سفارش تبلیغ
صبا ویژن

638) سوره کهف (18) آیه57 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیات

بسم الله الرحمن الرحیم

638) سوره کهف (18) آیه57

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً

ترجمه

و کیست ستمکارتر از آنکه آیات پروردگارش را به او یادآوری کنند سپس از آن رویگردان شود، و دستاورد پیشین خود را فراموش کند؛ همانا ما بر دلهای‌شان پوشش‌هایی قرار دادیم از اینکه آن را بفهمند و در گوشهای آنان سنگینی‌ای نهادیم! و اگر آنان را به هدایت دعوت کنی، با این حال ابداً هدایت نخواهند شد.

نکات ترجمه

«أَکِنَّةً»

ماده «کنن» در اصل به معنای پوشاندن و حفظ کردن است (معجم مقاییس اللغة، ج‏5، ص123؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص136) و «أَکْنَنْتُ» به معنای «مخفی کردم» می‌باشد (ما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فی‏ أَنْفُسِکُمْ، بقره/235؛ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُم‏، قصص/69، نمل/74) (معجم مقاییس اللغة، ج‏5، ص123)

«کِنّ» آن است که در آن، چیزی حفظ می‌شود، و جمع آن «أکنان» است (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً؛ نحل/81)؛

«کِنان» پوششی است که چیزی برای حفاظت در درون آن قرار می گیرد و جمعِ آن، «أَکِنَّة» است، (وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ؛ أنعام/25، اسراء/46، کهف/57) (مفردات ألفاظ القرآن، ص727)

«مکنون» اسم مفعول است یعنی چیزی که درون «کِنّ» (ستر و حفاظ) قرار داده شده است (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عین‏، کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ، صافات/49؛ وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ، طور/24؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏، فی‏ کِتابٍ مَکْنُونٍ؛ واقعه/78)

این ماده و مشتقات آن جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


«وَقْراً»

قبلا بیان شد که ماده «وقر» در اصل به معنای سنگینی در چیزی است، چنانکه «وَقْرُ» به سنگین بودن گوش (فی‏ آذانِهِمْ وَقْر؛ فصلت/44) و «وِقْر» به معنای بار سنگین (فَالْحامِلاتِ وِقْراً؛ ذاریات/2) و «وَقَار» به معنای حلم و بزرگمنشی می‌باشد (ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً؛ نوح/13)

جلسه523 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-33/

حدیث

1) از امام حسن عسکری روایت شده است:

هیچ عزیزی حق را ترک نکرد مگر آنکه ذلیل شد؛ و هیچ ذلیلی به حق تمسک نکرد مگر اینکه عزت یافت.

تحف العقول، ص489

عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الحسن بن علی ع قَالَ:

مَا تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

شیطان تمکن از وسوسه کردن بنده‌ای را ندارد مگر وقتی که او از یاد خداوند متعال رویگردان شده، و امر او را سبک شمرده، و در جانب نهی او سکنی گزیده، و اطلاع او از سرّ خویش را به فراموشی سپرده باشد؛

پس وسوسه آن چیزی است که از بیرون دل حاصل می‌شود با اشاره‌ای به شناخت عقل و همنشینی با طبع [ظاهرا یعنی: وسوسه از طریق القای مطالب ذهنی‌ای است در راستای تحریک احساسات غریزی] ؛ اما هنگامی که در دل جای گرفت، دیگر، غَیّ و گمراهی و کفر است.

مصباح الشریعة، ص79

قَالَ الصَّادِقُ ع:

لَا یَتَمَکَّنُ الشَّیْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَکَنَ إِلَى نَهْیِهِ وَ نَسِیَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ فَالْوَسْوَسَةُ مَا تَکُونُ مِنْ خَارِجِ الْقَلْبِ بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ وَ أَمَّا إِذَا تَمَکَّنَ فِی الْقَلْبِ فَذَلِکَ غَیٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ کُفْر.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا بنده‌ای هست که صبح می‌کند و مومن است، اما به شب می‌رسد و کافر است و صبح می‌کند و کافر است و به شب می‌رسد و مومن است؛ و گروهی ایمان به آنها عاریت داده شده است و سپس از آنها گرفته می‌شود و آنان را «مُعارین» (به عاریت داده شدگان) گویند؛ سپس فرمود: فلانی هم از آنها بود.

