610) سوره کهف (18) آیه29 وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ
بسم الله الرحمن الرحیم
610) سوره کهف (18) آیه29
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه
بگو حق [آن است که] از پروردگارتان است؛ پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد؛ بیشک ما برای ظالمان آتشی مهیا کردهایم که سراپردههایش آنان را دربرگیرد و اگر استغاثه کنند با آبی همچون آهن مذاب [یا: روغن جوشان] به فریادشان میرسند، [که] صورتشان را کباب کند؛ چه بد نوشیدنی است و چه بد آسایشگاهی!
نکات ترجمه
«یَسْتَغیثُوا» «یُغاثُوا» [1]
«الْمُهْلِ»
ماده «مهل» در اصل در دو معنای مختلف به کار میرود.
یکی در معنای وقار و سکون؛ چنانکه تعبیر «مَهلاً» (درنگ کن، بایست) از این معنا معروف است؛ و مهلت هم از همین ماده گرفته شده است؛ (فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً؛ طارق/17)؛
و دیگری در مورد برخی اشیای مذاب؛ خصوصا روغن جوشان ویا مس گداخته.
(معجم المقاییس اللغة، ج5، ص282؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص781)
برخی تذکر دادهاند که این معنای دوم برگرفته از زبان عبری است و در عبری به معنای چرک و خونابه و هر امر مخلوط و غیرخالص بوده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص191)
این ماده جمعاً 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است که سه بار آن در معنای اول و سه بار آن در معنای دوم میباشد.
«مُرْتَفَقاً»
قبلا بیان شد که ماده «رفق» در اصل به معنای نرمخویی و با مدارا و ملاطفت برخورد کردن به کار میرود و نقطه مقابل «عنف» (مواجهه با شدت و خشونت) است. «مِرَفق» را به معنای آن چیزی که انسان بدان تکیه میزند و مایه رفق و صلاح انسان است دانستهاند و به آرنج نیز «مِرَفق» (جمع آن: مرافق) گفته میشود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ؛ مائده/6) از این جهت که انسان با تکیه بر آن استراحت میکند و «ارتفق» تکیه کردن بر «مرفق» میباشد و بر همین اساس «مُرْتَفَق» اسم مکان است و به معنای مکانی است که شخص برای استراحت ( بر مرفق خود تکیه زدن) برگزیده است (ساءَتْ مُرْتَفَقاً ... حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً؛ کهف/29 و 31)
جلسه597 http://yekaye.ir/ak-lahf-18-16/
اختلاف قرائت[2]
حدیث
1) از امام کاظم ع از پدرشان روایت شده است در مورد این سخن خداوند عز و جل: «بگو حق از پروردگارتان است؛ پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد بیشک ما برای ظالمان آتشی مهیا کردهایم که سراپردههایش آنان را دربرگیرد» و قرائت کردند تا «همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند قطعا ما ضایع نمیسازیم اجر کسی را که عملش بهتر است»، و فرمودند:
به پیامبر ص دستور داده شد «آشکار کن آنچه را به تو امر شده است» (حجر/94) در مورد ولایت علی ع که همانا «آن حق از پروردگارتان است؛ پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد» پس خداوند رها کردن او را معصیت و کفر قرار داد؛ سپس فرمود «بیشک ما آتشی مهیا کردهایم برای ظالمان»ی که در حق آل محمد ص ظلم میکنند «که سراپردههایش آنان را دربرگیرد» (کهف/29) سپس قرائت کرد همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند قطعا ما ضایع نمیسازیم اجر کسی را که عملش بهتر است» (کهف/30) یعنی [عمل بهتر] درباره آل محمد ص.
تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص286
وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» قَالَ وَ قَرَأَ إِلَى قَوْلِهِ «أَحْسَنَ عَمَلًا» ثُمَّ قَالَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ ص «اصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» فِی أَمْرِ عَلِیٍّ فَإِنَّهُ «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» فَجَعَلَ اللَّهُ تَرَکَهُ مَعْصِیَةً وَ کُفْراً ثُمَّ قَالَ قَرَأَ «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ» لِآلِ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ «ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» الْآیَةِ ثُمَّ قَرَأَ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا» یَعْنِی بِهِمْ آلَ مُحَمَّدٍ ص.[3]
2) شخصی به امیرالمومنین ع گفت: من تو را دوست دارم و دلم با فلانی [= از دشمنان امیرالمومنین ع] است.
حضرت به او فرمود: تو الان یک چشم هستی؛ [نهایتا] یا کور میشوی یا بینا ! «پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد» (کهف/29) و «تو بر آنان سیطره نداری!» (غاشیه/22)
مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص: 231
قال أمیر المؤمنین علیه السّلام لرجل قال له: أنا أحبّک و أهوى فلان، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: أنت الآن أعور فإمّا أن تعمى، أو تبصر! فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ، و ما أنت علیهم بمسیطر.
3) روایت شده است که شخصی از امام رضا ع پرسید: یا ابن رسول الله! آیا خداوند متعال کارهای بندگان را به خودشان تفویض کرده است؟
فرمودندن: آنان ضعیفتر و کمتر از آنند که چنین شود [= کارشان به خودشان واگذار شود]
گفت: پس آیا آنان را مجبور کرده است؟
فرمود: خداوند عادلتر و جلیلتر از آن است که چنین کند.
گفت: پس چه باید گفت؟
فرمود: میگویم امر و نهیشان کرد و آنان را بر انجام آنچه بدان امر کرد و از آن نهی فرمود توانا ساخت و اختیارشان داد که خود فرمود «و بگو هر کاری میخواهید بکنید، که کارتان را میبیند و رسولش» (توبه/105) و فرمود «پس هر که بخواهد ایمان آورَد و هر که خواهد کفر بورزد» (کهف/29) و خداوند از باب وعده و وعید فرمود «هرکه به اندازه مثقال ذرهای خوبی انجام دهد آن را میبیند و هر که به اندازه مثقال ذرهای بدی کند آن را میبیند.» (زلزال/7-8)
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص132
وَ فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ: أَنَّ بَعْضَ النَّاسِ سَأَلَ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى عِبَادِهِ أَفْعَالَهُمْ؟
فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: هُمْ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِکَ وَ أَقَلُّ.
قَالَ: فَأَجْبَرَهُمْ؟ قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: هُوَ أَعْدَلُ مِنْ ذَلِکَ وَ أَجَلُّ.
قَالَ: فَکَیْفَ تَقُولُ؟
قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَقُولُ: أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ، وَ أَقْدَرَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ، وَ نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ خَیَّرَهُمْ، فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» وَ قَالَ تَعَالَى وَعْداً وَ وَعِیداً: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه»[4]
4) زراره میگوید یکبار امام باقر ع درباره اینکه مردم در صحرای محشر که معطل هستند چه میخورند توضیحی فرمودند. کسی گفت: آنان بقدری گرفتارند که کسی دنبال خوردن و آشامیدن نیست.
حضرت فرمودند: همانا خداوند عز و جل فرزند آدم را توخالی آفریده است و وی گریزی از خوردنی و نوشیدنی ندارد. آیا آنان گرفتارترند یا کسانی که در آتشاند که فریاد استغاثه سر میدهند و خداوند عز و جل فرمود «اگر استغاثه کنند با آبی همچون آهن مذاب [یا: روغن جوشان] به فریادشان میرسند، [که] صورتشان را کباب کند؛ چه بد نوشیدنیای است» (کهف/29)
الکافی، ج6، ص287؛ المحاسن، ج2، ص397
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ قَالَ تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِیَّةً یَأْکُلُ مِنْهَا النَّاسُ حَتَّى یَفْرُغُوا مِنَ الْحِسَابِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ إِنَّهُمْ لَفِی شُغُلٍ یَوْمَئِذٍ عَنِ الْأَکْلِ وَ الشُّرْبِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ ابْنَ آدَمَ أَجْوَفَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ أَ هُمْ أَشَدُّ شُغُلًا یَوْمَئِذٍ أَمْ مَنْ فِی النَّارِ فَقَدِ اسْتَغَاثُوا وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّراب
شبیه این مطلب از عبدالله بن سنان از امام صادق ع در تفسیر العیاشی، ج2، ص238 و 327 آمده است.
