سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 1028 (تدبر)

 

تدبر

1) «عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ»

این آیه کاملا ناظر به آیه قبل است؛ اما

الف. چنانکه در نکات ادبی اشاره شد هم می‌تواند متعلق به جمله اخیر آیه قبل باشد و هم متعلق به جمله اول آن آیه؛

ب. همچنین کلمه «أمثال» می‌تواند جمع «مِثل» ویا جمع «مَثَل» باشد؛ و اتفاقا در خصوص جایگزین شدن انسان در آیات هم تعابیری هست که معنای «مِثل» در آنها خیلی بروز دارد؛ مثلا: «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ» (محمد/38) یا «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» (اسراء/99) و هم تعابیری است که معنای «مَثَل» در آنها چه‌بسا ترجیح دارد؛ مثلا «نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدیلاً» (انسان/28) (بدین بیان که تعبیر «شددنا اسرهم» قرینه‌ای بگیریم که می‌خواهد بگوید این وصف آنان یعنی شدت و قوتی که در وجود آنان قرار داده‌ایم را اگر بخواهیم عوض می‌کنیم).

ج. همچنین حرف «ما»ی موصوله (فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ) دست کم می‌تواند اشاره به اوصاف آن نشئه باشد یا خود آن نشئه ویا زمان آن. (توضیح در تدبر9 خواهد آمد)

 یعنی این آیه بوضوح ظرفیت معانی متعددی را دارد؛ هرچند مفسران تنها یکی از این معانی را مورد توجه قرار داده‌اند و برخی از ظرفیت‌های معنایی آن اصلا مورد توجه واقع نشده است؛ در حالی که چنانکه بارها تذکر داده شد بنا بر قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، همه این معانی می‌تواند مد نظر قرآن کریم بوده باشد.

برای اینکه این معانی با هم خلط نشود فقط ترکیب دو گزینه اول را در چند تدبر مستقل آنها را بیان می‌کنیم؛ و گزینه سوم را نیز در تدبر9 مستقلا خواهیم آورد.

 

2) «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ؛ عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ»

اگر جار و مجرور را متعلق بدانیم به «مسبوقین»؛ و «امثال» را جمع «مِثل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این می‌شود که:

ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود در [= ما عاجز نیستیم از] اینکه مِثل‌های شما را تبدیل کنیم (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[1])؛ که خود همین عبارت می‌تواند بدین معنا باشد که:

الف. ما عاجز نیستیم از اینکه شما را با مِثل‌های شما جایگزین کنیم؛ یعنی مخلوقاتی مثل شما را جایگزین شما کنیم؛ که در این صورت مفعول اول محذوف است (مجمع البیان، ج‏9، ص337[2]).

ب. ما عاجز نیستیم از اینکه مخلوقاتی مثل شما [= مِثل‌های شما] را (که غیر از شما هستند) بیافرینیم (زجاج، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص337[3])؛ که امثالهم مفعول اول است؛ که این را دست کم دو گونه می‌توان شرح داد:

ب.1. «بدلنا امثالکم» به معنای «بدلنا امثالکم منکم» باشد یعنی می‌خواهد بفرماید گمان نکنید که حالا که شما را آفریده‌ایم شما همه‌کاره‌اید و ما مجبوریم هرطور شده با شما کنار بیاییم. بلکه همان طور که شما را ما آفریدیم می‌توانیم موجودات دیگری مثل شما را بیافرینیم؛ آفرینشی که با آن آفرینش، آنان جایگزین شما می‌شوند و لذا به جای «خلقنا» تعبیر «بدلنا» آورد.

ب.2. «بدلنا امثالکم» به معنای «خلقنا امثالکم»‌ باشد؛ و جایگزینی و تبدیل مورد نظر، ربطی به جایگزینی آنها به جای اینهایی که الان موجودند نداشته باشد؛ بلکه همان گونه که خلقت و آفرینش شما محصول یک تبدیل بود و شما از نطفه به انسان تبدیل شدید؛ ما موجودات دیگری که مثل هم هستند را هم می‌توانیم با تبدیلی وارد عالم کنیم و شما را به عالم دیگری بفرستیم.

