سفارش تبلیغ
صبا ویژن

712) سوره فاطر (35) آیه 12 وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْب

بسم الله الرحمن الرحیم

712) سوره فاطر (35) آیه 12

وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

ترجمه

و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و تلخ؛ و از هر یک گوشتی تازه می‌خورید و زیورآلاتی بیرون می‌آورید که می‌پوشیدشان؛ و کشتی‌ها را در آن شکافنده می‌بینی؛ تا از فضل او بجویید و شاید شکرگزار باشید.

نکات ادبی

عَذْبٌ

قبلا بیان شد که اصل ماده «عذب» در معانی بسیار متعددی به کار رفته است و با این تکثر معانی، برخی از اهل لغت، از اینکه یک اصل واحدی برای تمامی این معانی بیابند اظهار عجز کرده‌اند؛ با این حال، برخی سعی کرده‌اند دو معنای اصلی برای این واژه مطرح کنند، یکی معنای طیب و گوارا، و دیگری به معنای عذاب دادن، یا کتک زدن و شکنجه دادن، هرچند برخی این احتمال را هم داده‌اند که اصل عذاب دادن هم به نحوی به «عَذب: گوارایی» ‌برگردد بدین صورت که تعذیب به معنای «زایل کردن عَذب و گوارایی معیشت» باشد؛ و برخی هم گفته‌اند معنای اصلی این واژه عبارت است از «آن چیزی که ملائم طبع و مقتضای حال باشد» که این معنا در مورد «گوارا» کاملا معلوم است، و در مورد «عذاب» هم این کلمه در مورد عقوبتها و امور ناخوشایندی به کار می‌رود که به نحوی مقتضای حال افراد گردیده است.

در هر صورت، از میان مشتقات مختلف این ماده، کاربرد قرآنی آن تنها در دو حالت است:

یکی در حالت ثلاثی مجرد (عذب) که به معنای طیب و گواراست، و در این حالت تنها 2 بار به کار رفته است: «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/53؛ فاطر/12) و دیگری وضعیت آن در باب تفعیل (371 بار) است که همواره به همان معنای عذاب کردن می‌باشد.

جلسه 499 http://yekaye.ir/al-qalam-68-33/

فُراتٌ

ماده «فرت» به معنای «گوارا» است؛ برخی بر این باورند که از این ماده فقط کلمه «فرات» در عربی رایج است و صرفا درباره آب گوارا به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص498) اما برخی مصدر «الْفُرُوتَة» و یا تعبیر «ماء فَرْت‏» را هم برشمرده‌اند. (کتاب العین، ج8، ص115)

در قرآن کریم این ماده و این کلمه کلمه تنها سه بار به کار رفته که دوبار آن همراه با کلمه «عذب» است «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/53؛ فاطر/12) که به همین معنای «گوارا» می‌باشد؛ و به همین جهت برخی گفته‌اند تفاوت «فرات» ‌با «عذب» در این است که کلمه «فرات» علاوه بر گوارا بودن، بر لطافتِ آب هم دلالت دارد؛ چنانکه در این آیه در مقابل «عذب» کلمه «ملح» ‌را آورده که دلالت بر ناگوار بودن دارد، و در مقابل «فرات» کلمه «اجاج» را آورده که دلالت بر حدّت و شدت دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص42) مورد دیگر استعمال این کلمه درباره آبی است که از کوهها سرازیر می‌شود و به مصرف شرب می‌رسد: «وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً» (مرسلات/27)

سائِغٌ

ماده «سوغ» در اصل دلالت بر سهولت چیزی و استمرار داشتن آن می‌کند و کاربرد رایجش در مورد سهولت جاری شدن چیزی در حلق است (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص116؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص435) برخی هم گفته‌اند اصل این ماده در مورد هر چیزی است که موافق میل و طبع باشد و چون نوشیدنی و خوردنی‌ای که بسادگی در گلو فرو رود و راحت هضم شود با طبیعت و میل انسان هماهنگ است بدانها آب و طعام «سائغ» گویند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص267)

این ماده در قرآن کریم 3 بار آمده است که دوبار آن به صورت اسم فاعل (سائغ؛ نحل/66 و فاطر/12) و یکبار به صورت فعل (وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ؛ ابراهیم/17) می‌باشد.

اختلاف قرائت

این کلمه در قرائات شاذه (مثلا قرائت عیسی ثقفی) به صورت «سَیِّغ» و «سیغ» نیز قرائت شده است که دومی خفیف‌شده اولی است مانند «مَیِّت» و «مِیت». (مجمع البیان، ج‏8، ص630[1]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص21[2])

سائِغٌ شَرابُهُ

این عبارت را به لحاظ نحوی دست کم دو گونه می‌توان اعراب کرد:

الف. سائغ، خبر دیگری برای «هذا» باشد (این [دربا] عذب است و فرات است و سائغ است) و «شرابه» فاعلِ آن باشد. (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏22، ص259)

ب. کل این عبارت یک جمله مستقل و در مقام صفت برای «عذب» باشد (توصیف «گوارا بودن» است: آشامیدنش براحتی از گلو پایین می‌رود)؛ آنگاه سائغ، خبر مقدم و «شرابه» مبتدای موخر است. (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص79)

مِلْحٌ[3]

«مِلح» در معنای «نمک» معروف است و وقتی در مورد آب به کار برده می‌شود نقطه مقابل آب گواراست (کتاب العین، ج3، ص243) و به معنای آبی است که طعم نامطبوعی دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص774)

این ماده غیر از اینجا تنها در یک جای دیگر در قرآن کریم به کار رفته است و دوباره به همین صورت «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» (فرقان/53)

أُجاجٌ

قبلا در بحث از دو کلمه «یاجوج و ماجوج» اشاره شد که یک احتمال درباره این دو کلمه آن است که از ماده «أجج» باشند؛ و همانجا بیان شد که ماده «أجج» در اصل بر شدت و حدت دلالت دارد (التحقیق، ج‏1، ص36) که بویژه در مورد شدت در شوری و داغی به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص8).

اگر کلمه «یاجوج و ماجوج» را در نظر نگیریم، از این ماده فقط کلمه «أجاج» و سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (مِلْحٌ أُجاج، فرقان/53 و فاطر/12؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً، واقعه/70)

جلسه 676 http://yekaye.ir/al-kahf-18-94/

مَواخِرَ

ماده «مخر» در اصل به معنای شکافتن و گشودن است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص303) و «سفینة ماخرة» به معنای کشتی‌ای است که آبها را می‌شکافد و در دریا پیش می‌رود و «مواخر» جمعِ «ماخرة» می باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص762)

از این ماده تنها همین کلمه «مواخر» و تنها 2 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (نحل/14؛‌فاطر/12)

لِتَبْتَغُوا

«تبتغون» صیغه جمع مخاطب در باب افتعال از ماده «بغی» است که به خاطر حرف «أن» مضمر (که بعد از لام تعلیل می‌آید) منصوب شده و به خاطر نصب، حرف «ن» انتهایی آن افتاده است. (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص79)

قبلا بیان شد که ماده «بغی» در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن» و دیگری به معنای فساد و تجاوز از حد؛ ولی وقتی به باب افتعال می‌رود ظاهرا تنها در معنای اولش رایج است.

در اینکه آیا می‌توان این دو معنا را به یک معنا برگرداند، برخی گفته‌اند که اصل این ماده به معنای «طلب خروج از حالت معمولی و میانه» است که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد خوب و ممدوح است و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و برخی گفته‌اند که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود و یا قرینه‌ای در کلام باشد، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد می‌کند.

جلسه196، http://yekaye.ir/al-kahf-018-108/

حدیث

1) از امام باقر روایت شده که درباره آیه «و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و اُجاج» فرمودند «اجاج» یعنی تلخ؛ و اینکه می‌فرماید «و کشتی‌ها را در آن شکافنده می‌بینی» می‌فرماید که کشتی‌ها با یک باد واحد در حال آمدن و رفتن هستند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص208

فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» فَالْأُجَاجُ الْمُرُّ قَوْلُهُ «وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ» یَقُولُ الْفُلْکُ مُقْبِلَةٌ وَ مُدْبِرَةٌ بِرِیحٍ وَاحِدَةٍ.


2) روایت است که تیری به پیشانی ربیع بن زیاد حارثی اصابت کرد و هر سال زخمش باز می‌شد و عفونت می‌کرد.

حضرت علی ع به عیادتش آمد و فرمود: ابوعبدالرحمن! چطوری؟

گفت: حال و وضعم به گونه‌ای است که اگر این حالم جز به قیمت از دست دادن چشمم بهبود نیابد حاضرم چشمم را بدهم.

حضرت فرمود: چشمت چقدر برایت می‌ارزد؟

گفت: اگر دنیا از آنِ من باشد حاضرم در ازایش بدهم.

حضرت فرمود: پس ناگریز خداوند هم به همین اندازه به تو [ثواب] عطا خواهد کرد. همانا خداوند متعال به اندازه درد و مصیبت پاداش می‌دهد و البته چندین برابر هم اضافه می‌دهد.

ربیع گفت: یا امیرالمومنین! اجازه می‌دهید شکایت برادرم عاصم را بکنم؟

فرمود: مگر چه شده؟

گفت: عبایی به سر کشیده و لباس متعارف را ترک گفته و خانواده‌اش را غمگین و فرزندانش را محزون ساخته است.

حضرت فرمود: عاصم را نزد من بخوانید.

وقتی که آمد حضرت چهره درهم کشید و فرمود:

وای برتو عاصم! آیا به نظرت آمده که خداوند لذاتی را بر تو مباح فرموده و در عین حال دوست ندارد که تو از آنها توشه برگیری؟ [در این صورت] تو از آنها نزد خداوند پست‌تری! آیا نشنیده‌ای که می‌فرماید «دو دریا درهم آمیختند» (الرحمن/19) سپس فرمود «از آن دو لولو و مرجان بیرون آورد» (الرحمن/22) و نیز فرمود «و از هر یک گوشتی تازه می‌خورید و زیورآلاتی بیرون می‌آورید که می‌پوشیدشان». اما به خدا سوگند قبول نعمت‌های خدا در عمل [= استفاده عملی از نعمتها] برایم دوست‌داشتنی‌تر است از قبول آنها در گفتار [= اینکه به زبان نعمتهای او را ذکر کنم]، و حال آنکه همین ذکر زبانی را هم سفارش فرموده: «و اما درباره نعمت پروردگارت سخن بگو» (ضحی/11) و فرمود «بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده و روزی‌های پاک و طیب را حرام کرده است» (اعراف/32) و خداوند در این زمینه مومنان را همان گونه خطاب قرار داده که پیامبران را؛ فرمود «ای کسانی که ایمان آوردید از طیباتی که روزی‌تان کردم بخورید» (بقره/172) و فرمود: «ای پیامبران از طیبات بخورید و کار شایسته‌ای انجام دهید» (مومنون/51) و پیامبر ص به یکی از زنانش فرمود «برایت چه پیش آمده که تو را ژولیده و بدون سرمه و خضاب می‌بینم؟!»

عاصم گفت: یا امیرالمومنین! پس خودت چرا به لباس خشن و خوراک ناگوار بسنده کرده‌ای؟

فرمود: چون خداوند بر پیشوایان عدل واجب فرموده که بر خودشان در حد رفع نیاز بسنده کنند [در مورد بیش از آن بر خود سخت بگیرند] تا فقیر، فقرش وی را به قلق و اضطراب نکشاند.

پس حضرت علی ع بلند نشد تا اینکه عاصم عبا کنار گذاشت و لباس متعارف پوشید.

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏11، ص35-36

و اعلم أن الذی رویته عن الشیوخ و رأیته بخط عبد الله بن أحمد بن الخشاب رحمه الله أن الربیع بن زیاد الحارثی أصابته نشابة فی جبینه فکانت تنتقض علیه فی کل عام فأتاه علی ع عائدا فقال کیف تجدک أبا عبد الرحمن؟

قال أجدنی یا أمیر المؤمنین لو کان لا یذهب ما بی إلا بذهاب بصری لتمنیت ذهابه!

قال و ما قیمة بصرک عندک؟

قال لو کانت لی الدنیا لفدیته بها.

قال لا جرم لیعطینک الله على قدر ذلک إن الله تعالى یعطی على قدر الألم و المصیبة و عنده تضعیف کثیر.

قال الربیع‏ یا أمیر المؤمنین أ لا أشکو إلیک عاصم بن زیاد أخی!

قال ما له؟

قال لبس العباء و ترک الملاء و غم أهله و حزن ولده!

فقال علی: ادعوا لی عاصما؛ فلما أتاه عبس فی وجهه و قال:

ویحک یا عاصم أ ترى الله أباح لک اللذات و هو یکره ما أخذت منها لأنت أهون على الله من ذلک أ و ما سمعته یقول «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ» ثم یقول «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» و قال «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» أما و الله إن ابتذال نعم الله بالفعال أحب إلیه من ابتذالها بالمقال و قد سمعتم الله یقول «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» و قوله «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق»ِ إن الله خاطب المؤمنین بما خاطب به المرسلین فقال «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ» و قال «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و قال رسول الله ص لبعض نسائه ما لی أراک شعثاء مرهاء سلتاء.

قال عاصم فلم اقتصرت یا أمیر المؤمنین على لبس الخشن و أکل الجشب؟

قال إن الله تعالى افترض على أئمة العدل أن یقدروا لأنفسهم بالقوام کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.

فما قام علی ع حتى نزع عاصم العباء و لبس ملاءة.


3) حضرت علی ع در ابتدای حکومت خطبه‌ای خوانده، فرمودند:

خداوند فرعون و هامان و قارون را هلاک کرد. به کسی که جانم به دست اوست سوگند، بشدت درهم آمیخته می‌شوید و بشدت غربال خواهید شد و بشدت مبتلا خواهید شد و تازیانه قضا و قدر بر شما تازیانه خواهد زد [یا: در دیگ غدا بشدت به هم زده می‌شوید] تا بالای شما به پایین‌تان برگردد و به وضعیتتان در آن روزی برگردید که پیامبرتان در میان شما مبعوث گردید؛ و من از این موقف و به این امر آگاهتان کردم؛ نه از باب مهربانی بر شما مخفی نمودم و نه چیزی را فروگذار نمودم،

هلاک شد هرکه ادعا کرد و زمین خورد هر که دروغ بست؛

چپ و راست گمراهی است و راه صحیح آن چیزی است که در کتاب خدا و آموزه‌های پیامبر آمده است ...

بدانید که همانا علمی که حضرت آدم با آن به زمین هبوط کرد و جمیع آنچه پیامبران به وسیله آن برتری داده شدند در عترت پیامبرتان است، پس چرا سرگردانید و کجا می‌روید؟ ای جماعت اصحاب کشتی که نجات یافتید، این مَثَلِ آن کشتی است در میان شما، همان گونه در آن کشتی [نوح] عده‌ای نجات یافتند؛ پس این چنین است هر کس از شما که نجات یافت؛

وای بر کسانی که از آنان روگردان شوند؛

همانا آنان برای شما همانند کهفِ اصحاب کهف‌اند؛

آنان را به بهترین نامهشایشان و بدان صورتی که خداوند در قرآن آنان را نامید بخوانید: «این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش» پس از آن بنوشید؛ «و آن، شور و تلخ است» پس از آن بپرهیزید؛ همانا آنان «باب حطه»‌اند [باب حطه: دروازه‌ای برای بنی‌اسرائیل که برای قبولی توبه‌شان باید از آن دروازه وارد می‌شدند؛ بقره/58 و اعراف/141] پس از آن وارد شوید؛

بدانید که نیکان از عترت من و پاکان از خویشانم، در خردسالی و بزرگسالی عالمترین مردم‌اند؛ از علم خدا ما علم آموختیم؛ و از قول راستگو ما سخن شنیدیم؛ پس اگر رد پای ما را پیگیری کنید با بصیرت‌های ما هدایت شوید؛ و اگر به ما پشت کنید خداوند شما را به دست ما یا به آنچه بخواهد هلاک می‌سازد؛

پرچم حق با ماست؛ کسی که دنبال آن راه افتد [به مقصد] می‌رسد و کسی که از آن سرپیچد نابود می‌شود؛ و خداوند به وسیله ما زمانه پر از سختی را روشن می‌سازد؛ و به واسطه ما انتقام هر مومنی را می‌گیرد و به وسیله ما زنجیر ذلت از گردنهایتان باز می‌شود؛ و خداوند [کار را] به ما ختم می‌کند نه به شما.

المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص404-406

وَ قَالَ ع فِی مَقَامٍ آخَرَ، لَمَّا وَلِیَ الْأَمْرَ:

أَهْلَکَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ، وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَتُخَلْخَلُنَّ خَلْخَلَةً وَ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى‏ یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ، وَ لَقَدْ عُدْتُمْ کَهَیْئَتِکُمْ یَوْمَ بُعِثَ فِیکُمْ نَبِیُّکُمْ (ص) وَ لَقَدْ تَبَیَّنْتُ بِهَذَا الْمَوْقِفِ وَ بِهَذَا الْأَمْرِ، وَ مَا کَتَمْتُ رَحْمَةً وَ لَا سَقَطْتُ وَسْمَةً، هَلَکَ مَنِ ادَّعَى، وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏، الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةُ الطَّرِیقِ، وَ الْمَنْهَجُ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ آثَارِ النُّبُوَّةِ ...

أَلَا إِنَّ عِلْمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِیعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ الْأَنْبِیَاءُ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ فى عِتْرَةِ نَبِیِّکُمْ، فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ یَا مَعْشَرَ مَنْ نَجَا مِنْ أَصْحَابِ السَّفِینَةِ، هَذَا مَثَلُهَا فِیکُمْ کَمَا نَجَا فِی هَاتِیکَ مَنْ، فَکَذَلِکَ مَنْ یَنْجُو فِی هَذِهِ مِنْکُمْ مَنْ یَنْجُو، وَیْلٌ لِمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ، إِنَّهُمْ لَکُمْ کَالْکَهْفِ لِأَصْحَابِ الْکَهْفِ سَمُّوهُمْ بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِمْ، وَ مِمَّا سُمُّوا بِهِ فِی الْقُرْآنِ، هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاحْذَرُوا، إِنَّهُمْ بَابُ حِطَّةٍ فَادْخُلُوا؛ أَلَا إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنْ عِتْرَتِی وَ أَطَایِبِ أَرُومَتِی، أَعْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُهُمْ کِبَاراً، مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا، وَ مِنْ قَوْلِ صَادِقٍ سَمِعْنَا، فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا، وَ إِنْ تُدْبِرُوا عَنَّا یُهْلِکْکُمُ اللَّهُ بِأَیْدِینَا، أَوْ بِمَا شَاءَ، مَعَنَا رَایَةُ الْحَقِّ، مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ، وَ بِنَا یُنِیرُ اللَّهُ الزَّمَانَ الْکَلِفَ، وَ بِنَا یُدْرِکُ اللَّهُ تِرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ بِنَا یَفُکُّ اللَّهُ رِبْقَةَ الذُّلِّ عَنْ أَعْنَاقِکُمْ، وَ بِنَا یَخْتِمُ اللَّهُ لَا بِکُم‏.[4]

این خطبه امیرالمومنین با سندهای متعدد و با اندک تفاوتی در عبارات، در منابع مختلفی روایت شده است؛ از جمله با سند متصل به امام صادق ع در الکافی، ج‏8، ص67.[5]

تدبر

1) «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

مقصود از این آیه چیست؟

الف. بیان نعمت‌های الهی که رهنمون ما به توحید شود: خدای واحد همان است که از دو دریای این اندازه متفاوت، ثمرات یکسانی را نصیب انسان‌ها می‌کند. (مجمع‌البیان، ج8، ص632؛ و  ج7، ص274)

ب. تمثیلی است از مومن و کافر، از این جهت که کارکرد اصلی آب، گوارایی و رفع عطش است، اما کارکردها و ثمرات جانبی متعدد دیگری هم دارد؛ این دو دریا در کارکرد اصلی‌شان متفاوت‌اند هرچند در ثمرات جانبی‌شان شبیه همدیگر باشند؛ مومن و کافر هم در ثمره اصلی‌ای که بر وجودشان مترتب می‌شود متفاوتند، هرچند در برخی ابعاد و ثمرات جنبی، مانند شجاعت و سخاوت شبیه هم باشند، و حتی ممکن است برخی از این خصلتهای جنبی در کافری باشد اما در مومنی نباشد؛ اما آنچه ارزش به خودی خود یک انسان را معین می‌کند، آن پاکی و طراوت وجودی یا تلخی و نامطبوعی وجودی اوست. (کنز الدقائق، ج10، ص553[6]؛ المیزان، ج17، ص28)

ج. تمثیلی است از دو راه هدایت و شقاوت و در واقع رهبران الهی و دنیایی؛ که اگرچه در برخی نمودها ممکن است شبیه هم باشند، اما ثمره اصلی یکی آب گواراست و دیگری تلخی و تلخکامی. (حدیث3)

د. زندگى افراد گاهى شیرین است و گاهى تلخ. لکن اگر انسان، صیّاد، غوّاص و ناخداى خوبى باشد، در همه‏ى شرایط متضادّ مى‏تواند موفّق باشد. (تفسیر نور، ج‏9، ص483)

ه. بیان نعمت‌های متنوع الهی است که زندگی ما با این نعمت‌ها گره خورده است، تا همه چیز را از او بخواهیم و شکرگزار او باشیم و این نعمت‌ها را در مسیر درستش استفاده کنیم. (با توجه به پایان آیه که می‌فرماید: «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»)

و. در آیات قبل این بحث را مطرح کرد که عزت را تنها باید از خدا خواست؛ در اینجا برخی از نعمت‌های خداوند، که صرفاً ناشی از تفضل اوست را برمی‌شمرد و به ما گوشزد می‌کند که چه‌اندازه نیاز شما به فضل و عنایت او در تمامی زندگی‌تان زیاد است؛ پس در جستجوی فضل و رحمت او باشید و همه چیزتان - از جمله عزتمندی‌تان- را جز از خدا طلب نکنید که چنین کاری شکر واقعی نعمتهایی است که او به شما داده است.

ز. ...


2) «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا»

در تغذیه باید به سراغ گوشت تازه رفت. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)


3) «تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها»

انسان به زیبایى گرایش فطرى دارد و بهره بردن از زینت مورد قبول اسلام است. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)


4) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»

نعمت‏هاى الهى فضل اوست. ما از او طلبى نداریم. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)


5) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»

رزق و فضل الهى در سایه تلاش و کوشش خود انسان بدست مى‏آید. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)



6) «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

توجّه به نعمت، زمینه‏ى شکوفا شدن روح شکرگزارى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)


7) «مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ»

قرآن کریم با توجه دادن به این سه مورد می‌خواهد تذکر دهد که:

الف. دریا، بستر خوراک، پوشاک و مرکب انسان است؛

ب. با اینکه زندگی انسان اساساً در خشکی است اما خداوند در دریا، نه‌تنها برای خوراک او، بلکه حتی برای زیورآلات او و رفت و آمد او ملاحظاتی داشته است.

ج. ...


برای تامل بیشتر

8) «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

دو آیه دیگر در قرآن وجود دارند که هر یک در فرازی با این آیه مشترکند و اتفاقا این فرازها تنها در همین آیات آمده‌اند؛ در یکی بر این تفاوت تاکید شده و در دیگری بر آن شباهت:

1. وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/53)

2. وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (نحل/14)

 

 


[1] . فی الشواذ قراءة عیسى الثقفی سیغ شرابه. الحجة: و من قرأ سیغ شرابه فإنه على التخفیف من سیغ بالتشدید على فیعل و أصله سیوغ مثل هین و هین و میت و میت

[2] . و قرأ الجمهور: سائغ، اسم فاعل من ساغ. و قرأ عیسى: سیغ على وزن فیعل، کمیت و جاء کذلک عن أبی عمرو و عاصم. و قرأ عیسى أیضا: سیغ مخففا من المشدد، کمیت مخفف میت.

[3] . اختلاف قرائت:

و قرأ الجمهور: ملح، و أبو نهیک و طلحة: بفتح المیم و کسر اللام، و قال أبو الفضل الرازی: و هی لغة شاذة، و یجوز أن یکون مقصورا من مالح، فحذف الألف تخفیفا. و قد یقال: ماء ملح فی الشذوذ، و فی المستعمل: مملوح (البحر المحیط، ج‏9، ص21)

 

[4]. این حدیث در الکافی، ج‏1، ص184 نیز از دو چشمه سخن می‌گوید که شاید تاویلی باشد برای این دو بحر:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ جَاءَ ابْنُ الْکَوَّاءِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ فَقَالَ نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ یُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَنَا وَ أَنْکَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَیْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُیُونٍ کَدِرَةٍ یُفْرَغُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَیْنَا إِلَى عُیُونٍ صَافِیَةٍ تَجْرِی بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ.

[5] .

[6] . و المعنى: کما أنّهما و إن اشترکا فی بعض الفوائد، لا یتساویان من حیث أنّهما لا یتساویان فیما هو المقصود بالذّات من الماء. فإنّه خالط أحدهما ما أفسده و غیّره عن کمال فطرته. لا یتساوى المؤمن و الکافر و إن اتّفق اشتراکهما فی بعض الصّفات، کالشّجاعة و السّخاوة، لاختلافهما فیما هو الخاصّیّة العظمى و هی بقاء أحدهما على الفطرة الأصلیّة دون الآخر. أو تفضیل للأجاج على الکافر بما یشارک العذب من المنافع.

 


711) سوره فاطر (35) آیه 11 وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُم

بسم الله الرحمن الرحیم

711) سوره فاطر (35) آیه 11

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ

ترجمه

و خداوند شما را آفرید از خاکی، سپس از نطفه‌ای، سپس زوج‌هایی قرارتان داد، و هیچ مادینه‌ای نه باردار شود و نه وضع حمل کند مگر به علم او؛ و به هیچ سالخورده‌ای عمر دراز داده نشود و از عمرش کاسته نگردد مگر در کتابی [ثبت شده]؛ بدرستی که آن بر خداوند آسان است.

اختلاف قرائت

در اغلب قرائات به صورت «وَ لا یُنْقَصُ» (فعل مجهول) قرائت شده؛ اما در قرائت یعقوب (از قراء عشر) و حسن (از قراء اربعه عشر) نیز برخی قرائات غیرمشهور مانند قرائت ابن‌سیرین و سلام، و نیز در روایت عبدالوارث و هارون از ابوعمر (قرائت اهل بصره) به صورت «وَ لا یَنْقَصُ» (فعل معلوم) قرائت شده است. (مجمع البیان، ج‏8، ص630[1]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص20[2])

حدیث

1)

الف. از امام صادق ع روایت شده است:

صله رحم و حُسنِ همسایگی سرزمین‌ها را آباد و عمرها را زیاد می‌کند.

و از امام رضا ع روایت شده است:

گاه شخصی صله رحم بجا می‌آورد و از عمرش سه سال مانده بود و خداوند آن را سی سال می‌کند و خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد.

الکافی، ج‏2، ص152 و 150

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ الْحَکَمِ الْحَنَّاطِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى‏ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع:

 یَکُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثُ سِنِینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ.[3]

 

ب. روایت شده است که یکبار امیرالمومنین ع در خطبه‌اش فرمود «به خداوند پناه می‌برم از گناهانی که نیست و نابود شدن را شتاب می‌بخشد!»

ابن الکوا بلند شد و گفت: یا امیرالمومنین! آیا گناهانی هست که نیست و نابودی را شتاب بخشد؟!

فرمود: بله، وای بر تو! مثلا قطع رحم (= ارتباط خویشاوندی را قطع کردن). همانا گاه خانواده‌ای با هم جمع می‌شوند و در حق هم برادری می‌کنند در حالی که خودشان افراد فاجر و گناهکاری هستند اما بدان سبب خداوند روزی‌شان می‌دهد؛ و گاه خانواده‌ای با اینکه افرادش از پرهیزکاران‌اند، اما از هم جدا می‌شوند و رابطه‌شان را با هم قطع می‌کنند و خداوند محرومشان می‌کند.

الکافی، ج‏2، ص347-348

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی خُطْبَتِهِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ فَقَامَ إِلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْکَوَّاءِ الْیَشْکُرِیُّ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ وَ تَکُونُ ذُنُوبٌ‏ تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ فَقَالَ نَعَمْ وَیْلَکَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ إِنَّ أَهْلَ الْبَیْتِ لَیَجْتَمِعُونَ وَ یَتَوَاسَوْنَ وَ هُمْ فَجَرَةٌ فَیَرْزُقُهُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ أَهْلَ الْبَیْتِ لَیَتَفَرَّقُونَ وَ یَقْطَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَیَحْرِمُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ أَتْقِیَاءُ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که زبانش راستگو باشد عملش پاک خواهد بود؛ و

کسی که نیتش خوب باشد خداوند بر رزقش بیافزاید؛ و

کسی که به خانواده‌اش نیکی کند خداوند در عمرش بیافزاید.

الخصال، ج‏1، ص88

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنِی‏ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَا عَمَلُهُ؛

وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زَادَ اللَّهُ فِی رِزْقِهِ؛

وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِی عُمُرِهِ.


3) عبدالملک خثعمی می‌گوید: امام صادق ع به من فرمود:

عبدالملک! زیارت حسین بن علی ع را ترک مکن و یارانت را هم بدین کار دستور بده تا خداوند عمرت را امتداد بخشد و در رزقت بیافزاید و خداوند تو را خوشبخت و سعادتمند زنده بدارد و جز خوشبخت و سعادتمند نمیری و تو را در زمره خوشبختان و سعادتمندان ثبت فرماید.

