169) سوره یس (36) آیه 78 وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً
بسم الله الرحمن الرحیم
169) سوره یس (36) آیه 78
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ
ترجمه
برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد! گفت: کیست که استخوانها را زندگی میبخشد در حالی که پوسیدهاند؟
نکات ترجمهای و نحوی
«الْعِظام»: جمعِ «عَظْم» (= استخوان) است و تعبیر «عَظُمَ الشیء» در اصل به معنای این بوده که «استخوانش بزرگ شد»، سپس در خصوص هر امر بزرگی به کار گرفته شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص573) تا حدی که برخی بر این باورند که اساساً ماده «عظم» است دلالت بر بزرگی (کبر) و قوت میکند، و استخوان را هم به خاطر شدت و قوتش «عَظْم» گویند. (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص: 355)
«رَمیمٌ»: از ماده «رمم» است که این ماده در معانی متضادی به کار میرود: از جمله در معنای «پوسیدن» (که در آیه به همین معناست) و همچنین در معنای ترمیم و اصلاح کردن، که تعبیر «مرمّت» معروف است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص379)[1] «رمیم» صفت مشتق بر وزن فعیل است که این وزن هم در معنای فاعلی و هم در معنای مفعولی به کار میرود؛ و اینکه چرا با توجه به اینکه مبتدا مونث است، این کلمه که معنای وصفی دارد و در جایگاه خبر قرار گرفته، «ة» تانیث نگرفته است، گفتهاند یا بدین جهت که به معنای مفعولی (=پوسیده شده) به کار رفته [وقتی میگویند الف ب شد، ضرورتی ندارد که «ب» تبعیت از «الف» کند] و یا اگر هم به معنای فاعلی به کار رفته است، معنای اسمی بر آن غلبه کرده است [یعنی دیگر به عنوان صفت به کار نمیرود، بلکه همانند یک اسم میباشد؛ که اسم اگر خبر قرار بگیرد به لحاظ مذکر و مونث بودن تبعیت از مبتدا نمیکند] (الجدول فی إعراب القرآن، ج23، ص36)
ضمنا عبارت «وَ هِیَ رَمیمٌ» حال برای «عظام» میباشد.
حدیث
1) شأن نزول
ابیبن خلف (از کفار قریش در مکه) نزد پیامبر ص آمد و استخوان پوسیدهای را برداشت و با دستش آن را خرد کرد و گفت: محمد! تو گمان میکنی که پروردگارت این را بعد از این وضعیتی که دیدی، دوباره زنده میکند؟ و آنگاه نازل شد «برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد! گفت: کیست که استخوانها را زندگی میبخشد در حالی که پوسیدهاند؟ بگو کسی اینها را زنده میکند که اول بار آنها را ایجاد کرد و او بر هر آفرینشی تواناست.» تا آخر سوره.
الأمالی (للمفید)، ص247 ؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص678 ؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص296
... مَشَى إِلَیْهِ أُبَیُّ بْنُ خَلَفٍ بِعَظْمٍ رَمِیمٍ فَفَتَّهُ بِیَدِهِ ثُمَّ نَفَخَهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَ تَزْعُمُ أَنَّ رَبَّکَ یُحْیِی هَذَا بَعْدَ مَا تَرَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» إِلَى آخِرِ السُّورَةِ.
2) از امام صادق سوال شد که آیا بدن میت میپوسد؟ فرمود: بله تا حدی که نه گوشتی باقی میماند و نه استخوانی، غیر از طینتی که وی از آن آفریده شده است؛ که آن نمیپوسد و همین طور در حال دوران [= انتقال از مرحلهای به مرحله دیگر] باقی میماند تا اینکه دوباره از آن آفریده شود همان گونه که اول بار آفریده شده بود.
