سفارش تبلیغ
صبا ویژن

172) سوره بقره (2) آیه 259 أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى‏ قَرْی

بسم الله الرحمن الرحیم

172) سوره بقره (2) آیه 259 

أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر

ترجمه

یا همانند کسی که از شهری می‌گذشت که بر روی سقف خود ویران شده بود، گفت چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، سپس او را برانگیخت. فرمود: چه اندازه درنگ کردی؟ گفت: روزی یا پاره‌ای از یک روز. فرمود: بلکه صد سال درنگ کردی، پس بنگر به خوردنی و نوشیدنی‌ات که گویی زمانی بر او نگذشته، و بنگر به الاغت [که فقط استخوانی از او مانده] ؛ و [این کار ما] برای این است که تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم؛ و بنگر به استخوان‌ها که چگونه آنها را برمی‌داریم و سپس گوشت بر آنان می‌پوشانیم. پس هنگامی که برایش تبیین شد گفت: [اکنون] می‌دانم که قطعا خداوند بر هر کاری تواناست.

نکات ترجمه

«أَوْ کَالَّذی» این آیه عطف به آیه قبلش است که در آنجا داستان استدلال آوردن حضرت ابراهیم ع برای نمرود برای توضیح مساله معاد مطرح شد و اینجا داستان «عُزَیر پیامبر».

«قَرْیَة» از ماده «ق‌ری‌» (و یا: «ق‌رو») است که این ماده دلالت بر جمع شدن و اجتماع دارد و «قریه» ‌را هم از این جهت «قریه» گفته‌اند که مردم در آن جمع می‌شوند (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص78) درواقع، «قریه» بر وزن «فعله» دلالت می‌کند بر هیأت و شکل واحدی که از جمع شدن پدید می‌آید، و هم به معنای سرزمینی که مردم در آن جمع می‌شوند، به کار می‌رود (بقره2/58، یوسف/109) هم به معنای خود مردمی است که در جایی جمع شده‌اند (اعراف/4، طلاق/8) و چه‌بسا گاه در یک آیه هر دو معنا مد نظر بوده است (قصص/59) (مفردات ألفاظ القرآن، ص669؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص253) و در تفاوت «قریه» با «بلد» و «مدینه» گفته‌اند «بلد» به معنای قطعه معینی از سرزمین است، خواه آباد شده باشد یا خیر؛ در مفهوم «قریه» اجتماع و جمع شدن مد نظر است، خواه در مورد سرزمین باشد یا خود مردم؛ و در مفهوم «مدینه» برپا کردن و نظم و تدبیر بیشتر مو نظر است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص254)

«خاویه» اسم فاعل از ماده «خوی» است که این ماده دلالت بر خالی شدن و بر زمین افتادن (سقوط کردن) می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص225).[1]

«عروش» جمع «عرش» است؛ و ماده «ع‌رش» دلالت دارد بر بلندی و رفعتی که در چیز بنا شده‌ای مد نظر باشد و به همین جهت به «تخت پادشاهی» عرش می‌گویند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص264) و برخی تذکر داده‌اند که در «عرش» حتما مسقف بودن لحاظ می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص558)

تعبیر «خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها» با ظرافت ادبی فوق‌العاده‌ای دلالت بر شدت ویرانی دارد. به جای اینکه بگوید سقف بر روی زمین سقوط کرده، می‌فرماید بر روی سقفش سقوط کرده، گویی ساختمان‌ها زیر و رو شده و سقف در زیر قرار گرفته و این در حالتی است که ویرانی چنان شدید باشد که سقف فرو بریزد و توسط خود دیوارهای خودش مدفون شود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص90)

«أَنَّى» از حروف (ادات) می‌باشد که مهمترین کاربردش در دو معنای:

الف. «کجا: أین» (یا: «از کجا: من أین»)

ب. «چه موقع: متی» و «چگونه: کیف»

می‌باشد. (لسان العرب، ج‏15، ص437) در این آیه، در معنای «کی و چگونه» ‌به کار رفته است.

«یُحْیی‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» مرجع ضمیر «هذه» و «ها»، «قریه» است و چون اینجا قریه در معنای مردمی که جمع بوده‌اند به کار رفته، و در فارسی، کلمه‌ای که هم به «سرزمین» و هم به «مردم» دلالت کند، نداریم، لذا در ترجمه «قریه» از کلمه «شهر» استفاده شد ولی در ترجمه این ضمیر، ضمیر جمع، که دلالت بر خود مردم داشته باشد، قرار داده شد.