ج. ما عاجز نبوده‌ایم از اینکه مِثل‌های شما (یعنی انسانهایی که قبلا بوده‌اند) را تبدیل کنیم به چیزی غیر از انسان؛ یعنی آیه در مقام عبرت دادن نسبت بدانچه برای گذشتگان رخ داده باشد و اشاره به مضمون «وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ‏» (یس/67) باشد؛ یعنی اینها که این طور گردن‌فرازی می‌کنند و دست ما را در آفرینش اینان بسته می‌بینند یادشان باشد که ما عاجز نبوده‌ایم از اینکه موجوداتی شبیه اینان را از انسان به میمون و خوک تبدیل کردیم؛ و ادامه آیه هم می‌فرماید که شما را هم می‌توانیم در چنین وضعیت جدیدی ایجاد نماییم.

تبصره

این معنا با اینکه به خودی خود بر آیه قابل حمل است اما با توجه به آیات دیگر شاید کسی در استناد این معنا به آیه مناقشه کند بدین بیان که در قرآن کریم تصریح شده که اگرچه عده‌ای به دستور شیطان در آفرینش خدا «تغییر» ایجاد می‌کنند (لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ؛ نساء/119)، اما در آفرینش خدا (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ؛ روم/30)[4] «تبدیل» راهی ندارد. اما می‌توان پاسخ داد که در این آیه مقصود از ناممکن بودن تبدیل، آن است که فطرتی که خداوند در انسان قرار داده یکسره برداشته شود؛ وگرنه خود خداوند در جای دیگر از تبدیل‌هایی که در عالم آفرینش واقع می‌شود سخن گفته است (مثلا: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ؛ ابراهیم/48)؛ و در جریان مسخ هم چنین نیست که با این تبدیل، فطرت برداشته شود؛ چنانکه علامه طباطبایی بخوبی توضیح داده‌اند که جریان مسخ این نیست که کسی که مثلا خوک یا میمون شد الان دیگر انسان نباشد و خوک یا میمون جایگزین موجودیت او شده باشد؛ بلکه او انسانی خوک ویا انسانی میمون است! (المیزان،ج1، ص209[5]) و بهترین شاهد بر این مدعا معذب بودن افراد از این مسخ است؛ وگرنه خوک ویا میمون بودن برای موجودی که فقط خوک یا میمون است عذاب نیست.

د. ما عاجز نیستیم از اینکه امثال شما (= شما و هرکس که مثل شماست) را عوض کنیم و به زور وادارتان کنیم که دست از این عنادتان بردارید. یعنی اگر به شما اختیار و امکان این را داده‌ایم که در مقابل حق عناد بورزید این گونه نیست که نمی‌توانستیم شما را بالاجبار به راه حق بکشانیم؛ بلکه می خواستیم شما را بیازماییم؛ که از این جهت این مضمون شبیه می‌شود به آیه «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک/2).

ه. ...

 

3) «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ؛ عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ»

اگر جار و مجرور را متعلق بدانیم به «مسبوقین»؛ ولی امثال را جمع «مَثَل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این می‌شود که:

«ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود در [= ما عاجز نیستیم از] اینکه مَثَل‌های شما را تبدیل کنیم»؛ که خود همین عبارت می‌تواند بدین معنا باشد که:

الف. ما عاجز نیستیم از اینکه وصف و صفات شما را عوض کنیم؛ و شما در صورت و قابل حیوانی دیگر ایجاد نماییم؛ که همان اشاره به مسخ و شبیه آیه «وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ‏» (یس/67) باشد (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[6])

ب. ...

 

4) «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَکُمُ الْمَوْتَ ... عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ»

اگر جار و مجرور را حال و متعلق باشد به «مرگ را در میان شما مقدر کردیم» و امثال را جمع «مِثل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این است که:

«ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم در حالی که این تقدیر بر این اساس است که مِثل‌های شما تبدیل شود»؛ آنگاه خود همین عبارت می‌تواند بدین معنا باشد که:

الف. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا شما را با مِثل‌های شما جایگزین کنیم؛ یعنی مخلوقاتی مثل شما را جایگزین شما کنیم [ادامه آیه هم می‌فرماید:] و شما را در نشأه دیگری ایجاد کنیم؛ یعنی مرگ برای این است که نسل‌هایی از این جهان به جهان دیگری بروند و نسل‌های دیگری در این جهان به جای آنها بیایند. (المیزان، ج‏19، ص133[7])

ب. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم که امثال شما را جایگزین شما کنیم؛ نه اینکه یکدفعه همه‌تان را از این دنیا ببریم (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[8])

ج. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا امثال شما (= شما و هرکس که مانند شماست) عوض کنیم؛ یعنی شماها با دیدن مرگ به خودتان بیایند و از این عنادتان دست بردارند.

