633) سوره کهف(18) آیه52 وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّ
بسم الله الرحمن الرحیم
633) سوره کهف(18) آیه52
وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً
ترجمه
و روزی که فرماید ندا دهید شریکان مرا - که میپنداشتید - ، پس میخوانندشان، ولی اجابتشان نکنند، و بین آنان شکافی هلاکتبار قرار دادیم.
نکات ترجمه
«مَوْبِقاً»
برخی بر این باورند که ماده «وبق» در اصل بر دو معنای مختلف دلالت میکند: یکی، هرچیزی که فاصله بین دو چیز قرار گیرد؛ و دوم، هلاکت و نابودی (معجم المقاییس اللغة، ) اما اغلب این دو را به یک معنا برمیگردانند و آن را، یا مطلقِ «آنچه سبب هلاکت شود» (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج13، ص13) دانستهاند، ویا چیزی که با فاصله انداختن بین دو چیز موجب هلاکت گردد (مجمع البیان، ج6، ص734)
کلمه «موبق» به معنای «زندان» هم به کار رفته است (الإفصاح فى فقه اللغة، ج2، ص986) و بر این اساس، برخی ماده «وبق» را «زندانی کردنی که به هلاکت شخص بیانجامد» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص852).
این ماده تنها 2 بار در قرآن کریم به کار رفته است. یکی در همین آیه ودیگری در آیه «أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا» (شوری/34)
اختلاف قرائت
در اغلب قرائات به صورت «یَقُولُ» قرائت شده است؛ اما در قرائت حمزه (از قراء سبعه) و اعمش (از قرائات اربعه عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند طلحه و یحی و ابنابیلیلی و ابنمقسم) به صورت «نَقُولُ» قرائت شده است.
مجمع البیان، ج6، ص733[1]؛ البحر المحیط، ج7، ص192[2]
در اغلب قرائات به صورت «شُرَکائِیَ» (با الف ممدود) قرائت شده است. اما بنا به نقل ابوحیان[3]، در قرائت اهل مکه (ابنکثیر) با الف مقصوره [یعنی بدون همزه] به صورت «شُرَکایَ» قرائت شده است (البحر المحیط، ج7، ص192) [4] و این قرائت به حسن (از قرائات اربعه عشر) نیز نسبت داده شده است (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص299)[5]
حدیث
1) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
همانا خداوند تبارک و تعالی روز قیامت هر چه را غیر او پرستش میشد، اعم از خورشید و ماه و ...، میآورد؛ سپس هر انسانی را در مورد آنچه میپرستید مورد سوال قرار میدهد، پس همه آنان که غیر او را پرستیدهاند میگویند «پروردگارا ! همانا ما اینها را پرستیدیم تا ما را به تو نزدیک کنند» (زمر/3). پس خداوند تبارک و تعالی به فرشتگانش میفرماید: آنها و آنچه را میپرستیدند به سوی جهنم ببرید، جز آن را که استثنا کردم که همانا «آنان از آن [= جهنم] ، دورنگهداشتهشدگاناند» (انبیاء/101)
قرب الإسناد، ص85
هَارُونُ بْنُ مُسْلِم عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: وَ حَدَّثَنِی جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِکُلِّ شَیْءٍ یُعْبَدُ مِنْ دُونِهِ، مِنْ شَمْسٍ أَوْ قَمَرٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ، ثُمَّ یَسْأَلُ کُلَّ إِنْسَانٍ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ، فَیَقُولُ کُلُّ مَنْ عَبَدَ غَیْرَهُ: رَبَّنَا إِنَّا کُنَّا نَعْبُدُهَا لِتُقَرِّبَنَا إِلَیْکَ زُلْفَى. قَالَ: فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِلْمَلَائِکَةِ: اذْهَبُوا بِهِمْ وَ بِمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ إِلَى النَّارِ، مَا خَلَا مَنِ اسْتَثْنَیْتُ، فَإِنَّ «أُوَلئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»
2) عبدالاعلی میگوید: امام صادق ع حدیثی را برای من بیان فرمود، به ایشان گفتم: فدایت شوم؛ آیا شما چند دقیقه قبل نپنداشتی که چنین و چنان؟!
فرمود: خیر.
این پاسخ بر من سنگین آمد. گفتم: به خدا سوگند که چنین پنداشتی!
