سفارش تبلیغ
صبا ویژن

635) سوره کهف (18) آیه54 وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ

بسم الله الرحمن الرحیم

635) سوره کهف (18) آیه54

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً

ترجمه

و حقا که در این قرآن برای مردم از هر مَثَلی ارجاعی دادیم و انسان بیش از هر چیز جدل‌پیشه است.

نکات ترجمه

«جَدَلاً»

ماده «جدل» در اصل دلالت دارد بر استحکام چیزی در عین روانی‌ای که دارد، و در بسیاری از اوقات در مورد نزاع کلامی‌ای که تداوم و رفت و برگشت دارد به کار می‌رود (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص433). برخی مولفه‌های معنایی اصلی این ماده را «استحکام» و «امتداد داشتن» دانسته‌اند، خواه در کلام باشد یا غیر کلام، در حق باشد یا در باطل، در مقام مقابله باشد یا بتنهایی (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص76). برخی هم معنای اصلی این ماده «درصدد پیروزی برآمدن از طریق منازعه و غلبه‌جویی» می‌دانند؛ چنانکه به کُشتی گرفتن و حریف را بر زمین زدن «جِدال» گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص189)

این ماده وقتی به باب مفاعله می‌رود (مُجَادَلَة ، جِدَال) دلالت بر امتداد یافتنِ جَدَل می‌کند؛ و غالبا بر اصرار و پافشاری بر موضع خویش در سخن، که مانع آشکار شدن حق می‌شود، اطلاق می‌گردد. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص76).

این ماده در قرآن کریم 29 بار به کار رفته است که غیر از دو مورد (آیه حاضر، و آیه «ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً» زخرف/58) همواره در باب مفاعله بوده است.

حدیث

1) [در ضمن روایات تاویلی] از امام باقر ع روایت شده است:

این که خداوند می‌فرماید «و حقا که ارجاعی دادیم در این قرآن برای مردم» یعنی علی را در هر آیه‌ای یاد کردیم، اما از ولایت علی ع سرپیچی کردند پس «جز نفرت بر آنان نیافزود» (اسراء/41)

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص457

فُرَاتٌ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمَازِنِیُّ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ:

قَالَ اللَّهُ: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ» یَعْنِی لَقَدْ ذَکَرْنَا عَلِیّاً فِی کُلِّ آیَةٍ، فَأَبَوْا وَلَایَةَ عَلِیٍّ فَـ«ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً».


2) از امام صادق ع روایت شده است:

هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر اینکه [پاسخ آن] اصل و ریشه‌ای در کتاب خداوند عز و جل دارد ولیکن عقول رجال بدان دست نمی‌یابد.

الکافی، ج‏1، ص60

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَا مِنْ أَمْرٍ یَخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.


3) از پیامبر ص روایت شده است: ما مجادله‌کنندگان در دین خدا هستیم بر زبان هفتاد پیامبر.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص15

وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: نَحْنُ الْمُجَادِلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ عَلَى لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً.


و از امیرالمومنین ع روایت شده که یکبار پیامبر ص شبانگاه در اتاق او و فاطمه، دختر رسول الله، را زد و فرمود: آیا نماز شب بجا نمی‌آورید؟

من گفتم: همانا نفس ما در دست خداست، هرگاه بخواهد که ما را [از خواب] برانگیزاند برمی‌انگیزاند (یعنی در حق ما لطف فراوان می‌کند). چون این را گفتم، پیامبر ص برگشت و دیگر سراغم نیامد و می‌شنیدم وقتی که داشت می‌رفت، دستی بر پای خود زد و فرمود «و انسان» یعنی علی بن ابی‌طالب «بیش از هر چیز جدل‌پیشه است» (یعنی به حق و صدق سخن می‌گوید).

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص46

أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِی کِتَابِهِ عَنْ مَالِکٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ وَ أَبُو یُوسُفَ یَعْقُوبُ بْنُ سُفْیَانَ فِی تَفْسِیرِهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو یَعْلَى فِی مُسْنَدَیْهِمَا قَالَ ابْنُ شِهَابٍ أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ أَنَّ أَبَاهُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ النَّبِیَّ طَرَقَهُ وَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ أَ لَا تُصَلُّونَ [لیلاً] فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا أَنْفُسُنَا بِیَدِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَنَا یَبْعَثُنَا أَیْ یُکْثِرُ اللُّطْفَ بِنَا فَانْصَرَفَ حِینَ قُلْتُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَیَّ ثُمَّ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ مُوَلٍّ یَضْرِبُ فَخِذَیْهِ یَقُولُ «وَ کانَ الْإِنْسانُ» یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ «أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلًا» [یَعْنِی مُتَکَلِّماً بِالْحَقِّ وَ الصِّدْقِ].


