598) سوره کهف (18) آیه17 وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَز
بسم الله الرحمن الرحیم
598) سوره کهف (18) آیه17
وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً
ترجمه
و خورشید را میبینی هنگامی که طلوع کند از غارشان راست را زیارت میکند؛ و هنگامی که غروب میکند از آنان در چپ جدا شود و آنان در فراخنایی از آناند؛ این از آیات خداست؛ کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.
نکات ترجمه
«تَزاوَرُ»
«تَزاوَرُ» فعل مضارع از باب تفاعل است و در اصل به صورت «تَتَزاوَرُ» بوده که حرف تاء ابتدای آن برای تخفیف افتاده است (شبیه «تَنَزّلُ» در سوره قدر/ آیه4)
ماده «زور» ظاهرا در اصل در دو معنای مختلف به کار رفته است: میل و انحراف؛ و قسمت بالای سینه؛
برخی اصلیترین معنای این واژه را میل و عدول (انحراف از مسیر قبلی) دانستهاند و کوشیدهاند اغلب کاربردهای این ماده را به همین معنا برگردانند. بر همین اساس گفتهاند «زور» به معنای کذب و دروغ است چون از راه حق منحرف گردیده؛ و «تزویر» هم از همین باب است؛ و «زائر» را هم بدین جهت زائر نامیدهاند که با زیارت شخص مورد نظر از دیگران عدول میکند و به سمت شخص مورد نظر متمایل می گردد؛ و معنای دوم این واژه (کاربرد آن در خصوص قسمت بالای سینه) را یک معنای متفاوتی دانستند که ربط چندانی به مشتقات مختلف این واژه ندارد و تنها کاربرد دیگر این ماده در این معنا را کلمه «زَوَر» به معنای شخص قوی و شدید معرفی کردهاند. (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص36)
در مقابل برخی مهمترین معنای این ماده را همین معنای «قسمت بالای سینه» دانسته، و گفتهاند اصلا زیارت کردن یعنی سینه به سینه با شخصی مواجه شدن؛ و البته معنای دیگر این ماده همان میل و انحراف است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص387)
«تزاور» در این آیه را، به ویژه به خاطر اینکه با حرف «عن» همراه شده، اغلب افراد آن را به معنای «میل و انحراف از...» گرفتهاند (مثلا: مفردات ألفاظ القرآن، ص387؛ أساس البلاغة، ص278؛ و ...)، در حالی که وقتی مستقلا از کلمه «تزاور» بحث کردهاند آن را به معنای زیارت همدیگر دانستهاند (مثلا: هم یتزاورون، و بینهم تزاوُر؛ أساس البلاغة، ص278؛ الطراز الأول ج8، ص55) و بعید نیست هر دو معنا را مستقلا در آیه بتوان مد نظر قرار داد.
این ماده جمعا 6 بار به کار رفته است که چهار بار آن همان «زور» به معنای انحراف از حق و سخن کذب و باطل است (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ، حج/30؛ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً، فرقان/4؛ َ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً، فرقان/72؛ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً، مجادله/2) یکی صریحا در معنای «زیارت» کردن است (حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ، تکاثر/2) و یکی همین آیه است که بدان اشاره شد.
اختلاف قرائت
کلمه «تزاور» سه قرائت معروف (در قراءسبعه) و دو قرائت شاذ دارد:
«تَزاوَرُ» قرائت قراء کوفه (عاصم، حمزه و کسائی) و خلف (از قراء عشره)، و نیز قرائت اعمش و طلحه و ابن أبیلیلی و و ابن مناذر، و خلف، و أبو عبید، و ابن سعدان، و محمد بن عیسی الأصبهانی، و أحمد بن جبیر الأنطاکی (از قراءات شاذه) است.
«تَزْوَرُّ» قرائت اهل شام (ابنعامر) و یعقوب (از قراء عشره) و نیز قرائت ابن أبی إسحاق، و قتادة، و حمید، (از قرائات شاذه) است؛
«تَزّاوَرُ» هم قرائت اهل مکه (ابنکثیر) و مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو) میباشد (که در این قرائت یکی از «ت»های «تتزاور» در «ز» ادغام شده است)
دو قرائت کمتر معروف عبارتند از:
«تَزْوارُّ» قرائت الجحدری، أبو رجاء، أیوب السختیانی، ابن أبی عبلة، جابر، و أیوب (همگی از قرائات شاذه) است
«تَزْوَئِرُّ» قرائت ابن مسعود، و أبو المتوکل است.
