سفارش تبلیغ
صبا ویژن

509) سوره قلم (68) آیه 44 فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا ا

بسم الله الرحمن الرحیم

509) سوره قلم (68) آیه 44  

فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ

ترجمه

پس، کسی که این کلام را تکذیب می‌کند به من واگذار؛ بزودی آنان را از جایی که ندانند به تدریج [به سوی عذاب ابدی] کشانیم؛

نکات ترجمه

«فَذَرْنی‏»

ماده «وذر» در اصل به معنای «بی‌توجهی و رها کردن چیزی» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص75) و به تعبیر دیگر، «دور انداختن چیزی از باب بی‌اعتنایی به آن» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص862)

تعبیر «ذَرْنِی و فُلاناً» یک اصطلاح رایج است به معنای این است که کار فلانی را به من واگذار کن و دلت را به او مشغول ندار. (تاج‌ العروس، ج7، ص588) این اصطلاح سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (غیر از مورد فوق: ذَرْنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ؛ «ذَرْنی‏ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیدا» مدثر/11)؛ و به لحاظ نحوی، حرف «و» می‌تواند واو عطف یا واو در معنای مع؛ و لذا عبارت پس از آن را هم می‌توان عطف به ضمیر متکلم وحده دانست و هم مفعول معه. (مجمع‌البیان، ج10، ص508؛ اعراب القران و بیانه، ج10، ص168)

این ماده در قرآن کریم 46 بار به کار رفته که تمامی موارد استعمال آن، در صیغه مضارع ویا امر بوده است؛ و گفته‌اند که اساساً این ماده در صیغه ماضی به کار نمی‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص862)

«الْحَدیثِ»

درباره ماده «حدث» در جلسه 168 توضیح داده شد که این ماده در اصل به معنای «بودن چیزی بعد از اینکه قبلا نبوده» (پدید آمدن) می‌باشد و به معنای «کلام» و سخن و گفتار هم به کار می‌رود، چرا که در سخن گفتن دائما مطلبی بعد از مطلب دیگر پدید می‌آید. http://yekaye.ir/an-nisa-4-87/

«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ: سـ + نستدرج + هم»

ماده «درج» در اصل بر «رهسپار شدن چیزی» یا «رهسپار شدن در چیزی» (مُضِىِّ الشّى‏ءِ و المُضىِّ فى الشّى‏ء) دلالت دارد و گفته‌اند در برخی از استعمالاتش (مثلا أدرجتُ الکتاب) بر «پوشاندن و مخفی کردن چیزی» هم دلالت می‌کند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص275)

«درجة» به معنای «منزلت» و جایگاه است از این جهت که با صعود به دست آید، و غالبا برای اشاره به منزلت برتر به کار می‌رود: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَة» (نساء/95) و جمع آن «درجات» است که بیشتر استعمالات این ماده در قرآن به این صورت است (مثلا: رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ، بقره/253؛ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه، آل‌عمران/163)؛ البته «درج» به معنای پیچیدن نامه و طومار و یا لباس هم به کار رفته است، چنانکه چیزی که پیچیده شده را «الدَرج» گویند؛ و از این جهت برای مرگ به طور استعاری به کار می‌رود [= طومار زندگی‌اش درهم پیچیده شد] (مفردات ألفاظ القرآن، ص311)

و برخی گفته‌اند اصل این ماده دلالت دارد بر حرکت مخصوصی همراه با دقت و احتیاط و به طور تدریجی (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص191)

اما «استدراج» - که در قرآن کریم تنها دوبار و به همین صورت «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون»‌ به کار رفته؛ اعراف/182؛ قلم/44 - به چه معناست؟ دو احتمال مطرح شده است:‌

ممکن است از همان معنای پیچیده شدن باشد و تعبیر «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» یعنی آنها را همانند طوماری درهم می پیچیم که کنایه از غافلگیر کردن آنهاست؛

