سفارش تبلیغ
صبا ویژن

154) سوره محمد (47) آیه 28 ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

154) سوره محمد (47) آیه 28 

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم‏‏

ترجمه

آن [عذاب] از این روست که آنان از آنچه خدا را به خشم آورد، پیروی کردند؛ و خشنودی او را ناخوش داشتند؛ پس، اعمال [خوب] آنها را [هم] تباه ساخت.

نکات ترجمه

«أَسْخَطَ» فعل متعدی از ماده «سخط» می‌باشد؛ و سخط به لحاظ معنایی، در نقطه مقابل «رضا» (= رضایت، خشنودی) قرار دارد (کتاب العین5/ 78) و به معنای «غضب شدیدی است که غالبا همراه با عقوبت کردن است» (مفردات ألفاظ القرآن/ 403) و در تفاوت آن با «غضب» (= خشم) گفته‌اند که «سخط»‌ غالبا از موضع بالا نسبت به پایین به کار می‌رود،[1] اما «غضب» در مورد خشم هر یک از طرفین به کار برده می‌شود (الفروق فی اللغة/123) در واقع، در زبان عربی، سخط در مقابل رضا، غضب در مقابل رحمت، و کراهت (ناخشنودی) در مقابل حب (دوست داشتن)[2] به کار می‌رود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم5/ 79-78)[3]

«أحْبَطَ» فعل متعدی از ماده «حبط» است. اصل این ماده در مورد شتری به کار می‌رود که از خوردن شبدر دچار نفخ شکم و دل درد شدیدی شود و حالش وخیم شود و چه‌بسا بمیرد؛ و در مورد انسان به معنای فاسد و تباه شدن عمل به کار می‌رود (کتاب العین3/ 174؛ کتاب الجیم1/ 140؛ مفردات ألفاظ القرآن/ 217) تفاوت «حبط» عمل و «بطلان» عمل در این است که «حبط» در مورد نابودی کارهای خوب به کار می‌رود؛ و «باطل» مربوط به چیزی است که از ابتدا بد و پوچ باشد (هود/16، جلسه51، تدبر5). همچنین نقطه مقابل «حبط» عمل (تباه شدن کار خوب)، «تکفیر» عمل می‌باشد (محمد/2؛ زمر/35) که به معنای نابود شدن کار بد، و بلکه تبدیل شدنش به کار خوب است (الفروق فی اللغة/ 232)

حدیث

1) از امام باقر درباره آیه‌ی «آن [عذاب] از این روست که آنان از آنچه خدا را به خشم آورد، پیروی کردند؛ و خشنودی او را ناخوش داشتند؛ پس، اعمال آنها را تباه ساخت» سوال کردند، فرمود:

حضرت علی ع را ناخوش داشتند، در حالی که رضایت خدا و رضایت رسولش به علی ع بود، خداوند به ولایت او در روز بدر و روز حنین و در پای درخت خرما [= بیعت رضوان، فتح/18] و روز ترویه [در عرفات] فرمان داد و در مورد آن، بیست و دو آیه در حجی که [مشرکان] مانع ورود رسول خدا به مسجدالحرام شدند و در جحفه [از میقات‌های حج] و در [غدیر] خم نازل شد.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص569؛ مناقب آل أبی‌طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص100؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص106[4]

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ قَالَ کَرِهُوا عَلِیّاً ع وَ کَانَ عَلِیٌّ رِضَا اللَّهِ وَ رِضَا رَسُولِهِ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ وَ بِبَطْنِ نَخْلَةٍ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ نَزَلَتْ فِیهِ اثْنَتَانِ وَ عِشْرُونَ آیَةً فِی الْحِجَّةِ الَّتِی صُدَّ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ بِالْجُحْفَةِ وَ بِخُمٍّ.[5]

2) در حدیث زندیق [=کافر]ی که سوالاتی از امام صادق ع پرسید، آمده است:

پرسید: آیا خدا رضایت و سخط [خشم] دارد؟

فرمود:: بله، اما نه آن گونه که در مخلوقات است؛ چرا که آن رضایت [و خشم]ی که در مخلوقات است حالتی است که بر شخص وارد می‌شود و او را از حالتی به حالت دیگر منتقل می‌کند؛ چرا که مخلوق توخالی است و با اعضاء و جوارح کارش را انجام می‌دهد و مرکب از اشیایی است که در او راه دارند؛ در حالی که آفریدگار ما هیچ چیزی در او راه ندارد، چرا که او یگانه‌ای است که از حیث ذات و معنا هم یگانه است [= هیچ گونه کثرتی در او راه ندارد]؛ پس رضایتش ثوابی است که می‌دهد و ناخشنودیش عقابی است که می‌کند، بدون اینکه چیزی در او وارد شود و او را به هیجان آورد و از حالی به حال دیگر منتقل کند، که اینها صفت مخلوقات عاجز و نیازمند است.