مجمع البیان، ج6، ص701[1]؛ البحر المحیط، ج7، ص151[2]
«تَقْرِضُهُمْ»[3]
ماده «قرض» را در اصل نوعی «قطع کردن» دانستهاند که در مورد قطع مکان و عبور کردن از آن نیز به کار میرود، مانند همین آیه (مفردات ألفاظ القرآن، ص667).
کلمه «مقراض: قیچی» بر همین اساس از این ماده ساخته شده؛ و قرض دادن (دادن مال به دیگری مشروط به اینکه آن را برگرداند) را هم از این جهت از این ماده دانستهاند که گویی شخص آن مال را از اموال خود قطع و جدا میکند، یا اینکه حاجت و نیاز نیازمند را با این کار قطع میکند (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص72)
در قرآن کریم این ماده جمعاً 13 بار به کار رفته که غیر از مورد استفادهاش در آیه حاضر، در بقیه موارد در معنای قرض دادن اصطلاحی میباشد.
«فَجْوَةٍ»
ماده «فجو» را در اصل به معنای وسعت و گستردگی چیزی و «فجوة» را به معنای فاصله و عرصه گستردهای بین دو چیز باشد، دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص477؛ المصباح المنیر، ج2، ص46؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص34).
از این ماده فقط همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) عبدالله بن فضل هاشمی میگوید: از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل سوال کردم که «کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.»
فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالی ظالمان را در روز قیامت از سرای کرامت خویش گمراه میکند و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشتش هدایت میکند همان گونه که خداوند عز و جل فرمود «و خداوند ظالمان را گمراه می کند و خداوند آنچه بخواهد انجام میدهد» (ابراهیم/27) و نیز فرمود «همانا کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند پروردگارشان آنان را با ایمانشان هدایت میکند، از پایین آنها رودها جاری است، در بهشتهایی سراسر نعمت.» (یونس/9)
التوحید (للصدوق)، ص241-242؛ معانی الأخبار، ص21
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً» فَقَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُضِلُّ الظَّالِمِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ دَارِ کَرَامَتِهِ وَ یَهْدِی أَهْلَ الْإِیمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ إِلَی جَنَّتِهِ کَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَ «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»[4]
2) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا قرآن شاهد حق است، و حضرت محمد ص قرارگاه آن است؛ پس هرکس سببی از سبب الهی برگیرد اسباب از او قطع نگردد و هرکس غیر از آن سببی برگیرد همراه با هر دروغگویی خواهد بود (1)؛
پس تقوای الهی در پیش گیرید که خداوند نشانههای دینتان و منارههای هدایتان را آشکار فرمود؛
پس در کارتان سستی نَوَرزید و دینتان را به مسخره نگیرید که اعمالتان پوچ میشود و راهتان آشفته میگردد ... و از حزب شیطان نباشید که گمراه شوید؛ هلاک شود آنکه مسیر هلاکت پیمود و زنده شود آنکه راه زندگی یافت؛ و برعهده خداوند است که [راه درست را برایتان] بیان کند؛ آن را برایتان بیان کرد پس هدایت را بپذیرید و از سخن عالمان حقیقی سود برید و کار به دست خداست؛ پس «کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.»
المحاسن، ج1، ص268
عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
إِنَّ الْقُرْآنَ شَاهِدُ الْحَقِّ وَ مُحَمَّدٌ ص لِذَلِکَ مُسْتَقَرٌّ فَمَنِ اتَّخَذَ سَبَباً إِلَی سَبَبِ اللَّهِ لَمْ یُقْطَعْ بِهِ الْأَسْبَابُ وَ مَنِ اتَّخَذَ غَیْرَ ذَلِکَ سَبَباً مَعَ کُلِّ کَذَّابٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَکُمْ أَعْلَامَ دِینِکُمْ وَ مَنَارَ هُدَاکُمْ فَلَا تَأْخُذُوا أَمْرَکُمْ بِالْوَهْنِ وَ لَا أَدْیَانَکُمْ هُزُؤاً فَتَدْحَضَ أَعْمَالُکُمْ وَ تُخْبِطُوا سَبِیلَکُمْ [وَ لَا تَکُونُوا أَطَعْتُمُ اللَّهَ رَبَّکُمْ اثْبُتُوا عَلَی الْقُرْآنِ الثَّابِتِ وَ کُونُوا فِی حِزْبِ اللَّهِ تَهْتَدُوا][5] وَ لَا تَکُونُوا فِی حِزْبِ الشَّیْطَانِ فَتَضِلُّوا یَهْلِکُ مَنْ هَلَکَ وَ یَحْیَا مَنْ حَیَّ وَ عَلَی اللَّهِ الْبَیَانُ بَیَّنَ لَکُمْ فَاهْتَدُوا وَ بِقَوْلِ الْعُلَمَاءِ فَانْتَفِعُوا وَ السَّبِیلُ فِی ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ فَـ«مَنْ یَهْدِهِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً.»[6]
پینوشت
(1) ظاهرا این تعابیر درباره اسبابی که میماند و اسبابی که قطع میشود، اشاره است به آیه 166 سوره بقره که در مورد کافران میفرماید که در قیامت اسباب و وسائلی که در زندگیشان بدان تکیه میکردند، از آنها قطع می گردد: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب.