«یَتَسَنَّهْ» از ماده «س‌ن‌ه» می‌باشد[2] که این ماده دلالت بر زمان می‌کند (سنه، به معنای سال معروف است). «لم یَتَسَنَّهْ» یعنی گویی سالها بر او نگذشته و مرور سالها تغییری در او ایجاد نکرده است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص103؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص429)

«نُنْشِز» از ماده «نشز» می‌باشد که این ماده دلالت بر رفعت و برتری یافتن دارد و به نحو استعاری در مورد زنی که در مقابل شوهرش سرکشی کند یا شوهری که به زنش زورگویی کند تعبیر «نشوز» به کار برده می‌شود، زیرا می‌کوشد خود را در جایگاهی بالاتر از آنچه دارد قرار دهد (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص431) و در قرآن کریم در مورد از جای خود برخاستن (جا را برای دیگران باز کردن) هم به کار رفته است (مجادله/11) برخی گفته‌اند در این آیه به معنای زنده کردن به کار رفته است، چرا که زنده کردن نوعی رفعت بخشیدن را در دل خود دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص806)

حدیث

1) از پیامبر خدا ص روایت شده است که جبرئیل کتابی بر من نازل کرده است که در آن اخبار سلاطینی که قبل از من بوده‌اند و نیز پیامبرانی که قبل از من مبعوث شده‌اند آمده است.

[سپس شروع به بیان تفصیلی بسیاری از وقایع مذکور می‌کنند تا می‌رسند به اینکه:]

سپس شمعون از دنیا رفت و اردشیر بابکان آن موقع به مدت چهارده سال و ده ماه به حکومت رسید و در سال هشتم حکومتش یهودیان یحیی بن زکریا را کشتند ... و بعد از اردشیر، سابور بن اردشیر به مدت سی سال به حکومت رسید و آنگاه بود که بخت نصر به حکومت رسید و در ازای خون یحیی هفتاد هزار تن از یهودیان را کشت [طبق روایات وی کافر بود. حکایت یحیی را شنید و گفت شما که پیامبرتان را کشتید من هم برایتان تلافی می‌کنم] و بیت‌المدقس را ویران کرد و یهودیان در سرزمین‌ها پراکنده شدند و در سال 47 از حکومتش بود که خداوند عز و جل عُزَیرِ پیامبر را به جانب اهل شهرهایی فرستاد که خداوند عز و جل آنها را میرانده بود و سپس به خاطر او زنده کرده بود [اشاره به بقره/243] و آنها از شهرهای مختلفی بودند که از ترس مرگ [= طاعون] فرار کردند و در جوار عزیر سکنی گزیدند و مومن بودند و عزیر با آنها رفت و آمد داشت و سخنان و ابراز ایمان کردنشان را می‌شنید و به همین جهت آنها را دوست داشت و با آنها برادری می کرد. پس روزی از آنها غایب شد و وقتی برگشت دید که همگی همچون برگ خزان مرده بر زمین افتاده‌اند. پس غمگین شد و با تعجب از آنچه بدانها رسیده بود که همگی در یک روز مرده بودند، گفت: «چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟» پس خداوند عز و جل همانجا او را میراند و [پیکرش] صد سال در میان آنها درنگ کردسپس او و آنها را برانگیخت و ...

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص225-226

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْقُرَشِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ أَبِی رَافِعٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع نَزَلَ عَلَیَّ بِکِتَابٍ فِیهِ خَبَرُ الْمُلُوکِ مُلُوکِ الْأَرْضِ قَبْلِی وَ خَبَرُ مَنْ بُعِثَ قَبْلِی مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ ...

... ثُمَّ قُبِضَ شَمْعُونُ وَ مَلَکَ عِنْدَ ذَلِکَ أَرْدَشِیرُ بْنُ بَابَکَانَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ عَشَرَةَ أَشْهُرٍ وَ فِی ثَمَانِیَ سِنِینَ مِنْ مُلْکِهِ قَتَلَتِ الْیَهُودُ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا ع ...[3] وَ عِنْدَهَا مَلَکَ سَابُورُ بْنُ أَرْدَشِیرَ ثَلَاثِینَ سَنَةً حَتَّى قَتَلَهُ اللَّهُ وَ عِلْمُ اللَّهِ وَ نُورُهُ وَ تَفْصِیلُ حِکْمَتِهِ فِی ذُرِّیَّةِ یَعْقُوبَ بْنِ شَمْعُونَ وَ مَعَهُ الْحَوَارِیُّونَ مِنْ أَصْحَابِ عِیسَى ع وَ عِنْدَ ذَلِکَ مَلَکَ بُخْتَ‏نَصَّرُ مِائَةَ سَنَةٍ وَ سَبْعاً وَ ثَمَانِینَ سَنَةً وَ قَتَلَ مِنَ الْیَهُودِ سَبْعِینَ أَلْفَ مُقَاتِلٍ عَلَى دَمِ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ خَرَّبَ بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ تَفَرَّقَتِ الْیَهُودُ فِی الْبُلْدَانِ وَ فِی سَبْعٍ وَ أَرْبَعِینَ سَنَةً مِنْ مُلْکِهِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ و جَلَّ الْعُزَیْرَ نَبِیّاً إِلَى أَهْلِ الْقُرَى الَّتِی أَمَاتَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَهْلَهَا ثُمَّ بَعَثَهُمْ لَهُ وَ کَانُوا مِنْ قُرًى شَتَّى فَهَرَبُوا فَرَقاً مِنَ الْمَوْتِ فَنَزَلُوا فِی جِوَارِ عُزَیْرٍ وَ کَانُوا مُؤْمِنِینَ وَ کَانَ عُزَیْرٌ یَخْتَلِفُ إِلَیْهِمْ وَ یَسْمَعُ کَلَامَهُمْ وَ إِیمَانَهُمْ وَ أَحَبَّهُمْ عَلَى ذَلِکَ وَ وَاخَاهُمْ عَلَیْهِ فَغَابَ عَنْهُمْ یَوْماً وَاحِداً ثُمَّ أَتَاهُمْ فَوَجَدَهُمْ صَرْعَى مَوْتَى فَحَزِنَ عَلَیْهِمْ وَ قالَ «أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» تَعَجُّباً مِنْهُ حَیْثُ أَصَابَهُمْ وَ قَدْ مَاتُوا أَجْمَعِینَ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِکَ مِائَةَ عَامٍ فَلَبِثَ فِیهِمْ مِائَةَ سَنَةٍ ثُمَّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ إِیَّاهُمْ ...

2) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوال و جواب‌هایی رد و بدل شد. (قسمتی از آن در جلسه 170، حدیث2 اشاره شد) امام در میانه بحث به مناسبتی به بحث «رجعت» و اینکه این یک امر ممکن است اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

... و قطعا بسیاری از خلایق به دنیا رجعت کردند، از جمله آنها اصحاب کهف بودند ...،

و از جمله آنها ارمیای پیامبر بود [در برخی روایات، نام پیامبری که مجددا زنده شده، ارمیا دانسته شده است] [4] که به بیت‌المقدس و پیرامونش که به خاطر حمله بخت‌نصر خراب شده بود نگاهی کرد و گفت: چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ پس خداوند او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و او نگاهی به اعضایش کرد که چگونه التیام می‌یابند و گوشت بر آنها پوشیده می‌شود و اینکه چگونه مفاصل و رگهایش به هم پیوند می‌خورند. پس هنگامی که راست ایستاد گفت: می‌دانم که قطعا خداوند بر هر کاری تواناست.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص: 344

رُوِیَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْ قَال‏ ...

... وَ قَدْ رَجَعَ إِلَى الدُّنْیَا مِمَّا مَاتَ خَلْقٌ کَثِیرٌ مِنْهُمْ أَصْحَابُ الْکَهْفِ ... وَ أَمَاتَ اللَّهُ أَرْمِیَا النَّبِیَّ ع الَّذِی نَظَرَ إِلَى خَرَابِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ مَا حَوْلَهُ حِینَ غَزَاهُمْ بُخْتَ‌نَصَّرُ وَ قَالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ أَحْیَاهُ وَ نَظَرَ إِلَى أَعْضَائِهِ کَیْفَ تَلْتَئِمُ وَ کَیْفَ تُلْبَسُ اللَّحْمَ وَ إِلَى مَفَاصِلِهِ وَ عُرُوقِهِ کَیْفَ تُوصَلُ فَلَمَّا اسْتَوَى قَاعِداً قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.