4) روایت شده است که نزد امام صادق ع سخنی درباره جدل در دین به میان آمد و اینکه رسول الله ص و ائمه ع از آن نهی کرده‌اند. پس امام صادق ع فرمود: این گونه نیست که مطلقا از آن نهی کرده باشند؛ بلکه از جدال به نحوی که احسن نباشد [= جدل غیر احسن] نهی کردند؛ آیا این سخن خداوند عز و جل را نشنیده‌ای که «و با اهل کتاب مجادله نکن مگر به نحوی که احسن باشد» (عنکبوت/46) و اینکه «به راه پروردگارت بخوان با حکمت و موعظه نیکو و با آنان جدال کن به نحوی که احسن باشد» (نحل/125)

پس آن جدالی که احسن باشد [= جدل احسن] همان است که علما با دین همنشین گردانده‌اند؛ و جدلِ غیر احسن، حرام است و خداوند متعال آن را بر شیعیان ما حرام کرده؛ اما مگر ممکن است که خداوند کل جدالها را حرام کرده باشد در حالی که خودش می فرماید «و گفتند هرگز داخل در بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی و مسیحی باشد» (بقره/111) و خداوند پاسخشان داد «این آرزوهایشان است، بگو برهانتان را بیاورید اگر راست می‌گویید» (بقره/111) پس علم درست و ایمان را در گروی برهان قرار داد و آیا برهان جز در جدل احسن می‌آید؟!

از ایشان سوال شد: یا ابن رسول الله! جدل احسن و جدل غیر احسن، چیستند؟

فرمود: اما جدل غیر احسن، آن است که با فرد باطل‌پیشه‌ای مجادله کنی و او مطلب باطلی را بر تو وارد سازد اما آن را با حجتی که خداوند برقرار فرموده رد نکنی؛ بلکه یا صرفا در قبال سخن او راه انکار و لجاجت در پیش گیری، و یا اینکه با مطلب حقی که او برای باطل خودش از آن کمک می‌گیرد مخالفت کنی و آن حق را انکار کنی تا مبادا در آن حجتی علیه تو باشد، چرا که نمی‌دانی چگونه از آن رهایی یابی، این است که بر شیعیان ما حرام است که بدین‌سان فتنه‌ای برای برادران ضعیف خود و برای باطل‌پیشگان گردند: اما باطل‌پیشگان، ضعفِ مجادله‌گرِ ضعیف شما و ضعف مطلب وی را دلیل و حجتی برای باطل خود جلوه می دهد؛ و اما آن ضعیفان هم از ضعفی که در فرد محق در مقابل فرد باطل‌پیشه می‌بینند دچار کدورت خاطر می‌شوند.

اما جدال احسن همان است که [مثلا] خداوند به پیامبرش دستور داد که با آن با کسی جدل کند که برانگیخته شدن بعد از مرگ و زنده شدن را انکار می‌کند؛ پس خداوند از قول چنان کسی فرمود «و برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد: گفت چه کسی این استخوانها را زنده می‌کند در حالی که پوسیده‌اند؟» (یس/78) آنگاه در پاسخ وی فرمود «بگو» ای محمد! «کسی آن را زنده می‌کند که آن را اول بار ایجاد کرد و به هر آفریده‌ای آگاه است، همان که براى شما از درخت سرسبز [= درخت مرخ و عفار] آتشى پدید آورد، پس شما از آن [به مالیدن دو شاخه سبز به یکدیگر] به ناگاه آتش مى‏افروزید» (یس/79-80)

پس خداوند از پیامبرش خواست که با باطل‌پیشه‌ای که می‌گفت «چه کسی این استخوانها را زنده می‌کند در حالی که پوسیده‌اند؟» این گونه جدل کند که خداوند متعال فرموده است که «بگو کسی آن را زنده می‌کند که آن را اول بار ایجاد کرد» و آیا کسی که آن را بدون هیچ سابقه‌ای ابتداءاً ایجاد کرد، ناتوان است از اینکه بعد از اینکه آن پوسیده شد دوباره ایجادش کند، بلکه نزد شما ابتدایش دشوارتر است از برگرداندنش.

