636) سوره کهف (18) آیه55 وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إ
بسم الله الرحمن الرحیم
636) سوره کهف (18) آیه55
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً
ترجمه
و مردم را بازنداشت از اینکه ایمان آورند، هنگامی که هدایت بدانها رسید، و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه [گویی منتظر بودند] سنت پیشینیان به سراغشان آید یا عذاب، رویارو و بالعیان، به آنها رسد.
نکات ترجمهای و نحوی
«ما مَنَعَ النَّاسَ ...»
«ما» در ابتدای این آیه را مای نافیه دانستهاند، اما این احتمال هم هست که آن را مای استفهامیه دانست، یعنی: چه چیزی بازداشت مردم را از اینکه ...» (البحر المحیط، ج7، ص194)
«أَنْ یُؤْمِنُوا»
این جمله، مفعول دوم برای «منع» است که در تقدیر مصدر میباشد یعنی منع نکرد (یا: چه چیزی منع کرد) مردم را از ایمان آوردن... (مجمعالبیان، ج6، ص736؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج15، ص210)
«إِذْ جاءَهُمُ ...»
«إذ» ظرف زمان است که میتوان آن را متعلق دانست به فعل «منع» (الجدول فی إعراب القرآن، ج15، ص210) یا به فعل «یومنوا» (إعراب القرآن و بیانه، ج5، ص624)
«یَسْتَغْفِرُوا»
قبلا بیان شد که ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود.
جلسه 183 . http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/
استغفار به معنای طلب مغفرت کردن است؛ و ماده «غفر» 234 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«أَنْ تَأْتِیَهُمْ»
این جمله در مقام فاعل است برای «منع» که در تقدیر مصدر میباشد، یعنی: آمدنِ [= مبتلا شدن به] سنت گذشتگان بازداشت مردم را از اینکه ... (مجمعالبیان، ج6، ص736؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج15، ص210)
«سُنَّةُ»
ماده «سنن» در اصل این ماده به معنای روان شدن و جریان یافتن یک امر منضبط است و یک سیره معین را هم به همین جهت جریان یافتنش در جامعه «سنت» میگویند (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص61؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص237) و در تفاوت «سنت» با «عادت» گفتهاند عادت آن جایی است که فعل خود انسان برای خودش به صورت یک روال درمیآید؛ اما سنت در جایی است که بر مثالِ سابقی عمل شود. (الفروق فی اللغة، ص220) و شاید بهتر باشد بگوییم «عادت» جنبه شخصی دارد، اما سنت یک روال عمومی است.[1]
همچنین کسی که داراى چهره دراز و نرم و یا بینى دراز و کشیده باشد «مسنون الوجه» میگویند (کتاب العین، ج7، ص197) درباره «مسنون» در جلسه264 http://yekaye.ir/al-hegr-15-26/ توضیحات کافی ارائه شد.
همچنین «سِن» به معنای سالهای عمر را هم از این ماده دانستهاند از این جهت که دلالت دارد بر جریان حیات و عمر. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص239)
دو کلمه دیگر وجود دارد که ظاهرا از این ماده است، یکی «سِنّ» به معنای دندان (جمع آن: أسنان) (وَ السِّنَّ بِالسِّنِ؛ مائدة/45) و دیگری، «أسنان» به معنای نوک نیزه، که برخی سعی کردهاند نسبتی بین معنای این ماده و این کلمات و یا بین خود این دو کلمه بیابند چنانکه «سن» به معنای دندان را از باب تشبیه آن به نوک نیزه دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص61) اما ظاهرا هر دو کلمه از زبان عبری (تلفظ عبری آنها به ترتیب: شن و شناناه) وارد عربی شدهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص239)
این ماده جمعا 21 بار در قرآن کریم به کار رفته است که 2 بار کلمه «سِنّ» (به معنای دندان) و سه بار «مسنون» بوده و 16 بار دیگر همگی کلمه «سنت» (یا جمع آن: سُنَن) بوده است.
