سفارش تبلیغ
صبا ویژن

353) سوره علق (96) آیه 6 کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏

بسم الله الرحمن الرحیم

353) سوره علق (96) آیه 6 

کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏

ترجمه

حقا/حاشا، که انسان حتما سرکشی می‌کند،

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«کَلاَّ»: اصلی‌ترین معنایی که برای «کلا» بیان شده این است که حرفی است که در مقام برحذر داشتن و نفی کردن و رد کردن دیدگاه شخص مقابل به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص725) [یعنی به معنای «نه چنین است»؛ که در متون فارسی تعبیر «حاشا و کلا» نیز گاه به کار رفته است.] و تاکیدش از «لا» شدیدتر است (النهایة، ج4، ص139) و از کسائی نقل شده که «لا« صرفا دلالت بر «نفی» می‌کند، اما «کلا» چیزی را نفی می‌کند تا چیز دیگری را اثبات کند؛

و در هر صورت این معنا چنان شیوع دارد که حتی از قول برخی از اهل لغت (مانند سیبوبه و زجاج و خلیل و مبرد و اغلب علمای نحو بصره) نقل شده که هرجا در قرآن کریم «کلا» آمده تنها به همین معناست (لسان العرب، ج‏15، ص231؛ تاج‌العروس، ج20، ص395).

اما بسیاری از اهل لغت گفته‌اند که «کلا» علاوه بر معنای «نفی»، معنای دیگری هم دارد؛ هرچند درباره اینکه آن معنا چیست، نظر واحدی ندارند و جمعا سه معنا گفته شده است: حقا، ألا، نعم (مغنی اللبیب، ص250):

برخی گفته‌اند در معنای «حقا» به کار می‌رود و آیه «کَلَّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ» (علق/15) را شاهد بر معنای دوم دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏5، ص408) [در این صورت معنای آیه چنین می‌شود: حقا اگر او [از گناهش] دست برندارد، پیشانی‌اش [یا: موهای جلوی سرش] را گرفته، [به سمت عذاب] می‌کشانیم]

از ابوحاتم سجستانی نقل شده که معتقد است که در قرآن کریم «کلا» به دو معنای «لا» (نفی) و «ألا» (حرف تنبیه، معادل «هان» در فارسی) به کار می‌رود و «کلا» در آیه محل بحث (کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى) را مشخصا به همین معنا «ألا» دانسته است. (به نقل از لسان العرب، ج‏15، ص231).

و نهایتا برخی معنای غیرمنفی «الا» را به معنای کلمه جواب («إی»، «نعم»، معادل «آری» در فارسی هنگامی که در جواب کسی و برای تاکید بر مطلب گفته می‌شود) دانسته‌اند.


«لَیَطْغى» = «لـ» لام مزحلقه برای تاکید + «یَطْغى» فعل مضارع از ماده «طغی» به معنای سرکشی کردن، که درباره این ماده، قبل در جلسه 139 (http://yekaye.ir/az-zumar-039-17/ ) بحث شد.

شان نزول[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که: شخصی به امیرالمومنین ع گفت: مرا نصیحتی کن مختصر و مفید.

فرمود: دنیا در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ و شما کجا و راحتی در دنیا کجا، در حالی که هنوز به سنت پیامبرتان تاسی نکرده‌اید: چیزی را می‌جویید که شما را به طغیان وامی‌دارد، و بدانچه شما را کفایت می‌کند راضی نیستید.

الکافی، ج‏2، ص459

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عِظْنَا وَ أَوْجِزْ فَقَالَ الدُّنْیَا حَلَالُهَا حِسَابٌ وَ حَرَامُهَا عِقَابٌ وَ أَنَّى لَکُمْ بِالرَّوْحِ وَ لَمَّا تَأَسَّوْا بِسُنَّةِ نَبِیِّکُمْ تَطْلُبُونَ مَا یُطْغِیکُمْ وَ لَا تَرْضَوْنَ مَا یَکْفِیکُمْ.


2) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر ص فرمودند:

خداوند عز و جل هیچ مخلوقی را نیافرید مگر اینکه مخلوق دیگری را بر او برتری داد؛

مطلب این گونه است که خداوند تبارک و تعالی هنگامی که دریاهای مادون را آفرید [ظاهرا اشاره به مواد مذاب درون کره زمین است] به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خداوند زمین را آفرید و بر رویش گستراند و ذلیل شد.

سپس زمین به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا کوهها را آفرید و آنها را همچون میخی بر رویش استوار کرد که نتواند آنچه را که بر رویش هست تکان دهد و زمین ذلیل شد.

سپس کوه‌ بر زمین فخر فروخت و سربرافراشت و قد کشید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آهن را آفرید و آن را شکافت پس کوه آرام گرفت و ذلیل شد.

سپس آهن به خود بالید و بر کوه فخر فروخت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آتش را آفرید و آهن را ذوب کرد و آهن ذلیل شد.

سپس آهن به خود بالید و زفیر و شهیقی سر داد [شعله‌اش را در خود فرو برد و بیرون داد] و به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آب را آفرید و شعله‌اش را خاموش کرد و ذلیل شد.

سپس آب به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا باد را آفرید و امواجش را به حرکت درآورد و زیرش را رو آورد و مسیرهایش را بست و آب ذلیل شد.

سپس باد به خود بالید و طوفان بپا کرد و خرامیدن گرفت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا انسان را آفرید و بناهایی ساخت و در مقابل باد حایل ساخت و چیزهایی ساخت که او را از باد و غیر آن حفظ کند و باد ذلیل شد.

سپس «انسان طغیان کرد» و گفت چه کسی قویتر از من است؟ پس خداوند مرگ را آفرید و مرگ بر او چیره شد و انسان ذلیل شد.

سپس مرگ به خود بالید و خداوند عز و جل فرمود: فخر مفروش که من تو را بین بهشتیان و جهنمیان ذبح می‌کنم و دیگر هیچگاه حیات نخواهی داست که کسی به تو امید ببندد یا از تو بترسد.

الکافی، ج‏8، ص149

عَنْهُ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع [عَنْ أَبِیهِ ع‏] أَنَّهُ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص:

‏ مَا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلْقاً إِلَّا وَ قَدْ أَمَّرَ عَلَیْهِ آخَرَ یَغْلِبُهُ فِیهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ الْبِحَارَ السُّفْلَى فَخَرَتْ وَ زَخَرَتْ‏  وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْأَرْضَ فَسَطَحَهَا عَلَى ظَهْرِهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ قَالَ‏ إِنَّ الْأَرْضَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْجِبَالَ فَأَثْبَتَهَا عَلَى ظَهْرِهَا أَوْتَاداً مِنْ أَنْ تَمِیدَ  بِمَا عَلَیْهَا فَذَلَّتِ الْأَرْضُ وَ اسْتَقَرَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْجِبَالَ فَخَرَتْ عَلَى الْأَرْضِ فَشَمَخَتْ‏  وَ اسْتَطَالَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْحَدِیدَ فَقَطَعَهَا فَقَرَّتِ الْجِبَالُ وَ ذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْحَدِیدَ فَخَرَتْ عَلَى الْجِبَالِ وَ قَالَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ النَّارَ فَأَذَابَتِ الْحَدِیدَ فَذَلَّ الْحَدِیدُ ثُمَّ إِنَّ النَّارَ زَفَرَتْ وَ شَهَقَتْ‏  وَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْمَاءَ فَأَطْفَأَهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْمَاءَ فَخَرَ وَ زَخَرَ وَ قَالَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الرِّیحَ فَحَرَّکَتْ أَمْوَاجَهُ وَ أَثَارَتْ مَا فِی قَعْرِهِ‏  وَ حَبَسَتْهُ عَنْ مَجَارِیهِ فَذَلَّ الْمَاءُ ثُمَّ إِنَّ الرِّیحَ فَخَرَتْ وَ عَصَفَتْ وَ أَرْخَتْ أَذْیَالَهَا  وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْإِنْسَانَ فَبَنَى وَ احْتَالَ وَ اتَّخَذَ مَا یَسْتَتِرُ بِهِ مِنَ الرِّیحِ وَ غَیْرِهَا فَذَلَّتِ الرِّیحُ ثُمَّ إِنَ‏ الْإِنْسَانَ‏ طَغَى‏ وَ قَالَ مَنْ أَشَدُّ مِنِّی قُوَّةً فَخَلَقَ اللَّهُ لَهُ الْمَوْتَ فَقَهَرَهُ فَذَلَّ الْإِنْسَانُ ثُمَّ إِنَّ الْمَوْتَ فَخَرَ فِی نَفْسِهِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَفْخَرْ فَإِنِّی ذَابِحُکَ بَیْنَ الْفَرِیقَیْنِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ ثُمَّ لَا أُحْیِیکَ أَبَداً فَتُرْجَى أَوْ تُخَافَ‏.[2] [3]

تدبر

1) «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏»

نه چنین است که گمان کرده‌اید، این انسان حتما طغیان می‌کند.

کدام انسان؟

همان انسانی که در آیات قبل، با این تعبیر که «پروردگار بسیار کریمت به او علم داد»، درباره‌اش سخن گفت.

اگر دقت کنیم این آیات - که بعد از اشاره به خلقت انسان مطرح شده(آیه 2) - بسیار شبیه آیات 30-31 سوره بقره است که در جلسه 220 (http://yekaye.ir/al-baqare-2-030/ ) و جلسه 221 (http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) مورد بحث قرار گرفت: در آنجا بعد از اشاره به اینکه خداوند می‌خواهد در زمین خلیفه قرار دهد، اعتراض فرشتگان به خونریزی و فساد انسان مطرح شد و خداوند برای نشان دادن شایستگی انسان، به علم ویژه‌ای که به انسان داد، استناد کرد؛ در این آیه ابتدا از علمی که به انسان داده، سخن گفت، سپس بر اینکه او طغیانگر است، تاکید فرمود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسانی که خدا آفریده است ظرفیت و امکان خوبی و بدی را با هم دارد.

این اشتباه است که همچون فرشتگان (بقره/30) و ابلیس (حجر/33 http://yekaye.ir/al-hegr-15-33/ )، بدی‌های او را ببینیم و چرایی خلیفة‌اللهی او را نفهمیم؛

و به همین اندازه اشتباه است که چون عنایات ویژه خدا و اعطای علم با قلم (= نوشتن، که روی دیگر سکه‌ی «خواندن» و عامل برتری عظیم انسان بر سایر موجودات است؛ جلسه 352، تدبر2) به انسان را ببینیم، گمان کنیم که این موجود که خداوند این اندازه اکرامش کرده، دیگر طغیان نمی‌کند.

«نه چنین است که گمان کرده‌اید، این انسان حتما طغیان می‌کند.»


2)‌ «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏»

نه چنین است که گمان کرده‌اید، این انسان حتما طغیان می‌کند؟

چرا؟

چون اختیار دارد؛ و اختیار داشتن معنی ندارد، مگر اینکه بتواند خلاف آنچه باید انجام دهد، نیز انجام دهد؛ یعنی بتواند طغیان کند؛ و این توانستن، معنی ندارد مگر اینکه واقعا در میان انسانها دیده شود که کسی این راه را برگزیده است.[4]


3) «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏»

نه چنین است که گمان کرده‌اید، در میان انسان‌ها حتما کسانی هستند که طغیان می‌کند.

پس کسانی که دغدغه اصلاح انسان و جامعه انسانی را دارند، انتظار خود را تصحیح کنند:

اگر انتظار دارید کاری کنید که با تلاش‌های شما همه خوب شوند، زهی خیال باطل!