سپس فرمود «همان که براى شما از درخت سرسبز آتشى پدید آورد» یعنی وقتی که آتش سوزان را در درخت سبز و تری قرار داده که از دل آن بیرون می‌آید، به شما فهمانده است که بر بازگرداندن تواناتر است.

سپس فرمود «آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید توانا نیست که مثل آنان را بیافریند؛ بله و او آفریننده بسیار داناست» (یس/81) یعنی هنگامی که آفرینش آسمانها و زمین در تصور و تحلیل شما بزرگتر و بعیدتر است از قدرت بر برگرداندن چیزی که پوسیده، پس چگونه است که آفرینش این امر عجیبتر و دشوارتر از نظر شما را، برای خدا ممکن می‌دانید، اما برگرداندن چیزی را که پوسیده، که نزد شما آسان‌تر است، ناممکن می‌شمرید؟

سپس امام صادق ع فرمود: این جدل احسن است، چرا که در آن بهانه کافران قطع و شبهه‌شان زایل می‌گردد.

اما جدل غیر احسن، آن است که حقی را انکار کنی از این جهت که نمی‌توانی بین آن و باطلِ کسی که با او مجادله می کنی تفکیک کنی و تنها با انکار حق، او را از باطلش دفع می‌کنی؛ پس این حرام است، چرا که در این صورت تو هم مثل اویی؛ او حقی را انکار کرده و تو هم حق دیگری را انکار کرده‌ای.

سپس آن شخص بلند شد و گفت: یا ابن رسول الله! آیا رسول الله ص جدل کرد؟

امام صادق ع فرمود: در مورد رسول الله ص هر گمانی کردی، گمان مبر که او با خداوند مخالفت کند؛ آیا چنین نیست که خداوند متعال خودش فرمود «و با آنان به نحوی که احسن است جدل کن»؟ و فرمود به کسی که برای خدا آن مَثَل را زد، بگو کسی آن را زنده می‌کند که اول بار ایجادش کرد؟ آیا گمان می‌کنی که رسول الله ص با دستوری که خدا به او داد مخالفت کرد؟ و در موردی که خدا به او دستور داد جدل نکرد؟! و از خدا خبر نداد آن چیزی را خدا دستور داده بود که بدان خبر دهد؟!

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص: 527-530؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص21-22

قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ ع ذُکِرَ عِنْدَ الصَّادِقِ ع الْجِدَالُ فِی الدِّینِ وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةَ ع قَدْ نَهَوْا عَنْهُ فَقَالَ الصَّادِقُ ع: لَمْ یُنْهَ عَنْهُ مُطْلَقاً، وَ لَکِنَّهُ نُهِیَ عَنِ الْجِدَالِ بِغَیْرِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ أَ مَا تَسْمَعُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏»  وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏». فَالْجِدَالُ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ قَدْ قَرَنَهُ‏  الْعُلَمَاءُ بِالدِّینِ، وَ الْجِدَالُ بِغَیْرِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مُحَرَّمٌ حَرَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى شِیعَتِنَا، وَ کَیْفَ یُحَرِّمُ اللَّهُ الْجِدَالَ جُمْلَةً وَ هُوَ یَقُولُ: «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏» وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:«تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏» فَجَعَلَ عِلْمَ الصِّدْقِ وَ الْإِیمَانِ بِالْبُرْهَانِ، وَ هَلْ یُؤْتَى بِالْبُرْهَانِ إِلَّا فِی الْجِدَالِ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؟

فَقِیلَ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا الْجِدَالُ‏ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏، وَ الَّتِی لَیْسَتْ بِأَحْسَنَ.

قَالَ: أَمَّا الْجِدَالُ بِغَیْرِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ، فَأَنْ تُجَادِلَ مُبْطِلًا، فَیُورِدَ عَلَیْکَ بَاطِلًا فَلَا تَرُدَّهُ بِحُجَّةٍ قَدْ نَصَبَهَا اللَّهُ، وَ لَکِنْ تَجْحَدُ قَوْلَهُ أَوْ تَجْحَدُ حَقّاً یُرِیدُ ذَلِکَ الْمُبْطِلُ أَنْ یُعِینَ بِهِ بَاطِلَهُ، فَتَجْحَدُ ذَلِکَ الْحَقَّ مَخَافَةَ أَنْ یَکُونَ لَهُ عَلَیْکَ فِیهِ حُجَّةٌ، لِأَنَّکَ لَا تَدْرِی کَیْفَ التَّخَلُّصُ مِنْهُ، فَذَلِکَ حَرَامٌ عَلَى شِیعَتِنَا أَنْ یَصِیرُوا فِتْنَةً عَلَى ضُعَفَاءِ إِخْوَانِهِمْ وَ عَلَى الْمُبْطِلِینَ. أَمَّا الْمُبْطِلُونَ فَیَجْعَلُونَ ضَعْفَ الضَّعِیفِ مِنْکُمْ إِذَا تَعَاطَى مُجَادَلَتَهُ وَ ضَعْفَ مَا فِی یَدِهِ حُجَّةً لَهُ عَلَى بَاطِلِهِ‏ .وَ أَمَّا الضُّعَفَاءُ فَتُغَمُ‏  قُلُوبُهُمْ لِمَا یَرَوْنَ مِنْ ضَعْفِ الْمُحِقِّ فِی یَدِ الْمُبْطِلِ.