«قُبُلاً»
قبلا بیان شد که ماده «قبل» را در اصل به معنای «مواجهه چیزی با چیز دیگر»، به ویژه در مواجههای که در آن به نحوی تمایل وجود داشته باشد، دانستهاند؛ و اشاره شد که این ماده حوزه استعمالی بسیار گستردهای دارد، و فقط برای کلمه «قبیل» ابنمنظور بیش از 15 معنا برشمرده (که مهمترینش در معنای «قبیله» (ویا جمع «قبیله») میباشد و برخی کلمه «قُبُل» در این آیه و نیز آیه «حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلاً» (انعام/11) را نیز جمعِ «قبیل» (مفردات ألفاظ القرآن، ص654) ویا به معنای قبیله قبیله (گروه گروه) دانستهاند (کتاب العین، ج5، ص166).
البته اشاره شد که معنای متعارف کلمه «قُبُل» (پیش رو) و نقطه مقابل «دُبُر» (پشت سر) «إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل» (یوسف/26) است.
همچنین «قِبَل»، هم به معنای مواجهه [«در قبال چیزی» قرار گرفتن] است (ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب، حدید/13؛ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب، بقره/177) و هم به معنای قوت و طاقت، که برخی این معنای دوم را از این جهت دانستهاند به طور استعاری برای جایی که قوت و قدرتی برای مقابله کردن باشد به کار میرود: «فَما لِلَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ» (معارج/36)، «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها» (نمل/37)
جلسه247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/
اختلاف قرائت
کلمه «قبلا» در این آیه دو قرائت معروف («قِبَلًا» و «قُبُلًا»؛ مجمع البیان، ج6، ص736) دارد - که تفاوت معنایی آنها اشاره شد - و چندین قرائت غیرمشهور:
اغلب قراء سبعه (قرائات مکه و مدینه و شام و بصره) و نیز مجاهد و عیسی بن عمر به صورت «قِبَلًا» قرائت کردهاند که به این معناست که عذاب بالعیان و آشکارا (رو در رو) به آنها رسد.
اهل کوفه (عاصم و کسائی و حمزه) و خلف (از قرآء عشره) و اعمش و حسن (از قرائات اربعة عشر) و برخی قرائات غیرمشهور دیگر (اعرج و ابنابیلیلی و ایوب و ابنسعدان و ابنعیسی اصبهانی و ابنجریر) به صورت «قُبُلًا» قرائت کردهاند؛ که میتواند به همان معنای «از پیش رو» باشد ویا جمع «قبیل» باشد و منظور این است که انواعی از عذاب به سراغشان میآید.
از حسن (از قرائات اربعة عشر) و نیز ابورجاء قرائت آن به صورت «قُبْلَا» روایت شده که به لحاظ معنایی آن را همانند «قُبُلًا» دانستهاند که در لهجه بنیتمیم این ضمه به صورت سکون تخفیف داده میشود.
از ابنقتیبه به صورت «قَبَلًا» روایت شده که زمخشری آن را به معنای «مستقبلاً: در حالی که از عذاب استقبال میکنند» دانسته است.
از اُبَیّ بن کعب و روایت غزوان از طلحه، به صورت «قَبیلًا» هم قرائت شده است، که به معنای این است که گروهی از عذاب به سراغشان میآید.
(البحر المحیط، ج7، ص194)[2]
حدیث
1) از رسول الله ص روایت شده است:
قطعا سنت کسانی که پیش از ما بودند را طابق النعل بالنعل و موبهمو سوار خواهید شد و از راهشان بیرون نخواهید رفت وجب به وجب، ذراع به ذراع، متر به متر، حتی اگر کسانی که پیش از شما بودند داخل سوراخ سوسماری شده باشند شما هم داخل آن خواهید شد!
گفتند: منظورتان یهودیان و مسیحیان است؟
رسول الله ص فرمود: پس منظورم کیست؟ قطعا که ریسمان اسلام را گره به گره نقض میکنید و اول چیزی از دینتان که نقض میکنید امامت [امانت] است و آخرینش نماز است.