الکافی، ج‏2، ص418

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ یُمْسِیَ کَافِراً وَ یُصْبِحُ کَافِراً وَ یُمْسِیَ مُؤْمِناً وَ قَوْمٌ یُعَارُونَ الْإِیمَانَ ثُمَّ یُسْلَبُونَهُ وَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ ثُمَّ قَالَ فُلَانٌ مِنْهُمْ.[1]


4) اصبغ بن نباته حکایت آدم سست‌بنیاد و شکاکی را روایت کرده است که خدمت امیرالمومنین ع آمد و پرسید که آیا «روح» همان جبرئیل نیست؟ حضرت فرمود که جبرئیل از فرشتگان است و «روح» غیر جبرئیل است. او زیر بار نرفت. حضرت آیاتی را شاهد بر مدعای خود ارائه کرد اما او همچنان زیر بار نمی‌رفت. هرچه حضرت ع می‌کوشید این مطلب و معارف عمیق دیگری را با عبارات و شواهد ساده برایش توضیح دهد او نمی‌فهمید و زیر بار نمی‌رفت. نهایتا کار به جایی رسید که گفت: اصلا نمی‌فهمم چه می‌گویی!

حضرت فرمود: همانا خداوند بر دلهای گروهی مُهر زده و فرموده است «اگر آنان را به هدایت دعوت کنی، با این حال ابداً هدایت نخواهند شد» ...

الغارات، ج‏1، ص107-110؛ (چاپ جدید: ص183-187)

وَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ : أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ عَلِیّاً ع عَنِ الرُّوحِ قَالَ «لَیْسَ هُوَ جَبْرَئِیلَ»؟

قَالَ عَلِیٌّ ع: جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ غَیْرُ جَبْرَئِیلَ.

وَ کَانَ الرَّجُلُ شَاکّاً فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ: لَقَدْ قُلْتُ شَیْئاً عَظِیماً وَ مَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یَزْعُمُ أَنَّ الرُّوحَ غَیْرُ جَبْرَئِیلَ! قَالَ عَلِیٌّ ع: ...[2]

قَالَ: مَا أَفْقَهَ مَا تَقُولُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ طَبَعَ عَلَى قُلُوبِ قَوْمٍ فَقَالَ: إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً؛ ...[3]

توجه

درباره زیر بار حق نرفتن و تکبر ورزیدن در برابر حق احادیث و نکاتی در جلسه256 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-36/  و جلسه 576 http://yekaye.ir/al-lail-92-16/ گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود.

تدبر

1) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»

در دو آیه قبل، از ایمان نیاوردن انسانها و علل آن سخن گفت. در این آیه، ستمکارترین انسانها را کسانی می‌داند که در هر صورت پیام خداوند بدانها رسید و با آیات خداوند بدانها تذکر داده شد، اما آنها رویگردان شدند و اقداماتی که کرده بودند را به فراموشی سپردند، و خداوند نیز آنان را در گمراهی‌شان تثبیت کرد تا دیگر هیچگاه ایمان نیاورند.

اینکه منظور از این افراد چه کسانی‌اند، دو احتمال مهم مطرح است؛ که بر اساس هر احتمال، مراد از «فراموش کردن آنچه از پیش فرستادند» متفاوت می‌شود:

الف. کافرانی که هیچگاه ایمان نیاوردند؛ آنگاه مراد از آنچه از پیش فرستادند، همین اقدامشان در اعراض از حق (المیزان، ج13، ص333) و یا گناهانی بوده که آنها را سزاوار عذاب و عقوبت می کند (مجمع‌البیان، ج6، ص739). در واقع می‌خواهد هشدار دهد که فرو رفتنشان در گناهان، آنان را در غفلتی فرو برده که متوجه اینکه چگونه دارند کارنامه عمل خود را رقم می‌زنند نیستند.