یا به معنای این است که آنها را درجه درجه [= تدریجا] می‌گیریم، که در حقیقت نزدیک نمودن تدریجی آنها به چیزی است مانند بالا و پایین آمدن از پله‌ها و نردبان [که تدریجی انجام می‌شود] (مفردات ألفاظ القرآن، ص312)

و با توجه به اینکه ماده «درج» در معنای مرگ و هلاکت هم به کار برده می‌شود و «دروج» را به معنای هلاکت دانسته‌اند، برخی به سوی هلاکت کشاندن دانسته‌اند (ابن‌شهرآشوب، متشابه القرآن، ج1، ص185)

ماده «درج» در قرآن کریم جمعا 20 بار آمده که تنها در همین سه صورت (درجة، درجات، نستدرج) به کار رفته است.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره «استدراج» سوال شد.

فرمودند: آن است که بنده گناهی مرتکب می‌شود پس به او مهلت، و مجددا نعمت می‌دهند تا اینکه بدانها سرگرم شود و از استغفار از گناهانش باز ماند؛ پس او مورد استدراج قرار گرفته است از جایی که نمی‌داند.

الکافی، ج‏2، ص452

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الِاسْتِدْرَاجِ؟

فَقَالَ هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُمْلَى لَهُ وَ تُجَدَّدُ لَهُ عِنْدَهَا النِّعَمُ فَتُلْهِیهِ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ فَهُوَ مُسْتَدْرَجٌ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ.[1]


2) چه موقع به استدراج گرفتار شده‌ایم و چه موقع، این نعمت‌ها استدراج نیست؟

الف. از رسول الله ص روایت شده است:

هنگامی که دیدید خداوند به بنده آنچه دوست دارد می‌دهد و او همچنان به گناهانش ادامه می‌دهد، بدانید که آن استدراجی برای اوست که خداوند متعال فرمود: « آنان را از جایی که ندانند به تدریج [به سوی عذاب ابدی] کشانیم»

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص75

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

... وَ إِذَا رَأَیْتُمُ اللَّهَ یُعْطِی الْعَبْدَ مَا یُحِبُّ وَ هُوَ مُقِیمٌ عَلَى مَعْصِیَتِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجٌ لَهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏».[2]

ب. عمر بن یزید می‌گوید خدمت امام صادق ع عرض کردم من از خداوند عز و جل درخواست کردم که مال و اموالی روزی‌ام کند، روزی‌ام کرد؛ از او خواستم که فرزندی روزی‌ام کند، روزی‌ام کرد؛ از او خواستم خانه‌ای به من دهد، خانه‌ای روزی‌ام کرد؛ می‌ترسم نکند مبتلا به استدراج شده باشم.

امام ع فرمود: اما جایی که حمد و سپاس خدا باشد استدراج نیست.

الکافی، ج‏2، ص97

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَن‏ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِی مَالًا فَرَزَقَنِی وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی وَلَداً وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یَرْزُقَنِی دَاراً فَرَزَقَنِی وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً.

فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلَا.


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

ای مردم! باید که خداوند شما را در هنگام نعمت ترسان ببیند، همان گونه که در نقمت‌ها و سختی‌ها هراسان می‌بیند؛

آن را که در اموالش گشایشی داده شود و آن را استدراج ندید از امر ترسناکی خود را ایمن دانسته؛

و آنکه در اموالش بر او تنگ گرفتند و آن را امتحان ندید آرزویی [= پاداشى را که امید آن مى‏رفت] را هدر داده است .

نهج‌البلاغه، حکمت358

وَ قَالَ ع:

أَیُّهَا النَّاسُ لِیَرَکُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِینَ کَمَا یَرَاکُمْ مِنَ النَّقِمَةِ فَرِقِینِ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولًا.


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

اما بعد! پس جایگاه مکر و خدعه در آتش است؛

از خدا بیمناک، و از هیبت و سطوتش بر حذر باشید؛

خداوند پس از اتمام حجتها و بیم و وعیدها براى بندگان نمى‏پسندد که از جایی که نمی‌دانند به انحراف و استدراج [= هلاک تدریجی] مبتلا گردند؛ و بدین سبب [= استدراج] سعی و تلاش بنده به بیراهه رود، تا آنجا که وفاى به عهد را از یاد ببرد ولی خودش پندارد که کار خوبى مى‏کند؛ پیوسته در گمان و آزرو و غفلت از آن خبر مهم [= قیامت] بسر برد؛ به کار خود گره‏ها زند، و با جدیت تمام مسیر هلاکت را درنوردد، در حالی که در مهلتی که خداوند وعده داده بسر می‌برد؛ همراه با غافلان سرگرم است، و همراه با گنهکاران روزگار می‌گذراند، با مؤمنان بر سر اطاعت خدا جدل کند و ظاهرسازى عیاشان را تحسین می‌نماید؛

اینها کسانیند که دلهایشان با شبهه دمساز است، به ناحق بر دیگران بزرگى کنند، و آن را مایه تقرّب به حق پندارند!

این بدان سبب است که آنان به هوا و هوس عمل می‌کنند، کلام حکیمان را دگرگون می‌سازند، و از سر جهالت و کورباطنی آن را تحریف  می‌نمایند، و از این کار قصد خودنمایی و ریا دارند، نه راه هدفمندی، نه نشان راهى، نه چراغ راهنمائى.

تا اجل فرا رسد و به آبشخور نهائى خود رسند؛ و چون خداوند از نتیجه و عواقب کارشان پرده برگیرد، و آنها را از سرپوشهاى غفلت بدر آرد، به آنچه پشت کرده رو آرند و به آنچه رو آورده پشت کنند؛ نه از آرزوهائى که [در دنیا] بدانها رسیدند سودی برند، نه از خواسته‏هائى که بدان نائل شدند و حاجتهائى که کام دل از آن برآوردند؛ بلکه همه وبالشان گردد، و اینک از آنچه بدنبالش مى‏دویدند بگریزند.

من شما را از این لغزشگاه بیم مى‏دهم، و به تقواپیشه کردن از خدایی می‌خوانم که غیر او سودی ندهد و ...

تحف العقول، ص154

و روی عن أمیر المؤمنین ع من حکمه ص و ترغیبه و ترهیبه و وعظه‏

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدِیعَةَ فِی النَّارِ فَکُونُوا مِنَ اللَّهِ عَلَى وَجَلٍ وَ مِنْ صَوْلَتِهِ عَلَى حَذَرٍ  إِنَّ اللَّهَ لَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ بَعْدَ إِعْذَارِهِ وَ إِنْذَارِهِ اسْتِطْرَاداً وَ اسْتِدْرَاجاً مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏ وَ لِهَذَا یَضِلُّ سَعْیُ الْعَبْدِ حَتَّى یَنْسَى الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ وَ یَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ أَحْسَنَ صُنْعاً وَ لَا یَزَالُ کَذَلِکَ فِی ظَنٍّ وَ رَجَاءٍ وَ غَفْلَةٍ عَمَّا جَاءَهُ مِنَ النَّبَإِ یَعْقِدُ عَلَى نَفْسِهِ الْعُقَدَ وَ یُهْلِکُهُا بِکُلِّ جَهْدٍ وَ هُوَ فِی مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ عَلَى عَهْدٍ یَهْوِی مَعَ الْغَافِلِینَ وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ وَ یُجَادِلُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَسْتَحْسِنُ تَمْوِیهَ الْمُتْرَفِینَ‏  فَهَؤُلَاءِ قَوْمٌ شَرَحَتْ قُلُوبُهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ تَطَاوَلُوا عَلَى غَیْرِهِمْ بِالْفِرْیَةِ  وَ حَسِبُوا أَنَّهَا لِلَّهِ قُرْبَةٌ وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُمْ عَمِلُوا بِالْهَوَى وَ غَیَّرُوا کَلَامَ الْحُکَمَاءِ وَ حَرَّفُوهُ بِجَهْلٍ وَ عَمًى وَ طَلَبُوا بِهِ السُّمْعَةَ وَ الرِّیَاءَ  بِلَا سُبُلٍ قَاصِدَةٍ وَ لَا أَعْلَامٍ جَارِیَةٍ وَ لَا مَنَارٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَمَدِهِمْ وَ إِلَى مَنْهَلٍ هُمْ وَارِدُوهُ‏  حَتَّى إِذَا کَشَفَ اللَّهُ لَهُمْ عَنْ ثَوَابِ سِیَاسَتِهِمْ‏  وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِیبِ‏ غَفْلَتِهِمْ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ یَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ أُمْنِیَّتِهِمْ وَ لَا بِمَا نَالُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا مَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ وَ صَارَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَبَالًا فَصَارُوا یَهْرُبُونَ مِمَّا کَانُوا یَطْلُبُونَ‏  وَ إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ هَذِهِ الْمَزَلَّةَ وَ آمُرُکُمْ بِتَقْوَى اللَّه‏ الَّذِی لَا یَنْفَعُ غَیْرُه‏... [3]