3) ابنعباس روایت میکند که در زمان خلافت عمر عده ای از علمای یهود آمدند و سوالاتی از او پرسیدند که وی نتوانست آنها را پاسخ دهد و به حضرت علی ع ارجاعشان داد. آنها سوالات متعددی پرسیدند از جمله درباره اصحاب کهف و امیرالمومنین ع حکایت آنان را به تفصیل بیان فرمود. در فرازی از این توضیحات ایشان آمده است:
پس آن چوپان آنان را راهنمایی میکرد تا به بالای کوهی برد و در غاری آنان را فرود آورد که بدان «وصید» گفته میشد و در جلوی غار چشمهها و درختان میوه بود؛ پس، از آن میوه ها خوردند و از آن آب نوشیدند و سیاهی شب همهجا را فراگرفت؛ و آنان به داخل غار پناه بردند؛ پس خداوند عز و جل به ملکالموت وحی فرمود که روحهایشان را دریافت کند و خداوند دو تن از فرشتگان را مامور کرد که آنان را از راست به چپ برگرداند و به ماموران خورشید دستور داد؛ پس [نور] خورشید از غارشان به سمت راست میل میکرد و از سمت چپ از آنان جدا میشد...
قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص259؛ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین ع (علامه حلی)، ص441؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج2، ص363
وَ عَنِ ابْنِ بَابَوَیْهِ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنِ یُوسُفَ بْنِ عَلِیِّ الْمُذَکِّرُ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنِ عَلِیِّ بْنِ نَصْرٍ الطرسوسی حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ بْنِ قَرْعَةً الْقَاضِی بِالْبَصْرَةِ حَدَّثَنَا زِیَادٍ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ البکائی حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ إِسْحَاقَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رُضَّ قَالَ: لَمَّا کَانَ فِی عَهْدِ خِلَافَةِ عُمَرَ أَتَاهُ قَوْمٌ مِنْ أَحْبَارِ الْیَهُودِ فَسَأَلُوهُ عَنْ أَقْفَالٍ السَّمَاوَاتِ مَا هِیَ وَ عَنْ مَفَاتِیحَ السَّمَاوَاتِ مَا هِیَ وَ عَنْ قَبْرِ سَارَ بِصَاحِبِهِ مَا هُوَ وَ عَمَّنْ أَنْذِرِ قَوْمِهِ لَیْسَ مِنْ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ عَنْ خَمْسَةِ أَشْیَاءَ مَشَتْ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَمْ یخلقوا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا یَقُولُ الدُّرَّاجِ فِی صِیَاحُهُ وَ مَا یَقُولُ الدِّیکِ وَ الْفَرَسِ وَ الْحِمَارِ وَ الضِّفْدِعِ وَ القنبر فَنَکَسَ عُمَرَ رَأْسَهُ. فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَرَی جوابهم إِلَّا عِنْدَکَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع...
فَلَمْ یَزَلْ الرَّاعِی یَسِیرُ بِهِمْ حَتَّی علاهم جَبَلًا فَانْحَطَّ بِهِمْ عَلَی کَهْفِ یُقَالُ لَهُ الوصید فَإِذَا بِفِنَاءِ الْکَهْفِ عُیُونِ وَ أَشْجَارِ مُثْمِرَةٍ فَأَکَلُوا مِنْ ثِمَارِهَا وَ شَرِبُوا مِنْ الْمَاءِ وَ جَنَّهُمُ اللَّیْلِ فأووا إِلَی الْکَهْفِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکِ الْمَوْتِ بِقَبْضِ أَرْوَاحَهُمْ وَ وَکَّلَ اللَّهُ بِکُلِّ رَجُلَیْنِ مَلَکَیْنِ یقلبانهما مِنْ ذَاتَ الْیَمِینِ إِلَی ذَاتَ الشِّمَالِ وَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی خُزَّانُ الشَّمْسُ فَکَانَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمال...