5) از رسول الله ص روایت شده است:
به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود: همانا کسی که شرابخوار است عطشان میمیرد و در قبر عطشان است و روز قیامت در حالی مبعوث میشود که عطشان است و هزار سال فریاد واعطشا سر میدهد پس برایش میآورند «آبی همچون آهن مذاب [یا: روغن جوشان] ، صورتشان را کباب کند» پس چهرههایشان متلاشی شود و دندانهایش و چشمانش در آن جام بریزد و لی چارهای جز نوشیدن آن ندارد پس «هر آنچه در شکمش هست را گداخته سازد.» (حج/20)
جامع الأخبار(للشعیری)، ص: 149
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ إِنَّ شَارِبَ الْخَمْرِ یَمُوتُ عَطْشَاناً [عَطْشَانَ] وَ فِی الْقَبْرِ عَطْشَانُ وَ یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَطْشَانُ وَ یُنَادِی وَا عَطَشَاهْ أَلْفَ سَنَةٍ فَیُؤْتَى بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ فَیَنْضَجُ وَجْهُهُ وَ یَتَنَاثَرُ أَسْنَانُهُ وَ عَیْنَاهُ فِی ذَلِکَ الْإِنَاءِ فَلَیْسَ لَهُ بُدٌّ مِنْ أَنْ یَشْرَبَ فَصُهِرَ مَا فِی بَطْنِهِ.
6) ابن ابییعفور میگوید : خدمت امام صادق ع بودم که یکی از شیعیان وارد شد و گفت: خداوند کارتان را بر وفق مراد قرار دهد! گاه پیش میآید که یکی از ما در ضیق و تنگنای شدیدی قرار میگیرد و [از طرف حکومت جور] فراخوانده میشود که ساختمانی را بنا کند یا چاهی حفر کند یا سدی را درست کند؛ نظرتان چیست؟
فرمودند: من، در حالی که در این صحرای خشک هیچ چیز نداشته باشم، دوست ندارم یک گره از گرههایشان باز کنم یا در مَشکی را برایشان ببندم و یا حتی قلمی را بر کاغذ بکشم؛
همانا اعوان و انصار ستمکاران در سراپردهای از آتشاند تا اینکه خدا بین بندگانش حکم کند.
الکافی، ج5، ص107
ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَشِیرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ رُبَّمَا أَصَابَ الرَّجُلَ مِنَّا الضَّیْقُ أَوِ الشِّدَّةُ فَیُدْعَى إِلَى الْبِنَاءِ یَبْنِیهِ أَوِ النَّهَرِ یَکْرِیهِ أَوِ الْمُسَنَّاةِ یُصْلِحُهَا فَمَا تَقُولُ فِی ذَلِکَ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهُمْ وِکَاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ.[5]
چون تعداد احادیث زیاد شد این را در کانال نگذاشتم
7) از امام صادق ع از پدرانشان از حضرت علی ع روایت شده است:
همانا اهل جهنم، هنگامی [درخت] زقوم و [خارهای خشکیده] ضریع در شکمهایشان همانند غلیان آب جوش به غلیان درمیآید درخواست نوشیدنی میکنند؛ پس بدانان نوشیدنیای داده میشود از چرکاب و «خونابه؛ که آن را جرعه جرعه سر میکشند و براحتی نمیتوانند فرو برند و مرگ از هر سو به سراغشان میآید در حالی که مرده نیستند و در پی آن است عذابی شدید» (ابراهیم/16-17) و آب جوشان که در جهنم از زمانی که آفریده شد غلیان میکند «همچون آهن مذاب [یا: روغن جوشان] ، صورتشان را کباب کند؛ چه بد نوشیدنیای است و چه بد آسایشگاهی!» (کهف/29)
تفسیر العیاشی، ج2، ص223
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَمَّا غَلَى الزَّقُّومُ وَ الضَّرِیعُ فِی بُطُونِهِمْ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ سَأَلُوا الشَّرَابَ فَأُتُوا بِشَرَابِ غَسَّاقٍ وَ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ وَ حَمِیمٌ یَغْلِی فِی جَهَنَّمَ مُنْذُ خُلِقَتْ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً.[6]
تدبر
1) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»
خداوند به پیامبرش میگوید بگو حق از جانب خداست، با این حال خداوند شما را دارای اختیار آفریده است و میتوانید به این حق ایمان آورید و میتوانید کفر بورزید؛ اما اینکه هر کاری «میتوانید» بکنید به این معنا نیست که چون در پذیرش و انکار حق، اختیار دارید در حقیقت هم هیچ تفاوتی بین پذیرش و انکار نباشد؛ چرا که ما برای کسانی که با انکار و کفر ورزیدن به حق در حق خود و دیگران ستم میکنند آتشی آماده کردهایم که همچون سراپردهای دورتادور آنان را فرامی گیرد و وقتی هم که فریادرسی بخواهند با آب جوشانی که همچون مس گداخته است به فریادشان میرسیم،
آنان اختیار دارند؛ اما با اختیار کردن کفر، هم نوشیدنی بدی و هم استراحتگاه بدی برای خود تدارک دیدهاند.
نکته تخصصی انسانشناسی
از مغالطاتی که امروزه خیلی رواج پیدا کرده است، درهمآمیختن «حق» و «اختیار» است؛ میگویند: مگر خدا به ما اختیار نداده که چنین و چنان کنیم؛ پس حق داریم که چنان کنیم و کسی نباید جلوی حق ما را بگیرد!
چرا مغالطه است؟ با یک مثال شاید بهتر بتوان ایراد این استدلال را بیان کرد:
آیا من اختیار و توانایی اینکه یک سیلی در گوش یک بچه یتیم بزنم دارم یا نه؟ آیا چون خدا چنین اختیاری به من داده، من حق دارم؟!
در واقع، ایرادش این است که «اختیار»ی که خدا به ما داده، یعنی امکان و توانایی اینکه خودمان در دوراهیهای زندگی، یکی را انتخاب کنیم؛ اما «حق» ناظر به آن است که کدام راه ما را به مقصد حقیقی میرساند. این دو راهیها در بسیاری از اوقات دوراهی حق و باطل است؛ و ما تنها و تنها نسبت به راهی که ما را به حقیقت برساند حق داریم؛ نه نسبت به راهی که ما را به نابودی بکشاند!
پس «حق» صرفا تابع دلخواه ما و توافقات جمعی ما نیست؛ که اگر چنین بود آسمان و زمین و هرآنچه بین این دو است، تباه میشد. «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِن» (مومنون/71) حق ریشه در حقیقت نهاییای دارد که هرکسی قرار است بدان برسد. این را حتی در مثالهای حقوق ابتدایی بشر هم میتوانید بیابید: چرا انسان حق مدرسه رفتن و باسواد شدن دارد، اما چنین حقی را برای الاغ باور نداریم؟ چرا در جهان «حق خودکشی» برای انسانها قبول ندارند و هرکس بخواهد خودکشی کند مانعش میشوند؟
اگر این منطق را خوب بفهمیم بسادگی درخواهیم یافت که بسیاری از آنچه امروزه نام حقوق بشر به خود گرفته، نهتنها حق بشر نیست بلکه ضد حق بشر است: اموری مانند لواط (یا به تعبیر امروزیش: همجنسگرایی)، که بوضوح خلاف هدف خلقت از آفرینش اندامهای جنسی است؛ حق آزادی انتخاب دینهای کاملا خرافی مثل بتپرستی، که در واقع غوطهور شدن در جهالت محض را حق انسان معرفی میکند! و ... .