کامل الزیارات، ص152

حَدَّثَنِی أَبِی ره وَ جَمَاعَةُ مَشَایِخِی ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِی:

یَا عَبْدَ الْمَلِکِ لَا تَدَعْ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ مُرْ أَصْحَابَکَ بِذَلِکَ یَمُدُّ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ وَ یَزِیدُ اللَّهُ فِی رِزْقِکَ وَ یُحْیِیکَ اللَّهُ سَعِیداً وَ لَا تَمُوتُ إِلَّا سَعِیداً [شَهِیداً] وَ یَکْتُبُکَ سَعِیداً.[4]


4)

الف. از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که پیامبر ص فرمود:

علی جان! از کرامت مومن نزد خداوند این است که وقتی برای مرگ او معین نکرده، تا زمانی که بخواهد به کار شر و باطل ویا ستمی اقدام کند؛ که به محض اینکه چنین تصمیمی گرفت خداوند او را قبض روح فرماید.

و فرمودند که امام صادق ع می‌فرمود: از امور شر و باطل و ستم اجتناب کنید تا بر امتداد عمرتان افزوده شود.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص36؛ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص55

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُ‏ بِمَرْوَرُودَ فِی‏ دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُ‏ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ

وَ حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع

وَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ:

حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ مِنْ کَرَامَةِ الْمُؤْمِنِ عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَمْ یَجْعَلْ لِأَجَلِهِ وَقْتاً حَتَّى یَهُمَّ بِبَائِقَةٍ فَإِذَا هَمَّ بِبَائِقَةٍ قَبَضَهُ إِلَیْهِ

قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع تَجَنَّبُوا الْبَوَائِقَ یُمَدَّ لَکُمْ فِی الْأَعْمَارِ.


ب. از امام باقر ع روایت شده که پیامبر اکرم ص فرمودند:

زناکاری پنج خصلت در پی دارد:

آبرو را می‌برد؛ فقر به ارث می‌گذارد، از عمر می‌کاهد؛ خداوند رحمان را غضبناک می‌کند؛ و شخص را در آتش جهنم جاودانه می‌سازد، که به خداوند پناه می‌بریم از آن آتش.

الکافی، ج‏5، ص542

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص

فِی الزِّنَا خَمْسُ خِصَالٍ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَنْقُصُ الْعُمُرَ وَ یُسْخِطُ الرَّحْمَنَ وَ یُخَلِّدُ فِی النَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ.[5]


5) از امام صادق ع روایت شده است: هنگامی که قائم ما قیام کند «زمین به نور پروردگارش روشن می‌گردد» و مردم بی‌نیاز می‌شوند و شخص در سرزمین خود عمری طولانی می‌یابد تا جایی که گاه هزار فرزند پسر - که حتی یک دختر هم در آنها نیست - برایش زاده می‌شود.

[چه‌بسا این تعبیر اشاره به آن است که افرادی از نسل وی که از طریق پسر، و پسر پسر، و ... به نام او خوانده می‌شوند تا هزار نفر ادامه می‌یابند؛ یعنی فرزندان خود وی، فرزندان پسران وی، فرزندان پسران پسران وی و ... در زمان حیاتش به هزار نفر می‌رسد]

الغیبة (للطوسی)، ص468

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُبْشِیٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی نُعَیْمٍ‏ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ صَالِحٍ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ غَزَالٍ‏ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ‏ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ اسْتَغْنَى النَّاسُ‏ وَ یُعَمَّرُ الرَّجُلُ‏ فِی‏ مُلْکِهِ‏ حَتَّى یُولَدَ لَهُ أَلْفُ ذَکَرٍ لَا یُولَدُ فِیهِمْ أُنْثَى ...[6]

تدبر

1) «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ»

ارتباط این آیه با آیات قبل (که هشداری بود درباره اینکه عزت تنها نزد خداست و مکر بدکاران به جایی نمی‌رسد) چیست؟

الف. به منشأ آفرینش خود توجّه کنید تا هم به قدرت خداوند پى ببرید و هم گرفتار غفلت و غرور و تکبّر نشوید و دریابید که عزت را تنها باید از خدا طلب کرد. (تفسیر نور، ج‏9، ص482)

ب. اینکه خداوند ما انسان‌ها با این همه پیچیدگی‌ها را از خاک و سپس از نطفه بیافریند؛

اینکه ما را زوج‌هایی قرار دهد که زندگی‌هایمان این اندازه به هم وابسته باشد و حساب همه را داشته باشد؛

اینکه هر زنی باردار شود یا وضع حمل کند همه را دقیقا بداند؛

اینکه هرکس عمر دراز داشته باشد ویا از عمرش کاسته شود همه از پیش نزد خداوند معلوم و مکتوب باشد؛

همه اینها بر خداوند بسیار آسان است.

خدایی که این امور بر او آسان است، آیا در تدبیر ما و رساندن ما به عزت، ناتوان می‌ماند و سزاوار است ما برای رسیدن به مقصود خود، راهی غیر از آنچه او پیش پای ما می‌نهد در پیش گیریم؟!

ج. ...

 

2) «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ»

چرا در آفرینش ما، ابتدا آفرینش از خاک را مطرح کرد و سپس آفرینش از نطفه را؟

الف. اولی مبدا اولیه‌ای است که خلقت همگان به آن ختم می‌شود؛ و دومی مبدأ بی‌واسطه‌ای است که خلقت هر انسانی به طور خاص، به نطفه‌اش برمی‌گردد؛ و این نحوه اشاره به مبدئیت خاک برای همه انسان‌ها در آیات دیگر نیز نظیر دارد، مانند «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ» (الرحمن/14) و در این صورت، نسبت آفرینش به همگان در جمله اول، مَجاز عقلی محسوب می‌شود. (المیزان، ج17، ص25)

ب. منظور از آفرینش از خاک، اشاره است به خلقت نخستین انسان (حضرت آدم)، و اینکه تو هم اگر با نطفه‌ای پدید آمدی در ادامه او هستی. (مجمع البیان، ج‏6، ص727) و از این جهت مضمونش شبیه این آیه است که می‌فرماید «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ» (سجده/8) و در اینجا مراد از «کُم» در عبارت «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» حضرت آدم؛ و در عبارت «خَلَقَکُمْ ... مِنْ نُطْفَةٍ» بقیه انسانهاست و هیچ مَجازی هم در کار نیست. (المیزان، ج17، ص25)

ج. در تعبیر اول می‌خواهد اشاره کند به آفرینش اجمالی همگان در ضمن آفرینش حضرت آدم از خاک، و در دومی اشاره می‌کند به مقام تفصیل آفرینش که هرکسی از نطفه‌ای زاده شده؛ و از این جهت شاید بتوان گفت مضمونش شبیه است به آیه «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (أعراف/11) و در اینجا هم در هر دو فراز تک‌تک انسانهای مد نظرند و هیچ مجازی هم در کار نیست؛ فقط اولی مقام اجمال است و دومی مقام تفصیل. (المیزان، ج17، ص25)

د. شاید می‌خواهد اشاره کند که تمام موادی که در تشکیل نطفه دخیل بوده، به نحوی برگرفته از عناصر برگرفته شدن از خاک است، و بدین جهت انسان را ابتدا از خاک و سپس از نطفه آفریدند. (مجمع البیان، ج‏6، ص727)[7]

ه. ...

 

3) «ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً»

مقصود از این تعبیر چیست؟

الف. زوج به معنای مذکر و مونث بودن انسانهاست؛ یعنی انسان را هم در دو صنف مرد و زن آفرید. (مجمع‌البیان، ج8، ‌ص621؛ المیزان، ج17، ص26)

ب. زوج به معنای همسرگزینی انسان‌هاست؛ یعنی برای شما همسرانی آفرید و شما را همسران همدیگر قرار داد. (المیزان، ج17، ص26)

ج. زوج گاه به معنای گروه و صنف به کار می‌رود؛ ممکن است در اینجا هم اشاره به گروه گروه شدن انسان‌ها و صنفهای گوناگونی است که خداوند در میان انسانها قرار داده است (مجمع‌البیان، ج8، ‌ص621؛ المیزان، ج17، ص25) و از این جهت مضمونش شبیه است به آیه: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِل‏» (حجرات/13)

د. شاید آمدن این تعبیر بلافاصله بعد از تعبیر نطفه، اشاره باشد به واقعیت کشف شده امروز، که پیدایش انسان، نه صرفا ناشی از نطفه؛ بلکه ناشی از یک لقاح دوگانه اسپرم (نطفه) و اوول است. (اقتباس از ترجمه قرآن در تفسیر عاملی، ج7، ص229)

ه. ...

 

4) «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ»

هیچ زنی باردار نشود و وضع حمل نکند مگر به علم او؛ و به هیچ سالخورده‌ای عمر دراز داده نشود و از عمرش کاسته نگردد مگر در کتابی ثبت شده است.

یعنی تمام جزئیات عالم، و حتی تغییراتی که قرار است در مقدرات پیش آید، در علم ازلی معلوم است؛ و به همین جهت این آیه را از شواهد بحث بداء دانسته‌اند. ( تفسیر القمی، ج‏2، ص208؛ و نیز جلسه701 حدیث3 http://yekaye.ir/al-fater-35-1/)

تاملی دوباره در مفهوم بداء

اینکه تمام وقایع عالم در علم ازلی معلوم است، مطلبی است که به لحاظ خداشناسی جای تردیدی ندارد؛ و البته اگر بحثی هست تنها در نسبت اختیار انسان با آن است که قبلا در این باره بحث شد.*

اما یکی از مسائلی که در این زمینه بسیار دشوار است این است که آیا علی‌رغم علم ازلی خداوند، آیا امکان دارد که برخی از مقدرات انسانها تغییر کند یا خیر؟ مشکل این است که اگر قرار باشد مقدرات هیچ تغییری نکند، آنگاه این اشکال پیش می‌آید که دعا و تلاش کردن اساساً چه اهمیتی پیدا می‌کند؛ و اگر هم قرار باشد تغییر کند، پس تکلیف آن در علم ازلی خداوند چه می‌شود؟

اینجاست که ائمه شیعه نشان داده‌اند که قرآن کریم با طرح مساله «بداء»[8] این معضل را پاسخ گفته است.

(جلسه 701، حدیث3 و تدبر4 http://yekaye.ir/al-fater-35-1/)

درباره مراد از «بداء» قبلا اشاره شد که یعنی انسان‌ها (حتی اولیاءالله) بر اساس قوانین عالم (که بر اساس علم خداست) انتظار واقعیتی را دارند، اما واقعیت به گونه دیگری رخ می‌دهد؛ پس قوانین عالم دست خدا را نبسته است، و او هر لحظه در کاری است، و ممکن است مقدرات ما، که تاکنون به نحو خاصی پیش‌بینی می‌شد، عوض شود.

(جلسه 62، تدبر5 http://yekaye.ir/ar-rahman-055-29/ )

و با استمداد از مفهوم «جهان‌های ممکن» تاملی اجمالی درباره آن گذشت.

(جلسه 701 ، تدبر5 http://yekaye.ir/al-fater-35-1/ )

نکته‌ای که در این آیه بسیار جالب توجه است این است که «کاسته شدن از عمر» را هم امری «ثبت شده در کتاب» معرفی کرده است؛ که این مفهوم به دلالت التزامی نشان می‌دهد که هم اصل مقدار عمر ثبت شده و هم هر مقدار کم و زیادی‌ای که در آن رخ دهد! (یکبار دیگر در حدیث1 تامل کنید)

این نشان می‌دهد که حقیقت علم الهی و تجلی آن در ام‌الکتاب، بسیار فراتر از درک ساده‌انگارانه‌ای است که از امر فرازمانی در ذهن بسیاری از افراد شیوع دارد؛ افراد غالبا امر فرازمانی را به عنوان امری ثابت و ایستا قلمداد می‌کنند در حالی که مفهوم ایستایی هم مفهومی است که در فضای زمانمندی درک می‌شود و اتفاقا ایستا بودن در عرصه موجودات زمانمند نوعی نقص است.

اقتضای علم ازلی خداوند و کتاب مکنون او، نه زمانمندی است و نه ایستایی؛ آن افق، افق برتری است که هم امور ایستا (علم پیشین در افق زمانی) و هم امور پویا (خود زمان و تحولاتی که در خود دارد) در او مندرج است؛ و اینها برای خدا آسان است؛ و برای مایی که فکرمان در محدوده دنیا و امور زمانمند گرفتار شده، دشوار و دور از ذهن به نظر می‌رسد.

شاید توجه به واقعیات فرازمانی‌ای که در دسترس همه ما هست (مانند واقعیت قوانین ریاضی) که در حالی که نه متصف به ایستایی می‌شوند و نه پویایی، اما تمامی وضعیت‌های ایستا و پویا را در افق خود شرح می‌دهند، زمینه مناسبی باشد برای فهم حقایق ماورایی.

ان‌شاء الله خداوند توان درک حقایق فراتر از افق ماده را به همه دوستداران حقیقت عنایت فرماید.

* پی‌نوشت:

درباره مساله جبر و اختیار، و بویژه نسبت اختیار با علم خداوند قبلا در

جلسه 250، تدبر 4 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-30/

و جلسه 567 تدبر 4 http://yekaye.ir/al-lail-92-7/ توضیح داده شد.

همچنین درباره مساله جبر و تفویض امام صادق ع سخنانی دارند که امام هادی ع آن را شرح داده‌اند. فرازهایی از این روایت در جلسه 138، حدیث4 http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-39/

و جلسه 184، حدیث1 http://yekaye.ir/an-nisa-004-100/

و جلسه 315، حدیث3 http://yekaye.ir/al-hajj-22-10/

و جلسه 526، حدیث3 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-36/

و جلسه 630، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-49/ گذشت.

 

5) «لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ»

انسان عمر معیّنى دارد ولى به دلایلى گاهى از آن کاسته مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص482)

  • برخی از امور که در کاستن عمر موثر است عبارتند از:
    • قطع پیوند خویشاوندی (حدیث1.ب و حکایت مذکور در تدبر7)، بویژه عاق والدین.
    • ظلم و ستم کردن و دنبال شر و باطل بودن (حدیث4)
    • انجام پاره‌ای از گناهان، مانند بی‌عفتی (حدیث5) و ...
  • و برخی از امور که در افزودن عمر موثرند عبارتند از:
    • صله رحم و حُسن همجواری (حدیث1)
    • حُسن خلق و نیکوکاری در حق خانواده و اهل و عیال (حدیث2)
    • زیارت امام حسین ع (حدیث3)

 

6) «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ»

تمام لحظه‏هاى عمر انسان حساب و کتاب دارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص482)

 

7) «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ»

حکایت

علی بن جعفر (برادر امام کاظم ع) روایت کرده که:

من به همراه محمد بن اسماعیل، برادرزاده‌ام [که برادرزاده امام کاظم ع هم می‌شود] برای عمره ماه رجب به مکه رفته بودیم و وی به من گفت من می‌خواهم به بغداد بروم، اگر موافقی قبل از رفتن سری به عمویمان موسی بن جعفر بزنیم.

بعد از مغرب بود که با هم براه افتادیم و به خانه‌ای که ایشان در منطقه حوبه در آن سکنی گزیده بود رفتیم و در زدم و پرسیدند کیستی، گفتم علی هستم. وارد خانه شدیم و ایشان را در آغوش گرفتم و سرشان را بوسیدم و گفتم: برای امری خدمت رسیده‌ایم که اگر آن را صواب می‌دانید که خداوند توفیق دهد و اگر هم غیر از این است که ما بسیار می‌شود که خطا کنیم.

فرمود: آن چیست؟

گفتم: این برادرزاده‌تان آمده که با شما خداحافظی کند و به بغداد برود.

فرمود: بگو داخل شود. او را صدا کردم و وارد شد در حالی که سر به زیر انداخته بود و جلو آمد و سر ایشان را بوسید و گفت: فدایت شوم: مرا سفارشی کن!

فرمود: تو را سفارش می‌کنم که در مورد ریختن خون من از خدا بترسی!

گفت: هرکس که بدی برای تو بخواهد خداوند چنین و چنانش کند و شروع کرد به نفرین کردن کسی که قصد سوئی نسبت به ایشان داشته باشد. سپس دوباره سر ایشان را بوسید و گفت: عموجان سفارشی به من بفرما !

فرمود: تو را سفارش می‌کنم که در مورد ریختن خون من از خدا بترسی!

دوباره گفت: هرکس که بدی برای تو بخواهد خداوند چنین و چنانش کند! و بازهم سر ایشان را بوسید و گفت: عموجان سفارشی به من بفرما !

فرمود: تو را سفارش می‌کنم که در مورد ریختن خون من از خدا بترسی!

برای بار سوم گفت: هرکس که بدی برای تو بخواهد خداوند چنین و چنانش کند! و سپس خم شد و برگشت و من هم همراهش به راه افتادم که امام ع به من فرمود: تو صبر کن!

من ایستادم و ایشان داخل منزلشان رفتند و سپس مرا صدا کردند و وارد شدم و یک کیسه‌ای که صد دینار داشت برداشتند و به من دادند و گفتند: به برادرزاده‌ات بگو این برای کمک خرجی سفرش است. آن را گرفتم و در ردایم گذاشتم و دوباره صدتای دیگر داد و فرمود این را هم به او بده و سپس صدتای دیگر داد و فرمود این را هم به او بده. گفتم: فدایت شوم! اگر درباره او چنان نگرانی‌ای دارید که ابراز فرمودید، پس چرا او را علیه خودتان یاری می‌دهید؟

فرمود: اگر من در حق او صله رحم انجام دهم و او آن را قطع کند خداوند عمرش را قطع می‌کند. سپس یک کیسه پارچه‌ای آوردند که سه هزار درهم در آن بود و فرمودند: این را هم به او بده.

پس بیرون رفتم و صدتای اول را به او دادم خیلی خوشحال شد و عمویش را دعا کرد. سپس دومی و سومی را دادم و بسیار خوشحال شد تا حدی که گمان کردم برمی‌گردد و [از مکه] خارج نمی‌شود. سپس سه هزار درهم را دادم؛ اما او راهش را در پیش گرفت و رفت تا اینکه [در بغداد] بر هارون الرشید وارد شد و به او به عنوان خلیفه سلام داد و گفت: گمان نمی‌کردم که در زمین دو خلیفه در کار باشد تا زمانی که عمویم موسی بن جعفر را دیدم که دیگران به او به عنوان خلیفه سلام می‌دادند. پس هارون برایش صدهزار درهم فرستاد؛ اما خداوند او را به تیر غیب مبتلا کرد و نه درهمی از آنها را دید و نه به آنها دست زد.

الکافی، ج‏1، ص485؛ مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص313[9]

 


[1] . قرأ روح و زید عن یعقوب «و لا یَنقص» بفتح الیاء و هو قراءة الحسن و ابن سیرین و الباقون «وَ لا یُنْقَصُ» على البناء للمفعول به. الحجة: من قرأ ینقص فالتقدیر و لا ینقص الله من عمره و القراءة المشهورة «وَ لا یُنْقَصُ» و هی أوفق لما تقدمه من قوله «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ»

[2] . و قرأ الجمهور: و لا ینقص، مبنیا للمفعول. و قرأ یعقوب، و سلام، و عبد الوارث، و هارون، کلاهما عن أبی عمرو: و لا ینقص، مبنیا للفاعل. و قرأ الحسن: مِنْ عُمْرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ.

[3] . در الکافی، ج‏2، ص150-157 غیر از دو حدیث فوق، احادیث زیر نیز در فصل «صبله رحم» آمده که همگی ناظر به افزایش عمر است. (شماره‌ها، شماره‌های حدیث در باب مذکور است)

4-

 

[4] . این احادیث نیز همگی در راستای توضیح اثر زیارت امام حسین ع در عمر انسان است:

1- حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَایِخِی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَإِنَّ إِتْیَانَهُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ یَمُدُّ فِی‏ الْعُمُرِ وَ یَدْفَعُ مَدَافِعَ السَّوْءِ وَ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ. (کامل الزیارات، ص151؛ در تهذیب الأحکام، ج‏6، ص42 با سندی اندک متفاوت)

2- حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ سَمِعْنَاهُ یَقُولُ‏ مَنْ أَتَى عَلَیْهِ حَوْلٌ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع أَنْقَصَ [نَقَصَ‏] اللَّهُ مِنْ عُمُرِهِ حَوْلًا وَ لَوْ قُلْتُ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَمُوتُ قَبْلَ أَجَلِهِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً لَکُنْتُ صَادِقاً وَ ذَلِکَ لِأَنَّکُمْ تَتْرُکُونَ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ ع فَلَا تَدَعُوا زِیَارَتَهُ یَمُدُّ اللَّهُ فِی أَعْمَارِکُمْ وَ یَزِیدُ فِی أَرْزَاقِکُمْ وَ إِذَا تَرَکْتُمْ زِیَارَتَهُ نَقَصَ اللَّهُ مِنْ أَعْمَارِکُمْ وَ أَرْزَاقِکُمْ فَتَنَافَسُوا فِی زِیَارَتِهِ وَ لَا تَدَعُوا ذَلِکَ فَإِنَّ الْحُسَیْنَ شَاهِدٌ لَکُمْ فِی ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ وَ عِنْدَ فَاطِمَةَ وَ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ. (کامل الزیارات، ص151؛ در تهذیب الأحکام، ج‏6، ص43 با سندی اندک متفاوت)

3- حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ دَاوُدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ لَمْ یَزُرْ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع فَقَدْ حُرِمَ خَیْراً کَثِیراً وَ نُقِصَ مِنْ عُمُرِهِ سَنَةٌ. (کامل الزیارات، ص151)

4- أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏ إِنَّ أَیَّامَ زَائِرِی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع لَا تُعَدُّ مِنْ آجَالِهِمْ. (تهذیب الأحکام، ج‏6، ص43)

[5] . این روایت در الکافی، ج‏8، ص271 نیز در همین راستاست:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْجُرْجَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِمَنْ جَعَلَ لَهُ سُلْطَاناً أَجَلًا وَ مُدَّةً مِنْ لَیَالٍ وَ أَیَّامٍ وَ سِنِینَ وَ شُهُورٍ فَإِنْ عَدَلُوا فِی النَّاسِ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِبَ الْفَلَکِ أَنْ یُبْطِئَ بِإِدَارَتِهِ فَطَالَتْ أَیَّامُهُمْ وَ لَیَالِیهِمْ وَ سِنِینُهُمْ وَ شُهُورُهُمْ وَ إِنْ جَارُوا فِی النَّاسِ وَ لَمْ یَعْدِلُوا أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى صَاحِبَ الْفَلَکِ فَأَسْرَعَ بِإِدَارَتِهِ فَقَصُرَتْ لَیَالِیهِمْ وَ أَیَّامُهُمْ وَ سِنِینُهُمْ وَ شُهُورُهُمْ وَ قَدْ وَفَى لَهُمْ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَدَدِ اللَّیَالِی وَ الشُّهُورِ.

[6] . وَ یُبْنَى فِی ظَهْرِ الْکُوفَةِ مَسْجِدٌ لَهُ أَلْفُ بَابٍ وَ تَتَّصِلُ بُیُوتُ الْکُوفَةِ بِنَهَرِ کَرْبَلَاءِ وَ بِالْحِیرَةِ حَتَّى یَخْرُجَ الرَّجُلُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى بَغْلَةٍ سَفْوَاءَ یُرِیدُ الْجُمُعَةَ فَلَا یُدْرِکُهَا.

[7] . دو قول ب و د قبلا در جلسه 618 http://yekaye.ir/al-kahf-18-37/ در بحث از آیه «خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً» اشاره شد.

[8] . توضیح این کلمه در جلسه 223 http://yekaye.ir/al-baqare-2-033/ در بحث از ماده «بدو» چنین گذشت:

کلمه «بداء» به معنای تغییر نظر و رأی قبلی، مصدر از فعل «بدا یبدو» و از همین ماده است زیرا رای جدیدی آشکار شده است.

همچنین در جلسه 323 اشاره شد که در بحث از بداء، به لحاظ لغوی، مشیت را بر امور تغییرناپذیر و اراده را در مورد امور تغییرپذیر به کار می‌برند:

http://yekaye.ir/al-hajj-22-18/

[9] .

 


ادامه احادیث و تدبرهای جلسه 710

 


4) از امام صادق ع روایت شده است که «کلم طیب» همان سخن مومنی است که می‌گوید «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولیُّ الله و خلیفةُ رسول الله» و فرمود «و عمل صالح» اعتقاد قلبی است به اینکه این مطلب حق و از جانب خداوند است، بی‌هیچ تردیدی از جانب رب العالمین است.

و همچنین از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: همانا هر سخنی مصداقی از عمل دارد که آن را تصدیق یا تکذیب می‌کند؛ پس هنگامی که فرزند آدم سخنی گفت و سخنش را با عملش تصدیق کرد، سخنش با عملش به جانب خداوند رفعت می‌یابد؛ و هنگامی که سخنی گفت و عملش برخلاف سخنش بود، سخنش بدان عمل خبیثش برمی‌گردد و با آن به جهنم سقوط می‌کند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص208

عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» قَوْلُ الْمُؤْمِنِ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ» وَ قَالَ: «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ» الِاعْتِقَادُ بِالْقَلْبِ إِنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَا شَکَّ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ‏.

و فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ لِکُلِّ قَوْلٍ مِصْدَاقاً مِنْ عَمَلٍ یُصَدِّقُهُ أَوْ یُکَذِّبُهُ فَإِذَا قَالَ ابْنُ آدَمَ وَ صَدَّقَ قَوْلَهُ بِعَمَلِهِ رَفَعَ قَوْلَهُ بِعَمَلِهِ إِلَى اللَّهِ وَ إِذَا قَالَ وَ خَالَفَ قَوْلُهُ عَمَلَهُ رُدَّ قَوْلُهُ عَلَى عَمَلِهِ الْخَبِیثِ وَ هُوِیَ بِهِ فِی النَّارِ.


5) از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند رحمت کند بنده‌ای را که برای خویش رضایت ندهد که ابلیس همتایی برای او در دینش باشد [= او را شریک خدا گرداند و گاهی به دستور او عمل کند]؛ و در کتاب خداوند نجات از هلاکت و بصیرتی در قبال هر کوری و دلیلی برای هدایت و شفایی است برای آنچه در سینه‌هاست در آنچه که خداوند شما را در مورد استغفار همراه با توبه امر فرموده است؛ که خداوند فرمود «و آنان که چون کار زشتى کنند، یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد مى‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‏خواهند؛ و چه کسى جز خدا گناهان را مى‏آمرزد؟ و بر آنچه مرتکب شده‏اند، با آنکه مى‏دانند، پافشارى نمى‏کنند.» (آل‌عمران/135) و نیز فرمود «و هر که کار بدى کند یا به خود ستم نماید؛ سپس از خدا آمرزش طلبد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت» (نساء/110)‌ پس این است آنچه خداوند در مورد استغفار بدان دستور داده، و همراه با آن توبه کردن و کنده شدن از آنچه خداوند حرام فرموده را شرط کرده است که او می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» و این آیه دلالت دارد که استغفار را جز عمل صالح و توبه، چیزی بالا نمی‌برد.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص198

عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً لَمْ یَرْضَ مِنْ نَفْسِهِ أَنْ یَکُونَ إِبْلِیسُ نَظِیراً لَهُ فِی دِینِهِ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نَجَاةٌ مِنَ الرَّدَى وَ بَصِیرَةٌ مِنَ الْعَمَى وَ دَلِیلٌ إِلَى الْهُدَى وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ فِیمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ مَعَ التَّوْبَةِ قَالَ اللَّهُ «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» وَ قَالَ «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً» فَهَذَا مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ وَ اشْتَرَطَ مَعَهُ بِالتَّوْبَةِ وَ الْإِقْلَاعِ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ فَإِنَّهُ یَقُولُ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» وَ هَذِهِ الْآیَةُ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ الِاسْتِغْفَارَ لَا یَرْفَعُهُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ التَّوْبَةُ.


6)

الف. زید بن علی [فرزند امام سجاد ع] از پدرشان امام سجاد ع سوالاتی دربارمعراج پیامبر ص پرسید و بحث به اینجا کشید که تکلیف ابتدایی نماز زیاد بود و حضرت موسی ع به پیامبر ص فرمود که مردم تو طاقت ندارند و نزد خدا برگرد و از او بخواه که از مقدار تکلیف کم کند. زید می‌گوید:

از پدرم پرسیدم: پدرجان! مگر نه این است که خداوند متعال با مکان توصیف نمی‌شود [= در مکان نمی‌گنجد و مکانمند نیست]؟

فرمود: بله، خداوند برتر از مکان است.

گفتم: پس مقصود از سخن حضرت موسی ع به رسول الله ص چه بود که گفت «نزد پروردگارت برگرد»؟

فرمود: معنایش همان سخن حضرت ابراهیم است که گفت «من بزودی به سوی پروردگارم می‌روم» (صافات/99) و همان سخن حضرت موسی ع است که فرمود «و پروردگارا به جانب تو شتافتم تا راضی باشی» (طه/84) و همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «پس به سوی خدا فرار کنید» (ذاریات/50) یعنی قصد کنید به سوی خانه خدا [= حج بجا آورید] پس هرکه حج بجا آورد خدا را قصد کرده است، و مساجد خانه‌های خدا هستند؛ پس هرکس به جانب آنها بشتابد به سوی خداوند شتافته است و او را قصد کرده است و نمازگزار مادامی که در نمازش است در پیشگاه خداوند جل جلاله ایستاده؛ و اهل موقف عرفات در پیشگاه خداوند عز و جل ایستاده‌اند و همانا خدا را در آسمان‌هایش بقعه‌هایی است که هرکس به سوی بقعه‌ای از آنها عروج کند پس به سوی او عروج کرده است؛ آیا سخن خداوند عز و جل را نشنیده‌ای که می‌فرماید «ملائکه و روح به سوی او عروج می‌کنند» (معارج/4) و در داستان حضرت عیسی ع می‌فرماید «بلکه خداوند او را به سوی خویش رفعت داد» (نساء/158) و خداوند عز و جل می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» (فاطر/10)

الأمالی( للصدوق)، ص459؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص199-200؛ التوحید (للصدوق)، ص177؛ علل الشرائع، ج‏1، ص133

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِی سَیِّدَ الْعَابِدِینَ ع ...[1]

فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ أَ لَیْسَ اللَّهُ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ فَقَالَ بَلَى تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ فَقُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى لِرَسُولِ اللَّهِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَقَالَ مَعْنَاهُ مَعْنَى قَوْلِ إِبْرَاهِیمَ ع إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ وَ مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى ع وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏ وَ مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ یَعْنِی حُجُّوا إِلَى بَیْتِ اللَّهِ یَا بُنَیَّ إِنَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ بَیْتَ اللَّهِ فَقَدْ قَصَدَ إِلَى اللَّهِ وَ الْمَسَاجِدُ بُیُوتُ اللَّهِ فَمَنْ سَعَى إِلَیْهَا فَقَدْ سَعَى إِلَى اللَّهِ وَ قَصَدَ إِلَیْهِ وَ الْمُصَلِّی مَا دَامَ فِی صَلَاتِهِ فَهُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَهْلُ مَوْقِفِ عَرَفَاتٍ هُمْ وُقُوفٌ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِقَاعاً فِی سَمَاوَاتِهِ فَمَنْ‏ عُرِجَ بِهِ إِلَى بُقْعَةٍ مِنْهَا فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَیْهِ أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قِصَّةِ عِیسَى ع بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ».


ب. حضرت امیر ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

از نشانه‏هاى آفرینش او خلقت آسمانهاست، که بى‏ستونها پا برجاست، و بى‏تکیه‏گاه برپاست‏. آنان را بخواند و پاسخ گفتند، گردن نهاده و فرمانپذیر، بى‏درنگ و کندى و یا تأخیر، و اگر نه اقرار آسمانها بود به پروردگار، و در بندگى او گردن نهاده و خوار، نه جایگاه عرش خویش‌شان مى‏کرد و نه آرمیدنگاه فرشتگان، و نه جاى بالا رفتن سخنان طیب و عمل صالحِ آفریدگان‏

نهج البلاغة ، خطبه182؛ (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص190)

فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَیْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَ لَا مُبْطِئَاتٍ وَ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ لَهُ بِالطَّوَاعِیَةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ‏ وَ لَا مَسْکَناً لِمَلَائِکَتِهِ وَ لَا مَصْعَداً لِلْکَلِمِ الطَّیِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.


تدبر



6)‌ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»

در تشخیص مرجع ضمیرها در عبارت «یرفعه» و هم در توضیح آن دیدگاه‌های متعددی ارائه شده، که به نظر می‌رسد اغلب آنها از باب امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. فاعلِ «یرفعه»، عمل صالح؛ و مفعول آن، «الکلم الطیب» باشد؛ یعنی عمل صالح، کلم طیب را بالا می‌برد؛

و این چند گونه توضیح می‌تواند داشته باشد:

الف.1 آنچه ابتدائاً ره به سوی ملکوت دارد و در پیشگاه خداوند قبول می‌شود اعتقادات و باورهای پاکی است که با کلماتی متناسب ادا می‌شود؛ و شرط واقعی بودن این اعتقادات، آن است که با عمل صالح تایید شوند، یعنی عمل مطابق با آنها از شخص سر بزند؛ و از این رو، عمل صالح است که آن اعتقادات را بالا می‌برد؛ یعنی کاری می‌کند که در پیشگاه خدا مقبول افتد. (المیزان، ج‏17، ص24) به تعبیر دیگر، گفته شخص با عملی که شخص انجام داده محک زده می‌شود؛ از هماهنگ بود مقبول می‌شود وگرنه مردود می‌گردد (حسن، به نقل از البحر المحیط، ج9، ص19)

الف.2. عمل صالح، اعتقادات صحیح را در وجود آدمی تثبیت می‌کند؛ و این راسخ و استوار کردنِ اعتقادات، رفعت بخشیدن به آنها در وجود آدمی است. (اقتباس از المیزان، ج‏17، ص24)

الف.3. کلام نیکو به سوى خدا بالا مى‏رود، ولى عمل صالح به آن رفعت و درجه مى‏بخشد.(تفسیر نور، ج9، ص480)

الف.4. عمل صالح، زمینه دست‌یابی به اعتقادات بهتر و بالاتر را مهیا می‌کند؛ و از این جهت، مضمون این آیه شبیه آیاتی است که از تاثیر تقوا در کسب معرفت و بصیرت بیشتر در تشخیص مسائل سخن می‌گوید، مانند:

إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً (انفال/29)

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه‏  (بقره/282)

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا (طلاق/2)

الف.5. ...

ب. فاعلِ «یرفعه»، «الکلم الطیب»؛ و ضمیر مفعول، به «العمل الصالح» برگردد؛ یعنی کلم طیب، عمل صالح را بالا می‌برد؛

و این هم چند گونه توضیح می‌تواند داشته باشد:

ب.1. شرط رفعت یافتن و قبولی اعمال، آن است که بر اساس اعتقاد صحیح انجام شده باشد (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص629؛ ابوصالح و ابن‌حوشب، به نقل از البحر المحیط، ج9، ص19) و از این جهت شبیه مضمون آیات متعددی می‌شود که مومن بودن را شرط قبولی عمل صالح قرار داده است، مانند:

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً؛ (نساء/124)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ (نحل/97)

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (اسراء/19)

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (طه/112)

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ‏ (انبیاء/94)

... وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏ (غافر/40)

ب.2. سخن نیکو هم خودش بالا مى‏رود و هم کارهاى خوب را بالا مى‏کشد. (تفسیر نور، ج9، ص480)

ب.3. ...

ج. فاعلِ «یرفعه»، «الله»؛ و ضمیر مفعول، به «العمل الصالح» برگردد؛ و جمله ربطی به جمله قبل نداشته باشد: یعنی خداوند است که عمل صالح را برای انجام‌دهنده‌اش بالا می‌برد و مورد قبول قرار می‌دهد. (قتاده، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص629)

د. فاعلِ «یرفعه»، عمل صالح؛ و ضمیر مفعول نیز به همان برگردد با حذف مضاف؛ یعنی عمل صالح، [عاملِ] خود را بالا می‌برد و به او شرافت می‌بخشد (ابن‌عباس، به نقل از البحر المحیط، ج9، ص19)

ه. اساساً «الْعَمَلُ الصَّالِحُ» عطف به «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» باشد؛ و عبارت «یَرْفَعُهُ» خبر مستأنفه باشد، آنگاه فاعلِ «یرفعه»، «الله»؛ و مفعولِ آن، «صعود کلم طیب و عمل صالح» باشد؛ آنگاه ترجمه عبارت چنین می‌شود «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح؛ و خداوند است که این صعود را رفعت می‌بخشد» و در واقع، می‌خواهد بفرماید که صعود و بالا رفتن آنها به عنایت خداوند است نه اینکه ناشی از خودشان باشد (البحر المحیط، ج9، ص19)[2]

و. ...


7) «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ ... مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ»

راه مؤمنان که عزّت را از طریق ایمان و عمل صالح مى‏جویند، راه رشد و تکامل است؛ و راه دیگران که عزّت را از طریق فریب و نیرنگ مى‏خواهند محو و هلاکت است (تفسیر نور، ج9، ص481)


8) «وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ»

کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر فعالیت‌های موجودات زنده را به دو دسته فعالیت‌های التذاذی (فعالیتی که مستقیما ازمیل و غریزه سرچشمه می‌گیرد) و فعالیت‌های تدبیری (فعالیت‌هایی که از تدبیر و برنامه‌ریزیِ ذهنی حاصل می‌شود، خواه محرک نهایی‌اش میل و غریزه باشد یا فطرت) تقسیم کنیم؛ تمامی فعالیت‌های ارادی انسان‌ها، تدبیری است، هرچند این تدبیر به نحو عادت و ملکه درآمده باشد و بسرعت انجام شود.

به لحاظ ارزش‌گذاری و بر اساس هدفی که فعالیت‌های تدبیری تعقیب می‌کنند، می‌توان این فعالیت‌ها را سه دسته کرد:

  • بر اساس هدفی الهی و متعالی (مانند کمک به درماندگان)؛
  • بر اساس هدفی شیطانی (مانند چپاول بیچارگان)؛
  • بر اساس هدفی عادی و سلیقه‌ای که بخودی خود بار ارزشی متعالی یا شیطانی ندارد (مانند خوردن و استراحت کردن)

نکته مهم این است که در همه این فعالیت‌ها، دغدغه اصلی انسان، رسیدن منفعت و کمالی برای خویش است؛ و اساساً انسان‌ها تا کاری را در راستای کمال و نفع خویش نبینند بدان اقدام نمی‌کنند.

این آیه در مقام بیان حقیقت و باطن این نکته است که آیا وقتی فعالیتی تدبیری با هدفی شیطانی انجام می‌شود، واقعا کمال و نفعی به شخص می‌رساند یا خیر؟

و برای این مقصود می‌کوشد افق نگاه انسان‌ها را گسترش دهد تا آنان فقط جلوی پای خود را نبینند و نتایج نهایی اعمال خود را در نظر آوردند تا بهتر بتوانند تصمیم‌گیری کنند.

کسی که برای قدرت و شهرت و مقام (دنبال عزت رفتن) مکر سئِّی (فعالیت تدبیریِ بد) در پیش می‌گیرد، به خیال خودش با این مکر و حیله‌اش به منعفتی دست می‌یابد؛ اما حقیقتش این است که اولا پایان این مکر، عذابی شدید است؛ و ثانیا این مکر همینجا نیز امری نیست و نابود است و اگر چشم باطن‌بین داشته باشد می‌بیند در همین عالم نیز به خواسته حقیقیِ خود نرسیده است؛ و آن قدرت و شهرت و مقامی که با این روش به دست آورده، اصلا در حدی نیست که روح او را ارضا کند.


9) «وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ ... مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ»

هیچ کس با نیرنگ و گناه به عزّت نمى‏رسد (تفسیر نور، ج9، ص481)


10) «وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ»

با توجه به باور ما به آخرت و حسابرسیِ نهایی، چراییِ این مطلب که کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، برای ما واضح است؛ اما چرا فرمود «نیرنگ آنان، چیزی است که نابود است.»

الف. تعبیر «یبور» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نه تمام شدن کار. یعنی چه‌بسا آیه می‌خواهد بفرماید هر مکر بدی همواره رو به زوال دارد، چرا که هیچ باطلی نمی‌پاید و تداوم نخواهد داشت.

ب. از این جهت که در نظام الهی، هر بدی‌ای نهایتا به صاحب خودش برمی‌گردد؛ و لذا آن مکر نهایتا نتیجه دلخواه وی در پی نخواهد داشت؛ و از این جهت شبیه مضمون آیاتی است، مانند:

اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ (فاطر/43)

وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِم (انعام/123)

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعینَ (نمل/51)

ج. همه انسان‌ها در درون دستگاه الهی زندگی و رفتار می‌کنند و هر برنامه و حتی مکری که می‌اندیشند، در چارچوب نظام الهی است؛ در واقع، ما هیچگاه خارج از پازل الهی نمی‌توانیم بازی کنیم و خداوند نظام عالم را طوری چیده است که هر مکر ما عملا در این دستگاه پیچیده الهی، جزیی از برنامه خدا قرار می‌گیرد. (چنانکه بارزترین مصداقش خود ابلیس است که در مقابل خداوند ایستاد اما او نیز در پازل الهی حرکت می‌کند و فعالیت‌های او همگی مصداقی از ابتلائاتی می‌شود که خداوند برای جدا کردن خوبان و بدان عالم در پیش گرفته است.)

بدین ترتیب، آنچه آن فرد مکار بداندیش تعقیب می‌کند کسب قدرت و شهرت و ... است که راه این را زیرپا گذاشتن نظام الهی دانسته است؛ اما او هیچگاه نمی‌تواند نظام الهی را زیر پا بگذارد و این خواسته‌اش همواره نیست و نابود است. و از این جهت، این مضمون شبیه آیاتی است مانند:

وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً (رعد/42)

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین؛ (آل‌عمران/54)

قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ (یونس/21)

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (ابراهیم/46)

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (نمل/50)



 

 


[1] . سَأَلْتُ أَبِی سَیِّدَ الْعَابِدِینَ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ أَخْبِرْنِی عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَمْسِینَ صَلَاةً کَیْفَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَسَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَا یَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُرَاجِعُهُ فِی شَیْ‏ءٍ یَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى ع ذَلِکَ وَ صَارَ شَفِیعاً لِأُمَّتِهِ إِلَیْهِ لَمْ یَجُزْ لَهُ رَدُّ شَفَاعَةِ أَخِیهِ مُوسَى ع فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ یَسْأَلُهُ التَّخْفِیفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ فَلِمَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى أَنْ یَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ وَ یَسْأَلَهُ التَّخْفِیفَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَرَادَ ع أَنْ یُحَصِّلَ لِأُمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها أَ لَا تَرَى أَنَّهُ ص لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِید. قال

[2] . و یجوز عندی أن یکون العمل معطوفا على الکلم الطیب، أی یصعدان إلى اللّه، و یرفعه استئناف إخبار، أی یرفعهما اللّه، و وحد الضمیر لا شتراکهما فی الصعود، و الضمیر قد یجری مجرى اسم الإشارة، فیکون لفظه مفردا، و المراد به التثنیة، فکأنه قیل: لیس صعودهما من ذاتهما، بل ذلک برفع اللّه إیاهما

 


710) سوره فاطر (35) آیه 10 مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ

بسم الله الرحمن الرحیم

710) سوره فاطر (35) آیه 10

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ

ترجمه

هر کس که عزت خواهد، پس عزت یکسره از آنِ خداوند است؛ به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد؛ و کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.

نکات ادبی

الْعِزَّة

قبلا بیان شد که ماده «عزز» به معنای شدت و قوت و قهر و غلبه می‌باشد و «عزت» حالتی در شخص است که مانع از آن می‌شود که مغلوب واقع شود؛ بنابراین «عزیز» یعنی کسی که همواره غالب است و هیچگاه مغلوب نمی‌شود؛ و به چیزی هم که نایاب است عزیز گفته می‌شود، چون دسترسی [= غلبه] به آن سخت و دشوار است.

جلسه122 http://yekaye.ir/al-hajj-022-74/

یَصْعَدُ

قبلا بیان شد که ماده «صعد» در اصل، بر تلفیقی از دو معنای «بالا رفتن» و «مشقت» دلالت می‌کند؛ چنانکه «صُعود» به معنای «رفتن به مکان مرتفع» می‌باشد.

«صَعَد» (وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً؛ جن/17) و «صَعود» (سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً؛ مدثر/17) به معنای گردنه صعب‌العبور است که انسان را به مشقت فراوان می‌اندازد، و تدریجا برای هر کار شاقّ و پرزحمتی به کار رفته است.

و چون سیر الی الله سیری رو به بالا و متعالی است، ماده «صعد» برای حرکت به سوی خداوند استعاره گرفته شده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ‏» (فاطر/10)

جلسه 589 http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

الْکَلِمُ

قبلا بیان شد که ماده «کلم» در زبان عربی در دو معنا به کار رفته است، یکی سخنی که فهمیده شود؛ و دیگری جراحت و زخم زدن. برخی کوشیده‌اند این دو را به یک معنا برگردانند و گفته‌اند ماده «کلم» دلالت دارد بر تاثیری که به وسیله یکی از حواس در شخص ادراک کننده حاصل می‌شود، و «کلام» تاثیر ناشی از شنیدن است و «کَلْم» ادراک ناشی از بینایی است و «کَلَّم» به معنای جراحت زدنی است که تاثیرش آشکار شود. در مقابل، برخی بر این باورند که معنای جراحت و زخم زدن از زبان‌های عبری و آرامی وارد زبان عربی شده است، و اصل معنای این ماده همان «ابراز ما فی الضمیر» و آشکار کردن آنچه در باطن است، می‌باشد و به همین مناسبت است که هم در مورد سخن گفتن عادی و هم در مورد افعال تکوینی خداوند (که نوعی تجلی و آشکار کردن است)‌به کار می‌رود.

درباره اینکه «کلمه» و «کلام» کدامیک به معنای لفظ مفرد و کدام لفظ مرکب تام است بین علمای نحو و لغت و ... اختلاف است، و شاید بهترین نظر این است که «کلمه» به خاطر «تاء» وحدت، بر یک ابراز کردن واحد (لفظ مفرد) اطلاق می‌شود؛ اما «کلام» به خاطر حرف الف، بر ابراز کردنی اطلاق می‌شود که استمرار داشته باشد و از این جهت تطبیق آن بر جملات و سخنی که ابتدا و انتها داشته باشد مناسب‌تر است؛ و جمعِ «کلمه» هم «کلمات» است (مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی؛ کهف/109) و هم «کَلِم» (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه؛ نساء/46 و مائده/13)

همچنین بیان شد که گاه در مورد مخلوقات و امور عینی هم تعبیر «کلمه» (یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ؛ آل‌عمران/45) به کار برده شده است؛ و در این باره برخی گفته‌اند که وجه آن این است که اساساً کلمه به معنای ابراز باطن است و در آن زبان و فهم و ... شرط نیست؛ و چون ابراز آنچه در باطن است گاه با وجود خارجی تکوینی انجام می‌شود و از باب نمونه، حضرت عیسی ع مظهر صفات خداوند است، به آن «کلمه» گفته شده و برخی احتمال داده اند از این جهت باشد که خداوند حضرت عیسی ع را با کلمه «کن» [به نحو معجزه‌آسا] ایجاد کرد، ویا به خاطر اینکه هدایت شدن مردم با او همانند هدایت شدن مردم با کلمات خداوند است، و یا از این جهت که از همان طفولیت خودش اعلام کرد که خداوند به من کتاب داده است (مریم/30) و یا از این جهت که او را پیامبر قرار داد، همان طور که خود پیامبر ما را «ذکر» خواند (طلاق/10)

جلسه 693 http://yekaye.ir/al-kahf-18-109/

در این آیه نیز عموما «الْکَلِمُ» را جمع «کلمه» دانسته‌اند و تذکر داده‌اند که این تعبیر برای مذکر و مونث یکسان می‌آید (و اساسا هر جمعی که تفاوتش با مفردش تنها در یک حرف «ه» باشد، مذکر و مونثش یکسان است). (مجمع البیان، ج‏8، ص629)

الطَّیِّبُ

قبلا بیان شد که «طَیِّب» نقطه مقابل خبیث است و ماده «طیب» در اصل دلالت به هر چیز گوارا و لذت‌بخش و مطلوبی دارد که پاک و طاهر باشد و هیچگونه آلودگی ظاهری و باطنی نداشته باشد؛ که این به تبع موارد مختلف، فرق می‌کند:

«أَرضٌ طَیِّبة» زمینی که آماده کشت است،

«رِیحٌ طَیِّبَةٌ» (یونس/22) نسیم ملایم و دلنواز است؛

«طعامٌ طَیِّب» خوراکی لذتبخش و پاک و حلال است؛

«امرأَةٌ طَیِّبة» همسر پاکدامن و عفیف است؛

«کلمةٌ طَیِّبة» (ابراهیم/24) سخنی است که هیچ جنبه ناپسندی در آن نباشد؛

«الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» (اعراف/58) و «بَلْدَة طَیِّبة» (سبأ/15) سرزمینی است که ایمن و پرخیر و برکت باشد؛

و تفاوت «طیب» و «طاهر» در این است که در طهارت، پاکی از آلودگی مورد توجه است؛ اما در طیب، مطلوب بودن و صفا و جذابیت خود شیء مد نظر است.

جلسه 128 http://yekaye.ir/an-nahl-016-97/

یَمْکُرُونَ ، مَکْرُ

ماده «مکر» در اصل به معنای «حیله» و «خدعه» است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص345) یعنی با هر ترفندی شخص را از آنچه می‌خواهد منصرف کردن (مفردات ألفاظ القرآن، ص772) و به تعبیر دیگر، تدبیر و برنامه‌ریزی‌ای برای ضرررساندن به دیگری بدون اینکه او متوجه شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص143)

در زبان عربی چند کلمه «مکر» و «کید» و «حیله» بسیار به هم نزدیکند؛ و در تفاوت آنها گفته‌اند:

«مکر» و «کید» تقریبا مانند همدیگرند با این تفاوت که غالبا «کید» قویتر از «مکر» است (شاهد لغوی‌اش هم این است که بدون حرف اضافه متعدی می‌شود در حالی که مکر نیازمند حرف اضافه است) و دیگر اینکه «مکر» حتما در جایی است که خود کسی که مورد مکر قرار گرفته متوجه نباشد، اما در «کید» ممکن است خود او متوجه باشد. (الفروق فی اللغة، ص254؛ التحقیق، ج‏11، ص143)

تفاوت «مکر» با «حیله» در این است که مکر فقط در مورد ضرر زدن به کار می‌رود اما حیله در زبان عربی اعم از آن است که برای ضرر زدن باشد یا نفع‌رسانی (الفروق فی اللغة، ص254؛ التحقیق، ج‏11، ص143) در زبان فارسی،‌ ما «حیله» را همواره در همان معنای منفی به کار می‌بریم و برای «حیله» در معنای مثبتش تعبیر «چاره‌جویی» استفاده می‌کنیم.

«ماکر» اسم فاعل از این ماده و به معنای کسی است که مکر می‌کند. (وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ؛ آل‌عمران/54؛ انفال/30) درباره چرایی کاربرد «مکر» در مورد خداوند، برخی گفته‌اند که اساساً مکر بر دو قسم است مکر خوب و مکر بد  (مفردات ألفاظ القرآن، ص772)؛ اما شاید حق با کسانی است که مکر را در همان معنای منفی‌اش می‌دانند و توضیح داده‌اند که این مکر خدا از باب مقابله به مثل و برگرداندن مکر کافران به خودشان است. (المصباح المنیر، ج‏2، ص577)

ماده «مکر» و مشتقات آن جمعا 43 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

«یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ»

لازم به ذکر است که فعل »مکر» فعل لازم است؛ از این رو درباره تعبیر «یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ» که در این آیه آمده، «السیئات»‌ را به لحاظ نحوی، صفت برای یک مصدر محذوف، که مفعول مطلقِ «یمکرون» بوده، می‌دانند؛ یعنی تقدیر کلام گویی چنین بوده است: «یمکرون المکرات السیئات» (المیزان، ج17،‌ص24)؛ و اگر بخواهند آن را مفعول برای «یمکرون« قلمداد کنند، می‌گویند در اینجا «یمکرون» به معنای «یکتسبون» و مانند آن می‌باشد. (البحر المحیط، ج‏9، ص19)[1]

اختلاف قرائت

در قرائات مشهور همگی به همین صورت «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» قرائت کرده‌اند اما در برخی قرائات غیرمشهور «یَصْعَدُ» را به صورت «یُصْعَدُ» (یعنی فعل مجهول از باب افعال) (یکی از قرائات منسوب به حضرت علی ع و قرائت ابن‌مسعود و سلمی و ابراهیم) و «الْعَمَلُ الصَّالِحُ» را به صورت «الْعَمَلَ الصَّالِحَ» (یعنی منصوب از باب اشتغال) (قرائت عیسی و ابن‌أبی‌عبلة) خوانده شده است. (البحر المحیط، ج‏9، ص18-19[2])

حدیث

1) از پیامبر ص روایت شده است:

همانا پروردگار شما هر روز می‌فرماید: فقط من عزیز هستم! پس هرکس عزتِ دو سرا را می خواهد پس از این عزیز اطاعت کند.

مجمع البیان، ج‏8، ص628

أنس عَنِ النَّبِیِّ ص أنه قَالَ: إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ کُلَّ یَوْمٍ أَنَا الْعَزِیزُ فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ الدَّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزِیزَ.

 

2)

الف. از امام رضا ع روایت شده است که درباره آیه «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب» فرمودند: یعنی این سخن که خدایی جز الله نیست و حضرت محمد ص پیامبر خداست؛ و حضرت علی ع ولیّ خدا و جانشینِ برحقِ حضرت محمد، رسول خدا ص، می‌باشد و جانشینان او همگی خلیفة‌الله هستند « و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» دانستن این مطلب در دلش است که بداند این سخن را همان گونه که به زبان گفت، صحیح است.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص328؛ مجموعة ورام، ج‏2، ص109؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص469

قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع [فِی هَذِهِ الْآیَةِ] «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»: [قَوْلُ‏] لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، وَ خَلِیفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً، وَ خُلَفَاؤُهُ خُلَفَاءُ اللَّهِ، «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» عِلْمُهُ فِی قَلْبِهِ بِأَنَّ هَذَا [الْکَلَامَ‏] صَحِیحٌ کَمَا قُلْتُهُ بِلِسَانِی

 

ب. حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابن‌مسعود روایت شده است که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[3] در فرازی از این حدیث آمده است:

ابن‌مسعود! هنگامی که دهانت را به گفتن «لا اله الا الله» باز کردی در حالی که حق او را نمی‌شناسی، پس آن به تو برمی‌گردد؛ و [شخص] همواره لا اله الا الله می‌گوید تا غضب خدا از بندگان را بردارد تا جایی که وقتی به آنچه از دینشان کاسته شد دست نیافتند، بعد از اینکه دنیایشان سالم بود [یعنی او ظاهرا برای اینکه خداوند بر او غضب نکند لااله الا الله می‌گوید؛ در حالی که همه همّ و غمّش این است که دنیایش سالم بماند و اصلا برایش مهم نیست که از دینش کاسته شود] خداوند می‌فرماید: دروغ گفتید؛ دروغ گفتید، شما در بیان این راستگو نبودید، که همانا خداوند می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» ...

مکارم الأخلاق، ص456

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا تَکَلَّمْتَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّهَا فَإِنَّهُ مَرْدُودٌ عَلَیْکَ‏ وَ لَا یَزَالُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنْ یَرُدَّ غَضَبَ اللَّهِ عَنِ الْعِبَادِ حَتَّى إِذَا لَمْ یَنَالُوا مَا یَنْقُصُ مِنْ دِینِهِمْ بَعْدَ إِذْ سَلِمَتْ دُنْیَاهُمْ یقول اللَّه: کذبتم کذبتم لستم بها بصادقین فإنه‏ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏»

 

ج. یکبار امیرالمومنین ع بر منبر کوفه فرمودند: از من هر سوالی دارید بپرسید که در جان من علم انباشته شده است.

ابن‌الکواء سوالاتی کرد؛ یکی از سوالاتش این بود:

ثواب کسی که لا اله الا الله بگوید، چیست؟

فرمود: کسی که از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید گناهانش محو شود همان گونه که [با پاک کردن]، یک حرف سیاه از روی صفحه سفید محو شود؛

اگر دوم بار از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید درهای آسمان و صفوف فرشتگان پیش روی او گشوده شود تا حدی که فرشتگان به یکدیگر بگویند در برابر عظمت خداوند خشوع کنید؛

و اگر برای بار سوم از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید [این سخنش] تا انتهای عرش می‌رسد و خداوند ذوالجلال فرماید: به عزت و جلالم سوگند گوینده تو را به خاطر آنچه در تو هست مورد مغفرت قرار دهم؛ سپس این آیه را تلاوت کردند «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» یعنی هنگامی که عمل صالح، آن سخن و کلام وی را بالا ببرد.

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص260

عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی فَإِنَّ بَیْنَ جَوَانِحِی عِلْماً جَمّاً فَقَامَ إِلَیْهِ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَال‏ ...

قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا ثَوَابُ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؟

قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً طُمِسَتْ ذُنُوبُهُ کَمَا یُطْمَسُ الْحَرْفُ الْأَسْوَدُ مِنَ الرَّقِّ الْأَبْیَضِ فَإِنْ قَالَ ثَانِیَةً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً خُرِقَتْ أَبْوَابُ السَّمَاوَاتِ وَ صُفُوفُ الْمَلَائِکَةِ حَتَّى یَقُولَ الْمَلَائِکَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اخْشَعُوا لِعَظَمَةِ اللَّهِ فَإِذَا قَالَ ثَالِثَةً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً تنته [لَمْ تُنَهْنَهْ‏] دُونَ الْعَرْشِ فَیَقُولُ الْجَلِیلُ اسْکُنِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَغْفِرَنَّ لِقَائِلِکِ بِمَا کَانَ فِیهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ یَعْنِی إِذَا کَانَ عَمَلُهُ صَالِحاً ارْتَفَعَ قَوْلُهُ وَ کَلَامُه‏

 

د. در فرازی از یکی از خطبه‌های امیرالمومنین ع آمده است:

و شهادت می‌دهیم که خدایی جز الله نیست، واحد است و شریکی ندارد؛ و اینکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول اوست؛ دو شهادتی که سخن را بالا برند و عمل را رفعت بخشند، هیچ ترازویی که این دو در آن گذاشته شود کم‌وزن نخواهد بود و هیچ ترازویی که این دو را از آن بردارند وزنش زیاد نخواهد بود.

نهج البلاغة ، خطبه114

... وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَیْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا یَخِفُّ مِیزَانٌ تُوضَعَانِ فِیهِ وَ لَا یَثْقُلُ مِیزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ‏] عَنْه‏.

 

3)

الف. عمار اسدی از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» روایت کرده است که حضرت فرمودند: مقصود ولایت ما اهل بیت ع است.

سپس حضرت با دست به سینه خود اشاره کرده، فرمودند: کسی که ولایت ما را نداشته باشد؛ خداوند عملی از او را بالا نبَرَد.

الکافی، ج‏1، ص430؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏4، ص3

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ عَنْ عَمَّارٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» وَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنَا لَمْ یَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا.

 

ب. از امام کاظم ع از پدرشان روایت شده است که هنگامی که رسول الله به زمان وفاتشان نزدیک می‌شدند انصار را جمع کردند و سفارش‌هایی به آنها فرمودند که محور این سفارش‌ها سفارش به پیروی از ثقلین است و در فرازی از آن سفارش‌ها آمده است:

پس ای جماعت انصار، [حرمت] مرا در اهل بیتم حفظ کنید؛ چرا که خداوند لطیف خبیر به من خبر داد که این دو [= کتاب الله و اهل بیتم] از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند.

همانا اسلام سقفی است که ستونی دارد؛ و هیچ سقفی بدون ستون پابرجا نمی‌ماند؛ پس اگر هریک از شما سقفی را برافراشته داشته باشد که ستونی زیرش نباشد حتما آن سقف بر سرش خراب خواهد شد و او را در آتش جهنم خواهد انداخت.

ای مردم؛ آن ستون، که ستون اسلام است همان است که خداوند متعال فرمود «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد»؛ پس عمل صالح همان اطاعت از امام ولیّ‌امر و درآویختن به ریسمان اوست.

ای مردم! آیا فهمیدید؟!

خدا را خدا را در مورد اهل بیت من در نظر داشته باشید که آنان ضراغهای در تاریکی و معدن‌های علم و چشمه‌های جوشان حکمت و قرارگاه فرشتگان‌اند؛ از آنهاست وصی و امین و وارث من، که او نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی ع است.

آیا مطلب را درست ابلاغ کردم [= آیا منظورم را فهمیدید؟] ...

طرف من الأنباء و المناقب، ص145

مِنْ کِتَابِ الْوَصِیَّةِ لِلشَّیْخِ عِیسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ الضَّرِیرِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ دَعَا الْأَنْصَارَ وَ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ قَدْ حَانَ الْفِرَاقُ وَ قَدْ دُعِیتُ وَ أَنَا مُجِیبُ الدَّاعِی‏ ...

فاحْفَظُونِی مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ فِی أَهْلِ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ أَلَا وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ سَقْفٌ تَحْتَهُ دِعَامَةٌ لَا یَقُومُ السَّقْفُ إِلَّا بِهَا فَلَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ أَتَى بِذَلِکَ السَّقْفِ مَمْدُوداً لَا دِعَامَةَ تَحْتَهُ فَأَوْشَکَ أَنْ یَخِرَّ عَلَیْهِ سَقْفُهُ فَیَهْوِیَ فِی النَّارِ أَیُّهَا النَّاسُ الدِّعَامَةُ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» فَالْعَمَلُ الصَّالِحُ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَلِیِّ الْأَمْرِ وَ التَّمَسُّکُ بِحَبْلِهِ أَیُّهَا النَّاسُ أَ فَهِمْتُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی مَصَابِیحِ الظُّلَمِ وَ مَعَادِنِ الْعِلْمِ وَ یَنَابِیعِ الْحِکَمِ وَ مُسْتَقَرِّ الْمَلَائِکَةِ مِنْهُمْ وَصِیِّی وَ أَمِینِی وَ وَارِثِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏ أَلَا هَلْ بَلَّغْت‏...

 

ج. قطب‌الدین راوندی در کتاب لب‌اللباب در بحث از این سخن خداوند متعال که «و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» ‌روایتی آورده است که همانا عمل صالح همان گفتن اللهم صل علی محمد و آل محمد است؛ پس هرکه حاجتی دارد ابتدا بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد و آنگاه حاجتش را بخواهد؛ چرا که خداوند بزرگوارتر از آن است که بنده‌ای از او دو حاجت بخواهد و یکی را برآورده سازد و دیگری را ندهد.

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏5، ص226-227

 الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ اللُّبَابِ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» رُوِیَ أَنَّ الْعَمَلَ الصَّالِحَ هُوَ قَوْلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَمَنْ کَانَ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى اللَّهِ فَلْیُصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لْیَسْأَلْ حَاجَتَهُ فَاللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ [الْعَبْدُ] عَنْهُ حَاجَتَیْنِ وَ یَقْضِیَ إِحْدَاهُمَا وَ یَمْنَعَ الْأُخْرَى.

 

تدبر

1) «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ»

«هر کس که عزت خواهد، پس عزت یکسره از آنِ خداوند است»؛

خوب؛ این مطلب چه ارتباطی دارد با اینکه «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد»؛

و آنگاه این که سخنان پاک و عمل صالح این گونه بالا می‌رود چه ارتباطی دارد با اینکه «کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.»

الف. این آیه راه صحیح و نادرست کسب عزت را آموزش می‌دهد و منطق قدرت‌طلبان عالم را زیر سوال می‌برد:

عزت تنها نزد خداست؛ راه به دست آوردنش، برخورداری از سخنان پاک و بی‌آلایش همراه با عمل صالحی است که آن سخنان را تایید کند؛ راهش مکر و خدعه و حیله‌گری نیست؛ و کسانی که می‌خواهند با این روش‌های به عزت و قدرت برسند نهایتا سرشان به سنگ می‌خورد.

ب. ...

 

2) «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً»

با توجه به اینکه در آیه دیگری می‌فرماید «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُون‏: و عزت تنها از آن خداوند است و پیامبرش و مومنان، لیکن منافقان نمی‌دانند» (منافقون/8) معلوم می‌شود اینکه در آیه کنونی فرمود عزت تماماً از آن خداوند است، به این معنا نیست که امکان ندارد در جای دیگری عزت یافت شود؛ بلکه به این معناست که هرکس واقعا عزت دارد تنها و تنها به عنایت خداوند است و هرکس می‌خواهد تنها از او طلب کند. (المیزان، ج17، ص23)

ثمره اجتماعی

اگر قدرت‌طلبان عالم این حقیقت را درک می‌کردند، نزاعی در عالم باقی نمی‌ماند!

اگر مسئولان کشورهای اسلامی هم این حقیقت را درک می‌کردند، این اندازه در برابر قدرت‌های غربی حقیر نمی‌شدند!

این مطلبی است که خداوند در جای دیگر چنین هشدار داده است:

«بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیما؛ الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً: منافقان را به عذابی دردناک بشارت بده! همانانی که کافران را به جای مومنان مؤمنان، دوستان [خود] مى‏گیرند. آیا عزت را نزد آنان مى‏جویند؟ [این خیالى خام است،] چرا که عزّت، همه از آنِ خداست.» (نساء/139)

تاملی در واقع‌بینی‌های بی‌خبر از واقعیت!

بسیاری از افراد مدعی‌اند اقتضای واقع‌بینی این است که برای اینکه وضع کشور بهبود پیدا کند باید با کشورهای به اصطلاح پیشرفته غربی ارتباط برقرار کنیم؛ و برای اینکه این ارتباط میسر شود، چاره‌ای نداریم جز اینکه از برخی از اصول و شعارهای دینی‌مان صرف نظر کنیم.

شنیدن این سخنان از یک غیرمسلمان دور از انتظار نیست؛ اما سوال مهمی که در برابر کسانی که خود را مسلمان می‌دانند و این چنین سخنانی را مطرح می‌کنند این است که:

آیا خداوند از واقعیت باخبر است یا خیر؟

آیا این جمله قرآن کریم که عزت تنها نزد خداوند است، سخنی درباره واقعیت عالَم و آدم است، یا خیر؟

آیا در مسلمانی شما شک کنیم یا در اعتبار سخن خدا ؟!

 

3) «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»

عزت واقعی تنها در سایه ایمان و عمل صالح به دست می‌آید (تفسیر نور، ج9، ص480)

 

4) «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»

مقصود از «کلمات طیّب» که به سوی او بالا می‌رود، چیست؟

الف. اذکار نیکویی همانند لا اله الا الله و سبحان الله و ... (مجمع‌البیان، ج8، ص629)

ب. استغفار است که همراه با توبه عملی بالا می‌رود و پذیرفته می‌شود (حدیث5)

ج. مراد از کلمات آن چیزی است که معنای تامی را برساند؛ و با توجه به توصیف آن به «طیب» بودن، معلوم می‌شود که مقصود صِرفِ الفاظ نیست؛ بلکه به خاطر آن معنایی که دارد متصف به «طیب» بودن شده؛ پس مراد از آن اعتقادات صحیحی است که اذعان بدانها و اینکه انسان بنای زندگی‌اش را بر عمل بدانها بگذارد موجب سعادت انسان می‌شود که قدر متیقن آن کلمه توحید است و این مطلب مشابه است با این آیه که فرمود: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (إبراهیم/25) (المیزان، ج‏17، ص23)

د. مراد نه صرفا اعتقادات اصلی، بلکه تمامی باورها و نیز تمامی معانیِ مندرج در رفتارها انسانی است.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

از جلسه 221 به بعد بارها تاکید شد که «زبان» و «کلام» مولفه بسیار مهمی در ایجاد جایگاهی متمایز برای انسان در قبال سایر موجودات دارد، به طوری که شروع برتری انسان با تعلیم اسماء است:

(جلسه 221، بویژه تدبر3 http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) )

و وقتی آدم از بهشت رانده می‌شود قبول توبه‌اش در گروی کلماتی است:

(جلسه 227 تدبر2 http://yekaye.ir/al-baqarah-2-37/ )

و کلام و ارتباط کلامی مهمترین عامل تفاوت جوامع بشری از سایر اجتماعات حیوانی است:

(جلسه 338 تدبرهای 2 و 3 http://yekaye.ir/al-balad-90-9/ )[4]

در واقع، ممیزه خاص زندگی انسان این است که زندگی او بشدت با معانی گره خورده است تا جایی که نه‌تنها در ساحت زبان و گفتگو، بلکه در ساحت تمامی‌ کنش‌ها و رفتارهایش، آنچه حرف اول را می‌زند معانی‌ای است که در آن کنش‌ها وجود دارد و همین برخورداری از «معانی» است که کنش انسان را با رفتار سایر موجودات طبیعی متمایز نموده و موجب تمایزی بنیادین بین علوم طبیعی و علوم انسانی گردیده است.

با این اوصاف، شاید بتوان گفت که اگر در دیدگاه الف، کلم طیب را صرفا در افق برخی از گزاره‌های توحیدی خلاصه می‌کرد و در گزینه ب دامنه آن را به کل اعتقادات اصلی انسان کشاند، باید این دامنه را همچنان بسط داد و منظور از کلام طیب را، نه صرفا اعتقادات اصلی، بلکه تمامی معانیِ اشراب‌شده در تمامی سخنان و اعمال انسانها دانست.

ه. ...

 

5) «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»

میان عقیده با عمل رابطه‏ى تنگاتنگ است و در یکدیگر اثر مى‏گذارند. (تفسیر نور، ج9، ص481)

 

با توجه به کثرت احادیث و تدبرهای این آیه، بقیه موارد به فردا واگذار می‌شود

 


[1] . مکر لازم، و السیئات نعت لمصدر محذوف، أی المکرات السیئات، أو المضاف إلى المصدر، أی أضاف المکر إلى السیئات، أو ضمن یمکرون معنى، یکتسبون، فنصب السیئات مفعولا به

[2] . و قرأ الجمهور: یَصْعَدُ، مبنیا للفاعل من صعد الْکَلِمُ الطَّیِّبُ: مرفوعا، فالکلم جمع کلمة... و قرأ علی، و ابن مسعود، و السلمی، و إبراهیم: یُصعَدُ من أصعد، الکلام الطیب على البناء للمفعول. انتهى. و قرأ زید بن علی: یصعد من صعد الکلام: رقی،

... و قرأ الجمهور: و العملُ الصالحُ برفعهما . فالعمل مبتدأ، و یرفعه الخبر، ... و قرأ عیس، و ابن أبی عبلة: و العملَ الصالحَ، بنصبهما على الاشتغال، فالفاعل ضمیر الکلم أو ضمیر اللّه،

[3] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه68، حدیث1 http://yekaye.ir/nuh-071-21/  

و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه77، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/  

و جلسه136، حدیث1 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/  

و جلسه 158، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/ 

و جلسه162، حدیث2 http://yekaye.ir/al-isra-017-018/

و جلسه 176، حدیث1 http://yekaye.ir/qiamat-75-5/

و جلسه 188، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/

و جلسه579، حدیث1 http://yekaye.ir/al-lail-92-19/  

و جلسه589، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/  

و جلسه 609، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/  

و جلسه 627، حدیث5 http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/

و جلسه 688، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/

و جلسه 694 http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/ گذشت.

[4] . برخی از جلساتی که بدین بحث پرداخته شد عبارتند از

جلسه 231 تدبر 2 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/

جلسه 329، تدبر2 http://yekaye.ir/al-hajj-22-24/

جلسه 350 تدبر 1 http://yekaye.ir/al-alaq-96-1/

جلسه 352 تدبر 2 http://yekaye.ir/al-alaq-96-3/

جلسه 467 تدبر3 http://yekaye.ir/al-qalam-68-1/

جلسه 453 تدبر2 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-8/

 

 


709) سوره فاطر (35) آیه 9 وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ ف

بسم الله الرحمن الرحیم

709) سوره فاطر (35) آیه 9

وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور

ترجمه

و خدا کسی است که بادها را فرستاد تا ابری را بر‌انگیزند، پس آن را به جانب سرزمینی مرده راندیم تا با آن زمین را پس از مرگش زندگی بخشیدیم؛ این گونه است رستاخیز.

نکات ادبی

«تُثیرُ»

ماده «ثور» در اصل به معنای برانگیختن و به هیجان درآوردن است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص395) که بنوعی با زیر و رو کردن همراه می‌باشد؛ چنانچه کاربرد آن در مورد بادی که ابرها را به حرکت درمی‌آورد و زیر و رو می‌کند، رایج است (یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً؛ روم/48) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص38)

گاو را نیز به همین مناسبت «ثور» می‌گویند چون عامل شخم زدن (زیر و رو کردن خاک) بوده است (بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الْأَرْض؛ بقره/71) و به این مناسبت درباره هرکس که در زمین دخل و تصرف نماید و آن را زیر و رو کند نیز به کار می‌رود (کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها؛ روم/9) (مفردات ألفاظ القرآن، ص181) امروزه «ثوره» را به معنای «انقلاب» به کار می‌برند.

این ماده جمعاً 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«فَسُقْناهُ» = «فـ + سُقنا + ه».

«سُقنا» فعل ماضی در صیغه متکلم مع‌الغیر از ماده «سوق» می‌باشد که این ماده به معنای سوق دادن و راندن و به حرکت درآوردن از پشت سر است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص271)

«ساقِ» پا (وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ؛ قیامت/29) (جمعِ آن: «سُوق»؛ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ؛ ص/33) از همین ریشه است چون عامل راه رفتن و به حرکت درآمدن انسان است (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص117) و ظاهرا به ساقه درخت هم به همین مناسبت ساقه (جمع آن سوق: َ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ؛ فتح/29) گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص436).

تعبیر «کشف عن ساق» به معنای برهنه کردنِ ساق پا (دامن برگرفتن از ساق) است (کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها؛ نمل/44) که به نحو استعاری و برگرفته از «کشف الحرب عن ساقها: جنگ ساق پایش را برهنه کرد» برای اشاره به قرار گرفتن در موقعیت سخت و شدید به کار می‌رود (یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ‏؛ قلم‏/42) (مفردات ألفاظ القرآن، ص436).

بازار را به همین جهت «سُوق» (جمعِ آن: «اسواق»؛ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواق؛ فرقان/7) می‌گویند چون انسان به خاطر کالاها به سمت آن سوق داده می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص436).

«مَساق» (إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ؛ قیامت/30)، را برخی مصدر میمی (سوق دادن) دانسته‌اند (تاج العروس، ج‏13، ص228) و برخی آن را اسم مفعول ویا اسم مکان به معنای محلی که انسان را بدانجا سوق می‌دهند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص436)

«سائق» (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ؛ ق/21) اسم فاعل است به معنای کسی که می‌راند و از پشت سر برای جلو رفتن هل می‌دهد (در عربی جدید، به راننده اتومبیل، سائق گویند).

ماده «سوق» و مشتقات آن 17 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

النُّشُور

ماده «نشر» در اصل دلالت می‌کند بر «گشودن و پراکندن» (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص430) و به تعبیر دیگر، «بسط و گسترش دادن» (مفردات ألفاظ القرآن، ص805).

در قرآن کریم این ماده اگر چه در معدود مواردی در مورد وضعیت زندگی دنیا به کار رفته،

یا به معنای پراکنده شدن افراد که هرکسی پی کار خود برود (فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا، احزاب/52؛ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْض، جمعه/10 و یا: جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً؛ فرقان/47)

ویا به معنای نشر و گسترش رحمت الهی (فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِه، کهف/16؛ وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَه، فرقان/24)

 ولی در اغلب کاربردهای قرآنی‌اش ناظر به قیامت است؛

خواه ناظر به اصل برپاییِ قیامت (مانند همین آیه ویا: أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُون؛ انبیاء/21) و اموری از سنخ آن، مانند احیای اولیه انسان (أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ؛ روم/20) و یا زمین (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ؛ زخرف/11)،

و یا اموری که در قیامت رخ می‌دهد مانند نشر نامه عمل (وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت؛ کویر/10)

که البته کاربردهای این واژه درباره قیامت با اشتقاقات مختلفی بوده است:

به صورت فعل: هم ثلاثی مجرد (نُشِرَت؛ تکویر/10) و هم در ابوابِ افتعال (ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُون؛ روم/20) و إفعال (ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ؛ عبس/22)؛

به صورت مصدر: «النشور» (ملک/15) و «النشر» (مرسلات/3)،

به صورت اسم فاعل: «ناشرات» (مرسلات/3)،

به صورت اسم مفعول: «منشور» (إسراء/13) و «مُنشَر» (دخان/33) و «مُنَشَّرة» (مدثر/52)

اختلاف قرائت

الریاح/ الریح

در قرائت اهل مکه (ابن‌کثیر) و برخی قرائات اهل کوفه (کسائی و حمزه) و نیز نزد خلف (از قراء عشره) و ابن‌محیصن و اعمش (از قراء اربعه عشر) «الریح» (به صورت مفرد) قرائت شده است؛ اما بقیه به صورت «الرِّیاحَ» (جمع) قرائت کرده‌اند. (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص435[1]، انوار التنزیل (بیضاوی)، ج4،‌ص255[2]؛ البحر المحیط، ج2، ص81[3])

مَیِّتٍ / مَیْتٍ‏

در قرائت اهل مدینه (نافع) و اغلب اهل کوفه (حمزه و کسائی و روایت حفص از عاصم) و ابوجعفر و خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعه عشر) به صورت «مَیِّتٍ‏» قرائت شده است، اما در بقیه قرائات (از جمله قرائت شعبه از عاصم) به صورت «مَیْتٍ‏» (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص435[4]؛ انوار التنزیل (بیضاوی)، ج4،‌ص255[5])

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که:

اگر خداوند «باد» را در دنیا مهار نکرده بود، باد زمین را [از سکنه] خالی می‌کرد؛ و اگر «ابر» نبود، [باد] زمین را چنان خراب می‌کرد که هیچ گیاهی نمی‌رویید؛ ولی خداوند به ابر دستور می‌دهد که آب را غربال کند تا قطره‌قطره نازل کند، در حالی که آن [= آب] را بر قوم نوح بی‌حساب فرستاد.

المحاسن، ج‏2، ص316

احمد بن محمد بن خالد عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ حَبَسَ الرِّیحَ عَلَی الدُّنْیَا لَأَخْوَتِ الْأَرْضُ وَ لَوْ لَا السَّحَابُ لَخَرِبَتِ الْأَرْضُ فَمَا أَنْبَتَتْ شَیْئاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ السَّحَابَ فَیُغَرْبِلُ الْمَاءَ فَیُنْزِلُ قَطْراً وَ أَنَّهُ أُرْسِلَ عَلَی قَوْمِ نُوحٍ بِغَیْرِ حِسَابٍ[6] [سَحَاب‏].[7]


2) از امام صادق ع روایت شده است که وقتی خداوند عز و جل بخواهد که خلق را [در قیامت] برانگیزاند، آسمان چهل صبح بر زمین می‌بارد، پس اعضای جداگانه بدن در کنار هم جمع می‌شوند و گوشت می‌روید.

تفسیر القمی، ج‏2، ص253؛ الأمالی( للصدوق)[8] ص177

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّحُوم‏.

برای تفصیل بیشتر این واقعه، به جلسه170، حدیث2 نیز می‌توانید مراجعه کنید. http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/ [9]

تدبر

1) «وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور»

از این آیه به بعد آیاتی می‌آید که همگی را می‌توان استدلالاتی دانست که با بیان نعمتهای الهی در مقام بیان توحید است که ضمنا به برانگیخته شدن همگان به سوی خدا نیز اشاره دارد (المیزان، ج17، ص21). در این آیه با توجه به وضعیتی که در دنیا می‌بینیم، می‌خواهد ما را متوجه امکان رستاخیز و برانگیختن مردگان کند: همان خدایی که با فرستادن بادها و برانگیختن ابرها و بارش آنها، زمین مرده را زنده می‌کند، در قیامت هم می‌تواند مردگان را زنده کند.

البته اگر به تعبیر «کذلک النشور: این گونه است رستاخیز» دقت شود، ظاهرا این آیه سخن بیشتری دارد و می‌خواهد درباره چگونگی رستاخیز هم سخن بگوید. (حدیث2)


2) «وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور»

این آیه را بر اساس اطلاعات علمی نوین هم می‌توان به معنای جدید دلیل بر احیاء در قیامت دانست:

امروزه می‌دانیم یکی از علل وجود حیات در کره زمین، وجود اتمسفر است که باعث می‌شود هم بادها محدود شوند و هم بارش‌ها کنترل شوند (حدیث1) و با کنترل این باد و باران، امکان حیات در زمین پدید آمده است.

کسی که در میان این همه کرات عالم، وضعیت را در این کره به نحوی قرار داده که امکان حیات را مهیا کرده است، می‌تواند بار دیگر این مردگان را زنده کند.

(چیزی که این برداشت را تایید می‌کند این است که فقط به بارش باران و زنده شدن زمین بسنده نکرد، بلکه مساله را تفصیل داد و از بادها و نقش آنها در پیدایش و حرکت ابرها هم سخن گفت) [10]


3) «وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ...»

نگاه توحیدی، در عین اینکه روابط علّی بین اشیاء را قبول دارد، همه امور را از خدا می‌بیند. ما می‌گوییم باد می‌وزد و ابرها را تشکیل می‌دهد و باد ابرها را به این سو و آن سو می‌برد و ... .

اما قرآن به ما یاد می‌دهد که همه چیز را در نسبت با خداوند ببینیم:

خداست که باد را می‌فرستد تا باد ابر را درست کند؛

و باز خداست که باد را می‌فرستد تا بر زمین مرده ببارد؛

و باز خداست که این زمین مرده را زنده می‌کند.

این نوع نگاه، یکی از عناصری است که می‌تواند «علم» را رنگ و بوی دینی ببخشد.

آیت الله جوادی آملی یکی از شروط دینی شدن علم را این می‌داند که «طبیعت» را به عنوان «خلقت» ببینیم (منزلت عقل در هندسه معرفت دینی) و منظورشان همین نکته فوق است که همه امور را در ارتباطشان با آفریدگارشان مورد توجه قرار دهیم.


4) «فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور»

این مطلب را که «زمین مرده با بارش زنده می‌شود» اغلب تعبیری مجازی دانسته‌اند و گفته‌اند در واقع زنده شدن و روییدن گیاهان را مجازاً به خود زمین نسبت داد (مثلا: المیزان، ج17، ص21).

اما آیا واقعا این مجازگویی است؟

آیا واقعا زندگی و حیات برای خود زمین معنا ندارد؟

بله، زندگی را اگر به معنای فیزیولوژیکی‌اش در نظر بگیریم، ظاهرا مَجازگویی است؛ اما چه دلیلی داریم که زندگی را در این معنای مضیق محدود سازیم؟ آیا وقتی از زندگی فرشتگان، حیّ بودن خداوند، حیات برزخی، و ... سخن می‌گوییم، تعابیر مجازی است؟

اگر اینها مجاز نیست، پس زندگی زمین نیز چه‌بسا معنای حقیقی - نه مجازی- داشته باشد؛ و بتوان گفت که زمین هم واقعا زنده می‌شود تا در آن امکان زندگی برای گیاهان مهیا می‌گردد.

شاید موید واضح آن این باشد که صرف بارش باران در هر زمینی آن را مستعد حیات نمی‌سازد (مثلا در شوره‌زار) و خود زمین هم باید ظرفیت‌هایی داشته باشد تا امکان حیات گیاهان در آن مهیا شود.


5) «اللَّهُ ... أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ ... فَسُقْناهُ»

وزش بادها، حرکت ابرها و ریزش باران‏ها، تصادفى نیست، با اراده الهى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص480)


6) «أَرْسَلَ ... فَتُثِیرُ ... فَسُقْناهُ ... فَأَحْیَیْنا»

در هستى، برنامه و نظم و تدبیر حاکم است. (تفسیر نور، ج‏9، ص480)


مورد زیر در کانال گذاشته نشد

7) «وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور»

جمله ابتدا به صورت ماضی ودر صیغه غایب آمد (أَرْسَلَ: فرستاد) سپس مضارع شد (تُثیرُ: برانگیزند) سپس با صیغه متکلم ادامه یافت (سُقْنا ... أَحْیَیْنا: برانیم ... زنده کنیم).

چرا؟

الف. بعید نیست نکته‏اش این باشد که: بعد از آنکه در جمله" اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ" خدای سبحان خود را غایب حساب کرد، و عمل فرستادن بادها را به خدا نسبت داد، و عمل شخص غایب هم مثل خودش غایب است، سپس فرمود:" فَتُثِیرُ سَحاباً" و از حال و روز گذشته بادها حکایت کرد که ابرها را به آسمان می‏برند. اکنون مخاطب، مخاطبی شد که گویی عمل بادها را می‏بیند، یعنی می‏بیند که دارند ابرها را به طرف بالا می‏برند، و در نتیجه گویا می‏بیند خدای تعالی بادها را فرستاده، که این طور کار کنند، چون مشاهده فعل، گویا همان مشاهده فاعل است، و چون خداوند در اینجا مشهود و حاضر شد، ناگزیر جا دارد که سیاق هم تغییر کند، و خدا که تا اینجا غایب حساب شده بود، اکنون خودش سخن بگوید.» (المیزان، ج‏17، ص21)

ب. شاید آن جملات قبلی فقط حیثیت مقدمه داشته است و آنچه در برانگیخته شدن موضوعیت دارد بارش رحمت الهی است؛ از این جهت، آن مقدمات را به صورت غایب آورد؛ اما اینجا که می‌خواهد از بارش و زنده شدن سخن بگوید - که در قیامت هم همین دو مطلب رخ می‌دهد؛ حدیث1) تعبیر را از غایب به متکلم تغییر داد.

ج. ...



[1] . قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی و الخلف العاشر «الریح» و وافقهم ابن محیصن و الاعمش و قرأ الباقون «الریاح» بالجمع.

[2] . قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی الریح

[3] . اختلف القراء فی إفراد الرّیح و جمعه فی أحد عشر موضعا. هذا (وَ تَصْرِیفِ الرِّیاح؛ بقره/164)، و فی الشریعة [= جاثیه/5] و فی الأعراف: یُرْسِلُ الرِّیاحَ (اعراف/57)، و اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ (ابراهیم/18) و أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ (حجر/22)، و تَذْرُوهُ الرِّیاحُ (کهف/45)، و فی الفرقان: أَرْسَلَ الرِّیاحَ (فرقان/25)، و مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ (نمل/63)، و فی الروم: اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ (روم/48)، و فی فاطر: أَرْسَلَ الرِّیاحَ (فاطر/35)، و فی الشورى: إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ (شوری/33). فأفرد حمزة إلا فی الفرقان، و الکسائی إلا فی الحجر، و جمع نافع الجمیع و العربیان إلا فی إبراهیم و الشورى، و ابن کثیر فی البقرة و الحجر و الکهف و الشریعة فقط.

[4] . قرأ نافع و ابوجعفر و حمزة و الکسائی و خلف وحفص «مَیِّتٍ‏» بتشدید الیاء التحتیه و وافقهم الاعمش؛ و قرأ الباقون «مَیْتٍ‏» بالتخفیف.

[5] . و قرأ نافع و حمزة و الکسائی و حفص بالتشدید.

[6] . در کتاب محاسن به جای «حساب»، «سحاب» نوشته و در پاورقی توضیح داده که در نسخه‌های مختلف هر دو آمده است. اما در بحار الأنوار (ج‏56، ص378) که از محاسن نقل کرده فقط «حساب» نوشته شده است و لذا ما در متن همین را گذاشتیم.

[7] . روایتی در تفسیر قمی و کافی آمده است درباره حقیقت ابر، که علی‌القاعده ناظر به باطن ملکوتی ابر است، نه صرف وضعیت فیزیکی آن. این دو روایت اگر چه نهایتا سندشان مشترک است اما عبارات در آنها متفاوت آمده که در اینجا هر دو را می‌آورم:

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْعَرْزَمِیِّ [الْعَزْرَمِیِ‏] عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَیْنَ یَکُونُ قَالَ: یَکُونُ عَلَى شَجَرٍ کَثِیفٍ عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ یَأْوِی إِلَیْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُرْسِلَ أَرْسَلَ رِیحاً فَأَثَارَهُ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَائِکَةً یَضْرِبُونَهُ بِالْمَخَارِیقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَیَرْتَفِعُ. (تفسیر القمی، ج‏2، ص276)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ الْعَزْرَمِیِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ وَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَیْنَ یَکُونُ قَالَ یَکُونُ عَلَى شَجَرٍ عَلَى کَثِیبٍ‏ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ یَأْوِی إِلَیْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِیحاً فَأَثَارَتْهُ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَائِکَةً یَضْرِبُوهُ بِالْمَخَارِیقِ‏ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَیَرْتَفِعُ ثُمَ‏ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ «اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ‏ الْآیَةَ» وَ الْمَلَکُ اسْمُهُ الرَّعْدُ. (الکافی، ج‏8، ص219)

همچنین درباره انواع بادها روایتی در جلسه 260، احادیث 2 و 3 مطالبی گذشت:  http://yekaye.ir/al-hegr-15-22/

[8] . شیخ صدوق به واسطه أَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ الْهَمَدَانِیُّ به همین سند علی بن ابراهیم متصل می‌شود. البته در تفسیر قمی این ادامه هم آمده است: وَ قَالَ أَتَى جَبْرَئِیلُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَأَخَذَ بِیَدِهِ وَ أَخْرَجَهُ إِلَى الْبَقِیعِ فَانْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرٍ فَصَوَّتَ بِصَاحِبِهِ فَقَالَ: قُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَخَرَجَ مِنْهُ رَجُلٌ أَبْیَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ، فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عُدْ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ انْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرٍ آخَرَ فَقَالَ: قُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَخَرَجَ مِنْهُ رَجُلٌ مُسْوَدُّ الْوَجْهِ وَ هُوَ یَقُولُ: یَا حَسْرَتَاهْ یَا ثُبُورَاهْ ثُمَّ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ: عُدْ إِلَى مَا کُنْتَ فِیهِ بِإِذْنِ اللَّهِ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! هَکَذَا یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَالْمُؤْمِنُونَ یَقُولُونَ هَذَا الْقَوْلَ وَ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ مَا تَرَى.

[9] . این حدیث هم درباره همین آیه آمده است:

عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمُرْتَضَى فِی رِسَالَةِ الْمُحْکَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ، نَقْلًا مِنْ تَفْسِیرِ النُّعْمَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ: وَ أَمَّا احْتِجَاجُهُ عَلَى الْمُلْحِدِینَ فِی دِینِهِ وَ کِتَابِهِ وَ رُسُلِهِ، فَإِنَّ الْمُلْحِدِینَ أَقَرُّوا بِالْمَوْتِ وَ لَمْ یُقِرُّوا بِالْخَالِقِ، فَأَقَرُّوا بِأَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا ثُمَّ کَانُوا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ إِلَى قَوْلِهِ: بَعِیدٌ وَ کَقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا إِلَى قَوْلِهِ: أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ مِثْلُهُ قَوْلُهُ: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ، کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا یَدُلُّهُمْ عَلَى صِفَةِ ابْتِدَاءِ خَلْقِهِمْ وَ أَوَّلِ إِنْشَائِهِمْ: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ إِلَى قَوْلِهِ: لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً، فَأَقَامَ عَلَى الْمُلْحِدِینَ الدَّلِیلَ عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ قَالَ مُخْبِراً لَهُمْ: وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً إِلَى قَوْلِهِ: وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَهُ: وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ إِلَى قَوْلِهِ: کَذلِکَ النُّشُورُ فَهَذَا مِثَالٌ أَقَامَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ [بِهِ‏] الْحُجَّةَ فِی إِثْبَاتِ الْبَعْثِ وَ النُّشُورِ بَعْدَ الْمَوْتِ... (الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، ج‏1، ص346)

[10] . شاید پیشرفت‌های بحث‌های زیست‌شناسی و زمین‌شناسی در زمینه چگونگی تاثیرات وقایع زمین‌شناسی بر پیدایش حیات، به همراه درک عمیق‌تر مطالبی که درباره نفخ صور دوم آمده، بتواند به ما در فهم عمیق‌تر چگونگی احیای مردگان در قیامت کمک کند.

 


ادامه جلسه 708) سوره فاطر (35) آیه 8 أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ ...

 


با توجه به کثرت تدبرها و نکات قابل استفاده از این آیه، بقیه احادیث و تدبرهای این آیه در امروز ارائه می‌شود.


 

5) از امام معصوم ع در مورد آیه «آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند؟! پس قطعاً خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وامی‌نهد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود، [که] بی‌تردید خداوند بدانچه می‌کنند داناست.» روایت شده است که این آیه در مورد زُرَیْق وَ حَبْتَر نازل شد.

تفسیر القمی، ج‏2، ص207

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ حَسَّانَ عَنْ هَاشِمِ بْنِ عَمَّارٍ یَرْفَعُهُ فِی قَوْلِهِ: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ» قَالَ: نَزَلَتْ فِی زُرَیْقٍ وَ حَبْتَرٍ.

 

6) زندیقی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و سوالات و اشکالاتی را در مورد قرآن کریم مطرح می‌کند که از نظر او تناقض‌گویی قرآن است و حضرت یکایک را پاسخ می‌دهند و فرازهایی از آن قبل گذشت.[1] یکی از مواردی که بر‌شمرد این است:

گفت: و می‌بینم که در جایی می‌گوید «و کسی که از کارهای صالح چیزی انجام دهد در حالی که مومن است پس تلاش او نابود نمی‌شود» (انبیاء/94) و نیز می‌گوید «و همانا من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد سپس هدایت یابد» (طه/82) و از آیه اول می‌فهمیم که اعمال صالح تکفیر و نابود نمی‌شود، در حالی که از آیه دوم می‌فهمیم که ایمان و عمل صالح سودی ندارد مگر بعد از هدایت یافتن ...

امیرالمومنین ع فرمودند: ... و اما اینکه فرمود «و کسی که از کارهای صالح چیزی انجام دهد در حالی که مومن است پس تلاش او نابود نمی‌شود» (انبیاء/94) و فرمود «و همانا من بسیار آمرزنده‌ام برای کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد سپس هدایت یابد»(طه/82) در همه اینها منظورش این است که جز با هدایت یافتن، [عمل] سودی نمی‌دهد و این گونه نیست که هر کس که اسم ایمان بر او واقع شد شایسته نجات از آنچه که مایه هلاکت گمراهان بوده، باشد؛ و اگر چنان بود باید یهودیان به خاطر اعتراف به توحید و اقرار به خدا نجات می‌یافتند و همین طور سایر کسانی که اقرار به توحید کرده‌اند - از ابلیس به بعد - ، از کفر [= از عذابی که خداوند به کافران وعده داده] نجات می‌یافتند، در حالی که خداوند این را در سخن خود تبیین فرمود که «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلم نیالودند، آنان‌اند که امنیت برایشان هست و آنان‌اند که هدایت‌یافته‌اند» (انعام/82) و فرمود: «کسانی که به دهانشان ایمان آوردند اما دلهایشان ایمان نیاورد» (مائده/41)

و برای ایمان حالات و منازلی است که شرح آن به طول می‌انجامد؛ و از آن جمله این است که ایمان بر دو وجه است: ایمان به دل؛ و ایمان به زبان، همان گونه که ایمان آوردن منافقان در زمان رسول الله، هنگامی که مقهور شمشیر شدند و ترس آنان را احاطه کرد، از این وجه بود؛ که آنان با زبانشان ایمان آوردند ولی به دل ایمان نیاوردند؛

پس ایمان به دل، عبارت است از تسلیم شدن در برابر پروردگار،

و کسی که امور را به صاحب اختیارش تسلیم کند در برابر امر او تکبر نورزد آن گونه که ابلیس در قبال سجده بر آدم تکبر ورزید؛ و اکثر امتها از طاعت پیامبرانشان تکبر ورزیدند پس توحید بدانها سودی نبخشد همان گونه که آن سجده طولانی برای ابلیس سودی نبخشید، چرا که او یک سجده انجام داد که چهار هزار سال طول کشید و از آن هدفی نداشت جز زینت‌های دنیا و اینکه بعدا به او مهلت دهند [= اینکه وقتی عصیان کرد گفت مرا تا روز قیامت مهلت بده] .

بدین جهت است که نماز و صدقه جز در صورت هدایت یافتن به سبیل نجات و راههای حق سودی ندارد و خداوند با تبیین آیات و فرستادن پیامبرانش باب هر گونه بهانه‌ای را بر بندگانش بست «تا برای مردم بر خدا حجتی نباشد بعد از [فرستادن] پیامبران» (نساء/165) و زمینش هیچگاه خالی نشد از عالِمی که خلایق بدو نیازمندند و از متعلمی که در راه نجات قدم برمی‌دارد، که آنان واقعا به شماره اندک‌اند؛ و خداوند این را در امت‌های انبیاء تبیین فرمود و مَثَلی برای آیندگان قرار داد مانند:

سخنی که درباره قوم نوح فرمود «و همراه او جز اندکی ایمان نیاوردند» (هود/40)

و نیز درباره کسانی که با حضرت موسی ع ایمان آوردند فرمود «و از قوم موسی امتی هستند که به حق هدایت می‌کنند و بدان متمایلند» (اعراف/159)

و نیز درباره حواریون حضرت عیسی، هنگامی که [عیسی ع] به بقیه بنی‌اسرائیل فرمود «چه کسانی یاران و انصار من به سوی خدا هستند؟ حواریون گفتند ما انصار خداییم به خدا ایمان آوردیم و شهادت بده که ما از تسلیم‌شدگانیم» (آل‌عمران/52) یعنی آنان تسلیم فضیلتِ اهل فضل هستند [= به برتری کسانی که خدا آنان را برتری داده معترف‌اند] و در قبال امر پروردگارشان تکبر نمی‌ورزند؛

و خداوند برای علم اهلی قرار داده و بر بندگانش اطاعت آنان را واجب فرموده با این سخن که «از خداوند اطاعت کنید و از رسولش و از اولی‌الامری که در میان خودتان‌اند» (نساء/59)

و با این سخن که «و اگر آن را به پیامبر و به اولی‌الامری که در میان خودشان است برمی‌گرداندند آن کسان در میان آنان که می‌توانند استنباط کنند [حکم] آن را می‌دانستند» (نساء/83)

و با این سخن که «تقوای الهی پیشه کنید و با راستگویان باشید» (توبه/119)

و با این سخن که «و تاویل آن را نمی‌داند جز خدا و راسخان در علم» (آل‌عمران/7) و «در خانه‌ها از راه دربهایشان وارد شوید» (بقره/189) و مقصود از خانه‌ها، خانه‌های آن علمی است که پیامبران آن را به ودیعه گذاشته‌اند و درب‌هایشان جانشینان آنهایند،

پس هرکس که عملی از اعمال خیر انجام دهد و آن را بر مبنایی غیر از مبنای برگزیدگان [خدا] و عهدها و شریعت‌ها و سنت‌ها و راههای دین که آنان آورده‌اند جاری سازد، کارش مردود و غیرمقبول است؛ و اهل چنین کارهایی در جایگاه کفرند هرچند که در ظاهر وصف ایمان شامل حالشان شود؛ آیا این سخن خداوند متعال را نشنیده‌ای که فرمود «و چیزی مانع آن نشد که انفاق‌کردن‌هایشان مورد قبول واقع شود جز اینکه آنان به خداوند و رسولش کفر ورزیدند و در نماز نمی‌آمدند مگر با کسالت و انفاق نمی‌کردند مگر با کراهت» (توبه/54)

پس هرکس از اهل ایمان که به راه نجات هدایت نشود - وقتی که حق اولیای او را کنار زده - ایمانش به خدا سودی به او نمی‌بخشد «و عملش نابود می‌شود و در آخرت در زمره زیانکاران است» (مائده/5) و همچنین خداوند سبحان فرمود «پس ایمانشان سودی بدیشان نرساند هنگامی که عذاب ما را دیدند» (غافر/85)

و این مطلب در کتاب خداوند عز و جل فراوان است و مقصود از هدایت همان ولایت است همان طور که خداوند عز و جل فرمود «و کسی که ولایت خدا و رسولش و کسانی که ایمان آوردند را بپذیرد، پس حزب الله همان کسانی‌اند که پیروزند» (مائده/56) و [تعبیر] «کسانی که ایمان آوردند» در اینجا مقصود همان کسانی‌اند که خلایق بدانها امان می‌یابند، اعم از حجت‌های خدا و جانشینان [پیامبران] در هر عصری پس از عصر دیگر؛ و چنین نیست که هرکس از اهل قبله که شهادتین را بر زبان جاری سازد جزء این مومنان باشد، چرا که منافقان شهادت می‌دادند که خدایی جز الله نیست و اینکه حضرت محمد ص رسول اوست، در حالی که عهد و پیمان رسول الله ص را - که با تکیه بر دین خدا و واجبات آن و براهین نبوت خویش بر آنان در مورد جانشین خود عهد گرفت - زیر پا گذاشتند، و مخفی می‌کردند ناخوشنودی خود از آن را و قصدشان در برهم زدن آنچه را که او محکم کرده بود هنگامی که امکانش برایشان مهیا شد، در خصوص آنچه که خداوند برای پیامبرش تبیین فرمود «نه، به پروردگارت سوگند ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در آنچه مشاجره و اختلاف نظر دارند تو را حَکَم و داور قرار دهند سپس در درون خود حَرَج و ناراحتی‌ای از آن حکمی که روا داشتی احساس نکنند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/65) و نیز در این سخن که «و [حضرت] محمد ص نیست مگر پیامبری که پیش از او هم پیامبرانی آمدند؛ اگر بمیرد یا کشته شود به گذشته خویش بازمی‌گردید؟» (آل عمران/144) و مانند این سخن که «و قطعاً از حالى به حالى برخواهید نشست» (انشقاق/19) یعنی حتما خواهید پیمود راه کسانی از امتهایی که پیش از شما بودند در خیانت کردن به جانشینان بعد از پیامبران؛

و این در کتاب خداوند عز و جل فراوان است، و بر پیامبر ص دشوار آمد آنچه که عاقبت امر آنان بدان می‌انجامید و خداوند او را از هلاکت آنان باخبر ساخته بود؛ پس خداوند عز و جل به او وحی فرمود «پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود» (فاطر/8) و «پس بر این قوم کافر تاسف مخور» (مائده/68) ...

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص241 و 245 و 247-248

جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ ...

قال ... وَ أَجِدُهُ یَقُولُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ یَقُولُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» أَعْلَمُ فِی الْآیَةِ الْأَوْلَى أَنَّ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ لَا تُکَفَّرُ وَ أَعْلَمُ فِی الثَّانِیَةِ أَنَّ الْإِیمَانَ وَ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَاتِ لَا تَنْفَعُ إِلَّا بَعْدَ الِاهْتِدَاء...

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ قَوْلُهُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»‏ فَإِنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ لَا یُغْنِی إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْإِیمَانِ کَانَ حَقِیقاً بِالنَّجَاةِ مِمَّا هَلَکَ بِهِ الْغُوَاةُ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَنَجَتِ الْیَهُودُ مَعَ اعْتِرَافِهَا بِالتَّوْحِیدِ وَ إِقْرَارِهَا بِاللَّهِ وَ نَجَا سَائِرُ الْمُقِرِّینَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مِنْ إِبْلِیسَ فَمَنْ دُونَهُ فِی الْکُفْرِ وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ بِقَوْلِهِ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» وَ بِقَوْلِهِ «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» وَ لِلْإِیمَانِ حَالاتٌ وَ مَنَازِلُ یَطُولُ شَرْحُهَا وَ مِنْ ذَلِکَ أَنَّ الْإِیمَانَ قَدْ یَکُونُ عَلَى وَجْهَیْنِ إِیمَانٍ بِالْقَلْبِ وَ إِیمَانٍ بِاللِّسَانِ کَمَا کَانَ إِیمَانُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا قَهَرَهُمْ بِالسَّیْفِ وَ شَمَلَهُمُ الْخَوْفُ فَإِنَّهُمْ آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ فَالْإِیمَانُ بِالْقَلْبِ هُوَ التَّسْلِیمُ لِلرَّبِّ وَ مَنْ سَلَّمَ الْأُمُورَ لِمَالِکِهَا لَمْ یَسْتَکْبِرْ عَنْ أَمْرِهِ کَمَا اسْتَکْبَرَ إِبْلِیسُ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ اسْتَکْبَرَ أَکْثَرُ الْأُمَمِ عَنْ طَاعَةِ أَنْبِیَائِهِمْ فَلَمْ یَنْفَعْهُمُ التَّوْحِیدُ کَمَا لَمْ یَنْفَعْ إِبْلِیسَ ذَلِکَ السُّجُودُ الطَّوِیلُ فَإِنَّهُ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً أَرْبَعَةَ آلَافِ عَامٍ وَ لَمْ یُرِدْ بِهَا غَیْرَ زُخْرُفِ الدُّنْیَا وَ التَّمْکِینِ مِنَ النَّظِرَةِ فَلِذَلِکَ لَا تَنْفَعُ الصَّلَاةُ وَ الصَّدَقَةُ إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ طُرُقِ الْحَقِّ وَ قَطَعَ اللَّهُ عُذْرَ عِبَادِهِ بِتَبْیِینِ آیَاتِهِ وَ إِرْسَالِ رُسُلِهِ «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» وَ لَمْ یَخْلُ أَرْضُهُ مِنْ عَالِمٍ بِمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْخَلِیقَةُ وَ مُتَعَلِّمٍ عَلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ أُولَئِکَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ فِی أُمَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلَهُمْ مَثَلًا لِمَنْ تَأَخَّرَ مِثْلَ قَوْلِهِ فِی قَوْمِ نُوحٍ «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» وَ قَوْلِهِ فِیمَنْ آمَنَ مِنْ أُمَّةِ مُوسَى «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» وَ قَوْلِهِ فِی حَوَارِیِّ عِیسَى حَیْثُ قَالَ لِسَائِرِ بَنِی إِسْرَائِیلَ «مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» یَعْنِی بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ وَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَمَا أَجَابَهُ مِنْهُمْ إِلَّا الْحَوَارِیُّونَ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ بِقَوْلِهِ «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» وَ بِقَوْلِهِ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» وَ بِقَوْلِهِ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» وَ الْبُیُوتُ هِیَ بُیُوتُ الْعِلْمِ الَّذِی اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِیَاءُ وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِیَاؤُهُمْ فَکُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ فَجَرَى عَلَى غَیْرِ أَیْدِی أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِینِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ کُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِیمَانِ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ» فَمَنْ لَمْ یَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ لَمْ یُغْنِ عَنْهُ إِیمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِیَائِهِ «وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْهِدَایَةُ هِیَ الْوَلَایَةُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی هَذَا الْمَوْضِعِ هُمُ الْمُؤْتَمَنُونَ عَلَى الْخَلَائِقِ مِنَ الْحُجَجِ وَ الْأَوْصِیَاءِ فِی عَصْرٍ بَعْدَ عَصْرٍ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ أَقَرَّ أَیْضاً مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِالشَّهَادَتَیْنِ کَانَ مُؤْمِناً إِنَّ الْمُنَافِقِینَ کَانُوا یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ یَدْفَعُونَ عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا عَهِدَ بِهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ بَرَاهِینِ نُبُوَّتِهِ إِلَى وَصِیِّهِ وَ یُضْمِرُونَ مِنَ الْکَرَاهَةِ لِذَلِکَ وَ النَّقْضِ لِمَا أَبْرَمَهُ مِنْهُ عِنْدَ إِمْکَانِ الْأَمْرِ لَهُمْ فِیمَا قَدْ بَیَّنَهُ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ بِقَوْلِهِ «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً» وَ بِقَوْلِهِ «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ »وَ مِثْلِ قَوْلِهِ «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» أَیْ لَتَسْلُکُنَّ سَبِیلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ فِی الْغَدْرِ بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ شَقَّ عَلَى النَّبِیِّ مَا یَئُولُ إِلَیْهِ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمْ وَ إِطْلَاعُ اللَّهِ إِیَّاهُ عَلَى بَوَارِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ» وَ «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِین».

 

تدبر

 

 

3) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً...»

آیه با این سوال شروع کرد که «آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند،»

اما سوال را تمام نکرد، این سوال می‌تواند با گزینه دوم (مثلا: «کسی که خوب وبد را درست می‌شناسد» «کسی خدا هدایتش کرده» «کسی که عمل صالحش برایش زینت داده شده» مجمع‌البیان، ج8، ص628)، و انواعی از فعل‌ها (مثلا: آیا الف، مانند ب است، بهتر است یا ب، قابل مقایسه است با ب، ...؟) تمام شود؛

یا از ابتدا با همین گزینه و افعالی دیگر کامل شود (مثلا: آیا آن کس «عاقبت به خیر خواهد شد» ، «در مسیر هدایت است» ، «به سعادت می‌رسد» ، ...).

هدف از این نحوه بیان آن است که:

الف. ظرفیت تمامی این گزینه‌ها را در متن قرار دهد تا هرکس به فراخور حال خویش، بهره لازم را از آن بگیرد؛

ب. هشدار و تلنگری باشد به حال و روز آدمی؛

ج. نتیجه را نگفته تا مخاطب شخصاً به نتیجه بیندیشد و خودش نتیجه‌گیری کند تا تاثیرش در وی بیشتر شود؛

د. ...

 

4) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...»

یکی از مهمترین مسیرهای گمراه شدنِ انسان‌ها این است که اعمال زشت‌شان در نظرشان نیکو جلوه داده می‌شود و از این رو در زشتی‌ها همچنان غوطه‌ور می‌مانند.

بحثی قرآنی درباره چگونگی زینت داده شدن بدی‌ها

در آیات دیگر قرآن کریم درباره اینکه چه کسی زشتیِ اعمال اینان را برای آنان زینت می‌دهد، تاکید اصلی این است که عامل این زینت دادن شیطان است:

«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم‏» (انفال/48 و نحل/63 و نمل/24 و عنکبوت/38)

«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون‏» (انعام/43)

چرا که او در ابتدای آفرینش انسان سوگند خورده بود که چنین کند:

«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» (حجر/39)

اما اشتباه است اگر گمان کنیم که شیطان در این کارش از نظام الهی خارج شده است؛

و شاید به همین جهت است که در آیه‌ای از آیات قرآن اشاره فرمود که در حقیقت خود خداوند است که اعمال هر امتی را برای آنان زینت داده: «زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم» (انعام/108).

در حقیقت خداوند اموری را زینت زمین (به عنوان پایین‌ترین مرتبه خلقت) قرار داده است، نه زینت انسان (که قرار است خلیفة‌الله شود و شایسته بالاترین‌های مرتبه خلقت است)، چنانکه فرمود:

«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها» (کهف/7)

«إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَت» (یونس/24)

و شیطان تصمیم گرفت که این زینت‌های در زمین را برای انسان‌ها زینت دهد:

«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» (حجر/39)

بدین ترتیب، کسانی که کفر می‌ورزند و آخرت (یعنی حقایق بسیار برتر از افق زندگی دنیا) را منکر می‌شوند، دچار کوری می‌شوند و این کوری موجب می‌شود که این زینت دروغین در جان و روان آنان مستقر شود و در نتیجه اعمالشان که در افق دنیا تمام می‌شود برایشان زینت یابد:

إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ؛ نمل/4

و شاید بتوان مکانیسم این مساله را این گونه توضیح داد که این کفر آنان، آنان را شایسته همنشینی با شیاطین قرار داد و آنگاه آن شیاطین کار زینت دادن اعمالشان را انجام می‌دهند:

وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ؛ فصلت/21

و بدین سان است که چنانکه در ابتدا اشاره شد محور زینت دادن اعمال بد آنان را شیطان معرفی کرد.

و در تدبر 2 توضیح داده شد که امری هم که زمینه تاثیرپذیری از شیطان را در آنان مهیا کرده، این است که آنان بی‌بینه زندگی می‌کنند.

تبصره

قبلا (جلسه 150، تدبرهای 3 و 4 http://yekaye.ir/al-anam006-043/) بیان شد که در زبان عربی «زینت» با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد. تقویت حس زیبایی‌شناسی و به زیبایی‌های حقیقی بها دادن، حتما در راستای تقویت دینداری انسان است (چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد)؛ اما بین زیبایی و جذابیت تفاوت است. جذابیت امری است که با زینت هم حاصل می‌شود و اتفاقا با زینت کردن، می‌توان امر نازیبا را حتی جذابتر از امری که خودش زیباست القا کرد (که نمونه بارز آن را در آرایش‌های زنانه می‌توان دید). تقویت زیبایی‌شناسی نیازمند تقویت عقل و توان تشخیص «زیبایی اصیل» از «زیبایی تصنعی و ساختگی» است؛ و این غیر از فریب زینت را خوردن است.

 

5) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»

کسی که از خودش غافل شود، و به جای اینکه دائما مراقب خود باشد، کارها و سخنان دیگران فکر و ذهن او را به خود مشغول دارد، کم‌کم زشتی‌های کارههایش برایش زینت داده می‌شود و بدیِ خود را خوب می‌بیند و این گونه رهسپار وادی هلاکت می‌شود. (حدیث 2)

کار چنین انسانی به جایی می‌رسد که به خاطر این کارهای بدش - که آنها را خوب می‌بیند - به خود مغرور و دچار عُجب و خودبزرگ‌بینی می‌شود (حدیث1)

تاملی با خویش

آیا ما بدی‌های خود را واقعا بدی می‌بینیم و درصدد اصلاح آنها برمی‌آییم، یا هر کار بدی هم انجام دهیم، آن را توجیه می‌کنیم و همواره - دست کم با این بهانه که «من واقعا قصد بدی نداشتم»‌ همواره حق را به خودمان می‌دهیم؟!

چون چنین خطری (زینت داده شدن بدی‌ها) تهدیدمان می‌کند، صرف اینکه به نظر خودمان کارمان خوب است کفایت نمی‌کند، و باید شاخص معتبری داشته باشیم که وضعیت خود را با آن بسنجیم.

یکی از ضرورت‌های نبوت (وجود برنامه‌ای از جانب خداوند برای زندگی، که آن شاخص رفتار ما باشد) و امامت (وجود قرائتی معتبر از این برنامه، که این قرائت، قرائت صحیح شریعت است) همین نکته است.

هرجا دیدیم که می‌خواهیم نظر و رای شخصی خود را بر دین تحمیل کنیم، بدانیم که دچار زینت شیطان شده‌ایم و بترسیم که عاقبتمان به جایی برسد که اهل تلاش و کوشش باشیم و از نظر خودمان بهترین کارها را انجام می‌دهیم، اما از نظر خداوند و در آخرت زیانکارترین انسانها محسوب شویم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً؛ الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/103-104)

قبلا درباره این دو آیه در جلسات 686 و 687 بحث شد و تقریبا تمامی احادیث و تدبرهای جلسه 687 در شرح این فراز از آیه می‌تواند مفید باشد که از طریق لینک زیر می‌توانید آنها را مطالعه فرمایید: http://yekaye.ir/al-kahf-18-103/

 

6) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً + فَـ + إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ»

اینکه جمله «إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» را با حرف «ف» به جمله قبلی‌اش متصل کرد، نشان می‌دهد که:

گمراهی‌ای که خداوند برای او خواسته، ثمره همین است که زشتی عمل او برایش زینت داده می‌شود؛ نه اینکه یک مشیت مستقلی در کار باشد و نعوذبالله خداوند بالاجبار انسانها را گمراه کند!

بحث تخصصی خداشناسی (لا جبر و لا تفویض)

 برخی از طرفداران جبر از این آیات چنین برداشت می‌کنند که «خداوند هر که را بخواهد گمراه می‌کند و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس انسانها اختیار ندارند، و هدایت و گمراهی‌شان به اراده خداست»!

در حالی که آوردن حرف «فـ» (= پس) بوضوح این برداشت را رد می‌کند.

نکته این است که:

مشیت و اراده خداوند یک امر گزافی و بی‌ضابطه نیست؛ بلکه مشیت خداوند تابع علم و حکمت اوست؛

و حکمت او همین نظامی است که در عالم قرار داده است؛

و یکی از این نظامات عالم این است که اگر کسی کفر بورزد، شیاطین بر او مسلط می‌شوند و کارهای زشت او را برایش زیبا جلوه می‌دهند (توضیح در تدبر4)؛

و کسی که کار بد را خوب ببیند، گمراه شده است؛

و این گمراهیِ او، طبق توضیحات فوق، بر اساس حکمتِ خداوند رخ داده است؛

و از آنجا که هر چیزی که در عالم رخ می‌دهد تحت مشیت خداوند است، پس این واقعه حکیمانه هم تحت مشیت خداوند رخ داده است. (حدیث3)

در واقع، افراط و تفریط در این مساله مشترک‌اند که نمی‌توانند بفهمند مشیت خداوند (که همه امور عالم به اراده او رخ می‌دهد) با حکمت خداوند (که یکی از حکمت‌هایش این است که به انسان اختیار بدهد) هماهنگ است؛ نه اینکه در مقابل آن باشد:

یکی صرفا به حکمت خدا در عالم نگاه می‌کند و مشیت خدا را به فراموشی می‌سپارد (= طرفداران تفویض، که گمان می‌کنند چون انسان اختیار دارد، پس خداوند همه امور را به انسان واگذار کرده و کار انسان ربطی به مشیت خدا ندارد)؛

و دیگری صرفا به مشیت خدا در عالم نگاه می‌کند و حکمت خدا را به فراموشی می‌سپارد (= طرفداران جبر، که گمان می‌کنند اگر کاری تحت مشیت خدا رخ دهد، دیگر جایی برای اختیار انسان باقی نمی‌ماند).

 

7) «لا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ»

این جله دلداری‌ای است به پیامبر ص و نشاندهنده شدت دلسوزی پیامبر ص است در حق مردمان، حتی آنان که هدایت نشده‌اند؛ و از این جهت شبیه است به آیه‌ای که می‌فرماید:

«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (شعراء/2)

و نیز آیه «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً» (کهف/6) که درباره‌اش در جلسه 587 به تفصیل بحث شد: http://yekaye.ir/al-kahf-18-6/

 

8) «فَـ + لا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ»

«پس» تو بر آنان حسرت نخور.

این «پس» نشان می‌دهد که این جمله مبتنی بر مطالب قبل است. مبتنی بر کدام جمله است و چه ربطی بین آن مقدمه و این نتیجه‌ هست؟

الف. مبتنی است بر «إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»؛ و می‌خواهد بفرماید تو در هدایت و ضلالت آنان هیچ‌کاره‌ای، تو فقط وظیفه‌ات را انجام بده، و اشاره‌ای است به همان مضمونی که در جای دیگر فرمود «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ: همانا تو کسی را که دوست بداری هدایت نمی‌کنی؛ ولیکن خداوند است که هر که را بخواهد هدایت می‌کند» (قصص/56)

ب. مبتنی است بر «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»؛ و می‌خواهد بفرماید اینکه او هدایت تو را نمی‌پذیرد به خاطر مشکلی در خود اوست که کارهای بد خود را خوب می‌پندارد، و این تقصیر تو نیست، پس تو خودت را در اینکه او هدایت نشد مقصر نبین و غصه آنان را مخور.

ج ....

 

9) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ»

تعابیری که در پایان هر آیه‌ای می‌آید که می‌گوید خداوند چنین و چنان است، عموما ناظر است به متن آیه؛

در این آیه، اینکه می‌فرماید خداوند بدانچه می‌کنند داناست، می‌خواهد بفرماید:

الف. اگر او زشتی عمل خود را خوب می‌پندارد، این گونه نیست که ضابطه و شاخصی در کار نباشد؛ بلکه خداوند از حقیقت و باطنِ زشتِ عملِ او آگاه است و در زمان مناسب آن زشتی را بر او نمایان می‌سازد.

ب. اگر خداوند هرکه را بخواهد گمراه یا هدایت می‌کند بدین سبب است که او از حقیقت نیات و اعمال انسانها باخبر است و می‌داند که چه کاری اقتضای آن دارد که شخص را در مسیر هدایت سوق دهد و چه کاری اقتضای آن دارد که شخص را در مسیر ضلالت برانَد.

ج. وقتی خدا می‌داند که آنها چه می‌کنند، دیگر تو چرا این اندازه به خاطر آنان حسرت و افسوس می‌خوری تا حدی که جانت را به خاطر این افسوس‌خوردنها داری از دست می‌دهی؟!

د. ...

 


[1] . فرازهایی از این روایت در جلسات زیر گذشت:

جلسه86، حدیث3 http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛

جلسه132، حدیث5 http://yekaye.ir/yunus-010-007/؛

جلسه193، حدیث2 http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ ؛

جلسه234، تدبر2 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/ ؛

جلسه381، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/؛ و

جلسه414، حدیث4 http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-107/ ؛

جلسه430، حدیث2 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-11/

جلسه455، حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-10/

جلسه 560، حدیث1 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-72/

جلسه 629، پاورقی3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-48/

 


708) سوره فاطر (35) آیه 8 أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ

بسم الله الرحمن الرحیم

708) سوره فاطر (35) آیه 8

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ

ترجمه

آیا پس آن کس که بدیِ کردارش برایش آراسته شد و آن را نیکو می‌بیند؟! پس قطعاً خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وامی‌نهد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ پس جانت به حسرت‌ها بر آنان [از کف] نرود، [که] بی‌تردید خداوند بدانچه می‌کنند داناست.

نکات ادبی

«زُیِّنَ»

قبلا بیان شد که «زینت» به معنای هر چیزی است که به وسیله آن چیز دیگری را زیبا جلوه دهند؛ و با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد؛ به تعبیر دیگر، زینت، از خود شخص نیست؛ بلکه به اموری می‌گویند که با افزودن چیزی به شخص مورد نظر انجام می‌شود؛ بنابراین، آرایش، گردنبند و گوشواره و ... را «زینت» می‌گویند، اما مثلا زیبایی طبیعی صورت یا قامت را جمال می‌گویند.

جلسه 50 http://yekaye.ir/15-11-hood/

و تدبرهای 3 و 4 در جلسه 150 http://yekaye.ir/al-anam006-043/

«حَسَراتٍ»

ماده «حسر» در اصل به معنای «آشکار کردن» به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص61) که ابتداءاً در مورد کسی که لباسش را کنار می‌زده و قسمت‌هایی از بدن که زیر لباس مخفی شده را نمایان می‌ساخته به کار می‌رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص235) و برخی بر این باورند که اصل این ماده به معنای «کنار زدن و عقب زدن» است و «آشکار شدن» از لوازم این معناست، نه اصل معنای آن. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص216)

در هر صورت از مشتقات بسیار پرکاربرد این واژه «حسرت» (جمعِ آن: «حَسَرات») است که به معنای افسوس خوردن بر چیزی است که از دست رفته و غالبا همراه با پشیمانی می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)، و متناسب با اینکه اصل ماده آن چه معنایی داشته درباره وجه تسمیه‌اش هم اختلاف دارند.

در زبان عربی سه کلمه «غمّ» و «حسرت» و «أسف» (تأسّف) به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکند که هریک از اینها به ترتیب، اعمّ از بعدی است: «غم» برای هرگونه ناراحتی به کار می‌رود؛ «حسرت» غمی است که به خاطر فایده‌ای که از دست رفته، مرتب در یاد انسان زنده می‌شود؛ و «أسف» حسرتی است که همراه با غیظ و غضب باشد؛ و بقدری همراهی با غیظ و غضب در آن پررنگ شده که گاه صرفا در معنای کسی که عصبانی است نیز به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص262[1])

به فرد عاجز و درمانده، هم «حاسر» و هم «محسور» گفته می‌شود؛ حاسر از این جهت که گویا خودش قوا و توانایی‌های خود را پوشانده و کنار زده؛ و محسور از این جهت که گویی مشکلات او را از موقعیتش کنار زده است (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛ اسراء/29)

و کلمه «حسیر» (یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ؛ ملک/4) هم می‌تواند در معنای حاسر باشد و هم محسور (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)

و وقتی ماده «حسر» به باب استفعال می‌رود تعبیری بلیغ‌تر برای «حسرت خوردن» می‌باشد: «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ‏؛ انبیاء/19) (مفردات ألفاظ القرآن، ص235)

ماده «حسر» و مشتقات آن جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ

به لحاظ نقش کلمه «حسرات» در این جمله، آن را متعلق به فعل محذوفی دانسته‌اند که روی هم رفته یک جمله حالیه تشکیل می‌داده است؛ و تقدیر کلام چنین بوده: «فلا تذهب نفسک تتحسر علیهم حسرات: جانت [از کف] نرود در حالی که بر آنان حسرت‌ها می‌خوری» (مجمع البیان، ج‏8، ص627)[2] و البته برخی آن را مفعول لاجله نیز دانسته‌اند (= به خاطر حسرت‌ها بر آنان، جانت [از کف] نرود). (الکشاف، ج3، ص600، البحر المحیط، ج‏9، ص15[3])

اختلاف قرائت[4]

قرائت این عبارت به همین صورت «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ» بسیار مشهور است؛ اما ابوجعفر (از قراء عشر) و نیز اعمش و ابن‌محیصن (از قراء اربعه عشر) و نیز در برخی قرائتهای غیرمشهور مانند قرائت قتادة، عیسی، الأشهب، شیبة، أبو حیوة و حمید و نیز در یکی از طریق‌های نافع (قاری مدینه) به صورت «فَلا تُذْهِبْ نَفْسَکَ» قرائت شده است که در این صورت، فعل ذهب به صورت متعدی و «نفسک» مفعول آن می‌شود: جانت را مگذار که [از کف] برود.

(مجمع البیان، ج‏8، ص627[5]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص15[6])

حدیث

1) علی بن سوید می‌گوید از امام کاظم ع سوال کردم از «عُجب»ی که عمل را فاسد می‌کند؟

فرمودند: عُجب درجاتی دارد؛

از مراتب آن، این است که برای بنده زشتیِ عملش زینت داده می‌شود و آن را خوب می‌بیند و به سبب آن دچار عُجب می‌شود و حساب می‌کند که کار خوبی کرده است؛

و از مراتب آن این است که بنده به پروردگارش ایمان می‌آورد و بدین سبب بر خداوند عز و جل منت می‌گذارد در حالی که خداوند است که بر او منت دارد.

الکافی، ج‏2، ص313

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ؟!

فَقَالَ ع: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ.

 

2) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

هرکه از خودش به غیر خود مشغول شود در ظلمات سرگردان می‌شود و در وادی‌های هلاکت می‌افتد و شیاطین در طغیانش او را یاری می‌رسانند و بدی‌های اعمالش برایش زینت داده می‌شود.[7]

نهج‌البلاغه، خطبه 157

فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِه.‏

 

3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عز و جل خلایق را آفرید و می‌دانست که به کجا رهسپار می‌شوند، و آنان را امر و نهی فرمود؛

پس هرچیزی را که بدانان دستور داد برایشان راهی برای اخذ و عمل بدان قرار داد؛

و هر چیزی که آنان را از آن نهی کرد، برایشان راهی به ترک آن قرار داد؛

و آنان اخذکننده و ترک‌کننده نیستند مگر به اذن خداوند.

التوحید (للصدوق)، ص359

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُوا آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه.[8]

 

‏4) شخصی [به نام ابن دودان] به امیرالمومنین ع عرض کرد: در عجبم از این قوم که شما را کنار گذاشتند در حالی که هم نسبت شما به پیامبر از آنان نزدیکتر بود و هم شما بودید که نگهبان و قوام‌بخش قرآن بودید.

فرمود: ای برادر بنی اسد، تو را اضطراب و بیقراری است که سخن غیراستوار می‏گویی! با این حال تو را حرمت خویشی و حق پرسش است، طلب علم کردی پس آگاه باش:

خود سرانه خلافت را عهده‏دار شدن، و ما را که نَسَب برتر است و پیوند با رسول خدا (ص) استوارتر، به حساب نیاوردن، حکایت ترجیح‌دادنی بود که گروهی بخیلانه بدان چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست.

[و این شعر را خواندند: ]

«[این سخن بگذار] و از غارتی که بانگ آن در گوشه و کنار برخاست گفتگو به میان آر.»

بیا و داستان پسر ابو سفیان را به یاد آر که روزگار مرا به خنده آورد، از آن پس که گریانم کرد، و به خدا سوگند که جای شگفتی نیست که کار از بس عجیب می‏نماید شگفتی را می‏زداید، و کجی و ناراستی می‏افزاید. آن جماعت خواستند نور خدا را در چراغ آن بکشند، و دهانه آبی را که از چشمه‏اش می‏جوشد ببندند، آبشخور با صفایی را که میان من و آنان بود گل‌آلود کردند. اگر محنت آزمایش از ما و ایشان برداشته شود، آنان را به راهی برم که سراسر حقّ است، و اگر کار رنگ دیگری پذیرد: «پس مبادا به خاطر حسرت‌ها بر آنان جانت [از کف] برود که قطعا خداوند بدانچه می‌کنند کاملاً داناست.» (فاطر/8)

نهج‌البلاغه، خطبه 162 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص165)؛ الإرشاد، ج‏1، ص294[9]؛ المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص371-372[10]

و من کلام له ع لبعض أصحابه‏ و قد سأله کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع

یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ [یَوْمُ‏] الْقِیَامَةِ

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ       وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ‏

 وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْباً یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْباً وَبِیئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَی أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَی مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَی «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ».[11] و [12]

تدبر

1) «أَ + فَـ + مَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...»

این آیه را با حرف «فـ» (= پس) مبتنی بر آیه قبل کرد؛ یعنی اگر کسی اعتراض دارد که چرا برای کافران عذابی شدید است و برای مومنان نیکوکار مغفرت و پاداشی کریم، پس آیا انتظار دارید که شخص بدکاری که بدیِ کارش را خوبی قلمداد می‌کند را مانند کسی قرار دهیم که واقعا کار خوب می‌کند؟! (المیزان، ج17، ص19)

 

2) «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً...»

در این آیه، کافران را مصداق کسانی دانست که زشتیِ اعمالشان برایشان زینت داده شده است. از این تعلیل، معلوم می‌شود که کافران مهمترین مصداق کسانی‌اند که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کنند.

در آیه‌ای دیگر، قرآن کریم، چنین کسانی را نقطه مقابل کسانی معرفی می‌کند که بر اساس بینه (دلیل روشن) زندگی می‌کند «أَ فَمَنْ کانَ عَلی‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم‏: پس آیا کسی که (کارهایش) بر اساس بینه‌ای از جانب پروردگار خویش است همانند کسی است که زشتیِ عمل‌اش برایش آراسته شده و از هواهای خود پیروی کرده‏اند؟» (محمد/14)

این نشان می‌دهد بی‌بینه بودنِ کافران مهمترین عاملی است که موجب شده هر کار زشت خود را هم خوب قلمداد کنند.

نکته تخصصی معرفت‌شناسی (نسبت کفر و نسبی‌گرایی)

اگر دقت کنیم مهمترین دلیل نسبی‌گرایان این است که هرکسی عمل خود را خوب قلمداد می‌کند.

در واقع، این آیات وجود این واقعیت اجتماعی را تایید می‌کند اما در عین حال این واقعیت را به نحوی معرفی می‌کند که ثمره‌اش اذعان به امکان تفکیک حق از باطل است، نه تسلیم شدن به نسبی‌گرایی!

در واقع، انسان‌ها دو دسته‌اند:

مومنان، که دل در گروی حق و حقیقت داده‌اند؛ و کافران که در مقابل حق موضع می‌گیرند و لجاجت می‌ورزند. (قبلا اشاره شد که مقصود از کافر، کافر حقیقی است نه کافر شناسنامه‌ای، جلسه قبل، تدبر 2)

مومن، چه اهل عمل صالح باشد یا نباشد، می‌داند که عمل صالح است که واقعا نیکوست؛ و حتی آن مومنانی که اهل عمل صالح‌اند همچنان خود را در معرض خطا (عمل ناپسند) می‌بینند و از این رو، در آیه قبل ابتدا از مغفرت خدا برای آنان سخن به میان آمد و سپس از پاداشِ کارشان (توضیح در جلسه قبل، تدبر4).

اما کافر کسی است نظام محاسباتی‌اش دچار اختلال است و از این روست که عمل بد خود را خوب قلمداد می‌کند.

پس اگر کسی در مسیر ایمان به حق و حقیقت قدم برداشت، خوب و بد را واقعا از هم تمییز می‌دهد، و اگر هم احیاناً گاهی مرتکب کار بد شود، می‌داند که کارش بد است و از این روست که توبه می‌کند؛ اما کسی که در مسیر کفر و عناد با حق قدم برداشت، طبیعی است که در تشخیص خوبی و بدی گمراه می‌شود.

بدین ترتیب، اینکه در فضای کافران، نسبی‌گرایی توجیهی پیدا کند، طبیعی است؛ آنچه جای تعجب دارد این است که چگونه کسانی خود را مومن می‌دانند و از نسبی‌گرایی دم می‌زنند!

 

با توجه به کثرت تدبرها و نکات قابل استفاده از این آیه، بقیه تدبرهای این آیه در روز بعد ارائه می‌شود.


[1] . أن الحسرة غم یتجدد لفوت فائدة فلیس کل غم حسرة. و الأسف حسرة معها غضب أو غیظ و الآسف الغضبان المتلهف على الشی‏ء ثم کثر ذلک حتى جاء فی معنى الغضب وحده فی قوله تعالى (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ) أی أغضبونا، و استعمال الغضب فی صفات الله تعالى مجاز و حقیقته ایجاب العقاب للمغضوب علیه.

[2] . حسرات مصدر فعل محذوف تقدیره فلا تذهب نفسک تتحسر علیهم حسرات و جمیعا نصب على الحال و العامل فیه ما یتعلق به اللام من لله

[3] . و انتصب حَسَراتٍ على أنه مفعول من أجله، أی فلا تهلک نفسک للحسرات، و علیهم متعلق بتذهب، کما تقول: هلک علیه حبا، و مات علیه حزنا، أو هو بیان للمتحسر علیه، و لا یتعلق بحسرات لأنه مصدر، فلا یتقدّم معموله. و قال الزمخشری: و یجوز أن یکون حالا، کأن کلها صارت حسرات لفرط التحسر، کما قال جریر:

  مشق الهواجر لحمهن مع السرى  حتى ذهبن کلاکلا و صدروا

 یرید: رجعن کلا کلا و صدورا، أی لم یبق إلا کلا کلها و صدورها، و منه قوله:

  فعلى إثرهم تساقط نفسی  حسرات و ذکرهم لی سقام‏

 انتهى. و ما ذکر من أن کلا کلا و صدورا حالان هو مذهب سیبویه. و قال المبرد: هو تمییز منقول من الفاعل، أی حتى ذهبت کلا کلها و صدورها.

[4]. غیر از موردی که در متن آمد دو اختلاف قرائت کمتر مشهور هم در البحر المحیط، ج‏9، ص15 گزارش شده است:

قرأ الجمهور: أَ فَمَنْ زُیِّنَ مبینا للمفعول سوءُ رفع. و قرأ عبید بن عمیر: زَیَّنَ له سوءَ، مبنیا للفاعل، و نصب سوء و عنه أیضا أسوأ على وزن أفعل منصوبا و أسوأ عمله: هو الشرک.

و قراءة طلحة: أمن بغیر فاء، قال صاحب اللوامح: للاستخبار بمعنى العامة للتقریر، و یجوز أن یکون بمعنى حرف النداء، فحذف التمام کما حذف من المشهور الجواب. انتهى. و یعنی بالجواب: خبر المبتدأ، و بالتمام: ما یؤدی لأجله، أی تفکر و ارجع إلى اللّه.

[5] . قرأ أبو جعفر فلا تذهب بضم التاء نفسک بالنصب و الباقون «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ» و الوجه فیهما ظاهر.

[6] . و قرأ الجمهور: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ، مبنیا للفاعل من ذهب، و نفسک فاعل. و قرأ أبو جعفر، و قتادة، و عیسى، و الأشهب، و شیبة، و أبو حیوة، و حمید و الأعمش، و ابن محیصن: تذهب من أذهب، مسند الضمیر المخاطب، نفسک: نصب. و رویت عن نافع.

[7] . کمی قبل و بعد این جملات چنین است:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِکْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِیلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بِالْمَاضِینَ لَا یَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لَا یَبْقَى سَرْمَداً مَا فِیهِ آخِرُ فَعَالِهِ کَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِین ...‏

[8] . دو حدیث دیگر ناظر به عبارت «یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء» وجود دارد که می‌توان آنها را در راستای همین حدیث فوق دانست:

وَ مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ ع فِی رِسَالَتِهِ إِلَى أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ أَنْ قَال‏ ...ثُمَّ قَالَ ع فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّةُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَى مَجَازِ هَذِهِ الْآیَةِ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهَمَا عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَى قَادِراً عَلَى‏ هِدَایَةِ مَنْ‏ یَشَاءُ وَ ضَلَالَةِ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَى أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَى مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَى الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَةَ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ وَ لَیْسَ کُلُّ آیَةٍ مُشْتَبِهَةٍ فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَةُ حُجَّةً عَلَى حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ‏ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ‏ الْآیَةَ وَ قَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَى وَ یُقَرِّبُ لَنَا وَ لَکُمُ الْکَرَامَةَ وَ الزُّلْفَى وَ هَدَانَا لِمَا هُوَ لَنَا وَ لَکُمْ خَیْرٌ وَ أَبْقَى إِنَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا یُرِیدُ الْحَکِیمُ الْمَجِیدُ. (الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص453)

عن الحلبی عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبد الله ع قال إن الله احتج على العباد بالذی آتاهم و عرفهم، ثم أرسل إلیهم رسولا، ثم أنزل علیهم کتابا فأمر فیه و نهی، و أمر رسول الله ص بالصلاة فنام عنها فقال: أنا أنمتک و أنا أیقظتک، فإذا قمت فصله لیعلموا إذا أصابهم ذلک کیف یصنعون و لیس کما یقولون إذا نام عنها هلک، و کذلک الصائم أنا أمرضتک و أنا أصحتک، فإذا شفیتک فاقضه، و کذلک إذا نظرت فی جمیع الأمور لم تجد أحدا فی ضیق، و لم تجد إلا و لله علیه الحجة و له فیه المشیة، قال: فلا یقولون إنه ما شاءوا صنعوا و ما شاءوا لم یصنعوا، و قال: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و ما أمر العباد إلا یرون سعیهم، و کل شی‏ء أمر الناس فأخذوا به فهم موسعون له، و ما یمنعون له فهو موضوع عنهم، و لکن الناس لا خیر فیهم ثم تلا هذه الآیة: «لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ» قال: وضع عنهم ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، «وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ» قال: وضع عنهم إذ لا یجدون ما ینفقون، و قال «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ» إلى قوله: «لا یَعْلَمُونَ» قال وضع علیهم لأنهم یطیقون، «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» فجعل‏ السبیل علیهم لأنهم یطیقون «وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ» الآیة (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص104)

[9] . وَ قَدْ رَوَى نَقَلَةُ الْآثَارِ أَنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ وَقَفَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْعَجَبُ مِنْکُمْ یَا بَنِی هَاشِمٍ کَیْفَ عُدِلَ بِهَذَا الْأَمْرِ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً لِلْکِتَابِ‏ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَا ابْنَ دُودَانَ‏ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ‏ ضَیِّقُ الْمَحْزَمِ‏ تُرْسِلُ غَیْرَ ذِی‏مَسَدٍ لَکَ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ کَانَتْ أَثَرَةً سَخَتْ بِهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ فَدَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حُجُرَاتِهِ‏ وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی أَمْرِ ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ‏ وَ لَا غَرْوَ یَئِسَ الْقَوْمُ وَ اللَّهِ مِنْ خَفْضِی وَ هِینَتِی وَ حَاوَلُوا الِادِّهَانَ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ هَیْهَاتَ ذَلِکَ مِنِّی فَإِنْ تَنْحَسِرْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى‏ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ‏ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ‏.

[10] . وَ قَوْلِهِ حِینَ سَأَلَهُ ابْنُ دُودَانَ [ذوذان]: فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ: عَجِبْتُ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِینَ عَدَلُوا هَذَا الْأَمْرَ عَنْکُمْ،! وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ فَرَطاً بِرَسُولِ اللَّهِ، وَ قَیِّماً لِلْکِتَابِ!؟ فَقَالَ: [ع‏] یَا ابْنَ دُودَانَ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، وَ تَسْأَلُ عَنْ غَیْرِ ذِی مَسْئَلةٍ وَ لَکَ مَعَ هَذَا أَحْسَنُ الْإِجَابَةِ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ. فَاعْلَمْ: أَنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ [وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ‏] آخَرِینَ، فَإِنْ یَرْتَفِعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى نَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَکُنْ‏ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ وَ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ

[11] . در تفسیر القمی، ج‏2، ص207 روایت شده است که مصداق بارز این آیه زُرَیْق وَ حَبْتَر می‌باشند:

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ حَسَّانَ عَنْ هَاشِمِ بْنِ عَمَّارٍ یَرْفَعُهُ فِی قَوْلِهِ: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ» قَالَ: نَزَلَتْ فِی زُرَیْقٍ وَ حَبْتَرٍ.

[12] . در الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص241 و 245 و 247-248 هم حدیثی آمده است که در پایانش حضرت به این آیه استشهاد می‌کنند: جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ ...

قال ... وَ أَجِدُهُ یَقُولُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ یَقُولُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» أَعْلَمُ فِی الْآیَةِ الْأَوْلَى أَنَّ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ لَا تُکَفَّرُ وَ أَعْلَمُ فِی الثَّانِیَةِ أَنَّ الْإِیمَانَ وَ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَاتِ لَا تَنْفَعُ إِلَّا بَعْدَ الِاهْتِدَاء...

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» وَ قَوْلُهُ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»‏ فَإِنَّ ذَلِکَ کُلَّهُ لَا یُغْنِی إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْإِیمَانِ کَانَ حَقِیقاً بِالنَّجَاةِ مِمَّا هَلَکَ بِهِ الْغُوَاةُ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَنَجَتِ الْیَهُودُ مَعَ اعْتِرَافِهَا بِالتَّوْحِیدِ وَ إِقْرَارِهَا بِاللَّهِ وَ نَجَا سَائِرُ الْمُقِرِّینَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مِنْ إِبْلِیسَ فَمَنْ دُونَهُ فِی الْکُفْرِ وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ بِقَوْلِهِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ وَ بِقَوْلِهِ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ لِلْإِیمَانِ حَالاتٌ وَ مَنَازِلُ یَطُولُ شَرْحُهَا وَ مِنْ ذَلِکَ أَنَّ الْإِیمَانَ قَدْ یَکُونُ عَلَى وَجْهَیْنِ إِیمَانٍ بِالْقَلْبِ وَ إِیمَانٍ بِاللِّسَانِ کَمَا کَانَ إِیمَانُ الْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا قَهَرَهُمْ بِالسَّیْفِ وَ شَمَلَهُمُ الْخَوْفُ فَإِنَّهُمْ آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ فَالْإِیمَانُ بِالْقَلْبِ هُوَ التَّسْلِیمُ لِلرَّبِّ وَ مَنْ سَلَّمَ الْأُمُورَ لِمَالِکِهَا لَمْ یَسْتَکْبِرْ عَنْ أَمْرِهِ کَمَا اسْتَکْبَرَ إِبْلِیسُ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ اسْتَکْبَرَ أَکْثَرُ الْأُمَمِ عَنْ طَاعَةِ أَنْبِیَائِهِمْ فَلَمْ یَنْفَعْهُمُ التَّوْحِیدُ کَمَا لَمْ یَنْفَعْ إِبْلِیسَ ذَلِکَ السُّجُودُ الطَّوِیلُ فَإِنَّهُ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً أَرْبَعَةَ آلَافِ عَامٍ وَ لَمْ یُرِدْ بِهَا غَیْرَ زُخْرُفِ الدُّنْیَا وَ التَّمْکِینِ مِنَ النَّظِرَةِ فَلِذَلِکَ لَا تَنْفَعُ الصَّلَاةُ وَ الصَّدَقَةُ إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ طُرُقِ الْحَقِّ وَ قَطَعَ اللَّهُ عُذْرَ عِبَادِهِ بِتَبْیِینِ آیَاتِهِ وَ إِرْسَالِ رُسُلِهِ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ لَمْ یَخْلُ أَرْضُهُ مِنْ عَالِمٍ بِمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْخَلِیقَةُ وَ مُتَعَلِّمٍ عَلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ أُولَئِکَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ قَدْ بَیَّنَ اللَّهُ ذَلِکَ فِی أُمَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلَهُمْ مَثَلًا لِمَنْ تَأَخَّرَ مِثْلَ قَوْلِهِ فِی قَوْمِ نُوحٍ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ وَ قَوْلِهِ فِیمَنْ آمَنَ مِنْ أُمَّةِ مُوسَى وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ قَوْلِهِ فِی حَوَارِیِّ عِیسَى حَیْثُ قَالَ لِسَائِرِ بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ یَعْنِی بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ وَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَمَا أَجَابَهُ مِنْهُمْ إِلَّا الْحَوَارِیُّونَ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ بِقَوْلِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ بِقَوْلِهِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ وَ بِقَوْلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ الْبُیُوتُ هِیَ بُیُوتُ الْعِلْمِ الَّذِی اسْتُودِعَتْهُ الْأَنْبِیَاءُ وَ أَبْوَابُهَا أَوْصِیَاؤُهُمْ فَکُلُّ مَنْ عَمِلَ مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ فَجَرَى عَلَى غَیْرِ أَیْدِی أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودِهِمْ وَ شَرَائِعِهِمْ وَ سُنَنِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِینِهِمْ مَرْدُودٌ وَ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ أَهْلُهُ بِمَحَلِّ کُفْرٍ وَ إِنْ شَمِلَتْهُمْ صِفَةُ الْإِیمَانِ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ فَمَنْ لَمْ یَهْتَدِ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ إِلَى سَبِیلِ النَّجَاةِ لَمْ یُغْنِ عَنْهُ إِیمَانُهُ بِاللَّهِ مَعَ دَفْعِ حَقِّ أَوْلِیَائِهِ وَ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْهِدَایَةُ هِیَ الْوَلَایَةُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی هَذَا الْمَوْضِعِ هُمُ الْمُؤْتَمَنُونَ عَلَى الْخَلَائِقِ مِنَ الْحُجَجِ وَ الْأَوْصِیَاءِ فِی عَصْرٍ بَعْدَ عَصْرٍ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ أَقَرَّ أَیْضاً مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِالشَّهَادَتَیْنِ کَانَ مُؤْمِناً إِنَّ الْمُنَافِقِینَ کَانُوا یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ یَدْفَعُونَ عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا عَهِدَ بِهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ بَرَاهِینِ نُبُوَّتِهِ إِلَى وَصِیِّهِ وَ یُضْمِرُونَ مِنَ الْکَرَاهَةِ لِذَلِکَ وَ النَّقْضِ لِمَا أَبْرَمَهُ مِنْهُ عِنْدَ إِمْکَانِ الْأَمْرِ لَهُمْ فِیمَا قَدْ بَیَّنَهُ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ بِقَوْلِهِ فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً وَ بِقَوْلِهِ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مِثْلِ قَوْلِهِ لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ أَیْ لَتَسْلُکُنَّ سَبِیلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ فِی الْغَدْرِ بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ شَقَّ عَلَى النَّبِیِّ مَا یَئُولُ إِلَیْهِ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمْ وَ إِطْلَاعُ اللَّهِ إِیَّاهُ عَلَى بَوَارِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ وَ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِین

 


707) سوره فاطر (35) آیه 7 الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ

بسم الله الرحمن الرحیم

707) سوره فاطر (35) آیه 7

الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ

ترجمه

آنان که کفر ورزیدند، برایشان عذابی شدید است؛ و آنان که ایمان آوردند و شایسته‌ها انجام دادند، برایشان مغفرت و پاداشی بزرگ است.