د. ...

 

5) «نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَکُمُ الْمَوْتَ ... عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ»

اگر جار و مجرور را متعلق باشد به «مرگ را در میان شما مقدر کردیم» و امثال را جمع «مَثَل» بدانیم؛ در این صورت ترجمه آیه این است که:

ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا اینکه مَثَل‌های شما تبدیل شود؛ آنگاه خود همین عبارت می‌تواند بدین معنا باشد که:

الف. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم تا صفات و حکایت شما را عوض کنیم؛ و شما را متناسب با اقتضائات عالم دیگر ایجاد نماییم؛ که در این معنا مفاد دو جمله آیه شبیه هم می‌شود. (المیزان، ج‏19، ص133[9])

ب. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم بر این اساس که صفات شما را عوض کنیم؛ نه بر این اساس که بخواهیم شما را یکسره معدوم نماییم (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[10])؛ که در این صورت مفاد این جمله با جمله بعدی آیه هم متفاوت خواهد شد و آن نکته‌ای اضافه بر این است.

ج. ما مرگ را در میان شما مقدر کردیم بر این اساس که صفات شما را این گونه بتدریج عوض کنیم که اول نطفه بودید بعد نوزاد و بعد جوان و بعد پیر شدید و نهایتا مرگ به سراغتان آمد؛ نه اینکه یکدفعه شما را بمیرانیم (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[11])

د. ...

 

6) «فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ ... نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏»

قدرت خداوند بر جابجایى مرگ و زندگى، دلیل قدرت خداوند بر ایجاد معاد است. (تفسیر نور، ج‏9، ص435)

 

7) «نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ»

دنیا عبورگاه است نه توقّف‏گاه. (تفسیر نور، ج‏9، ص435)

 

8) «قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ ... نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ ... نُنْشِئَکُمْ ...»

[یکی از] فلسفه[های] مرگ، جایگزین شدن دیگران و پیدایش تحوّلات جدید است. (تفسیر نور، ج‏9، ص435)

 

9) «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ»

مقصود از اینکه «شما را در آنچه که نمی‌دانید ایجاد نماییم» چیست؟

الف. اشاره به مسخ انسان به صورتهای دیگر است؛ یعنی ما عاجز نیستیم از اینکه دیگران را جایگزین شما کنیم و شما را در صورتهای جدیدی همچون خوک و میمون ایجاد نماییم. (مجمع البیان، ج‏9، ص337[12]) و به تعبیر دیگر، ما مرگ را در میان شما مقدر کرده‌ایم تا صفات شما را عوض کنیم و شما را در نشأه دیگر به صورتهای دیگری همچون خوک و میمون و ... ایجاد کنیم (المیزان، ج‏19، ص133[13])

ب. اشاره به اصل نشأه و عالم دیگر است؛ آنگاه یعنی ما عاجز نیستیم از اینکه دیگران را جایگزین شما کنیم و شما را در عالم جدیدی که هیچ با آن آشنایی ندارید و بر اساس وجود اخروی (نه وجود دنیوی فانی) ایجاد کنیم. (مجمع البیان، ج‏9، ص337[14]؛ المیزان، ج‏19، ص133[15])

ج. با توجه به اینکه زمان قیامت بر هیچکس آشکار نیست چه‌بسا اشاره به زمان است (مجمع البیان، ج‏9، ص337[16]) یعنی انسان از وضع قیامت آگاه نیست که چه زمانى خواهد بود و در چه شرایطى حاضر مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص435)؛ که اگر چنین باشد چه‌بسا به یک دلیل دیگری است برای سوال مذکور در آیه «ءَ أَنتُمْ تخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخالِقُونَ» (واقعه/59) یعنی در آیه 58 با استناد به اینکه شما از نطفه بودید نشان می‌دهد شما تسلطی بر وضعیت خود و حتی آگاهی‌ای در آن زمان از خود نداشتید، حال آیا شما خالق خود بودید یا خداوند؟ اکنون هم می‌فرماید شما از زمانی که دوباره ایجاد می‌شوید بی‌خبرید؛ پس آیا شما خالق خود هستید یا خداوند؟ (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص419[17]).