تفسیر القمی، ج2، ص413
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لَتَرْکَبُنَّ سُنَّةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ لَا تُخْطِئُون طَرِیقَتَهُمْ شِبْرٌ بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعٌ بِذِرَاعٍ وَ بَاعٌ بِبَاعٍ حَتَّى أَنْ لَوْ کَانَ مَنْ قَبْلَکُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ!
قَالُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى تَعْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟
قَالَ: فَمَنْ أَعْنِی؟! لَیُنْقَضُ عُرَى الْإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً فَیَکُونُ أَوَّلُ مَا تَنْقُضُونَ مِنْ دِینِکُمُ الْإِمَامَةَ [الْأَمَانَةَ] وَ آخِرُهُ الصَّلَاةَ.[3]
2) احمد بن محمد میگوید: به امام رضا ع عرض کردم: فدایت شوم! اصحاب ما از شهاب، از قول جد شما نقل میکنند که فرمود: خداوند ابا دارد از اینکه آنچه را که در بیست و سه سال در اختیار رسول الله گذاشت در اختیار احدی قرار دهد.
فرمود: اگر امام صادق ع این را گفته، همان طور خواهد شد که گفته است.
گفتم: فدایت شوم، شما چه میگویید؟
فرمود: چه نیکوست صبر و انتظار فرج؛ آیا سخن آن بنده صالح را نشنیدی که «چشم به راه باشید که من هم همراه شما چشم به راهم» (هود/93) [این سخن حضرت شعیب است] و «منتظر باشید که من هم همراه شما از منتظرانم» (اعراف/71) [این سخن حضرت هود است] پس بر شما باد به صبر، که همانا فرج در [زمان] ناامیدی میرسد؛ و بر شما باد به صبوری، که کسانی که پیش از شما بودند صبورتر بودند؛
و امام باقر ع میفرمود: به خدا سوگند که سنتها مو به مو و پنجره به پنجره برقرار خواهد شد؛ و بناچار در شما آنچه در کسانی که پیش از شما بودند رخ خواهد داد و اگر همگی بر یک امر واحد میبودید، بر امری غیر از سنت کسانی که پیش از شما بودند میبودید؛ و اگر عالمان حقیقی [منظور خود ائمه ع است] کسانی را مییافتند که با آنان سخن بگویند و سرّشان را فاش نکنند، حتما سخن میگفتند و حکمت را تبیین مینمودند؛ لیکن خداوند عز و جل شما را به افشا کردن مبتلا کرد و شما قومی هستید که با دلهایتان ما را دوست دارید ولی عملتان با این مخالف است؛ به خدا سوگند اختلاف اصحابت [= شیعیان] صاف نخواهد شد و به همین جهت است که صاحبتان مخفی میشود تا مختلف سخن بگویید! شما را چه میشود که جلوی خودتان را نگه نمیدارید و صبر نمیکنید تا خداوند تبارک و تعالی آنچه را میخواهید بیاورد؟ این امر بر اساس آنچه مردم دلشان میخواهد نخواهد آمد؛ بلکه آن همانا امر خداوند تبارک و تعالی و قضای اوست و صبر [باید کرد]؛ و فقط کسی عجله میکند که میترسد [زمان آنچه می خواهد بکند] از دست برود.