الکافی، ج‏1، ص110؛ التوحید (للصدوق)، ص170[6]

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی حَدِیثِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَکَانَ مِنْ سُؤَالِهِ أَنْ:

قَالَ لَهُ فَلَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ؟

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ وَ لَکِنْ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّضَا حَالٌ تَدْخُلُ عَلَیْهِ فَتَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِلٌ مُرَکَّبٌ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ مَدْخَلٌ وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ لِأَنَّهُ وَاحِدٌ وَاحِدِیُّ الذَّاتِ وَاحِدِیُّ الْمَعْنَى فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ یَتَدَاخَلُهُ فَیُهَیِّجُهُ وَ یَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ ذَلِکَ مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ الْعَاجِزِینَ الْمُحْتَاجِینَ.[7]

3) امام باقر ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت کرده‌اند:

خداوند تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرد:

-         رضایتش را در طاعتش پنهان کرد؛ پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار که چه‌بسا رضایتش در همان باشد و تو ندانی.

-         و سخط [خشم] خود را در معصیتش مخفی کرد؛ پس هیچ معصیتی را کوچک نشمار که چه‌بسا خشم او در همان باشد و تو ندانی.

-         و اجابتش را در دعا کردن مخفی داشت؛ پس هیچ دعایی را کوچک نشمار که چه‌بسا اجابت او در همان دعا باشد و تو ندانی.

-         و ولیّ خود را در میان بندگانش پنهان کرد؛ پس هیچ بنده‌ای از بندگان خدا را کوچک نشمار که چه‌بسا از اولیاءالله باشد و تو ندانی.

الخصال، ج‏1، ص209

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ أَخْفَى رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِی مَعْصِیَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِیَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى إِجَابَتَهُ فِی دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَ‏ شَیْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ.[8]

تدبر

1) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ ...»:

این آیه فلسفه عذاب را نشان می‌دهد: «عدم هماهنگی با حق و حقیقت». چرا که می‌فرماید ریشه عذاب این است که خواسته‌ها و خوشایند و بدآیند خودشان را با خدا (که حق محض و حقیقت محض است) تنظیم نکردند: از آنچه مایه خشم خداست پیروی کردند و آنچه مورد رضایت خداست را خوش نداشتند.

2)‌ «...اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»:

این آیه فلسفه حبط اعمال [پوچ و باطل شدن اعمال خوب کافران] را نشان می‌دهد: باز هم «عدم هماهنگی با حق و حقیقت»

کسی که خواسته‌ها و خوشایند و بدآیندهایش را با خدا تنظیم نکند، انگیزه‌ها و درواقع، پشتوانه عمل خودش را با حق و حقیقت منطبق نمی‌کند، پس عملش منطبق بر حقیقت نیست، پس حتی اگر عمل بظاهر خوبی هم داشته باشد، باطن و پشتوانه‌ای ندارد؛ لذا عملش حبط می‌شود؛ یعنی در قیامت معلوم می‌شود آن عمل بظاهر خوب، واقعا پوچ و باطل بوده است.

3) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ ...»: کنار هم گذاشتن این آیات سوره محمد (ص) نشان می‌دهد که چگونه روابط انسان با خود، با دیگران، و با خدا، همگی در یک راستا می‌باشد و درواقع، رابطه با خود و با دیگران، پرتوی از رابطه انسان با خدای خود می‌باشد؛ و اگر هریک مشکل داشته باشد، بقیه هم مشکل‌دار خواهد بود:

در آیه 25 (جلسه151) از میل درونی آنها به بدی که شیطان با توجیه‌گری آنها را خوب جلوه می‌داد (الشیطان سوّل لهم)، سخن گفت (ارتباط با خود).