د. ...

تبصره

چون این جمله عطف به جمله «نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ» است، به تبع آن می‌تواند متعلق به جمله اخیر آیه قبل (و ما نحن بمسبوقین) باشد و هم متعلق به جمله اول آن آیه (نحن قدرنا بینکم الموت)؛ و مفسران بر اساس اینکه کدام را مبنا گرفته بودند تعابیر متعددی در اینجا ارائه داده‌اند که در اینجا صرفا آن مواردی که تطبیق داده شد آمد. اما واضح است که در همه موارد فوق می‌توان این عبارت را متعلق به حالت دیگر هم در نظر گرفت؛ و بلکه اگر دو معنای «مِثل» و «مَثَل» در عبارت قبلی هم جدی گرفته شود عطف این جمله به حمله قبل می‌تواند این آیه می‌تواند معانی متعدد دیگری ارائه دهد؛ که از آنجا که اغلب آنها به نحو ضمنی در تدبرهای قبلی اشاره شد به همین مقدار بسنده می‌شود.

 

10) «عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ»

ابتدا فرمود «نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ: امثال شما را عوض کنیم» سپس فرمود «وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ: شما را در آنچه که نمی‌دانید ایجاد نماییم»؛ پس چه‌بسا بتوان گفت انسان برای اینکه بتواند وارد نشئه دیگر و عالم آخرت شود باید تبدیلی اساسی را در وجود خویش شاهد باشد. برخی با عمل صالح این تبدل را در وجود خویش حاصل می‌کنند و ورودی لذت‌بخش به عالم آخرت را تجربه می‌نمایند و جایگاهشان بهشت خواهد بود؛ وبرخی که اصلا خود را برای چنین تبدلی آماده نکرده‌اند با فشار و زحمت و عذاب وارد عالم آخرت می‌شوند و آنجا هم جز عذاب بهره‌ای نخواهند داشت. (اقتباس از شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏1، ص373[18] و ج‏3، ص124[19])

 

11) نُنْشِئَکُمْ «فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ»

ما در عالم آخرتی برانگیخته و بلکه ایجاد خواهیم شد که از آن هیچ تجربه‌ای نداریم و درباره حقیقت آن هیچ نمی‌دانیم؛ هرچه برای ما از آنجا گفته‌اند با مفاهیمی بوده که در این دنیا تجربه کرده‌ایم؛ اما مرتب گفته‌اند که آخرت بسیار عظیم‌تر و عمیق‌تر از عالم دنیاست؛.

فقط اگر همین را تصور کنیم که کل زندگی دنیا در قبال آن بازیچه‌ای بیش نیست و در آنجا همه چیز زنده است (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون‏؛ عنکبوت/64) و زمین و آسمانها چنان یکسره عوض می‌شوند که هیچ امر مخفی‌ای در عالم باقی نمی‌ماند (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛ ابراهیم/48) و همه باطن‌ها آشکار می‌گردد و مالک‌المُلک بودن خداوند قهار بر همگان عیان می‌شود (مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏، فاتحه/4؛ یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار، غافر/16؛ قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْک‏، آل عمران/26) کافی است که پی ببریم که واقعا با حقیقتی بسیار متفاوت از آنچه در مخیله‌مان می‌گنجد روبرو خواهیم بود.

پس اینکه گاه از حور و قصور و ... یا از آتش و انواع عذابهای آنجا سخن به میان می‌آید برای نزدیک کردن ذهن ما به واقعیتی است که بسیار عظیم‌تر و پیچیده‌تر و فوق تصور ماست؛ پس نباید آنها را در حد تجربه‌های دنیوی خود فروبکاهیم.

 

 

 


[1] . عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ فی الوجه المشهور، قوله تعالى: عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ‏ یتعلق بقوله: وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ أی على التبدیل، و معناه و ما نحن عاجزین عن التبدیل. و التحقیق فی هذا الوجه أن من سبقه الشی‏ء کأنه غلبه فعجز عنه، و کلمة على فی هذا الوجه مأخوذة من استعمال لفظ المسابقة فإنه یکون على شی‏ء، فإن من سبق غیره على أمر فهو الغالب.