وَ أَمَّا الْجِدَالُ‏ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ فَهُوَ مَا أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ نَبِیَّهُ أَنْ یُجَادِلَ بِهِ مَنْ جَحَدَ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ إِحْیَاءَهُ لَهُ، فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى حَاکِیاً عَنْهُ: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ»‏ فَقَالَ اللَّهُ فِی الرَّدِّ عَلَیْهِ: «قُلْ»‏ یَا مُحَمَّدُ «یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ‏»

فَأَرَادَ اللَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ أَنْ یُجَادِلَ الْمُبْطِلَ الَّذِی قَالَ: کَیْفَ یَجُوزُ أَنْ یُبْعَثَ هَذِهِ الْعِظَامُ وَ هِیَ رَمِیمٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ فَیَعْجِزُ مَنِ ابْتَدَأَ بِهِ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَنْ یُعِیدَهُ بَعْدَ أَنْ یَبْلَى بَلِ ابْتِدَاؤُهُ أَصْعَبُ عِنْدَکُمْ مِنْ إِعَادَتِهِ.

ثُمَّ قَالَ: الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً أَیْ إِذَا کَانَ قَدْ کَمَنَ‏  النَّارُ الْحَارَّةُ فِی الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ الرَّطْبِ یَسْتَخْرِجُهَا، فَعَرَّفَکُمْ أَنَّهُ عَلَى إِعَادَةِ مَا بَلِیَ أَقْدَرُ .

ثُمَّ قَالَ: أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ‏  أَیْ إِذَا کَانَ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَعْظَمَ‏  وَ أَبْعَدَ فِی أَوْهَامِکُمْ وَ قَدَرِکُمْ‏  أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِ مِنْ إِعَادَةِ الْبَالِی‏  فَکَیْفَ جَوَّزْتُمْ مِنَ اللَّهِ خَلْقَ هَذَا الْأَعْجَبِ عِنْدَکُمْ وَ الْأَصْعَبِ لَدَیْکُمْ وَ لَمْ تُجَوِّزُوا مَا هُوَ أَسْهَلُ عِنْدَکُمْ مِنْ إِعَادَةِ الْبَالِی فَقَالَ الصَّادِقُ ع: فَهَذَا الْجِدَالُ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ، لِأَنَّ فِیهَا قَطْعَ عُذْرِ  الْکَافِرِینَ وَ إِزَالَةَ شُبَهِهِمْ.

وَ أَمَّا الْجِدَالُ بِغَیْرِ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَأَنْ تَجْحَدَ حَقّاً لَا یُمْکِنُکَ أَنْ تُفَرِّقَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ بَاطِلِ مَنْ تُجَادِلُهُ، وَ إِنَّمَا تَدْفَعُهُ عَنْ بَاطِلِهِ بِأَنْ تَجْحَدَ الْحَقَّ، فَهَذَا هُوَ الْمُحَرَّمُ لِأَنَّکَ مِثْلَهُ، جَحَدَ هُوَ حَقّاً، وَ جَحَدْتَ أَنْتَ حَقّاً آخَرَ.

قَالَ [أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِیُّ ع‏]: فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ وَ قَالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ فَجَادَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ الصَّادِقُ ع: مَهْمَا ظَنَنْتَ بِرَسُولِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَلَا تَظُنَّ بِهِ مُخَالَفَةَ اللَّهِ، أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ قَالَ:

وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ وَ قَالَ: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ لِمَنْ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا، أَ فَتَظُنُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَالَفَ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ، فَلَمْ یُجَادِلْ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ، وَ لَمْ یُخْبِرْ عَنِ اللَّهِ بِمَا أَمَرَهُ أَنْ یُخْبِرَ بِهِ!


