضطراب نکشاند.
پس حضرت علی ع بلند نشد تا اینکه عاصم عبا کنار گذاشت و لباس متعارف پوشید.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج11، ص35-36
و اعلم أن الذی رویته عن الشیوخ و رأیته بخط عبد الله بن أحمد بن الخشاب رحمه الله أن الربیع بن زیاد الحارثی أصابته نشابة فی جبینه فکانت تنتقض علیه فی کل عام فأتاه علی ع عائدا فقال کیف تجدک أبا عبد الرحمن؟
قال أجدنی یا أمیر المؤمنین لو کان لا یذهب ما بی إلا بذهاب بصری لتمنیت ذهابه!
قال و ما قیمة بصرک عندک؟
قال لو کانت لی الدنیا لفدیته بها.
قال لا جرم لیعطینک الله على قدر ذلک إن الله تعالى یعطی على قدر الألم و المصیبة و عنده تضعیف کثیر.
قال الربیع یا أمیر المؤمنین أ لا أشکو إلیک عاصم بن زیاد أخی!
قال ما له؟
قال لبس العباء و ترک الملاء و غم أهله و حزن ولده!
فقال علی: ادعوا لی عاصما؛ فلما أتاه عبس فی وجهه و قال:
ویحک یا عاصم أ ترى الله أباح لک اللذات و هو یکره ما أخذت منها لأنت أهون على الله من ذلک أ و ما سمعته یقول «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» ثم یقول «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» و قال «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» أما و الله إن ابتذال نعم الله بالفعال أحب إلیه من ابتذالها بالمقال و قد سمعتم الله یقول «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» و قوله «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق»ِ إن الله خاطب المؤمنین بما خاطب به المرسلین فقال «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ» و قال «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و قال رسول الله ص لبعض نسائه ما لی أراک شعثاء مرهاء سلتاء.
قال عاصم فلم اقتصرت یا أمیر المؤمنین على لبس الخشن و أکل الجشب؟
قال إن الله تعالى افترض على أئمة العدل أن یقدروا لأنفسهم بالقوام کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.
فما قام علی ع حتى نزع عاصم العباء و لبس ملاءة.
3) حضرت علی ع در ابتدای حکومت خطبهای خوانده، فرمودند:
خداوند فرعون و هامان و قارون را هلاک کرد. به کسی که جانم به دست اوست سوگند، بشدت درهم آمیخته میشوید و بشدت غربال خواهید شد و بشدت مبتلا خواهید شد و تازیانه قضا و قدر بر شما تازیانه خواهد زد [یا: در دیگ غدا بشدت به هم زده میشوید] تا بالای شما به پایینتان برگردد و به وضعیتتان در آن روزی برگردید که پیامبرتان در میان شما مبعوث گردید؛ و من از این موقف و به این امر آگاهتان کردم؛ نه از باب مهربانی بر شما مخفی نمودم و نه چیزی را فروگذار نمودم،
هلاک شد هرکه ادعا کرد و زمین خورد هر که دروغ بست؛
چپ و راست گمراهی است و راه صحیح آن چیزی است که در کتاب خدا و آموزههای پیامبر آمده است ...
بدانید که همانا علمی که حضرت آدم با آن به زمین هبوط کرد و جمیع آنچه پیامبران به وسیله آن برتری داده شدند در عترت پیامبرتان است، پس چرا سرگردانید و کجا میروید؟ ای جماعت اصحاب کشتی که نجات یافتید، این مَثَلِ آن کشتی است در میان شما، همان گونه در آن کشتی [نوح] عدهای نجات یافتند؛ پس این چنین است هر کس از شما که نجات یافت؛
وای بر کسانی که از آنان روگردان شوند؛
همانا آنان برای شما همانند کهفِ اصحاب کهفاند؛
آنان را به بهترین نامهشایشان و بدان صورتی که خداوند در قرآن آنان را نامید بخوانید: «این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش» پس از آن بنوشید؛ «و آن، شور و تلخ است» پس از آن بپرهیزید؛ همانا آنان «باب حطه»اند [باب حطه: دروازهای برای بنیاسرائیل که برای قبولی توبهشان باید از آن دروازه وارد میشدند؛ بقره/58 و اعراف/141] پس از آن وارد شوید؛
بدانید که نیکان از عترت من و پاکان از خویشانم، در خردسالی و بزرگسالی عالمترین مردماند؛ از علم خدا ما علم آموختیم؛ و از قول راستگو ما سخن شنیدیم؛ پس اگر رد پای ما را پیگیری کنید با بصیرتهای ما هدایت شوید؛ و اگر به ما پشت کنید خداوند شما را به دست ما یا به آنچه بخواهد هلاک میسازد؛
پرچم حق با ماست؛ کسی که دنبال آن راه افتد [به مقصد] میرسد و کسی که از آن سرپیچد نابود میشود؛ و خداوند به وسیله ما زمانه پر از سختی را روشن میسازد؛ و به واسطه ما انتقام هر مومنی را میگیرد و به وسیله ما زنجیر ذلت از گردنهایتان باز میشود؛ و خداوند [کار را] به ما ختم میکند نه به شما.
المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص404-406
وَ قَالَ ع فِی مَقَامٍ آخَرَ، لَمَّا وَلِیَ الْأَمْرَ:
أَهْلَکَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ، وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَتُخَلْخَلُنَّ خَلْخَلَةً وَ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ، وَ لَقَدْ عُدْتُمْ کَهَیْئَتِکُمْ یَوْمَ بُعِثَ فِیکُمْ نَبِیُّکُمْ (ص) وَ لَقَدْ تَبَیَّنْتُ بِهَذَا الْمَوْقِفِ وَ بِهَذَا الْأَمْرِ، وَ مَا کَتَمْتُ رَحْمَةً وَ لَا سَقَطْتُ وَسْمَةً، هَلَکَ مَنِ ادَّعَى، وَ خابَ مَنِ افْتَرى، الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةُ الطَّرِیقِ، وَ الْمَنْهَجُ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ آثَارِ النُّبُوَّةِ ...
أَلَا إِنَّ عِلْمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِیعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ الْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ فى عِتْرَةِ نَبِیِّکُمْ، فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ یَا مَعْشَرَ مَنْ نَجَا مِنْ أَصْحَابِ السَّفِینَةِ، هَذَا مَثَلُهَا فِیکُمْ کَمَا نَجَا فِی هَاتِیکَ مَنْ، فَکَذَلِکَ مَنْ یَنْجُو فِی هَذِهِ مِنْکُمْ مَنْ یَنْجُو، وَیْلٌ لِمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ، إِنَّهُمْ لَکُمْ کَالْکَهْفِ لِأَصْحَابِ الْکَهْفِ سَمُّوهُمْ بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِمْ، وَ مِمَّا سُمُّوا بِهِ فِی الْقُرْآنِ، هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاحْذَرُوا، إِنَّهُمْ بَابُ حِطَّةٍ فَادْخُلُوا؛ أَلَا إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنْ عِتْرَتِی وَ أَطَایِبِ أَرُومَتِی، أَعْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُهُمْ کِبَاراً، مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا، وَ مِنْ قَوْلِ صَادِقٍ سَمِعْنَا، فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا، وَ إِنْ تُدْبِرُوا عَنَّا یُهْلِکْکُمُ اللَّهُ بِأَیْدِینَا، أَوْ بِمَا شَاءَ، مَعَنَا رَایَةُ الْحَقِّ، مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ، وَ بِنَا یُنِیرُ اللَّهُ الزَّمَانَ الْکَلِفَ، وَ بِنَا یُدْرِکُ اللَّهُ تِرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ بِنَا یَفُکُّ اللَّهُ رِبْقَةَ الذُّلِّ عَنْ أَعْنَاقِکُمْ، وَ بِنَا یَخْتِمُ اللَّهُ لَا بِکُم.[4]
این خطبه امیرالمومنین با سندهای متعدد و با اندک تفاوتی در عبارات، در منابع مختلفی روایت شده است؛ از جمله با سند متصل به امام صادق ع در الکافی، ج8، ص67.[5]
تدبر
1) «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
مقصود از این آیه چیست؟
الف. بیان نعمتهای الهی که رهنمون ما به توحید شود: خدای واحد همان است که از دو دریای این اندازه متفاوت، ثمرات یکسانی را نصیب انسانها میکند. (مجمعالبیان، ج8، ص632؛ و ج7، ص274)
ب. تمثیلی است از مومن و کافر، از این جهت که کارکرد اصلی آب، گوارایی و رفع عطش است، اما کارکردها و ثمرات جانبی متعدد دیگری هم دارد؛ این دو دریا در کارکرد اصلیشان متفاوتاند هرچند در ثمرات جانبیشان شبیه همدیگر باشند؛ مومن و کافر هم در ثمره اصلیای که بر وجودشان مترتب میشود متفاوتند، هرچند در برخی ابعاد و ثمرات جنبی، مانند شجاعت و سخاوت شبیه هم باشند، و حتی ممکن است برخی از این خصلتهای جنبی در کافری باشد اما در مومنی نباشد؛ اما آنچه ارزش به خودی خود یک انسان را معین میکند، آن پاکی و طراوت وجودی یا تلخی و نامطبوعی وجودی اوست. (کنز الدقائق، ج10، ص553[6]؛ المیزان، ج17، ص28)
ج. تمثیلی است از دو راه هدایت و شقاوت و در واقع رهبران الهی و دنیایی؛ که اگرچه در برخی نمودها ممکن است شبیه هم باشند، اما ثمره اصلی یکی آب گواراست و دیگری تلخی و تلخکامی. (حدیث3)
د. زندگى افراد گاهى شیرین است و گاهى تلخ. لکن اگر انسان، صیّاد، غوّاص و ناخداى خوبى باشد، در همهى شرایط متضادّ مىتواند موفّق باشد. (تفسیر نور، ج9، ص483)
ه. بیان نعمتهای متنوع الهی است که زندگی ما با این نعمتها گره خورده است، تا همه چیز را از او بخواهیم و شکرگزار او باشیم و این نعمتها را در مسیر درستش استفاده کنیم. (با توجه به پایان آیه که میفرماید: «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»)
و. در آیات قبل این بحث را مطرح کرد که عزت را تنها باید از خدا خواست؛ در اینجا برخی از نعمتهای خداوند، که صرفاً ناشی از تفضل اوست را برمیشمرد و به ما گوشزد میکند که چهاندازه نیاز شما به فضل و عنایت او در تمامی زندگیتان زیاد است؛ پس در جستجوی فضل و رحمت او باشید و همه چیزتان - از جمله عزتمندیتان- را جز از خدا طلب نکنید که چنین کاری شکر واقعی نعمتهایی است که او به شما داده است.
ز. ...
2) «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا»
در تغذیه باید به سراغ گوشت تازه رفت. (تفسیر نور، ج9، ص484)
3) «تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها»
انسان به زیبایى گرایش فطرى دارد و بهره بردن از زینت مورد قبول اسلام است. (تفسیر نور، ج9، ص484)
4) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»
نعمتهاى الهى فضل اوست. ما از او طلبى نداریم. (تفسیر نور، ج9، ص484)
5) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»
رزق و فضل الهى در سایه تلاش و کوشش خود انسان بدست مىآید. (تفسیر نور، ج9، ص484)
6) «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
توجّه به نعمت، زمینهى شکوفا شدن روح شکرگزارى است. (تفسیر نور، ج9، ص484)
7) «مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ»
قرآن کریم با توجه دادن به این سه مورد میخواهد تذکر دهد که:
الف. دریا، بستر خوراک، پوشاک و مرکب انسان است؛
ب. با اینکه زندگی انسان اساساً در خشکی است اما خداوند در دریا، نهتنها برای خوراک او، بلکه حتی برای زیورآلات او و رفت و آمد او ملاحظاتی داشته است.
ج. ...
برای تامل بیشتر
8) «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
دو آیه دیگر در قرآن وجود دارند که هر یک در فرازی با این آیه مشترکند و اتفاقا این فرازها تنها در همین آیات آمدهاند؛ در یکی بر این تفاوت تاکید شده و در دیگری بر آن شباهت:
1. وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/53)
2. وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (نحل/14)
[1] . فی الشواذ قراءة عیسى الثقفی سیغ شرابه. الحجة: و من قرأ سیغ شرابه فإنه على التخفیف من سیغ بالتشدید على فیعل و أصله سیوغ مثل هین و هین و میت و میت
[2] . و قرأ الجمهور: سائغ، اسم فاعل من ساغ. و قرأ عیسى: سیغ على وزن فیعل، کمیت و جاء کذلک عن أبی عمرو و عاصم. و قرأ عیسى أیضا: سیغ مخففا من المشدد، کمیت مخفف میت.
[3] . اختلاف قرائت:
و قرأ الجمهور: ملح، و أبو نهیک و طلحة: بفتح المیم و کسر اللام، و قال أبو الفضل الرازی: و هی لغة شاذة، و یجوز أن یکون مقصورا من مالح، فحذف الألف تخفیفا. و قد یقال: ماء ملح فی الشذوذ، و فی المستعمل: مملوح (البحر المحیط، ج9، ص21)
[4]. این حدیث در الکافی، ج1، ص184 نیز از دو چشمه سخن میگوید که شاید تاویلی باشد برای این دو بحر:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ جَاءَ ابْنُ الْکَوَّاءِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ فَقَالَ نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ یُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَنَا وَ أَنْکَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَیْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُیُونٍ کَدِرَةٍ یُفْرَغُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَیْنَا إِلَى عُیُونٍ صَافِیَةٍ تَجْرِی بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ.
[5] .
[6] . و المعنى: کما أنّهما و إن اشترکا فی بعض الفوائد، لا یتساویان من حیث أنّهما لا یتساویان فیما هو المقصود بالذّات من الماء. فإنّه خالط أحدهما ما أفسده و غیّره عن کمال فطرته. لا یتساوى المؤمن و الکافر و إن اتّفق اشتراکهما فی بعض الصّفات، کالشّجاعة و السّخاوة، لاختلافهما فیما هو الخاصّیّة العظمى و هی بقاء أحدهما على الفطرة الأصلیّة دون الآخر. أو تفضیل للأجاج على الکافر بما یشارک العذب من المنافع.