تدبر

1) «فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ»

بعد از اینکه انواع راه‌های اتمام حجت با این منکران حقیقت طی شد، خداوند باب تهدید را باز می‌کند و به پیامبرش می‌فرماید اینها که قرآن را تکذیب می‌کنند با من تنها بگذار و کار آنها را به من واگذار و دیگر خودت کنار بکش و دلمشغول آنها مباش که خودم کارت را کفایت کنم. (مجمع‌البیان، ج10، ص510)

ثمره اجتماعی

در مقام تبلیغ دین، گاهی مخاطب بقدری لجوج و خیره‌سر است که دیگر از دست مبلغ کاری ساخته نیست.

به تعبیر دیگر، در مورد برخی اشخاص، هیچ تلاشی برای هدایتشان نتیجه نمی‌دهد. البته ما ابتدا باید تمام تلاشمان را انجام دهیم، اما اگر تمام آنچه در توانمان بود انجام دادیم و او به راه نیامد، کار او را باید به خدا واگذار کنیم؛ و این گونه نیست که در مورد هرکسی موظف باشیم همواره و تا آخر عمر درصدد هدایتشان برآییم.


2) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

اینکه تکذیب‌کنندگان و دشمنان حق و حقیقت و برخی گناهکاران زندگی معمولی‌ای دارند و هرچه دلشان می‌خواهد برآورده می‌شود، بدین معنا نیست که حتما مورد توجه و عنایت خدایند؛ خیر؛ بسیاری از مواقع، مبتلا به سنت استدراج شده‌اند، یعنی خداوند آنها را در نعمتها رها کرده تا طغیانشان به نهایت خود برسد و به طور کامل نابود شوند.

یادمان باشد:

اقتضای رحمانیت خداوند و اختیار دادن او به بشر در دنیا، آن است که وسایل حرکت را در اختیار هرکسی در هر مسیری که می‌خواهد بپیماید قرار دهد. اگر کسی بخواهد به جهنم برود، خدا راه او را نمی‌بندد!

شبهه

اگر خداوند راه جهنم رفتن بر مردمان را نبسته است، آیا ما حق داریم به اسم نهی از منکر، راه را بر آنان ببندیم؟

پاسخ

پاسخ ساده این است که ما خدا نیستیم؛ و کار خدا لزوما وظیفه ما نیست؛ برخی امور اقتضای خداییِ خداست؛ اما ما به عنوان بنده وظیفه دیگری داریم.

اما پاسخ تفصیلی این است که در این سوال، بین اقتضائات نظام تکوین (اراده تکوینی خدا، و آنچه خداوند در جهان خارج محقق فرموده) با اقتضائات نظام تشریع (دستور خدا، که برای پیمودن مسیر سعادت است) خلط شده است. نهی از منکر، خواست، اراده، و دستور همان همان خدایی است که در نظام تکوین راه جهنم رفتن را هم باز گذاشته است.