تدبر
1) «وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»
خداوند متعال در این آیه (و آیه بعد) حال و وضع آنان را در غار شرح میدهد که چگونه خورشید بر این غار میتابید و چگونه اینان از نور خورشید در امان بودند و این را از آیات خداوند معرفی فرموده است؛ و بعد تذکر داده که تنها کسی واقعا «هدایتیافته» است که خدا او را هدایت کند.
بحث اغلب مفسران درباره این آیه بیشتر ناظر است به اینکه تصویری از موقعیت جغرافیایی غار به دست آورند؛ اما دانستن این نکته واقعا چه آیهای است که فرمود ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ؟ اینکه آنها بعد از سیصد و اندی سال زنده شدند قطعا یک آیه است اما اینکه خورشید از این سمت بر غارشان میتابید و از سمت دیگر غروب میکرد و نورش این گونه بر غارشان میافتد و آن گونه رخت برمیبست، چه نکته خاصی دارد؟
به علاوه در این بیان کلماتی قرار داده که سوالات بیشتری را یش میآورد که واقعا منظور خداوند از این بحث چه بوده است. مثلا آمدن و رفتن نور خورشید در هنگام طلوع و غروب را با تعابیر «تزاور» (که معنای اولیهاش زیارت کردن است) و «تقرض» (که معنای اصلیاش قطع کردن است) استفاده نمود؛ در یکی متعلق این فعل را غار آنها قرار داد (تزاور عن کهفهم) و در دیگری خودشان (تقرضهم)؛ و یا به جای یمین و شمال (راست و چپ) ، تعبیر ذات الیمین و ذات الشمال (دارای راست و دارای چپ) را مطرح کرد؛ و پس از این همه تفصیل درباره نحوه تابش نور خورشید بر این غار، از اینکه آنان در پهنهای از آن بودند اشاره کرد و نفرمود پهنهای غار، یا عرصه تابش نور خورشید یا ... ؛ و این در پهنهای از آن بودن، حاوی چه نکتهای است؛ و ... . آیا میخواهد با این اشارات ما را متوجه واقعیتی دیگر کند؟
نویسنده کتاب «اصحاب کهف در آینه ولایت» کوشیده این خورشید را بر امام، و اصحاب کهف را بر شیعیان راستین امام، و ذات یمین و ذات شمال را بر اصحاب یمین و اصحاب شمال تطبیق کند، در عین حال که نمی توان با قاطعیت این احتمالات را رد کرد؛ اما برای قبول چنین احتمالی هم باید شواهدی جدی ارائه کرد و با صرف یک حدس نمیتوان مطلبی را به قرآن کریم نسبت داد.
شاید یکی از فلسفههای وجود چنین تعابیری در قرآن کریم این باشد که به همین عجز خود در فهم قرآن کریم و جداییناپذیریِ قرآن و عترت، و از این رو، نیاز جدی به امامان موید از جانب خدا برای فهم قرآن پی ببریم و دریابیم که تنها کسی هدایت میشود و میفهمد که خدا دقیقا چه خواسته بگوید که خود خداوند، از طریقی که خود قرار داده، وی را هدایت کند؛ و کسی که خدا راهنماییاش را عهدهدار نشود هیچکس نمیتواند ارشاد او را عهده دار شود.
2) «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»
هدایت واقعی به دست خداست.
