سفارش تبلیغ
صبا ویژن

833 ) سوره یس (36) آیه 83 فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُ

 بسم الله الرحمن الرحیم

833 ) سوره یس (36) آیه 83

فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ

19 محرم 1440

ترجمه

پس منزه است آن کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی؛ و به سوی او است که بازگردانده می‌شوید.

اختلاف قرائت[1] 

مَلَکُوتُ / مَلَکَةُ / مَملَکَةُ / مِلکُ

در عمده قرائات به همین صورت «ملکوت» قرائت شده است؛

اما در قرائت اعمش (از قرائات اربعة عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (ابراهیم تیمی و طلحه و ابن مسعود[2] و المطوعی) به صورت «مَلَکَةُ» قرائت شده که به معنای این است که هر چیزی در کف قدرت خداوند است و خداوند قدرت بر هر چیزی دارد؛

و در برخی قرائات غیرمشهور به صورت «مَملَکَةُ» و «ملکُ» هم قرائت شده است.

مجمع البیان، ج‏8، ص678[3]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص85[4]؛ معجم القرائات، ج7، ص527

ترجعون

عموما این کلمه را به صورت فعل مجهول (تُرْجَعُونَ) قرائت کرده‌اند؛

اما در قرائت زید بن علی به صورت فعل معلوم (تَرْجِعُونَ) روایت شده است.

البحر المحیط، ج‏9، ص85[5]؛ تفسیر الصافی، ج4، ص263

نکات ادبی

سُبْحانَ

در آیه 36 همین سوره بیان شد که:

«سبحان»، مصدر از ریشه «سبح» است. ماده «سبح» در اصل بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» می‌گویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدی‌ای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطه‌ور شدن و شنا کردن در آب است؛ و البته عده‌ای کوشیده‌اند این دو معنا را بهم برگردانند.

برخی اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هوا (شنا کردن و شناور شدن) دانسته‌اند؛ و بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است.

در طرف مقابل برخی گفته‌اند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و تسبیح کردن خداوند به معنای انکار هرگونه عیب و نقص از خدا، و منزه دانستنی است که شخص را در مسیر حق پیش می‌برد.

جلسه 784 http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/

مَلَکُوتُ

در آیه 71 همین سوره درباره ماده «ملک» توضیحات مفصلی ارائه شد و در همانجا اشاره شد که «مَلَکُوت» را اغلب به معنای سلطنت و مُلک دانسته‌اند، که در آن معنای عزت هم لحاظ شده است؛ و برخی آن را مختص خداوند دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص775) اما از «لحیانی» کاربرد آن در مورد غیر خداوند (له مَلَکُوت العِرَاق‏) هم نقل شده است (لسان العرب، ج‏10، ص492؛ تاج العروس، ج‏13، ص648) هرچند برخی این کلمه و نیز «مَلَک» و «ملائکه» را برگرفته از زبانهای عبری و سریانی دانسته اند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص163)

بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ

«بیده» جار و مجرور، و خبر است و چون مقدم بر مبتدا آمده، تقدیم ما حقه التاخیر رخ داده و دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی ملکوت هر چیزی تنها به دست اوست.

تُرْجَعُونَ

در آیه 67 همین سوره بیان شد که ماده «رجع» در اصل به معنای «رد» (برگرداندن) و «تکرار»، ویا «برگشت (عود) بدانجایی که از آنجا آمده ویا به وضعیتی که قبلا در آن وضعیت بوده» به کار می‌رود، و صیغه ثلاثی آن (رَجَعَ)، هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است.

جلسه 817 http://yekaye.ir/ya-seen-36-67/

إِلَیهِ تُرْجَعُونَ

«الیه» جار و مجرور و متعلق به فعل «ترجعون» است و چون مقدم شده در موردش تقدیم ما حقه التاخیر رخ داده و دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی تنها به سوی او برمی گردید.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

ای فرزند آدم! اگر دل تو را پرنده‌ای بخورد سیر نمی‌شود و اگر بر روی چشمت تکه پارچه‌ای گذاشته شود آن را می‌پوشاند؛ با این دو می‌خواهی ملکوت آسمانها و زمین را بشناسی؟! اگر راست می‌گویی، این خورشید، مخلوقی از مخلوقات خداوند است؛ اگر توانستی چشمانت را [با نگاه به آن] از آن پر کنی، آنگاه هر چی تو بگویی!

