سفارش تبلیغ
صبا ویژن

745) سوره فاطر (35) آیه 45 وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما

بسم الله الرحمن الرحیم

745) سوره فاطر (35) آیه 45

وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی‏ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصیراً

ترجمه

و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کرده‌اند مواخذه می‌کرد، بر روی آن هیچ جنبنده‌ای باقی نمی‌گذاشت؛ و لیکن تا مدت معینی مهلتشان می‌دهد؛ پس چون اجلشان فرا رسید البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است.

نکات ادبی

ظَهْرِها

قبلا بیان شد که درباره ماده «ظهر» برخی گفته‌اند در اصل بر «آشکار شدن» در مقابل «در باطن قرار داشتن» [ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/151] دلالت می‌کند؛ اما به نظر می‌رسد حق با کسانی باشد که بر این باورند که در این ماده دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن)‌ لحاظ شده است، بویژه که ظاهرا اصل این ماده از کلمه «ظَهر» به معنای قسمت پشت انسان و حیوان (در مقابل «بطن»: شکم) گرفته شده که دو معنای قوت و آشکار بودن را در خود جمع کرده است [الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ، انشراح/3؛ و جمع آن: ‌ظهور، مثلا: ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما، انعام/146] و این دو نکته در مورد «ظَهر: پشتِ» حیوان واضح‌تر است که هم تحمل بار سنگین دارد و هم آَشکار است، در مقابل «بطن: شکم»شان که غالبا در زیر قرار می‌گیرد و مخفی است.

در هر صورت در استعمالات مختلف این واژه، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده می‌شود که آَشکارترین و روشن‌ترین وقت روز است (حینَ تُظْهِرُونَ: هنگامی که به وقت ظهر می‌رسید، روم/18)؛ و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/22، تحریم/4)؛ و گاه یک کلمه مستقلا در هر یک از این دو معنا، به کار رفته: مثلا کلمه «ظاهر» هم در معنای «آشکار» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ‏؛ أنعام/120) استفاده شده، و هم به معنای کسی که با قوت «غلبه کرده» و پیروز شده است. (فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ‏: پیروز شدند؛ صف/14).

جلسه 444 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/

دَابَّةٍ

در مورد کلمه «دابّة» در آیه 28 همین سوره توضیح داده شد که گاه به معنای مطلق جنبدگان و جانوران می‌آید؛ گاهی حیوانات؛ و گاهی در مقابل انسان؛ و یا در مقابل انسان و چارپایان.

جلسه 728 http://yekaye.ir/al-fater-35-28/

أَجَلٍ مُسَمًّی

توضیح دو کلمه «أجل» و «مسمی» در آیه 12 همین سوره گذشت و نهایتا بیان شد که ترکیب «أجل مسمی» به معنای زمانی است که دقیقا وقت آن معلوم است؛ گویی آن زمان مشخصا نام برده شده است.

(جلسه 712 http://yekaye.ir/al-fater-35-13/ )

حدیث

1) از امام صادق ع از پدرانشان روایت کرده‌اند که رسول خدا ص فرمودند:

با حقیقت بیان شده در کتاب که مورد تصدیق پیامبران قرار گرفته است، علم پیشی گرفت و قلم نگاشت و در قضا گذشت و قَدَر تمام شد در تضمین سعادت نسبت به کسی که ایمان آورد و تقواپیشه کند، و شقاوت برای کسی که تکذیب کند و به ولایت از جانب خداوند بر مومنان و برائتی از جانب او نسبت به مشرکان، کفر ورزد.