3) یکبار هشام بن عبدالملک امام باقر ع را از مدینه به شام می‌خواند و در ضمن ماجراهایی که رخ می دهد یکی از بزرگان علمای مسیحی با امام باقر ع به بحث می‌نشیند و امام صادق ع که همراه پدر بوده‌اند این واقعه را تعریف کرده است تا بدینجا که:

پس آن نصرانی فریادی زد و گفت فقط یک مساله مانده است که به خدا سوگند از تو می‌پرسم و هرگز به سوی جوابش راهی نخواهی یافت. بپرسم؟

پدرم فرمود: بپرس که با این سوگندت گناهکار شدی.

گفت: خبر بده از دو فرزندی که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز مردند، اما در دنیا عمر یکی 150 سال بود و عمر دیگری 50 سال.

پدرم فرمود: آنها عُزَیر و عُزرة [یا عزیره] بودند بودند. هر دو در یک روز به دنیا آمدند. وقتی به بیست و پنج سالگی رسیدند عزیر سوار بر الاغش به شهری در انطاکیه رسید که بر روی سقف خود ویران شده بود، گفت چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می‌بخشد؟ در حالی که خداوند او را برگزیده بود و هدایت کرده بود؛ وقتی چنین سخنی گفت خدا بر او غضب کرد و او را به مدت صد سال میراند؛

سپس او را همراه با همان الاغ و خوراکی و نوشیدنی‌اش برانگیخت و او به خانه‌اش بازگشت و برادرش عزرة او را نشناخت. پس از آنها خواست که میهمانشان شود و برادرش هم او را میهمان کرد. و کسی را دنبال فرزندان عزره و نوه‌های عزره فرستاد در حالی که بسیاری از آنها پیر شده بودند و عزیر جوانی در سن بیست و پنج سالگی بود، پس عزیر دائما از خاطرات برادرش و فرزندان وی تعریف می‌کرد و با اینکه همه پیر شده بودند اما هرچه او می‌گفت به یاد می‌آوردند و می‌گفتند تو از وقایعی که سالها و ماهها از آن گذشت چقدر باخبری؟! و عزره که اکنون 125 سال داشت گفت: من جوان 25 ساله‌ای همچون تو ندیدم که از آنچه بین من و برادرم گذشته به اندازه تو باخبر باشد. آیا تو از آسمانیان هستی یا اهل زمینی؟

عزیر گفت: من عزیر هستم. خداوند به خاطر سخنی که، بعد از اینکه مرا برگزیده بود و هدایت کرده بود، گفتم، مرا صد سال میراند و سپس برانگیخت تا یقین شما به اینکه خداوند بر هر کاری تواناست بیشتر شود و این هم همان الاغ و خوراکی و نوشیدنی‌ای است که وقتی می‌رفتم از اینجا با خودم بردم که خداوند آنها را همان طور که بود برایم برگرداند. این موقع بود که همه یقین کردند و خداوند 25 سال دیگر وی را در میان آنها نگهداشت و با برادرش در یک روز از دنیا رفتند.

