سفارش تبلیغ
صبا ویژن

641) سوره کهف (18) آیه60 وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْر

بسم الله الرحمن الرحیم

641) سوره کهف (18) آیه60   

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً

ترجمه

و هنگامی که موسی به [یار] جوانش گفت: دست از طلب ندارم تا اینکه به محل به هم پیوستن آن دو دریا برسم یا [اگر لازم باشد] روزگاری متمادی راه پویم.

نکات ترجمه

«لِفَتاهُ» = لـِ + فتی + ه

ماده «فتی» [یا «فتو»] در اصل بر دو معنای مختلف دلالت دارد:

یکی معنای شادابی و طراوت است، که به جوان شاداب «فتی» (سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ، انبیاء/60) و معنای دیگر این ماده «تبیین حکم» است. برخی خواسته‌اند بین این دو معنا جمع کنند و گفته‌اند اصل این ماده به معنای «امر بالغ تام» است که به «حکم تام حق» فتوی گویند و به جوان بالغ و تام هم «فتی» گویند. کلمه «فتی» ( و نیز «فَتَاة») گاه به نحو کنایه‌ای در مورد غلام (وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی‏ رِحالِهِم‏؛ یوسف/62) و کنیز (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاء؛ نور/33) هم به کار می‌رود. البته بین کلمه «فتی» و «شاب: جوان» تفاوتی هست و «فتی» بار معنایی مثبت‌تری دارد که شاید معادل مناسبی برای آن «کلمه: جوانمرد» باشد چنان که کلمه «فتوت» به معنای «جوانمردی» به کار می‌رود.

جلسه 594 http://yekaye.ir/alkahf1813/

در این آیه، منظور از «فتی» را «یوشع بن نون» دانسته‌اند که از این جهت تعبیر «قتی» به کار برده که ملازم و همنشین او بود، وبرخی هم گفته‌اند به معنای کسی است که به حضرت موسی ع خدمت می‌کرد. (مجمع البیان، ج‏6، ص741؛ المیزان، ج13، ص338)

«لا أَبْرَحُ»

ماده «برح» در اصل به معنای زائل شدن و از جای خود بدر شدن و آشکار و بارز شدن دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص238) در واقع «بَرَاح» مکان گسترده و آشکاری است که هیچ پوشش گیاهی و مصنوعی ندارد، پس گاه از حیث ظهور و نمایانی‌اش مورد توجه قرار می‌گیرد و گاه از خالی بودن و فاقد هر چیز بودنش[1]؛ و پس «برح» غالبا اقتضای نفی دارد و وقتی با تعبیر «لا» یا «لن» ضمیمه می‌گردد، نفی در نفی می‌شود و معنای ثبات و استقرار، و کاری را به دوام انجام دادن می‌دهد (لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ‏، طه/91؛ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لی‏ أَبی، یوسف/80) (مفردات ألفاظ القرآن، ص116؛ مجمع البیان، ج‏6، ص740)

این ماده در قرآن کریم تنها همین سه بار و به صورت منفی به کار رفته است.


«حُقُباً»[2]

«حَقَب» ریسمانی است که بار شتر را با آن به شکم شتر محکم می‌بندند (کتاب العین، ج‏3، ص53) و «حُقُب» به معنای دهر و زمان طولانی به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص248)

درباره اینکه اصل ماده «حقب» چیست، برخی گفته‌اند دلالت بر «حبس» (زندانی کردن و نگه داشتن در جایی) می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص89) و برخی بر این باورند که این ماده در درجه اول دلالت بر امتداد و دوام در زمان یا مکان یا هر چیز دیگر دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص259)

هرچه باشد در اینکه کلمه «حُقُب» به معنای دهر و زمان است اختلافی نیست، و از زجاج نقل شده که حقب مدت 80 سال است (مجمع البیان، ج‏6، ص740) اما دیگران در آن مناقشه کرده، و گفته‌اند منظور یک زمان طولانی اما مبهم است (مفردات ألفاظ القرآن، ص248). برخی هم بر این باورند که اصلا «حُقُب» اسم دیگری برای «سنة: سال» است با این تفاوت که در سال، اشتمال بر مجموعه‌ای ماهها مد نظر است؛ اما در «حُقُب»‌ اینکه ظرف و بستری است برای اعمال و اموری که در آن جاری می‌شود، چنانکه «حقیبة» به معنای کیف و خورجین ظرفی بوده که اموری را در آن قرار داده و جابجا می کرده‌اند (الفروق فی اللغة، ص266)

«أحقاب» هم جمعِ «حُقُب» می‌باشد (لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً؛ نبأ/23) (مفردات ألفاظ القرآن، ص248).