در یک کلام، خدا ما را با اختیار آفرید که بین بهشت و جهنم انتخاب کنیم؛ اما هیچ عاقلی به خود حق نمیدهد که به جهنم برود؛ و اگر کسی به جهنم رفت، نمیتواند معترض شود که چرا آتش مرا میسوازند، من که حق داشتم به جهنم بروم!
2) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»
مقصود از این تعبیر چیست؟
الف. «الـ» حق را میتوان «الـ» معرفه گرفت؛ یعنی این حق (قرآن) از جانب پروردگارتان است و این را از جانب خودم نیاوردهام (زجاج، به نقل مجمع البیان، ج6، ص719 )
ب. به قرینه جمله بعد، چهبسا میخواهد بفرماید «حق از جانب پروردگارتان آشکار شد؛ پس هرکه میخواهد ایمان بیاورد ویا کفر بورزد ...» (مجمع البیان، ج6، ص719 )
ج. «الـ» حق را میتوان «الـ» جنس یا استغراق گرفت؛ هر حقی تنها و تنها از خدا سرچشمه میگیرد؛ و هیچ حقی که به نحوی به خداوند برنگردد در کار نیست.
د. ...
3) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»
چرا این جمله را با «قل» شروع کرد؟
الف. شاید پاسخی است به کسانی که [بر اساس شان نزول آیه قبل] از پیامبر میخواستند که مومنان فقیر را از خود دور کند. در واقع میفرماید: به کسانی که چنان پیشنهادی میدهند که گویی منتی بر تو دارند و تویی که به ایمان آنان نیاز داری؛ بگو من حقی را می گویم که از جانب پروردگارم است، و به این بهانهها و پیشنهادات نامعقول شما هم کاری ندارم، شما هم خواستید ایمان بیاورید و نخواستید نیاورید؛ اما بدانید که چه عاقبتی منتظر کافران و ظالمان هست. (المیزان، ج13، ص304؛ مجمعالبیان، ج6، ص719)
ب. وقتی پیامبر این آیه را میخواند و ما میشنویم «بگو که ...» دو مطلب را درمییابیم: یکی همین که حق از جانب پروردگارمان است؛ دوم این چون مخاطبِ «بگو» هستیم ما هم وظیفه داریم این را به دیگران بگوییم؛ و چون ما این آیه را بر دیگری می خوانیم او هم به همین ترتیب؛ در واقع شاید میخواهد بگوید این نکته که حق از جانب خداوند است را باید هرکسی که میشنود به دیگران بگوید و این به عنوان یک باور همگانی در جامعه مورد توجه قرار گیرد.
ج. ...
4) «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»
مقصود از عبارت «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد» چیست؟
الف. عموما این را نوعی وعید و تهدیدی دانستهاند که میخواهد بفرماید حجت بر همگان تمام شد حالا این خودتان هستید که باید تصمیم بگیرید که میخواهید به این حجت تن دهید یا خیر. (مجمعالبیان، ج6، ص719؛ أمالی المرتضى، ج1، ص75[7]) و این مطلبی است که در بسیاری از مواقف ائمه اطهار در برابر لجاجتهای آنان میتوان مشاهده کرد. [8]
ب. حقیقت هدایت اجباربردار نیست و هیچکس حتی خود پیامبر هم نمیتواند انسانها را بدون اینکه خودشان بخواهند هدایت کند. از این جهت شبیه مضمون آیاتی است همانند «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» (قصص/56) «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» (غاشیه/22)
ج. ممکن است فاعل «شاء» را خدا بگیریم؛ یعنی هر که خدا بخواهد حتما مومن میشود و هرکه او بخواهد حتما کافر میشود؛ و البته معلوم است که مشیت خدا گزاف و بیضابطه نیست؛ و از این جهت شبیه آیاتی است نظیر َإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاء» (فاطر/8)
د. ...