قرب الإسناد، ص381
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ:َ
قُلْتُ لِلرِّضَا ع جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أَصْحَابَنَا رَوَوْا عَنْ شِهَابٍ عَنْ جَدِّکَ ع أَنَّهُ قَالَ أَبَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُمَلِّکَ أَحَداً مَا مَلَّکَ رَسُولَ اللَّهِ ص ثَلَاثاً وَ عِشْرِینَ سَنَةً
قَالَ إِنْ کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَهُ جَاءَ کَمَا قَالَ
فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ أَنْتَ
فَقَالَ مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ «وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ» وَ «فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِیءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیَأْسِ وَ قَدْ کَانَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ أَصْبَرَ مِنْکُمْ وَ قَدْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هِیَ وَ اللَّهِ السُّنَنُ الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ وَ مِشْکَاةً بِمِشْکَاةٍ وَ لَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ فِیکُمْ مَا کَانَ فِی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ لَوْ کُنْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ کُنْتُمْ عَلَى غَیْرِ سُنَّةِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُم وَ لَوْ أَنَّ الْعُلَمَاءَ وَجَدُوا مَنْ یُحَدِّثُونَهُمْ وَ یَکْتُمُ سِرَّهُمْ لَحَدَّثُوا وَ لَبَیَّنُوا الْحِکْمَةَ، وَ لَکِنْ قَدِ ابْتَلَاکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْإِذَاعَةِ، وَ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُحِبُّونَّا بِقُلُوبِکُمْ وَ یُخَالِفُ ذَلِکَ فِعْلُکُمُ، وَ اللَّهِ مَا یَسْتَوِیَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِکَ، وَ لِهَذَا سُتِرَ عَلَى صَاحِبِکُمْ لَیُقَالُ مُخْتَلِفِینِ، مَا لَکُمْ لَا تَمْلِکُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تَصْبِرُونَ حَتَّى یَجِیءَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِالَّذِی تُرِیدُونَ؟ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَیْسَ یَجِیءُ عَلَى مَا یُرِیدُ النَّاسُ، إِنَّمَا هُوَ أَمْرُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ قَضَاؤُهُ وَ الصَّبْرُ، وَ إِنَّمَا یَجْعَلُ [یعجل] مَنْ یَخَافُ الْفَوْتَ.
3) از یکی از دو امام باقر ع یا صادق ع روایت شده است که فرمودند:
همانا خداوند اختلاف را بر مخلوقات مقدر فرموده است و این امری است که در علم خداوند حکم آن صادر شده است همان گونه که بر امتهای پیشین صادر شد؛ و این سنتها و مَثَلهاست که در مردم جاری میشود؛ و بر ما هم جاری میشود همان گونه که بر کسانی که قبل از ما بودند جاری شد، و سخن خداوند حق است، چنانکه خداوند تبارک و تعالی به حضرت محمد ص فرمود «سنتِ کسانی که پیش از تو به رسالت فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و تحولی نیابی» (اسراء/77) و فرمود «آیا جز منظر سنت پیشینیان هستند؛ پس هرگز برای سنت خدا عوض شدنی نیابی و هرگز برای سنت خدا تغییر و تحولی نیابی» (فاطر/43) و فرمود «پس آیا منتظر چیزی هستند جز شبیه ایام کسانی که پیش از آنان بودند، بگو منتظر باشید که همانا من هم همراه شما از منتظرانم» (یونس/102) و فرمود «آفرینش خداوند عوض نمیشود» (روم/30)
تفسیر العیاشی، ج2، ص: 307
عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَضَى الِاخْتِلَافَ عَلَى خَلْقِهِ وَ کَانَ أَمْراً قَدْ قَضَاهُ فِی عِلْمِهِ کَمَا قَضَى عَلَى الْأُمَمِ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ هِیَ السُّنَنُ وَ الْأَمْثَالُ یَجْرِی عَلَى النَّاسِ فَجَرَتْ عَلَیْنَا کَمَا جَرَتْ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا وَ قَوْلُ اللَّهِ حَقٌّ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمُحَمَّدٍ ص «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا» و قال: «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» و قال «فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» و قال: «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»...[4]
تدبر
1) «وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»
چینش نحویِ این آیه به گونهای است که ظرفیت استخراج معانی متعددی را ممکن کرده است که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، میتواند همه آنها مد نظر بوده باشد؛ و از هر معنایی میتوان نکاتی استخراج کرد. مهمترین معانیای که میتوان از این آیه استخراج کرد:
الف. اینکه «ما» در ابتدای آیه را نافیه یا استفهامیه بگیریم:
الف.1. چیزی مانع مردم نشد که ...؛
الف.2. چه چیزی مانع مردم میشود که ...