نکات ادبی

عبارتِ «الذین کفروا ...» را بهتر آن است که به عنوان جمله مستأنفه در نظر بگیریم؛ یعنی مطلب آیه قبل تمام شد و اکنون این آیه افراد را در قبال جوابی که به شیطان دادند به دو دسته تقسیم می‌کند (مجمع‌البیان، ج8، ص628؛‌ الجدول فی إعراب القرآن، ج‏22، ص253) و البته سه احتمال دیگر هم برای اعراب آن می‌توان در نظر گرفت:

صفت یا بدل برای «اصحاب سعیر»، و لذا مجرور باشد، (ترجمه: او حزبش را صرفاً فرامی‌خواند که باشند از اصحاب سعیری که کفر ورزیدند ...)

بدل از «حزبه»‌، و لذا منصوب باشد، (ترجمه: او حزبش، همانها که کفر ورزیدند ... را صرفاً فرامی‌خواند که باشند از اصحاب سعیر)

بدل از ضمیر مستتر در «لیکونوا»، و لذا مرفوع باشد. (ترجمه: او حزبش را صرفاً فرامی‌خواند تا اینان که کفر ورزیدند از اصحاب سعیر باشند.) (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏3، ص246؛ البحر المحیط، ج‏9، ص15)

حدیث

1) موسی بن بکر واسطی می‌گوید: از امام کاظم ع درباره کفر و شرک سوال کردم که کدامیک قدیمی‌تر است؟

فرمودند: از تو سابقه مجادله و بحث با مردم ندارم!

گفتم: هشام بن حکم از من خواست که این را از شما سوال کنم.

فرمود: کفر مقدم است؛ و آن لجاجت ورزیدن و زیر بار حق نرفتن است، همان که در مورد ابلیس فرمود «سرپیچی کرد و تکبر ورزید و از کافران بود» (بقره/34)

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص34

عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ الْوَاسِطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع عَنِ الْکُفْرِ وَ الشِّرْکِ أَیُّهُمَا أَقْدَمُ؟

فَقَالَ مَا عَهْدِی بِکَ تُخَاصِمُ النَّاسَ

قُلْتُ أَمَرَنِی هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ ذَلِکَ

فَقَالَ لِی الْکُفْرُ أَقْدَمُ وَ هُوَ الْجُحُودُ قَالَ لِإِبْلِیسَ «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِین‏»


2) هیثم تمیمی می‌گوید: یکبار امام صادق ع فرمود:

هیثم تمیمی! همانا گروهی به ظاهر ایمان آوردند و به باطن کفر ورزیدند، پس سودی برایشان نداشت؛ و بعد از آنان گروهی آمدند که به باطن ایمان آوردند و به ظاهر کفر ورزیدند، و اینان نیز سودی برایشان نداشت؛ ایمان به ظاهر، جز با [ایمان به] باطن نیست؛ و [ایمان] به باطن، جز با [ایمان به] ظاهر نیست.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص537؛ مختصر البصائر، ص238

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ هِشَامٍ [هُشَیْمِ بْنِ بَشِیر] عَنِ الْهَیْثَمِ التَّمِیمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا هَیْثَمُ التَّمِیمِیُّ إِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِالظَّاهِرِ وَ کَفَرُوا بِالْبَاطِنِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ شَیْ‏ءٌ وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ بَعْدِهِمْ فَآمَنُوا بِالْبَاطِنِ وَ کَفَرُوا بِالظَّاهِرِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ لَا إِیمَانَ بِظَاهِرٍ [إِلَّا بِبَاطِنٍ‏] وَ لَا بِبَاطِنٍ إِلَّا بِظَاهِرٍ.


3) زراره می‌گوید: خدمت امام صادق ع همراه با برخی از شیعیان نامه‌ای نوشتیم و سوال کردیم درباره آنچه مردم از پیامبر ص روایت می‌کنند که «کسی که به خداوند شرک بورزد، آتش بر او واجب می‌شود؛ و کسی که به خداوند شرک نورزد، بهشت بر او واجب می‌شود». فرمودند: اما کسی که به خدا شرک بورزد، مقصود همان شرک آشکار است و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید «کسی که به خدا شرک بورزد، خداوند بهشت را بر او حرام کند» (مائده/72) و اما اینکه کسی که به خدا شرک نورزیده باشد بهشت بر او واجب باشد، این جای تامل دارد؛ این برای کسی است که معصیت خدا را نکرده باشد.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص335

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَعَ بَعْضِ أَصْحَابِنَا فِیمَا یَرْوِی النَّاسُ عَنِ النَّبِیِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ أَنَّهُ مَنْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ فَقَدْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ وَ مَنْ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ قَالَ أَمَّا مَنْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ فَهَذَا الشِّرْکُ الْبَیِّنُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ «مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ» وَ أَمَّا قَوْلُهُ مَنْ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَاهُنَا النَّظَرُ هُوَ مَنْ لَمْ یَعْصِ اللَّه‏.[1]


4) حضرت امیر ع در روایتی طولانی به ریشه‌ها و شاخه‌های ایمان و کفر و نفاق اشاره کرده‌اند که

فراز مربوط به ایمان در جلسه 536 حدیث3 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-47/  

و فراز مربوط به نفاق در جلسه 431، حدیث1 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-12/

گذشت. اینک به سراغ فراز مربوط به «کفر» می‌رویم:

امیرالمومنین ع فرمودند:

کفر بر چهار بنیان بنا شده است:

فسق و غلوّ و شک و شبهه؛

1.     فسق خودش چهار شاخه دارد: جفا و کوری و غفلت و سرکشی (عُتُوّ)

  • کسی که جفا پیشه کند، حق را حقیر شمرد و فقیهان را دشمن دارد و بر گناه عظیم اصرار ورزد؛
  • و کسی که کور باشد، ذکر را فراموش کند و از ظن و گمان پیروی نماید و با آفریدگارش درافتد و شیطان بر او اصرار ورزد . مغفرت بدون توبه و بدون تضرع و بدون اینکه [از گناه] غافل شود را طلب نماید.
  • و کسی که غفلت ورزد بر خویش جنایت کرده و به پشت خود برگشته و گمراهی خود را رشد می‌پندارد و آرزوها او را مغرور سازد و وقتی کار به پایان رسد و پرده از او برافتد و آنچه جسابش را نمی‌کرد بر او آشکار گردد، حسرت و ندامت دامن گیرش شود.
  • و کسی که از امر خدا سرکشی کند دچار شک شود و کسی که به دچار شک شود خداوند بر او برتری جوید و به سلطنتش وی را ذلیل سازد و به جلالتش وی را کوچک نماید همان گونه که او به پروردگار کریمش مغرور شد و در کارش افراط نمود

2.     غلوّ هم چهار شاخه دارد: در نظرات شخصی غوطه‌ور شدن (التعمق بالرای) و نزاع در آن و انحراف و شقاق؛

  • کسی که [در نظرات شخصی خود] غطه‌ور شود به حق برنگردد و جز غرق شدن در دریاهای عمیق نصیبی نبرد و از هیچ فتنه‌ای رهایی نیابد مگر اینکه به فتنه دیگری گرفتار شود و دینش شکاف بردارد و در وضعیتی آشفته سقوط کند؛
  • و کسی که در این گونه نظرات به نزاع و مجادله برخیزد، به خاطر ادامه یافتن لج‌بازی‌ها به حماقت و خشک‌مغزی معروف شود؛
  • و کسی که منحرف شود خوبی نزد او زشت؛ و بدی نیز او خوب خواهد بود؛
  • و کسی که راه شقاق و جدایی در پیش گیرد، راهها بر او سخت شود و خروجش دشوار گردد اگر که راه مومنین را پیروی نکند.

3.     شک نیز چهار شاخه دارد: تردید و هوی [= هوس] و تردد [= حیرانی و سردرگمی] و تسلیم شدن؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که «پس درباره کدامین نعمت پروردگارتان تردید دارید» (النجم/55) ؛ (و در روایتی دیگر آمده است: بر تردید و وحشت از حق و تردد [= حیرانی و سرگردانی] و تسلیم جهالت شدن.)

  • پس هرکه از آنچه در پیش دارد وحشت کند به عقب برگردد؛
  • و کسی که در امر دین تردید کند در وضعیتی متزلزل متردد شود و گذشتگان بر او سبقت گیرند و بعدی‌ها هم به او برسند و زیر سم‌های شیطان لگد شود؛
  • و کسی که تسلیم امور هلاک کننده دنیا و آخرت شود بین آن دو هلاک شود و کسی که از این نجات یابد به خاطر فضل و برتری ناشی از یقین است و خداوند آفریده‌ای کمتر از یقین نیافریده است.

4.     شبهه نیز چهار شاخه دارد: با زیورها به شگفتی درآمدن [مسحور زیورها شدن] ، و تسویل نفس [اینکه نفس انسان امور زشت را زیبا جلوه دهد] ، و وضعیت کج و معوج را مبنای خود قرار دادن، و حق را لباس باطل پوشاندن؛ و مطلب بدین قرار است که:

  • زینت و زیور، شخص را از بینه [دلیل روشن] بازمی‌دارد
  • و تسویل نفس، انسان را به شهوترانی می‌کشاند
  • و وضعیت کج و معوج، تدریجا صاحب خود را به انحراف و فاصله گرفتنی عظیم از مسیر می‌کشاند؛
  • و پوشاندن هم ظلمت‌هایی است برخی روی برخی دیگر؛

این بود کفر و بنیان‌ها و شاخه‌هایش.

الکافی، ج‏2، ص391-393 ؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص950-952

این حدیث در الغارات، ج‏1، ص142-144[2] و الخصال، ج‏1، ص232-234[3] با سند و اندک عباراتی متفاوت آمده است.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ:

بُنِیَ الْکُفْرُ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏ الْفِسْقِ‏  وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ

وَ الْفِسْقُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْجَفَاءِ وَ الْعَمَى وَ الْغَفْلَةِ وَ الْعُتُوِّ  فَمَنْ جَفَا احْتَقَرَ الْحَقَ‏  وَ مَقَتَ الْفُقَهَاءَ وَ أَصَرَّ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ‏ وَ مَنْ عَمِیَ نَسِیَ الذِّکْرَ وَ اتَّبَعَ الظَّنَّ وَ بَارَزَ خَالِقَهُ‏  وَ أَلَحَّ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ طَلَبَ الْمَغْفِرَةَ بِلَا تَوْبَةٍ وَ لَا اسْتِکَانَةٍ  وَ لَا غَفْلَةٍ وَ مَنْ غَفَلَ جَنَى عَلَى نَفْسِهِ‏  وَ انْقَلَبَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ حَسِبَ غَیَّهُ رُشْداً وَ غَرَّتْهُ الْأَمَانِیُّ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ وَ النَّدَامَةُ  إِذَا قُضِیَ الْأَمْرُ وَ انْکَشَفَ عَنْهُ الْغِطَاءُ وَ بَدَا لَهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ وَ مَنْ عَتَا  عَنْ أَمْرِ اللَّهِ شَکَّ وَ مَنْ شَکَّ تَعَالَى اللَّهُ عَلَیْهِ‏  فَأَذَلَّهُ بِسُلْطَانِهِ وَ صَغَّرَهُ بِجَلَالِهِ کَمَا اغْتَرَّ بِرَبِّهِ الْکَرِیمِ وَ فَرَّطَ فِی أَمْرِهِ‏ 

وَ الْغُلُوُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّعَمُّقِ بِالرَّأْیِ وَ التَّنَازُعِ فِیهِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ‏  لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ لَمْ یَزْدَدْ إِلَّا غَرَقاً فِی الْغَمَرَاتِ‏  وَ لَمْ تَنْحَسِرْ عَنْهُ فِتْنَةٌ إِلَّا غَشِیَتْهُ أُخْرَى وَ انْخَرَقَ دِینُهُ فَهُوَ یَهْوِی‏ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ‏  وَ مَنْ نَازَعَ فِی الرَّأْیِ وَ خَاصَمَ شُهِرَ بِالْعَثَلِ‏  مِنْ طُولِ اللَّجَاجِ وَ مَنْ زَاغَ قَبُحَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ مَنْ شَاقَ‏  اعْوَرَّتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ اعْتَرَضَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ فَضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ إِذَا لَمْ یَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُؤْمِنِینَ

وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْمِرْیَةِ وَ الْهَوَى وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ‏ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏  وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى عَلَى الْمِرْیَةِ وَ الْهَوْلِ مِنَ الْحَقِّ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ لِلْجَهْلِ وَ أَهْلِهِ فَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ‏ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏  وَ مَنِ امْتَرَى فِی الدِّینِ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ‏  وَ سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَدْرَکَهُ الْآخِرُونَ وَ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیْطَانِ‏  وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیمَا بَیْنَهُمَا وَ مَنْ نَجَا مِنْ ذَلِکَ فَمِنْ فَضْلِ الْیَقِینِ وَ لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ خَلْقاً أَقَلَّ مِنَ الْیَقِینِ

وَ الشُّبْهَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ إِعْجَابٍ بِالزِّینَةِ وَ تَسْوِیلِ النَّفْسِ وَ تَأَوُّلِ الْعِوَجِ‏  وَ لَبْسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ الزِّینَةَ تَصْدِفُ عَنِ الْبَیِّنَةِ  وَ أَنَّ تَسْوِیلَ النَّفْسِ یُقْحِمُ عَلَى الشَّهْوَةِ وَ أَنَّ الْعِوَجَ یَمِیلُ بِصَاحِبِهِ مَیْلًا عَظِیماً وَ أَنَّ اللَّبْسَ‏ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏ فَذَلِکَ الْکُفْرُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ.

‏در نهج‌البلاغه، حکمت 31 نیز ظاهرا همین حدیث آمده؛ اما حقیقت این است که در آنجا به جای اینکه «کفر» از ابتدا به این تقسیمات تقسیم شود آنچه در احادیث فوق در تقسیم «عتو» آمده به عنوان تقسیمات کفر آمده و بعدش هم تقسیمات «شک» را آورده و به همین مقدار بسنده شده است.[4]

 

همچنین درباره اقسام مختلف کفر (در واقع: معانی و استعمالات متعدد این واژه) در جلسه 159، حدیث1 روایتی طولانی گذشت که آن غیر از بحث بنیان‌ها و شاخه‌های کفر است. http://yekaye.ir/al-jathiyah-45-24/

تدبر

1) «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

بعد از اینکه وعده خدا را حتمی خواند و درباره پیروی از شیطان هشدار داد، مردم را در قبال پاسخی که به شیطان می‌دهند به دو دسته تقسیم کرد:

عده‌ای که به وعده خدا کفر می‌ورزند و شیطان را پیروی می‌کنند، که برایشان عذابی شدید است؛

و آنان که به وعده خدا ایمان می‌آورند و از این رو، اعمال صالح انجام می‌دهند، که برایشان مغفرت و پاداشی بزرگ است.

(مجمع‌البیان، ج8، ص628؛‌ المیزان، ج17، ص18)

 

2) «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

کفر ورزیدن بتنهایی برای جهنمی شدن کافی است اما ایمان حتما باید با عمل صالح همراه شود تا بهشت برای انسان قطعی شود. (حدیث 3)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

کسی که کفر می‌ورزد، حقیقتا عمل صالحی ندارد، هرچند برخی از اعمال او بظاهر اعمال خوبی باشد، اما چون این عمل بدون پشتوانه از او سر زده است، صرفا ظاهرش خوب است و از باطن خوبی بهره‌مند نیست.

این تعبیر بخوبی نشان می‌دهد که آنچه در خصوص اعمال و رفتار انسان مهم و در سعادت و شقاوت وی اثرگذار است، معنایی است که خود وی در آن رفتار اشراب نموده است، و صرف ظاهر رفتار، نقشی در سعادت انسان ندارد.

تبصره

البته توجه شود که این بحث، درباره کفر حقیقی است، نه کفر شناسنامه‌ای؛ ‌یعنی این وعده عذاب برای کسی است که از حق بودن حق باخبر شود اما در مقابل آن لجاجت ورزد؛ وگرنه کسی که صرفا به خاطر بی‌خبری و بی‌اطلاعی به دین حق رو نیاورده، اصطلاحا «مستضعف فکری» است که وضعیت دیگری دارد.

 

3)‌ «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

چرا برای کافران عذاب «شدید» و برای مومنان نیکوکار اجر «کبیر» مطرح کرد، و صرفا به عذاب برای آنان و پاداش برای اینان بسنده نکرد؟

الف. شاید بدین جهت که رفتار انسان تنها و تنها متوجه خودش نیست و در کل عالم و دیگران تاثیرگذار است؛ کسی که کفر می‌ورزد هم خودش به سوی شقاوت می‌رود و هم با عمل خویش جامعه را به سوی شقاوت می‌برد و بالعکس آن در مورد مومن نیکوکار؛ برای همین اثر عمل هریک بسیار بیش از اثر عادی‌ای است که تنها بر عمل خود او مترتب می‌شود.

ب. چون انسان ظرفیت عظیم خلیفة‌اللهی دارد و با این ظرفیت، اگر بد شود خیلی بد است (از حیوان بدتر) و اگر خوب شود خیلی خوب است (از فرشته بالاتر)

ج. ...

 

4) «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

چرا برای مومنانی که اهل انجام کارهای خوب هستند، صرفا از اجر و پاداششان سخن نگفت و ابتدا از مغفرت سخن گفت؟

الف. تا گناهان آمرزیده نشود، زمینه براى ورود به بهشت و دریافت پاداش فراهم نمى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص477)

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که خداوند در آخرت با همگان با فضل خود رفتار می‌کند و بقدری ما در کارهایمان قصور و تقصیر داریم که اگر فضل او نباشد همه زیانکار خواهیم بود و هیچکس ابداً پاک و طاهر نخواهد شد؛ یعنی همان که در جاهای دیگر فرمود: «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرین‏» (بقره/64) «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا» (نور/21)

ج. ...

 

5) «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

تعبیر «برایشان مغفرت و پاداشی بزرگ است» در دو جای دیگر قرآن کریم هم آمده است:

1. إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (هود/11)

2. إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیر (ملک/12)

از کنار هم قرار دادن این سه آیه می‌توان به نکات متعددی دست یافت، از جمله:

الف. ایمان در کنار عمل صالح، همان اثری را دارد که صبر در کنار عمل صالح دارد؛ در واقع، ایمان و صبر با هم تلازم دارند.

ب. اثر خشیت مخفیانه از خدا (که تنها و تنها برای خدا باشد و از شائبه ریا به دور)، همان اثر ایمان و عمل صالح و نیز همان اثر صبر و عمل صالح است؛ پس یک راه تقویت ایمان و صبر و عمل صالح، افزایش خشیت نسبت به خداوند است

ج. آیه سوره هود به خاطر افوزدن کلمه «اولئک» بنوعی دلالت بر حصر می‌کند؛ آنگاه از مقایسه آن و آیه سوره فاطر نتیجه می‌شود که کسی نمی‌تواند ادعا کند که ایمان دارد مگر اینکه صبر داشته باشد. همان که از امام صادق ع روایت شده که صبر همانند سر برای ایمان است و ایمان بدون صبر همانند بدن بدون سر است. (کافی، ج2، ص87)[5]

د. خشیت از خدا بتنهایی هم کار ایمان را انجام می‌دهد و هم کار عمل صالح را.

ه. ...

 

6) «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

در حالی که می‌توانست تعبیر کند که «ما کافران را عذاب و مومنان را پاداش می‌دهیم» بیان کرد که: برای آنها چنین و چنان است.

چرا؟

الف. شاید می‌خواهد اشاره کند که آن عذاب و این مغفرت و اجر باطن و حقیقت کفر و ایمان آنهاست؛ یعنی همان که پاداش‌های اخروی تجسم اعمال خود افراد است نه پاداشی قراردادی.

ب. ...

 

7) «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

قبلا (جلسه 705، تدبر6) بیان شد که آیات 3-5 بنوعی مرور بر اصول دین (توحید و نبوت و معاد) است.

می توان گفت که این آیه با تقویت عاقبت اندیشی و توجه دادن به فرجام کار، می‌خواهد روحیه جدی گرفتن اصول دین را در ما تقویت کند.

 

این را در کانال نگذاشتم

8) «الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ»

اینکه عذاب و نیز مغفرت و اجر را نکره آورد دلالت می‌کند بر ابهامی که به نوعی عظمت و نیز مراتب مختلف داشتن آنها را می‌رساند. (المیزان، ج17، ص18)

 

 


[1]  . در الکافی، ج‏2، ص464 نیز دو روایت ناظر به همین موضوع آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِی أُمَیَّةَ یُوسُفَ بْنِ ثَابِتِ بْنِ أَبِی سَعْدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: الْإِیمَانُ لَا یَضُرُّ مَعَهُ عَمَلٌ وَ کَذَلِکَ الْکُفْرُ لَا یَنْفَعُ مَعَهُ عَمَلٌ.

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حَدِیثٌ رُوِیَ لَنَا أَنَّکَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِی إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَکُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ الْخَیْرِ وَ کَثِیرِهِ فَإِنَّهُ یُقْبَلُ مِنْکَ.

[2] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو غَسَّانَ النَّهْدِیُّ مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ‏  قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ حَرْبٍ النَّهْدِیُ‏  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ  عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ‏  قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِیمَان‏ ِ فَقَالَ ع‏... و حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو زَکَرِیَّا بِهَذَا الْکَلَامِ أَکْثَرَ مِنْ هَذَا وَ رَوَاهُ عَنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مِنْ أَصْحَابِهِ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ ع‏ ...

وَ الْکُفْرُ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏ عَلَى الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ فَالْفِسْقُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْجَفَاءِ وَ الْعَمَى وَ الْغَفْلَةِ وَ الْعُتُوِّ فَمَنْ جَفَا حَقَّرَ الْحَقَّ وَ مَقَتَ الْفُقَهَاءَ وَ أَصَرَّ عَلَى الْحِنْثِ‏  وَ مَنْ عَمِیَ نَسِیَ الذِّکْرَ وَ اتَّبَعَ الْبَاطِلَ وَ بَارَزَ رَبَّهُ وَ خَالَفَهُ وَ أَلَحَّ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ مَنْ غَفَلَ جَثَا عَلَى ظَهْرِهِ وَ حَسِبَ غَیَّهُ‏  رُشْداً وَ غَرَّتْهُ الْأَمَانِیُّ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ إِذَا انْقَضَى‏  الْأَمْرُ وَ انْکَشَفَ عَنْهُ الْغِطَاءُ وَ بَدَا لَهُ مِنَ اللَّهِ‏  مَا لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ وَ مَنْ عَتَا عَنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ أَذَلَّهُ بِسُلْطَانِهِ وَ صَغَّرَهُ بِجَلَالِهِ کَمَا فَرَّطَ فِی جَنْبِهِ وَ اغْتَرَّ بِرَبِّهِ الْکَرِیمِ وَ الْغُلُوُّ  عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ‏  وَ الشِّقَاقِ‏ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ‏  إِلَى الْحَقِّ وَ لَمْ یَزْدَدْ إِلَّا غَرَقاً فِی الْغَمَرَاتِ وَ لَمْ تَحْسِرْ عَنْهُ فِتْنَةٌ إِلَّا غَشِیَتْهُ أُخْرَى وَ انْخَرَقَ دِینُهُ فَهُوَ یَهْوِی‏ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ‏ وَ مَنْ نَازَعَ وَ خَاصَمَ قَطَعَ سَهْمَ الْفَشَلِ وَ بَلِیَ أَثَرُهُ مِنْ طُولِ اللَّجَاجِ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ‏  عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ مَخْرَجُهُ وَ حَرِیٌ‏  أَنْ یَنْزِعَ عَنْ رُتْبَتِهِ بِمَا لَمْ یَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْمِرْیَةِ  وَ الْهَوْلِ‏  وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکَ یَتَمَارَى الْمُمْتَرُونَ‏  وَ مَنْ‏  هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ‏ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ أَدْرَکَهُ الْآخَرُونَ وَ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ‏  وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِتَهْلِکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا وَ مَنْ نَجَا مِنْ ذَلِکَ فَبِفَضْلِ‏  الْیَقِینِ وَ الشُّبْهَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى إِعْجَابٍ بِالزِّینَةِ وَ تَسْوِیلِ النَّفْسِ‏  وَ تَأَوُّلِ الْعِوَجِ وَ لَبْسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ الزِّینَةَ تَأْفِکُ‏  عَنِ الْبَیِّنَةِ وَ أَنَّ تَسْوِیلَ‏  النَّفْسِ تُقْحِمُ إِلَى‏  الشَّهْوَةِ وَ أَنَّ الْعِوَجَ یَمِیلُ مَیْلًا عَظِیماً وَ أَنَّ اللَّبْسَ‏ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏ وَ ذَلِکَ الْکُفْرُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُه

[3] . حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ ...

وَ الْکُفْرُ عَلَى‏ أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏ عَلَى الْفِسْقِ وَ الْعُتُوِّ  وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ وَ الْفِسْقُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْجَفَاءِ وَ الْعَمَى وَ الْغَفْلَةِ وَ الْعُتُوِّ فَمَنْ جَفَا حَقَّرَ الْحَقَّ وَ مَقَتَ الْفُقَهَاءَ وَ أَصَرَّ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ وَ مَنْ عَمِیَ نَسِیَ الذِّکْرَ وَ اتَّبَعَ الظَّنَّ وَ أَلَحَّ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ مَنْ غَفَلَ غَرَّتْهُ الْأَمَانِیُّ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ إِذَا انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ بَدَا لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ وَ مَنْ عَتَا عَنْ أَمْرِ اللَّهِ‏  تَعَالَى اللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ أَذَلَّهُ بِسُلْطَانِهِ وَ صَغَّرَهُ بِجَلَالِهِ کَمَا فَرَّطَ فِی جَنْبِهِ وَ عَتَا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْکَرِیمِ وَ الْعُتُوِّ  عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ‏ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ لَمْ یَزْدَدْ إِلَّا غَرْقاً فِی الْغَمَرَاتِ فَلَمْ تُحْتَبَسْ عَنْهُ فِتْنَةٌ إِلَّا غَشِیَتْهُ أُخْرَى وَ انْخَرَقَ دِینُهُ فَهُوَ یَهِیمُ‏ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ‏  وَ مَنْ نَازَعَ وَ خَاصَمَ قَطَعَ بَیْنَهُمْ الْفَشَلُ‏  وَ ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ‏ وَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ مَنْ سَاءَتْ عَلَیْهِ الْحَسَنَةُ اعْوَرَّتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ‏  وَ اعْتَرَضَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ‏  وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ وَ حَرِیٌّ أَنْ تَرْجِعَ مِنْ دِینِهِ‏ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ‏ وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْهَوْلِ وَ الرَّیْبِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ‏  فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکَ یَتَمَارَى الْمُتَمَارُونَ‏  فَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ‏ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏  وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ أَدْرَکَهُ الْآخِرُونَ وَ قَطَعَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ‏  وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیمَا بَیْنَهُمَا وَ مَنْ نَجَا فَبِالْیَقِینِ وَ الشُّبْهَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْإِعْجَابِ بِالزِّینَةِ وَ تَسْوِیلِ النَّفْسِ وَ تَأَوُّلِ‏ الْفُرَجِ‏  وَ تَلَبُّسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ الزِّینَةَ تُزِیلُ عَلَى الْبَیِّنَةِ  وَ أَنَّ تَسْوِیلَ النَّفْسِ یُقْحِمُ عَلَى الشَّهْوَةِ وَ أَنَّ الْفُرَجَ‏  یُمِیلُ مَیْلًا عَظِیماً وَ أَنَّ التَّلَبُّسَ‏ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏ فَذَلِکَ الْکُفْرُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُه

[4] . وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِ‏ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا.

[5] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِیمَانِ.

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ کَذَلِکَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِیمَانُ.

 


706) سوره فاطر (35) آیه 6 إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَات

بسم الله الرحمن الرحیم

706) سوره فاطر (35) آیه 6  

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ

سال 1397 شمسی
که آغازش به نام امام «علی الهادی» ع مزین است و پایانش به نام امام «علی امیرالمؤمنین» ع ،
بر شما و همه رهپویان راه حقیقت پر خیر و برکت باد.
ان شاءالله که خداوند سال جدید را
سال دریدن پرده ظلمت، و ظهور پرچمدار عدالت، همو که هادی نهایی و امیر همگان است،
قرار دهد.

ترجمه

حقّاً که شیطان دشمن شما است؛ پس او را دشمن دارید؛ جز این نیست که او حزبش را صرفاً فرامی‌خواند که از اصحاب آتش فروزان باشند.