ب. کسانی‌ که ابتدا ایمان آوردند، اما کم‌کم در دنیا فرورفتند و عملاً از دین کناره گرفتند (حدیث3)، بویژه منافقان، که ظاهرا هنوز مسلمانند اما حقیقتا کافر شده‌اند (آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِم‏؛ منافقون/3)؛ آنگاه مراد از آنچه از پیش فرستادند، هم می‌تواند شبیه مورد فوق باشد؛ و هم می‌تواند اشاره به کارهای خوب آنان در زمانی که ایمان آورده بودند باشد؛ بدین معنا که آنان زمانی اهل حق و حقیقت بودند؛ اما کم‌کم اعراض کردند و آن رویه‌ای را که قبلا داشتند فراموش کردند.


2) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ»

ظلم فقط تجاوز به حقوق و آزادی‌های دیگران نیست؛ بلکه ظلم‌ترین ظلم آن است که کسی آیات و نشانه‌های خدا را متوجه شود، اما از آن اعراض کند و هرچه را از پیش فرستاده (اعمال [بدی] را که انجام داده) فراموش کند. اما چر اینها ظلم و بلکه بدترین ظلم‌اند؟

الف. آیات خدا، نشانه‌هایی است که راه سعادت را به انسان می‌نمایاند  اعراض از آنها و فراموشی کارهای خود، در حقیقت، فراموشی حقیقتِ خویش است؛ به تعبیر دیگر، بدترین ظلم، ظلمی است که شخص در حق خود می‌کند که با کنار گذاشتن خدا از زندگی خود، عملا زندگی خود را پوج و بی‌حاصل می‌کند. (تدبر3)

ب. یاد عملکرد بد، زمینه‏ساز توبه و عذرخواهى است و برعکس غفلت از آن، سبب تیرگى روح و کلید همه‏ى بدبختى‏هاست. (تفسیر نور، ج‏7، ص191)

ج. ...


3) «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ... إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»

اگر کسی ظالم‌ترینِ اشخاص باشد، علی‌القاعده مجازاتش بدترین مجارات خواهد بود.

پس،

بدترین مجازات یک انسان این است که راه فهم حقیقت و گوش شنوای حقیقت را از او بگیرند، به طوری که هرچه او را به هدایت دعوت کنند با این حال و روزی که پیدا کرده هرگز هدایت نشود. اما چرا این بدترین مجازات است؟

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند انسان را با ظرفیت خلیفة‌اللهی و برای رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی آفریده است؛ اما بالفعل کمترین دارایی را به او داده است؛ چنانکه انسان به لحاظ جهازات غریزی جزء ضعیف‌ترین موجوداتی است که به دنیا پا می‌گذارد و اگر تا مدتها تحت سرپرستی قرار نگیرد، نمی‌تواند زنده بماند. در واقع، همین که «کمترین فعلیت» را دارد، این امکان را برای او مهیا ساخته که «بیشترین ظرفیت» (بیشترین میزان بالقوه بودن) را در او قرار دهند.

اما صِرف برخورداری از این ظرفیت بسیار عظیم، بتنهایی کافی یست، بلکه باید این ظرفیت را به نحو صحیح شکوفا کند؛ یعنی خداوندبه او اختیار داده،و او باید با تشخیص و ترجیح خودش این مسیر را بیابد و بپیماید (جلسه قبل، تدبر1).

پس، کسی که در وضعیتی قرار گیرد که دیگر راه هدایت (یعنی امکان تشخیص و ترجیح مسیر درست) بر او بسته شود، عملا در کمترین فعلیت و کمترین دارایی ممکن خواهد بود و همه ظرفیت عظیمش به هدر خواهد رفت؛ و برای چنین موجودی که همه ارزشش به امکانات و ظرفیت عظیمی است که به او داده‌اند، هیچ مجازاتی بالاتر از این نیست که همه آن ظرفیت را از او بگیرند و او را در اسفل سافلین رها سازند.