سپس رسول الله فرمودند: خداوند می فرماید: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو می‌خواهی آنچه را که برای خویشتن می‌خواهی؛ و به اراده من است که تو اراده می‌کنی آنچه را که برای خودت اراده می کنی؛ و به فزونی نعمت من بر توست که بر معصیت من توانا گشته‌ای؛ و به قوت و حفظ و عافیتی از جانب من است که واجباتم را ادا می‌کنی؛ و من نسبت به نیکی‌هایت از تو سزاوارترم تا تو نسبت بدانها؛ و تو به گناهت سزاوارتری از من نسبت بدانها؛ خوبی از جانب من به سوی تو روان است به سبب آنچه در اختیارت قرار دادم؛ و بدی از جانب تو به سوی من روان است به خاطر جرمهایی که در عوض [آن نیکی‌ها]  انجام دادی؛ به خاطر فراوانی اختیارات و تسلطی که به تو دادم از اطاعتم سرپیچیدی؛ و به خاطر بدگمانی‌ات به من از رحمتم مایوس شدی! پس من به سبب اینکه بیان کردم سزاوار حمد و ستایش هستم و بر تو حجت دارم؛ مرا بر تو راهی است به خاطر عصیان؛ و تو را بر عهده من پاداش نیکویی است به خاطر احسان؛ سپس تو را بدون هشدار دادن به حال خودت رها نکردم و هنگامی که به خود مغرور شدی هم بلافاصله تو را نگرفتم  - و این همان سخن خداوند است که «و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کرده‌اند مواخذه می‌کرد، بر روی آن هیچ جنبنده‌ای باقی نمی‌گذاشت» (فاطر/45) - نه چیزی فوق طاقتت بر تو تحمیل کردم و نه امانتی بر دوشت گذاشتم غیر از آنچه خودت بدان بر خویش اقرار کردی؛ و از خودم نسبت به تو آن چیزی را پسندیدم که تو نسبت به من آن را می‌پسندی؛ سپس خداوند عز و جل فرمود «و لیکن تا مدت معینی مهلتشان می‌دهد؛ پس چون اجلشان فرا رسید البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است.» (فاطر/45)

تفسیر القمی، ج‏2، ص210-211

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ مَضَى الْقَضَاءُ وَ تَمَّ الْقَدَرُ بِتَحْقِیقِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِ الرُّسُلِ بِالسَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ لِمَنْ آمَنَ وَ اتَّقَى وَ بِالشَّقَاءِ لِمَنْ کَذَّبَ وَ کَفَرَ بِالْوَلَایَةِ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُ لِلْمُشْرِکِینَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ یَقُولُ: یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ‏ مَا تُرِیدُ  وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِی عَلَیْکَ قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی وَ بِقُوَّتِی وَ عِصْمَتِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِذَنْبِکَ مِنِّی، الْخَیْرُ مِنِّی إِلَیْکَ وَاصِلٌ بِمَا أَوْلَیْتُکَ وَ الشَّرُّ مِنِّی إِلَیْکَ بِمَا جَنَیْتَ جَزَاءٌ وَ بِکَثِیرٍ مِنْ تَسْلِیطِی [تَسَلُّطِی‏] لَکَ انْطَوَیْتَ عَنْ طَاعَتِی وَ بِسُوءِ ظَنِّکَ بِی قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِی فَلِیَ الْحَمْدُ وَ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ بِالْبَیَانِ، وَ لِیَ السَّبِیلُ عَلَیْکَ بِالْعِصْیَانِ وَ لَکَ الْجَزَاءُ الْحَسَنُ عِنْدِی بِالْإِحْسَانِ ثُمَّ لَمْ أَدَعْ تَحْذِیرَکَ بِی ثُمَّ لَمْ آخُذْکَ عِنْدَ غِرَّتِکَ وَ هُوَ قَوْلُهُ: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ» لَمْ أُکَلِّفْکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ وَ لَمْ أَحْمِلْکَ مِنَ الْأَمَانَةِ إِلَّا مَا قَرَرْتَ بِهَا عَلَى نَفْسِکَ وَ رَضِیتُ لِنَفْسِی مِنْکَ مَا رَضِیتَ بِهِ لِنَفْسِکَ مِنِّی ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیرا».


2) در فرازی از یکی از دعاهای نقل شده از امیرالمومنین ع آمده است:

حمد و ستایش خدایی راست که ... و او عادلی است که ستم نکند و به فضل خویش از گناهان بزرگ درگذرد و کسی را هم که عذاب کند به عدلش عذاب کرده؛ بیم از دست رفتن فرصت را ندارد پس بردباری پیشه می‌کند؛ و فقر و نیاز به خود را می‌داند، پس ترحم می‌ورزد؛ و خودش در آیه محکمی از آیات کتابش فرمود «و به فرض خداوند مردم را بدانچه کسب کرده‌اند مواخذه می‌کرد، بر روی آن هیچ جنبنده‌ای باقی نمی‌گذاشت».

مهج الدعوات و منهج العبادات، ص112

و من ذلک دعاء لمولانا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ص‏

الْحَمْدُ لِلَّه‏ ... الْعَدْلُ الَّذِی لَا یَجُورُ وَ الصَّافِحُ عَنِ الْکَبَائِرِ بِفَضْلِهِ وَ الْمُعَذِّبُ مَنْ عَذَّبَ بِعَدْلِهِ لَمْ یَخَفِ الْفَوْتَ فَحَلُمَ وَ عَلِمَ الْفَقْرَ إِلَیْهِ فَرَحِمَ وَ قَالَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّة»


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هشدار! هشدار! به خدا سوگند چنان پوشاند که گویی آمرزیده است!

نهج البلاغه، حکمت30

وَ قَالَ ع الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى کَأَنَّهُ قَدْ غَفَر.[1]


در جلسه 510 در بحث از آیه وَ أُمْلی‏ لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ (قلم/45) احادیث متعددی درباره مهلت دادن خداوند گذشت که همگی می‌تواند به اینجا نیز مرتبط دانسته شود. http://yekaye.ir/al-qalam-68-45/

تدبر

1) «فَینْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی‏ أَجَلٍ مُسَمًّی»

گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند. (تفسیر نور، ج‏9، ص515)

در واقع،

اینکه خداوند بسیاری از گذشتگان را عذاب کرده بدین معنا نیست که تا کسی مرتکب گناه و خلافی شود خدا عذابش می‌کند؛ چرا که اگر قرار بود چنین شود اصلا جنبنده‌ای در زمین نمی‌ماند! بلکه خدا به همگان مهلت می‌دهد و اینها هم که عذاب شدند بعد از مهلت‌های طولانی‌ای بود که به آنها داده شد.


2) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی‏ أَجَلٍ مُسَمًّی»

با اینکه خداوند عادل است و حق هرکسی را به او می‌دهد؛ اما بنای خدا در دنیا به این است که به انسانها تا مدتی معلوم مهلت دهد.

ثمره اخلاقی-اعتقادی

یکی از شبهاتی که گاه در میان برخی از افراد پیش می‌آید این است که اگر خدا عادل است چرا این همه ظلم و ستم در دنیا هست و چرا خداوند ظالمان را نابود نمی‌کند و ... .

این آیه پاسخ به همه این اشکالات است: خداوند روالش این است که به بدکاران مهلت بدهد.

در واقع، بنای نظام دنیا بر امتحان و ابتلا و فتنه است؛ آن آخرت است که حق هرکس بتمامه به او داده می‌شود، نه دنیا؛ و اشتباه بزرگی است که از دنیا، انتظار آخرت را داشته باشیم.


3) «لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی‏ أَجَلٍ مُسَمًّی»

«أجل مسمی» یعنی مهلتی که کاملا معین است و گویی اسمی هم بر آن گذاشته شده؛

اینکه نفرمود الی اجلٍ: تا یک مدتی» بلکه فرمود «الی اجلٍ مسمی» نشان می‌دهد که:

الف. مهلتی خداوند به بدکاران می‌دهد، محدود است، نه نامحدود است و زمانش هم نزد خداوند معین است، نه نامعین؛ یعنی ممکن است این مهلت بقدری طولانی شود که بدکاران دیگر خود را ایمن قلمداد کنند؛ اما این مهلت در نظام الهی کاملا معلوم و معین است و وقتی که سر آید هیچ چیزی آنان را نجات نخواهد داد.

ب. ...


4) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی‏ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصیراً»

چرا این آیه را به عبارت «البته خداوند به [اوضاع و احوال] بندگانش بینا بوده است» ختم کرد؟ این عبارت چه ارتباطی با مفاد پیش از خود دارد؟

الف. ناظر به جمله پیش از خود (فاذا جاء اجلهم) است؛ یعنی در پایان این آیه اقتضای کلام این بود که بفرماید وقتی مهلت سرآمد آنان را به جزای عملشان می‌رساند؛ اما این تعبیر که آورد، از باب گذاشتن سبب (علت) به جای مسبب (معلول) است (المیزان، ج17، ص59) یعنی می‌خواهد بفرماید وقتی مهلتشان سررسید او به وضع آنان کاملا آگاه است و می‌داند چگونه باید آنان را جزا دهد.