5) «وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً»
چرا از کافران سخن گفت اما آیه را با تعبیر ظالمین ادامه داد؟
الف. تا نشان دهد که این عذابهایی که بر کافران وارد میشود حقیقتا ریشه در عدالت خدا دارد و اینها چون کفرشان به طلم برمیگردد آنچنان مواخذه میشوند. (المیزان، ج3، ص305)
ب. آن که به خدا کفر میورزد حقیقتا ظالم به شدیدترین معنایش است.
ج. ...
6) «ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»
چرا در بیان وضع این جهنمیان از این تعابیر فوق استفاده کرد؟
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا بیان شد که خوردن و مسکن از ویژگیهای خاص انسان است که چون در بهشت ابتدا رقم خورد ساحت اینها از همان ابتدا برتر از ساحت غریزی گردید. (جلسه239، تدبر1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ) انسان موجودی است که همواره در جایی سکنی میگزیند و برای ادامه بقای خود دائما نیازمند خوردن و نوشیدن است. اگر کسی کفر بورزد از خوردنی متناسب با وجود خویش، و نیز از قرار گرفتن در آسایشگاهی مناسب خود را محروم کرده است.
7) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»
حکایت
یحیی بن ام طویل از اصحاب خاص امام سجاد ع است و در وصف او گفته اند که وی یکی از سه نفر اصحاب سرّ امام سجاد بود که بعد از شهادت امام حسین ع هیچگاه پایش نلغزید و در این مسیر استوار بود.
از یمان بن عبدالله حکایت شده است: یحیی بن ام طویل را دیدم که در محله کناسه [در کوفه] ایستاده بود و با صدای بلند اعلام میکرد: ای جماعت اولیاء الله! قطعا ما برائت میجوییم از آنچه از دشنام به حضرت علی ع میشنوید؛ هر که علی ع را سب و لعن کند لعنت خداوند بر او باد؛ ما از آل مروان و آنچه غیر خدا میپرستند برائت میجوییم؛ سپس صدایش را پایین آورد و ادامه داد: کسی که اولیای الهی را ناسزا گوید، با او نشست و برخاست نکنید؛ و هرکه در آنچه ما بر آن هستیم تردید دارد [رفاقت و دوستی را] با وی آغاز نکنید؛ و هر یک از برادارنتان نیازمند آن شد که درخواستش را با شما مطرح کند، [همین که قبل از اینکه زبان باز کند و آبرویش برود، به یاریش نشتافتید] به او خیانت کردهاید.
الکافی، ج2، ص380[9]
[1] . تفات «غوث» با کلمات متشابه در جلسه419 http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-112/ به شرح زیر گذشت:
درباره «یاری کردن» در زبان عربی، علاوه بر دو ماده «عون» و «نصر»، کلمات متعددی به کار رفته که شاید همه را در فارسی به «یاری کردن» ترجمه کنیم؛ اما در هر یک نکته خاصی مد نظر است:
انقاذ («نقذ») به معنای خارج کردن از ابتلاء و فرو رفتن در آن، است؛
تخلیص (خلاص کردن، «خلص») به معنای پاک کردن از شائبهها و آلودگیهاست؛
نجات (انجاء، «نجی») به معنای این است که چیزی را کمک کنیم تا مبتلا به وضعیت ناخوشایند جدیدی نشود؛
تفریج («فرج») یاری کردنی است با جدایی انداختن بین دو چیز؛
«غوث» نجات دادن از ابتلاء و شدت و تحت حمایت ویژه قرار دادن است؛
«ظهیر» (پشتیبان، از ماده «ظهر») به معنای آن است که کسی در پشت سر قرار گیرد و انسان بتواند به او تکیه کند؛ و
«مساعده» («سعد») حالتی است که اقتضای خیر و برتری دارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص279 و ج8، ص258)