این ماده در قرآن کریم همین 2 بار آمده است.

اختلاف قرائت

مَجْمِعَ

کلمه «مجمع» سه گونه قرائت شده است: قرائت مشهور «مَجْمَع» است که آن را اسم مکان از باب «جمَعَ یَجمَعُ» دانسته‌اند.

از «ضحاک» و عبدالله بن مسلم به صورت «مَجْمِع» هم قرائت شده‌اند که این هم اسم مکانی است که از همان وزن «مَفعَل» به «مَفعِل» رفته همانند مشرق و مغرب؛

و از ابن‌مسلم قرائت آن به صورت «مِجْمِعَ» هم روایت شده است. (البحر المحیط، ج‏7، ص200)[3]

شأن نزول

1) روایت شده است: چون رسول الله ص به قریش خیر اصحاب کهف را داد؛ گفتند به ما خبر بده از آن عالِمی که خداوند به موسی ع دستور داد که از او پیروی کند و قصه‌اش چیست. پس خداوند این آیات را نازل فرمود.

تفسیر القمی، ج‏2، ص37؛ مجمع‌البیان، ج6، ص741

فَلَمَّا أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُرَیْشاً بِخَبَرِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ قَالُوا أَخْبِرْنَا عَنِ الْعَالِمِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ مُوسَى ع أَنْ یَتَّبِعَهُ وَ مَا قِصَّتُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»

حدیث

1) روایت شده است روزى پیامبر خدا سخنرانى کرد و فرمود: روزى حضرت موسى ع در میان بنى‌اسرائیل سخنرانى می‌کرد. از او سوال شد: داناترین مردم کیست؟

پاسخ داد: من! خداوند او را مورد سرزنش قرار داد که چرا علم خود را به خدا نسبت نداد، و به او وحى کرد که مرا در محل تلاقى دو دریا، بنده‏اى است از تو عالمتر است.

موسى گفت: چگونه ممکن است او را ببینم؟

خطاب رسید: یک ماهى در زنبیل بگذار و حرکت کن.

موسى به اتفاق یوشع براه افتاد تا به آن صخره رسید. در آنجا قدرى خوابیدند.

ماهى در زنبیل به جنبش در آمد و در دریا افتاد «و راهش را در دریا در پیش گرفت» و خداوند آب دریا را از پر کردن شکاف، منع کرد و آب همچون طاقى بر سر ماهى قرار گرفت. وقتى که بیدار شدند، یوشع فراموش کرد که موسى را از ماجراى مطلع گرداند. بقیه آن روز و شب، راهپیمایى کردند، تا بامداد فردا موسى به [رفیق] جوانش گفت: صبحانه‏مان را بیاور که از این سفر خستگی‌ای به ما رسید. و تا زمانی که حضرت موسی از آن مکانی که خداوند امر کرده بود نگذشته بودند خستگی‌ای به موسی نرسیده بود.

آن جوان گفت: «آیا دیدی در آن صخره جای گرفتیم؟ ...» و آن ماهی راهش را در پیش گرفته بود؛ و این برای موسی و آن جوان مایه تعجب شد؛ پس موسی گفت: «این همان است که دنبالش بودیم ...»

از همان راهى که آمده بودند، بازگشتند تا به آن صخره رسیدند. در آنجا مردى را که دیدند که بدن خود را با یک تکه پارچه پوشیده بود. موسى به او سلام کرد.

خضر گفت: و سلام در سرزمین تو کجاست؟!

گفت: من موسى هستم.

گفت: موساى بنى اسرائیل؟

گفت: آرى، آمده‏ام که «از آنچه آموخته‌ای مرا رشدی بیاموزی!

گفت: همانا تو هرگز نمی‌توانی همراه من صبر کنی» ای موسی! همانا من برخوردار از علمی از علم خدا هستم که تو نمی‌دانی و به من آموخته؛ و تو هم برخوردار از علمی از علم خدا هستی که من نمی‌دانم و خداوند به تو آموخته است.

موسى گفت: «ان‌شاء اللَّه مرا صبور خواهی یافت صبر خواهم کرد و در هیچ امری عصان تو را نکنم.»

خضر گفت: «اگر از من تبعیت کردى، از چیزی از من سوال مکن تا وقتى که خودم از آن برایت یادی کنم.

پس این دو به راه افتادند» و در کنار دریا حرکت می‌کردند که یک کشتى آماده حرکت بود. با آنان صحبت کردند که آنها را هم سوار کنند. آنها خضر را شناختند و هر دو را بدون کرایه سوار کردند.

همین که سوار کشتى شدند، خضر یکى از تخته‏هاى کشتى را با ضربه‌ای کَند و شکست.

 موسى گفت: اینها بدون کرایه، ما را سوار کرده‏اند. آنگاه تو «این را می‌شکافی که اهل آن غرق شوند؟ واقعا که کار زشتى کردى!

گفت: آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی همراه من صبر کنی؟

گفت مرا به خاطر آنچه فراموش کردم مواخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.»

رسول الله ص در اینجا فرمود: و این اولین فراموشیِ حضرت موسی ع بود.

در این وقت گنجشکى نزدیک کشتى آمد و منقار خود را در آب فرو برد و کمى آب برداشت. خضر به موسى گفت: علم من و تو در برابر علم خدا نیست مگر مثل این مقداری با برداشتن این گنجشک از آب دریا کم شد!

سپس از کشتى پیاده شدند و در کنار دریا راه می‌رفتند که خضر پسر بچه‏اى را دید که با بچه‏ها مشغول بازى بود. خضر سر پسر بچه را از بدن جدا کرد و او را کشت!

موسى گفت: «آیا یک جان پاک را بدون اینکه مرتکب قتلی شده باشد کُشتی؟ واقعا که چه کار ناپسندى انجام دادى؟

گفت: آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی همراه من صبر کنی؟»

[پیامبر ص] فرمود: و این واقعا سخت‌تر از اولی بود.

[موسى] «گفت: اگر بعد از این در مورد چیزی از تو سوال کردم، دیگر با من همراهی مکن» تا آنجا که فرمود «دیواری که می‌خواست بیفتد» چون کج شده بود. پس خضر به بازسازی آن دیوار اقدام کرد و موسی ع گفت: اینها مردمی‌اند که ما نزدشان رفتیم و به ما غذایی ندادند و مهمانمان نکردند «کاش می‌شد که بر این کارت اجرتی بگیری.

گفت: این جدایی بین من و توست»

رسول الله ص فرمود: دوست داشتیم موسى صبر کرده بود تا خداوند ادامه این سرگذشت را براى ما بیان می‌کرد.