من لا یحضره الفقیه، ج1، ص191
وَ رُوِیَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَیِّتِ هَلْ یَبْلَى جَسَدُهُ فَقَالَ نَعَمْ حَتَّى لَا یَبْقَى لَحْمٌ وَ لَا عَظْمٌ إِلَّا طِینَتُهُ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا فَإِنَّهَا لَا تَبْلَى تَبْقَى فِی الْقَبْرِ مُسْتَدِیرَةً حَتَّى یُخْلَقَ مِنْهَا کَمَا خُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ.
3) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر خدا ص فرمود:
زندگی من برای شما بهتر است و مردنم هم برای شما بهتر است!
اما زندگیم بهتر است چرا که خداوند شما را به وسیله من از گمراهی به سوی هدایت آورد و از پرتگاه مشرف بر آتش جهنم نجات داد؛
و اما مردنم، چرا که اعمال شما بر من عرضه میشود، پس هر کار نیکی که باشد از خدا برایتان افزایشش را میخواهم و ار کار بدی که باشد برای شما نزد خداوند استغفار میکنم.
یکی از منافقان گفت: پیامبر خدا ! چگونه چنین خواهد بود در حالی که پوسیده شدهای!
پیامبر خدا ص فرمود: خیر. خداوند گوشت [بدن] ما بر زمین حرام کرده است از اینکه بخواهد طعمه و خوراک چیزی قرار گیرد.
بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد ص، ج1، ص444
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْمُسْلِمِیُّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
حَیَاتِی خَیْرٌ لَکُمْ وَ مَمَاتِی خَیْرٌ لَکُمْ فَأَمَّا حَیَاتِی فَإِنَّ اللَّهَ هَدَاکُمْ بِی مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَکُمْ مِنْ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ وَ أَمَّا مَمَاتِی فَإِنَّ أَعْمَالَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیَّ فَمَا کَانَ مِنْ حَسَنٍ اسْتَزَدْتُ اللَّهَ لَکُمْ وَ مَا کَانَ مِنْ قَبِیحٍ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکُمْ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَدْ رَمَمْتَ یَعْنِی صِرْتَ رَمِیماً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کَلَّا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ لُحُومَنَا عَلَى الْأَرْضِ فَلَا یَطْعَمُ مِنْهَا شَیْئاً. [2]
تدبر
1) «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ»:
در این آیه، استدلال یکی از منکران معاد مطرح شده که چگونه ممکن است انسانی که مرده و استخوانهایش پوسیده زنده شود؟ در این آیه با ظرافت تمام، نقل قول را به گونهای انجام داده که هم به لحاظ صورت استدلال و هم به لحاظ ماده استدلال، پاسخ را نشان داده است:
الف. «ضَرَبَ لَنا مَثَلاً»: به لحاظ صورت استدلال، اشاره کرده که این یک «مَثَل» است، یعنی یک استدلال تمثیلی است. (تمثیل یعنی از مشابهت بین دو چیز، حکم اولی را به دومی دادن) تمثیل، کارکرد معتبرش، برای تفهیم مطلب است (که قرآن کریم به این معنا زیاد از تمثیل استفاده کرده)، اما اینجا منکر معاد، تمثیل را نه برای تفهیم، بلکه به عنوان دلیل آورده (این استخوانِ پوسیده را من نمیتوانم زنده کنیم؛ پس خدا هم نمیتواند)؛ و به لحاظ صورت استدلال، تمثیل صورت معتبری نیست.
ب. «نَسِیَ خَلْقَهُ» به لحاظ محتوا، همین که قبلا در آفرینش خود وی، زندگی به او داده شده (در حالی که قبل از آفرینشش حتی در حد این استخوان پوسیده هم نبوده) پس دادن زندگی، برای خدا کار محالی نیست.
در حقیقت، قرآن، چون مبتنی بر حق و حقیقت است و عقل و منطق را قبول دارد، از مواجهه با شبهات و اشکالات کافران نمیترسد؛ و از بیان آنها بیمی ندارد؛ البته بیان آنها را با پاسخی دقیق توام میکند.