تمثیل

حیوان بودن، مثلا خوک و میمون بودن برای یک خوک یا یک میمون اصلا امر رنج‌آوری نیست؛ اما برای یک انسان بسیار رنج‌آور است که قرار باشد ادامه زندگی‌اش خوک یا میمون باشد (جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ؛ مائده/60). یعنی کسی که ظرفیت انسان بودن را دارد، بالاتری عذاب برایش این است که امکان به فعلیت یافتن این ظرفیتش را از او بگیرند.


4) «إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»

هدایت شدن در درجه اول یا نیازمند دلی است که عمیقا بفهمد، و یا نیازمند گوشی است که شنوا باشد؛ کسی که این دو را از دست بدهد، حتی اگر بالاترین هدایتگری که خداوند فرستاده، یعنی خود پیامبر، نیز به دعوت کردن وی اقدام کند، باز هم هرگز هدایت نخواهد شد. (اقتباس از تفسیر نور، ج‏7، ص192)


4) حکایت

در احوالات پیامبر ص روایت شده است که ایشان پیش از هجرت، در مقابل حجر الاسود، به نحو که هم کعبه و هم بیت‌المقدس قبله ایشان قرار گیرد می‌ایستادند و تا زمانی که از نماز فارغ می‌شدند دیده نمی شدند، و خود را مخفی می‌کردند با خواندنِ این سخن خداوند متعال که «و هنگامی که قرآن بخوانی بین تو و بین کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند حجابی پوشاننده قرار می دهیم» (اسراء/45)

و این سخن خداوند که «آنان کسانی‌اند که خداوند بر دلهایشان مهر زده است»  (نحل/108)

و این سخن خداوند که «بر دلهای‌شان پوشش‌هایی قرار دادیم از اینکه آن را بفهمند و در گوشهای آنان سنگینی‌ای نهادیم!» (کهف/57)

و این سخن خداوند که «آیا پس دیدی کسی را که خدایش را هوای نفسش قرار داد و خداوند او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‏اش پرده نهاده است؟» (جاثیه/23)

الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص87

مِنْ مُعْجِزَاتِه‏ ص

أَنَّهُ ص کَانَ یُصَلِّی مُقَابِلَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ یَسْتَقْبِلُ الْکَعْبَةَ وَ یَسْتَقْبِلُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَلَا یُرَى حَتَّى یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ وَ کَانَ یَسْتَتِرُ بِقَوْلِهِ تَعَالَى‏ «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»  وَ بِقَوْلِهِ‏ «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»‏؛ وَ بِقَوْلِهِ‏ «جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»؛ وَ بِقَوْلِهِ‏ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَة»[4]

 


[1] . این حدیث در همانجا هم قابل توجه است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ غَیْرِهِ عَنْ عِیسَى شَلَقَانَ قَالَ: کُنْتُ قَاعِداً فَمَرَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ مَعَهُ بَهْمَةٌ قَالَ قُلْتُ یَا غُلَامُ مَا تَرَى مَا یَصْنَعُ أَبُوکَ یَأْمُرُنَا بِالشَّیْ‏ءِ ثُمَّ یَنْهَانَا عَنْهُ أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّى أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ مِنْهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ هُوَ غُلَامٌ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِیمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذَلِکَ أَعَارَهُ الْإِیمَانَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِیرَ الْإِیمَانَ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ مَا قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع وَ مَا قَالَ لِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّة

[2] . «أَنْتَ ضَالٌّ تَرْوِی عَنْ أَهْلِ الضَّلَالِ یَقُولُ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ: أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏  فَالرُّوحُ غَیْرُ الْمَلَائِکَةِ وَ قَالَ: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ‏ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏  وَ قَالَ: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا  وَ قَالَ لآِدَمَ وَ جَبْرَئِیلَ یَوْمَئِذٍ مَعَ الْمَلَائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ‏  فَسَجَدَ جَبْرَئِیلُ مَعَ الْمَلَائِکَةِ لِلرُّوحِ وَ قَالَ لِمَرْیَمَ: فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا  وَ قَالَ لِمُحَمَّدٍ ص: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ‏ ثُمَّ قَالَ‏ : لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ‏  وَ الزُّبُرُ الذِّکْرُ وَ الْأَوَّلِینَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْهُمْ فَالرُّوحُ وَاحِدَةٌ وَ الصُّوَرُ شَتَّى

قَالَ سَعْدٌ : فَلَمْ یَفْهَمِ الشَّاکُّ مَا قَالَهُ‏  أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ: الرُّوحُ غَیْرُ جَبْرَئِیلَ فَسَأَلَهُ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ: إِنِّی أَرَاکَ تَذْکُرُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ  تَنَزُّلَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ فِیهَا

قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع قَدْ رَفْرَشَتْ‏  نُزُولُ الْمَلَائِکَةِ بِمِشْفَرَةٍ [عَلَى قَدَرٍ فَرَشْتُ‏] فَإِنْ عَمِیَ‏  عَلَیْکَ شَرْحُهُ فَسَأُعْطِیکَ ظَاهِراً مِنْهُ تَکُونُ أَعْلَمَ أَهْلِ بِلَادِکَ بِمَعْنَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» 

قَالَ: قَدْ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ إِذاً بِنِعْمَةٍ

قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع: «إِنَّ اللَّهَ فَرْدٌ یُحِبُّ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى الْوَتْرَ  فَأَجْرَى جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏  وَ قَالَ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ‏  وَ قَالَ: سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ‏  وَ قَالَ: حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ‏  وَ قَالَ‏ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‏  فَأَبْلِغْ حَدِیثِی أَصْحَابَکَ لَعَلَّ اللَّهَ یَکُونُ قَدْ جَعَلَ فِیهِمْ نَجِیباً إِذَا هُوَ سَمِعَ حَدِیثَنَا نَفَرَ  قَلْبُهُ إِلَى مَوَدَّتِنَا وَ یَعْلَمُ فَضْلَ عِلْمِنَا وَ مَا نَضْرِبُ مِنَ الْأَمْثَالِ الَّتِی لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ بِفَضْلِنَا قَالَ السَّائِلُ: بَیِّنْهَا فِی أَیِّ لَیْلَةٍ أَقْصِدُهَا؟ قَالَ: «اطْلُبْهَا فِی السَّبْعِ الْأَوَاخِرِ وَ اللَّهِ لَئِنْ عَرَفْتَ آخِرَ السَّبْعَةِ لَقَدْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ وَ لَئِنْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ لَقَدْ أَصَبْتَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»

[3] . فَأَمَّا إِذَا أَبَیْتَ وَ أَبَى عَلَیْکَ أَنْ تَفْهَمَ فَانْظُرْ فَإِذَا مَضَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاطْلُبْهَا فِی أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ وَ هِیَ لَیْلَةُ السَّابِعِ وَ مَعْرِفَةُ  السَّبْعَةِ فَإِنَّ مَنْ فَازَ بِالسَّبْعَةِ کَمَّلَ الدِّینَ کُلَّهُ وَ هُنَّ الرَّحْمَةُ لِلْعِبَادِ وَ الْعَذَابُ عَلَیْهِمْ وَ هُمُ‏  الْأَبْوَابُ الَّتِی قَالَ تَعَالَى لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‏  یَهْلِکُ عِنْدَ کُلِّ بَابٍ جُزْءٌ وَ عِنْدَ الْوَلَایَةِ کُلُّ بَابٍ».