مجمع البیان، ج‏6، ص742-743

سعید بن جبیر عن ابن عباس قال أخبرنی أبی بن کعب قال خطبنا رسول الله ص فقال إن موسى قام خطیبا فی بنی إسرائیل فسئل أی الناس أعلم قال أنا فعتب الله علیه إذا لم یرد العلم إلیه فأوحى الله إلیه أن لی عبدا بمجمع البحرین هو أعلم منک قال موسى یا رب فکیف لی به قال تأخذ معک حوتا فتجعله فی مکتل ثم انطلق و انطلق معه فتاه یوشع بن نون حتى إذا أتیا الصخرة وضعا رءوسهما فناما و اضطرب الحوت فی المکتل فخرج منه فسقط فی البحر «و اتخذ سبیله فی البحر سربا» و أمسک الله عن الحوت جریة الماء فصار علیه مثل الطاق فلما استیقظ نسی صاحبه أن یخبره بالحوت فانطلقا بقیة یومهما و لیلتهما حتى إذا کان من الغد «قال موسى لفتاه آتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا» قال و لم یجد موسى النصب حتى جاوز المکان الذی أمر الله تعالى به فقال فتاه «أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَةِ» الآیة قال و کان للحوت سربا و لموسى و لفتاه عجبا فقال موسى «ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» الآیة قال رجعا یقصان آثارهما حتى انتهیا إلى الصخرة فوجدا رجلا مسجى بثوب فسلم علیه موسى فقال الخضر و أنى بأرضک السلام قال أنا موسى قال موسى بنی إسرائیل قال نعم أتیتک لـ«تعلمنی مما علمت رشدا قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» یا موسى إنی على علم من علم الله لا تعلمه علمنیه و أنت على علم من علم الله علمک لا أعلمه أنا فقال له موسى «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً» فقال له الخضر «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» فانطلقا یمشیان على ساحل البحر فمرت سفینة و کلموهم أن یحملوهم فعرفوا الخضر فحملوه بغیر قول فلما «رکبا فی السفینة» لم یفجأ إلا و الخضر قد قلع لوحا من ألواح السفینة بالقدوم فقال له موسى قوم قد حملونا بغیر نول عمدت إلى سفینتهم فـ«خرقتها لتغرق أهلها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً» قال و قال رسول الله ص کانت الأولى من موسى (ع) نسیانا و قال و جاء عصفور فوقع على حرف السفینة فنقر فی البحر نقرة فقال له الخضر ما علمی و علمک من علم الله إلا مثل ما نقص هذا العصفور من هذا البحر ثم خرجا من السفینة فبینما هما یمشیان على الساحل إذ أبصر الخضر غلاما یلعب مع الغلمان فأخذ الخضر رأسه بیده فأقلعه فقتله فقال له موسى «أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» قال و هذه أشد من الأولى «قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی» إلى قوله «یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» کان مائلا فقال الخضر (ع) بیده فأقامه فقال موسى (ع) قوم قد أتیناهم فلم یطعمونا و لم یضیفونا «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» فقال رسول الله ص وددنا أن موسى کان صبر حتى یقص علینا من خبرهم


2) از امام باقر ع درباره این سخن خداوند که «و هنگامی که موسی گفت به [یار] جوانش» و او یوشع بن نون بود «دست از طلب ندارم» یعنی همواره چنین کنم «تا اینکه به محل به هم پیوستن آن دو دریا برسم یا [اگر لازم باشد] روزگاری متمادی راه پویم.» منظور از «حُقُب» [= روزگاری متمادی] هشتاد سال است.

تفسیر القمی، ج‏2، ص40

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ» وَ هُوَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ قَوْلُهُ: «لا أَبْرَحُ» یَقُولُ لَا أَزَالُ «حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» قَالَ الْحُقُبُ ثَمَانُونَ سَنَة.[4]


3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خضر پیامبری مرسل بود که خداوند تبارک و تعالی او را به جانب قومش مبعوث فرمود و آنان را به توحید و اقرار به نبوت و پیامبران و کتابها دعوت کرد و معجزه‌اش این بود که بر هیچ چوب خشک و زمین لم‌یزرعی نمی‌نشست مگر اینکه سبز می‌شد و شکوفه می‌زد و به همین جهت «خضر» نامیده شد و اسمش «بالیا» [تالیا] بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح بود؛ و چون موسی ع با خدا سخن گفت و خداوند تورات را بر او نازل کرد و «براى او در الواح از هر موضوعى پندى، و براى هر چیزى تفصیلى» (اعراف/145) نوشت و معجزه‌اش را در دست او و عصایش قرار داد و در «طوفان و ملخ و کنه و قورباغه‏ها و خون» (اعراف/133) و شکافتن دریا و غرق کردن فرعون و لشکریانش و هر آنچه به دست او انجام می‌شد، موسی با خود گفت «فکر نکنم که خداوند عز و جل مخلوقی داناتر از من آفریده باشد.

پس خداوند عز و جل به جبرئیل وحی کرد که جبرئیل! بنده‌ام موسی را دریاب  پیش از آنکه هلاک شود و به او بگو در تلاقی‌گاه دو دریا بنده عابدی هست، دنبالش برو و از او بیاموز. پس جبرئیل بر اساس آنچه خداوند به او دستور داده بود نزد موسی ع آمد و موسی فهمید که این به خاطر آن چیزی است که در ذهنش گذشته بود؛ پس به همراه [یار] جوانش، یوشع بن نون به راه افتاد تا به تلاقی‌گاه دو دریا رسیدند...