فرمود:نه، به خدا سوگند که آن را نپنداشتم!
گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند خودت چنان گفتی!
فرمود:بله، آن را گفتم؛ آیا نمیدانی که هر «پنداشتن»ی در قرآن، «دروغ» است.
الکافی، ج2، ص342؛ الأصول الستة عشر، ص116
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى الْکَاهِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ:
حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِحَدِیثٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ زَعَمْتَ لِیَ السَّاعَةَ کَذَا وَ کَذَا؟
فَقَالَ لَا.
فَعَظُمَ ذَلِکَ عَلَیَّ فَقُلْتُ بَلَى وَ اللَّهِ زَعَمْتَ!
فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا زَعَمْتُهُ!
قَالَ فَعَظُمَ عَلَیَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بَلَى وَ اللَّهِ قَدْ قُلْتَهُ!
قَالَ نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ؛ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ کُلَّ زَعْمٍ فِی الْقُرْآنِ کَذِب؟!
تدبر
1) «وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً»
خدا در روز قیامت میگوید «شریکان مرا - که شما شریک من میپنداشتید - صدا بزنید!» آنها صدا میزنند اما پاسخی دریافت نمیکنند و معلوم میشود که به هیچ عنوان شریک خدا نبوده و هیچ کاری از آنها برای اینها ساخته نیست و هر گونه رابطهای بین آنها باطل میگردد. بدین ترتیب، این آیه سومین تذکر است به اینکه هر گونه رابطهای بین مشرکان و آنچه بدان شرک میورزند باطل و پوچ است. (المیزان، 13، ص331)
2) «جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً»
منظور از «موبق: فاصلهای که موجب هلاکت گردد» چیست؟
الف. نام دره عمیقی است که خداوند با آن بین اهل هدایت و اهل ضلالت فاصله میاندازد (مجاهد و قتاده، به نقل مجمع البیان، ج6، ص735)
ب. مانع و دیواری است که بین معبودهای دروغین و عبادتکنندگانشان کشیده میشود (ابن الاعرابی) یعنی معبودهای آنان مانند فرشتگان و حضرت عیسی ع را در بهشت و آنان را در جهنم قرار میدهند. (به نقل مجمع البیان، ج6، ص735)
ج. همان ارتباط و اتصال بین آنها در دنیا که مایه هلاکت آنان در آخرت میشود (فراء، قتاده و ابنعباس، به نقل مجمع البیان، ج6، ص735) یعنی با به کار بردن این کلمه میخواهد اشاره کند که نه تنها ارتباطی واقعی در کار نیست، بلکه بین آنها فاصلهای هلاکتبار در کار است، فاصلهای که وقتی متوجه این فاصله شدند، هلاکتشان بر خودشان مسلم گردید.
د. عداوت و دشمنی هلاکتباری که بین آنان برقرار میشود (حسن، به نقل مجمع البیان، ج6، ص735)
ه. چهبسا هلاکت و بطلانِ هر رابطهای بین آنها مد نظر است؛ یعنی این مشرکان بین خود و معبودهای دروغینشان ارتباطی واقعی قلمداد می کردند، و خدا باطل بودن این رابطه را برملا میسازد. هم به کار بردن تعبیر «ندا کنید» که برای صدا کردن از راه دور است، موید این معناست، و هم شباهت این معنا با مضمون آیات دیگری همانند:
«وَ ما نَرى مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ: و شفیعانتان را که آنها را شریکان در خود مىپنداشتید همراه شما نمىبینیم! به یقین پیوندهاى شما گسسته شد و آنچه را که گم کردید.» (أنعام/94)
و یا: «ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ: سپس به کسانى که شرک ورزیدهاند گوییم: شما و شریکانتان در جایگاه خود قرار گیرید؛ پس رابطه آنها را با یکدیگر زایل مىکنیم و شریکان آنها مىگویند: شما [حقیقتاً] ما را نمىپرستیدید» (یونس/28)
و. ...
3) «نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ»
ریشهى شرک، جهل و پندارهاى بىاساس است. (تفسیر نور، ج7، ص187)
و برملا شدن حقیقت و بیاساس بودن پندارشان کاملا برای خود افراد محسوس و ملموس میشود:
فقط به آنان گفته نمیشود که معبودهای دروغین شما بیخاصیتاند، بلکه بیخاصیت بودن آنها را عملا نشانشان می دهند: بخوانید شریکان مرا؛ میخوانند اما جوابی نمیشوند.
4) «وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً»
در قیامت میان مشرکان و معبودهاى آنان، فاصله زیادى است. (تفسیر نور، ج7، ص187)
اگر توجه کنیم که قیامت، ظهور پشت پرده و باطنِ حقایقی است که در دنیا برقرار بوده،
نتیجه میشود هر معبودی غیر خدا، و در واقع، هر امری غیر خدا، که انسان بدان دل بندد و او را به خود نزدیک احساس میکند و از او حل مشکلاتش را انتظار داشته باشد، واقعا فاصله زیادی از انسان دارند؛ و این نزدیک دانستن آنها به خود صرفا یک پندار بیهوده بیش نیست.
تاملی با خویش
یکبار دلبستگیهایمان را مرور کنیم که انتظار داریم چه کس یا چه چیزی مشکلات ما در زندگیمان را حل کند؟ پول، دوست، خویشاوند، مقام، مدرک، یا ... . آیا اینها را به خودی خود کارهای میدانیم یا چون خدا ما را به اینها ارجاع داده، سراغ آنها میرویم؛ و اینها را تنها در حد وسیلهای که خدا در اختیارمان قرار داده، میشمریم و حقیقتا از خدا انتظار حل مشکلاتمان را داریم، نه از اینها؟
[1] . قرأ حمزة و یوم نقول بالنون و الباقون بالیاء.
[2] . و قرأ الجمهور وَ یَوْمَ یَقُولُ بالیاء أی اللّه. و قرأ الأعمش و طلحة و یحیى و ابن أبی لیلى و حمزة و ابن مقسم: نقول بنون العظمة
[3] . این قرائت را ابوحیان به ابن کثیر و اهل مکه نسبت می دهد اما نه در مجمع (ج6 ص733) آمده نه در الکامل المفصل (ص299، وی این را به حسن نسبت می دهد در پاورقی اما از ابن کثیر سخنی نمی گوید) و نه در هیچیک از منابعی که دو کتاب المعجم القرائات (عبداللطیف) و المعجم القرائات القرآنیه (احمد مختار) جمع کرده اند.
تنها حدسی که میزنم این است که شاید استنادش به روایانی از ابن کثیر است غیر از قنبل و بزی، (وی در مقدمه البحر المحیط درباره اسامی قراء سبعه و راویانشان توضیحی نداده است؛ اما مرحوم طبرسی که در مجمع توضیح می دهد معلوم میشود که لزوما راویان اصلی قراءسبعه را همان دو نفری که ابنمجاهد تعیین کرده، نمی داند و دیگرانی را در عرض آنان بلکه مقدم بر آنان قائل است)
در هر صورت برایم عجیب بود که وی مطلبی را به یکی از قراءسبعه نسبت می دهد در حالی که خودش قرائات سبعه را نزد چند نفر خوانده (فقط 4 تا را اسم می برد اما وقتی در اندلس، دو نفر را نام میبرد که نزد آنها قرائات سبع را قرائت کردم، بعدش تعبیر «و غیرهما» دارد؛ پس نزد بیش از این 4 نفر قرائات سبعه را تلمذ کرده) و بقدری متبحر است که کتابی هم در نظم درآوردن قرائات سبع نوشته (ص16) با این حال کسی غیر از او این را به ابن کثیر نسبت نداده است. دو مصحف هم اخیرا مصاحفی بر اساس چهارده روایتی که از قرائات سبع وجود دارد تنظیم شده اما در هر دو مصحف بر اساس روایت بزی و قنبل از ابن کثیر باز به همان صورت شرکائی است.
[4] . و قرأ الجمهور شُرَکائِیَ ممدودا مضافا للیاء، و ابن کثیر و أهل مکة مقصورا مضافا لها أیضا
[5] . همچنین ظاهراً ابنمحیصن به صورت «شُرَکائِیْ الَّذینَ» قرائت میکرده، یعنی در وقف روی یاء سکون، و در وصل، آن را به خاطر التقاءساکنین حذف میکرده است. (الاتحاف، ص111؛ به نقل از معجم القرائات (عبداللطیف)، ج5، ص241)