[4] . این مطلب که چند آیه برای در امان ماندن از دشمن قرائت شود در احادیث دیگری هم روایت شده است؛ مثلا:

عَنْ عَلِیٍّ ع: وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَحْتَجِبَ عَنْ عَدُوِّهِ فَلْیَقْرَأْ مِنَ الْکَهْفِ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً وَ مِنَ النَّحْلِ أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ وَ مِنَ الْجَاثِیَةِ أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُون‏ (المصباح للکفعمی، ص203)

روایتی هم هست که در عدة الداعی و نجاح الساعی، ص295 به صورت زیر آمده:

حَدَّثَ أَبُو عِمْرَانَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ الْکِسْرَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ کَلْبٍ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْصُورُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ سَعْدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنِ الرِّضَا ع عَنْ أَبِیهِ قَالَ دَخَلَ أَبُو الْمُنْذِرِ هِشَامٌ السَّائِبُ الْکَلْبِیُّ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَنْتَ الَّذِی تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص- وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ- حِجاباً مَسْتُوراً مَا ذَلِکَ الْقُرْآنُ الَّذِی کَانَ إِذَا قَرَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص حُجِبَ عَنْهُمْ قُلْتُ لَا أَدْرِی قَالَ فَکَیْفَ قُلْتَ إِنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ- قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُنْعِمَ عَلَیَّ وَ تُعَلِّمُنِیهِنَّ قَالَ ع آیَةٌ فِی الْکَهْفِ وَ آیَةٌ فِی النَّحْلِ وَ آیَةٌ فِی الْجَاثِیَةِ وَ هِیَ أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً- فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ فِی النَّحْلِ أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ وَ فِی الْکَهْفِ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً.- قال الکسروی فعلمتها رجلا من أهل همدان کانت الدیلم أسرته- فمکث فیهم عشرین سنة ثم ذکر الثلاث آیات قال فجعلت أمر على محالهم و على مراصدهم فلا یرونی و لا یقولون شیئا حتى خرجت إلى أرض الإسلام قال أبو المنذر و علمتها قوما خرجوا فی سفینة من الکوفة إلى بغداد و خرج معهم سبع سفن فقطع على ستة و سلمت سفینة التی قرء فیها هذه الآیات و روی أیضا أن الرجل المسئول عن هذه الآیات ما هی من القرآن هو الخضر ع.

اما در الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص117 بدین صورت حکایت شده که گوینده آن کلمات امام معصوم ع نبوده است:

و رأیت فی المجلد السابع من معجم البلدان للحموی فی ترجمة محمد بن السائب الکلبی ما هذا لفظه و حدث هشام عن أبیه محمد بن السائب قال کنت یوما بالحیرة فوثب إلی رجل فقال أنت الکلبی قلت نعم قال مفسر القرآن قلت نعم قال فأخبرنی عن قول الله عز و جل‏ وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً  ما ذلک القرآن الذی کان رسول الله ص إذا قرأه حجب عن عدوه من الجن و الإنس. قال قلت لا أدری قال فتفسر القرآن و أنت لا تعلمه. قلت أخبرنی قال آیة من الکهف و آیة من الجاثیة و آیة فی النحل قلت الآیات فی هذه السور کثیرة فقال قوله تعالى‏ أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ‏  و قوله عز و جل‏ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً  و قوله تعالى‏ أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏ . ثم التفت فلم أره فکأنما ابتلعته الأرض فصرت إلى مجلس من مجالسی فتحدثت بهذا الحدیث. فلما کان بعد مدة صار إلی رجل ممن حضر مجلسی فقال لی خرجت من الکوفة أرید بغداد و خرجت معی سفائن ست و کانت سفینتی السابعة فقرأت هذه‏ الآیات فی سفینتی فنجوت و قطع الست. قال و ضرب الدهر ضربانه‏  و أتانی رجل بعد سنین کثیرة فسلم علی و قال أنا عتیقک و مولاک قال قلت کیف یکون ذلک و أنت رجل من العرب قال غزوت الدیلم فأسرت فکنت فیهم عشر سنین فذکرت الآیات فقرأتها فخرجت أرسف فی قیودی و مررت على الموکلة بنا من السجانین و غیرهم فما عرض لی أحد منهم حتى صرت إلى بلاد الإسلام فأنا عتیقک و مولاک‏.