به تعبیر دیگر، اقتضای اینکه خدا به انسان اختیار بدهد، این است که نظام تکوین را طوری قرار دهد که انسانها بتوانند جهنم هم بروند؛ اما اقتضای اینکه انسان به سعادت برسد این است که خداوند با اراده تشریعی خود نحوه پیمودن راه بهشت را به ما نشان دهد و ما را از ورود در جهنم برحذر دارد.

زندگی سعادتمندانه آن است که انسان، بر اساس دستورات خدا (اراده تشریعی او) رفتار کند نه اینکه به بهانه اختیاری که خدا به او داده، خلاف دستورات خدا را عمل نماید.


3) «فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

چرا با اینکه چمله اول را به صورت متکلم وحده آورد (او را به من واگذار)، جمله دوم را به صورت متکلم مع‌الغیر آورد (آنان را به استدراج می‌کشانیم)؟

الف. در تعبیر «متکلم مع‌الغیر: ما» نوعی عظمت نهفته است و در این مساله (سنت استدراج و نعمت دادنی که تدریجا شخص را به هلاکت بکشاند) ملائکه موکل هم در کارند. (المیزان، ج19، ص396)

ب. ...


4) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

کسی که راه بدبختی و هلاکت را می‌پیماید، این گونه نیست که خودش متوجه شود. بسیاری از اوقات «از جایی که نمی‌داند» آن هم به صورت تدریجی به وادی هلاکت می‌افتد.

ثمره اخلاقی

کسی که سنت استدراج را جدی بگیرد، هیچگاه از مراقبه و محاسبه نفس غافل نمی‌شود.


5) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

زود قضاوت نکنید و هر رفاهی را نشانه سعادت ندانید. (تفسیر نور، ج10، ص188)


6) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»

بزرگترین خطر آن است که انسان از آن غافل باشد و به فکر چاره نباشد. (تفسیر نور، ج10، ص188)



[1]. این روایات هم در همین مضمون می‌باشند

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» قَالَ هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعْمَةُ مَعَهُ تُلْهِیهِ تِلْکَ النِّعْمَةُ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنْ ذَلِکَ الذَّنْبِ. (الکافی، ج‏2، ص452)

روی عن أبی عبد الله (ع) أنه قال إذا أحدث العبد ذنبا جدد له نعمة فیدع الاستغفار فهو الاستدراج (مجمع البیان، ج‏10، ص510)

عمرو بن ابراهیم اخو العباسى قال: سئلت ابا الحسن (ع) عن قوله تعالى «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» قال یجدد لهم النعم مع تجدید المعاصى. (الأصول الستة عشر، ص124)

[2] . از امیرالمومنین ع در فرازی از نهج‌البلاغه، خطبه150 آمده است:

وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِیَسْتَکْمِلُوا الْخِزْیَ وَ یَسْتَوْجِبُوا الْغِیَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ‏ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ اشْتَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ یَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِی الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْیَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ.

[3] . این حدیث هم درباره سنت امهال و استدراج در آخرالزمان است:

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص386-389

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ  بْنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع [وَ رَوَاهَا غَیْرُهُ بِغَیْرِ هَذَا الْإِسْنَادِ وَ ذَکَرَ أَنَّهُ خَطَبَ بِذِی قَارٍ]  فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ ...