در آیه 26 (جلسه152) به ارتباطات همان افراد با کسانی که نسبت به تعالیم الهی ناخشنودند، اشاره کرد. (ارتباط با دیگران)

 در این آیه درباره پیروی همان‌ها از موجبات خشم خدا و خوش نداشتن رضایت خدا بحث کرد. (ارتباط با خدا)

به تعبیر دیگر، در آیه 25، ریشه عقب‌گردشان را همان میل به بدی که با توجیه شیطان همراه شده دانست. در آیه 26 ریشه این وضعیت (عقب‌گرد ناشی از توجیه‌گری شیطان) را ارتباطات آنها با افراد مخالف تعالیم الهی معرفی کرد. در آیه 27 به اینکه این حال و اوضاعی که دنبالش هستند با رسیدن مرگ به هم می‌خورد و عذابشان شروع می‌شود پرداخت؛ و در آیه حاضر ریشه این عذاب و درواقع، ریشه کل آن وضعیتهای قبلی را، مشکل آنها در ارتباط با خدا دانست.

4) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ»: چرا در مورد موضع آنها در قبال «سخطِ» (= خشمِ) خدا، تعبیر «پیروی کردن» را آورد، نه «خشنود بودن» را؟ یعنی با توجه به تقابل بین خشنودی و خشم (رضا و سخط)، چرا نفرمود: «از آنچه مایه خشم خداست خوششان می‌آمد» و فرمود «از آنچه مایه خشم خداست، پیروی می‌کردند»؟

الف. شاید از این باب است که انسان ممکن است از گناه (که مایه سخط خداست) خوشش بیاید، اما مادام که آن گناه را انجام نداده، گناهی برایش ثبت نمی‌شود (پیروی کردن، اقدام کردن است، نه صرف تمایل داشتن)

ب. شاید ...

5) «وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: چرا در مورد موضع آنها در قبال رضایت خدا، تعبیر کراهت داشتن (ناخوشایند بودن) را به کار برد، و همانند عبارت قبلی آیه (اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ)، در اینجا نیز تعبیری همچون «پیروی نکردند» به کار نبرد؟

الف. شاید می‌خواهد به فلسفه حبط عمل اشاره کند؛ عمل زمانی واقعا خوب است که هم حُسن فعلی داشته باشد (خود آن عمل، کار خوبی باشد) و هم حُسن فاعلی داشته باشد (با انگیزه خوب انجام شده باشد، نه برای ریا و شهرت‌طلبی و فخرفروشی و ...) (جلسه 133، تدبر4). حبط عمل، در مورد اعمالی است که خود آن عمل خوب است؛ اما انجام دهنده‌ی آن، حُسن فاعلی ندارد. کسی که از آنچه مایه رضایت خداست، بدش می‌آید، یعنی واقعا کار خوب را از آن جهت که خوب و منطبق بر حق و حقیقت (= رضایت خدا) است، انجام نداده است؛ لذاست که عملش حبط می‌شود و باطل و پوچ بودنش آشکار می‌گردد. (تدبر2)

ب. شاید از این جهت که مساله اقدام کردن را در عبارت قبل «اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ» به کار برد و دیگر نیازی به تکرار آن نبود، و اینجا می‌خواست اشاره کند که مشکل آنها فقط در این اقدام و عمل آنها نیست، بلکه در ریشه‌های گرایشی‌شان هم مشکل دارند.

ج. ...

6) « اتَّبَعُوا ... وَ کَرِهُوا ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: اگرچه انسانها در انتخاب راه و روش [و علائق] خود آزادند، اما چاره‌ای جز پذیرش پیامدهای آن ندارند. (قرائتی، تفسیر نور9/ 94)

مورد بعدی را در کانال نگذاشتم

7) « اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: با توجه به آیات قبل (محمد/26: ابراز پیروی نسبت به کسانی که از تعالیم نازل شده الهی بدشان می‌آید) و این آیه معلوم می‌شود: «دشمنی با قرآن و تعالیم الهی، موجب خشم خداوند و بطلان اعمال انسان می‌شود» (تفسیر نور9/ 94)



[1] . مثال نقض مهم این مطلب، آیه‌ای است که از سخط منافقان نسبت به پیامبر ص (در قضیه تقسیم غنائم جنگی) سخن گفته است (مائده/59) که درباره این آیه گفته‌اند: "«سخط» غالبا با نوعی عقوبت کردن تلازم دارد ولذا سخط از موضع پایین نسبت به موضع بالا مفهوما ممکن است به کار برود ولی مصداق ندارد" (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم5/ 79) یعنی در اینجا، صرفاً بیان حالت منافقان بوده که اگر توانش را داشتند گویی می‌خواستند پیامبر ص را به خاطر این نوع تقسیم غنائم مجازات کنند!