2) «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ»:
کفر (= انکار باورهای دینی مربوط به مبدأ و معاد) حقارت میآورد؛ آنگاه کافر، خدا را هم در افق تواناییهای مادی خود فهم میکند و میگوید «ما که مادی محض هستیم نمیتوانیم، پس خدا هم نمیتواند».
اما ایمان (جدی گرفتن باور توحیدی)، عظمت میآورد و مومن میخواهد کار خدایی انجام دهد؛ چنانکه عزیر پیامبر و حضرت ابراهیم ع به خدا نگفتند «آیا مرده زنده میشود؟» بلکه اولی گفت «چگونه مرده زنده میشود؟» پس او را میراندند و زندهاش کردند تا بفهمد (بقره/259) و دومی گفت: «چگونه مرده زنده میکنی؟» یعنی به من هم یاد بده، و لذا خداوند در پاسخش، کاری کرد که خود ابراهیم مرده زنده کند. (بقره/260)
بدین جهت است که کافر است که در «زندگی» به بنبست میخورد و ناامید میشود (یوسف/87)؛ کسی که به خدا ایمان دارد، «بنبست» و «نمیتوانیم» ندارد؛ حتی در حد مرده زنده کردن!
3) «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ ...»
این آیه، در حالی که در مقام بیان سخن منکران خدا بوده، و با اینکه در آیه بعد پاسخ این اشکال را داده، اما باز هم در دل این آیه به طور ضمنی پاسخ آنها را هم داده است. (توضیح در تدبر1) چرا فقط اشکال را نگفت که پاسخ را به آیه دیگری واگذار کند؟ چون:
الف. هر آیهای در قرآن کریم یک واحد مستقل است که اگرچه در کنار آیات دیگر هم معنا میدهد، اما مستقلا هم «آیه» و نشانهای است برای حرکت دادن انسان به سوی توحید. صرف گفتن اشکال، نمیتواند «آیه»ای بر توحید شود.
ب. در مقام آموزش، نمیتوان ذهن مخاطب را شبههدار کرد و پاسخ را به فرصتی دیگر واگذار کرد.
ج. ...
4) «... وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ ...»:
مطالب کافران و منکران دین، و در مجموع آنچه شبهه نامیده میشود (= حق نیست ولی شبیه حق است و خودش را به جای حق مینمایاند) اگرچه ظاهر و رنگ و بوی استدلالی دارد، اما مبتنی بر یک غفلت و فراموشی از یک حقیقت کاملا واضح است که اگر آن حقیقت مورد توجه قرار گیرد (در این مورد: آفرینش اولیه خود او)، اساس شبهه فرومیپاشد.
5) «قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ»: وقتی کسی نخواهد زیر بار حقیقت برود، از یک احتمال صرف، نتیجه قطعی میگیرد (سخن وی فقط مبتنی بر یک استبعاد [بعید شمردن] است، نه هیچ استدلالی)، همان طور که در نقطه مقابل هم در مقابل استدلالهای محکم، به صرف یک احتمال کوچک برخلاف مساله، از پذیرش سرباز میزند. (چنانکه میکوشند نظم و هماهنگی عظیم موجود در عالم را بر اساس احتمال تصادفی بودن توجیه کنند و زیربار خالق حکیم نروند)
6) «قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ»: «حسگرایی محض» به انکار معاد منجر میشود (ما که تا حالا ندیدهایم استخوان پوسیده مردگان زنده شود؟! پس معادی هم در کار نیست!)
[1] دو معنای متضاد دیگر عبارت است از سکوت و سخن گفتنی که حرکت دهان کاملا محسوس باشد. همچنین رمّان (انار) از همین ریشه میباشد.
[2] . وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَ عِظَامَنَا عَلَى الْأَرْضِ وَ حَرَّمَ لُحُومَنَا عَلَى الدُّودِ أَنْ تَطْعَمَ مِنْهَا شَیْئاً.
من لا یحضره الفقیه، ج1، ص191