5) از امام صادق ع از رسول الله ص روایت شده است:

شما را برحذر می دارم از مجادله با هر [فتنه‌گرِ] چشم و گوش بسته‌ای؛ چرا که چنین کسی حجت و استدلالش به او تلقین شده است تا زمانی که مدتش به پایان رسد؛ و چون مدتش به سر آید، همان فتنه‌اش او را به آتش می‌کشد (و در روایتی دیگر: گناهش وی را به خود مشغول می‌کند و او را به آتش اندازد)

[یعنی جدل با چنین کسی فایده‌ای ندارد]

التوحید (للصدوق)، ص459

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ الْغِفَارِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

إِیَّاکُمْ وَ جِدَالَ کُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنَّ کُلَّ مَفْتُونٍ مُلَقَّنٌ حُجَّتَهُ إِلَى انْقِضَاءِ مُدَّتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّتُهُ أَحْرَقَتْهُ فِتْنَتُهُ بِالنَّارِ؛ وَ رُوِیَ شَغَلَتْهُ خَطِیئَتُهُ فَأَحْرَقَتْهُ.

تدبر

1) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»

هدف از «تصریف امثال: ارجاع دادن و رفت و برگشت در میان مَثَل‌ها» چیست؟

در آیه‌ای هدف از تصریف مطالب در قرآن را «متذکر شدن» معرفی کرده است «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» (اسراء/41) و

در آیه دیگری که بسیار شبیه آیه محل بحث است، از اینکه علی‌رغم چنین تصریفی، انسانها کفر و ناسپاسی در پیش گرفند اظهار شگفتی شده است: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً» (اسراء/89)

تذکر، ارجاع دادن انسان است به حقیقتی که نزد خودش حاضر است، و سپاس‌گزاری در برابر خدا به معنای استفاده درست و مناسب از امکاناتی است که خداوند به انسان عطا فرموده است.

در نتیجه شاید بتوان گفت هدف از تصریف امثال، آن است که انسان به خود بیاید، سرمایه‌های حقیقیِ خود را کشف کند، و آنها را هدر ندهد و آن طور که باید و شاید، و به نحو صحیح مورد استفاده قرار دهد.


2) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً»

در قرآن هرگونه مَثَل و حکایتی که بتواند انسان را به حرکت در مسیر درست سوق دهد آمده است؛ اما حیف که انسان بنای خود را بر جدل و زیر بار حق نرفتن قرار داده است؛ و مادامی که چنین روحیه‌ای داشته باشد، هیچ کلام حقی، حتی کلام خداوند، نمی تواند در وی اثر کند.


3) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً»

خداوند در این قرآنی که در دست ماست، برای مردم از هر مَثَلی آورده، تا انسان که ذهن جوال و پویایی دارد و هر بار به زاویه‌ای از مطلب می‌نگرد، و به هیچ دانسته‌ای بسنده نمی‌کند، بتواند حداکثر استفاده را ببرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

آیا تعبیر «کان الانسان اکثر شیء جدلا» لزوما مذمت است؟

اغلب مفسران این آیه را حاوی نوعی مذمت دانسته، و معنایی شبیه آنچه در تدبر2 بیان شد، ارائه کرده‌اند (مثلا مجمع‌البیان، ج6، ص737؛ المیزان، ج13، ص332؛ البحر المحیط، ج7، ص193؛ و ...) و عموما بحث مستقلی درباره این آیه نداشته‌اند بلکه چون این آیه بسیار شبیه آیه 89 سوره اسراء (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً) است و آن سوره درست قبل از سوره کهف می‌باشد، بحث آنجا را بی‌نیازکننده از بحثی جدید در اینجا دانسته‌اند؛ و شاید اینکه آن آیه بوضوح بار معنایی منفی دارد، و در مقام مواخذه «اکثر انسانها» است، موجب گردیده که این آیه هم در مقام مذمت قلمداد شود.[1]

اما اگر توجه شود که آنجا تعبیر «اکثر الناس» آمد و اینجا «الانسان»، شاید بتوان گفت که آنجا درباره وضعیت تاریخی و اجتماعی انسانها سخن می‌گوید و اینجا درباره حقیقت وجودی انسان. اگر چنین شد، آنگاه «جدل‌پیشه بودنِ» انسان لزوما نه یک وصف ممدوح است، نه یک وصف مذموم؛ بلکه یک ظرفیت و قابلیت خاص انسان است که هم می‌تواند مایه رشد او شود و هم مایه انحطاط وی.