ب. ناظر به فراز اول آیه است و بیان می‌کند که علت اینکه خداوند بلافاصله مردم را مواخذه نمی‌کند و به آنان مهلتی می‌دهد این است که به احوال بندگانش کاملا بیناست؛ و مثلا می‌داند که در اثر این مهلت عده‌ای توبه خواهند کرد و یا ... .

ج. ناظر به مطلبی است که از آیه قبل شروع شده؛ یعنی اینکه خداوند عده‌ای را هلاک کرده و به عده‌ای مهلت داده، ناشی ز این است که خداوند به احوال همه بندگانش آگاه است و می‌داند با هرکسی چگونه باید رفتار کند.

د. ...


5) «وَ لَوْ یؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ»

چرا تعبیر «دابّة» ‌به کار برد و نه تعبیری مانند انسان و بشر؟ (یعنی با توجه به اینکه بحث درباره اعمال بد انسانها (ناس) است چرا تنها از هلاکت  ناس سخن نگفت؟)

الف. دابه می‌تواند در اینجا اشاره به انواع انسانها باشد از مرد و زن و بزرگ و کوجک و ... (المیزان، ج17، ص59).

ب. دابه می‌تواند به معنای عموم حیوانات هم باشد از این جهت که خداوند همه این موجودات روی زمین را برای انسان آفرید (خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً؛ بقره/29) (المیزان، ج17، ص59) و وقتی انسانها همگی هلاک شوند ماندن آنها روی زمین دیگر ضرورتی ندارد. (المیزان، ج12، ص280)

ج. به معنای عموم حیوانات است از این جهت که شومی گناه به نحوی است که وقتی عذاب بیاید تر و خشک را با هم می‌سوزاند همانند مضمون آیه «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً: و بپرهیزید از فتنه‌ای که صرفا به کسانی که ظلم پیشه کردند اصابت نمی‌کند» (انفال/25)؛

و اگر اشکال شود که «آنها که مقصر نیستند، چرا؟» می‌توان پاسخ داد که برای کسانی که معصیت‌کار نبوده‌اند همانند بلایا و سختی‌هایی می‌باشد که بر اولیای خدا وارد می‌شود که خداوند برای آنان جبران می‌کند (مجمع‌البیان، ج6، ص569)[2]

د. ...

 

 


[1]  شاید بتوان این دو روایت - که نظایر فراوانی دارند - را نیر به نحوی به مضمون این آیه متربط دانست:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا مِنْ نَکْبَةٍ تُصِیبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَکْثَرُ. (الکافی، ج‏2، ص269)

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّی عَلِیُّ بْنُ حَمْزَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَ لَا عَثَرَتْ قَدَمٌ إِلَّا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ، وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَنْهُ أَکْثَرُ. (الأمالی (للطوسی)، ص570)

[2] . مرحوم علامه طباطبایی این معنا را درست نمی‌داند چون اصرار دارد که کسی به خاطر عمل دیگری عذاب نمی‌شود و می فرماید:

و قول بعضهم: ذلک لشؤم المعاصی و قد قال تعالى: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» مدفوع بأن شؤم المعصیة لا یتعدى العاصی إلى غیره و قد قال تعالى: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (فاطر/18)، و أما الآیة أعنی قوله: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» (أنفال/25) فمدلولها على ما تقدم من تفسیرها اختصاص الفتنة بالذین ظلموا منهم خاصة لا عمومها لهم و لغیرهم فراجع.

در حالی که مثالی که مرحوم طبرسی زده بخوبی می‌تواند پاسخ این اشکال را بدهد؛ و ذیل آیه 25 سوره انفال هم مطلب چندان قانع‌کننده‌ای که این معنا را انکار کند یافت نشد؛ بویژه اگر امکان استعمال یک لفظ در چند معنا را قبول کنیم؛ که بر اساس این مبنا، اثبات صحت یک معنا برای یک آیه منطقا نمی‌تواند دلیل بر رد معانی دیگر شود.