پس اگرچه ما باید تلاش خود را برای هدایت دیگران مبذول داریم؛ اما یادمان باشد که ما فقط زمینهسازیم نه بیشتر: إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ: مسلّما تو نمیتوانی هر کس را که خود دوست بداری هدایت کنی و لکن خداست که هر کس را بخواهد هدایت میکند.» (قصص/56)
3) «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»
هدایت واقعا و تنها و تنها در دست خداست؛
پس اگر کسی واقعا دلش میخواهد هدایت شود باید از صمیم قلب به خدا پناه ببرد؛ و بداند که اگر خدا هدایتش نکند و او را در گمراهی باقی بگذارد هیچکس و هیچکس نخواهد توانست اندکی کار او را برعهده گیرد (ولیّ) و یا حتی اندکی او را ارشاد کند (مرشد)
4) «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»
از تقابل بین «هدایتیافته الهی» و «کسی که هیچ سرپرست ارشادکنندهای ندارد» میتوان فهمید که کسی هدایت میشود که خداوند سرپرستی او را برعهده گرفته و او را ارشاد میکند. این همان است که فرمود: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور: خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آوردند، آنها را از ظلمتها به سوی نور بیرون میآوَرَد (بقره/257)
[1] . قرأ ابن عامر و یعقوب تزور بتشدید الزای و قرأ أهل الکوفة «تَتَزاوَرُ» بالتخفیف و الباقون تزاور بتشدید الزای ... و فی الشواذ قراءة الجحدری تزوار
[2] . و قرأ الحرمیان، و أبو عمر و تَتَزاوَرُ بإدغام تتزاور فی الزای. و قرأ الکوفیون، و الأعمش، و طلحة، و ابن أبی لیلى، و ابن مناذر، و خلف، و أبو عبید، و ابن سعدان، و محمد بن عیسى الأصبهانی، و أحمد بن جبیر الأنطاکی بتخفیف الزای إذا حذفوا التاء. و قرأ ابن أبی إسحاق، و ابن عامر، و قتادة، و حمید، و یعقوب عن العمری: تزورّ على وزن تحمرّ. و قرأ الجحدری، و أبو رجاء، و أیوب السختیانی، و ابن أبی عبلة، و جابر، و ورد عن أیوب تزوار على وزن تحمارّ. و قرأ ابن مسعود، و أبو المتوکل: تزوئرّ بهمزة قبل الراء على قولهم ادهأمّ و اشعألّ بالهمز فرارا من التقاء الساکنین، و المعنى تزوغ و تمیل.
[3] . اختلاف قرائت:
و قرأ الجمهور: تَقْرِضُهُمْ بالتاء. و قرأت فرقة بالیاء أی یقرضهم الکهف (البحر المحیط، ج7، ص151)
[4] . در ادامه روایت آمده است:
قَالَ فَقُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ کَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَدْخُلَ فِی شَیْءٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَتَرَکَهَا کَانَ تَرْکُهُ لَهَا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حَتَّى یَرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْه.
[5] . عبارت داخل کروشه در متن محاسن فعلی هست اما در نقل قولی که مرحوم فیض در نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص33 و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج2، ص98 از این حدیث محاسن آوردهاند وجود ندارد و لذا ما هم آن را داخل کروشه گذاشتیم و در ترجمه نیاوردیم.
[6] . در این روایت که در تفسیر فرات الکوفی، ص245 آمده است پیامبر ص نیز به همین آیه استناد میفرماید:
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی أُمَامَةَ [الْبَاهِلِیِ] قَالَ: کُنَّا ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص جُلُوساً فَجَاءَنَا [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ اتَّفَقَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ [ص] قِیَامٌ فَلَمَّا رَأَى عَلِیّاً جَلَسَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَ تَعْلَمُ لِمَ جَلَسْتُ قَالَ اللَّهُمَّ لَا فَقَالَ [رَسُولُ اللَّهِ] ص خَتَمْتُ أَنَا النَّبِیِّینَ وَ خَتَمْتَ أَنْتَ الْوَصِیِّینَ فَحَقَّ اللَّهُ أَنْ لَا یَقِفَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع مَوْقِفاً إِلَّا وَقَفَ مَعَهُ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ إِنِّی أَقِفُ وَ تُوقَفُ وَ أُسْأَلُ وَ تُسْأَلُ فَأَعِدَّ الْجَوَابَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّمَا أَنْتَ عُضْوٌ مِنْ أَعْضَائِی تَزُولُ أَیْنَمَا زُلْتُ فَقَالَ عَلِیٌّ [ع] یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا الَّذِی تُسْأَلُ حَتَّى أَهْتَدِیَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضْلِلْهُ فَلا هادِیَ لَهُ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقِی وَ مِیثَاقَکَ وَ أَهْلِ مَوَدَّتِکَ وَ شِیعَتِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فِیکُمْ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَرَأَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ هُمْ شِیعَتُکَ یَا عَلِیُّ.