[2] . «وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ» ... قیل أنه ابتداء کلام یتصل به ما بعده و المعنى و ما نحن بمغلوبین «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ» أی نأتی بخلق مثلکم بدلا منکم و تقدیره نبدلکم بأمثالکم فحذف المفعول الأول و الجار من المفعول الثانی

[3] . قال الزجاج معناه إن أردنا أن نخلق خلقا غیرکم لم یسبقنا سابق و لا یفوتنا.

[4] . و نیز در سنت خدا: «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً» (احزاب/62؛ فاطر/43؛ فتح/23)

[5] . و کذا لو فرضنا إنسانا تغیرت صورته إلى صورة نوع آخر من أنواع الحیوان کالقرد و الخنزیر فإنما هی صورة على صورة، فهو إنسان خنزیر أو إنسان قردة، لا إنسان بطلت إنسانیته، و خلت الصورة الخنزیریة أو القردیة محلها، فالإنسان إذا کسب صورة من صور الملکات تصورت نفسه به.

[6] . البته وی این معنا را به عنوان یک قیل مطرح کرده و ظاهرا قبول ندارد و عبارات وی مقداری مغشوش است. تفصیل عبارت وی (که فرازهایی از آن در پاورقی‌های دیگر به صورت پراکنده نیز آمد) چنین است:

فإن قیل: على ما ذهب إلیه المفسرون لا إشکال فی تبدیل أمثالکم، أی أشکالکم و أوصافکم، و یکون الأمثال جمع مَثَل، و یکون معناه و ما نحن بعاجزین على أن نمسخکم، و نجعلکم فی صورة قردة و خنازیر، فیکون کقوله تعالى: وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ [یس: 67] و على ما قلت فی تفسیر المسبوقین، و جعلت المتعلق لقوله: عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ هو قوله: نَحْنُ قَدَّرْنا فیکون قوله: نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ معناه على أن نبدل أمثالهم لا على عملهم،

نقول: هذا إیراد وارد على المفسرین بأسرهم إذا فسروا الأمثال بجمع المِثل، و هو الظاهر کما فی قوله تعالى: ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ [محمد: 38] و قوله: وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِیلًا [الإنسان: 28] فإن قوله: إِذا دلیل الوقوع، و تغیر أوصافهم بالمسخ لیس أمرا یقع؛

و الجواب: أن یقال: الأمثال إما أن یکون جمع مِثل، و إما جمع مَثَل: فإن کان جمع مَثَل فنقول معناه قدرنا بینکم الموت على هذا الوجه، و هو أن نغیر أوصافکم فتکونوا أطفالا، ثم شبانا، ثم کهولا، ثم شیوخا، ثم یدرککم الأجل، و ما قدرنا بینکم الموت على أن نهلککم دفعة واحدة إلا إذا جاء وقت ذلک فتهلکون بنفخة واحدة و إن قلنا: هو جمع مِثل فنقول معنى: نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ نجعل أمثالکم بدلا و بدله بمعنى جعله بدلا، و لم یحسن أن یقال: بدلناکم على هذا الوجه، لأنه یفید أنا جعلنا بدلا فلا یدل على وقوع الفناء علیهم، غایة ما فی الباب أن قول القائل: جعلت کذا بدلا لا تتم فائدته إلا إذا قال: جعلته بدلا عن کذا لکنه تعالى لما قال: نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ فالمثل یدل على المثل، فکأنه قال: جعلنا أمثالکم بدلا لکم، و معناه على ما ذکرنا أنه لم نقدر الموت على أن نفنی الخلق دفعة بل قدرناه على أن نجعل مثلهم بدلهم مدة طویلة ثم نهلکهم جمیعا ثم ننشئهم.

[7] . قوله تعالى: «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏» «عَلى‏» متعلقه بقوله: «قَدَّرْنا» و جملة الجار و المجرور فی موضع الحال أی نحن قدرنا بینکم الموت حال کونه على أساس تبدیل الأمثال و الإنشاء فیما لا تعلمون. و الأمثال جمع مثل بالکسر فالسکون و مثل الشی‏ء ما یتحد معه فی نوعه کالفرد من الإنسان بالنسبة إلى فرد آخر، و المراد بقوله: «أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏» أن نبدل أمثالکم من البشر منکم أو نبدل أمثالکم مکانکم، و المعنى على أی حال تبدیل جماعة من أخرى و جعل الأخلاف مکان الأسلاف

و قوله: «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏» ما موصولة و المراد به الخلق و الجملة معطوفة على «نُبَدِّلَ‏» و التقدیر و على أن ننشئکم و نوجدکم فی خلق آخر لا تعلمونه و هو الوجود الأخروی غیر الوجود الدنیوی الفانی.