ثُمَّ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ شَیْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ  أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَیْعاً  وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَیْسَ فِی الْعِبَادِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْ‏ءٌ هُوَ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ وَ لَیْسَ فِیهَا فَاحِشَةٌ أَنْکَرَ وَ لَا عُقُوبَةٌ أَنْکَى‏  مِنَ الْهُدَى عِنْدَ الضَّلَالِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ حَتَّى تَمَالَتْ بِهِمُ الْأَهْوَاءُ وَ تَوَارَثُوا ذَلِکَ مِنَ الْآبَاءِ وَ عَمِلُوا بِتَحْرِیفِ الْکِتَابِ کَذِباً وَ تَکْذِیباً فَبَاعُوهُ بِالْبَخْسِ‏  وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ‏- فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُ الْکِتَابِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ طَرِیدَانِ مَنْفِیَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یَأْوِیهِمَا مُؤْوٍ فَحَبَّذَا ذَانِکَ الصَّاحِبَانِ وَاهاً لَهُمَا وَ لِمَا یَعْمَلَانِ لَهُ‏ - فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُ الْکِتَابِ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیْسُوا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیْسُوا مَعَهُمْ وَ ذَلِکَ لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا وَ قَدِ اجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ وَ افْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ قَدْ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ مَنْ یَعْمَلُ فِیهِمْ بِالْمَکْرِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الرِّشَا وَ الْقَتْلِ کَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ لَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا مِنَ الْکِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ‏  یَدْخُلُ الدَّاخِلُ لِمَا یَسْمَعُ مِنْ حِکَمِ الْقُرْآنِ فَلَا یَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى یَخْرُجَ مِنَ الدِّینِ یَنْتَقِلُ مِنْ دِینِ مَلِکٍ إِلَى دِینِ مَلِکٍ وَ مِنْ وَلَایَةِ مَلِکٍ إِلَى وَلَایَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِکٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِکٍ إِلَى عُهُودِ مَلِکٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ‏ اللَّهُ‏ تَعَالَى‏ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏ وَ إِنَّ کَیْدَهُ مَتِینٌ بِالْأَمَلِ وَ الرَّجَاءِ حَتَّى تَوَالَدُوا فِی الْمَعْصِیَةِ وَ دَانُوا بِالْجَوْرِ وَ الْکِتَابُ لَمْ یَضْرِبْ عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ صَفْحاً ضُلَّالًا تَائِهِینَ قَدْ دَانُوا بِغَیْرِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَدَانُوا لِغَیْرِ اللَّهِ‏  مَسَاجِدُهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ الضَّلَالَةِ خَرِبَةٌ مِنَ الْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِیهَا مِنَ الْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اللَّهِ وَ خَلِیقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ‏ الضَّلَالَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ فَحُضُورُ مَسَاجِدِهِمْ وَ الْمَشْیُ إِلَیْهَا کُفْرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ إِلَّا مَنْ مَشَى إِلَیْهَا وَ هُوَ عَارِفٌ بِضَلَالِهِمْ فَصَارَتْ مَسَاجِدُهُمْ مِنْ فِعَالِهِمْ عَلَى ذَلِکَ النَّحْوِ خَرِبَةً مِنَ الْهُدَى عَامِرَةً مِنَ الضَّلَالَةِ قَدْ بُدِّلَتْ سُنَّةُ اللَّهِ وَ تُعُدِّیَتْ حُدُودُهُ وَ لَا یَدْعُونَ إِلَى الْهُدَى وَ لَا یَقْسِمُونَ الْفَیْ‏ءَ وَ لَا یُوفُونَ بِذِمَّةٍ یَدْعُونَ الْقَتِیلَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِکَ شَهِیداً قَدْ أَتَوُا اللَّهَ بِالافْتِرَاءِ وَ الْجُحُودِ وَ اسْتَغْنَوْا بِالْجَهْلِ عَنِ الْعِلْمِ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کُلَّ مُثْلَةٍ  وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْیَةً- وَ جَعَلُوا فِی الْحَسَنَةِ الْعُقُوبَةَ السَّیِّئَةَ وَ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْکُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ‏ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ‏  بِالْمُؤْمِنِینَ‏ رَؤُفٌ رَحِیمٌ‏ ص وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً عَزِیزاً لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ‏ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ‏ تَنْزِیلٌ‏ مِنْ حَکِیمٍ‏ حَمِیدٍ قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ- لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا  وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ‏ عَلَى الْکافِرِینَ‏ فَلَا یُلْهِیَنَّکُمُ الْأَمَلُ وَ لَا یَطُولَنَّ عَلَیْکُمُ الْأَجَلُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَمَدُ أَمَلِهِمْ وَ تَغْطِیَةُ الْآجَالِ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ  الَّذِی تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النَّقِمَةُ