ب. اینکه «إذ« متعلق باشد به «منع» یا به «یومنوا»؛ ثمرهاش این است که در حالت اول ناظر به جمله «یستغفروا ربهم» هم خواهد بود و در حالت دوم خیر:
ب.1. در هنگام رسیدن هدایت، مانعی برای «ایمان آوردن» و «استغفار کردن» نبود مگر ...
ب.2. «ایمان آوردن در هنگام رسیدن هدایت» و نیز «استغفار کردن» مانعی نداشت مگر ...
ج. دو جمله بعد از الا («تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ: آمدن سنت پیشینیان» و «یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ: آمدن عذاب») هریک ناظر به هردو جمله قبل از الا («مَنَعَ ... أَنْ یُؤْمِنُوا: ایمان نیاوردن» و « مَنَعَ ... أَنْ ... یَسْتَغْفِرُوا: استغفار نکردن») باشد، یا هردوتای دوم مربوط به هردوی اول، یا هریک به یکی از آنها، آنگاه به نحو لف و نشر مرتب، یا لف و نشر مشوش:
ج.1. ایمان نیاوردنشان و نیز استغفار نکردنشان، یا به خاطر جاری شدن سنت گذشتگان بود یا به خاطر [انتظار] جاری شدن عذاب.
ج.2. ایمان نیاوردنشان و نیز استغفار نکردنشان، هم به خاطر جاری شدن سنت گذشتگان بود و هم به خاطر [انتظار] جاری شدن عذاب.
ج.3. ایمان نیاوردنشان، به خاطر جاری شدن سنت گذشتگان بود؛ و استغفار نکردنشان، به خاطر [انتظار] جاری شدن عذاب.
ج.4. ایمان نیاوردنشان، به خاطر [انتظار] جاری شدن عذاب بود و استغفار نکردنشان، به خاطر جاری شدن سنت گذشتگان.
د. «قبلا» به معنای رویارو و بالعیان است، یا به معنای گوناگون و متنوع:
د.1. عذاب رویارو سراغشان بیاید.
د.2. عذاب، گوناگون سراغشان بیاید (که خود این دو معنا دارد: انواع عذاب سراغشان بیاید یا عذاب از راههای مختلف سراغشان بیاید)
ه. «قبلا» را در نگاه اول حال برای «یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ» قرار دادهاند (مانند بند د)؛ اما میتواند حال برای هر دو جمله باشد یعنی هم برای «تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ» و هم برای «یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ»؛ که در این صورت معنایش برای «سنت الاولین» چنین میشود:
ه.1. سنت پیشیتیان بالعیان سراغشان بیاید. (آشکارا و بالعیان مشمول سنت پیشینیان شود، به نحوی که هر کسی که آنها را ببیند به یاد سنتهایی که در پیشینیان به وقوع پیوست بیفتد)
ه.2. سنت پیشینیان، گوناگون سراغشان بیاید (که خود این دو معنا دارد: مشمول سنتهای مختلفی از پیشینیان شوند؛ همه سنتهای متنوع پیشینیان شامل آنها شود)
2) «وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ ... یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»
بسیاری از انسانها تا عذاب را بالعیان نبینند، با آمدن هدایت ایمان نمیآورند و حاضر به دست برداشتن و استغفار از گناهان خود نمیشوند؛
شبیه عدهای که گفتند: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیم: : «خدایا، اگر این همان حقِّ از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگهایى بباران یا عذابى دردناک بر سر ما بیاور.» (انفال/32) (مجمع البیان، ج6، ص737)
و البته دیگر این ایمان فایدهای برایشان نخواهد داشت «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ: اما قرار نبود آن گاه که عذاب ما را دیدند ایمانشان به آنها سود بخشد. [این] سنّت خداوند است که درباره بندگانش گذشته» (غافر/85) (المیزان، ج13، ص332)
3) «وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»
اینکه بسیاری از انسانها تا سنت پیشینیان نیاید، با آمدن هدایت ایمان نمیآورند و حاضر به دست برداشتن و استغفار از گناهان خود نمیشوند؛ به چه معناست؟
اغلب مفسران چنین توضیح دادهاند که مقصود از سنت اولین، همان عذاب استیصال [عذابی که راه گریز و چارهای نمیگذارد] است که برای گذشتگان میآمد؛ یعنی تا عذاب را به چشم نبینند ایمان نمیآورند. (مجمع البیان، ج6، ص737؛ البحر المحیط، ج7، ص194؛ المیزان، ج13، ص332)
اما این بدان معناست که این عبارت هیچ معنایی اضافه بر جمله دوم (یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً: عذاب، آشکارا به آنها رسد) نداشته باشد، یعنی جمله دوم را عطف تفسیری بدانیم، در حالی که غالبا عطف تفسیری با حرف «و» است، نه با حرف «أو» (= یا). پس مراد از «آمدن سُنَّةُ الْأَوَّلینَ» که مانع از ایمان آوردن مردم میشود، چیست؟
الف. با این تعبیر میخواهد تذکری دهد که گمان نکنید این ایمان نیاوردن به هدایت الهی، یک مطلب جدیدی است که شما با آن مواجه شدهاید و اولین بار است که کسی با این مشکل مواجه میشود؛ خیر، بلکه این روالی است که در گذشتگان هم سابقه داشته است؛ و چون چنین روالی بوده است، حتما در جامعه شما هم بوقوع میپیوندد (حدیث1) و نمیگذارد که همه مومن شوند. (حدیث3)
ب. شاید میخواهد اشاره کند به سنتهای اجتماعی و آداب و رسوم و رویههای باطلی که از گذشتگان به ارث مانده است؛ یعنی آنچه مانع میشود که مردم وقتی هدایت الهی میآید تسلیم آن نشوند، سنتهای باطلی است که در آنها رواج یافته است.
نکته تخصصی جامعهشناسی
در تحلیل ماهیت ارتباطات، دو مکتب مهم وجود دارد: یکی مکتبی که رکن و اصل ارتباطات را در انتقال پیام میبیند و محورِ تحلیل خود را در اموری همچون پیام، فرستنده، گیرنده و ... قرار میدهد؛ و دیگری مکتبی که رکن ارتباطات را در بستر اجتماعیِ آن و آیینها و سنتهایی که ارتباط بین افراد را امکانپذیر و معنیدار میکند، میبیند؛ سنتهایی که گاه اصلا شنیده شدن، توجه کردن ویا حتی فهمیدنِ «پیامِ» «فرستنده» را برای «گیرنده» ناممکن میسازند؛ و از این رو، آنچه از خود پیام و فرستنده و گیرنده مهمتر است، این سنتهاست.
شاید این آیه دارد به همین نکته اشاره میکند: آنچه مانع میشود که وقتی هدایت به مردم برسد ایمان بیاورند،این سنتهایی است که از پیشینیان آنان را احاطه کرده است.
نکته تخصصی درباره تبلیغ دین
شاید بدین جهت است که در ادبیات دینی این اندازه اصرار هست بر اینکه «دعوت کننده باشیم با اعمالمان، نه با زبانمان» (امام صادق ع: کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ؛ قرب الاسناد، ص88)؛ یعنی محور دعوت دیگران را نه «پیام» و انتقال پیام، بلکه عملی قرار دهیم که سنتها و رویههای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد.
ج. اگر این آیه را مقایسه کنیم با آیات 10 تا 13 سوره حجر، بتوان گفت که شاید میخواهد اشاره کند به گناهانی که در جامعه رواج دارد و در قلوب مجرمین و گناهکاران تثبیت شده؛ و این گناهان مانع پذیرش حق میشود چنانکه همواره در گذشتگان نیز همین گونه بوده است. آیات مذکور چنیناند:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی شِیَعِ الْأَوَّلینَ؛ وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛ کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمین لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلین: و به یقین، پیش از تو در گروههاى پیشینیان [پیامبرانى] فرستادیم؛ و هیچ پیامبرى برایشان نیامد جز آنکه روالشان این بود او را به مسخره مىگرفتند؛ بدین گونه آن را در دل بزهکاران راه مىدهیم؛ به او ایمان نمىآورند و سنت پیشینیان پیوسته چنین بوده است.» (حجر/10-13)
د. ...
4) «وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»
چرا علاوه بر ایمان آوردن در هنگان رسیدن هدایت، از استغفار هم سخن گفت؟
الف. [تا توجه کنیم که برای طی مسیر سعادت] تنها ایمان کافى نیست، استغفار از لغزشها هم لازم است. (تفسیر نور، ج7، ص189)
ب. وقتی هدایت میرسد انسان باید بنا را بر این بگذارد که مسیر جدید را در پیش گیرد و دیگر در مسیر قبلی حرکت نکند؛ یعنی حرکت در آن را کنار بگذارد. استغفار به معنای درخواست از خداست برای پوشاندن بدیهایی که در گذشته بوده؛ و تا آنها پوشیده و محو نشوند و هنوز آثار خود را داشته باشند، حرکت در مسیر سعادت به نحو مطلوب انجام نخواهد شد.
ج. شاید پاسخ این سوال در گروی توجه به آنچه بعد از «إلا» آمده، میباشد؛ یعنی میخواهد بفرماید هم سنت و روال پیشینیان چنین بوده که - همان طور که مانع ایمان آوردن هنگام مواجهه با هدایت میشده - مانع توجه به خدا و احساس شرمندگی از عمل خود و استغفار هم میشده است (اینکه سنتها چگونه ممکن است مانع استغفار شوند، میتوان شبیه آنچه را در تدبر 3.ب در مورد «مانع شدن این سنتها از ایمان» بیان شد تکرار کرد)؛ و هم اغلب افراد تا عذاب را بالعیان نبینند به فکر استغفار نمیافتند.
د. ...
این را در کانال نگذاشتم
5) حکایت
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص85
فَقَالَ سُلَیْمٌ فَقُلْتُ یَا سَلْمَانُ بَایَعْتَ أَبَا بَکْرٍ وَ لَمْ تَقُلْ شَیْئاً؟ قَالَ قَدْ قُلْتُ بَعْدَ مَا بَایَعْتُ تَبّاً لَکُمْ سَائِرَ الدَّهْرِ أَ وَ تَدْرُونَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِأُنَاسِکُمْ أَصَبْتُمْ وَ أَخْطَأْتُمْ أَصَبْتُمْ سُنَّةَ الْأَوَّلِینَ وَ أَخْطَأْتُمْ سُنَّةَ نَبِیِّکُمْ حَتَّى أَخْرَجْتُمُوهَا مِنْ مَعْدِنِهَا وَ أَهْلِهَا فَقَالَ لِی عُمَرُ أَمَّا إِذَا بَایَعَ صَاحِبُکَ وَ بَایَعْتَ فَقُلْ مَا بَدَا لَکَ وَ لْیَقُلْ مَا بَدَا لَه
[1] . کلمه «سنت» در اصطلاحات جامعه اسلامی در چند معنای خاص به کار میرود:
گاهی به مطلق سخن وسیره و روال رسول الله گفته میشود؛
گاهی فقط به سخنان رسول خدا (وقتی که تعبیر سنت مثلا در کنار کلمه کتاب میآید: کتاب و سنت) و
گاهی فقط به مستحبات (نافله) در قبال فریضه (واجب). (الفروق فی اللغة، ص220)
اما در قرآن کریم به هیچیک از این معانی به کار نرفته است.
[2] . و قرأ الحسن و الأعرج و الأعمش و ابن أبی لیلى و خلف و أیوب و ابن سعدان و ابن عیسى الأصبهانی و ابن جریر و الکوفیون بضم القاف و الباء، فاحتمل أن یکون بمعنى قُبُلًا لأن أبا عبیدة حکاهما بمعنى واحد فی المقابلة، و أن یکون جمع قبیل أی یجیئهم العذاب أنواعا و ألوانا.
و قرأ باقی السبعة و مجاهد و عیسى بن عمر قِبَلًا بکسر القاف و فتح الباء و معناه عیانا. و قرأ أبو رجاء و الحسن أیضا بضم القاف و سکون الباء و هو تخفیف قبل على لغة تمیم. و ذکر ابن قتیبة أنه قرىء بفتحتین و حکاه الزمخشری و قال مستقبلا. و قرأ أبیّ بن کعب و ابن غزوان عن طلحة قبیلا بفتح القاف و باء مکسورة بعدها یاء على وزن فعیل
[3] . این مطلب با تعابیر مختلف در روایات آمده است؛ مثلا در کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص599
قَالَ عَلِیٌّ ع سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سُنَّةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ [وَ حَذْوَ] الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِیهِ مَعَهُم.
[4] . وَ قَدْ قَضَى اللَّهُ عَلَى مُوسَى ع وَ هُوَ مَعَ قَوْمِهِ یُرِیهِمُ الْآیَاتِ وَ النُّذُرَ ثُمَّ مَرُّوا عَلَى قَوْمٍ یَعْبُدُونَ أَصْنَاماً قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ «6» فَاسْتَخْلَفَ مُوسَى هَارُونَ فَنَصَبُوا عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى وَ تَرَکُوا هَارُونَ فَقَالَ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى فَضَرَبَ لَکُمْ أَمْثَالَهُمْ وَ بَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ صَنَعَ بِهِمْ وَ قَالَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ ص لَمْ یُقْبَضْ حَتَّى أَعْلَمَ النَّاسَ أَمْرَ عَلِیٍّ ع فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ إِنَّهُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ کَانَ صَاحِبَ رَایَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْمَوَاطِنِ کُلِّهَا وَ کَانَ مَعَهُ فِی الْمَسْجِدِ یَدْخُلُهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ کَانَ أَوَّلَ النَّاسِ إِیمَاناً بِهِ فَلَمَّا قُبِضَ نَبِیُّ اللَّهِ ص کَانَ الَّذِی کَانَ لِمَا قَدْ قُضِیَ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ عَمَدَ عُمَرُ فَبَایَعَ أَبَا بَکْرٍ وَ لَمْ یُدْفَنْ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ عَلِیٌّ ع وَ رَأَى النَّاسَ قَدْ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ خَشِیَ أَنْ یَفْتَتِنَ النَّاسُ فَفَرَغَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ أَخَذَ یَجْمَعُهُ فِی مُصْحَفٍ فَأَرْسَلَ أَبُو بَکْرٍ إِلَیْهِ أَنْ تَعَالَ فَبَایِعْ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَا أَخْرُجُ حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ مَرَّةً أُخْرَى فَقَالَ لَا أَخْرُجُ حَتَّى أَفْرُغَ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ الثَّالِثَةَ عُمَرُ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ ع فَضَرَبَهَا فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ وَ لَیْسَ مَعَهُ عَلِیٌّ فَخَشِیَ أَنْ یَجْمَعَ عَلِیٌّ النَّاسَ فَأَمَرَ بِحَطَبٍ فَجَعَلَ حَوَالَیْ بَیْتِهِ ثُمَّ انْطَلَقَ عُمَرُ بِنَارٍ فَأَرَادَ أَنْ یُحْرِقَ عَلَى عَلِیٍّ بَیْتَهُ وَ عَلَى فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَلَمَّا رَأَى ع ذَلِکَ خَرَجَ فَبَایَعَ کَارِهاً غَیْرَ طَائِع