و محصل معنى الآیتین أن الموت بینکم إنما هو بتقدیر منا لا لنقص فی قدرتنا بأن لا یتیسر لنا إدامة حیاتکم و لا لغلبة الأسباب المهلکة المبیدة و قهرها و تعجیزها لنا فی حفظ حیاتکم و إنما قدرناه بینکم على أساس تبدیل الأمثال و إذهاب قوم و الإتیان بآخرین و إنشاء خلق لکم یناسب الحیاة الآخرة وراء الخلق الدنیوی الداثر فالموت انتقال من دار إلى دار و تبدل خلق إلى خلق آخر و لیس بانعدام و فناء.

[8] . الأمثال إما أن یکون جمع مِثل، و إما جمع مَثَل:..و إن قلنا: هو جمع مِثل فنقول معنى: نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ نجعل أمثالکم بدلا و بدله بمعنى جعله بدلا، و لم یحسن أن یقال: بدلناکم على هذا الوجه، لأنه یفید أنا جعلنا بدلا فلا یدل على وقوع الفناء علیهم، غایة ما فی الباب أن قول القائل: جعلت کذا بدلا لا تتم فائدته إلا إذا قال: جعلته بدلا عن کذا لکنه تعالى لما قال: نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ فالمثل یدل على المثل، فکأنه قال: جعلنا أمثالکم بدلا لکم، و معناه على ما ذکرنا أنه لم نقدر الموت على أن نفنی الخلق دفعة بل قدرناه على أن نجعل مثلهم بدلهم مدة طویلة ثم نهلکهم جمیعا ثم ننشئهم.

[9] . و احتمل بعضهم أن یکون الأمثال فی الآیة جمع مثل بفتحتین و هو الوصف فتکون الجملتان «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ‏» إلخ، و «نُنْشِئَکُمْ‏» إلخ، تفیدان معنى واحدا، و المعنى: على أن نغیر أوصافکم و ننشئکم فی وصف لا تعرفونه أو لا تعلمونه کحشرکم فی صفة الکلب أو الخنزیر أو غیرهما من الحیوان بعد ما کنتم فی الدنیا على صفة الإنسان، و المعنى السابق أجمع و أکثر فائدة.

[10] . عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ فی الوجه المشهور ... و على الوجه الآخر یتعلق بقوله تعالى: نَحْنُ قَدَّرْنا و تقدیره: نحن قدرنا بینکم على وجه التبدیل لا على وجه قطع النسل من أول الأمر، کما یقول القائل: خرج فلان على أن یرجع عاجلا، أی على هذا الوجه خرج، و تعلق کلمة على هذا الوجه أظهر.

[11] . الأمثال إما أن یکون جمع مِثل، و إما جمع مَثَل: فإن کان جمع مَثَل فنقول معناه قدرنا بینکم الموت على هذا الوجه، و هو أن نغیر أوصافکم فتکونوا أطفالا، ثم شبانا، ثم کهولا، ثم شیوخا، ثم یدرککم الأجل، و ما قدرنا بینکم الموت على أن نهلککم دفعة واحدة إلا إذا جاء وقت ذلک فتهلکون بنفخة واحدة.

[12] . «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ» من الصور أی إن أردنا أن نجعل منکم القردة و الخنازیر لم نسبق و لا فاتنا ذلک و تقدیره کما لم نعجز عن تغییر أحوالکم بعد خلقکم لا نعجز عن أحوالکم بعد موتکم

[13] . و احتمل بعضهم أن یکون الأمثال فی الآیة جمع مثل بفتحتین و هو الوصف فتکون الجملتان «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ‏» إلخ، و «نُنْشِئَکُمْ‏» إلخ، تفیدان معنى واحدا، و المعنى: على أن نغیر أوصافکم و ننشئکم فی وصف لا تعرفونه أو لا تعلمونه کحشرکم فی صفة الکلب أو الخنزیر أو غیرهما من الحیوان بعد ما کنتم فی الدنیا على صفة الإنسان، و المعنى السابق أجمع و أکثر فائدة.