دلائل الإمامة، ص238-239

برای مشاهده متن اصلی حدیث به طور کامل به لینک زیر مراجعه کنید

http://lib.eshia.ir/15165/1/238

وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مُعَاذٍ الرَّضَوِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا لُوطُ بْنُ یَحْیَى الْأَزْدِیُّ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ زَیْدٍ الْوَاقِدِیِّ: ... فَقَالَ جعفر بن محمّد ... فَصَاحَ النَّصْرَانِیُّ صَیْحَةً، ثُمَّ قَالَ: بَقِیَتْ مَسْأَلَةٌ وَاحِدَةٌ، وَ اللَّهِ لَأَسْأَلَنَّکَ عَنْهَا، وَ لَا تَهْتَدِی إِلَى الْجَوَابِ عَنْهَا أَبَداً. فَأَسْأَلُکَ؟ فَقَالَ لَهُ أَبِی: سَلْ فَإِنَّکَ حَانِثٌ فِی یَمِینِکَ. فَقَالَ: أَخْبِرْنِی عَنْ مَوْلُودَیْنِ وُلِدَا فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ، وَ مَاتَا فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ، عُمِّرَ أَحَدُهُمَا خَمْسِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ، وَ الْآخَرُ خَمْسِینَ سَنَةً فِی دَارِ الدُّنْیَا. فَقَالَ لَهُ أَبِی: ذَلِکَ عُزَیْرٌ وَ عَزْرَةُ [عُزَیرَة] ، وُلِدَا فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا بَلَغَا مَبْلَغَ الرِّجَالِ خَمْسَةَ وَ عِشْرِینَ عَاماً، مَرَّ عُزَیْرٌ وَ هُوَ رَاکِبٌ عَلَى حِمَارِهِ بِقَرْیَةِ بِأَنْطَاکِیَّةَ وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا، فَقَالَ: أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا؟! وَ قَدْ کَانَ اللَّهُ اصْطَفَاهُ وَ هَدَاهُ، فَلَمَّا قَالَ ذَلِکَ الْقَوْلَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَأَمَاتَهُ مِائَةَ عَامٍ سَخَطاً عَلَیْهِ بِمَا قَالَ ثُمَّ بَعَثَهُ عَلَى حِمَارِهِ بِعَیْنِهِ وَ طَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ، فَعَادَ إِلَى دَارِهِ وَ عَزْرَةُ أَخُوهُ لَا یَعْرِفُهُ، فَاسْتَضَافَهُ فَأَضَافَهُ، وَ بَعَثَ إِلَى وُلْدِ عَزْرَةَ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ وَ قَدْ شَاخُوا، وَ عُزَیْرٌ شَابٌّ فِی سِنِّ ابْنِ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً، فَلَمْ یَزَلْ عُزَیْرٌ یَذْکُرُ أَخَاهُ وَ وُلْدَهُ وَ قَدْ شَاخُوا، وَ هُمْ یَذْکُرُونَ مَا یَذْکُرُهُمْ، وَ یَقُولُونَ: مَا أَعْلَمَکَ بِأَمْرٍ قَدْ مَضَتْ عَلَیْهِ السِّنُونُ وَ الشُّهُورُ؟! وَ یَقُولُ لَهُ عَزْرَةُ وَ هُوَ شَیْخٌ ابْنُ مِائَةٍ وَ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً: مَا رَأَیْتُ شَابّاً فِی سَنِّ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً أَعْلَمُ بِمَا کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَخِی عُزَیْرٍ أَیَّامَ شَبَابِی مِنْکَ، فَمِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ أَنْتَ أَمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ؟ فَقَالَ عُزَیْرٌ لِأَخِیهِ عَزْرَةَ: أَنَا عُزَیْرٌ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیَّ بِقَوْلٍ قُلْتُهُ بَعْدَ أَنِ اصْطَفَانِی وَ هَدَانِی فَأَمَاتَنِی مِائَةَ سَنَةٍ، ثُمَّ بَعَثَنِی لِتَزْدَادُوا بِذَلِکَ یَقِیناً أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، وَ هَا هُوَ حِمَارِی وَ طَعَامِی وَ شَرَابِی الَّذِی خَرَجْتُ بِهِ مِنْ عِنْدِکُمْ، أَعَادَهُ اللَّهُ لِی کَمَا کَانَ، فَعِنْدَهَا أَیْقَنُوا، فَأَعَاشَهُ اللَّهُ بَیْنَهُمْ خَمْساً وَ عِشْرِینَ سَنَةً ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ وَ أَخَاهُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ.[5]



[1] . این ماده فقط به همین صورت «خاویة» در قرآن کریم به کار رفته است

[2] برخی این را که از ماده «سنو» باشد به عنوان یک احتمال دیگر مطرح کرده‌اند و شاهد این ادعای خود را تعبیر «سنوات» قرار داده‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص429) لازم به ذکر است که  کلمه «سنة» بر وزن «فَعل» نیست، بلکه بر وزن «فعله» است که «ه» (= یاء الفعلِ) آن ساقط شده است.

[3] . فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَقْبِضَهُ أَوْحَى إِلَیْهِ أَنْ یَجْعَلَ الْوَصِیَّةَ فِی وُلْدِ شَمْعُونَ وَ یَأْمُرَ الْحَوَارِیِّینَ وَ أَصْحَابَ عِیسَى بِالْقِیَامِ مَعَهُ فَفَعَلَ ذَلِکَ