نکات ادبی

«عَدُوّ»

قبلا بیان شد که ماده «عدو» [یا «عدی] در اصل دلالت دارد بر تجاوز کردن (گذر کردن) از حد خود و پیشی گرفتن در جایی که سزاوار است بدانجا بسنده شود؛ و «عادی» کسی است که ظالمانه از حق خودش تجاوز می‌کند. و تفاوتش با «تجاوز» در این است که تجاوز، به صرفِ گذر کردن از نقطه معین (خروج از حق خود) گفته می‌شود؛ اما «تعدی»، تجاوزی است که ورود نابجا به حقوق دیگران هم در آن لحاظ شده است. برخی اصل این ماده را از کلمه «عُدوَة» (أنفال/42) دانسته‌اند («عدوة الوادی» لبه و حاشیه یک سرزمین)  دانسته‌اند، گویی کسی که تعدی می‌کند، به سمت لبه حق خود می‌رود و از آن گذر می‌کند.

این ماده هم در مورد امور قلبی و درونی (مانند «عداوت»: دشمنی، «عَدُوّ»: دشمن، جمع آن: اعداء) و هم در مورد امور ظاهری و مادی (مانند «عَدْو» به معنای تندتر از معمول راه رفتن، دویدن) به کار می‌رود.

جلسه 302 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-31/

«یَدْعُوا»

قبلا بیان شد که ماده «دعو» در اصل به معنای «متمایل شدن به جانب کسی با کلام» ویا «خواستن چیزی با توجه و میل به آن» است و معادل کلمات فارسی «دعوت کردن و خواندن» می‌باشد. به تعبیر دیگر، دعا همان ندا دادن است با این تفاوت که «ندا دادن» عموما با صدای بلند است، اما دعا می‌تواند با صدای بلند یا آهسته (نجوی) باشد. مصدر «دَعْوَى» هم به معنای «ادعا کردن» به کار می‌رود (فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا؛ اعراف/5) و هم به معنای «دعا کردن» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏؛ یونس/10)؛ همچنین دعا کردن بسیار در معنای درخواست کردن همراه با استغاثه به کار می‌رود.

جلسه 317 http://yekaye.ir/al-hajj-22-12/

«حِزْبَهُ»

قبلا بیان شد که ماده «حزب» است در اصل بر جمع شدن و جماعتی که یک غلظت و شدتی در کارشان باشد، دلالت دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص231).

جلسه439 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-20/

«سَعیر»

قبلا اشاره شد که این کلمه از ماده «سعر» و به معنای شعله و لهیب و حرارت آتش می‌باشد.

جلسه197  http://yekaye.ir/an-nisa-004-010/

حدیث

1) روایت شده است که امام صادق ع روزی به یکی از شاگردانش فرمود: از من چه آموخته‌ای؟

گفت: هشت مطلب، ای مولای من!

فرمود: برایم بازگو کن تا از آن مطلع شوم.

[مطلب ششم آن این بود که]

گفت: دشمنی مردم با همدیگر در سرای دنیا و هیجاناتی را که در سینه‌هایشان هست دیدم، و سخن خداوند متعال را شنیدم که فرمود: «حقّاً که شیطان دشمن شما است؛ پس او را دشمن دارید» پس دشمنی با شیطان مرا از دشمنی با دیگران باز داشت.

حضرت فرمود: احسنت، به خدا سوگند که چنین است.

إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏1، ص187-188؛ مجموعة ورام، ج‏1، ص303-304

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِیذِهِ یَوْماً أَیَّ شَیْ‏ءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّی قَالَ لَهُ یَا مَوْلَایَ ثَمَانَ مَسَائِلَ قَالَ ع قُصَّهَا عَلَیَّ لِأَعْرِفَهَا قَالَ الْأُولَى ...[1]

السَّادِسَةُ قَالَ رَأَیْتُ عَدَاوَةَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ الْحَزَازَاتِ الَّتِی فِی صُدُورِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَةِ الشَّیْطَانِ عَنْ عَدَاوَةِ غَیْرِهِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ ...[2]

مطلب چهارم این روایت قبلا در جلسه 74 گذشت http://yekaye.ir/al-hadeed-057-11/ .


2) روایت شده است که روزی امیرالمومنین ع در نماز جمعه خطبه بلیغی ایراد فرمودند و در پایان خطبه، یکی از حاضران درباره این آیه خداوند که می‌فرماید «مرا بخوانید تا اجابتتان کنم» (غافر/60) سوال کرد که: ما را چه می‌شود که دعا می‌کنیم اما اجابت نمی‌شود؟

حضرت فرمود: چون دلهای شما در هشت خصلت خیانت کرده است:

اولش این است که خدا را شناختید اما حق او را آن گونه که بر شما واجب کرده بود ادا نکردید، پس معرفت شما شما را بی‌نیاز نکرد.

دوم اینکه به پیامبرش ایمان آوردید سپس با سنتش مخالفت کردید و شریعتش را میراندید، پس ثمره ایمانتان کجاست؟

سوم اینکه کتاب او را که بر شما نازل کرده بود خواندید اما بدان عمل نکردید؛ و گفتید که «شنیدیم و اطاعت کردیم» سپس مخالف آن رفتار کردید.

چهارم اینکه گفتید که از آتش جهنم می‌ترسید در حالی که هر لحظه بدنتان را با معصیت‌هایتان پیشکش آن کردید، پس ترستان چه شد؟

پنجم آنکه گفتید به بهشت مایلید در حالی که هر لحظه کاری کردید که شما را از آن دور کند، پس میل و رغبتتان چه شد؟

ششم اینکه نعمت مولای خود را خوردید و بر آن شکر نکردید.

هفتم اینکه خداوند شما را به دشمنی با شیطان امر کرد و فرمود «حقّاً که شیطان دشمن شما است؛ پس او را دشمن دارید» (فاطر/6) پس با زبان به او اظهار دشمنی کردید ولی بی‌هیچ مخالفتی او را به سرپرستی خویش برگزیدید.

هشتم اینکه عیبهای مردم را در مقابل دیدگانتان گذاشتید و عیب‌های خود را پشت سرتان؛ کسی را ملامت می‌کنید که خودتان به ملامت از او سزاوارترید.

با این وصف چه دعایی برایتان مستجاب شود در حالی که درهایش و راههایش را مسدود کرده‌اید؛ پس تقوای الهی در پیش گیرید و کارهایتان را اصلاح نمایید و باطنتان را خالص کنید و امر به معروف نمایید و نهی از منکر کنید تا خداوند دعایتان را مستجاب فرماید.

أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص270

رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ خَطَبَ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ خُطْبَةً بَلِیغَةً فَقَالَ فِی آخِرِهَا ...[3] فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ صَدَقْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ الْقِبْلَةُ إِذَا مَا ضَلَلْنَا وَ النُّورُ إِذَا مَا أَظْلَمْنَا وَ لَکِنْ نَسْأَلُکَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» فَمَا بَالُنَا نَدْعُو فَلَا نُجَابُ قَالَ لِأَنَّ قُلُوبَکُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَالٍ أَوَّلُهَا أَنَّکُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ کَمَا أَوْجَبَ عَلَیْکُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْکُمْ مَعْرِفَتُکُمْ شَیْئاً وَ الثَّانِیَةُ أَنَّکُمْ آمَنْتُمْ بِرَسُولِهِ ثُمَّ خَالَفْتُمْ سُنَّتَهُ وَ أَمَتُّمْ شَرِیعَتَهُ فَأَیْنَ ثَمَرَةُ إِیمَانِکُمْ وَ الثَّالِثَةُ أَنَّکُمْ قَرَأْتُمْ کِتَابَهُ الْمُنْزَلَ عَلَیْکُمْ فَلَمْ تَعْمَلُوا بِهِ وَ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ثُمَّ خَالَفْتُمْ وَ الرَّابِعَةُ أَنَّکُمْ قُلْتُمْ إِنَّکُمْ تَخَافُونَ مِنَ النَّارِ وَ أَنْتُمْ فِی کُلِّ وَقْتٍ تُقَدِّمُونَ أَجْسَامَکُمْ إِلَیْهَا بِمَعَاصِیکُمْ فَأَیْنَ خَوْفُکُمْ وَ الْخَامِسَةُ أَنَّکُمْ قُلْتُمْ إِنَّکُمْ تَرْغَبُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ أَنْتُمْ فِی کُلِّ وَقْتٍ تَفْعَلُونَ مَا یُبَاعِدُکُمْ مِنْهَا فَأَیْنَ رَغْبَتُکُمْ فِیهَا وَ السَّادِسَةُ أَنَّکُمْ أَکَلْتُمْ نِعْمَةَ الْمَوْلَى وَ لَمْ تَشْکُرُوا عَلَیْهَا وَ السَّابِعَةُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَکُمْ بِعَدَاوَةِ الشَّیْطَانِ وَ قَالَ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» فَعَادَیْتُمُوهُ بِلَا قَوْلٍ [بقولٍ؟] وَ وَالَیْتُمُوهُ بِلَا مُخَالَفَةٍ وَ الثَّامِنَةُ أَنَّکُمْ جَعَلْتُمْ عُیُوبَ النَّاسِ نُصْبَ أَعْیُنِکُمْ وَ عُیُوبَکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ تَلُومُونَ مَنْ أَنْتُمْ أَحَقُّ باللَّوْمِ مِنْهُ فَأَیُّ دُعَاءٍ یُسْتَجَابُ لَکُمْ مَعَ هَذَا وَ قَدْ سَدَدْتُمْ أَبْوَابَهُ وَ طُرُقَهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا أَعْمَالَکُمْ وَ أَخْلِصُوا سَرَائِرَکُمْ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَیَسْتَجِیبُ اللَّهُ لَکُمْ دُعَاءَکُم‏.


3) امیرالمومنین ع بعد از اینکه با خبر شد که معاویه و عمروعاص مردم را علیه ایشان شورانده‌اند خطبه‌ای خواندند که چنین آغاز می‌شد:

ای مردم! سخن مرا بشنوید و کلام مرا در گوش گیرید؛ همانا فخرفروشی از گردن‌فرازی است، و نخوت و سرکشی از تکبر؛ و همانا شیطان دشمنی حاضر است که به شما وعده باطل می‌دهد ...

وقعة صفین، ص224

نَصْرٌ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِی یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِی سِنَانٍ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ:: لَمَّا أُخْبِرَ عَلِیٌّ بِخُطْبَةِ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرٍو وَ تَحْرِیضِهِمَا النَّاسَ عَلَیْهِ أَمَرَ النَّاسَ فَجُمِعُوا قَالَ: وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَلِیٍّ مُتَوَکِّئاً عَلَى قَوْسِهِ وَ قَدْ جَمَعَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَهُ فَهُمْ یَلُونَهُ وَ کَأَنَّهُ أَحَبَّ أَنْ یُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ مُتَوَافِرُونَ عَلَیْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مَقَالَتِی وَ عُوا کَلَامِی فَإِنَّ الْخُیَلَاءَ مِنَ التَّجَبُّرِ وَ إِنَّ النَّخْوَةَ مِنَ التَّکَبُّرِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ عَدُوٌّ حَاضِرٌ یَعِدُکُمُ الْبَاطِل‏ ...[4]


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است که: خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی ع فرمود:

ای موسی! سفارش من در مورد چهار چیز را خوب حفظ کن!

اول اینکه مادامی که ندیده‌ای که گناه خودت مورد مغفرت قرار گیرد، به عیب‌های دیگران مپرداز!

دوم اینکه مادامی که ندیدهی ای که گنج‌های من تمام شود، به خاطر [دیر شدن] روزی‌ات غمگین مشو!

سوم اینکه مادام که نابودی مُلک و سلطنت مرا ندیده‌ای به احدی غیر از من امید مبند!

و چهارم اینکه مادامی که مرگ شیطان را به چشم ندیده‌ای از مکر او ایمن مباش!

الخصال، ج‏1، ص217

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّةَ عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع

قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمُوسَى ع یَا مُوسَى احْفَظْ وَصِیَّتِی لَکَ بِأَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ أَوَّلُهُنَّ مَا دُمْتَ لَا تَرَى ذُنُوبَکَ تُغْفَرُ فَلَا تَشْتَغِلْ بِعُیُوبِ غَیْرِکَ وَ الثَّانِیَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى کُنُوزِی قَدْ نَفِدَتْ فَلَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِکَ وَ الثَّالِثَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى زَوَالَ مُلْکِی فَلَا تَرْجُ أَحَداً غَیْرِی وَ الرَّابِعَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّیْطَانَ مَیِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَکْرَهُ.


5) از امام صادق ع درباره استمناء سوال شد.

فرمودند: گناهی بزرگ است که خداوند در کتابش از آن نهی کرده است و انجام دهنده آن مانند کسی است که با خود نکاح کرده، و اگر بدانم کسی این کار را کرده با او هم‌غذا نخواهم شد.

سوال کننده گفت: یا ابن رسول الله! این را از مطلبی که در کتاب خدا در این باره آمده برایم توضیح بده!

فرمود: این سخن خداوند که «کسی که درصدد ورای آن [= ازدواج مشروع] برآید پس آنان از تجاوزکاران خواهند بود» (مومنون/7) و این از اموری است که ورای آن است.

وی پرسید: کدام بزرگتر است، زناکاری یا آن؟

فرمود: آن گناهی عظیم است، و گاه شخصی می‌گوید که برخی از گناهان از برخی دیگر کم‌اهمیت‌ترند در حالی که گناهان همگی در پیشگاه خداوند بزرگ‌اند، چرا که آنها معصیت‌اند، و همانا خداوند عصیان را از بندگانش دوست ندارد، و خداوند ما را از آن نهی فرموده چرا که از عمل شیطان است، و فرمود «شیطان را نپرستید» (یس/60)‌ «حقّاً که شیطان دشمن شما است؛ پس او را دشمن دارید؛ جز این نیست که او حزبش را صرفاً فرامی‌خواند که از اصحاب آتش فروزان باشند.» (فاطر/6)

وسائل الشیعة، ج‏28، ص364

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى فِی نَوَادِرِهِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْخَضْخَضَةِ فَقَالَ إِثْمٌ عَظِیمٌ قَدْ نَهَى اللَّهُ عَنْهُ فِی کِتَابِهِ- وَ فَاعِلُهُ کَنَاکِحِ نَفْسِهِ وَ لَوْ عَلِمْت بِمَا یَفْعَلُهُ مَا أَکَلْت مَعَهُ فَقَالَ السَّائِلُ فَبَیِّنْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فِیهِ فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ «فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ» وَ هُوَ مِمَّا وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَیُّمَا أَکْبَرُ الزِّنَا أَوْ هِیَ فَقَالَ هُوَ ذَنْبٌ عَظِیمٌ قَدْ قَالَ الْقَائِلُ بَعْضُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ بَعْضٍ وَ الذُّنُوبُ کُلُّهَا عَظِیمٌ عِنْدَ اللَّهِ لِأَنَّهَا مَعَاصِیَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مِنَ الْعِبَادِ الْعِصْیَانَ وَ قَدْ نَهَانَا اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ لِأَنَّهَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ وَ قَدْ قَالَ «لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ» «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیر.»

در جلسه 143، حدیث 1 روایتی طولانی از امام صادق ع درباره دشمنی شیطان و راه‌های نفوذ او در انسان به نقل از مصباح الشریعة، ص79-80 گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود. http://yekaye.ir/an-nahl-016-99/ [5]

تدبر

1) «وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ ...»

در آیه قبل ما را نسبت به دو فریب هشدار داد: فریب زندگی دنیا و فریب شیطان؛

در این آیه توضیح را بر روی شیطان متمرکز کرد که حقّاً شیطان دشمن شما است؛

یعنی اگر شما را از فریب شیطان برحذر داشتم بدین جهت است که او دشمن شماست ودر ارتباط با شما جز دشمنی هدفی ندارد؛ هدف او فقط این است که شما جهنمی شوید (المیزان، ج17، ص18)


2) «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ»

حقّاً که شیطان دشمن شما است؛ پس او را دشمن دارید.

چرا این جمله آخر را افزود و به همان جمله اول «شیطان با شما دشمن است» بسنده نکرد؟

الف. این تاکیدی است بر این که دشمنی او را جدی بگیریم.

ب. یکی از مهم‌ترین و رایج‌ترین ترفندهای شیطان ترویج روحیه «صلح کل»ی است، یعنی این ادعا که «من با همه دوست هستم و با هیچکس دشمنی نخواهم کرد.» قرآن کریم می‌خواهد این منطق را به چالش بکشد و بفرماید اگر کسی واقعا با شما دشمن است، باید با او دشمنی کنید؛ که اگر چنین نکنید او شما را بدبخت خواهد کرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

کسی که می‌خواهد در حق انسان دشمنی کند، دو گونه می‌تواند رفتار نماید. یک راهش این است که آشکارا دشمنی‌اش را ابراز دارد؛ اما راه موثرتر این است که ظاهر دوستانه به خود بگیرد و دشمنی خود را مخفی کند تا در موقعیت مناسب از پشت خنجر زند.

خطر این دسته دوم بمراتب از دسته اول بیشتر است؛ و اگر این واقعیت را درست بفهمیم درمی‌یابیم که کسانی که ظاهرا روحیه «صلح کل»ی را ترویج می‌کنند دروغ می‌گویند و می‌خواهند ما را از دشمنانی که در لباس دوست درآمده‌اند غافل کنند.

بله، گاه برخی از کسانی را که در ظاهر با انسان دشمنی می‌کنند، دشمنی‌شان ناشی از جهالتشان است و می‌توان با مدارا و با برخورد نیکو جذب کرد، اما بحث بر سر این است که برخی کسان هستند که اصطلاحا دشمن قسم‌خورده هستند که به طور یقینی می‌دانیم که آنان به هیچ عنوان حاضر نیستند دست از دشمنی ما بردارند و لبخند امروزشان، صرفا زمینه‌سازی برای جلب اعتماد ماست.

خلاصه اینکه

قرآن کریم از ما می‌خواهد اگر فهمیدید که کسی واقعا دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید و به او اعتماد نکنید.

ج. ...


3) «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ ... إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ»

شیطان دشمن ماست، پس اگر ما را به چیزی می‌خواند هدفی ندارد جز اینکه ما را جهنمی کند.

اگر انسان این هشدار قرآن را جدی بگیرد می‌فهمد که تمام لذت‌های گناهان، واقعا لذت نیست؛ و کسانی که می‌کوشند لذت گناه را به نحوی در برابر دیدگان مردم جلوه دهند که آنان از ارتکاب آن ‌دغدغه‌ای نداشته باشند، لشکریان شیطان‌اند؛ هرچند خودشان ندانند!


4) «إِنَّ الشَّیْطانَ ... إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ»

شیطان تنها نیست. حزب دارد؛ یعنی جماعتی همفکر او که او را در کارهایش یاری و همراهی می‌کنند؛

اما جالب این است که او قصدش این است که حزب خود را جهنمی کند؛ و فقط همین را برای حزبش می‌خواهد (انما)؛

یعنی خیرخواه یاران و دوستان و طرفداران خودش هم نیست!

آیا عاقلانه است که با کسی دست دوستی بدهیم که حتی هم‌حزبی‌های خودش را می‌خواهد بدبخت کند؟!

 

 


[1] . رَأَیْتُ کُلَّ مَحْبُوبٍ یُفَارِقُ مَحْبُوبَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ فَصَرَفْتُ هَمِّی إِلَى مَا لَا یُفَارِقُنِی بَلْ یُؤْنِسُنِی فِی وَحْدَتِی وَ هُوَ فِعْلُ الْخَیْرِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الثَّانِیَةُ قَدْ رَأَیْتُ قَوْماً یَفْخَرُونَ بِالْحَسَبِ وَ آخَرِینَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ إِذَا ذَلِکَ لَا فَخْرَ فِیهِ وَ رَأَیْتُ الْفَخْرَ الْعَظِیمَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ فَاجْتَهَدْتُ أَنْ أَکُونَ عِنْدَ اللَّهِ کَرِیماً قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الثَّالِثَةُ قَالَ رَأَیْتُ النَّاسَ فِی لَهْوِهِمْ وَ طَرَبِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏ فَاجْتَهَدْتُ فِی صَرْفِ الْهَوَى عَنْ نَفْسِی حَتَّى اسْتَقْرَرْتُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الرَّابِعَةُ قَالَ رَأَیْتُ کُلَّ مَنْ وَجَدَ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدَهُ اجْتَهَدَ فِی حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ فَأَحْبَبْتُ الْمُضَاعَفَةَ وَ لَمْ أَرَ أَحْفَظَ مِمَّا یَکُونُ عِنْدَهُ فَکُلَّمَا وَجَدْتُ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدَهُ وَجَّهْتُ بِهِ إِلَیْهِ لِیَکُونَ لِی ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِی قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الْخَامِسَةُ قَالَ رَأَیْتُ حَسَدَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ- فَلَمَّا عَرَفْتُ أَنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ خَیْرُ مَا یَجْمَعُونَ مَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لَا أَسِفْتُ عَلَى مَا فَاتَنِی قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ

[2] . السَّابِعَةُ قَالَ رَأَیْتُ کَدْحَ النَّاسِ وَ اجْتِهَادَهُمْ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ فَعَلِمْتُ‏ أَنَّ وَعْدَهُ حَقٌّ وَ قَوْلَهُ تَعَالَى صِدْقٌ فَسَکَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِیتُ بِقَوْلِهِ وَ اشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَیَّ عَمَّا لِی عِنْدَهُ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الثَّامِنَةُ قَالَ رَأَیْتُ قَوْماً یَتَّکِلُونَ عَلَى صِحَّةِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى کَثْرَةِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً فَاتَّکَلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ زَالَ اتِّکَالِی عَنْ غَیْرِهِ قَالَ لَهُ وَ اللَّهِ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْکُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الْمَسَائِلِ.

[3] . أَیُّهَا النَّاسُ سَبْعُ مَصَائِبَ عِظَامٌ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا عَالِمٌ زَلَّ وَ عَابِدٌ مَلَّ وَ مُؤْمِنٌ خَلَّ وَ مُؤْتَمَنٌ غَلَّ وَ غَنِیٌّ أَقَلَّ وَ عَزِیزٌ ذَلَّ وَ فَقِیرٌ اعْتَلَّ

[4] . در جلسه 703 حدیث 2 روایتی از امام صادق ع گذشت. یکی از فرازهای آن چنین است:

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الصُّهْبَانِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ الْأَزْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبَانٌ الْأَحْمَرُ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع ...قال ... وَ إِنْ کَانَ الشَّیْطَانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا

[5] . متن و ترجمه حدیث بدین بیان است:

شیطان با وسوسه بر بنده‌ای امکان [نفوذ] نمی‌یابد مگر اینکه او از یاد خدا اعراض کرده، امر خدا را سبک شمرده، به جانب نهی او متمایل شده و اطلاع خداوند از اسرارش را فراموش کرده باشد.

و وسوسه چیزى است که از بیرون قلب با اشاره‌ و انتخاب معرفت عقل، و در همسایگی طبیعت و غریزه حاصل می‌شود [عقل محض وسوسه ندارد، (مثل فرشته) و طبع محض هم وسوسه ندارد (مثل حیوان) و رمز امکان القای وسوسه برای شیطان این است که عقل شناختگر وجود دارد ولی در مزاج جسمانی قرار گرفته است؛ و ظاهرا این عبارت می‌فرماید شیطان می‌آید برخی از این شناخت‌های عقل را برمی‌گزیند و در افق طبیعت و غریزه قرار می‌دهد؛ و توجیهی درست می‌کند که انسان همه چیز را در حد امور حسی و غریزی ببیند؛ یعنی همان پوزیتیویسم.] اما هنگامی که در قلب جای گرفت دیگر سردرگمی و گمراهی و کفر خواهد بود.

در حالی که خداوند عز و جل با دعوت پر از لطف خویش بندگانش را فراخوانده و دشمنی ابلیس را بدیشان نمایانده و فرموده: «بدرستی که شیطان دشمن شماست؛ پس او را دشمن بشمرید» (فاطر/6)

پس در کنار او همانند شخص غریبی باشید در کنار سگ چوپان، که برای دور کردن آن، به صاحبش پناه می‌برد؛ همین طور وقتی شیطان با وسوسه‌هایش نزد تو آمد تا تو را از راه حق به گمراهی بکشاند، و خدا را از یادت ببرد، از او به پروردگارت و پروردگارش پناه ببر، که او حق را در برابر باطل یاوری کند و مظلوم را یاری نماید که فرمود: «بدرستی که او هیچ تسلطی بر کسانی که ایمان آورده‌اند و تنها بر پروردگارشان توکل می‌کنند، ندارد» (نحل/99)

و بر این مطلب و شناخت آمدنش و شیوه‌های مختلف وسوسه او توانایی نخواهی یافت مگر مراقبه دائمی و پافشاری بر خود را در خدمت خدا دیدن، و هیبت آنکه حاضر و ناظر است را در نظر داشتن، و کثرت یاد خدا؛ اما کسی که اوقاتش را به بیهودگی می‌گذارند، پس بی‌تردید او در دام شیطان خواهد افتاد.

و عبرت بگیر از آن اغواء و تکبرورزی‌ای که در مورد خود مرتکب شد آنجا که عملش و عبادتش و شناختش و جرأت ورزیدنش [بر خدا] او را فریفت و دچار عجب کرد؛ در حالی که خداوند علم و معرفت به او داده بود، و او با عقلش! [در مقابل خدا] استدلال کرد - تا ابد لعنت بر او باد -؛ [وقتی او با خود چنین کرد] دیگر چه انتظار داری از خیرخواهی! و دعوت‌گری او نسبت به دیگران!

پس به ریسمان محکم الهی، که محکم‏ترین دستاویز است، چنگ زن؛ که آن، عبارت است از اینکه از روی اضطرار و با وقوف کامل بر نیاز خود، هرلحظه به خداوند پناه ببری؛ و مبادا او با آراستن طاعاتت در مقابل دیدگانت تو را اغوا کند؛ چرا که او نود و نه باب از خوبی‌ها برایت می‌گشاید تا در صدمین باب بر تو غلبه کند؛ پس با او از طریق مخالفت با او و بستن راهش و مقابله با تحریک هوسرانی‌هایش مقابله کن.

مصباح الشریعة، ص79-80

قَالَ الصَّادِقُ ع لَا یَتَمَکَّنُ الشَّیْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَکَنَ إِلَى نَهْیِهِ وَ نَسِیَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ فَالْوَسْوَسَةُ مَا تَکُونُ مِنْ خَارِجِ الْقَلْبِ بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ وَ أَمَّا إِذَا تَمَکَّنَ فِی الْقَلْبِ فَذَلِکَ غَیٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ کُفْرٌ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَعَا عِبَادَهُ بِلُطْفِ دَعْوَتِهِ وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَةَ إِبْلِیسَ فَقَالَ تَعَالَى «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» فَکُنْ مَعَهُ کَالْغَرِیبِ مَعَ کَلْبِ الرَّاعِی یَفْزَعُ إِلَى صَاحِبِهِ فِی صَرْفِهِ عَنْهُ کَذَلِکَ إِذَا أَتَاکَ الشَّیْطَانُ مُوَسْوِسا لِیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ یُنْسِیَکَ ذِکْرَ اللَّهِ تَعَالَى فَاسْتَعِذْ مِنْهُ بِرَبِّکَ وَ بِرَبِّهِ فَإِنَّهُ یُؤَیِّدُ الْحَقَّ عَلَى الْبَاطِلِ وَ یَنْصُرُ الْمَظْلُومَ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» وَ لَنْ تَقْدِرَ عَلَى هَذَا وَ مَعْرِفَةِ إِتْیَانِهِ وَ مَذَاهِبِ وَسْوَسَتِهِ إِلَّا بِدَوَامِ الْمُرَاقَبَةِ وَ الِاسْتِقَامَةِ عَلَى بِسَاطِ الْخِدْمَةِ وَ هَیْبَةِ الْمُطَّلِعِ وَ کَثْرَةِ الذِّکْرِ وَ أَمَّا الْمُهْمِلُ لِأَوْقَاتِهِ فَهُوَ صَیْدُ الشَّیْطَانِ لَا مَحَالَةَ وَ اعْتَبِرْ بِمَا فَعَلَ بِنَفْسِهِ مِنَ الْإِغْوَاءِ وَ الِاغْتِرَارِ وَ الِاسْتِکْبَارِ حَیْثُ غَرَّهُ وَ أَعْجَبَهُ عَمَلُهُ وَ عِبَادَتُهُ وَ بَصِیرَتُهُ وَ جُرْأَتُهُ عَلَیْهِ قَدْ أَوْرَثَهُ عِلْمُهُ وَ مَعْرِفَتُهُ وَ اسْتِدْلَالُهُ بِعَقْلِهِ اللَّعْنَةَ عَلَیْهِ إِلَى الْأَبَدِ فَمَا ظَنُّکَ بِنُصْحِهِ وَ دَعَوْتِهِ غَیْرَهُ فَاعْتَصِمْ بِحَبْلِ اللَّهِ الْأَوْثَقِ وَ هُوَ الِالْتِجَاءُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ الِاضْطِرَارُ بِصِحَّةِ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ فِی کُلِّ نَفَسٍ وَ لَا یَغُرَّنَّکَ تَزْیِینُهُ الطَّاعَاتِ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ یَفْتَحُ لَکَ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ بَاباً مِنَ الْخَیْرِ لِیَظْفَرَ بِکَ عِنْدَ تَمَامِ الْمِائَةِ فَقَابِلْهُ بِالْخِلَافِ وَ الصَّدِّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ الْمُضَادَّةِ بِاسْتِهْوَائِه‏