ان‌شاءالله ادامه این روایت در جلسه 464 خواهد آمد.

علل الشرائع، ج‏1، ص59-62

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ الْخَضِرَ کَانَ نَبِیّاً مُرْسَلًا بَعَثَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَى قَوْمِهِ فَدَعَاهُمْ إِلَى تَوْحِیدِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِأَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ کُتُبِهِ‏ وَ کَانَتْ آیَتُهُ أَنَّهُ کَانَ لَا یَجْلِسُ عَلَى خَشَبَةٍ یَابِسَةٍ وَ لَا أَرْضٍ بَیْضَاءَ إِلَّا أَزْهَرَتْ خُضْراً وَ إِنَّمَا سُمِّیَ خَضِراً لِذَلِکَ وَ کَانَ اسْمُهُ بالیا [تَالِیَا] بْنَ مِلْکَانَ بْنِ عَابِرِ بْنِ أَرْفَخْشَدَ بْنِ سَامِ بْنِ نُوحٍ ع وَ إِنَّ مُوسَى لَمَّا کَلَّمَهُ اللَّهُ تَکْلِیماً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ وَ کَتَبَ لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ جَعَلَ آیَتَهُ فِی یَدِهِ وَ عَصَاهُ وَ فِی الطُّوفَانِ وَ الْجَرَادِ وَ الْقُمَّلِ وَ الضَّفَادِعِ وَ الدَّمِ وَ فَلْقِ الْبَحْرِ وَ غَرَقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ وَ عَمِلَتِ الْبَشَرِیَّةُ فِیهِ حَتَّى قَالَ فِی نَفْسِهِ مَا أَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقاً أَعْلَمَ مِنِّی فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى جَبْرَئِیلَ یَا جَبْرَئِیلُ أَدْرِکْ عَبْدِی مُوسَى قَبْلَ أَنْ یَهْلِکَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَیْنِ رَجُلًا عَابِداً فَاتَّبِعْهُ وَ تَعَلَّمْ مِنْهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى مُوسَى بِمَا أَمَرَهُ بِهِ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ ذَلِکَ لِمَا حَدَّثَتْ بِهِ نَفْسُهُ فَمَضَى هُوَ وَ فَتَاهُ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ ع حَتَّى انْتَهَیَا إِلَى مُلْتَقَى الْبَحْرَیْنِ.[5]

تدبر

1) «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»

از این آیه تا آیه82 داستان دیدار حضرت موسی ع و خضر بیان می‌شود. شروع جمله با عبارت «و إذ» است که غالبا آن را به معنای «به یاد آور هنگامی را که ...» دانسته‌اند. بدین ترتیب، این تذکر و یادآوری دیگری به پیامبر ص است، در ادامه آن که در ابتدای سوره پیامبر ص را دعوت به صبر کرد و از ایشان خواست که از این اعراض مردم و روی آوردنشان به زینت دنیا ناراحت نشود. به نظر می‌رسد نکته اصلی داستان موسی و خضر در این زمینه آن است که نشان دهد که در پس این ظواهر دنیا که ظاهرا بر وفق مراد اهل دنیاست، حقیقت و تاویلی است که وقتی زمانش سر رسد معلوم می‌شود که حقیقت اینها بسیار متفاوت است با آنچه در ابتدا به نظر می‌رسید. (المیزان، ج13، ص338)

 

2) «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»

شروع این داستان با جمله حضرت موسی ع است که حکایت از جدیت و عزم شدید ایشان برای اقدامی دارد (که در آیه 65 معلوم می‌شود، آن طلب کردن، یافتن بنده خاصی از بندگان خدا بوده که در روایات، او را حضرت خضر دانسته‌اند و ان‌شاءالله در همان آیه 65 از او بحث خواهد شد). نحوه بیان به طوری است که معلوم می‌شود که قرار است واقعه‌ای در مجمع‌البحرین (تلاقی‌گاه دو دریا) رخ دهد و حضرت موسی ع اعلام می‌کند که حاضرم عمری را برای این هدف صرف کنم.