با این ملاحظه شاید بتوان گفت که این آیه، نه در عرض آیه سوره اسراء، بلکه بیانگر ریشه آن و تحلیل مبناییِ آن است. اساسا انسان، چون موجودی مجادله گر است (یعنی ذهن خلاق و پویا دارد و در هیچ‌جا براحتی آرام نمی گیرد و دائما وجوه مختلفی را در نظر می‌آورد و بر سر هر وجهی که می‌یابد در مقابل نظرات دیگران اصرار می‌ورزد) تنها موجودی است که هم می‌تواند شکور باشد و هم کفور؛ هم می‌تواند از ظرفیت‌های خود و دیگر موجودات استفاده‌ای بسیار بیش از استفاده متعارف ببرد، و هم سوءاستفاده‌ای بسیار بیشتر.

یک حیوان در افق غریزه رفتار می‌کند، چه رفتار خوب (مانند وفاداری سگ، غیرت خروس و ...)‌ یا رفتار بد (مانند درندگی گرگ، حرص مورچه، و ...) برای همین زندگی هر دسته از حیوانات یکنواخت است و اگر تنوعی هست صرفا ناشی از تنوع زیستی-فیزیولوژی است؛ اما انسان، برخوردار از ذهن و زبان است، و همین برخورداری موجب شده که شدیدا جدلی باشد؛ و همین جدلی بودن، تنوع شگفت‌انگیزی را بین انسانها رقم زده است؛ به طوری که تنوع فرهنگی-اجتماعی انسانها بسیار عظیمی را در یک نوع زیستی - فیزیولوژیکی‌ بسیار متشابه رقم زده است.

و خداوند قرآنش را متناسب با چنین انسانی با چنین ظرفیتی تدوین نموده است.

تبصره

نکته‌ای که می‌تواند موید این برداشت باشد این است که در فضای احادیث، گاه تعابیر این آیه را در مقام مذمت (مثلا حدیث1) و گاه در مقام مدح (حدیث3) به کار برده‌اند؛ و در یک جمع‌بندی کلان، تذکر داده‌اند که نهی‌ای که از جدل کردن می‌شود، مطلق نیست، و در برخی از عرصه‌ها، حتی برترین انسانها هم باید اهل جدل باشند (حدیث4)؛ هرچند که البته از برخی جدل‌ها باید برحذر بود (مثلا حدیث5).

به عنوان مویدی دیگر به تدبر4 توجه شود.


4) «کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً»

به نظر می‌رسد تعبیر «أکثرُ شیءٍ» دو معنا داشته باشد:

الف. انسان به لحاظ جدل، از هر چیز دیگری در این عالَم، جدلی‌تر است.

ب. انسان، در میان اوصاف خودش، از همه بیشتر جدلی است.

هر کدام از این دو معنا را در نظر بگیریم، شاید بتوان نتیجه گرفت که این تعبیر بیش از آنکه در مقام مذمت انسان باشد، در مقام بیان یک ویژگی و ممیزه مهم انسان در جهان است. (تدبر2)


5) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً»

اگر جمله آخر این آیه را، نه یک مذمت، بلکه بیان یک واقعیت انسان‌شناختی بدانیم، (تدبر3) آنگاه شاید بتوان گفت مهمترین مدلی از شناخت و بیان که با ذهن و زبان انسان - که «أکثرُ شیءٍ جدلاً» است - بیشترین سازگاری را دارد، استفاده از مَثَل است.


6) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً»

برای تامل بیشتر:

- در قرآن کریم 29 بار از تعبیر «مَثَل زدن» (ضَرَبَ مثلا؛ یضرب الله الامثال؛ و ...) استفاده شده است،

- تنها دوبار از تعبیر «تصریف امثال در قرآن»:

همین آیه، و

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (اسراء/89)

- و البته 5 مورد «تصریف آیات»

انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (انعام/46)

انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (انعام/65)

وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (انعام/105)

کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ (اعراف/58)

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى‏ وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (احقاف/27)

که از این میان، ظاهرا تنها آیه 105 سوره انعام ناظر به آیات قرآن باشد و بقیه ناظر به آیات خلقت‌اند

- و یک مورد هم «تصریف وعید در قرآن»

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (طه/113)

- و یک مورد هم «تصریف در قرآن» (بدون اینکه متعلق آن را آیه یا مَثَل یا چیز دیگری معرفی کند)

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (اسراء/41)




[1] . خصوصا که در آیه دیگری هم ظاهرا جدل در آیات خدا مذمت شده است: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یُجادِلُونَ فی‏ آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ (غافر/69)