[4] درباره اینکه این شخص چه کسی بوده در روایات، هم صحبت از پیامبری به نام «ارمیا» مطرح است و هم پیامبری به نام «عُزَیر» که این دومی معروفتر است و برخی همچون فیض کاشانی احتمال داده‌اند که این واقعه دوبار و برای هر دو نفر رخ داده است (و یمکن التوفیق بین هذه الأخبار بالقول بالوقوع هذه القضیة مرتین مرة لأرمیا فی تعجّبه فی احیاء قتلى بخت نصّر و اخرى لعزیر فی تعجبه فی إحیاء من مات من أصحابه فی یوم واحد الا انه عبّرت لأرمیا بالموت و لعزیر تارة بالغیبة و اخرى بالموت و إنما التنافی بین روایة القمّی فی قصة دانیال و روایة الإکمال فیها و بین روایتی الإکمال حیث قیل فی إحداهما ان قتل بخت نصّر کان على دم یحیى بن زکریا موافقاً للقمی و العیاشی و قال فی الاخرى ان ولادة یحیى کانت بعد تلک القضایا بسنین و العلم عند اللَّه. تفسیر الصافی، ج‏1، ص293)

ما چون عزیر معروفتر است داستان عزیر را آوردیم و در اینجا روایتی که درباره ارمیا آمده است را می‌آوریم:

در تفسیر القمی، ج‏1، ص90 این داستان خیلی طولانی آمده است که قسمت مربوطش همین است که:

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا عَمِلَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ الْمَعَاصِیَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ- فَأَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُسَلِّطَ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلُّهُمْ وَ یَقْتُلُهُمْ- فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى أَرْمِیَا ...

... فَخَرَجَ أَرْمِیَا عَلَى حِمَارِهِ وَ مَعَهُ تِینٌ قَدْ تَزَوَّدَهُ وَ شَیْ‏ءٌ مِنْ عَصِیرٍ فَنَظَرَ إِلَى سِبَاعِ الْبَرِّ وَ سِبَاعِ الْبَحْرِ وَ سِبَاعِ الْجَوِّ تَأْکُلُ تِلْکَ الْجِیَفَ فَفَکَّرَ فِی نَفْسِهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا»وَ قَدْ أَکَلَتْهُمُ السِّبَاعُ، فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مَکَانَهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» أَیْ أَحْیَاهُ- فَلَمَّا رَحِمَ اللَّهُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَهْلَکَ بُخْتَ‏نَصَّرَ رَدَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى الدُّنْیَا، وَ کَانَ عُزَیْرٌ لَمَّا سَلَّطَ اللَّهُ بُخْتَ‏نَصَّرَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ هَرَبَ وَ دَخَلَ فِی عَیْنٍ وَ غَابَ فِیهَا وَ بَقِیَ أَرْمِیَا مَیِّتاً مِائَةَ سَنَةٍ ثُمَّ أَحْیَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَأَوَّلُ مَا أَحْیَا مِنْهُ عَیْنَیْهِ فِی مِثْلِ غِرْقِئِ الْبَیْضِ فَنَظَرَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ «کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً» ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الشَّمْسِ وَ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَقَالَ «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى «بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ» أَیْ لَمْ یَتَغَیَّرْ «وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً» فَجَعَلَ یَنْظُرُ إِلَى الْعِظَامِ الْبَالِیَةِ الْمُتَفَطِّرَةِ تُجْمَعُ إِلَیْهِ وَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی قَدْ أَکَلَتْهُ السِّبَاعُ یَتَأَلَّفُ إِلَى الْعِظَامِ مِنْ هَاهُنَا وَ هَاهُنَا وَ یَلْتَزِقُ بِهَا حَتَّى قَامَ وَ قَامَ حِمَارُهُ فَقَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.

اما کل داستان با اندکی تلخیص و تغییر در کتابهای زیر آمده است. تفسیر العیاشی، ج‏1، ص140-141؛ سعد السعود، ص117

عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ع فی قول الله «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها- قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» فقال: إن الله بعث على بنی إسرائیل نبیا یقال له أرمیا، فقال: قل لهم ما بلد تنقیته من کرائم البلدان، و غرس فیه من کرائم الغرس و نقیته من کل غریبة- فأخلف فأنبت خرنوبا- قال: فضحکوا و استهزءوا به فشکاهم إلى الله، قال: فأوحى الله: إلیه- أن قل لهم إن البلد بیت المقدس و الغرس بنو إسرائیل تنقیته من کل غریبة- و نحیت عنهم کل جبار فأخلفوا فعملوا بمعاصی الله- فلأسلطن علیهم فی بلدهم- من یسفک دماءهم و یأخذ أموالهم، فإن بکوا إلی فلم أرحم بکاءهم و إن دعوا لم أستجب دعاءهم [فشلتهم و فشلت‏] ثم لأخربنها مائة عام ثم لأعمرنها، فلما حدثهم جزعت العلماء فقالوا: یا رسول الله ما ذنبنا نحن- و لم نکن نعمل بعملهم فعاود لنا ربک، فصام سبعا فلم یوح إلیه شی‏ء فأکل أکلة- ثم صام سبعا فلم یوح إلیه شی‏ء فأکل أکلة ثم صام سبعا فلما أن کان یوم الواحد و العشرین- أوحى الله إلیه لترجعن عما تصنع أ تراجعنی فی أمر قضیته أو لأردن وجهک على دبرک ثم أوحى إلیه قل لهم: لأنکم رأیتم المنکر فلم تنکروه، فسلط الله علیهم بخت‏نصر فصنع بهم ما قد بلغک، ثم بعث بخت‏نصر إلى النبی- فقال: إنک قد نبئت عن ربک و حدثتهم بما أصنع بهم فإن شئت فأقم عندی فیمن شئت و إن شئت فاخرج- فقال: لا بل أخرج فتزود عصیرا و تینا و خرج، فلما أن غاب مد البصر التفت إلیها- فقال: «أَنَّى یُحْیِی هذِهِ‏ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها- فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» أماته غدوة و بعثه عشیة قبل أن تغیب الشمس و کان أول شی‏ء خلق منه عیناه فی مثل غرقئ البیض ثم قیل له: «کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً» فلما نظر إلى الشمس لم تغب- قال: «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ- وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ- وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً» قال: فجعل ینظر إلى عظامه- کیف یصل بعضها إلى بعض و یرى العروق کیف تجری، فلما استوى قائما قال: «أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» و فی روایة هارون فتزود عصیرا و لبنا.

[5] . احادیث زیر هم در همین حال و هوا قابل توجه است:

أبو طاهر العلوی عن علی بن محمد العلوی عن علی بن مرزوق عن إبراهیم بن محمد قال ذکر جماعة من أهل العلم- إن ابن الکواء قال لعلی ع: یا أمیر المؤمنین ما ولد أکبر من أبیه من أهل الدنیا قال: نعم أولئک ولد عزیر حیث مر على قریة خربة، و قد جاء من ضیعة له تحته حمار- و معه شنة فیها تین و کوز فیه عصیر- فمر على قریة خربة- ف قالَ: أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ فتوالد ولده و تناسلوا- ثم بعث الله إلیه فأحیاه فی المولد الذی أماته فیه- فأولئک ولده أکبر من أبیهم (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص141)                    

وَ رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ عُزَیْراً خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ وَ امْرَأَتُهُ حَامِلَةٌ وَ لَهُ خَمْسُونَ سَنَةً فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ فَرَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ هُوَ ابْنُ خَمْسِینَ سَنَةً فَکَانَ ابْنُهُ أَکْبَرَ مِنْهُ وَ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ. (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص14)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْعَبْدِیِّ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ: أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی بَکْرٍ الْیَشْکُرِیَّ قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ أَبَا الْمُعْتَمِرِ تَکَلَّمَ آنِفاً بِکَلَامٍ لَا یَحْتَمِلُهُ قَلْبِی، فَقَالَ: «وَ مَا ذَاکَ»؟

قَالَ: یَزْعُمُ أَنَّکَ حَدَّثْتَهُ أَنَّکَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: «إِنَّا قَدْ رَأَیْنَا أَوْ سَمِعْنَا بِرَجُلٍ أَکْبَرَ سِنّاً مِنْ أَبِیهِ» فَقَالَ: أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص: «فَهَذَا الَّذِی کَبُرَ عَلَیْکَ»؟ قَالَ: نَعَمْ، فَهَلْ تُؤْمِنُ أَنْتَ بِهَذَا وَ تَعْرِفُهُ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ، افْقَهْ عَنِّی أُخْبِرْکَ عَنْ ذَلِکَ، إِنَّ عُزَیْراً خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ وَ امْرَأَتُهُ فِی شَهْرِهَا وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ خَمْسُونَ سَنَةً، فَلَمَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَنْبِهِ أَمَاتَهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ، فَرَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ وَ هُوَ ابْنُ خَمْسِینَ سَنَةً، فَاسْتَقْبَلَهُ ابْنُهُ وَ هُوَ ابْنُ مِائَةِ سَنَةٍ، وَ رَدَّ اللَّهُ عُزَیْراً فِی السِّنِّ الَّذِی کَانَ بِهِ». (مختصر البصائر، ص103)