چنانکه از نحوه حکایتگری خداوند در همین ابتدای داستان معلوم می‌شود، این داستانی پر از رمز و راز است و سوالات بسیاری را در ذهن ایجاد می‌کند.

 

3) «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ ...»

«فتی» به معنای «جوان» و گاه در معنای «جوانمرد» به کار می‌رود؛ و وقتی با صورت مضاف به شخص یا ضمیر، به کار می‌رود غالبا تعبیر احترام‌آمیزی درباره غلام و خدمتکار می‌باشد. شخصی که همراه حضرت موسی ع شد، طبق اغلب روایات یوشع بن نون است که از اولین مومنان به حضرت موسی ع و یاران راستین ایشان بود. چرا وی را با تعبیر «فتاه» آورد؟ و چرا این فرد این مسیر را با حضرت موسی ع رفت؛ ولی وقتی موسی خواست با خضر همراه شود وی را با خود نبردند؟ [وقتی موسی با خضر دیدار می‌کند و حرکتشان را شروع می‌کنند تمام ضمایر به صورت مثنی آمده است]

 

این را در کانال نمی گذارم

4) «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»

درباره اینکه مقصود از «مجمع‌البحرین: محل اجتماع و به هم رسیدن دو دریا» چیست، قرطبی (الجامع لأحکام القرآن، ج‏11، ص9)[6] و ابوحیان (البحر المحیط، ج7، ص200)[7] این اقوال را ذکر کرده‌اند:

الف. قتاده و مجاهد: التقای دو دریای روم و دریای فارس [اینکه اینها دقیقا کدام دریاست معلوم نشد]

ب. ابن‌عطیه: منطقه‌ای از البحر المحیط [دریای مدیترانه] در شمال تا جنوب در سرزمین فارس در پشت آذربایجان؛ که محل اجتماع دو دریا آن سمتی است که با شام مجاور می‌شود.

ج. دریای اردن و بحر قلزم

د. محمد بن کعب: تنگه بین البحر المحیط [دریای مدیترانه] و دریایی که از خارج آن از دبور به صبا می‌ریزد [کانال سوئز و دریای سرخ]

ه. ابی‌بن کعب: محلی است در آفریقا

و. سدی: دو رود کر و رس در ارمنستان

ز. نقاش: دریای اندلس از البحر المحیط [دریای مدیترانه]

ح. دریای شور و دریای شیرین

ط. دریای ازرق

ی. به ابن‌عباس نسبت داده شده که خود موسی و خضر مد نظرند.

خود قرطبی و ابوحیان و زمخشری با این نظر آخر بشدت مخالفت می‌کنند از این جهت که در روایات از آب آن دریا سخن گفته شده است و این را از جنس تاویلات صوفیه دانسته‌اند؛ در حالی که بر اساس امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا این اشکال وارد نیست؛ یعنی ممکن است هم یک منطقه جغرافیایی مد نظر باشد؛ وهم دیدار بین این دو انسان متعالی به دیدار دو دریا تشبیه شده باشد. چیزی که این معنا را تقویت می‌کند جمله بعدی حضرت موسی است که می گوید «یا روزگاری متمادی را سپری خواهم کرد» که قرینه‌ای است بر اینکه تا هر زمان که عمر داشته باشم به این جستجو ادامه می‌دهم؛ در حالی که اگر فقط یک منطقه جغرافیایی معین مد نظر باشد، فاصله آن تا محلی که حضرت موسی ع از آنجا راه افتاده برایش معلوم بوده و اینکه یا به آن می‌رسم یا روزگاری متمادی را سپری خواهم کرد، معنایی نخواهد داشت.

 

 


[1] . چنانکه به صیدی که از تیررس شکارچی خارج می‌شود «بارح» گویند و آن را شوم می‌دانستند در مقابل «سائح» که در موقعیتی قرار می‌گیرد که می‌توان او را شکار کرد و این را خوش‌یُمن می دانستند.

[2] . اختلاف قرائت: مشهور قرائت این به همین صورت است؛ اما از ضحاک به صورت «حُقْباً» روایت شده است.