[2]. شاهد بر این تقابل اخیر، آیه‌ی «وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم‏» (بقره/216) است؛ و اینجا در مقام بیان و توضیح کراهت و تفاوت آن با سخط است؛ وگرنه اگر از زاویه محبت نگاه شود شاید مقابل اصلی آن نفرت باشد.

[3] . [و «سخط» اخص از هر دو واژه «غضب» و «کراهت»؛ و «کراهت» اعم از دوتای دیگر می‌باشد؛ به نحوی که] هم کراهتی می‌توان داشت که خالی از سخط و غضب باشد، و هم غضبی می‌توان داشت که خالی از سخط باشد؛ اما سخط در جایی است که علاوه بر اینکه کراهت و غضب در کار باشد، هیچ رضایتی هم وجود نداشته باشد.

[4]. این حدیث در دو منبع اخیر اندک تفاوتهایی دارد که متن کاملش بدین صورت است:

الْبَاقِرُ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ قَالَ کَرِهُوا عَلِیّاً وَ کَانَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ یَوْمَ بَطْنِ نَخْلَةٍ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ وَ یَوْمَ عَرَفَةَ نَزَلَتْ فِیهِ خَمْسَ عَشْرَةَ آیَةً فِی الْحُجَّةِ الَّتِی صُدَّ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ بِالْجُحْفَةِ وَ خُمٍّ

[5] . همچنین این حدیث قابل توجه است:

محمّد بن سنان، عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد ع ... و إنه سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» (محمد/28) و قوله: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» (محمد/26). قال: إن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله أخذ علیهم المواثیق مرتین لأمیر المؤمنین علی علیه السّلام. فقال: هل تدرون من ولیّکم بعدی؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم. قال: إن اللّه عزّ و جلّ یقول: «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» (تحریم/4) و أشار الى علی علیه السّلام فهو ولیّکم بعدی.

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع (لابن حیون المغربی، م363)، ج‏2، ص351

[6] . متن حدیث در توحید صدوق اندک تفاوتها و نیز افزوده‌ای در پایانش دارد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّضَا وَ الْغَضَبَ دِخَالٌ یَدْخُلُ عَلَیْهِ فَیَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ مُعْتَمَلٌ مُرَکَّبٌ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ مَدْخَلٌ «4» وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ وَاحِدٌ أَحَدِیُّ الذَّاتِ وَ أَحَدِیُّ الْمَعْنَى فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ یَتَدَاخَلُهُ فَیُهَیِّجُهُ وَ یَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ فَإِنَّ ذَلِکَ صِفَةُ الْمَخْلُوقِینَ الْعَاجِزِینَ الْمُحْتَاجِینَ وَ هُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ الَّذِی لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِیعاً مُحْتَاجُونَ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ وَ لَا سَبَبٍ اخْتِرَاعاً وَ ابْتِدَاعاً.

[7] . همچنین: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ لَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ لَکِنَّ غَضَبَ اللَّهِ عِقَابُهُ وَ رِضَاهُ ثَوَابُهُ.

التوحید (للصدوق)، ص170

[8] . در همین راستا این حدیث هم قابل توجه است:

فتح بن یزید جرجانی می‌گوید: امام رضا ع را هنگام بازگشت از مکه به جانب خراسان در مسیر عراق زیارت کردم و شنیدم که می‌فرمود: کسی که خود را برای خدا حفظ کند [تقوای الهی پیشه کند]، حفظ شود؛ و کسی که خدا را اطاعت کند، اطاعت شود. پس هرگونه بود خودم را به ایشان رساندم و سلام کردم و جواب دادند و سپس فرمودند: ای فتح! کسی که خالق را راشی کند باکی از خشم مخلوق نداشته باشد؛ و کسی که خدا را به خشم آورد؛ سزاوار است که خشم مخلوقات بر او مسلط گردد.

التوحید (للصدوق)، ص61؛ الکافی، ج‏1، ص138

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُرْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الْفُقَیْمِیُّ عَنْ‏ أَبِی الْقَاسِمِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ:

لَقِیتُهُ ع عَلَى الطَّرِیقِ عِنْدَ مُنْصَرَفِی مِنْ مَکَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ هُوَ سَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ فَتَلَطَّفْتُ فِی الْوُصُولِ إِلَیْهِ فَوَصَلْتُ فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ یَا فَتْحُ مَنْ أَرْضَى الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمِنٌ أَنْ یُسَلَّطَ عَلَیْهِ سَخَطُ الْمَخْلُوق‏