التوحید (للصدوق)، ص455؛ الکافی، ج‏1، ص93

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ أَکَلَ قَلْبَکَ طَائِرٌ لَمْ یُشْبِعْهُ وَ بَصَرُکَ لَوْ وُضِعَ عَلَیْهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ تُرِیدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فَهَذِهِ الشَّمْسُ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَمْلَأَ عَیْنَیْکَ مِنْهَا فَهُوَ کَمَا تَقُولُ.

 

2) امیرالمومنین ع وصیت‌نامه‌ای به امام حسن ع نوشته است. در فرازی از آن آمده است:

و بدان آن کسی که ملکوت خزائن دنیا و آخرت به دست اوست، به تو اجازه دعا کردن داده و اجابت تو را عهده‌دار گردیده و به تو دستور داده که از او درخواست کنی تا به تو عطا فرماید.

تحف العقول، ص75

کتابه إلى ابنه الحسن ع‏

وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ خَزَائِنِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَدْ أَذِنَ بِدُعَائِکَ وَ تَکَفَّلَ بِإِجَابَتِکَ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَک‏.

 

3) از امام صادق ع روایت شده که خداوند عز و جل می‌فرماید:

بر بندگانم ده مطلب را واجب گرداندم که اگر آنها را بشناسند آنان را در ملکوتم جای دهم و بهشتم را بر آنان مباح کنم؛

اولینش معرفت و شناخت خودم است؛

دومی معرفت فرستاده‌ من به سوی مخلوقات و اقرار به حقانیت او و تصدیق کردن او؛

سوم معرفت به اولیای من و اینکه آنان حجت‌های من بر مخلوقاتم هستند؛ کسی که به ولایت آنان تن دهد به ولایت من تن داده است و کسی که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است؛ و آنان عَلَم در بین من و مخلوقاتم هستند؛ کسی که آنان را انکار کند آتشم را به او بچشانم و عذابم بر او را دوچندان گردانم؛

چهارم معرفت اشخاصی است که از نور قُدس من بپاخاستند و آنان همان قیام کنندگان به عدل و قسط من [= عدل و قسطی که من دستور داده و می‌خواهم] هستند؛

پنجم معرفت و شناخت قیام کنندگان به فضل آنان و تصدیق کنندگانِ آنان؛

ششم معرفت به دشمنم ابلیس و آنچه از ذات او و یاران اوست؛

هفتم قبول امر من و تصدیق پیامبرانم؛

هشتم کتمان نمودن سرّ من و سرّ اولیای من؛

نهم بزرگداشت برگزیدگانم و قبول سحنان آنان و برگرداندن هر آنچه بینتان مورد اختلاف بود به آنان تا شرح و توضیحی از جانب آنان به شما برسد؛

و دهم اینکه او خود و برادر دینی‌اش را کاملا مساوی و در یک تراز بییند؛

پس چون این گونه باشند آنان را در ملکوتم وارد کنم و از فَزعِ اکبر ایمنشان گردانم و نزد من در علیین باشند.

التمحیص، ص69

عَنِ الْمُفَضَّلِ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ افْتَرَضْتُ عَلَى عِبَادِی عَشَرَةَ فَرَائِضَ إِذَا عَرَفُوهَا أَسْکَنْتُهُمْ‏ مَلَکُوتِی‏ وَ أَبَحْتُهُمْ جِنَانِی:

أَوَّلُهَا مَعْرِفَتِی؛ وَ الثَّانِیَةُ مَعْرِفَةُ رَسُولِی إِلَى خَلْقِی وَ الْإِقْرَارُ بِهِ وَ التَّصْدِیقُ لَهُ؛ وَ الثَّالِثَةُ مَعْرِفَةُ أَوْلِیَائِی وَ أَنَّهُمُ الْحُجَجُ عَلَى خَلْقِی مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ هُمُ الْعَلَمُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَ خَلْقِی وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ أَصْلَیْتُهُ [أَدْخَلْتُهُ‏] نَارِی وَ ضَاعَفْتُ عَلَیْهِ عَذَابِی؛ وَ الرَّابِعَةُ مَعْرِفَةُ الْأَشْخَاصِ الَّذِینَ أُقِیمُوا مِنْ ضِیَاءِ قُدْسِی وَ هُمْ قُوَّامُ قِسْطِی؛ وَ الْخَامِسَةُ مَعْرِفَةُ الْقُوَّامِ بِفَضْلِهِمْ وَ التَّصْدِیقُ لَهُمْ؛ وَ السَّادِسَةُ مَعْرِفَةُ عَدُوِّی إِبْلِیسَ وَ مَا کَانَ مِنْ ذَاتِهِ وَ أَعْوَانِهِ؛ وَ السَّابِعَةُ قَبُولُ أَمْرِی وَ التَّصْدِیقُ لِرُسُلِی؛ وَ الثَّامِنَةُ کِتْمَانُ سِرِّی وَ سِرِّ أَوْلِیَائِی؛ وَ التَّاسِعَةُ تَعْظِیمُ أَهْلِ صَفْوَتِی وَ الْقَبُولُ عَنْهُمْ وَ الرَّدُّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ حَتَّى یَخْرُجَ الشَّرْحُ‏ مِنْهُمْ؛ وَ الْعَاشِرَةُ أَنْ یَکُونَ هُوَ وَ أَخُوهُ فِی الدِّینِ شَرَعاً سَوَاءً فَإِذَا کَانُوا کَذَلِکَ أَدْخَلْتُهُمْ مَلَکُوتِی وَ آمَنْتُهُمْ مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ کَانُوا عِنْدِی‏ فِی عِلِّیِّین‏.

 

4) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که برای خدا علم بیاموزد و بدان عمل کند و آن را تعلیم دهد، در ملکوت آسمانها عظیم شمرده شود؛ و به همین جهت است که گفته‌اند: برای خدا علم بیاموز و برای خدا عمل کن و برای خدا تعلیم بده!

الکافی، ج‏1، ص35

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ ع:

مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ.[6]

 

تدبر

1) «فَـ + سُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ»

منکران معاد، زنده شدن مردگان را بعید می‌شمردند، در حالی که از قدرت خداوند غافل بودند که به محض اینکه چیزی را اراده کند آن را می‌آفریند.

اگر کسی توجه کند که خداوند برای پدید آوردن امور به هیچ چیزی نیاز ندارد؛

درمی‌یابیم که اصل و اساس و حقیقت و ملکوت هر چیزی تنها و تنها به دست اوست؛ و کسی که ملکوت همه چیز به دست اوست، منزه است از اینکه بخواهد معاد را برپا کند و نتواند. (المیزان، ج17، ص116)

 

2) «فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ»

«ملکوت» مبالغه در «ملک» است، یعنی هرگونه ملکیت و اختیار اشیاء یکسره به دست خداوند است. و با انضمام این مطلب به توضیحی که در آیه قبل درباره «امر» گذشت (جلسه قبل، تدبر3) معلوم می‌شود که ملکوت آن وجهه از وجود هر چیزی است که به خداوند منتسب است؛ و در مقابل «مُلک» آن وجهه از وجود شیء است که به خود شیء منتسب است. (المیزان، ج17، ص116) [شاید به همین مناسبت است که دو تعبیر «عالَم مُلک» و «عالَم ملکوت» به ترتیب برای اشاره به مرتبه نازله هر چیزی و مرتبه متعالیه آن اطلاق می‌شود.]

 

3)‌ «الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»

بازگشت حقیقی و نهاییِ هر کسی به سوی آن کسی است که ملکوت وی را در اختیار دارد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر ملکوت انسان به دست خداست - که چنین است - پس تنها غایت حقیقیِ انسان، خداوند است؛

و انسان هر چیز دیگری را غایت خود قرار دهد، بعد از مدتی از آن دلزده می‌شود.