و قرأ الضحاک حُقُباً بإسکان القاف و الجمهور بضمها (البحر المحیط، ج‏7، ص200)

[3] . و قرأ الضحاک و عبد اللّه بن مسلم بن یسار مَجْمِعَ بکسر المیم الثانیة و النضر عن ابن مسلم فی کلا الحرفین و هو شاذ، و قیاسه من یفعل فتح المیم کقراءة الجمهور.

 

[4] . همچنین در کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص217 در ضمن روایتی طولانی آمده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ:

... کَانَ وَصِیُّ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ یُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَ هُوَ فَتَاهُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی کِتَابِه‏ ...

[5] . علی بن ابراهیم قمی، در در تفسیر القمی، ج‏2، ص37-38 در ادامه روایتی که در شأن نزول ذکر شد، مطالبی آورده که بسیار شبیه مطلب فوق است: قَالَ وَ کَانَ سَبَبُ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلِیماً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْأَلْوَاحَ وَ فِیهَا کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ رَجَعَ مُوسَى إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَنْزَلَ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ وَ کَلَّمَهُ قَالَ فِی نَفْسِهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَعْلَمَ مِنِّی فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ أَنْ أَدْرِکْ مُوسَى فَقَدْ هَلَکَ وَ أَعْلِمْهُ أَنَّ عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَیْنِ عِنْدَ الصَّخْرَةِ رَجُلًا أَعْلَمَ مِنْکَ فَصِرْ إِلَیْهِ وَ تَعَلَّمْ مِنْ عِلْمِهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَى مُوسَى ع وَ أَخْبَرَهُ فَذَلَّ مُوسَى فِی نَفْسِهِ وَ عَلِمَ أَنَّهُ أَخْطَأَ وَ دَخَلَهُ الرُّعْبُ وَ قَالَ لِوَصِیِّهِ یُوشَعَ بْنِ نُونٍ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَتَّبِعَ رَجُلًا عِنْدَ مُلْتَقَى الْبَحْرَیْنِ وَ أَتَعَلَّمَ مِنْهُ، فَتَزَوَّدَ یُوشَعُ حُوتاً مَمْلُوحاً وَ خَرَجَا فَلَمَّا خَرَجَا وَ بَلَغَا ذَلِکَ الْمَکَانَ وَجَدَا رَجُلًا مُسْتَلْقِیاً عَلَى قَفَاهُ فَلَمْ یَعْرِفَاهُ، فَأَخْرَجَ وَصِیُّ مُوسَى الْحُوتَ وَ غَسَلَهُ بِالْمَاءِ وَ وَضَعَهُ عَلَى الصَّخْرَةِ وَ مَضَیَا وَ نَسِیَا الْحُوتَ وَ کَانَ ذَلِکَ الْمَاءُ مَاءَ الْحَیَوَانِ فَحَیَّ الْحُوتُ وَ دَخَلَ فِی الْمَاءِ فَمَضَى‏ مُوسَى وَ یُوشَعُ مَعَهُ حَتَّى عشیا [عَیِیَا] فَقَالَ مُوسَى لِوَصِیِّهِ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً أَیْ عَنَاءً فَذَکَرَ وَصِیُّهُ السَّمَکَ فَقَالَ لِمُوسَى إِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ عَلَى الصَّخْرَةِ فَقَالَ مُوسَى: ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی رَأَیْنَاهُ عِنْدَ الصَّخْرَةِ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ فَرَجَعَا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً أَیْ عِنْدَ الرَّجُلِ وَ هُوَ فِی صَلَاتِهِ فَقَعَدَ مُوسَى حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمَا.