خدا به پیامبرش هم فرمود: تو نمی‌توانی هرکه را دلت می‌خواهد هدایت کنی (قصص/56)؛ دیگران که جای خود دارند!

تذکر:

سخن فوق به معنای دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن نیست؛ بلکه صرفا تصحیح انتظار خود از عالم و آدم است. کسی که انتظارش از انسان را با نگاه قرآنی تصحیح نکند، چه‌بسا کارش به جایی برسد که توهم کند علت اینکه مردم در زمان پیامبر اولوالعزمی همچون نوح طغیانگر ماندند، ضعف مدیریت آن پیامبر بوده است!



[1] . قیل إنها نزلت فی أبی جهل هشام من هنا إلى آخر السور (مجمع‌البیان، ج10، ص782)

[2] . وَ قَالَ أَیْضاً وَ الْحِلْمُ یَغْلِبُ الْغَضَبَ وَ الرَّحْمَةُ تَغْلِبُ السُّخْطَ وَ الصَّدَقَةُ تَغْلِبُ الْخَطِیئَةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَشْبَهَ هَذَا مِمَّا قَدْ یَغْلِبُ غَیْرَهُ.

[3] . در الدعوات (للراوندی) ص176، دعایی از امام سجاد آمده که این آیه و آیات دیگری مورد استشهاد قرار گرفته‌اند. این دعا به طور کاملتر در کتاب العتیق الغروی آمده است آن گونه که در بحارالانوار، ج91، ص121-137 ذکر شده است با عنوان: مُنَاجَاةُ مَوْلَانَا زَیْنِ الْعَابِدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْه‏:

وَ مِنْ دُعَائِهِ [زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع‏] رَبِّ إِنَّکَ قَدْ حَسَّنْتَ خَلْقِی وَ عَظَّمْتَ عَافِیَتِی وَ وَسَّعْتَ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ وَ لَمْ تَزَلْ تَنْقُلُنِی مِنْ نِعْمَةٍ إِلَى کَرَامَةٍ وَ [مِنْ کَرَامَةٍ]  إِلَى رِضًا تُجَدِّدُ لِی ذَلِکَ فِی لَیْلِی وَ نَهَارِی لَا أَعْرِفُ غَیْرَ مَا أَنَا فِیهِ مِنْ عَافِیَتِکَ یَا مَوْلَایَ حَتَّى‏  ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِکَ وَاجِبٌ عَلَیْکَ لِی وَ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی لِی أَنْ أَکُونَ فِی غَیْرِ مَرْتَبَتِی لِأَنِّی لَمْ أَذُقْ طَعْمَ الْبَلَاءِ فَأَجِدَ لَذَّةَ الرِّضَا وَ لَمْ یُذْلِلْنِی الْفَقْرُ فَأَعْرِفَ لَذَّةَ الْغِنَى وَ لَمْ یُلْهِنِی‏  الْخَوْفُ فَأَعْرِفَ فَضْلَ الْأَمْنِ یَا إِلَهِی فَأَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ فِی غَفْلَةٍ مِمَّا فِیهِ غَیْرِی مِمَّنْ هُوَ دُونِی نَکَرْتُ‏  آلَاءَکَ وَ لَمْ أَشْکُرْ نَعْمَاءَکَ وَ لَمْ أَشُکَّ فِی أَنَّ الَّذِی أَنَا فِیهِ دَائِمٌ غَیْرُ زَائِلٍ عَنِّی وَ لَا أُحَدِّثُ نَفْسِی بِانْتِقَالِ عَافِیَةٍ وَ لَا حُلُولِ فَقْرٍ وَ لَا خَوْفٍ وَ لَا حُزْنٍ فِی عَاجِلِ دُنْیَایَ وَ فِی آجِلِ آخِرَتِی فَحَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَ التَّضَرُّعِ إِلَیْکَ فِی دَوَامِ ذَلِکَ لِی مَعَ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ شُکْرِکَ [وَ وَعَدْتَنِی عَلَیْهِ مِنْ شُکْرِکَ‏]  وَ وَعَدْتَنِی عَلَیْهِ مِنَ الْمَزِیدِ مِنْ لَدَیْکَ فَسَهَوْتُ وَ لَهَوْتُ وَ غَفَلْتُ وَ أَشِرْتُ وَ بَطِرْتُ وَ تَهَاوَنْتُ حَتَّى جَاءَ التَّغْیِیرُ مَکَانَ الْعَافِیَةِ بِحُلُولِ الْبَلَاءِ وَ نَزَلَ الضُّرُّ مَنْزِلَ الصِّحَّةِ بِأَنْوَاعِ الْأَذَى وَ أَقْبَلَ الْفَقْرُ بِإِزَالَةِ الْغِنَى فَعَرَفْتُ مَا کُنْتِ فِیهِ لِلَّذِی صِرْتُ إِلَیْهِ فَسَأَلْتُکَ مَسْأَلَةَ مَنْ لَا یَسْتَوْجِبُ أَنْ تَسْمَعَ لَهُ دَعْوَةً لِعَظِیمِ مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ طَلَبْتُ طَلِبَةَ مَنْ لَا یَسْتَحِقُّ نَجَاحَ الطَّلِبَةِ لِلَّذِی کُنْتُ فِیهِ مِنَ اللَّهْوِ وَ الْغِرَّةِ وَ تَضَرَّعْتُ تَضَرُّعَ مَنْ لَا یَسْتَوْجِبُ الرَّحْمَةَ الَّذِی کُنْتُ فِیهِ مِنَ الزَّهْوِ وَ الِاسْتِطَالَةِ فَرَکَنْتُ‏  إِلَى مَا إِلَیْهِ صَیَّرْتَنِی وَ إِنْ [کَانَ‏]  الضُّرُّ قَدْ مَسَّنِی وَ الْفَقْرُ قَدْ أَذَلَّنِی وَ الْبَلَاءُ قَدْ جَاءَنِی فَإِنْ یَکُ ذَلِکَ [یَا]  إِلَهِی مِنْ سَخَطِکَ عَلَیَّ فَأَعُوذُ بِحِلْمِکَ مِنْ سَخَطِکَ یَا مَوْلَایَ وَ إِنْ کُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَبْلُوَنِی فَقَدْ عَرَفْتَ ضَعْفِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی إِذْ قُلْتَ‏ إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً  وَ قُلْتَ‏ فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ‏ وَ قُلْتَ‏ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏  وَ قُلْتَ‏ وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏  وَ قُلْتُ‏ وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ‏  وَ قُلْتَ‏ وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا  وَ قُلْتَ‏ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها  صَدَقْتَ وَ بَرِرْتَ یَا مَوْلَایَ فَهَذِهِ صِفَاتِی الَّتِی أَعْرِفُهَا مِنْ نَفْسِی قَدْ مَضَتْ بِقُدْرَتِکَ فِی غَیْرِ أَنْ وَعَدْتَنِی مِنْکَ وَعْداً حَسَناً أَنْ أَدْعُوَکَ فَتَسْتَجِیبَ لِی فَأَنَا أَدْعُوکَ کَمَا أَمَرْتَنِی فَاسْتَجِبْ لِی کَمَا وَعَدْتَنِی وَ ارْدُدْ عَلَیَّ نِعْمَتَکَ وَ انْقُلْنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ إِلَى مَا هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ حَتَّى أَبْلُغَ مِنْهُ رِضَاکَ وَ أَنَالَ بِهِ مَا عِنْدَکَ فِیمَا أَعْدَدْتَهُ لِأَوْلِیَائِکَ‏  الصَّالِحِینَ- إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ قَرِیبٌ مُجِیبٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ [الطَّاهِرِینَ‏]  الْأَخْیَار.

[4]  زیرا توانایی‌ای که هیچ مصداق خارجی نداشته باشد، بیشتر به تعارف شبیه است تا به واقعیت!