اگر به این نکته خوب توجه شود معلوم می‌شود که تنوع‌طلبی یک حس اصیل در انسان نیست؛ بلکه تنوع‌طلبی ناشی از این است که انسان دائما سراغ اهداف و غایاتی می‌رود که غایت حقیقی‌اش نیست و لذا از تمام آنها دلزده می‌شود و دنبال غایت جدیدی می‌گردد.

شاهدش هم این است که کسانی که خدا را غایت خود قرار داده‌اند هیچگاه از این غایت دلزده نشده و غایت دیگری را بر او ترجیح نداده‌اند و اولیای خدا همگی وحدت‌طلبند نه تنوع‌طلب.

 

4) «سُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ»

منزه است آن کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی:

هر پدیده‌ای ملکوتی دارد؛ چیزی که ملکوت همه اشیاء به دست اوست، خودش فوق همه ملکوتهاست؛

پس کسی که ملکوت هر چیزی به دست اوست، از هرچه به او نسبت دهند منزه و برتر است.

 

5) «الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»

چرا یکبار از «هر چیز» سخن گفت و در عبارت بعد از «شما»؛ و نفرمود «کسی که به دست اوست ملکوت شما؛ و به سوی او بازگردانده می‌شوید» ویا نفرمود «کسی که به دست اوست ملکوت هر چیزی؛ و به سوی او بازگردانده می‌شوند»؟

الف. مخاطب قرآن کسانی بودند که منکر قیامت بودند. خداوند در آیه قبل از قدرت خداوند بر هر کاری و در فراز اول این آیه از احاطه کامل این قدرت بر تمام اشیاء سخن گفت تا معلوم شود که «نمی‌تواند» در کار خدا راه ندارد؛ سپس وقتی شمول این قدرت واضح گشت، به سراغ آن منکران می‌رود و می‌گوید شما هم مشمول این قدرت قرار می‌گیرید و به سوی او برمی‌گردید و معادی در انتظارتان است.

ب. انسان خلیفة‌الله است، پس با رجوع انسان است که رجوع کل عالم به سوی خداوند محقق می‌شود؛ پس ابتدا از ملکوت کل عالم سخن گفت و در ادامه از رجوع انسان به خدا، که با این رجوع همه عالم به خدا برمی‌گردد.

ج. ملکوت اشیاء آن حقیقت و باطن الهی اشیاء و امور است (تدبر2) یعنی سرچشمه اصیل هر چیز که غایت نهاییِ آن چیز است؛ در جمله اول تذکر می‌دهد که هر چیزی ملکوت دارد؛ و در جمله دوم سراغ انسان می‌رود که تو ای انسان تو هم ملکوت داری؛ و از این رو تو هم غایت حقیقی‌ای داری که به سوی آن در حرکتی.

د. ...

 


[1]. (البحر المحیط، ج‏9، ص85ِ تفسیر الصافی، ج4، ص263)

[2]. البته قرائت به صورت «هذه مَلَکَهُ» نیز به ابن‌مسعود نسبت داده شده است. (معجم القرائات، ج7، ص527)

[3]. و فی الشواذ قراءة طلحة و إبراهیم التیمی و الأعمش ملکة کل شی‏ء و معناه فسبحان الذی بیده القدرة على کل شی‏ء و هو من ملکت العجین إذا أجدت عجنه فقویته بذلک و الملکوت فعلوت منه زادوا فیه الواو و التاء للمبالغة بزیادة اللفظ و لهذا لا یطلق الملکوت إلا على الأمر العظیم.

[4]. قرأ الجمهور: ملکوت و طلحة، و الأعمش: ملکة على وزن شجرة، و معناه: ضبط کل شی‏ء و القدرة علیه. و قرى‏ء: مملکة، على وزن مفعلة و قرى‏ء: ملک، و المعنى أنه متصرف فیه على ما أراد و قضى.

[5] . و الجمهور: تُرْجَعُونَ، مبنیا للمفعول، و زید بن علی: مبنیا للفاعل.

[6] . در مورد صابران بر فقر هم وعده رویت ملکوت داده شده:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص طُوبَى لِلْمَسَاکِینِ بِالصَّبْرِ وَ هُمُ الَّذِینَ یَرَوْنَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏. (الکافی، ج‏2، ص263)