در منابع اهل سنت مانند أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج‏3، ص286 (و به تبع آن در برخی منابع شیعه مانند النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین (للجزائری)، ص292) نیز نقل‌هایی قریب به این مضمون آمده است:

وَ رُوِیَ أَنَّ مُوسَى خَطَبَ النَّاسَ بَعْدَ هَلَاکِ الْقِبْطِ وَ دُخُولِهِ مِصْرَ خُطْبَةً طَوِیلَةً فَأُعْجِبَ بِهَا فَقِیلَ لَهُ هَلْ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنْکَ فَقَالَ لَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ بَلْ عِنْدَنَا الْخَضِرُ وَ هُوَ بِمَجْمَعِ الْبَحْرَیْنِ. وَ کَانَ الْخَضِرُ ع فِی أَیَّامِ أَفْرِیدُونَ وَ کَانَ عَلَى مُقَدِّمَةِ ذِی الْقَرْنَیْنِ الْأَکْبَرِ وَ بَقِیَ إِلَى أَیَّامِ مُوسَى.

وَ قِیلَ إِنَّ مُوسَى ع سَأَلَ رَبَّهُ أَیُّ عِبَادِکَ أَعْلَمُ قَالَ الَّذِی یَبْغِی عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ عَسَى أَنْ یُصِیبَ کَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى هُدًى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى قَالَ إِنْ کَانَ فِی عِبَادِکَ أَعْلَمُ مِنِّی فَادْلُلْنِی عَلَیْهِ قَالَ أَعْلَمُ مِنْکَ الْخَضِرُ قَالَ أَیْنَ أَطْلُبُهُ قَالَ عَلَى السَّاحِلِ عِنْدَ الصَّخْرَةِ قَالَ کَیْفَ لِی بِهِ قَالَ تَأْخُذُ حُوتاً فِی مِکْتَلِکَ فَحَیْثُ فَقَدْتَهُ فَهُنَاکَ قَالَ لِفَتَاهُ إِذَا فَقَدْتَ الْحُوتَ فَأَخْبِرْنِی فَذَهَبَا یَمْشِیَانِ فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ [بَیْنِهِما] نَسِیا حُوتَهُما یَعْنِی نَسِیَ مُوسَى أَنْ یَطْلُبَهُ وَ یَتَعَرَّفَ حَالَهُ وَ یُوشَعُ أَنْ یَذْکُرَ لَهُ مَا رَأَى مِنْ حَیَاتِهِ وَ وُقُوعِهِ فِی الْبَحْرِ.

[6] . قال قتادة: و هو بحر فارس و الروم، و قاله مجاهد. قال ابن عطیة: و هو ذراع یخرج من البحر المحیط من شمال إلى جنوب فی أرض فارس من وراء أذربیجان، فالرکن الذی لاجتماع البحرین مما یلی بر الشام هو مجمع البحرین على هذا القول. و قیل: هما بحر الأردن و بحر القلزم. و قیل: مجمع البحرین عند طنجة، قاله محمد بن کعب. و روی عن أبی بن کعب: أنه بإفریقیة. و قال السدی: الکر و الرس بأرمینیة. و قال بعض أهل العلم: هو بحر الأندلس من البحر المحیط، حکاه النقاش، و هذا مما یذکر کثیرا. و قالت فرقة: إنما هما موسى و الخضر، و هذا قول ضعیف، و حکی عن ابن عباس

[7] . و مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ قال مجاهد و قتادة: هو مجتمع بحر فارس و بحر الروم. قال ابن عطیة: و هو ذراع یخرج من البحر المحیط من شمال إلى جنوب فی أرض فارس من وراء أذربیجان، فالرکن الذی لاجتماع البحرین مما یلی بر الشام هو مجتمع البحرین على هذا القول. و قالت فرقة منهم محمد بن کعب القرظی: هو عند طنجة حیث یجتمع البحر المحیط و البحر الخارج منه من دبور إلى صبا. و عن أبیّ بإفریقیة. و قیل: هو بحر الأندلس و القریة التی أبت أن تضیفهما هی الجزیرة الخضراء. و قیل: مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ بحر ملح و بحر عذب فیکون الخضر على هذا عند موقع نهر عظیم فی البحر. و قالت فرقة: البحران کنایة عن موسى و الخضر لأنهما بحرا علم. و هذا شبیه بتفسیر الباطنیة و غلاة الصوفیة، و الأحادیث تدل على أنهما بحرا ماء.

و قال الزمخشری: من بدع التفاسیر أن البحرین موسى و الخضر لأنهما کانا بحرین فی العلم انتهى. و قیل: بحر القلزم. و قیل: بحر الأزرق.