[14] . مرحوم طبرسی اصل این مطلب را بیان می‌کند؛ اما با آفزودن یک من بیانیه (من الهیئات المختلفة) مطلب را به نحوی توضیح می‌دهد که بیشتر به همان حالت قبل برمی‌گردد؛‌لذا ما توضیحش را در متن نیاوردیم:

 و قیل أراد النشأة الثانیة أی ننشئکم فیما لا تعلمون من الهیئات المختلفة فإن المؤمن یخلق على أحسن هیئة و أجمل صورة و الکافر على أقبح صورة.

[15] . و قوله: «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏» ما موصولة و المراد به الخلق و الجملة معطوفة على «نُبَدِّلَ‏» و التقدیر و على أن ننشئکم و نوجدکم فی خلق آخر لا تعلمونه و هو الوجود الأخروی غیر الوجود الدنیوی الفانی. و محصل معنى الآیتین أن الموت بینکم إنما هو بتقدیر منا لا لنقص فی قدرتنا بأن لا یتیسر لنا إدامة حیاتکم و لا لغلبة الأسباب المهلکة المبیدة و قهرها و تعجیزها لنا فی حفظ حیاتکم و إنما قدرناه بینکم على أساس تبدیل الأمثال و إذهاب قوم و الإتیان بآخرین و إنشاء خلق لکم یناسب الحیاة الآخرة وراء الخلق الدنیوی الداثر فالموت انتقال من دار إلى دار و تبدل خلق إلى خلق آخر و لیس بانعدام و فناء.

[16] . و قیل إنما قال ذلک لأنهم علموا حال النشأة الأولى کیف کانت فی بطون الأمهات و لیست الثانیة کذلک لأنها تکون فی وقت لا یعلمه العباد.

[17] . و قوله تعالى: فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ على الوجه المشهور فی التفسیر أنه فیما لا تعلمون من الأوصاف و الأخلاق، و الظاهر أن المراد: فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ من الأوصاف و الزمان، فإن أحدا لا یدری أنه متى یموت و متى ینشأ أو کأنهم قالوا: و متى الساعة و الإنشاء؟ فقال: لا علم لکم بهما، هذا إذا قلنا: إن المراد ما ذکر فیه على الوجه المشهور و فیه لطیفة: و هی أن قوله: فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ تقریر لقوله: أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ [الواقعة: 59] و کأنه قال: کیف یمکن أن تقولوا هذا و أنتم تنشأون فی بطون أمهاتکم على أوصاف لا تعلمون و کیف یکون خالق الشی‏ء غیر عالم به؟ و هو کقوله تعالى: هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ [النجم: 32] و على ما ذکرنا فیه فائدة و هی التحریض على العمل الصالح، لأن التبدیل و الإنشاء و هو الموت و الحشر إذا کان واقعا فی زمان لا یعلمه أحد فینبغی أن لا یتکل الإنسان على طول المدة و لا یغفل عن إعداد العدة.

[18] . و قوله علیه السلام: لا نجاة الا بالطاعة، لان الانسان فى اوّل نشأته العنصریة جوهر ظلمانى مخلوق من مواد عالم الظلمات و وسخ الطبیعة، و انما یصیر بالتصفیة و التهذیب و التبدیل و التأدیب اهلا للعالم العلوى کما فى قوله تعالى: أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ کَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ، (المعارج- 38 و 39)، اشارة الى ان الانسان اذا لم یتبدل نشأته الى نشأة غیر هذه النشأة المحسوسة الطبیعیة لا یدخل الجنة و انما یدخلها عند التبدیل و لذا عقبه بقوله: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ (المعارج- 40 و 41)، و قال فى سورة الواقعة: وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ (الواقعة- 60 و 61). فعلم انه لا بد فى النجاة من عالم الظلمات الى عالم الانوار من تحصیل فطرة اخرى بالتطهیر و التنزیه و ذلک بالطاعة و ترک المعصیة، و روح الطاعة و العبادة هو العلم کما علمت و حصول العلم لنا لکونه حادثا فینا لا یکون الا بالتعلیم.

[19] . و قوله: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ»، اشارة الى ان إنشاء النشأة الآخرة و عمارتها یتوقف على زوال الدنیا و خرابها، و تنبیه على ان عرفان الدنیا مستلزم لعرفان الآخرة لانهما متضایفتان ماهیة و وجودا و قال: «وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ»، و هو الذی: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ».